گلواژه شعر مزینان(11)...جلوه ی غم/ عبداله محمدی مزینان
سه شنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۷:۰۸ ق.ظ
🌴جلوه ی غم
در عشق پدر مانده مگر تا که در آید
بهتر که کنون عمر منِ خسته سر آید
در باغ خزان خویش مکن خادم خاشاک
صد سال به این باغْ هرس بی ثمر آید
عاشق که شوی در غم عشقت خبری نیست
از اشک و ز چشمان تو خون جگر آید
می سوزم از این غم که غمم پیش همه خلق
نا چیز کند جلوه و یا مختصر آید
عاشق نه همان است که مشغول حساب است
دلداده همان است که بی خیر و شر آید
محشر که شود عقل خجل می شود اما
در روز جزا این دل خون مفتخر آید
ما آن گلِ در گوشه ی باغیم و نژندیم
کو صاحب باغی که ز خس در نظر آید
ما تجربه های غم این عمر عزیزیم
کو تجربه ی غم که چو ما معتبر آید
“فریاد”به شعر آمده تا کاش نویسد
شعر و غزل تر اگر از دست بر آید
🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)