در
جامعهشناسی، هر طبقهای زبانی، احساساتی، فکری، روحی، حساسیتهایی،
تمایلاتی و بهخصوص آرزوها و بالاخص جهانبینی خاص خود را دارد و در نتیجه
دردها و نیازهای آن نیز ویژه خویش است و در این صورت، دین چگونه ممکن است
به شدت خود را از این همه برکنار دارد؟ نه میتواند و نه میخواهد و نه
باید.
یک شاعر بورژوا را
نگاه کنید: از چه مینالد؟ دردها و نیازها و آرزوهایش چیست؟ جهان را و حیات
را چگونه میبیند؟ حتی زبان وی برای طبقه محروم نامفهوم است. برای دو تن
از دو طبقه که به یک زبان ملی سخن میگویند، یک کلمه برای هر دو، یک معنی
ندارد؛ اگر هم یک معنی داشته باشد، بیشک یک روح و طعم و لطافت و ارزش را
ندارد. کلمه «نان» در نظر یک زارع که زمستانهای سرد و تابستانهای آتشبار را
در صحرا جان کنده است تا لقمه نانی به دست آورد، و یک سرمایه دار که باید
یک موزیک نرم، رنگهای لطیف و دکوراسیون ظریف و نوازشگر و گارسون خوش اطوار و
لبخند مهربان و زیبای کمپانیون رقص و مشروبی لطیف دست به دست هم دهند تا
اشتهای ایشان را برای برداشتن لقمهای از جگر جوجه تیهوئی باز کنند، هرگز
به یک معنی نیست.
چه
میگویم؟ نه تنها دو طبقه به یک زبان سخن نمیگویند، نه تنها یک کلمه برای
یک محروم و یک برخوردار یکی نیست، بلکه اندازه هندسی و مادی یک شیء در چشم
سر این دو نیز یکی نیست؛ آزمایش معروف روانشناسی آن را نشان داده است.۶
در
اینجا مجال آن نیست که ادیان آریائی و چینی را از نظر طبقاتی و انطباقشان
با روانشناسی طبقه مرفه جامعه تحلیل کنم و نشان دهم که چگونه بدبینی فلسفی
«بودا ـ لائوتزو»، درون گرائی، تحقیر جهان و هر چه در آن است، رنجهای روحی
و ذهنی و نیازهای شدید و لطیف عاطفی،
آرزوهای
ظریف، حساسیتهای موهوم نیز همه ویژه روحهای حساس و اندیشههای بزرگی است
که در میان اشراف و در یک زندگی برخوردار پدید آمده و رشد کرده است.
حتی
اعراض از دنیا نیز عکس العمل طبیعی روحی است که از هر چه در دنیا هست
برخوردار بوده است و نعمتهای حیات دلش را زده است. رهبانیت، روحانیت افراطی
و غرق شدن در عشقها، نیازها و دردهای غیرواقعی، درونی و گاه خیالی و موهوم
همیشه گریبان روحی را میگیرد که به انتهای همه راههای حیات این جهانی
رسیده است و دیگر چشمانش بر روی خاک در انتظار هیچ چیز نیست.
پیداست
آن که درد گرسنگی، تشنگی، بیماری، بی خانمانی، بی کفشی، بی داروئی،
اختناق، ظلم، بیکاری، استثمار، اسارت، عقب ماندگی، ضعف و صدها درد و رنجی
عینی و لمس شدنی آتش در استخوانش زده است و میداند که هزاران نعمت در همین
زندگی، روی همین زمین و زیر همین آسمان هست و او از آن محروم است هرگز
جهان و هر چه در آن هست را جمله هیچ در هیچ نمیبیند.
آنکه
در سرمای زمستان، بی پوشاک در خانه فاقه زدهاش نشسته و کودکان معصومش را
میبیند که از سرما میلرزند و لبهایشان کبود شده است و اشک بر گوشه
چشمانشان افسرده است هرگز خانه و زن و فرزند را همچون بودا، شاهزاده بنارس،
در جستجوی «آتشی خاموش» رها نمیکند، وی در جستجوی آتش فروزانست که زبانه
زند، گرم کند، «بسوزاند». برای وی دردهای بی دردی، نیازهای بی نیازی و
غمهای شاعرانه و شیرین موهوم است. ۷
تصادفی
نیست که این پیغمبران، بیدرنگ پس از بعثت، راه کاخ سلطانی را پیش
میگیرند تا در کنف حمایت او رسالت خویش را در اجتماع آغاز کنند. در چشم
آنان، شایسته ترین مردم برای هدایت پادشاه است. زرتشت در آذربایجان مبعوث
میشود، اما خود را به بلخ میرساند و به دربار گشتاسب میرود و او را به
دین خویش میخواند و تا پایان عمر در باغ سلطانی میماند.
کنفسیوس،
ستایشگر سنت شاهان باستانی چین (شانگ) همواره در شهرها و سرزمینها میگردد
تا خود را به پادشاهی برساند و به یاری او حکومتی به چنگ آورد و احکام
مکتب خویش را در جامعه اجرا کند و این جستجوی دائم بالاخره به نتیجه
میرسد.
پیامبران حنیف
اما
در این سوی دیگر، سلسله پیامبران حنیف، داستانی دیگر است، همگی از پائین
ترین و محرومترین طبقات جامعه خویشند، غالبا چوپان اند و برخی صنعتگران و
اصحاب هنر و حرفه ۸ که در جامعههای بدوی و تاریخی ۹ گروهی عاری از حیثیات
اجتماعی، همه پروردگان فقر و رنج و صحرا. تصادفی نیست که تا به نبوت مبعوث
میشوند محرومان و بردگان بر آنان جمع میشوند و بیدرنگ با اشراف، شاهان،
بردهفروشان، روحانیون، تجار و صاحبان زر و زور و به اصطلاح قرآن «ملأ و
مترفین» درگیر میشوند. نخستین ظهورشان نه با توسل و تقرب با قدرت موجود
بلکه با جنگ علیه آنان اعلام میگردد:
ابراهیم
ناگاه تبری را برمیگیرد و به بتخانه میآید و بتها را درهم میشکند و
تبرش را بر گردن بت بزرگ مینهد و بدین گونه رسالت خویش را آغاز میکند و
سپس داستانش، داستان شکنجه است و آتش است و سوختن است و…
موسی
ناگاه با چوخه زشت و خشن و پاره و چوبدستی گرهگره و ناهموار یک چوپان
همراه با برادرش از صحرا، گاهواره همه پیامبران سامی، به پایتخت وارد
میشود و یکراست به کاخ فرعون میرود و با او اعلان جنگ میدهد و سپس
داستانش، داستان مبارزه با فرعون است و قارون است و بلعم باعور و رهائی
یهود از اسارت است و جنگ با سپاه فرعون است و هجرت دسته جمعی است و بنیاد
جامعه آزاد در سرزمینی مستقل است…
عیسی
جوانی بی کس و کار، ماهیگیری گمنام بر کناره بحر احمر، ناگهان در برابر
سزار قد علم کرد و امپراتوری وحشی و آدمخوار را در زیر ضربات روح پاک و
بلندش درهم کوفت و سپس داستانش، داستان زجر است و دار است قتل عامها.
و
محمد جوان یتیمی که در قراریط گوسفندان مردم مکه را میچراند ناگاه از
خلوت انزوای خویش در غار حراء فرود میآید و با تاجران قریش، برده داران
مکه و باغداران طائف، با خسرو ایران و سزار روم اعلان جنگ میدهد و بیدرنگ
مستضعفین جامعهاش، غریبان و بردگان و محرومان گردش حلقه میزنند و سپس
داستانش، داستان شکنجه است و تبعید است و آوارگی است و جهاد دائمی است.
برای
یک جامعه شناس، شناخت دین پیغمبرانی که در شهرهای بزرگ، از سرای خانی فرود
میآیند و بر پله دربار خاقانی بالا میروند به اعجاز هیچ علم کلامی و هنر
تأویل و توجیهی نیاز نیست. جهتش، جهانش و جهان بینیش آشکار است ۱۰ و
همچنین است دین مردان گمنام و تهیدستی که گوسفندان را رها میکنند و
چوبدستی شبانی را میافکنند و ناگاه از دل صحراهای خلوت و سوخته
بینالنهرین، شبه جزیره عربستان و فلسطین و شام و مصر سر میزنند و شبانی
مردم آواره سرزمین خویش را پیش میگیرند و با گرگان قوم خود جنگی آشتی
ناپذیر را آغاز میکنند. ۱۱
پی نوشتها:
۶-
بر روی یک تابلو چند سوراخ به اندازههای دهشاهی، یکریالی، دو ریالی، پنج
ریالی و یک تومانی باز میکنید. دو کودک، یکی اشرافزاده و دیگری از یک
خانواده فقیر را دعوت میکنید تا پولهای مختلف را هر کدام در جایگاه اندازه
آن بر روی تابلو جا دهند. اشتباه اولی غالبا بدین علت است که هر سکه را
میخواهد در سوراخ کوچکتری جا دهد، مثلا پنج ریالی را در سوراخ دوریالی و
دو ریالی را در جایگاه یکریالی و دومی بر عکس٫
۷-
نگاهی به ادبیات اروپای غربی و امریکای شمالی، عصیان جوانان کشورهای
سرمایه داری (بیتلیسم، تین ایچریسم، هیپی ها) اگزیستانسیالیسم عامیانه،بلوز
نوارها، کافههای زیرزمینی سن ژرمن دپره پاریس، احساسات سوزناک دخترهای
خوش سر و پز٫ بدبینی ها و رنجهای «صادق هدایتی» نوجوانان و علل خودکشیهای
پیاپی در اروپا و فلسفه پوچی هستی و حیاتهای آلبرکامو، همه دردهای پس از
بیدردی و رنجهای پس از رفاه است. برای کسیکه فقر و ستم و خفگی را بی رحمانه
احساس میکند هستی پوچ نیست. زندگی خواب آشفته یک مست نیست.
۸-
نوح نجار است و داود آهنگر و زره باف و ابراهیم از خانواده یک مجسمه ساز٫
حضرت علی میگوید: داود از حصیر چیزهائی میساخت و میگفت چه کسی اینها را
از من میخرد؟ وی از بهای اینها قرص نانی از جو میخرید و میخورد پیغمبر
اسلام میگوید: «هیچ پیغمبری نبوده که چوپانی نکرده باشد و من در قراریط
گوسفندان مردم مکه را میچراندم» (سیره ابن هشام، جلد ۱، صفحه ۳۲۴).
۹- euqirotsiH.coS در برابر جامعههای بدوی و جامعههای مدرن جامعههای متمدن تاریخ اند، مانند جامعه رم و اسلام و هند و جامعه امروز ما.
۱۰-
این سخن نه از سر تعصب است و نه از جهل که من سالیانی است غرق تحقیق در
سرگذشت ادیانم و رشته تخصصیم جامعه شناسی مذهبی است و گذشته از آن روحم (نه
اعتقادم) چنان گرفتار ادیان هندی است و در برابر اندیشههای شگفت و زیبای
بودیسم و جینیسم و بالاخص متون اوپانیشادها چنان بی تاب میشوم که همواره
از دل آرزو میکنم که کاش حقیقت با آنها سازگار میبود و ای افسوس که نیست.
۱۱-
داستان قارون و موسی و بخصوص این گفته انجیل: «که اگر جمل (طنابهای ضخیم
لنگر کشتی) از سوزنی رد شود، ثروتمندی هم به بهشت وارد میگردد» و قرآن از
قول شعیب با چنین لحنی به کاخ نشینان خطاب میکند: «اتترکون فیما هیهنا
آمنین؟…» جبهه گیری طبقاتی این ادیان را به روشنی نشان میدهد.
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan