نویسنده صاحب نام مزینانی : دولت آبادی وارث میراث بی‌قدر شده ادبیات در این سرزمین است :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
 شما ریشه مزینانی دارید و در دامغان شکل گرفته‌اید. از آنجا که فاصله جغرافیایی شما با زادگاه خالق کلیدر که در آن رشد و نمو یافته است زیاد نیست، می‌خواهم بدانم محمود دولت‌آبادی و آثارش را چطور توصیف می‌کنید؟
محمود دولت‌آبادی همیشه از نخستین داستان‌نویسان مورد علاقه من بوده است. من این مرد خودساخته را از معدود بازماندگان و روایت‌کنندگان روح و ضمیر فرهنگ ایران‌زمین می‌دانم. او نویسنده‌ای است وارث میراث بی‌قدر شده ادبیات در این سرزمین که گوشه‌ای از ظرفیت  داستان‌پردازانه روح و سرشت ایرانی و گنجینه غنی زبان فارسی را کشف و ارائه کرده است.
اینها سخنان استاد محمدکاظم مزینانی نویسنده صاحب نام مزینانی نویسنده آثاری همچون آه باشین و شاه بی شین است که در مصاحبه باروزنامه فرهیختگان در روز پنجشنبه اول آبان ماه در صفحه ادب و هنر این روزنامه  منتشر شده است و نویسنده خوش نام و با فرهیخته مزینانی که ادبیات را باشعر آغاز کرده و این روزها به عنوان یکی از رمان نویسان صاحب نام در ردیف شخصیتهایی همچون محمود دولت آبادی قرار گرفته است و سه گانه او زبانزد محافل ادبی و هنری است.
محمد کاظم مزینانی هرچند در مزینان زاده نشده است اما آباء و اجداد او همه مزینانی هستند و بنا به گفته ی خودش در پیامی که برای شاهدان کویرمزینان ارسال نموده به مزینانی بودن خویش می بالد و انشاء الله به زودی شاهد حضورش در مزینان خواهیم بود . او مانند تمامی مزینانی های ادب دوست ارزشی خاص برای اساتید این عرصه قائل است و از محمود دولت آبادی به عنوان استاد مسلم ادبیات ایران نام می برد که در ادامه مخاطبان گرانمایه را دعوت به خواندن این گفت و گو می نماییم تا خود بخوانند حدیث مفصل ازاین مجمل...
 
printlogo
گفت‌وگو با محمدکاظم مزینانی نویسنده رمان «آه با شین»
چهره‌ بدون دوز و کلک تاریخ معاصر
حسن محمودی
شاعر کتاب «آب یعنی ماهی» چند وقتی است کمتر برای مخاطبان کودک و نوجوان شعر می‌سراید و رمان می‌نویسد و به جایش سرگرم نوشتن رمان بزرگسالان است. نام او برای نسل من یادآور شعرهایی از اوست که در کتاب‌های درسی منتشر شده و همچنین روزهای خوب مجله «کیهان بچه‌ها». محمدکاظم مزینانی اصالتا سبزواری است و در دامغان سرزمین باد و پسته بزرگ شده است. در کارنامه او انبوهی از جایزه‌های ادبی بابت کتاب‌های کودکش وجود دارد. رمان‌های «شاه بی‌شین» و «آه با شین» او روایت متفاوتی از تاریخ معاصر ایران است. به این دو رمان قرار است رمان دیگری نیز اضافه شود تا سه‌گانه محمدکاظم مزینانی درباره تاریخ معاصر ایران سر و سامان بگیرد. «آه با شین» نشان از نویسنده‌ای با کوله‌باری از تجربه دارد که دغدغه‌های تازه‌اش او را واداشته تا این‌بار در رمان‌نویسی طبع‌آزمایی کند. «آه با شین» را انتشارات سوره مهر منتشر کرده و اثری خواندنی و به یاد ماندنی از آب درآمده است.

 
‌در جلسه نقد و بررسی رمان «آه با شین» در فرهنگ‌سرای فردوس، تاکید کردید که به برخی از مولفه‌های رمان‌نویسی کلاسیک ازجمله تعلیق بی‌اعتنا بوده‌ و چیزهای دیگری جایگزین آن کرده‌اید. برای مخاطبان فرهیختگان هم توضیح دهید مشخصا منظورتان کدام یک از مولفه‌های رمان کلاسیک است که زیاد به آن وفادار نبوده‌اید؟

نه، حرفم این بود که رمان مدرن تنها به کارکرد کلاسیک اکتفا نمی‌کند و به شکل‌های گوناگون و خلاقانه‌ از عنصر تعلیق بهره می‌برد و من نیز در آه با شین تلاش کرده‌ام به گونه‌ای متفاوت از تعلیق بهره ببرم. دیگر اینکه روایت اصلی این رمان که حول شخصیت اصلی تنیده می‌شود و از کودکی تا مرگ او را در بر می‌گیرد، به اندازه کافی از تعلیق و کشش برخوردار است. در دل داستان‌های فرعی یا همان خرده‌روایت‌ها نیز تعلیق و گره و گشایش‌ نطفه می‌بندد و به اوج و فرود می‌رسند. بنابراین، عنصر تعلیق در این رمان به‌شدت پررنگ است؛ تا آنجا که خوانندگان و منتقدان، بیش و پیش از چیز، بر کشش‌مندی آن تاکید داشته‌اند.


 ‌خرده‌روایت‌ها به رمان شما غنای زیادی داده‌اند و حفره‌های زیادی را پر کرده‌اند. آنها با جذابیت‌هایی که دارند، مخاطب را درگیر می‌کنند. این خرده‌روایت‌ها آن جاها که مربوط به ساکنان خانه شازده می‌شوند، جذابیت‌شان بیشتر است. این آدم‌ها و به‌خصوص زن‌ها را چطور تا به این حد خوب و دقیق نوشته‌اید؟
تاکید زیاد بر خرده‌روایت‌ها و نقش پررنگ آنها در گسترش و تکامل خط و خطوط اصلی و فرعی به نگاه و نگرش شخصی نویسنده برمی‌گردد. در کل، چه در روایت‌های تاریخی و چه در زندگی واقعی، برای  خرده‌روایت‌ها اصالت و معنای زیادی قائل هستم؛ چراکه باور دارم نگاه تمامیت‌گرا و ایدئولوژیک و  تاریخ‌مدار به انسان‌ها و جوامع انسانی تاکنون فجایع بسیاری به بار آورده و می‌آورد. از منظر نویسنده، این تک‌تک انسان‌ها هستند که فارغ از نگاه تک‌ساحتی ایدئولوژیک و حتی نگاه فردیت‌مدار مدرن، زندگی و تاریخ بشری را رقم می‌زنند. از این منظر، جهان تشکیل شده از خرده‌روایت‌ها که تنوع‌ها و گونه‌گونی‌های دلفریب و جادویی را در زندگی می‌آفرینند و این تک‌تک انسان‌ها هستند که در روند زندگی با تمام محدودیت‌ها نگاه تاریخ‌زده و تک‌ساحتی را پس می‌زنند و به چالش می‌کشند. با همین نگاه و نگرش است که در بازآفرینی گوشه‌ها و برهه‌هایی از تاریخ معاصر کشورمان تا این اندازه بر خرده‌روایت‌ها و شخصیت‌های فرعی تاکید داشته‌ام. از نظر من، آن دختر فدایی گمنام که خود را با تمام وجود و زنانگی‌اش وقف انسان‌ها می‌کند، نقش و کارکردش در قوام و دوام زندگی به مراتب از سران سازمان با آن نگاه‌های جزمی و تک‌ساحتی بیشتر است. اتفاقا در تاریخ سرزمین ما نیز خرده‌روایت‌ها از روایت‌های اصلی اصالت و جذابیت بیشتری دارند؛ برای مثال می‌توان اشاره کرد به روایت بیهقی از ماجرای بر دار شدن حسنک وزیر یا توصیف انوری از مرگ سلطان محمود غزنوی یا خرده‌روایت‌های شخصی نویسنده تاریخ تیموری (منم تیمور جهان‌گشا) و؛...
بله، در آه با شین این شخصیت‌های زنانه‌ هستند که به خرده‌روایت‌ها عمق و شکل و غنا می‌بخشند. این روح زنانه زایشگر را می‌توان با کشف و شهود تا اعماق تاریخ این سرزمین و حتی آیین میترائیسم و حتی پس‌تر، دنبال کرد. این روح مادینه نگهبان زندگی، همان عنصری است که باعث شده اقوام ایرانی در برابر هجوم موحش نرینگان ایستادگی کنند. این همان نگهبان اجاق خانوار ایرانی است که حتی با قومی همچون مغول آمیزش داشته و با حفظ ژن‌های غالب، تراز جدیدی از این قوم را در شکل و شمایل موجودی تازه زایانده است. پرداخت شخصیت‌های زنانه در این رمان به تجربه‌های زیست‌شده نویسنده نیز برمی‌گردد. من از همان کودکی، چه بسا به خاطر زندگی در خانواری پدرسالار، به این موجودات متفاوت توجه بسیار زیادی داشتم؛ از زن‌ها و پیرزن‌های مسجدی و تکیه‌ای گرفته تا کارگر یا نانوای خانگی‌مان و از همه مهم‌تر مادربزرگم، که واقعا به یک پری بی‌بال و دندان بیشتر شباهت داشت تا انسان.


 ‌آنچه برای ساختن بستر تاریخی رمان‌تان از آن استفاده کرده‌اید و بهره برده‌اید، چگونه به دست می‌آید؟ منظورم به‌طور دقیق این است که برای نوشتن «آه با شین» از چه منابعی استفاده کرده‌اید؟
شاید بهتر باشد این پرسش را این‌گونه تصحیح کرد که: این رمان برای نوشته شدن از کدام منابع درونی شما بهره برده است؟ برای نمونه، می‌توان اشاره کرد به خاطرات خودنوشت اعضای چریک‌های فدایی یا خاطرات به جا مانده از دوران قاجار به‌ویژه متونی که راوی آنها مثل من نویسنده، یک ناظر تاریخی بوده؛ برای مثال روزنوشت‌های اعتمادالسلطنه، یا خاطرات حجیم ملیجک یا خاطرات دست‌اول اروپایی‌ها از آن دوران. همان متونی که از ورای خط خشک زمان و تاریخ خطی، اطلاعاتی ناب در اختیار خوانندگان قرار می‌دهند. این اطلاعات در گذر زمان جزئی از خاطرات شخصی نویسنده شده‌ و در جریان نوشتن، ناخودآگاه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند.


‌«آه با شین» تا چه اندازه متکی به تاریخ و وفادار به آن است؟
همان اندازه که ریزش باران یا برف در فلات ایران به تاریخ این کشور رابطه دارد. قصد مزاح ندارم، چون تراز باران یا برف در کشور ما ربط مستقیم دارد به زایش تمدن در این آب و خاک و برآمدن سلسله‌های پادشاه و کوچ‌ها و جنگ‌ها و حتی رشد و تکامل شعر و زبان فارسی. همان‌طور که گسل‌های زمین‌شناختی نقش بسیار حیاتی و مهم در زایش تمدن ایرانی داشته‌اند.


 ‌«آه با شین» جلد دوم از یک سه‌گانه درباره تاریخ معاصر است. می‌خواهم بدانم چه هنگامی به این نتیجه رسیدید که این کار سه‌گانه خواهد بود؟
از سال‌ها پیش در فکر این بودم که به شکلی داستان شخصی و نسلی خودم را بنویسم. پس شروع به نوشتن کردم و رمان شاه بی‌شین را حول محور سرشت و سرنوشت محمدرضاپهلوی نوشتم. بازخورد عجیب این اثر باعث شد به فکر نوشتن درباره طرف دیگر ماجرا یعنی پدر و پدران نسل خودم بیفتم. بعد از نوشتن این رمان، به این نتیجه رسیدم که حالا زمان نوشتن از خود من و هم‌نسل‌ها و هم‌سرنوشت‌های من است و شروع به نوشتن جلد سوم کردم تا این سه‌گانه روایتی باشد از زندگی چند نسل از انسان‌های این سرزمین و رونمایی تازه‌ای از چهره بدون دوز و کلک و بزک تاریخ معاصر کشورمان. تاریخی که از 1286 شمسی با تولد محمدرضا پهلوی آغاز می‌شود و در جلد سوم با مرگ نویسنده در آینده‌ای نه‌چندان دور پایان می‌پذیرد.


 ‌در دو رمان «شاه بی‌شین» و «آه باشین» برشی از تاریخ معاصر را دست‌مایه رمان‌تان قرار می‌دهید که حساسیت موضوع کمتر از جلد بعدی خواهد بود. از آنجا که به خوبی موفق شده‌اید در دو رمان‌تان از نگاه رسمی و سفارشی فاصله بگیرید، آیا گمان می‌کنید این مساله در رمان سوم از این سه‌گانه نیز تا به این حد پیش برود؟
جلد سوم به مراتب از تاریخ کمتر بهره برده، چون بیشتر خاطره‌مدار است و مبتنی‌بر خاطره‌های شخصی و نسلی نویسنده این سه‌گانه. اگرچه در جلد پایانی نیز تاریخ معاصر حضور دارد اما این داستان، حکایت سرانجام‌یافتن همه خرده‌روایت‌هایی است که زندگی و سرنوشت چندین نسل را در این کشور رقم زده‌اند.


 ‌انقلاب ایران را شما در «آه باشین» از نگاه یک مبارز انقلابی چپ شکست‌خورده و تغییر مسیرداده روایت می‌کنید. به‌طور مسلم نگاه شما به انقلاب با نگاه شازده ته‌تغاری قاجاری تفاوت‌هایی بنیادین دارد، چقدر دشوار بود تا نگاه خودتان را به راوی‌تان منتقل نکنید؟
در نوشتن داستانی با بن‌مایه‌های تاریخی، مهم این است که روایت‌های بیگانه نیز اصالت و موجودیتی بیابند هم‌سان و هم‌سنگ با روایت شخصی خود نویسنده. این کار اگرچه از دشوارترین کارهاست، اما در حقیقت در همین بازتاباندن روایت‌های بیگانه است که هنر واقعی نویسنده رخ می‌نماید.

 ‌شما شاعر هستید و بیشتر با کارتان در حوزه کودک و نوجوان شناخته شده‌اید، چه چیزی یک شاعر را وسوسه کرده است تا رمان هم بنویسد؟
این هم نمونه‌ای است از چشم‌بندی زمانه که یک شاعر کودک و نوجوان را از بالانشینی محروم می‌کند و در وادی پرمخافت داستان بزرگسال سرگردان می‌سازد. البته یقین دارم که داستان ایرانی برای رسیدن به جلال و جبروتی همتای شعر فارسی، به شاعران نیاز مبرم دارد؛ زیرا با بهره‌برداری از گنجینه زبان فارسی و با کشف جهان‌های داستانی تازه و بکر، داستان ایرانی حرف‌های اصیل‌تر و ناب‌تری برای جهانیان خواهد داشت.
‌شما ریشه مزینانی دارید و در دامغان شکل گرفته‌اید. از آنجا که فاصله جغرافیایی شما با زادگاه خالق کلیدر که در آن رشد و نمو یافته است زیاد نیست، می‌خواهم بدانم محمود دولت‌آبادی و آثارش را چطور توصیف می‌کنید؟
محمود دولت‌آبادی همیشه از نخستین داستان‌نویسان مورد علاقه من بوده است. من این مرد خودساخته را از معدود بازماندگان و روایت‌کنندگان روح و ضمیر فرهنگ ایران‌زمین می‌دانم. او نویسنده‌ای است وارث میراث بی‌قدر شده ادبیات در این سرزمین که گوشه‌ای از ظرفیت  داستان‌پردازانه روح و سرشت ایرانی و گنجینه غنی زبان فارسی را کشف و ارائه کرده است.
‌ 

  از نویسندگان بزرگسال ایران کدام یک بیشتر شما را با آثارشان به وجد آورده‌اند؟
من یاد گرفته‌ام که در برخورد با آثار داستانی از نگاه تمامیت‌خواه و همه‌ یا هیچ دوری کنم. برای همین، در برخورد با آدم‌ها و هم کتاب‌ها، خودم را قانع کرده‌ام که از هرکس و هر کتاب توقعی داشته باشم تا بتوانم از ارتباط با آنها سیراب شوم و لذت ببرم یا دست‌کم آسیب نبینم. با این روش است که بارها از ارتباط با فضاها و شخصیت‌های بومی در داستان‌های دولت‌آبادی کیفور شده‌ام یا از ایجاز و مهندسی هوشمندانه شازده احتجاب گلشیری لذت برده‌ام. همان‌طور که جهان داستانی منزه‌طلبانه و شیوه نوشتاری رضا امیرخانی را ستوده‌ام. البته از چند نمونه شاخص نام بردم، اما حتی در برخورد با آثار نوآمدگان هم از همین روش پیروی می‌کنم. راستش، من دلم می‌سوزد برای نویسندگان و بیشتر از همه منتقدانی که ذوق‌شان کور شده و از درک زیبایی‌ها و چشم‌بندی‌های داستانی ناتوانند.

 

 

.......................................................................

 


جادو زدایی ادبی
عمیقا باور دارم که نویسنده، به دور از چسبندگی به فضا و بافتار رمان خود، باید از نوعی نگاه اشراف‌مند و مهارت هوشمندانه‌ بهره‌مند باشد تا بتواند اثر خود را از نظر ساختار هدفمند بسازد و به آن عمق و معنا ببخشد. این جنبه از کار که متاسفانه از سوی بسیاری نویسندگان نادیده گرفته می‌شود، نباید به‌عنوان ضعف یک اثر شمرده شود. این خصیصه اتفاقا نقش پررنگی در ایجاد جذابیت فرامتنی دارد. برای نمونه، می‌توان به جریان شعر فارسی، به‌عنوان عالی‌ترین گونه ادبی این سرزمین اشاره کرد. بسیاری از شاعران هستند که از نظر فنی و ادبی هیچ خدشه‌ای نمی‌توان به آثارشان وارد کرد؛ اما شعرهایشان ماندگار نشده است؛ تنها به این دلیل که شاعر از هوشمندی فراتاریخی بی‌بهره بوده و شعرهایش از آن «آن» معروف محروم مانده است.
 در وادی داستان هم، برای مثال، دلیل ماندگاری «صدسال تنهایی» دقیقا همین ساختار هوشمندانه و لابیرنتی این رمان است که با درون‌مایه اثر و با تقدیر تاریخی کشور کلمبیا کاملا منطبق است. فهم و درک این تقدیر تاریخی، رمز و راز موفقیت و مانایی این‌گونه آثار است. پس، اگر یک رمان سراسر لبریز از عمل ناب داستانی باشد و از همه نظر نیز بی‌نقص، در صورتی که به شکل هوشمندانه‌ای مهندسی نشود، از عمق و مانایی محروم می‌ماند. تنها در این صورت است که ادبیات توان ایستادگی در برابر حاکمیت بی‌رحمانه تاریخ یا همان زروانیسم تباه‌کننده را خواهد داشت. این جنبه از ادبیات ناب را می‌توان،  به نگه‌دارنده‌هایی تشبیه کرد که به مواد غذایی اضافه می‌کنند، چراکه سالم‌ترین غذاها هم در درازمدت توان مقاومت در برابر میکروب‌های هوازی را نخواهند داشت.  رمان آه با شین با دوران و فضایی لبریز از جادو آغاز می‌شود و به مرور به دوران جادوزدایی‌شده انسان فردیت‌یافته‌ در زمان حال ختم می‌شود. در واقع، هرچه از دهه 10 شمسی دورتر می‌شویم، از جذابیت‌های مبتنی‌بر جادوی داستانی فاصله می‌گیریم و با کنش‌ها  و واکنش‌های داستانی رودررو  می‌شویم؛ این دقیقا همان تقدیر و سرنوشتی است که در این بازه زمانی بر ما رفته است؛ همان سیر تاریخی که با تجدد دوران پهلوی در ایران آغاز شد و همراه با تحولات جهانی همچنان ادامه دارد. وگرنه نویسنده خوش‌تر می‌داشت که داستانش را با همان خرده‌روایت‌های جادویی به سرانجام برساند و کدام نویسنده است که از جادوی داستانی بدش بیاید و تنها به کنش و واکنش‌ داستانی عاری از کشف و شهود و معناآفرینی بسنده کند؟ بگذریم از اینکه در نبود این خرده‌روایت‌ها هم، نویسنده تلاش کرده با به کار بردن تمهیداتی کشش‌مندی داستان همچنان حفظ شود.
 


نظرات  (۱)

  • سبزوارنما
  • دوست عزیزسلام/خسته نباشید.مطلب درخواستی شما ثبت گردید.
    درودبرشما
    پاسخ:
    باسلام وعرض ادب
    از عنایت شما همراهان تشکر و قدردانی می شود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">