حکایت شیرین مردم خوش طبع مزینان(3)
💠قضاوت
✍️شخصی حکایت می کرد روزی برای دعوت خواندن خطبه عقد به منزل حاج شیخ قربانعلی شریعتی شرفیاب شدم. دق الباب کردم و با صدای رخصت حاج آقا داخل شدم. سلام گفتم و جوابی بامتانت و مملو از محبت شنیدم. مسأله ای را که همیشه در ذهنم بود و پشت سر این مرد بزرگ و محضرداران صحبت می کردند بعد از صرف چایی از حاج آقا پرسیدم گفتم: مگر پول دفتر ثبت ایرادی دارد؟ فرمودند: چطور؟گفتم: بعضی معتقدند که حرام است!
حاج آقا مکثی کردند و گفت:روزی به دعوت سردفتر ازدواج سبزوار برای خطبه عقد دعوت شدم عروس و دامادی بسیار مؤدب از روستایی وارد شدند عروس دخترکی بود با ظاهری آراسته وقت امضای زوجین دیدم شاگرد دفترخانه با نگاهی آلوده به شهوت به بهانه امضا
دست دختر را گرفت و گفت: اینجا را امضا کن! مرد روستایی متوجه نبود وگرنه اتفاقات ناگواری رخ می داد.باخودم گفتم: مرگ بهتر از این زندگی است که در حضور من روحانی این جنایت واقع شود! بلافاصله تصمیم گرفتم برای حفظ ناموس همین مردم دفتر ازدواج را بگیرم،
اقدام کردم و موافقت شد و دفتر ثبت را به مزینان جهت خدمت به مردم روستا که دسترسی به شهر بسیار سخت می نمود آوردم.آیا این اقدام به نظر شما اشکالی دارد ؟
گفتم: نه حاج آقا خدا به شما سلامتی بده بسیار کار خوبی کرده اید...
حاج آقا ادامه داد: مورد دوم آیا برای عقد اینجا بهتر و به صرفه تراست یا سبزوار؟
عرض کردم: معلومه اینجا.
دیدم باحال اندوهباری گفت: هرکه هر چه می خواهد بگوید خدایی هست.
در معیت حاج آقا به راه افتادیم تا صیغه عقد را برای عروس و داماد جاری کند وقتی به منزل مورد نظر رسیدیم آنجا فهمیدم وجود این مرد چه نعمتی است و ما قدر نمی دانیم بجای تشکر و سپاس او را متهم می کنیم استغفرالله. وقت برگشتن دیدم وجه دریافتی از ایراد خطبه عقد را به چه کسانی بخشید. با تعجب گفتم: حاج آقا برای شما که چیزی نماند!
گفت: آنچه برای من نمانده است نزد خداوند برای من همان مانده است.
با خودم گفتم یاللعجب این چگونه انسانی است!!؟
جناب حاج شیخ با تأکید گفت: فلانی لطفاً در منزل مابه حاج خانم نگویی که پول عقد را به کسانی بخشیده ام .
البته همه منطقه می دانستند.که این مرد با مال دنیا میانه ای ندارد و اهل جمع آوری ثروت نیست چراکه علم و حلم و سخاوت این بشر منحصر به فرد است.اینجا ارادت قلبی من به این انسان شریف چندین برابر شد .*لحظه برگشتن دستش را بوسیدم و از وی خداحافظی کردم و چنان سبک بال می رفتم که خدا می داند و بس*
🖌نویسنده؛حسین محمدی مداح
حاج شیخ قربانعلی شریعتی فرزند شیخ محمود شریعتی در سال 1275 در خانواده ای مذهبی در مزینان دیده به جهان گشود . پدر وی از زهّاد عصر خویش بود ،شخصی که نماز شبش ترک نمی شد . وی علاقه زیادی به نماز جعفر طیار داشت .
مرحوم شیخ قربانعلی عموی دکترعلی شریعتی مزینانی ابتدا در محضر پدر در مدرسه علمیه مزینان تلمّذ کرد ، سپس جهت کسب علم و دانش به مشهد مقدس عزیمت نمود و در مدرسه فاضل خان از محضر اساتیدی بزرگ همچون آیت الله کاظم دامغانی کسب فیض نمود.
این بزرگوار سال 1352 دار فانی را وداع گفت و به دیار محبوب شتافت .
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan