شریعتی شناسی7
گفتوگوی مجلهی «اندیشه پویا» با مصطفی اللباد، مدیر مرکز
مطالعات منطقه و استراتژیک الشرق در قاهره و سردبیر مجله شرقنامه.
دکتر مصطفی اللباد، مدیر مرکز مطالعات منطقه و استراتژیک الشرق در قاهره و سردبیر مجله شرقنامه
*چگونه و از چه راهی اندیشههای دکتر علی شریعتی به اندیشمندان و فرهنگیان کشور شما رسید؟ اندیشههای او بر کدام جریان فکری کشور شما تاثیر گذاشت؟ اندیشههای علی شریعتی از دو طریق به فضای فکری روشنفکران و فرهنگیان کشورهای عربی راه یافت: در گام اول بهدنبال ارتباطات نزدیکی که مرحوم شریعتی با انقلابیون الجزایری برقرار کرد، برادران الجزایری ما نخستین کسانی بودند که با اندیشه او ارتباط برقرار کردند. گام دوم آشنایی از طریق ترجمههایی صورت گرفت که زبانشناس و متفکر مصری، مرحوم ابراهیم الدسوقی شتا، از کتابهای شریعتی به عربی ترجمه کرده است. از زاویه دیگر سالهاست که انتشارات «الاامیر» در لبنان نیز آثار شریعتی را بهصورت کامل به عربی ترجمه کرده است و همچنین در بیروت برخی اندیشمندان همچنان درباره اندیشههای دکتر شریعتی کار میکنند. اما درباره اینکه کدام جریانهای فکری در جهان عرب تحت تاثیر اندیشههای دکتر شریعتی قرار گرفتند، باید گفت که این تاثیرگذاری دایره گستردهای از جریانهای انقلابی را شامل میشود: جریان ملی ـ اسلامی، جریان اسلامی المستنیر و جریان چپ ملیگرا از جمله آنها هستند و البته باید به قدرت استثنایی دکتر شریعتی بر خیل عظیم انقلابیون نیز اشاره کنم. واقعیت این است که کارهای او فقط بر یک جریان تاثیر نمیگذاشت.
*کدامیک از کتابهای دکتر شریعتی با توجه به ضرورت یا حجم آن قبل از همه به زبان شما ترجمه شد؟ و اکنون با گذشت چندین دهه و با توجه به تحولات جدیدی که در عرصه اندیشه در کشور شما و منطقه ایجاد شده آیا کتابهای دکتر شریعتی نیز جایگاه تازهای برای خود یافتهاند؟ با این تصور کدام نویسنده همچنان بیشترین توجه را به او میکند؟ مرحوم دکتر ابراهیم الدسوقی شتا ـ زبانشناس فارسی ـ برای اولینبار کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» دکتر شریعتی را به زبان عربی ترجمه کرد که سهم بهسزایی در نزدیک ساختن دو تمدن بزرگ مصری و ایرانی داشت. مرحوم شتا این امکان را برای خوانندگان عربزبان ایجاد کرد که بتوانند با گنجینههای زبان فارسی آشنا شوند. او کتابهای کلاسیک و مهم بسیاری را به زبان عربی ترجمه کرده که از جمله آنها کتابهای مرحوم شریعتی است.
*پس از انقلاب اسلامی در ایران و ایجاد موج جدیدی از اندیشه روشنفکری دینی، گفته شد که اندیشههای شریعتی برخواسته از فضای اجتماعی ایران قبل و در طول انقلاب بود که توانست یک نظام سیاسی جدیدی را شکل دهد، اما پس از انقلاب این نگرش رنگ باخت و جای خود را به نگرشهای جدید داد. آیا چنین تحولی که از شریعتی به بعد از شریعتی انتقال یافته باشد را در میان جامعه فکری و فرهنگی شما نیز میتوان یافت؟ اولا آنچه دکتر شریعتی با آن مبارزه کرد، برخورد با اندیشمندان فرصتطلبی بود که میخواستند برای حفظ مصالح، خود را به حکومت نزدیک کنند؛ الگویی که در تمامی جوامع شرقی وجود دارد. ثانیا، آنچه دکتر شریعتی با آن میجنگید غربگرایی و گرایش روشنفکران منطقه به غرب و تسلیم در برابر آن بود که تاکنون نیز در جوامع شرقی ریشه دارد. ثالثا، چهکسی گفته که انقلاب برمیخیزد و طاغوت را به زیر میآورد و بعد از آن آرام میشود و به خواب میرود؟ ما در مصر خودمان طاغوت را سرنگون کردیم ولی نظام را نه. در نتیجه انقلاب نیاز به تجدید خود دارد تا بتواند حداقل در بعد فکری به مسیر خود ادامه دهد. رابعا، آنچه اکنون در منطقه خاورمیانه میبینیم، گونهای تقسیمبندیهای مذهبی است و همین مرزبندیها است که نشان میدهد امروز هم تا چه اندازه به اندیشههای دکتر شریعتی نیاز است. خامسا، من بسیار متاسفم که میبینیم بسیاری از نوگرایان در جهان اسلامی تاکنون نتوانستهاند از اندیشه دینی روشنفکرانه شریعتی به جلوتر از آن پیشروی کنند. وفاداری به اندیشه شریعتی بدان معناست که از آن عبور کنیم نه اینکه مقدسش بداریم ـ یعنی همان کاری که خودش میکرد ـ اما این عبور تنها یک تصمیم ذهنی نیست، بلکه به ایجاد اندیشه و معانی جدید نیاز دارد که تاکنون این نواندیشی در مصر و دیگر کشورهای اسلامی رخ نداده است.
*با توجه به اینکه نسبت بزرگی از مردم جامعه شما اهل تسنن هستند، اندیشههای دکتر شریعتی تا چه اندازه میتواند مورد خطاب اندیشه اهل تسنن باشد؟ از مزایای اصلی دکتر شریعتی این است که او یک متفکر اسلامی است نه متفکر مذهبی شیعی یا سنی، در نتیجه نمیتوان شریعتی را با پشتوانه فکر مذهبیاش همراه کرد بلکه باید او را یک اندیشمند کاملا اسلامی توصیف کرد. حتا در مورد امامعلی(ع)، دکتر شریعتی ایشان را محدود به سه محنتی که از او توصیف میکند، نمیکند بلکه او را بهعنوان یک انسان وصف میکند. کما اینکه موضوع وحدت اسلامی همواره دغدغه شریعتی بوده و او همیشه برای مبارزه با دشمنان اسلام بر آن تاکید میکرده است. شریعتی هیچگاه راضی نبود که مذهبی علیه مذهب دیگر وارد عمل شود. خطابه و اندیشههای شریعتی میتواند بهصورت جدی با اندیشهها و خطابههای اهل تسنن همراهی داشته باشد، چراکه اسلام همانند پرندهای است که دو بال دارد: یکی شیعه و دیگری اهل تسنن و تا زمانی که اسلام را دوست داشته باشید و بخواهید برای آن مبارزه کنید باید از این دو بال پرنده بهخوبی محافظت کنید.کما اینکه میراث اسلامی فقط بر یک مذهب منحصر نمیماند. مثلا به صحبتهای شریعتی درباره امامحسین(ع) و شهادت او در کتاب «شهادت» بنگرید. شریعتی حادثه را در چارچوب تاریخیاش توضیح میدهد و میگوید که شهادت اسمی است که باید موضوعیت داشته باشد. یا آنجایی که درباره تقیه و نقش آن در حفظ ایمان در کتاب «فاطمه فاطمه است» صحبت میکند. یا در کتاب «حج» که درباره جهاد و نقش غایب آن در زندگی همه مسلمانان صحبت میکند، هیچجا صحبت از طایفه یا مذهب خاصی نمیکند. شریعتی در ابتدا معانی را توصیف میکند قبل از آنکه به مناسک بپردازد. او قبل از هرچیز درباره پوشش صحبت میکند سپس به فلسفه کعبه، حجرالاسود و مقصود احرام و قصه قربانیکردن و حضرت اسماعیل میپردازد. مرحوم شریعتی بیش از دوران حیاتش حضور دارد، همانطور که امامحسین(ع) به همینگونه است، قانون فلسفیای که بیان میکند بیش از هرکسی بر خودش منطبق است: شهادت چیزی بیشتر از یک موضوع است. تمامی این معانی در حیات و سیره و جهاد و شهادت شریعتی متبلور است و روشنگر بسیاری از جوانان دنیای اسلامی ما است. بسیاری از آثار بهجا مانده از او را خیلیها خواندهاند، اما با این حال هنوز بسیاری از دوایر انقلابی ما با آن همراه نشدهاند. هنوز اندیشههای جهادی و روشنگری اسلامی در جوامع ما بهدلیل وجود زمینههای درگیری بر سر قدرت غایب است و نسبت به آن کوتاهی میشود و این مسئله اخلاق و معنویت را در انقلابهای ما مورد تهدید قرار میدهد.
منبع: مجلهی «اندیشه پویا»، شماره 1، خرداد |
- ۹۲/۰۷/۲۵