زنده یاد عبداله عسکری مزینانی پس از بیست روز بستری در بیمارستان واسعی به علت بیماری ریوی روز جمعه اول مهرماه 1401 جان به جان آفرین تسلمی کرد و به دیدار فرزندش شتافت.
🌐زندگینامه شهید والامقام ابراهیم مزینانی(عسکری)
✍️ابراهیم مزینانی فرزند عبدالله اول مهرماه سال1350ه.ش درخانواده ای مذهبی و زحمتکش پابه عرصه خاکی گذاشت . پدرش انسانی وارسته و معتقد است که در جوانی گاهی مداحی می کرد و به تبلیغ دین مبین اسلامی می پرداخت و به همین خاطر در بین مزینانی ها معروف به شیخ عبدالله است.
🔹ابراهیم که اولین پسرخانواده است بسیار مورد توجه والدین بود وسعی می کردند او را ازهمان طفولیت ،فردی مذهبی و کاری تربیت کنند . لذا پدر بزرگوارش در مجالس روضه خوانی و شبیه خوانی او را همراه خود می برد و در کار کشاورزی هر چند کوچک بود و کمک چندانی نمی توانست به پدر بکند ولی با تمام وجود یار و مددکار او بود.
🔹تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینان به پایان رساند و به دلیل علاقه به کار آزاد از ادامه تحصیل باز ماند.او به بازی های محلی علاقه فراوانی داشت و گاه از همسن و سالهای خود پیشی می گرفت و با افراد بزرگتر از خودش مسابقه می داد .
🔹با تشکیل بسیج در مزینان، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و بارها برای اعزام به جبهه اقدام کرد و به دلیل پایین بودن سن و همچنین چهره معصومانه و لاغرش که او را نوجوانی کم سن و سال نشان می داد نمی توانست اجازه حضور در جبهه را کسب کند ولی عاقبت با ترفندهای زیرکانه و کمک دوستانش خود را به سرزمینهای نور رساند اما به دلیل تکمیل نبودن پرونده باز هم از اهواز برگردانده شد و بار دیگر برای اعزام اقدام کرد و این بار توانست به مقصود خود برسد و در جمع رزمندگان گردان جندالله لشکر پیروز پنج نصر خراسان حاضر شود و عاقبت 1366/12/25 درمنطقه عملیاتی ماووت در جریان عملیات بیتالمقدس ۳ بر اثر اصابت ترکش و پرت شدن از کوه به شهادت رسید و پیکر مطهرش چهارم فروردین 1367 در بهشت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.
🔆پس ازشهادت ابراهیم ، پسر دیگری در خانواده مرحوم شیخ عبداله عسکری متولد شدکه نامش را ابراهیم گذاشتند تا یاد و نام شهید ابراهیم همیشه در خانه زنده باشد.
❤️سفارش شهیدابراهیم مزینانی؛
خانواده عزیزم :حجاب خود راحفظ کنید و از انقلاب و اسلام در برابر دشمن که چون سارقان به کشورمان حمله کرده اند دفاع کنید.
این قبر برای من است!
بی تردید هرکسی حتی یک مرتبه شیخ عبداله عسکری مزینانی را از نزدیک دیده باشد این ادعا را تأیید می کند که او انسانی متواضع خوش اخلاق و مهربان بود.
عرض شود در کلام نافذ او همیشه تأکیدی بود بر حرف هایی که با دیگران داشت.
او را به این خاطر شیخ می گویند که مدتی در محضر علمای مزینان تلمذ کرد و حتی روضه خوان مجالس بود اما ترجیح داد که برای تأمین امرار معاش خانواده به کار کشاورزی و یا میوه فروشی در تهران بپردازد.
بعد از شهادت پسر ارشدش ابراهیم که تنها شانزده بهار از زندگی او نگذشته بود شیخ عبداله آن را امانتی می دانست که به صاحبش برگردانده است.
آخرین خاطره این مرد خوش اخلاق به فوت برادر بزرگش کربلایی محمدعسکری برمی گردد که برای تمامی فامیل به یادگار ماند.
وقتی کربلایی محمد حدود یک ماه پیش از دنیا رفت فرزندان و بستگان درجه یک خواستند او را در قبری که متعلق به پدرشان بود دفن کنند اما با کمال تعجب شاهد بودند که شیخ عبداله معترض شد و گفت داداش را آن ور تر دفن کنید که من می خواهم بالاسر مزار پسرم دفن شودم و این قبر را برای خودم می خواهم!
این حرف به مذاق فامیل خوش نیامد و بعضی می گفتند خب معلوم نیست او تا کی زنده باشد حالا مدعی این قبر شده !
روز بعد حال شیخ تغییر کرد و بچه ها او را به داورزن رساندند و با کمی درمان که همگی فکر می کردند بر اثر خوردن آبگوشت بوده به خانه برگشتند اما دو سه روز بعد دوباره وضعیت جسمانی وی به هم ریخت و با تشخیص دکتر داورزن توسط آمبولانس به بیمارستان واسعی سبزوار منتقل و در آی سی یو بستری شد و مدتی در کما بود.
در حالی که بعد از این مدت علائم حیاتی به بدن او برگشت و دیگر اغلب فامیل می گفتند شیخ عبداله از مرگ نجات پیدا کرده و حتی پزشکان هم اظهار امیدواری می کردند که تا سه روز دیگر مرخص می شود روز جمعه اول مهرماه 1401 یعنی همان روزی که برادرش کربلایی محمد فوت کرد او نیز به فرزند شهیدش پیوست.
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
- ۰ نظر
- ۰۲ مهر ۰۱ ، ۰۵:۵۱