هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد
اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد
سرمای بیداد خزان باغ مرا پژمرد
امسال تقویمم بهاری مختصر دارد
رحمی به حال شاخه ی پرپر نخواهد کرد
شهری که در دستانِ گلچینش ،تبر دارد
ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو
چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد
یاسین مخوان در گوش شهر غافلان زیرا
قلبی سیاه و چشم کور وگوش کر دارد
کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند
این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد
اری گلم تنها فقط داغ تو کافی بود
تا که توان از جان من یکباره بردارد
رخصت اگر میدادی آتش میزد آنها را
چون ذوالفقارم بغض های شعله ور دارد
باران حریف چشمهای مجتبایت نیست
دریای ماتم در دل چشمان تر دارد
انجام کار خانه را بسپار بر فضه
کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد
عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر
وقتی که میدانی دعاهایت اثر دارد
از اول شب درد تصویر در و آتش
در خاطر تو رفت و آمد تا سحر دارد
با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت
حالی شبیه یک مریض محتضر دارد
تنها تر از اینم نکن با رفتنت بانو
حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟
روح الامین بدو ورودش پشت در می گفت:
اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد
🖌شاعر؛ منصوره محمدی مزینان
(شاخه ی طوبای جهان)
شاخه ی طوبای جهان فاطمه اطهر است
راضیه و مرضیه و عاطفه و کوثر است
دختر والای نبی ام پدر باشد او
همسر والای علی بر حسنین مادر است
فخر زنان جهان نابغه ی انس و جان
مأمن هر بی پناه بر ضعفا یاور است
باغ سخاوت بود نور جماعت بود
بحر عدالت بود شافعه ی محشر است
صابرةالصابرین شافعةالشافعین
نابقة النابقین بر همه عالم سر است
نور خدا در دلش مهد صفا محفلش
فخر جهان حاصلش حامی پیغمبر است
بضعه ی جسم نبی پشت و پناه علی
پیرو راه ولی بر دو جهان اختر است
عابدة العابدین ساجدة الساجدین
عالمة العالمین بر ظلمات انور است
خوبی اش از حد فزون باقی باغ جنان
ظل خدای جهان نور ده داور است
بحر سخاوت بود اصل کرامت بود
ام امامت بود اسوه ترین مادر است
مادر یازده امام همسر فخر انام
زندگی او پیام زاول تا آخر است
گل ز جمالش خجل چرخ فلک مضمحل
کی بشناسد ورا.کو چه بها گوهر است
نوگل کوته سنین بوی خوشش را ببین
میرسد اندر مشام.به ز عد و عنبر است
سرّ خدای جهان رایحه آسمان
روی مهش شد نهان چشم همه بر در است
مادر صاحب زمان گلشن باغ جنان
غایت کون و مکان بر همگان سرور است
قامت او شد دو تا از ستم اشقیا
گوی نگویی که او دختر پیغمبر است
مهدی صاحب زمان منجی کل جهان
داد ورا می ستان او که تو را مادر است
در صف روز جزا موقع مزد و سزا
دست مزین را بگیر او که تو را نوکر است
🖌شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه
زهرای علی مثال بودی بانو
هر آینه در کمال بودی بانو
کشتند تورا صحابه تاریکی
بر گردن ظلم وبال بودی بانو
🖌شاعر؛ محمدمهدی مزینانی
🌹🌹🌹
عصمت الله وقت آن نیست که فریاد کنی
به دمی کاخ ستم را همه برباد کنی
گر علی بسته به زنجیر عدو گردیده
مهدی ات را تو به امداد دمی یاد کنی
ای که مظلومه ای و همره مظلوم شدی
شکوه ی ظلم و ستم را به کجا داد کنی
ناخدای همه گردیده و ساحل ببری
کشتی پر ز تلاطم دگر امداد کنی
ارث بر زینب مظلومه تو دادی به یقین
ورنه در کرببلا شکوه ز بیداد کنی
ای که قوت سحرت را به اسیری بخشی
با عنایت به فقیر از غمش آزاد کنی
همه ی دلخوشی ام درصف محشر این است
به شفاعت دل ناشاد مرا شاد کنی
گر فراخوان بزنی منتقم خون حسین
حرم آل نبی از ستم آزاد کنی
منتظر دیده به ره مانده مزینان ولی
همچنان صبر بر این قصه ی فریاد کنی
🖌علی مزینانی عسکری
🌹🌹🌹
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan