زندگینامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی
ویژه نامه سی و دومین سالگرد درگذشت مفسر عالیمقام قرآن کریم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی
محمّدتقی شریعتی مزینانی، فرزند سوّم آقا شیخ محمود مزینانی در سال ۱۲۸۶ ش. در مزینان – از روستاهای کویری تابع سبزوار- متولّد شد.
پدرش، آقا شیخ محمود – روحانی دانشمند و پرهیزکار معروف روستای مزینان – از تحصیل کردههای حوزه مشهد مقدّس بود، که سطوح مختلف درسهای حوزوی، مانند فقه و اصول و فلسفه و کلام را نزد استادان بزرگ آن حوزه خوانده و به مراتبی از علم و کمال دست یافته بود.
شیخ محمود را برخی از محترمین مزینان پس از مرگ پدرش از مشهد به مزینان دعوت کردند و او به جای پدر- که از عالمان محل بود – به انجام وظایف و امور دینی، اقامه نماز جماعت، تبلیغ و ارشاد اهالی و توابع آنجا پرداخت.
مادر استاد، سیّده آغا بی بی، از زنان مؤمن و صالح و مورد احترام و توّجه مردم مزینان بود.
جدّ پدری استاد، ملاّ قربانعلی بهمنآبادی، فرزند ملاّهادی بهمنآبادی بود. وی علاوه براندوختههای علمی در فقه و اصول، در حکمت و فلسفه از شاگردان برجسته حاج ملاّهادی سبزواری (۱۲۸۹ ق.) به شمار میرفت و با وی در مسائل مختلف مکاتباتی داشت.
ملاّ قربانعلی، پس از تحصیلات و کسب معلومات دینی، به روستای زادگاهش بازگشت و به فعالیّتهای دینی و امور شرعی اهالی و توابع مزینان مشغول گردید. چندی پس از اقامتش، عدّهای از نیکوکاران مزینان در آنجا مدرسه علمیهای بنا کردند و پس از تکمیل و آماده شدن، مسئولیت اداره و تدریس آن مدرسه را به عهده آخوند ملاّ قربانعلی گذاشتند. او تا آخر عمر در مزینان ماند و ضمن انجام کارهای یک روحانی محلّ، به تدریس و تعلیم طلّاب پرداخت و عدّهای را تربیت کرد.
عالمزاده روستایی، پس از طی دوران کودکی به مکتبخانه محل رفت. در آغاز، قرآن و پس از آن، خواندن و نوشتن را فرا گرفت. در نوجوانی مقداری از درسهای مقدماتی حوزوی مثل صرف، نحو و منطق را نزد پدر و عمویش شیخ حسن مزینانی آموخت. در هفده سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد مقدّس – قبله عاشقان ولایت و طالبان علم – روانه گردید و در «مدرسه فاضلخان» که سابق بر آن، دو تن از برادرانش شیخ قربانعلی و میرزا محمّد در آنجا حجره داشتند و از طلّاب مشهور آن مدرسه بودند اقامت گزید.
محمّدتقی با جدیّت و عشق فراوان، ادبیات عرب و معانی بیان را که از پایههای درک و فهم صحیح متون درسی حوزوی و قرآن کریم، و احادیث و روایات میباشند، نزد استادان مشهور آن وقت، یعنی آقا شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری معروف به ادیب اوّل (۱۳۴۴ ق.) و پس از وفات وی نزد آقا شیخ محمّدتقی ادیب نیشابوری معروف به ادیب ثانی (۱۳۹۶ ق.) خواند. کتاب شرح لمعه را پیش حاج میرزااحمد مدرّس یزدی (۱۳۹۱ ق.) و مرحوم ارتضا که از مدّرسان مدرسه یاد شده بود، فراگرفت. کتاب «قوانین الاصول» را نزد حاج شیخ محمّدکاظم دامغانی (۱۴۰۱ ق.) و «مکاسب محرمه» را در محضر آقا میرزاحسین فقیه سبزواری (۱۳۸۶ ق.) خواند و سایر کتابها و درسهای سطح عالی حوزه را نزد حاج شیخ هاشم قزوینی (۱۳۸۰ ق.) میرزاابوالقاسم الهی، آقا شیخ محمود حلبی (۱۳۷۶ ش.) و… آموخت در این سالها نیز مقداری از معارف ناب قرآنی را از عالم ربّانی، آقامیرزا مهدی اصفهانی (۱۳۶۵ ق.) کسب کرد.
استاد میگوید: «… میخواستم به مقام اجتهاد برسم ولی رضاخان مدارس را برچید و طلاّب را به نظام وظیفه برد یا آنکه مجبور کرد که هرکدام کسب و کار دیگری پیش بگیرند…»
پس از آن، شرایطی پیش آمد که وی در ادامه تحصیلات به مطالعه روی آورد و برای رفع پارهای از اشکالات که در اثنای مطالعه پیش میآمد، به نزد استادان و عالمان میرفت و با طرح اشکالات خود، از راهنمایی و ارشاد آنان بهرهمند میشد.
دانشور جوان مزینانی با استفاده از امکانات موجود مثل مدرسه و استاد و با به کارگیری استعداد و حافظهای قوی، شوق و ذوق سرشار، با دلی محکم و ارادهای استوار و تحمّلی ستودنی، تمام سعی و تلاش خود را در جهت مطالعات وسیع و همه جانبه، کسب نظریات علمی و آشنایی با آرای جدید به کار برد و به قلّههای رفیع اطلاعات روز دست یافت و زمینه آمادگی تربیت دینی نسل جوان و دفاع را در سنگرهای عقل و علم، دین برای مقابله و رویارویی با دشمنان آگاه و ناآگاه در خود فراهم ساخت.
استاد پس از کسب دانشهای مختلف و اندوختههای مطالعاتی، بر آن شد تا بنا به روایت مشهور «زَکاهُ العِلمِ نَشرُهُ و…»، برای ترویج و تبلیغ دینی، راه تعلیم و تربیت را با تدریس در پیش گیرد زیرا که در آن شرایط زمانی و مکانی، برای روحانی متعهد و روشنفکری همچون او، بهترین مکان، مدرسه و بهترین شغل، معلّمی بود. وی با این تشخیص درست، به پایگاه مدرسه و سنگر کلاس دست یافت و با عشق عمیقی که به تربیت نسل جوان داشت به تدریس تعلیمات دینی و دیگر آموزشهای لازم برای دانش آموزان پرداخت، و کار تربیت دینی جوانان مشهد را در حالی که هیچ مجلسی و محفلی برای هدایتشان وجود نداشت و یا اندک و غیر مناسب با افکار و روحیات آنان بود، آغاز کرد.
استاد شریعتی از سال ۱۳۰۹ش. ابتدا در مدرسه ملّی «شرافت» مشهد، کار تدریس را آغاز کرد و چند سال بعد که صلاحیت علمی و شایستگی تدریس وی – به خاطر سابقه تدریس – از سوی اداره فرهنگ تایید شد و طبق مقررات اداری به طور رسمی استخدام گردید، در دبیرستان «ابن یمین» هم به تدریس پرداخت. فعالیّتهای ضمن تدریس وی، موجب شد که مسئولیت اداره هر دو نوبت روزانه و شبانه آن دبیرستان را به عهده بگیرد. وی علاوه بر تدریس و کارهای یاد شده، در دبیرستان «شاه رضا»ی آن روز و دبیرستان «فردوسی» نیز ساعاتی را به تدریس ادبیات و شرعیّات اختصاص داد.
به بیان خاطراتی کوتاه از آن دوره که استاد در یکی از نشستهای خصوصی تعریف کرده، توجه کنید: «… امّا فکر کردم در این راه – تعلیم و تدریس – بهتر میتوان خدمت کرد پس معلّمی را انتخاب کردم…»
«… صبح زود از منزل بیرون میآمدم سلامی به حضرت رضا (علیهالسّلام) میدادم و از آن جا به درس مکاسب آقای سبزواری میرفتم و بعد از آنجا به مدرسه میرفتم. نه تنها نظامت (ناظم مدرسه است که در گذشته قسمتی از کارهای مدیر مدرسه را انجام میداد.) مدرسه، بلکه کفالت و ادارهاش هم با من بود…»
«… هنگامی که علیاصغر حکمت – وزیر وقت آموزش و پرورش – به مشهد آمد و از مدرسهای که استاد شریعتی مدیریت آن را به عهده داشت، دیدن کرد، با تعجب و در مقام تحسین گفت: چنین مدرسهای در انگلستان هم نیست…»
بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ش. که تحوّلات و پیش آمدهای فراوانی در ایران بروز و ظهور کرد که یکی از آنها این بود که فضای سیاسی برای فعالیّت گروههای مختلف سیاسی، در سراسر کشور باز شد، تبلیغات ضدّ دینی و ضدّ خدایی در سطح فرهنگیان، دانشجویان، دانش آموزان، و… آغاز گردید. در مناطق شمالی کشور که زیر نفوذ اتّحاد جماهیر شوروی قرار داشت، حزب توده که از همه قویتر بود و در شهرهای مشهد، کرمانشاه و همدان شعباتی دایر نموده بود، فعالیّت خود را شروع کرد. مبلّغان و طرفداران این حزب، با سردادن شعارهای شدید و داغ، با جاذبههای کاذب و دیگر گروهها به شکلهایی دیگر، به جذب جوانان سرگشته و تحصیل کرده بیپناه پرداختند. صدها کتاب، مجله و روزنامه ترجمه شده را که حاوی سخنانی درباره مرام و مسلک حزب توده بود، در سطح دورههای متوسطه، دانش سرا، دانشگاه و… توزیع و منتشر کردند. در مقابل، دفاعیات و اقدامات مراکز دینی و عالمان هم کم نبود ولی درخور نیاز و جبران و مقابله نبود. در چنین روزگاری که حزب توده و دیگران، کمر همّت برای نابودی دین اسلام و فروختن وطن، بسته و به ویژه خطّه خراسان و جوانان آنجا را مورد هدف قرار داده بودند، استاد شریعتی برای دفاع از اسلام و اعتلای آن و حفظ وطن و بر ملا ساختن بطلان اینگونه مرامها و مسلکهای پوشالی و شعارهای توخالی، فعالیّتهای خود را دو چندان نمود. وی کلاسهای تدریس را بیشتر در دانش سرای مشهد که یکی از مراکز فعالیّت حزب توده بود، قرار داد. معلّمان و شاگردان دانشسرا که در طول شبانهروز در آنجا بودند، از کلاسهای درس استاد استفاده شایانی میبردند و گفتههای استاد را مینوشتند. تاثیرات مثبت این دوره تدریس استاد، سبب شد که عدّه زیادی از جوانان فریب خورده، آگاه شوند و دست از آن مرامها بردارند و به دین خدا روی آورند. این نخستین مرحله مبارزه استاد با تودهایها بود و او در این جریان، کوشید تا بیپایگی و بیاساسی مرام کمونیسم و مارکسیسم را خوب نشان دهد.
فعالیّتهای فرهنگی ـ دینی استاد، منحصر به کلاسهای درس در آموزشگاههای متوسطه و دانشگاه نبود بلکه جلسات تفسیر قرآن کریم و سخنرانیهای وی که پربارتر از کلاسها بود و مورد استفاده عدّه بیشتری قرار میگرفت، به صورت سیّار در منازل برگزار میشد. مطالب اعتقادی و حقایق قرآنی، با زبانی ساده و جذّاب، برای نسل جوان، بیان و به پرسشها و شبهات مطرح شده، پاسخهای کافی داده میشد و جلسات همواره پرشورتر و شلوغتر، با استقبال روبهرو میگردید. علاوه براین، با تغییراتی هم که بعد از اختناق حکومت رضاخان و آزاد شدن مراسم مذهبی در مردم و محافل دینی پیش آمده بود، و نسل جدید هم کم و بیش با فرهنگها و پیشرفتهای صنعتی آشنا گشته بودند، به طور طبیعی عطش شدیدی در جامعه آن روز، نسبت به شناخت دین و شرکت در جلسات دینی به وجود آمده بود. در چنین وضع و شرایطی، استاد پیشنهاد داد تا محلی مناسب، برای تشکیل جلسات اجاره کردند و با نصب تابلوی «کانون نشر حقایق اسلامی» بر بالای سر در آن مرکز تبلیغی و تعلیمی، فعالیّتهای اسلامی استاد تمرکز یافت، و برنامههای یاد شده ادامه پیدا کرد و به قول استاد حکیمی «با تاسیس کانون (در سال ۱۳۲۳ ش. در مشهد) استاد شریعتی توانست یکی از مدرسههای اندیشه اسلامی را پی ریزد و بگستراند
برنامههای این مرکز، در شبهای جمعه، تفسیر قرآن و در شبهای شنبه، سخنرانی پیرامون نهجالبلاغه بود و یک شب هم در وسط هفته، استاد عدّهای از تحصیل کردههای سطح بالا را برای مباحثه و مناظره با کمونیستها تعلیم میداد. سایر فعالیّتهای دینی و مذهبی هم در مناسبتهای مختلف انجام میشد و تا سال ۱۳۳۶ ش. ادامه داشت. با رویدادهای سیاسی و اجتماعیای که در این سالها پیش آمد، کانون که از مراکز فعّال و حسّاس دینی و سیاسی به شمار میرفت، از سوی رژیم پهلوی تعطیل گردید.
با تعطیل شدن کانون و بازداشت استاد و عدّهای از یاران و همکاران وی، این فعالیّتها متوقف شد. پس از آن، عالم بزرگ مشهد و مرجع تقلید بیدار شیعه، آیةالله سیّدمحمّدهادی میلانی، از استاد شریعتی خواست که مجالس تفسیر قرآن و سخنرانیهای خود را در منزل وی شروع کند. با شروع برنامهها، آیةالله میلانی، همانند قبل، از کانون حمایت و پشتیبانی میکرد، بعضی شبها در مجلس شرکت میکرد. حدود سه سال، کانون در منزل وی برنامه داشت تا آنکه در سال ۱۳۳۹ش. کانون با حمایت آیةالله میلانی گشایش یافت و فعالیّتها ادامه پیدا کرد و از آن به بعد هم آیةالله میلانی در جلسات رسمی کانون چه در ساختمان اصلی و چه در جلسات تابستانی که در منازل اشخاص تشکیل میشد، شرکت میکرد
استاد شریعتی، بیش از ۶۰ سال به کار تدریس، تعلیم، سخنرانی و تالیف پرداخت و تا آن زمان که توان جسمیاش اجازه میداد، چشمش میدید و دستانش قدرت نوشتن و زبانش یارای تکلّم داشت، بهترین استفاده را از سلاح قلم و بیان کرد و در نشر حقایق تشیّع راستین، هیچ کوتاهی نورزید. و تا آخرین روزهای عمر بابرکتش، منزل او، مورد توجه اهل نظر و وجودش، شمع محفل دوستان و روشنفکران مذهبی بود. او که عمری را در شهر شهادت و در جوار آستان ملکوتی امام علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) و با استمداد از انوار ولایت، به خدمات ثمر بخش و فرهنگ آفرین، در حوزه دین در جامعه اسلامی اشتغال ورزیده بود سرانجام در آخرین روزهای نخستین ماه بهار سال ۱۳۶۶ش. (۳۱/۱/۱۳۶۶) مرغ روحش از قفس آزاد شد و به جوار رحمت حق پرکشید. در مراسم تشییع و تدفین او، انبوهی از دانشوران، شاگردان، استادان و عالمان دینی خراسان شرکت کردند و پس از نماز و طواف، پیکرش را در جوار «بقعه رضوی» در «صحن آزادی»، حجره ۲۶ به خاک سپردند.
دکتر علی شریعتی مزینانی فرزند شایسته ی این مفسر عالیمقام قرآن کریم پدرش را نخستین استاد و مراد خویش می داند که شعله های بیقراری را ابتدا در روح و جان او برافروخت:« پدرم نخستین سازنده ابعاد روحم، کسی که برای اولین بار، هم هنر فکر کردن را به من آموخت و هم فن، انسان بودن را.طعم آزادی،شرف،پاک دامنی،مناعت، استواری، ایمان و استقلال دل را، بی درنگ پس از آن که مادرم از شیرم گرفت، به کامم ریخت...پدرم نخستین بار مرا با کتاب هایش رفیق کرد.من از کودکی و از سال های نخستین دبستان، با رفقای پدرم- کتاب هایش-آشناشدم و مانوس. من در کتابخانه او که همه زندگی و خانواده اوست، بزرگ شدم و پروردم.»
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan