عید غدیر در آیینه شعر شاعران مزینانی(1)
🌹سروده ی شاعر و ذاکر آل الله حجت الاسلام و المسلمین زنده یاد حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی به مناسبت عید غدیر
سحر از نفحه ى غیبى نسیم دلپذیر آمد
که اى صاحبدلان اینک حدیث بی نظیر آمد
بگوباآشناىِ دل اَلَیس الصُبح را بر خوان
نزول سوره ى نَصر است براى حق نصیرآمد
عرب در جاهلّیت بود عجم هم بنده ى کسرا
نواى نا امیدى از صغیر و هم کبیر آمد
بشردر انحراف وهم تُهى از خُلق انسان شد
که اِقرَء بسم رَبِّک ازخداوند بصیر آمد
شد ا ز غارِحِرا پیدا تجّلى کرد در عالَم
هُدَىً. لِلمُتَُقین بودى ویا شَمسِ منیر آمد
به با نگِ ایُّهاالمُدَّثر داعى شد بسوى حق
شهید وشاهد اُمَّت بشیر و هم نذیر آمد
نخوانده درس در عُمرش ولى استاد عالَم شد
معلّم شد مُهّذِب شد که بر عالَم دبیر آمد
اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَک خداوند علیمش گفت
شده او مَظهَر اسماء که از ذات خبیر آمد
بپاکردپرچم اسلام به امر حَىّ سُبحانى
تمامِ بُت پرستان هم بچشمِ اوحقیر آمد
تمام عمر خود را صرف آئین خدا بنمود
ولى اکمال دین او یقین روز غدیرآمد
ندا آمد که بَلِّغ اى رسول فرمان حق اینست
براى تو وصىّ و جانشین وهم وزیر آمد
شده کُفّار مأیوس وذلیل وخوار وبیمقدار
وَلاتَخشَوهُم وَخشَونِ به قلب کفر تیر آمد
تمام زائران همرهش دیدندو بشنیدند
على ابن ابیطالب بعنوان امیر آمد
چنین فرمود پیغبرکه هرکس را منم مولا
على مولاى او باشد که از حى قدیر آمد
على ما اَنزَلَ الله است و منصوب خدا باشد
ولُّى الله شدن بهتر زصد تاج و سریر آمد
امامت حافظ راه ومرام انبیا باشد
به فرمان خداوند است که این امر خطیر آمد
امامت در فرایندش کمال و فتح وپیر وزیست
که هر یک بعد پیغمبر به عنوان سفیر آمد
چراکه وعده ى پیروزى حق است بر باطل
امام فرمانده ى کُلُّ قُوا و هم مدیر آمد
على با حق بود حق با على بینى صف محشر
هر آنکس با على باشد قیامت هم دلیر آمد
همان آقا ومولاییکه نان خود به سائل داد
عطایش بعد مسکین بریتیم و هم اسیر آمد
به هنگام رکوع انگشتر خودرا به سائل داد
همان سائل که در مسجد به شکل یک فقیر آمد
قلم از فضل دریاى على شرمنده و عاجز
به گو اى عسکرى یک قطره بر کلک حقیرآمد
شعر دوم زنده یاد حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی به مناسبت عید غدیر
غدیر خُم یقین خمخانه ى اهل تولا شد
که هرکس جرعه ای نوشید از آن سر مست و شیدا شد
ولاى مرتضی بالقُوّه مطرح گشته چندین بار
ولى اندر غدیر بالفعل انشاء گشت و امضا شد
خطیب از جانب حق خطبه خوانَد خطبه ى غرّا
على بعد از پیمبر رهبر دین گشت و مولا شد
زمان خواندنِ اًلیَوم اَکمَلتُ لَکُم گشته
که اتممتُ علیکُم نٍعمَتى اینگونه معنا شد
زمان آیه ى یأسِ نفاق و کُفر نازل شد
خداوند آب پاکى ریخت و کافرکیش رسواشد
على که صاحب سرِّخدا و هم نبى باشد
ولى اندر غدیر سِرّ و حقیقت نیز افشا شد
چه کس باشد سزوار چنین منصب تو خود دانى
هُبَل با دست او بشکست چنانکه لات و عّزّىٰ شد
اگر از غیرَت و هیبت بگویم یا که از صولت
على چون شیر در هرغزوه ای دانى هویدا شد
حماسه آفرین بدر را بنگر قیامت کرد
همه جا قهرمان امّا چسان در بَدرِ کُبرىٰ شد
ز اَحزاب و حُنَین گویم و یا از قلعه ى خَیبَر
چگونه درب خیبر کند و تا از ریشه اش وا شد
ز اَبطالِ عرب گویم زعَمرو و مرحبِ و عَنتَر
بدست شیر یزدان کُشته در میدان هیجا شد
زعلم و عقل و ایمانش ز عدل و زهد و احسانش
چنین سرمایه إى دارد که او هم کُفوِ زهرا شد
به خندق مظهر کُفرعَمرو اِبنِ عَبدِوَّد باشد
مقابل مظهر ایمان على در جنگ اعدا شد
رَجَز خواندند هردو مر تضىٰ گفتا مکن تعجیل
صدایت را شنیدم نیستم عاجز چه غوغا شد
کنم برپا عزایت را که زنها گریه بنمایند
چنانکه بر جنائز گریه ها همواره برپا شد
منم صدّیق اکبربا بصیرت نیّتم خالص
ز ضَرب شصت خود دانم که تا حشر گفتگوها شد
ولى قبل از شروع جنگ بشنو پیشنهادم را
قضاوت می کند تاریخ که بادشمن مدارا شد
بیا ایمان بیاور یا مکن جنگ با رسول الله
و یا پارا بکن خالى زمرکب هرچه اولا شد
اگرچه در نهان ترسیده بود از جنگ با مولا
ولى او دست پیش زد باچنین نطقى که گویا شد
تو طفلى پیر جنگم بوى شیر اندر دهن دارى
یقین کودک کـُشى محکوم اندر کلّ دنیا شد
نَمَک از سفره ى باباى توخوردم حیا دارم
نمکدان بشکنم اندر جهان یک کار بیجا شد
ولى شیرخدافرمود که حق مرگ تو را خواهد
بدست من مرگت اینچنین اى عمرو امضا شد
پیاده شد ز مرکب عمرو و اسب خویشتن پى کرد
زدى شمشیر بر فرق على تا عُقده اش واشد
شده نوبت به مولا تا فرودآورد یک ضربت
که پایش را نمودى قطع قیامت گوئی برپا شد
صداى گفتن تکبیر بلند شد از صف اسلام
که احسن احسن جبریل بلند ازعرش اعلا شد
ثواب ضربتش را کى توان قیمت گذارى کرد
فقط تاروز محشرگفتگو از قول طاها شد
که افضل از عبادتهاى جنّ و انس گردیده
چو اخلاص عمل آموخت ریا را بین که رسواشد
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan