شاهدان کویرمزینان؛ یکی از بزرگترین افتخارات ما مزینانی ها انتساب خاندان بزرگ شریعتی به مزینان است و در هر گوشه ای از دنیا اگر از یک مزینانی سئوال نمایند که اهل کجایی ؟ خواهد گفت : که من از زادگاه دکتر شریعتی هستم. چون می داند که نام شریعتی به خصوص فرزند شایسته کویر معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی برای پرسش کننده شناسا و آشناست و چه بسا نام نیک او مشکل این مزینانی را حل می نماید.
اکنون که دکتر علی مزینانی شریعتی در شام ،غریب خفته است و میهمان بانوی پیام آور کربلاست فرزندان برومند وی راه پدر را به شایستگی طی می کنند و اگر چه فرصتی به آنان داده نمی شود اما هرجا اقتضا کندهمانند پدر بزرگوارشان پرتو افشانی می نمایند. شاهدان کویرمزینان که سعی دارد مزینان و مزینانی را فقط به جهانیان معرفی نماید در هرزمانی اگر مطلبی از هرمزینانی نام آشنا و فرهیخته ای مشاهده کند منتشر نماید این بار مصاحبه ی دکتر احسان مزینانی شریعتی را که قلبش برای مزینان می طپد و هرگاه به خاستگاه نیاکانش می آید بی هیچ آلایشی همچون یک روستایی با هم ولایتی هایش رفتار می نماید این گفت و گوی در باره دین و مدرنیته را تقدیم مخاطبان گرانسنگ می کند.
ندا عبداللهی: مصاحبه با احسان شریعتی در اتاقی از حسینیه ارشاد
انجام شد که در و دیوار رنگ و رو رفته آن بوی سالهای دور را میداد.
وسایل داخل اتاق هم کم از آن نداشت، از عمر مبلها و میزها دست کم سی و
چند سالی میگذشت و دکوراسیون داخل اتاق دقیقا شبیه به عکسهای قدیمی بود.
اینها را اضافه کنید به ارجاعات متعدد او به پدرش که فضا را برای بردن آدم
به روزگار پرشور این ساختمان تکمیل میکرد. او که خود را یکی از طرفداران
الهیات رهایی بخش در ادامه جمال و اقبال و شریعتی میداند، وقتی گفتوگو در
رابطه با دین و شرایط آن در جامعه ایران است به لزوم توجه دین به زندگی
مدرن تاکید دارد و از افراط و تفریطها نالان است. او میگوید زمانیکه
میان استبداد و آزادی، استثمار و عدالت در جامعه جدالی در حال وقوع است،
دین باید طرف آزادی و عدالت را بگیرد و دینی که همسو با جنبش رهایی بخش
نباشد، معنی قدسی و عرفانی خود را هم از دست میدهد. دکتر احسان شریعتی هر
چند که معتقد است جنبه اخلاقی دین در جامعه ایران ضعیف شده است اما از
اظهارنظرهایی که قاطعانه جامعه را بیاخلاق میدانند، گریزان است و از نقش
امید و چشمانداز در جامعه جهت حل بحرانهای اخلاقی سخن میگوید.
در ابتدا خوب است بدانیم از دیدگاه شما عناصر و مولفههای حیات
دینی در جامعه ایران چیست؟ یعنی یک فرد در زندگی روزمره باید واجد چه
ویژگیهایی باشد تا ما او را انسانی مومن در بستر حیات دینی قلمداد کنیم؟
جامعه ما هنوز در حال گذار بین سنت- مدرنیته است. بههمین دلیل و بهعلت
اختلاط حوزههای مختلف با یکدیگر و مرزبندی نامشخص آنها، این سوال در
اینجا شکل دیگری میگیرد. سابق بر این مومنین و غیر مومنین مرزبندی مشخصی
داشته و قابل شناسایی از یکدیگر بودند. اما با استقرار حاکمیت دینی در
کشور، این مرزبندیها دگرگون شد و دیگر نمیتوان از مظاهر زندگی مومنانه پی
به درون افراد برد. اما اگر بخواهیم به شکل اصولی شاخصههای ایمان را ذکر
کنیم، لازم است ابتدا براین نکته اشاره کنیم که ایمان واقعی امری فردی،
شخصی، درونی و رابطه صمیمی انسان با امر قدسی است و همانطور که در قرآن
آمده «لا اکراه فی الدین»، یعنی نباید در پذیرش ایمان هیچگونه اکراه و
اجباری وجود داشتهباشد. البته دین دارای بعد اجتماعی نیز هست که ساحت
دیگری است و بحثی جداگانه میطلبد. فرد مومنی که شما از آن صحبت کردید، کسی
است که از یک محیط ناامن و وحشتناک به مامنی پناه میبرد و خواهان امنیت
روحی است. بنابراین، نخستین شاخصه امر دینی «خشیت»، یعنی آن نوع ترسآگاهی
است که انسان در برابر امر قدسی با آن مواجه میشود و به آن پناه میبرد.
در اینجا، ما با همان دو ویژگی که کارل اتو در رابطه با امر قدسی بیان
داشته مواجهیم: رازآمیزی و جاذبه. البته بخشی از باورهای عمومی در رابطه با
دین، جزوی از «فرهنگ» دینی به شمار میآید که گاه با «سنت» اشتباه گرفته
میشود.وقتی به اسلام آفریقایی یا مالزیایی نگاه کنیم، میبینیم در
همآمیختگی سنتهای قومی و دین تفاوتهای بسیاری را میان آنها ایجاد کرده
است. حال باز به همان بحث ابتدای سخن برمیگردم که ما در جامعه خود تا پیش
از انقلاب با دو شکل سنتی و ایدئولوژیک دین روبهرو بودیم. البته نه دین
ایدئولوژیک بهمعنای رایج کنونی آن، که به دین سیاسی و حکومتی الحاق
میشود، بلکه بهمعنایی که شریعتی از «نقد ایدئولوژیک» دین مدنظر داشت تا
آن را از حالت سنتی و موروثی تبدیل به یک دستگاه راهنمای عمل اجتماعی و
انقلابی و انتقادی کند. هماکنون ما با گسترش شعائر و نوعی گفتمان مدحگونه
(آپولوژیک) در جامعه مواجهیم و این امر در برگزاری مراسمهای مناسبتی به
چشم میآید که در آنها بیشتر بر تهییج احساسات و ظواهر آیینی تکیه میشود
تا بیان تاریخی وقایع و فلسفه زندگی و مبارزات ائمه. بهطور کلی، جامعه ما
در هشت سال اخیر به لحاظ دینی در وضعیت ویژهیی قرار داشته که این امر در
تاریخ خود ما و حتی جهان کم سابقه است. امر دینی در این دوران بهطور
مستقیم در نظام اجتماعی و رسانههای عمومی با استفاده از همه امکانات دولتی
و بر اساس روایتی خاص عرضه شده است.
فکر نمیکنید برگزاری متفاوت آیینها که به آن اشاره داشتید،
نشان از درآمیختگی برداشتهای شخصی نسل جوان از دین با سیاستهای سبک زندگی
خودشان است که نوعی از دین ورزی را به وجود آورده که با قرائتهای رسمی هم
متفاوت است. پس نمیتوان آن را آنطور که اشاره داشتید، دین متظاهرانه به
حساب آورد. یعنی در کنار مومنان سنتی، ایدئولوژیک و متظاهر که ذکر کردید
میتوان از زندگی مومنانه متفاوتی هم نام برد که در میان نسل جوان در حال
شکلگیری است؟
درست است. اینها تجربههای جدیدیاند که در ایران در حال وقوع است و
باید در رابطه با آن مطالعه عمیق جامعهشناختی و فرهنگی صورت گیرد. یکی از
همین موارد رشد پدیده مداحی و مداحیگری است که میزان استقبال از آنها حتی
از منبرهای روحانیون هم پیشی گرفته است؛ اما کار مطالعاتی گستردهیی که
وجوه این اتفاق را به صورت میدانی بررسی کرده باشد هنوز ندیدهام یا در
رابطه با وضعیت دین سنتی و نحوه ارتباط آن با حاکمیت یا درباره نقش
روشنفکران دینی در جامعه؛ اینها موضوعاتی است که اظهارنظر درباره آنها
نیازمند مطالعات میدانی است. در چند سال اخیر که در ایران ساکن هستم، شاهد
پدیدههای عجیبی در جامعه بودم. بگذارید یک خاطره برایتان بگویم. زمان شاه
برای سخنرانی دکتر شریعتی همراه خانواده از مشهد به تهران آمدهبودیم. پس
از اتمام سخنرانی دکتر در حسینیه ارشاد، او ما را برد تا در شهر (حوالی
همین خیابان ولیعصر فعلی) گشتی بزنیم. در آنجا یک کافهتریا و بستنیفروشی
بود بهاسم «چاتانوگا»، که بهخاطر حجاب عمه ما که از مشهد آمده بود، مانع
ورودمان به آنجا شدند. دکتر شریعتی بسیار عصبانی شد و گفت: در پاریس هر کس
با روسری و چادر هرجا بخواهد میتواند برود و بنشیند، آن وقت شما در یک
کشور مسلمان خانمهای باحجاب را راه نمیدهید؟! میخواهم بگویم افراطها و
تفریطها به هر شکل بد است. طرح دین در جامعه به یکشکل خاص و مربوط و
محدود کردن هر امر به دین، آن روی همین سکه و سبب آسیب رساندن به امر قدسی و
متعالی میشود و به ایمان حقیقی دینی ضربه میزند.
پس تکلیف بعد اجتماعی دین چیست؟
برخی میگویند دین فقط امر فردی است؛ اما ما طرفداران «الهیات
رهاییبخش» همچون جمال، اقبال و شریعتی، میگوییم دین بعد اجتماعی هم دارد؛
یعنی زمانیکه همسو با جنبش رهاییبخش و عدالتخواه نباشد، معنی قدسی و
عرفانی خود را از دست میدهد. در دنیایی که در آن جور و جوع، استبداد و
استثمار باشد نمیتوان از معنویت صحبت کرد. به این معنا دین بعد و ساحتی
اجتماعی دارد و باید همسو با جنبش اجتماعی و پویش مردمی باشد. یعنی
زمانیکه میان استبداد و آزادی، استثمار و عدالت، در جامعه جدالی در حال
وقوع است، دین باید طرف آزادی و عدالت را بگیرد.
پویایی و گسترش دین در یک جامعه چگونه محقق میشود؟
دین واقعی در جامعه آزاد بهتر شکوفا میشود. در دنیای تزویر و تظاهر که
همه جنبههای یک دین صوری و شعاری است، مفاهیم دینی جاذبه خود را از دست
میدهند و جامعه در جهت عکس آن حرکت میکند. نهتنها دین بلکه هر مکتبی که
با اجبار و تحمیل همراه باشد، نمیتواند در هیچ جامعهیی دوام یابد. مثلا
در ایران دیدیم که مدرنتیه اجباری دوران پهلوی پس از 50 سال
توسط مردم در انقلاب پس زده شد و
مردم به باورهای خود رجعت کردند. دینی که همسو با جامعه و تحولات اجتماعی
به سمت تحقق عدالت، بهروزی و توسعه حرکت کند، دینی پویا و ماندگار خواهد
بود. آزادترین، مردمیترین و عادلانهترین حکومت، میتواند حکومت «دینی»
باشد. البته جوامعی هستند که به ظاهر حکومت دینی ندارند، اما با معیارهایی
که گفتم بسیار دیندارترند از حکومتی مثل حکومت عربستان که در آن مدام دم
از دین زده میشود.
نمیتوان سرمنشا مناقشات میان دین و جامعه را تماما در نهاد
حاکمیت جستوجو کرد. فکر نمیکنید بخشی از این مناقشه بر اثر فرآیندهای
جهانی شدن فرهنگ و انتقال تنشهای جهانی در این زمینه به کشورهای مختلف
است؟
بیشک میتوان بخشی از مسائل را با دیدی کلیتر در پهنه جهانی بررسی
کرد. مساله این است که دین در سدههای اخیر در غرب که بهلحاظ قدرت سیاسی
بر جهان مسلط است، به حاشیه رفته و از این پدیده بهعنوان عصری (و عرفی)
شدن (سکولاریزاسیون) یاد میشود. قطعا این مساله تا حدودی خود را به جهان و
حتی کشورهای سنتی تحمیل کرده است. از سوی دیگر، در کشورهایی مثل مصر و
ترکیه که جوامعی شبیه به ما هستند، همانند ایران دوره پهلوی، تلاش شد تا
بهصورت اقتدارگرایانه حکومت غیردینی و عرفی مستقر شود که بهعلت حضور دین
در لایههای زیرین جامعه این امر محقق نشد. اما در رابطه با سرنوشت دین در
دنیای مدرن سنتگرایانی مانند سیدحسین نصر معتقدند دین در دنیای مدرن نیز
هنوز بهشکل سنتی به حیات خود ادامه میدهد، و هیچ تغییر و تحولی در آن
جایز نیست. برخی از گرایشهای سنتی اما بر این عقیدهاند که دین نه تنها
باید قدرتمند باشد، بلکه باید سویه حاکمیتی نیز داشته باشد. نواندیشان که
ما بهاصطلاح روشنفکران مسلمان در آن گروه جای میگیریم، بر بهروز بودن
دین و توجه جدی آن با آزادی و عدالت و دستاوردهای مدرن، تاکید میکنند که
نهتنها دین باید توجه جدی به شرایط مدرن داشته باشد، بلکه مشوق و راهنمای
عمل بهآنسو نیز به حساب میآید. البته به نظر من زبان روشنفکران مذهبی به
زبان مردم شبیهتر است و اگر به گذشته نگاه کنیم، میبینیم به همین دلیل
پدران ما در جامعه بهدلیل برداشت مثبتی که از مذهب داشتند، نسبت به سایر
روشنفکران غیر یا ضد مذهبی نزد مردم ذینفوذ و موثرتر بودند.
حالا میشود بگویید مسیر محتمل پیشروی زندگی روزمره ایرانیان
در دنیای مدرن، چه امکانهایی را فراروی دین میگشاید و چه گزینهها و
امکانهایی را از حیات دینی سلب میکند؟
پیشرفتهای مادی و توسعه شهرنشینی سبب شکلگیری بینش مدرن در بخشهایی
از جامعه شده است که این امر به تقویت عقلانیت یاری میرساند و شرایط واقعی
زیست را برای اسلام متجددانه و نوگرایانه فراهم میآورد. در این شرایط،
دین به سمت شخصیتر شدن، معنویتر شدن و سادهتر شدن حرکت میکند که نمونه
آن را در فتوایی در ماه رمضان برای نوشیدن جرعهیی آب در مناطق گرم شنیدیم.
بدینترتیب، آنچه اهمیت مییابد اخلاق و معنویت در هر حوزه است. اما از
سوی دیگر، انسان در شتاب زندگی مدرن صنعتی از پرداختن بهخود جا و
وامیماند و حیات دینی بر اثر مظاهر زندگی مدرن و تبعات فرآیندهای جهانی با
چالش مواجه میشود.
من از امکانهایی که برای دین در شرایط حال حاضر برشمردید چنین
برداشت کردم که شما هم همچون برخی از اندیشمندان بر این اعتقادید که دین به
سمت روزآمد شدن پیش میرود. البته روزآمد شدن به معنای پویایی دین در
توجه جدی به شرایط دنیای مدرن.
روزآمد شدن، انسانی شدن، عقلانی شدن و مردمی شدن همه موید یک نکته است و
آن اینکه دین از سپهر قدسی محض، انتزاعی و جنبه بیرونی، تحمیلی خارج
میشود و به عموم مردم انتقال مییابد. در این شرایط، توجه عمومی دین به
زمان و جهان بیشتر شده و با تقویت نقش عقل، اخلاق در جامعه پررنگتر
میشود.
و این خطری برای دین به حساب نمیآید؟
نه! بهعکس! ببینید، مثلا در زمان حاضر در جهان غرب دین نهادین به حاشیه
رانده شده و جامعه نیز به ظاهر غیرمذهبیتر شده است، اما متالهین یا
تئولوژینهایی هستند مانند بنهوفر شهید که بر این اعتقاد بودند که اتفاقا
در همین شرایط سکولار است که احساس نیاز به دین واقعی یعنی دین شخصی، عمیق،
معنوی و متعالی بیشتر میشود و این عطش در پیشرفتهترین جوامع است که
بیشتر احساس میشود، در صورتیکه در جوامع بدویتر و قبیلهیی که دین دارای
نمادهای نهادی، بیرونی، صوری فرمال و آیینی قویتری است، معنویت، تعالی و
عمق امر دینی در آن کمتر احساس میشود. همان فرق ادیان موسوم به ابتدایی که
به اسطوره، جادو و خرافه نزدیکترند با ادیان متاخر توحیدی و ابراهیمی.
یعنی در جوامع اروپایی به معنویت احساس نیاز بیشتری وجود دارد؟
بله و در آنجا طبعا متفکران هستند که این دغدغه معنا و معنویت را به انحای گوناگون بیان میکنند.
عامه مردم چه؟
اینگونه مقایسهها میان دو فرهنگ- تمدن و جهان-زیست، به لحاظ تاریخی
متفاوت، طبعا دقیق نخواهد بود. اما درست در سطح مردم و عوام است که تفاوت
انواع دینداریها مشخصتر میشود.
با استناد به سخن شما در ارتباط با وضعیت دین در جهان غرب چنین برداشتی کردم.
جهان غرب به دلیل عصری و مردمی- عرفی (سکولار، لاییک) شدن مسیحیت
گرفتار بحرانهای اخلاقی، عاطفی و معنوی عمیق خاص خود است. برخی از آثار
نیچه یا هولدرلین نشان نوعی بیاعتقادی و واژگونی همه ارزشهای تاکنونی و
تسلط کامل هیچ- و- پوچانگاری (نهیلیسم) «فعال و مخرب» است. خب، جوامعی
مانند جامعه ایران درگیر چنین بحرانهایی در این ابعاد نیستند چون یا هنوز
به آن مرحله نرسیدهاند یا نمیخواهند برسند. پس مسائل ما بسیار سادهتر
است. به لحاظ اخلاقی و عاطفی، همبستگی قوی در جامعه و نهاد خانواده و... در
ایران وجود دارد.
وقوع چنین شرایطی در جوامعی که در آنها دین شدیدا روزآمد شده با تلقی شما از ماندگاری و بقای دین در اثر عرفی شدن در تناقض نیست؟
باید بگویم جوامع غربی دو تجربه متفاوت را از سر میگذرانند. یکی جوامع
کاتولیک که دین در آنها به حاشیه رانده شده و نیرویی غیرمذهبی به نام دولت
مدرن سکولار- لاییک بر آن حاکم شده است و دیگر، جوامع پروتستان که در آنها
دین و دولت همسو شدهاند و دین در آنجا نهتنها ماندگار شده، بلکه حتی
بسیاری از آنها چون دانمارک (و بریتانیا و...) گاه دارای دین رسمی نیز
هستند. در مجموع، بیشتر میتوان و باید گفت نوع برداشت از دین تغییر کرده و
دین عقلانیشده یا به تعبیر کانت «در محدوده خرد صرف»، تفوق یافته است.
پس روزآمد شدن الزاما به کمرنگ شدن دین نمیانجامد؟
اگر به شکل طبیعی رخ دهد نه و اگر با زور، جنگ و تحمیل صورت پذیرد ما
شاهد دوگانگیهای شدیدی – چنانکه در جوامع کاتولیک وجود دارد- خواهیم بود
که در یکسو نیروهای ضدمذهبی و در سوی دیگر نیروهای افراطی مذهبی در تقابل
با هم قرار میگیرند.
ارتباط میان دین و اخلاق را چطور ارزیابی میکنید. یعنی
میخواهیم بدانیم، میشود امر اخلاقی را از امر دینی منفک کرد یا نه، فراز و
فرود این دو درهم تنیده و مرتبط است؟
امر اخلاقی و امر دینی دو حوزه مستقل و متداخلند. به قول کییرکگور امر
اخلاقی فرقش با امر دینی در این است که امر دینی فراعقلانی و فرااخلاقی است
که منظور اخلاق ظاهری رسمی باشد اما ایندو با هم تداخل دارند. همانطور
که هگل میگوید اخلاق فردی و جمعی در جایی با هم پیوند میخورند و نوعی
اخلاق جمعی پدید میآید و در اینجاست که دین نقش مهمی ایفا میکند. گفتیم
کانت اخلاق را محصول یا محاط در عقلانیت میدانست و معتقد بود که دین را
باید در کادر عقلی پذیرفت. در جامعه ایران همین جنبه اخلاقی دین در جامعه
است که ضعیف شده و میبینیم در هیچ یک از وجوه زندگی روزمره و حتی در شیوه
رانندگی، شهر و مسکنسازی، اقتصاد و... اخلاقی رعایت نمیشود. گویی ما در
دوران گذار خود، فقط جنبههای منفی مدرنیته را گرفتهایم و با جنبههای
منفی سنت درهم آمیختهایم و مرتب در نامگذاری اینآش درهمجوش از دین مایه
میگذاریم! تنها ارائه خوانشی از دین که ناظر بر معنویت و اخلاق باشد،
میتواند این شرایط را تغییر دهد.
برای همین میخواستیم ارتباط میان امر اخلاقی و دینی را بدانیم
تا ریشهیابی کنیم و ببینیم آیا بحرانهای اخلاقی که امروزه درگیر آن هستیم
به سبب گریختن آن کبوتر غمگین ایمان از قلبهاست یا مشکل را باید جای دیگر
جست؟
به یک بیان علتالعلل همه بدبختیهای ما درک شبههآلود از دین است. این
نکته را هم پیش از به وجود آمدن این شرایط، روشنفکرانی چون شریعتی تشخیص
داده بودند که میگفتند پیش از آغاز به هر تغییر و تحول سیاسی باید مساله
دینی- فرهنگی حل شود. برای همین، شریعتی اعلام میکرد که برای نجات
مسلمانان باید پیش از آنکه از استعمار و استبداد و استثمار رها شویم، خود
اسلام را از زندان ارتجاع نجات دهیم. یعنی ما یک مساله فرهنگی داریم. مشکل
عمیق اخلاقی داریم که به امر دینی پیوند خورده است. برای به وجود آوردن
تغییرات باید نگاهمان به نسل جوان باشد. امروزه نه نسلهای سرخورده و
فرتوت بلکه نسل سالم جوان، با بینش درست توحیدی، عقلانی و انسانی میتواند
زیست-جهانی تازه را بر مبنای نسبتی نو و بخردانه میان معنویت دین و دنیا،
جامعه مدنی و دولت بنا کند.
ما در راه این تغییرات هستیم یا نه؟
من جهتگیری کلی را در وقوع این تغییرات بهروشنی میبینم. جامعه و بینش
جوانان ما نسبت به سایر کشورهای همسایه بسیار پیشرفته و ترقیخواهتر است.
در یک جمعبندی کلی، میتوان گفت همین جامعه در مقاطع تعیینکننده تاریخی
همبستگیها، فداکاریها و ارزشآفرینیهای شگفتی از خود به نمایش گذاشته که
مثال زدنی است.
پس میتوان گفت مردمی که در زندگی روزمره خود درگیر بحرانهای اخلاقیاند، در بزنگاهها، شکلو شمایلی متفاوت از خود نشان میدهند.
بله ،به همین دلیل است که عرض کردم نباید شتابزده و ذاتانگارانه
اظهارنظر کرد و همواره قاطع گفت جامعه بیاخلاق است به این نشان که این
واقعیتهای منفی وجود دارد. ما دیدهایم که در دورههایی خاص که چشمانداز و
امید در جامعه به وجود میآید، شوکی وارد میشود و رخدادی همهچیز را
تغییر میدهد. اما متاسفانه این دورهها کوتاهمدتاند و همانطورکه پیشتر
گفتم برای ایجاد این تغییرات فرهنگی باید با نگاه به جوانان از ظرفیت،
پتانسیل و ایده و پیشنهادهای آنها بهره برد، هرچند که در این راه موانع
بزرگی هم پیشرو باشد.
منبع: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی