ادبیات کودک و نوجوانم آروزست!/ یادداشت محمدکاظم مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
ادبیات کودک و نوجوانم آروزست!/ یادداشت محمدکاظم مزینانی
محمدکاظم مزینانی، نویسنده رمان‌های «شاه بی شین» و «آه باشین» در یادداشتی که برای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نوشته، از دیدگاه‌های حاکم بر ادبیات داستانی بزرگسال انتقاد کرده و فضای ادبیات کودک و نوجوان را برای تنفس نویسندگان مناسب‌تر توصیف کرده است.
محمدکاظم ‌مزینانی،داستان‌نویس:
جلسه نقد یک رمان بود. با حضور هفت، هشت، ده نفر. حرف ها شروع شد و هرکس چیزی گفت و نظرش را درباره داستان بیان کرد. آنهم چه نظراتی! واقعاً مانده بودم که این حرف‌ها یعنی چه؟ از این که سطح بحث‌ها تا این حد نازل و پایین است، وحشت کرده بودم. تصور می‌کردم در این جلسه  با نگاهی موشکافانه کتاب را کالبدشکافی می کنند و از زبان و لحن و زاویه دید و نگاه و ساختار و توصیف و فضاسازی و حس آمیزی و... حرف می زنند؛ از دیدگاهی که پشت رمان خوابیده، تصویرهای پارادوکسیکال و جنبه‌های معرفت‌شناسانه و نظریه سیاسی موجود در آن، تا نویسنده متوجه شود که کارش چه محاسن و معایبی دارد...
از این حرف‌ها هیچ خبری نبود که هیچ، بدتر از همه این بود که فهمیدم چنین کسانی از درک داستان عاجزند و مهم تر از همه، نمی توانند از خواندن آن لذت ببرند و دست‌کم از ضرباهنگ و فراز و فرودهای زبانی و کلامی‌اش کیفور شوند. 
آن‌روز بود که فهمیدم مشکل چنین نویسندگانی از کجا آب می‌خورد.  متوجه شدم مشکل این جاست که اصلا آنها قادر به لمس زیبایی‌ها و لطافت‌ها و ظرایف نیستند. نه به عنوان خواننده‌ای حرفه‌ای، که حتی به اندازه خواننده‌ای عادی. این ماجرا باعث شد به این نتیجه برسم که وجود این اشخاص در عرصه داستان‌نویسی، به عنوان کارشناس و داور تا چه اندازه هولناک است. 
واقعا چه چیزی سبب شده که چنین کسانی تا این اندازه احساس غرور و اعتماد به نفس داشته باشند؟ آنان به چه چیز خودشان می‌نازند؟ بالاخره متر و معیاری باید برای این کار وجود داشته باشد یا نه؟ اگر مبنا این باشد که هر کس برای قرار گرفتن در جایگاه نویسندگی و کارشناسی و داوری باید از پس سخت ترین آزمون های نویسندگی برآید، چنین اتفاق‌هایی هرگز رخ نخواهد داد و کسی جرات و جسارت چنین رفتاری را نخواهد داشت. آیا نباید همان گونه که مثلا در طراحی و ساخت فلان تونل از برجسته‌ترین مهندسان و کارشناسان استفاده می شود، در عرصه ادبیات نیز چنین اتفاقی بیفتد؟ 
تا هنگامی که به اتکای شرایط گلخانه‌ای به برخی افراد مجال ظهور داده می شود، باید هم منتظر چنین عواقبی باشیم. اگرنه چگونه ممکن است نویسنده ای مثلاً ده‌ها عنوان کتاب داستان چاپ شده داشته باشد و هیچ بررسی صورت نگیرد که آیا این آثار در سطح جامعه خواننده‌ای داشته است یا نه؟ چگونه ممکن است این نکته کلیدی در نقد و کارشناسی آثار نادیده گرفته شود که آیا اصولاً کتاب نویسنده از کشش و گیرایی و جذابیت لازم برخوردار است؟ آخر این فکر از کجا سرچشمه می گیرد که هرچه ما بنویسیم، مردم ملزم و مجبور به خواندن آنها هستند؟ 
این دوستان در کجا و چه زمانه ای زندگی می کنند؟  جمعیت این کشور و بخش اعظم آن، یعنی جوانان، برای برخی آثار تره هم خرد نمی کنند. میزان اعتبار و ارجمندی هر اثر بستگی دارد به میزان لذتی که از خواندن آن  نصیب خواننده می شود. نگویید پس تکلیف پیام‌های اخلاقی و اعتقادی و ارزشی چه می شود؟ عالی ترین مفاهیم نیز اگر در این چارچوب قرار نگیرند، ارزش ارائه شدن ندارند. این نیز نکته جدید و تازه ای نیست و همیشه تاریخ همین گونه بوده و اگر آثار ما از این "آن" خالی است، دلیلش این است که نتوانسته ایم آن معانی و مفاهیم را در عمق جان خود بپروریم و همتافت با جادوی داستان، به خوانندگان ارائه بدهیم.
باری، جلسه به پایان رسید و من با خودم فکر کردم که عرصه ادبیات کودک و نوجوان و به ویژه شعر چقدر حال و هوای تنفسی  و انفسی‌اش فرق دارد با دنیای داستان بزرگسال در این مملکت! واقعا در آنجا از این همه سطحی‌نگری و سطحی‌انگاری و حسادت و کینه‌ورزی خبری نیست و مثلا جایگاه یک شعر ناب به روشنی فهمیده می‌شود. در آنجا، بیشتر افراد تفاوت داستان ناب و متوسط و ضعیف را به خوبی می دانند و بی دلیل و منطق به انکار یک متن برنمی خیزند. در آنجا کسی جرات نمی کند به راحتی و بدون ادله و برهان اثری را لگدمال و منکوب کند. در آنجا کسی به خودش این اجازه را نمی دهد که به درونیات نویسنده و دنیای شخصی او توهین کند و به مچ‌گیری بپردازد. 
از وقتی که در عرصه ادبیات بزرگسال قلم می زنم چشم بندی ها و شعبده های بسیار دیده ام، اما ماجرای آن روز چیز دیگری بود. به همین دلیل با خودم عهد بستم که از این پس دیگر در کنار کسانی قرار نگیرم که از درک ابتدایی و فهم ساده یک متن و اصولا از لذت بردن و ذوق کردن عاجزند. از این جهت خوشحالم اما دلم می سوزد برای کسانی که با هزار امید و آرزو آثار خود را برای کارشناسی یا داوری به مراکزی ارائه می کنند که چنین کارشناسان و داورانی دارند. در چنین آشفته بازاری آیا خیلی ها حق ندارند درباره ما قضاوت های وحشتناک کنند؟ آیا حق با کسانی نیست که ما را نویسندگان گلخانه‌ای و رانتی می‌خوانند؟ در چنین فضایی آدم اگر ناب‌ترین داستان ها را هم بنویسد طبیعی است که نادیده گرفته شود چون به چشم کسی به او نگریسته می شود که بدون شایستگی به چنین جایی رسیده است. 
در خاتمه، با تمام وجود، نیکی و آفرینندگی و راستی را می‌ستایم و خاضعانه سر بر ضریح ادبیات کودک و نوجوان می سایم!
  • علی مزینانی

مزینانی

نویسنده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">