مسافران بهشت بهمن 92 چه کسانی بودند :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

مسافران بهشت بهمن 92 چه کسانی بودند

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۲۴ ب.ظ

روزنامه جوان


روزنامه جوان در صفحه پایداری با اشاره به شهادت چهار جانباز در ماه بهمن، مطلبی با همین عنوان روز گذشته سی ام بهمن ماه منتشر نمود که در آن به شهادت جانباز محمد مزینانی نیز اشاره شده و از نکات جالب در باره وی تشییع جنازه در یوم الله 22 بهمن را ذکر کرد:

در رثای چهار جانبازی که طی یک ماه گذشته به یاران شهیدشان پیوستند
بهمن‌ماه که از راه می‌رسد تاریخ شهدای سرزمین‌مان پوست می‌اندازد و همراه با حوادث بزرگ و کوچک، این خون شهداست که ایام و حتی لحظات این ماه پرحادثه را نو به نو می‌کند.

از پیروزی انقلاب در بهمن 57 گرفته تا انجام عملیات‌های بزرگ والفجر مقدماتی، 8، تداوم کربلای 5 و... که هرکدامشان جز با خون شهیدی نوشته نشده‌اند.

بهمن امسال هم ماه عجیبی بود. تقریباً هفته‌ای را پشت سر نگذاشتیم الا اینکه خبر شهادت یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس به گوش‌‌مان رسید. شهید سیدعلی‌اکبر عدل، شهید سیروس بادپا، شهید حاج‌محمد مزینانی و بالاخره جانباز شهید حسین عسکری که 11 سال آخر عمرش را در کما به سر می‌برد، بازیگران بهشتی بهمن 92 بودند که هر کدام با یک دنیا حرف‌ ناگفته، با یک دنیا خاطره از روزهایی که حالا بخش درخشانی از تاریخ کشورمان هستند، مهمان دوستان شهیدشان شدند.

شهید سیدعلی‌اکبر عدل:‌ اولین نفر از این قافله نور بود که 29 سال از روی ویلچر پای ثابت دیدار با خانواده شهدا بود و عاقبت خودش در سوم بهمن‌ماه 1392 به رفقای شهیدش پیوست. نیروی تخریب لشکر 27 محمد رسول الله(ص) از آن بچه‌های با صفایی بود که خاطرات خوشی از خود بر جای گذاشت و عاقبت نیز خوبی‌هایش را به سعادت شهادت پیوند داد.

شهید سیروس بادپا :‌ نفر دوم این قافله به لحاظ زمان شهادت بود. او در 17 بهمن 92 براثر عوارض متعدد جانبازی به شهادت رسید، اما با سیروس که چند باری میهمان تحریریه جوان بود درد دل‌هایی داریم که آن را به آخر این یادداشت موکول می‌کنیم.

حاج‌محمد مزینانی: سومین نفر که در عملیات خیبر مجروح شیمیایی شده بود، در ایام سالگرد ایام این عملیات وضع جسمانی‌اش به هم ریخت و عاقبت در 20 بهمن‌ماه شهید شد. نکته جالب در خصوص حاج‌محمد این بود که تشییع جنازه‌اش در شهرستان داورزن درست در روز 22 بهمن و تظاهرات این روز انجام گرفت تا این جانباز انقلاب و دفاع مقدس تا آخرین لحظات حضور در این دنیای خاکی برسر عهد و پیمان با امام و شهیدان بماند.

شهید حسین عسکری هم که در 23 بهمن‌ماه به شهادت رسید داستانی طولانی از ایستادگی، صبر و مقاومت دارد. او که از سال 81 و به مدت 11 سال در کما بود، 47 سال در این دنیا زندگی کرد اما تنها 21 سال داشت که جانباز شد و تنها 33 سال داشت که به کما رفت و با یک حساب سرانگشتی می‌توان فهمید که حسین چیزی از این دنیای خاکی بهره نداشت جز سال‌ها تحمل درد و رنج و در بستر بیماری بودن. هرچند حلاوت این همه صبر شهد شیرین شهادت بود و وقتی که پیکر این جانباز جنوب شهری را به گلزار شهدای یافت‌آباد تهران می‌بردند، حضور جمعیت زیادی از محروم‌ترین مردم پایتخت نشان داد که چطور ملت ایران قدردان زحمات و سختی‌هایی هستند که امثال حسین‌ها برای‌شان کشیده‌اند. اما در میان این چهار نفر، افتخار همصحبتی و مصاحبه با شهید سیروس بادپا که دو سه باری به دفتر روزنامه آمده بود نصیب‌مان شد. شاید تمام حرف‌های ما مربوط به دوران حضورش در جبهه‌ها و به خصوص در کسوت یک نیروی ستاد جنگ‌های نامنظم بود، ولی بادپا خاطره‌ای از یک انسان بی‌ادعا را در دل‌مان از خود برجای گذاشت و به قافله نورخوران و نورآشامان پیوست.

بادپا از آن دسته رزمنده‌هایی بود که از روزهای اول جنگ به شکل داوطلبانه به جبهه‌ها رفته بود. حتی یادم است می‌گفت در کنجانچم (اطراف مهران) خط دفاعی را تشکیل داده بودند که خیلی از فرماندهان از تشکیل چنین خطی خبر نداشتند. آنها راه عراقی‌هایی را که به طرف مهران می‌آمدند سد می‌کردند. بی‌ادعا و با کمترین حرف و سخن. مثل همان وقت که به دفتر روزنامه آمده بود و طوری حرف می‌زد که اگر کسی از در وارد می‌شد و بادپا را نمی‌شناخت، فکر می‌کرد دارد خاطرات کسان دیگر را تعریف می‌کند، نه حماسه‌آفرینی یک جوان جنوب شهری که بی‌شیله پیله به همراه یک عده جوان دیگر مثل خودش، جلوی ارتش بعث را با تمام تجهیزات‌شان ‌سد کرده بودند. یادم است این رزمنده صاف و ساده حتی خودش برای بردن نسخه چاپ شده مصاحبه پیش‌مان آمد. آن روز آخرین باری بود که او را دیدم. سیروس روزنامه‌ها را برای یادگاری می‌خواست، غافل از اینکه امثال او بهترین یادگاری‌ها برای نسل ما از روزهایی بودند که حالا باید سراغشان را در تاریخ اسطوره‌ای این کشور گرفت. یادت به خیر سیروس بادپا، یادتان به خیر سیدعلی‌اکبرها، حاج‌محمدها و حاج‌حسین‌ها...

نویسنده : علیرضا محمدی 

  • علی مزینانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">