داغ رمضان / شعری مناسبتی از یک مزینانی فرهیخته
در آستانه فرا رسیدن ماه شوال و عید سعید فطر بازهم همشهریان مزینانی بذل عنایت نموده و اشعاری را برای شاهدان کویرمزینان ارسال کرده اند که بی هیچ دخل و تصرفی تقدیم مخاطبین گرانمایه می شود و در ابتدا شعری از اکبر علیشاه یک مزینانیِ مزینان دوست که اشعار زیبایی نیز در باره مزینان ارسال نموده و به زودی به همراه مطلب تحقیقی وی منشرمی گردد تقدیم می شود و امیدوراریم این گونه همکاری هم از جانب این همراهان و هم دیگر مزینانی های اهل قلم ادامه داشته باشد و یا افرادی که اسلاف خود را می شناخته اند که در عین آنکه به مکتب نرفته اند و درس نخوانده اند اما مسئله آموز صد مدرس شده اند و اشعار نغزی سروده اند و در اختیار وارثان قرار گرفته برای شاهدان کویر ارسال نمایند تا هم باقیات و الصالحاتی باشد برای آن سفر کرده ها و هم ما بتوانیم در شناساندن آنها دین خود را ادا نماییم.
داغ رمضان
گریه کن ای دل ز داغ رمضان بر وداع و بر فراق رمضان
شهد بر پیمانه ما داده بود ذوق بر افسانه ما داده بود
نور بر کاشانه ما داده بود گشته خاموش این چراغ رمضان
ما عجب سوز و گدازی داشتیم با خدا راز و نیازی داشتیم
بس دعا و بس نمازی داشتیم الغیاث از اشتیاق رمضان
جمله مهمان خدا بودیم و بس بود عبادت بهر ما خواب و نفس
ما همه بنشسته بر خوان الست از چه سرد است این اجاق رمضان
خانه دل بس منور گشته بود بس شمیم ما معطر گشته بود
نقش لب نام پیمبر گشته بود نور دل بود این بلاغ رمضان
ای مزینانی به باغ اندر بدی بی خبر از حوری و مجمر بدی
رفت از پیشت به خواب اندر بدی کاین بود سبک و سیاق رمضان