قافله سالار... شعر مزینانی درباره حضرت زینب(س)
✳️تقدیم به ساحت مقدس بانوی صبر و استقامت حضرت زینب کبری سلام الله علیها....
افسوس که این قافله ،سالار ندارد
مانند ابوالفضل ، علمدار ندارد
جان سوزد و آتش به نیستان فتاده
دردی است نهانی که تیمار ندارد
در دشت بلا سید احرار شهید شد
زینب ... دگر محرم اسرار ندارد
با صد مِحَن وغصه ازین دشت روان است
آن سوی نگاهش خریدار ندارد
دل می بَرَد اما همه ی آه و فغانش
از بهر یتیمی است که غمخوار ندارد
همراه اسیران دل خونین ولیکن
ویرانه ی شام را دگر اخبار ندارد
مبهوت، نگاهش به سر نی فتاده
جز این سرِ خونین دگر یار ندارد
او می رود اما که دلش نزدحسین است
در قتلگه افتاده پرستار ندارد
هرچند بسی ظلم بدید از طرف خصم
هیچ شکوه ای با حضرت دادار ندارد
یک زن که این گونه کشد رنج زمانه
فریاد اگر برکشد این عار ندارد
مظلومه ی عالم ولی از نسل رسالت
ترسی دگر از ظلم ستمکار ندارد
با خطبه ای آتش زده او کاخ ستم را
همتا به جز حیدر کرار ندارد
گویی که علی آن شه والاست به منبر
یا فاطمه هیچ واهمه از نار ندارد
حیران شده اند شامی و هم کوفی از این زن
سرسلسه ی ظلم جز اقرار ندارد
زن ها همه گریان و مردان خموشند
بنگر که یزید رنگ به رخسار ندارد
در معرکه کشتند شهنشاه جهان را
غافل که علی یک تن و سردار ندارد
زینب...دلش خون، زبانش شده شمشیر
این شیر به جز حق که گفتار ندارد
غم رفته ز سیمای اسیران همه پیروز
این قافله گر ، قافله سالار ندارد
تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan