معرفی شهید داود مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

معرفی شهید داود مزینانی

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۰۵ ب.ظ

                                         به نام خدای شهیدان

                                       تویی که نمی شناختمت

 

     به محض اینکه شنیدیم توی گردان بغل دستیمان یه نفرمزینانی هست که مسئولیتی هم به اوداده اند وفرماندهان گردان روش خیلی حساب می کنندذوق زده شدیم ومنتظرفرصت بودیم که هرچه زودتر بریم پیداش کنیم وببینیم کیه؟خیلی زودبه این آرزورسیدیم بایکی ازرفقا رفتیم به گردان ولی الله وازبروبچه های رزمنده که اغلب سبزواری بودندسراغ مزینانی راگرفتیم. چادرفرماندهی رانشانمان دادندوگفتند:اسمش داوودمزینانیه. نزدیک چادرشدیم وصدازدیم : برادرمزینانی ملاقات! بعدازدقایقی یه جوان سبزه رویی سرش راازچادردرآوردودرحالی که چشمهایش نشان می دادکه خواب بوده اما سعی می کرد خودش راهوشیارنشان بدهدگفت :امری داشتید برادر                                

گفتم:ببخشید اخوی با مزینانی کارداشتیم تشریف دارند؟

لبخندی زد و گفت:درخدمتم.

رفیقم گفت: با خودشان کارداشتیم آخه ماازاقوامشان هستیم اگه می شه صداش بزنید.

متعجب نگاه عمیقی به هردو نفر ماکردوپس ازوراندازکردن سرتاپایمان دوباره لبخندی زدوگفت:ببخشیدازکدام اقوامشان ،دور یا نزدیک؟

 گفتم:ای بابااخوی شماهم وقت گیرآوردی وبیست سوالی می پرسیداگه تشریف دارند بگین یه لحظه بیان دم چادراگه هم ماموریت هستند که بریم بعدا بیایم                                      

گفت:آخه من خودداوود هستم ببخشیدکه شمارابه  جا نمی آورم.بفرماییدداخل چادریه چایی درخدمتتان باشیم

 بعد ازاینکه خودش را معرفی کردو ما هم به دوستان مزینانی گفتیم همگی شگفت زده شدند و به این خانواده که ازقشر مستضعف جامعه هستند آفرین گفتندکه چنین فرزندی را پرورش داده اندکه نه تنها موجب افتخارآنها که دیگرهمشهریانش نیزباشد                                                                                                                                                                                                                          

                                             *****                                                                                              

تازه آفتاب طلوع کرده بود.شوهرم طبق معمول بعدازنمازصبح رفته بودسرکار،داشتم کارهای خانه راانجام می دادم که صدای درشنیدم ابتدافکردم آقاغلامحسینه وچیزی فراموش کرده ولی وقتی دررابازکردم دیدم حاج خانم همسایه است.تعارفش کردم به داخل.بعدازاینکه یه چایی نوش جان کردگفت:دیشب خواب می دیدم باشوهرت درحالی که یک سفره نان روی سرتان گرفته بودیدرفتین زیارت امامزاده داوود !

گفتم:چه چیزی ازاین بهترکه آقاماراطلبیده انشاء الله می ریم

موضوع راباشوهرم درمیان گذاشتم.گفت:آخه توحامله ای می ترسم مشکلی برات پیش بیاد.

گفتم:یقین دراین سفرخیروبرکتی هست که حاج خانم چنین خوابی دیده.

بعدازکمی صحبت اوهم پذیرفت وعازم سفرشدیم درراه هرچی که حاج خانم گفت موبه موانجام دادم.موقعی که به مزارامامزاده رسیدیم وزیارت کردیم یه جای خلوتی نشستیم برای غذاخوردن ،سفره رابازکردم کمی نان وفلفل ونمک داشتیم به شوهرم گفتم:اگه کمی گوشت می آوردی خیلی خوب می شد!

لحظه ای نگذشته بوکه دیدم یه آقاسیدی درحالی که  ظرفی دردست داردبه طرف مامی آید.کاسه رابه شوهرم داد و گفت:مقداری گوشت نذری برایتان آورده ام.

                                              *****

برگی اززندگینامه شهیدداوودمزینانی؛

داوودمزینانی فرزندغلامحسین درسال1346ه.ش درمزینان به دنیا آمد.عدم درآمدکافی موجب شدتاپدراوبه سبزوار مهاجرت کندوپس ازآن خانه وزندگیش رابرای همیشه به این شهرمنتقل نماید.داووددرکنارتحصیل درسبزوارهمواره یارومددکارپدربودهمت بلندومقاومت دربرابرسختی رااز اومی آموخت همین آموزه ها موجب شده بوتادرجبهه های نبردحق علیه باطل شجاعانه سخت ترین کارهارابرعهده بگیرد.

باشروع انقلاب اسلامی حضورفعالی درمساجدداشت وباتشکیل بسیج اونیزبه عضویت پایگاه محل درآمدوباجدیت درکارهای فرهنگی ورزمی شرکت می کردچندباربرای اعزام به جبهه اقدام کردامابه دلیل قانونی نبودن سنش نمی توانست رضایت مسئولین راکسب کندولی بالاخره پس ازتلاش فراوان وطی کردن آموزش نظامی به آرزوی دیرینه خود رسیدوعازم سرزمین های نورشد.درجبهه به عضویت گروه تخریب درآمدودرماموریتهای ویژه داوطلبانه شرکت می کرد .به دلیل خلق خوش وبرخوردمهربانانه اش ازاحترام خاصی نزدرزمندگان وفرماندهان برخورداربود.

پس ازیک سال ونیم حضوردرجبهه عاقبت دراول اردیبهشت ماه هزاروسیصدوشصت وشش درحالی که هنوزبیست سال ازبهارزندگیش می گذشت دعوت حق رالبیک گفت ودرمنطقه عملیاتی غرب به شهادت رسیدوپیکر مطهرش در گلزارشهدای سبزواردرکنارهمسنگرانش  به خاک سپرده شد

                                                 *****


فرازی از وصیت نامه شهید داود مزینانی؛

 ای مادر عزیزم :

از همه مهمتر از تو مادر خوبم حلالیت می طلبم و امید وارم که حلالیت را بپذیری و من را عفو کنید . و از خداوند متعال و عظیم می خواهم که اجر عظیمی به تو مادر خوبم عنایت بخشد چون با چه سختی من را بزر گ کردید و از تو عاجزانه می خواهم اگر چنانچه ناراحتیهایی از من دیده ای که دیده ای من را حلالم کنی که در پیش فاطمه زهرا ( ص) رو سفید باشم . وای مادر عزیزم از تو می خواهم همانند فاطمه زهرا (ص) که تمام هستی اش را از دست داد ولی صبر کرد تو هم باید همانند او صبر کنی و چون در آزمایش خدا هستی و اگر چنانچه ناله ای زدی و یا گریه ای کردی از روی خوشحالی باشد و خو شحال باشی که فرزند ی داشتی که در راه خدا هدیه کردی  و خدا را درهمه حال شکر کن و دو رکعت نماز شکر بجای آور که این هدیه نا قابل را از تو قبول کرده . امیدوارم در مراسم من شیرینی و نقل پخش کنید و از مهممانانتان خوب پذیرایی کنید و به همه خوش آمد بگویید /در ضمن من خیلی خوشحال هستم که توانستم که قسمتی از نهال انقلاب را آبیاری کنم ، مادر جان اگر می دانستی چقدر شهادت شیرین است بخدا قسم گریه نمی کردید .. .

و حال پدر  عزیزم و مهربانم و دلسوزم ،

از تو می خواهم که صبور و پایدار و همیشه شکر گزار باشی و از توپدر عزیزم که تمام زحمتت برای ما بود و برای رفاه زندگی ما زحمت می کشی ، از تو می خواهم که گریه نکنی و بر سر بریده امام حسین (علیه السلام ) و مظلومیتش گریه کن ، باید افتخار کنی که  چنین فرزندی را برای انقلاب و اسلام پرورش دادی و تقدیم خدا کرده ای .

ای پدر و مادر مهربان از موقعی که انقلاب را درک کردم به فکرستیز با دشمن افتادم و تمام آرزویم شهادت در راه خدا و همیشه در دعاها و نماز هایم آرزوی شهادت می کردم و از خداوند می خواستم که مرا در بستر نمیراند بلکه مرگم را همانند انبیاء و در راه خودش قرار دهد .

و تو ای صدیق خواهر عزیزم : از تو می خواهم که تا حال اگراز من ناراحتی دیده ای ببخشی و من را عفو کنی همچنین تو ای اعظم خواهر عزیزم از تو می خواهم من را عفو کنی چون شمارا خیلی اذیت کردم و همچنین حسن ، حسن جان از تو می خواهم که مرا ببخشی و همچنین زهرا و علی و معصومه که اینها کوچکتر هستند اگر ازمن ناراحتی دیدید مرا عفو و مرا ببخشید و از شما علی و حسن می خواهم اگر به سن بلوغ رسیدید دنباله رو انقلاب و اسلام باشید در ضمن از خواهرانم می خواهم زینب وار و زینب گونه رفتار کنند و از ...............

دوباره می گویم از برادرانم حسن و علی از شما می خواهم تا مو قعی که زنده اید از اسلام و ا نقلاب و از امام پیروی کنید و همیشه در راه اسلام قدم بردارید .

 و از پدر و مادرم می خواهم هر وقت به زیارت عاشورا و دعای کمیل و دعای توسل و نمازها و غیره . ... می روید برادرانم و خواهرانم را هم ببرید که ببینند فکرشان باز شود و از خواهرم می خواهم که بیشتر با برادران و خواهران کوچکتر کار کنند یعنی آشنایی با قران و غیره .. ................   

در آخر از همگی شما حلالیت می طلبم بخصوص دوستانم و اقوام و معلمانم و آشنایانم . و از دوستانم می خواهم که اگر می توانند بیشتر به اسلام خدمت کنند و نگذارید اجرتان از بین برود و نگذارید که شیطان در درونتان نفوذکند.و از دوستانم تشکر می کنم که در مر اسم و غیره شرکت کردید و در ضمن از دوستانم می خواهم که اگر پولی و چیزی طلب دارند از پدرم بگیرند ودر ادامه همه شما را این دعا را دارم و از شما می خواهم که برایم دعا کنید تاگناهانم ریخته شود .

                          نوشته شدبه قلم؛علی مزینانی عسکری

                                       تهران فروردین  1391


منابع:

*ستادیادواره شهدای تخریب سبزوار

*کتاب مزینان،عشق آبادی کوچک.نوشته احمدباقری

  • علی مزینانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">