🎬 حکایت شیرین مردم خوش طبع مزینان (16)
💠چاپلوس
🖌نویسنده؛ فرشته کوشکی
دکتر علی شریعتی مزینانی از خان ها و اشراف دل خوشی نداشت و از چاپلوسی نزد آنان خوشش نمی آمد در مراسمی که برای ختم عمویش ( شیخ قربانعلی) به مزینان رفته بود. همراه با حاج حسین تاج در مجلس حاضر می شوند، در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس می شوند. در این باره حاج حسین چنین می گوید:
✍️«خان فرومد آمد، استاد شریعتی با خان و عدّه ای دیگر در یک جا جمع بودند. دکتر و من در اطاق دیگر بودیم. من می خواستم بروم، باد تندی می وزید، تا من می خواستم برخیزم، دکتر با اشاره گفت: پسر عمه کجا می روی؟ بنشین.
یک پالتویی روی دوشش بود، از من خوشش می آمد، چون زیاد از او سؤال می کردم، در ضمن، اینجا هم صحبتی هم نداشت و تنها بود. در این زمان، آق شیخ محمود ( پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر، خان است.
دکتر گفت: من با خانها سر و کاری ندارم. بابا(استاد شریعتی ) هست. یعنی ( نیازی نیست من بیایم ). چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت: دست از سر من بردار. من گفتم: دکتر، شاید خان جویای حال شما شده است و این ها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند. گفت : این طور است؟!! دکتر بلند شد، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگ جورابش در پایش و لنگه دیگر در دستش، حرکت کرد و رفت به اطاق مجاور.
وقتی نشستند. خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم، صحبت می کرد(همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید) او از هواپیمایی که سوار شده و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد. در این زمان پدر دکتر ( استاد محمد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت: علی. گفت: بله پدر. استاد گفت: جوابش را بده. دکترگفت: حاج آقا خودتون جوابش را بدهید. پدرش دوباره تکرار کرد. برای بار سوم با تندی گفت: علی! جوابش را بده. دکتر گفت: آقای نصرت (نام خان فرومد نصرت الله خان بود) این فرومد شما در 1400یا1600 سال قبل بیمارستانی داشته که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار میکنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن می بالی خوب همراهش هم سگ بوده؟!
خان گفت: مگر در آن زمان نرس بوده؟! دکتر گفت: بله. در زمان پیامبر(ص) هم نرس بوده سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنان دیگر همراه پیامبر(ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد. سپس گفت: این تقسیم اراضی که از آن نام می بری، این احمق ( منظورش شاه بود)چه کاره است، نصرت (نمی گفت خان)این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد. این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیله یکی از سلاطین، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند.
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan