شاهدان کویرمزینان : اخیرآً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد
اسلامی طی اظهار نظری در سبزوار اعلام کرده است که موافق انتقال پیکر مطهر
دکتر علی مزینانی شریعتی است اما باید به استحضار این مقام عالی دولتی رساند که
: جناب وزیر محترم ! تنها موافقت شما کافی نیست بفرمایید تا کنون چه اقدامی انجام داده اید و
چه می خواهید بکنید چون از این قولها و وعده و وعید ها و موافق بودنها در
دولتهای پیش زیاد دیده ایم و شنیده ایم ازجمله عطاءالله مهاجرانی و دکتر معین
وزرای علوم و ارشاد اسلامی دولت سید محمد خاتمی که اتفاقاً به مزینان آمدند
و تأکید کردند به محض رسیدن به تهران مقدمات انتقال جنازه شریعتی از سوریه
و دفن آن در حسینیه ارشاد و یا زادگاهش مزینان را فراهم می نمایند اکنون
چیز حدود سیزده ، چهارده سال از آن وعده ها گذشته و هنوز پایتخت نشینها هیچ
خبرشان نیست !
احسان شریعتی در گفتوگو با سایت تاریخ ایرانی ابراز
امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره
شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط
به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت
امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.
بخشهایی از این گفتوگو در پی میآید:
****
در روزهای اخیر محمدحسین متقی از دوستان محمد منتظری روایت کرده که دو هفته پیش از خروج شریعتی از ایران پیش او رفته و پیغام محمد منتظری را برای کمک به خروج زمینی و البته غیرقانونی رسانده است که شریعتی میگوید دو هفته بعد مراجعه کنید و قبل از موعد قرار هم از طریق مرز هوایی به صورت قانونی خارج میشود. چطور دکتر شریعتی این اطمینان را داشت که میتواند به صورت قانونی و بیدردسر از ایران خارج شود؟ درحالی که همسرش پوران شریعترضوی، در خاطرات خود گفته ظاهرا تا چهار روز قبل از سفر هنوز پاسپورت به دست مرحوم شریعتی نرسیده بود.
شریعتی اطمینان نداشته است و تا لحظه آخر نگران ممانعت از خروج بود. در واقع تنها موردی که امیدواری ایجاد کرد اشتباهی بود که در شناسنامه دکتر ایجاد شده و نام ایشان مزینانی ثبت شده بود، در حالی که در پروندههای ساواک و اداری نام ایشان شریعتی مزینانی ثبت شده بود (البته بعد از انقلاب یک افسر گذرنامه گفت که من متوجه این مساله شدم اما به ساواک اطلاع ندادم؛ هر چند درستی این ادعا روشن نیست).
آن زمان در ردیفهای ممنوعین، «شریعتی مزینانی» ممنوعالخروج بوده نه
«مزینانی». حتی در مورد من و سارا هم سند وجود دارد. اولین بار من از کشور
با نام «مزینانی» خارج شدم. من فرزند اول بودم و ارتباطات بیشتری با دوستان
او داشتم و آن موقع با برخی از شاگردان دکتر در حسینیه ارشاد در تماس بودم
که برایشان مشکل ایجاد شد و ممکن بود خود من هم دستگیر شوم. به همین دلیل
بدون اینکه دیپلم ششم را بگیرم از ایران خارج شدم و دیپلمم را از آمریکا
گرفتم. آن موقع فهمیدیم که من ممنوعالخروج نیستم. همین مساله در مادرم
امیدواری ایجاد کرد که برای دریافت پاسپورت دکتر هم اقدام کنیم. در مجموع،
احتمال میدهم که دو هفته قبل از سفر که آنها پیشنهاد خروج از مرز زمینی
را به دکتر دادند، ایشان احتمال گرفتن پاسپورت را داده بود و این هم یکی از
دلایلی است که شاید دکتر بر اساس آن، این پیشنهاد را رد کرده است. شریعتی
مساله خروجش را با هیچ کس در میان نگذاشته بود و فقط خودش و مادرم در جریان
بودند که احتمالا بتواند در آن تاریخ از ایران خارج شود. به هر حال بعد از
خروج دکتر شریعتی از ایران که شایعه آن در شهر پیچید، ساواک با منزل تماس
گرفت و پرسید که چطور از مرز خارج شده؟ که در تماس اول مادرم اظهار
بیاطلاعی کرده بود و در تماس دوم به ساواک میگوید که ایشان به طور قانونی
از ایران خارج شده است. جالب است که در تماس سوم با منزل، مامور ساواک
(حسینزاده - عطاپور) به مادرم تسلیت گفته بود؛ یعنی دقیقا همان روزی که آن
حادثه برایشان پیش آمد.
- ۱ نظر
- ۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۹