به یاد خادم شهدا مرحوم شیخ علی مزینانی
امشب شب شهادت انسیه ی حوراء بی بی دوعالم ام الائمه حضرت فاطمه الزهرا(س) است و شیعیان در این ماتم عظما سوگوارند و در هیئت ها و مجالس و محافل عزاداری بر سرو سینه می زنند . گمان ندارم شیعه ای امشب باشد که در شهادت دخت نبی مکرم اسلام اشک نریزد امشب مهدی فاطمه (عج) صاحب عزاست .
نمی دانم چه شد که ناگهان با اولین کلیک بر صفحه رایانه چهره ی علی مزینانی طلبه ی برجسته ای که در عنفوان جوانی چشم از این دنیای فانی بست و پنج سال پیش به ملکوت اعلی پرگشود بر روی مانیتور هویدا شد !
مدتهاست می خواهم در باره ی اومطلبی بنویسم ولی هربار یا نیافتم و یا به دلیلی دیگر به دست فراموشی سپرده می شد اما امشب او خود اعلام آمادگی کرد و در این شب که او همیشه از پیشگامان برپایی عزای اهلبیت بود مرا به سوی خویش کشاند و میهمان شاهدان کویر مزینان شد.
چهره اش همیشه متبسم بود ، هیچ گاه از مزاح دیگران حتی کسانی که سنشان از او کمتر بود ناراحت نمی شد پس از آنکه وارد حوزه ی علمیه شد و به جرگه ی خادمین شهدا و راهیان نور پیوست همیشه محاسنش بلند بود و دوستانش او را به شوخی بن لادن و یا درویش خطاب می کردند و او در جوابشان تنها لبخند می زد.
شیخ علی در ایام محرم نوحه خوانی و در تعزیه ی عاشورای دوم مزینان تعزیه خوانی می کرد ، هیئت تشکیل می داد ، برای بچه ها استادی و در جمع بزرگان خادمی می نمود . معمم شده بود اما از دوستانش غافل نبود و به هر بهانه به دیدارشان می شتافت. روحانی بود اما کشاورز زاده بود هنوز از راه نرسیده بیل بر می داشت و به امداد پدر می رفت و در همان چند روز که به زادگاهش آمده بود راه صحرا را خوب بلد بود
اینها گوشه ای از صفات او بود و امشب ما را به خود می خواند گویا بعد از این همه سال می خواهد بگوید ذاکر اهلبیت در چنین شبهایی در مجالس شما حضور دارد و برای فاطمه (س) اقامه ی عزا می نماید
دوستان و یاران و همقطارانش در سوگ او چنین نوشته اند:
هنوز صدای خنده هایت ، شوخیهایت ،روضه هایت ، و ناله هایت در فضای حجره مدرسه امام باقر بگوش میرسد . هنوز حجره56 بوی تو را میدهد و فضای مدرسه ،غم پر کشیدنت را به یادمان میآورد .رفتی و مارا با خاطراتی ناب از صمیمت و سادگی تنها گذاشتی . دلمان برایت تنگ شده....
دیروز که لباس استشهادیت( نظامی) را برایم آوردند ، نمیدانستم باید چه کنم . از یک سو در دلم ناله کردم و از سویی قاه قاه خندیدم. آخر بنا بود این لباس ، لباس شهادتت باشد . مزینانی .....خیلی جایت خالیست .
وهمان دوستان از زندگی نامه اش گفته اند:
خادم الشهید علی مزینانی (یار حسینی) متولد 1356 در روستای مزینان، از توابع شهرستان سبزوار استان خراسان بود، در خانواده کشاورز و زحمت کش به دنیا آمد، دوران تحصیل خود را در مزینان گذراند و پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه سبزوار شد و پس از آن به قم هجرت نمود و در مدرسه علمیه امام محمد باقر(ع) مشغول تحصیل گردید. در زمان اقامت در قم در امر تبلیغ فعالیت گسترده داشت و به مناسبتهای گوناگون در مسیر ترویج احکام رسولالله اقدام میکرد. از خصوصیات و روحیات فردی ایشان، پر جنب و جوش بودن، فعال بودن در عرصههای تبلیغی – اردویی علاقهمند به شهادت و عرصه پایداری و فدایی ولایت بود را میتوان شمرد. در سال 82 با فعال شدن ستاد راهیان نور در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس به عنوان خادمالشهید حضور فعالانه داشت، و یکی از عوامل اصلی در جذب زائران شهداء در شبکه فرهنگی امتداد بود. آرزوی شهادت موجب شد تا علاوه بر فعالیتهای درسی و تبلیغی در حوزه نظامی و آمادگیهای رزمی نیز فعال باشد و چند دوره آموزش تخصصی نظامی را نیز پشت سر گذاشت. در سالهای پایانی زندگی به عنوان روحانی مستقر در شهرکرد سکنی گزید و فعالیتهای تبلیغی خود را در مسجدی کوچک ادامه داد. سرانجام در 22 بهمن ماه سال 87 در حالی که تلاش میکرد خود را از قم به شهرکرد برساند تا مردم محل را برای سردادن ندای اللهاکبر پیروزی انقلاب آماده کند در مسیر قم – شهرکرد بر اثر سانحه تصادف به رحمت ایزدی پیوست. یادش گرامی
پس او یک شهید است مگر غیر از این می توان گفت ، مگر شهادت فقط در میدان نبرد است ، او در راه شهدا بود و برای تبلیغ راه شهدا روز و شب در جهاد بود ، او سیره ی شهدا را ترویج می کرد خادمشان بود و آرزویش شهادت بود . شهید است که در چنین شبی معجزه آسا می خواهد که از او بنویسم و من می گویم :درود بر تو شهید شیخ علی مزینانی
منبع : پایگاه اطلاع رسانی خادمین شهدا
- ۹۲/۰۱/۲۵
حاجی خیلی به کمکهات محتاجم. بدجور گره تو زندگیم افتاده میشه کمکم کنی میشه هوامو داشته باشی به پهلوی شکسته حضرت زهرا قسمت میدم
ای کاش هنوز بودی
التماس دعا سلام مارا ب امام حسین (ع)برسون.