با شهدای مزینان... شهید محمدرضا مزینانی
محمدرضا اولین فرزند علی مزینانی، چهاردهم دی ماه 1345در دامغان دیده به جهان گشود. پدرش به عنوان نگهبان در اداره مخابرات کار می کرد و زندگی خوبی را برای همسر و فرزندانش فراهم آورده بود.با شروع زمزمههای انقلاب،خود را به شکل فعال در این حرکتها داخل کرد.
در سال سوم راهنمایی مشغول به تحصیل بود که حال و هوای جنگ باعث شد درس را رها کرده و از طریق بسیج راهی جبهه شود. مسؤولیتش در جبهه تکتیرانداز بود. در منطقۀ نیسان سوسنگرد با ترکش خمپاره مجروح شد.
پس از پنجاه روز معالجه و درمان ناموفق در تاریخ بیستوچهار خرداد سال شصتویک در بیمارستان مصطفی خمینی تهران به شهادت رسید. پیکر رنجور و دردمند این شهید به دامغان انتقال داده شد و در فردوس رضای این شهر در کنار دیگر همرزمانش مأوا گرفت.
🔆اولین بار به کردستان اعزام شد و پس از مدتی رشادت و دلاوری به اصرار دیگران به دامغان و مدرسه برگشت محمدرضا دوری فضای جبهه برایش قابل تحمل نبود پس بار دیگر با اصرار فراوان راهی جبهه جنوب شد اولین بار به جبهه های جنوب اعزام گردید. او در آنجا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به تاریخ 24 خرداد61 به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای فردوس رضا(ع) دامغان به خاک سپرده شد.
لقمه حلال و نماز اول وقت، شهادت را نصیب محمدرضا کرد
طعنهها و کنایهها زیاد بود. یک گوشم را در کرده بودم یکی را دروازه؛ اما یک روز غروب دلم شکست و با همان حال، توسلی کردم و نجوایی. خیلی زود پاسخم را گرفتم. بعد از سه سال انتظار باردار شدم.
به شکرانه لطفی که شامل حالمان شده بود، خود را به خیلی کارها موظف کردم. دقت روی غذایی که میخوردم، مراقبت به نماز اول وقت و غیره. پا به ماه بودم که ماه رمضان از راه رسید. همه روزههایم را گرفتم تا روز بیست و یکم روزه بودم که محمدرضا به دنیا آمد.
(به نقل از مادر شهید)
همدلی با مردم
دیروقت بود که در زدند. یکی از همسایهها بود. دستهایش توی جیب بود و شانههایش آویزان. از زور سرما خوب نمیتوانست حرف بزند. به سختی گفت: «علی آقا! وضع نفت خیلی خرابه! با مسئول یکی از شعبههای نفت رابطه خویشاوندی داریم. با او صحبت کردم و فردا صبح زود میخوام برم چند تا بیست لیتری نفت ازش بگیرم. اگه شما هم میآین صداتون بزنم؟»
انگار حرفهایمان را شنیده بود. به مادرش گفته بود: «اگه بابا نفت بیاره، همه رو خالی میکنم. هر کاری همه مردم کردن ما هم میکنیم.»
(به نقل از پدر شهید)
اگر میدانستم شب آخرش است، محال بود پلک روی هم بگذارم
بخاطر اصابت ترکش به ران و شکمش در بیمارستان بستری شد. پای تختش که رسیدم دست انداخت دور گردنم و یک دل سیر گریه کرد. بدن نحیفش را که حالا بعد از چند عمل ضعیفتر و نحیفتر شده بود، توی بغل فشردم و نوازشش کردم. این دومین باری بود که در این پنجاه روز گریه میکرد. کمی که آرام شد گفت: «بابا! امشب کنار من میخوابی؟» دستهایش را که هنوز توی دستم بود، بوسیدم و گفتم: «چرا که نه بابا! اگه تو بخوای میخوابم.»
خیالش راحت شد و نفس کوتاهی کشید. شب را با هم روی یک تخت خوابیدیم. اگر میدانستم تنها شبی است که میتوانم بدن داغ و نحیفش را لمس کنم، محال بود که پلک روی هم بگذارم.
(به نقل از پدر شهید)
وصیتنامه
پدر و مادر عزیزم! صبر کنید که خداوند صابران را دوست دارد و خدا صابران را وعده داده است به اجری عظیم و هیچ وقت نگران نباشید که من در اینجا هستم و از اینکه احتمالاً افتخار شهادت نصیب من شد ناراحت نشوید.
مادرجان! مگر من از قاسم بهترم؟! در صحرای گرم و سوزان کربلا، قاسم به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسینش لبیک گفت و الآن هم فریاد حسین زمان را عدهای از مؤمنان لبیک گفتند و در صف مجاهدان فی سبیلالله پیوستند و از وابستگیهای دنیوی بریدند و عدهای به لقاءالله پیوستند و عدهای منتظر شهادت ماندند.
و خداوند میفرماید: «از هر چه را که عزیز میدارید و دوست دارید، در راه خدا انفاق کنید که خشنودی خدا در آن است.»
و خدا که میفرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ»
(سوره توبه- آیه 111)
«خداوند مشتری کسانی است که با جان و مال خود مجاهدت میکنند.»
و مادرم مگر تو بهتر از زینب(س) و فاطمۀزهرا(س) هستی؟
پدرجان! مگر معلمت حسین(ع) نیست. همان شهیدی که طفل شیرخوارش را هم در راه خدا فدا کرد و خود نیز فدا شد و یزیدیان تیر را بر گلوی نازنین کودک شیرخوارش فرود آوردند. مگر آنها برای حسین(ع) عزیز نبودند و علی(ع) را بگویم که بر زهرایش سیلی کوفتند و خود نیز در محراب به درجه شهادت رسید. پس پدرجان از معلمت درس آزادگی و شهادت بیاموز.
والسلام على من التبع الهدى
اللهم الزقنا توفیق الشهاده فى سبیلک .
سوسنگرد اسفند -60/12/26
منابع؛
-نوید شاهد
-ستارگان پر فروغ سایت جامع شهدای دامغان
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan
شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan
شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan