نویسنده و شاعر معاصر انقلاب اسلامی استاد محمد کاظم مزینانی گرچه در شهر دامغان متولد شد ولی آباء و اجداد وی مزینانی هستند و همین عشق به وطن موجب شد تا در سالهای اخیر مادر این نویسنده بزرگ به همراه جمعی از بستگانش به مزینان آمده تا نشانی از اقوام و آشنایانش بیابد و وقتی با برخورد گرم و توأم با احترام محمد شریفی مزینانی رئیس وقت شورای اسلامی مواجه شد و از اینکه مزینانی ها به نوشته های فرزندش علاقمند هستند خوشحال شد و از رفتار همشهریانش تشکر نمود و ما نیز امیدواریم به زودی شاهد حضور این نویسنده متعهد و توانمند مزینانی در زادگاهش باشیم .
شاهدان کویرمزینان بنا بر رسالتی که بر عهده گرفته تا مزینان و مزینانی ها را شناسایی و به مخاطبان گرانمایه معرفی نماید هرگاه در باره یکی از فرهیختگان مطلبی در سایتها و یا مطبوعات منتشر شود به باز نشر آن می پردازد چه آن فرهیخته مزینان را بشناسد و چه دست تقدیر او را از زادگاهش دور ساخته باشد تنها نام مزینانی کافی است که ما به سراغش برویم و او را معرفی نماییم چون در این کره ی خاکی آن گونه که ما تحقیق و بررسی کرده ایم تنها یک مزینان وجود دارد و آن هم زادگاهمان مزینان سبزوار است که اکنون در حمایت اداری شهرستان داورزن قرار گرفته است. اما مزینان هیچ پهنای جغرافیایی ندارد و به یمن نام بزرگ زاده اش دکتر علی مزینانی شریعتی و خاندان ادیب و بزرگوار او به ویژه پدر اندیشمندش مفسر قرآن کریم ،سقراط خراسان استادمحمد تقی مزینانی شریعتی در سراسر عالم و در طول تاریخ به داشتن فرهیختگانش می درخشد که این دیار را خاستگاه دانشمندان و اندیشمندان می شناسند.
در ادامه گفت و گوی تازه ی نویسنده شهیر انقلاب استاد محمد کاظم مزینانی با خبرگزاری فارس تقدیم می شود.
داستان انقلاب باید از حالت گلخانهای خارج شود/ در مقابل سوژهای مانند انقلاب نوشتن از فردیت معنا ندارد
نویسنده رمان «شاه
بیشین» گفت: مگر میشود نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب
اسلامی را نبیند. وقتی سوژهای به این گستردگی در اطراف نویسنده ایرانی
است، آن وقت نوشتن از سوژههایی مانند فردیت نویسنده دیگر لطف چندانی
ندارد.
خبرگزاری فارس- علی الله سلیمی: داستان
انقلاب اسلامی در طی سالهای اخیر اوج و فرودهای بسیاری داشته که اکنون در
سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی پای نویسندگان این حوزه نشستیم
تا از کم و کیف داستان انقلاب بگویند. در دومین دیدار، با محمدکاظم
مزینانی، همکلام شدیم.
محمد کاظم مزینانی متولد سال 1342 در شهر دامغان و فارغ التحصیل رشته زبان
و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال 1363 تا 1374 در
روزنامههای کیهان و همشهری فعالیت روزنامهنگاری داشته که این فعالیتها
تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. در بخش
تالیف کتاب هم اغلب آثار وی در حوزه شعر کودک و نوجوان است که تعداد آنها
به بیش از 20 عنوان میرسد.
در حوزه ادبیات داستانی این نویسنده کتابهای متعددی را برای گروه سنی
کودک و نوجوان به چاپ سپرده که از میان آنها میتوان به «ماه در گهواره»،
«پسری که تنها بود»،«رازهای زندگی یک کلاغ» و «پاییز در قطار» اشاره کرد.
در بخش داستان بزرگسال، رمان «شاه بیشین» اولین تجربه این نویسنده در این
حوزه محسوب میشود که پیش از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب
برگزیده شد و پس از بازنویسی نهایی در سال 1389 چاپ اول آن توسط انتشارات
سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شد که در ادامه بارها تجدید چاپ شد.
****
* وقتی سوژهای مانند انقلاب هست نوشتن از فردیت معنا ندارد
موضوع داستان انقلاب اسلامی چه ویژگی هایی دارد که باعث میشود
شما به عنوان یکی از نویسندگان فعال کشورمان به آن گرایش پیدا کنید و آثاری
را در این حوزه خلق کنید؟
مگر میشود یک نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب اسلامی را
نبیند. این سوژه حداقل از جنبه تاریخی برای هر نویسندهای وسوسه انگیز است
که پیرامون آن بنویسد. من هم طبعاً وقتی داستان مینویسم از این قافله جدا
نیستم. دلم میخواهد از انقلاب اسلامی و تاثیرات آن بر جامعه بنویسم. به
نظرم وقتی سوژهای به این گستردگی در اطراف نویسنده ایرانی است، آن وقت
نوشتن از سوژههایی مانند فردیت نویسنده دیگر لطف چندانی ندارد.
* ادبیات داستانی انقلاب سرعت لازم را ندارد
روند فعلی داستان انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا به نظر
شما جریان داستان انقلاب در حال حاضر روند طبیعی خود را طی میکند یا
موانعی سر راه آن هست که سرعت آن را از حالت طبیعی کندتر می کند؟
به نظرم در طی سالهای گذشته و بیشتر در مراکز فرهنگی و دولتی سلسله
اتفاقاتی افتاد که برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ناخواسته
محدودیتهایی ایجاد شد که الآن این محدودیت ها به عنوان موانع اصلی رشد این
ادبیات نوپا را در کشور ما تا حدودی کند کرده است. یعنی ادبیات داستانی
انقلاب آن سرعت لازم را که از آن انتظار میرود، ندارد و متاسفانه در مسیر
خود با موانع متعددی مواجه است.
اگر ممکن است به برخی از این موانع اشاره کنید تا بحث استدلالی پیش برود.
یکی از موانع این است که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را با تعریفهای
غیر کارشناسانه در دایره محدودی قرار دادهاند که حالت جزیرهوار به خود
گرفته است. یعنی وقتی این ادبیات در دایره خاصی قرار میگیرد، دیگر
نمیتوان انتظار شکوفایی لازم را از آن داشت. در حالی که به نظرم من ادبیات
داستانی انقلاب اسلامی در دایره خاصی نمی گنجد و بیشتر وسیعتر از آن است
که بشود که برای آن محدودیتی تعیین کرد و به نوعی آن را در دایره خاصی قرار
داد. فکر می کنم باید به این ادبیات بیش از این بال و پر داد تا حق مطلب
ادا شود.
شما به محدودیتهای ایجاد شده اشاره کردید که تا حدودی میتواند
مانع از شکوفایی لازم در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی شود، آیا این
محدودیت برای همه نویسندگان به یک اندازه صورت میگیرد؟
من فکر میکنم همه نویسندگان دوست دارند درباره وقایع و رویدادهای انقلاب
اسلامی بنویسند و طبعاً هر یک از آنها وقتی وارد گود نویسندگی در این بخش
میشود، به اندازه ای در این دایره خاص ایجاد شده قرار می گیرند.
با این حال نویسندگان زیادی با اشتیاق وارد این حیطه میشوند تا
برداشتهای خود از موضوع انقلاب اسلامی را در قالب داستان روی کاغذ
بیاورند. فکر میکنید دلیل این اشتیاق چه میتواند باشد؟
برای یک نویسنده، بهترین سوژه داستانی در دل تاریخ معاصر نهفته است که کشف
و استخراج آن و تبدیل کردن این مواد خام تاریخی به اثر ادبی لذتبخش است.
نویسندگان دوست دارند به تاریخ معاصر رجوع کنند و برداشتهای ادبی خود از
این رویدادهای تاریخی را روایت کنند.
* ظرفیت داستانی انقلاب جهانی است
شما ظرفیتهای داستانی موضوع انقلاب اسلامی را تا چه اندازه میدانید؟
به نظر من این عرصه ظرفیتهای جهانی دارد. اگر به درستی روی این موضوع کار
شود، آن وقت است که می شود بهترین آثار ادبی، حتی در مقیاس جهانی را با
موضوع انقلاب اسلامی خلق کرد. البته این اتفاق بزرگ، همت بزرگ و تلاش بی
وقفه ای را می طلبد که به درستی که حق مطلب ادا شود.
خب، اولین لازمه چنین اتفاق بزرگی در وهله اول چه میتواند باشد؟
این که روی این ادبیات اسمگذاری نکنیم. چون وقتی می گویم ادبیات انقلاب
اسلامی، قبل از هر چیزی به همان موانع ساختگی برمیخوریم که گفتم به صورت
غیر کارشناسانه آمدهاند کلی باید و نباید ردیف کردهاند که همین باید و
نیایدها دست و بال نویسنده را میبندد. اصولا هر نوع اسم گذاری که به هر
شکلی صورت گیرد، در وهله اول کار را با محدودیت مواجه می کند.
اگر بخواهیم نسبت موقعیت کنونی ادبیات داستانی انقلاب را با حدود یک دهه قبل مقایسه کنیم چه نتیجهای حاصل می شود؟
وضعیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به مثلا ده سال قبل از لحاظ کمی و
کیفی رشد چشمگیری داشته و دارد و تقریباً آن خلاء های موجود که آن اوایل
احساس میشد برطرف شده است ولی با این حال، به نقطه ایده آل نرسیده است. به
بیان دیگر، هنوز آن عمق لازم را پیدا نکرده است.
* ادبیات داستانی انقلاب باید با بدنه ادبیات پیوند بخورد
به نظر شما برای رسیدن به نقطه ایده آل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی چه کار باید کرد؟
من فکر میکنم تا زمانی که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بدنه ادبیات
داستانی کشور ما پیوند نخورده باشد، نمی توان انتظار داشت که ما به آن نقطه
ایدهآل برسیم. این ادبیات باید در دل داستان نویسی معاصر کشور جای بگیرد و
آن وقت است که میتوان از آن انتظار داشت توقعهای به حق علاقه مندان
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برآورده شود. به نظر من ادبیات داستانی
انقلاب اسلامی باید از این حالت گلخانهای خارج شود. یعنی دیگر به صورت
جزیرهای اداره نشود. حالا به نظرم آن حالت گلخانه بیشتر نمایان است. باید
این حالت از بین برود.
فکر می کنید راهکار موثر در این زمینه چیست؟
پیوند با بدنه داستان نویسی معاصر ایران، از راهکارهای موثر در به ثمر
نشستن داستان انقلاب است که به نظرم باید هر چه زودتر تحقق یابد. در غیر
این صورت، نمیتوان انتظار رشد بیش از این را از این ادبیات داشت. چون تا
زمانی که این پیوند، بین ادبیات داستانی معاصر کشورمان و داستان انقلاب
صورت نگیرد و داستان انقلاب به صورت گلخانهای به حیات خود ادامه دهد،
اتفاق تازه ای در این حوزه نمی افتد و نوعی ایستایی در ادبیات انقلاب به
وجود خواهد آمد که اصلا زیبنده این ادبیات نیست.
رمان «شاه بیشین» از شاخص ترین آثار شما در حوزه ادبیات داستانی
انقلاب است، ایده اولیه این رمان به چه دوره زمانی بر میگردد و اصلاً چطور
شد تصمیم گرفتید رمانی درباره تاریخ معاصر کشورمان بنویسید؟
من از سالها قبل درباره این موضوع کار کرده بودم و با توجه به علاقهای
که به رویدادهای سیاسی و اجتماعی معاصر داشتم، تقریباً اکثر کتابهای نوشته
شده در این حوزه را مطاله میکردم. بنا بر این طبیعی بود که تمایل داشته
باشم بخشی از دریافتهای شخصی خودم از رویدادهای پیرامونم را در قالب
داستان بیان کنم. اگر به مراحل مختلف سن من در دوره وقوع انقلاب اسلامی
توجه کنیم، میبینیم که دوره نوجوانی من مصادف شده با یکی از پر تلاطمترین
دورههای تاریخی کشورمان، یعنی وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 که آن موقع
من 15 ساله بودم. چون خودم درگیر انقلاب بودم، در شهرستان بودیم، پدرم،
اطرافیان و آشنایان درگیر انقلاب بودند و میشود گفت همه به نوعی درگیر
انقلاب بودند، ذهنیت من هم در آن فضا شکل گرفت و حساسیت به اتفاقات
پیرامونی هم از جمله مواردی بود که گریزی از آن نبود. برای همین، من
مطالعاتم را افزایش می دادم تا معلوماتم درباره اتفاقات پیرامونم کامل شود.
هر چیزی را که دم دستم میآمد ردش نمیکردم؛ مجلات، بیوگرافیها،
روزنامههای آن زمان و خلاصه هر چیزی که به معلوماتم در آن دوره اضافه
میکرد در دایره مطالعاتی من قرار میگرفت، چون در سن خاصی بودم. به هر
حال، افرادی مثل من با انقلاب بزرگ شدند. یعنی با انقلاب چشم باز کردیم و
اگر رشد شخصیتی یا فکری هم در کار بود در ایام انقلاب بود که اتفاق
میافتاد و طبیعی بود که بخواهیم درباره این انقلاب بیشتر بدانیم.
بنابراین، مطالعات خودم را روز به روز بیشتر کردم. به عنوان مثال، در زمینه
زندگی محمدرضا شاه پهلوی، تمام مصاحبههای این شخص را مطالعه کردم؛ از
کتابهای خاطرات شخص شاه و اطرافیانش شروع کردم تا رسیدم به مقالات و
مطالبی تاریخی که در این باره توسط افراد مختلف نوشته شده است. همچنین
تاریخ قدیم را خواندم و مجموع اینها یک نگاه تازهای به من داد که فکر
میکنم ایده اولیه رمان شاه بیشین از آن سر چشمه میگیرد.
اساس رمان «شاه بیشین» بر دو محوریت موازی استوار است که تقریباً
به شکل همزمان و موازی پیش میروند. آیا تعمدی در این کار بوده یا در
مراحل نوشتن این ترکیب شکل گرفت؟
بله، همزمان که در یک سوی ماجراهای زندگی شاه روایت میشود، در سوی دیگر،
قصه خودم، پدرم، مادربزرگم و پدر بزرگم هم در حاشیه زندگی شاه روایت
میشود. یعنی موقعی که ماجرای کشف حجاب صورت میگیرد، ماجرای تولد من هم
اتفاق میافتد. به عنوان مثال، ماجرای مواجهه مادربزرگم با قضیه کشف حجاب،
نمونهای از رفتارهای اجتماعی در بطن جامعه را در مقابل این قضیه نشان
میدهد و در سوی دیگر این ماجرا، تصویر تصمیم گیرندگان درباره آن موضوع
نشان داده میشود که در راس آنها شاه قرار دارد. البته ارتباط ارگانیکی بین
این وقایع در رمان وجود ندارد، ولی سعی شده تصویر کاملی از آن روزگار
ارائه شود.
* در «شاه بیشین» به نفع رمان کار کردم نه تاریخ
بیشتر وقایع از نگاه شاه روایت میشود. آیا فکر نمیکنید در این
صورت، بخشی از وقایع تاریخی مربوط به موضوع داستان در آن دوران از دایره
حوادث رمان شما بیرون میماند؟
من معتقدم وظیفه رمان این نیست که اطلاعات تاریخی صرف به مخاطب بدهد. رمان
هیچ وظیفه و مسئولیتی در این حوزه ندارد. بنابر این، من در همه جای این
داستان سعی کردم به نفع رمان کار کنم نه به نفع تاریخ. برای من مهم این بود
که از نگاه شاه حوادث تاریخی و اجتماعی را ببینم و این نگاه را به مخاطب
هم انتقال دهم. فکر میکنم این نوع نگاه تا به حال در ادبیات داستانی معاصر
کشورمان نبوده است، چون پیش از این اغلب اتوبیوگرافی هایی منتشر شده که در
آنها افرادی مثل اسدالله علم به نقل خاطرات خود از خاندان پهلوی به ویژه
محمدرضا شاه پرداختهاند. ولی من سعی کردم به نگاههای خصوصی شاه هم
بپردازم. ماند نگاه به روابط خصوصی، طبیعت، زن، کودکی، آب و هوا و حیوانات و
حتی به مصیبتهای ریز و درشتی که شاه با آنها دست به گریبان بود. به عنوان
مثال، من نمیخواستم درباره واقعه 15 خرداد اطلاعات تاریخی دقیقی بدهم،
چون این وظیفه مورخان است. من باید داستان مینوشتم و برای این کار باید به
جزئیات رفتاری شاه بیشتر نزدیک شده و اشاره میکردم. برای من نقطه پیوند
تاریخ معاصر با زندگی معاصر جذابیت بیشتری دارد و فکر میکنم این نقطه
داستانپرداز و رمانساز است.
«شاه بیشین» از پس زمینه پررنگ تاریخی و اجتماعی برخوردار است و
ستون اصلی را وقایع تاریخی تشکیل میدهد و در عین حال شما میگویید
نمیخواستید تاریخ را روایت کنید. در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
فکر میکنم ایرادی که به کارهایی از این دست وارد است به همین بخش از کار
مربوط میشود، چون در اغلب کارهایی که در این حوزه نوشته و منتشر میشود
نگاهها معمولاً به دو گونه سیاه یا سفید است و کمتر اتفاق میافتد که به
بخشهای خاکستری ماجراها هم پرداخته شود. من نخواستم وارد این بازیها شوم،
چون قضیه را شخصی دیدم و سعی کردم با آن شخصی هم برخورد کنم، چون معتقدم
رمان زمانی اتفاق میافتد که برای نویسنده شخصی شده باشد و اگر این اتفاق
نیفتد محال است کار موفقی خلق شود. بنابر این، شخصی شدن این رمان برای من
مهم بود، چون بخشی از آن با زندگی خودم ارتباط داشت. میخواستم برداشت خودم
از اتفاقات پیرامونیام را در قالب رمان ارائه دهم. از طرف دیگر، معتقدم
وظیفه رماننویس قضاوت کردن نیست. مگر این که یک رمان تاریخی بنویسد و من
نمیخواستم رمان تاریخی بنویسم.
اگر باز هم برگردیم به موضوع داستان انقلاب، فکر می کنید چرا این
حرکت هنوز به یک جریان ادبی گسترده، در شأن عظمت انقلاب اسلامی تبدیل نشده
است؟
در بخش اول صحبتهایم من به صورت تلویحی به این موضوع اشاره کردم. این که
چرا این حرکت، داستان نویسی انقلاب به یک جریان گسترده تبدیل نشده است. من
فکر می کنم روی این مسئله در ابعاد آن کار نشده است. در حال حاضر، موضوع
داستان انقلاب بیشتر حالت تبلیغی و مناسبتی پیدا کرده است. همین مسئله می
تواند جلوی پویایی آن را بگیرد. نباید فقط در یک مناسسبت ویژه مثل ایام
دهه فجر به این مسئله پرداخته شود. به نظر من باید در طول سال روی این
موضوع کار شود تا حق مطلب ادا شود.