هشت روز دیگر سالروز شهادت فرزند کویر مزینان می رسد روزی که با رجعتش سرآغاز خیزش دانشجویان و حرکت توفنده ملت علیه رژیم ستمشاهی شد و او شریعتی شد برای نسل امروز و هر روز سخنان ارزنده اش حتی به طنز بعضی از کسانی که می خواستند شخصیت او را بد جلوه دهند؛ هادی راه و گرمی محافل مشتاقان شد .
سی و هشت سال از شهادت دکتر علی مزینانی شریعتی می گذرد چه برایش سالگرد بگیرند و چه به بهانه های مختلف یادی از او نکنند شریعتی شریعتی است و این شمع کویر همیشه نامیراست و پسر مزینان نامش نامی ترین نامداران مزینان ، سبزوار و خراسان بزرگ است...
شاهدان کویرمزینان به مناسبت فرا رسیدن سی و هشتمین سالگرد شهادت فرزند شایسته ی کویر دکتر علی مزینانی شریعتی همانند سالهای گذشته هر روز مطلبی تازه که تا کنون در در این پایگاه منتشر نکرده تقدیم مخاطبان گرانمایه می نماید و در این راه از تمامی فرهیختگان مزینانی و غیر مزینانی طلب همراهی می نماید تا چنانچه خود نوشته ای دارند و یا مطلبی شایسته ی بازنشر در فضای مجازی سراغ دارند برای ما به ایمیل alimazinani@mihanmail.ir ارسال نمایند.
سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر میخواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»
پدرم میگفت، آزادی یعنی آزادی مخالف
دکترعلی شریعتی دارنده پروژهای است که البته با او شروع نشده و بعد از او نیز متوقف نمانده است، طرحی برای تحول اجتماعی و شیوه زندگی که موافقین و مخالفین خود را حتی در میان دوستداران خود شریعتی دارد. احسان شریعتی را میتوان بهراحتی به پرسش گرفت و با او صمیمانه به گفتوگو نشست.
فرزند ارشد و تنها پسر دکتر علی شریعتی. کسی که مخاطب بخشی از نامههای معروف و تاثیرگذار پدرش در روزهای طوفانی منتهی به انقلاب بود. یکی از مشهورترین دیوارنوشتههای آن روزهای بهیاد ماندنی، این سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر میخواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»! شریعتی پسرش را به عنوان نماینده سیل مخاطبانش محسوب میکرد و امید داشت که احسان راه ناتمام او را در پیش گیرد. احسان ۱۸ساله که به خواست پدر برای تحصیل در آمریکا اقامت گزیده بود، در ابتدای تحصیلات آکادمیکش، پدر را از دست داد پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در آمریکا و اروپا در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبتنام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود فلسفه اگزیستانسو فنومنولوژی کرد.
شریعتی در سال ۱۳۸۶ و بهمناسبت سیامین سالگرد درگذشت علی شریعتی به ایران برگشت و در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد.
در ترم اول تدریس او در دانشگاه تهران، درس فلسفههای اگزیستانس به او واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی به تدریس فلسفههای جدید و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت. او گاهی به عنوان استاد داور پایاننامهها در دانشگاه تهران حضور مییابد. سی و ششمین سالگرد درگذشت استاد بزرگ علی شریعتی بهانهای شد تا با وی گفتوگو کنیم، مشروح مصاحبه تفصیلی «آرمان» با این استاد دانشگاه در ذیل آمده است:
آقای
دکتر برخی میگویند که اندیشه را در ابتدای امر دکتر شریعتی بر اساس افکار و اعمال
سید جمال الدین اسد آبادی بنیاد گذاشته، آیا شما این تعبیر را قبول میکنید؟
اصطلاح اسلام
سیاسی توسط مستشرقین اروپایی به وجود آمد و بعد رایج شد واکنون هم ما به کار میبریم.
اشخاصی مثل اولیویورای فرانسوی و اینگونه شرقشناسان، یعنی ایران و اسلام شناسان،
این اصطلاح را آوردند برای اصطلاح که چند دهه است در جهان اسلام شروع شده که بعضی
اوقات غربیها میگویند ولی این اصطلاحات دقیق نیست زیرا اسلام به ذات خودش از
روزی که پیامبر (ص) یک دولت شهری را ایجاد کرد، سیاسی بوده و همچنین اسلام به
عنوان یک پارامتر دینی، عقیدتی و فرهنگی در همه معادلات سیاسی و تحولات تاریخی نقش
بازی کرده است.
دین اسلام از روزی که آمده با امپراتوریها درگیر شد و تا به امروز نقش سیاسی بازی کرده است. بنابراین این اصطلاح اسلام سیاسی رسا و روشن نیست. ولی اگر منظور احیاگری، اصلاحگری رنسانس، رفرماسیون معادلهای اسلامی آن چیزی باشد که در غرب به آن نوزایی و بازپیرایی دینی میگویند، بله، این جریانی است که از زمان سید جمالالدین اسدآبادی تا اقبال لاهوری و تا دکتر شریعتی در ایران یک پروژهای بوده که خیلی به هم پیوسته بوده و یک از حلقههایش شریعتی است ولی پیش از او و پس از او هم تداوم خواهد داشت.
منظورتان
این است که دکتر شریعتی از راه و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی الگوبرداری
کرده؟
بله، یعنی سید
جمال الدین اسد آبادی را یک پیشگام یا یک بنیانگذاری میدانستند که یک پروژهای را
طرحی افکنده برای رنسانس نوزایی عالم اسلامی، و بویژه چون از ایران خاستگاه آن
بوده است، در ایران هم در نهضتهای تنباکو و مشروطه و غیره میبینیم که اثر آن
احساس میشود، ولی واقعیت این است که او در سطح بینالمللی کار میکرد، یعنی جهان
اسلام و حتی به غرب رفت و با متمکنین غربی وارد بحث شد.
تا
چه حد آثار و تفکرات لویی ماسینیون روی رویکرد استاد شریعتی موثر میدانید؟
لویی ماسینیون
شرق شناس و اسلام شناس بزرگی بود تلاش او این بود که اسلام و مسیحیت را به هم
نزدیک کند. خودش در تاثیر عرفان اسلامی قرار داشت بویژه حلاج که تمام عمرش را برای
نوشتن زندگی حلاج گذاشت و البته درباره سلمان فارسی هم کار کرده است که درباره
سلمان فارسی که دکتر شریعتی آن را ترجمه کرده است و همچنین حضرت فاطمه (س) که در
فاطمه فاطمه است دکتر تاثیر آن را میبینیم. لویی ماسینیون یک نگاه معنوی بین
ادیان توحیدی داشت. که بتواند بویژه در عرفان پلی را بزند.
چون به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان حالی یا عرفان شهودی نزدیک بود که تاثیر آن را بر دکتر شریعتی میبینیم هست. اما بعضی از شاگردان ماسینیون مثل هانری کربن تحت تاثیر سهروردی که خود ماسینیون به او معرفی کرده بود و بعدابن عربی قرار داشتند. در این جا یک تفاوتهایی بین ماسینیون و هانری کربن هست که همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحلههای عرفان نظری وحدت وجود میبینیم.
به
نظر شما یا خیلی از کارشناسان آقای دکتر شریعتی اصلا توجهی به عرفان داشتند. ما میبینیم
که نوشتههای ایشان حالت عارفانه هم دارد اما این بحث اسلامی که به عنوان راه
مبارزه معرفی کرده بودند تا چه حد با عرفان ارتباط داشت؟ آیا میشود چیزی را
بازخوانی کرد؟
بله، عرفانی که
مدنظر دکتر بود. آن سنت عرفان اولیه خراسانی، تسامح و عرفان حالی و شهودی بود که
ماسینیون هم در غرب روی آن کار کرده ولی دکتر شریعتی در تفاوت با عرفان نظری،
عرفان قالی یا عرفان وحدت وجودی، برای آن یک نقش مسئولیت اجتماعی هم قائل بوده
است. یعنی میگفت این جنبشهای عرفانی، جنبشهای انقلابی هم بودند. مثلا شما میبینید
در جنبشهایی مثل نقطویه، سربداریه و حتی تا صفویه در آغاز، اینها یک نقش اجتماعی
مستقیمی پذیرفتهاند.
نقشی که سر بداریه در همه جا بازی کردند. به جرات باید گفت این عرفانی نیست که دنیا گریز باشد و انزوا گرا باشد بلکه عرفانی است که تعهد اجتماعی دارد. و مشخصاتی دارد که آن را با عرفانهای صوفیانه هندی و دنیا گریز متفاوت میکند، ولی علاوه بر آن باز شریعتی یک بازخوانی از همان عرفان سنتی هم میکند یعنی با فلسفههای اگزیستانست جدید و یک نگاه مدرن به عرفان که در مثلث تکلیف عرفان برابر با آزادی که از آن صحبت میکند، دارد. این عرفانی است که با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی آزادیهای برابری طلبی، رابطه تناسب و تعادل و رابطه اکمال متقابل دارد. این طور نیست که فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.
راه
و تفکر پدر بزرگ شما مرحوم محمد تقی شریعتی در جهتگیری فکری استاد چقدر موثر بود؟
استاد محمد تقی
شریعتی در واقع بیشترین تاثیر بین آن معبودهای من به قول دکتر در کتاب کویر ذکر میکند
داشته است. خود کتابخانه استاد، آموزش استاد و راهی که باز کرد در زمینه نو اندیشی
دینی با تشکل کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، بعد از شهریور ۲۰ ایشان یک جلسات
قرآن و تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مشهد داشت که بعدا به تشکیل کانونی انجامید.
این کانون، که خود دکتر علی شریعتی هم در آن زمان شاگرد این کانون بود، در ترجمههای
اولیهای که از جودت مصری میکنند، اصول اقتصادی اسلام یا خود استاد ترجمه میکند
و ابوذر غفاری که دکتر شریعتی ترجمه و تالیف میکند. میبینیم که این همسویی و تاثیر
اولیه را استاد بر دکتر داشته است.
با
توجه به این ۳ پیشینه، آقای دکتر تاثیر داشتند. چشمانداز انقلاب اسلامی را در
تشکیل یک حکومت اسلامی، بر اساس نو اندیشی دینی تصور میکردند. آیا این همان چشمانداز
مدنظر استاد شریعتی بود.
بهتر است بگوییم
اسلام نواندیش. به هر حال در برابر اصولگرایی یا سنت گرایی یک نوع اندیشی نوگرایی
هم داریم یا نوزایی یا نوپیرایی، باز پیرایی که هر چه اسم آن را بگذاریم. اصولا
جامعه ایران که از زمان مشروطه وارد دوره عصر جدید شده بود، و شهرها تشکیل شد و
طبقه متوسط شهری و تحصیلکرده دانشگاهی جوانان و افکار عمومی طبعا با نواندیشی دینی
بود که با اسلام آشنا شدند و به انقلاب پیوستند.
اگر دعوتی سنت گرایانه یا بنیاد گرایانه بود از روز اول نمیپیوستند به همین دلیل شریعتی از سوی مخالفین انقلاب متهم میشود که او زمینهسازانقلاب بوده و درست هم هست، شریعتی زمینهسازانقلاب بوده است. اما منظور شخص شریعتی نیست، مجموعه نسلی است که با شریعتی، پیش از شریعتی و پس از او، این تلاشهای مشابه کردند. یعنی نو اندیشان و روشنفکران انقلابی مسلمان که این زمینهسازانقلاب شد. اما از نظر نظری، از نظر عملی انقلاب ایران دلایل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشخصی دارد که در اکثر مواقع خارج از اراده هست. یعنی اگر اینها هم نمیبودند این به صورت شروع یک انفجار و جنبشهایی که الان هم در جهان اسلام هم میبینیم راه افتاده به وجود میآمد. اما نقش اینان این بوده است که یک پرسپکتیو و یک چشمانداز دیگری و تازهای به این جنبش بدهند که در مسیرهایی که الان در کشورهای دیگر اسلامی میبینیم نیفتد بلکه یک مسیر پویش عدالت و آزادی خواهانه و استقلال و توسعه طلبانهای باشد که ملت ایران از زمان مشروطه میخواسته بگوید.
تحول وارد عصر جدید شود و عدالت و نظامات مدنی و حقوقی جدید شود، البته با فرهنگ ملی و مذهبی خودش میپذیرفته و باید ببینیم ذائقه اش چه بوده است؟ اینها این را درست تشخیص دادند و یک زمینه انقلاب و اصلاح و تغییر خواهی و تحول خواهی در ایران به وجود آورده است، جنبشی است که ادامه دارد نه اینکه فقط همان حوادث دوران انقلابی یا دوران نظام بعدش یا اینها باشد. نه این یک جنبش تغییر و تحول خواهی است که میبینیم الان زمینه آن در کشورهای مختلف اسلامی هست. اینکه چه سرنوشتی پیدا میکند و بعد ممکن است به انحراف بینجامد، مثل انقلاب فرانسه که ۲۰۰ سال گذشت و همه مراحل و فراز و نشیبها را دید و نهایتا تسلیم شد و این جمهوری دموکراسی شکل گرفت.
آقای
دکترتعریف شریعتی از آزادی چه بود و رابطه اش با عدالت در چیست؟
آزادی یک آرمانی
است مانند عدالت، قدیمی است در تاریخ بشر، بشر به میزانی که آگاه میشود ناقد وضع
موجود میشود و میخواهد آزاد شود از وضعیت اسارتباری که احساس میکند که گرفتار
است. چون انسان یک روال طبیعی دارد، یک جسمی دارد، در طبیعتی زندگی میکند و در
چهارچوبی محدود است و شریعتی به آن زندان طبیعت میگوید. این نخستین زندانی است که
ایشان تعریف کرده است. زندان دوم تاریخ است. یعنی هر کدام از
ما یک تاریخی داریم که در زمان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه
جوامع بشری که میبینید، بویژه در جوامع هندی – اروپایی، جوامعی که طبقاتی بودند
واستعماری بودند و فئودالیزم و کاپیتالیسم اینها نظامهایی هستند که استثماری
هستند و بشر به دنبال عدالت و آزادی هست و نمیخواهد به نظامهایی که سلطنت باشند
وجباری باشند یا نظامهای اریستو کراسی و الیگارشی باشند) یعنی اقلیت حکومت کند و دموکراتیک
باشد یا تئوکراتیک باشند به تعبیر شریعتی اراده خدا در تاریخ بر این قرار است که
مردم حکومت کنند و مردم نمایندگان خدا هستند.
بنابراین مردم هم خواستار یک نظام مردمسالار آزاد هستند، آزاد و برابر یعنی شهروندان، تعریف شهروندی، اصولا زمان یونان باستان، تساوی و آزادی فکر، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی که در نظامهای کدخدامنشی واژه دل ستیز به اصطلاح دسپوتیزم واژه ایرانی هم هست یعنی استبدادی که در غرب میگویند، این یک نفر آزاد است، ارباب است، بقیه رعیت یا سوژههای او هستند. خوب این تفکر توحیدی که همگان را مساوی میداند نفی میکند و به انسان، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیک شدن به شجره ممنوعه، در واقع این آزادی را میدهد که انتخاب کند نه بگوید یا آری و مسئولیت انسان بر عهده اوست شروع میشود و در تاریخ و در جامعه تا میرسد به خود فرد که من از درون خود چگونه میتوانم آزاد شوم. یعنی روان شناختی که من دارم که به قول روانکاوان که من ناخود آگاهم بر من حکومت میکند و من آزاد نیستم، این جا این ۴ زندان با ۴ روش علم از طریق آزادی از طبیعت، تخصیص یا عمل در تاریخ برای حرکت از جبر به سوی آزادی و در جامعه به سوی جامعه مردم سالار برابر آزاد و در انسان به سمت رستگاری، فلاح و نجات معنوی که شعار اسلام هست. لاالله الاالله.
اینها همه یک سری پروژهرهاییبخشی در اندیشه شریعتی است، اندیشه شریعتی یک پروژه رهایی بخشی از این ۴ زندان هست و یکی از این ابعاد هم دور سیاسی آزادی هست که به قول یکی از فلاسفه آزادی یعنی آزادی مخالف. یعنی اینکه ما به قول شریعتی، اینکه یک مکتب خود را حق میداند یا باطل این نیست که دیکتاتوری ایجاد میکند بلکه برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه. پدر میگفت: آزادی یعنی آزادی مخالف.
آقای
دکتر حالا چرا جوانان این نسل که فاصله زمانی بسیاری با دکترشریعتی دارند به آرای
ایشان روی آوردهاند؟
به این دلیل که
اگر شریعتی پاسخی بود به صورت مساله دوران خودش، امروز کاملا منسوخ میشد، ولی
شریعتی چون چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حرکت کرد، اول اینکه
خود شخصیت و منش شریعتی برای نسل ما جذاب هست به همین دلیل کویریات ایشان مورد
توجه امروز است، نکته دوم نقد سنت هست در اسلامشناسی شریعتی، تا همه مسلمین
بتوانند از زندان استبداد، استثمار و استعمار آزاد شوند بنابراین ریشه را
دراستحمارمیگیرد. این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و
زنده، چون مورد مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبههای دیگری که مربوط است به
آن دوران و مسائل خاصی که دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است. امروز
هزاران شریعتی داریم.
به
نظر شما پروژه شریعتی اگر بخواهد امروز ادامه پیدا کند، در چه قالبی بیشتر میتواند
موفق شود؟
تثلیث نهایی
شریعتی که سنتز فکری او بود، تثلیث عرفان برابری آزادی، است؛ که در بعد فردی از
عرفان شروع می شود و در بعد اجتماعی هم از آزادی شروع می شود تا به سمت اجتماع و
عدالت یا امر سوسیال برود ونهایتا به سمت فلاح و معنویت و تعالی و رشد به معنای
اسپیریتوال. این سه جنبه در شریعتی با هم مطرح است و میگوید اگر من بخواهم کل
اندیشه ام را خلاصه کنم در همین نفی تثلیث زر-و-زور-و-تزویر است. تزویر هم یعنی
استحمار و معادل هایش در آثار شریعتی زیاد است.
در قرآن هم ما داریم که جامعه کتاب، ترازو و آهن یعنی جامعه ای که آگاهی و عدالت و رشد و توسعه یا قدرت اقتصادی یا نظامی همراه شوند. این سه بعد از شریعتی یک تفکر جامع میسازد و البته در هر مرحله متناسب با تضاد اصلی روز و مانع اصلی یک جنبه اش برجسته می شود. در حال حاضر به شکل محلی local ، یعنی در ایران و منطقه اسلامی، خوب آن جنبه نقد سنت نوزایی دینی برجسته می شود؛ اما در سطح بین المللی اصولا این جنبه اعتراضی- انتقادی علیه نظم نوین جهانی و اینکه چه جهانی میخواهیم ، جهان (دیگر) سازی را در بحثی با مجله «ایران فردا» توضیح دادم. می بینیم که در هر دوره و به قول دکتر با تغییر « جغرافیای حرف» یک جنبه از این تفکر می تواند برجسته شود. اما شناخت شخصیت معنوی و روحی شریعتی مهمتر از آثار و اندیشه و نظریات اوست.
نظریه امت و امامت سالها دستمایه انتقاد از دکتر شریعتی بود، برخی از روشنفکران سکولار و افرادی که نسبت به طرح نظریه ابراز ناخرسندی کردند. و معتقدند این رویکرد روند دموکراسی را قبل از انقلاب و پس از انقلاب کند کرده است. دیدگاه شما در این باب چیست؟
این بحث امت و امامت، نخستین سخنرانی بوده که در سال ۴۸ در حسینیه ارشاد دکتر شریعتی مطرح کرده و در آن زمان همزمان بوده با کنفرانسهای باندونگ، که کشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهدها به رهبری ناصر وتیتو و نهرو و… آمدند و در آن جا بحثهایی مطرح شد. دکتر شریعتی هم متاثر از آن نتایج و بحثها بود که اینها برای شان این مساله مطرح شد که در جوامعی که توسعه نیافتند، میخواهیم دموکراسی لیبرال سوری را چگونه اجرا کنیم؟ اگر بخواهد فقط سوری نباشد.
چون میتواند همین دموکراسی لیبرال سوری، با تجربهای که از زمان دکتر مصدق در رایگیری انتخابات مجلس پیش آمد که فئودالها میآمدند و دهقانها را بسیج میکردند و رایسازی میکردند، بعد او شرط با سواد بودن را مطرح کرد، این جا دکتر شریعتی یک بحثی دارد به نام رای و عدد که چگونه میشودرای را به یک رای آگاهانه مستقل کرد، در یک جامعه عقب مانده و در این جا میخواهد بخش روشنفکر را برجسته کند یعنی میخواهد بگوید که آگاهی بخشی را میتوان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا یک ابهامی که وجود دارد در این تز یا نظریهای که در آن کشورها به تجربه گذاشته شد این بود که روشنفکران انقلابی تا اطلاع ثانوی میتوانند دخالت کنند و این قدرت را در دست بگیرند تا شرایط مساعد بسازند برای یک دموکراسی واقعی یعنی آگاهی را بالا ببرند. آموزش ببینند، تا مردم مشارکت کنند و به تدریج دموکراسی برقرار شود.
این مرحله گذار قائل شدن، یک ابهام و یک اشکال دارد و آن این است که در خود این آزمون دموکراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دورههای انتخاباتی هست که مردم با نامزدها و برنامهها آشنا میشوند و آگاهی بخشی به وجود میآید. اگر قدرت خودش را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم نباشد. اولا خود قدرت فاسد میشود. و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین کنند دموکراسی، این جا این تجربه در کشورهای نامبرده ناموفق بود و بعدها دکتر شریعتی در آثار بعدی مثل بازگشت به خویش و دیگر آثار تجدید نظری میکند. یعنی میگوید اصلا روشنفکر نباید در قدرت وارد شود. بلکه روشنفکر باید زمینه آگاهی بخشی را فراهم کند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند که آگاه شده باشند و بتوانند این دموکراسی را تحقق ببخشند. این نظریه نهایی شریعتی هست ولی امت و امامت چیزی که از آن باقی میماند که همچنان معتبر هست به نظر من خود صورت مساله هست اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چه هست؟ و این کاری است که شریعتی بعد از فارابی و ابن خلدون یعنی آرا اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون میشود گفت که متون اندیشه سیاسی جدی کم داریم.
به شکل ذاتی و مفهومی بگوید که هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چه هست؟ در حالی که مسیحیت با اینکه دینی است که میگوید که باید کار قیصر را به قیصر واگذار کرد یعنی خود را غیر سیاسی میداند، اما بزرگترین متفکرین سیاسی در همین تاریخ مسیحیت به وجود آمدند هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم، خود آگوستین که شهر خدا نوشته. فرض کنیم در قرون وسطی اندیشمندانی مثل پادوا و امثال او کسانی بودند بعد راه مدرن را بنا کردند. اینها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند. همین مفهوم جامعه مدنی را آوردند یا بعدا هم که ماکیاول و تئوریسینهای قرادا اجتماعی اینها متفکرین بودند اما ما از این متفکرین کم داریم.
بعد
از شریعتی هم جریان روشنفکری ضربه جدی دید؛ حتی امروز میتوان گفت طراوات گذشته را
ندارد؟
ولی شریعتی آمد
با شجاعت، بدون اینکه بترسد که متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است.
قطعا فلسفه سیاسی است. اسلام با فلسفه سیاسی کلاسیک غربی متفاوت است. و بعد هم در
تشیع این دورهها گذرانده شده و البته اجتهادی که کرد، و دستاورد بزرگ این کتاب
هست، این است که دوره غیبت که ما وارد میشویم، دوره دموکراسی است، دوره مردم
سالاری است.
همان
که فرمودید سطح مردم بالاتر میرود؟
بله «رای»
بتدریج بوجود میآید. همانطور که اقبال لاهوری میگوید در دوره «خاتمیت»
وحی به معنای سنتی قطع می شود و عقل به معنای جدید آن جانشین می شود. انسان دیگر
خود اجتهاد می کند. در دوره «غیبت» هم رای مردم وارد می شود. و این به اصطلاح
مبنایی برای پذیرش دموکراسی می شود. شریعتی طبعا می گوید این دموکراسی، یک
دموکراسی لیبرال ۱۰۰ درصد، به معنای غربی، نیست، بلکه یک دموکراسی متعهد و مهتدی
است. «متعهد» غیر از معنای خاص جهان سومی جنبش «غیرمتعهدها»، بلکه به معنای پذیرش
یک برنامه وبه هدایت نوعی مبارزه و رهبری فکری. اما به هر حال شریعتی به دموکراسی
کامل سیاسی معتقد است (ولو همراه با دموکراسی اجتماعی-سوسیال و معنوی-اسپیریتوال).
اخبار سیاسی – آرمان
- ۰ نظر
- ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۹