عید :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عید» ثبت شده است

۰۲
فروردين
۰۲

شورای اسلامی و دهیاری مزینان با همراهی پایگاه بسیج شهدا و همکاری جوانان و گروه های جهادی زادگاه دکترعلی شریعتی مزینان در آستانه سال نو اقدام به برگزاری جشن نوروزی کرد.

در این مراسم گروه موسیقی سنتی نوا از شهرستان سبزوار قطعات دلنوازی را در مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی اجرا کرد.

صادق بشیره دانشجوی دکترای حقوق بین الملل کجری گری این برنامه را برعهده داشت و مهندس رضا مزینانی ملایی به اجرای قطعه ای آوازی پرداخت.

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۹
اسفند
۰۱

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست‌اندرکارند.

نوروز که قرن‌های دراز است بر همة جشن‌های جهان فخر می‌فروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشن‌های دیگران، غالباً انسان‌ها را از کارگاه‌ها، مزرعه‌ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغ‌ها و کشتزارها، در میان اطاق‌ها و زیر سقف‌ها و پشت درهای بسته جمع می‌کند: کافه‌ها، کاباره‌ها، زیرزمینی‌ها، سالن‌ها، خانه‌ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل‌های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه‌ها،‌ به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت می‌کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که،‌ سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته‌های پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد می‌برد، با یادآوری‌های وسوسه‌آمیز نوروز، به دامن وی باز می‌گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیر: فرزند، در دامن مادر، خود را بازمی‌یابد و مادر،‌ در کنار فرزند، چهره‌اش از شادی می‌شکفد، اشک شوق می‌بارد، فریادهای شادی می‌کشد؛ جوان می‌شود، حیات دوباره می‌گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌گردد، نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتی‌تر می‌کند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنت‌ها که پیر می‌شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی می‌رود و در هر حال، آینده‌ای جوان‌تر و درخشان‌تر دارد، چه، نوروز راه سومی است که جنگ دیرینه‌ای را که از روزگار لائوتزو و کنفسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می‌کشاند.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست، نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول، گسیختن و زایل شدن، درهم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن، آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار،‌ تنها تغییر است و ناپایداری؛ چه چیز می‌تواند ملتی را، جامعه‌ای را، در برابر عرابة بی‌رحم زمان – که بر همه چیز می‌گذرد و له می‌کند و می‌رود، هر پایه‌ای را می‌شکند و شیرازه‌ای را میگسلد- از زوال مصون دارد؟
هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی‌گیرد؛ ملت، مجموعة پیوستة نسل‌های متوالی بسیار است، اما زمان، این تیغ بی‌رحم، پیوند نسل‌ها را قطع می‌کند؛ میان ما و گذشتگانمان- آنها که روح جامعة‌ ما و ملت ما را ساخته‌اند- درة هولناک تاریخ حفر شده است؛ قرن‌های تهی ما را از آنان جدا ساخته‌اند؛ تنها سنت‌ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این درة هولناک گذر می‌دهند و با گذشتگانمان و با گذشته‌هایمان آشنا می‌سازند. در چهرة مقدس این سنت‌ها است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در “خودِ خویش”، احساس می‌کنیم؛ حضور خود را در میان آنان می‌بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت‌ها است.
در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می‌داریم، گویی خود را در همة‌ نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین برپا می‌کرده‌اند، حاضر می‌یابیم و در این حال، صحنه‌های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می‌خورد، رژه می‌رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می‌داشته است، این اندیشه‌های پرهیجان را در مغزمان بیدار می‌کند که: آری، هر ساله! حتی همان سالی که اسکندر چهرة این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله‌های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می‌کشید، همانجا، همان وقت، مردم مصیبت‌زدة ما نوروز را جدی‌تر و با ایمان بیشتری برپا می‌کردند؛ آری، هر ساله! حتی همان سال که سربازان قتیبه بر کنارة جیحون سرخ رنگ،‌ خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می‌کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده‌های سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن می‌گرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفة جاهلی آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت و مردم را می‌گریاند و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: “اباتیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سال‌ها و در همة سال‌های همانندش، شادی‌یی اینچنین بوده است، عیاشی و “بی‌خودی” نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانة پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کنندة زمان همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده‌اند و با زبان خویش، از آن سخن گفته‌اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته‌اند: “نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این رو است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده‌اند و ششمین روز را مقدس شمرده‌اند”.
چه افسانة زیبایی؛ زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن، یعنی نوروز.
بی‌شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز نوروز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.
اسلام که همة رنگ‌های قومیت را زدود و سنت‌ها را دگرگون کرد، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را، با پشتوانه‌ای استوار، از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم، هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی! آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانة نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت؛ سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه‌ای که در دلهای مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و، در دوران صفویه، رسما یک شعار شیعی گردید،‌ مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژة خویش. آنچنان که یکسال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی، آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز!
نوروز- این پیری که غبار قرن‌های بسیار بر چهره‌اش نشسته است- در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش می‌شنیده است؛ پس از آن، در کنار آتشکده‌های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمة اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می‌خوانده‌اند؛ از آن پس، با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می‌کرده‌اند و اکنون، علاوه بر آن، با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی، او را جان می‌بخشند و در همة این چهره‌های گوناگونش، این پیر روزگارآلود، که در همة قرن‌ها و با همة نسل‌ها و همة اجداد ما- از اکنون تا روزگار افسانه‌ای جمشید باستانی- زیسته است و با همه‌مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و درآمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و، عظیم‌تر از همه، پیوند دادن نسل‌های متوالی این قوم- که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منار‌ها بند بندش را از هم می‌گسسته است و نیز پیمان‌یگانگی بستن میان همة دل‌های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانة دوران‌ها در میانه‌شان حائل می‌گشته و درة عمیق فراموشی میانشان جدایی می‌افکنده است.
و ما، در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی‌افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ‌زدة قرون تهی می‌گذریم و در همة نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می‌شده است، با همة زنان و مردانی که خون آنان در رگ‌هایمان می‌دود و روح آنان در دلهایمان می‌زند شرکت می‌کنیم و بدینگونه، “بودن خویش” را، به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان‌ها و آشوبِ گسیختن‌ها و دگرگون شدن‌ها خلود می‌بخشیم و، در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و، “خالی از خویش”، بردة رام و طعمة زدوده از “شخصیت” این غرب غارتگر کرده است، در این میعادگاهی که همة نسل‌های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می‌بندیم و “امانت عشق” را از آنان به ودیعه می‌گیریم که “هرگز نمیریم” و “دوام راستین” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایة “اصالت” خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، “بر صحیفة عالم ثبت” کنیم.

منبع: مجموعه آثار 13-هبوط درکویر - دکترعلی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در قدیم از مسیر آب قنات مزینان به سمت کاروانسرای شاه عباسی راه باریکی به سمت امامزادگان بهمن آباد وجود داشت . در سمت راست چند خانه در کنار کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال وجود داشت. دیوارهای آن تا دهه هشتاد با مردم سخن می گفت و برای کسانی که از تاریخ مزینان اطلاعی داشتند صدای شلیک توپ در شب عید برای لحظه تحویل سال نو را تداعی می کرد.

بعضی از دوستان می پرسند درگذشته که رسانه های جمعی نبوده مردم چگونه سر ساعت معین عید را تشخیص می دادند . در جواب باید بگویم فقط روزشماری داشتند و در پایان آخرین روز سال گذشته فردای آن روز سال جدید اعلام می شد به همین دلیل می گفتند نوروز (روزنو) و گرنه دقیقه و ثانیه ای وجود نداشت . فردای آن روز؛ صبح روز عید شهرت داشت.شنیدم از بزرگان مزینان که درصبح عید به لحاظ نبودن امکانات و دسترسی به شهر ، خرید لباس برای همگان مقدور نبود به همین خاطر به لباس های امانت و تمیز اکتفا می کردند .

با اعلام صبح عید، بزرگان روستا به اتفاق یکدیگر به خانه دیگر افراد جهت بازدید عید می رفتند . چقدر زیباست که یکی از معانی عید برگرفته از عیادت می باشد واین بهانه ای بود برای آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر بودند و می گفتند شگون ندارد که در سال نو کسی باصله ی ارحام ارتباط نداشته باشد و بسیار پسندیده هم بود .تا کدورت ها بر طرف شود و فردای آن روز به صورت دسته جمعی به خانه افراد دیگر و همین طور ادامه داشت و تقریبا همه ی روستا باهم ارتباط داشتند. صبح روز دوم و سوم مسابقه کشتی برگزار می شد بین روستاییان اطراف و با حضور  افراد برجسته کشتی و بعد هم اسب سواری و دیگر کارهای نمایشی و اما پذیرایی ها فقط درحد شیرینی جات و محصولات محلی بود . بهترین میوه سیب و بهترین تنقلات نخود و کشمش سبز بود و بعضی ها نقل و نبات و مویز هم در سفره عید داشتند.

اما در ایام عید یکی از خانه های منزل مشهور به اتاق بود (خانه اتاق) مثلاً کندو خانه ؛ خانه تنور و فقط خانه پذیرایی اتاق نام داشت که سفید کاری شده و باقالیچه های بلوچی و ترکمن مفروش می گردید. این اتاق با تمام خانه ها فرق داشت هر آنچه لوازم از جمله چینی و بلور بود در همین اتاق نگهداری می شد تا وقتی مهمان وارد شود به سلیقه صاحب خانه پی ببرد. از جمله اشیاء زینتی که در این اتاق بود پرده ای سفید از جنس قمیس با گلدوزی های بسیار زیبا که هنر زنان مزینانی بود. دایره ای از گل های زیبای سبز و قرمز که قسمت بالای دایره باز بود و دختری در وسط آن که یک سبدگل در دست داشت و در دست دیگرش شاخه گلی بر شانه و در اطرافش پرنده هایی که نوید بهار را می داد. بالای پرده یک چوب لباسی قرار داشت با چنگه هایی زیبا و یک توپک بر سر چنگه بخاطر اینکه لباس پاره نشود. یک قسمت از اطاق باگچ بری زیبا جایی بنام رف یا به اصطلاح دیگر(پیش بخاری)که اشیائی مانند آیینه و چراغ گردسوز روی آن قرار داشت .آلبوم عکس وجود نداشت عکس ها بر دیوار بالای رف با میخ کوچک بر دیوار نصب می شد. شیرینی ها و تمام تنقلات عید روی سفره سفید که وسط اطاق پهن بود چیده و سیب و سرکه و سماق و سکه و سمنو و سنجد که هرکدام معانی بسیار دارد و این چند قلم  در زندگی و سلامت انسان تاثیرگذار می باشدولی امروزه این هفت سین  که سنبل سلامت و برکت می باشد فقط جنبه دکور دارد .

و اما در ایام عید کشتی بین کشتی گیران کل منطقه در محل امام زاده بهمن آباد برگزار می گردید از جمله مرحومین حاج محمدعلی کربلایی رضا مشهور به رئیس ، حاج علی اصغرطلا و حاج محمدحسین محمدی و عباسعلی منوچهری، کربلایی حسن استاد عباس و حاج محمد استاد عباس و کربلایی عباسعلی محمدی، و از بهمن آباد کربلایی اسماعیل و حسین دیوانعلی که سرآمد کشتی گیران بهمن آباد بودند و تنی چند از سویز کربلایی محمود و دیگران شرکت نموده و ایام عید به این گونه سپری می شد .

گروهی از مزینان تا بهمن آباد برای شادی مردم که سربازان اولین دوره نظام وظیفه (خدمت اجباری)بودند بصورت رژه با لباسهای دوران سربازی که داشتند تاامام زاده این حرکت را بصورت ستونی می رفتند و سایر مردم نگاهشان به این حرکات نظامی زیبا بود که برای مردم بسیار تازگی داشت.بعد از رژه سربازان، کشتی برگزار می گردید . و روز بعد اسب سواری و تیراندازی و اما سربازان اولین دوره  نظام کربلایی اصغرروس، کربلایی حسن استادعباس، استادابوالقاسم کربلایی غلامرضارمضان درسال یکهزاروسیصدوهفده.دوره بعد که با جنگ جهانی دوم تقارن داشت.کربلائی عبدالله محمدی کربلایی اسداله خسروی شاد. غلامرضا داورزنی غلام سرداری از عباس آباد، صفرقلی از کهنه، ملاقاسم و محمداسماعیل بهمن آبادی. در مزینان  شور و حالی را ایجاد نموده که مردم به وجدمی آمدند...
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
تیر
۹۶

مردم شریف و قدرشناس مزینان طبق یک سنت قدیمی با تکریم از عالمان دین  همزمان با عید فطر به دیدار خانواده زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی رفتند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مراسم ویژه عید سعید فطر و اقامه ی نماز این عید همواره به امامت روحانیونی که از تبار شریعتی ها بودند در مزینان برگزار می شد اما با درگذشت آخرین بازمانده روحانی این خاندان زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی در سال 1371 ه . ش این فریضه به حاج شیخ محمدتقی معلمی فر واگذار شد و مردم قدرشناس مزینان هرسال به منظور گرامیداشت و تکریم خاندان شریعتی روز عید فطر با اجتماع در مقابل منزل شریعتی از خانواده او برای همراهی در اقامه ی نماز  دعوت می کنند.

امسال نیز این آیین با حضور روحانیت معزز و شورای اسلامی و مردم شریف مزینان در اولین ساعات صبحگاهی برگزار شد و پس از آن نماز عید فطر در هیئت حسینی این دیار تاریخی اقامه شد.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۳
مهر
۹۳

[تصویر :  shariati-5.JPG]

همیشه پرستش با خون،با قربانی،همراه بوده است.اسماعیل!این ذبیح مقدست!ابراهیم را ببین. فرزند دلبندش را در عشق قربانی می کند. کارد را بر حلقوم پاره جگرش می نهد. فرزندی را که به عمری،با رنج ها و امید ها پرورده است،به دست خود زبح می کند!

عشق همواره تشنه «اخلاص» است.نیمه روشنفکران بی درد و دل،خرده می گیرند که قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟خدا چرا خون را دوست بدارد؟

شگفتا!شگفتا!چرا نمی فهمند؟این او نیست که خون می طلبد،قربانی می خواهد؛این عاشق است که به آن سخت نیازمند است. می خواهد به او،نه،به خودش،به دلش،ایمان اش،نشان دهد که::

«من اسماعیل ام را نیز قربانی تو می کنم»!نشان دهد که من در دوست داشتن،در ایمان،مطلق ام!«مطلق»!

آن چه را در همه آفرینش نیست،آنچه را طبیعت از داشتن اش محروم است، از ساختن اش عاجز است،من دارم؛من می آفرینم.

ای عشق!من تشنه ی«این هواهای عفن،و این آب های ناگوار» نیستم.ای ایمان!من ایمان ام را ،به زندگی کردن نیز نخواهم آلود. اخلاص! . اخلاص!

یعنی فقط تو!یکتایی!یک تویی!

چگونه این را نشان دهد؟باید نشان دهد. نه به او ، که «او» می داند.نه به خود،که خود می یابد.نه،اصلا به چنین تجلی یی،به چنین نمایشی،محتاج است،سخت!چه رنج لذت بخشی است! چه مستی یی دارد ایثار!هرچه دردناک تر،شیرین تر!

آری قربانی!عشق تشنه می شود،خون بایدش داد؛سرد می شود،آتش اش باید زد،گرسنه می شود،قربانی بایدش کرد. عشق با قربانی،باخون،نیرو می گیرد،زلال می شود،رشد می کند، پاک و بی لک می شود....

و اکنون عید قربان است!...

« دکتر علی مزینانی شریعتی »

(هبوط در کویر ،ص470)

  • علی مزینانی
۱۲
مهر
۹۳

به مناسبت عید سعید قربان روز یادآور اخلاص و بندگی؛  اکبر مزینانی ؛ شاعر مردمی و البته توانای مزینان که مدتی است شاهدان کویرمزینان را مورد لطف و عنایت خود قرار می دهند و اشعار زیبایشان را برایمان ارسال می نمایند شعر ی معنوی بانام " برخیز زجا که عید اضحی آمد "سروده و تقدیم کرده اند که ضمن سپاسگزاری از این همه مهر و محبت این گرانمایه، بازهم از مزینانی های اهل قلم در خواست می نماییم که آثارشان را برای انتشار در شاهدان کویرمزینان ارسال نمایند و همچنین شهروندانی که خود اهل شعر و شاعری و نویسندگی نیستند اما آثاری از مزینانی ها را دراختیار دارند و یا اگر در جایی انتشار یافته می توانند نشانی آن را برایمان بفرستند تا با این طریق بتوانیم دایره المعارفی بزرگ از فرزندان مزینانی به دیگران عرضه نماییم.

   

 

بر مفرش خاک موجِ  دریا  آمد                        بر روی زمین نفیر هیجا  آمد

این شور وشرار دل من بهرچه بود                    گویا خبری ز عرش اعلا آمد

از خانه ی دل غبار غم را بزدای                        چون نور خدا درون دلها آمد

ازچیست چنین نشسته ای زاروملول                  برخیز ز جا که عید اضحی آمد

دلبر به سرای خود تو را می خواند                    این صوت جلی به عینه بر ما آمد

این خانه ی یار عجب صفایی دارد                     گویی که خدا خودش به آنجا آمد

یکبار بنوش می زان جام الست                        زان جام که هر مرده به احیا آمد

برخیز و بگیر کاسه از دست حبیب                      بر خیز ز جا که عید  اضحی  آمد

مُحرِم چو شدی فقط به او مَحرَم باش                 گر حال خوشت ز جان و دل جا آمد

این مروه به خود عجب صفایی دارد                    کز سعی در آن دل به تجلی آمد

در ملک منا فداییت قربان کن                            گر  قُمری دل ز تو به نجوا  آمد

زین دیر خراب سوی میخانه برو                          برخیز ز جا که عید اضحی آمد

با چشم دلت اگر ورا می بینی                          یا وجه ی او به دیده پیدا آمد

گویی که در آن خانه خدا می بینی                     یا یار در آن خود به تماشا آمد

در غار حرا نگر چها می بینی                             نور  ازلی  در  آن  مهیّا  آمد

از پرده ی دل هماره لبیک بگو                             برخیز ز جا که عید اضحی آمد

با دل چو روی بدان که حج مقبول است                 هر چند به تو گویند که با پا آمد

پیری  و جوانیت  ندارد  فرقی                              امروز چو شد بدان که فردا آمد

برخیز مزینانی و دل را کن پاک                             زنگار ز دل چو رفت  مصفّا  آمد

برخیز که شادمان همه حجاجند                           برخیز ز جا که عید اضحی آمد
  • علی مزینانی
۰۸
مرداد
۹۳

همزمان با اولین روز از ماه شوال نماز عید فطر با حضور مردم مومن و خداجوی مزینان در هیئت حسینی مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مراسم برپایی نماز عید فطر همزمان با سراسر کشور و در اولین ساعات صبح اولین روز ماه شوال با اجتماع مردم مومن و خداجوی مزینان در مقابل منزل روحانی محل و همراهی او به سمت هیئت حسینی آغاز شد.

در این مراسم که برخی از روحانیون و جمعی از شهروندان مزینانی ساکن در شهرهای دیگر نیز حضور داشتند حجت الاسلام معلمی فر ضمن قرائت خطبه ی شقشقیه و برگزاری نماز پیرامون عید سعید فطر سخرانی نمود و در ادامه نیز مهدی مزینانی رئیس شورای اسلامی مزینان گزارشی از فعالیت های این شورا را ارائه کرد.

برای دیدن تصاویر این مراسم به ادامه مطلب بروید...
  • علی مزینانی