خاندان شریعتی
شاهدان کویر مزینان ؛ دهه شصت برای ما مزینانیها بسیارتاریخی بود وبه آن مباهات می کردیم اینکه زادگاه خاندان شریعتی مزینان است وهرجاگام می گذاریم به نام دکتر شریعتی و پدرارجمندش حسابی تحویلمان می گیرند . آن سال نمی دانم شصت ویک یا دو بود که استاد محمدتقی شریعتی به همراه فرزند دکتر یعنی احسلن شریعتی به مزینان آمدند وجوانان مزینانی با شوروشعف خاصی از آنان استقبال کردند حتی چندین بارزمزمه بلند شد که: ماشین حامل استاد را روی دست بلند کنند. مابچه ها که حسابی کیف می کردیم داخل مسجد جامع جا برای نشستن نبود وما، هی سرک می کشیدیم که چهره نورانی استاد را ببینیم . استاد خیلی خودمانی ازخودش گفت ازاینکه که افتخار می کند که مزینانی است وازرنجی که به خاطر نام شریعتی ها درادوار مختلف برما تحمیل شده معذرت خواست وخلاصه با سادگی تمام مزینانی بودن خودش وفرزندانش وابا واجدادش را به همگان ثابت کرد. بعد ازچند روز ازحضوراستاد درمزینان عده ای که نمی دانم چه کسانی بودند به اصرار او را راضی کردند تا از زادگاهش دل بکند واین آخرین حضور علامه محمدتقی شریعتی درمزینان بود.
سال هزاروسیصد وشصت وسه مجله ای به دستمان رسید که در آن استاد وبستگانش مصاحبه مفصلی کرده بودند و اوباردیگر گفته بود: که یک مزینانی است! وما هم باز غرور سرتاسر وجودمان را پر کرده بود که استاد ازماست. پس ازسالها چندنفر ازدوستان درخواست کردند که هرطور هست آن مصاحبه را پیدا کنم ودر شاهدان کویر منعکس نمایم . خوشبختانه به مدد تکنولوژی جدید وفضای اینترنت این امر محقق شد و مصاحبه کیهان فرهنگی بااستاد شریعتی هرچند طولانی است اما شاید توانسته باشم گوشه ای از افتخارات مزینان را بدون هیچ تغییری ودرچند پست به شهروندان مزینانی ودوستداران شریعتی هدیه نمایم.
بخش اول:
محل تولد من مزینان است
اشاره:
«تقریبا حدود چهل و پنج،شش سال پیش در میان مسافران معدود گاری چاپاری که از تهران به مشهد میآمد،جوانی هفده،هجده ساله که از مزینان سوار شده بود در هیئت عالم زادهای روستایی وارد شهری میشد که در چشم او،شهر،«خدا»،«دانش»و«زیبایی»بود.
حرم،قلب زرین شهر که از عشق میتپد و در کنارش، «مدرسه»که از آن علم میتابد،مبداء و مقصدی را نشان میدهد که وی میرود تا زندگی جدید خویش را در این میان آغاز کند:مدرسه و حرم،علم و عشق!
او فرزند خاندانی است که با چنین آب و نانی زندگی کردهاند.همه قبیلهء وی عالمان دین بودند،و پدرانش به سراغ این دو مایهء حیات،چون او،در جوانی از مزینان به مشهد آمدهاند و پس از آنکه برای عمری،از این خرمن و چشمه،ذخیره اندوختهاند و به آب و نانی رسیدهاند، دریغشان آمده است که از آنچه در مدرسه علم و آستانهء عشق آموختند در بازار داغ آن ایام،به نام و نانی بفروشند.از آبادی شهر،به روستای کویر بازگشتهاند و زندگی را با ره آورد خویش،بسر بردهاند و به خدا،مردم، آزادگی و فقر،وفادار ماندهاند...
و اکنون محمد تقی شریعتی،فرزند این خاندان، باز راهی سفر شده است،از مزینان،به مشهد.آنچه به همراه آورده است،تمامی آن چیزی است که پدرش به کوشش بسیار توانسته است برای فرزندش فراهم سازد. جز لباسی که بر تن دارد،یکدست لباس اضافه و هشت تومان پول،و در شهر که پیاده میشود،بعد از مخارج بین راه و کرایهء گاری فقط چهار تومان برایش مانده است.
و اکنون،طلبهای است در مدرسهء فاضل خان،هم حجرهء برادرش...
دو برادر،در طلبگی زبانزد بودند،بر روی کتاب میخفتند و بر روی کتاب بیدار میشدند.
...محمد تقی شریعتی،که اکنون مدرس جوان و جوشانی است که در حوزه،تازه شکفته است،هنگامی به برگ و بار مینشیند که پائیز آغاز شده است.
سالهای جوانی،هزار و سیصد و ده و دوازده است و او (به تصویر صفحه مراجعه شود)
که اکنون فاضلی مذهبی است،نه میتواند-آن چنان که میخواست-بماند و نه میخواهد-آن چنان که میخواستند-برود،و نه دیگر-با همهء کجمداری ایام- مردم را آن چنان تباه مییابد که مسئولیت را تنها در انسان ماندن خویش بیند و بر سنت اجدادی به عزلت کویر بگریزد،چه کند؟»1
* «استاد شریعتی که ایمان و اعتقاد عمیق به قرآن در اعماق روحش خانه کرده است،نمیتوانست به تعلیم و تربیت جوانان بسنده کند.آتشی در دل داشت که او را آرام نمیگذاشت.
در تحولات پس از شهریور 20 که تبلیغات ضد اسلامی و ضد خدائی در سطح فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان اوج گرفت،استاد شریعتی،یک تنه در خراسان بپاخاست و جهادی که احساس میکرد بر عهدهء اوست،آغاز کرد.کار این جهاد آن چنان دشوار بود که سالهای متوالی خواب و خوراک و آسایش او را به حداقل ممکن رساند.شریعتی در آن هنگام به درآمد مختصر خویش قناعت کرد.بدون هیچ چشمداشتی به فعالیت پرداخت.همهء همت و سعیش این بود که در آن توفان سهمگین«بگیرد غریق را»و چقدر فراوانند غریقانی که تنها دستی که به طرف آنها دراز شد و آنها را نجات داد، دست بیطمع شریعتی بود»2
* چه بسیار شبهای سرد و سیاهی که استاد،در کوچهها و پس کوچههای مشهد،میرفت تا به محفل جوانان برسد و سخنی از حق و قرآن به گوش آنان برساند.و چه بسیار روزهای گرمی که عرق ریزان،سخنرانیهای آگاهی بخش و سازندهء خویش را در دبیرستانها و دیگر جاها ادامه میداد،تا جوهر شعوری اسلام را به درک نسلها بدهد3.»
«استاد شریعتی تدریجا به صورت سنگر دفاع از اسلام در خطهء خراسان شناخته شد.
طبقات دیگر غیر از طبقهء فرهنگی و دانشجو و دانش آموز هم از محضر شریعتی بهره بردند...طبقهء جوان طلاب علوم دینیهء خراسان بیش از سایر طبقات برای درس تفسیر شریعتی و سخنرانیهای پر مغز شریعتی اهمیت قائل بود.نشانهای که از آن همه بیخوابیها و تلاشهای پیگیر و طاقت فرسا باقی مانده است،یکی پیری و فرسودگی زود رس استاد شریعتی است که او را حدود 20 سال پیرتر و فرسودهتر نشان میدهد و دیگر، شاگردان و تربیت یافتگان کانون نشر حقایق اسلامی هستند که بسیاری از آنها اکنون شخصیتهای بارزی هستند و خود را نجات یافتهء استاد شریعتی میدانند و فوق العاده با دیدهء حق شناسی و احترام به او مینگرند.
سومین نشانه،برخی آثار و تألیفات سودمند و ذیقیمت است که در درجهء اول از کتابهای فایده و لزوم دین،تفسیر نوین،وحی و نبوت در پرتو قرآن باید نام برد4.»
* «کسی که از جریانهای اجتماعی و فرهنگی آگاه باشد، و آن روزگار و این روزگار را درک کرده باشد،بخوبی میفهمد که نقش سازندهء این مجاهد اندیشمند و این سقراط خراسان،در تربیت ایمانی جوانان،و پرداخت عناصر این انقلاب عظیم اسلامی تا چه اندازه بوده است.
شرح مجاهدتهای گوناگون استاد،در جبهههای وسیع و گوناگون و توانفرسای رزم اندیشهای و فکر و دفاعیات حوزهء ایمانی،و آنچه بوده است و گذشته است و زندانها و زحماتی که وی متحمل شده است، نیازمند تألیف کتابی است مستقل،بر اساس واقعیات تاریخ زندگی استاد محمد تقی شریعتی مزینانی،یکی از اصیلترین چهرههای تفکر اسلامی ایران در نیم سدهء اخیر،و یکی از پرشورترین معلمان راستین مبارزه و جهاد5.»
* «استاد علامه آقای محمد تقی شریعتی استاد تفسیر در دانشکدهء معقول و منقول مشهد،وجود مقدس و روح پاکی است که در بدن لاغری که در اثر عبادت و مجاهدت به صورت نحیفی در آمده قرار دارد...
در یک جمله باید گفت استاد شریعتی شخصیت یگانهای است که در راه اعتلای دین با ابداع شیوههای نو سالیان دراز مجاهدت ورزیده و در حقیقت نسخهء منحصر بفردی است که در میان رجال علم و دین- تا جائی که من اطلاع دارم-ثانی ندارد6.»
*** بر این اساس،کیهان فرهنگی نیز بر آن شد تا در طلیعهء هفتمین بهار انقلاب شکوهمند اسلامی،پای صحبت پیری در اندیشه و عمل بنشیند که برای بقا و احیای دین توحید و ولایت و پاسداری از مکتب خون و شهادت استخوان فرسوده و جان افروخته است.
استاد محمد تقی شریعتی راهی دراز و دشوار برای دفاع از کیان اسلام و باروری و شکوفائی جوانان مسلمان در اوج ظلمت و حاکمیت شب پیموده و تلاشی سترگ را به انجام رسانده و اینک با جسمی نحیف و کمری خمیده به بستر بیماری افتاده است.پس جای آنست چنانکه امیر المؤمنین(ع)میفرماید:«فعند الصباح یحمد قوم السری»،در صبح،قدر شب پیمایان را بازشناسیم.آری آنانکه اندیشه را با عمل آمیختند،«چون چراغ لاله در شبستان معرفت و دین سوختند»،حرمت مکتب را با رنجها و آزارها،شکنجهها و زندانها حفظ کردند و با تلاش برای اقامهء قسط و عدل،دین خدا را زنده نگاه داشتند،باید در گامها و کلامهای نخست و بسیار بیش از این پاس داشته شوند.
با سپاس فراوان از استاد شریعتی که علی رغم بیماری و کهولت-و به همین سبب در چندین جلسه-ما را به حضور پذیرفتند و با تشکر از برادرزادگان ارجمند ایشان آقایان شیخ عبد الکریم شریعتی و شیخ محمود شریعتی که انجام این امر را یاری فرمودند،اشاره را با این دعای استاد محمد جواد مغنیه،نویسنده و دانشمند عرب زبان شیعه، پایان میبریم که در مورد استاد شریعتی گفت:«خداوند به پاس خدمات ایشان به اسلام و پیشوایان آن و علمای دین،پاداشی نیک به این استاد عزیز مرحمت فرماید7.»
(1)-دکتر علی شریعتی،مقدمهء کتاب خلافت و ولایت در قرآن و سنت چاپ دوم-1351
(2)استاد مرتضی مطهری،مقدمهء همان کتاب چاپ اول-1349
(3)استاد محمد رضا حکیمی،تفسیر آفتاب
(4)استاد شهید،مرتضی مطهری،مقدمهء خلافت و ولایت،چاپ اول- 1349
(5)استاد محمد رضا حکیمی،تفسیر آفتاب
(6)استاد محمد جواد مغنیه،کتاب هنا و هناک،به نقل از مقدمهء امامت در نهج البلاغه
(7)کتاب هنا و هناک،به نقل از مقدمهء امامت در نهج البلاغه
>استاد محمد تقی شریعتی مدافع شریعت در برابر الحاد و طاغوت
بسیار متشکریم از اینکه این فرصت را به ما دادید تا در حضورتان باشیم شاید،با ترتیب دادن این نشست،بتوانیم و لو اندکی،به وظیفهء خود در قدردانی و سپاسگزاری از زحمات پر شکوه و رنجهای گران و مؤثر شما عمل بکنیم رنجهایی که طی یک دوران طولانی در راه نشر معارف اسلامی و تعالی فرهنگ اصیل جامعه و مبارزه با طاغوت و الحاد متحمل شدهاید و بدین وسیله به سهم خود در این زمینه ادای دینی نماییم.
اگر موافقت بفرمایید،از دوران تحصیل مقدماتی در زادگاهتان و نیز اساتید اولیهء حضرت عالی آغاز کنیم.
من در یک خانوادهء روحانی متولد شدم یعنی روحانی از طرف پدر و از طرف مادر.پدر مادرم سیدی بزرگوار و تحصیل کرده و روحانی بود و پدرم هم(آقا شیخ محمود)روحانی بلوک مزینان.اینکه عرض میکنم «بلوک»برای اینکه کار ایشان به خود مزینان اختصاص نداشت بلکه تمام دهات اطراف،همه از صد خر و و داور زن و بیزه و آبرود و سویز و بهمن آباد و کهک و غنی آباد و کلاته،همهء اینها در امور مربوط به جنبههای روحانی سر و کارشان با مرحوم پدر من بود.پدر ایشان هم باز روحانی بود یعنی ایشان در مشهد مشغول تحصیل بودند که پدرشان فوت میکند و محترمین مزینان به مشهد میآیند و ایشان را جای پدرشان به مزینان میبرند.
مزینان یک مدرسهء علوم قدیمه دارد که این مدرسه به نام جد من«آخوند ملا قربانعلی»نام گذاری شده است.این مدرسه تفصیلی دارد که نمیخواهم وقت را برای تفصیل آن مدرسه بگیرم.همین قدر میخواهم عرض کنم که مدرسه ساخته شد برای اینکه طلاب دیگر از مزینان و اطرافش به سبزوار و مشهد و قم و امثال اینها نروند،و در همان مدرسهء مزینان در خدمت ایشان تحصیل کنند.ما هم بعد از اینکه دورهء مکتبخانه را طی کردیم،مقدماتی از صرف و نحو نزد مرحوم پدر و عمویمان خواندیم و بعد آمدیم مشهد به مدرسهء فاضل خان.دو برادر من-که خدا هر دو را رحمت کند- فوت کردند.اینها قبلا به مشهد آمده بودند و در همین مدرسهء فاضل خان اتاق داشتند و من هم وارد همان مدرسه شدم.مقداری ادبیات و مختصری منطق در مزینان خوانده بودیم،بعد که به مشهد آمدیم دنبالهاش را گرفتم.و این همان زمانی بود که مقدمات برچیدن حوزههای علمیه به وسیلهء رضا خان فراهم آمده بود.
مرحوم پدرم حقیقتا وقف بود و در نهایت سختی زندگی میکرد و ما هم در سختی زندگی میکردیم برای اینکه ایشان به قدری که برای ما پول قابلی بفرستد، تمکن مالی نداشت،در نهایت زهد و تقوا زندگی میکرد.ایشان تحصیلات عالیه داشت،یعنی در حد اجتهاد.ایشان در مشهد تحصیل کرده بود.فلسفه را نزد مرحوم حاجی فاضل،و فقه و اصل را هم نزد اساتید آن زمان خوانده بود.بعد به مزینان آمد و مدرس همان مدرسه و امام جماعت مسجد آنجا شده و رتق و فتق اموری را هم که مربوط به روحانیت است بعهده گرفت.
کیهان فرهنگی:اگر ممکن است دربارهء مرحوم آخوند ملا قربانعلی جد خود توضیح بیشتری بفرمایید.
استاد شریعتی:مرحوم آخوند ملا قربانعلی از شاگردان برجستهء مرحوم حاج ملا هادی سبزواری بوده است.مکاتبات ایشان با مرحوم حاج ملا هادی سبزواری موجود است و سئوالی را که مرحوم آخوند ملا قربانعلی از مرحوم حاجی سبزواری کرده بود و جوابی را که آن مرحوم داده بود شبیه به سؤال و جواب شاگرد و استاد نبود بلکه شبیه به سؤال و جواب دو رفیق بود.و مرحوم دکتر آن جزوه را برداشت که عکس بردارد و چاپ کند و بعد هم که آمد اینجا گرفتار شد و دیگر نمیدانم که چرا نتوانست آن جزوه را بچاپ برساند.
کیهان فرهنگی:یعنی در حال حاضر در دسترس نیست؟
استاد شریعتی:در دسترس من نیست ولی نمیدانم در کتابهای مرحوم دکتر باشد یا نباشد.باید در کتابخانهء مرحوم دکتر به دقت جستجو کرد.حالا شاید من تأکید کنم که بگردند و اگر توانستند این جزوه را پیدا و چاپ کنند.شاگردان مرحوم حاج ملا هادی سبزواری هم هر کدام یک رشتهء خاصی را انتخاب میکردند.بعضی به صورت مدرس،بعضی به صورت روحانی یکی از شهرها و بعضی هم منزوی بودند. مرحوم آخوند ملا قربانعلی از جمله افراد منزوی بود که به روستای محل ولادتش به نام بهمن آباد،دهی نزدیک مزینان،برمیگردد و آنجا مشغول به مطالعه و عبادت میشود.این اجمالی است از وضعی که ما در ابتدا داشتیم.
شاید در سالهای 1306 یا 1307 بود که به مشهد آمدیم.وارد فرهنگ شدیم،چند ساعتی در دبیرستان تدریس میکردیم و در بقیهء اوقات هم باز همان درسهای قدیمهء خود را ادامه میدادیم.
کیهان فرهنگی:در سال 1306 و یا 1307 که به مشهد آمدید چند سال داشتید؟
استاد شریعتی:من در سال 1286 متولد شدهام، بنابر این سن من در آن زمان 20 سال بوده است.
کیهان فرهنگی:پس تحصیلات دوران عالی شما از سن 20 سالگی به بعد شروع میشود؟
استاد شریعتی:بله چون مقدمات را نزد پدرم و عمویم-که هر دو روحانی بودند-در خود مزینان خوانده بودم،بعد که آمدم به مشهد منطق و فلسفه و فقه و اصول و سایر دروس را شروع کردم.
کیهان فرهنگی:اساتید اولیهء شما چه کسانی بودند؟
استاد شریعتی:از اساتید معروفم،مرحوم آقای شیخ
- ۹۱/۰۴/۰۱