دورویی... شعری از عبداله محمدی مزینان
دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۲۹ ب.ظ
از دین بگریزیم حقیقت بستیزیم
در محکمه محکوم و در مغلطه تیزیم
بر درگه حق رنگ نمانده است به رخسار
در دیده مردم ز خطا پاک و تمیزیم
گر بحث ز مردانگی و مرد بر آید
در بیشه چو شیریم! خفا همچو کنیزیم
هم پشت و هم رو ،همه یکسان که نباشد!؟
نزدیک چنان دشمن و از دور عزیزیم
گر حال فقیری به سر راه بپرسند
او سالم و برناست و ما پیر و مریضیم
یا مرد جهادیم و یا خوب و سخنور
در وقت عمل زیر پتو هاست که خیزیم
بر خواهر و مادر مثل یار و نگهبان
نا محرم خود را که ببینیم چه هیزیم
ولله و به الله قسم، نقل مجالس
در خلوت خود با عرق ناب مویزیم
یک سنگ بیاور به سر خود بنشانیم
یا خاک بیاور به سر و کله بریزیم
🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان(فریاد)
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan