علی شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی شریعتی» ثبت شده است

۲۱
خرداد
۹۴

 هشت روز دیگر سالروز شهادت فرزند کویر مزینان می رسد روزی که با رجعتش سرآغاز خیزش دانشجویان و حرکت توفنده ملت علیه رژیم ستمشاهی شد و او شریعتی شد برای نسل امروز و هر روز سخنان ارزنده اش حتی به طنز بعضی از کسانی که می خواستند شخصیت او را بد جلوه دهند؛ هادی راه و گرمی محافل مشتاقان شد .

سی و هشت سال از شهادت دکتر علی مزینانی شریعتی می گذرد چه برایش سالگرد بگیرند و چه به بهانه های مختلف یادی از او نکنند شریعتی شریعتی است و این شمع کویر همیشه نامیراست و پسر مزینان نامش نامی ترین نامداران مزینان ، سبزوار و خراسان بزرگ است...

شاهدان کویرمزینان به مناسبت فرا رسیدن سی و هشتمین سالگرد شهادت فرزند شایسته ی کویر دکتر علی مزینانی شریعتی همانند سالهای گذشته هر روز مطلبی تازه که تا کنون در در این پایگاه منتشر نکرده تقدیم مخاطبان گرانمایه می نماید و در این راه از تمامی فرهیختگان مزینانی و غیر مزینانی طلب همراهی می نماید تا چنانچه خود نوشته ای دارند و یا مطلبی شایسته ی بازنشر در فضای مجازی سراغ دارند  برای ما به ایمیل alimazinani@mihanmail.ir  ارسال نمایند.


۹۳۰۳-۵t323


سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر می‌خواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»

پدرم می‌گفت، آزادی یعنی آزادی مخالف

دکترعلی شریعتی دارنده پروژه‌ای است که البته با او شروع نشده و بعد از او نیز متوقف نمانده است، طرحی برای تحول اجتماعی و شیوه زندگی که موافقین و مخالفین خود را حتی در میان دوستداران خود شریعتی دارد. احسان شریعتی را می‌توان به‌راحتی به پرسش گرفت و با او صمیمانه به گفت‌وگو نشست.

فرزند ارشد و تنها پسر دکتر علی شریعتی. کسی که مخاطب بخشی از نامه‌های معروف و تاثیرگذار پدرش در روزهای طوفانی منتهی به انقلاب بود. یکی از مشهورترین دیوارنوشته‌های آن روزهای به‌یاد ماندنی، این سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر می‌خواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»! شریعتی پسرش را به عنوان نماینده سیل مخاطبانش محسوب می‌کرد و امید داشت که احسان راه ناتمام او را در پیش گیرد. احسان ۱۸ساله که به خواست پدر برای تحصیل در آمریکا اقامت گزیده بود، در ابتدای تحصیلات آکادمیکش، پدر را از دست داد پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در آمریکا و اروپا در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت‌نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود فلسفه اگزیستانسو فنومنولوژی کرد.

شریعتی در سال ۱۳۸۶ و به‌مناسبت سی‌امین سالگرد درگذشت علی شریعتی به ایران برگشت و در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد.

در ترم اول تدریس او در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌های اگزیستانس به او واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت. او گاهی به عنوان استاد داور پایان‌نامه‌ها در دانشگاه تهران حضور می‌یابد. سی و ششمین سالگرد درگذشت استاد بزرگ علی شریعتی بهانه‌ای شد تا با وی گفت‌وگو کنیم، مشروح مصاحبه تفصیلی «آرمان» با این استاد دانشگاه در ذیل آمده است:

آقای دکتر برخی می‌گویند که اندیشه را در ابتدای امر دکتر شریعتی بر اساس افکار و اعمال سید جمال الدین اسد آبادی بنیاد گذاشته، آیا شما این تعبیر را قبول می‌کنید؟
اصطلاح اسلام سیاسی توسط مستشرقین اروپایی به وجود آمد و بعد رایج شد واکنون هم ما به کار می‌بریم. اشخاصی مثل اولیویورای فرانسوی و اینگونه شرق‌شناسان، یعنی ایران و اسلام شناسان، این اصطلاح را آوردند برای اصطلاح که چند دهه است در جهان اسلام شروع شده که بعضی اوقات غربی‌ها می‌گویند ولی این اصطلاحات دقیق نیست زیرا اسلام به ذات خودش از روزی که پیامبر (ص) یک دولت شهری را ایجاد کرد، سیاسی بوده و همچنین اسلام به عنوان یک پارامتر دینی، عقیدتی و فرهنگی در همه معادلات سیاسی و تحولات تاریخی نقش بازی کرده است.

دین اسلام از روزی که آمده با امپراتوری‌ها درگیر شد و تا به امروز نقش سیاسی بازی کرده است. بنابراین این اصطلاح اسلام سیاسی رسا و روشن نیست. ولی اگر منظور احیاگری، اصلاح‌گری رنسانس، رفرماسیون معادل‌های اسلامی آن چیزی باشد که در غرب به آن نوزایی و بازپیرایی دینی می‌گویند، بله، این جریانی است که از زمان سید جمال‌الدین اسد‌آبادی تا اقبال لاهوری و تا دکتر شریعتی در ایران یک پروژه‌ای بوده که خیلی به هم پیوسته بوده و یک از حلقه‌هایش شریعتی است ولی پیش از او و پس از او هم تداوم خواهد داشت.

منظورتان این است که دکتر شریعتی از راه و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی الگوبرداری کرده؟
بله، یعنی سید جمال الدین اسد آبادی را یک پیشگام یا یک بنیانگذاری می‌دانستند که یک پروژه‌ای را طرحی افکنده برای رنسانس نوزایی عالم اسلامی، و بویژه چون از ایران خاستگاه آن بوده است، در ایران هم در نهضت‌های تنباکو و مشروطه و غیره می‌بینیم که اثر آن احساس می‌شود، ولی واقعیت این است که او در سطح بین‌المللی کار می‌کرد، یعنی جهان اسلام و حتی به غرب رفت و با متمکنین غربی وارد بحث شد.

تا چه حد آثار و تفکرات لویی ماسینیون روی رویکرد استاد شریعتی موثر می‌دانید؟
لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس بزرگی بود تلاش او این بود که اسلام و مسیحیت را به هم نزدیک کند. خودش در تاثیر عرفان اسلامی قرار داشت بویژه حلاج که تمام عمرش را برای نوشتن زندگی حلاج گذاشت و البته درباره سلمان فارسی هم کار کرده است که درباره سلمان فارسی که دکتر شریعتی آن را ترجمه کرده است و همچنین حضرت فاطمه (س) که در فاطمه فاطمه است دکتر تاثیر آن را می‌بینیم. لویی ماسینیون یک نگاه معنوی بین ادیان توحیدی داشت. که بتواند بویژه در عرفان پلی را بزند.

چون به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان حالی یا عرفان شهودی نزدیک بود که تاثیر آن را بر دکتر شریعتی می‌بینیم هست. اما بعضی از شاگردان ماسینیون مثل هانری کربن تحت تاثیر سهروردی که خود ماسینیون به او معرفی کرده بود و بعدابن عربی قرار داشتند. در این جا یک تفاوت‌هایی بین ماسینیون و هانری کربن هست که همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحله‌های عرفان نظری وحدت وجود می‌بینیم.

به نظر شما یا خیلی از کارشناسان آقای دکتر شریعتی اصلا توجهی به عرفان داشتند. ما می‌بینیم که نوشته‌های ایشان حالت عارفانه هم دارد اما این بحث اسلامی که به عنوان راه مبارزه معرفی کرده بودند تا چه حد با عرفان ارتباط داشت؟ آیا می‌شود چیزی را بازخوانی کرد؟
بله، عرفانی که مدنظر دکتر بود. آن سنت عرفان اولیه خراسانی، تسامح و عرفان حالی و شهودی بود که ماسینیون هم در غرب روی آن کار کرده ولی دکتر شریعتی در تفاوت با عرفان نظری، عرفان قالی یا عرفان وحدت وجودی، برای آن یک نقش مسئولیت اجتماعی هم قائل بوده است. یعنی می‌گفت این جنبش‌های عرفانی، جنبش‌های انقلابی هم بودند. مثلا شما می‌بینید در جنبش‌هایی مثل نقطویه، سربداریه و حتی تا صفویه در آغاز، اینها یک نقش اجتماعی مستقیمی پذیرفته‌اند.

نقشی که سر بداریه در همه جا بازی کردند. به جرات باید گفت این عرفانی نیست که دنیا گریز باشد و انزوا گرا باشد بلکه عرفانی است که تعهد اجتماعی دارد. و مشخصاتی دارد که آن را با عرفان‌های صوفیانه هندی و دنیا گریز متفاوت می‌کند، ولی علاوه بر آن باز شریعتی یک بازخوانی از همان عرفان سنتی هم می‌کند یعنی با فلسفه‌های اگزیستانست جدید و یک نگاه مدرن به عرفان که در مثلث تکلیف عرفان برابر با آزادی که از آن صحبت می‌کند، دارد. این عرفانی است که با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی آزادی‌های برابری طلبی، رابطه تناسب و تعادل و رابطه اکمال متقابل دارد. این طور نیست که فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.

راه و تفکر پدر بزرگ شما مرحوم محمد تقی شریعتی در جهت‌گیری فکری استاد چقدر موثر بود؟
استاد محمد تقی شریعتی در واقع بیشترین تاثیر بین آن معبودهای من به قول دکتر در کتاب کویر ذکر می‌کند داشته است. خود کتابخانه استاد، آموزش استاد و راهی که باز کرد در زمینه نو اندیشی دینی با تشکل کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، بعد از شهریور ۲۰ ایشان یک جلسات قرآن و تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مشهد داشت که بعدا به تشکیل کانونی انجامید. این کانون، که خود دکتر علی شریعتی هم در آن زمان شاگرد این کانون بود، در ترجمه‌های اولیه‌ای که از جودت مصری می‌کنند، اصول اقتصادی اسلام یا خود استاد ترجمه می‌کند و ابوذر غفاری که دکتر شریعتی ترجمه و تالیف می‌کند. می‌بینیم که این همسویی و تاثیر اولیه را استاد بر دکتر داشته است.

با توجه به این ۳ پیشینه، آقای دکتر تاثیر داشتند. چشم‌انداز انقلاب اسلامی را در تشکیل یک حکومت اسلامی، بر اساس نو اندیشی دینی تصور می‌کردند. آیا این همان چشم‌انداز مدنظر استاد شریعتی بود.
بهتر است بگوییم اسلام نواندیش. به هر حال در برابر اصولگرایی یا سنت گرایی یک نوع اندیشی نوگرایی هم داریم یا نوزایی یا نوپیرایی، باز پیرایی که هر چه اسم آن را بگذاریم. اصولا جامعه ایران که از زمان مشروطه وارد دوره عصر جدید شده بود، و شهر‌ها تشکیل شد و طبقه متوسط شهری و تحصیلکرده دانشگاهی جوانان و افکار عمومی طبعا با نواندیشی دینی بود که با اسلام آشنا شدند و به انقلاب پیوستند.

اگر دعوتی سنت گرایانه یا بنیاد گرایانه بود از روز اول نمی‌پیوستند به همین دلیل شریعتی از سوی مخالفین انقلاب متهم می‌شود که او زمینه‌سازانقلاب بوده و درست هم هست، شریعتی زمینه‌سازانقلاب بوده است. اما منظور شخص شریعتی نیست، مجموعه نسلی است که با شریعتی، پیش از شریعتی و پس از او، این تلاش‌های مشابه کردند. یعنی نو اندیشان و روشنفکران انقلابی مسلمان که این زمینه‌سازانقلاب شد. اما از نظر نظری، از نظر عملی انقلاب ایران دلایل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشخصی دارد که در اکثر مواقع خارج از اراده هست. یعنی اگر اینها هم نمی‌بودند این به صورت شروع یک انفجار و جنبش‌هایی که الان هم در جهان اسلام هم می‌بینیم راه افتاده به وجود می‌آمد. اما نقش اینان این بوده است که یک پرسپکتیو و یک چشم‌انداز دیگری و تازه‌ای به این جنبش بدهند که در مسیرهایی که الان در کشور‌های دیگر اسلامی می‌بینیم نیفتد بلکه یک مسیر پویش عدالت و آزادی خواهانه و استقلال و توسعه طلبانه‌ای باشد که ملت ایران از زمان مشروطه می‌خواسته بگوید.

تحول وارد عصر جدید شود و عدالت و نظامات مدنی و حقوقی جدید شود، البته با فرهنگ ملی و مذهبی خودش می‌پذیرفته و باید ببینیم ذائقه اش چه بوده است؟ اینها این را درست تشخیص دادند و یک زمینه انقلاب و اصلاح و تغییر خواهی و تحول خواهی در ایران به وجود آورده است، جنبشی است که ادامه دارد نه اینکه فقط همان حوادث دوران انقلابی یا دوران نظام بعدش یا اینها باشد. نه این یک جنبش تغییر و تحول خواهی است که می‌بینیم الان زمینه آن در کشورهای مختلف اسلامی هست. اینکه چه سرنوشتی پیدا می‌کند و بعد ممکن است به انحراف بینجامد، مثل انقلاب فرانسه که ۲۰۰ سال گذشت و همه مراحل و فراز و نشیب‌ها را دید و نهایتا تسلیم شد و این جمهوری دموکراسی شکل گرفت.

آقای دکترتعریف شریعتی از آزادی چه بود و رابطه اش با عدالت در چیست؟
آزادی یک آرمانی است مانند عدالت، قدیمی است در تاریخ بشر، بشر به میزانی که آگاه می‌شود ناقد وضع موجود می‌شود و می‌خواهد آزاد شود از وضعیت اسارت‌باری که احساس می‌کند که گرفتار است. چون انسان یک روال طبیعی دارد، یک جسمی دارد، در طبیعتی زندگی می‌کند و در چهارچوبی محدود است و شریعتی به آن زندان طبیعت می‌گوید. این نخستین زندانی است که ایشان تعریف کرده است. زندان دوم تاریخ است. یعنی هر کدام از ما یک تاریخی داریم که در زمان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه جوامع بشری که می‌بینید، بویژه در جوامع هندی – اروپایی، جوامعی که طبقاتی بودند واستعماری بودند و فئودالیزم و کاپیتالیسم اینها نظام‌هایی هستند که استثماری هستند و بشر به دنبال عدالت و آزادی هست و نمی‌خواهد به نظام‌هایی که سلطنت باشند وجباری باشند یا نظام‌های اریستو کراسی و الیگارشی باشند) یعنی اقلیت حکومت کند و دموکراتیک باشد یا تئوکراتیک باشند به تعبیر شریعتی اراده خدا در تاریخ بر این قرار است که مردم حکومت کنند و مردم نمایندگان خدا هستند.

بنابراین مردم هم خواستار یک نظام مردم‌سالار آزاد هستند، آزاد و برابر یعنی شهروندان، تعریف شهروندی، اصولا زمان یونان باستان، تساوی و آزادی فکر، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی که در نظام‌های کدخدا‌منشی واژه دل ستیز به اصطلاح دسپوتیزم واژه ایرانی هم هست یعنی استبدادی که در غرب می‌گویند، این یک نفر آزاد است، ارباب است، بقیه رعیت یا سوژه‌های او هستند. خوب این تفکر توحیدی که همگان را مساوی می‌داند نفی می‌کند و به انسان، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیک شدن به شجره ممنوعه، در واقع این آزادی را می‌دهد که انتخاب کند نه بگوید یا آری و مسئولیت انسان بر عهده اوست شروع می‌شود و در تاریخ و در جامعه تا می‌رسد به خود فرد که من از درون خود چگونه می‌توانم آزاد شوم. یعنی روان شناختی که من دارم که به قول روانکاوان که من ناخود آگاهم بر من حکومت می‌کند و من آزاد نیستم، این جا این ۴ زندان با ۴ روش علم از طریق آزادی از طبیعت، تخصیص یا عمل در تاریخ برای حرکت از جبر به سوی آزادی و در جامعه به سوی جامعه مردم سالار برابر آزاد و در انسان به سمت رستگاری، فلاح و نجات معنوی که شعار اسلام هست. لا‌الله الا‌الله.

اینها همه یک سری پروژه‌رهایی‌بخشی در اندیشه شریعتی است، اندیشه شریعتی یک پروژه رهایی بخشی از این ۴ زندان هست و یکی از این ابعاد هم دور سیاسی آزادی هست که به قول یکی از فلاسفه آزادی یعنی آزادی مخالف. یعنی اینکه ما به قول شریعتی، اینکه یک مکتب خود را حق می‌داند یا باطل این نیست که دیکتاتوری ایجاد می‌کند بلکه برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه. پدر می‌گفت: آزادی یعنی آزادی مخالف.

آقای دکتر حالا چرا جوانان این نسل که فاصله زمانی بسیاری با دکترشریعتی دارند به آرای ایشان روی آورده‌اند؟
به این دلیل که اگر شریعتی پاسخی بود به صورت مساله دوران خودش، امروز کاملا منسوخ می‌شد، ولی شریعتی چون چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حرکت کرد، اول اینکه خود شخصیت و منش شریعتی برای نسل ما جذاب هست به همین دلیل کویریات ایشان مورد توجه امروز است، نکته دوم نقد سنت هست در اسلام‌شناسی شریعتی، تا همه مسلمین بتوانند از زندان استبداد، استثمار و استعمار آزاد شوند بنابراین ریشه را دراستحمارمی‌گیرد. این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و زنده، چون مورد مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبه‌های دیگری که مربوط است به آن دوران و مسائل خاصی که دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است. امروز هزاران شریعتی داریم.

به نظر شما پروژه شریعتی اگر بخواهد امروز ادامه پیدا کند، در چه قالبی بیشتر می‌تواند موفق شود؟
تثلیث نهایی شریعتی که سنتز فکری او بود، تثلیث عرفان برابری آزادی، است؛ که در بعد فردی از عرفان شروع می شود و در بعد اجتماعی هم از آزادی شروع می شود تا به سمت اجتماع و عدالت یا امر سوسیال برود ونهایتا به سمت فلاح و معنویت و تعالی و رشد به معنای اسپیریتوال. این سه جنبه در شریعتی با هم مطرح است و می‌گوید اگر من بخواهم کل اندیشه ام را خلاصه کنم در همین نفی تثلیث زر-و-زور-و-تزویر است. تزویر هم یعنی استحمار و معادل هایش در آثار شریعتی زیاد است.

در قرآن هم ما داریم که جامعه کتاب، ترازو و آهن یعنی جامعه ای که آگاهی و عدالت و رشد و توسعه یا قدرت اقتصادی یا نظامی همراه شوند. این سه بعد از شریعتی یک تفکر جامع می‌سازد و البته در هر مرحله متناسب با تضاد اصلی روز و مانع اصلی یک جنبه اش برجسته می شود. در حال حاضر به شکل محلی local ، یعنی در ایران و منطقه اسلامی، خوب آن جنبه نقد سنت نوزایی دینی برجسته می شود؛ اما در سطح بین المللی اصولا این جنبه اعتراضی- انتقادی علیه نظم نوین جهانی و اینکه چه جهانی می‌خواهیم ، جهان (دیگر) سازی را در بحثی با مجله «ایران فردا» توضیح دادم. می بینیم که در هر دوره و به قول دکتر با تغییر « جغرافیای حرف» یک جنبه از این تفکر می تواند برجسته شود. اما شناخت شخصیت معنوی و روحی شریعتی مهم‌تر از آثار و اندیشه و نظریات اوست.

نظریه امت و امامت سال‌ها دستمایه انتقاد از دکتر شریعتی بود، برخی از روشنفکران سکولار و افرادی که نسبت به طرح نظریه ابراز ناخرسندی کردند. و معتقدند این رویکرد روند دموکراسی را قبل از انقلاب و پس از انقلاب کند کرده است. دیدگاه شما در این باب چیست؟

این بحث امت و امامت، نخستین سخنرانی بوده که در سال ۴۸ در حسینیه ارشاد دکتر شریعتی مطرح کرده و در آن زمان همزمان بوده با کنفرانس‌های باندونگ، که کشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهد‌ها به رهبری ناصر وتیتو و نهرو و… آمدند و در آن جا بحث‌هایی مطرح شد. دکتر شریعتی هم متاثر از آن نتایج و بحث‌ها بود که اینها برای شان این مساله مطرح شد که در جوامعی که توسعه نیافتند، می‌خواهیم دموکراسی لیبرال سوری را چگونه اجرا کنیم؟ اگر بخواهد فقط سوری نباشد.

چون می‌تواند همین دموکراسی لیبرال سوری، با تجربه‌ای که از زمان دکتر مصدق در رای‌گیری انتخابات مجلس پیش آمد که فئودال‌ها می‌آمدند و دهقان‌ها را بسیج می‌کردند و رای‌سازی می‌کردند، بعد او شرط با سواد بودن را مطرح کرد، این جا دکتر شریعتی یک بحثی دارد به نام رای و عدد که چگونه می‌شودرای را به یک رای آگاهانه مستقل کرد، در یک جامعه عقب مانده و در این جا می‌خواهد بخش روشنفکر را برجسته کند یعنی می‌خواهد بگوید که آگاهی بخشی را می‌توان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا یک ابهامی که وجود دارد در این تز یا نظریه‌ای که در آن کشور‌ها به تجربه گذاشته شد این بود که روشنفکران انقلابی تا اطلاع ثانوی می‌توانند دخالت کنند و این قدرت را در دست بگیرند تا شرایط مساعد بسازند برای یک دموکراسی واقعی یعنی آگاهی را بالا ببرند. آموزش ببینند، تا مردم مشارکت کنند و به تدریج دموکراسی برقرار شود.

این مرحله گذار قائل شدن، یک ابهام و یک اشکال دارد و آن این است که در خود این آزمون دموکراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دوره‌های انتخاباتی هست که مردم با نامزدها و برنامه‌ها آشنا می‌شوند و آگاهی بخشی به وجود می‌آید. اگر قدرت خودش را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم نباشد. اولا خود قدرت فاسد می‌شود. و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین کنند دموکراسی، این جا این تجربه در کشور‌های نامبرده ناموفق بود و بعدها دکتر شریعتی در آثار بعدی مثل بازگشت به خویش و دیگر آثار تجدید نظری می‌کند. یعنی می‌گوید اصلا روشنفکر نباید در قدرت وارد شود. بلکه روشنفکر باید زمینه آگاهی بخشی را فراهم کند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند که آگاه شده باشند و بتوانند این دموکراسی را تحقق ببخشند. این نظریه نهایی شریعتی هست ولی امت و امامت چیزی که از آن باقی می‌ماند که همچنان معتبر هست به نظر من خود صورت مساله هست اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چه هست؟ و این کاری است که شریعتی بعد از فارابی و ابن خلدون یعنی آرا اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون می‌شود گفت که متون اندیشه سیاسی جدی کم داریم.

به شکل ذاتی و مفهومی بگوید که هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چه هست؟ در حالی که مسیحیت با اینکه دینی است که می‌گوید که باید کار قیصر را به قیصر واگذار کرد یعنی خود را غیر سیاسی می‌داند، اما بزرگ‌ترین متفکرین سیاسی در همین تاریخ مسیحیت به وجود آمدند هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم، خود آگوستین که شهر خدا نوشته. فرض کنیم در قرون وسطی اندیشمندانی مثل پادوا و امثال او کسانی بودند بعد راه مدرن را بنا کردند. اینها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند. همین مفهوم جامعه مدنی را آوردند یا بعدا هم که ماکیاول و تئوریسین‌های قرادا اجتماعی اینها متفکرین بودند اما ما از این متفکرین کم داریم.

بعد از شریعتی هم جریان روشنفکری ضربه جدی دید؛ حتی امروز می‌توان گفت طراوات گذشته را ندارد؟
ولی شریعتی آمد با شجاعت، بدون اینکه بترسد که متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است. قطعا فلسفه سیاسی است. اسلام با فلسفه سیاسی کلاسیک غربی متفاوت است. و بعد هم در تشیع این دوره‌ها گذرانده شده و البته اجتهادی که کرد، و دستاورد بزرگ این کتاب هست، این است که دوره غیبت که ما وارد می‌شویم، دوره دموکراسی است، دوره مردم سالاری است.

همان که فرمودید سطح مردم بالاتر می‌رود؟
بله «رای» بتدریج بوجود می‌آید. همان‌طور که اقبال لاهوری می‌گوید در دوره «خاتمیت» وحی به معنای سنتی قطع می شود و عقل به معنای جدید آن جانشین می شود. انسان دیگر خود اجتهاد می کند. در دوره «غیبت» هم رای مردم وارد می شود. و این به اصطلاح مبنایی برای پذیرش دموکراسی می شود. شریعتی طبعا می گوید این دموکراسی، یک دموکراسی لیبرال ۱۰۰ درصد، به معنای غربی، نیست، بلکه یک دموکراسی متعهد و مهتدی است. «متعهد» غیر از معنای خاص جهان سومی جنبش «غیرمتعهدها»، بلکه به معنای پذیرش یک برنامه وبه هدایت نوعی مبارزه و رهبری فکری. اما به هر حال شریعتی به دموکراسی کامل سیاسی معتقد است (ولو همراه با دموکراسی اجتماعی-سوسیال و معنوی-اسپیریتوال).

اخبار سیاسی – آرمان

 

  • علی مزینانی
۰۴
تیر
۹۳

خبرگزاری فارس: خاطره جالب محمدتقی شریعتی از علی شریعتی/ پسری که پدرش را جاودانه کرد


محمدمهدی عبد‌خدایی در گفت‌وگو مشروح با فارس:
خاطره جالب محمدتقی شریعتی از علی شریعتی/ پسری که پدرش را جاودانه کرد

یک شب دیدم چراغ منزل علی روشن است نگاه کردم که علی دارد گریه می‌کند. دیدم مقاله‌ای در مورد حضرت رسول می‌نویسد و وقتی به مظلومیت حضرت رسول رسیده است خودش دارد گریه می‌کند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  خبرگزاری فارس، رحمت رمضانی: علی شریعتی مخالفان و موافقان جدی داشت و طنز روزگار این است که موافقان و مخالفان شریعتی دچار دگردیسی شدند و دوستان دیروز مخالف شدند و مخالفان شریعتی عموما با حفظ مواضع خود و انتقاد‌ها از شریعتی دفاع می‌کنند. برای بررسی دقیق‌تر این موضوع با محمد مهدی عبد‌خدایی به گفت‌وگو پرداختیم که در ذیل می‌آید:

 *علی شریعتی در چه فضای تاریخی دست به مبارزه زده است و شرایط آنروزگار چگونه بوده است؟ 

 تبلیغات گسترده‌ای علیه رژیم شاه در دانشگاه‌ها می‌شد این تبلیغات ضد رژیم در دانشگاه‌ها بیشتر جنبه توده‌ای و مارکسیستی داشت تا جنبه مذهبی.

 با نگاهی به تاریخ مبارزات علیه رژیم شاه در دانشگاه‌ها در سال‌های 26 ـ 27 تا 1330 پی به این نکته می‌برید بیشترین جمعیت معترضان به رژیم شاه و مبارزان کمونیست‌ها بودند. به همین دلیل کمونیست‌ها مبارزات علیه رژیم را در دانشگاه رهبری می‌کردند. حتی جبهه ملی در برابر کمونیست ها در اکثریت نبود. علی شریعتی با فعالیت و سخنرانی در حسینه ارشاد در سوق دادن دانشجویان به سمت روحانیت و مذهب نقش موثری داشت و توانست دانشجویان را متمایل به دین کند البته مدرسه و دبیرستان علوی و مرحوم کرباسچیان و روزبه در فرستادن بچه  مذهبی‌ها به دانشگاه نقش موثری داشتند.

اما فعالیت دکتر علی شریعتی در دانشگاه مشهد و حسینیه ارشاد وزن نیروهای مذهبی را در دانشگاه بیشتر کرد. علاقه دکتر به روحانیت ـ به قول خودش تشیع علوی ـ و استفاده از ادبیات روز و چپ گرایانه که کل نیرو‌های جوان و دانشجو که فکر می کردند. با نگاه چپ و نظریات چپ می توانند علیه رژیم شاه مبارزه و انقلاب کنند. را علاقمند به انقلاب اسلامی و روحانیت کرد.

جوانان مبارز که نگاه چپ‌گرایانه به مبارزه داشتند رهبری به نام دکتر علی شریعتی پیدا کردند که با توجه به این نقش می توان دکتر علی شریعتی را یکی از پیشگامان وحدت حوزه و دانشگاه بعد از استاد مطهری دانست.

 *منتقدان شریعتی دو دسته هستند برخی مانند حجت الاسلام حمید روحانی معتقدند که شریعتی عامل ساواک بود و برخی دیگر معتقدند علی شریعتی از لحاظ فکری نزدیکی های به رژیم پهلوی داشت نظر شما چیست؟

ـ این سخن که شریعتی با رژیم پهلوی اشتراکاتی داشت یک سخن است و اینکه رژیم پهلوی از سخنان دکتر علی شریعتی بهره وری تبلیغاتی می‌کرد یک چیز دیگر است.

دکتر علی شریعتی فارغ التحصیل دانشگاه سوربن فرانسه است. ژان پل سارتر فیلسوفان هم عصر شریعتی و مطرح در فرانسه بود که ـ  طرفدار سوسیالیسم دموکراتیک  و نظریه پرداز اگزیستانسیالیسم بود. دکتر شریعتی تحت تاثیر نگاه سارتر و کارل مارکس به تاریخ قرار می گیرد.

اگر چه در اروپا به منابع تاریخی مسلمانان و شیعه توجه داشت. اما بیشترین منابع تاریخی اسلام که به آن رجوع می‌کرد تاریخ طبری بود که از منابع معتبر تاریخی اهل سنت است. دکتر بعد از خوانش تاریخی متون اسلامی به خصوص منابع اهل سنت بدون اینکه آنرا با تاریخ شیعه تطبیق دهد. برداشت فلسفی از تاریخ کرده است. برای روشن شدن این مطلب مثالی می‌زنم به طور مثال در شیع علوی و شیعه صفوی اینگونه برداشت می کند. دلیل موفقیت محمود افغان نابسامانی حکومت صفویه از درون بود.

این نگاه به تاریخ براساس نظریه تز و سنتز هگل است. که معتقد است درون هر حکومتی و در طول زمان نیروی اجتماعی ضد آن حکومت ایجاد می شود و در نهایت پیروز می‌شود. اما به نظرم دلیل شکست شاه سلطان حسین این نیست. شاه سلطان حسین مردی بی‌عرضه و مقدس مآب بود به این دلیل کشور را به سمت هرج و مرج و آشفتگی برد و محمود افغان از این آشفتگی نهایت استفاده را برد.  خود شریعتی هم می نویسد درحالی که محمود افغان به دروازه های اصفهان پایتخت آنزمان ایران رسیده بود سلطان حسین بجای اینکه چاره‌ای بیاندیشد در حال بحث بی مورد و خشک‌مقدسانه بود.  شریعتی این شکست تاریخی را با سقوط تاریخی بیزانس مقایسه می‌کند. بیزانس در حال سقوط بود. اما کشیشان در حال بحث بودند که عیسی وقتی به آسمان رفت لاهوتی رفت یا ناسوتی.

نخستین کتاب دکتر شریعتی به عنوان ابوذر اولین سوسیالیست خدا پرست است. شریعتی در ایران تحت تاثیر سوسیالیست های خدا پرست مانند محمد نخشب بوده است. و بعد از رفتن به اروپا و آشنا شدن با تفکر سارتر و ماسینیون و دیگران این تفکر بر او غلبه پیدا کرد.

من از این جهت به دکتر شریعتی انتقاد دارم و استاد مطهری نیز با توجه به این دیدگاه شریعتی می گوید: «وقتی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد باشد من نمی‌آیم» چون مرحوم مطهری فلسفه خوانده است. سرچشمه سوسیالیسم را می داند همچنین اطلاع دارد که ماتریالیسم تاریخی از کجا سرچشمه پیدا می کند. سر انجام این نوع سخنرانی را درک می کند.

 دانشجویان آنروز ما درک مطهری و مطالعات او را نداشتند و سخنرانی شریعتی مورد استقبال آنان قرار می گیرد.  از این جهت بین آیت الله  مطهری و دکتر شریعتی اختلاف ایجاد می شود. دلیل استقبال از شریعتی در میان دانشجویان این بود که بین نوع استدلال شریعتی و دانشجویان آنزمان که تحت تاثیر سوسیالیسم بوده‌اند همخوانی وجود داشت. شریعتی به خوبی استدلال محمد نخشب و سوسیالیسم های خداپرست را تبیین می کرد. شریعتی اذعان دارد که کارشناس تاریخ است  تاریخی که هم خوانده است تحت تاثیر نگاه چپ آنروز است. به همین جهت شریعتی از دید فلسفه تاریخی سوسیالیسم به تاریخ نگاه می‌کند که این نگاه نقد دارم.

رضاشاه دانشگاه را در ایران تاسیس کرد تا پایه‌های نظری نظام پادشاهی در ایران به وسیله نظریه‌پردازان علاقمند به سلطنت مستحکم شود تا جوانان تحصیلکرده به نظام پادشاهی و کوروش علاقمند شوند. اما جنگ جهانی دوم موجب شد روشنفکران و فیلسوفان دچار دگردیسی در اندیشه شوند و بنیاد‌ها را تغییر دهند و به شدت ادبیات روشنفکری جهان چپ شد. ادبیات تحصیل‌کردگان و روشنفکران ایران نیز پیرو نظام جهانی چپ شد. فضای عمومی و دانشگاه‌ها و به خصوص دانشگاه تهران تغییر کرد به نحوی که اگر جوانی فارغ از کتاب‌های دانشگاهی کتابی را می‌خواست مطالعه کند.

انتخاب محدودی داشت یا باید کتاب‌های تقی ارانی و ترجمه کاپیتان مارکس را می‌خواند یا اگر علاقمند به رمان و ادبیات بود باید  خوشه‌های خشم «جان اشتاین بک» «خرمگس» با داستان «پیرمرد و دریا»‌ارنست همینگوی را می‌خواند. که این رمان‌ها نیز منتقد نظام سرمایه‌داری و حرکت به سمت سوسیالیسم را تبلیغ می‌کرد.

*خاطره‌ای از دکتر علی شریعتی دارید؟

محمدتقی شریعتی پدر علی شریعتی نزد پدر من آشیخ غلامحسین تبریزی درس تفسیر خوانده است.

در این زمینه مقام معظم رهبری سال 59 یا 60 در مجله سروش یک مصاحبه‌ای دارد که من به این علت خاطره دکتر علی شریعتی از پدرم است را بازگو می‌کنم در یک روز جمعه‌ای آقای دکتر علی شریعتی به اتفاق مقام معظم رهبری به منزل پدری ما می‌آیند. دکتر علی شریعتی نظریات خودش را نسبت به تاریخ می‌گوید پدرم می‌گوید: اشکالی ندارد که شما چنین استنباطی از تاریخ دارید اما نظرم(پدرم) نسبت به شما فرق دارد.

رهبری می‌گوید: زمانی از منزل آشیخ بیرون آمدیم دکتر علی شریعتی به من گفت: نمی‌دانستم در شیعه چنین روحانیون آگاه وجود دارد.

من دکتر را هم از نزدیک دیدم و هم در برخی از مجالسی که ایشان بودند حضور داشتم از جمله کانون حقایق اسلامی نیز رفتم.

محمد تقی شریعتی قبل از انقلاب از مشهد به تهران مهاجرت کرد و پشت حسینیه ارشاد آپارتمانی تهیه کرد و آنجا زندگی می‌کرد. من و چند نفر دیگر به دیدنش رفتیم و مقام معظم رهبری و محمدرضا حکیمی هم در خانه آقای شریعتی مهمان بودند.

 من برگشتم به آقای محمدتقی شریعتی گفتم بعضی‌ها در همه عمر خود قلم می‌زنند اما نویسنده نیستند برخی‌ها یک مقاله می‌نویسند اما نویسنده هستند. برخی تاریخ می‌نویسند اما مورخ نیستند اما ابن خلدون یک مقدمه نوشت و مورخ شد.

آقای شریعتی شما یک پسر داشتید اما پسرتان پسر بود. جاودانه‌تان کرده است برای همیشه نامت در تاریخ زنده نگه داشت.

محمد تقی شریعتی بلند شد و پیشانی مرا بوسید و زمان خداحافظی نیز دوباره مرا بوسید گفت حرف خوبی زدی.

 پدر دکتر خاطره‌ جالبی را نقل کردند و گفت: یک شب دیدم چراغ منزل علی روشن است نگاه کردم که علی دارد گریه می‌کند. دیدم دیدم مقاله ای در مورد حضرت رسول می‌نویسد به مظلومیت حضرت رسول رسیده است خودش دارد گریه می‌کند.

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟

 میزگرد «تاریخ ایرانی» با حضور محمدمهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان.

تاریخ ایرانی: گفت «می‌خواهم فریاد کنم؛ اگر نتوانستم، سکوت می‌کنم؛ خاموش مردن بهتر از نالیدن است» و خاموش ماند و مُرد با حرف‌هایی برای گفتن که نگفته ماند که گفته بود: «همیشه حرف‌هایی است برای گفتن و حرف‌هایی است برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرف‌هایی است که برای نگفتن دارد، حرف‌هایی اهورایی و برآمده از دل.» از خدا خواسته بود، «چگونه زیستن» را به او بیاموزد، «چگونه مردن» را خود خواهد دانست و پسرش احسان نقل کرده، پدر وقتی مقالاتی با امضای خود در روزنامه کیهان را دید، برآشفت و گفت: «اگر بی‌شرمی کیهان‌ها نبود، من خود را آتش می‌زدم.» حرف‌های نگفته دکتر علی شریعتی از آزادی‌اش از زندان انفرادی 18 ماهه در 29 اسفند 1353 با حرف‌های گفته بسیاری چه در زمان خود و چه طی این 40 سال تفسیر شد؛ مقالاتی که به نام او در سال 1354 تحت عنوان «مارکسیسم، ضد اسلام» در مجموعه «اسلام، انسان و مکتب‌های مغرب زمین» در روزنامه کیهان منتشر شد، در‌‌‌ همان زمان به شائبه همکاری وی با ساواک به عنوان جواز آزادی‌اش دامن زد که تا امروز که 37 سال از آن می‌گذرد، همچنان یکی از نقاط کانونی نقد و نظر موافقان و منتقدان این روشنفکر مذهبی است و در سالی که گذشت هم نظرات مختلفی پیرامون آن مطرح شد.

  احسان شریعتی گفته مقالاتی که در کیهان منتشر شد، جزواتی بود با جلد آبی که قبل از زندان وجود داشت و در چاپخانه حسینیه ارشاد به دست ساواک افتاد و بعد از اینکه نتوانستند از شریعتی مصاحبه تلویزیونی بگیرند، این مقالات را منتشر کردند. به گفته فرزند شریعتی، چاپ این مقالات در کیهان با اعتراض دکتر مواجه شد و آقای احمد صدر حاج‌ سیدجوادی، وکیل شریعتی هم علیه کیهان شکایت کرد.

  سعید حجاریان اما قائل به فریب خوردن شریعتی است: «ساواک به شریعتی گفته بود که جزوه‌ای برای ساواک و سایر مقامات درباره اعتقاد خودش نسبت به مارکسیسم و تحلیل شرایط تهیه کند و دکتر نیز همین کار را کرده است. در واقع سازمان اطلاعات، دکتر را فریب داده بود و با چاپ مقالاتی از دکتر در کیهان، که قرار بود برای مقامات باشد، تلاش کرد تا این طور وانمود کند که شریعتی با ساواک همکاری کرده است، در حالی که چنین چیزی نبود.»

  در چاپ ششم کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی - سیاسی ایران» نوشته رسول جعفریان که خردادماه امسال از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر و روانه بازار نشر شد، دو نظر مطرح شده است؛ نخست نظر سیدحمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می‌کند، دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی‌دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و... دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده‌اند. چنانکه در این کتاب آمده، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می‌کنند و بر نظری تاکید دارند که مطابق آن، نامه‌نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه‌ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می‌شود.

  سیدحمید روحانی، رییس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ایران در گفت‌وگویی در اردیبهشت ماه سال 1390 به سوالی درباره اختلاف دیدگاه خود با آیت‌الله خامنه‌ای درباره نوع روابط شریعتی با ساواک چنین پاسخ داد: «رهبر معظم انقلاب به خاطر ارتباطی که از نزدیک با شریعتی داشته‌اند و با توجه به شناختی که دارند فرموده‌اند که گروه خونی شریعتی به ساواکی بودن نمی‌خورد. من هم ادعا ندارم که ایشان ساواکی بوده است. اتفاقا تحلیل من این است که شریعتی قصد داشت از ساواک استفاده کند و کار خودش را پیش ببرد، ساواک هم از 2 جهت دید که شریعتی برایش مفید است، یکی از آن جهت که ضد آخوند است و یکی هم اینکه ضد مارکسیست است، اما اینکه کدام یک در این بازی برنده بودند و کدام ضرر کردند بحث دیگری است، اما این چیزی که شایع شده است من گفته‌ام او ساواکی بوده است اصلا این طور نیست و اگر کتاب نهضت امام را هم مطالعه کنید، هرگز تعبیر ساواکی بودن را در آن نمی‌بینید و مطالبی مبنی بر اینکه او مامور ساواک بوده یا پادو ساواک، غلط است. مساله این است که شریعتی اعتقاداتی داشت و در چارچوب اعتقاداتش، آن حساسیتی را که یک انقلابی نسبت به رژیم شاه داشت، نداشت. حرف من این است که ایشان مساله انقلاب سفید را باور داشت و مطالب او در این زمینه برای فریب ساواک نبوده است.»

  «تاریخ ایرانی» در سالروز آزادی دکتر شریعتی از زندان، میزگردی با حضور محمد مهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان با عنوان «دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟»، برگزار کرد که نگاهی دارد به شایعه همکاری شریعتی با ساواک، چرایی و چگونگی آزادی وی از زندان و بالاخص نقش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس‌جمهور فعلی الجزایر در آزادی ایشان و نیز نظرات شریعتی در خصوص مارکسیسم.

  جعفری و منصوریان که از دوستان نزدیک و صمیمی شریعتی بودند، خاطراتی از وی در ایام بازداشت و آزادی وی از زندان نقل کرده و برای نخستین بار به طور مشروح به شائبه‌ها درباره همکاری شریعتی با ساواک پاسخ دادند. عبدالمجید معادیخواه، دبیرکل بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی نیز در این میزگرد به تشریح فضای خاصی پرداخت که زندانیان سیاسی دهه 50 با آن مواجه بودند.

  در میزگرد «تاریخ ایرانی»، غلامعلی خوشرو، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوره اصلاحات و معاون علمی دانشنامه اسلام معاصر نیز حضور داشت و به ذکر خاطراتی از دوران دانشجویی و نقش خود در چاپ و تکثیر سخنرانی‌های شریعتی پرداخت.

 

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳


 
  درنگی در کویر دکتر شریعتی
محمّد فخارزاده

 

دکتر علی شریعتی (١٣٥٦-١٣١٢)

چکیده: دکتر علی شریعتی یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های اجتماعی و فکری ایران در نیم قرن اخیر به شمار می‌رود. در این نزدیک به سی سالی که از درگذشت او می‌گذرد، موافقان و مخالفان در مدح و ذم او سخنان بسیار گفته‌اند و طیف‌های تندروی هر دو گروه بنا به یک قاعده‌ی تجربی، «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». آن‌چه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته، واکاوی نوشته‌های او به منظور کشف زوایای پنهان شخصیت او از لابه‌لای آن‌هاست. به بیان دیگر بیشتر اندیشه‌ها و عقاید صریح و هویدای او در ترازوی نقد قرار گرفته است -نظیر آن‌چه در تشیع علوی و صفوی گفته است- و به ندرت سواحل دوردست وجود او یا «من ِ او» بررسی شده است. در این نوشتار قطعاتی از کتاب کویر را که محصول لحظات تنهایی شریعتی است با نگاهی ادبی و با هدف آشکارسازی برخی از روحیات نگارشی او مرور می‌کنیم.

*****

 دکتر شریعتی در مقدمه‌ی کویر می‌نویسد: «وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف، اما بر سه‌گونه: سخن گفتن، معلمی کردن و نوشتن. آن‌چه تنها مردم می‌پسندند: سخن گفتن، آن‌چه هم من و هم مردم: معلمی کردن و آن‌چه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار که زندگی می‌کنم نوشتن». از این جملات به خوبی آشکار می‌شود که نوشتن برای شریعتی مفهوم دیگری دارد و از نظر او صرفا رسانه‌ای برای انتقال عقاید و نظریات نیست. حال این سوال مطرح می‌شود که در میان انبوه نوشته‌هایی که از او برجای مانده کدامشان بیشتر مورد توجه او بوده‌اند و در این «زندگی» که از آن یاد می‌کند همدم و همراه صمیمی‌تری بوده‌اند؟

 شریعتی خود به این سوال پاسخ می‌دهد: «نوشتن‌هایم بر سه گونه‌اند: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات. آن‌چه تنها مردم می‌پسندند: اجتماعیات، آن‌چه هم من و هم مردم: اسلامیات و آن‌چه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار ... که زندگی می‌کنم: کویریات». البته در بیان این جملات و تثلیثی که از آن یاد می‌کند اشاره‌ای دارد به کلام معروف شمس تبریزی که آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی ... به این ترتیب جایگاه کویریات در میان نوشته‌های شریعتی بهتر آشکار می‌شود و با توجه به این‌که جایی اشاره می‌کند که «من این سیصد صفحه را با تردید از میان نزدیک به ده هزار صفحه از نوشته‌هایم انتخاب کرده‌ام ...» بهتر در می‌یابیم که منظور او از زندگی کردن با نوشته‌هایش و به‌خصوص کویریات چیست.

 

یکی از نکاتی که خواننده را در مواجهه با کویر شگفت‌زده می‌کند، انبوه اطلاعاتی است که در ذهن نویسنده موج می‌زده و هنگام نگارش بر روی صفحه‌ی کاغذ جاری شده است.
نام‌ها و نمادها دو ویژگی شاخص نوشته‌های شریعتی هستند.

 شریعتی در کویریات به دنبال ایجاد سبک تازه‌ای در نوشتن نبوده١. بلکه این نوشته‌ها را بث‌الشکوی٢ و نامه‌هایی می‌داند که به «هیچ‌کس» نوشته و سخنی سرشار از حقیقت که هیچ مصلحتی گفتن آن را ایجاب نکرده و از قید عنوان و مخاطب آزاد است٣. هم‌چنین تعابیری مانند شقشقیه٤، نفثة‌المصدور٥ و بث‌الشکوی که گاه و بیگاه برای نام‌گذاری این دست از نوشته‌های خویش به کار می‌برد، گویای این واقعیت است که کویریات آیینه بی‌زنگار روح و روح بی‌زنگار اوست، روحی گریزپای و ناآرام و پر از اندوه، اندوه‌هایی که نوشتن بهانه‌ای برای فراموش کردن آن است.

 

شریعتی در برخی از نوشته‌هایش به خواننده می‌قبولاند که مشغول خواندن رمز و رازی است و در پشت الفاظ پرکشش و جذابی که او را با خود می‌برد حقیقتی پنهان شده که باید نقاب از روی آن بردارد.در همین حال به او گوشزد می‌کند که نشانه‌هایی برای دست‌یابی به راز کویر در گوشه و کنار قرار داده است: «با کاروان دل من بر روی جاده‌ی تاریخ سرزمین من، بر سینه‌ی این کویر بران تا به بوی سخنم به دلالت٦ الفاظم به دل این کویرها راه یابی ... و از آن‌جا به ماوراءالطبیعه‌ی این دنیا ... راه پیدا کنی.» شریعتی بر روی این نمونه از کویریات که حاصل تنهایی و خلوت اوست بسیار کار کرده و دست کم مدت‌ها در ذهن فعال و سیال خویش آن‌ها را پرورش داده است.

 شریعتی در جای‌جای این کتاب به‌ویژه در نوشته‌ی اول که نام این کتاب را بر پیشانی دارد، در ترسیم فضاهای مورد نظر خویش از تشبیهات و توصیفات متصل و متوالی استفاده می‌کند. توصیفات او درباره‌ی مزینان (زاد بومش) و کویر، آدمی را به یاد نوشته‌های نویسندگان قرن ١٨ و ١٩ فرانسه و امثال بالزاک و آندره ژید می‌اندازد که توصیف‌گرایی و احساس‌گرایی دو ویژگی غالب آثار آنان است، جالب این‌که در جایی از این کتاب٧ اظهار می‌کند که زمانی بسیار شیفته‌ی دکارت و آندره ژید بوده است و با توجه به سال‌ها زندگی در فرانسه طبیعی است که از ادبیات غنی این کشور نیز بهره برده باشد، بنابراین نمی‌توان تاثیر نویسندگان فرانسوی بر فضای ادبی کویر را انکار کرد.

 

یکی از نکاتی که خواننده را در مواجهه با کویر شگفت‌زده می‌کند انبوه اطلاعاتی است که در ذهن نویسنده موج می‌زده و هنگام نگارش بر روی صفحه‌ی کاغذ جاری شده است. گویی هنگام مطالعه‌ی کویر حجمی از اسامی و اصطلاحات ادبی، تاریخی، جغرافیایی و مذهبی در قالب نام‌ها و نمادها - که دو ویژگی شاخص نوشته‌های او هستند - به سوی خواننده هجوم می‌آورد، گاهی نیز رشته‌ای از اسطوره‌ها را به هم پیوند می‌دهد از بودا تا مانی، تا محمد (ص)، تا ویرژیل، تا الهه‌های یونان و ... گویی هیچ‌کدام از آن‌ها او را راضی نمی‌کند و هر کدام برای تکمیل مثال‌های قبل آمده و باز خود به تکمیل دیگری نیاز دارد: «که روزگارم از روزگار سیزیف سخت‌تر است و همجون لااوکون در شکنجه‌ی افعی‌هایی که بر اندامم پیچیده‌اند که کاهن معبد آپولونم، در این ترازوی مجعولی که خود مستعمره‌ی آتن است و مردمش بندگان و پرستندگان پالس (الهه‌ی یونانی اغنام) و افعی‌ها را نه سربازان یونانی، بل مدافعان و دروازه‌داران تروا بر گردنم پیچیده‌اند»٨.

با توجه به خاستگاه شریعتی که از دامن خراسان برخاسته و آموزش‌ها و تحصیلات ادبی داشته، نوشته‌های او سرشار از آرایه‌های ادبی و تضمین مصراع‌هایی از شاعران پیشین و معاصر است، از رودکی گرفته تا اخوان. گاه می‌بینیم با ظرافت‌ جواهرسازی چیره دست این مصراع‌ها را چنان در نوشته‌های خود می‌آورد که گویی بخشی از کلام اوست و با بافت نوشتار او سنخیت تام دارد؛ مثلاً:

 «بر سر راه عبور بادهای وحشی وحشت، به زمین نشسته و سایه‌ی سیاه اندوهی تلخ سیمایش را پوشانده، چه بگویم؟ شو تا قیامت آید زاری کن! چه سود؟ دریا رحم ندارد ...»٩

 که در این فراز، مصراعی از رودکی را (شو تا قیامت آید زاری کن) از قصیده‌ای که یازده قرن پیش در سوگ امیر سامانی سروده در کلام خویش آورده است. شریعتی گذشته از شعر، از آیات قرآن، جملات نهج‌البلاغه، سخنان نویسندگان و متفکران اروپایی، هندی، چینی و ... به کرات برای انتقال مقاصد خویش استفاده می‌کند مثل این فراز:

 «در هیچ قالبی نتوانستم محصورش کنم که به قول جلال هرجایی جوری بود و همه‌جا یک جور ...»

 در این عبارت هم که نمونه‌ی کاملی از نثر شریعتی محسوب می‌شود، عبارت زیبایی از عین‌القضات همدانی را با مصراعی از حافظ پیوند می‌دهد:

 

«و من که جهان را با چشم‌های شکاک و پرتفکر مترلینگ می‌دیدم از این افیون که ساقی در می‌ام افکند دیدنی تازه یافتم که این کار به درس و کتاب و کلاس میسر نمی‌شود و به گفته‌ی عین‌القضات همدانی این کار را الم باید نه قلم ...»١٠

 

شریعتی بسیار خوش می‌دارد که قاعده‌ای کلی را بیان کند و بعد استثنایی از میان آن بیرون بکشد و به تقدیس آن بپردازد. او همیشه تفاوت‌ها را تحسین می‌کند و از هرچه معمولی و عادی است دلگیر می‌شود

 شریعتی در کویریات در چندین مورد با عین‌القضات «هم‌ذات‌پنداری» می‌کند و حتی این نابغه‌ی ناکام را که در سی و دو سالگی شوکران مرگ نوشید، برادر خویش می‌خواند. بررسی شباهت‌های این دو بزرگ مرد می‌تواند خود مقاله‌ای مستقل باشد و به شناخت بهتر شریعتی رهنمون گردد. آن‌چه به اجمال می‌توان گفت این است که عین‌القضات جان عاشقی بود که حقایق لطیفی از عالم هستی را درک کرده بود، پرده‌هایی را کنار زده بود و جلوه‌هایی را دیده بود که چشمان جاهلان زمانه و شیخان گمراه از تماشای آن ناتوان بود و عاقبت جان خود را بر سر هویدا کردن این اسرار از کف داد و سرٍ دار را سربلند کرد.

 اما رویکرد شریعتی به طنز و شوخ‌طبعی او هم از لابه‌لای کویر جلب توجه می‌کند که شاید در دیگر آثار جدی او مجال ظهور نیافته باشد. شریعتی گه‌گاه از طنز برای تغییر ذائقه و نحوه‌ی بیان استفاده می‌کند، گاهی هم برای تلطیف‌کردن حملات خود به دیدگاه‌های مخالف. چند مثال را مرور می‌کنیم:

 - «مثل این می‌ماند که شما یک موسیقی‌دان بزرگ را که سراسر روحش مملو از هنر است به صفات خوش‌اندام، مهربان، سخاوتمند و «قهرمان شنای قورباغه» معرفی کنید ...»١١

 - «هر دو قرائت را ضبط کرده‌اند به دو اعتبار. توضیحش را از نیمه‌مرحوم معین بخواهید و یا از تمام مرحومان حی و حاضر ...»١٢ (اشاره به سال‌هایی که دکتر معین در حالت کما بود تا جان داد.)

 - «با قیافه‌ای که با همه‌ی بلاهتی که از آن می‌ریخت سخت حکیمانه می‌نمود و هرکس از آن احساس می‌کرد شاغلام چیزهای بسیاری می‌داند که او نمی‌داند و او خود نیز بر این عقیده سخت راسخ بود. می‌کوشید لفظ‌قلم هم حرف بزند تا دیگر نقصی نداشته باشد. تنها کمبودی که احساس می‌کرد همین لهجه‌ی دهاتی‌اش بود که آن را هم به طرز مسخره‌ای جبران کرده بود. حقایق اصولی را از قبیل این‌که: «برای جلوگیری از ازدحام در رفت و آمد مردم بر روی جویی، اگر دو پل بزنند که آیندگان از یک پل و روندگان از پلی دیگر عبور کنند بهتر است از این که یک پل بزنند و آیندگان و روندگان همگی بر آن پل عبور کنند»! با طمطراق و آب‌وتاب بسیار می‌گفت و سخت جدیت می‌کرد تا به همه بفهماند و با لب و چشم و ابرو و اصرار و پشتکار از همه‌ی حضار تصدیق آمیخته با تحسین بگیرد ...»١٣

 

 بزرگ‌نمایی یا اغراق هم یکی دیگر از ویژگی‌های نوشتار شریعتی است اگرچه مبالغه، اغراق و غلو هر کدام با تعریقی که دارند در شعر و ادبیات یک نوع صنعت ادبی محسوب می‌شوند اما شاید از یک دانشمند جامعه‌شناس یا اسلام‌شناس توقع دیگری برود. شریعتی به‌ویژه آن‌جا که مهار کلام را به دست احساس می‌سپارد در دریای اغراق غرق می‌شود. مثلاً در توصیف استاد محبوب خویش ماسینیون می‌نویسد: «دست کوتاه بلندترین اندیشه‌ها به او نمی‌رسد.»

 او بسیار خوش می‌دارد که قاعده‌ای کلی را بیان کند و بعد استثنایی از میان آن بیرون بکشد و به تقدیس آن بپردازد. او همیشه تفاوت‌ها را تحسین می‌کند و از هرچه معمولی و عادی است دلگیر می‌شود:

 «چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می‌زنند بی‌آن‌که چیزی بگویند و چه کم‌اند کسانی که حرف نمی‌زنند اما بسیار می‌گویند ...»

 این نوشتار را با ذکر فرازی زیبا از کویریات دکتر شریعتی که تا حدودی متضمن نکته‌ی اخیر است و نمونه‌ی مناسبی از نثر او به شمار می‌رود به پایان می‌بریم:

 «هرکسی دو نفر است. نمی‌خواهم بگویم خاک و خدا ... یا شیطان و الله که دو عنصر متناقض ساختمان آدمی‌اند ... اما این حرف دیگری است: هر اروپایی دو تن است: یک پاسکال و یک دکارت، در هر مسلمانی یک بوعلی و یک بوسعید زندگی می‌کند زندگی و نه جنگ. در هر من چینی کنفسیوس و لائوتزو با هم در کشمکش‌اند ...مگر نه انسان یک عالم صغیر است؟ پس شرق و غرب را در خویشتن خود داراست و انسان عبارت است از یک تردید، یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. یک دانته‌ی آواره و بی‌سامان در هیچستان نامعلوم برزخ تا ناگهان بر سر راه ویرژیلی قرار گیرد تا او را به غرب براند و به راه دکارت، کنفسیوس، ارسطو ... یا بئاتریسی و او را به شرق کشاند و ...

 

 اما گاه معجزه‌ای در یک زندگی سرمی‌زند. کسی که از برزخ بلاتکلیفی از پوچی نوسان و یا رنج‌های بی‌ثمر تردید، به غرب خویش افتاده است و در آن‌جا سر و سامانی یافته و کاخی برافراشته و جایگاهی معتبر و رفیع دارد، ناگهان صاعقه‌ای بر سرش فرو می‌کوبد و در یک حریق، یک انقلاب شگفت، یک‌باره افق‌های پیش نظر، دیگر می‌شود و آسمان بالای سر دیگر می‌شود و هوای دم زدن دیگر و نگاه دیگر و دل دیگر و خیال دیگر و ... جهان هستی، و حتی خدا دیگر می‌شود ... و تولدی دیگر و عمری دیگر ...

 

شمس چنین صاعقه‌ای بود بر سر مولوی که در مغرب خویش به مرادی رسیده بود.»١٤

 

نتیجه‌گیری

 در این نوشتار، نخست دلایل برجستگی کویریات در میان آثار دکتر علی شریعتی نشان داده شد و بیان شد که کویریات آیینه‌ی بی‌زنگار روح اوست و لذا دریچه‌های تازه‌ای را برای شناخت بیشتر شخصیت او بر روی خواننده می‌گشاید. در ادامه برخی از ویژگی‌های ادبی کویریات از قبیل تشبیهات متصل و متوالی، فضای رمزآلود، استفاده‌ی فراوان از نام‌ها و نمادها، تضمین اشعار و جملات دیگران، شوخ‌طبعی و تمایل به اغراق با ذکر مثال واکاوی گردید. هم‌چنین اشاره شد که بررسی شباهت‌های شریعتی و عین‌القضات همدانی می‌تواند به شناخت بهتر دنیای درون شریعتی منجر گردد.

منبع : ماهنامه ی - ادبی - اجتماعی و فرهنگی دانشجویان واترلو

 پاورقی‌ها: ١ کویر، صفحه ٢٤٩
٢ بث‌الشکوی: شکوه‌های پراکنده، نام کتابی از عین‌القضات همدانی نیز هست.
٣ کویر، صفحه ٢٤٦
٤ شقشقیه: اشاره به خطبه‌ی سوم نهج‌البلاغه که امام علی (ع) در آن بخشی از ناگفتنی‌های خویش را بیان می‌کند و شقشقیه در اصل چیزی است شبیه بادکنک که به هنگام خشم از دهان شتر بیرون می‌آید.
٥ نفثة‌المصدور: آه انسان مصیبت‌دیده
٦ دلالت: راهنمایی
٧ نامه‌ای به دوست، صفحه ٣١٥
٨ کویر، صفحه ٢٧١
٩ معبودهای من، صفحه ٣٦٢
١٠ معبودهای من، صفحه ٣٦٨
١١ نامه‌ای به دوست، صفحه ٣٠٦
١٢ کویر، صفحه ٢٧٧
١٣ کویر، صفحه ٢٨٨
١٤ معبودهای من، صفحه ٣٦٦

  • علی مزینانی
۲۰
خرداد
۹۳

تصویر دعوتنامه مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

برای فرزند تاریخ، دکتر علی مزینانی شریعتی

«مردی که غیر مذهبی‌ها او را نادیده می‌گرفتند، روحانیون او را سرزنش می‌کردند و رژیم شاه او را مجازات کرد، اینک تا حدود زیادی «ولتر» و ایدئولوگ انقلاب ۵۷ تلقی می‌شود. گروه نخست او را کم‌اهمیت می‌دانست، دومی او را آدمی مزاحم می‌شمرد و سومی او را مارکسیست اسلامی دردسر آفرینی تلقی می‌کرد که می‌بایست او را خاموش ساخت. به این دلایل محبوبیت شریعتی در ایران از همه روشنفکران غیرمذهبی و مذهبی …بیشتر شده است.» این عبارات را مهرزاد بروجردی در کتاب ارزشمند خود «روشنفکران ایران و غرب» و در معرفی دکتر شریعتی آورده است…

دکتر شریعتی همیشه برایم شخصیتی محبوب، دوست داشتنی و تاثیر گذار بود. اگرچه هرگز نتوانستم از نزدیک سخنان دردمندانه‌اش را بشنوم، اما در لابلای صفحات آثارش فریاد او را می‌شنوم که وجدان خفته ما را به بیداری فرا می‌خواند. استاد عزیز ما، سالها پیش از این به جرم عدالت‌خواهی، اعتراض و خشم و کینه انقلابی‌اش، توسط دستگاه جور خاموش شد، اما فریادش را هرگز نتوانستند خاموش کنند. چرا که پس از سالها صدای او را می‌توان شنید که فریاد می‌زند کسانیکه تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند مرده های خاموش و پلید تاریخ‌اند وقتی در صحنه‌ی حق وباطل نیستی هر کجا خواهی باش ، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب ،هر دو یکی است»

 در زندگی مرحوم دکتر شریعتی یک نکته‌ همیشه برای من جالب بوده و هست، آنهم نوع مخالفتهایی است که در دوره‌های مختلف با او وجود داشته. نام شریعتی چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت، حساسیتهای زیادی در جامعه برانگیخت. قبل از انقلاب عده‌ای او را بهایی، اسماعیلی و سنی ‌نامیدند، در حالیکه در بخشهای زیادی از آثار او دغدغه مذهب تشیع را می‌شد دید. عده‌ای حتی پارا از این هم فراتر گذاشته و او را بخاطر مسائلی جزئی مانند تراشیدن ریش، کلاه بر سر گذاشتن، کراوات به گردن بستن، سخنرانی از طریق بلندگو و حتی راه رفتن از خیابانی که نامش «پهلوی» بود مورد سرزنش قرار ‌دادند!… و جالب اینکه این اتهام را همانهایی به او نسبت می‌دادند که در برابر دستگاه شاهنشاهی سکوت اختیار کرده بودند! البته اگر بخواهیم سابقه و ریشه این انتقادات را بررسی کنیم باید به ماجرای تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» برگردیم که محمد تقی شریعتی باعث و بانی آن بود. محمد تقی شریعتی که خود از روحانیون معروف مشهد به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۲۳با تشکیل کانون، مبارزه‌ای را علیه مارکسیسم و جریان احمد کسروی آغاز کرد تا مانع گرایش جوانان مسلمان به آنها شود. او و همکارانش در طول ۲۰ سال توانستند بسیاری از شاگردان دبیرستان‌ها و دانشجویان دانشگاهها و نیز تعدادی از روحانیون پیشرو را (از جمله آیت الله خامنه‌ای) به خود جلب کنند. راه و روش منحصر به فرد کانون در مبارزه و تاکید بر اسلام مدرن و پویا و ستیزه‌جو و انقلابی، نه تنها آنها را با حکومت شاه و نیروهای چپ درگیر ساخت، بلکه حساسیت اعضای محافظه‌کار حوزه علمیه مشهد را هم برانگیخت. روحانیون سنتی حوزه که چندان علاقه‌ای به عرفان و فلسفه نداشتند، نمی توانستند نظرات غیرسنتی محمد تقی و علی شریعتی را در مورد تعالیم اسلامی تحمل کنند و نیز نمی‌توانستند از عقاید سیاسی و شیوه نامتعارف مبارزه آنان علیه حکومت پهلوی پشتیبانی کنند و این سرآغاز اتهاماتی شد که بعدا گریبان علی شریعتی را هم گرفت. البته من مدعی نیستم که همه آنچه درباره شریعتی گفته و نوشته شده از جنس همان کینه و بغضی است که در دلهای مخالفان پنهان شده بود، چرا که شخصیتهای دیگری هم وجود داشتند که علی‌رغم همکاری و دوستی که با آن مرحوم داشتند نقدهایی جدی بر آثارش وارد می‌کردند، اما نقد منصفانه کجا و دشمنی و کینه‌توزی آدمها کجا؟!

پس از انقلاب نیز عده‌ای از روحانیون بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی دوران شاه، او را متهم به مخالفت با دستگاه روحانیت کردند. البته در میان آنها افرادی هم بودند که از شریعتی حمایت می‌کردند و به او احترام می گذاشتند. هرچند خودشان با واکنش و انتقاد روحانیون دیگر روبرو ‌شدند. انتقاداتی از جنس اینکه چرا دکتر مفتح زیر تابوت شریعتی ایستاده است و چرا امام موسی صدر بر جنازه‌اش نماز خوانده و چرا شهید بهشتی با حذف و سانسور کتابهای شریعتی مخالفت کرده است؟! علاوه بر منتقدان روحانی، روشنفکرانی هم که سالها بخاطر منافع شخصی و سیاسی از دیوار نام او بالا می‌رفتند و برایش سینه می‌زدند، این سالها و مخصوصا از دوران اصلاحات، آرا و افکار شریعتی را شدیدا مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و البته از دایره نقد و انصاف هم گذشتند! او را مخالف دموکراسی، آزادی و حقوق زن و حتی پیرو ابوذر لقب دادند اما نفهمیدند که در دوران شریعتی اصلا، چیزی به نام آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وجود نداشت که او بخواهد مخالفش باشد!…

بدون شک شریعتی در بازگرداندن روحیه عدالتخواهی شیعه به جامعه، مخصوصا در بین دانشجویان نقشی اساسی داشت. او نقش تاریخی شیعه را در اعتراض به وضع موجود و نپذیرفتن سه‌گانه شوم «زر و زور و تزویر» به بهترین شکل ممکن احیا کرد. گفتمان شریعتی، بازگشت به خویشتن بود، او روشنفکران و دانشجویان را به این راه دعوت و خود نیز مبارزه‌ای همه جانبه را با چندین نیروی مخالف آغاز کرد. «مبارزه‌ای در برابر ستایش ناسیونالیستهای غیرمذهبی از ایران پیش از اسلام و علیه مارکسیسم و نیز نادانی، سطحی‌نگری و ریای روحانیون محافظه‌کار!»

قسمتی از خاطرات خواندنی حیدر رحیم پور ازغدی (پدر حسن رحیم پور ازغدی):

«به مجردی که خبر شهادت قطعی شد مرحوم حاجی سررشته دار به من تلفن زد که بیایید مغازه کار مهمی داریم و چون رفتم هر دو را گریان دیدم… نخستین مساله نحوه خبر دادن شهادت دکتر به پدر و استاد (محمد تقی شریعتی) بود. اولین طرح این شد که استاد را از خانه‌اش خارج کنند تا از همه چیز بی‌خبر بماند… دوستان و کسانی که بیش از ۵۰ نفر نبودند گرد ایشان را گرفتیم و تا آقا (آیت الله خامنه‌ای) از در وارد شد، با لحن دلنشین خود، بیتی از مرثیه حضرت علی اکبر را خواندند و با این ذکر مصیبت، استاد را متوجه کردند. بلافاصله استاد فریاد زدند:«آقای خامنه‌ای خبر مرگ علی را برای من آورده‌اید؟ بالاخره او را کشتند؟» ناله و ضجه خانه را به لرزه درآورد و عقده‌های چند روزه دوستان و کسان در آن لحظه ترکید. استاد به من گفت پس برای این بود که شماها یک هفته مرا محبوس ساخته‌اید… بنده به شکل معجزه‌آسایی موفق به درج این تسلیت در روزنامه شدم: «استاد محمد تقی شریعتی! سوگند به خدا بر اوجی که گرفته‌ای غبطه می‌خورم. شهادت فرزند تاریخ، دکتر علی شریعتی را به استاد، مراد، پیر و پدر او تسلیت می‌گویم»

منبع : وب آهستان

                                                                   این سلسله مطالب ادامه دارد...

  • علی مزینانی