آتش نشان :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آتش نشان» ثبت شده است

۱۰
خرداد
۰۰

 


آواز صلح مرد آتش نشان مزینانی در آتش

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، می گوید بارها مرگ را نزدیک خود دیده است در میان آتش ، ولی ،باز به دل شعله ها زده است تا باردیگر شوق نجات را در چشمان حادثه دیدگان ببیند. می گوید دستانی که در دستانت گره می خورند به امید نجات ، جان زندگی ات هستند و امید.

ابوالفضل مزینانی ، آتش نشانی است خوش صدا، آواز که می خواند تو را می کشاند به دنیای صلح. آواز صلح در آتش.

 در میان دود و آتش، ارتفاع و خطر، مردانی آهنین اما مهربان با قلب هایی همچون دریا بزرگ و آبی خود را به مهلکه حادثه می زنند تا نجات دهند آنانی باشند که گرفتار شده اند. روح هایی لطیف دارند این مردان.

در بین این مردان، ابوالفضل مزینانی، جوانی است 30 ساله که به جز نترسیدن از خطر و عشق به نجات و امداد ، صدایی دارد خوب که با شنیدن نوای آوازش به دنیا صلح می روی و امنیت؛ آواز صلح در آتش .

با ابوالفضل مزینانی(فرزند سیدمحمد و نوه تعزیه خوان پیشکسوت زنده یاد میرزانوراله مزینانی)،متولد نوزدهم مرداد سال 1370 ، دانش آموخته  مقطع کارشناسی دانشگاه آزاد رشته نرم افزار در رکنا به گفتگو نشستیم و او از اولین رویارویی با مردان آتش نشان تهرانی تا نخستین عملیات نجات و آرزویش برای هم آواز شدن با همایون شجریان و علیرضا افتخاری گفت.



آتش نشانی را به کارمندی بانک ترجیح دادم

ابوالفضل مزینانی در پاسخ به این سوال که چرا آتش نشان شدن را انتخاب کرد و چرا به دنبال آواز حتی مدلینگ نرفت گفت : کامپیوتر تدریس کردم، دوربین مدارس بسته نصب می کردم و... خیلی شغل ها را امتحان کردم ،  در آزمون استخدام بانک شرکت کردم ولی در آخر وقتی نتیجه آزمون آتش نشانی آمد با خودم گفتم ؛ همین است ! انتخاب نهایی من همین است ؛ انتخاب ورود به دنیای نجات و کمک. در خودم نمی دیدم که پشت میز بنشینم.  5 سال است که در سازمان آتش نشانی در خدمت مردم تهران هستم. آتش نشانی هیجان دارد. گاهی اوقات هم ممکن است کار دستت دهد مانند تمام کارهایی که هیجان دارد اما عشق نجات، لذتی دارد که باید تجربه شود تا درک شود.

پایه و اساس ورزش در وجودم بود

سیدابوالفضل مزینانی می گوید: برادرانم پیگیر ورزش کشتی بودند و من هم به دنیای آنها کشیده شدم و همچنان این رشته ورزشی را دنبال می کنم. البته مثل اکثریت پسران به فوتبال هم بی توجه نیستم و بازی می کنم.
پیشنهادهای خوب مدلینگ را رد کردم

وی در پاسخ به این سوال که چرا مدل یا بازیگر نشدید؟ تاکید می کند: بازیگر تئاتر بودم اما آتش نشانی جای خود را بیشتر در زندگیم پر کرد . بهتر است اینگونه بگویم که دقایق کار در فضای آتش نشانی ،وقت تمرین و حضور بر صحنه تئاتر را از من دور کرد و اینگونه شد که از صحنه تئاتر دور شدم .  ترک شیفت برای رساندن خودم به اجرای تئاتر سخت بود. پیشنهادهای خوبی هم برای بازی در تئاتر و سریال شد اما یا باید بازیگری را انتخاب می کردم یا آتش نشانی و من آتش نشانی را انتخاب کردم .در کار مدلینگ هم پیشنهادهای خوبی داشتم ولی به دلیل مسائل و ضوابطی که به شغلم (آتش نشانی) مربوط بود مجبور شدم این پیشنهادها را رد کنم.  ولی تمایل به پیگیری هم بازیگری و هم دنیای مدلینگ را دارم .


در 9سالگی اولین امداد را تجربه کردم

مزینانی می گوید :پدرم نظامی بود و ما ساکن شهرک توحید بودیم. اولین مرتبه که عملیات آتش نشانی و تلاش مردان آتش نشان برای نجات را دیدم به حادثه سقوط هواپیمای سی - 130 بر می گردد ( ساعت ۱۴ روز ۱۵ آذر ۱۳۸۴) که در شهرک توحید سقوط کرد و خبرنگاران جانباختند. اولین رویارویی من با آتش نشانی آن روز و در آن حادثه بود.


اولین نجات، جان یک گربه بود

سیدابوالفضل مزینانی درباره اولین عملیات نجاتی که خودش ناجی بود چنین می گوید :  یک گربه را نجات دادم.  ساعت 3 نصف شب تماس گرفتند که  گربه و بچه هایش در کانال کولر گرفتار شده اند . اعزام شدیم، من داخل کانال کولر رفتم و گربه و بچه هایش را نجات دادم. این اولین عملیاتی بود که در آن حضور داشتم و گربه ها را نجات دادم.


نجات کارگران محبوس در اتاق شیشه ای

می گوید که اولین رویارویی با مرگ را در حادثه آتش سوزی بازار گل داشت و در خصوص آن روز چنین توضیح می دهد :  آتش به جان بازار گل افتاده بود .کارگران بازار گل ( که اکثرا افغانستانی بودند )در اتاق شیشه ای که از بیرون در آن بسته شده بود میان شعله های آتش گرفتار مانده بودند. به محل که رسیدیم  7 یا 8 کارگر افغانستانی را دیدیم که در یک اتاق گیر افتاده بودند. در شیشه ای بود اما از ترس کارفرما شیشه را نمی شکستند که جانشان را نجات دهند. برای نجات آنها روی پشت بام و رفتیم ؛ شعله های آتش زبانه می کشید و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد و گرما بیشتر . عملیات ساده ای نبود ، میان شعله های آتش که گرداگردم را فرا گرفته بود برای اولین مرتبه مرگ را در چند قدمی خود دیدم ؛ اولین رویارویی با مرگ در علمیات بازار گل بود .


اولین رویارویی با مرگ

سیدابوالفضل مزینانی ادامه داد :شعله های آتش بسیار زیاد بود و محله را سرخ کرده بود. من سر لوله آب را دستم گرفته بودم و روی سوله عملیات انجام می دادم. نفسم میان دود کم آورد، آن بالا حرارت به آدم فشار می آورد و توان آتش نشان را می گیرد.حتی دود و گرما زیاد حال یکی از همکاران را در عملیات برهم زد و  با اورژانس رفت و چند روزی بستری شد. حرارت باعث می شود که رگ های بدن گشاد شود و پمپاژ قلب خون را به تمام ارگان های بدن نرساند. این اتفاق برای من هم رخ داد ؛ بالای سوله بودم ؛ میان آن همه آتش و دود ، خبر نداشتند آنجا گیر افتاده ام . بخت با من یار بود و معاون ما عباس محقق به کمکم آمد و  جان سالم به در بردم. ما ماسکی داریم که دیمن ولو روی آن دارد و کارش رساندن اکسیژن از سیلندر به ماسک است. دیمن ولو یک دکمه دارد که وقتی ماسک بخار می کند یا اکسیژن کم می آوریم، دکمه را فشار می دهیم چند برابر هوا وارد ماسک می شود. تصور کنید چقدر حالم در شرایط وخیم بود که حتی  توان فشردن دکمه را  نداشتم .بدنم به اصطلاح خالی کرده بود. دقیقا نمی دانم چه اتفاقی افتاده بود ولی از لحاظ بدنی بریده بودم و اگر معاون عملیات مرا نمی دید شاید الان نبودم.

صدای تغزیه خوانی پدربزرگ را به ارث بردم

مزینانی که پیش تر از صدای خوش آن گفتیم می گوید: ارث پدر بزرگم است . خانواده می گویند ابوالفضل صدایش را از پدربزرگ ارث برده است . پدربزرگم تعزینه خوان بود. پدربزرگم کار تعزیه و مداحی انجام می داد. شاید خیلی ها ندانند که تعزیه در دستگاه های موسیقی سنتی خوانده می شود.  یک تعزیه خوب ،کلاس کامل درس دستگاه های موسیقی سنتی ماست. شاید پایه خوانندگی من اینجا بوده و بعد سعی کردم آن را به نتیجه برسانم و درست خواندن را یاد بگیرم. به همین دلیل تحت نظر استاد مظفر شفیعی (یکی از بزرگان موسیقی سنتی) دوره ای کوتاه و پس از آن زیر نظر استاد محمدی یکسال آموزش دیدم.


سعی می کنم مانند همایون و علیرضا قربانی بخوانم

سیدابوالفضل مزینانی در ادامه به  آرزویش در همخوانی با همایون شجریان،  علیرضا قربانی می گوید : قطعا این آرزوی خیلی هاست. من بسیاری از اوقات که خانه تمرین می کنم همایون شجریان و علیرضا قربانی را در نظر می گیرم و سعی می کنم مانند این اساتید بخوانم. دوست دارم با همایون شجریان و علیرضا قربانی بخوانم. اما جایگاه آنها بالاست.
دو بیت با صدای استاد شجریان برای آن که زندگی با آن بگذرد

او با اشاره به آوازی که همیشه زمزمه می کند، می افزاید: استاد شجریان خوانده است. " نیکی و بدی که در نهاد بشر است / شادی و غمی که در قضا و قدر است / با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل / چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است" در این وانفسای اقتصادی و وضعیت موجود که همه با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند با زمزمه این دو بیت زندگی می گذرد.

حادثه پلاسکو مرگ تدریجی ما بود

او تلخ ترین خاطره اش را اینطور تعریف می کند: دو سال از آمدنم به آتش نشانی گذشته بود که حادثه پلاسکو اتفاق افتاد، 5 نفر از آنهایی که شهید شدند، هم دوره من بودند و با 2 نفر از آنها صمیمی بودم و این صمیمت از برنامه تلویزیونی به نام "آقای آتش نشان" که همراه هم در آن شرکت کرده بودیم شکل گرفت ؛ با یکدیگر هم تیمی در این مسابقه بودیم . لحظات امداد و نجات در حادثه پلاسکو، مرگ تدریجی برای ما بود. یکبار می گفتند که پیام از آنها آمده... یکبار می گفتند زنده اند... لحظات تلخ و سیاهی بود . آرزو می کردیم همکارانمان را زنده بیابیم ولی آرزویمان به نتیجه دلخواه نرسید و جان باختند. از حادثه پلاسکو به بعد خیلی حال روحیه ام بهم ریخت، تا یکسال بی دلیل در خلوت خود گریه می کردم ،شرایط خوبی نداشتم، حتی  در روابط اجتماعی ام  تاثیر گذاشته بود  و افسرده شدم ولی به مرور، روحیه ام را درمان کردم .

این آتش نشان در ادامه  در توصیف کلمات زیر می گوید:

جوانان ایرانی:  اوضاع خوبی نیست.

بیکاری: کار یک نیاز اولیه است که اکثرا به آن نمی رسیم.

ازدواج:  الان سخت است. شرایط اقتصادی ازدواج را سخت کرده است .

آتش: ما باید با آتش رفیق شویم.

کمکم کن: امیدوارم هیچ کس روزی به زبان نیاورد. در هیچ زمینه ای.

آوازی که آرام است؟ تصنیفی از استاد افتخاری که می گوید: "خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن/ ز غم های دیگر غیر از غم عشقت رها کن / تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری / شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن" یک جمله از بزرگی شنیدم که می گفت: "شاید خیلی از مواقع بنده خوبی نباشیم و بگوییم خدایا ما بندگی بلد نیستیم ولی تو که خدایی بلدی و باید آرامش ما باشی." این جمله در وجودم نشست. شما هم این جمله را یادتان بماند.

موسیقی: مأمن دردهای ماست. جایگاهی است که به آرامش می رسیم.موسیقی تمامیت است و همه چیز در موسیقی است.

ایران: یاد آهنگ همایون شجریان افتادم. "دور از تو بادا اهرمن / ایرانِ من، ایرانِ من" این آهنگ را خیلی دوست دارم و هر روز آن را گوش می کنم. هر بار بگویند ایران یاد این آهنگ می افتم. دنیای حرف است این آهنگ و آواز.

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی