شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
۱۵
بهمن
۰۱

طی مراسمی همزمان با شب فرخنده میلاد مولای متقیان علی  علیه السلام و روز پدر از مردان مزینانی که  نام و یا القاب امام اول شیعیان در شناسنامه آنها ثبت شده با اهدای بسته ی فرهنگی تقدیر شد.

در این مراسم معنوی که به همت پایگاه بسیج کوثر و شهدای مزینان در مسجد جامع برگزار شد ذاکران اهل بیت علیهم السلام به ذکر مولودی خوانی پرداختند و فرهنگی پیشکسوت حاج علی اصغر تاج نیز پیرامون شخصیت امام علی علیه السلام سخنرانی کرد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
بهمن
۰۱

 

نذر نگاه مهربان مولا امیر المومنین

خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود
 

نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود
 

شب معراج تا جایی که چشم کهکشان می دید
شگفتا ابتدا و انتهای جاده حیدر بود
 
قسم بر شرح "لولاکُ " و قسم بر خلقتِ افلاک
که تنها لایق  یاسِ پیمبر زاده حیدر بود
 

جهانداری که  از دستش جهان روزی طلب می‌کرد
ولی سر کرده خود با قرص نانی ساده حیدر بود
 

شهادت می‌دهد محراب مسجد آن کریمی که
توانگر کرده سائل را سر سجاده حیدر بود
 

کسی که در مصافش مرحبا گفتند مرحب ها
 کسی که قلعه خیبر  به پاش افتاده حیدر بود
 

چه در خیبر چه در خندق چه احزاب آن یلی که بود
برای جانفشانی هر زمان آماده حیدر بود
 

یتیمان در دل کوفه پس از شق القمر گفتند
 مگر آن ماه شب گرد آن یلِ آزاده حیدر بود؟
 

یقیناً حیدر آباد است اگر دل با علی باشد
خدا می‌داند از اول بهشت آبادِحیدر بود
 

شاعر؛ منصوره محمدی مزینان

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
بهمن
۰۱

🔹تیم فوتبال پایگاه بسیج شهدای مزینان در اولین بازی دور برگشت  از سری مسابقات جام دهه ی مبارک فجر شهرستان داورزن  مقابل تیم سویز با نتیجه ۲ گل به پیروزی رسید.

🔹در این بازی به همت مجید شریفی فوتبالیست خوش اخلاق و حرفه ای مزینان که در تیم های مختلف شهرستان سبزوار حضور داشته، سالنی بازان مزینانی از لباس تیمی جدید خود رونمایی کردند.

🔹حامد عسکری دیگر بازیکن شایسته مزینانی ضمن تشکر از مجید شریفی و خیرین نیکوکاری که در تهیه ی لباس جدید تیم مزینان همکاری کرده اند با گلایه از عدم حضور اعضای شورای اسلامی و دهیار مزینان از آنان خواست حالا که مزینان میزبان مسابقات است حداقل یک بار برای دلگرمی بازیکنان به ورزشگاه شریعتی سری بزنند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
بهمن
۰۱

ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است

جان من، جانان من، روح و روان من علی است


✅ویژه برنامه جشن میلاد مولای متقیان علی علیه السلام و روز پدر در هیئت متوسلین به امام زمان(عج) مزینانی های مقیم تهران برگزار می شود.

🎤سخنران؛جناب آقای دکتر حاج سعید دارستانی همراه با مولودی خوانی ذاکران آل الله علیهم السلام

🔺 زمان: جمعه چهاردهم بهمن ماه ، از ساعت ۱۹ تا ۲۰:۳۰

👈نشانی: مشیریه، سازمان آب، کوچه سالاری، پلاک  ۲۴ هیئت متوسلین به امام زمان(عج)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
بهمن
۰۱

 

بانوان مزینانی همزمان با اَیّامُ البیض روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه رجب(جمعه چهاردهم تا یکشنبه شانزدهم بهمن) در مسجد عاشورای مزینان معتکف می شوند.

👤حاجیه خانم فاطمه احمدی مزینانی:

🔹خدا را شکر پس از دوسال که به دلیل  بحران کرونا نمی توانستیم مراسم و مجالس مذهبی و فرهنگی را برگزار کنیم اکنون این توفیق نصیب همه ی ما شده و با همین نیت اولین برنامه اعتکاف را با حضور بانوان محترم مزینانی در مسجد عاشورا برگزار می کنیم و علاقه مندان می توانند با پرداخت مبلغ 200 هزارتومان در این برنامه معنوی شرکت نمایند.

🔹یادآور می شود خیرین نیکوکار و عزیزانی که نمی توانند به صورت حضوری در این مراسم حضور داشته باشند می توانند با نیت بهره مندی از مجالس ذکر و دعا برای سلامتی خود و خانواده و هدیه به روح درگذشتگان مخارج افطار این عزیزان را برعهده بگیرند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۱
بهمن
۰۱

✳️امید ...نسخه ی جالب یک دکتر مزینانی 
                                                                                                
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️گفته شده که در سالهای بسیار دور در «مزینان» فردی حکیم بوده که درطبابت ید طولایی داشته است.
آن زنده یاد به  «سیددکتر » شهرت داشته و آنطور که پیشینیان و گذشتگان ما به یاد دارند و برای دیگران تعریف کرده اند؛ وی دارای تحصیلات آکادمیک نبوده وبه علم پزشکی روز درعصر خود اشراف نداشته است. لیکن در شغل وحرفه ی پزشکی سنتّی چهره ای بوده  بسیار حاذق و دارای تجربیات ارزشمند.
گفته شده که «سید دکتر» افزون بر همه ی این امتیازات؛ دستش نیزبسیار پرخیر و برکت یا به روایت قدیمی ها سبک  ونَفَسِ گرم او‌هم مزیدی بر این محاسن بوده است؛ به گونه ای که  بیشتر بیماران با یکی دوبار مراجعه به ایشان بهبودی کامل یا نسبی می یافتند وتا حد باور نکردنی درد و آلام آنها رو به کاهش و التیام می یافته است.

روزی فردی از همشهریان که از شدت بیماری رنج بسیار می برده وحال عمومی او چندان رضایت بخش نبوده وحتی خانواده اش نسبت به بهبودی و برگشت او به زندگی از همه جا ناامید شده بودند از «سیّد دکتر»درخواست میکنند تا بیمار موصوف را ویزیت ومعالجه کند.

وی به اتفاق چند نفر ازهمشهریان به منزل فرد مریض می رود و همگی مشاهده می کنند که او درحال احتضار بوده و اصطلاحاً فرد بیمار  پا به قبله بوده است!!!

یک نفر ازجمع همراهان وقتی مریض را درحال احتضار میبیند به دکتر می گوید:
جناب دکتر! کار مریض تمام شده ونفس هایش به شمارش افتاده است وطبابت در موردش بی نتیجه است و ثمر بخش نیست.این درحالی بوده که شخص مریض این مطالب را می شنودودراثر القای انرژی منفی توسط آن شخص بیشتر نگران بیماری خود می شود!!

سید دکتر هم از  انرژی منفی که به بیمار القاء می شود به شخص القاء کننده می گوید:
ایشان مورد خاصی ندارد حتی از من و شماهم سالم تراست !!!
سپس دکتر روبه مریض می کند و می گوید:
 برای اینکه این آقا بداند که تو از او و من سالم تری از بستر بلند شو وبا کمک من چند قدم در فضای اتاق راه برو تا همگی بفهمند که  مشکل خاصی نداری!!!
 
مریض موصوف هم با زحمت از بستر بیماری بلند میشود و درحالی که «سید دکتر » به او کمک می کند تا برای چند لحظه  وچند قدم درفضای اتاق راه برود از بیمار می خواهدتا تکیه به دیوار دهد و قدری بنشیند و مریض هم به هر زحمتی که شده توصیه ی او را می پذیرد.
دراین حالت «سید دکتر» سخنانی  می گوید که علاوه بر اینکه به بیمار امید و قوت قلب و انرژی مثبت می دهد چاشنی طنز و خنده هم  به سخنان خوداضافه می کند  که درنهایت همه ی همراهان از جمله شخص مریض می خندند و انبساط روحی خاصی پیدا می کنند!!!

پس از صدور دستورات پزشکی لازم و تجویز دارو وبا توجه به اینکه بیشتر داروها در آن روزگار از نوع  گیاهی بوده ؛گفته شده که بیمار مذکور بعداز مدتی بهبودی حاصل کرده؛ بطوریکه چندین سال توانسته به زندگی خود ادامه دهد ضمناً نگرانی ودلواپسی  هم ازبابت مریضی خود نداشته است.

پس از خارج شدن «سید دکتر» و همراهان از منزل بیمار او به فردی که با حرفهای مأیوسانه اش آنهم به دلیل اینکه آداب عیادت را نمی دانسته وسهواً انرژی منفی به مریض منتقل می ساخته تذکرمی دهد که:

مرد حسابی ؛چگونه است  شما که کوچکترین اطلاعاتی از دانش پزشکی نداری  می دانی که کار بیمار تمام شده است من که طبیب هستم نمی دانم ؟؟؟!!
وادامه می دهد که  درروایات به نقل از پیشوایان دینی ما آمده:
 وقتی به عیادت مریضی رفتی سعی کن تا به او امید و دلداری وانرژی مثبت دهی نه اینکه آیه ی یأس یا ناامیدی بخوانی زیرا انرژی مثبت  دادن به مریض؛ درارتقای حالت روحی و روانی مساعد او ومآلاً از طبابت کردن اولویت بیشتری داشته وتأثیر شگرفی مبنی بر روند رو به بهبودی بیمار دارد.

برابر اظهارات آقای حسین محمّدی مزینان و به نقل از کهنسالان؛
..... سیّد دکتر؛ نام «ابراهیم » را داشته که اصالتاً شیرازی بوده و به دلیل فعالیّت های سیاسی در سال های قبل از ۱۳۲۰ شمسی به مشهد مقدّس سپس به سبزوار تبعید و عاقبت الامر مزینان را برای سکونت انتخاب می کند.
از ایشان فرزندی به جای نمانده و برابر وصیتش پیکر این پزشک حاذق و سبک دست در امامزاده سیّد علی اکبر علی آباد (درشمال شهرستان داورزن) جنب درب ورودی و سمت راست نبش رواق به خاک سپرده شده است.خدایش بیامرزد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۹
بهمن
۰۱


📸 علمای مزینان... مشهد مقدس... دهه ی چهل


🔹نفرات از راست؛ شیخ محمود بیهقی سویزی،زنده یادشیخ حسن مزینانی ملا رمضانعلی، زنده یاد شیخ علی ژیان مقدم،شیخ ابراهیمی فریومدی،شیخ احمدمحمدی سویزی،شیخ محمد شریفی مزینانی،شیخ محمدتقی معلمی فر

حوزه علمیه مزینان تا پیش از انقلاب فعال و طلاب علوم دینی در این مدرسه از محضر استادان برجسته ای همچون حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی بهره مند می شدند و پس از آن با هجرت به مشهد و قم به ادامه تحصیل می پرداختند و در همان شهرها نیز مقیم می شدند.

بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده است.

این مدرسه در مرکز بافت قدیم روستا بر روی بدنه خیابان اصلی که بافت قدیم را به دو بخش منشعب می کرده، قرار گرفته است .  پلان کلی ابن بنا مدرسه ای است دو ایوانی با حیاط مرکزی، ده حجره در اطراف حیاط، دو مدرسه در ضلع مقابل ورودی و اتاقهای مربوط به اساتید و رئیس مدرسه و آشپزخانه، کتابخانه و سرویس بهداشتی. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع است؛ حیاط آن، 229 متر مربع است و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع می باشد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
بهمن
۰۱

 

🖌راوی؛ یداله مزینانی رزمنده دفاع مقدس و مربی آموزش

✍️« در بازدیدی که از خط دوم جنگ در منطقه آبادان داشتم  قرار شد که از دکل های دیده بانی سپاه بازدید کنیم.
🔹ارتفاع دکل ۶۰تا ۷۵ متر بود که روی سه پایه تعبیه شده بود. دکل ها تقریباً در دید عراقی ها قرار داشت و بعضی از همکاران پیشنهاد دادند چون نمی شه تعداد زیادی بروند بالا "البته بیشتر به خاطر خطرش بود" قرعه کشی کنیم یا که یک نفر  داوطلب شود.

🔹یکی از دوستان پیشنهاد داد که:« آقای مزینانی که مسئول تاکتیکه بره بالا» و همگی نظر او را تأیید کردند. شروع به بالارفتن کردم ۱۰الی ۱۵متر که رفتم چنان ترس و خستگی برمن مستولی شد که توان بالا رفتن نداشتم از طرفی هم رزمنده های دیگه منو تشویق به رفتن می کردند  در بین راه انرژی دست هایم تموم  شد و من مجبور بودم برای رفع خستگی میله ۱۵سانتی رو که برای جا پا درست کرده بودند به دندون بگیرم تا خستگی دستم رفع بشه. خلاصه با تلاش زیاد  به بالا رسیدم. رزمنده ای که در داخل دکل به عنوان دیده بان بود گفت : سلام برادر ! خواستم پاسخ بدم از ترس زبانم بند آمده بود چون هم ارتفاع زیاد بود و هم دکل خیلی تکان می خورد با کوچکترین جابجایی شبیه گهواره حرکت می کرد خلاصه سعی کردم به خودم مسلط بشم نگاهی به سر و وضعم کردم دیدم موقع بالا رفتن چنان به دیواره دکل چسبیده بودم که تقریباً تمام دکمه های پیراهنم کنده شده بود به هر شکلی بود پاسخ سلام آن رزمنده عزیز را با حالی پریشان و مضطرب دادم . نگاهی به من کرد و گفت :
 -آقا یدالله خوبی
❗️تعجب کردم از اینکه او مرا می شناسد و به اسم صدایم می کند. وقتی خوب دقت کردم  فهمیدم این رزمنده غیور دیده بان کسی نبست جز #سید_مصطفی_میرشکاری_مزینانی که به عنوان سرباز سپاه در واحد دیده بانی خدمت می کرد؛ رزمنده ای که فقط در طول روز می توانست یک بار برای امر ضروری پایین بیاید . موقعیت دکل بسیار خطرناک و حساس و پیروزی و حیات منطقه بستگی به آن داشت ، ظمناً دشمن دکل های مجاور را همان رور منهدم کرده بود . ارتفاع به حدی بود که وقتی پشت دوربین دیده بانی قرار می گرفتی فکر می کردی عراقی ها زیر پای شما هستند اما این رزمنده مزینانی بدون هیچ ترسی مشغول به خدمت بود.» همان لحظه هزاران درود بر او فرستادم و هرگز صلابت او را در چهره معصومانه اش از یادم نمی رود... 

  یداله مزینانی و سردارسرلشکر شهید محمودکاوه

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
بهمن
۰۱

 

🔸تاریکی محض میدان علامه محمدتقی شریعتی در ورودی مزینان موجب برخورد به میدان و واژگونی یک دستگاه پراید از اهالی روستاهای مجاور شد.

🔸یکی از شاهدان عینی با اعلام این خبر اظهار داشت: شدت برخورد و واژگونی و معلق زدن چندین باره ماشین پراید را به چشم دیدم و باورم نمی شد که سرنشینان آن جان سالم بدر ببرند اما خوشبختانه این همشهریان عزیز صدمات چندانی ندیدند و بلافاصله طی تماسی نیروهای اورژانس به محل حادثه آمده و مصدومان را با خود برد.

🔸وی علت اصلی این حادثه را عدم دید کافی و خاموشی  چراغ چشمک زن در میدان دانست که حتی تاریکی حاکم در این منطقه  اجازه عکس از این واقعه عکس را نمی داد و با نور چراغ ماشین عکس های ارسالی آماده شد.

🔸شایان ذکر است؛ در بعضی کوچه ها و خیابان های مزینان هم با آنکه حدود دوماه است به همت اداره برق داورزن تیر برق جدید کار گذاشته شده هنوز دکل های  قدیمی پا برجا و با شکستگی که دارند خیلی خطرناک به نظر می رسند و اغلب میادین اصلی هم از روشنایی کافی برخوردار نیستند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
بهمن
۰۱


📸عکس؛ نوجوانان مزینان...دهه ی شصت

ایستاده از راست: دکترعلی رضامزینانی (رئیس فعلی سازمان محیط ریست استان تهران) ، حبیب الله تهرانچی (بانک ملی)، سیدرضا حسینی(کمیته امداد)،علی مزینانی عسکری، سیدمحسن مزینانی(بازنشسته قوه قضائیه)

نشسته: حسن دست مراد(فرهنگی بازنشسته) ، رمضانعلی مزینانی(ولیعهد) شغل آزاد، مرتضی مزینانی کربلایی اصغر(بازنشسته بانک صادرات)، علی رضا مزینانی رمضانعلی(فرهنگی بازنشسته)، حسین اسدی(فرهنگی بازنشسته) و رضا مزینانی کربلایی اصغر(شغل آزاد)
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
بهمن
۰۱

💠عطش کویر
 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان
 

✍️به جهت چرخش ماههای قمری اغلب ماه مبارک رمضان در فصول مختلف مانند تابستان داغ در منطقه کویر تاثیر بیشتری در گرسنگی و تشنگی دارد. به خصوص در روزهای هجده ساعتی آن هم با تعصب مردمان قدیم که از نیم ساعت به اذان صبح و تا نیم ساعت بعد اذان مغرب تحمل داشتند. نبودن ساعت خود مشکل دیگری برای صائمین بود.

به یاد دارم که می گفتند تا زمانی که چشم شما کاسه آب را خون نبیند حق ندارید روزه را باز کنید!  تصور کنید وقتی آب را خون ببینی فشارخون شما بین چهار و پنج باشد. تا زمانی که خورشید کاملا محو شود برای احتیاط نباید افطار کنی.

بگذریم کشاورز و کارگر بیچاره در آن هوای گرم ، وجین و درو کردن و خرمن کوبی یا از صبح تا شب بنایی کردن ؛ وقت افطار دیگر رمقی نداشت. حق نداشتند آب دهان را قورت بدهند یا دهانشان را بشویند یا اگر غوطه بخورند (شناکردن) خدای ناکرده سرشان زیرآب برود واویلا بود. تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.

خلاصه آنهایی که مسجد جامع شب زنده داری می کردند و آنهایی که در مساجد کوچه باغ می نشستند روز که می شد به ویژه وقت ظهر پاهایشان داخل آب و سر و صورت را می شستند و یخچال نبود. دو یخدان مزینان به لحاظ عبور و مرور مسافران فصل تابستان یخ داشت البته زمستان که می شد یخچال را پر از آب می کردند و تمام روزنه های آن را می بستند به طوری که هیچ منفذی برای ورود هوای آزاد نباشد. آب در گودی وسط یخچال جمع می شد حدود یک و نیم متر ارتفاع داشت و بستگی به اقبال مالک که چه مقدار یخ تولید کند. اگر یخ می بست فبها وگرنه ضرر بود. باز به یاد دارم گاهی چراغ دستی(فانوس) چپه می شد و یخ ها بوی نفت می گرفت. ضمنا تمیزی و شفافیت یخ باعث می شد مشتریان بیشتری داشته باشد.

عده ای از کشاورزان هم از صحرا می آمدند و بعضی همان جا زیر درختان توت و بید که بیشترین سهم و سایه سار مربوط به این دو گونه درخت و گاهی چنار بود. لخت می شدند و کفشهایشان زیر سرشان و چرتی می زدند. کسانی که درو یا خرمن کوبی داشتند بعد از اذان صبح راهی صحرا می شدند تا بلکه از هوای صبحگاهی بهره بیشتری ببرند. تراکتور نبود.، دستگاه خرمن کوب که تمام اجزای آن در خود مزینان از چوب ساخته می شد وسط آن نیمکت مانندی داشت برای نشستن راننده و توسط اتصالات چوبی به گاو یا الاغ بسته می شد خرمن بصورت دایره بود مانند خراس حیوان روی پیخ های گندم یا جو فقط راه می رفت و دور می زد. کشاورز روزه دار باید تا غروب آفتاب مواظب حیوانش بود که از خرمن خارج نشود و گاهی راننده خوابش می گرفت و درون چوبگردان(چوگردو) سرازیر می شد و تمام بدنش زخم و چند روزی بی کار می گردید باز باید می رفتند پیش ملای ده که آیا خرمن پاک یا نجس است مخصوصا اگر گندم بود چرا که جهت صرف نان باید پاک باشد. چه فتوایی صادر می شد بماند!

شب که می شد در نزدیکترین مساجد بعد از نماز دعای افتتاح قرائت می شد و اکثرا تا اذان صبح بیدار بودند. هنگام سحری چند نفر مانند حاج قربانعلی ساعت ساز ، مرحوم کربلایی محمد سلمانی، کربلایی رجبعلی مزینانی و استاد غلامحسین باصدای طبل و چلیک مردم را از خواب بیدار می کردند.

بعضی از همین نوازندگان با صدای بلند می خواندند و فریاد می زدند:« آهای خواب نمانی بیدار شو وقت از و سری(سحر) است. آنهایی که از مسجد برمی گشتند در مسیر همسایگان را بیدار می کردند و بعضی همسایه ها نیز به یکدیگر سفارش می کردند فلانی هوای ما را داشته باش خواب نمانیم. بعضی ها که خواب سنگینی داشتند و نه صدای طبل و حتی صدای همسایه بیدارشان نمی کرد! چندین ضرر شامل حالشان بود. اولاً غذا سوخته بود دوم اینکه باید فردا تا غروب گرسنه و تشنه تر بمانند....

💠شبهای ماه مبارک

✍️✍️پای برج کبل ابول (کربلایی ابوالفتح)هم جای خوبی برای استراحت بود و از همه بهتر غوطه گاه مخصوص بچه های مزینان و اطراف. از هر سن و سالی در این محل برای آب تنی می آمدند. آنهایی که روزه داشتند شیرجه نمی زدند تا روزه شان باطل نشود.

 یکی از ویژگی های های غوطه گاه گذشت زمان در کنار هم بودن و سرگرمی با شیرجه از بالای درختان و پرشهای طولی تقی مرده و آب پاشی به صورت هم تا آخرین نفس.(تقی مرده یعنی به پشت روی آب خوابیدن و نفس نکشیدن) و از همه بهتر پرش از خشکی با تاخت زیاد و پریدن داخل آب که در این بین سهم فرزندان آقا غلامرضاصدیقی چون که اکثرا اهل ورزش و رشته تربیت بدنی بودند از همه بیشتر بود واقعا یادش بخیر. شنای ما روستایی ها با شهری ها فرق داشت و این خود تنوعی برای ما بود.

خلاصه بهر سختی که بود ماه رمضان می گذشت ولی شبهای ماه رمضان با تمام سال فرق دارند چرا؟ چون بچه هایی که به هیچ وجه حق نداشتند شب بیرون بمانند این شب ها امنیت بیشتری داشتند اگر معلمین آنان را نمی دیدند.چراکه هیچ دانش آموزی حتی اجازه شب نشینی بعد از تعطیلی کلاس نداشت چه برسد که مسجد یا هیئت باشد اگر مشاهده می شد بایدفردا با پدرش در مدرسه حاضر می شد و این سخت گیری  معلمین نیز باعث شد تا در آن زمان با نبود امکانات درسی و امثالهم چندین پزشک و خلبان و معلم تحویل جامعه بدهند. و ما عاشق شبهای ماه مبارک رمضان و شنیدن دعای افتتاح و جلسه قرآن در مسجد جامع بودیم ....

مسجدجامع با حضور عالم کم نظیر حاج شیخ قربانعلی شریعتی و بیان تاریخ و تفسیر و اخلاقیات صفای دیگری داشت. و اما داخل مجلس یک پارچ آب مسی  بزرگ لبه دار و یک لیوان روحی توسط یک نفر که می چرخید و اگر کسی تشنه بود می گفت یاعباس علی و همه با همان لیوان رفع تشنگی می کردند. و اما مرحوم آقا سیدحسین خادم فقط یک استکان چایی به بچه ها می داد و می گفت براتون خوب نیست شب خودتان را خیس می کنید و بعضی بچه ها همان یک استکان را با مقداری آب سرد قاطی می کردند تا قند بیشتری بخورند.بعد از دعای افتتاح حاج آقای شریعتی منبر می رفت و چقدر زیبا تاریخ اسلام و قرآن را بیان می کرد به طوری که همه می گفتند انگار آقای شریعتی در محل حوادث و اتفاقات تاریخی حضور داشته هم پدر و هم پسر روحشان شاد باد.

بعد از منبر بعضی بچه ها در  زیر زمین مسجد قسمت شمالی که متاسفانه تخریب شد و بعضی دیگر در کنار گوشه رواق ها خواب شان می برد  اماعده ای هم با ذغال صورت اینان را سیاه می کردند. از جمله یک شب آقا سیدعباس پسر سیدحسین خوابیده بود و برایش سبیل گذاشته بودند از خواب بیدار شد پیش حاج آقای شریعتی بزرگ چهار زانو نشست که ناگهان سید آمد و حاج آقا نگاهی به وی کرد و خندید همه متوجه صورت سید شدیم و شروع کردیم خندیدن و سیدحسین که روحش شاد ناراحت شد که این چه کاریست خجالت نمی کشید و برای اینکه قائله بخوابد حاج آقا شریعتی به همه بچه ها از قوری مخصوص خودش چایی داد. کسانی که اهل دعا بودند اکثرا تاسحری داخل مسجد می ماندند و از حاج آقا سوالات شرعی و فقهی و اشکالات قرآنی می پرسیدند و آخر شب همراه حاج آقا شریعتی به خانه می رفتند.

اهل دعا حاج محمود فصیحی؛ حاج آقاصفاری، غلامرضا و نعمت و قربانعلی زارعی(ملا)، حاج غلامرضادانایی، حاج محمد نایب، ملاحسین الله وردی، ملاابوالقاسم ژیان و حاج رجبعلی سلیمی و حاج محمد جعفری  به سبک خودشان و حاج اکبرکربلایی عباس با سبک رایج امروزه قرائت می کردند و دیگرانی که در بین ما نیستند روحشان قرین رحمت حق ان شاءالله.

 

💠دعا خوانان

✍️روزها در کنار خیابان بویژه محدوده مسجد و جلوی مغازه حاج آقای امیری با حضور بزرگان باسواد و افراد بی سواد نیز دعای یاعلی و یاعظیم می خواندند و رفع اشکال می شد یکی از خصوصیات این دورهم نشستن ها پرهیز از غیبت و حفظ دعا توسط افراد مختلف و بی سواد بود !

من در خردسالی از سیاهی و تاریکی وحشت داشتم به سفارش مادرم سیدحسین مواظبم بود همه که می رفتند درب مسجد بسته می شد و من و سیدعباس در معیت پدرش مرحوم سیدحسین که اصالتا اهل قم بود و همسرش زهرا (امه تینا)راهی منزل می شدیم گاهی فانوس و گاهی چراغ توری دست آقاسیدحسین بود و ما از پشت سر ایشان روانه می شدیم . وقتی به منزل آقا می رسیدیم می دانست من می ترسم می گفت: من همین جا می مانم صدا می زنم حسین تو بگو بله تا وقتی رسیدی بگو رسیدم.» و من با صدای نسبتا بلند می گفتم رسیدم. و در این بین چندسالی مسجد حضرت صاحب الزمان(عج) با حضور حاج شیخ حبیب اله عسکری و قاریانی چون شیخ اسماعیل  و حاج محمدحسن مهدوی، حاج سیدعلی،  محمدعلی کاظم،کربلایی محمدعسکری، حاج محمدحسن محمدی و اکبرکربلایی عباس و تمام سکنه پایین خیابان محمدی و ناطقی و غلامحسین خادم هیئت و مسجد نیز با عزت و احترام و مراسم احیا داری برگزار و شب زنده داری می کردند البته جمعیت مزینان چندین برابر الان بود.یادش بخیر!

خلاصه؛ شبهای رمضان با قایم قایم بازی و شصته و کلاه پی سرنک و هرنگ هرنگ گلها چه رنگ و سه پایه ی نیشابور و هلو هلو خرتو به ماده و کلوخ دپا که توضیحاتی دارد و از همه بهتر و مهمتر جلسه ی قرآن باغلط گیری اهل فن و پامنبری سپری می شد. گاهی سر اذان و گاهی سر افطار سر یک کلمه از قرآن بحث های شدیدی پیش می آمد که گاهی منجر به کدورت می شد و اینکه فردا برویم پیش حاج آقای شریعتی و بپرسیم و این گونه خاطرات که چه زود گذشت و حتی گوشه ای از این مقوله در زندگی نسل جدید نیست همه چیز عوض شد . نه غوطه گاهی نه برجی نه آب داخل خیابان و نه نشستن در مسجد تا پاسی از شب نه آن معلم نه آن روحانی افسوس!
*رمضان است چه زیبا و چه زشت
همه را مژده دهد سوی بهشت*

در اواسط دهه ی پنجاه با توجه به کهولت سن مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی این فقیه و فیلسوف عالیقدر که در نجف اشرف و مشهد مقدس و سبزوار کاملا شناخته شده بود و علمای بزرگ تهران و قم ایشان را می شناختند و زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی زیباترین عبارت بر سنگ مزار این عالم را اظهار داشته ونگاشته اند و این عالم بزرگوار سال ۱۳۵۵ برحمت ایزدی پیوست یادگار ایشان خطیب توانا و جلیل القدر حاج شیخ محمود شریعتی  سرآمد عصر خویش بود و در مسجد جامع مزینان به وعظ و خطابه و بیان تاریخ اسلام می پرداخت .

زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری پس از فوت این عالم بزرگ مزینان شعر زیبایی را در رثای او سرود و در محضر استاد محمدتقی شریعتی و فرزندش دکترشریعتی خواند که بسیار مورد توجه و تشکر آنها واقع شد:

شجر گلشن فضیلت  رفت
میوه ی باغ علم و حکمت رفت

بار دیگر ز خاندان علم و ادب
عاشق مکتب فقاهت  رفت

چون شنید ارجعی الی ربک
گفت لبیک و با اجابت رفت ....

در این دهه نسل جدیدتری روی کار آمد و دعا خوانان قدیمی تر از جمله حاج اکبر کربلایی عباس باصدایی رسا و نفس طولانی از صحنه خارج شدند و میدان را به جوانان واگذار کردند . بعدها استاد غلامرضا شعبانی و حاج مهدی و عباس و محمد صفاری جای پدر را گرفتند و استاد غلامرضا حاجی که از صدایی خوب برخوردار بود و هم اذان می گفت و هم شب خوانی می کرد  ظمناً دعای افتتاح به سبک امروزه مسجدجامع همان سبک حاج اکبر بود.

اما مؤذن قدیمی تر مزینان مرحوم آقاغلامرضا صدیقی که مناجاتش بسیار دلنشین و مترنم با بغضی درگلو که حکایت از اتصال با معشوق و معبود بود در ماه رمضان اذان نمی گفت. یک بار که من از ایشان پرسیدم چرا در ماه مبارک اذان نمی گویید؟ گفت: ملاحظه می کنم که مبادا بخاطر زمان مسئول روزه کسی بشوم! گفتم: درطول سال که اذان می گویید برای نماز اشکالی ندارد؟! گفت: نماز و روزه باهم تفاوت دارد کسی با چند دقیقه دیر و زود نمازش باطل نمی شود و در همان زمان جای ادای دوباره دارد. روحش شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۴
بهمن
۰۱

صاحبان مصیبت را بیشتر غصه دار نکنید!

✍️مزینان در سال های اخیر به خصوص از ابتدای شروع کرونا همواره در سوگ عزیزان خود عزادار بوده و مردم مظلوم در این مدت هفته ای را بدون سوگواری پشت سر نگذاشته اند و مدام در رفت و آمد به سمت آرامستان بهشت علی علیه السلام و یا مجالس عزا در هیئات هستند.

اما آنچه در این مراسم و مجالس بیشتر به چشم می آید حضور مداحان آل الله است که به هر نحوی تلاش می کنند تا صدای صاحبان عزا را به گریه بلند کنند و جالب آن است که خودشان با آه و ناله هی تأکید می کنند:" من دوست ندارم مصیبت بخوانم و صدای شیون پدر و مادر مرحوم و یا مرحومه را بشنوم" اما باز بر چنین کاری اصرار می ورزند و هرچه اشعار سوزناک در حافظه دارند رو می کنند که فریاد مصیبت دیدگان را بشنوند.

قدر مسلم بر عزاداری و سوگواری اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تأکید فراوان شده اما حتی اکثر علما و برخی مراجع تقلید به ویژه در سال های اخیر که همین مداحان عزیز دهه های مختلف را سبز کردند مانند مسلمیه و محسنیه اعتراض خود را بیان داشتند و تأکید کردند که لازم نیست از دو ماه مانده به محرم حتی روزشمار بزنید که چند روز مانده به محرم ! این تقاضا از سوی علما نه عناد که از سر دلسوزی و روشن بینی است تا مردم به خصوص جوانان از چنین مجالسی فراری نشوند و به یقین افراط و تفریط در هرکاری موجب اذیت و آزار و سرخوردگی اطرافیان و حتی خود عامل می شود.

شاهدان کویر مزینان ضمن تقدیر و تشکر از تمامی مادحین عزیز و گرانقدر که همیشه در مجالس مزینانی ها چه در زادگاهشان و یا شهرهای مختلف یار و یاور عزاداران هستند امیدوار است تلاوت قرآن را که آرامش بخش و شفای قلوب همگان می باشد بیشتر در برنامه فیض دادن خود به خصوص در مراسم سوم و هفتم و چهلم و سال که در هیئات منعقد می شوند داشته باشند و وقتی می بینند یک پیشکسوت و یا همکار آنها تا جای ممکن از صاحبان مصیبت گریه گرفته است دیگر با اشعار و روضه خوانی جانسوز داغ این عزیزان را بیشتر نکنند.

🖌دعاگوی شما
علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

💠نامه

✍️ چهارشنبه 64/11/9
امروز صبح وقتی که از خواب بلند شدم اول نماز را خواندم و بعد از آن نوبت ورزش بود و صبحگاهی سپس سخنرانی ولی چون نیرو از پادگان دیگری به اینجا آمده بود سخنرانی نبود و آنها در مسجد خواب شده بودند گفتند فعلا آزادید و تا ده دقیقه دیگر این نیروها می روند و شما بروید برای صرف صبحانه و بعد از نیم ساعت از بلندگوی تبلیغات صدا زدند برای صبحانه ما رفتیم به مسجد و پنیر و چایی و کشمش خوردیم و در ساعت 9 درسی که اصلا ربطی به دسته ما ندارد درس داده شد ،درس پلاتین برد، این را نگفتم که وقتی که از صبحانه آمدم برادر توکلی را دیدم و از خوشحالی با او روبوسی کردم و گفت که به علتی هنوز نرفته الان نیز در همین جاست . ساعت دوازده است و وقت اذان و نماز و سخنرانی و ناهار.

الان ساعت 10/5 پنج شنبه است بقیه خاطره های دیروز را ادامه می دهم .دیروز ظهر رفتم به مسجد و بعد از سخنرانی و نماز نوبت ناهار بود .آقا راجع به وضع نیروها بگویم و شلوغی پادگان به علت اینکه حدود صد نقر از تربیت معلم سبزوار و مشهد آمده اند و ده نفر دیگر از پادگان دیگر . مسجد خیلی شلوغ بود طوری که تمام نماز خانه را جمعیت رزمندگان فراگرفته بود و ناهار برنج و گوشت را خیلی  خوشمزه و چرب بود خوردیم (جای شما خالی) و بعد از آن من به محل آسایشگاه موقتی برادران تربیت معلم رفتم برای اینکه ببینم کسی در میان آنها شناس هست یا خیر.

وقتی به آنجا رفتم شناس که نداشت ولی سبزواری زیاد داشت که با دونفرشان صحبت کردم و آنها خودشان را معرفی کردند یکی شان دلبری بود و یکی دیگر برزویی.من راجع به آقا دایی محمد و عبدالله سوال کردم و آنها گفتند که می شناسیمش و دوستمان است.بالاخره بعد از صحبتی کوتاه از آنجا بیرون آمدم و بعد از ساعتی به آسایشگاه آمدم .برادر توکلی گفت که بیا و عکس بگیریم .دوربین را برداشت و به بیرون رفتیم و همراه برادر اسماعیلی عکس یادگاری گرفتیم. برادر محمد مزینانی که ده روز پیش به مرخصی رفته بود را دیدم و بسیار خوشحال شدم .پیشش رفتم و نامه ای به من داد و آن نامه از پدرم بود و همچنین کیسه ای که بعد که باز کردم آجیل و پسته و تخمه و شکلات داشت که بابام به عمو سید روح الله داده بود و آنهم به برادر محمد سفارش کرده بود .

آن را گرفتم بعد که عکاسی تمام شد کیسه را بردم به محل پاتق برادران مزینانی و باز کردم و در حدود دو ساعتی با هم در آنجا صحبت می کردیم و تخمه می خوردیم و شکلات. سپس چایی درست کردیم و خوردیم و خیلی خوش گذشت و در همان موقع صدای اذان را شنیدیم و بلند شدیم و رفتیم به مسجد و بعد از نماز جماعت مانند همیشه آش را خوردیم و بعد از شام همراه برادران مزینانی(علی رضا،علی رضا،محمد و عباسعلی و محمد ناطقی) به مخابرات رفتیم چون آنجا تلویزیون دارد برای فیلم سینمایی که نشستیم حدود یک ساعتی و بعد فیلم یک سرباز و نصفی را نگاه کردیم و خیلی خوب بود اما فراموش کردم راجع بع به پرژکتور بگویم آن جریان این بود که بعد از نماز جماعت شب پرژکتور آوردند و همه خوشحال شده بودند که می خواهند فیلم بگذارند ولی متأسفانه نمی دانم پرژکتور چه مرگش بود که خاموش شد قرار شد که بعد از شام ویدئو نشان دهند ولی مراسم سینه زنی در مسجد ویدئو هم نگذاشتند این هم از خاطره های دیروز...

امروز همانطور که گفتم 64/11/10 پنج شنبه می باشد و دیشب بعد از اینکه از مخابرات آمدم اکثر بچه ها خواب بودند و برادر کریم زاده به من گفت که نامه ای برایت آمده. من هم نامه را از او گرفتم و چون دیشب نگهبانی داشتم آن را گذاشتم حین نگهبانی بخوانم و در ساعت 2 نصف شب برادر زردتشت مرا بیدار کرد و اسلحه را از او تحویل گرفتم و در حین نگهبانی که در جلو آسایشگاه بود نامه را که از مجید بود خواندم ...

💠دوری از دوستان

✍️ امروز صبح نماز را خواندم و چون هوا بارانی بود هیچ گونه مراسم نداشتیم و در ساعت 7/5 به مسجد رفتم برای سخنرانی و بعد از آن نوبت صبحانه پنیر و چای شیرین بود و در ساعت 9 برادر صرافیان یکی از برادران روحانی داخل آسایشگاه کلاس عقیدتی سیاسی برای ما گذاشته بود و در همان حین متأسفانه برادر توکلی رفتند به مأموریت و من از جلسه بلند شدم و رفتم بیرون و با او او خداحافظی کردم. هم اکنون نیم ساعت است که برادر توکلی رفته است والسلام تا ساعتی دیگر

امروز 64/11/14
متأسفانه به علت کمی وقت خاطره های 3 روز پیش را ننوشته ام ولی به طور خلاصه می گویم.
روز یازدهم اکثر برادران دیدبانی برای رفتن به مأموریت تقسیم شدند ولی من جزو آن تیم های رفتنی نبودم کسانی که رفتند عبارت بودند از برادران؛ کریم زاده، معینی، نورعلی، نظامی وطن، ذوالفقاری، نادری، رشادتی (که شبی که می خواستند بروند همین برادر نوحه ای خواند)، نظری، زنگویی، قنبری، عسکری، سیدهاشم طباطبایی، رضا طباطبایی، عباس زاده، علی اکبر حاجی بیگلو....

بالاخره یازدهم گذشت و شب آنها را با ماشین های کمپرسی و هجده چرخ و غیره بردند البته نیروهای زیادی نیز از واحدهای دیگر اعزام کردند.

روز شنبه دوازدهم من و برادر مجید اسماعیلی برگه ی مرخصی از آقای قهرمان گرفتیم و به اهواز رفتیم در آنجا که رسیدیم بعد از خواندن نماز و صرف غذای کنسرو لوبیا به علت اینکه برادر مجید اسماعیلی کار نظامی داشت کارش را انجام داد سپس با هم به محل دیدبانی لشکر رفتیم زیرا برادر مجید می خواست دوستانش را ببیند و کمی استراحت کردیم.
بالاخره در ساعت 6 از آنجا آمدیم و در ساعت 7 به پادگان رسیدیم و 2 ساعت تأخیر کردیم.

یک شنبه  64/11/13صبح با برادر اسماعیلی رفتیم به قمست فرماندهی پادگان خودمان و کمی کمک او کردم در نوشتن کدها و رمزها و غیره. مشغول کار بودم که برادر قهرمان آمد و مرا صدا زد و گفت بلند شو برو لوازم مأموریت را تحویل بگیر که قرار است شما هم به مأموریت بروید. من هم آمدم و لوازم را تحویل گرفتم یک ماسک، یک قمقمه، یک کیسه خواب، یک بادگیر، یک فانوسقه و لوازم دفع مواد شیمیایی .

ما را قرار بود که دیشب اعزام کنند ولی باز رأیشان عوض شد و نبردند. این را هم بگویم که ما اگر برویم دیگر دیدبانی خالی می شود و همان طور واحدهای دیگر...

دوشنبه 64/11/14
نزدیک صبح برادر صرافان من و برادر شهیدی پور را بیدار کرد برای نماز شب و بعد به مراسم صبحگاه و ورزش رفتیم البته ورزش فقط واحدها. صبحانه را در واحد خودمان خوردیم و از آن وقت تا کنون بیکاریم الآن ساعت 9/5 است.

و حالا بقیه خاطره ها از ساعت 9/5 به بعد
وقتمان تقریباً به بیکاری گذشت ولی گاهی با برادر صرافان که یک روحانی است صحبت می کردم و شوخی می کردیم و برادر شهیدی پور نیز شریکمان بود و ظهر آخرین نماز جماعت را با برادر صرافان و به امامت او خواندیم و این را بگویم که در همین حین آماده بودیم که اگر ماشین برود ما هم برویم خط مقدم.

بعد از نماز چون غذا در مسجد نمی دادند آن را گرفتیم و به آسایشگاه  آوردیم و خوردیم (برنج و خورشت) و از آن به بعد نیز با آقای صرافان و برادران دیگر صحبت می کردیم ولی جای برادر اسماعیلی خالی بود و هست زیرا او هم بدون خبر رفته است.
دل من خیلی برای آن برادرانی که قبلاً به خط مقدم رفته اند تنگ شده مخصوصاً برادر توکلی ولی این هم یک غم دیگر که برادر صرافان را نیز از ما دور کردند چون که عصر برادر قهرمان در هنگامی که همه آماده بودیم برای رفتن گفت که در ماشین ها جا نیست و شما در وقت دیگری می آیید و خودش با نیروهای دیگر رفت و برادر صرافان را نیز برد.

💠بخور و بخواب

✍️بالاخره در ساعت6 بعد از اذان نماز را در آسایشگاه خواندم و بعد از آن شام که پنیر و خرما بود خوردیم و هم اکنون جلسه ی قرآن می باشد و در حال خواندن هستند.
 هم اکنون وقت خوبی است برای  نوشتن اسامی برادران؛ برادر حسن حاجی بیگلو، برادر شهیدی پور، برادر گل گوش، برادر  هندوئی، برادر احمدی، برادر زردتشت، برادر عامری، برادر انتظاریان، برادر سوسرایی، برادر قاسمی، برادر رزاق، برادر بخشی، برادر کریم زندی، برادر گشتاسب، برادر معدنی، برادر پورحسینی، برادر غوانلو... خداحافظ تاوقتی دیگر  

امروز64/11/15 سه شنبه
 صبح با صدای برادر شهیدی پور از خواب برخاستم که مرا برای نماز شب بیدار می کرد ولی چون چیزی به اذان صبح نمانده بود نماز شب نرسیدم و نماز صبح را خواندم و مانند روزهای قبل چند آیه از قرآن را نیز خواندم و دوباره یک چرت کوتاهی زدم تا ساعت 7 صبح، در این ساعت بچه های دیدبانی در جلو آسایشگاه بنا به دستور آقای سو سرایی و عامری به خط شدند و مراسم دوی ورزش را انجام دادیم البته به طرز عجیبی چون به علت نبودن فرمانده ی اصلی و همیشگی بچه ها نافرمانی می کردند، ورزش خنده دار شده بود.
بعد از آن مراسم صبحگاهی که جای بحثی برای آن نیست و از آن به بعد را برایتان بگویم که بعد از ورزش  غذای پنیر و خرما را به ما دادند البته در داخل آسایشگاه و به قولی پنیر انسان را کم عقل می کند خدا کند که ما کم عقل نشویم چون الآن دو روز است که پنیر به ما می دهند و همراه آن خرما. البته کیف داشت چون همه ی بچه ها پهلوی هم بودند و بعضی هاشان در همان حین خوردن نیز با هم شوخی می کردند .

بالاخره از آن به بعد بیکار بودیم و در ساعت 12 نماز ظهر و عصر به امامت یک برادری که فکر کنم روحانی بود برگزار شد و بعد از آن من و برادر انتظاریان که شهردار امروز بود رفتیم و غذا و دو سطل از تدارکات با چه زور و کلکی گرفتیم برای بردن غذا برای بچه های دیدبانی.

غذا برنج و ماست بود و در آسایشگاه دسته جمعی خوردیم و از آن به بعد نیز بیکاریم و در ساعت 6 بعد از نماز و دعای توسل آمدیم به آسایشگاه و استانبولی عجیب و غریب که همه اش نخود و لوبیاست خوردیم و الآن ساعت 9 است و ظرف های کثیف هم اکنون به من نگاه می کند که بشورم زیرا فردا شهردار من هستم البته اکثر بچه های مخابرات رفته اند که فیلم سینمایی نگاه کنند.

امروز چهارشنبه 64/11/16
 اما قبل از اینکه خاطره های امروز را تا این ساعت یعنی ساعت 4 برایتان تعریف کنم اجازه بدهید که بقیه خاطره های دیشب را تعریف کنم .

بعد از اینکه ظرف ها را با چه زحمتی شستم زیرا هوا سرد بود؛ به آسایشگاه آمدم و برادر سوسرایی نگهبانان دیشب را معین کرده بودند و من هم کشیک 2-3 بودم سپس خواب شدم چه خواب شیرینی بود ولی در ساعت ذکر شده برادر زرتشت کشیک قبل از من، مرا از خواب شیرین بیدار کرد و یک ساعتم را نگهبانی دادم. هوای بیرونی هم رطوبتی و تقریباً سرد بود و من مانند همیشه کفشهای بسیجی پایم نکردم و یک جفت کفش 3*4 بود یعنی چپه ! ولی اهمیتی ندادم تازه جوراب هم نداشتم!

بالاخره نگهبانی ام تمام شد و کشیک بعدی را که برادر کریم زندی بود بیدارش کردم و سپس خواب شدم تا ساعت 6 که وقت نماز صبح بود نماز را در آسایشگاه خواندم و در ساعت 7 به علت اینکه شهرداری به من محول شده بود سطل ها را برداشتم و رفتم پنیر و نان را از تغذیه گرفتم و همه ی بچه ها در مراسم صبحگاه بودند چون هوا بارانی بود ورزش نکردند...

چایی را برایشان درست کردم و آوردم و دسته جمعی خوردیم و بعد از آن سفره و دم دستگاه  آن را تمیز کردم و اما از آنجا که بیکار بودیم و حالت بخور و بخواب داشتیم اکثر بچه ها خواب شده بودند ولی من مطالعه های فرعی می کردم و دوساعت هم چون خسته بودم خواب شدم و هنوز در حال چرت بودم که با صدای آقای سو سرایی از خواب پاشدم برای گرفتن نهار ظهر و رفتم اول سطل های مسجد را که از قبل گرفته بودند تحویل دادم و دو سطل از تدارکات گرفتم و رفتم منتظر نهار در جلو تغذیه مانند همه ی شهردارهای واحدها ایستادم تا بالاخره بعد از یک ربع ماشین تدارکات آمد و غذا را تحویل گرفتم که ساچمه پلو بود(عدس پلو) و آوردم به آسایشگاه و اول برادران نمازشان را خواندند و من هم خواندم سپس شروع کردیم به بخور و بخور، جایتان خالی چه غذای چرب و نرمی بود.

بعد از خوردن غذا سفره را تمیز کردم و ظرف ها را رفتم و آب داغ کردم و شستم اما خیلی سخت بود شستنش زیرا خیلی چرب و هوا هم سرد بود و بادی شدید می آمد به همین خاطر روغن ها ته ظرف ها خشک شده بود...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

🕯سجده برخون

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

🔹️با گریختن گارد ریاست جمهوری ارتش بعث صدام و پس از مدتی تعقیب آنها، سنگینی سلاح و خستگی روحی - روانی، همراه با کم خوابی و استرس و هیجان چند شب قبل، جسم را کم رمق و جانم را آسیب پذیر کرده بود. در چنین وضعیت جسمی، روحی و روانی و فشار ناشی از عقب نشینی روز قبل و مواجهه مکرر با پیکر مطهر شهدا، باعث شد که از سرعتم کاسته شود. سرعت پیشروی نیروهای خودی هم به حدی بود که سامانه های متعارف نظامی و سازماندهی نیروها در شکل دسته و گروهان از هم پاشیده شده بود. در چنین شرایطی مهمترین مسئله ای که ذهنم را به خود مشغول کرده بود، جستجوی دو گروه بود؛
اول شناسایی آن چند رزمنده دلیر و شجاعی بود که با دمیدن روح مقاومت در سایرین، زمینه تغیر موازنه جنگ از شکست به پیروزی را مهیا کردند.
دوم یافتن بچه های گروهان و دسته خودمان بود.
بنابراین همزمان با حرکت به سمت جلو برای حل معمای ذهنی خودم در یافتن شخص و سنجش شخصیت افراد مورد نظرم، جستجوگری را آغاز کردم.
از دوستان حاضر در صحنه که شاهد ماجرای یورش جوانمردانه آن چند نفر در آن کارزار سخت بودند پرسیدم، آنها سه نفر را معرفی کردند. متاسفانه دو نفر را نمی شناختم و هرگز هم با آنها مواجه نشدم و تا کنون هم از سرنوشتان خبری نیافتم. ولی با مشخصاتی که دوستان برشمردند متوجه شدم نفر سوم، فرمانده دسته خودمان بوده است.


فرمانده دسته ما فردی به نام حسین مالداری بود (قبلا تصور می کردم که نام ایشان حسین محمدی است اما جستجوگری اسم ایشان درسایت بنیاد شهید پیدا کردم و تصویر ایشان راهم کشف کردم که در پایان به همین گفتار الصاق خواهم کرد)، او یک انسان ریز اندام و کوچک جثه ای بود از یک خانواده کشاورز و چوپان روستایی و (احتمالا با توجه به فامیلی ایشان اجدادش چوپان بودند) که در آن مقطع عضو رسمی سپاه شهرستان سبزوار بود. او سنی حدود ۲۵ سال (تاریخ تولد ایشان در سایت بنیاد شهید ۱/۱/ ۱۳۴۰) داشت. به رغم جثه کوچکی که به سختی به ۶۰ کلیو گرم می رسید روحی با عزمت و چهره ای جذاب از یک انسان ساده ولی صمیمی و محجوب داشت. به ویژه نشانه ای از عملیات خیبر بر چهره داشت که برای من تجلی داستان زخم ابروی مالک اشتر را عینیت می بخشید. داستان جوانمردی مالک اشتر را بارها در کودکی شنیده و یا در کتاب های داستانی به ویژه کتاب داستان راستان خوانده بودم. قصه شیرینی که از مالک برایم اسوه ای تاریخی ساخته بود که حال در عرصه دفاع مقدس برایم به حقیقت نزدیک می شد.
هنر دهر و لطف جنگ نقشی ظریف از اثر تیر مستقیم قناسه بر چهره آرام حسین مالدار طرح کرده بود که برای همیشه تصویرش در تخیلم ثبت شد. تیر قناسه سمت چپ صورت او را خراشیده بود بگونه ای که از کنار دهان و نزدیکی محل تلاقی دو لب و تا کنار گوش را شکافته بود و یک شیار در گونه چپش ایجاد کرده بود که مثل یک نوار سفیدرنگ، ریش حنایی رنگ و پر پشت و خوش حالتش را به عرض نیم سانتی متر به دو بخش بالا و پایین تقسیم نموده بود. او انسان بسیار کم حرف و محجوبی بود و در طول مسئولیت اش به عنوان فرمانده دسته، به جز در زمان آموزش نظامی و یا جلسه توجیهی عملیات، کمتر از او سخن دیگری شنیده می شد و موقع سخن گفتن هم لهجه ترکی او ماهیت روستازادگی و نجابتش را بیشتر برملا می کرد. هر چند، وقتی با او مواجه می شدیم، همیشه نیمه راست صورتش تبسم دلنوازی داشت و نیمه چپ صورت به دلیل شیار قناسه، ثابت ولی پر جبروت می ماند.
قبل از عملیات از همین فرمانده در مورد علت شیار در نیمه چپ صورتش پرسیدم. در پاسخم در حالی با لهجه ی شیرین فارسی - ترکی و با ادب و حیایی روستایی سخن می گفت شرح داد که: "در عملیات خیبر غواص بودم و در حین شناسایی سنگرهای کمین دشمن در داخل آب های هورالعظیم، افراد مستقر در سنگر کمین دشمن بعث متوجه حضورم در نزدیکی سنگرشان شدند و با قناسه به سمت من تیراندازی کردند که یک تیر از گوشه لبم تا کنار گوشم را شکافت که با وجود خون ریزی، به سختی و شناکنان خودم را به دوستان رساندم."
بنده قبل از شروع عملیات کربلای پنج به حسب اتفاق نیمه شبی بیدار شدم و دیدم این فرمانده با اخلاص در گوشه ای از پادگان شهید برونسی برای خود محفل انس با معشوق برپا کرده و چادر را محراب، و محراب را سکوی وصال با معبود قرار داده و با تمام وجود به تعبد و تهجد مشغول است.
الغرض پس از آنکه شنیدم او یکی از همان سه نفر جوانمرد صحنه حماسه تغییر موازنه شکست به پیروزی است، بیشتر مشتاق یافتن شدم. در داخل کانال به دنبالش گشتم تا به حسب حق فرماندهی که به گردنم داشت با افتخار از حماسه سازی اش بپرسم و برای ادامه ماموریت و در ادامه نبرد مجددا تحت فرمان او طی طریق کنم. پس از مدتی جستجوگری محل حضور او را در درون کانال به من نشان دادند. جلو رفتم دیدم در حالی که بادگیر سبز رنگی به تن داشت در حال سجده بر روی زمین آرام گرفته بود. نزدیکتر رفتم دیدم صورتش بر سجاده ای از خون تازه به قطر حدود ۴۰ سانتی متر قرار گرفته است و در همان حال سجده، بدن پر از تیر و ترکش نارنجک اش در کانال و در سجده جامانده است و روح پر از اسرار و بلندش، مهمان جوار رحمت حق شده است.
بله شهید حسین مالدار یک روستا زاده ترک زبان اهل روستای خرم آباد بخش جوین، از همان کسانی بود که در هنگام تنگ شدن عرصه بر فرزندان عاشورایی امام خمینی (ره) با جسارت و شهامت بر خلاف قاعده شکست، به جای پشت کردن به دشمن رو به دشمن می رفت و جوانمردانه در چند قدمی آنان به صورت تن به تن به مقابله با آنان برخواسته بود. حال تصور کنید یک فردی با قد حدود ۱۶۰ سانتی متری و وزن حداکثر ۶۰ کیلو گرم چگونه با سربازان گارد ریاست جمهوری صدام که از نظر قد از او بسیار بلندتر و از نظر وزن برخی مواقع دوبرابر وزنش بودند، مقابله کرده است. بعدها از دوستان نقل و قول شنیدم که در هنگام درگیری تن به تن با افسر گارد ریاست جمهوری صدام گلاویز شده بود که افسر بعثی با سلاح کمری چندیدن گلوله هر چه بود به ایسان شلک کرده و احتمالا در پایان تسر خلاصی هم به سر و صورتش زده بود.
شهید حسین مالداری مزد مقاومت و فداکاری را از معبود گرفت و به مصداق آیه: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»(سوره فجر/۲۷تا۳۰) حتی در هنگام شهادت در هئیت یک عبد با اخلاص در حال سجده و با همان تبسم همشگی جسم و جان را یکجا تقدیم جان آفرین کرده بود. بادگیر روی سرش را کمی کنار زدم صورتش متمایل به راست بر روی سجاده خون در سجده بود و سمت چپ صورت دیده می شد ولی این بار آرامش و رضایت در صورت جوانمردانه اش می درخشید و با انسان نجوا می کرد، حتی با وجود شیار خشن و ناجوانمردانه ای که تیر قناسه بین دو لب تا کنار گوش چپ اش.

 

🔹️شهید حسین مالداری فرزند نیاز علی در تاریخ 40/1/1 در روستای خرم آباد منطقه جوین سبزوار بدنیا آمد . تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند و تحصیلات دوره راهنمایی را در روستای حکم آباد سپری کرد . سپس به سبزوار نقل مکان کرد و تحصیلات دوره متوسطه را در سبزوار گذراند . در جوانی به تهران عزیمت نمود و به شغل جوشکاری مشغول شد . حسین اوقات فراغت را با مطالعه کتابهای مختلف سپری می کرد . او فردی خوش اخلاق ، ساده زیست و صبور بود . با اطرافیان به نیکی رفتار می کرد و به مستضعفان و محرومان کمک می نمود . بسیار مؤمن و متدین بود و به نماز اول وقت اهمیت می داد و در برابر مصائب و سختیها فقط به خداوند متوسل می شد . به اهل بیت (ع) عشق می ورزید و در مراسم مذهبی فعالانه حضور می یافت و به نماز شب علاقه خاصی داشت . وی قبل از انقلاب اسلامی درتظاهرات و راهپیمایی های مردمی تهران بر ضد رژیم پهلوی شرکت می کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای سیاسی خود خصوصاً شرکت در راهپیمایی ها و نماز جمعه ادامه داد و در پایگاه بسیج فعالیت می نمود .حسین در سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و از تاریخ 10/10 بارها و بارها به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و فرمانده دسته گردان عبدالله از لشکر 5 نصر بود . او در سال 1365 ازدواج نمود و پس از چند روز به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام شد و سرانجام در تاریخ 65/10/22 در منطقه شلمچه و در جریان عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نایل شد .پیکر پاک و مطهرش را پس از تشییع باشکوهی در زادگاهش روستای خرم آباد به خاک سپردند .

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

💠 آبروی مؤمن

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️سال ۱۳۴۵شمسی در بازار مزینان بودم، بزرگترها تقریباً در وسط بازار مشغول صحبت بودند بخصوص اینکه فصل بیکاری کشاورزان بود و می گفتند: در طول پنجاه سال زندگی در مزینان که ما به یاد داریم فقط یک مورد طلاق آن هم به دلیل پزشکی نه عدم تفاهم زوجین صورت گرفته است ! مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی رضوان ا.‌‌..تعالی علیه که از فلاسفه ی زمان و عصر خود بودند و محیط به اکثر علوم جدیده و قدیمه بر حسب اتفاق شرف حضور داشتند.

شخصی که عادت داشت از همهٔ رمز و راز اتفاقات و حوادث چه تلخ چه شیرین چه عمومی چه خصوصی مردم مطلع باشد از جمع موجود پرسید دلیل و علت جدایی فلانی از فلانی چه بوده؟ یک نفر از جمع حاضر تا می خواست پاسخ شخص سئوال کننده را بدهد من دیدم مرحوم حاج آقای شریعتی به آرامی دست بر دهان ایشان گذاشتند و فرمودند:
-حق نداری به سئوال پاسخ دهی!

دیگران پرسیدند: چرا حاج آقا؟

شیخ قربانعلی:
-شما حتی اجازه ندارید در مورد همسر خودتان که حق شرعی و قانونی بر او دارید اظهار نظر کنید چه برسد به همسر دیگری که نه شرع و نه عرف و نه حدود قانون این اجازه را به شما می دهد! مضافاً اینکه حق نداریم به هر سئوالی پاسخ دهیم!   پس از آن  به شخص سئوال کننده محترمانه گفت:لطفاً قبل از بیان هر سئوال به تبعات آن فکر کن ،کمی هم اندیشه کن پیرامون یک موضوع ...
دیگران به سفارش و تأکید معظم له گوش دادند و عمل کردند.

این نوعی بیان فضیلت های اخلاقی بود که درجامعهٔ آن زمان در بین اکثریت قاطع مردم ساری و جاری بود و طبیعی است که وقتی فضای حاکم بر جامعه مبتنی بر فرمایشات گهر بار اولیای دین باشد و مردم خود را مقیّد به لزوم  رعایت دستورات و فرامین الهی و اسلامی بدانند و به آنها عمل نمایند خروجی و نتیجه اش، برخورداری از مواهب و سعادتمندی در دنیا و آخرت خواهد بود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۱
بهمن
۰۱

🔹دکتر  نات که بیش از ده سال در مزینان حضور داشت و اغلب شهروندان مزینانی اخلاق خوش و تعهد و تخصص او را در  بهداری مزینان به یاد دارند طبق پیام فرزندش شانکر 24 نوامبر 2022 بر اثر فشار خون بالا و سکته مغزی به دیار باقی شتافت.

🔹در پیام شانکر به مهدی عامری مدیر اسبق پست تلگراف مزینان و دوست صمیمی دکتر فقید آمده است:
سلام آقا، او مصرف قرص BP را قطع کرده بود. روز سه‌شنبه 22 2022 ساعت 3 صبح وقتی خواب بودیم با ما تماس گرفت اما در آن زمان فشار خون روی مغز او تأثیر گذاشته بود. به کما رفت. او را به بیمارستان چندتخصصی بردیم اما نتوانستند او را نجات دهند. او در روز پنجشنبه 24 نوامبر 2022 مرده اعلام شد. همه پزشکان سعی کردند او را نجات دهند اما او به هیچ درمانی پاسخ نداده بود. همه چیز به یکباره اتفاق افتاد. ما در شوک بودیم. علیرغم تمام تلاشمان نتوانستیم او را نجات دهیم. حتی امروز هم از دست دادن پدرم را احساس می کنم. حتی روزی که به کما رفت، همین چند ساعت قبل با او صحبت کرده بودم. ممنون که کنار پدرم بودی آقا او همیشه از شما می گفت. او به یاد تو بود. از اینکه در این لحظه همراه ما هستید سپاسگزاریم.

دکتر نات مراوده خاصی با مردم مزینان داشت و در طول اقامتش(1355-1365ه ش) در زادگاه دکترعلی شریعتی مزینان با اغلب بزرگان و مردم عادی رفت و آمد خانوادگی داشت و با اتمام دوره طبابتش هرگز دوست نداشت از این سامان جدا شود.

زنده یادان‌ دکتر نات،علامه محمدتقی شریعتی مزینانی و زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی...مزینان؛ دهه ی شصت

دکترنات همراه با مهدی عامری

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۱
بهمن
۰۱

🔸جاده حادثه خیز مزینان به داورزن بازهم  حادثه ساز شد و خودروی سواری یکی از همشهریان رضاآبادی را واژگون کرد.

🔸منطقه ای که این خودرو واژگون شده(بالاتر از موتور  آب آل احمد) پیش از این قتلگاه چندین شهروند مزینانی و روستاهای همجوار بوده و به نظر می رسد اداره راه و پلیس راه شهرستان باید تدبیر ویژه ای نسبت به این مکان داشته باشند و هرچه سریعتر عملیات روکش جاده انجام شود.

جاده مزینان به داورزن یکی از قدیمی ترین راه های مواصلاتی مردم خطه ی کویر به شهرستان داورزن و رسیدن به راه اصلی تهران-مشهد است که حدود پنجاه سال از ساخت آن می گذرد و هرازگاهی مورد مرمت جزئی اداره راه قرار گرفته و این در حالی است که بنا به اظهار اغلب کارشناسان پلیس راه، این مسیر یکی از حادثه خیزترین جاده های روستایی  است و تا کنون ده ها شهروند مزینانی و روستاهای همجوار را به کام مرگ کشانده و یا مصدوم کرده است.

از ابتدای سال 1401 چندین واژگونی خودرو در این جاده رخ داده که دو همشهری مزینانی و غنی آبادی قربانیان این راه آدمکش می باشند.

با فشار رسانه های محلی و رسمی اداره راه شهرستان اقدام به تعریض جاده کرده است اما روکش آن هنوز در پرده ای از ابهام به سر می برد و در اقدامی بی نظیر اداره ی فوق در راه شش کیلومتری جدود هشت سرعتکاه ایجاد کرده که خود یکی از عوامل حادثه ساز شدن این مسیر شده است!

شایان ذکر است جاده مزینان به داورزن در طول سال پذیران صدها تور گردشگری و کویر گردی می باشد که از کویر مزینان و رضا آباد و خارتوران دیدن می کنند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
دی
۰۱

حاج حسین محمدی مزینان یکی از چهره های خوشنام و شناخته شده و نامی کهن دیار مزینان است که علاوه بر افتخار مداحی در مجالس مختلف زادگاهش و روستاهای غرب خراسان رضوی و شاهرود و تعزیه خوانی و کارگردانی مراسم تعزیه در بخش مزینان شناسی و بیان تاریخ گذشته و معاصر تا کنون مطالب ارزنده ای را با عنوان روزی روزگاری مزینان در شاهدان کویر مزینان تقدیم کویردوستان کرده است.

وی در چند دوره با عنوان دهیار و عضو شورای اسلامی مزینان حضور داشته و با توجه به بیان بسیار شیوا  در امور خیر و پیشرفت عمران و آبادی مزینان همیشه پیشقدم بوده و مجری گری برنامه های متعدد فرهنگی را بر عهده داشته است.

این ذاکر آل الله روز گذشته در فراق فرزند دلبندش جوان امیدوار امیرمحمد نشسته و به همین مناسبت ضمن همدردی با خاندان محمدی و میرشکاری به اطلاع می رساند مراسم تشییع فقید سعید زنده یاد امیرمحمد محمدی در روزهای سه شنبه و چهارشنبه به شرح زیردر تهران و زادگاهش مزینان برگزار می شود:

✔️روز سه شنبه بیست و هفتم دی ماه ساعت 11 صبح  از مقابل مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام واقع در مشیریه تهران، خیابان سازمان.

✔️مراسم تشییع و خاکسپاری ساعت 9 صبح روز چهارشنبه بیست و هشتم دی ماه از مقابل مسجدجامع مزینان

زنده یاد امیرمحمد محمدی مزینان

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۲۷
دی
۰۱

🌐خاطره نوشت آزاده سرافراز کربلایی علی مزینانی یحیایی از دوران اسارت در زندان های دیکتاتور بعث عراق

🌴 راه و رسم آزادگی در اسارت

✍️اردوگاه ما از سه قاطع تشکیل شده بود و در قاطع هم ۸ آسایشگاه ۱۰۰نفری، اندازه آسایشگاه هم تقریبا ۸×۲۵ که تمامی کارها مخصوصا شبها در آنجا انجام می شد.

 یادم هست اوایل اسارت بود که اسرای قدیمی با چهار یا پنج سال اسارت  از اردوگاه های دیگر را به اردوگاه ما آردند  چون آنها خیلی حزب الهی بودند و به گفته عراقیها به هیچ صراطی مستقیم نبودند. توی هر آسایشگاه ۴ الی۵ نفر را تقسیم کردند تا بلکه عقیده آنها نسبت به جمهوری اسلامی تغییر کند.

 در مدتی کوتاه این اسرا راه و رسم اسارت را به ما نشان دادند هر کسی به نحوی یکی با بچه ها به طور مخفی کارهای رزمی آموزش می داد یکی قرآن یکی زبان انگلیسی .آلمانی .فرانسه وهر کسی به نحوی تجربیات خودش را به اسرای جدید انتقال می داد تا اینکه یک روز صلیب سرخ به اردوگاه آمد. عراقی ها با عنوان اینکه ما زبان صلیبی ها را بلد نیستیم برای ما مترجم آورده بودند که اگر اعتراض داشتیم آنها بر عکس ترجمه کنند که با اعتراض اسرا مواجه شدند و گفتند ما خودمان می خواهیم صحبت کنیم.

  افسر عراقی با تعجب گفت: مگه شما بلدید به زبانی غیر فارسی صحبت کنید؟
 بچه ها گفتند: بله!

افسر اول  قبول نمی کرد  بعد یکی از نیروهای خودشان را گذاشتند پیش ما دیدند که راسته البته این را هم بگویم در زمان گفتگو با صلیب سرخ، اسرای  قدیمی برای اینکه عراقیها متوجه اعتراض نشوند اگر صلیب سرخ ها با انگلیسی صحبت می کردند آنها با زبان فرانسه جواب می دادند و اگر آلمانی اسرا به زبان دیگر چون قدیمی‌هایی که آورده بودنند پیش ما بعضی هاشان به ۲ تا۳ زبان مسلط بودند اینجا بود که عراقیها فهمیدند چه اشتباهی کردند  و چگونه راه و رسم آزادگی در اسارت را به اسرای جدید نشان دادند و دوباره جابجایی شروع شد و ما ماندیم با روش زندگی جدید در اسارت البته ناگفته نماند که کل زندگی بچه های قدیمی پیش ما ۱ ماه بیشتر نبود ولی کلی تغییر به وجود آوردند و درست زندگی کردن تو اسارت را به بچه ها یاد دادند...

آزاده مزینانی و هنرمند نامی موسیقی بهنام بانی
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🌐از ورزش باستانی تا فوتبال

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️بدون شک مزینان کهن یا قدیم از شرایط خوب فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار بوده چون که بعد از عزیمت به مزینان فعلی وسط بازار روستا ورزش باستانی زورخانه دایر می شود و دیوار به دیوار مغازه مرحوم کربلایی ابراهیم ولیعهد درب کوچکی قرار داشت و داخل مغازه گود زورخانه بوده است .

جالبه بدانیم در دوره های قبل از انقلاب سوارکاری با اسب در مزینان شب عید و همچنین کشتی و مسابقه تیراندازی نیز برگزار می شده البته حمل سلاح همیشه مجاز نبوده شاید بپرسید پس چطور تیراندازی آن هم دم قلعه درمعرض دید همگان انجام می شده است که باید گفت به خاطر نفوذ بزرگان آن زمان از جمله حاج علی اصغر و حاج اکبر محمدی در ژاندارمری و دیگر سازمانها بوده به طوری که میهمانان سنگسری مرحوم عربعلی و فرزندان و همراهانش با اسلحه های خود و از مزینان نیز فرزندان حاج علی اصغر محمدی و از مقیسه حاج آقای سلطانی و سبزوار حاج آقای الداغی و مرحوم آل احمد نیز در این مسابقه دوستانه شرکت می کردند.
(نفوذ مزینانی های متنفذ در ادارات و سازمان های دولتی و حتی دربار شاهنشاهی و همچنین خوانینی که بیشترین دغدغه آنها حفظ زادگاه خودشان بود بر کسی پوشیده نیست و در ادوار مختلف حتی دوره قاجار حاکمان وقت به درخواست آنها پاسخ مثبت می دادند. ناصرالدین شاه قاجار زمان حضورش در مزینان از سواران زبده و جوانان رشید مزینانی و بزرگان این دیار در سفرنامه اش یاد می کند که تا مزینان او را محافظت و همراهی کرده اند)

ناگفته نماند بازیهای محلی دیگری جهت سرگرمی رایج بوده که اگر با دید مثبت نگاه کنیم خود نوعی ورزش محسوب می شود مانند؛هرنگ هرنگ گلها چه رنگ، سه پایه نیشابوری، کلاه بردار،شصته، هلو هلو خرتو به ماده، کلوخ دپا، تپّو لبیک، کلاه پی سرنک و بازی معروف قایم قایم بازی که اکثر این بازی ها دویدن داشت.

یکی از بازی های روز دنیا که کل کره زمین را به تسخیر خود در آورده بازی مفرح و شاداب فوتبال است که از ابتدای انقلاب به خصوص در مدارس و زمین مهدکودک قبلی و بهزیستی فعلی و پشت قلعه و ورزشگاه مرحوم سیدمهدی مزینانی و اکنون باشگاه سرپوشیده شریعتی مزینان در رده های سنی مختلف از رونق خاصی برخوردار است.
در دهه ی شصت تیم فوتبال مزینان در مسابقات شهرستان سبزوار و همچنین خود مزینان با حضور تیم های روستاهای دیگر شرکت کرده و دارای مقام و عناوین جالب توجهی شد.

آن گونه که شنیده ام بعضی از فرزندان مزینانی در باشگاه های معتبر تا عقد قرار داد با تیم های مطرح از جمله پاس و نفت تهران پیش رفته اند و بعضی نیز در لیگ های دسته یک و دو حضور خوبی داشته اند ولی به علت عدم حمایت مناسب از ادامه راه باز مانده اند.

اکنون نیز استعدادهای بسیار خوبی در مزینان هستند که در مسابقات اخیر جام دفاع مقدس شهرستان داورزن به مقام قهرمانی دست پیدا کردند و پیش از این نیز همین تیم در مسابقات شهرستان سبزوار عناوین خوبی را در بین باشگاه های مطرح این شهرستان کسب کرده اند.

رونق والیبال

✍️یکی از ورزشهای خوب دو دهه گذشته تکواندو بود که شاگردان بسیاری توسط کارمند محترم بانک صادرات آقای عامری تربیت شدند و مقام هم کسب کردند.

از دیگر ورزشهای رایج در مزینان حضور بانوان و آقایان در پیاده روی است که بسیار عالی و تداوم داشته و تا به امروز شاهد این حرکت در مسیرهای مختلف مزینان بوده ایم اگر چنانچه می شد که در مزینان نگاه خیرین محترم و همچنین واقفین عزیز به سمت ورزش و اشتغال معطوف گردد شاید مثل گذشته های نه چندان دور شاهد حضور تیمهای خوب ورزشی در رشته های مختلف و اعزام تیمهای خوب نیز حداقل در سطح استان بودیم چرا که والیبال و فوتبال ما و تکواندو در سطح استان همیشه حضور خوب و پر رنگی داشتند . هیچکس از ورزش زورخانه ای حمایت نکرد وگرنه این ورزش باستانی رونق می گرفت . در دهه ی شصت و درحال حاضر آقایان محمدشوروی ، سیدحسین مزینانی و مهدی رمضانعلی نسبت به این ورزش علاقه مند و پیگیر هستند و چندسال پیش مراسمی در مزینان با حضور بزرگان این رشته از جمله مرحوم سیدحسن نقیب زاده برگزار گردید.

و اما والیبال که امروزه در بخش مردان در مزینان تعطیل شده و رونقی ندارد ولی در ایام عید و تعطیلات رسمی که مزینانی های ساکن تهران به زادگاه خود بر می گردند هم در باشگاه و هم مدرسه شیخ قربانعلی به این ورزش می پردازند جمعی از همین عزیزان مزینانی روزهای جمعه در پایتخت دور هم جمع می شوند و فوتبال و والیبال بازی می کنند.
اگر چه در خود مزینان جوانان بیشتر به سمت و سوی فوتبال می روند ولی در حال حاضر والیبال در بخش بانوان از رونق خوبی برخوردار است که البته شخصا برای تأمین بعضی نیازمندی های ورزشی گاهی با کمک خیرین توفیق خدمت به آنها را داشتم.

در دهه ی شصت والیبال در مزینان رونق خاصی گرفت و کم کم جوانان از کشتی و فوتبال به سمت والیبال آمدند در مدارس مزینان که آن زمان دانش آموزان زیادی داشت معلمین به ویژه آقایان کیانوش، عباس افتخاری، محمود امیری، گرانسایه، همت نموده با تمرین های پی درپی بازیکنان خوبی را تربیت و روانه مسابقات سبزوار کردند که حتی بهترین تیم سبزوار همیشه مغلوبشان بود.
بازیکنان آن زمان مرحوم اکبر گفتی ، مرحوم یدالله سویزی، حسن سویزی ،علی صدیقی، مهدی صدیقی، حسن محمدی، عبدالله سویزی علی اکبر ترخان، سیدعلی طالعی، مرحوم مهدی رضوانی،محمد همت آبادی، رضا دانایی و دیگرعزیزان در آن زمان که فرهنگیان و معلمانی مانند آقایان هوشنگ خسروجردی و عباس افتخاری و ذهرذهی مربیان تیم بودند .ناگفته نماند افراد زیادی از قلم افتاده اند و فی الحال حضور ذهن ندارم.....
بعدها با حضور آقایان علی و مهدی و تقی صدیقی و احمدمحمدیوسفی .مهدی رفیعی محمد صفاری و مرحوم اسدالله شریفی .محمدسلیمی، شهیدان سیدحسین حسینی و غلامرضا عسکری و محمد اسدی ، حسن روس ،غلامرضا و حسین فخاری و حسن شریفی، مرحوم حسین طلا ،محمدکربلایی رجبعلی ، احمدمنصوری، حسین محمدی، حسن احمدی،اصغر رضوانی، اکبر رضوانی پناه، سیدمحسن میرزاحسین، علی دانایی، حسین حیدری، ابراهیم مزینانی، والیبال مزینان همیشه حرفی برای گفتن داشت .
حضور تیم درصدخرو، داورزن، خسروجرد، نقاب .جغتای ،گرمه و جاجرم، سبزوار ، نیشابور، درودنیشابور، لطف آباد درگز و سالن تختی سبزوار مشاهده می شد و جوانان و نوجوانان مزینان همیشه تیم را همراهی می کردند البته بعد از دهه شصت فوتبال و والیبال همزمان روی به پیشرفت داشت و زمین شاه عباسی مملو از جوانان و علاقه مندان بود. در زمین بهزیستی،دبیرستان و دیگر مدارس و پایگاه بسیج( مدرسه علمیه) والیبال دایر بود و گاهی نیز داخل کوچه ها و خیابان مزینان با تورهای نخی مشاهده می شد .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️مزینان، این سرزمین پر افتخار که در طول تاریخ چه قبل و یا بعد از اسلام همواره کانون توجه از نظر علمی و فرهنگی و سیاسی و موقعیت جغرافیایی بوده همیشه و در هر زمینه ای حرفی برای گفتن داشته و دارد.

در تاریخ معاصر می توان از چهره های ماندگار نامدارانی همچون علامه محمدتقی شریعتی و فرزند برومندش علی و نام آورانی در عرصه دفاع مقدس نام برد و بی تردید تنها روستایی است که در منطقه بیشترین رزمنده و ایثارگر و شهید را دارا می باشد.

این خطه ی ادب پرور در ورزش نیز چه به صورت فردی و یا جمعی درخشیده که اگر بیشتر به آن پرداخته شود و مسئولین بهای بیشتری به آن بدهند چه بسا در آینده ای نه چندان دور در سطوح کشوری و بین المللی نیز درخشان تر خواهد بود و چون مردم مزینان به ویژه نوجوانان و جوانان علاقه ی خاصی به این مقوله دارند شاهد هستیم که وقتی وزیر نفت دولت نهم برای دیدن زادگاه استاد و مرادش دکتر علی شریعتی مزینانی به این سرزمین سفر می کند اولین خواسته مردم از او یک باشگاه ورزشی است تا همگی حتی بانوان هم بتوانند از آن بهره مند شوند.

وقف و اختصاص زمین از سوی بازماندگان زنده یاد دکتر سیدمهدی مزینانی به ورزش نیز یکی دیگر از افتخاراتی است که از سوی این مردم فهیم صورت گرفته هرچند مدتی است که بلااستفاده رها شده و بیشترین حضور جوانان در همان باشگاه سرپوشیده می باشد و امیدواریم شورای اسلامی و دهیاری مزینان که بارها قول پیگیری برای احیای آن داده اند دست به کار شوند و اقدامی برای بهره برداری بیشتر انجام دهند.

اما با حضور جلال محمدی  جوان با استعداد مزینانی در مسابقات نچرال ارمنستان و تکرار قهرمانی های پیاپی جوانان در مسابقات محلی فوتسال این نوید را می دهد که ورزش در مزینان زنده است و مسئولین باید نگاه و توجه بیشتری به این دیار داشته باشند.

کشتی،ورزش باستانی زورخانه ای، تیراندازی، شنا، بازی های محلی، فوتبال، والیبال، تنیس روی میز، ورزش رزمی جودو و تکواندو، سوارکاری، ژیمناستیک، دو میدانی، طناب کشی، کبدی، کوهنوردی و... ورزش هایی بوده که قبل و بعد از انقلاب در مزینان رواج داشته و جناب آقای حسین محمدی مزینان(مداح) عضو خانه فرهنگ و تیم  والیبال در دهه ی شصت در پست های جداگانه به معرفی کامل ورزش در مزینان می پردازد و تقدیم مخاطبان گرامی خواهد شد.

در کمتر روستایی می توان سراغ گرفت که دارای یک باشگاه و سالن ورزشی مناسب باشد ولی بازهم مزینان با ورود مهندس نوذری به مزینان آن هم با عشق و ارادتی که به دکترعلی شریعتی مزینانی داشت؛ دارای یک سالن ورزشی سرپوشیده برای قشر جوان و خانواده ها شد که بازی های مختلف از جمله والیبال و فوتسال و تنیس روی میز در آن انجام می شود.

علاوه بر این با اهدایی خانواده مرحوم دکتر سیدمهدی حسینی، زمینی در غرب مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد به فوتبال دوستان واگذار شد که تا قبل از افتتاح این سالن از رونق خاصی برخوردار بود و هم اکنون منتظر التفات و توجه بیشتر شورا و دهیاری است تا با پیگیری مناسب بازهم بتوان از آن استفاده کرد.

 ورزشگاه زنده یاد دکتر سیدمهدی حسینی مزینانی در زمینی به متراژ بیش از 24هزار متر مربع در ضلع غربی مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد واقع شده که ورثه ی زنده یاد حاج میرزاحسن حسینی سال 1380 به یاد وی وقف سلامت جوانان مزینانی کردند و در دهه ی هشتاد مورد استفاده ی ورزش فوتبال دوستان مزینانی قرار داشت و به همت دلسوزانی همچون رضا اسدی مزینانی و همراهی مهندس کوشکی مدیرکل وقت اداره تربیت بدنی شهرستان سبزوار در سال 1386 جدول بندی و حصار کشی شد و مسابقات جالب توجهی در آن برگزار گردید .
همچنین در حال حاضر یک باشگاه بدنسازی خصوصی در شرق مزینان نیز فعالیت می کند که جوانان مزینانی بخشی از ساعت بیکاری خود را در آن می گذرانند.


تیم های ورزشی فوتبال و به خصوص والیبال مزینان پر رونق تر از گذشته در مسابقات مختلف روستا و شهرستان و استان حاضر و مورد تحسین مجامع ورزشی قرار گرفت.

در حال حاضر بخش سوارکاری و اسب گردشی به پیشنهاد شورای اسلامی در مزینان فعال و باشگاه و مزرعه پرورش اسب به همت یکی از جوانان مزینان با نام باشگاه ورزشی شهید محمد مزینانی تأسیس شده است.

بوستان
هرچند فضای این سرزمین خود سرشار از سلامت و هوای پاک است و صحرا و کویر دل انگیزش جان تازه به انسان می بخشد اما بعد از انقلاب و در یکی دو دهه ی اخیر چند فضای سبز و محل تفریح برای عموم مردم ساخته شده است که مهمترین آن بوستان چشمه در ابتدای قنات تاریخی یا به قول قدیمی ها سرآب مزینان است که با همت شورای اسلامی دوره ی چهارم و تداوم آن در دوره ی پنجم و با تخصیص و پشتکار دهیاری و همچنین دلسوزان مزینان احداث شد.
این مجموعه با سنگفرش شدن دو طرف جوی آب و وسایل ورزشی و همچنین روشنایی کامل تجهیز شده است که قرار گرفتن تندیس علی پسر مزینان بر زیبایی آن افزوده است.

دومین بوستانی که باز با اراده مردمی به ویژه مرحوم حاج اصغر قاضی به سرانجام رسید در امتداد جاده مزینان به داورزن و ضلع شرقی احداث شد که با درختانی در مسیر جاده مزینان در انتظار حمایت و توجه بیشتر دهیاری و شورای اسلامی است.
سومین بوستان نیز در جوار میدان عاشورا قرار دارد که با وسایل بازی و تفریحی برای کودکان و نوجوانان مجهز است.

البته ناگفته نماند بنا بود در سال گذشته بوستانی دیگر با عنوان سلامت در مقابل باشگاه ورزشی و ضلع غربی جاده احداث شود که گویا با اختلاف شورا و اوقاف داورزن به جایی نرسیده است. در همین رابطه صحبت های علی اکبر رضوانی پناه رئیس شورای اسلامی مزینان قابل تأمل است که هفدهم دی ماه سال 1399 در جمع نمازگزاران مسجدجامع مزینان عنوان کرد: طبق نامه نگاری ها و توافقاتی که سال ۱۳۹۵ بین شورای اسلامی مزینان و اداره اوقاف داورزن صورت گرفت بنا شد به منظور جلوگیری از قلع و قمع صدها اصله درخت بخشی از زمین ها به ایجاد بوستان سلامت اختصاص پیدا کند و حتی سال گذشته این زمین ها تسطیح گردید و تعدادی از خیرین اعلام آمادگی کردند که در این کار خیر شورا و دهیاری را همراهی نمایند اما متاسفانه بازهم خلف وعده شده و اکنون اوقاف این اراضی را به بخش خصوصی اجاره داده تا از این طریق درآمدی کسب کند.

چهارمین بوستان نیز در مقابل باشگاه ورزشی شریعتی و با عنوان معلم احداث شده و مجهز به لوازم ورزشی است.

و اما بانوان مزینانی هم پس از انقلاب در زمینه ورزش شروع به فعالیت کردند و در حال حاضر دختران و زنان سرزمین من از جمله خانم فهیمه مزینانی در تیراندازی با کمان،خانم ها مریم مزینانی و سعیده شهرآبادی  در کوهنوردی، سمیه مزینانی در جوجیتسو، خانم محدثه مزینانی نیکدل در  کونگ فوپرتوآ دارای مدال های خوشرنک ملی و بین المللی هستند.
در مزینان نیز تیم والیبال بانوان ضمن تمرین و مسابقه در سالن ورزشی شریعتی با حضور در مسابقات شهرستان و استان دارای مقام قهرمانی و نایب قهرمانی شده اند.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
دی
۰۱

🌴حقیقت

مادر موسی هراسش کوسه های نیل نیست
او خدا را می شناسد ،دین او تکمیل نیست؟

درس های زندگی را گر بخوانی یک به یک
درک این مطلب کنی هر قصه جز تحصیل نیست

هیچ چیزی جز حقیقت نیست جانا مصلحت
گر همین مصرع بفهمی حاجت تمثیل نیست

اهل هر دینی به یک منجی بشارت می دهد
منجی عالم نیا ، اصرار بر تعجیل نیست

این جماعت با همه خویشان خود هم دشمن اند
سرنوشتت غیر شرح قصه ی هابیل نیست

ای برادر جان مرا زخم زبانت می کُشد
هیچ فرقی بین امیال تو و قابیل نیست

ای زلیخا هیچ می دانی چرا گشتی جوان؟
غیر درس عشق درسی اندر این تبدیل نیست

ای که نه انسان شناسید و نه حتی ربّ خویش
 سرگذشت قومتان مانند عام الفیل نیست!؟

غیر انسان بودنت چیزی نمی خواهد خدا
این خدا مانند انسان بنده ی تجلیل نیست

موعد مرگت اگر باشد خودش گیرد ز تو
جانت عزرائیل و دیگر فرصت تحویل نیست

هر چه لازم بود گفتم از برای حال تو
بس کن ای زاهد که ما را حال این تحلیل نیست

ساقیا "فریاد" را جام بلا دادی ولی
نیست غم،پُر کن که ما را خواهش تقلیل نیست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینانی "فریاد"

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🔆هجرت به قم ( 10 )
بعد از سختی های زیاد و داشتن حجره ای به مساحت 4 متر در مدرسه نواب به لطف الهی بهترین حجره مدرسه تک نفره با بالکن در اختیارم قرار گرفت و همه چیز به خوبی پیش می رفت و به وفق مراد بود که تصمیم مهاحرت به قم را گرفتم و بدون اطلاع مدیر مدرسه محل تحصیل -مرحوم موسوی نژاد- تابستان 56 در امتحانات قم شرکت کرده و سطح 1 را قبول شدم و شهریه ام بر قرار گردید لذا برای خداحافظی نزد مدیر مدرسه رفتم گفت چرا تصمیم به تحصیل در قم را گرفته ای گفتم قم منتظری دارد قم مشکینی دارد و ...
مرحوم آیت الله مشکینی از روحانیون انقلابی و بنام در اخلاق اسلامی محسوب می شد که بعد انقلاب سمت های مهم از جمله رئیس مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه قم بودند و بعضی از کتابهای حوزه را قبل انقلاب خلاصه کرده بودند تا طلاب مطالب غیر ضروزی را نخوانند
آیت الله منتظری ره از روحانیون مبارز و مجاهد پا به رکاب امام خمینی (ره) محسوب می شد و برای امضاء مرجعیت امام  محکوم به تبعید و بارها به زندان افتاده بود وی به گفته خود امام حاصل عمرش بود و بعد انقلاب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و امام جمعه تهران و قائم مقام رهبری شد ولی بخاطر دفاع از مهدی هاشمی که برادر دامادش بود کم کم از انقلاب و خط امام و ولایت فقیه فاصله گرفت در حدی که امام او را از قائم مقامی رهبری عزل کردند
 
🔆شهید مدرسه ما ( 11 )
به عشق تحصیل علم در قم و شرکت در برنامه های انقلابی آن و بنا به ضرورت و مرجحات دیگر و برنامه درس های جنبی مثل منظومه ملا هادی سبزواری درس اخلاق آیت الله مشکینی مشهد را به مقصد قم ترک کرده و موقتا در کنار طلاب خراسانی از جمله پسر عمو در منزلی استیجاری ( مشهور به گودال خراسانی ها ) که توسط آیت الله وحید خراسانی حفظه الله اجاره شده بود ماوی گرفتم ولی بعد از ماندن چند صباحی حجره ای در مدرسه معصومیه پیدا کردم که با چندین نفر پاکستانی ( 17 نفر ) هم اطاق شدم ولی چون هنگام طبخ و سرو غذا آنقدر فضای اطاق از تندی و تیزی فلفل عوض می شد که برای من قابل تحمل نبود که لطف الهی باز شامل حالم شد و اطاق تک نفره گرفتم و در همین مدرسه با شهید ستار کشانی آشنا شدم و نان پنیری ما را مهمان کرد و اگر چه راه مدرسه ما تا حرم دور بود ولی پیاده روی دو بار در روز تا حرم و مسجد امام حسن عسکری (ع) و شرکت در درس ها به مدت چند سال لذت مضاعف داشت که هنوز وقت فکر و تعریف از مزه آن لذت می برم
شهید ستار کشانی اهل تهران با اصالت تویسرکان همدان متولد 1335 هنگام هجوم و حمله مزدوران رژیم شاه به جمعیت تظاهر کننده به داخل منزل آیت الله شریعتمداری فرار کرد که متاسفانه وی را روی فرش ایشان در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۵۷ به شهادت رساندند و خون پاکش به روی فرش و دیوار اطاق هم پاشیده شده بود و تا قبل از پیروزی مورد بازید عموم مردم قرار می گرفت .

🔆در ناصر خسرو (12 )
معمولا از تهران به قم و یا بالعکس مسافرت با وسائل عمومی آسان نبود بلکه سخت هم بود و منهم هم برای صله ارحام و هم شرکت در برنامه های سیاسی و دلائل دیگر زیاد به تهران می آمدم در یکی از سفرها که می خواستم از تهران به قم بروم با عمو حاج حسین تاج قرار گذاشتیم از ناصر خسرو با ماشین های گاراژ شمس العماره صبح زود باهم به قم برویم زمان قرار که منتظر بودم و سربازان با تانک و تفنگ برای مقابله با انقلابیون صف کشیده بودند متاسفانه پیر مردی تحریک شده یا قاطی جلو آمد که آشیخ می دونی شاه گفته من عمامه شماها را چکار می کنم و شروع کرد به توهین های مکرر که به او گفتم پیر مرد اگر هنوز دندانهایت را لازم داری برو پی کارت پیر مرد با گردن کلفتی کَلَف(دهان)ِ خود را تا بن گوش باز کرد و گفت: من که دندان ندارم و شروع کرد به رفتن به سمت مامورین که این شیخ توهین به شاه کرده و من هم سوار اتوبوس در حال حرکت راهی قم شدم و از مهلکه آن معرکه نجات یافتم
خیابان ناصر خسرو (ناصریه ) که الان مرکز فروش داروهای کمیاب بصورت قاچاقی شده و کوچه مروی آن مرکز تجمع و حضور معاودین ایرانی کوچیده از عراق است قبل از انقلاب حکم ترمینال مسافری را هم داشت و محل عمارت شمس العماره که بزرگترین بنای مرتفع 35 متری زمان ناصر الدین شاه بود که بنا شده تا شاه و مهمانان او تهران را آز بالای آن مشاهده و تماشا کنند..

✍️شیخ جواد خراسانی (13)
بعلت علاقه مزینانی ها به حاج شیخ جواد خراسانی ره و اینکه اکثرا مَرَدَه او بودند لذا هنگام فوت وی از تهران اطلاع دادند که در تشییع جنازه او شرکت کنم مسیر تجمع و شروع تشییع جلو مدرسه مرعشیه ( سینمای سابق قم ) در خیابان تهران تا باغ بهشت قم بود تا در آنجا بخاک سپرده شود چون در وصیتنامه اش نوشته مرا در بهشت زوراء دفن نکنید.
حاج شیخ جواد خراسانی که در نجف به درجه اجتهاد رسیده بود از روحانیون انقلابی و ضد رژیم در منطقه سر آسیاب دولاب امام جماعت یکی از مساجد این منطقه بود و بیشتر مریدهای او را مردم مزینان تشکیل می دادند که پایبندی خاص و سختی به دستورات اسلامی داشتند وی هر سال مسیر تهران تا مشهد را با تعداد زیادی از آقایان پیاده طی می کرد و از تعصبات وی مخالفت با حافظ و مولانا بود در حدی که کتاب بر رد آنها نوشته است
آیت الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی ره از مراجع عظام تقلید و یکی از مراجع ثلاث که بجای شهریه به طلاب مهر نان جهت خرید نان سنگک می داد کتابخانه منحصر به فرد او در خیابان ارم مقابل یکی از مدارس علمیه وی قرار دارد که در همین مکان هم مدفون است و نماز جماعت یک قسمت از حرم را ایشان اقامه می کرد طوریکه نماز اول از اذان حرم زودتر تمام می شد بخلاف آیت الله العظمی اراکی ره که نماز را طولانی اقامه می کردند
تنها سینمای قم که در سال 48 ساخته شده بود در سال 54 با بمب گذاری توسط یکی از گروه های انقلابی مسلح تخریب و توسط یکی از خیرین با زعامت آیت الله نجفی مرعشی جای آن حوزه علمیه مرعشیه ساخته شد.
زوراء منطقه ای در اطراف بغداد است که برای دفن اموات مناسب نیست و آن وقت هنوز در بهشت زهرای تهران شهداء دفن نشده بودند تا تقدس فعلی را داشته باشد

🔷مدرسه حقانی (14)
اطلاع دادند که قرار است در مدرسه حقانی قم تاتری اجری شود ما که تا آن روز تاتر ندیده بودیم و سینما و تاتر کلاسیک و تلویزیون را حرام می دانستیم چون در مدرسه علمی و زیر نظر علماء بود به آنجا جهت دیدن نمایش رفتیم کلا صحنه های اجرا سیاسی بود یکی از آنها انسانی از رمق افتاده بود که با تلمبه او را باد می کردند تا سر پا شود یعنی برنامه استعمار برای کشورهای ضعیف ازجمله ایران را ترسیم و نمایش می دادند .
تاتر (نمایش) کلمه یونانی است و هنر هفتم است یعنی نمایش زنده سرگذشتها حالات و احساسات و تخیلات افراد که پانتومیم آن جذاب تر است
ساخت مدرسه علمیه حقانی ( منتظریه ) در قم به 1339 بر می گردد با مدیریت شهیدان آیت الله بهشتی ره و قدوسی و بنام واقف آن مرحوم حقانی پدر شهید حقانی امام جمعه و نماینده مجلس بندر عباس که هفتم تیر 1360 در انفجار حزب جمهوری اسلام به شهادت رسید

🔷مدرسه خان (15)
دلها از اعمال و افعال یزیدیان زمان مالامال از غیظ و غضب و غصه بود و مترصد فرصت تا بنحوی آن را سر رژیم خالی کرده و حالی کنند که باید شرش از سر ملت کم شود در روز 18 دی به مدرسه خان رفته بودم تعدادی از طلبه ها تابلو اعلانات را می خواندند تیکه ای از روزنامه اطلات 17 دی 56 در توهین به امام ره نصب گردیده بود طلبه ای با صدای بلند می خواند به اسم امام که رسید افراد شروع کردند به صلوات حالا طلاب بیشتر شده بودند مجددا به اسم امام رسید و صلوات سر دادند و جمعیت در حالی که شعار علیه رژیم می دادند قرار شد بعنوان اعتراض و شکوی به منزل آیت الله العظمی گلپایگانی ره در خیابان چهارمردان بروند در طول مسیر شعارها تندتر می شد جلو منزل جمعیت موج می زد و کوچه گنجایش آنرا نداشت در همین حین یکی از مزدوران گاز اشک آور به جهت متفرق کردن آنها به داخل جمعیت انداخت که باعث تشنج و التهاب شد و تعدادی از آنها از جمله حقیر به داخل منزل و اندرونی رفته و از در دیگر فرار کردیم و این اولین بار بود که از وقت آمدنم به قم صحنه خشم و خشونت رژیم را بچشم خود می دیدم .
آیت الله العظمی گلپایگانی ره از مراجع تقلید برجسته جهان اسلام و شیعه بود و مقبولیت و محبوبیت مردمی داشت و بعضا بعنوان یکی از مراجع ثلاث اعلامیه می داد ولی مواضع نرم داشت بعد از انقلاب به بعضی رخدادها اعتراض داشت لذا داماد وی آیت الله صافی نماینده وی در شورای نگهبان بود نماز بر پیکر بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی ره را ایشان اقامه کردند
مدرسه خان که روبروی حرم جنب گذر خان است در ضلع شرقی آستانه جنب بازار گذر خان است که در سال 1123 توسط مهدیقلیخان شاعر بنا شده و بعدها تخریب و توسعه و آخرین بازساخت در ایام زعامت مطلقه آیت الله العظمی بروجردی ره بر حوزه علمیه انجام شده است و در حال حاضر تولیت آن با فرزند ایشان و روزانه با 34 مَدرَس پذیرای 140 درس است....
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🌴شمع

تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌
امشب‌ از بهر خدا بیدار با‌ش‌

سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌
رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌

کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد
تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌

کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌
کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌

آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید
ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش

قصّه ی بی تابی دل پیش من
بیش ازین دیگر مگو خاموش باش

جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر
در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند

زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌
با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند

همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌
جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟

واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌
وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟

اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌
دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌

تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند
ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌


🌹شاعر؛ دکتر علی شریعتی مزینانی
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️اغلب شریعتی دوستان و علاقه مندان به راه و روش و منش او، این پسر مزینان را انسانی مبارز، منادی عرفان و آزادی و برابری و دشمن زر و زور و تزویر می دانند آنانی که فقط فرزند شایسته کویر را به نام شناخته اند و شاید به سالشمار زندگی او مراجعه کرده اند تنها خوانده باشند که دکتر علی شریعتی مزینانی استاد دانشگاه، جامعه شناس و تاریخ شناس بوده و در نهایت نویسنده ای که آثاری از خود برجای گذاشته است اما علی همه ی این ویژگی ها را دارد او در عمر کوتاهش چنان درخشیده که با گذشت چهل و اندی سال از عروج عرفانی اش پرفروغ  و درخشان است. و چه جملات نابی که از لابلای کتاب های او بیرون آمده و با پیامک و اکنون در فضای مجازی دست به دست می چرخد جالب تر آن که حتی برخی سخنانی که او نگفته و ننوشته اما به خاطر زیبایی اش و محتوای غنی آن منسوب به وی می شود!

🔆این خروس بی محل کویر که از سرزمین گوهر خیز مزینان برخاسته سرشار از توانایی و هنر است آری او هنرمندی توانا و چیره دست بوده که بسیاری از هنرمندان صاحب نام  مانند محمدعلی نجفی، رضا دانشور، رضا و داود کیانیان، داریوش ارجمند و... موفقیت خود را مرهون آشنایی با این پسر مزینان می دانند.

🔹شریعتی علاوه بر جامعه شناس بودن و نویسنده ای شهیر و ادیبی خوش سخن؛ هنرمندی خوش ذوق بوده که اشعار و سروده های زیبایی را از خود به یادگار گذاشته و در پژوهش و نقد هنر نیز صاحب نظر است. او علاوه بر شناخت اصول هنری دغدغه ی خاصی برای پرورش هنرمند متعهد دارد و در کتاب مسئولیت شیعه بودن و مقاله هنر خود مفصل به آن می پردازد.
🔆علی نمایشنامه نویس و کار گردان و منتقد بود نمایشنامه ی ظلم برپایه ی عدل نوشته ی خود اوست و نمایش ابوذر بر اساس کتاب او و سر به داران برپایه ی نظرات او شکل گرفت.
🔹رضا کیانیان بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و تأتر نقل می کند که در مشهد و تهران شریعتی در زمان تمرین گروه به آن ها سر می زد و نظرات خود را اعلام می کرد و پس از اجرا، یکی از کسانی که به نقد نمایش می پرداخت خود او بود.
محمدعلی نجفی کارگردان توانای سینمای ایران که سریال سربداران از آثار ماندگار این هنرمند است می گوید: «بخش زیادی از نمایشنامه «سربه‌داران» را خود آقای شریعتی نوشت؛ البته در ابتدا من و فخرالدین انوار آن را نوشته بودیم اما بعد از اینکه دکتر شریعتی فُرم نمایشنامه را دید، گفت؛ «در این نمایشنامه فرم قوی‌تر از محتواست» بنابراین ۴۸ ساعت روی آن کار کرد و سپس نمایشنامه‌ای ایجاد شد که به لحاظ اجرا هم بسیار مدرن بود. در واقع بازیگران از بین تماشاچیان می‌آمدند و دکور آن مانند تعزیه که تماشاچیان در سه طرف صحنه نشسته بودند، شکل گرفته بود.»
 او از جسارت و شجاعت علی در این نمایش هم یاد می کند و اظهار می دارد: «یادم است آن نمایش بروشور تندی هم داشت که خود دکتر شریعتی نوشته بود و بعدها تحت عنوان «تشیع سرخ» به چاپ رسید. در آن آمده بود که «شیعه با "نَه" علی (ع) شروع می‌شود؛ نه به حکومت حاکم.»

🔆نوشته های علی و بیان او در هنگام سخنرانی تداعی بازیگر هنرمندی است که روایت گری و یا تک گویی می کند! بسیاری از آثارش چنان هنرمندانه نوشته شده که انگار نمایش نویسی قهار آن را نگاشته است؛ آری این چنین بود برادر که متن مستندی به همین نام شد، یک جلویش تا بی نهایت صفر، حسن و محبوبه، ابوذر، سیمای محمد(ص)، فاطمه فاطمه است و ...از جمله کتاب هایی است که با نثری روان و نمایشنامه گونه نوشته شده است... 

🔹یکی دیگر از هنرهای این هنرمند خوش ذوق استفاده تمثیلی از داستان ها و خاطراتی است که با آن مواجه شده و با طنزی خاصی بیشترین بهره برداری را از آن  دارد مانند داستان خروس و حکایت زنده یاد قوچعلی و شیخ حسین مزینانی

ده سال است که فریاد می زنم،با خشم فریاد می زنم که ای انسان امروز،هنر را نجات دهید!هنر تنها ابزار تزئین نیست؛تنها وسیلهء تفنّن نیست؛هنر یک رسالت بزرگ و عمیق دارد.هنر را نباید به دیوار اتاق خواب یا نشیمن مان بیاویزیم و لذّت ببریم.نه،هنر یک طوطی گویای اسرار است؛باید از او بیاموزیم.هنر،یک کبوتر قاصد است؛باید پیام هایش را،پیام های غیبی اش را بشنویم.هنر،یک مسیح نجات بخش است؛باید چشم به راهش باشیم،تا بیاید و ما را از این جهان «سامسارا»،از این گردونهء خفقان آور «کارما» نجات دهد؛دستمان را بگیرد،به«نیروانا» برساند.هنر می تواند چنین کند،هنر شایستهء چنین رسالتی است.

او معتقد است:

هنر،خواهر زیبای عرفان و حکمت است؛هنر،همسرِ بس دانِ خوب فهمِ توانای مذهب است.هنر را از چنگ بورژوازی تاجر پول پرست،از دام تبلیغات رادیو تلویزیونی،از منجلاب سرمایه داری سودجو و نسل عیّاش شهوت پرست خوش گذران سطحی رها کنید.هنر،همزاد مذهب و هم نژاد فلسفه است.هنر با مذهب،همدرد است؛هردو بیمار اضطراب و بیچارهء دغدغه اند.هردو غریب این عالمند.هردو بی تاب فرارند.

می خواهند بروند؛می خواهند به بهشت خویش،به رهائی خویش،به نیروانای خویش، به وحدت وجود خویش،به ماوراء این عالم پست راکد تیره دل خاکی،پرواز کنند؛رهایشان کنید.

این دو باهم زاده اند.عرفان،در دامن مذهب و فلسفه پرورده شده است،زاده شده است.از آن روز که این دو را از هم جدا کرده اند،مذهب راکد و منجمد شد و گرفتار آخوندها و اُمُّل ها؛و هنر رنجور و بیمار شد،دچار بورژوازی پست؛مردمی پوچ و پوک که مرد ماندن اند،نه مرد گریز؛مرد راحتند،نه مرد درد؛مردمی که هنر را جغجغهء دست بچّه ها می دانند،گل پرده می دانند؛تابلوی دورنمای «دیوار» می پندارند؛آن را رنگی چشمگیر و طرحی جذّاب می شناسند،تا بر روی گل و خاک و چوب و حلبی و هر جنس تقلّبی پست بکشند،و آن را بیارایند،چشم ها را بفریبند،کیف کنند!!

وای!اگر هنر را از دست بورژوا،از دست سرمایه دار می گرفتیم،و به دست بودا،به دست مسیح(ع)،به دست سقراط می دادیم،چه می شد؟هنر چه می شد؟فلسفه چه می شد؟مذهب چه می شد؟زندگی،رنگی و طعمی و بُعدی و معنائی دیگر داشت،آن چنان که امروز حتّی در خیال ما نیز نمی گنجد!افسوس!

مسعودکیمیایی:
من دکتر«علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌ و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست. یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم مورد نظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند.من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه ۱۳۵۰، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند. یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.

من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در قدیم از مسیر آب قنات مزینان به سمت کاروانسرای شاه عباسی راه باریکی به سمت امامزادگان بهمن آباد وجود داشت . در سمت راست چند خانه در کنار کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال وجود داشت. دیوارهای آن تا دهه هشتاد با مردم سخن می گفت و برای کسانی که از تاریخ مزینان اطلاعی داشتند صدای شلیک توپ در شب عید برای لحظه تحویل سال نو را تداعی می کرد.

بعضی از دوستان می پرسند درگذشته که رسانه های جمعی نبوده مردم چگونه سر ساعت معین عید را تشخیص می دادند . در جواب باید بگویم فقط روزشماری داشتند و در پایان آخرین روز سال گذشته فردای آن روز سال جدید اعلام می شد به همین دلیل می گفتند نوروز (روزنو) و گرنه دقیقه و ثانیه ای وجود نداشت . فردای آن روز؛ صبح روز عید شهرت داشت.شنیدم از بزرگان مزینان که درصبح عید به لحاظ نبودن امکانات و دسترسی به شهر ، خرید لباس برای همگان مقدور نبود به همین خاطر به لباس های امانت و تمیز اکتفا می کردند .

با اعلام صبح عید، بزرگان روستا به اتفاق یکدیگر به خانه دیگر افراد جهت بازدید عید می رفتند . چقدر زیباست که یکی از معانی عید برگرفته از عیادت می باشد واین بهانه ای بود برای آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر بودند و می گفتند شگون ندارد که در سال نو کسی باصله ی ارحام ارتباط نداشته باشد و بسیار پسندیده هم بود .تا کدورت ها بر طرف شود و فردای آن روز به صورت دسته جمعی به خانه افراد دیگر و همین طور ادامه داشت و تقریبا همه ی روستا باهم ارتباط داشتند. صبح روز دوم و سوم مسابقه کشتی برگزار می شد بین روستاییان اطراف و با حضور  افراد برجسته کشتی و بعد هم اسب سواری و دیگر کارهای نمایشی و اما پذیرایی ها فقط درحد شیرینی جات و محصولات محلی بود . بهترین میوه سیب و بهترین تنقلات نخود و کشمش سبز بود و بعضی ها نقل و نبات و مویز هم در سفره عید داشتند.

اما در ایام عید یکی از خانه های منزل مشهور به اتاق بود (خانه اتاق) مثلاً کندو خانه ؛ خانه تنور و فقط خانه پذیرایی اتاق نام داشت که سفید کاری شده و باقالیچه های بلوچی و ترکمن مفروش می گردید. این اتاق با تمام خانه ها فرق داشت هر آنچه لوازم از جمله چینی و بلور بود در همین اتاق نگهداری می شد تا وقتی مهمان وارد شود به سلیقه صاحب خانه پی ببرد. از جمله اشیاء زینتی که در این اتاق بود پرده ای سفید از جنس قمیس با گلدوزی های بسیار زیبا که هنر زنان مزینانی بود. دایره ای از گل های زیبای سبز و قرمز که قسمت بالای دایره باز بود و دختری در وسط آن که یک سبدگل در دست داشت و در دست دیگرش شاخه گلی بر شانه و در اطرافش پرنده هایی که نوید بهار را می داد. بالای پرده یک چوب لباسی قرار داشت با چنگه هایی زیبا و یک توپک بر سر چنگه بخاطر اینکه لباس پاره نشود. یک قسمت از اطاق باگچ بری زیبا جایی بنام رف یا به اصطلاح دیگر(پیش بخاری)که اشیائی مانند آیینه و چراغ گردسوز روی آن قرار داشت .آلبوم عکس وجود نداشت عکس ها بر دیوار بالای رف با میخ کوچک بر دیوار نصب می شد. شیرینی ها و تمام تنقلات عید روی سفره سفید که وسط اطاق پهن بود چیده و سیب و سرکه و سماق و سکه و سمنو و سنجد که هرکدام معانی بسیار دارد و این چند قلم  در زندگی و سلامت انسان تاثیرگذار می باشدولی امروزه این هفت سین  که سنبل سلامت و برکت می باشد فقط جنبه دکور دارد .

و اما در ایام عید کشتی بین کشتی گیران کل منطقه در محل امام زاده بهمن آباد برگزار می گردید از جمله مرحومین حاج محمدعلی کربلایی رضا مشهور به رئیس ، حاج علی اصغرطلا و حاج محمدحسین محمدی و عباسعلی منوچهری، کربلایی حسن استاد عباس و حاج محمد استاد عباس و کربلایی عباسعلی محمدی، و از بهمن آباد کربلایی اسماعیل و حسین دیوانعلی که سرآمد کشتی گیران بهمن آباد بودند و تنی چند از سویز کربلایی محمود و دیگران شرکت نموده و ایام عید به این گونه سپری می شد .

گروهی از مزینان تا بهمن آباد برای شادی مردم که سربازان اولین دوره نظام وظیفه (خدمت اجباری)بودند بصورت رژه با لباسهای دوران سربازی که داشتند تاامام زاده این حرکت را بصورت ستونی می رفتند و سایر مردم نگاهشان به این حرکات نظامی زیبا بود که برای مردم بسیار تازگی داشت.بعد از رژه سربازان، کشتی برگزار می گردید . و روز بعد اسب سواری و تیراندازی و اما سربازان اولین دوره  نظام کربلایی اصغرروس، کربلایی حسن استادعباس، استادابوالقاسم کربلایی غلامرضارمضان درسال یکهزاروسیصدوهفده.دوره بعد که با جنگ جهانی دوم تقارن داشت.کربلائی عبدالله محمدی کربلایی اسداله خسروی شاد. غلامرضا داورزنی غلام سرداری از عباس آباد، صفرقلی از کهنه، ملاقاسم و محمداسماعیل بهمن آبادی. در مزینان  شور و حالی را ایجاد نموده که مردم به وجدمی آمدند...
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

همزمان با شب و زادروز میلاد با سعادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها مراسم جشن و سرور با حضور شهروندان مزینانی در مسجد جامع و تکیه سادات حسینی(میان) مزینان و هیئت متوسلین به امام زمان(عج) مزینانی های مقیم تهران برگزار شد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

 

🖌نویسنده؛ عزت اله مزینانی(معمار)


نگارش نامه

ای نامه که می روی بسویش
از جانب من ببوس رویش

❇️قدیما یادش بخیر نامه نوشتن یکی ازپدیده های ارتباطی بود که می تونستیم با عزیزانمون که در دورترین نقاط کشور و حتی دنیا زندگی می کردند؛ارتباط برقرار کنیم.
کلاس سوم یا چهارم بودم که بااصرار آقاجان و عزیزخدا بیامرزم برای اولین بار نشستم به نامه نوشتن به عمو و دایی و خاله و عمه ام که در مزینان زندگی می کردند.
تقریبا در تمام نامه هایی که می نوشتم این جمله ؛ ((اگر از احوالات ما خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما))بصورت کلیشه ای وجود داشت،
بیشتر جملاتی را که آقاجان و عزیز خانم دیکته می کردند رو بلد نبودم بنویسم و یا غلط می نوشتم و خط می زدم و دوباره صحیح آن را می نوشتم.
نامه نگاری های اولیه برایم خیلی سخت بود،ولی بعدها که دستم روان شدخودم مستقلا به بروبچه ها نامه می نوشتم.
🔹خلاصه روز گار ی بود، شاید بیش از3ماه طول می کشید تاپاسخ نامه ارسالی بدستمان برسد.
وسیله ارتباطی ما نامه نگاری بود و خبری از تلفن (در مزینان ما تلفن نبود) و موبایل و تلگرام و اینترنت نبود، و صد البته هنوز ما با نگارش میانه چندان خوبی نداشتیم، می بایست راهی می جستیم که کاغذی پر کنیم و عملیات مشقت بار نامه نگاری را از سر خودمان باز کنیم.
اما سعی می کردیم تمام عشق و علاقه و محبت مان را در نامه به طریقی عنوان کنیم.
وقتی نامه می نوشتیم، نصف نامه ها با این اشعار پر می شد:
🔆ای نامه که می روی به سویش/ از جانب من ببوس رویش
🔆 نمک در نمکدان شوری ندارد/دل من طاقت دوری ندارد
🔆اگر پروانه بودم می پریدم/ سر ساعت به خدمت می رسیدم.

💠پست کردن نامه

🔵قدیما پست کردن نامه و ارسال آن برای طرف هم ؛ خودش داستانی داشت، نامه را باید خیلی مرتب و دقیق تا می کردیم وروی پاکت آدرس با مشخصات کامل درج می شد و در آخرهم می نوشتیم برسد بدست شخص مورد نظر.
جالب بود لبه درب پاکت نامه آغشته به چسب بود و همه تقریبا عادت داشتیم با آب دهان آن را کمی ترکنیم و بچسبانیم.
چسباندن تمبر هم با آب دهان خودش یک کشف بزرگ ارشمیدسی به حساب می آمد😂
🔹در آن دوران، یکی از وظایف بچه های باسواد خانواده این بود که نامه های رسیده از راه های دور و نزدیک را در مهمانی ها و شب نشینی های خانوادگی بخوانند. طبق قانون نانوشته ای که همه بچه ها آنقدر بابت آن سرکوفت و بعضی مواقع پس گردنی خورده بودند که دیگر فوت آب شده بودند.
می بایست نامه را که می خواندی یکی به یکی سلام نویسنده را به حاضران می خواندی. حالا چه در نامه نوشته شده بود چه نوشته نشده بود. و اگر چنین اتفاقی نمی افتاد و اسم کسی از قلم می افتاد غوغایی به پا می شد. هم نویسنده نامه که معمولا فامیل بود و عزیز مورد شماتت قرار می گرفت و هم تو که راوی نامه بودی و حواست به این مهم نبوده می بایست بعدا بازخواست پس بدهی که چرا آبرو حیثیت خانوادگی را لکه دار کرده ای..😂

🌠سابقه نامه نویسی در ایران به دوره هخامنشیان بر می گردد. آنان واژه ها را با خط میخی بر روی پوست دباغی شده جانوران می نوشتند و به وسیله چاپار و پیک به مقصد روانه می کردند.
برای جابجایی نامه‌ها در زمان ساسانیان از قاصد استفاده می‌شد و نامه را با اسب به مقصد می رساندند، برای رفع خستگی و سرعت عمل بهتر بین راه در فواصل معین چاپارخانه‌هایی ساخته شده بود که در آنها یک یا چند نفر مرد سوار کار حضور داشتند تا نامه را که قاصد از چاپارخانه قبلی می‌آورد به چاپارخانه بعدی برسانند.
🔸در زمان صدارت امیر کبیر شخصی به نام شفیع خان چاپارچی باشی از امیر کبیر دستور یافت تا تشکیلات چاپار دولتی را نظم بخشد و امیر کبیر در اواخر سال ۱۲۶۶ دستور ساخت چاپارخانه‌های جدید در تمام ایالت را داد.
👈در مزینان این چاپارخانه از قدیم وجود داشته که در مسیر راه ابریشم بود و پل (چپرخنه) به همین خاطر هنوز معروف است.

💠درانتظار نامه

✍️مقوله انتظار و دریافت نامه از دست پستچی حلاوت و شیرینی خاصی دارد.
خیلی قدیما پستچی با پای پیاده نامه ها را توزیع می کرد و کم کم با دوچرخه و بعدها با موتورسیکلت؛اکثر پستچیان آدمهای خوشرو و مهربان بودند، و قاعدتا وقتی نامه را تحویل صاحبش می دادند انعامی هم دریافت می کردند.
خصوصا اگرنامه از سوی معشوقی به عاشق و یا نامزدش می رسید.پستچی خبرخوشی کلانی دریافت می کرد.
🔸نامه نگاری عین ملاقات رویایی رمانتیک است. به یقین نامه ای را که فرستنده با دستانش لمس کرده و سپس پاکت کرده و آدرس نوشته طراوت دستش را به خوبی حس می کنیم . هر لحظه ی توقف در نوشتن و هر کلمه ای که خط خورده باشد و هر واژه تصحیح شده و رنگ قلم و هزاران معناهای دیگر را می توان درک کرد.
🔹امروزه دیگر کسی با دیدن یک ایمیل ذوق زده نمی شود و ضربان قلبش بالا نمی رود و با لرزش حاصل از هیجان ، ایمیلش را بررسی نمی کند ، چرا که نامه اش را یک دقیقه قبل فرستاده و دریافت جواب بعد از یک دقیقه چندان ذوقی ندارد. یا اینکه هر روز با پیامک ، ایمیل یا وب کم با مخاطبش در هر کجای دنیا که باشد در ارتباط و عادی شده است.
🔸سال هاست که نامه هاهم برقی شده است: ایمیلی. نه احساسی دارد و نه عاطفه ای.
هر وقت دلت برای عزیزی تنگ می شد ، قلم و کاغذ بر می داشتی و هر چه دل تنگت می خواست می نوشتی. از گذشته ، آینده ، عشق و علاقه ، از تلخی ها و شیرینی های روزگار ، گردش ایام و ناملایمات و ...

نامه ای از جبهه

ای نامه که می روی بسویش/ از جانب من ببوس رویش

💌باسلام وعرض ادب وآرزوی قبولی طاعات و عبادات خوانندگان محترم و همشهریان عزیز،و تشکر ویژه از جناب عسکری بزرگوار که قبول زحمت می نمایند وبادقت نظر وافی وکافی سعی در انتقال اخبار و مطالب به مخاطبین گرانقدر را به شایستگی انجام می دهند که ان شاءالله خداوند به ایشان توفیق روزافزون وسلامتی عنایت فرماید.

باری اگر از احوالات ما خواسته باشید(ملالی نیست جز دوری شما)
حتما خاطر عزیزان هست که در3قسمت گذشته به (نگارش نامه)و (پست کردن نامه) و (درانتظار نامه بودن)اشاره ای داشتیم وبه مختصر خاطره و سرگذشت نامه نگاری در قدیم پرداختیم.
عرض شد :اولین نامه هایی که بخاطر دارم برای اقوام و دوستان می نوشتم کلاس چهارم دبستان بود و در آن زمان (سال 1341-42)حال و هوای خاص خودش را داشت.
لیکن یکی از جدی ترین و جذاب ترین نامه های خاطره انگیز نامه هایی بود که رزمندگان 8سال دفاع مقدس برای خانواده ی خود می نوشتند ،که می شد تمام شور ونشاط وعشق وعلاقه آنان را در آن خطوط نامه ها دید .

🎆البته امکانات کاغذ و پاکت نامه و خودکار و قلم محدود بود،وبصورت مقطعی بدست رزمندگان می رسید. و یادش بخیر با دوست عزیزمان شهید رضا ایمانی که روحش شاد{مسئول ستاد پشتیبانی جنگ آموزش و پرورش استان تهران)در سفری از ارومیه تا جزیره مینو قرار شد برای بررسی مشکلات تحصیلی دانش آموزان رزمنده همسفر شدیم داخل آن اتومبیل (تویوتا هایس)که حالت استیشن داشت را پر از کاغذ و پاکت و خودکار کردیم که زیاد هم دست خالی نباشیم؛که البته وقتی با رزمندگان روبرو می شدیم بسیار خوشحال می شدند و مورد استقبال قرار می گرفت.
👈البته خیلی از آن نامه ها بعدها محتوای وصیت نامه پیدا کرد واکنون جزء مستندات وخاطرات جنگ محسوب می شود.
امیدوارم خوانندگان عزیز و همشهریان گرامی ازخواندن این سرگذشت نامه نگاری لذت برده باشند و قلم فرسایی ناقص این حقیر را به بزرگواری خود ببخشند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ عزت اله مزینانی(معمار)

🔸سرگذشت ماشین دودی

حتما مزینانی های عزیز به خصوص کسانی که ساکن تهران بوده و هستند به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) مشرف شده اند.
🎆شاه عبدالعظیم یا حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)مجموعه‌ی آرامگاهی یکی از نوادگان حسن بن علی (ع)است که در شهرری (در جنوب تهران) قرار دارد. این آرامگاه با آرامگاه امامزاده حمزه و امامزاده طاهر از قرن سوّم تاکنون، یکی از مشهورترین اماکن زیارتی ایران بوده و هست.
🔹قدیما برای رفتن به شاه عبدالعظیم وسائط نقلیه بسیار محدود بود ؛ لیکن ما چندین بار با قطاری که از میدان شوش به شهرری می رفت و به آن می گفتن ماشین دودی عازم می شدیم .
🔹**ماشین دودی نامی بود که در تهران قدیم به اولین خط آهن ریلی ایران که حد فاصل تهران و شهر ری کشیده شده بود داده بودند. این راه آهن در سال ۱۲۶۱خورشیدی ساخته شده بود و امتیاز آن را ناصرالدین شاه به یک مهندس فرانسوی به نام مسیو بواتال به نمایندگی یک شرکت بلژیکی داده بود.
علت این نامگذاری بخار و دودی بود که از دودکش قطار آن خارج می‌شد.
ماشین دودی از یک لوکوموتیو و چند واگن باصندلی های چوبی روبروی هم (اتوبوسی)ساخته شده بود و همچنین دو ایستگاه داشت. نقطه آغاز این خط نزدیک خیابان دروازه خراسان (میدان قیام و پارک کوثر فعلی) و ایستگاه نقطه پایانی جلوی در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری بود. مردم به ایستگاه‌های ماشین دودی گار می‌گفتند که واژه فرانسوی برای ایستگاه است.
🔸 هر بار به هنگام راه افتادن قطار، بچه‌ها و جوانان حاشیه نشین ریل سنگ و خس و خاشاک زیادی به ماشین دودی می‌زدند و چون در و پنجره درست و حسابی نداشت گاهگاهی به سر و کله مسافرین اصابت می کرد. و سرعت ماشین دودی هم زیاد نبود،عده ای دست و پای خود و بعضی ها جانشان را در سوار شدن غیر مجاز فدای ماشین دودی کردند.
🔹در حال حاضر نمونه‌ای از ماشین دودی برای بازدید در محوطه متروی شهر ری قرار داده شده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🌹اسامی شهدای مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

 


۱-نام: علی نام خانوادگی: مزینانی شهرت: شریعتی نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد:۱۳۱۲/۰۹/۰۲ تاریخ و محل شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ساوت همپتون انگلیس_ محل مزار: شهر شام سوریه
۲- نام:احمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:مهدی تاریخ تولد: تهران 1346/05/17 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش - عملیات محرم نام گلزار:فردوس رضا
۳-- نام: ابراهیم نام خانوادگی: مزینانی عسکری نام پدر:عبداله تاریخ تولد:1350/06/01 تاریخ شهادت:1366/12/25 محل شهادت:ماووت عراق - بیت المقدس3 نام گلزار:مزینان
۴- نام:علی اکبر نام خانوادگی:امین آبادی مزینانی نام پدر:احمد تاریخ تولد: 01 /06/ 1340 تاریخ شهادت:/06/11 /1360 محل شهادت:قلاویزان نام گلزار:بهشت زهرا
۵- نام:امید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام رضا تاریخ تولد:۱۳۴۷/۰۶/۰۹ تاریخ شهادت:1365/10/27 محل شهادت:ماووت - بیت المقدس۲ نام گلزار:بهشت زهرا(س)، قـطعـه 40 ، ردیف47، شماره 15
۶- نام:علی اکبر نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدباقر تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1365/04/12 محل شهادت: مهران - کربلای یک نام گلزار:مزینان
۷- نام:علی رضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1345/06/10 تاریخ شهادت:1362/12/10 محل شهادت:جزیره مجنون - خیبر نام گلزار:بهشت زهرا،قطعه ۲۷،ردیف ۶، شماره ۶

۸- نام:علی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1346/06/01 تاریخ شهادت:1365/10/04 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:مزینان
۹- نام:علیرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/12/29 تاریخ شهادت: محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:مرکزی
۱۰- نام:علی اکبر نام خانوادگی: مزینانی (هاشمی) نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346 تاریخ شهادت: 1365/10/21 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
11- نام:علی نام خانوادگی: مزینانی (شهیدی) نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1340/01/04 تاریخ شهادت:1360/05/30 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
12- نام:علی (پرویز) نام خانوادگی: صادقی منش مزینانی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:1347/3/30 تاریخ شــهادت : 1365/11/19 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
13- نام:عباس نام خانوادگی:مزینانی تیماجی نام پدر:حسین تاریخ تولد:۱۳۳۵/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۵ محل شهادت: شمال فکه-عملیات عاشورای 3 نام گلزار:تهران.. قطعه 27 ردیف 26
14- نام :مسعود نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : غلامرضا تاریخ تولد:تهران ۱۳۴۵/۰۲/۱۱تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ محل شهادت : سومار- عملیات بیت المقدس7 نام گلزار: جاوید الاثر
15- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:محمد اسماعیل تاریخ تولد:1335/02/02 تاریخ شهادت:1359/07/24 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:حرم مطهرامام رضا(ع)
16- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی (عسکری) نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد: 1339/9/10 تاریخ شهادت:1361/07/09 محل شهادت:سومار – مسلم بن عقیل(ع) نام گلزار:مزینان
17- نام : غلامرضا نام خانوادگی : شهیدی بیزه نام پدر: ابراهیم تاریخ تولد: 1344/12/1 تاریخ شهادت :1367/4/31محل شهادت : سومار- تک دشمن نام گلزار : گلزارشهدای بیزه
18- نام : سیدمحمد نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد: 1341/6/3تاریخ شهادت :01361/1/5محل شهادت: رقابیه - فتح المبین نام گلزار : مزینان
19- نام : سیدحسن نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا احمد تاریـخ تولد : 1351/10/10 تاریخ شهادت : 1364/11/21محل شهادت : اروندرود- والفجر8 نام گلزار: مزینان
20- نام:سیدحسین نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد:1340/09/02 تاریخ شهادت:1364/09/17 محل شهادت:دهلران - درگیری بادشمن نام گلزار:مزینان
21- نام : سیدعلی اکبر نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا ابوالقاسم تاریخ تولد: 1343/2/1 تاریخ شهادت : 1360/9/30 محل شهادت : گیلانغرب – مطلع الفجر نام مزار : مزینان
22- نام:سیدعلی نام خانوادگی: مزینانی میرشکاری نام پدر:میرزاحسین تاریخ تولد:1341/01/01 تاریخ شهادت:1362/10/22 محل شهادت:سقز - درگیری با ضد انقلاب نام گلزار:سبزوار ،قطعه شهدا ردیف 6

23- نام:سید مجید نام خانوادگی: افتخار زاده مزینانی نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/10/29 تاریخ شهادت: 1365/2/30محل شهادت: مهران- کربلای یک نام گلزار: سبزوار
24- نام:سیدیحیی نام خانوادگی: حسینی راد مزینانی نام پدر:سیدعلی اکبر تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۲۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۲ محل شهادت: حاج عمران- نام گلزار:بهشت زهرا(س) تهران قطعه 53 ردیف 97 شماره 14
25- نام:سیدرضا نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:سیدعلی تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۸/۱۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای5 نام گلزار: تهران،قطعه۵۳ ،ردیف۲۳،شماره۱۵
26- نام:سعید نام خانوادگی:مزینانی اقدسی نام پدر:محمد تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۵/۲۳ تاریخ شهادت: ۶۵/۰۱/۰۷ محل شهادت: فاو- نام گلزار:بهشت زهرا (س) تهران
27- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی سخاور نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/1/5 تاریخ شهادت: 1365/10/21محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
28- نام:محمد (بابک) نام خانوادگی:مزینانی (طاهری)نام پدر:ایرج تاریخ تولد:1349 تاریخ شهادت: 30/02/1365 محل شهادت: مهران- نام گلزار:مزینان
29- نام:محمدحسین نام خانوادگی:همت آبادی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۱/۰۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵ محل شهادت: شلمچه- نام گلزار:بهشت زهرا (س) ، قطعه ۴۰،ردیف ۶۷، شماره ۱۰
30- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : قربان تاریخ تولد :1350/6/1 تاریخ شهادت :1365/10/23 محل شهادت : شلمچه – کربلای 5 نام گلزار : مزینان
31- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : اسدالله تاریخ تولد :1340 تاریخ شهادت :11/20/ 1392 محل شهادت : تهران – براثر صدمات شیمیایی نام گلزار : مزینان

32- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی امین آبادی نام پدر:غلامحسین تاریخ تولد:1313 تاریخ شهادت: 1364 محل شهادت: فاو- والفجر 8 نام گلزار:مزینان
33- نام:محمد رضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: اکبر تاریخ تولد:1350 تاریخ شهادت: 1363 محل شهادت: سردشت- نام گلزار: گرگان
34- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1343/03/28 تاریخ شهادت:1366/03/27 محل شهادت: کویر یزد - درگیری با سوداگران مرگ نام گلزار:سمنان امامزاده یحیی
35- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدتقی تاریخ تولد:1299/07/01 تاریخ شهادت:1363/12/23 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
36- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: محمداسماعیل تاریخ تولد:1337/04/07 تاریخ شهادت:1382/10/08 محل شهادت:تهران - جانباز نام گلزار:بهشت رضا
37- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1339/02/10 تاریخ شهادت:1362/12/04 محل شهادت:گلاویه-خیبر نام گلزار:بهشت زهرا(س)
38- نام:محمود نام خانوادگی:سلطانی مزینانی نام پدر:ماشااله تاریخ تولد:1342/03/10 تاریخ شهادت:1362/09/20 محل شهادت:سیستان وبلوچستان - زابل نام گلزار:بهشت رضا
39- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:رجب علی تاریخ تولد:1343/09/01 تاریخ شهادت:1362/04/15 محل شهادت:آذربایجان غربی - مهاباد نام گلزار:سبزوار


40- نام:محمدرضا نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346/3/3 تاریخ شهادت: 1365/1/10 محل شهادت:فاو - والفجر8 نام گلزار:مزینان
41- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی(روس) نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/06/01 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود – والفجر8 نام گلزار:مزینان
42- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانیان نام پدر:موسی تاریخ تولد:1335/02/30 تاریخ شهادت:1363/12/25 محل شهادت:نامشخص - نام گلزار:باغزندان
43- نام:محمد نام خانوادگی:اسدی مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/06/08 تاریخ شهادت:1362/08/30محل شهادت:پنجوین - والفجر 4 نام گلزار:مزینان
44- نام:محمد سعید نام خانوادگی: مزینانی (منوچهری) نام پدر:عباس علی تاریخ تولد: سبزوار1342/02/15 تاریخ شهادت:1364/11/21 محل شهادت:فاو – والفجر8 نام گلزار:بهشت زهرا(س) ق۵۳ ردیف۵۹ش ۶
45- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:علی تاریخ تولد:1345/10/14 تاریخ شهادت:1361/03/24 محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:فردوس رضا
46- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1344/09/25 تاریخ شهادت:1363/04/27 محل شهادت:سردشت - نام گلزار:گرگان
47- نام:مجید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:صفر تاریخ تولد:1345/08/10 تاریخ شهادت:1362/12/12 محل شهادت:نامشخص گلزار:بهشت رضا
48- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:زین العابدین تاریخ تولد:1339/09/01 تاریخ شهادت:1360/08/01 محل شهادت:کرمانشاه - سرپل ذهاب نام گلزار:بهشت زهرا

49- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1341/03/03 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش -محرم نام گلزار:مزینان
50- نام:موسی الرضا نام خانوادگی:مزینانی تاج فرد نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/4/1 تاریخ شهادت: 1364/11/22 محل شهادت: اروند- والفجر 8 نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف4
51- نام:محسن نام خانوادگی: جاورتنی (مزینانی) نام پدر:علی تاریخ تولد:1340/6/3 تاریخ شهادت: 1360/10/10 محل شهادت: گیلان غرب- درگیری با دشمن نام گلزار:جغتای روستای جاورتن
52- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی فخاری نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1344 تاریخ شهادت: 15/08/1361 محل شهادت: پل مندری- نام گلزار:تهران
53- نام:حمیدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلامرضا تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1366/09/19 محل شهادت:ماووت عراق- بیت المقدس 2 نام گلزار:مزینان
54- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی گلبهاری نام پدر:رجبعلی تاریخ تولد:1347/02/21 تاریخ شهادت:1364/06/19 محل شهادت:اشنویه - کربلای یک نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف2
55- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1342/07/14 تاریخ شهادت:1361/05/07 محل شهادت:پاسگاه زید - درگیری با دشمن نام گلزار:بهشت زهرا، قطعه26،ردیف 76،شماره 21
56- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/06/10 تاریخ شهادت:1368/03/09 محل شهادت:ایلام - مهران نام گلزار:بهشت زهرا
57- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی صانعی نام پدر:احمد تاریخ تولد:1349/03/20 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود - والفجر8 نام گلزار:مزینان
58- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نیکدل نام پدر:علی تاریخ تولد:1347/07/01 تاریخ شهادت:1367/01/21 محل شهادت:پنجوین عراق- بیت المقدس5 نام گلزار:مزینان
59- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی (صدیقی)نام پدر:محمد تاریخ تولد:11-5-1344 تاریخ شهادت: 21-2-1366 محل شهادت: بانه- والفجر 8 نام گلزار:مشهدمقدس، خواجه ربیع
60- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی (شهیدی)نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1342/11/29 تاریخ شهادت: 1370/9/21 محل شهادت: سبزوار- ترور نام گلزار:مزینان
61- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی همت آبادی نام پدر:قربانعلی تاریخ تولد:۱۳۴۸/۱۲/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
62- نام:داود نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1346/01/01 تاریخ شهادت:1366/02/01 محل شهادت:جبهه غرب - کربلای10 گلزار:قطعه اصلی ردیف2
63- نام: نادر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/02/24 تاریخ شهادت:1362/05/19 محل شهادت:آذربایجان غربی - سردشت نام گلزار:بهشت فاطمه
64- نام:ناصر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1343/01/01 تاریخ شهادت:1362/12/08 محل شهادت: چنگوله- والفجر5 نام گلزار:بهشت زهرا
65- نام:یداله نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسین تاریخ تولد:1341/09/04 تاریخ شهادت:1361/12/24 محل شهادت: سومار - نامشخص نام گلزار:مزینان
66- نام : سیدحسین نام خانوادگی : صحت نام پدر : تاریخ تولد: 1342 تاریخ شهادت : 1361 محل شهادت : نام گلزار : مفقود الاثر
۶۷- شهید منا حاج علی اصغر شهرآبادی – نام پدر : محمد- تاریخ تولد : 1344- تاریخ شهادت : مهرماه 1394- محل شهادت : سرزمین منا- نام گلزار: مزینان

۶۸- نام جلال... نام خانوادگی: تیماجی...نام پدر محمد ... تاریخ تولد: 1-12-1349 تاریخ شهادت : 11-8-1365 شمسی... گلزار شهدا: بلوک:30 قطعه:49 شماره مزار:7 نام گلزار:بهشت رضا شهر:خراسان رضوی - مشهد
69-نام:منصور نام خانوادگی: کربلایی محمدی نام پدر:فضل الله تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۰۹/۲۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۱/۲۲ محل شهادت: فکه- بیت المقدس2 گلزار: بهشت زهرا (س) ،قطعه 27، ردیف 27، شماره 3

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

✍️اسامی رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

1- حاج محمد صانعی مزینانی 2- حسن اکرمی مزینانی(مختار)3- عباس اکرمی 4- سیدحسن مزینانی میرزا ابراهیم 5-سیدعلی میرشکاری6-اصغر اکبر محمدعلی(عسکری) 7-محمدرضا صانعی احمد8-عباسعلی صانعی احمد9-حاج علیرضا صانعی احمد10-اصغر همت آبادی غلامحسین11-قاسم همت آبادی غلامحسین12- علی اکبر همت آبادی غلامحسین13-علیرضا همت آبادی غلامحسین 14- یوسف مزینانی حسین یوسف15-علی رضا علی اصغر16-محمود باقری محمدعلی17- احمد باقری محمدعلی18-قاسم باقری محمدعلی19-احمدباقری حاج اصغر20-محمودباقری حاج اصغر21-قاسم باقری حاج اصغر22-سیدعلی اکبر حسینی مزینانی23- شیخ سیدقاسم حسینی مزینانی24-حبیب اله مزینانی ابوالقاسم25-حاج ابوالقاسم مزینانی26-حاج علی اکبر مزینانی ابوالقاسم27-علی اصغر مزینانی ابوالقاسم28-شیخ محمدجعفر مزینانی تاج29-شیخ محمدصادق مزینانی تاج30-شیخ محمدتقی مزینانی تاج 31- شیخ علیرضاتاج مزینانی32-ابراهیم تاج مزینانی33-علی رضانامنی(محمدی)34-محمدرضا مزینانی حسن محمدعلی35-هادی شهیدی حاج حسن 36- علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی) 37-حسین خیرخواه مزینانی 38-اصغر مزینانی (خانخودی)39-غلامحسین مزینانی (حاجی)40-مهدی حسن زاده مزینانی41- حسن اسلامی مزینانی42-سید نوراله جلالی مزینانی 43-علی رضا یوسفی مزینانی محمد 44-علی مزینانی (علی لیلا) 45-مجید کریمیان مزینانی 46-مرتضی مزینانی (کبل اصغر)47-رضا مزینانی رمضانعلی کربلایی اصغر48- حسن خزایی مزینانی49- حسین خزایی 50- غلامرضا شهیدی مزینانی51- علی مزینانی (عسکری) 52- یداله مزینانی حاج حسن تلمان 53- سیدمصطفی میرشکاری 54- علی اصغر تاج55-حاج حسین تاج56 حسین رضایی فر 57-محمدرضایی فر58- حاج علی رضایی فر59- محمود اسلامی محمد60- شیخ رضا اسلامی 61-حاج حسین ساعت ساز 62-حسن ساعت ساز 63- حسن شریفی کربلایی حبیب اله 64- ابوالفضل کوشکی65- حمید خیرخواه حاج علی66- محمود خیرخواه حاج رمضانعلی 67-محمد خیرخواه حاج رمضانعلی 68- حاج قاسم خیرخواه رمضانعلی 69-علی ترکمن محمد 70- محسن ترکمن 71-حبیب الله مزینانی محمدحسین حاجی72- حمید مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 73-محمود مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 74- ابوطالب فصیحی حسین75- شیخ محمدتقی معلمی فر76- حسن عسکری شیخ حبیب اله 77- جواد مزینانی شیخ حسن78- علی رضا نباتی79- رمضان نباتی 80علی رضا اکبر کبل عباس 81- محمدرضا اکبر کبل عباس 82- حسین روس83- عباس روس 84-سیدمحمد سیدقربان85- محمد اقدسی 86-حاج محمد حیدری87- حاج قربانعلی کربلایی حسن88- حاج یوسف غلامی89- حاج رمضان شمس90-حاج حمید تشت زر 91-حاج محسن هژیر 92- حاج اکبرباقری 93- علی لشکری 94-حاج ابراهیم تاجفرد 95- محمد بخشی مزینانی96- حاج حسن طالبی 97- عزت الله مزینانی (معمار) 98-نصراله مزینانی معمار99-علی رضا دانایی 100- حاج فرج اله جعفری 101- حاج رضا محمدی کربلایی عبداله102- حاج عباسعلی خسروی شاد(کربلایی اسداله) 103-یداله مزینانی(کربلایی اسداله) 104- محمود عسکری محمد 105- احمد عسکری محمد106- رضا عسکری حسین107- رضا محمدعلی کاظم (سالار)108- کاظم محمدعلی کاظم(سالار) 109-مهدی مزینانی آزاده110-حمید مزینانی اکبر(آزاده) 111- علیرضا یحیایی(آزاده) 112- محمد مزینانی رضا(آزاده) 113- حاج حسن مزینانی آقا محمدعلی خان(آزاده)114- موسی مزینانی علیشاه 115- مهدی مزینانی علیشاه 116- مهدی عطارحاج اصغر 117- حسن عطار حاج اصغر 118- حاج یداله تهرانچی119-حسن احمدی120- حسین احمدی121- محمد مزینانی عباسعلی 122-حاج حسن محمدی ملا رجبعلی123- احمد جعفری124-اکبر پرهیزکار125-حسین جعفری126-امیر مزینانی(معمار)127- علیرضا کربلایی حسن ذبیح اله128- محمدرضا کربلایی حسن ذبیح اله129- رمضانعلی رجب خانخودی130- محمد اکبر قصاب131- حسین اکبر قصاب 132- حاج سیدعلی میرزا عبداله 133- اصغرزارعی 134- محمد حاج علی اکبر حسن عباس135-محمد مزینانی علی عباس 136- عباسعلی نیکوفر137 - خلیل محمدی فرج اله 138-دکتر سیدحسین ضیایی 139- مهندس سیدحسن ضیایی 140- اصغر نهاردانی 141- اصغر حاج غلام سویزی 142- حاج حسین هاشمی مزینانی 143- استاد غلامرضا حاجی 144- حاج شیخ حسن حجت اله 145- حسن دستمراد 146- حاجی حاج اکبر 147-قاسم مزینانی سلیمان 148-محمد اصغر قاضی 149- علی اصغر قاضی

150اصغر صانعی محمدحسن 151-حسین حجت 152- ابراهیم چوبینی 153- اسماعیل چوبینی154- سیدحسین حسینی مزینانی (میرزاحسن) 155-اکبر علیشاه156-رضا کربلایی اکبر عباس157- غلامرضا معلمی 158- علی رضا مزینانی رمضانعلی 159- حاج اکبر حسینعلی160- اصغر حسینعلی161 حسن مزینانی کربلایی عباس(غیور)162-اکبر مزینانی کربلایی عباس 163- علی مزینانی کربلایی غلامرضا(کنده) 164- رمضان غلام مراد 165- حسین غلام مراد 165- اصغر غلام مراد 166- علی رضا حسن غلام مراد 167- سیدابوالفضل مزینانی میرزاحسن 168 حاج علی حسن زاده کربلایی غلامرضا169- حبیب همت آبادی 170-حسن نیکدل 171- محمد نیکدل 172-سید محمد سید روح الله 173- سیدمحمد میرزا یحیی 174- عباس علی عباس 175-سیدهادی مزینانی سیدعلی اکبر 176-سردار علی رضا مزینانی 177- مهدی ابوالقاسم عباس(سالار) 178- عباس ابوالقاسم عباس(سالار) 179-حمید صادقى منش 180- محمد مزینانی کربلایی غلامرضا 181- سیدعلی میرزانورالله 182- حاج اصغر ساعت ساز 183- حاج غلامرضاحسین محمدکربلایی رضا(تراکتوری) 184- حسن زارعی مزینانی185- رضا عبدالحسین حبیب(طلاساز) 186-سید مهدی مزینانی میرزامحمود 187- سیدعلی حسینی راد فرزند زنده یاد میرزاحسن 188- محمود مزینانی رمضانعلی(نانوا) 189- سید مرتضی حسینی مزینانی میرزا حسین 190 سیدمحسن مزینانی میرزاحسین 191-محمود حجت ا...192- مهدی مزینانی قربانعلی حجت ا... 193-غلامرضا مزینانی اصغرعالی 194-حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی) 195-حاج حسن صابری 196- سیدحسین مزینانی (سیدمحمدعلی) 197- حاج رحیم هژیر 198- غلامرضا فخاری عباسعلی 199- حسین فخاری عباسعلی 200- دکتر حسن فخاری 201- حاج علی رضا صانعی حاج محمدعلی 202- حاج علی رضا هاشمی محمدعلی 203- علی رضا مزینانی (مهندس) 204- اکبر مزینانی غلام مراد 205- غلامرضا اکبر نباتی 206- حاج سیدحسین ضیایی میرزا محمد 207- حاج اصغر شهیدی 208- حسین شمشیری محمد 209- مهدی ذبیح الله 210- امیر مزینانی اسماعیل خلیل 211- رضا مزینانی ابراهیم خلیل212- حاج محسن رفیعی 213- محمدحسین مزینانی فرزند کربلایی ابراهیم 214-حاج احمد مزینانی استاد ابوالقاسم 215- حاج محمود مزینانی استاد ابوالقاسم(شورا) 216- شیخ محمد مزینانی ملارمضانعلی 217- حسین مزینانی ملا رمضانعلی 218-اسماعیل نیکدل مزینانی(شاه رضا) 219- ابراهیم نیکدل مزینانی(شاه رضا) 220- علی سلیمی مزینانی221- محمود مزینانی محمد 222-علی رضا مزینانی حسن کربلایی غلامرضا (امین آبادی) 223-سیداصغر حسینی میرزا مندلی 224- حسین مزینانی علی(یکه باش) 225-رضا مزینانی علی(یکه باش) 226- - قاسم مزینانی رمضانعلی (نیکدل) 227-حسین مزینانی حاج عباس 228- حسن نهالدانی(عطار) 229-علی مزینانی یوسفی 230- سیدحسین مزینانی قوچعلی 231-سید مهدی حسینی مزینانی 232-حاج ابراهیم تاجفرد 233-محمدجواد خصالی مزینانی 234-سید حسین میرشکاری 235- 235-حاج علی جعفری 236- حسن شفیع آبادی 237- حاج علی رضا صابری 238- حاج غلام رضا صابری نسب 239- حسن هاشمی مزینانی حاج محمد 240- سید جواد نورهاشمی 241- حاج اکبر باقری 242- حاج اسماعیل هدایتی فرد 243- هادی رفیعی مزینان 244-بهروز رفیعی حاج محمدحسین 245- محمد رفیعی حاج محمدحسین 246- حمید احمدی حاج اکبر سبحان 247- محمد مزینانی (کبل زینب) 248- قاسم مزینانی اکبر کبل غلامرضا 249- احمد مزینانی حاج محمد شاه 250-اصغر مزینانی حاج محمد شاه 251-محمد مزینانی حسن شکرالله 252- حاج ابراهیم باقری 253- مرتضی مزینانی حاج رمضانعلی 254- علی رضا حاج رمضانعلی 255- حاج محمدحسن صادق منش 256- سیدمحمدمزینانی میرزاحسن 257- محمد مزینانی باقرپور 258- اصغر اعتمادی 259- سیدحسن طالعی 260- کاظم ایزدپناه 261- حاج حسن شهیدی 262- عزت اله شهیدی 263- مهدی اکرمی حاج محمدعلی 264- تیمسار نصرت اله محمدی265- حسین محمدی یداله کربلایی عبداله 266- ابراهیم مزینانی کربلایی غلامحسین 267- سیدحسین میرشکاری 268- نوراله مزینانی یوسفی269- سرتیپ دوم محسن اقدسی مزینانی 270- عباس صدیقی آق مندلی 271- حسن صدیقی آق مندلی 272- حسین تریان273- حمید صدیقی عباسعلی 274- حاج قاسم مزینانی ملاحسن 275-اکبر مزینانی آق مندلی خان276- حاج اصغر مزینانی آق مندلی خان 277- سیدعلیرضا مزینانی حاج سیدعلی اکبر 278- رضا مزینانی حسن عباسعلی 279- قاسم سویزی حاج حسن 280-حاج عباس مزینانی رمضانعلی 281- علی خواجوی فرزند حبیب اله 282- محمد مزینانی فرزند زنده یاد حاج رضاحسن عباس 283- حسین مزینانی حاج اکبر 284- حسین اسلامی حاج عباس 285-سیدقربان مزینانی سیدمحمد286- سیدعلی مزینانی سیدمحمد287-محمد حسین مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمد ابراهیم288- دکتر احسان شریعتی مزینانی289-دکتر حاج محمدتاجفرد 290-حاج علیرضا تاجفرد291- غلامرضا تاجفرد292- منوچهر مزینانی حاج عابدین

✍️رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس که دارفانی را وداع گفته اند زنده یادان:

1-حاج سیداحمد حسینی پدر بزرگوار سه شهید 2- حاج محمدعلی تاج پدر شهید 3- حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی 4- حاج رجبعلی همت آبادی(سالارحبیب) 5- حاج علی عباس 6- حاج اکبر حاج حسین 7- محمود حاج اکبر 8- استاد حسن مزینانی(کنده) 9- حاج رجبعلی(کنده) 10- حاج محمدحسن تاج(مهدوی) 11- حاج حسین شکروی 12- حاج محمد جعفری 13-حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی 14- علی عمو 15-حاج شیخ علی ژیان مقدم 16- حاج سید محمدعلی مزینانی(سیدمندلی) 17- حاج ابراهیم تشت زر 18- حاج قربانعلی تشت زر 19- محمدحسین لشکری 20- حاج علی اکبر نورهاشمی 21- رمضانعلی احمدی 22- مرتضی مزینانی اسماعیل خلیل 23- محمد مزینانی حسین(ننه سکینه) 24-رضا گلبهاری (قالیباف) 25- اصغر گلبهاری 26- حاج حسین مزینانی استاد ابوالقاسم(حاج حسینا) 27- حاج محمدباقر تاج 28-اصغر کربلایی غلامرضا29-ابوالقاسم صدیقی 30-علی اصغر صدیقی 31-مرحوم دایی قربان پدر شهید محمدمزینانی 32-محمد نیکوفر 33- حاج اصغر نیکوفر 34- داوود صدیقی فرزند مرحوم آق مندلی 35- حاج عبدالحسین رضوانی 36-غلامرضا شاکری37-حاج محمدمزینانی(ساعت ساز) 38- خلیل مزینانی نیکدل(شاه رضا) 39- قاسم مزینانی خانخودی40- محمدعلی سویزی(شهیدی) - 41- حاج اصغر باقری42- حاج قربانعلی زارعی 43- حاج اکبر ملایی 44- حاج محمدعلی خضایی 45- محمد طالبی 46- حاج اصغر قاضی 47- علی رضا مزینانی محمد علی نقی(انقی) 48- محمدرضا غلامی 49- عزت اله مزینانی کربلایی حبیب اله 50- حاج شیخ حسن مزینانی ملارمضانعلی 51- حاج شیخ محمود شریعتی 52- سیدمهدی مزینانی میرزاحسن 53- حسین اسدی مزینان حاج اسداله54- علی رضا مزینانی حسن محمدعلی 55- محمد مزینانی حاج رمضانعلی کربلایی حسن 56- سید کاظم مزینانی سیدجعفر(کبل آقا)57- حاج محمدحسین تاجفرد58- حاج رمضانعلی عسکری مزینانی59- زین العابدین(حاج عابدین) مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️دیار تاریخی مزینان همان گونه که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی جزء اولین ها بود و با شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی موجب خیزش دانشگاهیان و فرهیختگان و جوانان انقلابی شد در دوران حماسه و ایثار نیز همیشه جزء اولین ها به خصوص در سرزمین سربداران بود اکنون که در ایام سالگرد جنگ تحمیلی و گرامیداشت هفته ی دفاع مقدس هستیم یک بار دیگر این از خودگذشتگی ها را مرور می کنیم تا هم نسل های قبلی بیشتر با آن آشنا شوند و هم یادگاری باشد برای آیندگان و امیدواریم بازهم ما را در این مسیر یاری فرمایید و اگر نقصی در مطالب می بینید و یا مطلبی از قلم افتاده یادآور شوید تا با کمک یکدیگر این تاریخ ماندگار را به ثبت رسانیم.

 

✍️آمارها نشان می دهد این دیار گوهر خیز در طول هشت سال دفاع مقدس نام بیش از چهارصد رزمنده را در طومار مجاهدان راه خدا ثبت و بیش از هفتاد شهید تقدیم کرده است. که از این کاروان پیکر 25شهید در بهشت علی علیه السلام مزینان و مابقی در شهرهای تهران، مشهد مقدس، سبزوار، سمنان ، دامغان و روستاهای مجاور به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهید دفاع مقدس که 24 مهرماه 1359خونش در سرزمین گرم خوزستان جاری شد شهید والامقام غلامرضا مزینانی فرزند زنده یاد حاج شیخ اسماعیل خصالی است که پیکر مطهرش در مشهد مقدس و در بهشت ثامن الائمه بارگاه نورانی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهیدی که پیکر مطهرش در مزینان تشییع و در گلزار بهشت علی علیه السلام آرام گرفت و موجی عظیم در رفتن مردم به جبهه های نبرد رقم زد شهید والامقام علی مزینانی(شهیدی) اولین شهید خانواده شهیدی ها و فرزند رزمنده پیشکسوت حاج اصغر شهیدی است که در 30 مرداد 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

🚩شهیدی ها در راه دفاع از آرمان های انقلاب شش شهید تقدیم کرده اند:
سه برادر؛ علی و محمد و حسین و سه پسرعموی آنها؛ یداله و مهدی و غلامرضا(بیزه)

✍️کوچکترین شهید مزینانی در دفاع مقدس شهید والامقام سیدحسن حسینی مزینانی فرزند جانباز فقید حاج سید احمد حسینی است که در سن 13 سالگی و در عملیات والفجر هشت به برادران شهیدش سیدمحمد و سیدحسین پیوست.

🚩خانواده حسینی در دفاع مقدس چهار شهید تقدیم کرده اند
سه برادر؛ سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن و پسرعموی آنها سیدعلی اکبر حسینی

🚩خانواده گلبهاری ها نیز در دفاع مقدس سه شهید تقدیم کرده اند
دو برادر؛ محمدتقی و حسین مزینانی و پسرعمی آنها داوود مزینانی

🚩خصالی ها هم دو شهید؛ غلامرضا و برادرش جانباز شهید محمدتقی خصالی

🚩عسکری ها نیز دو شهید؛ غلامرضا و پسرعموی شهیدش ابراهیم

🚩تیماجی ها در این راه دو شهید؛ عباس و جلال تیماجی

🚩سهم نیکدل ها هم در دفاع مقدس سه شهید است؛ حسین نیکدل، محسن جاورتنی و جانباز شهید خلیل مزینانی

🚩خانواده معزز تاج و تاجفرد نیز سه شهید؛
شهیدان علی اکبر تاج و پسرعمویش محمدرضا تاج و موسی الرضا تاجفرد

✍️مسن ترین شهید در مزینان شهید والامقام حاج محمد علی مزینانی فرزند زنده یاد محمدتقی است که سال 1363 پس از دومین اعزام در کسوت جهادگر و در حمله موشکی دیکتاتور عراق به شهر سوسنگرد نامش به عنوان شهید در دفتر شهیدان دفاع مقدس ثبت شد.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که به صورت منسجم به جبهه های نبرد حق علیه باطل و به غرب اعزام شدند متشکل از شهیدان والامقام حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی و با همراهی رزمندگان جانبازان دفاع مقدس حاج محمد صانعی، حسن اکرمی و عباس اکرمی، حسن حاج عباس(غیور)، جانباز فقید محمدمزینانی حسین ننه سکینه و... بودند.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که بخشی از آن ها به جنوب و تعدادی نیز به کردستان اعزام شدند متشکل از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، شهید والامقام حسین نیکدل، یدالله تهرانچی، یوسف مزینانی، زنده یاد سید احمد حسینی، زنده یاد اصغر قاضی،کربلایی اصغر مزینانی فرزند اکبر(عسکری)، سیدعلی میرشکاری، حبیب اله مزینانی حسین ولی، علی رضا مزینانی فرزند زنده یاد علی اصغر، محمود باقری فرزند حاج محمدعلی، حاج محمد صانعی، شهیدان حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی، حسن و عباس اکرمی،حسن مزینانی غیور،مرحوم محمد ننه حسین سکینه،محمدرضا صانعی و ... بود.

✍️اولین گروه از جهادگران مزینانی که به بازسازی در جنگ پرداختند متشکل از شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، مرحوم حاج حسین شکروی، مرحوم حاج محمدباقر مزینانی پدر شهید علی اکبر تاج، سیدمحمد سیدقربان، شهید والامقام محمد روس، حسین و عباس روس ، اسماعیل چوبینی، حاج محمود شورا، زنده یادان قربانعلی و علی اکبر زارعی، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر،جانباز فقید رضا قالیباف،حاج حسین تاج، رضا مزینانی علی، سید علی اکبر مزینانی، حسن کربلایی غلامرضا، زنده یاد کربلایی ابراهیم مزینانی و...

✍️اولین آزاده مزینانی در دفاع مقدس رزمنده بسیجی و جانباز سرافراز سرهنگ پاسدار حاج محمد مزینانی فرزند زنده یاد رضا مزینانی در عملیات بدر به اسارت نیروهای متجاوز بعثی در آمد و بعد از آن حاج محمدحسن مزینانی، علی مزینانی یحیایی، مهدی و حمید مزینانی در عملیات های مختلف اسیر شدند.

✍️مزینانی های ایثارگر در تعداد خانواده های سه شهید و دوشهید نیز پیشگام هستند که جالب است بدانید دو خانواده حسینی و شهیدی هر یک سه شهید و خانواده خصالی و گلبهاری و مزینانی هریک دو شهید تقدیم کرده اند که البته باید اشاره کرد علاوه بر این شهدا از یک خانواده چندین نفر از اقوام آن ها نیز به شهادت رسیده اند.خانواده های معزز حسینی ، شهیدی، تاج، خصالی، عسکری ، گلبهاری بیشترین سهم را در تعداد شهدای وابسته و فامیلی دارا می باشند.

✍️بیشترین آمار شهدا و رزمندگان و ایثارگران مزینان را به ترتیب رزمندگان بسیج و سپاه، کادر و سربازان ارتش و جهاد سازندگی تشکیل می دهند که از این میان باید گفت اولین شهدا از نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی بودند و شهید والامقام مهدی مزینانی فرزند زنده یاد زین العابدین اولین شهید سپاهی است که آبان 1360 در سرپل ذهاب به شهادت رسید و سیدعلی اکبر حسینی مزینانی فرزند زنده یاد سیدابوالقاسم (سیدرشید) اولین شهید داوطلب بسیجی می باشد و آذرماه 1360 در گیلانغرب به جمع شهیدان دفاع مقدس پیوست.

✍️و اما روحانیون
طلاب و روحانیون نیز در دفاع مقدس سهم به سزایی در تبلیغ و حتی دفاع مقدس دارند حجج اسلام؛ زنده یادان حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ حبیب اله عسکری، حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج شیخ محمد صادق و محمدجعفر تاج، حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی)، حاج شیخ رضا اسلامی، حاج شیخ محمد ملارمضانعلی و برادر مرحومش خادم الشهدا زنده یاد حاج شیخ حسن مزینانی و مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی که بنا به تأیید فرزندان همراه با گروهی از مجلسی های آن دوره راهی جبهه ی جنوب شد و... مبلغینی هستند که در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند.

✍️فرهنگیان و دانش آموزان مزینانی در دفاع مقدس جزء اولین گروه هایی بودند که راهی جبهه های حق علی باطل شدند از جمله؛ عباس اکرمی، سیدحسن میرزا ابراهیم، حاج محمدحسن صادق منش و شهید محمدسخاور دانش آموزان؛ شهیدان سیدحسسن حسینی، حسن صانعی، محمد دایی قربان، موسی الرضا تاجفرد، داوود مزینانی، بابک مزینانی و سعید اقدسی و رزمندگان؛ علی رضا همت آبادی، علی رضا هاشمی، علی رضا دانایی، ابوالفضل کوشکی، حسن احمدی، علی رضا مزینانی یوسفی، محمد و حسین رضایی فر، حسن دستمراد، مرتضی مزینانی، علی رضا مزینانی اکبر عباسعلی، علی رضا مزینانی رمضانعلی، علی عسکری، حسن خزایی، محمود عسکری، علی رضا نامنی، محمدرضا مزینانی حسن، مجید کریمیان و...


✍️میانگین سنی رزمندگان مزینانی حاضر در دفاع مقدس بین 13 تا 25 سال بوده که در بعضی مواقع و در دوره های مختلف رزمندگانی با سن بیش از سی سال نیز به همراه فرزندان خود راهی جبهه های حق علیه باطل شده اند که از این تعداد می توان به افرادی مانند شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، حاج اصغر شهیدی، زنده یاد حاج اکبر ملایی، حاج سیدعلی اکبر مزینانی، شهید والامقام محمدعلی مزینانی، جانباز سرافراز رضا عسکری ، حاج رمضانعلی شمس، اکبر پرهیزکار مزینانی، زنده یاد حاج عبدالحسین مزینانی (شمیرانی) ،زنده یاد حاج محمد جعفری،حاج حسن محمدی (ملا رجبعلی) حاج اکبر باقری،حاج محمدحسن صادق منش، حاج ابوالقاسم مزینانی کربلایی حسن، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی، زنده یاد حاج اصغر باقری، زنده یاد سیدعلی اکبر نورهاشمی، زنده یاد حاج علی عباس، زنده یاد حاج سید احمد حسینی، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم، زنده یاد حاج محمدحسن تاج، زنده یاد حاج قربانعلی زارعی، زنده یاد حاج محمد علی تاج، زنده یاد استاد حسن مزینانی زنده یاد اصغر قاضی و...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 

✍️به قلم و روایت: دکتر سیدمصطفی حسینی مزینانی



پاسی از شب گذشته بود که به عمود ۱۴۰۰ رسیدیم یعنی ...کربلا.
این سفر پنجمی است که توفیق حضور در پیاده روی اربعین را پیدا کرده ام. بدو ورود تمام ۵ سفر جالب بود.هر بار که رسیدیم گرسنه بودیم.از یک طرف عطش حضور در بین الحرمین و از طرفی ضعف ناشی از راه طولانی ۸۰ کیلومتری کمتر از ۴۰ ساعت بر ما مستولی گشته. هر بار  در هوای سرد هوس یک شام گرم داشتیم. هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که عربی صدا زد: زائر...زائر... کباب داغ با نان داغ تنور و منقل آتش هردو آماده طبخ. به خودم آمدم دیدم نفر بیستم صف هستم. جای شما خالی ارباب دستور پذیرایی با غذای لذیذ و گرم از ما را صادر کرده بود....
می خواستیم به مقر یکصد نفری بریم دوستان گفتند راه دور است.یک دانشجو دکتری دارم که برایش رفته بودم خواستگاری روز قبل تا فهمید عراق هستم. فامیل هایش را برای پذیرایی بسیج کرد.از او اصرار و از من انکار. ولی الان دیگر جای تعارف نبود. می دانستم که ثواب خدمت به زائر آقا برای ارباب خوشایند تر از زیارت خود مولا است.
به ناچار تماس گرفتم. دیدم همه اقوامشان( مادر بزرگ، دایی و پسرخاله) که مقیم کربلا هستند در جستجوی ما هستند. عمود ۱۴۰۰ منتظر شدیم پسر خاله (حسین) با تواضع تمام آمد و پس از طی مسیرطولانی ما را به منزل برد. و آنجا هم استقبال گرم مادربزرگ که اصالتا ایرانی بود .از حسین پرسیدم: مصطفی گفته بود تا حرم ۵۰۰ متره اینکه ۵ کیلومتره!
حسین که مقیم نروژ بود و برای راهپیمایی اربعین اومده بود، خنده ای کرد و با فارسی غلط و غلوطش گفت : اگر راستش را می گفت شما نمی آمدین درسته؟ من هم تایید کردم. سپس دایی آمد و بحث مردم عراق شد که توضیح آن هم از حوصله سفر نامه خارج است و هم ممکن است حاشیه سایه سنگینی بر فضای معنوی سفر نامه داشته باشد، لذا از توضیح خودداری می کنم.
پس از پذیرایی مفصل از ما، مجالی شد که برایتان جملاتی را بنویسم.حالا وقت خواب شده است. اما مگر ناله های خرابه اجازه خواب می دهد. سفری داشتیم در اوج حظ معنوی و در پایان آن پذیرایی و جای گرم و نرم. نه سه ساله همراه داشتیم گرسنه ، و نه بیماری غل و زنجیر کرده ، و نه سرهای بریده بر نیزه... کودکی نبود که بهانه بابا را بگیرد...طشت طلایی نبود که برای سد جوع دختری بابایی آورده شود...بی اختیار زمزمه کردم:
آن شب که از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی..
آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی من برسر نی بودم..
کی از تو جدا بودم...
همیشه این سوال برایم هست. آیا مادرِ مصائب بزرگ دنیا؛ جز زیبایی ندید؟
الان باور دارم که چرا مولا خون گریه می کند در عزای جدش...

زیارت
صبح زود از خواب بیدار شدیم. تازه فهمیدیم که در پیاده روی افراط کردیم. و خیلی تند و بی وقفه آمدیم. ماهیچه ها گرفته بود و ناخن ها درد می کرد. علاجش ماساژ بود و  روغن سیاه دانه....
مجدد کمی استراحت کردیم و به راه افتادیم.از حرم فاصله زیادی داشتیم. سوار یک وانت شدیم تا محلی که بسته بودند و دیگر از خودروها ممانعت بعمل می آمد رفتیم. و ازآنجا به بعد کمی پیاده روی و سپس سوار موتورهای سه چرخه کابین دار شدیم. به منطقه ای رسیدیم که دیگر اجازه به موتورها هم نمی داند . حدود ۲ کیلومتر به حرم خیابان مملو از جمعیت بود .به طوری که به زحمت می تونستیم یک گام کامل برداریم..
در مسیر با نگاه کلی یک برداشتی می توان داشت ولی با جزئی نگری برداشت ها متفاوت تر می شود.در نگاه کلی یک سیل خروشانی از ارادتمندان امام حسین (ع) در یک جهت به مرکزیت بین الحرمین حرکت می کردند ولی خوب که نگاه کنی می بینی هر کسی دارد کار خودش را می کندیکی چای می ریزد، یکی می پزد و دیگری غذا توزیع می کند یکی مسیر را هموار می کند ، یکی تابلوی منزل مجانی برای زائر در دست دارد و دیگری فرزندانش را برای خدمت به زائرین قطار کرده است . زائرین را کمتر تنها می بینی معمولا با یک گروه حرکت می کنند. از تیم ۲ نفره تا یک کاروان چند ده نفره ،همه هوای هم رو دارند. پیرمرد و پیرزنی نظرم را جلب کرد. مرد سالخورده به عنوان یک راهبر سترگ قلب جمعیت را باز می کرد و پیرزن محکم کتش را چسبیده بود و پس از آن پیرزن های دیگر قطار شده بودند. هرازگاهی موج جمعیت این رشته محبت را پاره می کرد ولی باز به هم می پیوستند.
در نگاه کلی اش رشته به هم پیوسته جماعت محبین اهل بیت علیهم السلام است که با یک عبور کامیون خدمات شهری و یا یک گیت بازرسی از هم می گسست و سپس به هم می رسید و ادامه حرکت.با خودم گفتم :«وقتی در زندگی، هدفِ آرمانی داشته باشی و مصمم برای رسیدن به آن هدف. موانع برایت خیلی کوچک می شوند.عناصر همه در مسیر اجابت خواسته هایت هماهنگ می شوند. گاهی ممکن است موجی بیاید و رشته حرکتت را جا به جا کند . ولی با صبر، تدبیر و پیش بینی حوادث  و انتخاب افق والا می توانی از گسستگی نجات پیدا کنی تا به سفینه النجات برسی. به کشتی که رسیدی دیگر خیالت راحت می شود. چراغ هادی اش تو را به سرمنزل مقصود می رساند...»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 💠 شاه مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

✍️ همه ی ما کم‌ و بیش معانی دو واژه ی «سخاوت» و «شاه» را می دانیم با این وجود خالی از لطف نیست تا فرازهایی هر چند‌کوتاه دراین باب نگارش شود.

لغت شناسان سخاوت را به : دست ودل بازی، بخشندگی، جود، کرم ، نان دهی ، جوانمردی و....معنا کرده اند.
متضاد یا نقیض آن را :تنگ چشمی،حسود، امساک، زفتی نوشته اند.
گفتنی است که: سخاوت وسخاوتمندی سیره و در زمره ی اخلاق انبیای الهی و امامان صلوات ا... علیهم بوده و آن را یکی از ستون ها وپایه های ایمان می دانند.
در این ارتباط پیامبر عظیم الشأن اسلام و اشرف مخلوقات عالم(ص) می فرمایند:
اولیای خدا از جهت فطرت وذات سخی هستند.

اما لغت یا واژه «شاه» به معنای: فرمانروا، امیر، پادشاه، آن کس که بر کشوری حکومت کند، تاجدار ، سلطان ، مَلِک ، شهریار، خدیو، خسرو و... است.
خلاصه ی کلام اینکه لفظ شاه هر نامی که داشته باشد به مفهوم: رهبر و پیشوا و پیشگام بوده وحتی در منابع ودر اشعار و در متون به  امامان یا امام زادگان علیهم السلام نیز شاه یا شاهزاده یا سلطان اطلاق شده است از قبیل: شاه نجف؛ مراد حضرت علی، سلطان خراسان مراد امام رضا، شاه عبدالعظیم مراد عبدالعظیم حسنی ، شاهزاده علی اکبر، شاهزاده علی اصغر و..... علیهم السلام.

◀️ نیاز به توضیحات اضافی ندارد که همشهریان معزز مزینانی در ادوار گذشته لقب«شاه»به صورت پیشوند یا پسوند به آخر یا اول نام کوچک طبقه و قبیله خاص از اهالی داده اند و آنان را به این نام خواتده اند والانم پس از گذشت سال ها فرزندان واولاد آنها را به همین شیوه وصفت می خوانند مانند علیشاه، شاه محمد ...که علاوه بر عینیت بخشیدن به واژه پر بارسخاوت در شناسایی و معرفی دقیق آنها نیازی به طول و تفصیل نداشته باشد و به سرعت در نزد مخاطب نیز معرفی شوند.

گفته شده که مرحوم « محمد مزینانی» مشهور به « شاه محمد » جّد بزرگ طایفه ی فعلی از همشهریان؛ چهره ای بوده مردم دار، مؤمن وخدا جوی و دست و دل باز و بخشنده و در یک کلام سخاوتمند و کریم  هر چند که از مال دنیا بهره ی کافی نبرده اما پر واضح است که شخص یا اشخاص بخشنده برایشان تفاوتی نمی کند که غنی باشند یا غیر آن،چرا که در نگاه آنان موضوع سخاوتمندی و بخشندگی ملاک عمل است لذا به این سبب که آن روانشاد از هر نوع خدمت مادی ومعنوی به دیگر بندگان خدا  به ویژه نیازمندان در حد مقدورات دریغ نمی کرده است و در این قلمرو حتی پیشگام‌ و پیش قراول بوده فلذا اهالی به وی لقب «شاه» می دهند که در نهایت وی را«شاه محمد» صدا می زنند.

در موضوع سخی بد نیست تا اشاره ای شود به اینکه :
فردی بوده عالم و فرزانه که تمام دارایی خودرا به نیازمندان بذل وبخشش می کرده و زمانی هم که پولی در بساط نداشته از دیگران قرض می گرفته تا به درخواست کنندگان بدهد!!
 شب هنگام نیازمندی به منزل او مراجعه ودرخواست کمک می کند. به این سبب که پول نداشته و امکان قرض کردن نیزدرشب فراهم نبوده دو عدد بادیه(کاسه) مسی از منزلش بر می دارد وبه نیازمند می دهد ومی گوید: برو بفروش وحاجتت را برآورده ساز!!
پس از گذشت چند روز خانواده اش متوجه می شوند که بادیه ها نیست و اظهار می دارند دزد برده است ! این عالم با سخاوت و وارسته می گوید: بی جهت دزد را متهم نکنید. من آنهارا به مستحقی داده ام!!

برابر نقل قول همشهریان: شاه محمد بیش ازیک فرزند ذکور به نام «حسن» نداشته اما آن زنده یاد بر خلاف پدرش؛ عیال وار بوده و خانواده ای داشته است تا حدودی پر جمعیت و از دو همسر جمعاً ۱۰فرزند

مرحوم «محمد شاه »جد اعلا و نیای بزرگ این دودمان محترم علاوه بر دارا بودن صفت دست ودل بازی از طبع شعر نیز در حد زیادی بهره مندبوده که در حال حاضر شاعر توانمند وفرهیخته آقای اکبر علیشاه و سرکار خانم طیبه علیشاه فرزند عباس نویسنده و داستان سرا؛ چهره هایی از این تبارخوشنام اند.
گویی این دو هنرمند با ذوق؛ این میراث پر ارزش را از اجدادشان به ارث برده اند که برخی ازآثار آنان در همین رسانه انتشار یافته و مخاطبین استفاده ی لازم را نیز برده اند.

در خاتمه ی نگارش؛توجه شما خوبان را به یک رباعی دلنشین که شادروان« شاه محمد » حدود۱۵۰ سال قبل و به هنگام دامادی ودرشب عروسی تنها پسرش زنده یاد «حسن » با گویش مزینانی سروده وخوانده است و با استقبال مهمانان وحضار مواجه گشته معطوف می داریم.

سرانگوشتات حنای تَزه دَرَه
دِچشمونت خمار اِندزه دَرَه
به قربون کریمیی خدا رُم
عروسیت در مزین اَوَزَه دَرَه
تَزَه= تازه ،نو
دَرَه= دارد
اِندزه= اندازه
رُم= بروم
اَوَزه= آوازه، شهرت
مزین= مقصود دیار مزینان است.
روح بلند در گذشتگان از این دودمان شادباد .ان شاء ا...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️علی اکبر مزینانی ملقب به هاشمی فرزند محمدعلی هاشم، دهم آذر سال ۱۳۴۴ه. ش در دیار تاریخی مزینان پابه عرصه وجود گذاشت. پدرش فردی زحمتکش است و علی اکبر در هر فرصتی که می یافت به کمک او می شتافت و از طفولیت کار و کارگری را تجربه کرده بود.تحصیلات ابتدایی را در مزینان با موفقیت به اتمام رساند و به دلیل علاقه به خواهرانش که در تهران زندگی می کردند و برای ادامه تحصیل به این شهر مهاجرت می کند و کلاس اول و دوم راهنمایی را در پایتخت می گذراند و پس از آن به مزینان بر می گردد.سال سوم راهنمایی است که انقلاب آغاز می شود و او در صف انقلابیون قرار می گیرد و به همراه مردم شریف مزینان برای شرکت در تظاهرات چندین بار به سبزوار می رود.

 🔆با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس پایگاه بسیج در مزینان او یکی از اعضای فعال پایگاه می شود پدر و مادرش می گویند : «بارها از خانه برای میهمانان بسیج ،غذا می برد.»
علی اکبر در گروه های هنری و فوتبال بسیج نیز خوش می درخشد و به همراه گروه تئاتر مزینان در شهرستان سبزوار نمایش شیطان بزرگ را به کارگردانی رمضانعلی عسکری به روی صحنه می برند و مورد استقبال دانشجویان و فرهیختگان سبزوار قرار می گیرد.به همت اوتیم فوتبال اتحاد مزینان تشکیل و در مسابقات منطقه ای موفقیت های خوبی کسب می کنند.

    ❇️پس از مدت کوتاهی که از شروع جنگ می گذرد و با تشکیل سپاه ؛ علی اکبر نیز به خیل سبزپوشان می پیوندد و به عنوان مربی ش. م .ر در منطقه مزدوران شهر مرزی سرخس و پادگان شهید هاشمی نژاد مشغول به کار می شود. در حین آموزش به بسیجیان دوره بهیاری را نیز با موفقیت طی می کند.عشق به جهاد و شهادت موجب می شود که او تمامی پست ها را رها کند و عازم جبهه شود و عاقبت در عملیات کربلای پنج( ۲۱دی ماه ۱۳۶۵) در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل می آید و پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه مزینانی ها توسط  مادرش در بهشت علی (علیه السلام)مزینان به خاک سپرده می شود.  

✳️پارتی بازی یک شهید مزینانی

📣راوی: علی رضا هاشمی مزینانی

✍️برای یک دوره چهل و پنج روزه آموزش و اعزام به جبهه ،به پادگان آموزشی شهید هاشمی نژاد واقع درمنطقه مزدوران شهرمرزی سرخس معرفی شدم. به همراه بسیجیان دیگر تحت تعلیمات نظامی برادرم قرار گرفتیم. او در طول دوره مربی گری هیچ گاه بامن مدارا نمی کرد بلکه گاهی از دیگران هم بیشتر سختی می کشیدم به او اعتراض کردم که :«فلانی، ناسلامتی من برادرت هستم یه کمی مراعات حال مارابکن .»
علی اکبر مهربانانه پاسخ داد: «اینجا همه باهم برادر هستند و شرایط برای همه یکسان است من اگرکمی درآموزش به هرکدام ازشما کوتاهی کنم فردا که در مقابل دشمن قراربگیرید و خدای نکرده خدشه ای به شما وارد بشه باید در محضر خداوند پاسخ گو باشم لذا خواهش می کنم یا اینجا را ترک کن و یا تا آخر آموزش فراموش کن که برادری نسبی در پادگان داری .»

🔻از آن روز به بعد سختی بیشتری گریبان گیرم شد اگر گازی به سر و صورت دیگران می ریخت دو چندانش برای من بود تنها راه فرار از این فشار ، شوخی هایی بود که من با او می کردم ؛ ما سالها در کنار هم بودیم و می دانستم که علی اکبر با چه کلماتی و جملاتی خنده اش می گیرد لذا گاهی او را به یاد گذشته می انداختم و کلمه ای بر زبان می آوردم که نمی توانست خودش را کنترل کند و لحظه ای می ایستاد و به زور خنده اش را کنترل می کرد. دیگر بسیجیان که  نمی دانستند چه رابطه ای بین ما وجود دارد تعجب می کردند و می گفتند:«تو چه جوری بلدی او را که این قدر خشک است بخندانی؟!» حتی همکارانش نیز برایشان سوال به وجود آمده بود ولی داداش تا آخر دوره از رابطه ماچیزی نگفته بود .

🔆آخرین روز آموزش درجشن پایان دوره؛ علی اکبر بعد از دیگر همکارانش چند دقیقه ای صحبت کرد و از سخت گیری هایش عذرخواهی نمود. سپس مرا صدا زد و به تمامی حضار معرفی کرد .همکارانش با تعجب و شرمندگی گفتند: «چرا از اول او را معرفی نکردی که هوایش را داشته باشیم! »
علی اکبرلبخندی زد و گفت : «اتفاقاً به همین دلیل نخواستم رابطه ما فاش  بشه ، برادرم مثل همه این بسیجی ها یک رزمنده است لذا هیچ فرقی بین او و دیگران نیست. این که سهل است اگرپدرم هم اینجا حاضر بود با همه علاقه ای که به ایشان دارم باز برای من یک نیروی بسیجی بودکه باید تاپایان دوره، آموزش ببیند.».  

****
راوی؛ حاج قاسم خیرخواه مزینانی دوست و همرزم شهید

به شدت مجروح  شده بودم پس ازطی دوره بستری از بیمارستان مرخص وعازم مزینان شدم. علی اکبرکه درحین آموزش به بسیجیان ،دوره بهیاری را طی کرده  بود با شنیدن مجروحیت من مرخصی گرفت و مدت ده روز پروانه وار درحالی که حتی برادرانم برایشان سخت بود که دست به زخم من بزنند او با حوصله عفونت های روی زخم رامی شست و باندپیچی می کرد و بعد از اطمینان کامل از بهبودی زخم ها از من خداحافظی کرد و به محل کارش بازگشت.

یکی ازخواهرانش نیز مشابه همین خاطره رانقل می کند ومی گوید : پایم شکست وعلی اکبر چند روزی مرخصی گرفت و به تهران آمد و مدام از من پرستاری می کرد.اوبه خواهرانش علاقه زیادی داشت تافرصتی می یافت به تهران می رفت بقیه مرخصی را در کنار آنها بود. آخرین بار که به دیدارآن ها می رود برای خداحافظی و رفتن به جبهه است یکی از خواهرانش می گوید: ثواب کار تو کمتر از جبهه رفتن نیست تو هر بار صدها رزمنده را آموزش می دهی تا بجنگند و این کار کمی نیست بمان و ازدواج کن و زندگی ات را بکن.

علی اکبر لبخندی می زند ومی گوید: راست می گویی ولی اگر در حین آموزش کشته شوم روی سنگ قبرم می نویسند؛ مرحوم علی اکبرهاشمی. ولی اگر در جبهه کشته بشوم می گویند شهید، کدام یک بهتراست! سپس با مشت محکم روی دیوار کوبید و گفت: اما ازدواج، در حال حاضر من با خدا عهد بستم تاجنگ باشد در جبهه بمانم و اگر شهید نشدم میام و خود شما برایم همسر انتخاب کنید. هنوز اثر آن ضربه به یادگار بر روی دیوار خانه امان هست.

                                                  *****

علی اکبردیگرتاب ماندن ندارد و به جبهه می شتابد و فرماندهی یکی ازگروهان های گردان یدالله لشکر پنج نصر خراسان رابرعهده می گیرد.شب عملیات کربلای چهار بچه های مزینان دریک چادرجمع شدند و تا لحظه ای که عازم عملیات شوند مشغول تعزیه خوانی شدند طولی نکشید که خبر لو رفتن عملیات همه راغافلگیر کرد اما شهید محمدفرومندی به جمع بچه های سبزوارآمد و نوید عملیات دیگری را به رزمندگان  داد.                                    

                                                  *****

و بالاخره کربلای پنج فرا رسید آن شب علی اکبر برای خداحافظی و وداع آخر به چادر ما آمد گفتم : دم درب بهشت منتظر شفاعتت می مانم یادت نرود دستم را بگیری. لبخند زیبایی زد و گفت:من خودم محتاج شفاعتم .

این آخرین دیدار ما بود عملیات که شروع شد تا صبح بچه های مزینان را ندیدم بعد از ظهری توی کانال ماهی همدیگر را دیدیم اولین سئوالم درباره دوستانمان بود که چه کسی شهید و چه کسی مجروح شده ؟ حسن دستمراد گفت: علی اکبر هاشمی را دیدم که درابتدای کانال به شهادت رسیده بود.

                                               
🚩سفارش شهیدعلی اکبر هاشمی مزینانی :

به درستی که امام حسین(ع)تنها کشتی نجات انسانهاست .امیدوارم که بتوانم راه هدایت را که همان راه سرور شهیدان است ، پیداکنم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

💠جنگ زرگری

🖌نویسنده؛ دکتر علی شریعتی مزینانی

✍️«در مزینان فردی ظاهرا ذی‌صلاحی به نام قوچعلی، روزی به عموی من که خیلی به خروس علاقه داشت می‌گوید در بهمن آباد، جوجه خروس‌های خوب و چاق را دانه‌ای پنج تومان می‌فروشند. عموی من با ناباوری می‌گوید چطور چنین چیزی امکان دارد، در مزینان جوجه خروس ده تومان است. قوچعلی پاسخ می‌دهد شما پولش را بدهید، من آن را تهیه می‌کنم. عموی من پنجاه تومان می‌دهد و قوچعلی یک ساعته ده خروس چاق و چله به او تحویل می‌دهد و عمو خوشحال از این حادثه که پنجاه تومان نفع کرده و خروس ارزان خریده است!

از این ماجرا دو، سه ماهی می‌گذرد تا این‌که دایی‌حسین از آبادی بهمن‌آباد برای دیدن عموی من به مزینان آمد. این خویش ضمن صحبت می‌گوید راستی والده بچه‌ها چند ماه قبل، مرغی را خواباند و نذر کرد از این تخم مرغ‌ها هر چه خروس درآمد به شما هدیه کند و از شانس شما ده عدد آن خروس درآمد و چندی قبل که قوچعلی به بهمن‌آباد آمد، آن‌ها را به قوچعلی داد تا به شما بدهد!

در این اثنا ناگهان قوچعلی سرزده و بی‌خبر وارد می‌شود و می‌بیند صاحب خروس‌ها در کنار آقا نشسته است. با هوشیاری استعماری خود، بلافاصله با حالت آشفتگی و با لحن مسلسل‌وار بریده بریده و هیجانی فریاد می‌زند:
"آقا، آقا، در صحرا سر آب کُشت و کُشتار شده. توی قلعه محشری است، بازار به هم ریخته، کلب حسن و کلب تقی پسر حاج غلام را غارت کرده‌اند. خانه مشهدی علی را آتش زدند، مزینان زیر و رو شده، یا الله آقا، بلند شوید. توی بازار قیامت است، چه نشسته‌اید؟!"

عموی من می‌گفت:
«ما با همان لباس زیر، وحشت‌زده بیرون رفتیم و خودمان را به بازار رساندیم. دیدیم در بازار یکی دو نفر نشسته‌اند و بی‌خیال دارند چپق می‌کشند! و توی ده پرنده پر نمی‌زند. سرمان را برگرداندیم تا بپرسیم چه شده، دیدیم قوچعلی نیست، غیبش زده. یعنی زده به چاک! از ده رفت و تا یک ماه بازنگشت.»!!!!
چون می‌خواست مسأله خروس مطرح نشود، می‌گوید:
"جنگ است،خون راه افتاده، بیایید بیرون، جلوی خون را بگیرید!"
با این ترفند و داد و هوار مسأله خروس را مجهول نگه می‌دارد و همه را معطل می‌کند، به یک جنگ زرگری، به یک جنگ دروغین می‌کشد، یک "جبهه فرعی" در کنار "جبهه اصلی" درست می‌کند، مدتی ذهن‌ها مشغول می‌شوند!

این ترفند جنگ زرگری همیشه وجود داشته است! چند دهه قبل برای این‌که مردم را از مسأله استعمار و استبداد غافل کند به تناسب مسایل روز جنگ‌هایی را راه می‌انداخت و مردم را مشغول می‌کرد!

جنگ شعر نو و شعر کهنه، جنگ چادر و مینی‌ژوپ، جنگ با ریش و بی‌ریش، جنگ خط فارسی و خط لاتین، جنگ متقدم با متجدد، و ....همه این‌ها جنگ‌های دروغین فرعی، همه‌اش جنگ خروس بود، برای این‌که مسأله اصلی مطرح نشود!»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

🔹سیدرضا دیواندری مدیر برق داورزن از به روز رسانی و تقویت سیستم روشنایی مزینان با هزینه پنچ ملیارد و دویست میلیون تومان خبر داد.

🔹وی افزود: تبدیل ۱۱۴۰۰ متر شبکه سیمی به کابل خودنگهدار به منظور رفع افت ولتاژ ،اصلاح و بهینه سازی شبکه فشار ضعیف و تعویض ۱۵ اصله پایه فشار ضعیف سد معبر و فرسوده با تلاش و همت کارکنان این اداره انجام شد.

🔹مهندس دیواندری در خصوص تقویت ولتاژ برق خاطرنشان کرد: نصب یک دستگاه ترانس ۱۰۰ کیلو وات به منظور رفع افت ولتاژ یکی دیگر از خدمات اداره برق داورزن در مزینان است که با موفقیت صورت گرفت.

 🔹نصب ۱۵ دستگاه چراغ خیابانی ال ای دی ۳۰‌وات به منظور بهبود شبکه روشنایی معابر و توسعه ۴۰۰ متر شبکه فشار ضعیف جهت تامین برق مشترکین جدید و رفع افت ولتاژ از جمله اقدامات این اداره در مزینان است که به نظر می رسد در ایام نوروز و محرم دیگر مشکلی وجود  نخواهد داشت اما در این روزهای سرد زمستانی بازهم نیاز است که تمامی همشهریان گرامی در هر نقطه از ایران عزیز با صرفه جویی در مصرف حامل های انرژی به هموطنان خود کمک کنند تا از این نعمات بهره مند شوند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

🔹شهید سیدرضا حسینی مزینانی فرزند زنده یاد حاج سیدعلی حسینی پانزدهم آبان سال 1349 در تهران به دنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل راهنمایی و دبیرستان در بسیج منطقه سرآسیاب دولاب ثبت نام کرد و دوبار به جبهه اعزام شد که عاقبت با حضور در عملیات کربلای 5 در 21دی ماه 1365در سرزمین گرم شلمچه و  پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر نامش در دفتر و کتاب شهادت ثبت شد و پیکر مطهرش در قطعه 53 بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت.

🔆مرحوم حاج سید علی حسینی مزینانی در خاطره ای از زمان عزیمت فرزند شهیدش به جبهه نقل می کند:  « وقتی سید رضا همراه با دیگر رزمندگان عازم جبهه شد از پشت سر به قامت او نگاه کردم و بی اختیار به یاد حضرت علی اکبر امام حسین (ع) افتادم و همان جا لحظه ای گریه کردم و گوشه ای از مصیبت سیدالشهدا را درک کردم. پس از عزیمت سیدرضا شبی در عالم رؤیا متوجه شدم دست های غیبی پسرم را به من هدیه کردند و چند روزی گذشت تا این که جنازه شهید را به تهران آوردند و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی که خودم سالها خادم آن بزرگوار هستم طواف دادیم و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردیم. در لحظه ی خاکسپاری باز به یاد امام حسین (ع) افتادم که در هنگام شهادت فرزندان و برادر و اصحابش چه حالی داشته است...

برادرش سیدمهدی نیز در مصاحبه با روزنامه جوان با ذکر خاطراتی از برادر شهیدش می گوید:

مظلومیت سیدرضا اولین چیزی است که با شنیدن نامش به یادم می‌آید. خاطرم هست پیرزنی در همسایگی ما بود که طبقه بالا می‌نشست، او هر خریدی داشت از همان جا سیدرضا را صدا می‌زد و نشد که یک بار برادرم رویش را زمین بیندازد. آقاسیدرضا طور دیگری بود. هرچه از او بگویم کم گفته‌ام. خدا هم زود او را خرید. همان بار اولی که اعزام شد به شهادت رسید. در آخرین نامه‌اش که خطاب به من نوشته بود، گفته است: ما پنج برادر هستیم (آن زمان هنوز برادر کوچک‌ترمان دنیا نیامده بود) یکی از ما پنج برادر باید در راه اسلام شهید شود و همین طور هم شد. خودش قربانی راه اسلام شد و شرمندگی بعد از شهدا زیستن برای ما ماند.

🌐یاد علی جونی و پسر شهیدش
بدجور دلم گرفته بود و خبرهای نگران کننده از بیماری عزیزترین خاطره ی زندگی ام که حسابی بر اضطراب و تشویشی آزاردهنده در قلبم غلیان می کرد افزوده بود و نمی توانستم در گوشه ای آرام بنشینم و هر لحظه منتظر خبرهای خوش و ناخوش باشم بی اختیار و ابتدا به هوای سرزدن از دوستان و پیگیری بعضی از امور در محل کار قدیمی از خانه بیرون زدم و فرمان ماشین را به سمت بزرگراه امام علی(ع) چرخاندم ...نمی دانم چی شد اما وقتی به خود آمدم که در بهشت زهرا(س) بودم و در گلزار شهدا قدم می زدم ناگهان چشمانم به مزار شهیدی خیره ماند... سید رضا حسینی مزینانی ... نام آشنایی که با مرحوم پدرش روزهای زیادی را گذرانده و هرجا نامی از مزینان بود ما در آن محفل همدیگر را می دیدیم...
در جوار مزار شهید سیدرضا مرقد شهید دیگری خودنمایی می کرد که جوانی حدود سی ساله بر سر آن مزار نشسته بود و فاتحه می خواند پرسیدم نسبت خاصی باشما دارد ؟ گفت : دایی ام است ... به این طریق می خواستم سر صحبت را با او بازکنم گفتم : نمی دانم چی شد من ناخود آگاه به اینجا آمدم... گفت: باور کنید من هم همین طور اصلا نمی دونم چه جوری سراز اینجا در آوردم ...
اکنون آن آرامش را که به دنبالش بوده ام یافته ام از جوان خداحافظی کردم تا دقایقی دیگر من باشم و شهید حسینی ... به قطعه های دیگر سری زدم و برگشتم تا کنار تربت آشنایم قرار بگیرم ... نه؛ گویا جوان هم مانند من حاجتی دارد سر بر مزار دایی  شهیدش گذاشته بود و آخرین کلمات زیارت عاشورا را زمزمه می کرد : اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود...
جوان رفت و دوباره به سر مزار شهید سیدرضا برگشتم حالا دیگر خدا بود و  من بودم و شهید حسینی و او را شفیع قرار دادم تا حق تعالی حاجت روایم کند هنوز از کنار مزارش دور نشده بودم که زنگ تلفنم به صدا در آمد و مادر  خبر بهبودی اش را به من داد...

علی جونی که این عنوان را رفقایش که همگی خادم سیدالکریم عبدالعظیم حسنی بودند و او سالها در این بارگاه خدمت کرد از اولین سالگرد شهادت پسرش تا لحظه ای که زنده بود یادواره شهدای عملیات کربلای پنج را برگزار می کرد تا به این طریق یاد فرزندش را زنده نگهدارد.

🖌علی مزینانی عسکری

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱

رئیس اتحادیه گل‌فروشان و فروشندگان سموم دفع آفات نباتی مشهد گفت: قیمت گل نسبت به سال گذشته حدود ۱۵ درصد افزایش یافته است.

محمد رضائی مزینانی در گفت‌وگو با ایسنا در خصوص وضعیت بازار گل در آستانه روز مادر اظهار کرد: علی‌رغم افزایش قیمت گل، نرخ تورم و قیمت نهاده‌های تولید باغبانی بیش از این افزایش داشته است.

وی افزود: امسال قیمت نهاده‌های باغبانی بین ۳۰ تا ۵۰، نرخ کارگر ۵۰ و قیمت کود بین ۲۰ تا ۵۰ درصد افزایش داشته است. همچنین قیمت لوازم و ادوات باغبانی نیز بسیار بالا رفته اما افزایش قیمت گل نسبت به تورم چندان زیاد نبوده است.

رضائی مزینانی بیان کرد: از ابتدای سال با انجمن رُز ایران و اتحادیه تولیدکنندگان محصولات گلخانه‌ای تفاهم شد تا در ماه‌هایی که قیمت گل بسیار پایین است، یعنی از اردیبهشت تا مرداد که قیمت گل یک‌سوم قیمت تمام شده تولید است، نرخ این محصول در مشهد و استان مقداری بالاتر به فروش رسد تا کمکی به تولیدکنندگان باشد.

رئیس اتحادیه گل‌فروشان و فروشندگان سموم دفع آفات نباتی مشهد ادامه داد: در سه ماه آخر سال نیز قیمت‌ها در مشهد از قیمت تهران و شهرهای دیگر پایین‌تر خواهد بود. در حال حاضر این تفاهم اجرایی شده است.  

وی با بیان اینکه امسال که کرونا فروکش کرد، استقبال از بازار گل به حالت عادی خود بازگشت، عنوان کرد: استقبال از بازار در روز مادر قطعا خوب خواهد بود زیرا کشور رو به شادابی می‌رود. 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱


🕯 بازگشت به خویشتن
🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

آری عزیزان مخاطب، الگوهای ما در تاریخ اسلام همچون قیام مختار، قیام زید بن علی بن حسین (ع)، قیام شهید فخ و... تا دوره معاصر مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، شهید نواب صفوی، شهدای هیئت های موتلفه اسلامی، شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم با تکیه بر درس مقاومت که از فلسفه قیام عاشورا آموختند برای صحنه های سخت آماده شدند تا عبرت نسل امروز نشوند. پس فلسفه مقاومت امروز ما در برابر زیاده خواهی و خدعه و نیرنگ سلطه گران و سلطه جویان هم باید با تکیه بر درس آموزی از قیام عاشورا و دفاع مقدس و یا برای عبرت نشدن برای آیندگان باشد. بنابراین عاشورای ۶۱ قرن اول هجری، دفاع مقدس و دفاع از حرم در تاریخ معاصر برای درس آموزی از گذشته و عبرت نشدن برای آیندگان است.

✍️در زمانی که در حال عقب نشینی بودیم ️دیدن جنازه مطهر شهدا به ویژه جنازه شهید علی اکبر هاشمی و مجروحین که به صورت متراکم در کف کانال بر روی هم افتاده بودند، غیرتم را تحریک و وجدانم را آماده تحول کرده بود. درحالی که اغلب از مقابل دشمن می گریختند دو یا سه نفر از انتهای کانال به سمت جلو و رو به دشمن جلو می رفتند و همزمان فریاد می زدند و جملاتی حماسی را با تمام وجود فریاد می زدند. برخی از جملات عبارت است از: "برادران کجا می روید، شهدا و مجروحان را به چه کسی می سپارید، چگونه فردا در دادگاه عدل الهی و در برابر سید الشهداء قرار گیرم و چه توجیهی دارید که از مقابل دشمن گریختیم، تو را به خدا برگردید، اگر شما عقب نشینی کنید سایر رزمندها و گردان ها در سایر خطوط قیچی می شوند، تو را به جان امام و شهداء برگردید و..."

البته این جملات قریب به مضمون است. چرا که الان بعد از سی و دو سال یادآوری عین جملات حماسی که در آن صحنه خوف و خطر توسط آن سه نفر فریاد زده شده خیلی سخت است. ولی هیچ رزمنده ی دوران دفاع مقدس نیست که در طول جنگ چنان صحنه هایی را تجربه کرده باشد و یا چنین جملاتی را نشنیده باشد.

بنده که در کنار پیکر شهید هاشمی بودم و دیدن جنازه او و سایر شهدا روحم را آزرده بود به ناگاه از جا بلند شدم و با آن سه نفر همراهی کردم و بلافاصله از کف کانال بلند شدم و همانند فنری که به ناگاه می جهد، خیلی سریع از دیواره کانال که حداقل نیم متر از قدم بلندتر بود بالا رفتم و خودم را آنسوی خاکریز رساندم و در شیب خط خاکریز به پدافندی خودمان - قبل از عملیات - قرارگرفتم. در همان حال از شیب خاکریز در جستجو سلاحی برای تهاجم بودم که یک تیربار گرینوف پیدا کردم که به دلیل عقب نشینی رها شده بود. پس از برداشتن تیربار بالای تاج خاک ریز به سمت جلو حرکت کردم دوستی فریاد زد برادر بیا کنار آب، از اینجا بعثی ها دارند جلو می آیند. جلو رفتم و در شیب خاک ریز به سمت باتلاق یک دسته کماندوهای گارد ریاست جمهوری صدام با جبروت ظاهری دیدیم که اغلب نفرتشان وزن سنگین و پروارشده داشتند. آنها در فاصله حدود ۲۰ تا ۳۰ متری، با جسارت و نیم خیز تیراندازی می کردند و آرام آرام و به سوی ما می آیند.

در حالی که از نظر توانایی جسمی قدرت تسلط کامل بر وزن تیربار را نداشتم، تیربار را روی یک بلند کوتاهی از خاک ریز گذاشتم و پس از مسلح کردن و با فریادهای مکرر الله اکبر، یا حسین و... به سمت عراقی ها شلیک کردم. در شرایطی که قادر نبودم به خوبی فشارهای ناشی از تیراندازی تیربار را بر شانه راستم به خوبی کنترل و تحمل کنم و تیرهای زیادی را به خط می زدم اما تعدادی از نیروهای گارد ریاست جمهوری با همان لباس های سبز لجنی مثل صحنه آهسته فیلم های سینمایی از دو طرف تعادلشان را از دست داده و می افتادند و یا اینکه از شدت وحشت خودشان پر می کردند و به مثابه باری سنگینی که از روی بلندی بیفتد محکم به زمین می خوردند و به مثابه اسفالت روی زمین پهن می شدند.
البته نمی توانم تضمین کنم این تحول و تهور که در من به وجود آمده بود از روی اخلاص یا شجاعت و برای خدا بوده باشد یا از روی خشم و یا ...اما هر چه بود صحنه ی به یاد ماندنی برای خودم و دوستانم خلق شد و ان شاءالله که کاتب اعمال، تلاش های ما را با لطف و کرم خالق حماسه ها و در کنار اخلاص سایرین به ویژه شهدا و در آن فضای معنوی ثبت نموده باشد.
با فریادهای آن سه بزرگوار که قبلا ذکرشان گذشت و دیدن شهدا و مجروحین، پس از یک دوره فطرت ۱۵ دقیقه از عقب نشینی همراه با احساس ذلت و حقارت، زمان عزتمندی و فتح آغاز شده بود. تقریبا همه رزمندگان بازگشتند و ورق نبرد به طور کامل برگشت. همه با سرعت رو به جلو هجمه بردند و این بازگشت ناگهانی و همراه با فریاد الله اکبر باعث ایجاد رعب و وحشت زیادی در ارتش صدام شد. احتمالا آنها پیش خودشان عقب نشینی موقت ما را فریب تاکتیکی تصور کرده بودند و به همین خاطر دچار غافلگیری شدند و در حالی که تلفات سنگینی را متحمل شده بودند به سرعت شروع به عقب نشینی کردند.

آنچه مسلم است قتلگاه شهید هاشمی و سایر شهداء برای من و بسیاری از رزمندگان مبداء بازگشتن به خویشتن بود به گونه ای که از زندان رخوت و از حالت فرار در برابر دشمن رهایی یافتم و به رویکردی تهاجمی و عزتمندانه علیه دشمن دست یافتم. پس از این تحول، پیشروی به حدی سرعت گرفت که به خاطر سنگینی سلاح مجبور بودم کندتر از دیگران حرکت کنم. وقتی جلوتر رفتیم و کمی که از تب و تاب نبرد اولیه کاسته شد، تازه متوجه شدم تلفات نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام چقدر سنگین تر از تلفات ما بوده است. در همان حالت پیشروی سرنوشت سه نفری که باعث بازگشت سایرین و تغییر موازنه شکست به پیروزی شده بودند و جستجوگری برای یافتن آنان برایم رقم زد...

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی