روزی روزگاری مزینان... بخش بیست و دوم؛نعمت بادآورده!
🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان
✍️زمستان بود و شب های سرد و تاریک تنها روستایی که دربین تمام روستاهای مجاور حتی از سبزوار تا شاهرود از نعمت روشنایی برق موتوری با مشارکت مردم برخوردار شد فقط و فقط مزینان بود.
سال پنجاه بود سرما بیداد می کرد و چنان صورت آدمها راسرخ کرده بود که خدا می داند و بس. برق مزینان پیش ازغروب آفتاب روشنی بخش خانه هابود این مورد را تا حدودی در بخش های گذشته تعریف کردیم.برق سهامی بود اما تقریبا همگان استفاده می کردند با کنتورهای لاندیس ساخت سویس.
دریک شب فوق العاده سرد زمستانی بارش برف آن چنان شدت داشت که هیچ پرنده و چرنده و درنده ای دربیابان دوام نمی آورد. بناچار حیوانات ضعیف تر گرسنگی را تحمل نموده تاطعمه دیگر حیوانات قوی تر نگردند. شب که می شد. هیچ کجاقابل رؤیت نبود تاریکی محض و سرتاسری تاجایی که چشم کارمی کرد فقط سیاهی مطلق بود و بس. آخرماه که می شد این تاریکی مضاعف بود .
شب شد ناگهان هجوم بیش از هزاران پرنده از گنجشک بزرگتر و از کبوتر کوچکتر به سمت روشنایی مزینان آغازشده بود. پرندگان شاید بخاطر نور و اینکه روز آغاز شده است ازکوه سرازیرشده و فوج فوج به سمت نور مزینان در پرواز بودند. در یک ساعت هر فرد ناتوانی می توانست بیش از پنجاه و شایدصد قطعه پرنده را خیلی راحت صید کند. بر در و دیوار داخل مسجدجامع از هجوم پرندگان سیاهی موج می زد. فقط کافی بود یک عدد جارو و یا کوچکترین ابزاری داشت و پرنده گرفت.این پرندگان شدید سرماخورده بودند و با برخوردبه هرشیئی سرنگون می شدند.حاج آقای شریعتی بزرگ تازه از منزل قدیم و اجدادیشان به سمت ارگ مهاجرت کرده بودند؛عده ای که به فکر حلال و حرام بودند همان سرشب تعدادی از پرندگان صیدشده راخدمت ایشان برده و کسب تکلیف کردند تا بفهمند آیا خوردن گوشت این پرندگان جایزهست یانه؟! این مردم آنقدرمقید بودند! و ایشان گفتند که اینها پرندگان کوهی هستند و خوردن گوشت شان مانعی ندارد و به همین خاطر روز بعد تقریباً در همه ی خانه ها آبگوشت گنجشک باطعم خاص برپابود.
در نهایت اینکه در دو مکان مدرسه ی علمیه و مسجدجامع این پرندگان بسیار صید شدند. در سایر جاها و منازل هم مردم از این نعمت بادآورده بی بهره نماندند. داخل مسجدجامع حوض بزرگی بود بشکل مستطیل که ارتفاع زیادی نداشت این حوض شبانه از آب ینگه قلعه پُرمی شد و چندروزی برای وضوی افراد قابل استفاده بود. لبه سیمانی حوض و حاشیه ای در کنارش برای فاضلاب آن تعبیه شده بود. آن شب تقریبا خیلی ازبچه ها و جوانان ومیانسالان داخل خیابان بودند و بویژه داخل مسجد و با کوچکترین حرکتی چند تاپرنده داخل آب سقوط می کردند و به راحتی سبد پر از گنجشک می گردید و بلافاصله تانمرده و گوشتش حرام نشود خیلی سریع سر از تنش جدا می شد آن شب شب عجیبی بود و دیگر هم تکرار نشد.کسی آن شب بی بهره نماند من هم تعدادی صیدکردم و در منزل تحویل دادم اما هیچوقت رغبتی به خوردن گوشت پرنده نداشتم.
فردای آن روز هر کسی از تعداد پرندگان صید شده حرف می زد و بعضی غُلو می کردند و می گفتند:« ماهزار تا گرفتیم» که البته دروغ بود اما پرندگان مهاجر در مزینان صید شدند و در روستاهای اطراف مُردند. زیرا مردم از ترس سرما ابداً بیرون نمی آمدند و دیگر اینکه نوری وجود نداشت تا پرندگان به آن سمت و سو بروند.
خلاصه غربال و سنگ آویز بود که پر ازگوشت پرنده خودنمایی می کرد. به هر حال برق مزینان ساعت یازده شب بعد از سه مرتبه روشن و خاموش تا فردا عصرخاموش می شد. و اما هنگامی که برق خاموش می شد صدای حیوانات وحشی بیشتر وحشت افزا بود به طوری که از هر سایه و صدایی ترس بر وجود انسان مستولی و چیره بود. و من طبق معمول بعد از خاموشی برق بامرحوم سیدحسین خادم و همسرش آن شب به منزل رفتم .
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan
شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan