شب قدر :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب قدر» ثبت شده است

۲۳
دی
۹۳

                                                       ازحدیره تاباغستان

                                                      ره آوردسفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

           بخش سی و یکم

 جای جای این مسجد برایم خاطرات شیرینی را تداعی می کند دورانی که باطرح مدیران مدرسه راهنمایی و حتی سال آخر ابتدائی برای برگزاری نماز جماعت در صفهای منظم به مسجد اعزام می شدیم و یا شبهایی که بر روی همان زیرزمین نمایش اجرا می کردیم و برایمان سن تاتر جالبی بود و یا شبهای نیمه ی شعبان که با ابتکار شهیدحاج محمد امین آبادی محدوده ی پانصدمتری بازار یعنی ازمقابل هیئت حسینی و از جلوی گرمابه ی عمومی تا مقابل مسجد چراغانی می شد و شبها جشن مفصلی برگزار می شد و ما در آن جشن هنرنمایی می کردیم و یا شبهایی که در دهه ی شصت با رفقای هم سن و سال برای برگزاری نماز جماعت به آنجا می رفتیم و گاه به خاطر اقتضای سنی با کوچکترین اتفاقی همه باهم می خندیدیم و یا از ترس روضه خوان مجبور بودیم در مجلس روضه مرتب بنشینیم!

برگزاری مراسم احیای شبهای قدر و نماز عید فطر که پیش از این به آن اشاره کردم با آن صدای خاص و نفس گرم و تسلط استادانه مرحوم شیخ محمودشریعتی با شکوه برگزار می شد و او مسلسل وار خطبه ی شقشقیه را از حفظ می خواند و یا اولین روز عید نوروز که با حضور یک پارچه ی عزادارانی که در طول سال عزیزانشان را از دست داده اند و یا دعای توسل و کمیلی که با حضور اهالی دیگر روستاها در این مسجد برگزار می گردید و دعاهای ندبه ای که هر صبح جمعه با گرمی خاصی برگزار می شد و داستانهای پیر روشن ضمیری که سالها در کنجی  از این مسجد می نشست و سوزن برکفش می زد و خادمی مسجد را می کرد و در هر وعده در گوشه ای می ایستاد و اذان می گفت و کافی بود تا تو کلمه ای بگویی و او فی البداهه برایت خاطرات و داستانهای جالبی خلق نماید که اصلاً باور نمی کردی ساخته و پرداخته ی ذهن خلاقانه ی این روستایی باشد و البته اکنون افتخار این خادمی به والد پیر و مهربان من رسیده است  که عمری در چند متری عمق زمین کلنگ برزمین می کوبید تا قوت ما را به دست آورد.

مسجد جامع مزینان  هر جند برای اهالی متعصب و ایمانی مزینان از قداست خاصی برخوردار است که در هیچ شرایطی بی احترامی به آن برای زن و مرد به خصوص کهنسالان پذیرفته نیست و حتی گاهی از اینکه ما در آنجا نمایش اجرا می کردیم مورد مواخذه و شکایت پیران واقع می شدیم که چرا در این مکانی که تنها بایذ نماز و دعا در آن برگزار شود شما کاری می کنید که مردم بخندند اما همین مسجد محل بسیاری از مناسبات اجتماعی و عبادی و سیاسی بوده است و در دوران جنگ بسیاری از اقلام کمک به جبهه ها و حتی زلزله زدگان نیز بود و در اوایل انقلاب پس از سالها علامه محمدتقی شریعتی مزینانی همراه با یادگار فرزند برومندش پس از آنکه مورد استقبال گرم اهالی به ویژه جوانان واقع شدند او بر روی صندلی نشست و برای همشهریان علاقمندش که چون پروانه برگرداگردش حلقه زده بودند و در حالی که احسان عزیز مات و مبهوت به اشک های احساسی پدر بزرگش می نگریست که چگونه از شوق دیدن چهره های سوخته ی ما کویریان قطرات گهربار اشک  برگونه های نورانی و محاسن سفیدش می لغزد و آرزو می کند که برای همیشه در میان این مردم بماند سخنرانی که نه ؛ حرف دل می زند و گاه از مردم عذرخواهی می کند که نام شریعتی ممکن است برای آنها مشکلی ایجاد نماید و بعضی حکومت ها آن را برنتابند و مردم را به جرم هم ولایتی علی شریعتی مورد بی مهری قرار دهند اما استاد اکنون رخ در نقاب خاک کشیده است و شاهد آن است که بسیاری از ما وقتی در جایی کارمان گره می افتد می گوییم از دیار شریعتی هستیم و حتی در بسیاری از محافل هنری و ادبی و سیاسی چون نام شریعتی را می بریم و می گوییم او نیز مزینانی بوده است مورد احترام خاصی قرار می گیریم گرچه ما را چه احترام بگذارند و چه به مسلخمان ببرند و به بندمان بکشند افتخار می کنیم که هم ولایتی شریعتی هستیم.

و اما مسجد جامع محل حضور همیشگی این خاندان بوده و نفس گرم و دم مسیحایی شیخ محمود شریعتی آخرین بازمانده روحانی این خاندان از تک تک ستونها و خشت های این مسجد شنیده می شود که بار دیگر امیدواریم که یکی از فرزندان این نام همیشه ماندگار لباس روحانیت برتن نماید و دوباره نام شریعتی ها و صدای شیخ از حنجره نوادگانش شنیده شود.

نوع معماری این مسجد حکایت از قدمت طولانی آن دارد اما از آنجا که بنای مزینان فعلی به حدود دو قرن پیش برمی گردد و همانطور که پیش از این گفتم و سفرمان را از حدیره آغاز کردیم ؛ مزینان اصلی در آنجا قرار داشت و چون آن سیل خروشان مزینان را کن فیکون نمود مردم آن عصر دوباره مزینان را در بالا دست و برانگاره ی شهرش ساختند و به نظر می رسد که اولین بنا در آنجا همین مسجد جامع باشد که بر اساس معماری ایرانی و اسلامی و همت بنایان سخت کوش و چیره دستی ساخته شده است.

در تاریخ چنین ثبت شده که بنای مسجد جامع به دوران قاجار برمی گردد و در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۸۲ با شماره ثبت ۱۰۹۰۳به عنوان یک اثر ملی به ثبت رسیده است این مسجد و تکیه ی بالا و مدرسه ی شریعتمدار همه در همین تاریخ با عنوان بناهای دوره ی قاجاری به ثبت رسیده است

یادش به خیر بیست ،سی سال پیش برای من که کودکی بودم و بعد نوجوانی پراز شر و شور با دوستانی بدترازخودم که ازدیوار راست بالا می رفتند! و همه ی اینها اقتضای سن نوجوانی است به خصوص در دوران طلایی ما که مزینان مملو از بچه بود و در هر خانه ای دست کم هف هشت تایی بچه ی قد و نیم قد  وول می خوردند و در آن زمان با بازی ها و سر و صدایی که به راه می انداختیم گاه بزرگترها را وادار به واکنش می کردیم به خصوص روزها و شبهایی که در اوج گرمای ماه رمضان آنها از تشنگی له له می زدند و تنها محل سرد و آرامی که داشتند زیر زمین همین مسجد جامع مزینان و صحن اصلی آن بودکه همه مردها نمازظهر را درمسجد می خوابیدند تا غروب برسد و برخیزند و درجلسه قرآن شرکت کنند.

اما در این وسط تقصیر و گناه ماچی بود ؟خوب معلومه ما و بچه های تخس هم سن و سال و شاید بعضی ها کمی ازما بیشتر خوابمان نمی آمد و دلمان می خواست بازی کنیم چه می دانم قَیِم قَیِم بَزی ،کلوخ دِپا؛ هَرَنگ هَرَنگ ،تپّو لبیک و چندبازی دیگه که پیش از این در باره ی آنها مفصل شرح دادم ولی هرچه بود دوران ما چیز دیگه ای بود که فکر نکنم بچه های امروزی یک چنین چیزایی رو حتی توی خوابشان دیده باشند. در چنین وقتی می آمدیم بیرون بازی می کردیم و حسابی سر و صدا داشتیم ! بند ه های خدا هم خواب زده می شدند و یکهو یکی از آنها می زدبیرون و کلی دری وری بارمان می کرد و ما هم فلنگو می بستیم و فرار می کردیم و باز روز بعد ،روز از نو و روزی از نو انگار نه انگار. هرچی بود یادش بخیر .

 هر وقت که ماه رمضان می شد یعنی آخرین شب ماه شَعبُو * مردها می رفتند پشت بام  و دنبال ماه می گشتند ناگهان یکی داد می زد : دییوم هو نَه * ! و بعد با انگشت ماه را نشان می داد و آخرالامر همه اطاعت می کردند و از آن شب ماه رَمِضو * درمی زینو * شروع می شد.

نیمه های شب یعنی نزدیک سحر صدای چِلِک* عمو کبل محمد و ننه آقا و دیگران ساعت بیداری مزینانی ها بود و بعد هم پیش خوانی غلامرضا حاجی و عموکبل حسن و کبل غلامرضا و اکبرملا و همه اینها به کنار که هرخانواده چندین همسایه را ازخواب بیدار می کردند همان سحری به درخانه ها که اغلب چوبی بود می رفتند و در می زدند و دیگر منتظر نمی شدند که همسایه پشت در بیاید و فقط داد می زد دِخومِنَمَنِه*  یک ساعت فرصت بود که سِحور*  خورده بشه و باز صدای مناجات غلامرضا حاجی و اکبرملا و متقی و... بلندمی شد .در آستانه ی گفتن اذان  شاید الله اکبر هم گفته می شد بعضی ها دنبال آب خوردن می گشتند که مبادا فردا تشنه اشان بشود ؛تندتند کاسه های آب را سرمی کشیدند و بعد از نماز لالا. برای کشاورزان و مغنی ها و کارگرها بهترین وقت بود که بروند سرکار و زنها هم بعدازشبی پر از جنب و جوش تا لنگ ظهر بخوابند.البته هنوز هم این روش به همین منوال ادامه دارد .

سحر های ماه رمضان درمزینان نیزدرنوع خودش جالب و دوست داشتنی بود .چرا می گویم بود چون این خاطرات دوران گذشته من و همسن و سالهای منه که الان بعضی هاشان دختر و پسری عروس و داماد کردند و شاید بعضی هاشان نوه هم داشته باشند و با خواندن این اوراق خاطرات گذشته ی خود را برای آنها یاد آوری نمایند

بعله سحرهای ما که درآن زمان نوجوان بودیم  خیلی خاطره انگیز بود .افطار که می خوردیم می زدیم بیرون ومی رفتیم توی کوچه و بازار و دقایقی  بازی می کردیم بعد راهی مسجد می شدیم و در دوره قرآن و برنامه های دیگر مانند خواندن دعای جوشن کبیر که همانند نامش بزرگ و طولانی است  شرکت می کردیم گاهی هم  هنگام روضه خوابمان می گرفت که خداییش می چسبیدها!  ولی گاهی وقتها به خاطر  آنکه بعضی ازبچه ها یکهو تلنگشون در رفته بود و مجلس را بهم ریخته بودند حاج آقای واعظ از بالای منبراشاره می کرد که فلانی بغل دستی را بیدار کن وگاهی هم وقتی می دید بچه ای بدجورنشسته و هرآن ممکنه دوباره اتفاقی بیفته عصبانی می شد و ازهمان بالای منبر خطاب می کرد که بچه درست بشین! لذا ما تا جای ممکن حواسمان بود که اولا درست بنشینیم دویما وقتی می خوابیم طوری باشد که درتیر رس دید حاج آقا نباشد .

  • چِلِک :  پیت حلبی روغن یا آبی که یک نفر با چوب برآن می کوبید .طبل می زد
  • شَعبُو :  شعبان
  • دییوم هو نَه : دیدم آنجاست
  • رَمِضو : رمضان
  • می زینو : مزینان
  • دِخومِنَمَنِه : خواب نمانید
  • سِحور : سحری

 

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۹۳

اولین محفل مزینانی های مقیم تهران در منطقه ی مشیریه با عنوان متوسلین به امام زمان (عج) و با قرائت تلاوت آیات نورانی قرآن کریم و دعای پرفیض توسل برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ در این مراسم که به همت برادران عطار مزینانی برگزار گردید بادعوت شاهدان کویرمزینان از طریق سامانه اطلاع رسانی و پیامکی جمع کثیری از مزینانی های مقیم تهران و از مناطق مختلف این کلان شهر حضور داشتند و تلاوت  آیات کلام الله مجید با صدای امیر طالبی مزینانی قاری برجسته و نفر اول مسابقات قرائت قرآن در سپاه پاسداران زینت بخش این مراسم باشکوه بود و پس از آن دعای توسل و ذکر مصیبت خوانی توسط مداحان جوان و پیشکسوت از جمله مصطفی بشیری و هادی مزینانی برگزار گردید.

شایان ذکر است به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه خاتون(س) مراسم مشابهی امروز جمعه ساعت 10 صبح در همین مکان با سخنرانی حجت الاسلام شیخ محمدمزینانی برگزار شد.

برگزاری این گونه محافل و مراسم  با حضور همشهریان مزینانی بسیار خوب و ارزشی است اما چرا شهروندان عزیز ما تصمیم گرفته اند که به جای حضور در مهدیه و شرکت در دعای ندبه ؛ در پارکینگ منازل خود اقدام به برگزاری چنین مراسمی نمایند و باید آسیب شناسی نمود و به چند نکته ی اساسی توجه کرد که امیدواریم دست اندرکاران و مسئولین محترم مهدیه اگر چنانچه این مطلب را خواندند عوض ناراحت شدن و جبهه گرفتن در مقابل ما پاسخگوی تمامی کسانی باشند که از ما خواسته اند آن را در شاهدان مطرح کنیم و جوابش را نیز منتشر نماییم!

آن گونه که من شنیده ام _ چون تا قبل از سال 78 اینجانب در مشهد مقدس زندگی می کردم و گاه به اقتضای کاری راهی تهران می شدم و مدت اقامتم در این شهر اجازه ی حضور در مهدیه را نمی داد و پیشتر نیز در مزینان و سبزوار مشغول به تحصیل بودم _  اما از افراد بسیاری شنیده ام که مهدیه ی مزینانی ها که به همت مرحوم حاج قربانعلی تشت زر بنا شده است و اکنون توسط خلف صالح وی حاج حمید اداره می شود در دهه ی پنجاه و شصت بسیار فعال بوده و شخصیت های بزرگی از جمله؛ شهید شاه آبادی و ناطق نوری و حتی آیت الله هاشمی رفسنجانی برای سخنرانی در این مهدیه آمده اند و در مراسم و برنامه های اجرایی آنقدر جمعیت حاضر می شده که خیابان کلینی سرتاسرمسدود می گردیده و مزینانی ها آن را فرش می کردند و مستمعین در آنجا می نشستند و از برنامه ی مهدیه بهره مند می شدند . مرحوم حاج عباس رضایی فر مزینانی که یکی از خدمتگزاران مهدیه بود در مصاحبه ای که ما برای برنامه شهدای مزینان از ایشان ضبط کردیم هم به این نکته اشاره کرد و هم از حضور پایگاه فعال بسیج و آموزش و سازماندهی رزمندگان و اعزام آنها به جبهه خبر داد که مورد حیرت و تعجب ما واقع شد که پس چرا مهدیه این گونه خالی شده است!

در چند قدم آن طرف تر از مهدیه ی مزینانی ها و در امتداد هیئت قمر بنی هاشم مزینانی ها در خیابان صفا که بعید می دانم اکنون فرزندان مزینانی از وجود چنین هیئتی با خبر باشند مرکزی وجود دارد که تابلوی آن بسیار جالب توجه و همتشان بسیار بسیار قابل تقدیر و تحسین است و آن هیئت فاطمیه و حسینیه بهمن آبادی های مقیم تهران است که علاوه بر ایجاد و آبادانی چنین هیئتی؛  درمانگاهی را نیز احداث کرده اند و شنیده ها حاکی از آن است که ویزیت همشهریان بهمن آبادی در آنجا رایگان انجام می شود و خدمات درمانی برای آنها  نسبت به مراجعه ی دیگر بیماران ارزانتر است.

و اما در شرق تهران نیز همشهریان غنی آبادی ما در منطقه ی یاخچی آباد علاوه بر ساخت هیئت ، صندوق قرض الحسنه ای با خدمات ویژه به محرومین و نیازمندان غنی آبادی و یا به مصیبت دیدگانشان ارائه می نمایند که این اقدام  هم موجب خرسندی و تحسین و تقدیر است و آنها نیز اجازه نمی دهند عزادارانشان لحظه ای تنها بمانند .

از این گونه مراکز در بین همشهریان دیگر و روستاهای دور و نزدیک مزینان بسیار است که از طرفی باید به آنها درود فرستاد و از طرفی باید از هیئت امنای مهدیه پرسید که چرا از اینکه شاهدان در مراسم شما عکسی را گرفت که خالی از جمعیت بود و آن را در معرض دید دیگران گذاشت شما ناراحت شدید و حتی مداح محترم از خواندن اطلاعیه و ابلاغ شماره سامانه پیامکی در شبهای قدر سر باز زد و هر بار که به وی مراجعه کردیم با خنده جواب داد: ای وای فراموش شد ، ای وای گم کردم آی وای...! ولی خودش به جناب آقای دستمراد که برای ارسال پیامک هزینه های زیادی را متقبل شده و یک تنه چنین کار شایسته ای را برعهده گرفته عنوان می کند که ما پشت پرده ی شاهدان را و نفرات آن را نمی شناسیم! نمی دانم ما چه پشت پرده ای داریم که این بزرگوار چون شیر ژیان ایستاده و چنین حرفی را می زند ما که از ابتدا همه چیز را ریختیم روی دایره و عنوان کردیم که برخلاف نیت بعضی ها! آمده ایم که به مردم مزینان خدمت کنیم کاری که شما باید با سامانه پیامکی خود که هزینه ی آن گویا از مهدیه ی مزینانی ها پرداخت می شود انجام می دادید ولی تنها برای عده ای خاص چنین اتفاقی افتاد و شاهدان کویر به حول و قوه ی الهی کاری کرده کارستان و همگی همشهریان از چنین اقدامی اظهار رضایت می کنند و خودشان داوطلبانه حتی شماره ی فرزندان و همسرانشان را در اختیار سامانه قرار می دهند تا از اطلاع رسانی شاهدان بهره مند شوند کاری که ما با 50شماره شروع کردیم و اکنون از مرز1200 شماره گذشت.

اما مورد انتقاد ما در این باره نیست و می خواهیم علت به وجود آمدن هیئات گروهی و خالی ماندن مهدیه را بررسی کنیم.هیئتی که خلاصه شده در دعای ندبه ای که عده ای خاص و البته عاشق امام زمان (عج) هر هفته صبح جمعه در آن جمع می شوند و تعدادشان گاه به بیست نفر هم نمی رسد و نهایت شاید 50 نفر بشود که این یعنی یک درصد از 2هزار مزینانی که در تهران زندگی می کنند و آیا جای تأسف نیست ؟ و البته در برگزاری مراسم ختم درگذشتگان مزینانی  که گاه به اجبار هیئت امنا باید در صبح جمعه برگزار شود که باز هم مورد انتقاد همشهریان ماست، مهدیه شاید جمعیت بیشتری را شاهد باشد ولی پافشاری و تدبیر غلط این مسئولین موجب شده که حتی این گونه مجالس هم در دیگر مساجد تهران برگزار شود!
گفتیم که در دهه ی شصت جمعیت زیادی در مجالس مزینانی ها شرکت می کردند ولی اکنون شبهای قدر و دهه ی اول محرم به خصوص امسال حتی نیمی از مهدیه هم پرنشد و ما نمی دانیم چگونه باید مکانی که جمعیت ندارد را پر نشان بدهیم و چرا باید چنین کاری را بکنیم؟!چرا شما کاری نمی کنید که همشهریانتان رغبت نمایند که حتی برای دیدن همدیگر در هیئت متعلق به خودشان حاضر شوند؟

خدا شاهد است پس از مطرح شدن تشکیل هیئتی به نام مزینانی ها در مشیریه ، شاهدان کویرمزینان با آن مخالفت نمود و ساعت ها در جلسه ی بین مداحان و مسئولین و جمعی از دلسوزان مزینانی در باره ی آن بحث و تبادل نظر کرد و عنوان شد که هر گونه هیئتی در مقابل مهدیه کاری اشتباه و غلط است ولی اکثر مزینانی ها معتقدند باید چنین اتفاقی بیفتد تا ما بیشتر همدیگر را در این مجالس ببینیم چون مهدیه چنین امکانی را برای ما فراهم نمی کند و نکرده است !

در بخش دوم ما بیشتر به این مطلب خواهیم پرداخت منتظر نظرات شما همشهریان خوبمان نیز هستیم.

ادامه دارد...

برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید

  • علی مزینانی
۳۰
تیر
۹۳

م

مردم مومن و خداجوی مزینان  همزمان با لیالی مبارک قدر با حضور در مسجد جامع و میدان عاشورای این کویرتاریخی مراسم احیاء و سوگواری به مناسبت شهادت مولی الموحدین  حضرت علی (ع)برگزار نمودند .

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ علاوه بر این مراسم که باحضور شهروندان قدرشناس مزینانی برگزار شد مراسم سوگواری و دعای کمیل و جوشن کبیر در هیئت حسینی مزینان و امام زادگان بهمن آباد برگزار شد که مداحان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و سخنرانان برجسته  و گروه سرود نوجوانان  مزینان برنامه های خاصی را اجرا کردند.

حضور فرماندار شهرستان داورزن مهندس فلاحی نشان از مردمی بودن این مقام مسئول شهرستان است که  برای حضور در مراسم معنوی شب قدر در جمع مردم مزینان حاضر شدند.

 در ادامه تصاویر این مجالس را از نگاه دوربین آزاده سرافراز حاج مهدی مزینانی رئیس شورای اسلامی که به همراه هیئت شاهزاده علی اصغر (ع)و بسیجیان همیشه درصحنه مزینان زحمت فراوانی برای برپایی این برنامه ها کشیده اند تقدیم می شود.

  • علی مزینانی
۲۵
تیر
۹۳

آلبوم تصاویر شب قدر , لیلة القدر , شب شهادت حضرت علی , فزت و رب الکعبه

"بسم الله الرحمن الرحیم

انا انزلناه فی لیله القدر * و ما ادراک ما لیله القدر * لیله القدر خیر من الف شهر * تنزل الملائکه والروح* فیها باذن ربهم من کل امر * سلام هی حتی مطلع الفجر."

«ما "آن" را فرود آوردیم در شب قدر، و چه می ‌دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه برتر است، فرشتگان و آن روح در این شب فرود می ‌آیند، به اذن خداوندشان از هر سو، سلام بر این شب تا آن گاه که چشمه خورشید ناگهان می ‌شکافد!»
تاریخ، قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تکان و تپشی که همه چیز را برمی‌کَند و همه خواب‌ها را برمی ‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می ‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.
این شب قدر است...
و تاریخ همه، این ماه‌های مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی ‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می ‌گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندی شبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می ‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می ‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می ‌دمد، شب قدر!

این شب قدر است...

شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد می ‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پر شکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منا است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
شبی که از هزار ماه برتر است، آنچنان که بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» بر ملتی و نسلی فرود می ‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، بر اندام این اسلام اسلکت شده، بر گور این نسل مدفون و بر قبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست، اما شب قدر؟

شب قدر

شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه‌ای، بوته ی خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن، خشک و غبارآلود زیستن و مردن! هر کسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماه‌ها همه تکراری و سرد و بی ‌معنی می‌گذرد، گاه شب قدری هست و در آن از همه ی افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی بر تو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت و خلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، درگیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان، ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را در شب این کویر می‌توان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام، سلام، ... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق بر لب‌های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ی ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر این شب سلام !

مجموعه آثار 2-خودسازی انقلاب

  • علی مزینانی