با شاعران مزینانی/آرزو/ حسن صدیقی مزینانی
پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۴:۳۹ ب.ظ
یه زمانی ،یه پارو داشتم!!!...
یهو یادم اومد،
تویِ انبار،
سری بهش بزنم.
یه گوشه افتاده بود،
دسته اش شکسته بود!،
تو نگاهش دیدم، فریادی،
تو نگاهش دیدم سفیدیِ برفایی!،
انگاری به من می گفت:
تورو خدا،
منو ببر،
سرِ اون کوهِ بلند،
که کمی برف داره،
من رفیقِ برفم،
سالهاست، ندیدمش،
اینطوری، شاید آرزو به دل از دنیا نرم،
تنِ برفو لمس کنم،
بهش بگم:
ما دوتا، همیشه با هم بودیم
ولی حالا،
سالها.......
🌹شاعر؛ حسن صدیقی مزینانی.(راه)