خاطره مرحوم دکترمعتمدنژاد پدرعلم ارتباطات درایران ازفرزند کویرمزینان دکترعلی شریعتی مزینانی
![مرحوم دکتر معتمدنژاد اخلاق
حرفه ای مطبوعاتی را در کشور ترویج
داد](http://img7.irna.ir/1392/13920914/80937762/80937762-5284049.jpg)
![](http://fararu.com/images/docs/000081/n00081628-b.jpg)
این روزها مصادف است با فقدان مردی که پدر علم ارتباطات ایران نام گرفته است مردی که خدمات بسیاری برای فراگیر شدن این علم در جوامع دانشگاهی انجام داده است و رخت بربستن او به دیار باقی در روز پنجشنبه 14 آذر بار دیگر نام جاودانه اش را برای من که اولین بار از زبان استادم مرحوم دکتر غلامرضا طباطبایی در دانشگاه هنر شنیدم و می دیدم که آن استاد فرزانه چگونه از استادش دکتر معتمد نژاد سخن می گوید زنده نمود و درحقیقت او با مرگش بار دیگر در قلوب تمامی ملت ایران و ادب دوستان زنده و جاودانه شد و به قول سعدی شیراز : مرده آن است که نامش به نکویی نبرند .
به بهانه ی سوگ هجرت استاد معتمد نژاد خاطره آشنایی او با فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی را به نقل از خودش تقدیم مخاطبان گرانمایه شاهدان کویرمزینان می نماییم تا یاد و نامش برایمان همیشه جاودانه باشد
مردم سالاری نوشت :
دکتر کاظم معتمدنژاد کمتر اهل مصاحبه بود و بیشتر به تحقیق و پژوهش مشغولیت داشت. اما یکی از معدود مصاحبههای او با نشریه کیهان فرهنگی بود که در پاییز سال 1388 انجام شد و دکتر معتمدنژاد در آن گفت و گو از دوران کودکی و نوجوانی و ادامه تحصیل خود سخن گفته که بازخوانی بخشهایی از آن میتواند جالب باشد. با گرامیداشت یاد دکتر معتمدنژاد، بخشهایی از آن گفت و گو را میخوانیم.
آشنایی من با دکتر شریعتی جریان جالبی دارد، سال 1340 من در فرانسه بودم. آن زمان، دنبال این بودم که مهد کودکی پیدا کنم تا دختر کوچکم را به آنها بسپارم. پیدا کردن مهد کودک هم آن زمان در فرانسه، خیلی مشکل بود. سرانجام مهدکودکی نزدیک دانشگاه و دور از منزل خودمان پیدا کردم. وقتی که دختر دو ساله ام را به آنجا بردم و مشغول تعویض لباسش بودم تا او را به مسوول مهدکودک تحویل بدهم، دیدم خانمیهم آمد تا فرزندش را به آنجا بسپارد. این خانم، فارسی صحبت میکرد. من خوشحال شدم و خودم را به او معرفی کردم و آشنا شدیم، او هم خودش را معرفی کرد و گفت: من پوران شریعتی «شریعت رضوی» هستم، و همان روز یا روز بعد از آن بود، که من و همسرم و خانم دکتر شریعتی به رستوران دانشجویی رفتیم و ناهار خوردیم.
به این ترتیب بود که من از طریق همسر دکتر شریعتی با ایشان، آشنا شدم و این آشنایی ادامه پیدا کرد و آنجا با هم، همکاری میکردیم. سال 1342 که دکتر شریعتی میخواست به ایران بیاید، دوستان و دانشجویان در دانشگاه برای او، مراسمیبه عنوان خداحافظی گذاشتند و دکتر شریعتی هم برایمان صحبت کرد. آن مراسم و دیدار، آخرین دیدار من با دکتر شریعتی بود، چون وقتی به ایران آمدم، نتوانستم خدمت ایشان برسم.
منبع : مردم سالاری
- ۹۲/۰۹/۲۴