🚩یادنامه شاهد کویر مزینان شهید والامقام غلامرضا عسکری مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

همیشه یه لبخند شیرین روی لبانش خودنمایی می کرد طوری که در اولین نگاه مجذوبش می شدی. گاهی وقتها با خودم فکر می کردم که او اصلا ناراحت نمی شه حتی در بدترین شرایط. هرگز برای هیچ کاری قسم نمی خورد اگر نکته ای نیاز به تاکید داشت فقط می گفت : »جداً.!»به همین خاطر در نزد دوستانش به رضا جداً معروف بود.

از نوجوانی به والیبال علاقه شدید داشت و در بسیاری از مسابقات محلی و منطقه ای از نفرات ثابت تیم مزینان بود. با هر اسپکی که می زد حتی پیرمردان برایش کف می زدند.

ماه محرم که می شد غلامرضا کار و کاسبی را در تهران رهامی کرد و راهی زادگاهش مزینان می شد. کسی نمی دانست که او عضو کدام هیئته ،چون هم در هیئت زنجیرزنان علی اکبری اسم می نوشت و هم درهیئت سینه زنی ابوالفضلی(ع). می گفت:دوست دارم اسمم همیشه در طومار عزاداران شهدای کربلا باشد.

پس از شهادتش همچنان اسم او در لیست هردو هیئت نوشته می شود و جوانان عزادار یادش را گرامی می دارند و هیئت امناء هر دو هیئت برای مادرش غذای سهمیه او را می فرستادند.

*****

آخرین بار که به مرخصی آمد یه جور دیگه بود.برادرزاده ها و خواهرزاده ها را بغل می کرد و می بوسید البته همیشه با بچه های فامیل رفیق بود و با آنها شوخی می کرد و برایشان هله هوله می خرید. بچه ها هم اون رو خیلی دوست داشتند انتظار می کشیدند که او به مرخصی بیاد. ولی این بار فرق می کرد گاهی توی حرفاش از دیگران حلالیت می طلبید.

بعد از چندروز استراحت به مشهدآمد.حاج آقا(زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری) وقتی برخورد او را دید به شوخی بهش گفت: عموجان بوی شهادت می دی ها مواظب خودت باش !

تبسمی کرد و گفت:آره حاج عمو می دونم این سفر آخره که اومدم پیش شما. سپس با انگشت اشاره اش وسط پیشانیش را نشان داد و گفت :یه گلوله میاد و به همین جا می خوره و شهیدمی شم. واسه همین اومدم حلالیت بگیرم و خداحافظی بکنم.

من ازاین قضیه خبرنداشتم ولی حاجی می ره جنازه رومی بینه وبعدها برایم تعریف کرد که دقیقا شب عملیات تیردشمن به همان جایی که رضاگفته بوداصابت می کنه وبه شهادت می رسه.

*****

عموکربلایی محمدتقی خیلی به غلامرضا علاقه داشت او هم همین طور بود رابطه اشان یک نوع رفاقت بود تا پدر و فرزندی. البته رضا خیلی مؤدب بود و به والدینش احترام می گذاشت. وقتی به دلیل مشکلات مالی مجبور شددرس را رها کند و به تهران برود هر موقع فصل درو می شد کارش را ول می کرد و به کمک پدر می شتافت.

از روزی که غلامرضا به شهادت رسید عموحاج محمدتقی، دیگر آن شادابی قبلی را نداشت هر روز شکسته تر و پیرتر می شد و همانطور که خودش موقع دیدن جنازه پسرش گفته بود که کمرم شکست. خمیده تر شد و بعد از گذشت چند ماهی به دیدار پسرش رفت و در کنار او برای همیشه آرام گرفت.

زندگینامه

🔹دهم آذرسال 1339ه.ش در خانواده ای متدین و مذهبی و کشاورز،از تبار کویر نشینان مزینان، کودکی به دنیا آمد که پدرش زنده یاد کربلایی محمدتقی عسکری او را به عشق خادمی حرم مطهر امام رضا(ع) و با آرزوی غلامی ارباب خراسانی ها غلامرضا نام نهاد.

🔹غلامرضا تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مزینان سپری کرد و برای کمک به پدر در تامین هزینه های سخت زندگی درس را رها کرد و عازم دیار غربت شد و به کار بنایی و میوه فروشی در تهران مشغول شد ولی در هر زمان که خانواده برای برداشت محصول کشاورزی نیاز به او داشتند کار را در پایتخت رها می کرد و به امداد پدر می شتافت.

🔹خلق خوش و برخورد مهربانانه و سیمای شاداب غلامرضا موجب شده بود که او در بین دوستان از محبوبیت خاصی برخوردار باشد و چون در هیچ کاری قسم نمی خورد و از واژه ی جداً استفاده می کرد معروف به رضا جداً بود.

🔹غلامرضا عاشق ورزش والیبال بود و یکی از افراد ثابت تیم مزینان به شمار می آمد که در ایام تعطیلی عید نوروز در سبزوار و حومه مزینان مسابقه می دادند.

🔹محرم هرسال مزینان شاهد حضور عزادارانی است که خانه و زندگی شان را در تهران و دیگر شهرها رها می کنند و راهی زادگاه شان می شوند و غلامرضا نیز یکی از همین افراد بود که علی رغم نیاز مالی ،در ایام سوگواری سالار شهیدان به وطن بر می گشت و به طور همزمان در دو هیئت ابوالفضلی و علی اکبری(ع) اسم می نوشت و داوطلبانه خادمی عزاداران را بر عهده می گرفت.
🔺دوره خدمت سربازی او فرا رسید و غلامرضا دست از کار کشید و داوطلبانه خودش را به پاسگاه ژاندارمری داورزن معرفی کرد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان 04 بیرجند اول فروردین 1361با جمعی از دوستان مزینانی اش از طریق ارتش جمهوری اسلامی به جبهه سومار اعزام شد و در شب عملیات مسلم ابن عقیل(ع) همان گونه که خود گفته بود گلوله مستقیم دشمن بر پیشانی اش نشست و در نهم مهرماه 1361 به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست و پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در بهشت حضرت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.


✍️سفارش شهید غلامرضامزینانی (عسکری)؛

خدمت برادر و سرور خودم(علی آقا) سلام. پس از تقدیم عرض سلام با درود به رهبر کبیر انقلاب، امام بزرگوار و با درود و سلام بر شهیدان، که با خون خود سند پیروزى را امضاء و به لقاء الله پیوستند، نامه را آغاز مى کنم.
برادر! امیدوارم که حالتان خوب و خوش باشد و هیچ گونه ناراحتى در زندگى نداشته باشید، که ان شاء الله ندارید.
خدمت مرضى خانم سلام می رسانم. سعید را از عوض عمویش دیده بوسى نمایید.
خدمت پدر و مادرم سلام می رسانم.
خدمت سکینه خانم سلام می رسانم.
خدمت محمد حسن و فاطمه خانم سلام می رسانم.
خدمت نه نه جان عزیز سلام می رسانم.
خدمت تمام اقوام و خویشان فرد فرد سلام مخصوص و صمیمانه می رسانم.
برادر! مى خواهم نزد تو وصیت کنم، چون تو از وضع من آگاهى. اولاً جهاد در راه خدا واجب است و در راه خدا کشته شدن افتخار. مصداق این آیه شریفه که مى فرماید:
و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛
آنان که در راه خدا کشته مى شوند مرده نپندارید؛ زیرا آنها زنده اند، اما شما نمی دانید و نزد خداى خود روزى مى خورند.
برادر! مى بخشید از آن مقــــدار پولى کـــه دارم، خمسش را بدهید.
من به مدت یک ماه دیدى که روزه خوردم و اسلام عزیز مى گوید هر که مى‌تواند روزه بگیرد امـــا روزه مى خورد، باید در برابر هر روز 60 مسکین را سیر کند. من به هر یک از این مسکینان در روز سه تا نان می دهم، از آن مقدار پولى که پیش شما هست به این 1800 مسکین بدهید.
از قول من به دوستانم سلام برسانید و بگویید که رضا را حلال کنید. به پدر و مادرم دلدارى بده و به آنها بگویید که اگر رضا بعضى وقت ها از امر شما سرپیچى کرد او را ببخشید. از قول من به مردم مزینان سلام برسانید و بگویید غم نخورید، به همین زودى ها آقایمان از پس پرده غیب بیرون مى آید و تقاصمان را از این جلادان و خونخواران تاریخ می گیرد. ان شاء الله تعالى.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سنگر ما خاک ایران، خاک ایران گور دشمن ،دشمن اصلى آمریکا، مرگ بر آمریکا.
برادر کوچک شما، رضا

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">