بایگانی بهمن ۱۳۹۷ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۹
بهمن
۹۷


پیکر مرحوم پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی مزینانی با حضور برخی از شخصیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور از مقابل حسینیه ارشاد تشییع شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ، دکتراحسان شریعتی فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی و پوران شریعت رضوی با اشاره به بخشی از زندگی نامه و فعالیت‌های مادرش در سخنانی بیان کرد: استقلال، آزادی؛ عدالت توسعه مادی و تعالی معنوی از آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. اگرچه پس از ۴۰ سال مستقل هستیم اما با آزادی و عدالت و توسعه فاصله داریم ما مستقل منتقد هستیم.

وی خاطرنشان کرد: فعالیت‌های مادرم را در رابطه با احداث مدرسه، حقوق بشر و قانون اساسی و حمایت از زنان ایران فراموش نمی‌کنیم. مادرمان به ما آموخت که مستقل باشیم.

احسان شریعتی با اشاره به اینکه امروز اجازه نداریم وارد حسینیه ارشاد شویم خاطرنشان کرد: از همین رو در کنار ساختمان حسینیه ارشاد پیکر مادرم را تشییع می‌کنیم.

در بخش دیگر این مراسم خانواده مرحوم پوران شریعت رضوی از حضور مردم در مراسم تشییع پیکر پوران شریعت رضوی تشکر و قدردانی کردند.

در مراسم خاکسپاری پیکر زنده یاد پوران شریعت رضوی دکتر ربابه مزینانی طی سخنانی، گفت‌: او زنی دغدغه‌مند و پر مهر و مهربان بود و با صلابت به راه خود ادامه می‌داد. پوران شریعت رضوی بدون هیچ تکلفی زندگی کرد و زندگی‌اش همچون دریا پرتلاطم بود. او زنی اهل سیاست، علم، آگاهی و احسان بود و ۴۰ سال نستوه و خستگی ناپذیر برای اعتلای فرهنگ آزادی و برقراری عدالت اجتماعی تلاش کرد و در حال حاضر در کنار مزار برادرش “آذر” آرام خواهد گرفت.

 در بخش دیگری از این مراسم، رضا شریعت رضوی برادر مرحوم پوران شریعت رضوی، بیان کرد: خواهرم برای همه ما دلسوز بود. او از دکتر شریعتی پذیرایی می‌کرد، اما عظمت کاری که او انجام می‌داد همواره تحت تأثیر نام “شریعتی” قرار گرفت و همین موضوع یکی از مظلومیت‌های “پوران” است. دکتر یا در خانه حضور نداشت و یا در زندان عمرش را سپری می‌کرد. پوران توانست شریعتی را بازسازی کند. او به اروپا رفت و تصمیم داشت در رابطه با اقدامات “ساواک” روشنگری کند که دیگر مهلت زندگی نداشت. خواهرم مستقل زندگی کرد. “پوران” گل سر سبد خانواده ما بود. برادرم علی اصغر، ستوان یکم بود و در ارومیه خدمت می‌کرد. مقری که در آنجا حضور داشت، از سوی متفقین بمباران می‌شود. یکی از دوستانش تعریف می‌کند که به او گفتیم که بیا برویم و علی اصغر گفت من برای این روزها ساخته شده‌ام و زندگی کرده‌ام. حالا می‌خواهید که فرار کنم؟! برادر دیگرم “آذر” نیز در دانشگاه تهران ورودی دانشکده فنی مهندسی بود به شهادت رسید. هنگامی که پیکر او را مشاهده کردیم تیری به قلبش اصابت کرده بود جمجمه و پایش نیز شکسته بود. آن وقت‌ها دانشگاه سنگر اول مبارزه بود و بعد روشنفکران و بازاریان مبارزه می‌کردند.

 دکتر سوسن شریعتی فرزند دیگر مرحوم “پوران شریعت رضوی و دکتر علی شریعتی مزینانی” در سخنان کوتاهی، گفت‌: سال‌ها طول کشید که به جای عبارت “بابا علی” بگوییم “دکتر شریعتی” در حال حاضر نیز تجربه‌ای جدید است که بخواهیم بگوییم مرحوم “پوران شریعت رضوی “.

 در پایان این مراسم پیکر مرحوم “پوران شریعت رضوی” با قرائت جمعی فاتحه و سرود “ای ایران” خاکسپاری شد. همچنین به طور عمومی اعلام شد، در صورتی که اجازه دهند روز پنجشنبه مراسم بزرگداشتی برای مرحوم پوران شریعت رضوی در حسینیه ارشاد برگزار خواهد شد.

دکتر احسان شریعتی مزینانی که دقایقی در بین همشهریان خود حاضر شد از همراهی مردم قدرشناس مزینان و همدردی آن ها با خانواده شریعتی تشکر و قدردانی کرد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۵
بهمن
۹۷


همسر دکتر شریعتی دچار سکته مغزی شدبه گزارش شاهدان کویر مزینان،دکتراحسان شریعتی فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی در کانال خود نوشت:

«متأسفم به عرض برسانم که عصر روز دوشنبه ۲۲ بهمن، مادر عزیزمان خانم دکتر فاطمه (پوران) شریعت‌رضوی (شریعتی)، دچار عارضهٔ سکتهٔ مغزی شدند و در حال‌ حاضر در موقعیتی میان مرگ و زندگی بسر می‌برند.

از همه دوستان می‌خواهیم که برای بازیافت سلامت ایشان به درگاه ایزدی نیایش کنند.

همچنین بدینوسیله، پیشاپیش از اختلال‌های پیش‌آمده در برنامه‌های عمومی اعلام‌شدهٔ قبلی عذرخواهی می‌کنیم. تهران، ۲۴ بهمن ۱۳۹۷، احسان شریعتی »


دکتر پوران شریعت رضوی همسر دکتر شریعتی


زندگی‌نامه دکتر پوران شریعت رضوی
شریعت‌رضوی معروف به پوران شریعت‌رضوی (متولد ۱۳۱۳، مشهد) نویسنده ایرانی‌ست. او از دانشگاه سوربن دکترای ادبیات فارسی دارد. موضوع تز او که در سال ۱۹۶۳ به راهنمایی ژیلبر لازار از آن دفاع کرد، توصیف طبیعت در شعر تغزلی فارسی در قرن هفتم است. او همسر دکتر علی شریعتی مزینانی و خواهر مهدی شریعت‌رضوی، یکی از سه دانشجویی است که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ شهید شد.
دکتر پوران شریعت‌رضوی فرزند حاج علی‌اکبر و پری در آبان‌ماه ۱۳۱۳ متولد شد. پدرش تاجر و اصالتاً خراسانی بود، اما خانواده شریعت‌رضوی به تهران کوچ کرده و بچه‌ها در همین شهر به مدرسه رفته بودند. آنها در مشهد هم‌خانه داشتند. پوران شش برادر و یک خواهر داشت.
در ۷ سالگی یکی از برادرانش را از دست داد. علی اصغر شریعت‌رضوی (طوفان) در حین دفاع از مرزهای ایران در مقابل ارتش متجاوز شوروی در سال ۱۳۲۰ در آذربایجان جان باخته بود. در سال ۱۳۳۴ وارد دانشسرای عالی تهران شد و تحصیل در رشته ادبیات فرانسه را برگزید. با افتتاح دانشکده ادبیات در مشهد به تصمیم پدرش و علی‌رغم میل باطنی خود، در حالی که دو ماه در کلاس‌های دانشسرای‌عالی حضور یافته بود، وارد کلاسی شد که علی شریعتی یکی از دانشجویان آن بود. شریعتی در سال ۱۳۳۶ به پوران پیشنهاد ازدواج داد که پوران این پیشنهاد را با این استدلال که قصد دارد با مردی تحصیل‌کرده ازدواج کند و قبل از ازدواج باید تحصیلات‌دانشگاهی خود را به پایان برساند، جواب رد داد. پس از حدود یکسال تلاش علی شریعتی این دو در ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با یکدیگر ازدواج کردند.

نامه دکتر شریعتی به سوسن سرعیت ش


نامه عاشقانه دکتر علی شریعتی مزینانی به همسرش پوران شریعت رضوی
نامه‌ی عاشقانه دکتر علی شریعتی مزینانی به همسرش پوران بدین شرح است:
پوران! بزرگ ترین رنج ها قادر نیست سکوت و تحمل را  از من بگیرد اما کوچک‌ترین ناگواری هم تا آتشی در من بپا نکند از من دست بردار نیست . اجازه بده رنج هایی را که چندین روز بود خفته بودند و باز امشب بی جهت در روحم بیدار شدند با این چند خطی که برای اولین بار به تو می نویسم بتوانم خاموش کنم . اجازه بده بگویم که این رنج ها را تو امشب به جان من ریختی و باز جز تو کسی را هم ندارم که به او شکایت برم زیرا تنها تویی که اگر بر ضعف من آگاهی یابی چندان ناگوار نباشد. جوانی من در شش سالگی گذشت که محیط ما پر از خطر و خفقان و رنج و تیرگی بود و من همه نشاط و نیروی خویش را در راه تلاش علیه محیط قربانی کردم . تلاشی که جز اعصابی خسته و اندیشه ای مبهوت برای من سودی نداشت. اما این تلاش بیهوده را دنبال می کردم و آسایش و لذت را یک لحظه مجال ندادم که مرا از کوشش جنون آمیز خود بازدارد. راهی را می رفتم که پایان آن تنها دو چیز بود : مرگ و شهرت. رنج و خطر دو دوست همیشگی من بودند که از آغاز جوانی لحظه ای مرا ترک نگفتند و من هم به دو سخت دل بسته بودم . پارسال از آن لحظه که از خانه ی تو بیرون آمدم و راه را یک باره به روی خوشبختی خود بسته دیدم . تصمیم گرفتم تلاش بی ثمر خود را در راه گذشته ام همچنان دیوانه وار بیشتر دنبال کنم .  کارها کردم که در آینده فرصت های شیرینی برای گفتنش دارم تا آنکه به تهران بردند. از تهران که آزاد شدم دیگر یارانم همه از ترس مرا رها کردند. حتی از آن همه پنج نفری به همکاری با من حاضر نبودند. از آن پس ، احساس کردم راه به سوی تلاش و مبارزه هم بسته است. آری پوران ، تو مرا تنها گذاشتی و مردم هم منو تنها گذاشتند. من دیگر هیچ بهانه ای برای زیستن خود پیدا نمی کردم. جز سیگار کشیدن و و به خیال فرو رفتن و بیهوده کتاب خواندن پناهی نمی یافتم. ناگهان پیشامدی کرد و سفر بیروت به من مژده داد که آینده ی پرماجرا و شورانگیزی خواهم داشت . نوید داد که آن جا می توانم راهی را که این جا آغاز کردم و کسی با من نیامد آن جا دنبال کنم و برای پیشرفت مکتب فکری خودم هرچه نیرو و استعداد دارم نثار کنم. در این سفر صدی نود نیستی و صدی ده پیروزی ، به سوی خود می خواندم و هر دو برای من از سیگار کشیدن و تنها ماندن و به خیال فرورفتن در این جا بهتر بود. دیگر خوشبختی و زندگی آرام و نرمی را در کنار عشق و صمیمیت آغاز کردن آرزویی بود که در دل من جنب و جوشی نداشت . ناگهان دختری که دو سال خیال آمیخته با ایمان من بود و دو سال بعد دوست صمیمی من شد و بعد یک سال معشوق بدخوی و ناآشنا و پرقهر و دوست داشتنی من گردید و هجده روز است که به همه ی هستی من بدل گشته است . گرد وغبار سال ها را از چهره ام شست و مرا در هم ریخت و آدم دیگری ساخت و مرا امیدوار کرد که به جای آن که دور از وطنم در کناره ی مدیترانه یا سرنوشت مبهم و وحشی خویش دست به گریبان باشم می توانم در کنار او زندگی نرم و پرشهد دوستانه ای داشته باشم .  مرا امیدوار کرد که به جای کشیدن و یک روز دیگر در سیاه چال زندان شکنجه دیدن و اسیر سرنوشت نامعلوم بودن خودم را تمام کنم، می توانم برای خریدن یک ماشین سواری کار کنم ، برای زینت باغچه ها و تهیه ی دورنما فکر کنم ، صبح ها با جیغ و داد بچه ها از خواب بپرم ، ژاکت سفیدش را به زحمت از گوشه ی کنار اتاق پیدا کنم و با دعوا برش کنم . چشم هایش را آن قدر که مثل روز معانی بیان سرخ شود. اگر یک روز صبح برخلاف همیشه ببینم خودش سرش را شانه زده است یک شبانه روز با او قهر باشم .
دزدکی توی سوراخی از ترسش پنهان بشوم و سیگار بکشم و بعد به جرم آن به شوخی و جدی از دستش کتک بخورم . از لجم بندازمش تو حوض و بچه ها از ترس داد و فریاد راه بندازند. وقت چای خوردن به بچه ها یاد بدهم که چه جور قند ور دارند و یواشکی لک کمرنگ زیر گلوی مامانشان رانشون بگیرند. اگر روباز در هوای سرد دراز کشیده و خوابش برده است ، آهسته پتویی رویش بندازم و کنارش بنشینم و یک دو ساعت صورت گل انداخته اش را تماشا کنم . اگر توی خیابان دوستم سیگاری تعارف کرد با غرور بگویم نه عزیز جان، نمی کشم . الان می خواهم بروم خانه ، دهنم بو می گیرد و خانمم دعوام می کند. اگر به مسافرت رفتم نامه اش اصلا ایجاز نداشته باشد،  از شلمبری و بی نظمی و درویش مسلکی ام متلک بگوید و مسخره ام کند . پیش دیگران از عقایدم ، از کتاب هایم ، از رفتارم دفاع کند . ازش خواهش کنم که از انگلیسی از صفحه ی ۷ تا ۸۱ آن کتاب را برای من ترجمه کند، برای تقدیم کردن به او دیوانم را به چاپخانه بدهم و به نوشتن یک رمان جنجال به پاکنی سرگرم باشم ، در آخرین بیماری ام بچه ها را به چیز دیگری مشغول کند و پس از رفتنم آثارم را مرتب کند و منتشر سازد و پوران!یعنی زندگی کنم …. پوران ! این ها گل هایی است که این روزها به دست تو در خیال من همواره می شکفد و من به پاس این همه محبت تو که اکنون اعصابم از فشار شدید آن خرد شده است ، هرگز آن چه را این موجودات پستی که به آن ها محکوم به آشنایی هستیم ، به من گفته اند و نوشته اند به تو نگفته ام و ننوشته ام و نیز هرگز نخواهم گفت و نخواهم نوشت . من از این که امشب بطور مسخره از طرز قضاوت سردم گفتم و تو عوض من آزرده شدی بسیار رنج می برم اما این که گفتی «چون احساس می کنم از دوستی من با او راضی نیستی همیشه از او تعریف می کنم !…»اندکی این رنج را در من تسکین می دهد. راست گفتی پوران که « من به خاطر تو از خیلی امتیازها گذشته ام…» . من پیش از تو این گذشت را اعتراف می کردم . دیگران همه برکسی که از تعریف آقای .. رنج می برد امتیاز دارند. بهر حال تو برای من زیبایی ، پاکی ، امید و حیاتی ، چگونه می توانم تحمل نکنم.


ناگفته‌هایی از زبان همسر دکتر شریعتی
پوران شریعت رضوی، همسر دکتر علی شریعتی مزینانی در سال 95 ناگفته‌هایی را از زندگی با همسرش بیان کرده است.
گزیده اظهارات شریعت‌رضوی در گفت‌وگو با ماهنامه اندیشه پویا را به نقل از کانال تلگرامی این نشریه می‌خوانید:
* علی نامه‌هایی را می‌نوشته اما بعد یادش می‌رفته که پست کند. برخی از نامه‌های منتشرشده در این کتاب (طرحی از یک زندگی) را بعدها که به اروپا رفتم در خانه‌اش و لابه‌لای وسایلش پیدا کردم.
* من به لحاظ نامه‌نگاری مقیدتر از علی بودم. من نامه‌های او را حتی آنها را که نفرستاده بود نگه داشتم اما علی هیچ کدام از نامه‌های من را که در جواب نامه‌هایش نوشته بودم حفظ نکرده. بعدا که به پاریس رفتم هم هیچ کدام از نامه‌هایم به علی را میان وسایلش ندیدم.
* من با شرایط سختی در ایران زندگی می‌کردم. شریعتی در فرانسه بود که من باردار بودم. خانۀ پدرم زندگی می‌کردم. پدرم بیمار شده بود و برای درمان برده بودندش پیش برادرم. پدر و مادر علی هم مریض بودند و تهران بودند. برادر دیگرم آلمان بود و حتی یک مرد در زندگی من نبود. دوستان برادرم من را به بیمارستان بردند. زایمان خیلی سختی هم داشتم و مجبور به سزارین شدم. به لحاظ روحی آسیب دیده بودم و وقتی نامه علی 15 روز بعد از تولد احسان به من رسید و گردنبد هدیه‌ای هم همراه با نامه برایم فرستاد، حس خوشحالی در من ایجاد نشد.
* خواننده این نامه‌ها می‌تواند پی ببرد که علی شریعتی هم در کنه وجودش مردسالار است و پسردوست و حتی یک نام دخترانه برای بچه‌مان که معلوم نبود پسر است یا دختر، پیشنهاد نمی‌کند.
* هر کسی مشکلات من را داشت گاهی عصبی می‌شد و جوش می‌آورد. برای همین است که برایم می‌نوشت نُه‌من شیر لگدزنِ فلان ... سر تولد سوسن و سارا در پاریس زندگی می‌کردیم که علی خانه نبود و من در حال زایمان مانده بودم چه کنم. شب تولد مونا هم که در مشهد زندگی می‌کردیم، علی تهران بود و همان شبی بود که سخنرانی «فاطمه فاطمه است» را انجام داد. مادرم هم مشهد نبود و من مجبور شدم با یک دوستم به بیمارستان بروم.
* اینکه علی در یکی از نامه‌ها می‌گوید همسر خوب ولی همدم بد، خیلی هم دروغ نیست. من همدم خوبی نبودم اما دلیلش این بود که من باید هر روز چهار تا بچه را راه بیندازم و بعد خودم هم بروم مدرسه و درس بدهم، طبیعی است که با چنین اوضاع و احوالی نصف شب نمی‌توانم پای دل علی بنشینم و ببینم چه مقاله‌ای نوشته و چه فکرهایی در سرش است.
* هنوز نمی‌دانم انتشار این نامه‌ها درست بوده یا نه اما خواننده‌هایی که تا الان کتاب را خوانده‌اند و به خودم بازخورد داده‌اند، برداشتشان این بوده که من در برابر علی شخصیت خودم را حفظ کرده‌ام و خیلی اظهار عجز و ناتوانی نمی‌کردم.

منبع؛رویداد ایران

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۵
بهمن
۹۷


تقدیمی به ساحت مقدس سیده النساءالعالمین حضرت فاطمه سلام الله علیها
علی مزینانی عسکری


دلبرا از عشق می گویم که آن افسانه نیست
گوش دل بسپارکه راز عاشقان افسانه نیست
داستان ها خوانده ام از قصه های عاشقی
وامق و عذرا ندیدم  لیک آن  افسانه نیست
گرچه بسیار عشق ها افسانه ای دانسته اند
بی دلی از یوسف کنعان بدان افسانه نیست
بالِ پروانه  بسوزد  بوسه  بر  آتش زند
اشک شمع و سوختن پروانگان افسانه نیست
دیده ها گریان شود تا صحبت عشاق بود
این چنین نالیدنی  از دلبران  افسانه نیست
عاشق از هجران دلداده بریزد  اشکِ  غم
دوری معشوقه خون از دیدگان افسانه نیست
بلبلان مست و خرامان در گلستان نغمه خوان
چهچه  مستانه زین  دیوانگان  افسانه نیست
نای نی در  نزد عاشق بین نوای بی نواست
ناله ی سوزان این دلسوختگان افسانه نیست
غیبت  معشوقه عاشق را  هوایی می کند
 این همه مهر و وفا از عاشقان افسانه نیست
گر شنیدستی که بعد از رحلت ختم رسل
دختری در کنج خانه داده جان افسانه نیست
صبر زهرا و  نگفتن  دردِ  پهلو  بر علی
اشک ریختن نیمه شب از دیدگان افسانه نیست
آتش افروختن به درب خانه ای که پشت آن
یک زنِ تنها و  دارد الامان افسانه نیست
چادر  خاکی  مادر گریه های  دختری
گوشِوار در پیش چشم او عیان افسانه نیست
دست بسته ضرب سیلی چشم گریان حسن
قصه ی رنج دل شیر ژیان افسانه نیست
گر مزینانی بمیرد در غم مولای خویش
این چنین مردن زاین رنج زمان افسانه نیست
 
 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی