شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۲۸ مطلب با موضوع «شریعتی» ثبت شده است

۱۲
دی
۰۲

 

💠ماجرای اکبر و دکترشریعتی

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ آقای حاج اکبر مزینانی حسینعلی را که اکنون هفتادساله و بازنشسته ایران خودرو  است اکثر مزینانی ها می شناسند.
 فردی است دوست داشتنی و نسبت به سواد و معلوماتش علاقه مند به امور فرهنگی و نیز غرور و تعصب خاصی به زادگاهش «مزینان »مثل همه ی مزینانی های فهیم و فرهنگ دوست دیگر دارد.

حاج اکبر تعریف می کرد:
 در سال های ۵۱ و ۵۳ هجری شمسی سرباز وظیفه بودم که پس از طی دوره  آموزشی محل خدمتم  لشکر ۷۷ پیروز خراسان و درمشهد تعیین شد.

 پس از معرفی به آن لشکر جمعی یگان پاسدار شدم که البته در هر بار محل و محدوده پاسداری ام بالطبع تغییر می کرد. حدود یک ماه از ورودم به لشکر نگذشته بود که محل نگهبانی ام نزدیک بازداشتگاهی بود که چند نفر افراد مختلف از جمله مبارزین و سیاسیون موقتاً در آنجا بازداشت بودند و البته هیچکدام از آنان را نمی شناختم.

برخی اوقات بازداشت شدگان را به منظور هواخوری به فضای باز و  آزاد لشکر می آوردند تا تجدید روحیه کنند و به تعبیری نفسی چاق کنند.

از آنجا که روی اتیکت  لباسم مانند هر سرباز دیگری نوشته شده بود «سرباز وظیفه اکبر مزینانی» ناگهان فردی از جمع بازداشت شدگان به طرفم آمد و زوم کرد روی نوشته ی لباسم و با خواندن نام‌ و نام خانوادگی ام سوال کرد: مزینانی هستی ؟ ....گفتم: بله با اجازه ی شما..... گفت: پسر کی هستی ؟.... گفتم :پسرِ حسینعلی .... او مرا نشناخت !... حتی از طریق نام پدر! از من پرسید شما شیخ محمود را می شناسی ؟ ...گفتم: بله...کاملاً و روحانی مزینان است... گفت: من پسرعموی شیخ محمودم....
پرسیدم: اسمت چیست ؟
پاسخ داد: دکتر علی شریعتی را می شناسی؟.... گفتم : نه ! (چون حتی رژیم از اشتهار نام دکتر وحشت داشت! و بی سبب نیست که دکتر می گوید: آنان از هیچ چیز تو نمی ترسند آنها فقط از فکر تو می ترسند! آنها فقط از فهم تو می ترسند... از تن وجسم وپول تو هرچقدرهم که قوی و پول دارباشی نمی ترسند.....)

دکتر ادامه داد:  بعداً مرا خواهی شناخت! از ایشان پرسیدم: شما اهل کجایی ؟ گفت: مزینان! گفتم نه بابا! گفت: حقیقتاً ....رفتی مزینان سلام مرا به شیخ محمود و دیگر مزینانی ها برسان.

قدری فکر کردم و به دکتر گفتم: شما هم اینجا باز داشتید؟ گفت: فعلاً مهمان شما هستم! پرسیدم :به چه جرمی ؟ پاسخ داد : افکارم وعقایدم سبب رقص زبان و قلمم می شوند...

 اکبر می گفت منظوردکتر رانفهمیدم چون در آن تاریخ وقبل از انقلاب با این جملات ‌وکلمات آشنایی نداشتم!!
به دکتر گفتم: حالا که همشهری از آب درآمدیم بیا یک کاری کن.... بیا و از فرصت استفاده کن و در وقت مناسب تو را با نقشه و مهارت خاصی شبانه از بازداشت فراری دهم ! قدری فکر کرد و گفت: نیازی نیست ...ممنونم...پرسیدم: چرا؟ .....گفت: اولاً به محض فرار طولی نخواهد کشید درهرنقطه ای روی کره زمین و هرجا که باشم مجدداً مرا دستگیر می کنند! و بازم سرنوشتم همین آش است و همین کاسه و به احتمال قوی بدتر! ثانیاً برای شما درد سر و زحمت و عواقب بسیار بدی خواهدداشت.
گفتم: فدای سرت ...برام مهم نیست ...حاضرم همه ی مخاطرات را با جان‌ و دل بپذیرم !
حتی پیشنهاد دادم : چنانچه موافق باشی با هم فرار می کنیم ! خلاصه از من اصرار به فرار از دکتر سماجت و پافشاری بر ماندن!

در پایان گفت وگو دکتر با لبخند گفت: احساسی برخورد مکن و قدری فکر داشته باش...
 گفتم: مرا باکی نیست و ناراحت من مباش ! دکترگفت: آن وقت هردو نفر ما را دستگیر می کنند و نتیجه ای جز مصیبت وگرفتاری بیشتری نداریم..

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۴
آذر
۰۲

(تقدیم به معلم بزرگ دکتر علی شریعتی مزینانی)


گرچه زمان می رود نام علی زنده است
روح بلندِ کویر قامت پاینده است
یار مزینانیم شور به جا نم دمید
هرنفسم با غمش سخت چه آکنده است

گفت معلم منم جان پراز شور کو
حلقه ی دارت منم آن سرمنصورکو
شعله ی عرفان او آتش جانا نه شد
گفت که دارغم است عاشق مسرور کو

حاصل عمرت علی حمله به بی داد بود
خاک تو ازجنس آن سوتک فریاد بود
نسل ستم دیدگان باز برادر چنین
پایِ اهرام ها له شده بر باد بود

 

شاعر؛ عباس رحیمی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۰۲

 

💠ماجرای مرد دانشمند و خشت زن...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ افرادی که از نزدیک با زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی حشر و نشر و نشست وبر خاست داشته اند متفقاً نقل قول کرده اند یکی از صفات بارزش ساده زیستی و افتادگی و حلم وبردباری او بود واین ویژگی ممتاز  تنها در دکتر خلاصه نمی شد و ‌پدر ایشان مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی نیز از همین آراستگی اخلاقی بر خوردار بوده اند .
از سوی دیگر بارها دکتر شریعتی در آثار و دست نوشته ها و یادداشت هایش تأکید داشته که اولین وآخرین مربی و معلمم پدرم بود و از محضر ایشان درس های زیاد مبانی اخلاقی و اعتقادی  آموختم که بیشتر این آموزه ها بیش از آنکه جنبه ی نظری و تئوری داشته باشد وجه کاربردی و راهگشایی آن محسوس تر و نمایان تر بود.

◀️ دودمان محترم خزاعی ها از جمله «حاج رضا خزاعی مزینانی »رحمت ا... علیه مشهور به حاج خان یکی از چهره ها و پیشکسوتانی است که منشاء وعامل خدمات ارزنده برای مردم واهالی ولایتمدار و خداجوی مزینان در گذر تاریخ بویژه در امور مذهبی و دینی بوده اند که بر خورداری از علم و بهره مندی از حُسن اخلاق و متمتع از سطح آگاهی و مستفید از مراتب فرهنگی واجتماعی آنان تکمیل کننده ی ارادتمندی آنان به ساحت مقدس ائمه ی طاهرین صلوات ا... علیهم اجمعین می باشد

از آنجا که  شادروان حاج خان قرابت و خویشاوندی با خانواده شریعتی داشت و همین موضوع  ایجاب می کرد تا عامل ارتباطات و رفت وآمد خانوادگی و نیز اُنس و الفت بین شان برقرار باشد وی حکایتی را به شرح ذیل روایت کرده است.

دریکی از نشست هایی که با مرحوم دکتر به اتفاق چند نفر در منزل شخصی ام درتهران خیابان اقبال لاهوری داشتم تصادفاً بین من و دکتر شریعتی در ارتباط به رفتن شان به کشور فرانسه برای ادامه ی تحصیل گفت وگویی پیش آمد.
 دکتر می گفت:  به هنگام سفر به فرانسه پدرم  محمد تقی شریعتی فرمودند:
 حالا که به خواست خدا قصد مسافرت خارج از کشور داری آنچه را که می خواهم به طور مشروح ومبسوط برایت بازگو‌کنم ترجیح می دهم تا به صورت مختصر و در سه بند کوتاه یاد آوری کنم.... فراموش نکنی که :
اولاً : مسلمان و شیعه هستی
ثانیاً: ایرانی هستی ومتعهد به آداب واصول خاص آنهم با فرهنگ غنی تمدن ومدنیت و انسانیت
ثالثاً : درهر شرایطی حلم وبردباری وتواضع مکمل و پیش نیاز علم است و مبادا دامنت به غرور وتکبر و خودبینی و تفاخر وخودخواهی واز این قبیل آلوده شود.

دکتر در ادامه ی صحبت به مقوله حلم و بردباری به داستان جالبی به نقل از پدرش از روبرو شدن یک ‌شخص دانشمند با فرد خشت زن اما برخوردار از تجربیات گرانبها به شرح زیر اشاره می کرد.

....مرد دانشمندی با خانواده اش خداحافظی کرد و به آنان گفت که برای کسب علم و تحصیل به مسافرت می‌روم و چنانچه مدّت مسافرتم طول کشید ناراحت نباشید.
 سپس از خانه خارج شد و راه سفر را در پیش گرفت تا این که وارد دروازه شهری شد و مردی را دید که مشغول خشت زنی است. مرد دانشمند به او سلام و احوالپرسی کرد وخسته نباشید گفت.
 مرد خشت مال به او گفت:
 چه کاره ای و بارت چیست؟
مرد دانشمند گفت: دانشمندم و بارم علم من است.
خشت زن به او گفت:
‌بگو ببینم :«سربارت» چیست؟!
مرد دانشمند از جواب عاجز و درمانده شد و به او گفت:
 مفهوم کلمه «سربار » را نمی ‌دانم و از مرد خشت زن تقاضا نمود تا اصطلاح ‌ومعنای سربار را برای او توضیح دهد.
مرد خشت زن به او گفت:
توضیح آن منوط است به اینکه  تو باید ۱۶ سال برای من کارگری کنی !!
 از آن جایی که مرد دانشمند طالب و تشنه ی علم و کمال و یادگیری بوده این شرط وتعهد و مألاً خدمت را می پذیرد و مدت ۱۶ سال شاگردی خشت زن را می کند!!! ضمن اینکه در طول این مدت مشقات زیادی را متحمل و به خاطر کسب علم همه ی مصائب وسختی ها را برخود هموار می سازد.
تا اینکه مدت ۱۶ سال به اتمام می رسد و مرد دانشمند به خشت زن می گوید:
 استاد...  من کارم را به اتمام رساندم و اکنون نوبت شماست تا(سرباربودن) علم را برایم توضیح دهی.
 خشت زن می گوید:
سربارعلم، حلم و بردباری است و تا زمانی که علم همراه حلم نباشد از علم ودانش بهره ای نخواهی برد وشما هم در طول این مدت۱۶ سال صبوری کردی واین نشان دهنده ی تواضع و فروتنی و حلم توست ومطمئن باش که آینده درخشان نیز از آنِ توست...

 

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۰۲

 

می گفت:
«خیلی خوشحالم از اینکه نسل جوان به شریعتی اشتیاق دارند. دکتر همیشه می‌گفت من فرزندانی دارم که الان حضور ندارند و در شکم مادرانشان هستند ولی حتماً روزی می‌آید که آن‌ها به سراغم می‌آیند و در همین خانه نیز به دنبالم خواهند آمد...»

اینها سخنان بانویی است که سال ها میزبان علی پسر مزینان و علاقه مندان به او بود، مادری که خانه اش به خروس بی محل مزینان و میهمانانش آرامش می بخشید.

علی هرگاه خسته می شد و دلش می گرفت و زندان او را بی قرار می کرد بهترین آسایشگاه را منزل پسر عمو و دختر عمه اش می دانست و شیخ مزینان که پس از هجران پدرش زعامت مردم این دیار را برعهده داشت با علی هم صحبت می شد و او را دلداری می داد.

حاجیه خانم عفت منصوری دختر عمه شریعتی می گفت :
«علی از دوازده سالگی که در دانش‌سرای مشهد بود برای استراحت به مزینان رفت‌وآمد داشت. دکتر معتقد بود که مزینان آرام‌سرای من است و در این‌جا آرامش می‌گرفت. علاوه‌بر اینکه من و شوهرم را دوست داشت، به بافت کویری و ساخت کاهگلی خانه‌های این منطقه نیز خیلی علاقه داشت.
هردفعه که به این‌جا می‌آمدند ده روز، بیست روز می‌ماندند. از زندان که آمده بود، بیست روز این‌جا ماند. چشم‌هایش جایی را نمی‌دید و ضعیف شده بود. از صبح تا شب برای ما از شکنجه‌های زندان گفتند. از این‌جا که رفت برای ما نامه‌ای نوشت با این محتوا: مزینان برای من این حالت را داشت، آن ساربانی که اشترش را رها می‌کند در دره‌های کوه. با صورت سوخته و پاهای پرآبله، می‌دود می‌دود تا اینکه می‌رسد به خزانه آب سرد.»

خود شریعتی می گوید:
«هرسال، انتظار پایان می‌گرفت و تابستان وصال، درست به‌هنگام، همچون همه‌ساله، امیدبخش و گرم و مهربان و نوازشگر می‌آمد و ما را از غربت زندان شهر، به میهن آزاد و دامن‌گسترمان، کویر، می‌برد؛ نه! باز می‌گرداند»

امروز مزینان مادر مهربان و یار و یاور دوستداران شریعتی را برای همیشه از دست داد. مادری که تا زمان زنده بودن همسرش مونس غمهای ناشی از بی مهری بعضی ناکثان بود و وقتی شیخ محمود همجوار اجدادش در بهشت علی علیه السلام شد او گریست و گفت:همسر بی وفا به قولش عمل نکرد و مرا تنها گذاشت!

گویا آنها -حاج شیخ محمود و حاجیه عفت- قرار گذاشته بودند تا لحظه ی آخر عمر با هم باشند و با هم بمیرند و چه عجیب است که اکنون پس از سی سال درست در همان لحظاتی که شیخ مقدمه رفتن به آسمان برایش رقم می خورد، حاجیه خانم هم در همان ماه یعنی آذر به دیدار شوهرش می رود....

حاجیه عفت منصوری با همان رسالت زینبی و مروج راه شریعتی، برای فرزندانش و پویایی ذاه شریعتی نیز سی سال دیگر پس از هجرت ابدی همسر سخنورش زندگی کرد اما فراق دختر جوانش دیگر تاب و توان را از او گرفت و پس از مرگ مرضیه  بر سرمزارش ضجه می زد و می گفت : آخر چرا باید من زنده باشم و تو در این سن بمیری! و گویا خدا این ناله ها را شنید و مقدمه دیدار و کنار هم زیستن را برای او و همسر و فرزندش فراهم کرد...

و اما نمی دانم از این پس کدام درب خانه ای بر روی  آنان که به جستجوی علی می آیند باز خواهد شد و قصه های  تنهایی شریعتی و نجواهایش با کویر را برای این میهمانان خواهد گفت...

شایان ذکر است؛ پیکر بانو حاجیه عفت منصوری روز چهارشنبه هشتم آذرماه 1402 با حضور فرزندان استاد محمدتقی شریعتی و دکترعلی شریعتی در مزینان تشییع و در آرامستان بهشت علی علیه السلام، قطعه خاندان شریعتی به خاک سپرده شد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۱
آبان
۰۲

🔹مهندس مهدی بهادری فرماندار شهرستان داورزن با حضور در جلسه نخبگان و دلسوزان دیار سربداران که به همت خانه سبزوار در مجتمع آفتاب تهران برگزار شد ضمن ارائه گزارش از وضعیت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منطقه داورزن و طرح های در دست اقدام، با انتقاد از اینکه این شهرستان به لحاظ قرار گرفتن  در فهرست مناطق برخوردار مظلومترین شهرستان غرب خراسان رضوی است، خواستار کمک و همراهی تمامی کسانی شد که می توانند در بخش های مختلف یاری رسان زادگاه خود باشند.

🔹وی با تشکر از برگزار کنندگان این جلسه بر تداوم این گونه جلسات و نشست ها و تشکیل شورای نخبگان داورزن تأکید کرد و گفت: به یقین وجود شخصیت های کارآمد می تواند ما را در راه پیشبرد اهداف مختلف کمک کند و راه ارتباط با مقامات اصلی دولت و ادارات و سازمان های اصلی را هموار سازد.

🔹بهادری با اشاره به اینکه از نظر آماری داورزن به لحاظ نفوس کم جمعیت ترین شهرستان سبزوار شناخته شده گفت : هرچند تعداد خانوار ساکن در شهر و روستاها کم است اما در مناسبت ها و تعطیلاتی مانند محرم و عیدنوروز جمعیت ده برابر می شود و همچنین عبور میلیون ها زائر و خدمات دهی به آنها از امتیازات جمعیتی این خطه است که به حساب نمی آید و ملاک همان سرشماری های رسمی و تعداد پرونده های مراکز بهداشت و یا ادارات مربوطه است.

🔹فرماندار داورزن در خصوص وضعیت اقتصادی و صنعتی این منطقه اذعان داشت : ما در حال حاضر هیچ ناحیه صنعتی فعال در داورزن نداریم اما در آینده ای نزدیک شاهد افتتاح فاز اول نیروگاه ۵۴۶ مگاواتی برق ابن یمین خواهیم بود.

🔹وی با اشاره به ظرفیت های مهم صنعت گردشگری و جاذبه هایی مانند کویر مزینان گفت: ثبت دو کاروانسرای مهر و مزینان در یونسکو و وجود ۷۰ اثر تاریخی نقطه عطفی در این صنعت است که می تواند علاوه بر معرفی این شهرستان به جهانیان در وضعیت معیشتی مردم تأثیرگذار باشد و برای استفاده بهتر از چنین ظرفیتی به خصوص جاذبه های کویر ساخت کمربندی گردشگری به طول ۲۰ کیلومتر از کاهک و کلاته مزینان تا چوبین در دست اقدام و پیگیری است. آبشار بفره نیز یکی از زیباترین و طولانی ترین آبشارهای منطقه است که از امتیازات خوب گردشگری شهرستان به شمار می رود.

🔹این مقام عالی داورزن معادن مس و کرومیت را از جمله داشته های اقتصادی شهرستان نامید و خاطر نشان کرد:  داورزن  در خصوص صنایع تبدیلی مانند پرورش دام و طیور و حدود 70 مرغداری و بسته بندی فراوری گیاهان دارویی موفقیت های خوبی دارد  و در حوزه کشاورزی و آبخیز داری علاوه بر صادرات فلفل به خصوص در روستای بیزه که قطب فلفل کوبی کشور شده بهترین آب شرب و آشامیدنی متعلق به این شهرستان است که حتی بعضی از رانندگان کامیون های عبوری چند گالن آب برای مصرف بین راه با خود می برند  اما با این وجود به دلیل فرسودگی شبکه ای هدر رفت آب در این شهرستان زیاد است.

🔹بهادری در خصوص وضعیت فرهنگی داورزن گفت: سه ظرفیت فرهنگی در داورزن وجود دارد که یکی از آنها تعلق شخصیتی همچون دکترعلی شریعتی مزینانی به این منطقه است که باید بتوانیم بزرگداشتی عاری از هر گونه سیاسی کاری برای چنین بزرگمردی در زادگاهش برگزار کنیم دومین ظرفیت نیز قیام سربداریه است که خیزش و تشکیل حکومت شیعی به مدت طولانی در ایران از این نقطه آغاز شده و به همین منظور دومین کنگره قیام ملی سربداران ۲۵ آبان ماه با حضور وزیر میراث فرهنگی در بخش علمی و آیینی در سبزوار و داورزن برگزار می شود که البته ممکن است به خاطر سفر هیئت دولت به چهارمحال و بختیاری این تاریخ به تعویق بیفتد.

🔹وی افزود: ما با طراحی و اهدای نشان عالی سربداران و تشکیل دبیرخانه سعی داریم هرسال این قیام را زنده نگهداریم. سومین داشته فرهنگی و مذهبی ما هیئات و مساجد بسیار خوب و وسیعی است که در منطقه داریم و باید به جز استفاده در مناسبت های عزاداری محرم در طول سال بتوانند در حوزه اقتصادی و فرهنگی  نیز فعالیت داشته  باشند.

🔹فرماندار داورزن تأسیس بیمارستانی مجهز، بازگشت پساب  از سبزوار به داورزن و استفاده در حوزه کشاورزی و آسفالت و روکش جاده های روستایی را از مهمترین خواسته های به حق مردم داورزن دانست و گفت: متأسفانه به دلیل کمی جمعیت و هزینه زیاد هنوز درخواست بیمارستان مورد موافقت دولت قرار نگرفته است.

🔹دکتر عباس مزینانی نیز با اشاره به مشکلات تحمیل بودجه هزار میلیاردی به دولت برای تأسیس یک بیمارستان ۳۲ تختی گفت: بنیاد خیریه و استفاده از آن برای تأسیس بیمارستان در این شهرستان بهترین راهکاری است که می توان در حال حاضر از آن بهره مند شد.

🔹انتقال پیکر فرزند شایسته کویر مزینان دکترعلی شریعتی مزینانی از سوریه به مزینان یکی دیگر از خواسته های حاضرین در این نشست بود که مورد تأیید همگانی قرار گرفت.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۱
آبان
۰۲

💠 دکتر در قلب من جا دارد...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

 

◀️ حدود بیست سال قبل یکی از دوستانم به اتفاق خانواده و با خودرو شخصی اش از تهران به شمال مسافرت کرده بودند جهت تفریح وگردش همچنین تجدید و تغییر آب و هوا دریکی از جاده های فرعی منتهی به دو شهرستان آمل و بابلسر با عابر پیاده ای متأسفانه تصادف کرده بود که با تأثر بیشتر منجر به فوت عابر شد.

هر چند که خودرو مورد بحث بیمه نامه شخص ثالث و از طرفی راننده نیز دارای گواهینامه و سایر مدارک معتبر داشت؛ با این وجود برابر مقررات چند روزی باید راننده بازداشت می شد تا پس از معرفی ضامن تعیین تکلیف نهایی شود و در نهایت اولیای دم دیه ی خودرا از شرکت بیمه دریافت می کردند.

در هر صورت برای استخلاص راننده از بازداشت و اینکه مجوز خروج خودرو از پارکینگ از مجرای قانون صادر گردد و از آنجا که ایشان در آن شهرستان مسافر و غریب بود با بنده (جعفری) تماس گرفت و درخواست ضامن شدنم داشت و چون پرونده در دادگستری شهرستان آمل (منطقه تصادف) بود ناگزیرشدم تا از تهران به آن شهرستان عزیمت کنم.

وقتی به ساختمان دادگستری و شعبه ی مربوطه مراجعه کردم برابر اظهار قاضی پرونده؛ لازم بود تا سند رسمی خانه یا ملک (به شرطی که درآمل واقع باشد) یا جواز کسب یا فیش حقوقی( به ضمیمه کارت شناسایی) ارائه کنم و از آنجا که فیش حقوقی و کارت شناسایی همراهم بود در نتیجه از دفتر قاضی خارج شدم تا فتوکپی فیش حقوقی وکارت شناسایی بگیرم و برگردم.

اتاق نسبتاً وسیع و مخصوص فتوکپی در محوطه وفضای باز دادگستری و نزدیک درب ورودی قرار داشت ضمن اینکه تعداد زیادی از مراجعه کنندگان درصف انتظاربودند. بدون اینکه در صف بایستم داخل اتاق فتوکپی جهت اخذ پاسخ به سوالی رفتم و در حالی که کارت شناسایی وفیش حقوقی دردستم و از آنجا که نام‌خانوادگی ام مزینانی بود بلافاصله و بدون مقدمه و یا اینکه متصدی فتوکپی بپرسد چه کاری داری ؛مدارک را گرفت و فتوکپی ها را ارائه داد و حتی وجهی هم از این بابت دریافت نکرد و گفت: امر دیگری دارید در خدمتم!!

بنده هم متقابلاً ضمن ابراز قدردانی و تشکر دیدم مسوول فتوکپی مورد اعتراض و بازخواست چند نفر از افرادی که در صف بودند قرار گرفت که چرا کار این بابا را خارج از نوبت انجام دادی!!
ایشان هم پس از کلی مشاجره با لهجه شیرین مازندرانی پاسخ داد: دلم خواست و به هیچ احدی هم ربطی ندارد!!
گفتند: یعنی چه؟!
گفت: یعنی چی نداره ....همینه که من می گم ...می دانید این شخص کیست؟!
گفتند: نه ...بفرمایید تا بدانیم.
گفت : لطفاً گوش هایتان را خوب باز کنید تا بفهمید چه چیزی خدمت تان عرض می کنم....

ناگفته نماند خودِ شخص بنده نیز نمی دانستم که چرا و به چه جهت متصدی فتو‌کپی این لطف و محبت را در حقم روا داشت!!

وی ابراز داشت:
ایشان همشهری کسی است که من شخصاً عاشقشم .... و جایش در قلب من است...و او دکتر علی شریعتی است...لذا دلم خواست تا خارج از نوبت درخواستشان را اجابت نمایم و کارشان را انجام دهم....حالا فهمیدیدچرا؟

یکی از آنها که دکتر شریعتی را نمی شناخت پرسید:
مگر دکتر کیست ؟!
گفت: تو‌ چه می دانی مرحوم دکتر کیست... همین اندازه بهت بگم که ۲۴ ساعت وقت لازم دارد تا به تو بگویم دکتر کیست!! .....تازه پس از ۲۴ ساعت توضیح معلوم نیست فهمیده باشی که دکتر کیست!...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
مهر
۰۲

👈داریوش آشوری از روشنفکران دهه 40 در مقاله ای به دفاع از رژیم صهیونیستی پرداخت. معلم شهید انقلاب دکتر شریعتی در مقاله ای که در 20تیر 1346 در مجله فردوسی منتشر شد به شدت به آشوری حمله کرد.

✍️آقای داریوش خان!

رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال می‌کند و از سراسر اروپا، سرمایه داران را به یک کشور فقیر عربی می‌کشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده می‌کند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس می‌سازد و هر گاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن می‌تازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه می‌کند، مردم را از خانه‌هاشان بیرون می‌راند، و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار می‌کند، فاشیست است، یا کشوری که گناه نابخشودنی‌اش در چشم شما! این است که ملک فاروق‌ها و گلوپ پاشاها و ملک فیصل‌ها و ملک عبدالله‌ها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاههای امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع می‌کند و از نظر داخلی فقط به پُر چانگی‌های مشکوک و آلودۀ روشنفکران فروخته شده‌ای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری - که پُرند از آن «جوهر روشنفکری» که آنان را از تودۀ عوام الناس جدا می‌کند - مجال نمی‌دهد؟

زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همۀ لوازم روشنفکری فقط یک زبان نیم‌بند را بلغور می‌کند و طوطی‌وار کلمات رایجی را از قبیل آزادی و دموکراسی و انسانیت - که به قول سارتر، خودشان در دهانشان گذاشته‌اند - در کشورهای استعمارزده واگو می‌کنند، خیانت به تودۀ عوام الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم.

تجربۀ نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بوده‌اند. اینان فقط از این نظر فاشیستند که به روشنفکرانی که « از تودۀ عوام الناس جدایند» اجازۀ بافندگی‌ها و [ آدرسِ ] کوچه غلط دادن‌ها و نهضتهای قلابی به راه انداختن‌های همیشه را نمی‌دهند و همین بزرگترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها.

چگونه می‌توان به داریوش آشوری و امثال او که ، به هر مصلحتی، یک عده تاجر و سیاست پیشه و ماجراجو و سرمایه دار آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی و شرقی را که از کشورهای مختلفند و با زبانها و روحیات و سطح درآمد و سنن و عادات گوناگون و برای انجام نقشۀ معین و روشنی به فلسطین آمده‌اند و حداکثر 19 سال فقط سابقۀ تاریخی دارند، یک «ملت واحد چالاک دلیری که بهترین جنگها را می‌کند» معرفی می‌نماید، اجازه داد که در جنگ ملی علیه استعمار، همگام با اسرائیل به همۀ کشورهای مورد تجاوز وی بتازد و سمپاشی کند و همۀ روشنفکران ایرانی و همۀ رهبران ملل آزاد شده را دشنام دهد؟
آیا می‌شود وحدت ملی یک میلیون و نیم یهودی را که هر چند هزار نفرشان از کشوری در گوشه‌ای از شرق و غرب عالم به فلسطین عرب آمده‌اند، در نظرها مسلّم شمرد و در طول 19 سال انجام شده و بدیهی، ولی وحدت اعراب را که زبان و مذهب و نژاد و سرزمین واحدی دارند و قرنهاست تشخص نژادی و مذهبی و جغرافیایی و زمانی و فرهنگی و تاریخی خود را با این روشنی حفظ کرده‌اند فقط به علت وجود خطهای مصلحتی فرضی که پس از جنگ جهانی میانشان به نام مرز کشیده شده است، غیر ممکن و اعتباری و نامعقول دانست؟! صهیونیسم، فاشیسم نیست؛ وحدت اعراب در برابر استعمار یک فکر فاشیستی است؟!
آقای داریوش آشوری چرا از حق صدها هزار آوارۀ عرب که قرنهاست در فلسطین زندگی می‌کرده‌اند، کلمه‌ای بر زبان نمی‌آورد و زندگی آنان را از پیش از اسلام تا 19 سال پیش در فلسطین برای شناختن حق آنان بر آنجا کافی نمی‌داند و معتقد است چون 19 سال از آن واقعه گذشت مشمول مرور زمان شده است و باید واقعیت را پذیرفت! اما جنایت یهودیان اروپا و آمریکا و روسیه را که غالباً 2000 سال پیش، از فلسطین رفته‌اند ، تنها به این علت که اساطیر و افسانه‌های قومی و مذهبی مشترکی دارند، که جایگاهش فلسطین بوده است برای اشغال این سرزمین و بیرون راندن اعراب آنجا، چون حقی به رسمیت می‌شناسد؟!

لابد آقای آشوری اگر دستش برسد و اسرائیل و سازندگانش، روزی به مصلحتی کمکی کنند که بتواند همۀ آشوریانی را که در کشورهای مختلف پراکنده‌اند ، جمع کند و نهضت «آشوریسم» را برپا سازد، به خود حق می‌دهد که با هواپیمای آمریکا و ناوگان انگلیس و پولهای امپریالیسم بین المللی و خرید افسران عراقی به سرزمین عراق حمله برد و همۀ عراقی‌ها را بکشد و یا به صحرای عربستان براند و به عنوان اینکه 4000 سال پیش در بین النهرین تمدن و مذهب و زبان و رژیمهای سیاسی مشهوری داشته‌اند ونواحی دجله و فرات را قرنها زیر سلطۀ خود گرفته بودند، دولت آشوری را به جای دولت عراق بنشاند [ البته این فرض است وگرنه چنانکه می‌بینیم و شنیده‌ایم داریوش آشوری اسمش ایرانی خالص است و لقبش آشوری و نژادش یهودی (العهدة علی الراوی ) و مغزش مارکسیست انقلابی و عقیده‌اش صهیونیست!]. می‌دانیم که خود آقا بر این خیال باطل خواهند خندید، اما باطل‌تر و خنده‌دارتر از این خیال، مگر صهیونیسم نام ندارد که مصلحت استعمار غربی مبنی بر داشتن پایگاهی پایدار در درون سرزمینهای ملتهب و ناپایدار اسلام و عرب آن را عینیت و واقعیت بخشید، و کار را به جایی رساند که یک روشنفکر چپ‌نمای ایرانی می‌رود و مرغ و پلوش را هم می‌خورد و برمی‌گردد و به همۀ روشنفکران ایرانی فحاشی می‌کند و هر که را با آن خیال مضحک ولی تحقق یافته مخالف باشد، به انواع عقده‌ها و مرض‌ها متهم می‌سازد؟

آخرین پیام آقای داریوش آشوری ، در پایان مقاله و پیش از عزیمتشان به اروپا این است که ما ایرانی‌های مسلمان، باید جنگ اسرائیل را با همکاری و پشتیبانی آمریکا و انگلیس علیه ملل عرب به صورت « اختلاف مرزی! میان حبشه و سودان» تلقی کنیم و تجاوز اسرائیل را در چند هفته پیش و نیز در 1956 همراه با فرانسه و انگلیس علیه مصر که به ملی کردن کانال سوئز و اخراج ارتش انگلیس از سوئز پرداخته بود، باید مانند حمله چین به هند بنامیم، و معتقد باشیم که امروز چین و شوروی و الجزایر و کوبا و ویتنام شمالی و ویت‌کنگ‌ها و اروپای شرقی و همۀ روشنفکران ایرانی «دارای مرض خرده بورژوا شده‌اند و فاقد جوهر روشنفکری و شامل عقده‌های مذهبی و نژادی و تسلیم به پَست‌ترین احساسات گروهی و روان ناخودآگاه جمعی» و بر عکس، جانسون و اینتلیجنت سرویس و سیا و موشه دایان هستند که در خاورمیانه عربی با عقده‌های نژادی و کینه‌های مذهبی و گسترش جنایت و آدم‌کشی و فاشیسم و میلیتاریسم و بوروکراسی و راسیسم و کاپیتالیسم دولتی مبارزه می‌کنند. از کرامات فیلسوف ما یکی این است که می‌فرماید: «اسرائیل بود که ناسیونالیسم عرب را به وجود آورد، نه برعکس». به اصل حرف، کاری نداریم که در نوع خود بسیار جالب است که اصلاً ناسیونالیسم عرب فقط بیست سال است که سابقۀ تاریخی دارد و ناسیونالیستهای عرب باید به حال اسرائیل و سازندگانش! دعاگو باشند و از او ممنون. آنچه در این جمله مهم است این متمم  « نه برعکس» آن است که یعنی چه؟

مگر کسی گفته که ناسیونالیسم عرب، اسرائیل را به وجود آورده که حالا فیلسوف جامعه شناس ما در صدد ابطال آن و روشن کردن روشنفکران ایرانی‌اند؟ عشق، چگونه چشم آدمی را کور می‌کند و مغزش را منگ؟! حواس پرتی و پرت و پلا گویی نویسنده‌ای که از در هم ریختن منطق همۀ روشنفکران مملکت ناراحتند، به جایی می‌رسد که در یک عبارت به چنین تناقض‌گویی مبتلا می‌شود که با اصل هدف و غرضش و همان نظری که به خاطر آن سینه چاک می‌کند، مغایر است.
دقت بفرمایید: « صهیونیسم در 1947 توانست پاداش خود را به عنوان کفاره گناهان و جنایات مسیحیت علیه اقلیت یهود و بویژه جنایات هولناک نازیسم به صورت حق سکونت و داشتن استقلال در گوشه‌ای [ از این «در گوشه» معلوم می‌شود که آقای آشوری ما به همان سرزمینی که یهود اشغال کرده و سران اسرائیل هم بدان راضی‌اند، رضایت نمی‌دهد و بقیۀ نقاط فلسطین بزرگ قدیم را هم مطالبه می‌کند!] از سرزمین فلسطین به دست آورد و سران کشورهای عربی در آن زمان که یهودیها آمدند ، همه دست نشاندگان مستقیم استعمار بودند»!
 
منبع: مجموعه آثار شماره 35 بخش دوم، (چاپ دوم، تهران: انتشارات آگاه، تابستان 1372)، صفحات 631 تا 637.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۳۰
تیر
۰۲

🖤*****🖤
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند...


🖤*****🖤

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
🖤*****🖤

اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا
🖤*****🖤

از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند
🖤*****🖤

این که حسین (ع) فریاد می‌زند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست
🖤*****🖤

حسین‏ علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید می ‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می ‏کند
🖤*****🖤

مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنه‌ها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را
🖤*****🖤

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است
🖤*****🖤

امام حسین‏ علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى ‏کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است
🖤*****🖤
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» – که به بنى ‏آدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند
🖤*****🖤

مقتدایان امام حسین‏ علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى ‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق می کند
🖤*****🖤

فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست
🖤*****🖤
"حسین سیاستمداری نیست که، بخاطر شراب خواری و سگ بازی یزید، با او درگیری پیدا کرده باشد و این حادثه غم انگیز اتفاق افتاده باشد! او وارث پرچم سرخی است که از آدم، همچنان دست به دست، بر سر انسانیت می گردد و اکنون بدست او رسیده است ..... این پرچم را دست به دست، به همه راهبران مردم و همه آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپرده است ........ در آخرین لحظه پرچم را از دست بگذارد به همه نسل ها و در همه عصرهای فردا فریاد بر آورد که: " آیا کسی هست که مرا یاری کند؟".
🖤*****🖤
-"متاسفانه جهان بینی ما آنقدر کوچک است که تمام عاشورا تازه از روز تاسوعا شروع می شود و بعدازظهر فردا هم تمام می شود و بعد دیگر در تاریخ خبری نیست، تا روز چهلم، که باز اربعین است و شله ای و بعد قضیه تمام می شود تا سال بعد یعنی یک روز و نیم طول می کشد".


🖤*****🖤
-"حسین، در اتصال به آن تسلسل نهضتی که در تاریخ ابراهیمی وجود دارد معنی می دهد، و باید معنی شود و انقلابش باید تفسیر و توجیه گردد. بصورت مجرد حسین را در تاریخ مطرح کردن، و جنگ کربلا را، بصورت یک حادثه تاریخی مجرد عنوان کردن و آن را از پایگاه تاریخی و اجتماعیش جدا کردن، موجب می شود که، آنچه را معنی ابدی دارد و همواره زنده است، بصورت یک حادثه غم انگیز گذشته در بیاوریم چنانکه درآوردیم و در برابرش فقط بگرییم چنانکه می گرییم!".
🖤*****🖤
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟

  • علی مزینانی
۱۹
تیر
۰۲

🔹حاج احمد صباغ از اتمام آخرین مرحله پروژه ابرتندیس فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی در زادگاهش مزینان خبر داد.

🔹این فعال فرهنگی و آبادگر مزینانی که با تحقیق و پژوهش در تمدن ایرانی و آثار دکتر شریعتی طرح و ایده پیکره علی پسر مزینان را ارائه کرد؛  برای ساخت آن نیز خودش آستین همت بالا زده و ساخت تندیس را به هنرمند برجسته مجسمه‌ساز، خطاط، نقاش و طراح  سبزواری استاد محمدحسین ماستیانی سپرد.


🔹کار ساخت و تکمیل تندیس دکترعلی شریعتی مزینانی با هنرمندی استاد ماستیانی سال 1391 در ارتفاع 5 متر و چهار طبقه و  با عنوان «پله پله تا ملاقات با خدا»  و بازشناسی هویت- ایرانی- اسلامی و با محوریت کویریات- اجتماعیات- اسلامیات در آثار دکترعلی شریعتی مزینانی  انجام و در مسیر راه ابریشم و مزینان قدیم و چشم انداز کویر  و برفراز قنات تاریخی مزینان و تلاقی سه تمدن بزرگ ایرانی نصب گردید.

🔹تندیس سقراط خراسان علامه محمدتقی شریعتی مزینانی نیز که در ابتدای ورودی مزینان نصب شده توسط استاد ماستیانی و همت حاج احمدصباغ ساخته شده است.

🔹عشق و ارادت فرزندان مزینانی به دکتر علی شریعتی موجب شد که حاج احمد هیچ گونه درخواست کمک از دوایر دولتی برای پیشبرد کار نداشته باشد و تمامی بودجه ساخت و نصب این تندیس توسط خود او و کمک دوستداران فرزند شایسته کویر تأمین شود.

🔹آخرین مرحله از تکمیل این طرح عظیم، پله های ابتدایی آن بود که طی سه هفته تلاش و کوشش این خادم بی ادعای مزینان و با مبلغ یکصد میلیون تومان به اتمام رسید که بخش اعظم آن توسط خود حاج احمد هزینه شده است و امیدواریم خیرین مزینانی بازهم به کمک وی بشتابند.

🔹یکی دیگر از آرزوهای بسیار ارزنده جناب صباغ، ساخت یادمان کوزه گر فخار مزینانی است که خود او در سال 1353 عکسی از کارگاه حاج عباسعلی ثبت کرده و محل نصب تندیس دکترعلی شریعتی مزینانی نیز در همان مکان می باشد که مجبور بودند با تخریب آن کارگاه چنین پروژه ای را به سرانجام برسانند.

🔹در چهار پله ابرتندیس فرزند شایسته کویر که از خاک به افلاک رسیده در ابتدا به تعریف طبیعت(نیایش)، تاریخ، جامعه و خویشتن می پردازد و در میانه نیز این عبارات نقش بسته است؛1-هبوط در کویر(نیستان من کویر) «این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است»2-پیروزی قبل از آگاهی فاجعه است 3-تفسیر شمع(شریعتی-مزینانی-علی) 4-بازگشت به خویشتن خویش

🔹در نقطه اتصالی و در ارتفاعی که علی با قلم و دفترش بر آن ایستاده این جملات که شعارها و  اعتقادات اوست دیده می شود؛ قلم توتم من است، شهید قلب تاریخ است، شمع مگر نه خود من است، عرفان برابری، آزادی

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

💠دکتر خودمانی

🖌نویسنده: علی مزینانی عسکری

✍️یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد بی پیرایه و همراه با خوش خلقی و متانت اپ بود .
 هر موقع به مزینان مشرف می شد با مردم عامی و ساده ی روستایی هم کلام می شد با آنها مزاح می کرد و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشرمستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد بارها خاطرات حضور ساده ی او را در جمع مزینانی ها شنیده ام که در آینده به آن ها نی پردازیم
دایی ام ذاکر اهل بیت علیهم السلام حاج قربانعلی عسکری مزینانی برایم نقل کرد:

-در یکی از روزها دکتر به هیئت مزینانی های مقیم تهران(قمربنی هاشم) آمد و مستقیم رفت به قسمت آشپزخانه وگفت :فلانی چیزی برای خوردن مانده ؟

 من جواب دادم: یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر شریعتی: نه ! نون خشک و ماست محلی دارید؟

گفیتم : آره، اتفاقا  فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

دایی ادامه داد: که دکتر خودش نانهای خشک را با گوشت کوب خورد کرد و سپس با قاتق آب دوغ درست کرد و با اشتها نوش جان کرد. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که دکتر با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها و خادمان غذا می خورد.

 حضور حاج قربانعلی عسکری همراه با دکتر احسان شریعتی در مراسم تشییع مرحومه پوران شریعت رضوی همسر دکترعلی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری


شب عروج فرزند شایسته کویرمزینان بچه های شاهدان دور حاج حسن محمدی مزینانی حلقه زده بودند تا خاطره ی به یاد ماندنی که از دکتر علی شریعتی مزینانی دارد را بیان کند . پیرمرد حس خوبی گرفته بود و با حرارت شروع کرد به تعریف خاطره  و گفت :
-قبل از شهادت دکتر شریعتی روزی او را در منزل مرحوم حاجی خان خزاعی دیدم و گفت : دوست دارم مقداری پول برای بچه ها و نیازمندان مزینان بفرستم.

 دوستان شاهدانی که آن دهه را درک کرده بودند هریک براین کمک های علی پسر مزینان صحه گذاشتند و یکی گفت :من در مهدکودک کفش دریافت کردم . یکی دیگر هم که گویی لباس پسرانه گیرش نیامده بود گفت : من هم یک روپوش گرفتم ولی وقتی رفتم خونه مادرم گفت دخترانه است.

حاج حسن ادامه داد: گفتم دکتر، تو که هرچی داری خرج نوشتن می کنی و حقوقی برات باقی نمی ماند . دکتر گفت : همین ماشینم رو می خوام بفروشم و پولش را بفرستم مزینان . فقط همسرم متوجه نشه...

حاج حسن بغض گلویش را گرفت و گفت : در این کار جدی شده بود اما عمرش کفاف نکرد و بعد از مدتی شهید شد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۰۲

💠نان خشک و ماست محلی برای دکتر...

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویر مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد بی تکلف و ساده ی او با مردم و همراه با خوش خلقی و متانت بود . او هر موقع به مزینان مشرف می شد با همشهریانش هم کلام می شد و با آنها مزاح می کرد و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشر مستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد.

 در یکی از روزها دکتر به هیئت بنی هاشمی مزینانی های مقیم تهران می رود و مستقیم وارد آشپزخانه می شود و بعد از احوالپرسی گرم با تک تک خادمان با خنده می گوید : چیزی برای خوردن مانده ؟

دایی من حاج قربانعلی عسکری جواب می دهد که : یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر می گوید : نه ! نان خشک و ماست محلی دارید؟

عسکری : آره، اتفاقا  فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

 دکتر با شنیدن قاتق و آماده شدن آن حسابی کیف می کند و  خودش نانهای خشک را با گوشت کوب خورد کرده و سپس با قاتق آب دوغ درست می کند و با اشتها نوش جان می کند. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که او با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها غذا می خورد.

حاج حسین تاج مزینانی هم که در فصل های قبل خاطره ای از او را به قلم خانم کوشکی نقل کردیم از همین سادگی رفتار او می گوید:
 ...در بازار مغازه داشتم دکتر وقتی وارد مزینان می شد می آمد دنبال من، روز اول که می آمد مستقیم می‌‌ رفت دیدن مادرم، عذر خواهی می کرد که نتوانسته بیاید سر بزند. با این که من هفت یا هشت سال کوچکتر بودم، دکتر شریعتی دنبال من می فرستاد. وقتی می خواست حرکت کند، یادم است پنجاه تومان یا صد تومان یواشکی زیر چادرش می گذاشت و می گفت: اجازه مرخصی می دهید بروم.
گاهی اگر خلوت بود. می گفت: یک ماست جوش درست کن.

حاجیه خانم عفت منصوری همسر زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی و دختر عمه دکتر شریعتی هم نقل می کند: «دکتر خیلی خوش‌برخورد و شوخ‌طبع بود. رفتارش با یک بچه 10 ساله طوری بود که رویشان با او باز می‌شد. در خاطرم است وقتی به ملاقاتش در زندان رفتیم. با چشم بسته آوردنش و بعد چشمانش را باز کردند. من، برادرم، پوران خانم و بچه‌ها بودند. واقعاً منقلب شدم و ناخودآگاه شروع کردم به گریه کردن. دکتر من را که دید خندید و گفت دلت برای مزینان تنگ شده که گریه می‌کنی. و با شوخی‌هایش فضای آن‌جا را عوض کرد.
بسیار اهل صحبت و گفت‌وگو بود. یادم است یک روز با برادرم(زنده یاد حاج علی اصغر منصوری) رخت و لباس بستند که بروند حمام. رفتند و مدت طولانی گذشت و برنگشتند. مادرم نگران شد و از یکی همسایه‌هایمان خواست به دنبال آن‌ها برود. آن همسایه‌مان به در خزانه که می‌رسد دکتر و برادرم را صدا می‌زند. در همان‌لحظه صدای شلیک خنده آن‌ها بلند می‌شود و او می‌بیند دکتر و برادرم غرق صحبتند و هنوز بدنشان را هم خیس نکرده‌اند. گاهی با خودم که فکر می‌کنم، می‌گویم علی کی بود؟ چی بود؟ عجب دنیایی است. افسوس واقعاً.

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۰۲

هنگامی‌که دکتر به اروپا آمد به ما خبر دادند در پاریس است و می‌خواهد ما را ببیند آقایان نیز پاسپورت تهیه می‌کردند که به خارج بروند و او را ببینند. برنامه ما این بود که دکتر شریعتی را به لبنان بیاوریم و در لبنان مرکز فکری بزرگ برای همه‌ی مسلمانان جهان بوجود بیاوریم و دانشمندان بزرگی مثل دکتر علی شریعتی و نظیر او را ما دعوت کنیم و این مرکز فکری و علمی را بعهده آنها بگذاریم اما در همین اوقات که خود را آماده مسافرت به خارج و دیدن او می‌کردیم خبر شهادتش به ما رسید ولی در میان این فشار روحی شدید یک وظیفه‌ی بزرگی بر دوش ما گذاشته شد که باید باید هرچه زودتر قبری برای او در نزدیکی زینبیه تهیه کنیم زیرا انتقال شهید دکتر شریعتی به ایران بهیچ‌وجه در آن شرایط به‌صلاح نبود به همین دلیل در همان ایام درد و غم و ناراحتی شدید، همه‌ی هم و غم خود را صرف پیدا کردن یک قبر در نزدیک زینبیه کردیم و در این راه بیش از هر کس به رهبر شیعیان لبنان امام موسی صدر مدیون هستیم به محض اینکه شهادت دکتر شریعتی را با او در میان گذاشتند، او در همان لحظه اول تقبل کرد که هر مشکلی را برای ما حل کند و هر برنامه‌ای را که ما طراحی کنیم او پیاده نماید و او نیز این چنین کرد.پس از تماس با دولت سوریه در گوشه قبرستانی که چسبیده به زینبیه است مقبره‌ای را که از پیش برای یکی از بزرگان سوری ساخته شده بود از او خریداری کرد.

و به دکتر علی شریعتی اختصاص یافت. برای اولین بار بود که دولت سوریه اجازه داد که جسد دکتر علی شریعتی وارد حرم شود و از صبح تا نزدیکی‌های ظهر در آنجا نگاه‌داشته شود و خود امام موسی صدر و عده‌ای زیادی از ایرانیان و بزرگان و رهبران سوری و لبنانی و مقاومت فلسطین حضور یافتند و بر جسد علی شریعتی نماز گزاردند و شاید از پرهیجان‌ترین و دردناک‌ترین لحظات همان انتقال جسد دکتر علی شریعتی از ضریح حضرت زینب به قبرستان بود و باز در مدخل قبرستان به فرمان امام موسی صدر جسد را به زمین گذاشتند و بزرگان فلسطینی و لبنانی و شخصیت‌های دیگر سخن گفتند و بالاخره جسد را به محل مقبره انتقال دادند و عده‌ای از بهترین و نزدیک‌ترین دوستان دکتر علی شریعتی تابوت او را حمل کردند و در داخل قبر نهادند و امام موسی صدر نمازهای مختلفه آخرین لحظات را برای او خواند و دوستانش خاک ریختند و قبر را پر کردند و در آنجا آقای دعایی دوست قدیمی ما با صدای گیرای خود قسمتی از کتاب شهادت دکتر شریعتی را قرائت کرد و بعد دکتر یزدی نیز شرح زندگی شهید دکتر علی شریعتی را بتفصیل بیان داشت و بعد من نیز مرثیه‌ای معروفی را که جنبه‌ی احساسی و عاطفی و دوستی و عارفانه داشت، برای او خواندم و بعد خانواده او، احسان پسر او … و نزدیک‌ترین کسان او جمع شدند و چند روزی در شام در حوالی زینبیه سکونت داشتیم و کار ما زیارت قبر دکتر شریعتی و تذکر خاطرات زیبا و تلخ گذشته او بود و پس از آن رهسپار بیروت شدیم. در بیروت تصمیم گرفتیم که یک مراسم پرشکوه برای چهلم دکتر علی شریعتی بوجود بیاوریم و از همه بزرگان و رهبران و شخصیت‌های انقلابی دنیا نیز دعوت کنیم تا در این جلسه‌ی پرشکوه شرکت کنند. ۱۸ سازمان انقلابی دنیا در این مراسم باشکوه شرکت کردند مثل سازمان‌های مقاومت فلسطین، سازمان انقلابی اریتره و پولیساریو و الجزایر سازمان امل و غیره … اما دولت ایران به وحشت افتاد و همه‌ی امکانات خویش را در لبنان در اختیار سفیر جاسوس ایران در لبنان بنام منصور قدر قرار داد، تا جلوی این مراسم را بگیرند و قرار بود که این جلسه باشکوه در سالن یونسکو که بزرگ‌ترین سالن دولتی لبنان است تشکیل شود و کارت‌های دعوت و بیانیه‌های تبلیغات برای این روز بزرگداشت در محل یونسکو در سراسر لبنان منتشر شد اما در آخرین روز دولت لبنان مخالفت کرد و مشاجره شدیدی بین امام موسی صدر و وزیر فرهنگ لبنان درگرفت و واضح بود که دولت ایران و منصور قدر وزیر خبیث ایران در لبنان با رشوه و زور دولت لبنان را وادار کرده است که در مقابل این مراسم کارشکنی کنند و در همان آخرین لحظات بود که مدرسه علمییه که متعلق به شیعیان است در وسط بیروت است برای این‌کار تشخیص داده شد و عده‌ای از جوان‌های امل در خیابان‌های مختلف و جلوی یونسکو ایستاده بودند و مردم را بسوی محل جدید هدایت می‌کردند و در این مراسم هزاران نفر از لبنانیان و بخصوص از رزمندگان سازمان امل از سرتاسر لبنان شرکت کرده بودند و سرتاسر دیوارهای این مدرسه و سالن‌ها و راهها و جاده‌ها از عکس شهید شریعتی، آیت‌ا… خمینی، آیت‌ا … طالقانی و شهدای بزرگوار انقلاب پر شده بود. خود من نیز چند نقش بزرگ از دکتر شریعتی کشیده بودم که در نقاط مختلف سازمان نمایان بود. در بین سخنرانان معروف این مراسم باشکوه یکی شخص یاسر عرفات رهبر مقاومت فلسطین بود که برای دکتر شریعتی بیش از پیش تکریم و احترام کرد از خانواده او (نمود) و یکی از شدیدترین و انقلابی‌ترین نطق‌های خود را ایراد کرد و در همین نطق معروف است می‌گوید امل همان فتح است و فتح همان امل است و اگر امل در جنوب لبنان دفاع از فتح نکند فتح نابود می‌شود. یکی دیگر از متفکرین بزرگ فلسطینی شفیق بود که نطقی مفصل و دفاعی باشکوه از انقلاب ایران کرد که در نوع خود بی‌نظیر بود و باز از بهترین سخنوران این مراسم باشکوه شخص امام موسی صدر بود که با سخن شورانگیز خود عده‌ زیادی را منقلب کرد از ایرانیان صادق قطب‌زاده به نمایندگی از طرف دانشجویان و مبارزین خارج صحبت کرد یکی از رزمندگان امل از طرف شیعیان لبنان سخن گفت و بالاخره احسان پسر دکتر علی شریعتی جلسه را با سخنان دلنشین خود ختم کرد. هنگامی‌که توطئه‌گران لبنانی قادر نشدند که جلوی مراسم باشکوه را بگیرند و توطئه‌های آنها نقش برآب شد، نماینده و رهبر حزب نوکر آمریکا و همدست اسرائیل شدیدترین هجوم‌ها و تهمت‌ها را متوجه امانم موسی صدر کرد و دکتر علی شریعتی را کمونیست خواند، و امام موسی صدر را متهم کرد که برای یک کمونیست یک چنین مراسم باشکوهی بپا می‌کند و امام موسی صدر در جواب او در روزنامه‌ها اعلام کرد که این شهید بیش از ۱۵۰ کتاب اسلامی و فلسفی از خود بیادگار گذاشته است و بزرگ‌ترین افتخار متفکرین اسلامی است و چگونه کسی می‌تواند او را به کمونیست بودن متهم کند و خلاصه این نتیجه فکر علی و کوتاه یک چنین دست‌نشستگان استعمار است که دکتر شریعتی را به چنین تهمت‌هایی متهم کند. در جواب او روز بعد نوشت دکتر شریعتی نه فقط صددرصد کمونیست است بلکه صد و پنجاه درصد کمونیست است و باز تهمت‌ها و فحش‌های خود را نثار امام موسی صدر کرد و در همان روز نیروهای فالانژ در جنوب لبنان همراه با … پایگاه جوانان امل در جنوب … مخصوص در شهر طیبه به زیر … سخت خود گرفتند و محل … را با ۳۵ گلوله‌ی توپ ویران کردند و خود من روز بعد برای بازدید این منطقه به جنوب رفتم و جای ۳۵ گلوله توپ که با تانک از نقاط مختلف مرکز سازمان امل را در شهر طیبه به زیر آتش بار خویش گرفته بودند مشاهده کردم. البته رزمندگان امل به‌محض شلیک اولین گلوله توپ خانه را ترک می‌کنند و در سنگرها و در زیر بوته‌ها مخفی می‌شوند و در حالت گسترش به کسی از آنها صدمه‌ای نمی‌رسد و خانه ویران می‌شود و رزمندگان امل مجبور می‌شوند به نقطه‌ی دیگری انتقال پیدا کنند.

و بعد هنگامی‌که از جنوب بازمی‌گشتم در خدمت امام موسی صدر بودم که رئیس امل لبنان به سراغ امام موسی آمد و البته مرا نمی‌شناخت می‌گفت دولت ایران از ما خواسته که دو شخصیت را فوراً تحویل دولت ایران دهیم یکی صادق قطب‌زاده و دیگری دکتر چمران، اما موسی صدر در جواب او گفت که صادق قطب‌زاده به سوریه رفته است و بنابراین در لبنان نیست و ما معذوریم و دکتر چمران نیز در جنوب لبنان است و در میان سنگرهای رزمندگان امل در مقابله با اسرائیل قرار دارد و اگر شما می‌توانید به جنوب لبنان بروید بفرمائید که او را بگیرید زیرا در جنوب لبنان دولت لبنان و ارتش لبنان نیرویی نداشت و ندارد و بنابراین هیچ قدرتی نمی‌تواند که رزمندگان امل در جنوب لبنان را دستگیر کند و این یک تودهنی سختی بود به مسئول امل لبنان در برابر خواست منصور قدر سفیر ایران و همان‌شب امام موسی صدر صادق قطب‌زاده را در ماشین خود قرار داد و شخصاً او را به شام برد و همان‌شب او را به اروپا فرستاد که از گزند ساواک و مأمورین خطرناک صهیونیست‌ در امان باشد و این نشان می‌داد که استعمارگران و دستگاه شاه چقدر به وحشت افتاده و چه ضربه سنگینی به آنان وارد شده و با چه نیرویی می‌خواهد جلوی انتشار افکار دکتر شریعتی را بگیرد و فوراً حدود پنجاه شصت شیخ با شخصیت‌های دیگر از ایران به لبنان گسیل شدند و در دهات مختلف لبنان در شمال و جنوب دست به فعالیت شدید زدند که دکتر شریعتی کافر بوده است و امام موسی صدر بر او نماز خوانده است و او را در زینبیه به خاک سپرده است و بنابراین او هم کافر است و تهمت‌ها و ناراحتی‌های زیادی برای شخص امام موسی بوجود آوردند و همچنین از ایران و عراق نیز نامه‌های تهدیدآمیز با لحن‌های سخت و شدید به سمت امام موسی صدر سرازیر شد که چرا برای احترام و اکرام دکتر شریعتی چنین مراسم باشکوهی بپا کرده‌اند. اما ما معتقد بودیم که دکتر شریعتی کسی است که یک حرکت بوجود آورده است و بزرگ‌ترین افتخار نسل جوان و مؤمن ما بشمار می‌رود و هرچه برای او بکنیم کم کردیم.

منبع: روزنامه کیهان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۰۲

🔹مراسم چهل و ششمین سالگرد عروج فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی با حضور فرزندش دکتر احسان شریعتی و استادان و دانشجویان دانشگاه های خراسان رضوی در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار شد.

🔹دکتر احسان شریعتی در این مراسم از اهتمام مردم قدرشناس مزینان که در بیست و نهم خرداد هر سال یاد و نام پدرش را با برگزاری چنین مراسمی زنده نگه می دارند تقدیر و تشکر کرد.

🔹حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان و از شاگردان حاج شیخ قربانعلی شریعتی با توجه به تقارن و همزمانی سالروز شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و سالگرد شهادت علی پسر مزینان به گوشه ای از خدمات معنوی و علمی خاندان شریعتی اشاره کرد.

🔹وی با پرداختن به شرح بخش هایی از خطبه امام علی(علیه السلام) درباره جهاد، گفت: دکتر شریعتی، معلمی مجاهد، مبارز، انسانی آگاه، بصیر و نستوه بود.

🔹 معلمی‌فر افزود: دکتر شریعتی زمانی که پدرش استاد محمدتقی شریعتی از زندان رژیم ستمشاهی آزاد شده بود، بر مظلومیت شیعه گریه کرد.

🔹وی با اشاره به اینکه دکتر شریعتی از مبارزان علیه رژیم طاغوتی بود، گفت: زمانی که ساواک او را متهم کردند که مقلد امام خمینی است، دکتر پاسخ داد که همواره مقلد ایشان هستم.

🔹علی اکبر رضوانی پناه دبیر برگزاری مراسم شمع سوز کویر ضمن عرض خیر مقدم به فرزند و اقوام شریعتی و میهمانان حاضر در مجلس و مردم شریف مزینان از همراهی فرماندار و بخشدار بخش مرکزی داورزن و اعضای شورای اسلامی و دهیار مزینان در برپایی این مراسم قدردانی کرد.

🔹در این مراسم مداحان و ذاکران آل الله به ذکر مداحی پرداختند.

 

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۰۲

ایسنا / با وجودی که تختی و سعیدی در ۳۷ و ۴۱ سالگی در تهران، سید مصطفی در ۴۷ سالگی در نجف و شریعتی در ۴۴ سالگی در ساوت‌همپتون انگلستان از دنیا رفتند اما علت مرگ آنان از نظر مردم «غیرطبیعی و مشکوک» تلقی شد به همین دلیل آنان را پر پر شده به دست رژیم سفاک پهلوی تلقی کردند و عنوان «شهید» بر آنان نهادند و بسیار بزرگ‌شان دانستند.

امروز ۲۹ خرداد چهل و ششمین سالروز درگذشت مشکوک علی مزینانی معروف به علی شریعتی در سال ۱۳۵۶ است.

دودمان

«علی» حاصل ازدواج محمدتقی و زهرا  در تاریخ دوم آذر ۱۳۱۲ متولد شد.

محمدتقی که اهل مزینان و شهرتش «شریعتی» بود، از طرف پدری پسر شیخ محمود و جدش ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه که در مدارس قدیم مشهد، سبزوار و بخارا درس خواند و از شاگردان برگزیده ملا هادی سبزواری فیلسوف، عارف و شاعر عصر فتحعلی و محمد شاه قاجار بود و از طرف مادری به علما، روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی که آنان نیز از عالمان دین بودند، متصل بود.

ملا قربانعلی چهار پسر به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود بعد از مرگ پدر به درخواست مردم مزینان به آن دیار رفت و پیش‌نماز مسجد و معلم حوزه علمیه مزینان شد. شیخ محمود نیز صاحب یک دختر به نام معصومه و سه پسر به نام‌های قربانعلی، محمدتقی و محمد بود.

محمدتقی در ۲۵ سالگی با زهرا امینی از اهالی روستای کاهک ازدواج کرد و یک سال بعد در دوم آذر ۱۳۱۲ صاحب فرزند پسری به نام «علی» شد. او در سال ۱۳۱۹ به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد و علی را در دبستان ابن یمین ثبت نام کرد.

اخراج رضا شاه توسط انگلیسی‌ها از ایران در شهریور ۱۳۲۰ و درگیر شدن کشور در جنگ جهانی دوم موجب حاکم شدن نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی بر کشور شد به همین دلیل محمدتقی، مادر و پسرش را به شهرستان مزینان فرستاد تا از گزند جنگ و ناامنی‌های آن در امان بمانند. با آرام شدن فضای سیاسی کشور و ثبات نسبی اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور در دوره سلطنت محمدرضا شاه، علی به همراه مادرش مزینان را به مقصد مشهد ترک کرد و در مدرسه ابن یمین بقیه درسش را خواند. او در سال ۱۳۲۵ به مدرسه فردوسی مشهد رفت تا نیم بقیه از دوره دوم آموزش متوسطه را در این مدرسه درس بخواند. علی در سال ۱۳۲۸ درسش در این مدرسه تمام شد و سیکل گرفت. او مدتی بعد وارد دانش‌سرای مقدماتی شد و دوره دبیرستان را با گرفتن دیپلم پایان داد.

علی در سال ۱۳۳۴ در کنکور دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد شرکت کرد و با قبولی در آزمون ورودی، دانشجوی این دانشگاه شد و چهار سال بعد لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت. او در سال دوم ورود به دانشگاه مشهد در آزمون سراسری شرکت کرد و موفق به قبولی در رشته فلسفه در دانشگاه تهران شد اما به دلیل نامشخص چند ماه بعد از رشته فلسفه انصراف داد و به مشهد برگشت.

او در طول دوران تحصیل در دانشکده مشهد آثاری چون ترجمه ابوذر غفاری، ترجمه کتاب نیاش اثر الکسیس کارل و چند مقاله تحقیقی را انجام داد.

ازدواج

علی شریعتی در سال ۱۳۳۶ به پوران شریعت‌رضوی، هم‌رشته‌ای‌ خود در دانشگاه مشهد پیشنهاد ازدواج داد اما پوران به بهانه ادامه تحصیل به او جواب رد داد. علی با سماجت و چند ماه پیگیری بالاخره موفق شد نظر پوران را جلب کند و در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با او ازدواج کند.

حاصل ازدواج علی و پوران یک پسر به نام احسان و سه دختر به نام‌های سارا، سوسن و مونا بود.

هوش بالای علی و پوران و قرار گرفتن جزو دانشجویان برتر رشته ادبیات فارسی دانشگاه مشهد باعث شد آنان در سال ۱۳۴۱ به همراه چند دانشجوی دیگر برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه اعزام شوند. علی و پوران به همراه چهار فرزندشان از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳ در فرانسه زندگی کردند.

تز دکترای علی توسط ژیلبر لازا استاد راهنمای مشترک پوران و علی، تصحیح متن فارسی کتاب فضائل بلخ نوشته شیخ صفی‌الدین بلخی و برگردان آن به زبان فرانسه تعیین شد و علی در سال ۱۳۴۲ موفق به دفاع از تز ۱۵۵ صفحه‌ای دکترایش تحت عنوان «فضائل بلخ» که به زبان فرانسه نوشته بود، شد. با قبولی او در این کار، مدرک دکتری تاریخ اسلام در قرون وسطی را از دانشگاه سوربن اخذ کرد اما سفارت ایران در فرانسه مدرک او را معادل دکترای ادبیات فارسی به رسمیت شناخت.

علیِ جوان به جز ادبیات در فرانسه علومی چون جامعه‌شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ ادیان، تاریخ و فرهنگ اسلامی درس خواند و از محضر اساتید بزرگی چون لویی ماسینیون، ژرژ گورویچ و سارتر بهره برد.

او بعد از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۳۴۳ راهی ایران شد. در بدو ورود به ایران توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ساواک - دستگیر و زندانی شد. بعدا مشخص شد حکمی که در سال ۱۳۴۱ به صورت غیابی برایش صادر شد دلیل دستگیر و زندانیش در زندان قزل‌قلعه تهران بود. دوره محکومیت شریعتی کوتاه بود و اوایل شهریور ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد و به مشهد برگشت.

سیاست شریعتی

ناصر میناچی به واسطه دوستی با شریعتی بعد از ساخت حسینیه ارشاد در خیابان کوروش کبیر - شریعتی فعلی - در سال ۱۳۴۸ از دکتر علی شریعتی برای سخنرانی در این حسینیه دعوت کرد. شریعتی بعد از مدتی به عنوان مسؤول فرهنگی حسینیه ارشاد منصوب شد.

علیِ جوان علاوه بر سخنرانی‌های آتشین بر علیه رژیم پهلوی، جامعه‌شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی نیز به جوانان و مشتاقان آموزش داد. استقبال از مباحث علمی و دینی دکتر علی شریعتی در دانشگاه تهران و حسینیه ارشاد به حدی بالا گرفت که ماموران ساواک را حساس کرد. حساسیت رژیم پهلوی به سخنرانی‌های دکتر شریعتی موجب شد او تحت تعقیب در آید از این رو از آبان ۱۳۵۱ تا پاییز ۱۳۵۲ به مدت ۸ ماه به صورت مخفی زندگی کرد اما در آن شرایط هم سخنرانی‌های دکتر با نام مستعار از سوی هوادارانِ جوانش چاپ و منتشر شد.

۸ ماه زندگی مخفیانه فشار روحی و روانی فراوانی به دکتر شریعتی وارد کرد. او به کرات توسط مأموران ساواک تحت نظر بود و این مسئله موجب محرومیت از امکانات اولیه زندگی و شکنجه روحی و روانی ایشان شد. این وضعیت با طعمه قرار گرفتن پدر و یکی از برادر زن‌هایش در پاییز ۱۳۵۲، تشدید شد. دکتر علی شریعتی برای آزادی آنان خود را به ساواک معرفی کرد و ۱۸ ماه به سلول انفرادیِ کمیته شهربانی تهران افتاد. پس از آزادی او در اسفند ۱۳۵۳ اما ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور دست بردار نبودند و او را به صورت شبانه‌روزی تحت نظر داشتند.

شریعی از آن دوران به تلخی یاد کرد و خاطره آن دوران را در قالب نامه به یکی از دوستان نزدیکش که در یکی از کتاب‌هایش هم نوشت، بیان کرد: «ظاهرا آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافته‌ام ولی آنچه مسلم است، نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده‌ام.

... من که زندگیم معلوم است. احتضار، یک جان کندنِ مستمر که نامش زندگی کردن است. هر روز صبح که در آینه خودم را می‌بینم، درست می‌بینم که لااقل سالی بر من گذشته است. دیشب و پریشب، همیشه برایم پارسال و پیارسال است.

... روزها را برای این که از عمرم بدزدم می‌خوابم و شب‌ها با تنهایی، سکوت و سیاهی در زیر باران رنج‌ها که مدام می‌بارد، زانو به بغل، خاموش می‌نشینم و انبوهی از خاطره‌های مرده و آرزوهای مجروح در برابرم، تا آفتاب که سر می‌زند و هوا روشن می‌شود و صدای پای روز، سرفه‌ها، گنجشک‌ها و اتومبیل‌ها و آغاز حرکت و کار.

از ترس می‌روم و به خواب فرو می‌روم. البته بیکار نبوده‌ام، بزرگترین کاری که کرده‌ام این است که هنوز زنده مانده‌ام و این دشوارترین وظیفه‌ای بوده که انجام داده‌ام و اگر انصاف بدهند، بسیار کارها که نکرده‌ام و مگر اینها خود، کار نیست؟ مگر ثواب سیئاتی که کسی انجام نمی‌دهد از ثواب بسیاری حسنات که انجام می دهند، بیشتر نیست؟»

مهاجرت

اجبار به این شیوه زندگی موجب افسردگی و ناراحتی مستمر دکتر علی شریعتی شد از این رو در مشورت با همسر و برخی دوستان و شخصیت‌های سیاسی تصمیم به «مهاجرت» گرفت. در تحقیقاتی که به واسطه برخی دوستانش در دادگستری انجام داد متوجه شد اسناد ثبت شده از او با نام فامیل «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» است در حالی که نام فامیل ثبت شده در شناسنامه او «علی مزینانی» بود. همین مسئله باعث شد با ابتکار عمل همسرش پوران شریعت‌رضوی به اجبار از کشور هجرت کند.

کتاب «طرحی از یک زندگی» به قلم پوران شریعت‌رضوی به تفصیل درباره چگونگی خروج دکتر علی شریعتی پرداخته است.

او در این کتاب نوشت: «پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان «علی شریعتی» و یا «علی شریعتی مزینانی» طبقه‌بندی شده بود، حتی احکام اداریِ مدارک تحصیلی علی چه در ایران و چه در فرانسه، در اداره فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد، همه به نام «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» صادر شده بود، در حالی که نام‌خانوادگی علی، طبق شناسنامه «مزینانی» بود و نه «شریعتی» و یا «شریعتی مزینانی». پاسپورت قبلی علی هم به نام «مزینانی» یعنی نام‌خانوادگی واقعی علی صادر شده بود.

قرار شد علی برای گرفتن گذرنامهِ خودم، رضایت‌نامه و برای اخذ گذرنامهِ بچه‌ها، به من وکالت دهد اما قبل از اینکه برای گذرنامه خودش اقدام کند، تا مشخص شود که آیا موفق به دریافت گذرنامه می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره گذرنامه نرود، زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد.

در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته، ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل باید ضمانت فرد بازنشسته متقاضی خروج از کشور را به عهده می‌گرفت تا فرد متقاضی موظف به بازگشت به کشورش باشد. من چون کارمند شاغلِ آموزش و پرورش بودم، طبق قانون می‌توانستم ضامن همسرم باشم.

ابتدا از آموزش و پرورش منطقه ۱۳ تهران تاییدیه گرفتم که شاغلم و بعد با علی به کلانتری منطقهِ محلِ کارم رفتیم و خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند سپس بقیه مدارک مورد نیاز را جور کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف «میم» مراجعه کردم.

با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست کننده باید مدارکش را تحویل می‌داد. در آن ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک، زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص باید مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان پسرم را همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم: «چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید.» ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که «همسرم بیمار است و ناتوان» با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان، توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز ۲۶ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.

علی صبح روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ به همراه دوستان مشترک‌مان، آقای عبدالله رادنیا و همسرشان به فرودگاه مهرآباد رفت و ... .»

خودِ دکتر شریعتی نیز در خاطراتش از لحظات دلهره‌آور خروجش این گونه نوشت: «بالاخره صبح دوشنبه بر روی قالیچه سلیمانی سابنا، از زندان سکندر پریدم. لحظه های پر دلهره، بیم و امید، اسارت و نجات و گذر از آن پل صراط در آن دقیقه خطیر و خطرناک اما مجهولی که جز تقدیر از آن آگاه نیست ... .»

او بعد از رسیدن به بلژیک و اسکان در هتل اینترنشنال نامه‌ای به پسرش احسان شریعتی که در آن زمان جوانی کم سن و سال بود و چند ماه زودتر از خودش به آمریکا سفر کرده بود، نوشت و گفت: «من فعلا به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم.»

دکتر شریعتی بعد از دو روز اقامت بروکسل خودرویی خریداری کرد و به شهر ساوت‌همپتون انگلستان رفت و به خانه فرزندان یکی از دایی‌های همسرش رفت.

حساسیت ساواک

خروج دکتر علی شریعتی از ایران از ۲۶ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد ۱۳۵۶ برای سازمان اطلاعات و امنیت کشور حساسیت‌برانگیز شد. با اطمینان ساواک از خروج دکتر شریعتی از کشور دستور ممنوع‌الخروجی همسر و فرزندانش به سرعت صادر شد.

طبق اسناد ساواک دکتر علی شریعتی با هویت «محمدعلی مزینانی» ایران را ترک کرده بود و خانواده او از ۱۷ خرداد ۱۳۵۶ ممنوع‌الخروج شدند.

ساواک در حالی دستور ممنوع‌الخروجی خانواده دکتر شریعتی را صادر کرد که نمی‌دانست نام‌خانوادگی دقیق او و فرزندانش چیست و از سفر تنها پسر دکتر شریعتی به آمریکا کاملا بی‌اطلاع بود. سردرگمی ساواک در این باره به نفع سوسن و سارا شد. آنان ۳۳ روز بعد از خروج پدرشان از کشور در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ از ایران خارج شدند.

دکتر شریعتی که یک هفته پس از اقامت در شهر ساوت‌همپتون انگلستان، اتومبیلی خریداری کرد و از طریق کشتی به بندر لوهاور فرانسه رفت و چند روزی در منزل دکتر حسن حبیبی اقامت داشت، در تماس با همسرش در جریان ممنوع‌الخروجی او و مونا و رسیدن قریب‌الوقوع سارا و سوسن به انگلستان قرار گرفت به همین دلیل در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۵۶ به ساوت‌همپتون برگشت و خانه‌ای را که از یک پاکستانی اجاره کرده بود را آماده رسیدن فرزندانش کرد.

در تماس مجددی که پوران در تاریخ ۲۸ خرداد با منزل علی فکوهی، پسر داییش داشت، دکتر علی شریعتی در جریان جزییات ممانعت ساواک از خروج همسر و دختر سومش قرار گرفت و به گفته فرزندان دایی شریعت‌رضوی اضطراب، نگرانی و چشم‌انتظاری دکتر علی شریعتی از این روز تا لحظه ورود دخترانش به خاک انگلستان غیر قابل تصور بود.

روایت پسر دایی پوران

علی فکوهی پسر دایی پوران شریعت‌رضوی ماجرای ورود دو دختر دکتر شریعتی و حادثه دلخراشی که همان شب برای او اتفاق افتاد را اینگونه برای دختر عمه‌اش تعریف کرد: «همگی از فرودگاه به منزلی که شب قبل، از یک تبعه پاکستانی در ساوت‌همپتون اجاره کرده بود، رفتند. در مسیر برگشت از فرودگاه به خانه، من رانندگی کردم، علی آن شب کلا بی‌حوصله بود.

... آن شب من ناگهانی و سر زده، به اتاقی که تصور نمی‌کردم کسی در آنجا باشد وارد شدم دفعتا دکتر را دیدم که با حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است. بی‌اختیار محو آن حالت شدم. بسیار از آن خلسه تاثیر پذیرفتم. پس از تمام شدن نمازش پرسیدم: «چرا شما این قدر منقلب و دگرگون هستید؟» دکتر جواب داد: «نیروهای امنیتی با جلوگیری از خروج پوران و مونا، نبض مرا در دست گرفته‌اند. این تنها برگ برنده‌ای است که در دست دارند و به وسیله آن می‌توانند مرا تحت فشار قرار دهند و به کشور بازگردانند، احساس می‌کنم فصل تازه‌ای در زندگی من آغاز شده است.»

شرح درگذشت

پوران شریعت‌رضوی در خاطره‌ای از مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی در کتاب خاطراتش اینگونه نوشت: «آن شب تا ساعت ۱۱ همه دور هم نشسته بودند و حرف می‌زدند ولی دکتر ساکت و غمگین و گرفته بود و حرفی نمی‌زد. حدود نیمه شب، علی فکوهی و ناهید به خانه خودشان می‌روند و با نسرین - خواهر دیگرشان - قرار می‌گذارند که فردا صبح آماده باشند تا به اتفاق به بدرقه یکی از دوستشان که قصد رفتن به فرودگاه داشت، بروند.

دکتر هم به اتاق خوابی که، در طبقه پایین قرار داشت می‌رود که بخوابد. این اتاق از یک طرف رو به جنگل بود و پنجره اتاق به علت گرمای هوا باز بود. بعد از مدتی از رفتن دکتر به اتاق، از سارا می‌خواهد، لیوان آبی برایش ببرد. سارا آب را می‌برد، پس از گذشت مدتی باز بچه‌ها را صدا می‌کند و یک استکان چای می‌خواهد. به نظر نا آرام می‌رسید و خوابش نمی‌برد.

سوسن و سارا و نسرین هم برای استراحت، به طبقه بالا می‌روند و می‌خوابند. فردا صبح ساعت ۸، ناهید و علی فکوهی برای بردن خواهرشان نسرین به خانه دکتر می‌آیند و در می‌زنند، ولی کسی در را باز نمی‌کند. مدتی هم پشت در می‌مانند تا نسرین، از خواب بیدار شود.

او که برای باز کردن در به طبقه پایین می‌آید، می‌بیند که دکتر در آستانه در ورودی اتاق به پشت افتاده و بینیش به نحوی غیرعادی سیاه شده و باد کرده. وحشت می‌کند و هراسان می‌دود در را باز می‌کند. با اضطراب جریان را به برادرش می‌گوید. ناهید و برادرش متحیر وارد خانه می‌شوند، ناهید بلافاصله نبض دکتر را می‌گیرد و او هم، نظر ناهید را تایید می‌کند، بلافاصله نسرین به طبقه بالا، به اتاقی که بچه‌ها در آن خوابیده بودند می‌رود و مراقب آنها می‌شود تا پایین نیایند که پدرشان را به آن حال ببینند.

علی فکوهی، وحشت‌زده و غمگین فورا به اورژانس بیمارستان ساوت‌همپتون تلفن می‌کند، آمبولانس می‌خواهد، بعد از مدت کمی آمبولانس می‌رسد. آنها هم پس از معاینه نظر می‌دهند که دکتر درگذشته است.

او را برای انتقال به بیمارستان، روی صندلی چرخدار می‌نشانند و به آن می‌بندند تا از دید همسایگان، مرگ او ناخوشایند نباشد.

بعد از این که دکتر را به بیمارستان می‌برند، آقای فکوهی به خانه دوستش که در همان حوالی بود می‌رود. جریان را به او می‌گوید. آن شخص هم خبر واقعه را تلفنی به چند نفر از دوستان دکتر، اطلاع می‌دهد. سپس آقای فکوهی همراه خواهرانش و سوسن و سارا - دخترانم - از خانه‌ای که این فاجعه‌ در آن اتفاق افتاده خارج می‌شوند و به خانه خودشان می‌روند.

چند ساعت بعد، از طرف سفارت ایران به آقای فکوهی تلفن می‌شود و می‌خواهند که ایشان جنازه دکتر را به آنها بدهد، تا خودشان بقیه تشریفات قانونی را انجام دهند. آقای فکوهی، متحیر و غم‌زده به آنها جواب می‌دهد: «من هیچ اختیاری ندارم. باید خانواده دکتر در این مورد تصمیم بگیرند. من تنها کاری که کردم، این است که به خانواده‌شان اطلاع داد.»

با انتقال جسد دکتر به پزشکی قانونی، انجام معاینات اولیه، تنظیم صورت جلسه و انجام تشریفات اداری بی‌آنکه برای فهم علت مرگ دستور کالبد شکافی داده شود، علت مرگ «انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب» اعلام شد.

با اطلاعِ کنفدراسیون و دانشجویان مبارز ایرانی مقیم اروپا از مرگ مشکوک دکتر، درخواست کالبد شکافی می‌دهند. از طرفی برای انجام کالبد شکافی، به گفته وکیل احسان پسرم علاوه بر نیاز به شکایتِ خانواده همراه داشتن پرونده «آنکت» پلیس انگلیس نیز لازم بود. اموری که انجام هر یک از آنها مستلزم گذراندن مراحل اداری مختلف بود اما با توجه به توطئه ساواک ارسال یک گروه به سرپرستی یک افسر امنیتی برای تحویل گرفتن رسمی جسد جهت انتقال به ایران و همچنین احتمال همراهی قریب‌الوقوع پلیس انگلیس با نیروهای ساواک شاه، تصمیم گرفته شد هیچ درخواست کالبد شکافی داده نشود همچنین گرفته شد جسد به سرعت به سوریه منتقل شود چون امکانات آن کشور مناسب‌تر تشخیص داده شده بود.

این تصمیم پس از یک شور جمعی با حضور کلیه شخصیت‌های سیاسی و دوستان دکتر در خارج و با اجازه وکیل خانوادگی گرفته شد.»

روایت پسر دایی

علی فکوهی با تشریح چگونگی اطلاع ساواک از درگذشت دکتر شریعتی، گفت: «من تعجب کردم که مامورین سفارت از کجا چنین خبری را آن هم با این سرعت شنیده‌اند زیرا من در آن روز «شوم» پس از این که وارد خانه شدم و با آن صحنه غیرمنتظره روبه رو شدم، پس از تلفن به اورژانس بیمارستان «ساوت‌همپتون» در فاصله‌ای که اورژانس بیاید، فقط به یکی از رفقایم که وی هم قبلا از اقامت دکتر در منزل من به دلایلی مطلع بود، تلفن کردم و جریان را گفتم. آن هم برای این که از او بخواهم به جای من، دوستی مشترک را که منتظر ما بود تا به فرودگاه برسانیمش بدرقه نماید و مطمئنم که آن رفیقم که او را خوب می‌شناختم با سفارت ایران، کوچکترین رابطه سیاسی نداشت، علاوه بر این که از علاقه‌مندان دکتر هم بود. پس از کجا افراد سفارت از واقعه خبر داشتند؟ خدا می‌داند. از نظر من، هنوز مسائل مبهمی پیرامون قضیه وجود دارد که بدان پاسخ درستی داده نشده است.»تشییع جنازه

علی فکوهی در تشریح مراسم تشییع جنازه دکتر علی شریعتی، گفت: «جسد دکتر در یکی از مساجد کوچک و متعلق به اهل سنت غسل داده شد. همراهِ حاج‌آقا شبستری امام جماعت شهر لندن، دکتر ابراهیم یزدی و دکتر صادق قطب زاده جسد دکتر را به این مسجد بردیم.

... بیمارستان ساوت‌همپتن گزارش مفصلی درباره درگذشت دکتر ارائه داد و در آن گفته بود: «چیز مشکوکی دیده نشده است و مرگ او مثلا بر اثر به قتل رسیدن، دسیسه، زهر، دشنه و چیزی از این قبیل نبوده و به نظر می‌آید که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.» مرگ طبیعی یعنی با سکته.

اتفاقا همان روزی که به ساوت‌همپتن رفتیم و برای اولین بار با جایِ خالی مرحوم شریعتی روبه‌رو شدیم و بعدا به بیمارستان رفتیم. در همان اتاقی که مرحوم دکتر خوابیده بود، سطلی بود که شاید در آن، نزدیک به ۴۰ تا ته سیگار بود یعنی در همان مدت کوتاه، مرحوم دکتر مقدار زیادی سیگار کشیده بود.

طبیبان بهتر از من می‌دانند که در حالت عصبی شدید و با آن فشاری که دکتر در آن روزها در آن قرار داشت، امکان چنین رخدادی وجود داشت خصوصا این که شب قبل از حادثه مرحوم شریعتی به فرودگاه هیترو رفته بود چون قرار بود دختران او بیایند، همه مسافران آمده بودند، الا دختران او.»

روایت پوران

پوران شریعت‌رضوی در ادامه خاطراتش از واکنش داخلی و بین‌المللی درگذشت دکتر علی شریعتی، نوشت: «خبر شهادت علی به صورت بسیار گسترده توسط مبارزان خارج از کشور منتشر شد و احزاب و سازمان‌های مختلف سیاسی با انتشار بیانیه‌های گوناگون از دست دادن علی را «سوگ قلم و شرف» تعبیر کردند اما روزنامه‌های کیهان و اطلاعات که مهمترین روزنامه‌های کشور محسوب می‌شدند پس از دو روز سکوت در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۶ اطلاعیه‌ای را درج کردند که مرگ علی را طبیعی و ناشی از بیماری‌های ریشه‌دار قلمداد کردند.

این دو روزنامه در متن اطلاعیه‌شان نوشتند: «مرحوم دکتر علی شریعتی که برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آنجا بر اثر سکته قلبی درگذشت.» در حالی که علی هیچگاه ناراحتی جسمانی خاصی نداشت. کسی از اعضای خانواده و فامیل به یاد ندارد که او حتی یک بار از درد یا ناراحتی جسمانی گله کرده باشد و مهمتر از آن اینکه او هیچگاه به پزشک مراجعه نکرده بود.

همه دوستان و نزدیکان علی می‌دانند، وی فردی قوی و سالم بود و خودش به این نکته توجه داشت. حتی بعد از تحمل آخرین زندان که ۱۸ ماه به طول انجامید، با آنکه تمام این دوره را هم در سلول تنگ، تاریک و انفرادی زندان شهربانی سپری کرده بود، فقط گهگاه از نور خورشید ناراحت می‌شد. غیر از این هیچ ناراحتی دیگری نداشت.

علی از این نظر به خود می‌بالید و به شوخی می‌گفت: «من آنم که سلول تاریک هم نتوانست بر سلامتیم اثر بگذارد» و راست هم می گفت. ، من که همسر او بودم، هرگز به یاد ندارم که او از درد شکایت کرده باشد. دفترچه بیمه او هم به خوبی نشان دهنده این ادعاست. تمام اوراق این دفترچه سفید است. علی از این دفترچه فقط یک بار در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۵۵ استفاده کرده است آن هم نه به علت بیماری قلبی یا فشار خون یا قند و غیره بلکه برای گرفتن عینک بود.

خوانندگان آگاه تصدیق می‌کنند که کسی با اوضاع مالی مشابه ما، در صورت بیماری، حتما از دفترچه بیمه خدمات درمانی استفاده می‌کرد و می‌کند. بدین ترتیب، طبیعی است که اگر علی مریض می شد یا اصولا دارای ناراحتی قلبی بود قاعدتا می‌بایست به پزشک مراجعه می‌کرد و سابقه بیماری او در دفترچه‌اش منعکس می‌شد.

وی با اینکه سیگار می‌کشید اما معاینات پزشکی نشان داد که سیگار تاثیر چندانی بر جسم او نگذاشته است بنابراین احتمال هرگونه سکته قلبی یا بیماری مشابه، بدون اینکه سابقه‌ای داشته باشد، بعید به نظر می‌رسید.»

واکنش استاد

پروفسور حامد الگار، استاد مطالعات اسلامی و زبان فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا با اطلاع از درگذشت دکتر علی شریعتی نوشت: «شرایط مرگ دکتر شریعتی، این ظن را به شدت تقویت می‌کند که وی به دست ساواک به قتل رسیده است ... . حتی اگر شریعتی به قتل نرسیده باشد، او به حق در خور عنوان «شهید» است. این شاید مهمترین موضوعی است که باید درباره شریعتی به آن توجه کرد.»

منابع:

شریعتی، علی، اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی، ۱۳۵۷، نذیرچاپ، صفحات ۲۹–۳۱

سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، انتشارات صراط، چاپ نخست، ۱۳۷۶. صص: ۱۳و۱۵

پوران، شریعت رضوی، طرحی از یک زندگی، انتشارات چاپخش، ۱۳۷۲. صص: ۲۴۲ و ۲۴۳

کتابشناسی ادبیات فارسی در زبان فرانسه (به زبان فرانسه)، محمدجواد کمالی، انتشارات سخن‌گستر و معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد مشهد، ۱۳۹۳، ص 154

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۰۲

 

🔹مزینان در چهل و ششمین سالگرد عروج معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی با حضور دکتر احسان شریعتی مزینانی میزبان خیل دوستداران او می باشد و در این مراسم شمع سوز کویر، مردم قدرشناس دیار شریعتی یاد و نام فرزند شایسته خود را گرامی می دارند.

🔹این مراسم دوشنبه ۲۹ خرداد همزمان با نماز مغرب و عشا در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار می شود.

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

 

✍️دکتر علی شریعتی مزینانی، نقش اثرگذاری به‌ویژه برای همراه‌سازی دانشگاهیان و جریان روشنفکری ایران با انقلاب اسلامی داشت. تفسیرهای ایشان از اسلام اجتماعی و نوآوری‌هایی که در شبکه‌ی مفاهیم دینی داشت اگرچه برپایه‌ی برخی معیارها و ترازها و از موضع برخی دیدگاه‌ها، محل انتقاد یا تامل بود، اما گیرایی مفاهیم دینی را برای جوانان و تحصیل‌کردگان و دانشجویان افزود و آنها را به جریان مبارزه با طاغوت پیوند زد.

این جنبه از زندگی دکتر شریعتی، بسیار و به‌تفصیل، کاوش و تولید محتوا شده است.عدم حضور فیزیکی ایشان در دوره‌ی پیروزی و پس از پیروزی انقلاب، فرصتی که می‌توانست او را همانند دیگر نیروهای انقلابی برای نقش‌آفرینی در جریان نظام‌سازی داشته باشد از بین برد و تاثیراتشان را به «الهام‌بخشی» محدود کرد  اما همین جنبه نیز به‌دلایلی چون مصلحت‌اندیشی‌ها و واهمه از برچسب‌ها، کمتر کاوش شده یا دست‌کم به‌اندازه‌ی بخش پیشین بررسی نشده است. یکی از الهامات اندیشه‌های دکتر شریعتی، مصداقی و مشخص، فراهم‌سازی ایده‌ها و دست‌مایه‌هایی ایدئولوژیک و مبتنی بر آموزه‌های دینی و مفاهیم عالی انسانی آن بوده که چندین سال بعد در طراحی پرچم جمهوری اسلامی ایران بکار گرفته شده است.

پرچم، مهمترین نماد و نشانه‌ی کشورها و اجتماعات انسانی، از گذشته تا امروز بوده که اصول ارزشی و‌ اعتقادی و بخشی از درون‌مایه‌های فرهنگی آنها را به نمایش می‌گذارد. از این‌رو می‌توان ادعا کرد اندیشه‌ای پویا و ساختارمند لازم است تا مبنای نظری و فکری طراحی یک پرچم قرار گیرد.

پرچم جمهوری اسلامی ایران را دکتر حمید ندیمی، گرافیست و معمار کشورمان طراحی کرده است. وی در تنها گفت‌وگویی که چندین سال قبل راجع‌به ماجرای طراحی پرچم جمهوری اسلامی داشته، می‌گوید: «قبل از انقلاب در جلسات دکتر شریعتی شرکت می‌کردم. ایده چنین کاری را در این جلسات و زمانی که تفسیر سوره حدید مطرح بود به دست آوردم.علاقه داشتم برای جهان اسلام یک نشان درست کنم. در آن جلسات دریافتم که حکومت اسلامی سه اصل اساسی دارد "کتاب، میزان، حدید" یا "کتاب، ترازو و آهن" یعنی اگر جامعه‌ای یکی از این سه اصل را نداشته باشد به سوی رستگاری نمی‌رود.»

  • علی مزینانی
۰۵
ارديبهشت
۰۲

✅سی و یکم فروردین مصادف است با سی و ششمین سالگرد ارتحال مفسر عالی مقام قرآن کریم، احیاگر حقایق اسلامی و سقراط خراسان علامه محمدتقی شریعتی مزینانی به همین مناسبت گرامی می داریم یاد و نام او و فرزند شایسته اش معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی

✍️محمّدتقی مزینانی مشهور به شریعتی، فرزند سوّم آقا شیخ محمود مزینانی سال ۱۲۸۶ ش. در مزینان متولّد شد و در همین دیار رشد کرد و به بالندگی رسید و پس از آن به سوی سرنوشت ارزنده ای راهی مشهد مقدس شد.

خود استاد آغاز زندگی پربرکتش را این گونه روایت می کند:

✍️محل تولد من مزینان است و به‌ همین اعتبار هم نام فامیلی ما مزینانی است، شریعتی‌ نیست. برادرهای من شریعتی هستند ولی من در سفری‌ که می‌خواستم به مشهد بیایم، در سبزوار گفتند که باید برای گرفتن بلیط شناسنامه داشته باشم. من هم مجبور شدم شناسنامه بگیرم. آن شخص هم از من نپرسید که‌ نام فامیلت چیست. هر چه خودش خواست نوشت‌ و همین کلمه ی مزینانی را هم انتخاب کرد.
من در یک خانواده ی روحانی متولد شدم یعنی روحانی‌ از طرف پدر و از طرف مادر.پدر مادرم سیدی بزرگوار و تحصیل کرده و روحانی بود و پدرم هم(آقا شیخ‌ محمود)روحانی بلوک مزینان.اینکه عرض می‌کنم‌ «بلوک»برای اینکه کار ایشان به خود مزینان اختصاص‌ نداشت بلکه تمام دهات اطراف،همه از صدخرو و داورزن و بیزه و آبرود و سویز و بهمن آباد و کهک‌ و غنی آباد و کلاته،همه ی اینها در امور مربوط به جنبه‌های‌ روحانی سر و کارشان با مرحوم پدر من بود.پدر ایشان‌ هم باز روحانی بود یعنی ایشان در مشهد مشغول‌ تحصیل بودند که پدرشان فوت می‌کند و محترمین‌ مزینان به مشهد می‌آیند و ایشان را جای پدرشان به‌ مزینان می‌برند.

مزینان یک مدرسه ی علوم قدیمه دارد که این مدرسه‌ به نام جد من«آخوند ملا قربانعلی» نام گذاری شده‌ است.این مدرسه تفصیلی دارد که نمی‌خواهم وقت را برای تفصیل آن مدرسه بگیرم.همین قدر می‌خواهم‌ عرض کنم که مدرسه ساخته شد برای اینکه طلاب‌ دیگر از مزینان و اطرافش به سبزوار و مشهد و قم و امثال‌ اینها نروند و در همان مدرسه ی مزینان در خدمت ایشان‌ تحصیل کنند.ما هم بعد از اینکه دوره ی مکتبخانه را طی‌ کردیم، مقدماتی از صرف و نحو نزد مرحوم پدر و عمویمان خواندیم و بعد آمدیم مشهد به مدرسه ی فاضل خان.دو برادر من-که خدا هر دو را رحمت کند- فوت کردند.اینها قبلا به مشهد آمده بودند و در همین‌ مدرسه ی فاضل خان اتاق داشتند و من هم وارد همان‌ مدرسه شدم.مقداری ادبیات و مختصری منطق‌ در مزینان خوانده بودیم، بعد که به مشهد آمدیم‌ دنباله‌اش را گرفتم و این همان زمانی بود که مقدمات‌ برچیدن حوزه‌های علمیه به وسیله ی رضا خان فراهم آمده‌ بود...

✔️علامه محمدتقی مزینانی شریعتی پس از یک دوره طولانی مبارزه با گروه های التقاطی و جریان های ضد دینی و تحمل رنج زندان و شهادت فرزند برومندش دکتر علی شریعتی و تألیف ده ها کتاب ارزشمند مانند تفسیر نوین قرآن کریم در سی و یکم فروردین ۱۳۶۶ در مشهدمقدس دارفانی را وداع گفت و پیکر مطهرش در صحن آزادی حرم مطهر امام هشتم دفن گردید و حجره ای که سنگ مزار این عالم شهیر مزینانی در آن قرار دارد بعدها به محل اشیاء گمشده تبدیل شد تا این گوهر فراموش شده خراسانی که هرگز یاد و نامش از دل ما مزینانی ها نخواهد رفت همچون فرزندش مظلومانه و غریب در جوار امام غریب بماند!...
 

استاد پس از شهادت تنها پسرش علی همراه با نوه اش دکتر احسان شریعتی یک بار به مزینان سفر کرد و با حضور در مسجدجامع با بغضی در گلو و چشمانی اشک بار به خاطر  مشکلاتی که ساواک در رژیم گذشته به دلیل نام شریعتی برای مردم این دیار به وجود آورد و بی مهری بعضی گروه ها پس از پیروزی انقلاب عذرخواهی کرد.

📸عکس؛ قربانی کردن و شادمانی مردم قدرشناس مزینان به مناسبت ورود علامه محمدتقی شریعتی مزینانی و نوه اش دکتر احسان شریعتی مزینانی به زادگاهشان پس از شهادت دکتر علی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۹
اسفند
۰۱

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست‌اندرکارند.

نوروز که قرن‌های دراز است بر همة جشن‌های جهان فخر می‌فروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشن‌های دیگران، غالباً انسان‌ها را از کارگاه‌ها، مزرعه‌ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغ‌ها و کشتزارها، در میان اطاق‌ها و زیر سقف‌ها و پشت درهای بسته جمع می‌کند: کافه‌ها، کاباره‌ها، زیرزمینی‌ها، سالن‌ها، خانه‌ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل‌های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه‌ها،‌ به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت می‌کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که،‌ سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته‌های پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد می‌برد، با یادآوری‌های وسوسه‌آمیز نوروز، به دامن وی باز می‌گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیر: فرزند، در دامن مادر، خود را بازمی‌یابد و مادر،‌ در کنار فرزند، چهره‌اش از شادی می‌شکفد، اشک شوق می‌بارد، فریادهای شادی می‌کشد؛ جوان می‌شود، حیات دوباره می‌گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌گردد، نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتی‌تر می‌کند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنت‌ها که پیر می‌شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی می‌رود و در هر حال، آینده‌ای جوان‌تر و درخشان‌تر دارد، چه، نوروز راه سومی است که جنگ دیرینه‌ای را که از روزگار لائوتزو و کنفسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می‌کشاند.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست، نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول، گسیختن و زایل شدن، درهم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن، آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار،‌ تنها تغییر است و ناپایداری؛ چه چیز می‌تواند ملتی را، جامعه‌ای را، در برابر عرابة بی‌رحم زمان – که بر همه چیز می‌گذرد و له می‌کند و می‌رود، هر پایه‌ای را می‌شکند و شیرازه‌ای را میگسلد- از زوال مصون دارد؟
هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی‌گیرد؛ ملت، مجموعة پیوستة نسل‌های متوالی بسیار است، اما زمان، این تیغ بی‌رحم، پیوند نسل‌ها را قطع می‌کند؛ میان ما و گذشتگانمان- آنها که روح جامعة‌ ما و ملت ما را ساخته‌اند- درة هولناک تاریخ حفر شده است؛ قرن‌های تهی ما را از آنان جدا ساخته‌اند؛ تنها سنت‌ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این درة هولناک گذر می‌دهند و با گذشتگانمان و با گذشته‌هایمان آشنا می‌سازند. در چهرة مقدس این سنت‌ها است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در “خودِ خویش”، احساس می‌کنیم؛ حضور خود را در میان آنان می‌بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت‌ها است.
در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می‌داریم، گویی خود را در همة‌ نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین برپا می‌کرده‌اند، حاضر می‌یابیم و در این حال، صحنه‌های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می‌خورد، رژه می‌رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می‌داشته است، این اندیشه‌های پرهیجان را در مغزمان بیدار می‌کند که: آری، هر ساله! حتی همان سالی که اسکندر چهرة این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله‌های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می‌کشید، همانجا، همان وقت، مردم مصیبت‌زدة ما نوروز را جدی‌تر و با ایمان بیشتری برپا می‌کردند؛ آری، هر ساله! حتی همان سال که سربازان قتیبه بر کنارة جیحون سرخ رنگ،‌ خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می‌کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده‌های سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن می‌گرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفة جاهلی آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت و مردم را می‌گریاند و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: “اباتیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سال‌ها و در همة سال‌های همانندش، شادی‌یی اینچنین بوده است، عیاشی و “بی‌خودی” نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانة پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کنندة زمان همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده‌اند و با زبان خویش، از آن سخن گفته‌اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته‌اند: “نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این رو است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده‌اند و ششمین روز را مقدس شمرده‌اند”.
چه افسانة زیبایی؛ زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن، یعنی نوروز.
بی‌شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز نوروز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.
اسلام که همة رنگ‌های قومیت را زدود و سنت‌ها را دگرگون کرد، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را، با پشتوانه‌ای استوار، از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم، هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی! آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانة نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت؛ سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه‌ای که در دلهای مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و، در دوران صفویه، رسما یک شعار شیعی گردید،‌ مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژة خویش. آنچنان که یکسال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی، آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز!
نوروز- این پیری که غبار قرن‌های بسیار بر چهره‌اش نشسته است- در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش می‌شنیده است؛ پس از آن، در کنار آتشکده‌های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمة اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می‌خوانده‌اند؛ از آن پس، با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می‌کرده‌اند و اکنون، علاوه بر آن، با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی، او را جان می‌بخشند و در همة این چهره‌های گوناگونش، این پیر روزگارآلود، که در همة قرن‌ها و با همة نسل‌ها و همة اجداد ما- از اکنون تا روزگار افسانه‌ای جمشید باستانی- زیسته است و با همه‌مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و درآمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و، عظیم‌تر از همه، پیوند دادن نسل‌های متوالی این قوم- که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منار‌ها بند بندش را از هم می‌گسسته است و نیز پیمان‌یگانگی بستن میان همة دل‌های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانة دوران‌ها در میانه‌شان حائل می‌گشته و درة عمیق فراموشی میانشان جدایی می‌افکنده است.
و ما، در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی‌افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ‌زدة قرون تهی می‌گذریم و در همة نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می‌شده است، با همة زنان و مردانی که خون آنان در رگ‌هایمان می‌دود و روح آنان در دلهایمان می‌زند شرکت می‌کنیم و بدینگونه، “بودن خویش” را، به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان‌ها و آشوبِ گسیختن‌ها و دگرگون شدن‌ها خلود می‌بخشیم و، در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و، “خالی از خویش”، بردة رام و طعمة زدوده از “شخصیت” این غرب غارتگر کرده است، در این میعادگاهی که همة نسل‌های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می‌بندیم و “امانت عشق” را از آنان به ودیعه می‌گیریم که “هرگز نمیریم” و “دوام راستین” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایة “اصالت” خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، “بر صحیفة عالم ثبت” کنیم.

منبع: مجموعه آثار 13-هبوط درکویر - دکترعلی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۳۰
بهمن
۰۱

🌐همسفربا سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی


🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ زنده یاد استاد محمد تقی مزینانی (شریعتی) اعلی الله مقامه ازعالمان، مصلحان،متفکران، اندیشمندان، بیدارگران بزرگ روزگار و عصرحاضر در یکصد سال اخیر است او در دهه ی چهل شمسی می گوید : «بشرامروز نیاز مبرم به دین دارد و این نیاز را تقریباً احساس می کند ولی دینی جز نام اسلام نه بجا مانده و نه سودی که انتظار و توقع می رود ازهیچیک ازادیان و مذاهب موجود می توان برد » و ادامه می دهد :«اسلام حقیقی و صحیح هم همانی است که بوسیله خاندان پیامبر( ص) و از طریق مذهب تشییع به ما رسیده است»۰
🔆با وجودمقام علمی والا و محیط به معارف اسلامی بخصوص مفسر قرآن کریم ،تقوای مالی و تحمل سختی ها و صبر شدیدعجیبی دربرابر مشکلات زندگی داشت بطوریکه حتی هدیه قبول نمی کرد و خودمی گوید :«راضی نیستم آنچه را که می گویم آلوده به مسایل مادی بشود»۰
🔹به شدت ازعدالت اجتماعی و برابری جانبداری می کرد و آنرا سازگار و منطبق بر دستورات و احکام اسلامی می دانست و با فلسفه ماده گرایی بشدت مخالفت می کرد۰ همچنین مخالفت شدید و علمی با نوشته های برخی نویسندگان از انتقادات نسبت به شیعه از جمله احمد کسروی دردههٔ بیست شمسی داشت.
🔹زنده یاد سقراط خراسان نسبت به زادگاهش« مزینان» انس، الفت ،عشق و علاقه خاص و مفرط و زائد الوصفی داشت و برای اینکه تا حدی به احساس استاد براین عشق عمیق دلیلی آورده شود بعنوان نمونه توجه شما خوبان را به ذکر یک خاطره ی جالب و شنیدنی که تا کنون گفته نشده معطوف می دارم


💠مرحوم پدرم تعریف می کرد :« حسینیه ارشاد در اوایل دهه ی پنجاه شمسی از ایشان دعوت نموده بود تا چند جلسه سخنرانی کند و برایشان درنزدیکی ارشاد منزلی موقتاً به منظور استراحت و دید و بازدیدها درنظر گرفته بودند در یکی از آنروزها ازجمله پدر حقیر به اتفاق چند نفر از مزینانی های ساکن تهران مانندمرحومان حاج علی گلستانی، حاج قربانعلی تشت زر، حاج حسین سعادت، محمد شمشیری ، حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی ، و....تصمیم به زیارت استاد می گیرنددرهمان منزل روبروی ارشاد و چند ساعتی در محضر ایشان حدود بیست نفر ازهمشهریان دراین دیدار حضور داشته اند ۰

پدر می گفت: ازاینکه پس از سالها فرصت دیدار چند نفر از مزینانی ها فراهم شده بود به حدی استاد خوشحال شده بود که دربیان نمی گنجد مرحوم استاد شریعتی از پدرم ( مرحوم حاج محمد جعفری) خواسته بودند که افراد را معرفی نماید چون که همگی از جمع حاضر ازنظر سنی نسبت به استاد کوچک تر بودند و این نسل را چندان نمی شناخت لیکن پدران مرحوم شده از این جمع را که هم سن و سال با استاد بودند بخوبی می شناخت۰
پدرم، آقایان را با نام و نام پدر و شهرت معرفی می کند و پس از سعی درمعرفی آقایان جز یک نفر آنهم حاج عبدالحسین مزینانی باشهرت خاص که نمی خواسته شهرت او را بدلیل رعایت شئونات اخلاقی بگوید و استاد هم جز آن یک نفر ، شناخت لازم را از بقیه حضارکسب و خاطراتی از پدران آنها برای جمع تعریف ونقل می کند که برای آنها شنیدنی بوده است در ادامه استاد مصّر است تا آن یکنفر بخصوص را بشناسد۰ وقتی پدر می بیند استاد اصرار به شناخت دارند مجبور می شود تا آن شخص را ازطریق شهرتش معرفی و به گپ وگفت پایان دهد و وقتی ناچار می شود به شهرتش اشاره کند تا شناخته شود همگی از جمله استاد به شدت می خندند و این خنده چند دقیقه ادامه داشته آنهم خنده هایی از نوع خنده های مرحوم حاج قربان تشت زروچند نفر دیگراز مزینانی ها درآن جمع و محفل شادمانه درآن زمان که درنوع خود دیدنی وتماشایی بوده است! جالب اینکه مرحوم حاج عبدالحسین از بیان شهرت خود ناراحت نبوده و استقبال هم می کرده است!
جالب تر اینکه وقتی استاد از طریق شهرت، فرد مورد نظر را می شناسد می فرمایند ایشان را به خوبی می شناسم ! چون در دوران کودکی در مزینان با پدرش همبازی و دوست صمیمی بوده ام وب هتر بود از ابتدا شهرتش را می گفتی تابه این همه قیل و قال خاتمه داده می شد این درحالی است که شهرت شخص موصوف طنز آمیز بوده و فقط با این شهرت در آن زمان شناخته می شده ولاغیرخیلی تمایل داشتم تا اصل ماجرا و جزئیات آنرا تعریف کنم تا زنگ تفریحی باشدبراین مقدمه لیکن منوط است به متن مستقل ونسبتاً مطّول که دراین فضای نوشتاری محدود نمی گنجد و فضاو فرصت دیگری را اقتضا و طلب می کند۰»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
بهمن
۰۱

✍️آرمان تبریز-یاداشت از جواد صدیقی

 قدم در دیاری می گذارم …
دیار آزادمردی که اندیشه و قلم ش فدای تفکر نابش شد
نیک اندیش غریبی که حتی تفکر و آینده نگری اش بسان پیکرش مهجور و محجور ماند…
گام زدن روستایی در دل کویر…
روستایی که سکوتی به بلندای تاریخ دارد …
و صدایی در اوج خموشی…
روستایی که روزگاری نفس های فرزند خلفش آرامشی برای جوانان و آزاد اندیشان بود…
در این جا؛ خانه های کاه گلی دل می برد و …تندیس آن ابرمرد معاصر طنین
عشق و شوق به دل می اندازد…
در محرم قدم زدن در بین هیئات حسینی -آن مظلوم تاریخ- با یاد و خاطره
اندیشه های آن بزرگ مرد معاصر حال و هوایی عاشورایی به هر انسانی دست می
دهد…
آری…
این جا مزینان است…
دیار معلم شهید؛ دکتر شریعتی
آن شهیر مرد گمنامی که غریبانه دور از مام وطن پرواز کرد …
و مظلومانه پیکر بی جانش هوای وطن را درک نکرد…
مزینان نوستالژی جوانان انقلاب است…
غم و اندوه های سخنرانی های حسینیه ارشاد…
یادگار دوران طلایی…
مزینان…سال ها جوانمردانه بزی و جاودانه…
چرا که تفکر فرزندت آراسته به خون جاوید حسینی است…
روحت شاد و یادت گرامی…

مزینان/۲۶ شهریور ۹۷

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۰۱

 

🌐همه ی شما مستأجران مزینان هستید!

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️..... یکی ازاقوام بنام حاج عبدالحسین مزینانی که دربین بستگان به حاج عبدالحسین شمیرانی مشهور بود که چند سال قبل به دیار حق شتافت و خدایش بیامرزد مردی بود خوش تیپ و قوی هیکل و بسیار شوخ طبع و از همه مهمتر عرق خاصی نسبت به زادگاهش مزینان داشت وحتی قبل از فوت اصرار داشت تا فرزندانش او را در مزینان به خاک بسپارند که درطول عمر پربار خویش کمک های مالی زیادی به مزینان به صورت آشکارا یا پنهانی می کرد که از آنجمله کمک به ساخت ساختمان بهزیستی مزینان درچند نوبت را میتوان برشمرد منزلی داشت کلنگی در بهترین نقطه تهران و در شمیران سه راهی  فرمانیه روبروی سفارت ایتالیا به مساحت تقریبی ۳۰۰ متر مربع

...ناگفته نماند که این خاطره برمی گردد به سال ۱۳۷۸از آنجایی که ملک مذکور در بهترین نقطه فرمانیه واقع شده بود و در آن منطقه افراد پول دار و متمکن و متمول سکونت داشتند لذا خریداران زیادی بودند تا زنده یاد حاج عبدالحسین را راضی کنند به فروش آن و حتی برای رسیدن به هدف خود حاضر بودند تا مشتریان وجه بیشتری از عُرف ارزش ملک مذکور بپردازند.
تا اینکه یک شرکت سهامی ساخت و ساز آنقدر رفتند و آمدند تا عاقبت حاج آقای مزینانی را به فروش راضی کردند.
با عنایت به اینکه حاج حسین سواد خواندن و نوشتن نداشت  تا مبادا کلاه گشادی خریداران سرش گذارند !!! از بنده (جعفری) خواست تا کمک کنم و نمایندگی اورا هدایت و درمعامله ناظر وحضور فعالی داشته باشم لذا ناگزیر شدم تا خواسته حاج حسین را اجابت و با کمال میل و بصورت افتخاری  این مسئولیت تاریخی راپذیرفتم.

محل ساختمان دفتر مرکزی شرکت  در ابتدای خیابان شهید مطهری فعلی یا تخت طاووس سابق و دقیقا بر خیابان دکتر علی شریعتی قرار داشت که محل برگزاری جلسات در آن دفتر تشکیل می گردید.
دراولین جلسه که با حضور بنده و مالک ملک از یکسو و حدود پنج، شش  نفرکه همگی مهندس راه و ساختمان و تحصیلکرده آمریکا بودند ازطرف مقابل دور یک میز نشستیم.

پر واضح است که در اینگونه نشست ها ابندا باید هریک از افراد خود را به اسم و شهرت معرفی کنند تا شناخت بیشتری از همدیگر داشته باشند تا امکان گفتگو و بحث استمرار داشته باشد.
بنده جعفری شروع کردم به کلید زدن و استارت شروع جلسه و ابتدا حاج آقای مزینانی را که صاحب ملک بودند معرفی نمودم ومتعاقب آن خودم را بعنوان ناظر بر تشریفات معامله
وقتی طرف های مقابل قبل از معرفی خود  نام «مزینانی» را شنیدند رییس آن گروه ابراز داشت این نام به گوش من آشناست ومزینان را شنیده ام ممکن است قدری از مزینان اطلاعات بیشتری بدهید تا آگاهی هایم درمورد آن کاملتر گردد.
ابتداً بنده مصمم بودم تا پاسخ سئوال کننده را درحد وقت جلسه بدهم که حاج حسین بدون مقدمه این فرصت را از حقیر گرفتند و از آنجایی که حس عجیبی به مزینان و مزینانی داشتند اظهار نمودندکه اولا شما چطور مزینان را نمیشناسید !!! ؟ بخصوص اینکه  همگی  شما مستأجر مزینان ما هستید!!!!
آنها با تعجب پرسیدند براساس کدام اصل و مبنا یا سند این فرمایش را می فرمایید!!!!؟
باز حاج حسین مجبور شد تا پاسخ عمیق تر و بیشتری به آنان بدهد وادامه داد که  ببینید آقایون نه تنها شما بلکه تمام ساختمانها و مغازه ها و پاساژها و راحتتون کنم همه ملک و املاکی که از پیچ شمیران تا تجریش دراین خیابان ده کیلومتری واقعند مستأجر مزینان ما می باشند!!!
باز مهندسین با تعجب بیشتری سئوال کردند که چرا جناب حاج آقا؟
مرحوم حاج حسین ادامه داد: برای اینکه نام این خیابان و همه خیابانها و بیمارستانها و پارک ها و بولوارها و مراکز علمی و تحقیقاتی و پژوهشی، نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا که بنام زنده یاد دکتر شریعتی نامگذاری شده دراصل باید دکتر علی مزینانی اسم گذاری می شد چون مشخصات صحیح دکتر علی شریعتی درشناسنامه دکتر علی مزینانی است و به اشتباه روی تابلوها قید گردیده و صحیح آن دکتر علی مزینانی (شریعتی) می باشد و برعهده شورای نامگذاری اماکن شهرداری است تا این نقص را از روی تابلوها برطرف سازد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

💠 آبروی مؤمن

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️سال ۱۳۴۵شمسی در بازار مزینان بودم، بزرگترها تقریباً در وسط بازار مشغول صحبت بودند بخصوص اینکه فصل بیکاری کشاورزان بود و می گفتند: در طول پنجاه سال زندگی در مزینان که ما به یاد داریم فقط یک مورد طلاق آن هم به دلیل پزشکی نه عدم تفاهم زوجین صورت گرفته است ! مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی رضوان ا.‌‌..تعالی علیه که از فلاسفه ی زمان و عصر خود بودند و محیط به اکثر علوم جدیده و قدیمه بر حسب اتفاق شرف حضور داشتند.

شخصی که عادت داشت از همهٔ رمز و راز اتفاقات و حوادث چه تلخ چه شیرین چه عمومی چه خصوصی مردم مطلع باشد از جمع موجود پرسید دلیل و علت جدایی فلانی از فلانی چه بوده؟ یک نفر از جمع حاضر تا می خواست پاسخ شخص سئوال کننده را بدهد من دیدم مرحوم حاج آقای شریعتی به آرامی دست بر دهان ایشان گذاشتند و فرمودند:
-حق نداری به سئوال پاسخ دهی!

دیگران پرسیدند: چرا حاج آقا؟

شیخ قربانعلی:
-شما حتی اجازه ندارید در مورد همسر خودتان که حق شرعی و قانونی بر او دارید اظهار نظر کنید چه برسد به همسر دیگری که نه شرع و نه عرف و نه حدود قانون این اجازه را به شما می دهد! مضافاً اینکه حق نداریم به هر سئوالی پاسخ دهیم!   پس از آن  به شخص سئوال کننده محترمانه گفت:لطفاً قبل از بیان هر سئوال به تبعات آن فکر کن ،کمی هم اندیشه کن پیرامون یک موضوع ...
دیگران به سفارش و تأکید معظم له گوش دادند و عمل کردند.

این نوعی بیان فضیلت های اخلاقی بود که درجامعهٔ آن زمان در بین اکثریت قاطع مردم ساری و جاری بود و طبیعی است که وقتی فضای حاکم بر جامعه مبتنی بر فرمایشات گهر بار اولیای دین باشد و مردم خود را مقیّد به لزوم  رعایت دستورات و فرامین الهی و اسلامی بدانند و به آنها عمل نمایند خروجی و نتیجه اش، برخورداری از مواهب و سعادتمندی در دنیا و آخرت خواهد بود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🌴شمع

تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌
امشب‌ از بهر خدا بیدار با‌ش‌

سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌
رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌

کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد
تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌

کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌
کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌

آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید
ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش

قصّه ی بی تابی دل پیش من
بیش ازین دیگر مگو خاموش باش

جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر
در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند

زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌
با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند

همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌
جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟

واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌
وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟

اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌
دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌

تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند
ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌


🌹شاعر؛ دکتر علی شریعتی مزینانی
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️اغلب شریعتی دوستان و علاقه مندان به راه و روش و منش او، این پسر مزینان را انسانی مبارز، منادی عرفان و آزادی و برابری و دشمن زر و زور و تزویر می دانند آنانی که فقط فرزند شایسته کویر را به نام شناخته اند و شاید به سالشمار زندگی او مراجعه کرده اند تنها خوانده باشند که دکتر علی شریعتی مزینانی استاد دانشگاه، جامعه شناس و تاریخ شناس بوده و در نهایت نویسنده ای که آثاری از خود برجای گذاشته است اما علی همه ی این ویژگی ها را دارد او در عمر کوتاهش چنان درخشیده که با گذشت چهل و اندی سال از عروج عرفانی اش پرفروغ  و درخشان است. و چه جملات نابی که از لابلای کتاب های او بیرون آمده و با پیامک و اکنون در فضای مجازی دست به دست می چرخد جالب تر آن که حتی برخی سخنانی که او نگفته و ننوشته اما به خاطر زیبایی اش و محتوای غنی آن منسوب به وی می شود!

🔆این خروس بی محل کویر که از سرزمین گوهر خیز مزینان برخاسته سرشار از توانایی و هنر است آری او هنرمندی توانا و چیره دست بوده که بسیاری از هنرمندان صاحب نام  مانند محمدعلی نجفی، رضا دانشور، رضا و داود کیانیان، داریوش ارجمند و... موفقیت خود را مرهون آشنایی با این پسر مزینان می دانند.

🔹شریعتی علاوه بر جامعه شناس بودن و نویسنده ای شهیر و ادیبی خوش سخن؛ هنرمندی خوش ذوق بوده که اشعار و سروده های زیبایی را از خود به یادگار گذاشته و در پژوهش و نقد هنر نیز صاحب نظر است. او علاوه بر شناخت اصول هنری دغدغه ی خاصی برای پرورش هنرمند متعهد دارد و در کتاب مسئولیت شیعه بودن و مقاله هنر خود مفصل به آن می پردازد.
🔆علی نمایشنامه نویس و کار گردان و منتقد بود نمایشنامه ی ظلم برپایه ی عدل نوشته ی خود اوست و نمایش ابوذر بر اساس کتاب او و سر به داران برپایه ی نظرات او شکل گرفت.
🔹رضا کیانیان بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و تأتر نقل می کند که در مشهد و تهران شریعتی در زمان تمرین گروه به آن ها سر می زد و نظرات خود را اعلام می کرد و پس از اجرا، یکی از کسانی که به نقد نمایش می پرداخت خود او بود.
محمدعلی نجفی کارگردان توانای سینمای ایران که سریال سربداران از آثار ماندگار این هنرمند است می گوید: «بخش زیادی از نمایشنامه «سربه‌داران» را خود آقای شریعتی نوشت؛ البته در ابتدا من و فخرالدین انوار آن را نوشته بودیم اما بعد از اینکه دکتر شریعتی فُرم نمایشنامه را دید، گفت؛ «در این نمایشنامه فرم قوی‌تر از محتواست» بنابراین ۴۸ ساعت روی آن کار کرد و سپس نمایشنامه‌ای ایجاد شد که به لحاظ اجرا هم بسیار مدرن بود. در واقع بازیگران از بین تماشاچیان می‌آمدند و دکور آن مانند تعزیه که تماشاچیان در سه طرف صحنه نشسته بودند، شکل گرفته بود.»
 او از جسارت و شجاعت علی در این نمایش هم یاد می کند و اظهار می دارد: «یادم است آن نمایش بروشور تندی هم داشت که خود دکتر شریعتی نوشته بود و بعدها تحت عنوان «تشیع سرخ» به چاپ رسید. در آن آمده بود که «شیعه با "نَه" علی (ع) شروع می‌شود؛ نه به حکومت حاکم.»

🔆نوشته های علی و بیان او در هنگام سخنرانی تداعی بازیگر هنرمندی است که روایت گری و یا تک گویی می کند! بسیاری از آثارش چنان هنرمندانه نوشته شده که انگار نمایش نویسی قهار آن را نگاشته است؛ آری این چنین بود برادر که متن مستندی به همین نام شد، یک جلویش تا بی نهایت صفر، حسن و محبوبه، ابوذر، سیمای محمد(ص)، فاطمه فاطمه است و ...از جمله کتاب هایی است که با نثری روان و نمایشنامه گونه نوشته شده است... 

🔹یکی دیگر از هنرهای این هنرمند خوش ذوق استفاده تمثیلی از داستان ها و خاطراتی است که با آن مواجه شده و با طنزی خاصی بیشترین بهره برداری را از آن  دارد مانند داستان خروس و حکایت زنده یاد قوچعلی و شیخ حسین مزینانی

ده سال است که فریاد می زنم،با خشم فریاد می زنم که ای انسان امروز،هنر را نجات دهید!هنر تنها ابزار تزئین نیست؛تنها وسیلهء تفنّن نیست؛هنر یک رسالت بزرگ و عمیق دارد.هنر را نباید به دیوار اتاق خواب یا نشیمن مان بیاویزیم و لذّت ببریم.نه،هنر یک طوطی گویای اسرار است؛باید از او بیاموزیم.هنر،یک کبوتر قاصد است؛باید پیام هایش را،پیام های غیبی اش را بشنویم.هنر،یک مسیح نجات بخش است؛باید چشم به راهش باشیم،تا بیاید و ما را از این جهان «سامسارا»،از این گردونهء خفقان آور «کارما» نجات دهد؛دستمان را بگیرد،به«نیروانا» برساند.هنر می تواند چنین کند،هنر شایستهء چنین رسالتی است.

او معتقد است:

هنر،خواهر زیبای عرفان و حکمت است؛هنر،همسرِ بس دانِ خوب فهمِ توانای مذهب است.هنر را از چنگ بورژوازی تاجر پول پرست،از دام تبلیغات رادیو تلویزیونی،از منجلاب سرمایه داری سودجو و نسل عیّاش شهوت پرست خوش گذران سطحی رها کنید.هنر،همزاد مذهب و هم نژاد فلسفه است.هنر با مذهب،همدرد است؛هردو بیمار اضطراب و بیچارهء دغدغه اند.هردو غریب این عالمند.هردو بی تاب فرارند.

می خواهند بروند؛می خواهند به بهشت خویش،به رهائی خویش،به نیروانای خویش، به وحدت وجود خویش،به ماوراء این عالم پست راکد تیره دل خاکی،پرواز کنند؛رهایشان کنید.

این دو باهم زاده اند.عرفان،در دامن مذهب و فلسفه پرورده شده است،زاده شده است.از آن روز که این دو را از هم جدا کرده اند،مذهب راکد و منجمد شد و گرفتار آخوندها و اُمُّل ها؛و هنر رنجور و بیمار شد،دچار بورژوازی پست؛مردمی پوچ و پوک که مرد ماندن اند،نه مرد گریز؛مرد راحتند،نه مرد درد؛مردمی که هنر را جغجغهء دست بچّه ها می دانند،گل پرده می دانند؛تابلوی دورنمای «دیوار» می پندارند؛آن را رنگی چشمگیر و طرحی جذّاب می شناسند،تا بر روی گل و خاک و چوب و حلبی و هر جنس تقلّبی پست بکشند،و آن را بیارایند،چشم ها را بفریبند،کیف کنند!!

وای!اگر هنر را از دست بورژوا،از دست سرمایه دار می گرفتیم،و به دست بودا،به دست مسیح(ع)،به دست سقراط می دادیم،چه می شد؟هنر چه می شد؟فلسفه چه می شد؟مذهب چه می شد؟زندگی،رنگی و طعمی و بُعدی و معنائی دیگر داشت،آن چنان که امروز حتّی در خیال ما نیز نمی گنجد!افسوس!

مسعودکیمیایی:
من دکتر«علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌ و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست. یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم مورد نظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند.من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه ۱۳۵۰، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند. یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.

من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

💠جنگ زرگری

🖌نویسنده؛ دکتر علی شریعتی مزینانی

✍️«در مزینان فردی ظاهرا ذی‌صلاحی به نام قوچعلی، روزی به عموی من که خیلی به خروس علاقه داشت می‌گوید در بهمن آباد، جوجه خروس‌های خوب و چاق را دانه‌ای پنج تومان می‌فروشند. عموی من با ناباوری می‌گوید چطور چنین چیزی امکان دارد، در مزینان جوجه خروس ده تومان است. قوچعلی پاسخ می‌دهد شما پولش را بدهید، من آن را تهیه می‌کنم. عموی من پنجاه تومان می‌دهد و قوچعلی یک ساعته ده خروس چاق و چله به او تحویل می‌دهد و عمو خوشحال از این حادثه که پنجاه تومان نفع کرده و خروس ارزان خریده است!

از این ماجرا دو، سه ماهی می‌گذرد تا این‌که دایی‌حسین از آبادی بهمن‌آباد برای دیدن عموی من به مزینان آمد. این خویش ضمن صحبت می‌گوید راستی والده بچه‌ها چند ماه قبل، مرغی را خواباند و نذر کرد از این تخم مرغ‌ها هر چه خروس درآمد به شما هدیه کند و از شانس شما ده عدد آن خروس درآمد و چندی قبل که قوچعلی به بهمن‌آباد آمد، آن‌ها را به قوچعلی داد تا به شما بدهد!

در این اثنا ناگهان قوچعلی سرزده و بی‌خبر وارد می‌شود و می‌بیند صاحب خروس‌ها در کنار آقا نشسته است. با هوشیاری استعماری خود، بلافاصله با حالت آشفتگی و با لحن مسلسل‌وار بریده بریده و هیجانی فریاد می‌زند:
"آقا، آقا، در صحرا سر آب کُشت و کُشتار شده. توی قلعه محشری است، بازار به هم ریخته، کلب حسن و کلب تقی پسر حاج غلام را غارت کرده‌اند. خانه مشهدی علی را آتش زدند، مزینان زیر و رو شده، یا الله آقا، بلند شوید. توی بازار قیامت است، چه نشسته‌اید؟!"

عموی من می‌گفت:
«ما با همان لباس زیر، وحشت‌زده بیرون رفتیم و خودمان را به بازار رساندیم. دیدیم در بازار یکی دو نفر نشسته‌اند و بی‌خیال دارند چپق می‌کشند! و توی ده پرنده پر نمی‌زند. سرمان را برگرداندیم تا بپرسیم چه شده، دیدیم قوچعلی نیست، غیبش زده. یعنی زده به چاک! از ده رفت و تا یک ماه بازنگشت.»!!!!
چون می‌خواست مسأله خروس مطرح نشود، می‌گوید:
"جنگ است،خون راه افتاده، بیایید بیرون، جلوی خون را بگیرید!"
با این ترفند و داد و هوار مسأله خروس را مجهول نگه می‌دارد و همه را معطل می‌کند، به یک جنگ زرگری، به یک جنگ دروغین می‌کشد، یک "جبهه فرعی" در کنار "جبهه اصلی" درست می‌کند، مدتی ذهن‌ها مشغول می‌شوند!

این ترفند جنگ زرگری همیشه وجود داشته است! چند دهه قبل برای این‌که مردم را از مسأله استعمار و استبداد غافل کند به تناسب مسایل روز جنگ‌هایی را راه می‌انداخت و مردم را مشغول می‌کرد!

جنگ شعر نو و شعر کهنه، جنگ چادر و مینی‌ژوپ، جنگ با ریش و بی‌ریش، جنگ خط فارسی و خط لاتین، جنگ متقدم با متجدد، و ....همه این‌ها جنگ‌های دروغین فرعی، همه‌اش جنگ خروس بود، برای این‌که مسأله اصلی مطرح نشود!»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

 

  زنده یاد حاج شیخ محمود سزاوار شریعتی  پسرعموی دکترعلی شریعتی مزینانی یکی از واعظین شهیر مزینان است که همگان او را به عنوان خطیب توانا می شناختند و تاریخ گویی او در منبر زبانزد خاص و عام بود.
این سخنور توانا در مصاحبه ای که همراه با استاد محمدتقی شریعتی مزینانی با مجله علمی و فرهنگی دهه ی شصت داشت در خصوص آخرین روزهای حیات پسرعمویش چنین می گوید:



✍️از روز هفدهم اردیبهشت 56 که ایشان به مزینان وارد شدند تا شب حرکت،در سبزوار و مشهد ما قدم به قدم‌ همراهشان بودیم. یادم هست اول به منزل آقای شیخ‌ عبد الکریم رفتیم از آنجا به یک جای دیگر و بعد آمدیم‌ اینجا منزل استاد.اما دکتر با هیچ کسی صحبتی‌ نمی‌کرد.هچ چیز ابراز نمی‌کرد.بر عکس، شبها خیلی‌ برایمان حرف می‌زد و وقتی احساس می‌کرد من خسته‌ شده‌ام، می‌گفت:بیا بنشین،قدر بدان،من می‌خواهم‌ روی قالیچه ی حضرت سلیمان بنشینم و پرواز کنم.

فروردین ماه بود که ایشان مقداری کتاب به همراه‌ یک نامه که مخاطبش من بودم فرستاده بود.در این‌ نامه نوشته بود که من می‌خواهم در مزینان برای‌ یادگاری، کتابخانه‌ای در آن مدرسه ی علمیه دایر شود و آن را عنوان اختصاصی بدهیم و بگوییم کتابخانه ی شریعتی، تا از دستبرد محفوظ باشد.کتابها را که آوردند در 17 اردیبهشت خود دکتر آمد و گفت: کتابها را چه کردی؟گفتم:کتابها موجود است.بعد به‌ یکی از کسانی که متصدی همان مدرسه ی علمیه بود، پولی دادیم تا تابلویی تهیه کند و مقداری قفسه آماده‌ کند.جایش را تعیین کرد،بعد دکتر گفت برویم سبزوار،به سبزوار رفتیم و شب را در همان جا ماندیم.بعد آمدیم به‌ مشهد،روز بیست و چهارم بود که گفت:برویم حرم، پیاده رفتیم حرم،در حرم دکتر بالای سر حضرت چنان‌ مؤدب ایستاده و چنان در خودش غرق شده بود که من‌ دیدم بی‌اختیار اشکش جاری است،بدون اینکه چیزی‌ بگوید.من هم اصلا یک حالی پیدا کرده بودم.ندیده‌ بودم دکتر اینطور اشک بریزد.حال غیر عادی داشت، حال جذبه و خلوص بود. نمی‌دانم چطور بیان کنم. بعد از آنجا گفت:برویم بر مزار مادرم که بالای سقا خانه‌ است،آنجا هم حمد و سوره‌ای خواند،و انگار با مادرش‌ صحبت کند.بعد گفت:برویم دیدن یکی از اقوام‌ تاکسی نشستیم و آنجا رفتیم،وقتی رفتیم ایشان خیلی‌ خوشحال شد، دو سه ساعتی آنجا نشستیم و دلجویی‌ کردند و برگشتیم و آمدیم منزل.

به مزینان و محل هم‌ که رفته بودیم ایشان سعی داشتند در آن فرصتهای کم‌ از همه ی فامیلهایی که در سویز و کهک و کلاته بودند خدا حافظی کنند و همینطور در مشهد به همه‌ جا سر زدند و از همه خدا حافظی کردند.تا وقتی که‌ خانمشان از تهران به دکتر تلفن زد و گفت مثل اینکه‌ منا(دختر مرحوم دکتر)را می‌خواهند ببرند بیمارستان،بیا. وقتی دکتر حرکت کرد ما تا نزدیک در رفتیم و گفت:نه دیگر نیایید.خدا حافظی کرد و رفت. اما راجع به رفتن هیچ چیز نمی‌گفت.فقط گاهی‌ می‌گفت بیا بنشین قدر بدان می‌خواهم بنشینم روی‌ قالیچه ی حضرت سلیمان و پرواز کنم.من می‌گفتم:آقای‌ دکتر،دسته گلی به آب داده‌ای؟ می‌خواهند باز بگیرندت؟می‌گفت:نه بابا می‌خواهم روی قالیچه ی سلیمان بنشینم و پرواز کنم.فقط این جمله را دو سه بار به ما گفت.هم در مزینان،هم در سبزوار،هم در اینجا.

گاهی ما خسته می‌شدیم از نشستن و صحبت کردن،اما خود ایشان خیلی مقاوم بود،شب تا صبح می‌نشست و صحبت می‌کرد.حتی در این سفر آخر یک شب به یاد دارم،تا صبح نشستیم که گفت:نور به نور رساندیم. که درباره ی زندگینامه ی امام رضا صحبت می‌کرد.که ما آن‌ بیانی که از دکتر درباره ی امام رضا شنیدیم از هیچ‌ گوینده‌ای،از هیچ نویسنده‌ای،از هیچ کس نشنیدیم. راجع به قیام امام رضا و حرکت امام رضا و حرکت امام رضا برای حفظ اسلام و آمدن به خراسان‌ در وقتی که مأمون می‌خواهد فلسفه ی یونان را وارد اسلام‌ کند و از این راه ضربه به اسلام بزند،و امام رضا با آن قیام‌ و نهضت جلویش می‌ایستد، و یا راجع به نظریه‌ای که‌ در مورد امامزاده‌هایی که در اطراف هستند،که‌ اطرافیان و پیروان موسی بن جعفر بوده‌اند که به دست‌ مأمون شهید می‌شوند و برایشان بارگاه ساخته می‌شود بعنوان اولاد موسی بن جعفر و سایر مسائل.

روز بیست و ششم خبر دادند که دکتر رفت به‌ انگلستان و بعد خبر به ما رسید که ایشان رفته‌اند و همینطور دلهره و اضطراب برای همه ی ما بود.بعد از چند روزی که در مشهد ماندیم،رفتیم به مزینان که بعد تلفن کردند که آن فاجعه ی 29 خرداد روی داده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

 

 

سایت رهبری منتشر کرد:

 

دهم دی‌ماه ۱۳۵۵ و همزمان با تاسوعای حسینی یکی از تجار و بازرگانان متدین تهران - حاج عباس تحریریان - تعدادی از چهره‌های دینی و انقلابی را به منزل خود دعوت کرده بود تا در روز تاسوعایِ ۱۳۹۷ هجری قمری، جلسه‌ای برای زنده نگه‌داشتن یاد قیام سیدالشهدا علیه‌السلام برپا کنند. حاضران در جلسه هر یک از شخصیت‌ها و اندیشمندان مهم دینی عصر خود محسوب می‌شدند. همه هم از مبارزینی که مستقیم یا غیرمستقیم با نهضت اسلامی امام خمینی رحمةالله علیه همراه بودند و نگاه منفی به دستگاه طاغوت داشتند و حالا قرار بود دور هم بنشینند تا به تشریح نظرگاه خود درباره قیام امام حسین علیه‌السلام بپردازند.

به گزارش ایسنا، سایت مقام معظم رهبری با انتشار مطلبی با عنوان بین سطور یک سند نوشته است: طبق آنچه مأمورین ساواک از این جلسه گزارش کرده‌اند "عده‌ای از بازرگانان از جمله سید ابوالفضل موسوی زنجانی، مرتضی مطهری، صادق (شغل خیاط)، سیدعلی خامنه‌ای، دکتر علی شریعتی و دکتر مفتح به منظور صرف ناهار به منزل عباس تحریریان دعوت شده بودند. نشست چنین شخصیت‌هایی در ظهر تاسوعای حسینی برای دستگاه پهلوی و ساواک ایجاد حساسیت کرده بود. همین هم باعث شده که نسبت به خبرگیری از این جلسه حساس باشد و در انتها هم به این نتیجه برسد که این قبیل جلسات باید تحت نظر باشند چرا که مورد توجه قشر روشنفکر و دانشگاهی قرار میگیرند.

به همین دلیل هم اقدام به پایش جلسه و بحث‌های مطرح در آن کرد؛ در اسناد خود هم با عنوان عبارات «افراد سابقه‌دار» اشاراتی به مضامین مطرح در جلسه داشته است. جلسه روز تاسوعا در منزل آقای تحریریان و با قرائت قرآن توسط مرحوم حسین صبحدل آغاز می‌شود. پس از قرائت قرآن هم مرحوم دکتر علی شریعتی اقدام به خواندن سروده‌هایی درباره قیام حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام می‌کند. این شعرخوانی با عبارت «پرشور» در اسناد ساواک توصیف شده است. نکته قابل طرح دیگر اینکه بخشی از کتاب «حسین وارث آدم» دکتر شریعتی هم در زمره مباحثی است که در این جلسه مطرح شده است.

ادامه جلسه از سوی آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مطهری مدیریت می‌شود. آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان خود، نهضت پیامبران، مبارزه و تقسیم‌بندی جامعه به دو گروه مستضعف و مستکبر را محور بحث قرار می‌دهد. سوای مضامین مطرح شده در این بحث، ایشان اشاراتی انتقادی هم به استفاده از عبارات، واژه‌ها و گزاره‌های غیردینی از سوی برخی اندیشمندان برای تحلیل مفاهیم اجتماعی دارند. واژه‌هایی که در قرآن هم به آنها اشاره شده است: «من اینجا از فرصت استفاده کنم [و توصیه کنم] به دوستانی که در مسائل اسلامی ــ اعم از مسائل اقتصادی و مسائل تاریخی و مسائل فلسفی، که اینها امّهاتش است؛ و شقوق اینها ــ کار میکنند، بهتر این است که برای بیان مرادهای خودشان و مطالب خودشان بگردند واژه‌های اصیل اسلامی را پیدا کنند. اتّفاقاً این واژه‌های اصیل اسلامی خیلی رساتر است. مثلاً در زمینه‌ی طبقات و تحلیل طبقاتی، همین واژه‌ی مستکبر و مستضعف خیلی گویاتر و رساتر است از همه‌ی معادلهایی که برای این دو کلمه در مکاتب دیگر و در ایدئولوژی‌های دیگر وجود دارد.»

تأکید ایشان بر اینکه انگیزه این کار به دلیل صفای نیت است و غرض دیگری در کار نیست نشان می‌دهد که آیت‌الله خامنه‌ای با حسن ظن به این پدیده نگاه می‌کنند: «گاهی در بعضی از زبانها می‌شنویم که از روی کمال صفای نیّت امّا از روی کمال خامی، کلمه‌ی مستضعف معادل گرفته میشود با یک تعبیرات دیگری؛ مثلاً با تعبیر پرولتاریا. البتّه همین طور که گفتیم، احتمالاً جز حُسن نیّت چیزی در این گونه تعبیرات نباشد، لکن نشان‌دهنده‌ی یک نوع خامی و کم‌عمقی است.» همزمان با پایان یافتن سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، طبق گزارشی که از ساواک باقی مانده، جلسه با سخنان شهید مرتضی مطهری ادامه می‌یابد. محور بحث شهید مطهری در این جلسه، بررسی واژه‌های قیام و توده از منظر قرآن کریم است.

قبل از اذان مغرب تعدادی از حاضران از جمله شهید مطهری جلسه را ترک می‌کنند. تعدادی دیگر اما باقی می‌مانند و نماز مغرب و عشا را به امامت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه می‌کنند. جلسه بعد از نماز جماعت حاضران دوباره با سخنان آیت‌الله خامنه‌ای ادامه می‌یابد. ایشان در بحث جدید خود تفسیر سوره صف را انجام می‌دهند. تأمل و تدبر در مضامین و محتوای این جلسه می‌تواند راهنمای خوبی برای فهم نسبت امامت و نبوت، قیام عاشورا و حرکت اصلاحی انبیا و ائمه علیهم‌السلام از زبان کسانی باشد که ضمن آشنایی با عمق معارف اسلامی و سنت تاریخی دینی از زبان روز و دغدغه‌های زمان خویش نیز غافل نبوده‌اند.

لازم به ذکر است یک روز بعد از عاشورا و مصادف با دوازدهم دی ۱۳۵۵ هم این جلسه مجددا و این مرتبه در منزل مهندس مفیدی برگزار میشود. جلسه با قرائت قرآن آغاز و در ادامه بحث درباره ترجمه‌های قرآن صورت می‌گیرد. در ادامه دکتر شریعتی بحثی درباره اسلام و استعمار مطرح می‌کند. وی استعمار را دشمن اسلام و مارکسیسم را رقیب آن معرفی می‌کند. بحثی که مورد انتقاد شهید مطهری قرار می‌گیرد. به عقیده شهید مطهری، مارکسیسم رقیب اسلام نیست بلکه بین اسلام و مارکسیسم هم دشمنی وجود دارد. آنچه سالهای بعد به عنوان کتاب «گفتگوی چهارجانبه» و توسط انتشارات صدرا منتشر شد مشروح همین جلسه دوم است.

مشروح کامل جلسه را در ادامه مطلب بخوانید...

 

  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۰۱

علی شریعتی اهل مزینان سبزوار بود، اما از همان کلاس اول ابتدایی که قرار بود سواد خواندن و نوشتن بیاموزد، تا اردیبهشت سال ۱۳۵۶ که داشت برای همیشه از ایران می‌رفت، خانه امن او مشهد بود.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ همین حالا هم که ۴۵ سال از رفتن علی شریعتی می‌گذرد، یادش در این شهر به بلندای ساختمان‌هایی که مزین به نام او هستند، زنده و جاری است. علی شریعتی تا مقطع کارشناسی ارشد، مشهد را برای آموختن انتخاب کرده بود. دبیرستان فردوسی و دانشگاه مشهد هر دو میزبان مردی بودند که سالیان سال بعد، ثمره دانش اندوزی هایش به تفکرات انقلابی و پیروزی انقلاب اسلامی کمک کرد.

او که فعالیت‌های تألیفی و پژوهشی اش را در همان مقطع کارشناسی در رشته ادبیات و علوم انسانی آغاز کرد، به واسطه رتبه ممتاز تحصیلی، بورسیه دانشگاه سوربن فرانسه برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری شد و همراه با همسرش، پوران شریعت رضوی، به اروپا رفت. اما دوری از وطن او را از فعالیت‌های سیاسی دل سرد نکرد و با حضور در سازمان‌های آزادی‌بخشی در خارج، هم نشین چهره‌هایی مانند دکتر چمران شد و کمی بعد سردبیری روزنامه فارسی زبان «ایران آزاد» را به عهده گرفت. در همان فرانسه هم بابت عضویت در سازمان آزادی بخش الجزایر، طعم زندان در غربت را چشید.

اما سال ۱۳۴۳ که به ایران برگشت، با دستگیری و انتقال به قزل قلعه تهران، تجربه زندان در وطن را نیز لمس کرد. این استقبال در فرودگاه، بابت فعالیت‌های سیاسی او علیه رژیم پهلوی بود که برای شش ماه او را زندانی ساواک کرد و پس از آزادی، دکترای دانش آموخته از دانشگاه سوربن فرانسه، از فرط محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی که رژیم برای او در نظر گرفته بود، مجبور شد برای کلاس چهارمی‌های روستایی در حوالی مشهد، درس انشا تدریس کند. اما پس از چهار سال، مسئولیت فرهنگی حسینیه ارشاد به او واگذار شد و توانست از این تریبون برای انتشار افکار و سخنرانی‌های انقلابی اش استفاده کند و با نام مستعار شمع (شریعتی، مزینان، علی)، کمی خودش را از گزند فشار‌های ساواک دور نگه دارد.

اما با تعطیلی حسینیه ارشاد در سال ۱۳۵۲ به دست حکومت پهلوی، علی شریعتی خودش را به زندان رژیم معرفی کرد، زیرا پدر و برادر همسرش در گروگان نیرو‌های امنیتی بودند. هجده ماه بعد، سرانجام از سلول انفرادی اش آزاد شد، درحالی که چشمانش به نور آفتاب حساس شده بود و دیگر از لحاظ روحی، آن علی شریعتی سابق نبود. رژیم همه راه‌های مبارزاتی اش را مسدود کرده بود، حق تدریس نداشت و مبارزه مخفی عملا ناممکن بود. به ظاهر آزاد بود، اما آنچه مسلم بود، تغییر در نوع زندان بود.

پس از دو سال، خسته و سرخورده از وضعیت موجود تصمیم گرفت مهاجرت کند و با گذرنامه‌ای که دیگر شریعتی نبود، با نام علی مزینانی از کشور خارج شد و به لندن رفت. غم دوران بود یا رنج هجرت تحمیلی و سکوت اجباری که دست آخر لندن را بیشتر از سه هفته طاقت نیاورد و در چهل وچهارسالگی با مرگی پر از، اما و اگر از دنیا رفت و پیکرش نه در مزینان که دنیا آمده بود، نه در مشهد که رشد کرده بود و نه در حسینیه ارشاد که وصیت کرده بود، بلکه در دمشق حوالی حرم حضرت زینب (س) آرام گرفت.

اما اندیشه هایش در قالب ۳۶ جلد کتاب همچنان در میان نسل‌ها ورق می‌خورد؛ اندیشه‌هایی که در آن تلاش می‌کرد اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی مطرح کند تا با رنسانسی روحی بتواند اجتماع را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب تغییر دهد. کسی که تلاش کرد فرهنگ ایرانی متأثر از اسلام را با دستیابی به تفسیری تازه از قرآن به سوی اصلاح جامعه و بیدادگری از ظلم حاکم، سعادتمند کند، به شهادت افراد بسیاری نقشی مهم در انقلاب اسلامی داشت و بزرگ‌ترین دغدغه اش ابهام زدایی از معرفت دینی و احیای باور‌های اسلامی بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
تیر
۰۱

احسان زیورعالم، خبرنگار: سحرگاه 29خرداد1356 در بندر ساوتهمپتون انگلستان یک مرگ مناسبات سیاسی روز را برهم می‌زند. اخبار به گوش ساواک می‌رسد؛ اما آنها برای آنچه رخ‌داده، برنامه ویژه‌ای ندارند. اسناد نشان می‌دهد ساواک دیرتر از آنچه تصور می‌شد خروج مرد سخنور را تشخیص داده است و حالا یک مرگ مشکوک به‌مثابه جرقه‌ای بود در انبار درحال انفجار انقلاب. تنها 43سال داشت و چهره‌ای محبوب میان جوانان و روشنفکران و دانشگاهیان. یک‌ماه از خروجش از ایران گذشته بود و بازار شایعات در محیط‌های دانشجویی و محافل سیاسی داغ بود. اما خروج زیر دماغ ساواک همه‌جا حاضر رخ داده بود و ساواک بی‌خبر حالا با مرگش روبه‌رو شده بود.
علی شریعتی در اسناد ساواک جایی گم می‌شود و ناگهان پیدا می‌شود. 29اردیبهشت1356 در نامه‌ای ازسوی سازمان اطلاعات و امنیت خراسان با این مضمون که «به قرار اطلاع علی شریعتی‌مزینانی به مشهد عزیمت کرده و خبر دیگری گویای آن است که او محرمانه از کشور خارج شده است.» انتهای نامه شماره تلفنی درج می‌شود با نام آقای حسین‌زاده و امضای ثابتی. یک‌ماه پیش از فوت، ساواک مشکوک می‌شود.
ثابتی که نامش پای نامه اول بود دست‌به‌کار می‌شود. او مدیرکل اداره سوم ساواک است. ساواک از 9 اداره تشکیل شده بود و اداره سوم واحدی بود در راستای امنیت داخلی. اداره‌ای مشهور به کمیته، مرکب از نمایندگان شهربانی، ارتش و ژاندارمری و وظایفی همچون گشت در مناطق مختلف، شکنجه مظنونان، بازجویی و تحقیق در موارد مختلف. ثابتی یازدهم خرداد1356 دستور می‌دهد «سریعا و با استفاده از کلیه منابع و امکانات موجود درباره تعیین صحت و سقم عزیمت نامبرده بالا (علی شریعتی) به خارج از کشور اقدام لازم معمول و وضعیت فعلی وی را تعیین و نتیجه را اعلام دارند.» طبق ادعای ثابتی، شریعتی با گذرنامه جعلی از کشور رفته است. اولین واکنش به دستور ثابتی یک روز بعد رخ می‌دهد، فردی به نام شیخان در نامه‌ای مدعی می‌شود شریعتی پنج‌ماه پیش در سبزوار دیده شده است.
همان روز ساواک از مکالمه‌ای بین داریوش فروهر با یکی از دوستانش گزارشی منتشر می‌کند،‌ یک گزارش خبر به امضای ناشناس مبنی‌بر اینکه علی شریعتی با گذرنامه‌ای با نام محمدعلی مزینانی از طریق فرودگاه مهرآباد عازم فرانسه شده است. علت تایید خبر نیز در متن گزارش چنین آمده: «چون داریوش فروهر در بین دوستان و آشنایان به صداقت و حقیقت‌گویی معروف است به احتمال زیاد اظهاراتش درمورد مسافرت دکتر علی شریعتی به خارج از کشور صحت دارد.» ساواک دربه‌در به‌دنبال شریعتی است و هیچ سرنخی جز اما و اگرها یافت نمی‌شود. در گزارش یک چیز عیان می‌شود: شریعتی ممنوع‌الخروج بوده است. 16خرداد1356 شخصی به نام فروزانفر به دیگری به نام مجتبوی نامه می‌زند که با توجه به خروج احسان شریعتی، همسر و دختر علی شریعتی نیز ممنوع‌الخروج شوند.
17خرداد ثابتی دستور می‌دهد فهرست مسافران خارج‌شده از فرودگاه مهرآباد بررسی شود، همه در پی یک نام: محمدعلی مزینانی. همان روز شخصی به نام عطارپور، رئیس اداره یکم عملیات و بررسی روی سربرگ دفتر نخست‌وزیری تایید می‌کند علی شریعتی با عنوان جعلی محمدعلی مزینانی از کشور و از طریق مهرآباد خارج شده است، تاریخ خروج 26اردیبهشت1356 و مقصد اعلام نامشخص.
اما همه‌چیز با یک نامه بلند از جست‌وجوی پلیسی بدل به یک آشفتگی سیاسی می‌شود. نامه‌ای با این مطلع که «برادر گرامی من دکتر علی شریعتی به شهادت رسید.» نامه‌ای بلند از علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی که در تاریخ 30خرداد منتشر می‌شود. حاج‌سیدجوادی چیزی درباره علت مرگ شریعتی نمی‌گوید و صرفا او را شیعه راستین معرفی می‌کند که در راه حق طعم شهادت چشیده است.
ساواک تا دوم تیرماه در سکوت است. یک گزارش از شنود منزل دکتر ناصر کیاملکی در دست است. فردی ناشناس طبق گزارش به ملکی می‌گوید:
ناشناس: خبر خوبی برایت ندارم، دیشب تلفن کردم نبودی.
ملکی: چرا؟
ناشناس: علی دکتر را دیگه نداریم،‌ نداریمش.
ملکی: ای چرا چی شده؟
ناشناس: سکته کرده.
طبق گفت‌وگوی ثبت‌شده علی شریعتی در لندن و در منزل برادرخانمش بوده است. ساواک پیش‌بینی می‌کند فرد ناشناس یک پزشک بوده است؛ اما مهم‌تر آنکه ساواک دستور می‌دهد درصورت انتقال پیکر شریعتی به ایران باید «ورود جسد به ایران بدون سروصدا و جلب توجه انجام شود.»
طی گزارش‌ها از همان ساعت پخش خبر در ساعات پایانی خرداد، برخی دانشجویان با دادن شعارهایی چون «درود بر شهید علی شریعتی»، «اتحاد، مبارزه، پیروزی»، «دشمنت را می‌کشیم، قاتلت را می‌کشیم» و... با شکستن شیشه‌های دانشگاه مراتب اعتراض خود را به مرگ مشکوک شریعتی اعلام می‌کنند. دانشکده‌های علم‌وصنعت، مراکز آموزشی سازمان کرج، دانشگاه آریامهر و دانشسرای فنی بابل ازجمله دانشگاه‌های سوگوار بودند.
31 خرداد 1356 در مراسم چهلم ختم پدر شیخ‌عبدالمجید معادی‌خواه در مسجد ارگ تهران نیز فضا متشنج می‌شود و مردم علیه سیستم شاهنشاهی شعار می‌دهند. کار به پلیس و کمیته مشترک ضدخرابکار کشیده می‌شود. در توضیح این رویداد رئیس سازمان اطلاعات و امنیت تهران، پرنیان‌فر می‌نویسد: «در این مجلس ختم واعظی که سخنرانی می‌کرده اشاره به مرگ علی شریعتی کرده که باعث تشنج جلسه شده است.» نه نام واعظ مشخص است و نه آنچه گمانه‌زنی کرده است. ابعاد تظاهرات و واکنش‌ها اوج می‌گیرد. 31خرداد 9نفر از دانشجویان و البته یک کارمند کانون پرورشی به نام غلامرضا زادمهر دستگیر می‌شوند. ساواک علت دستگیری را «شعارهای ضدمیهنی» اعلام می‌کند. دستگیرشدگان به کلانتری7 واقع در بلوار الیزابت (کشاورز فعلی) انتقال داده می‌شوند. امور از دست خارج شده و فضای عمومی درمورد مرگ علی شریعتی ملتهب است. روزنامه‌ها خبر مرگ او را تا یکم تیرماه منتشر نکرده‌اند. واکنشی ازسوی نهادهای حکومتی حتی دانشگاه تهران منتشر نشده است. مهدی بازرگان اقدام به برگزاری مراسم در مسجد ارگ می‌کند و 64نفر نیز در مسجد دستگیر می‌شوند.
در این بین اما یک سند قابل‌توجه است. 31خرداد گزارشی به امضای ناشناس ابلاغ می‌شود با این جمله «همسر وی اظهار داشته علی شریعتی به‌علت ناراحتی قلبی در یکی از بیمارستان‌های لندن بستری و در همان‌جا فوت شده است. همسر نامبرده تقاضا داشت ترتیبی فراهم آید که جسد همسرش به ایران حمل و به خاک سپرده شود.» آیا ساواک در مرگ علی شریعتی نقشی نداشته است؟
قفل خبر مرگ شریعتی شکسته می‌شود. عصر 31خرداد کیهان با تیتر درشت می‌زند «دکتر علی شریعتی درگذشت.» کیهان وعده می‌دهد پیکر او به تهران انتقال داده می‌شود. کیهان نیز چون گزارش ساواک اعلام می‌کند علت مرگ سکته قلبی بوده است.
ساواک کماکان پیگیر است. گزارش‌ها پی‌درپی منتشر می‌شود. گزارشی در یکم تیرماه درباره نصب اعلامیه و شکستن شیشه منتشر می‌شود؛ اما نکته جالب‌توجه توضیحی است در انتهای گزارش مبنی‌بر نزدیکی شریعتی به سیستم. نویسنده گمنام گزارش می‌نویسند شریعتی «پس از تالیف دو کتاب در رد مارکسیسم و تروریسم و توصیف ناسیونالیسم از زندان آزاد شد.» گزارش در دل ساواک قصد دارد تصویری خودی از شریعتی بیافریند که دربرابر جامعه روحانیت بوده است. در ادامه گزارش آمده چاپ آن دو کتاب به توصیه نخست‌وزیر وقت و دستور شاه پهلوی صورت گرفته است. «در امتثال اوامر مبارک همایونی کتاب مذکور چاپ و توزیع گردید و متن آن نیز از تاریخ 34/11/25 به‌صورت پاورقی در روزنامه کیهان چاپ شد.»
روزنامه آیندگان با یک روز تاخیر نسبت به کیهان مرگ شریعتی را اعلام می‌کند. این روزنامه نیز علت مرگ را حمله قلبی اعلام می‌کند. همان خبر کیهان نعل‌به‌نعل منتشر می‌شود. اما در ساواک، ثابتی و عطارپور از تلاش خانواده شریعتی می‌گویند برای دفن او در مشهد آن هم به تاریخ دوم تیرماه، با این حال ساواک می‌ترسد. «از آنجا که احتمال دارد از ناحیه عناصر فرصت‌طلب و مفسده‌جو در جریان تشییع جنازه و مراسم تدفین و مجالس ترحیم او... تحریکات و اقداماتی سوئی صورت گیرد» پس بهتر است همه‌چیز تحت ‌کنترل باشد. گزارش دیگری همان روز به نصیری ابلاغ می‌شود. گزارش از شعارهایی مبنی‌بر جنجال بر امکان قتل شریعتی می‌گوید و البته دفن در مشهد. نصیری پاراف می‌کند «در کجای مشهد؟»
یک سند محرمانه مهم نیز در این میان وجود دارد. ساواک با نماینده خود در انگلستان تماس می‌گیرد و گزارش داده می‌شود احسان شریعتی در 30خرداد از طریق وکیل خود تلکسی به بیمارستان محل فوت شریعتی می‌زند تا طی سه روز آینده به لندن می‌آید؛ اما این بخش ماجرا جالب است. «وی همچنین اضافه کرده علاقه‌ای نیز به حمل جنازه به تهران را ندارد.» این درحالی است که در تهران همه از دفن شریعتی در مشهد خبر می‌دهند. یک بلبشو در جریان است. ازسویی اطلاعیه‌ها اکنون فضای کشور را پر کرده است. نهضت آزادی در یک اطلاعیه اعلام می‌کند شریعتی به شهادت رسیده است. «دکتر علی شریعتی... در اثر حادثه و عارضه‌ای که ماهیت آن هنوز به درستی روشن نشده است درمی‌گذرد.» آنان گریز شریعتی به اروپا را یک هجرت برمی‌شمرند و «متاسفانه حادثه غیرمترقبه شهادت وی در روز یکشنبه گذشته اتفاق می‌افتد.» درحالی‌که مرگ را مشکوک اعلام می‌کنند در اطلاعیه مدام به شهادت او رجوع می‌کنند. در این میان یک اطلاعیه در صفحه یک کیهان جالب است. محمد همایون از بنیانگذاران حسینیه ارشاد یکم تیر اعلام می‌کند: «برای مرحوم دکتر علی شریعتی تا اطلاع ثانوی مجلس ترحیم برگزار نخواهد شد.» این اطلاعیه در چند گزارش ساواک مورد توجه قرار می‌گیرد تا نشان دهد چطور نهضت آزادی در مواجهه با ساواک قرار گرفته است. دوم تیرماه ساواک یک گزارش عجیب دیگر نیز ثبت می‌کند. محمد همایون به روزنامه اطلاعات مراجعه می‌کند و از شایعه بهایی‌بودن دکتر شریعتی ابزار نگرانی می‌کند و «احتمال داده می‌شد هنگام برگزاری مجلس ختم در مسجد ارگ برمبنای همین شایعه عکس‌العمل نامناسبی از طرف متعصبان مذهبی نشان داده شود»،‌ پس همایون در اطلاعات اعلام می‌کند فعلا‌ مجلس ختمی برگزار نمی‌شود.
اما شاید مهم‌ترین متن، یک نامه محرمانه ازسوی ساواک تهران باشد که طی چند دستور مهم نشان می‌دهد ساواک در خبر روزنامه‌ها نقش اساسی داشته است.
«محترما  به استحضار می‌رساند: «روز 2536/4/1 ابلاغ شد که در اجرای اوامر جهان‌مطاع اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه آریامهر به جناب آقای نخست‌وزیر مقرر است، از نامبرده بالا که در لندن فوت شده تجلیل و قسمت‌هایی از نوشته‌هایش که در گذشته علیه خود نوشته در جراید درج گردد. در اجرای اوامر صادره در جلسه‌ای با حضور آقایان نیکخواه و امیر طاهری بررسی‌های لازم و معمول و اقداماتی به شرح زیر به عمل آمد:
1-قرار شد از طریق نخست‌وزیری ترتیبی اتخاذ گردد که دانشگاه فردوسی مشهد روز 36/4/2 به انگیزه اینکه شریعتی استاد آن دانشگاه بوده آگهی مجلس یادبود و ترحیم او را در جراید منعکس نمایند.
2-روزنامه کیهان ضمن انعکاس خبر کوتاهی درباره چگونگی فوت مشارالیه، بیوگرافی مشروح او را که قبلا توسط ساواک تهیه شده به چاپ رساند.
3-روزنامه کیهان مقاله دیگری را تحت‌عنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آن‌هم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده چاپ نماید.
4-روزنامه اطلاعات نیز خبر درگذشت و شرح زندگی شریعتی را به‌صورتی‌که تا حدودی از نظر مطالب انشائی و سبک با نوشته کیهان متفاوت است، در تاریخ 36/4/2 منتشر سازد.»
گزارش را عطارپور امضا می‌کند. تاثیر آن انتشار مطالب ژورنالیستی متعدد و البته ورود اطلاعات به چرخه نشریات است. درسوی دیگر ساواک پیگیر انتقال پیکر علی شریعتی است. در چند نامه پیاپی مساله ورود پیکر، تشییع و تدفین او موضوع بحث است. حساس‌ترین مساله در این میان نیز اعتصاب و تظاهرات است. در دوم خرداد فردی به نام مقدم از ساواک خراسان به عباسی در تهران می‌نویسد «ترتیبی داده شود که با آخرین پرواز (ساعت24) [انتقال پیکر علی شریعتی] انجام گیرد.» همه‌چیز برای آمدن مهیاست.
روزنامه کیهان در دوم تیر ویژه‌نامه‌ای را به شریعتی اختصاص می‌دهد تا بنا بر توصیه عطاپور، رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ساواک «مقاله دیگری را تحت‌عنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آن‌هم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده» چاپ کرده باشد. نام این یادداشت «دکتر شریعتی: سفری طولانی که مقصد آن بازگشت به خویش بود» است. روزنامه کیهان در دستورالعمل ساواک خوش‌رقصی و غلو را برای تلطیف افکارعمومی به اینجا می‌رساند: «علی شریعتی به موازات تحصیل علوم جدید در حضور پدرش تحصیلات دینی و علوم قدیمه و عربی آموخت و هنگامی که فقط 15ساله بود، مسائل دینی و اصول اساسی مذهب جعفری را به نیکی می‌دانست و در همان ایام برای پدرش که به تفسیر قرآن و تعلیم مسائل دینی و ترویج اصول راستین مذهب بود، دستیار فعالی به‌شمار می‌آمد.»
حالا شریعتی فراری خردادماه، به شخصیت مهمی در تیرماه بدل می‌شود که حکومت او را بخشی از خود معرفی می‌کند و قصد دارد برخلاف نظر احسان شریعتی، او را در ایران دفن کند. نامه‌های زیادی میان دستگاه‌های امنیتی در دوم تیرماه برسر این موضوع ردوبدل شده است. چهارم تیرماه ساواک نامه می‌زند هواپیمای برتیش‌ایرویز از لندن به ساعت 20:40 در مهرآباد نشسته و حامل سه جنازه است: رضا شیخ‌السلامی،‌ دریانی و جنازه‌ای ناشناس. موضوع جنازه سوم مسکوت می‌ماند. در عوض ساواک طبق اسناد در تکاپو است ممنوع‌الخروجی پوران شریعت‌رضوی را بلامانع اعلام کند تا او بتواند درباره انتقال پیکر همسرش تصمیم بگیرد. هفتم تیر ساواک خبر می‌دهد همسر شریعتی قصد دارد او را در حرم امام‌رضا(ع) دفن کند؛ اما برخی از اعضای خانواده مخالفت می‌کنند. درنهایت دهم تیرماه رئیس نمایندگی ساواک در لندن خبر می‌دهد با همراهی سفیر ایران در انگلستان قرار است جنازه شریعتی «به سوریه حمل شده احتمال می‌رود از سوریه به الجزایر حمل و در آنجا دفن شود.» حالا خبرها از نیامدن شریعتی به ایران است که به گوش می‌رسد. نامه دیگری نیز قابل‌توجه است. بیمارستان انگلستانی از دادن گزارش مرگ به ساواک امتناع و اعلام می‌کند تنها پسر متوفی می‌تواند از این گزارش آگاه شود. با این حال سفارت ایران مصرانه در تلاش است پزشک قانونی ساوتهمپتون با نیروهای شاهنشاهی همکاری کنند. چهاردهم تیرماه بیمارستان پاسخ می‌دهد و چیزی مبنی‌بر قتل در گزارش بیمارستان وجود ندارد. در این بین خبر انتقال شریعتی به ایران نیز محو می‌شود تا آنکه همه‌چیز در تاریخ 20تیرماه مختومه می‌شود. امام موسی صدر به مجدالدین محلاتی تلفن می‌کند و گفت‌وگوی آنها شنود می‌شود. خبر ساده است: «دکتر علی شریعتی به شام آورده شده و در جوار زینبیه به خاک سپرده‌اند.» شایعه شهادت تندتر می‌شود. گزارش‌ها حالا حکایت از تجمع، اعلامیه‌ها و شعارها علیه نظام است. دیگر برای ساواک مهم نیست چرا سوریه محل دفن شریعتی شده است. حالا کتاب‌ها و کنش‌ها محل مجادله است. بیشتر سندهای به‌جا‌مانده نشان از وضعیت سرکوب یا تهدید است. ماموری از سوریه در 18مرداد گزارش می‌دهد: «جنازه در اتاقک موجود در قبرستان شیعیان به خاک سپرده است. گفته می‌شود سیدحسن شیرازی نیز بر جنازه نامبرده نماز گزارده است» و البته نکته جالب‌توجه آنکه «شعارهایی که سر قبر علی شریعتی نهاده بودند از جانب فلسطینی‌ها و گروه‌های منحرف و خائن ایرانی تهیه شده» است.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۰۱

رضا صادقی، نویسنده و پژوهشگر جنگ در یادداشتی با عنوان «در زادگاه معلم انقلاب» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

همیشه در سفر به دیار خراسان  چنان عجله داشته‌ام‌ که سهم من فقط نیم نگاهی به تابلوی مزینان بوده است اما این بار در آستانه میلاد حضرت مسیح، تصمیمی ناگهانی گرفتم و همراه همسرم که سال‌های پس از انقلاب را با هم سیر کرده‌ایم؛ راهی زادگاه معلم انقلاب شدم. هنگامی که تابلوی ۶ کیلومتر تا مزینان را دیدم؛ بیشتر شرمنده دکتر علی شریعتی شدم؛ چرا من که بخشی از آگاهی و انقلابی‌گری خود را مرهون او می‌دانم؛ زودتر به زادگاهش نیامده‌ام.

از جاده خاکی آسفالت شده گذشتم. ‌در آستانه شهر با تندیس کوچکی رو به رو شدم که از فرط تعجب، کنار آن رفتم. روی آن نوشته شده بود: سقراط خراسان، استاد محمد تقی شریعتی مزینانی.

بیشتر حیرت کردم! آیا چنین تندیس کوچکی شایسته سقراط خراسان بود؟! برای آن پاسخی نیافتم. بلوار شهر را به سوی مرکز آن ادامه دادم. بلوار تبدیل به کوچه باغی دو طرفه شد که فقر و عقب افتادگی، حاکم مطلق آن بود. از برابر دیدگان سراسر تعجب سالمندان که در آفتاب رو بلوار نشسته بودند گذشتم تا به یادبودی از استاد برسم.

در انتهای شهر و در ورای گورستان مزینان، مجسمه ای از علی شریعتی به چشم می خورد؛ در کنار دشتی برهوت. باید اعتراف کنم هرچه تندیس پدر کوچک و رقت انگیز بود؛ مجسمه پسر بزرگ و با شکوه ساخته شده بود.

نمی دانم شهردار مزینان آگاهانه یا ناآگاهانه جانمایی مجسمه را انجام داده بود که از قضا سه ویژگی بارز داشت. اول، رو به کویر مزینان بود. همان کویری که علی از آن برخاسته بود و تا اوج آگاهی پرواز کرده بود. دوم، بر فراز کاریز شهر ایستاده بود که آب زلال کوهستان را به اهالی می‌رساند تا همانند روایت او از جریان آب در کتاب «حسین وارث آدم»، زندگی را در این کویر جاودانه سازد و سوم، در برابر کاروانسرایی قرار داشت که گرچه او را با رهگذاران تاریخ پیوند می‌داد اما او را محکم و استوار رو در روی اثری به جا مانده از صفویان قرار داده بود تا مبارزه‌ای را که با انحراف به وجود آمده توسط آنان در تشیع علوی، آغاز کرده بود؛ برای همیشه تاریخ به رخ حامیان تشیع صفوی بکشد.

این سه ویژگی همراه برش‌هایی از گفته‌های جاودانه‌اش که بر چهار سوی ستون مجسمه حک شده بود؛ ردی از روشنفکری و روشنگری این آزادمرد کویری داشت تا بیننده آگاه شود و در برابر آن آگاهی، مسئول گردد.

با خود فکر کردم انقلابی را که رهبر آن با نفی مبارزه مسلحانه و برگزیدن رویکرد فرهنگی و آگاهی بخشی به مردم، به پیروزی رساند آیا امروز در همان مسیر پیش می‌رود یا رویکرد دیگری بر آن حاکم شده است که علم و فرهنگ، در آن جایگاه اصلی را ندارد؟
و تصور کردم اگر شریعتی، امروز دست در دست مبارزانی همانند سیدمصطفی خمینی، سیدعلی اندرزگو، محمد حنیف‌نژاد و بیژن جزنی که هر کدام‌ به یک جریان مبارزاتی تعلق داشتند؛ به میان مردم بازگردند؛ چشم در چشم حاکمان بدوزند و پرسش کنند با میراث مبارزاتی ما چه کردید؛ چه گزارشی از وضعیت کشور خواهند شنید و چگونه این عملکرد توجیه خواهد شد؟!

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۰۱

👤محسن توکل رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان داورزن:

🔹همزمان با 29 خرداد مراسم یادبود چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکترعلی شریعتی مزینانی با حضور همیشگی همشهریانش و دوستداران و علاقه مندان به فرزند شایسته کویر و فرهیختگان و استادان دانشگاه و مدیران اداری و فرهنگی و قضایی شهرستان داورزن برگزار شد.

🔹در این مراسم دکتر علیپور رئیس انجمن فرهیختگان اداره کل فر هنگ و ارشاد اسلامی استان خراسان رضوی با تقدیر از حرکت بسیار خوب مردمی دیار شریعتی که هر سال یاد و نام او را در سالروز شهادتش با برگزاری این گونه مراسم گرامی می دارند پیشنهاد کرد که دبیرخانه فرهنگی و هنری کویر با محوریت شخصیت دکتر علی شریعتی تشکیل شود و قطع یقین اداره کل استان هم از این حرکت حمایت خواهد کرد.

🔹در ادامه این مراسم مهدی بهادری فرماندار شهرستان داورزن نیز با اشاره به اینکه شخصیت شریعتی فراجناحی است و هیچ گروهی نباید او را منتسب به خود بداند تأکید کرد: بعضی می خواهند به دیگران تفهیم بکنند که شریعتی دشمن روحانیت بود در حالی که وی از خانواده ای روحانی است و بارها در سخنرانی ها و آثار خود از جایگاه این قشر دفاع کرده و خود را طرفدار روحانیت معرفی می کند.

🔹یکی دیگر از سخنرانان این مراسم دکتر صولتی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه بود که با طرح بعضی نظرات انتقادی دکترعلی شریعتی و تحلیل این نظریه ها چند جمله از نامه های او را خطاب به همسر و فرزندان و نخبگان و شخصیت های فرهنگی و سیاسی زمان خود برای حاضرین بازگو کرد.

🔹زینت بخش این مراسم سرود و تواشیح جالب توجه گروه  اداره فرهنگ و ارشاد داورزن بود که با نام نامی امام رضا علیه السلام اجرا شد.

🔸دهستان مزینان از توابع شهرستان داورزن  در غرب خراسان رضوی واقع شده که دروازه فرهنگی میقات الرضا(ع) نیز محسوب می شود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۰۱

عبدالعزیز ساشادینا، استاد دانشگاه جورج میسن ویرجینیا و از شاگردان دکتر شریعتی، دعوت به تفکر انتقادی در مطالعه دین و پرهیز از خودباختگی در برابر غرب را ویژگی برجسته اندیشه شریعتی خواند.

 

۲۹ خرداد، سالگرد درگذشت علی شریعتی مزینانی، نویسنده، اسلام‌شناس، جامعه‌شناس و پژوهشگر دینی دهه‌های چهل و پنجاه شمسی است. شخصیتی که پس از گذشت بیش از چهار دهه از فقدان او همچنان بحث‌برانگیز است. 

در چهل و پنجمین سالگرد درگذشت وی، خبرگزاری ایکنا با یکی از شاگردان او که در دهه چهل در کلاس‌های او در دانشگاه فردوسی مشهد شرکت می‌کرد، گفت‌وگویی انجام داده است. 

عبدالعزیز ساشادینا(Abdulaziz Sachedina) در سال ۱۹۴۲ در خانواده‌ای هندی‌تبار و شیعه در تانزانیا در شرق آفریقا به دنیا آمد. او در سال های ۱۹۶۶- ۱۹۷۱میلادی برابر با ۱۳۴۴ ـ ۱۳۴۹ هجری شمسی در مشهد در حال تحصیل و از دانشجویان دکتر شریعتی بوده است.

ساشادینا هم‌اکنون استاد مطالعات اسلامی و صاحب کرسی مؤسسه بین‌المللی اندیشۀ اسلامی در دانشگاه جرج میسن ویرجینیای آمریکا است. وی که در هند، عراق، ایران و کانادا تحصیل کرده، دکترای خود را از دانشگاه تورنتو دریافت کرده است. در ۱۰ سال اخیر، ساشادینا مطالعات خود را بر روی اخلاقیات اجتماعی و سیاسی در اسلام، از جمله مناسبات درون‌دینی و بین‌الادیانی، اخلاق پزشکی و حقوق بشر در اسلام متمرکز کرده است.

روش تدریس خاص شریعتی

وی درباره چگونگی آشنایی خود با شریعتی و علاقه‌مندی به افکار وی گفت: وقتی تحصیلاتم را در هند تمام کردم و در سال ۱۹۶۶ به ایران آمدم، در کلاس‌های دانشگاه فردوسی مشهد شرکت می‌کردم. در این زمان، دکتر شریعتی تازه از فرانسه برگشته بود و در همان زمان بسیاری از جوانان در دانشگاه جذب افکار او شده بودند. من در دوره‌های تاریخ او ثبت نام کردم و شاگرد او شدم. رویکرد او به تدریس بسیار ویژه بود و دروسی که در مورد تاریخ اسلام تدریس می‌کرد دانش او را نشان می‌داد. همچنین روش او در بحث در مورد اعتبار منابع اولیه اسلامی درباره پیامبر(ص) و تاریخ اولیه جامعه اسلامی تازگی داشت و شاید اولین باری بود که بسیاری از ما دانشجویان جوان با روش‌شناسی انتقادی در فهم تاریخ اسلام آشنا می‌شدیم.

استعمارستیزی؛ وجه بارز شریعتی

ساشادینا درباره اینکه چه جنبه‌هایی از اندیشه شریعتی را مهم و جالب می‌داند، گفت: در زمانی که کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد در میان ایرانیان که در جستجوی ریشه‌های تاریخی و هویت خود بودند، با استقبال زیادی روبه‌رو شده بود؛ شریعتی مانند تعدادی دیگر از اساتید دانشکده ادبیات، فارغ‌التحصیل مقطع دکتری از فرانسه و بسیار متفاوت بود. هیچ نشانی از غربزدگی در او نبود. او به دانشجویان از هر کجا بدون اینکه آنها را تحقیر کند احترام می‌گذاشت. او عزت نفس را در بین ایرانیان که در آن زمان برخی از آنها کت و شلوار و کراوات می‌پوشیدند و نوشیدن مشروبات الکلی را نشانه «مدرنیته» می‌دانستند، احیا کرد.

ساشادینا ادامه داد: من اهل تانزانیا هستم و دکتر شریعتی به کشورهای آفریقایی که علیه استعمار فرانسه آلمان و انگلیس (سه استعمارگر بزرگ آفریقا) مبارزه می‌کردند علاقه‌مند بود. او در اندیشه‌های خود درباره غربزدگی بسیار تحت تأثیر فرانتس فانون و سایر متفکران چپ بود. در آن موقع فکر می‌کردم زمان آن فرا رسیده است که من به عنوان یک «تانزانیایی استعمارشده» اصالت و هویت درست خود را دوباره تصاحب کنم.

شریعتی و افشای مغالطه‌های ایدئولوژی‌های غربی

ساشادینا در پاسخ به این پرسش که آیا شریعتی را شخصیتی متمایز در بین اندیشمندان معاصر ایرانی و اسلامی می‌دانید و اینکه آیا او دستاوردهای جدیدی در اسلام‌شناسی داشت گفت: شریعتی در زمانی ظاهر شد که سیاستمداران «مدرن‌گرا» مانند شاه و آتاتورک کاملاً از سوی آمریکا و دیگر قدرت‌های بین‌المللی استعمار شده بودند. در این زمان درک علت عقب‌ماندگی مردم جهان سوم به مسئله مهمی تبدیل شده بود و پرسش این بود که آیا این عقب‌افتادگی به خاطر دینشان بود یا فرهنگ آنها. پاسخ به این سؤال بسیار پیچیده‌تر از ارزیابی سطحی و لفاظی‌های رایج درباره «امپریالیسم» بود.

وی افزود: مارکسیست‌ها در پس دکترین منقرض شده خود یعنی «سوسیالیسم» پنهان شده بودند و سرمایه‌داران، مذهب و رهبران مذهبی را مقصر عدم پیشرفت اقتصادی می‌دانستند. کار شریعتی این بود که مغالطات ایدئولوژی‌های غربی را افشا کند و اصالت و صداقت به اصطلاح مصلحین را زیر سؤال ببرد. باید در اسلام‌شناسی تغییرات عمده‌ای رخ می‌داد و این مطالعات نیازمند توسعه روش‌شناسی خود بر اساس مشروعیت فرهنگی آن بود. چگونه می‌توان یک زن مسلمان را با یک زن غربی در ارزیابی کرامت انسانی آنها مقایسه کنیم؟ باید ابزارهای معتبرتری برای ارزیابی هر جامعه در چارچوب ساختار فرهنگی آن وجود داشته باشد. آیا مسلمانان می‌توانند پارادایم «بومی» خود را برای ارزیابی پیشرفت یا تخریب آن بدون تحلیل تسلط غرب بر منابع خاورمیانه مانند صنعت نفت یا انقلاب صنعتی داشته باشد.

این پژوهشگر تانزانیایی ادامه داد: دلیل اصلی ناتوانی جهان اسلام در اجرای پارادایم اولیه خود در توسعه به دلیل دخالت غرب در خاورمیانه برای پیشبرد منافع ملی و نظامی خود بود. شریعتی «وضعیت موجود» حکومت شاه را که در جهت حفظ منافع پهلوی و غرب (ایالات متحده) به هزینه مردم ایران بود به چالش کشید.

ساشادینا ادامه داد: شریعتی اصطلاح مفهومی مهمی برای توصیف آنچه ایرانیان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با آن دست به گریبان بودند ابداع کرد: از خود بیگانگی. هیچ‌کس نمی‌توانست پس از «کشف» شریعتی به همان شکل باقی بماند: الگویی برای تغییر صادقانه و اصیل  در چارچوب انگیزه های اصیل فرهنگ بومی ایران.

 تفکر انتقادی، ویژگی ارزشمند شریعتی

این استاد دانشگاه در مورد پیام شریعتی به جهان امروز بویژه نسل جوان گفت: من از دیگران اطلاع ندارم اما می‌دانم که شریعتی با مردم خودش صحبت کرده است. من خوش شانس بودم. سال‌ها به طور مستقیم و غیرمستقیم شاگرد ایشان بوده‌ام و با این حال، می‌خواهم در مورد روشی که او در زمان خودش ما را تغییر داد سخن بگویم. او می‌گفت: در دنیا اصیل، راستگو و مخلص باشید که این آموزه فلسفه آینده چگونه به عنوان یک انسان زندگی کنیم را نشان می‌داد.

ساشادینا افزود: هدف شریعتی این بود که پارادایمی بومی خلق کند که بتواند به شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران در دهۀ ۱۹۶۰ پاسخ دهد. چالشی که در این میان وجود داشت، این بود که هم به مطالعات اسلامی متعهد و همدل بماند و هم تلاش کند تا رویکردی جدید برای فهم آکادمیکِ اسلام فراهم آورد. آنچه ما در اثر بزرگ او دربارۀ «اسلام‌شناسی» می‌بینیم، شیوه‌ای است منحصربه‌فرد برای ورود به خوانشی جدید و جامعه‌شناسانه از پیامی که در رویکرد حوزه‌ای رایج در عراق، توانایی‌های خود را از دست داده بود. او از پدیدارشناسی و فلسفۀ آن در تحلیل محتوای دینی متون اسلامی مطلع بود؛ به‌ویژه بخشی از آن که با مسائل ایمانی در پدیده‌های فراطبیعی سروکار داشت.

ساشادینا در ادامه گفت: شریعتی برای پیشبرد کار خود، شتاب داشت و از همین‌رو نتوانست رویکردی سیستماتیک را به داده‌هایی که به‌وفور در دسترس داشت، اتخاذ کند. شریعتی می‌خواست رویکردی میان‌رشته‌ای را وارد مطالعات اسلامی کند. این چیزی بود که او در فرانسه آموخته بود. آنچه وی در پیش گرفت، رویکردی آکادمیک به مطالعه اسلام بود که به‌طور کلی با رویکرد سنتی و معرفت‌شناسی او که مبتنی بر مطالعات متنی بود، تعین می‌یافت. در آن زمان، رویکرد میان‌رشته‌ای به‌تازگی در دانشگاه‌های غربی مورد توجه قرار گرفته بود و بر آن بود که مطالعات فرهنگی و دینی می‌تواند از علوم تجربی و نیز از روش‌شناسی‌های فلسفه پدیدارشناسی در پرده‌برداری از عمق ایمان انسان بر بستر اجتماعی و سیاسی آن استفاده کند. از این قرار، معرفت‌شناسی شریعتی معطوف به این بود که پشتیبانی رشته‌های دیگر را برای پژوهش دربارۀ اسلام فراهم کند؛ آن‌هم بر بستری از مدرنیته و نیاز به عینیت که از پژوهشگران مدرن حوزۀ مطالعات دین انتظار می‌رفت.

این استاد اسلام‌شناسی درباره اینکه برخی معتقدند که اندیشه‌ها و آثار شریعتی از برخی جهات فاقد یکپارچگی است گفت: اگر هر مصلح یا متفکر بزرگی را مطالعه کنید متوجه این نوسان بین پرستش آرمان‌گرایانه آن رهبر و ارزیابی واقع‌بینانه از عملکرد او در زندگی خواهید شد. شریعتی هم از این قاعده مستثنی نبود؛ متفکری که به شما این امکان را داده است که برای یافتن مسیر آینده به طور انتقادی درباره خود فکر کنید تا راه پیشرفت خود در آینده را بیابید همیشه ارزش همدلی ما را دارد.

گفت‌وگو: محسن حدادی

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۰۱

🔹به گزارش خبرگزاری صداوسیما،  مستند رادیویی «پنجره» یکشنبه 29 خرداد 1401 با مروری بر زندگی دکتر علی شریعتی به معرفی ابعاد فرهنگی و سیاسی وی می‌پردازد.

🔹گفتنی است علی شریعتی مزینانی نویسنده، اندیشمند، فعال فرهنگی و از پژوهشگران نامی حوزه مبانی دینی در تاریخ معاصر ایران و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران است.
 وی به عنوان چهره‌ای روشنفکر و اسلامی فرد با نفوذی در اندیشه بسیاری از جوانان انقلابی بود.
 
🔹علاقمندان به برنامه‌های مستند می توانند شنونده این برنامه ساعت 8:40  به تهیه کنندگی مجتبی محمدی،  از رادیو معارف موج اف ام ردیف 96باشند.
 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۰۱

🔹همزمان با سالروز  شهادت فرزند شایسته کویر مزینان معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی روز یکشنبه 29 خرداد در زادگاهش مزینان برگزار می شود.

🔹مردم قدرشناس کویر پس از رجعت علی پسر مزینان به سوی آسمان در 29 خرداد 56 و با پیروزی انقلاب اسلامی هرسال در تهران و زادگاهش  با برگزاری مراسم سنتی و بومی یاد و نام او را گرامی می دارند.

🔹اکنون با برچیده شدن بساط بیماری کرونا ضمن رعایت شیوه های بهداشتی در چهل و پنجمین سالگرد اسطوره کویر، مراسم یادبودی با حضور علاقه مندان و دوستداران شریعتی و مردم خداجوی این کهن دیار تاریخی از ساعت 9 تا 11 صبح در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار می شود.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۰۱

نویسنده؛ امیر شفقی

✍️با توجه به درهم آمیختگی فضای سیاسی و فرهنگیِ دهه های ۴۰و ۵۰ این روزها تلاش برای تشخیصِ اثرِ جریانهای فکری و آدمها بر هم و تاثیر این جریانها و آدمها بر زمینه هایی مانند ادبیات و سینمایِ پیش و پس از انقلاب ناگزیر می نماید. تفکیک و تحلیلی که برای فهمِ بهترِ تاریخِ معاصر و تاثیر آن بر زندگیِ امروزِ ما اجتناب ناپذیر است.در این نوشتار، در چهار بخش به بررسی نقش «علی شریعتی» در فیلم «قیصر» پرداخته شده است.

🔹یک: ارتباط شریعتی با قیصر
در موردِ ارتباطِ شریعتی با فیلمِ قیصر، هم «عباس شباویز»، به عنوان تهیه کننده حرف زده، هم «مسعود کیمیایی» در جایگاه سناریست و کارگردان صحبت کرده است. هر دوی آنها به حضور او در اکران خصوصی فیلم که در سالن کوچک بالای استودیو «مولن رُژ» بوده نیز اذعان کرده اند.
اما برای بسط این بررسی بایستی دو موضوع را کنار هم قرار دهیم. شباویز در جمله ای کلیدی خبر می دهد که فیلمنامه قیصر را پیش از ساخت در اختیار شریعتی قرار داده بوده تا بخواند. وقتی این موضوع را در کنار سخن کیمیایی، مبنی بر اینکه پیش و پس از نمایشِ فیلم چندین بار با شریعتی صحبت کرده است، قرار می دهیم، این ظن درونمان قوت می گیرد که فیلمنامه قیصر، توسط تئوریسین انقلاب تصحیح شده است. اصلاحی که ممکن است بازنویسی باشد یا با توصیه یک تصویر، یک جمله کوتاه یا حتی انتخابِ اسم اتفاق بیفتد. [ ۱]و [۲]

🔹دو: نشانه‌هایی از سویِ شریعتی 

برای تشخیص اینکه آیا اساسا امکان، استعداد و تمایلی به اصلاح فیلم‌نامه‌ای که در اختیارش بوده، داشته است؛ بایستی مختصری به برخی ویژگی‌های شخصیتی و کاری او اشاره کنیم.

الف- سابقه در هنرهای نمایشی: نمونه‌هایی از نشانه‌هایِ علاقه و توجه شریعتی به هنرهای نمایشی را می‌توان در چند مورد برشمرد.

۱- طبق گفته رضا کیانیان، یکی از کارهایی که او به هنگام حضور در دانشگاه فردوسیِ مشهد، با علاقه و حوصله انجام می‌داده، خواندن و نظرات اصلاحی دادن روی نمایشنامه‌ها بوده است. مرتب به تماشای تئاترهای گروهِ نمایشِ پارت می‌رفته و در طول تمرین و بعد از نمایش هم با عوامل صحبت و آن‌ها را راهنمایی می‌کرده است.

۲- شاگردانش با همکاری خودش، از کتاب «ابوذر» او نمایش‌نامه‌ای تهیه و تئاتری اجرا کرده‌اند. طبق گفته «داریوش ارجمند»، زمانی که متن نمایش ابوذر را برای اظهار نظر به او می‌دهد، می‌گوید: «این مقاله است یا نمایش‌نامه؟»

۳- فیلم‌نامهِ «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی) در حسینیه ارشاد، به‌صورت نمایش روی صحنه می‌رود و خودِ شریعتی برای اجازهِ تغییر داستان به کیمیایی زنگ می‌زند.

۴ - نمایش‌نامه «سربداران» هم در حسینیه ارشاد با مشارکت او نوشته می‌شود و حتی دیالوگ‌نویسی برای شیخ «حسن جوری» توسط او انجام شده است. 

در واقع شریعتی همواره در تصحیح، بازنویسی و تکمیل نمایش‌نامه‌های اطراف خود با علاقه‌مندی فعال بوده و تجربه این کار را داشته است. 

ب- تشخیصِ قدرتِ سینما: فعالیت‌ها و اثرگذاریِ شریعتی در این زمینه فراتر از اصلاحِ متن و مشارکت در نوشتنِ نمایش‌نامه‌ها بوده است. در اسنادِ ساواک به تلاش او برای راه‌اندازیِ گروهِ تئاتری به نامِ «فردوسی» اشاره شده است. به شاگردانش توصیه می‌کرده است، سینما و هنر را جدی بگیرند و حتی برخی از آن‌ها برای همکاری و سرمایه‌گذاری، سرِ فیلم‌برداریِ «سفرِسنگ»، (مسعود کیمیایی) که فیلمی کاملا انقلابی است، می‌روند و به او هم گزارش می‌دهند. 

به جز این‌ها، شریعتی اولین کسی ‌است که به‌ همراهِ شاگردانش بدعت‌گذار استفاده از فرمِ مدرنِ نمایشی برای ترویج محتوای مذهبی-انقلابی را با تئاتر ابوذر بود. بعد از انقلاب نیز چند تن از شاگردانِ مستقیم و غیرمستقیمِ او مانند داریوش ارجمند، «رضا کیانیان» و «محمدرضا شریفی‌نیا» به‌صورت جدی وارد عرصه سینما و تلویزیون می‌شوند. «انوار»، «بهشتی» و «محمدعلی نجفی» هم که به‌عنوان سیاست‌گذارانِ بعد از انقلابِ سینمای حکومتِ روحانیون معرفی می‌شوند، از شاگردان او هستند. 

ج- شیفته نوشتن: به قدری مشتاقِ نوشتن بوده که با عمری کوتاه، هزاران صفحه نوشته بر جای گذاشته، هیچ فرصتی را برای قلم زدن از دست نداده و حتی به وقتِ تصحیحِ امتحانِ دانشجویان، روی برگه‌ها حاشیه‌نویسی می‌کرده است. آدمی با این روحیه، اگر سناریویی از سناریستی جوان به دستش برسد، حاشیه‌نویسی و اظهارِ نظر را حق و وظیفه خود می‌داند. 

د- ناقل پیام انقلاب: بهره بردن از هر فرصتی برای بیانِ نظرات و انتقال پیام‌هایِ انقلابی، از ویژگی‌های اوست. این‌که شاگردانش ابوذر را که انقلابی‌ترین شخصیت مورد علاقه اوست، با تایید خودش برای نمایش‌نامه و اجرا در نظر می‌گیرند، نشانگر نگاه ابزاری او به این هنر، برای انتقال پیام‌های انقلابی است. این تئاتر که حتی انتخابِ کارگردان و بازیگرش با شریعتی است، یک‌بار در مشهد و بار دوم، هنگام حضور او در حسینیه ارشاد روی سن می‌رود. آدمی با این استراتژی، وقتی فیلمنامه‌ای سینمایی به دستش می‌رسد، آن را فرصتی برای بیان نظرات و انتقال پیام‌های انقلابیِ خود می‌یابد.

ه- خودپنداری: خودپنداریِ ایده‌آل او، تبدیل شدن به معلمِ بزرگِ تاریخ و مصلحِ اجتماعیِ زمانه بوده است. آدمی با این تصور از خویشتن، به‌خصوص وقتی شغلِ معلمی دارد، هنگامِ روبه‌رویی با افرادِ جوان‌تر همیشه خود را در جایگاهِ مشاور برای اصلاح کار و نوشتار آن‌ها می‌بیند. 

ر- قصه‌پردازی: در نوشته‌های مختلفی نشان داده به قصه‌گویی علاقه داشته و در شخصیت‌پردازی ماهر است. نمودِ کامل این شخصیت‌سازی را در خلقِ کاراکترِ خیالیِ «شاندل» که تا سال‌ها بعد از مرگش کسی نمی‌دانست، ساخته و پرداخته ذهن خود اوست، می‌توان دید. این توانایی جایی که به شخصیت‌های اسلامی می‌پردازد، به شرح احوالِ دخترِ خاکستری‌پوشِ پاریس مبادرت می‌کند یا وقتی از «تاگور» می‌گوید، هم بروز می‌نماید. سناریوی قیصر هم نوعی قصه‌گویی است که فرصتی بوده برای پرورش شخصیتِ انقلابیِ مورد علاقه او در مدیوم سینما. 

ز- علاقه به قیصر: به‌جز کیمیایی و شباویز دیگرانی مانند محمدعلی نجفی و داریوش ارجمند هم از علاقه ویژه او به فیلم پرده برداشته‌اند. [۳] نظر او در مورد قیصر، از طرف این افراد با جملاتی مانند «فیلمی نر و پرتحرک» است، این فیلم موردِ نظر ماست و  تنها فیلمی است که به سیستم «نه گفته» بیان شده است. به گفته داریوش ارجمند، با او هم به تماشای قیصر نشسته، تمجید فراوانی از فیلم کرده و حتی سرِکلاس دانشگاه به آن اشاره نموده است. 

با توجه به پرمشغله بودن، شاید این علاقه و حمایت و صَرفِ وقت از آن روست که خود دستی در نوشتنِ فیلم‌نامه داشته و می‌توانسته پشتِ نامِ سناریستی جوان و گمنام حرف‌هایش را بزند. نوعی لذتِ در سایه بودن و کتمانِ خویشتن که گاهی در انتخابِ نامِ مستعار نیز جلوه می‌کند. [۴]همچنین می‌تواند ناشی از افزایش تعداد مخاطب و تغییرِ کیفیتِ عرضه محتوا باشد. معلمی که تا پیش از آن، با نوشته و سخنرانی با مخاطبِ محدودی ارتباط می‌گرفته، حالا شاهد انتقال پیام و اثر ِمستقیمِ  نظراتش از طریق نور، صدا و تصاویر متحرک، در مدیومی با وسعت سینما و از طریق پُربیننده‌ترین و اثرگذارترین تولیدِ تصویری است. 

🔹سه: نشانه‌هایی از سوی فیلم 

همانند بدعت در تئاترِ مذهبی-انقلابی، وقتی رفتارهای روزمره کاراکترها را از فیلم قیصر می‌گیریم، برای اولین بار در مدیوم سینما، با استخوان‌بندیِ عمیقا شیعیِ فیلم، با تحریک انقلابی روبه‌رو می‌شویم. 

۱- قیصر آغازی است بر ورودِ وسیعِ مرگ‌ستایی به سینمای ایران. زندگیِ کاراکترِ اصلی، بعد از بازگشتِ از آبادان، ایثارگونه روایت شده و عملش متبادرکننده نوعی شهادت‌طلبی است. کافی است، شریعتی که در آثارش مروج شهادت‌طلبی است و آن را با شور در نوشتارِ «ثار» توضیح داده، این وجه را به فیلم‌نامه وارد کرده باشد تا روحیه شهادت‌طلبانه مورد نیازش برای انقلاب، به‌طورِ وسیع از طریقِ سینما به جامعه تزریق گردد.

۲- غذا دادنِ شب‌هنگام به مستمندان، به‌صورت سنتی و تاریخی به اولین امام شیعیان نسبت داده می‌شود. در فیلم، جایی که قیصر در یادآوری از فرمان می‌گوید: «چقدر شبای ماه رمضون منو داش فرمون ...»، تلاش شده ضمن برقراری پیوندی نامحسوس بین فیلم با اولین امام، از فرمان شمایلی مقدس عرضه گردد. وقتی در فلاش‌بکِ پلانِ این دیالوگ، شیوه قتلِ ناجوانمردانه فرمان و رها شدن جنازه‌اش زیر آفتاب در ذهن بیننده بازیابی می‌شود، این شمایلِ مقدس کامل می‌گردد. تمثالی که وقتی کنارِ مظلومیتِ «فاطی» و انتقامِ ایثارگونه قیصر قرار می‌گیرد، «ثارِ» شریعتی عینیت می‌یابد. [۵]

۳- غیبت اولیه قیصر، هشدارِ دیگران در مورد رجعت او و آمدنش به داستان، تداعی‌گرِ سیرِ حضورِ منجی و منتقم در جامعه است. در جمله «قیصر کجایی که دآشتو کشتن» فریادِ فراخوانیِ منجی، به‌خاطر تسلط اشقیاء بر جامعه کاملا محسوس است. کافی است، شریعتی که در مورد منجی نوشتارِ «انتظار، مکتب اعتراض» را دارد، پیشنهادِ غیبت، هشدار و فراخوانی را به شباویز داده باشد تا این باورِ عمیقا مذهبی، در فرمی نوین یادآوری شود و تحریک به انتقام از شرایط جاری جامعه صورت پذیرد.

۴- در بازگشت به صدر اسلام با منتقمِ غایبِ دیگری به نام «مختار ثقفی» مواجه می‌شویم که همانند قیصر، با زیرکی و حتی استفاده از دروغ به خون‌خواهی برخواسته است. کافی است، شریعتی که کتابِ «حسین وارثِ آدم» او نشان داده مسلط‌ترین غیرِمعممِ سینمادوستِ آن‌روز جامعه به سرگذشت حسین‌بن‌علی است، از دانش خود برای شخصیت‌پردازی قیصر بهره برده باشد تا داستان به منتقمِ سومین امام وصل شود و دیگران تحریک به خون‌خواهی از نظام موجود شوند.

۵- تجاوز در قیصر، به هنگامِ درس خواندنِ فاطی و در موقعیت آموزش نوین اتفاق می‌افتد. کافی است، زمانِ تجاوز و نمایشِ جلدِ کتابِ درسی را شریعتی که سیستم آموزش سنتی و حوزوی را برتر از آموزش نوین می‌داند، توصیه کرده باشد. بدین سان، محتوا با هدف افزایش نارضایتی از وضع موجود، به نفعِ سیستمِ آموزش سنتی-مذهبی چرخش یافته و یکی از پایه‌های اصلی مدرنیته، در یک پلان سینمایی و با یک دیالوگ، به نفع سنت و مذهب ترورِ وسیعِ محتوایی شده است. [۶]

۶- شباویز اذعان کرده، هنگامِ خواندنِ فیلم‌نامه، به وجوه سنتی آن پی برده و به بیانی می‌دانسته که فیلم، مروج سنت است. در عمل هم، همان‌گونه که در کتابِ «نقش سینما در انقلاب ایران» تشریح کرده‌ام، قیصر حداقل ۸ محورِ جدیِ ضدمدرنیته دارد. در دیگر سویِ ماجرا، شریعتی هم، علی‌رغم بسته‌بندی و ظاهرِ امروزی، محورِ محتوایِ تولیدی‌اش در خدمت ارزش‌ها و نظمِ سنتی است. 

۷- محتوایِ اثرگذارِ سینمای ایران، بعد از قیصری که پیامِ اصلی‌اش بازگشت به سنت است، منطبق با بازگشتِ به خویشتنی که شریعتی یک‌سره در پی ترویج آن است، هم‌راستا می‌شود. گویی فیلم، هوشمندانه، سرخطِ برخی مفاهیم ضدمدرنیته را در ذهن سینماگران و به‌خصوص خودِ کیمیایی مین‌گذاری می‌کند تا بعد در موقعیت‌های مختلف منفجر شوند و بسط یابند.

۸- به‌جز آنچه گفته شد، انطباق‌های دیگری نیز می‌توان یافت؛ مثلا اولین پاراگرافِ کتابِ «سیمایِ محمد» شریعتی به ویژگی‌های قیصرِ تاریخی می‌پردازد و می‌گوید: «قیصر، آن‌چنان که تاریخ نشان می‌دهد، موجودی است خطرناک، با چشمانی بی‌رحم، قیافه‌ای خشن و ترسناک و دستی بر قبضه شمشیری برهنه که از آن همواره خون تازه می‌چکد.» مقایسه حالتِ صورتِ کاراکترِ قیصر، به‌خصوص در سکانس‌های حمام و کشتارگاه، به هنگام قتل برادرانِ «آب‌منگل»، با قیصرِ شریعتی می‌تواند نشانه‌ای باشد از کمک او به شخصیت‌پردازیِ قیصرِ فیلم شده و حتی انتخابِ نامِ فیلم و اسم کاراکترِ اصلی توسط او. 

چهار: نشانه‌هایی از سوی سناریست 

وقتی تمام آنچه را گفته شد، در کنارِ وضعیت جمعیت‌شناختی کیمیایی قرار می‌دهیم، پازل کامل‌تر می‌شود. در واقع نکاتِ پیچیده ِمذهبی، انقلابی و ضدمدرنیتهِ هوشمندانهِ و ظریفِ درونِ فیلمِ قیصر به قدری زیاد است که باورِ خلقِ تمام آن‌ها توسط جوانی کم‌تجربه، دیپلمه و بیست و چندساله را سخت می‌نماید. به گفته خودِ کیمیایی، فیلم‌نامه را در ۲۴ سالگی، یعنی پیش از ورودِ جدی به سینما نوشته که این، باورِ خالقِ محتوا بودنِ او را دشوارتر می‌کند. حتی قریحه سرشار کیمیایی در فیلم‌سازی و حضور سنتیِ او در تکایا و مجالسِ مذهبی، دلیلی بر توانایی او برای خلق و انتقال پیام‌هایی این‌چنین لایه‌لایه و پیچیده نیست. 

🔹پاسخ به تاریخ

با این شرایط، میزان تاثیر شریعتی در محتوا و فیلم‌نامهِ قیصر، از نقاطِ مبهم و تاریکِ تاریخِ معاصر و سینمایِ ایران است. به جرات می‌توان گفت، مهم‌ترین سندی که منجر به تحلیلِ درستِ تاثیرِ جریان‌های روشنفکری بر سینمایِ پیش و پس از انقلاب می‌شود، نسخه‌ا‌ی از سناریو است که احتمالا شریعتی بعد از خواندن به شباویز یا کیمیایی برگردانده است. [۷]

از عواملِ اصلیِ در قیدِ حیاتِ فیلم، در درجه نخست، این وظیفهِ تاریخی و اخلاقیِ مسعودِ کیمیایی، در برابر نسل‌های بعدی است که مشخص نماید، آن نسخه از فیلم‌نامه که در اختیار شریعتی بوده، کجاست؟ آیا در سناریو اِعمال نظر کرده است؟ آیا فیلم‌نامه را بازنویسی کرده است؟ چه اصلاحاتی پیشنهاد داده و چه مقدار  و کجای محتوا تحت اثر او بوده است؟ حتی در صورت شفاهی بودن بحث‌ها، بیان آن‌ها، به تحلیلِ درستِ آنچه بر ایرانِ معاصر گذشته، کمک می‌کند. شاید «بهروز وثوقی»، به‌عنوان نماینده سرمایه‌گذار که «پوری بنایی» است هم در جریان باشد و بتواند شفاف‌سازی کند.

پی‌نوشت‌ها

پ.ن.۱: شباویز می‌گوید، بدون این‌که کیمیایی بداند، سناریو را می‌دهد، شریعتی بخواند. در جمله دیگری می‌گوید، شریعتی را در تاریکی به سالن اکران خصوصی می‌آورند و هیچ‌کس آن‌جا او را نمی‌شناخته است. اما کیمیایی خودش می‌گوید، از خیلی پیش از نمایش قیصر با شریعتی در ارتباط بوده و با هم حرف می‌زده‌اند و در شب اکرانِ خصوصی هم، با هم سلام‌علیک کرده‌اند. چون کیمیایی در قید حیات است، اختلاف روایت در این دو مورد را هم می‌تواند توضیح بدهد.

پ.ن.۲: کیمیایی می‌گوید، شریعتی در مورد قیصر با شباویز بسیار صحبت می‌کرده، اما خودش بعد از ساخت، در مورد فیلم با او حرف نزده است. در واقع تمام ارجاع کیمیایی به بعد از نمایش فیلم است و به پیش از ساخت آن، هنگامی که فیلم‌نامه در اختیارِ شریعتی بوده و با هم صحبت می‌کرده‌اند، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. 

پ.ن.۳: خودِ اینکه شریعتی، حامیِ قیصرِ ضدِاجتماعی و پر از محورِ ضدمدرنیته است، برای منتقدین و طرفدارانش حاویِ نشانه‌های بسیاری است. 

پ.ن.۴: در آن دوره، دیگرانی مانند «شاملو» هم به دلیلِ کسرِ شان، بی‌نام، فیلم‌فارسی‌نویسی می‌کرده‌اند.

پ.ن.۵: پیوندی که با توجه به باورهای عمومیِ مذهبی نادرست است؛ چون «فرمان» توابِ از الواتی است. به‌طور کلی هم حتی افراد متعصب نسبت به پیشوایان مذهبی، متوجه چنین پیوندهای زیرکانه و از دید عموم غلطی نمی‌شوند. ضمن این‌که سابقه درهم آمیختن مباحث مختلف، تلفیق‌هایی از این دست توسط شریعتی را بسیار مقرون به امکان می‌کند. 

پ.ن.۶: شریعتی در کتابِ «آثار گوناگون»، لیستی از برتری‌های سیستم آموزش حوزوی نسبت به آموزش نوین دارد.

پ.ن.۷: شباویز به وقتِ حیات هم توضیحِ درخوری از اثرات و نظرات شریعتی نمی‌دهد. با وجود این‌که فیلم‌نامه از پیش از ساخت در اختیارش بوده، نظرات نقل شده از او، عموما برای بعد از دیدن فیلم است. او تنها نقل می‌کند، گفته که اگر این فیلم درست ساخته شود، تنها فیلمی است که به سیستم «نه گفته» است.

 

منابع

[۱] شریعتی شعر ناب بود، رضا کیانیان، کتاب هنر در کویر، به کوشش علی میرمیرانی، نشر نقش و نگار، ۱۳۸۰

[۲] خاطرات محمدعلی نجفی ۱ و ۲، سایت تاریخ ایرانی، ۲۷ آذر ۱۳۹۲

[۳] حقایقی دربارهِ قیصرِ کیمیایی پس از ۴۱ سال، سایت پارسینه، ۴ دی‌ماه ۱۳۸۹

[۴] هنر همچون پنجره، سایت رسمی شریعتی

[۵] فیلم قیصرِ کیمیایی به‌ روایت دکتر‌ شریعتی، مجیدی، فرهادی، مهرجویی، گلستان‌‌ و ... ؛ استعاره‌ای از سقوط شاه، سایت تاریخ ایرانی، ۴ دی‌‌ماه ۱۳۸۹

[۶] ناگفته های داریوش ارجمند از دکتر شریعتی، خبرگزاری ایرنا، ۲۹ خرداد ۱۳۹۹

[۷] خاطرات مسعود کیمیایی، سایت تریبون، ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲

[۸] علی شریعتی پروفسور شاندل است، خبرگزاری ایسنا به تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۹۱

[۹] خاطرات عباس شباویز، سایت تاریخ ایرانی،  ۹ دی‌ماه ۱۳۹۰ 

[۱۰] مجموعه آثار علی شریعتی
 

درباره نویسنده:

​​«امیر شفقی» متولد ۹فروردین۱۳۵۴ تهران است. دکترای مدیریت اجرایی خود را از دانشگاه تهران گرفته و فوق‌لیسانس مدیریت را در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران پشت سر گذاشته است. از سال ۱۳۸۰ شمسی مدرس، نویسنده و منتقد حوزه‌های مدیریت، استراتژیک، بازاریابی و سینما است. حاصل این سال‌های فعالیت او، تا به حال تالیف چهار کتاب با عناوین «نقش سینما در انقلاب ایران»، «معماری برند و برندینگ»، «هنر تبلیغاتی»، «فرهنگ مدیریت بازاریابی» و ترجمه دو کتاب از «جک ولش» به نام‌های «پیروزی» و «پاسخ‌ها» و یک کتاب از «فیلیپ کاتلر» با عنوان «بازاریابی به روایت کاتلر» بوده است. در کنار این کتب بیش از ۱۰۰ عنوان مقاله در حوزه‌های مدیریت، سیاست و نقد فیلم از او در جراید مختلف داخل و خارج کشور به چاپ رسیده است. وی هم اکنون ساکن تورنتوی کاناداست.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۱۶
اسفند
۰۰

✍️ دکتر سوسن مزینانی شریعتی (زادهٔ ۱۳۴۱، پاریس) و دومین فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی و دکتر پوران شریعت‌رضوی، فارغ‌التحصیل رشتهٔ تاریخ از انستیتوی عالی مطالعات اجتماعی پاریس است.
 

🔹اینکه فامیلی خانم دکتر را قبل از شریعتی آوردیم چون اصلیت خانوادگی او و برادر و خواهرانش، "مزینانی" است. در یکی از خاطرات جالبی  که این فرهیخته مزینانی برای جمعی از همشهریان در بنیاد شریعتی تعریف کرد استفاده وی در از عنوان شریعتی در دوران ابتدایی بود که روزی ناظم مدرسه به او اعتراض کرده و گفت تو چرا هی خودت را شریعتی معرفی می کنی در حالی که فامیلی تو مزینانی است و من تازه آن موقع فهمیدم شناسنامه ام مزینانی است نه شریعتی!

🔹خانم دکتر سوسن مزینانی شریعتی تحصیلات ابتدایی را در مشهد گذراند و سال ۱۳۵۵ وارد دبیرستان خوارزمی تهران شد. در ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ همراه با خواهرش، سارا شریعتی به لندن نزد پدرش رفت. فردای همان روز، علی پسر مزینان به طور مشکوکی درگذشت. پس از انقلاب، در خردادماه ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. در سال ۱۳۵۹ از مدرسه خوارزمی دیپلم گرفت. در همان سال، در آموزش و پرورش استخدام شد و مدت کوتاهی را به معلمی گذراند. در بهار ۱۳۶۱، همراه با خواهرش به پاریس رفت. او در سال ۱۳۷۹ از انستیتوی عالی مطالعات اجتماعی پاریس در رشته تاریخ فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۸۰ به ایران بازگشت. رساله دکترای او دربارهٔ نقش انتظار در تاریخ معاصر ایران است.

📣خانم دکتر می گوید:
«در سالِ ۵۹ از مدرسه‌ی خوارزمی دیپلم گرفتم، و هم‌زمان مطلع شدم که منطقه‌ی ۱۲ معلم نیاز دارد. با عده‌ای از دوستان برای استخدام به منطقه‌ی ۱۲ رفتیم. به من سفارش کرده بودند که نسبتِ خود با شریعتی را عیان نکنم، و نامِ فامیلِ ما هم که مزینانی بود. در صف ایستادیم تا به نوبت مصاحبه‌ای با ما انجام شود. نوبت به من رسید و سوالاتِ عقیدتی و ایدئولوژیک مربوط به گزینش پرسیده شد. فردی که با من مصاحبه می‌کرد و بعدها به ریاستِ سازمانِ ملیِ جوانان در زمانِ دولتِ اصلاحات رسید، در میانه‌ی مصاحبه به من مشکوک شد، و پرسید که آیا نسبتی با شریعتی داری؟ آن زمان، نامِ مزینانی، نامِ شریعتی را تداعی می‌کرد. من تصمیم گرفتم شفاف باشم، و گفتم که دخترِ شریعتی هستم.
اجازه‌ی تدریسِ درسِ دینی در دو مدرسه‌ی جنوبِ تهران را دارم، اما نباید نسبت‌ام با شریعتی علنی شود. از من یک نامِ مستعار خواستند و من نامِ علوی‌نژاد را برای خود انتخاب کردم. دورانِ تدریسِ من البته خیلی کوتاه بود، و فاش شدنِ هویتِ واقعی‌ام منتهی به اخراج از آموزش و پرورش شد»

🔸عنوان مزینانی و شریعتی تنها برای فرزندان شریعتی دردسر ساز نبوده بلکه بسیاری از شهروندان مزینانی هم که در ادارات مختلف به ویژه نهادها و ارگان های انقلابی که می خواستند استخدام شوند چه قبل و یا بعد از پیروزی انقلاب با چنین مشکلی مواجه می شدند و نگارنده هم بارها آن را تجربه کرده و علامه محمدتقی شریعتی مزینانی که پس از مدت ها به زادگاه خود سفری داشت در مسجد جامع مزینان به خاطر مشکلاتی که همشهریانش به خاطر نام و عنوان شریعتی ها متحمل شده اند از آنها عذرخواهی کرد.

📣دکتر سوسن شریعتی در خصوص شهادت پدرش هم می گوید:
برای من که دختر بچه‌ای ۱۶ ساله بودم، اولین مواجهه با رویکردهای موجود نسبت به علی شریعتی در جریانِ برگزاریِ مراسمِ چهلمِ او در لبنان حاصل شد. امام موسی صدر با همراهیِ دکتر چمران و چهره‌هایی هم‌چون صادق طباطبایی و قطب‌زاده بانیِ برگزاریِ مراسمِ چهلمِ دکتر در بیروت شدند. ما چند روز قبل از برگزاریِ این مراسم در منزلِ امام موسی صدر میهمان شدیم. در این روزها بود که شاهدِ فشارهای وارده به امام موسی صدر برای لغوِ این مراسم بودیم. این فشارها از دو ناحیه صورت می‌گرفت، هم از جانبِ روحانیونِ ایرانیِ مقیمِ منطقه و نیز داخلِ ایران، که شریعتی را چهره‌ای غیرِ دینی می‌دانستند، و هم از جانبِ مامورینِ رژیمِ سابق، که شریعتی را اُپوزیسیونِ نظام می‌دانستند

 🔹این فرهیخته مزینانی علاوه بر حضور  در همایش ها و سمینارها و سمپوزیوم های مختلف و سخنرانی در مجامع و محافل دانشگاهی و روشنفکری و همچنین فعالیت مستمر در بنیاد دکتر علی شریعتی مزینانی و جمع آوری و بازنشر آثار پدر و مادرش مقالات و تألیفات مختلفی را از خود به یادگار گذاشته که مهمترین آنها عبارت است از؛ پروتستانتیسم و فهم شریعتی از آن ،مذکر - مونث در هفت اپیزود،حرکت بر لب مرزها،من منم یا تو، شریعتی، پیام آور امید،«دن کیشوت در شهر: مجموعه مقالات»،«آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟»، کریستیان گودن (مترجم)...

🔹دکتر سوسن مزینانی شریعتی علاقه خاصی به زادگاه پدری خویش دارد و در هر فرصتی مناسب  خود را به مزینان می رساند و علاوه بر دیدار با اقوام ساعاتی را نیز در کویر به سر می برد و محبوبیت خاصی در بین بانوان مزینانی دارد. در تهران هم بارها در جمع همشهریان مزینانی های مقیم پایتخت حاضر شده و پاسخگوی سئوالات آنهاست و حتی اگر به مراسمی دعوت شود در صورت فراهم بودن شرایط در آن شرکت می کند.کنسرت استاد سیدمصطفی جلالی پور در تالار وحدت از جمله این حضور گرم فرزندان گرامی شریعتی و ابراز لطف و محبت به فرزندان مزینان است.

🔹25 بهمن سال 98 همزمان با اولین سالمرگ دکتر پوران شریعت رضوی همسر همیشه همراه دکتر علی شریعتی مزینانی باردیگر عاملی شد تا خانم دکتر سوسن شریعتی به همراه برادر و خواهران و نوه های این خانواده به مزینان سفر کنند و علاوه بر برگزاری مراسم سالگرد مادرشان با حضور پزشکان وابسته از جمله خانم دکتر مونا شریعتی و خانم دکتر ربابه مزینانی و آقای دکتر چوبساز و... خدمات ارزنده ای به مردم این دیار در مجتمع بهزیستی مزینان ارائه نمایند.

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۵
بهمن
۰۰

سخنرانی افسانه شریعتی خواهر دکترعلی شریعتی مزینانی در مراسم یادبود پوران شریعت رضوی در  مزینان

تاریخ: ۲۶ بهمن ۱۳۹۸

مکان: روستای مزینان

 

امروز ما گرد آمده ایم که با پوران و زندگی پر بارش تجدید عهدی کنیم . ویرجینیا ولف می گوید :«قرن هاست زنان به مثابه آیینه بزرگ نمایی این امکان را فراهم آورده اند که مردان، خود را دو برابر بزرگتر ببینند». اما پوران آیینه دار حقیقت زنان بود تا خود را آنچنان که شایسته کرامت خویش است بازشناسند و طیران خویش ببینند. ما امروز از او یاد می کنیم که به قول ابوالحسن خرقانی: « چون ذکر نیکان  کنی ابری سپید برآید و عشق ببارد».

 

به نام حضرت دوست

عرض سلام و خوش آمدگویی به یاران عزیز و همدل

برایم توفیق بزرگی است که با شما و همولایتی های عزیز صحبت می کنم در این دیار آشنا. اینجا. مزینان که سرزمین پدری است با خاطرات روح افزای دیدار عموی گرانقدر و اهل فضلم شیخ قربانعلی شریعتی و کنج پارسایی اش، آقاشیخ محمود عزیز که به رغم لباسش، هرگز آخوند نبود، آمیخته ای از لطف و طنز که در ایجاد فضای خوش و خرم استاد بود و عفت خانم(منصوری) عزیز آخرین بازمانده عمه مهربانم که پس از رفتن مادر، پدرم را تنها نگذاشت و یاور ما شد. همینجا لازم است از عفت خانم نهایت قدردانی را داشته باشم؛ بانویی که با ذهن و حافظه قوی همیشه راوی حکایت های شیرین از این دیار و دکتر بوده است و خود و خانواده اش میزبانان گشاده روی که زحمات فراوانشان را یارای سپاس ندارم.  وجود پر مهرش مانا.

در این نزدیکی کهک است، موطن مادری ام. در همین خطه بود که سالیان دور، والدینم پیمان ابدی بستند و تمره اش معجزه ای چون د کتر بود.

اما واحسرتا که امروز داغدار پورانیم: «تو رفته ای که بماند؟ تو خامشی که بخواند؟که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟»

سخن گفتن از پوران هم آسان است و هم سخت. سخت است که جای خالی اش را باور نمی کنیم که رد حضورش در جای جای زندگی ما پیداست و آسان است.

پوران از زمان کودکی ام به ما پیوست و عضو جدایی ناپذیر خاندان ما شد و او را چون خواهر سوم ام عزیز می دارم. اولین خاطره های شیرین از همان روز عروسی، آغاز شد. وقتی عروس با دیدن لباس من که به قول خودش خانم بزرگی بود، از دوست هنرمندش خواست که همانجا تغییراتی در آن بدهد و آن تغییرات برای من که دختری 8-9 ساله بودم چنان خوشایند و دلپذیر بود که نگاههای سرزنش آمیز پدر شکوهمند و پر ابهتم از خوشی اش نکاست! روز عروسی متاسفانه مادر سخت بیمار بود و بستری و نتوانست در جشن شرکت کند اما پوران در پایان مراسم با همان لباس و تور عروسی به دیدار مادر آمد و من هرگز سیمای شاد و رضامند مادر  را پس از دیدار عروسش از خاطر نمی برم.

پوران از همان آغاز ورود به زندگی ما، صداقت، گرما و صمیمیت اش، ما را- به خصوص مادرم را- مجذوب کرد؛ رفتاری بی شائبه و بدون تکلف داشت، انگار سال ها است با ما آشناست و ما با هم سالیان دراز آمده ایم. در غم و شادی هامان شریک بود. حساسیتش به دو گروه بیشتر بود: افراد رنجور و تنگدست و زنان. برای گشودن گره از کار و رفاه و بهزیستی گروه اول، چه بی دریغ به این در و آن در می زد. آنچه همیشه مرا به تحسسین وا می داشت این گذشتن از غرورش بود در مواجهه با افراد مرفه تا به کمک وادارشان کند. در خانه دار کردن بی خانمان ها، فراهم آوردن وسایل خانه برای کاشانه های خالی، هزینه اعمال حراجی و هزینه تحصیل فرزندان مستعد، کمر همت بسته بود.

همیشه مدافع حقوق زنان بود و از هیچ فرصتی برای  آگاه کردن زنان از حق و حقوقشان، توانمند سازی، تحصیل، داشتن استقلال مالی و شخصیتی، فرو نمی گذاشت. خاطرم هست تازه از پاریس برگشته بود و بار اولی بود که به مزینان می آمد. منظره جالبی توجهات را جلب می کرد. پوران کنار نهر روان مزینان نشسته بود و دخترکان به گردش حلقه زده بودند و او مادرانه نکات بهداشتی و لزوم تحصیل و نگاه به آینده روشن را برایشان تشریح می کرد. پس از سفر ابدی او، اغلب گردشی در باغ خاطره ها با او دارم. از روزهای سخت و جانکاه که پشت زندان قصر، قزل قلعه و کمیته شهربانی برای ملاقات پدر و برادر، سرگردان می شدیم. آن نیمه شب که خبر رسید پدر در زندان قصر در گذشته است؛  برادر در انفرادی بود و ما دو تن سرگردان به خانه های آشنایان می رفتیم که از صحت و سقم خبر مطمئن شویم. پشت رل زار می زد و در همان حال مرا تسلی می داد. نزدیکی های سحر بود که تقریبا مطمئن شدیم خبر کذب بوده و پدر فقط  بیمار شده و توسط دوستان هم بند بر روی دوش به بیمارستان زندان برده شده.

این باغ خاطره، روزهای سرخوشانه هم دارد. از روزهای خبرهای خوب و جمع هایی که پوران برایمان از دلکش می خواند و چه دلکش: با صدایی از صمیم دل و جان که سرگذشت خود را می خواند:

«عزیز آن که بی خبر/ به ناگهان رود سفر/ چو ندارد دیگر دلبندی /به لبش ننشیند لبخندی .»…

می خواند و با بغض. چشم ها به اشک می نشست  اما لبخند از لبش دور نمی شد. عشق برایش شادی می آورد و شادی به گفته کریستین بوبن:« چون نردبانی از نور بود؛ نردبانی که بسی بالاتر ار اندوه می رفت.» برای به چنگ آوردن آنچه روشنایی است می سرود اما آیا از پرنده دلیل سرودنش را می پرسند؟ شمع هر انجمن بود و غبار از دل ها می زدود.

شهامت و ایستادگی و از پا نیفتادن از ویژگی های بارز پوران بود. خبر شهادت برادر را اولین بار او به من داد. در تلفن با ابهام به من گفت :

-«مواظب پدرت باش. از این پس او پدر بچه های من هم هست. »

بر خود لرزیدم. سهمگینی خبر بیشتر از آن بود که بفهمم چه می گوید. روز بعد باز زنگ زد. من آخرین ماه آبستنی ام را می گذراندم. با بغض اما محکم می گفت:

-« مواظب بچه ات باش مادری و مسئول.»

ماه بعد به تهران رفتم در آشپزخانه در را بستیم و بر شانه هم گریه کردیم اما به سرعت اشک هایش را پاک کرد و گفت:

-« باید مواظب مونا بود بچه است.»

فکر که می کنم می بینم همیشه مواظب همه بود اما راستی چرا کسی مواظب او نبود؟ شاید که روشنایی درونش چنان دژ مستحکمی بود که کسی نیازی در او نمی دید.

با آنکه عاشق همسرش بود و من در سال های همزیستی با آنها این عشق زیبا، بی دریغ اما سرکش را در او شاهد بودم سفر بی هنگام و بی بدرود ِ یار، او را از پای نینداخت که هیچ، شعله مقاومت و دلیری را در جانش برافروخت و با گام های استوار و نستوه، میراث عظیم همسر را به تحسین برانگیزترین شیوه پاس داشت و به ثمر رساند. به قول بوبن: «نور بیکران که در نهان آدمیان نهفته است تنها از طریق  کتاب یا روزنامه خواندن حاصل نمی شود بلکه از شستن چشم ها و دیگر دیدن چیزهای کوچک اطرافمان به دست می آید و پوران ما چه خوب همه چیزهای کوچک و همه آدم های کوچک را می دید و از این رو بود که بزرگ شد و بزرگ ماند.

امروز ما گرد آمده ایم که با پوران و زندگی پر بارش تجدید عهدی کنیم . ویرجینیا ولف می گوید :«قرن هاست زنان به مثابه آیینه بزرگ نمایی این امکان را فراهم آورده اند که مردان، خود را دو برابر بزرگتر ببینند». اما پوران آیینه دار حقیقت زنان بود تا خود را آنچنان که شایسته کرامت خویش است بازشناسند و طیران خویش ببینند. ما امروز از او یاد می کنیم که به قول ابوالحسن خرقانی: « چون ذکر نیکان  کنی ابری سپید برآید و عشق ببارد».

 

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان ، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید؟ اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

(قیصر امین پور)

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۳
مهر
۰۰

فرزند شایسته کویر مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی علاوه بر نوشتن کتاب و سخنرانی های متعدد و تدریس در دانشگاه و مبارزات سیاسی گاهی نیز در سرودن شعرهای زیبا که یکی از استعدادهای عجیب مردم زادگاهش است دستی بر آتش داشته و اشعار جالب توجهی را سروده هرچند وصیت می کند بعضی از آنها را بسوزانند و فقط تعدادی را منتشر کنند.


این پسر مزینان که حتی نوشته هایش نیز از نظم و نثر خاصی برخوردار است در مقام مادر که  علاقه خاصی هم به مادر خود داشته و وقفیاتی برای شادی روحش در نظر گرفته چنین سروده است:



🌴مادر

مادر نگاه خسته و  تاریکت
با من هزار گونه سخن دارد
با صد زبان به گوش دلم گوید
رنجی که خاطر تو ز من دارد

دردا که از غبار کدورت ها
ابری به روی ماه تو می بینم
سوزد چو برق خرمن جانم را
سوزی که در نگاه تو می بینم

چشمی که پر ز خنده ی شادی بود
تاریک و دردناک و غم آلودست
جز سایه‌ی ملال به چشمت نیست
آن شعله‌ی نگاه، پر از دود است

آرام خنده مــی زنــی و دانم
در سینه‌ات کشاکش طوفان است
لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر
سوزنده تر ز اشک یتیمان است

تلخ است این سخن که به لب دارم
مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم
امّا  تو  ای   دریغ   گمان  بردی
فرزند   مهربـان   تو   من   بودم

چون شعله‌ای که شمع به سر دارد
دائم ز جســم و جـــان تـو کاهیــدم
چون بت تو را شکستم و شرمم باد
با آن که چون خــــدات پــرستیــــدم

شرمنده من به پای تو  می افتم
چون بر دلم ز ریشه گنه باریست
مــادر بــلای جان  تو من  بودم
این اعتراف تلخ گنــــه باریست ‌

 

🌹شاعر؛ دکتر علی شریعتی مزینانی

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۶
تیر
۰۰

 

✍️در آستانه چهل و چهارمین سالگرد عروج فرزند شایسته کویر مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی مجتمع باغ اسرار مزینان(فرهنگی هنری دکتر شریعتی) با حضور پیمانکار جدید وارد فاز تازه ای شد.

🔷تکمیل این پروژه عظیم بالاخره پس از توقف پانزده ساله با پیگیری های مستمر مهندس محسن توکل رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی داورزن و با همراهی و پشتیبانی شورای اسلامی و دهیاری و معتمدین مزینان قرار است به زودی آغاز و تا پایان سال جاری بخش هایی از آن به خدمات دهی برسد.

🔷رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی داورزن ضمن اظهار رضایت از به ثمر رسیدن پیگیری های انجام شده ابراز داشت: یکی از آرزوها و دغدغه اصلی این جانب به عنوان خادم فرهنگی شهرستان این پروژه عظیم آن هم در زادگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی بوده و هست که با رای زنی های فراوان و جلسات مستمر با مسئولین فرهنگی استان از جمله ریاست اداره کل خراسان رضوی به سرانجام رسیده و  ان شاءالله به زودی شاهد شکوفایی آن خواهیم بود.

🔷توکل افزود: همراهی فرماندار محترم داورزن و شورای اسلامی و دهیاری و معتمدین مزینانی به ویژه حاج احمدمزینانی صباغ نقطه ی قوت و به راستی موجب دلگرمی ما در این مسیر بود که این عزیزان خود در بعضی جلسات با مدیران حضور داشته و کمک شایانی در تصویب ادامه کار دارند.

🔷وی خاطرنشان کرد: پس از چند نوبت آگهی در روزنامه ها و رسانه های رسمی و محلی برای معرفی یک پیمانکار متعهد خوشبختانه جناب آقای مهندس خیراندیش  یکی از متخصصین بومی و آشنا ادامه این کار را برعهده گرفتند و با شناختی که از ایشان سراغ داریم مطمئن هستیم که همه ی ما به آرزوی دیرینه خود خواهیم رسید و بخش هایی از این طرح تا پایان سال به بهره برداری می رسد.

🔷رییس فرهنگ و ارشاد اسلامی داورزن تأکید کرد:  این آغاز یک تعهد است و مجتمع در فاز اول (۴ماه) مرمت، استحکام بنا و بازگشایی دوازده باب دفتر فرهنگی جلو ساختمان را پیش رو دارد.

🔷توکل در مصاحبه با ایرنا نیز عنوان کرد:پس از تسویه مطالبات پیمانکاران قبلی، پیگیری بودجه برای ادامه ساخت بنا و تعیین تکلیف اصل زمین مجتمع، که محل دعوای بین ادارات ارشاد و اوقاف بود، محقق شد که با اختصاص بودجه لازم پیمانکار جدید مجتمع برای تکمیل بنا اقدام کرده است.

 🔷وی تصریح کرد: این مجتمع که در مساحتی حدود هشت هزار متر مربع به اجرا درمی آید، می تواند تبدیل به یک مکان فرهنگی و هنری مجهز برای خدمت به مردم و پاسخگویی به نیاز فرهنگ دوستان و هنرمندان منطقه و شهرستان داورزن شود.

🔷 علی اکبر رضوانی پناه رییس شورای اسلامی مزینان نیز با تشکر از پیگیری های اداره ارشاد اسلامی داورزن گفت: مدیر موفق کسی است که سودآوری های خوبی برای زیرمجموعه خود داشته باشد و این را با چشم خود دیدیم و لمس کردیم که جناب آقای توکل برای به ثمر رسیدن این پروژه زحمات زیادی کشیدند تا نفع آن به مردم مزینان و منطقه برسد.

🔷حسین محمدی سخنگوی شورای اسلامی مزینان نیز ضمن بیان خاطراتی از دوستداران دکتر علی شریعتی مزینانی و معرفی المان های به کار گرفته شده در ساخت این مجتمع که هریک نماد خاصی از زندگی شریعتی مانند دوازده غرفه فرهنگی تعبیه شده که برگرفته از 12 آذر زادروز علی پسرمزینان و یا تعداد پنجره ها و حتی کاشت و نوع درختان  به معرفی زمان حیات و زندان و شهادت و آثار دکتر می پردازد.

🔷وی خاطرنشان کرد: امیدواریم به همت و پیگیری های فرهنگ و ارشاد اسلامی داورزن و شورای اسلامی و درایت مهندس خیراندیش نتیجه این اقدام را به زودی شاهد باشیم.

🔷فعال فرهنگی و مشاور فرماندار احمد صباغ مزینانی که تندیس شکوهمند و میدان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند برومندش دکتر علی شریعتی از جمله خدمات ارزشمند وی می باشد و چندین طرح فرهنگی را نیز در زادگاهش آماده ارائه و پیگیری دارد گفت: با خارج شدن این طرح از ملی به استانی از امروز پروژه باغ اسرار مزینان با حضور مهندس صدقی معاون عمران اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خراسان رضوی در اختیار پیمانکار محترم قرار گرفت و اعتبار اولیه هم به حساب وی واریز شده و ان شاءالله به زودی شاهد تخصیص اعتبار لازم برای تکمیل کل مجتمع باشیم.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی