دکتر علی صادقی منش مزینانی: عطار، راوی آزاده عرفان و بازآفریننده هوشمند اساطیر
گفت و گوی روزنامه سپهر غرب کشور با دکتر علی صادقیمنش مزینانی، مدرس گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری و پسادکترای اسطورهشناسی
* درود بر شما استاد، لطفاً بهعنوان نخستین پرسش بفرمایید که عطار تحت تأثیر چه شعرایی بوده و بر چه کسانی تأثیر گذاشته است؟
بهنام خداوند جان و خرد، درود بر شما؛ در همین آغاز گفتوگو مایلم از شما و نشریه سپهرغرب که با دغدغهمندی در پی معرفی شخصیتهای سترگ ادب پارسی هستید، سپاسگزاری کنم. در این زمانهای که بسیاری از مردم به دلایلی همچون مسائل اقتصادی و دیگر مشکلات موجود فرصت چندانی برای آشنایی با پشتوانههای فرهنگی خودشان ندارند، تلاش شما برای بازشناساندن ستونهای سترگ بنای فرهنگ ایرانی، ارزشمند و درخور تقدیر است.
در جواب پرسش شما باید بگویم که شعر عطار شعری است عرفانی و برای آنکه بدانیم وی تحت تأثیر چه شعرایی بوده، باید در جستوجوی پیشاهنگان شعر عرفانی پارسی باشیم؛ ابوذر بوزجانی را از نخستین سرایندگان غزل عرفانی فارسی دانستهاند. بیتردید میتوان درباره تأثیرپذیری عطار از وی، گمانههایی مطرح کرد؛ همچنین شاعری بهنام شکر که براساس برخی گمانهها استاد عطار بوده است.
اما تأثیر سنایی بر عطار، تأثیری است آنچنان ژرف که قابل قیاس با تأثیر دیگران بر وی نیست.
همچنین عطار بر تمام شعرای پس از خویش که اشعار خود را با جامِ عرفان از شراب عشق لبریز میکردند و در حد توان شعر را از بندگی حاکمان دور میداشتند، تأثیر گذاشته است، بهویژه بر بزرگترین شاعر عرفانی ایران و جهان، «مولانا جلالالدین»؛ شخصیتی که طبق برخی روایتهای قابل اعتنای تاریخی، دیداری حضوری در کودکی با عطار داشته است. عطار در این دیدار یکی از کتب خود را به وی هدیه میکند و آن عبارت مشهور را به پدر مولانا میگوید که «این کودک آتش در دل سوختگان عالم خواهد زد».
* جناب دکتر در شعر عطار نشانی از مدح پادشاهان نیست، سبب چیست؟
شعر عرفانی که با ظهور سنایی به شکل جدی مطرح شد، نقش حکومت در تعیین شیوه نگرش و نگارش آثار هنری را کمرنگتر کرد و به طریقههای عرفانی و افراد صاحبنام آن، نقش پُررنگتری در جهتدهی فکری و سبکی ادبیات داد؛ اینگونه که پس از گسترش نحلههای فکری عرفانی در ایران، افراد با سواد تنها محدود به درباریان نمیشدند، هر پیر و مراد در پیرامون خود تعداد زیادی مرید با سواد داشت که آگاهیهای ادبی ویژه خویش را داشتند.
افزون بر این، حلقههای اهل تصوف سازوکاری شبیه حکومتها داشت که از پشتوانه مردمی مستحکمی نیز برخوردار بود؛ چنین بود که اگر یک اثر هنری در دربار بخت حمایت گرفتن نمییافت، چهبسا در دورههای صوفیان و خانقاهها خوانده میشد و بخت ماندگاری مییافت. از دیگر سو به سبب توجهی که مردم به حلقههای صوفیان و عرفا داشتند، شاهان ترجیح میدادند به شیوه فکری این صوفیان تعرض نکنند؛ از همین روی شعر سنایی را میتوان آغازگر رهایی شعر پارسی از تأثیرات سنگین دربار بر شعر ارزیابی کرد.
درواقع اگر شاعر تا پیش از این ناچار بود برای دریافت روزی و ماندگاری شعرش در بند فرمان دربار باشد، حال میتوانست با سرایش شعر عرفانی، از همراهی و همیاری خانقاهها بهره برد و با نگرشی آزادانهتر، جهان را بکاود و دیدگاههایش را بسراید؛ از همین رو است که زرینکوب باور دارد به یُمن آثار سنایی، عطار و مولانا است که طبقات ستمدیده مجالی برای ابراز نظر خود در ادبیات یافتند.
به گمانم اگرچه سنایی بهعنوان آغازگر این راه، ناگزیر از مدح در برخی اشعارش بود، اما بیشترین تأثیر را بر عطاری گذاشت که بهشدت از مدح بیزار بود و میگفت: «شعر مدح و هزل گفتن هیچ نیست/ شعر حکمت به که در وی پیچ نیست».
امری که نشان از تمایل عطار به رهاندن شعر از بند سلایق دربار و صاحبان قدرت دارد؛ بهگونهای که دراینباره میگوید: «نه طعام هیچ ظالم خوردهام، نه کتابی را تخلص کردهام/ همت عالیم ممدوحم بس است، قوت جسم و قوت روحم بس است».
* لطفاً بفرمایید وجوه برجسته شخصیت عطار ازنظر شما چه بوده است؟
به گمانم افزونبر چیزی که درباره شعر عارفانه عطار میدانیم، آنچه وی را در سپهر پُرستاره ادب پارسی فرید و یگانه میکند، آزادگی عطار و همان پرهیز از آلودن شکوه شعر به مدح حاکمان است که گفته شد؛ آنگونه که در منطقالطیر میگوید: «شکر ایزد را که درباری نیَم، بسته هر ناسزاواری نیَم/ من ز کس بر دل کجا بندی نهم؟ نام هر دون را خداوندی نهم؟»
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که مدح حاکمان در شعر شعرای کلاسیک، دلایلی داشته است و گذشته از مسئله کسب روزی از هنر، شعرا برای آنکه شعرشان بخت ماندگاری افزونتری داشته باشد، ناگزیر از نزدیکی به دربار بودند؛ اما بههرروی شعرایی چون عطار که ترجیح میدادند راوی آزاده عرفان باشند و دامن شعر را به مدحِ کوچکان نیالایند، بسیار اندک بودند.
* تأثیر عطار در حفظ زبان و ادبیات فارسی و همچنین صدور این زبان و اندیشههایش به خارج از مرزهای ایران و زبان پارسی تا چه میزان بوده است؟
بیتردید هر فردی که در طول تاریخ اثری ارزشمند به زبان پارسی پدید آورده، در حفظ این زبان نقش داشته است؛ وقتی ما از شخصیتی چون عطار سخن میگوییم، باید این نکته را بهخاطر داشته باشیم که او آنچنان که دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی میگوید، یکی از سه موجِ بلند دریای عرفان است (در کنار سنایی و مولوی)؛ این به آن معنا بوده که هرکسی در هر نقطه جهان بخواهد درباره عرفان بهویژه عرفان اسلامی و ادبیات عرفانی فارسی بداند و تحقیق کند، از خوانش و پژوهش پیرامون آثار عطار، گریزی ندارد.
آثار عطار آیینه تمامنمای عرفان ایرانی- اسلامی است؛ بنابراین میراث ادبی او سبب شده که تا جهان باقی است، دوستداران حقیقی عرفان با هر ملیت و زبانی، تشنه آموختن زبان پارسی و بهره بردن از دریای معانی دلکش عطار به این زبان باشند.
* کمی از منطقالطیر عطار بگویید.
درباره کتاب منطقالطیر که آن را مقامات طیور نیز خواندهاند، آنچه آشکار است اینکه با اثری مواجه هستیم که شامل یک قصه محوری و 174 حکایت کوچک فرعی بوده؛ عطار در این اثر سلوک انسان جویای معرفت و حقیقت را در قالب سفر پرندگان در جستوجوی سیمرغ، به تصویر میکشد. گذشته از جنبههای ژرف عرفانی و شیوه روایتگری این اثر که جذابیتهای ویژه خود را دارد، نمادهای بهکاررفته در آن از دیدگاه اسطورهشناختی، درخور درنگ و واکاوی است.
مقالات و پژوهشهای بسیاری در این زمینه انجام شده است که علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند. در این میان آنچه جلب توجه میکند، هنر عطار در بازآفرینی نمادهای اساطیری کهن ایرانی در قالب روایاتی نو بوده، او درواقع بازآفریننده هوشمند اساطیر کهن ایرانی است؛ ازجمله این موارد میتوان به سیمرغ اشاره کرد که در اصل همان «سی مو رو» در زبان پهلوی است و در اوستا نیز ذکر آن رفته، عطار البته این پرنده اساطیری ایرانی را با روایتی نو، در اثرش بازآفرینی میکند و در فضایی منطبق بر عرفان اسلامی ایرانی، آن را بهمثابه سی مرغ رسته از خویش و رسیده به مرحله فنای فیالله، به تصویر میکشد.
* آیا در آثار عطار همچون دیگر شعرا، استفاده از آیات و روایات دیده میشود؟
طبیعی است که شخصیتی چون عطار که شعر، عرش و شرع را از یک جنس میداند، از قرآن و روایات بهره برد؛ در جایی (به گمانم در مصیبتنامه) میگوید: «آنکه بود او سرور پیغامبران/ گفت در زیر زفان شاعران/ هست حق را گنجهای بیشمار/ سر آن یک میندانند از هزار».
بیتردید برای درک عمیق منظومه فکری عطار، آگاهی از اندیشه و عرفان اسلامی ضرورت دارد؛ چراکه او گاه پوشیده و گاه آشکارا از اندیشه، آیات و روایات اسلامی در شعرش بهره برده است.
* استاد داستان دلکش علت منقلب شدن و گرویدن عطار به عرفان (پیری که در برابر شاعر سرش را زمین میگذارد و اراده مرگ میکند)، واقعیت دارد؟
از روزگاران کهن مردم تمایل داشتهاند که علل تحول شخصیتهای بزرگ را درک کنند؛ اینکه چرا فلان شخصیت سترگ ناگهان دگرگون شد و راه تعالی و رهایی از دلبستگیهای خُرد را درپیش گرفت. از آنجا که درک چنین دگرگونیهایی در شخصیت عرفا و شعرا، کاری است دشوار، به ناگزیر درباره این دگرگونیها روایتهایی افسانهای در میان مردم شکل میگرفته است؛ از داستان درویشی که به مرگ ارادی در دکان عطار مُرد و موجب تحول او شد، تا حکایت تحول سنایی به سبب شنودن سخنان لایخوار و غیره که اغلب این روایتها چندان قابل استناد نیستند.
واقعیت آن است که روانشناسی اثبات کرده سرچشمههای تحول و دگرگونی یک فرد را باید در گذشته وی و حتی بنا بر برخی نظریات، دوران کودکیاش جُست؛ در نظریات روانشناسانی چون زیگموند فروید و آلفرد آدلر، بر نقش کودکی در شکلگیری سبک زندگی بزرگسالی تأکید شده، آلفرد آدلر نیز بر این باور است که سبک زندگی فرد، تحت تأثیر اوایل کودکی او بوده؛ البته آدلر از اصطلاح «نیروی خلاق خود» هم سخن میگوید، به این معنا که محیط ویژگیهایی اجباری به ما تحمیل نمیکند، بلکه انسان مختار است تا با شیوه تعبیر و تفسیر ویژهاش از رویدادهای پیرامونی، «سبک زندگی» خودش را خلق کند.
درمجموع باید گفت که یک اتفاق ساده، بهتنهایی شاید بهانه مناسبی برای یک تغییر بزرگ باشد، اما هیچگاه سرچشمه اصلی تحول شخصیت نیست؛ آنچه ما از دور بهعنوان تغییر مسیر یک شخصیت سترگ میبینیم، پیامد مجموعه تفسیرها، تعبیرها و رویدادهایی است که سررشته آن را باید در کودکی فرد مذکور جست. در مورد عطار نیز همینگونه است، شاید یک رویداد بهانهای برای تغییر مسیر و ورود به راهی باشد که از کودکی در انتظارش بوده، اما این به آن معنا نیست که رویداد مذکور یگانه راه تغییر مسیر بوده است. اگر آن رویداد هم رخ نمیداد، بیتردید ذهن پویای این بزرگان به بهانهای دگر، پای در راه تعالی میگذاشت.
در مورد عطار نیز این قضیه صدق میکند؛ براساس یافتههای تاریخی، پدر عطار را شیخ ابراهیم ابن اسحاق کدکنی معرفی کردهاند؛ فردی که بهعنوان یک شخصیت وارسته شناخته میشود و مزارش در کدکن، اکنون با نام «پیرِ زروند» مورد احترام و تقدیس مردم آن نواحی است. میخواهم بگویم وارستگی عطار بیش از آنکه معلول یک رویداد افسانهای (شبیه آنچه مردم ساختهاند) باشد، معلول زیستن زیر سایه پدری است که به وارستگی شهره بوده و مردم او را میستودهاند. سبک زندگی عطار و شیوه نگرش او به جهان، در همان کودکی و تحت تأثیر خانوادهاش شکل گرفته است.
* بهعنوان آخرین پرسش بفرمایید که آیا مردم ما با مفاخر خود همچون عطار آشنا هستند؟ اگر خیر در این زمینه چه کارهایی میتوان انجام داد؟
وقتی از آشنایی مردم با مفاخر سخن میگوییم، باید این نکته را درنظر داشت که پیوندی است ژرف در میان دو معنای لغتنامهای «آشنایی به معنای شناختن» و «شنا کردن»! شناختن این بزرگان، بدون شنا کردن در دریای معانی و ادراک امواج واژگان موزون یا مسجع آنان، امکانپذیر نیست.
اگر با چنین دیدگاهی آشنایی را معنا کنیم، شوربختانه خیر! بیشینه مردم ما چندان با عطار و دیگر ادبای بزرگ پارسیزبان، آشنا نیستند؛ پاسخ به این پرسش که «برای آشنایی مردم با مفاخر خود چه میتوان کرد؟»، اندکی دشوار است. به گمانم میتوان سه رویکرد نسبت به مفاخر ادبی کشور را در میان مردم شناسایی کرد: 1) بخشی از مردم به سبب مسائل اقتصادی، اصلاً فرصتی برای پرداختن به آثار ادبی ندارند 2) برخی اصلاً کتاب نمیخوانند و علاقهای نیز به آثار ادبی ندارند 3 عدهای کتاب میخوانند و به ایندست آثار نیز علاقه دارند، اما در رویارویی با آنها به سبب واژگان کهن، سبک نگارش یا مشکل در فهم جهانبینی نویسنده، از ادراک آن خود را عاجز مییابند.
در مورد دسته نخست باید سیاستمداران و تصمیمگیران حوزه اقتصادی را بازخواست کرد، در مورد دسته دوم، به گمانم مشکل را باید در نظام آموزشی کشور جُست و نگاهی ناقدانه به آن داشت؛ البته سازمانهای مردمنهاد، رسانههای جمعی و اجتماعی و خبرنگاران دلسوزی چون خود شما، بیتردید در ترغیب ایندسته به خوانش کتاب، مؤثر هستند و اما در مورد دسته سوم، کوتاهی از بنده و همکارانم است! ما بهعنوان استاد، مدرس و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، باید تا حد امکان شرایط را برای ارائه آثار کهن فارسی در قالبهای هنری نو همچون فیلم، پویانمایی و غیره، فراهم کنیم تا نسلهای آینده آرامآرام با فضای فکری و اندیشگانی حاکم بر این آثار آشنا شوند.
از جهتی درک این نکته اهمیت دارد که در جهان کنونی تقدیسِ صِرف، درنهایت به پرهیز و دوری جستن میانجامد؛ ما بهعنوان پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی باید در کنار تبیین وجوه مثبت آثار ادبی کلاسیک، با نگاهی نقادانه به جنبههای مختلف آن بنگریم و دیدگاههای ناقدانه خود را با نسلهای پسین به اشتراک بگذاریم. پیامد تقدیس صرف، سکوت و سکون است. اما نقد، بحث و گفتوگو میانگیزد و بحث و گفتوگو همان چیزی است که مخاطبان فارسیزبان و حتی غیر پارسیزبان را به خوانش آثار کهن پارسی وامیدارد.
درباره عطار نیز همین نگاه ناقدانه باید در جریان باشد؛ بنده در کتابی با عنوان والدسالاری در ادب پارسی که اثری است درباره نشانگان و منشأ زبانیـ روانشناختی خودکامگی، کوشیدهام با نگرشی نقادانه، به واکاوی روابط مرید و مرادی در تذکرهالاولیا بپردازم. البته این اثر درحال گذراندن مراحل انتشار بوده و هنوز به چاپ نرسیده است.
ما نیازمند آنیم که بی بیم و هراس، به نقد و بازخوانی آثار سترگ پارسی بپردازیم؛ بزرگانی همچون عطار، بیگمان از چنان اندیشه ژرف و سترگی برخوردار هستند که لغزشهای احتمالی ناقدان، دریای مواج اندیشه آنان را نخواهد آلود و بر شیفتگان موجآشنای آنان خواهد افزود.
خوانندگان شما را به ایزد بزرگ میسپارم و آرزوی نیکیهای پیاپی برایتان دارم.
* در پایان مطلب خود را با توصیهای از این شاعر عارف وارسته به پایان میبریم:
«نظم من خاصیتی دارد عجیب/ زانک هردم بیشتر بخشد نصیب
گر بسی خواندن میسر آیدت/ بیشکی هربار خوشتر آیدت»
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan