سفربه مزینان
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۵۰ ب.ظ
یک نیمروز در «مزینان» 20 فروردین 1390
گزارش سفری کوتاه به زادگاه دکتر علی شریعتی
درست
ساعت 5/1 بعدازظهر، در هرم هوای تبدار حاشیۀ کویر، از «داورزن» سبزوار
پیچیدیم به عمق جنوبی جاده و... به طرف کویر. و این «داورزن» که اکنون از
بخش به شهر ارتقاء یافته است حدود صد کیلومتر با سبزوار فاصله دارد و در
حاشیۀ جادۀ اصلی سبزوار – شاهرود واقع است. و مزینان از روستاهای وابسته به
این بخش است با فاصلهای حدود پنج و شش کیلومتر از آن.
و
همین که وارد جادۀ مزینان میشوی تصویر دکتر علی شریعتی با «لا» ی چشم
آشنای او و خوشامدی گرم و مزینانی، بر تابلویی جلب نظر میکند. در
کنارههای جاده، درختچههای گز، خشک مزاج و گردآلود، سایههای کم حال بریده
بریدهای ایجاد کردهاند تا بزها و گوسپندان گرمازدۀ چوپانی، اینجا و آنجا
چون لشکری شکست خورده بدن خود را به آن سایههای کمرنگ بکشانند و از آفتاب
مغز جوش کویر در امان مانند.
این
جاده تا خود مزینان آسفالت است و عبور و مرور زیاد خودروها در این روز 29
خرداد، نشان میدهد که مراسم وعده داده شده در این کویر مظلوم مهربان، جدی
است. هر ساله کمابیش، پر رنگ و کمرنگ مراسمی به یاد دکتر علی شریعتی از این
نگین درخشان کویر مظلوم برپا میشود و این بار از پس سالها تفریط در مورد
مصلح و متفکر بزرگ دینی در دورۀ معاصر که نسل نو و هم انقلاب به گونهای
جدی و شدید وامدار وی و دردهای استخوان سوز صداقت مدار اوست، در این بیابان
سوزان و عطشناک کویر مزینان و در کنار دیوارهای گلین و آب گوارای قناتش،
آرام و بیصدا، برگی تازه از منش فرهنگی و عقلگرایانه ورق میخورد.
خیلی
مشتاقان دکتر علی شریعتی در میان غرور و متانت و استواری خاصی که در
چهرههاشان پیداست آرام و عمیق دردهای کهنۀ سکوت را در روی گشاده و شعف
پنهان خود میپوشند. گویی کویر امروز شادمان است که یاد علی او بار دیگر
پاس داشته میشود.
...
و ما وقتی به آستانۀ روستا میرسیم که مجلس برشکسته است و خیلی ماشینها و
مردم از مزینان به داورزن میگریزند، گویی کندوی عسل را با ملکه از پیش
میبرند و خیلی زنبوران از پی میشتابند. اکنون وقت نماز و ناهار فرا رسیده
است و در مسجد ده، سفرهای به وسعت دلهای مهربان مزینانیان و گشادگی کویر
پایین دست ده پهن است تا از میهمانان پذیرایی کند... ذهن و ضمیر شعفناک
شرکتکنندگان اگرچه هنوز اندک دغدغهای از سلامت ادامۀ جلسه دارد اما همه
چیز به آرامی میگذرد و همه همچون کویر از در متانت و وقار درآمده و موافق و
مخالف برادروار در کنار یکدیگر این پاسداشت عمیق را از نظر میگذرانند.
...
و مزینان از پس این آمد و شدها، همچون روزان پیشین و ایام همیشهاش آرام و
پهن در کنارۀ کویر لمیده است؛ روستایی بزرگ و دلگشا با خانههایی کوتاه،
بالا، اما پهن و گسترده در دل کویر، همچون پیکرۀ انسانی که پهن خوابیده است
و آرام و خرسند آسمان را مینگرد. و وقتی از جادۀ مزینان به روستا میرسی
کویی وسیع و دراز دامن به تو خوشامد میگوید؛ و یک جوی سیمانی منظم، صاف و
کشیده و یکدست آب قنات «ینگه قلعه» را زا خود عبور میدهد و این آب درست از
وسط این کوچۀ پهن میگذرد و نه تنها کوچه بلکه ده را به دو نیم میکند و
در کنار این آب گوارا درختانی تا انتهای کوچه قد کشیدهاند. مزینان یک نگین
سبز است در چنبرۀ کویر و پیشتر تصور دیگری از مزینان داشتی؛ دهی کوچک و
خشک اما اکنون با روستایی بزرگ روبرویی که بجز آب ینگه قلعه، قنات پر آب
دیگری دارد موسوم به قنات مزینان که مظهر آن در پایین ده است که از همان جا
آب به دو نیم میشود و باغات ده را با دو بازوی ستبر آبیاری میکند.
از قنات مزینان که می گذری می رسی به کوچه باغهای روستا که به مدد همین آب، خندان شده اند.
بیاختیار
به یاد کوچه باغهای دلنواز و رؤیایی نیشابور میافتی که آندره ژید حسرت
دیدن آن را داشته است؛ کوچه باغهایی که در آن رندان سینه چاک نیشابور نیم
شب آوازهایی سرخ را زمزمهگر بودند و تو گویی آوازهای سرخ علی، آن رند سینه
چاک مزینان را از حلقوم کوچه ها به گوش جان میشنوی.
در
دور ترک، یک برج گلین نیمه ویرانه دیده می شود و راهنمای خوب و محجوب ما –
حسین مزینانی – می گوید: این یکی از چهار برج ده است که در جنوب غربی
افتاده است.
در
کنار مظهر قنات تلی خاک و بناهایی ویرانه از خشت خام دیده میشود که دوست
مزینانی ما میگوید: این کورهپز خانهای بوده است که در آن سفالینه
میساختهاند و اکنون ویران شده است. آنچه دیده میشود عمری بیش از دورۀ
معاصر ندارد... و در آن سوی تر ویرانهای دیگر که گویا مسجدی بوده است و
همینطور بناهای متروکۀ گلین که در میانۀ کوچه باغها رها شدهاند و کمی
آنسوی تر دشتی که ساقههای سرسبز و شاداب گندم را بخود پذیرفته است و این
سرسبزی یکدست، تنها به آن اندازه میپاید که آب قنات مزینان قد میدهد.
و
در این مزینان آنچه توجه هر تازهواردی را جلب میکند کثرت مساجد و
تکایاست. در این روستای 550 خانواری، 14 مسجد و حسینیه و تکیه وجود دارد و
این به غیر از مساجدی است که ویران شده و بلااستفاده افتاده است؛ و چراغ
این 14 مسجد و حسینه همچنان روشن است و فروغ و رونق دارد؛ برخی بسیار جادار
و بزرگ و برخی کوچکتر. اینجاست که میهمانان چند هزاری مزینان در این روز
بیست و نهم خرداد، در هرم ظهر کویر در سحن این مساجد و تکایا در زیر
پنکههای سقفی از گرما رهیدند و به استراحت پرداختند و وقتی کمی به فکر فرو
میروی و میاندیشی، احساس میکنی که مزینان باید هم 14 مسجد و حسینیه
داشته باشد. روستایی مذهبی، صادق، مهربان، عمیق و روشن ضمیر با مردمانی
فوقالعاده دوستداشتنی و عزیز و از همین مسجدهاست که پدر دکتر شریعتی و جد
و او اجدادش بالیدهاند و خمیرمایۀ اندیشه و روح مذهبی این خانواده نیز در
همین مساجد شکل گرفته است و از مزینان جز این انتشاری نیست.
و
در چهرۀ مردمانش دوستی موج میزند. حسین مزینانی نمونهای از آنهاست که
وقتی ما را جویا دید، مغازۀ خود را بست تا با موتورش ما را به پایین ده
برساند و چه صادقانه تا آخر با ما ماند تا گزارش خود را در صفحۀ ذهن و فیلم
دوربین نقش کنیم.
و
در چهرۀ جوانان و پیران این بزرگ روستا جز سرخی و شادابی و نشاط و کار و
ایمان نمیتوان دید. چهرههای زرد و تکیده و استخوانی و چشمان خمارآلودهای
که بسیار میتوان در روستاها مشاهده کرد و بر مصیبت بیکارگی و افیون زدگی
آنان گریست در این روستا بینامونشان است و من در یک آن هوس کردم مدتی را
در این مزینان زندگی کنم؛ عجب روستایی که دل آدمی را به ساعتی میرباید،
روستایی که ساکنان آن را گویی که بارها و بارها دیدهای یا با آنان قرابت و
خویشاوندی داری؛ روستایی که در آن اصلاً احساس غربت نمیکنی. روستایی فهیم
و دارا اما ساده و صمیمی.
ظهر
را به اصرار یکی از دوستان مزینانی به خانۀ پدرش رفتیم و چه مهربانانه ما
را پذیرفت. خانههای گلین با سقف گنبدی و دیوارهایی به قطر یک متر، ساکت و
آرام و تمیز و... مناسب یک اقامت چند ماهه برای مطالعه و تفکر و ما که از
هیاهو به مزینان گریخته بودیم در این خانههای صمیمی که دیوار و درش از جنس
روح ماست لحظاتی آرام گرفتیم.
چنین روسایی میباید چنان روحهای پاک و بلندی را شکل دهد.
سقفهای
گنبدی و دیوارهای گلین ضخیم از مشخصههای غالب خانههای مزینان است و هنوز
خوشبختانه «رویش هندسی آهن، سیمان، سنگ» بر این روستای دلشگای کویری غالب
نشده است.
...
و این روستا از نام و یاد شریعتی لبریز است و روح کویری او در همه جا
حاضر. کتابخانۀ کوچک عمومی ده که در حوزۀ علمیۀ تعطیلِ آن، دایر است، از
مجموعۀ کتابهای دکتر شریعتی مملو است و تقریباً اکثر کتب موجود در آن، از
آن دکتر شریعتی است و مگر انتظاری جز این از مزینان میتوان داشت...
هنوز
پاسی از غروب مانده بود که با مزینان وداع کردیم اقامت ما در مزینان اگرچه
کوتاه، اما سرشار از معرفت و معنا بود و ما از نگین سبز کویر خارج شدیم و
همچنان در این آرزو که کی فرصت اقامتی ماهانه و سالانه در مزینان شریعتی
دست میدهد..
نویسنده:جواد محقق نیشابوری
نویسنده:جواد محقق نیشابوری