دررثای یک دوست مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

دررثای یک دوست مزینانی

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۸ ق.ظ

بر گور این جنازه چه خواهد نوشت؟ داور تاریخ!

شاید این‌گونه نویسد!

اینجا کسی غنوده است که عمری بر پای درخت بی‌نمک شغلش از خون دل، آب ریخت و جز افسوس و حسرت، ثمری حاصل نکرد. این سرا، آرامگه مردی است که سال‌های متوالی وفا کرد و بسی جفا دید و در خلوت خویش نالید. وفاداریش را با خونی که بر سر شغلش ریخت اثبات کرد. اما کو بصیرت؟ کو گوش شنوا؟ از علی می‌گویم « علی باقرپور مزینانی » که با فرق خونین نه از میان کرامت‌ها بلکه از منجلاب کراهت‌های دنیوی که این روزها سکه‌ی رایج بازار است، بال گشود و جمع کثیری را در غم از دست‌دادنش داغدار کرد.

باری جمع گردآمده بر جنازه‌ی تازه تطهیرشده را پس زدم و خودم را به جسد بی‌جان و کفن‌پیچش رساندم. دستم را بر پشت دستان زحمتکش و سردش نهادم و حسی در من سرازیر شد سرشار از قرابت و هم‌خانوادگی با او که اگر غزل هستیم یا مثنوی، از یک ریشه‌ایم و چقدر جفا که در حق او شده از قماش جفایی که بر من رفته است.

نشستم و گریستم ولی بیشتر به حال خود که رنجم دائم است. او که راحت شد.

و در آن کشاکش، صدای خسته‌ی دختر جوانی که بر پیکر مظلوم پدر، شکایت می‌سرود.

پدر جان قربان گریه‌هایت،

فدای چشم خیس تو،

هرگز مباد که اشک تو را ببینم.

بدنم لرزید، ای عجب پس گریه‌ی این مرد را هم همچو من درآورده بودند. آه از اشک مظلوم.

دیدم که همسر و خواهرش بر دست و پای آن مظلوم بوسه می‌زدند و چه روضه‌ای به پا شد و چه سوگواره‌ای تکان‌دهنده‌تر از این. سرم را چرخاندم بلکه ببینم کسی هست که سزاوار دیدن این روضه باشد و این سونامی او را بلرزاند. دیدم کسی نیست و هر که آنجاست به خودم شباهت دارد که آنها که منظور من‌اند حضور در این‌گونه جاها در شأن‌شان نیست. برای‌شان مضحک است. خدای نکرده روحشان آسیب می‌بیند.

چیزهای زیادی برای گفتن دارم اما تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

شاهدان کویر؛طبق روال درجستجوی نام مزینان ومزینانی بودم که مطلب فوق را در وبلاگ"این راه من بود"در رثای مرحوم علی باقرپور به قلم یکی ازدوستانش دیدم .هرچند دیر ولی گویا این نیز خودحکایتی داردتادرچنین شبی یعنی آخرین شب شعبان واولین روزماه رمضان ازاو یادی نماییم پس برای شادی روحش بخوانید فاتحه ای وصلواتی بفرستید.



  • علی مزینانی

نظرات  (۱)

  • وحید معینی جزنی
  • ضمن آرزوی توفیق عبادت و قبولی طاعات در این ماه کریم، از اینکه از وبلاگ من دیدن کردید و با اظهار نظر شریفتون ، ابراز لطف فرمودید متشکرم.
    خدا رحمت کند زنده یاد علی باقرپور مزینانی را که مظلوم بود و مظلوم زیست و مظلوم از این خاکدان ، رخت بربست.

    از انتشار این قطعه در وبلاگتون بسیار ممنونم، برای خودم و این مرحوم ، آمرزش ابدی را خواهانم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">