مزینان شناسی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۸۴ مطلب با موضوع «مزینان شناسی» ثبت شده است

۱۵
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️در تاریخ هنر مزینان؛ بسی هنرمندان خوش نام و پر آوازه ای بوده اند که رخ در نقاب خاک کشیده و به دلیل نبودن فضایی همانند اینترنت و مجازی که این روزها به راحتی در دسترس عامه ی جامعه قرار میگیرد آثار آن ها از یاد رفته است اما اکنون که این بستر فراهم شده نام  و یاد آن ها زنده شده و حداقل ما به عنوان یک مزینانی می توانیم به آن ببالیم.

💎قطعه 88 بهشت زهرا (س)یعنی همان قطعه هنرمندان ، آرامگاه بزرگان هنر  و چهره های ماندگار و ادبیات و موسیقی ایران است و در بین این چهره های ماندگار جوانی از دیار ادب و هنر مزینان در این قطعه به خاک سپرده شده است تا با مرگ خویش و آرامیدن در این قسمت از دنیای هنر نام مزینان را در یادها زنده کند :

👈زنده یاد جعفر مزینانی
طراح فرش.نقاش.خوشنویس.نوازنده تار
طلوع :مردادماه1359
غروب:بهمن ماه1382

🌐زنده یاد جعفر مزینانی  فرزند عزت الله مزینانی و نوه ی محمد معمار در شهر تهران دیده به جهان گشود و به گواهی پدر از همان دوران طفولیت؛ ذوق هنری در وی پدیدار بود به طوری که در کلاس چهارم ابتدایی بعنوان نفر اول مسابقات نقاشی استان تهران در منطقه14 انتخاب شد.

🔹با اتمام دوران تحصیل متوسطه، جعفر مزینانی در سال1378 به عنوان دانشجو در رشته فرش،وارد دانشگاه شهید کریمی شد.

🔹وی رفته رفته  با حوزه هنری، انجمن خوشنویسان، انجمن هنرهای تجسمی، سازمان میراث فرهنگی ، ایرانگردی و جهانگردی و ارشاد اسلامی فعالیت خود را آغاز و با توان و لیاقتی که داشت پله های ترقی را یکی پس از دیگری به سرعت طی کرد و چندین بار آثار نقاشی و خوشنویسی او در تالار فخرالدین اسعد گرگانی به نمایش گذاشته شد.

🔹این هنرمند جوان مزینانی که به همراه خانواده به استان گلستان هجرت کرده در کنار درس و فعالیت های هنری و اجتماعی علاقمند به ورزش نیز بود و در این استان در رشته ی والیبال فعالیت می کرد.

🔹او  هرچند عمر کوتاهی داشت اما معتقد بود انسان همان گونه که به طول عمر توجه دارد باید به عرض زندگی هم توجه نماید و از لحظه لحظه زندگی  استفاده نماید و از خود آثار نیکی بر جا بگذارد.

🔆ادب، متانت، فروتنی،صداقت، پاکی و نجابت از شاخصه های اخلاقی او بود و تمام کسانی که جعفر مزینانی را دیده بودند  او را جوانی وارسته ،با اخلاق و قابل احترام و توصیف می دانند. نام نیکش همیشه ماندگار و روحش شاد.

🚩هنرمند شهید محمد مزینانی

یکی دیگر از هنرمندان مزینان نوجوان شهید محمد مزینانی است که در نقاشی با آنکه دوره خاصی ندیده بود یادگاری های بسیاری بر در و دیوار مزینان برجای گذاشته که با گذشت 36 سال از شهادتش همچنان مشهود است.

🌐محمد مزینانی فرزند رزمنده پیشکسوت زنده یاد قربان یکم شهریور  1350 ه.ش در خانه ای به دنیا آمد که در و دیوار آن نشان از رنج و زحمت و کار بود. پدرش را در مزینان به نام دایی قربان می شناسند چون او به کوچک و بزرگ، زن و مرد می گفت:دایی. شاید هیچ وقت کسی حتی هنگام تشییع جنازه پسرش چهره او را غمگین ندیده باشد.

🎨محمد در هنر خط و نقاشی از ذوق سرشاری برخوردار بود هنوز دوره تحصیلی ابتدایی را طی نکرده بود که به دعوت بسیج بر روی دیوارهای مزینان شروع یه خط ونقاشی کرد اگر کسی به مزینان وارد می شد باور نمی کرد که این هنرِ یک پسر ده دوازده ساله روستایی باشد.

🔆او در کنار تحصیل در کار کشاورزی به کمک پدر می شتافت و سپس به پایگاه بسیج محل می رفت و تا پاسی از شب در کنار دیگر بسیجیان به فراگیری فنون اولیه نظامی و یا شرکت در مراسم مذهبی می پرداخت.

🔹محمد پاییز سال 1365 برای اعزام به جبهه به سبزوار رفت و توانست به سختی در بسیج ثبت نام کند و به همراه خیل عظیمی از دوستان مزینانی اش در قالب سپاه محمد (ص) به جبهه های جنوب اعزام شود و عاقبت در 23 دی ماه 1365 در عملیات بزرگ کربلای پنج درحالی که هنوز پانزده سال از زندگی اش نگذشته بود به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
                                               
🚩سفارش شهید محمد مزینانی دایی قربان:
دوستان و عزیزانم؛ سعی کنید هیچ گاه زیربار ظلم و ستم سرخم نکنید و تسلیم خواسته های دشمن نشوید و حق و عدالت را همیشه سرمنشأ و الگوی زندگی خود قرار دهید.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️خاندان بزرگ جعفری، ناطقی ، صدیقی، محمدی ، شمشیری، ملاحسن ، حاجی، بشیری ، خواجوی، عسکری، نجار و... سالهاست که تعزیه خوان مزینان هستند و هریک نقشی را که پدران شان اجرا می کردند به میراث برده اند و شاید یکی از دلایل ماندگاری نسخه ها و نقش ها همین ارثی بودن باشد مسئله ای که گاه موجب دلخوری بعضی از کسانی است که می توانند آن را بهتر ایفا کنند اما به دلیل موروثی بودن آن از اجرا محروم می شوند . در کنار این اسامی باید نام چند تعزیه خوان دیگر را اضافه کرد که بعد از آن ها دیگر کسی از فرزندان شان در این عرصه ورود نکردند مانند ؛ خانواده فخاری ، شاکری ، طالبی ، خضایی فر، معمار ، ولیعهد و...

موروثی بودن این مراسم بزرگ تنها در نقش ها خلاصه نمی شود بلکه همه ی کسانی که به نوعی در خدمات رسانی کمک می نمایند نیز وظیفه ی خود را به فرزندان و بستگانشان هدیه می کنند مانند ؛ خادمان نخل ، نعش برداران و حمل کنندگان علم و کتل و عماری، صوت، جامه داران و تدارکات صحنه ای ، تعزیه گردانان و کارگردانان، طبالان و سنج زنان ،سقایان، نوحه خوانان و حتی میانداران و زوار ...
جالب است که حتی نحوه ی دویدن و همراهی در آیین نخل گردانی هم سنتی است که فرزند زاده با هر مقام و مسئولیتی که دارد از اجداد خود آموخته و می بینی گاه افرادی در جلوی نخل می دوند تا موانع را از سر راه سوگواران حسینی بردارند...

در روز عاشورا هیچ خانواده ای متحمل هزینه ی سنگین نمی شود یک اتحاد و همدلی و همزبانی خاصی در مزینانی ها به وجود می آید که به مدد و عنایت خاصه ی اهل بیت علیهم السلام تمامی مخارج آن تأمین می گردد، آماده سازی نخل و امکانات تعزیه همه به صورت خودجوش و توسط دوستداران آل الله فراهم می شود. زنان پارچه های نذری خود را که سال هاست در صندوقخانه ی منزل خود نگهداری کرده اند و تنها برای تزئین نخل از آن استفاده می کنند در روز تاسوعا به متصدیان که به درب خانه ها مراجعه می کنند تحویل می دهند و روز پس از عاشورا به همان نحو دریافت می نمایند و تا سال بعد همچنان از آن مراقبت می کنند.
این هم سنتی است که به تیمن در خانه مزینانی ها ماندگار شده و نگهداری از پارچه ها را برکت و سلامت اهل خانه می دانند وگرنه به قول یکی از خادمان و متصدیان نخل خودشان می توانند به راحتی و پارچه های بهتر تهیه کنند.

تا چند سال پیش سنت عَلَم گردش در روز تاسوعا انجام می شد و عده ای با یک بیرق به درب منازل مراجعه می کردند و با خواندن چند دعا حضور خویش را اعلام می کردند و اهل خانه نذورات خود را برای هیئات و عاشورا تحویل آنها می دادند.

شب عاشورا عده ای از زنان در منزل یکی از مزینانی ها جمع می شوند و با ذکر صلوات و گاه مصیبت خوانی شمایل علی اصغر(ع) و عماری ها *را آماده می کنند...

👈ذکر این نکته لازم و ضروری است که همه ی این ها آموخته اند که وارثان به حق این میراث ماندگار و در یک کلام خادم امام شهیدان باشند...

*عِماری ؛ به نشانه ی کجاوه است که در ایران قدیم و پس از مرگ سیاوش ایرانی ها در سوگ او آن را بردوش می گرفتند و این جریان در تعزیه ی مزینان به نشانه ی کجاوه ی حرم آل الله بر روی سر مردان قرار می گیرد.

✍️خادمان (خاندان حسن عباس، غلامی، خانه خودی، طالبی ...) تا نیمه های شب و با کمک مردم نخل را تزئین و آماده می کنند و صبح روز عاشورا عده ای از حاملان نخل در حالی که محروما و مظلوما می گویند به مکان استقرار آن -یخدان -می روند و پس از ذکر دعا و نوحه ای مختصر نخل را بر دوش می گیرند و در میدان امام حسین (ع) مستقر می کنند.

🔹یکی از با شکوهترین لحظه های دیدنی و سوزناک این صبح غم انگیز بعد از رسیدن کاروان و هیئات عزاداری و چرخیدن چندباره زنجیر زنان و شبیه خوانان برگرد آن که همانا تداعی کننده کعبه و طواف حج ابراهیمی می باشد؛ زمان بلندکردن نخل و حرکت آن به سمت مزار امام زادگان بهمن آباد است که همراه با نوای یا حسین یا حسین جمعیت این آیین عظیم و سنتی آغاز می شود.

🚩علمداران نیز که هر علم سه چهار نفر همراه دارد و برخی از آن ها فامیل و یا دوست هستند خود علم شان را آماده می کنند و روز عاشورا با اتحاد و همدلی و همراهی خاصی همدیگر را یاری می رسانند.

⚔️تعزیه خوانان، یا خود لباس و وسایل را فراهم می نمایند و یا از خانواده صدیقی که امانتدار وسایل تعزیه هستند تحویل می گیرند و پس از ایفای نقش دوباره به آن ها بر می گردانند.

🐎شترداران و اسب داران نیز در این مراسم نقش خاصی دارند فرزندان مرحوم حاج حسین حسن عباس که متصدیان نخل بوده و هستند در آوردن شتر برای مراسم عاشورا پیشتاز هستند و بعضی خانواده ها به خصوص کسانی که در تعزیه خوانی نقشی ایفا می نمایند در طول سال اسب های خود را تیمار می کنند و در روز عاشورا پیشگام برای رساندن اسب به تعزیه خوانان هستند. اعتقاد و تعصب یک مزینانی در عاشورای حسینی به حدی است که هر وظیفه ای را بر دوش دارد باید سال بعد هم آن را انجام دهد نمونه اش در دو سه سال گذشته و قبل از محرم اتفاق افتاد و فردی که چندان از استطاعت مالی خاصی برخوردار نیست و اسبش براثر بیماری مُرد بلافاصله پولی تهیه کرد و اسبی دیگر خریداری کرد تا در روز عاشورا سهمی داشته باشد.

🎯لشکر نیز خود لباس هایشان را فراهم می کنند اما نیزه ها در منزل نیکدل نگهداری می شود و در روز تاسوعا از این خانواده تحویل می گیرند؛ مرحوم شاه رضا یکی از فعالان این عرصه بود که جمع و جور کردن لشکریان را نیز بر عهده داشت و اکنون نوه های او این نقش را ایفا می کنند.

🔸زوار گروهی از مزینانی ها هستند که در روز عاشورا چوب و توبره همراه دارند و با حسین حسین گویان و چاووش خوانی عزاداران را همراهی می نمایند، آن ها نیز وسایل خود را فراهم می کنند. شکل و شمایل این افراد چنان است و البته خود را به چنین وضعی در می آورند که هرکس آنها را می بیند فکر می کند عده ای از افراد فقیر هستند ولی وقتی جمع آنها را دنبال می کنی می بینی اغلب از سرمایه داران پایتخت نشین و انسان های فرهیخته و باسواد و متخصص مزینانی می باشند که عاشقانه این کسوت را پذیرفته اند.

🎺صوت و نوازندگی ترومپت و نی و طبل نیز توسط مشتاقان خدمت به عزاداری سیدالشهدا (ع) آماده می شود که این کار هم به نوعی موروثی شده و فرزندان آن ها راه پدران خود را ادامه می دهند. حاج احمد زنده دل و مهندس محمدرضا محمدی و علی اصغر و علی رضا مزینانی(مهندس) چهار یار عاشورایی هستند که چند سالی است با تنظیم دستگاه صوت و انتخاب موسیقی های عاشورایی نظم خاصی به این محفل داده اند ضمن اینکه نباید از همت و نقش خانواده دیمه که سال هاست در این مجلس به این گروه کمک می کنند به راحتی گذشت ؛ همچنین خانواده نیکوفر، معلمی ، سلمانی و محمد حسین حاجی که در نواختن طبل و شیپور و نی ید طولایی دارند.

👤معین البکاء یا کارگردان مراسم عاشورای مزینان که نظم و هماهنگی بین تعزیه خوانان را برعهده دارد نقش اصلی را در میدان ایفا می کند علاوه بر دستور شروع و خاتمه ی مراسم با فهرستی که در دست دارد به تعزیه خوان می گوید از کدام بند بخواند . افتخار این نقش نیز در بین خانواده های خواجوی ، فصیحی،جعفری،شریفی سینه به سینه گشته و اکنون عبدالحسین محمدی و احسان اله هدایتی نیز در طول برگزاری مراسم کارگردان را یاری می کنند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

💠 لقب «دیمه.....»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 ✍️خانواده ی بزرگ و جلیل القدر« دیمه» نیز یکی دیگر از این مجموعه است که حُسن اخلاق و اوصاف حمیده وپسندیده وخوش رویی در گفتار ورفتار و کردار آنان به خوبی متجلی وپیدا ست

حُسن خلق از اعظم ترین نعم الهی است که موجب بسط رزق ومحبوبیت نزد خالق و مخلوق می گردد و باعث راحتی انسان در زندگی است از این رو افرادی که متصف به اخلاق نیکو هستند به درجات عالی وکمال مطلوب نزدیک ترند.
برابر فرمایش حضرت ختمی مرتبت(ص) خُلق نیکو لطیف ترین حقیقت در آیینه است وسنگین ترین وارزشمند ترین گوهر در ترازوی عمل وچون انگشتر که زینت دست است.خوش خُلقی و خوش خویی نیز زینت انسان است.

◀️ اما چرا به این خانواده ی محبوب وتبار آنها  لقب« دیمه » داده اند؟  

در ابتدا لازم است گفته شود؛ زنده یاد حاج محمد مزینانی که بعدها به «حاج محمد دیمه» مشهور شد چهار پسر ویک دختر دارد به نام های مرحومان حاج‌اکبر و حاج اصغر‌ودو پسر ویک دختر دیگر که خوشبختانه وخدارا شکر درقید حیات اند  شامل: آقایان غلامرضا وغلامحسین ‌و سرکار خانم ربابه

آن طور که از مرحوم حاج اکبردیمه و در زمان حیاتش (با حضور فرزندش آقا مرتضی ) سوال کردم که چرا و به چه علت لقب دیمه به خانواده ی شما داده اند؟ در جواب گفت:
ابوی بنده مرحوم حاج محمد فردی بوده کشاورز وبسیار فعال وکوشا وساعی ودرعین حال با انگیزه وخستگی ناپذیر واساساً در باور و قاموس او چیز هایی از قبیل سختی یا دشواری یا امور پیچیده ومشکلات کاری ولا ینحل وجود نداشته است.

در فعّال بودن مرحوم  پدرم همین اندازه بگویم  که؛ قبل از طلوع خورشید به صحرا می رفته وبه هنگام غروب هم به دلیل تاریکی دست از کار می کشیده وشیفتگی و عشق وی به کار وتلاش درامر کشاورزی اولاً: زبانزد بوده ثانیاً :موجب گشته تا غالباً اولین نفری باشد که به صحرا برود وآخرین نفری باشد که به روستا بر گردد !! ضمن اینکه تشنگی وگرسنگی وخستگی از کار بی معنا و نامفهوم و چندان اهمیتی برایش نداشته است تا در وقت معلوم ومعینی صبحانه یا ناهار یا شام بخورد یا به اصطلاح به خودش برسد.

در ادامه حاج اکبر اظهار می داشت:
 وقتی ایشان در برابر سوال برخی از اهالی مزینان قرار می گیرد مبنی بر اینکه دلیل عدم خستگی از این همه کار وتلاش وفعالیتت چیست که حتی دربرابر گرسنگی وتشنگی خم به ابرو‌نمیاری ؟ در پاسخ و با گویش مزینانی می گوید:
مَه دیمه یُم... من دیمه هستم.
 و همانگونه که در کشاورزی دیمه کاری توجه لازم وکافی مد نظر کشاورزنیست و وابستگی به آب وکود و سم پاشی و دیگر مراقبت ها ی لازم نداردو صرفاً بذر پاشیده می شود وبه امید خدا رها می گردد... من هم اینگونه ام....
 به عبارت دیگر؛ خستگی حالیم نیست . ضمن اینکه درقید وبندصبحانه وناهار وشام خوردن وتوجه ورسیدگی به آن مفهومی که دیگران برداشت وعادت دارندتا در وقت معینی غذا بخورند... نیستم.
لذا مردم از این زمان به مرحوم ابوی لقب «دیمه» می دهند ومتعاقب آن به «حاج‌محمد دیمه» مشهور می شود.

🌹ذکر این نکته نیز خالی از لطف نمی باشد که از میان چهار پسر زنده یادحاج‌محمد دیمه تنها غلامحسین را غالباً اهالی به دیمه صدا نمی زنند بلکه به او «گُرجی »می گویند.
دلیل این شهرت نیز بی مسما نبوده وگفته شده با توجه به اینکه مشارالیه به هنگام تولد نوزادی خوش قیافه و سزخ و سفید و به اصطلاح تو دل برو بوده؛ از این رو خانواده اش به او «گرجی» گفته اند وبه تبع آن همشهریان نیز اورا گرجی صدا می زنند.

محتاج توضیح است که؛
گرجی نام قومی از اقوام قفقاز یا گرجستان امروزی است که اهالی آن کشور به ویژه زنان گرجی درحُسن جمال وتناسب اندام و در ظرافت ولطافت؛ شهرت جهانی دارند.
از سوی دیگر چهار حرفی که از آنها کلمه «گُرجی» ساخته شده در عُرف این چنین تعریف شده است‌.  .
گ: حرف اول گُل به معنای زیبا چون گل
ر: حرف اول روی به معنای چهره
ج: حرف اول جوان به معنای شاداب
ی: یای نسبت است
بنابراین «گرجی» یعنی نوزاد یا فردی که نشاط وشادابی او بر چهره اش چون گل آشکار است.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

نظر

 

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

مدرسه
مزینان تا پیش از انقلاب دارای یک مدرسه ابتدایی و راهنمایی پسرانه بود که بعد از آن دانش آموزان یا ترک تحصیل می کردند و یا برای ادامه تحصیل راهی شهرهای دیگر مانند سبزوار می شدند اما با گسترش بنای مدرسه دوره های دبیرستان نیز ایجاد و محصلین در رشته ی علوم انسانی و فرهنگ و ادب و اقتصاد به ادامه تحصیل پرداختند که بسیاری از آنها با قبولی در دانشگاه در ادارات و سازمان های مختلف مشغول به کار شدند و در نتیجه با رفتن این نسل و نسل بعدی به دانشگاه و استخدام آنها در مشاغل دولتی و همچنین اشتغال بسیاری از جوانان در مشاغلی مانند سنگشوری و کابینت سازی و میوه فروشی و... نیروی کار از مزینان رفت و روند نزولی جمعیت مزینان آغاز شد.

این نکته را نیز نباید از یاد برد که زمینی از املاک مرحوم آل احمد در مقابل باشگاه فوتبال مزینان به احداث دانشسرا و دانشگاه اختصاص پیدا کرد و کلنگش هم توسط خود او زمین زده شد ولی در پس تمامی طرح های مانده و نیمه تمام آن نیز بر زمین ماند و اکنون اگر کسی می تواند ادعایی بکند با اداره اوقاف سرو کار دارد!
با گسترش ساختمان مدرسه پسرانه در مقطع راهنمایی، دختران نیز از این نعمت برخوردار شدند و مدتی بعد کلاس های آنها در این مقاطع به صورت مجزا تأسیس و تشکیل شد که اکنون دبیرستان شبانه روزی هجرت در بالای مزینان پذیرای دانش آموزان دختر از دیگر روستاهای شهرستان داورزن می باشد که این مدرسه هم در بعد از انقلاب و سالهای اخیر احداث شده است.

تمامی مدارس مزینان پس از انقلاب بازسازی و یا ساخته شد که در حال حاضر دبیرستان دکتر علی شریعتی مزینانی در اجاره ستاد انتظامی شهرستان قرار دارد و مدرسه راهنمایی شهدای مزینان در ضلع شمال غربی و جنب خوابگاه شبانه روزی در اختیار دانش آموزان است.

این نکته را هم باید اضافه کرد با توجه به افزایش چند برابری سیستم دانشگاهی تعداد پذیرفته شدگان در دانشگاه از مزینان هم چندین برابر شد و خیل عظیمی از جوانان به صف فرهنگیان پیوستند به طوری که در بعضی مقاطع اغلب مدیران و معاونان و معلمان از خود این نیروی پرتوان مزینانی تأمین می شد.

در دهه ی هفتاد با درخواست نوجوانان و جوانان مزینانی حوزه ی علمیه شریعتمدار به مدت کوتاهی با عنوان مدرسه صاحب الزمان(عج) مشغول به فعالیت شد و برخی از همین علاقه مندان راهی مشهد شدند و در حوزه های علمیه به ادامه دروس خود پرداختند.
فعالیت های فوق برنامه ای آموزش مانند هنرهای نمایشی و تجسمی و فرهنگی و تشکیل گروه های نمایشی و سرود نیز در دهه ی شصت و تا اوایل دهه ی نود تشکیل و اغلب برنامه ها حتی خارج از مزینان را تحت حمایت خود کرده بود. در این میان نقش بسیج و کانون های فرهنگی مانند زینبیه(س) با محوریت شخصیت های فرهنگی و روحانی برای نوجوانان به خوبی مشهود است.

مهد کودک و آمادگی و پیش دبستانی


پیش از انقلاب؛ نوگلان مزینانی در مهدکودک های موقتی مانند منزل خلیلی ها و مرحوم شاه رضا نیکدل روز خود را سپری می کردند اما بعد از پیروزی انقلاب مهدکودک به شمال مزینان انتقال پیدا کرد و به نام امیدان نبی(ص) فعالیت خود را در سال های اخیر ادامه داد که در حال حاضر این مهد و پیش دبستانی از اختیار بهزیستی مزینان خارج و به آموزش و پرورش سپرده شد و مدتی در جوار مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی مشغول به فعالیت بود و بعد از آن با مدیریت خانم سیدی به کوچه مدرسه علمیه و خانه بهداشت قدیمی با عنوان مهد و پیش دبستانی امیدان آینده مزینان منتقل شد.
نهضت سواد آموزی که پیش از این با عنوان اکابر شناخته می شد پس از پیروزی انقلاب به همت فرزندان مزینانی به ویژه آقا رحمت اله و برادر مرحومش عزت اله مزینانی برای مردان و مرحومه طاهره رمضانعلی ملامهدی برای بانوان از رونق خاصی برخوردار شد و بسیاری از پدران و مادرانی که طعم تحصیل را در مدارس نچشیده بودند و البته برخی از آنها به قول خودشان سواد قرآنی داشتند و در مکاتب قبل از انقلاب آموخته بودند دارای سواد خواندن و نوشتن شدند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️بعد از اینکه هیئت ابوالفضلی دایر شد مردم مزینان به لطف خدا و عنایت اهلبیت علیهم السلام روز به روزشاهد رونق بیشتر این موسسه و کانون مذهبی باعقایدی محکم‌ و گامهای استوار بودند .
آبگوشت های جانانه باطعم گوشت تازه و ادویه محلی خاصه از فرومد که هرروزه پای درخت بید کوچه ما(سرهنگ) یاکوچه آب، مردی صدامی زد:« فلفل، مرزه، شویر(شوید)، بدیو(بادیان)، خردی دانه» این صدای بدون بلندگو نظر مردم را به خود جلب می کرد و خرید آغاز می شد و این ادویه جات محلی شبهای دهه محرم باعث عطر و طعم آبگوشت هیئت می گردید و جمعیتی در حسرت بودند تاکی‌ محرم فرا برسد و بعد از یک سال مصرف غذای شهری دلی سیر از عز ابدر آورند و چند روزی بر سفره باب الحوائج مهمان و با لذت بر این سفره به نیت شفا یک غذای سیر محلی بخورند. مغازه ای در کنار خیابان پشت به دیوار هیئت نانوایی بود گرچه هیئت هرساله بانی خاص داشت تا از گندم مزینان به اندازه ده شب طعم‌ نان مزینان که ازعرق جبین و کد یمین تامین می شد را به رخ شهروندان شهرهای بزرگ بکشد .

بعد از هیئت ابوالفضلی، هیئت حسینی به دهه اول پای گذاشت و مراسم عزای شهدای کربلا را اقامه نمود که ان شاءالله به وقت خودش به آن خواهیم پرداخت.

و اما سومین هیئت با همت جوانان پرشور مزینانی به سرپرستی مرحوم آقا سیدحسن حسینی دایر شد و هر ساله در مکان هایی از جمله مزار خرابه مدرسه علمیه و بعدها در تکیه خرابه همین مکان فعلی که از موقوفات خانواده محترم خواجوی یعنی حاجیه بی بی بزرگ می باشد بر پا و به همت جوانان پرشور حسینی بنام هیئت علی اکبری دایر و دارالشفای دیگر دردمندان گردید.

مرحوم سیدحسن حسینی هم دستیاری بنام استادابراهیم طاهری داشت که در حقیقت پیشه اصلی او خیاطی بود  و اول محرم از جمعیت افراد خردسال بیرق دوپایه ای رابه دست بچه ها می داد و می گفت: «عباس عموجانم من آب نمی خواهم ...سقای یتیمانم من آب نمی خواهم ».

هیئت ابوالفضلی که از قدیم بصورت دسته ای و با زنجیرزنی عزاداری می کرد باظهور هیئت علی اکبری زنجیر را کنار گذاشته و به سینه زنی ادامه دادند و این جوانان بودندکه با زنجیرزنی مشغول عزاداری شدند. من(محمدی) حدود چهار سال داشتم برای اولین بار مرحوم سیدحسن حسینی را در منزل برادرم یداله محمدی که هنوز به مشهدمهاجرت نکرده بود دیدم .سید با محبت و مهربانی بود شال سبز و گاهی سیاه به سر می بست خیلی خوش قلب بود.  با بچه های هم قد خودم داخل کوچه بازی می کردیم که برادرم یداله شتابان به سمت من آمد و دستم را گرفت برد داخل منزل. دیدم دستگاهی که قرقره بزرگ‌ دارد و نوار نسبتاً پهنی داشت که از کاست های امروزی خیلی عرض بیشری داشت را روشن کرد و گفت بخوان! من هم شروع کردم از اباالفضل این شعر را خواندم:«شمر لعین و بی حیا، هی هی از این حیای تو، لعنت ایزدی بود بر تو و بر وفای تو.الی آخر» آقای حسینی صورتم را بوسید و بعد از ضبط صدای من یک سکه ده ریالی به من داد و گفت: اسم این دستگاه حبس صداست _در حقیقت همان ضبط صوت امروزی_ و گفت من هر وقت بیام باید برام بخونی» گفتم: چشم .و اینکه بگویم اولین کسی که ضبط صوت ریلی را به مزینان آورد ایشان بود وگرنه شاید دو سه دستگاه رادیوی آندریا با آنتن های چوبی بالای بام وجود داشت که پدر من از شاهرود یک دستگاه خریداری و آورده بود .

برادرم یداله کامیون داشت جوانی بسیار فعال در دهه های سی و چهل با کامیون به تهران رفت و آمد داشت و آقای حسینی همراه برادرم از تهران آمده در کل منطقه مزینان دو دستگاه ماشین ببشتر نبود که در بخش دیگری به پیدایش ماشین در مزینان خواهیم پرداخت.

بعد از گذشت مدت زمانی آقای حسینی دوباره درهمان منزل مهمان شد و باز هم از من خواست که بخوانم .این مرتبه یک دستگاه بلندگوی دستی که نظیرش در مزینان وجود نداشت آورد و گفت توی بلندگو بخوان!  من هم ذوق زده می خواندم. وی بر صدای نازک من‌ اشک می ریخت که می خواندم:« فغان آه از این کوفیان بی ایمان.. زدند  تیر به چشم من ای مسلمانان الی آخر».

در این زمان مدرسه علمیه مکان اصلی علی اکبری بود بلندگو تحویل استاد ابراهیم طاهری بود و حاج شیخ حبیب اله عسکری دست مرا می گرفت و بالای بام طاهری اذان می گفت و چون عاشق هم بود عاشقانه اذان می گفت! کم کم همین بلندگو داخل خیابان استفاده می شد و صدای خوبی هم داشت. پدیده جدیدی در صوت آن زمان بود که امروزه در مصارف کارهای کاسب دوره گرد استفاده می شود.

✍️بهر حال هیئت محترم علی اکبری تابلوی خود را نصب کرد و به مرور زمان تکیه را ساختند در زمان تاسیس علی اکبری، جوانان راهی تهران می شدند و کاسبی نموده و بعد از کسب سرمایه بر می گشتند و در این گونه کارها مخصوصا هیئات بی دریغ بذل و بخشش داشتند و رفته رفته یک سالن زیبا ساخته شد که مانند تمامی هیئات مزینان چند مرتبه دستخوش تخریب و مجدداً ساخته شد تا به امروز.

مداحان علی اکبری هم حاج اکبر ملایی، کربلایی ابراهیم ولیعهد،علی کربلایی علی اصغر، حاج اکبرکربلایی عباس و حاج قربانعلی و حاج شیخ حبیب اله عسکری و حسین ملاحسن هراز گاهی و بعد از انقلاب چهره های بسیاری مانند آقاسیدعلی حسینی و آقایان ملایی و معلمی  به این جمع افزوده شد.

 مدیریت آقای حسینی تقریبا مرهون افکار حاج محمدعلی فصیحی بود در گذر زمان حاج محمدجعفری ، حاج عباس اسلامی و اکبر رضوانی  سکاندار بودند و هیئت با تشکیلات بسیار عالی که درزمان فعلی با مدیران خوب و خانواده های جلالی پور و کلیدداری جناب حسن کوشکی اداره می شود . افراد بسیاری در جهت ساخت این بنای عظیم و ارزشمند همکاری داشته اند. و در همین ارتباط یادی کنیم از خادمینی همچون مرحوم حاج عباسعلی رضایی فر، کربلایی حسن رضوانی و حسین بازرگان

شایدبتوان نوحه و روضه رابدون بلندگو اقامه کرد یا تعزیه های داخل خیابان ولی مجلس عاشورا آن هم درمزینان قدر مسلم نیاز به یک صدای بسیارقوی دارد. در گذشته تا اواخر دهه چهل بلندگویی وجود نداشت و تعزیه خوان مجبور بود نهایت سعی خود را تا پایان نقش خود داشته باشد تا دچار گرفتگی حنجره و افت صدا نشود .بویژه در دو نقش حرابن ریاحی و قمربنی هاشم(ع) که بایداسب تازی کنند و قدرت خویش را به رخ حریف بکشانند.

اینکه بعضی تعزیه خوانان قدیم صدایشان کمی خش داشت بدلیل همین فشارهای مضاعف بر حنجره ایشان در دهه های گذشته بود .اما امروزه با ظهور دستگاه های صوتی در سراسر دنیا و به خصوص مزینان شاهد حضور افراد با کیفیت همین دستگاههای صوتی هستیم به برکت این دستگاهها خوانندگان بسیاری نیز ظهور کرده اند که اگر کوچکترین خللی در سیستم یا برق وارد آید خواننده می ماند و نمی تواند بخواند. کمی به این موضوع بیاندیشید که در گذشته با همین جمعیت در همین میدان چه می کرده اند. فقط تنها سکوت مردم و عدم آلودگی صوتی باعث شنیدن اصوات می شده والسلام.

در حدود نیمه دوم دهه چهل بلندگوی دستی از هیئت محترم علی اکبری کمی به مجلس رونق داده بود.بعد از آن دستگاهای لامپی نقره ای رنگ که بخاطر نبودن برق با باطری های یک ونیم ولتی به تعداد هشت عدد باطری بزرگ که جمعا دوازده ولت می شدکار می کرد بعدها باطری ماشین به کمک این سیستم صوتی آمد و با آمدن برق منطقه ای سیستم ها تغییر کرد بلندگوهای فاراتل و تقریبا صوت عاشورا در آن زمان خوب بود.کسانی مثل حسن کوشکی، سیدمحمدسیدقربان، غلامرضا کربلایی رمضانعلی، حاج عباسعلی ابراهیم ، حسین محمدی، حاج اصغر و یداله و مهدی دیمه با همان دستگاه ها مجلس را اداره و میکروفون را به سرعت از این تعزیه خوان گرفته و سریع به دست نقش مقابل می رساندند. اما بعد از انقلاب سیستم جدید اکوهای لامپی که وارد مجلس شد تعزیه خوانان راحت تر شدند. هرچند آنان بر همان روال گذشته و بنا به عادت باز هم با صدای بلند می خواندند.کم کم دستگاههای الکتریکی تمام لامپی که زمان بسیاری می خواست تا گرم شود تبدیل به نیمه لامپ ونیمه ترانزیستور شد سپس  تبدیل به الکترونیک شد و کمی بعد دیجیتال به بازار آمد و بنده به لحاظ اینکه تعمیرکار لوازم صوتی و تصویری بودم اطلاعاتی داشتم و در صورت نیاز در خدمت مجالس و محافل.

در آغاز دهه شصت آقای احمدزنده دل تلاش بسیاری داشت تاصوت مزینان ارتقاء پیدا کند  و قرار بود به لحاظ عظمت مجلس عاشورای مزینان سه دستگاه رادیویی در استان توزیع گردد که یک نقطه آن مزینان بود اما مرحوم دکتر راه چمنی نماینده وقت در مجلس شورا به منطقه جوین بردندو الله اعلم! خلاصه اینکه بوق ها کنار گذاشته شد و باندهای صوتی سال به سال و میکروفون های بهتر بیشتر شد. و الحمدلله رضایت مردم و تعزیه خوانان جلب گردید.درهمین رابطه عزیزانی از نسل جدید در کنار آقای زنده دل که الحق تلاش بسیاری دارد  به کار مشغول شدند و آقای علی اصغر مزینانی علیرضا مهندس و محمدرضا محمدی باتجربه و تخصص باعث رونق صدای مزینان شدند.

در آخرین سال تعزیه که مصادف با بروز ویروس منحوس کرونا بود با همت آقای رضا محمدی و کمک خیرین با تبلیغ شاهدان این سیستم به نحو بهتری ارتقاء یافت بطوری که همه مستمعین روز قتل شهدای کربلا آنقدر از صوت راضی و خوشحال بودند که گویا چشم زخمی مجلس را بر هم زد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️عاشورای مزینان جدای از بحث عزاداری و تعزیه خوانی  یک آئین به یادگار مانده از اسلاف و گذشتگان ما مزینانی هاست که اگر بگوییم از اولین های اجرای این آئین در ایران است گزاف نگفته ایم چرا که نسخ به جا مانده از پیشینیان و خاطرات پدران ما از نوع تعزیه خوانی هنرمندان این رشته در مزینان خود گواه این ادعاست نسخه هایی که سینه به سینه و نسل به نسل گشته تا امروز فرزندان آنان راه پدران خود را به خوبی ادامه دهند و شاید بیش از شش قرن است که این نسخه ها یعنی از زمانی که ابن‌حسم قهستانی خوسفی که  در سال 830 خاوران نامه را سرود و یاروضة‌الشهداء نوشته کمال واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 910) به عنوان نسخه های اولیه تعزیه خوانی  که توسط مداحان و ذاکران آل الله علیهم السلام و مقتل خوانی و در روضه خوانی از آن استفاده می کردند و می نمایند به مزینان نیز رسیده است و در تعزیه ی این دیار تاریخی نمود پیدا کرده و از دوران حکومت صفوی که زمان تحول و شکل گیری  مراسم شبیه خوانی در ایران به طور رسمی می باشد و در دوران قاجار که چند نفر از زنان دربار قاجاری به مزینان پناهنده می شوند تعزیه روز عاشورا هم رسمیت پیدا کرده و همچنان ادامه دارد.

🔹تاریخ اصلی تعزیه خوانی در سوگ شهادت امام حسین (ع) را بعضی از محققین به دوران دیلمیان پیوند می دهند ولی اغلب این محققین و تعزیه پژوهان سبک و سیاق عزاداری هماهنگ را از دوران آل بویه در قرن چهارم هجری ذکر می کنند که معزالدوله از حکام آل بویه  دستور می دهد از اول تا دهم محرم را در بغداد تعطیل کنند و به عزاداری مشغول شوند. دسته های سینه زنی و زنجیر زنی در بغداد و کم کم در شهرهای دیگر شکل می گیرد. در مراحل بعدی حول تعزیه آوازهای دسته جمعی کم شده و واقعه خوانها به تنهایی اشعار را برای مردم می خواندند و سنج و طبل آنها را همراهی می کرد. در مرحله بعدی آوازهای دسته جمعی کمتر شد و نشانه‌ها بیشتر‌ و یکی دو واقعه خوان نیز به آنان اضافه شدند‌که واقعه را برای تماشاگران نقل کرده و سنج و طبل و نوحه آن‌ها را همراهی می‌کرده است‌. چندی بعد به جای نقالان‌، شبیه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند که با شبیه‌سازی و نشانه‌های نزدیک به واقعیت می‌آمدند و مصائب خود را شرح می‌دادند. مرحله بعد گفت‌و‌شنید شبیه‌ها بود با هم و بعد پیدایش بازیگران‌.اما آنچه مسلم است اوج تکامل تعزیه در دوره ناصرالدین‌شاه (1264- 1313) بود. چرا که به تعزیه علاقه فراوانی داشت و ساخت تکیه دولت موجب شکوفایی این مراسم می شود و تعزیه خوانان دولتی ! زیر نظر معین البکاء به تعزیه خوانی می پرداختند...

🔹تمامی این برنامه ها نه تنها در مزینان  به فراموشی سپرده نشده بلکه پویاتر و جدی تر برگزار می شود. برگزاری مراسم عزاداری  سینه زنی و زنجیرزنی در چهار هیئت(حسینی، ابوالفضلی،علی اکبری و علی اصغری)  و بیش از 10 تکیه از اولین شب محرم ، حرکت دسته های عزاداری سینه زنی و زنجیر زنی از شب ششم در بازار مزینان با نواختن طبل و سنج های متعدد، اجرای مراسم شبیه خوانی از روز اول محرم تا روز عاشورا، مراسم دسته جمعی سینه زنی موزون با عنوان سینه ی دوره، قمه زنی در سالهای قبل، برداشتن کُتَل و عِماری و عَلَم و نعش در روز عاشورا که تداعی اجرای مراسم سوگ سیاوش در دوره ی قبل از اسلام و پس از شهادت امام شهیدان است به همراه آئین نخل گردانی نشان از تاریخی بودن آئین سوگواری در مزینان است و گاه با افزوده شدن مراسمی دیگر  مانند مراسم روز یازدهم و حرکت کاروان اسرای کربلا که یاد آور شبیه خوانی در قرن چهارم می باشد که در ابتدا  نعش هایی را به عنوان شهدای کربلا شبیه سازی می کردند و تعزیه خوانان بدون دیالوگ و تنها به نقل خوانی اکتفا می کردند در روز یازدهم نیز جمعی از جوانان  مزینانی با همراهی هنرمندان تعزیه خوان به بازسازی این واقعه بدون دیالوگ و تنها با مداحی و روایت گری یکی از مداحان می پردازند...

✍️هرچند نمود اصلی تعزیه در مزینان محرم است اما در ایام شهادت بعضی از ائمه علیهم السلام مانند امام رضا(ع)و امام علی (ع) و امام حسن (ع) مجلس شبیه خوانی در این دیار تاریخی برگزار می شود و مدتی است به همت هنرمندان مزینانی زمان حضور امام هشتم در مزینان و سرزمین مرو به صورت یک مراسم شبیه سازی می شود.

قصد ما در این نوشته ؛ تاریخ نگاری و یا تعریف و تمجید از این مراسم نیست اما برای آشنایی ذهن مخاطبان گرامی غیر مزینانی مجبوریم به این نکات اشاره کنیم تا اگر روزی خواستند به تماشای یک مجلس خوب شبیه خوانی بروند بدانند مزینان و مزینانی با آغوش باز از آن ها استقبال می کنند و هر مزینانی خود را خادم زائر شایسته ی امام شهیدش می داند و او با فراغ بال می تواند گوشه هایی از مصائب اهل بیت علیهم السلام را به تماشا بنشیند و با ریختن اشکی بر این مصیبت خاطر خود را تسلی دهد چرا که معنای اصلی تعزیه  یا تعزیت همان تسلی دادن خاطر است.

گفتیم که تعزیه خوانی مزینان تنها یک مجلس صرف شبیه خوانی نیست و از آن به عنوان یک مراسم آئینی یاد کردیم آئینی که از ابتدای محرم آغاز می شود و در روز عاشورا به اوج خود می رسد. این مراسم ماندگار حتی در دوره ی رضا خان میرپنج  که سعی می کرد به بهانه های مختلف آن را خاموش کند با شکوه خاص برگزار می شد .

سرهای به یغما رفته ای که در تعزیه ی روز اربعین به نماد سرهای شهدای کربلا بر نیزه می گردید و یا در دربار یزید نشان داده می شد و نخل چوبی که اکنون در قالب آهنی  است بر دوش صدها عاشق دلباخته حمل می شود نشان از همان دوران است که هیچ قدرتی حتی جریانات جوّی و آب و هوایی نتوانسته جلوی برگزاری تعزیه ی روز عاشورا را در مزینان بگیرد.

نقل است که یکی از فرماندهان شاهنشاهی در عاشورا مأمور می شود تا جلوی تعزیه خوانی و عزاداری مزینانی ها را بگیرد اما وقتی خود این مجلس را مشاهده می کند کلاه از سر برمی دارد و پای برهنه به دنبال نخل می دود و حتی به سمت قمه زنان می رود و قمه را از دست یکی از آنها می گیرد و چند ضربه به سرش می زند...

ذکر این خاطره خالی از لطف نیست که چند سال پیش باران از روز تاسوعا شروع به باریدن کرد و همه براین باور بودند که یا تعزیه برگزار نشود- مانند بعضی از روستاها که روز بعد به شبیه خوانی پرداختند- و یا اینکه حداقل نخل را بر دوش نگیرند چون گل و لای مسیر مزینان تا مزار امام زادگان بهمن آباد را فرا گرفته بود و عزاداران باید از میان این راه پرخطر عبور کنند . صبح زود زنده یاد حاج حسین مزینانی مسئول نخل  در جلوی درب یخدان- محل نگهداری نخل عاشورای مزینان - ایستاده بود و گفت : اجازه نمی دهم نخل را بردارید چون ممکن است سقوط کند و کسی آسیب ببیند . اما مگر می توانست حریف مردان کویربشود  کسانی که تمام وجودشان آن روز حسین (ع) بود  و او خود از شب گذشته با آنکه وضعیت جوی را دیده بود با فرزندان و بستگان و دوستانش ساعت ها به آماده سازی آن پرداخته بود. حاملان نخل بی اعتنا به فریادهای خیرخواهانه عمو حسین ، حسین گویان به داخل یخدان هجوم آورده و نخل را  بر دوش گرفتند و عجیب تر از آن فریاد ؛ یاحسین یاحسین زنها بود که زینب وار در پشت سر آنها قرار گرفتند و این نماد کعبه یا کجاوه و خیمه گاه را تا مزار همراهی کردند و هرگاه نخل در معرض سقوط از روی دوش فرزندان مزینانی قرار می گرفت فریادها و استغاثه ی این بانوان که با تمام توان "حسین" را به استمداد می طلبیدند نیروی دیگری به آنان می بخشید . موج افتادن و برجا ماندن کفش ها در گل و بی خیال که پا برهنه باید راه پر از خار و سنگ و گل را بپیمایند تصویری فراموش نشدنی بر جای گذاشت که همین واقعه توسط هنرمند توانا آقا سیدرضا مهری که هرسال به شکار لحظه ای ناب در عاشورای مزینان حاضر می شود توانست جایزه ی اول جشنواره ای را از آن خود بکند..

سال 1399و 1400تنها سالهایی بوده که ویروس منحوس کرونا داغی سخت بر دل مردم این دیار باقی گذاشت و علی رغم اصرار جوانان و بسیاری از شیفتگان مکتب حسینی اما بنا به تأکید و توصیه متولیان سلامت و بزرگان مزینان مراسم تعزیه خوانی تعطیل و به جای آن در میدان عاشورا گردهم آمدند و با رعایت شیوه نامه های بهداشتی دقایقی به عزاداری پرداختند. این قصه ی پر غصه همچنان ادامه داشت تا اینکه با سیر صعودی و شتاب تزریق واکسن توانستیم در سال 1401 شاهد برگزاری مراسم پر شور عاشورایی باشیم....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

💠خاطره ی خواندنی از زنده یاد عمو حاج غلامحسین مزینانی( آفاق)

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ پر واضح است که همه ی انسانها فطرتاً شادی را دوست دارند و به کارهایی که موجب فراهم‌کردن شادی و نشاط دیگران می شود علاقه دارند و نیز از آن استقبال می کنند چرا ‌که شادبودن و شادی آفریدن امری است فطری و غریزی که در نهاد هر انسانی وجود دارد لیکن شدت وضعف دارد.

از این رو دین نجات بخش اسلام پیروانش را به مسرت زیستن توأم با نشاط تشویق و ترغیب می کند. همچنانکه پیامبر اکرم وائمه معصومین صلوات ا... علیهم همواره لبخند برچهره داشتند وبا گشاده رویی و حالتی بشاش با مردم برخوردمی کردند.
 در روایات اسلامی آمده که رسول خدا(ص)  به هنگام سخن گفتن حتی در حالت عادی و طبیعی تبسم بر لب داشتند.

در کتاب نفیس نهج الفصاحه حدیث  ۱۶۰ می خوانیم:خداوند فردی را که شوخی طبیعی می کند و در مزاح خود راستگوست مؤاخذه نمی کند.
و نیز حضرت امیر (ع) می فرماید: خوشرویی احسانی است بی هزینه  (غررالحکم و دررالکلام: حدیث  ۱۵۰۳)

اساساً مردم خونگرم مزینان از لحاظ خصوصیات اخلاقی نوعاً مردمانی خوش بزم و خوش مشرب واهل دل اند ضمن اینکه به هنگام شوخی مراقب چار چوب ها و شئونات اخلاقی هستند و سعی دارند تا از به کار بردن الفاظ بد و دور از اخلاق اجتناب کنند تا جنبه ی غیبت نداشته باشد و فضا را صرفاً به سمت و سویی بکشانند  که با بیان مطالب طنز موجب خنده وشادی و در نهایت انبساط روحی ودل بازی اطرافیان خویش شوند.

 یکی از چهره های بذله گوی مزینان که همواره سعی داشت تا دمی را غنیمت دانسته و دیگران را شاد و سرحال و قبراق کند زنده یاد« حاج غلامحسین آفاق» بود که مطالب وخاطرات طنز و خنده دار را بازگو می کرد ومهم تر ازهمه اینکه آنچه که می گفت فی البداهه بود که این خود‌نوعی هنربه شمار می رود که در کمتر اشخاصی می توان سراغ داشت مضافاً این که دراین رابطه ید طولا وتبحر فوق العاده عجیبی داشت به طوریکه زبانزد خاص و عام بود.

◀️ گفته شده که در سالهای دفاع مقدس وقتی نیروهای متجاوز بعثی برخی از شهرهای ایران را بمباران و موشک باران می کردند ومردم ناگزیر می شدند تا برای مدتی کوتاه به اماکن دور دست و خارج از بُرد موشک ونقاط ایمن از بمباران هوایی  بروند چند خانواده از اقوام آن روانشاد به مزینان می روند تا برای چند روزی مهمان وی باشند.

در یکی از این روزها در حین صبحانه خوردن که درضمن همه ی بند و بساط صبحانه از شیر و کره و پنیر و نیمرو و نان داغ و تازه آنهم در سفره ی مجهزی به وسعت طول اتاق فراهم و مهیا بوده ونیز آن مرحوم سرگرم پذیرایی پای سماور ؛ یکی از مهمانان رو می کند به حاج غلامحسین و می گوید :عمو
حاج غلامحسین : جان عمو
مهمان: در نظر دارم مشورتی با شما کنم.
حاج غلامحسین: موجب مباهات است خواهش می کنم بفرمایید.
مهمان: فکر می کنم که : چنانچه خانه و دیگر وسائل و ملزومات را در محل سکونت  بفروشیم واز این راه پول و پله ای فراهم کنیم وسکونت را به مزینان انتقال دهیم  و مثل شما از هوای سالم و پاک و آسمان صاف وتمیز و مطبوع و بدون آلودگی همچنین مواد غذایی طبیعی وارگانیک مثل شیر وکره و عسل وتخم مرغ رسمی و پنیر وماست محلی و گوشت ومرغ ونان طبیعی و.... استفاده کنیم تا معنا ومفهوم زندگی را برای چند صباحی هم که شده بهتر درک و لمس کنیم خواستم نظر مبارکتان را در این مقوله جویا شوم که آیا به صلاح می دانید یا نمی دانید؟
حاج غلامحسین:  هرچند فرمایش تان دقیقاً منطقی است اما توصیه می کنم هرگز چنین فکری را نه تنها عملی نفرمایید بلکه اساساً به مغزتان راه ندهید.
مهمان: چرا و برای چه عمو جان؟
حاج غلامحسین: آهان! جانم که شما باشید؛ این که می بینید همه چیز خدا را شکر در سفره از انواع اطعمه و اشربه و همین گونه شام وناهار مفصل ومیوه های رنگارنگ ودیگر تنقلات و نعمات موجود‌ و فراهم است گمان نکنید که در طول سال  این بند و بساط بر همین منوال است و نیز روزگار بر وفق مراد بلکه تمام این اوضاع و احوال فعلی که مشاهده می فرمایید از شما چه پنهان که از طریق قرض و قوله فراهم وتدارک دیده شده وبه محض اینکه شما گرامیان تشریف ببرید به محل سکونت تان نا گزیرم تا بیلم را روی دوشم بگذارم و در صحرا از صبح تا شب خون و عرقم یکی شود تا آیا پس ازگذشت ۶ ماه کار وتلاش شبانه روزی موفق شوم قرضم را ادا کنم یا موفق نشوم..

به عبارت بهتر؛ عموجانم الهی تصدقت گردم و الهی فدااایت شوم: واقعیت امر این است که در حال حاضر صدام لعنتی بمب ها و موشک ها را تو خانه ی من  و روی سر من اِنداخته نِه شهر و خَنِه ی شما !!! آره عزیز دلوم؛ قربونت رِوُم الهی ور دورت بِگردوم الهی😄

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۹
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️از دیگر هنرمندان کهن دیار مزینان که در اغلب هنرهای نمایشی و تجسمی فعالیت داشته و دارد استاد حسن صدیقی مزینانی است که در شعر ،خوانندگی، خطاطی و نقاشی سرآمد است.

شاعر،⚘
خواننده،⚘
آهنگساز،⚘
ترانه سرا ،⚘
نقاش،⚘
خوشنویس...

🔹او 25 مهرماه 1332 در خانواده ای عاشق و شیدای اهل بیت علیهم السلام که همگی از خرد و بزرگ آن در تعزیه سرور و سالار شهیدان خدمت می کنند به دنیا آمد و خیلی زود پاسخ اعتماد پدر و مادر را داد و پس از تحصیل در دانشگاه و دانشسرا شغل شریف معلمی را برگزید و سال های متمادی همراه با همسر فرهنگی اش علاوه بر مدیریت دبستان شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی  به تدریس نیز مشغول بودند و جالب آن که به اصرار و جدیت او دبستان مزینان به نام این عالم بزرگ مزین شد.

🔆اخذ مدرک کارشناسی ادبیات  فارسی دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار.  اخذ مدرک عالی خط انجمن خوشنویسان سبزوار.خواننده ی موسیقی پاپ و ایرانی . عضویت انجمن ادبی اداره ی ارشاد اسلامی و انجمن شعرای اسرار سبزوار. شرکت در نمایشگاه بین المللی خراسان رضوی با آثار نقاشی.شرکت در کنگره ی بزرگداشت فردوسی و قرائت اشعاری در ثنای خداوند متعال و مدح فردوسی ، اجرای ترانه های مختلف در شبکه ی تلویزیونی خراسان رضوی و... گوشه ای از فعالیت ها و مدارج علمی و هنری این هنرمند توانای مزینان است.

🔹اگر بر روی دیوارها ی قدیمی مزینان به خوبی نگاه کنید شعار نوشته هایی را می بینید که  کهنه گی آن به لحاظ قدمت به وضوح دیده می شود و این یادگار اثر استاد حسن صدیقی است که در دهه ی شصت ضمن تصدی مدیریت مدرسه ، در پایگاه بسیج مزینان نیز فعالیت گسترده ای داشت.

🔹سبک خواندنش همانند زنده یاد محمد نوری (خاص)  است .

-- استاد حسن  صدیقی در لحظه خاکسپاری استاد نوری در بهشت زهرا(س) یکی از ترانه های جاوید محمد نوری( در روح و جان من. می مانی ای وطن) را خواند و مورد استقبال حاضرین قرار گرفت .
--استاد صدیقی  اوج دوران جوانی اش را در مدارس و سپاه و بسیج و اکثر اجراهایش با استاد بهروز عرفانی نوارنده کم نظیر کیبورد در دهه ی ۶۰و ۷۰بوده است .

💠داغ جوان و مرگ زودهنگام فرزند عزیزش محمد مهدی هرچند برای او سخت و دشوار است و چین و چروک این غم بزرگ صورت پر طراوتش را شکسته تر نشان می دهد اما این چهره ی ماندگار هنری در کاشانه ی خویش کارگاهی هنری آماده کرده و امیدوار است هرچه سریعتر اماکن دیدنی و تاریخی مزینان را نقاشی و تقدیم مردم زادگاهش نماید او در این کلبه ی هنری خویش و در تنهایی شاعرانه اش به خلق شعرهای زیبا که حکایت از آشنایی کاملش به آرایه های ادبی و سبک های مختلف شعر کلاسیک و نو است می پردازد که گوشه هایی از آن در شاهدان کویر تقدیم شده و می شود.

🌴از اشعار زیبای اوست:

با تیشه ی شیشه سنگ را بشکستن
با باد پلی به روی دریا بستن

با تختِ شهینِ پرنیان و اطلس
بر پشت رباب آسمان  بنشستن

با پَرِ خیال سعد،با باد سحر
از نای چو مرغی زحصارش جستن

بر شانه ی نازک نسیم دریا
بنشستن و از هزار دامی رستن

با دست شکسته پای خسته بستن
بتوان ، نتوان دهان مردم  بستن

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۹
دی
۰۱

 

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️گاه جمعیتی از جوانان و پیران همانند اعراب خوزستانی حلقه هایی را تشکیل می دهند و در حالی که کمر همدیگر را با دست چپ گرفته وبا دست دیگر بر سینه می کوبند و متحد جواب گروهی را که می گویند حسن و چون سنگین اجرا می شود توگویی که آنها می گویند حساو* پاسخ می دهند حسین و باز گروه می گوید: شهید و همگی فریاد می زنند حسین واین نقشها ادامه دارد و گروهی دیگر دم را می گیرند و می گویند: حیدر .
 جمعیت: علی .
گروه: سقای تشنه کامان.
 جمعیت: ابوالفضل ابوالفضل .
گروه: آب آور یتیمان.
جمعیت : ابوالفضل ابوالفضل.
در زمان جنگ و دهه ی شصت به ابتکار بعضی از مداحان شعاری دیگر وارد این مراسم شد و با همان آهنگ گروه سینه زنان می گفتند: یا حجت بن الحسن
جمعیت: ریشه صدام بکن
یا زمانی دیگر
گروه: یا حجت بن الحسن عسکری
جمعیت: ریشه ی صدام را بکن یا علی

در زمانی که حاجیان به دستور پادشاه عربستان در منا قتل و عام شدند شعار سینه دوره ما هم تغییر کرد
گروه: تبت یدا ابی لهب
جمعیت: بریده باد دست فهد
و در این زمان مردم در همین حلقه ها امام زمان(عج) را با همان ترتیب سینه زنی صدا می زنند
گروه: یا حجت بن الحسن
جمعیت: عجل علی ظهورک

پیشتر مداح اهل بیت علیهم السلام حاج حسین محمدی در سلسله مطالب روزی روزگاری اشاره کرد که: «حرکت دورانی سینه دوره در جهت خلاف عقربه ساعت یعنی برگشت زمان  به گذشته و ما دوباره از کربلای حسین ابن علی آغاز می کنیم و می گوییم فاطمه، حسن، حسین! »
 
و این شور و سینه زنی دوره تا شب عاشورا ادامه دارد و هر روز تعداد نفرات و حلقه ها بیشتر می شود و اشعار در این شب کمی تغییر می کند. گروه سردسته می گویند:
چه شور و شین است امشب .
سینه زنان پاسخ می دهند :
قتل حسین است امشب
و باز اشاره کردیم  پس از سینه ی دوره ، شبها در هیئات مزینان مراسم نوحه خوانی و روضه خوانی دایر می شود و شرکت کنندگان در مراسم که همگی به جز میهمانان عضو رسمی هیئت هستند  اطعام می شوند .

 در شب عاشورا اشعار هیئات مزینان هم تغییر می یابد پس از نوحه خوانی در جایگاه که از شب هفتم تمامی هیئات در آنجا اجتماع می کنند زنجیرزنان هیئت علی اکبری که اغلب جوانان هستند طبل و سنج زنان دو دسته می شوند و دسته ی اول با شور می خوانند :
 امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
 صبح فردا تن او زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

دسته ی دوم پاسخ می دهند:
زینب از داغ برادر به سرو سینه زنان
چون بود بی کس وبی یار شه تشنه لبان
مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

و در آخر هردم یک نفر فریاد می زند : مظلوم یا حسین(ع)
همراهان نیز جواب می دهند: حسین(ع)

سینه دوره در شب عاشورا هر لحظه شور می گیرد گاهی در تکیه بالا و گاهی در هیئت ابوالفضلی و حتی مقابل یخدان جایگاه نخل و خلاصه آنکه در این شب از گوشه گوشه مزینان نوای یاحسین تا صبح شنیده می شود.

منزل حیدری ها در مقابل هیئت علی اکبری نیز شاهد اجتماع بانوانی است که گرد هم جمع می شوند تا قنداقه علی اصغر(ع) و تابوت شهدا را برای مراسم عاشورا آماده کنند و در همین حین مداحی قنداقه را به دست می گیرد و با شور و حال خاصی برای او لالایی و سپس ذکر مصیبت می خواند.

شروع مراسم عاشورا نیز در صبح با همین حلقه های اتحاد یعنی سینه ی دوره است که از ابتدای بازار مزینان به سمت تکیه بالا آغاز می شود و خادمان و حاملان نخل نیز در میدان امام حسین(ع) گرداگرد این نماد تعزیه کویر به سینه زنی می پردازند...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۹
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️و اما در ادامه مبحث هیئت ابوالفضلی مزینان رسیدیم بجایی که تصدی هیئت در غیاب مرحوم حاج آقای توکلی و حتی با حضور ایشان به خادم العباس آقای حاج حسن ناطقی واگذار گردید . اما از آنجا که افراد دوست دارند نامشان گم نشود و نسل های آینده یادی بنمایند و شیوه خوبی هم هست سعی بر وراثت داشته اند تا در هر برهه از زمان فرزندانشان میراث دار راه پدر باشند . اگر خوب دقت کنیم حتی روز عاشورا تمام سقایان ، افراد حامل نخل، مجلس گردانان، تعزیه خوانان و مداحان و تمامی افراد سعی بر ادامه راه پدرانشان داشته اند و مرحوم حاج آقای توکلی نیز بر همین طریق در ایام پیری از بین اعضای خانواده با توجه به اینکه همگی عاشق مزینان و دهه محرم بودند حاج محمد را به سمت این مسئولیت برگزید.

محمد انسانی نجیب و عاقل و تحصیل کرده و با حجب و حیا، علی رغم میل باطنی این سمت را پذیرفت ضمن اینکه آنچه تجربه از پدر به آموخته و اندوخته بود در کنار حاج حسن آقای ناطقی در این راه گام نهاد و لباس نوکری امام حسین(ع) در بارگاه قمربنی هاشم(ع) را به تن کرد . افتخاری که شاید نصیب هرکسی نشود.

بعضی شوخی ها گاهی جدی جامه عمل می پوشد بطور مثال زمانی که حاج غلامرضای توکلی فقط هفت سال داشت و در همان تیمچه به اهالی روضه امام حسین علیه السلام آب می داد عمه گلشاد محمدی دو دختر همراهش در مجلس نشسته اند . زهرا شش ساله و ربابه کمتر از یک سال داشتند. عمه گلشاد می گوید: پسرجان کمی آب به زهرا بده تا همین دختر بغلم را وقتی بزرگ شد به تو بدهم . مادر غلامرضامی گوید: چرا دختر بزرگ را ندهی که قول بچه شیرخواره را می دهی .همین شوخی اتفاق می افتد و روزی ربابه در سن نوجوانی مقداری آش نذری به خانه محمدعلی قصاب می برد و غلامرضای جوان همان ربابه را می بیند و دل باخته وی می شود و خواستگاری و الی آخر ماجرا که نتیجه آن سه پسر و پنج دختر که همگی عاشق و نوکر اهلبیت علیهم السلام می باشند و محمد ثمره این اتفاق مبارک است.

بهر حال صحبت از تاسیس هیئت بود. تیمچه متعلق به مرحوم حاج آقاحسین خواجوی بود و مرحوم محمدعلی قصاب پدر آقای توکلی با تصمیم راسخ برای خرید تیمچه جهت اقامه عزای قمربنی هاشم(ع) در مکانی ثابت و همیشگی بادست خالی وارد میدان شد. ابتدا با ثروتمندان آن روز مشورت کرد و برای خرید مکان فعلی وارد گود شد .حاج آقا حسین خواجوی هم چون فردی متشرع بود و امین مردم با توجه شرایط موجود قیمت ر اپائین آورد تا راه برای معامله هموار گردد‌.به این ترتیب معامله با قیمت بیست تومان قجری شکل گرفت. مرحوم غلامحسین نایب ، حاج محمدجعفر تاج ، شیخ ابراهیم مهدوی، ناظم الشریعه، محمدعلی قصاب، ملاغلامحسین، محمدعلی ناطقی، آقاحبیب اله، حاج احمد خواجوی و کربلایی قربان عطار و دیگرافرادی که دربخش قبلی اسامی آنان با کم و زیاد ذکرشد دست به دست هم دادند ولی مبلغ کامل نشد مرحوم حاج محمدعلی محمدی الباقی را پرداخت می کند تا فرزندانش نیز در این امر خیر شریک و نوکری امام شهیدان را داشته باشند.

تیمچه خانه های کوچکی داشت که همه بهم متصل بود و سقف آن خیلی بلند نبود. عزاداری برای اولین بار بنام حضرت عباس(ع) در دهه اول آغاز و اولین هیئت عزاداری بر پا گردید . مکانهای مذهبی دیگر مانند تکایا و مساجد بود ولی اینان شور دیگری در سر داشتند وگرنه موقوفه های حاجی خان بزرگ و شیخ ابوالقاسم خان صدیقی وجود داشت.

دهه اول و دوم که الان هم به لطف خدا این مجالس دایر میباشد و روزی در بخش دیگری به آن خواهیم پرداخت...

هیئت پیش از این در سالهای آخر در محل تکیه میان برگزار می گردید .کم کم مزاحمت های حکومتی آشکار شد. یک شب امنیه ای (مامورپاسگاه قدیم) به مزینان می آید و می گوید روضه خوانی تعطیل. اعضای هیئت جوانان دلیر و عاشق دین هرچه خواهش تمنا می کنند افاقه نمی کند. سر دسته می گوید: امشب برگزار کنیم تا فردا شب ببینیم چه می شود .

فردا شب مامور با اسبش می آید و متوجه صدای نوحه و روضه و سینه زنی می شود. حاج اکبر محمدی که جوانی بلندبالاست می گوید: امنیه بیاید داخل مجلس حسابی کتکش می زنیم . سردسته می گوید: من مامور را به داخل هدایت می کنم اگر پذیرفت فبها و اگر نپذیرفت من با کف دست به پیشانی می زنم و شما به بهانه سینه زدن در تاریکی چراغ آینه (نوعی چراغ قدیمی که گردسوز بوداما اطرافش با شیشه به اندازه ۲۰×۲۰محافظ داشت) را خاموش کنید و کتک مفصلی به امنیه بزنید و سپس همگی از هیئت خارج شوید.

این اتفاق می افتد و مامور بخت برگشته بدون اینکه کسی را بشناسد به خانه خودش بر می گردد ولی از شبهای آینده در مراسم شرکت می کند و دیگر مزاحم عزای امام حسین(ع) نمی شود .

✍️در اوایل دهه چهل غرفه ها تخریب و ساختمان جدید تاسیس شد و باز هم اعضای محترم به کمک مسئول وقت آمدند و هیئت شکل جدید به خود گرفت . در این ایام اعضای هیئت محترم حسینی که فقط دهه دوم عزاداری می کردند نیز به دهه اول آمده و مکان فعلی خریداری شد که با قید حیات به تاسیس هر دو هیئت حسینی و علی اکبری نیز خواهیم پرداخت.

و اما نوحه خوانی ها در مزینان رایج شد

سیداحمد یزدی از رسم و آیین یزد برای مردم سخن می گوید و سینه دوره راه می افتد. حرکت دورانی سینه دوره در جهت خلاف عقربه ساعت یعنی برگشت زمان به گذشته و ما دوباره از کربلای حسین ابن علی آغاز می کنیم و می گوییم فاطمه، حسن، حسین!
دسته ها راه می افتد و نوحه خوان اصلی داخل خیابان نوحه می خواند و دو نفر در سمت چپ و راست وی او را کمک می کنند تا کم نیاورد . ملا ابراهیم طالبی، ملاحسن حبیب، ملاحسن صدیقی ، ملا رحمت اله محمدی و ملاهای آن روز مجلس را گرم می کردند البته خیلی ها از قلم افتادند که در آینده ان شاءالله اشاره خواهیم کرد.

نظم هیئت به حاج علی اکبر محمدی سپرده شد و هیچکس روی حرف او سخنی نمی گفت. حالا در هیئت فرش وجود ندارد فقط دو قطعه نمد از منزل مرحوم محمدعلی توکلی می آورند و قسمتی از زمین مفروش می شود که به مرور زمان نمدها و گلیم ها و بعد از آن فرش دوازده متری توسط حاج علی اکبر محمدی و دیگر اعضای محترم هر آنچه نیاز بود آوردند و اگر کمبودی وجود داشت از خانه بزرگانی چون حاج علی اصغر محمدی و آقایان خواجوی و دیگر بزرگان و اعضای هیئت تامین می شود گاهی به صورت امانت و بعد هم جرأت پس گرفتن نداشتند و می بخشیدند به خود هیئت. چون معتقد بودند این هدیه به آستان مقدس قمربنی هاشم است.

پول زیادی در دسترس مردم نبود اما کمبودها به مرور خریداری می شود؛ چراغ توری پایه کوتاه و بلند، بهترین و بزرگترین سماورها، استکان و نعلبکی، قاشق و چنگال، ظرفهای دو نفری ،دوری های بزرگ تبدیل به یک نفری شد و برای اولین بار بلندگوی لامپی که با باطری کار می کرد و در هیئت حضرت ابوالفضل صدای روضه را بگوش مردم‌ می رساند:«روضه دایره هرکی مایله». و بعد از آن فرشها و دیگر لوازم سرازیر به این موسسه ارزشمند مذهبی شد .

در همان اوایل تاسیس هیئت یعنی دهه اول هزار و سیصد و کمی قبل از آن اساس تعزیه خوانی در مزینان شکل می گیرد. پیش از تعزیه بد نیست از کارهای عام المنفعه یاد کنم و اشاره به آب انبارها داشته باشم .
دو آب انبار که در اصطلاح مزینانی ها حوض گفته می شد در محدوده هیئت وجود داشت . یکی دقیقا زیر درب ورودی قدیم هیئت و با آب انباری که بسیار تمیز و شکیل بود پله های اول از سمت قبله و مابقی رو به شرق در سطح پایین تر و گودی کوچکی که شیر برنجی آن بسیار جالب بود .شبها از آب ینگه قلعه سیرآب و روزها رفع عطش زائران و مردم مزینان بود که متاسفانه این آثار باستانی ارزشمند هم تخریب شد . و دیگری کمی پائین تر به نام حوض غلام مراد که البته مصالح اولی خشت پخته و ساروج و حوض دومی تقریبا خشت پخته و گل بود .
امیدوارم همه آنانی که در جهت خرید و رشد هیئت تلاش کرده اند اعم از بنیانگذاران اولیه و ثانویه و خادمانی که هم اکنون خدمت می کنند آنها که زنده اند سلامت و آنان که به رحمت خدا رفته اند روحشان شاد باشد.

✍️بعد از اینکه همه اعضای محترم‌ آقای توکلی را به ریاست هیئت پذیرفتند چون که او خیلی جوان بود در کارها با حاج علی اکبر و حاج علی اصغر محمدی مشورت می کرد و این دو برادر از لحاظ مالی در خدمت هیئت بودند و در این میان چون که رحمت اله محمدی اهل قلم بود در خیلی از کارها هوای توکلی جوان را داشتند چرا که او داماد خواهرشان هم بود .رحمت اله نیز مداحی می کرد و اهل سخنوری بود. حاج علی اصغر قدرتمند از جهت مالی کلاته ای داشت بنام همت آباد .

یادم هست روزی مرحوم حاج شیخ حبیب اله عسکری روی منبر می گفت این هیئت بنام هیئت محمدی ها شهرت دارد . بعد از منبر پرسیدم :به چه دلیل این مطلب را فرمودید؟! گفت:« اگر محمدی ها نبودند من مشوقی برای ملبس شدن به لباس روحانیت نداشتم . وقتی لباس پوشیدم مورد حمایت این خاندان واقع شدم . چندین مرتبه از پاسگاه ژاندارمری برای خلع لباس من آمدند و اینان از من حمایت کردند.»

سخنان شیخ عزیزمان مرا بیاد شبی انداخت که هنگام غروب در منزل نشسته بودیم من حدود دوازده سال عمرم بود که مامور پاسگاه داورزن بنام عسکرزاده به منزل مان آمد و پدرم وی را تعارف کرد و بعد از صرف چایی و میوه-پدرم چون که ماشین کامیون داشت از شهر دست پر برگشته بود- و حسابی از رئیس پاسگاه پذیرایی کرد. سرکار بعد از کمی خوش و بش گفت: آمده ام شیخ حبیب را ببینم و برای خدمت سربازی اعزامش کنم. پدرم گفت: جناب عسکرزاده این ممکن نیست. سرکار مصمم بود تا شیخ را روانه خدمت نظام کند. پدرم گفت: حسین برو به آقای عسکری بگو بیاید ظمناً به عمو حاج محمدحسین بگو مهمان داریم بیا ساعتی بنشینیم . سریع رفتم‌ و اول به عمویم و بعد از نماز مغرب بود به شیخ گفتم پدرم منتظر شماست. پرسید: مهمان دارید؟ گفتم: بله فلانی است . خوب بیاد دارم شیخ کمی جا خورد حق هم داشت چرا که عسکرزاده مردی بد دهن و خیلی بی چاک دهن بود...شیخ پرسید: پدرت دیگر چیزی نگفت؟ گفتم: چرا گفت به شما بگویم نگران نباش. گفت: کس دیگری هم هست؟ گفتم: عمو حاج محمدحسین هست.
با هم وارد شدیم هنوز شیخ چایی را خورد عسکرزاده گفت: شیخ حبیب تویی؟! گفتند: بله. گفت: روی منبر چی گفتی؟ چرا برای اعلی حضرت بد گفتی؟ آمده ام که ببرمت خدمت! سربازی رفتی؟شیخ گفت: خیر ! گفت :باید بروی. شیخ گفت: من روحانی هستم .رئیس پاسگاه با تندی گفت: می برمت .پدرم گفت: سرکار یه کم ملاحظه کن.
من حسابی جا خورده بودم چون که می دانستم پدر و عمویم تن به این خفت نمی دهند که به مهمان عزیزی که خیلی دوستش داشتند بی حرمتی شود. ناگهان عمویم حاج محمدحسین با عصبانیت روی دو زانو نشست و گفت: سرکار مگر از جنازه ما دو برادر بگذری که شیخ را همراهت ببری .
شیخ عسکری آدم ترسوئی نبود لکن طرف انسان جسور و قدرتمندی بود. در گذشته یک رئیس پاسگاه خودش می برید و می دوخت .ولی همه مزینان و نه بلوک می دانستند محمدی ها باج بده نیستند.
سرکار عسکرزاده با پدرم نرمتر حرف می زد. عمویم عصبانی شده بود . مادرم پارچ آبی آورد تا بنوشند و آرام شوند .عمویم به شیخ عسکری گفت: پاشو بریم مگر ما بمیریم که تو را تحقیر و توهین کنند .
عسکرزاده که جاده ر ا گل دید سست شد و گفت: باید تعهد بدهی که دیگر روی منبر برای پادشاه بدگویی نکنی . این بار با لحنی آرام و دوستانه شام صرف شد و به خیر و خوشی گذشت و جناب حاج آقای عسکری(ره) به برادران محمدی همیشه نظر لطف داشت. بطوریکه وقتی پدرم از دنیا دیده فرو بست بدون دعوت آمد و گلایه کرد که چرا نگفتید . من مدیون محمدی ها هستم.بهر حال مشهور بود که آقای عسکری شیخ محمدی هاست .
ارادت محمدی ها به لحاظ حضور مداوم و خدماتی که داشتند در این هیئت از گذشته تا بحال بویژه که بیرق قمربنی هاشم دست این خانواده بوده است و شاهد بودم روزی پسرعمویم محمد حاج حبیب اله به هیئت آمد و جناب حاج حسن ناطقی زمان آخرین ساخت و ساز هیئت به ایشان گفت: هیئت بنام شما محمدی ها شهرت دارد لذا شماها باید در این موسسه باشید و پسرعمویم هم به زینبیه و هیئت قمربنی هاشم با کمک مالی ارادت خویش رانشان داد.
بهر حال جناب عسکری با مداحی و بعدها روضه خوانی مستمعین این موسسه را با صدای گرمی که داشت محظوظ و مستفیض می فرمود به طوری که محبوبیت خاصی نزد حاج شیخ قربانعلی شریعتی پیدا کرد و حاج آقای شریعتی هم به وی اجازه منبر می داد و بدین ترتیب آقای عسکری بجای حوزه نظام وظیفه با عنایت آقا امام زمان(عج) راهی حوزه علمیه شد.

سرمایه هیئت نزد حاج اکبر محمدی بود و اولین فرش دستباف را تقدیم هیئت کرد و شبهای محرم تا پایان دهه دوم روی چهارپایه ای می نشست و به مهمانان قمربنی هاشم خوش آمدگویی می کرد .ابتدا شام صرف می شد و سپس سینه زنی که این روال تا هم اکنون ادامه دارد.

هیئت مذهبی ابوالفضلی مزینان در دوره های مختلف به خصوص از دهه ی هفتاد به بعد نیز با تدبیر مدیران و هیئت امنا دستخوش تغییرات شد و درابتدای دهه ی نود نیز به طور کامل تخریب و ساختمان جدید و بزرگی در زمین آن بنا گردید که می توان گفت یکی از زیباترین و بزرگترین هیئات در منطقه است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۹
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️با سلام و آرزوی سلامتی برای شما بزرگواران که هر یک از شما شاخ و برگ درخت کهنسال و تنومند مزینان کهن می باشید. از مزینان به ظاهر کوچک اما ریشه دار.
در این نقطه از جغرافیای بزرگ ایران چه انسانهایی که در جغرافیای جهان ساکن شده اند و ما آنان را کمتر می شناسیم. مزینان کجا؟ترکیه، دبی ، ایتالیا، آلمان، ژاپن، مکزیک، استرالیا، کانادا، آمریکا، انگلیس و...کجا! بسی جای تعجب است در زمانی که خیلی از شهرهای بزرگ راه تهران را بلد نبودند مزینانی ها در کلن آلمان زندگی می کردند. چهار پزشک مزینانی در آلمان فرزندان و نوادگان مرحوم ذبیح اله خان مزینانی، در ایتالیا آقای حسین خواجوی و آقای ناطقی، آرمین محمدی و احسان سویزی نوه حاج محمدحسین محمدی ، دکتر آتوسا محمدی، مهندس مهران محمدی، لیلا محمدی، در انگلیس فرزندان احمد چوبینی مزینانی و خانم درخشان. در آمریکا فرزندان حاج حمید آقای خواجوی، دکتر مهدی شریعتی فرزند مرحوم حاج شیخ محمود، فرزندان سعیدخان خواجوی. در فرانسه نوادگان استاد شریعتی، مکزیک فرزندان کربلایی حسن رضا در ترکیه چندین خانواده که تعدادشان بسیار و زمان و حوصله بسیار می طلبد ...

روزی به مرحوم حاج حمید خواجوی گفتم: آیا در آمریکا بفکر و یاد مزینان هستید؟ اشک در چشمانش حلقه بست و گفت نقشه ای قدیمی از ایران بر بالای سرم به دیوار نصب کرده ام که سرم را به سمت ایران و مزینان می گذارم و می خوابم و همین طور مرحوم سعیدخان خواجوی که یادشان گرامی باد.
ای مزینانی که ریشه در کویر و شاخه در پنج قاره جهان داری کاش فرزندانت کسانی که در گهواره تو خوابیدند و امروز از دامان پر مهرت دور شده اند نقشه ای بر بالین خود داشتند و به یادت بودند. عزیزانی از مزینان در هندوستان و...
با تمام این پراکندگی؛ یک روز به عشق امام حسین علیه السلام اکثرشان در دامن سرشار از عطوفت و مهربانیت به بهانه عاشورا یک کنگره ی بزرگ تشکیل می دهند و تجدید دیداری دارند.
مزینان و خیابان وسیعش
مزینان است و تاریخ رفیعش
مزینان است و فریاد ضمیرش
شهید شمع گفته در کویرش.

عاشورا این میراث گرانبهایی که در ینگه قلعه دوتکیه ی بزرگ داشت و دو تکیه توسط مرحوم‌ حاجی خان بزرگ یعنی حاج آقا محمد بنا گردید که حیات هیئت و ساختمان هیئت محترم علی اکبری به همت مرحوم سیدحسن حسینی بعد از چندین سال در آن زمین بنا گردید مکانی بنام تکیه خرابه؛ و دیگر تکیه حاجی خانی در کوچه سرهنگ. هرکجا نام خان و خواجه می آید اکثرا به یادزور و ظلم و جنایت می افتیم اما در مزینان اکثر موقوفات و تکایا بنام امام حسین و یارانش از اموال خوانین و بزرگان مزینان بوده است .روحشان شاد...

و اما چگونگی احداث و ایجاد اولین هیئت بعد از مسجدجامع و تکایا در مزینان جدید

به گفته بزرگان و افراد مسن در این دیار کهن؛ روزی مرحوم محمدعلی قصاب و سالارعباس و حاج عباس رفیعی و آقا حبیب اله خواجوی و حاج آقا حسین خواجوی و آخوند ملا عبدالعلی و مرحوم کربلایی قربان عطار و چندین جوان دیگر تصمیم به ایجاد یک هیئت بنام ابوالفضلی می گیرند نزدیک محرم است دلها هوایی شده مجلس روضه خوانی بعد از مصیبت سیل برایشان لذت بخش است.اولین مجلس رسمی در منزل سالارعباس بر پا می شود اما هزینه دارد همه دست به دست هم می دهند ولی بازهم قند و چای و فرش کم دارند اینجا به مرحوم حاج محمدعلی محمدی رجوع می کنند او که حاجی و کربلایی هم بوده می گوید الباقی هزینه ها با من .حاجی محمدی وضع مالی خوبی داشته سه سهم آب مزینان و سه سهم آب ینگه قلعه سه مغازه و منزل فعلی حاج قربانعلی رفیعی متعلق به ایشان بوده . مرحوم کربلایی غلامرضای رمضان‌ می گفت او مردی مستجاب الدعوه بود. اگر کسی برای مشکلی به ایشان مراجعه می کرد دست رد به سینه ی او نمی زد.

هیئت ابوالفضلی دایر شد بعد از چند سال منتقل به منزل ملاحسین سلیمی و بعد محل مزار خرابه و بعد از آن کوچه پایین منزل مرحوم ناظم و منزل فعلی عبدالحسبن نیکوفر و بعد از آن تیمچه خریداری می شود همین مکان فعلی هیئت ابوالفضلی مزینان که غرفه،غرفه بود و در حیات این تیمچه چندین بوته انگور و درخت انار وجود داشت. حوض آب بسیارعالی و شیربرنجی آن با پله های آجری (خشت پخته).بعد از چند سال تخریب و بنای جدید آن حدود سال چهل و چهار ایجاد گردید و امروزه محل حاجت خیلی از دردمندان می باشد.بربالای سردر این خانه نوشته است
کس در این درگه نیامد باز گردد ناامید
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست

 

الحاقیه...

✍️خوب به یاد دارم ورودی هیئت ابوالفضلی طاقنما و سفیدکاری شده بود و سمت راست یک تختِ گلی و درب ورودی با رنگ سبز و میخ های گرد و دو حلقه و زنجیر و بالای آن تابلو سبزرنگ  ؛تاسیس ۱۳۰۷ هجری قمری با بیت"کس در این درگه نیامد بازگردد ناامید/گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
 شب اول ماه محرم حضور در هیئت شور و حال وصف ناپذیری داشت ماه مبارک رمضان  باتمام تعاریف قرآنی هیجان محرم را نداشت اشتیاق نونهالان و حضور در کنار بزرگترها و ترس از هرگونه حرکت نابجا از مدیر و مسئولین و ریش سفیدان  محترم باعث می شد تا یک هیئتی تمام عیار باشیم . خوش آمدگویی داخل شبستان  روی یک چهارپایه کوچک چوبی هیئت توسط حاج اکبر محمدی، برقراری نظم توسط حاج آقای توکلی؛ آب آوردن محمددائی کربلائی غلامرضا برای تهیه چائی و طبخ غذا از آب چشمه قنات مزینان؛ آشپزخانه سیاه و دیگ های بزرگ برروی اجاق گِلی در ضلع شمال شرقی و ثبت نام اسامی هیئت با خطی زیبا و خوانا بر دیوار آشپزخانه؛ فرشهای دست باف تبریز و مشهد و محلی؛قالیچه های بلوچی؛ سماوربزرگ هیئت روی میز؛ زحمات و خدمات دو نفربنام حسن که بعدها هر دونفربه حج مشرف شدند و حاج حسن ( حاج حسن ناطقی و حاج حسن کربلایی محمدعلی)دو وردست ورزیده در کناردائی کربلایی غلامرضا نوحه های بسیار سنگین و وزین مداحان محمدصدیقی؛ حاج اکبرکربلایی عباس و حاج قربانعلی عسکری و حاج حسین تاج و مرحوم ملاابراهیم طالبی و کربلایی عبداله و رحمت اله و چاوشی حاج محمدحسین محمدی و سیدنوراله و حاج میرزاحسن نجار و اوج هیجان در سینه زنی و غش کردن حاج حسین حسن عباس و پیراهن کندن علی اکبرخانه خودی و دیگر اعضای محترم با شعار "هرکه را عشق حسین برسربود عریان شود" و صدای سینه زدن ها که در هیئت بسیار محکم و عالی طنین انداز بود .سینه های سرخ شده بر اثر شدت ضربات دست گویا همه افسوس می خوردند و می گفتند ای کاش در کربلا بودیم تا یاریت می کردیم یاحسین ابن علی،  پهن شدن سفره هایی که فقط بوی پارچه می داد، بشقابهای دو نفره قاشق های نوبتی. شروع مجلس با ذکرصلوات پایان سفره اطعام با ذکرفاتحه اخلاص، سینه زدن مرحوم حاج رمضانعلی کربلایی حسن که توجه بسیاری را بخود جلب می کرد صدای حسین گفتن آهسته و زیرلب سینه زنها در بین نوحه خوانی ها و آه که شیرین بود صدای تشنه ای که باگفتن یاعباس علی، سقای مجلس با پارچ مسی و لیوان روحی وی را سیرآب می کرد و منبرهای پر از حوادث تاریخ بمناسبت محرم و حرکت امام حسین(ع) و یارانش از مدینه تامکه و بیعت نکردن آن بزرگوار با یزید و روضه آخر منبرکه بدون بلندگو روحانی محترم حاج آقای شریعتی را یاری می کرد. و صدایی که با دست بر پیشانیها می خورد گریه های واقعی ؛ چه نوری داشت چراغ توری های سه پایه بلند و کوتاه و چراغ توری معمولی و کم نور شدن آنها به جهت کم شدن باد داخل مخزن و تلمبه ای که مرحوم غلامحسین کربلایی محمدعلی عباس، عموابراهیم و دیگر جوانان بلافاصله با آن چراغها را باد می کردند. و اصغر کربلایی محمدعلی و شهیدمحمدعلی باقری باچائی های آخر مجلس چه شور و هیجانی داشت.

 آخر شب یک نفر با چراغ توری حاج آقا شریعتی را تا منزل همراهی می کرد.ای وای که دیگر کسی شفا نمی گیرد!؟ در زمانی که بهداشت مانند امروزه رعایت نمی شد تمام اعضای هیئت با یک یا دو لیوان آب می نوشیدند و بعد از خوردن آب لبه ی لیوان را با سینه ی دستشان پاک می کردند تا اثری از لب و دهانشان بر لیوان نماند اگر بگویم یک نفر تا آخر منبر از مجلس بیرون نمی رفت دروغ نگفته ام. اگر کسی وسط منبر حرکت می کرد و بیرون می رفت همه تعجب می کردند اما چنانچه بعد از دقایقی بر می گشت به او می گفتند از ما راضی باش غیبتت کردیم که شاید مجلس را ترک کرده ای و او می گفت اختیاردارید.
بخاطر اینکه هیئت های دیگر مجلس شام نداشتند اعضای محترم دیگر هیئات بعد از صرف شام هیئت ابوالفضلی برای استماع منبر می آمدند تا از منبر بهره مندشوند.
هر روز غروب صدای منادی بلند بود آقایان روضه دایره؛ هرکی مایله. هر چند با دیدن روحانی یعنی حاج آقا شریعتی که از بالای مزینان می آمد مردم خودبخود با وی همراه می شدند.
بهر حال رونق عجیبی در کار بود. دیوارهای هیئت سرتاسر از زیرسقف با پارچه های آن زمان با اشعار محتشم کاشانی زینت بخش هیئت بود . مجلس نوحه خوانی با نشستن چند مداح در کنار یکدیگر بصورت کُر اجرا می شد" ای شه غرقه به ... " .الله اکبر که چه حالی داشتیم .
آبگوشت با گوشت تازه گوسفندی و نان تنوری و همچنین آب قنات مزینان و ادویه فرومد وای که چه عطر و طعمی بهمراه داشت الحق والانصاف دست پخت دایی کربلای غلامرضا بی نظیر بود بطوریکه بعدها که پلو خوردن رایج شد اعضای هیئت هوس آبگوشت می کردند روح همه عزاداران امام حسین که دیگر دربین مان نیستند و علی الخصوص جوانان عزیزمان شاد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
دی
۰۱

آقای شُونی!

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️یکی دیگر از انسان های خوشرو و شوخ طبع و خوش گفتار مزینان شهید والامقام محمدعلی مزینانی خادم با وفای ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل(ع) است که بیشتر عمر خود را در پای سماور هیئت ابوالفضلی مزینان گذراند تا افتخار آن را داشته باشد که بساط  چایی شرکت کنندگان در مجالس اهل بیت علیهم السلام را برپا کند.
او علی رغم جدی بودن در کار خود و نظارت شدید بر قند و چایی هیئت از روحیه ی لطیفی برخوردار بود و با پیر و جوان شوخی می کرد.

اولین بار بود که همراه با جمعی از رزمندگان مزینانی عازم مناطق جنگ زده خوزستان می شدیم تا سرپناهی برای مردم مظلوم روستای مگاصیص سوسنگرد بسازیم. از قضای روزگار شهید محمدعلی هم در این اعزام حضور داشت و با آنکه مسافت طولانی و خسته کننده ای را آن هم با یک مینی بوس از سبزوار تا خوزستان طی می کردیم اما بذله گویی ها و خاطرات شیرین وی سختی راه را بسیار آسان کرد و  در این سفر با یکی از همراهان اهل روستای شامکان که مثل خودش سالخورده بود رفیق شد و تا محل مأموریت دست از شوخی با این پیرمرد بر نمی داشت.

خاطرات محمدعلی تمام شدنی نبود و تازه با ترکیب کردن بعضی قصه ها و ماجراهای دیگران با قصه های خودش بر این حلاوت و شیرینی می افزود.

در یکی از این قصه ها او می گفت: مدتی بود که در تهران کار بنایی می کردم و اربابی(صاحب کار) داشتیم که بسیار منم منم می کرد و از پولداری خودش هی تعریف ها داشت و گاهی هم با تندخویی کارگران را اذیت می کرد.

یک روز این آدم مغرور از نردبان داشت بالا می آمد و همین طور غر غر می کرد و دستور می داد من داشتم کاهگل درست می کردم و از حرف های او خنده ام گرفت و با همان لهجه ی مزینانی خودم گفتم: مرتکه ی شونی(شونی=لتِّه، پارچه ای که با آن بچه ها را پوشک می کردند)!
  دوستان همشهری که می دانستند من چی گفته ام همه شروع کردند به خندیدن و ارباب جمله ام را شنید و با نگاهی غضب آلود گفت: چی گفتی؟
گفتم: هیچی ارباب، گفتم مرتکه ی شونی!
گفت: شونی یعنی چه فحش دادی؟
گفتم: نه قربان ما به آدم های بزرگ و ارباب هایی مثل شما در قلعه مان که می خواهیم خیلی احترام بگذاریم می گیم آقای شونی!
بنده خدا بادی به غبغب انداخت و رو به بقیه کارگرها کرد و گفت: یاد بگیرید! از این به بعد به من بگین آقای شونی.

از ترس اینکه همشهریان سبزواری و مزینانی من را لو ندهند همان روز به بهانه فوت یکی از بستگان نزدیک تسویه حساب کردم و فلنگ رو بستم به طرف مزینان...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
دی
۰۱

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️حالا دو مزینان وجود دارد قلعه کهنه(مزینان باستان) و ینگ قلعه (مزینان جدید). خیابان بسیار وسیع البته درزمان خودش و بنا به نیاز شرایط موجود درختکاری که از قبل در مسیر جوی آب وجود داشته و خیابان و کوچه ها طراحی می شود .

به لحاظ حمله ی امثال روسها و ترکمن ها که بیرحمانه به جان و مال و ناموس مردم طمع داشتند اکثر کوچه های مزینان مقداری کج و با پیچ مختصر ساخته می شود . اگر حمله ای صورت می گرفت مردها با فریاد زنها را خبردار می کردند و اکثر تجمع زنها در ته کوچه بود تا در معرض دید مردها یا بهتر بگویم مهاجمان قرار نگیرند و دشمن نفهمد و نداند کدام زن به کدام خانه رفته است.

برگردیم به تلگرافخانه مزینان جدید (ینگه قلعه). تلگراف مورس در مزینان دایر می شود ساختمان زیبا و بی نظیر آن زمان در ورودی روستا ساخته می شود. بد نیست بگویم تا سبزوار و بعد از آن قلعه چمن که در کتاب کلیدر محمود دولت آبادی اشاره شده تا نیشابور تلگراف وجود نداشته. ساختمان دو طبقه با پله هایی که طبقه پایین را به بالا متصل می کرد. جلو درب چوبی با کوبه های آهنی و حلقه های گرد که حکم دستگیره نیز داشت و دو زنجیر کوتاه و بلند دو تخت گلی هم ساخته شده بود. وارد که می شدی سمت راست مسکونی و دارای حیاط و مشجر و سمت چپ اتاق که انباری بود و از پله ها به سمت بالا تخت بامی بسیار عالی و درب اتاق تلفن در طبقه بالا با پنجره های زیبا رو به قبله باز می شد .

به یادی این جانب مورس جمع شده بود . البته اولین تلفنچی مزینان میرزاهادی خان بود و شازده عباس میرزا از شاه زادگان قاجار. دیگر تلفنچی ها مرحوم آزاد که سگی بنام جولی داشت معروف به جولی آزاد که بسیار مورد علاقه آزاد بود و آقای ضیایی از مشهد و بعدها مرحوم بیدی که دو زن داشت. وی به اتفاق پزشک مزینان و آموزگاری بنام توانا و مرحوم اقدسی در یک تصادف با ماشین فولکس درحال مستی از بفره به سمت مزینان همگی به جز مرحوم اقدسی کشته شدند و پیکر هر یک به زادگاهشان منتقل گردید. دکتر به شیراز ، توانا و بیدی سبزوار.
مابقی تلفنچی ها و پست چی های مزینان این افراد بودند؛ میری که فردی بد دهن و بداخلاق بود. و علیرضا ضرغامی و محمدعلی بهنام فر . مهدی عامری.فردی بنام جعفر و میرزا احمد جلالی و سیدعلی طالعی و در نهایت دفتر پیشخوان...

و در عهد ما به جز حاج آقای صفاری کسی خط مورس نمی دانست .بعد از آن تلفن های هندلی پا به عرصه وجود گذاشت به طوری که با دست راست هندل کوچک مانند دسته چرخ خیاطی چرخانده می شد و با گفتن الو الو و صدبار تکرار، تلفنچی می گفت: چه عجب ! اتصال وصل می شد و ناگهان دوباره قطع!! اما بهر نحوی بود صدای طرف مقابل شنیده می شد و ارتباط برقرار می گردید. چاپار هم تبدیل به پست خانه شده بود. پست،تلگراف و تلفن بهترین نعمت و امکانات آن زمان بود .نامه ها خیلی طولانی به دست افراد می رسید. چاپارخانه از رونق افتاد و متروکه شد.
آن زمان همه ی افراد سواد نداشتند و اکثر نامه ها توسط افراد مطمئن و راز نگهدار نوشته می شد .و در زمان ما مرحوم صفاری خودش نامه را می نوشت و در برگشت جواب را نیز می خواند . ایشان و افرادی مانند مرحوم حاج محمد جعفری و آقایان امیری و آقایان فصیحی و رحمت اله محمدی و آقایان صدیقی و سیدرضا نویسنده و چندین نفر دیگر امانت دار و رازدار بودند البته دیگران هم بودند.

در دو طرف تلگراف خانه دو بازارچه وجود داشت که به اینها تیمچه می گفتند و از دالون قلعه که وارد می شدی سمت راست گاراژ شیخ غلامرضا خصالی و سمت چپ بازارچه مخصوص کاروانهای بیرونی از سمت یزد و اصفهان و سمنان و غیره بود. کمی بالاتر مس گری ها که صدای چکش مسگرها قطع نمی شد وجود داشت کمی بالاتر قنادی آقای غریبی و در کنارش زورخانه پایین پای مغازه مرحوم کربلایی ابراهیم ولیعهد و مغازه سیدرضا نویسنده. چایخانه ، حمام قدیم مزینان که بسیار جالب بود گویند در ردیف فین کاشان قرار داشت. مدرسه علمیه ،مسجدجامع و بالاتر حوزه نظام وظیفه. ظمناً سمت چپ تیمچه بازرگانان بود و بعد سه مغازه که قهوه خانه بود و مغازه مرحوم کربلایی حسن عسکری و مغازه های مرحوم حاج محمدعلی محمدی جد این جانب که بخشی از مسجد صاحب الزمان(عج) امروز می باشد و همچنین یکی از بنیانگذاران هیئت ابوالفضلی که ان شاءالله به چگونگی پیدایش اولین هیئت مزینان و مؤسسین آن خواهیم پرداخت.

و اما در خصوص وزارت پست تلگراف و تلفن که بعدها این وزراتخانه از نام فوق الذکر به نام پست تلگرام و تلفن تغییر نام پیدا نمود و بعدها از دل این وزراتخانه مخابرات بیرون آمد و کم کم مخابرات از پست جدا شد و اتفاقاتی از این قبیل...

این جانب سال ۵۵ با توجه به شرایط کاری برادرم حسن محمدی در بخش ترجمه وارد اداره پست تهران شدم و بعد از آشنایی با زبان انگلیسی در قسمت پاکه پستال و ترجمه شروع به کارکردم. چند روزی گذشت متوجه حضور چندین نفر از مزینان در همان اداره شدم (میدان سپه) از جمله؛ مرحومین منصور مزینانی فرزند مرحوم ذبیح اله خان که ایشان از زمانی در اداره پست بود اند که چیزی بنام استخدام نبوده و پست بوسیله اسب و در چاپارخانه دایر بوده و سلاح این افراد شمشیر بوده وی شمشیر وی را برای تعزیه مزینان ابتدا به پسرعمویش حاج اکبر محمدی می بخشند و مرحوم حاج اکبر که موذن مزینان هم بوده شب ها برای عیاری و شبگردی استفاده می نمود تا مردم راحت تر بخوابند. شخص ذبیح اله از پیشکسوتان این عرصه بوده اند به طوری که ایشان در اوایل دهه چهل بازنشست شدند او دو همسر داشتند یکی تهرانی الاصل و یکی هم مزینانی و سه پسر به نام های اکبر که در اداره برق چندین نفر مزینانی را به کار مشغول کرد و از عیال تهرانی دو پسر به نامهای ناصر و منصور .


عزیزان دیگری همچون مرحوم‌ محمد ناطقی و دو دختر خانم ایشان مریم ومرضیه خانم که بسیار نجیب و مانند پدرشان با شخصیت بودند و دیگر عزیز مهربان علی اکبر ناطقی و محمدحسن خواجه رضا و سیدحسین میرزا ابراهیم و حاج اصغر خان و حمیدخواجوی که بعدها به مخابرات منتقل شد و در مخابرات برادرانم محمد محمدی و حسن محمدی منشی دفتر آقای غرضی بعدها برادرم رضا محمدی در مرکز ماهواره بومهن و محمد مزینانی فرزند رمضانعلی پلوخور. حسین کربلایی ابراهیم بازنشستگان پیشکسوت در تهران مرحومین آقای محمدعلی صدیقی و آقاسیدمهدی حسینی، خانم زهرا خواجوی و همسرشان مخابرات تهران و در حال حاضر پست تهران حسن محمدی فرزندغلامحسین و اما در مشهد و خراسان رضوی پیش از خرابی مزینان کهن مرحوم میرزاحسین میرشکاری که قبلا اشاره شد پیک چاپار و مرحوم استادحسین و استادعلی رضایی سیم بانان خطوط اولیه تلگراف و تلفن و فرزندان ایشان محمدعلی پسر ایشان، ابوالفضل مؤیدپور از همین خانواده مرحومین غلامرضا و محمودرضایی و مرحوم حاج عباسعلی محمدی، مرحوم حاج عباسعلی ناطقی مرحوم سیدرضاجلالی و سیداحمدجلالی و پیش کسوت مرحوم سعیدجلالی و حاج آقای صفاری و آخرین نفر در پست مزینان سیدعلی طالعی.
و اما در مخابرات مشهد آقایان حاج نوراله محمدی حاج اصغر رضایی فر، حاج احمدزنده دل و سیدعلی میرزا نوراله و آقای اصغر مزینانی فرزند اکبر محمدعلی و مرحوم حاج علی اصغر سخاور در سبزوار...برای همه آنانی که در قید حیات می باشند سلامتی و روح جمیع رفتگان مانند شهید والامقام حاج محمد امین آبادی قرین رحمت حق ان شاءالله .در پایان اگر عزیزانی از قلم افتاده اند از جهت غرض ورزی نبوده و اگر مطالبی ارائه بفرمایید من خوشنود می شوم تا به اطلاعاتمان اضافه شود.شاید بتوان حدود یکسال به لطف خدا و حمایت شما عزیزان از مزینان مطلب بگذارم .

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۷
دی
۰۱

نبرد برای بقاء و مقاومت در مسیر لقاء

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

در هنگام حرکت به سوی لبه منطقه درگیری (لجمن)، گاهی می دویدیم، گاهی مجبور می شدیم نیم خیز شویم و گاهی هم به خاطر شدت آتش دشمن خودمان را مانند سفره ماهی بر روی گل و لای پهن می کردیم. فردا صبح که هوا روشن شد شکل و قیافه پر از گرد و غبار و کفش و لباس ها پر از گل لای دیدنی بود. البته از شما چه پنهان وقتی روی زمین می خوابیدیم بعد از مدت کوتاهی، اراده ما برای برخاستن از روی زمین ضعیف می شد ولی فرماندهان با بانگ های معنوی خود - یاالله برادر، یا حسین اخوی، بلند شو دلاور، یا علی بسیجی و... - دوباره روحیه و جان تازه در کالبدمان می دمیدند که باعث می شد از جا برخیزیم. ابتدا با نیم خیز و با حالت رکوع حرکت می کردیم ولی با دیدن فرماندهان شجاعی همچون شهید طالعی آرام آرام جسارت می یافتیم و دوباره با قامتی صاف به راه خود ادامه می دادیم.
وقتی وارد کانال خط اول ارتش صدام شدیم و در هنگام حرکت در داخل این کانال، هر چند دقیقه یکبار پاهایم چند سانتی متری در یک جسم نرم و لطیفی فرو می رفت، مانده بودم که پایم را روی چه چیزی می گذارم؟! ولی تاریکی هوا، شدت آتش و اهمیت عقب نیفتادن و جانماندن از همراهان، اجازه نمی داد زیر پاهایم را بادقت جستجو کنم. صبح فردا که هوا روشن شد فهمیدم آن اجسام نرم، اجساد نیروهای ارتش بعث بوده است که دیشب هر چند دقیقه یکبار قدم هایم را روی آنها می گذاشتم و یا وقتی روی زمین خیز می رفتم در حالی که فکر می کردم کنار همرزمان خودم هستم، در حقیقت بعضی اوقات در کنار جنازه های سربازان عراقی روی زمین خوابیده بودم.
به خاطر شدت درگیری، این چند کلیومتر مانده تا محل برخورد با نیروهای صدام، برای رزمندگان چندین ساعت طول کشید. قبل از اذان به محل درگیری نزدیک شدیم. چند متر جلوتر از ما جنگ تن به تن و سختی بین بخشی از نیروهای تیپ قائم استان سمنان و نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام در حال وقوع بود. نماز صبح را با همان حال مضطرب و شوق و اخلاص بی نظیر خواندیم که ان شاءالله ذخیره آخرتمان است.
با دیدن ایثارگری رزمندگان و تعداد شهدایی که در مسیر بر روی زمین آرمیده بودند، می توانم ادعا کنم قدم به قدم این مسیر و خاک به خون شهیدان زیادی متبرک شده است و این سرزمین حکم سجدگاه صالحین را دارد چرا که امام صادق (ع) فرمودند: «هیچ مسجدی نیست، جز اینکه بر قبر پیامبری یا جانشین پیامبری که در آن شهید شده، بنا گردیده، و ترشحی از خون آن شهید، بر آن سرزمین چکیده، و بدین مناسبت خداوند دوست می‌دارد، در آن مسجد ذکر و نام و یاد او انجام گیرد».(وسائل الشیعه: ج ۵۰۱/۳)
بنابراین ما گام های خود را بر روی چنین خاکی و در کنار پیکر چنین عزیزانی می گذشتیم و جلو می رفتیم و همزمان در هر لحظه با ناله ای جانکاه از آن سوی جبهه و یا ذکری معنوی از این سوی میدان، پیکری بر زمین می افتاد ولی اراده ی هر دو طرف برای ادامه جنگ همچنان مستحکم و نفوذناپذیر می نمود. چرا که یک طرف برای بقاء می جنگید و طرف دیگر برای لقاء می رزمید.
تک تک سربازان و افسران گارد ریاست جمهوری صدام از نقش تاریخی خود در دفاع از شهر راهبردی بصره باخبر بودند. آنها می دانستند که هر گونه کوتاهی در این صحنه به قیمت جانشان تمام خواهد شد، خواه از روبرو تیر بخورند یا در هنگام عقب نشینی توسط عناصر اصلی حزب بعث تیرباران شوند.
در مقابل در این سو هم رزمندگان ایرانی واقف بودند که باید در این مقطع زمانی بنقش تاریخی خود را به عنوان وارثان عاشورا به خوبی ایفا کنند و می دانستند که فرهنگ عاشورایی تا وقتی به این مقطع تاریخی از زمین و زمان - که آن را کربلای ایران می خواندند و خود را در صحنه عاشورا می دیدند - برسد رنج ها بسیار کشیده و هزینه های سنگینی پرداخت کرده است. بنابراین حضور در این صحنه و نقش آفرینی در مراحل تشکیل حکومت اسلامی محصول هزینه سنگین پیروان اهل البیت (ع) و آرزوی همه صالحان تاریخ بوده است. چنانکه که از مجاهد شهید نواب صفوی نقل شده است:
 "آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل شود و آن زمان بزرگترین آرزویم این است که رفتگر خیابان هایش باشم."
با این وجود کاملا قابل درک بود که مجاهدینی که در این صحنه حضور دارند به هیچ وجه حاضر نیستند از نقش تاریخی خود برای مقاومت و جهاد در راه خدا و برای حفظ حکومت اسلامی چشم بپوشند و اصرار داشتند که نام خود را با افتخار در فهرست سرباز حقیقی ولایت ثبت کنند و فرصت بدست آمده را برای پیروزی ولایتمداران در تاریخ به ثبت برسانند و یا با شهادت به کاروان شهدای کربلا ملحق برسند.
بنابراین هیچ کس نمی خواست و نمی توانست از ایفای وظیفه خود چه برای بقاء و حفظ جان یا ایفای نقش تاریخی فداکردن جان خود در مسیر آرمان متعالی و حفظ حکومت اسلامی، چشم بپوشد.

 

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✋️گاهی اوقات از قدیمی ها با حالت افسوس می شنویم :«قدیم یادش بخیر اگر نان نبود ، اگر پول نبود، اگر آب و برق و گاز نبود ؛جایش دل های باصفایی بود که مهربانی را به یکدیگر هدیه می کردند صداقت سرمایه ای بود که آن ها را با دل های ساده و بی آلایش به هم دیگر پیوند می زد ، رفت و آمدهای مهربانانه ، احوال پرسی های بی منت همه و همه موجب می شد که خوش باشند و در فقر و نداری با هم بگویند و بخندند.»

🔹این ها را گفتم تا بهانه ای شود برای متن نامه ای که حدود 5 سال پیش زمانی که هنوز تلگرام پایش را به خانه های مردم باز نکرده بود و سایت های اینترنتی رونق خاصی داشت دوست عزیز و اهل فن جناب آقای «قاسم ملا» که برای زادگاهش بهمن آباد صدها مطلب نوشته و در وبلاگ ها و سایت های مختلف منتشر کرده است و الحق قلمی توانا و فکری خلاق دارد آن را برایم فرستاد و امروز با بررسی مطالب وب سایت شاهدان کویر بار دیگر تجدید خاطره ای شد و آن را تقدیم نگاه های مهربان شما نمایم . نامه ای که زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی حدود 60سال پیش یعنی سال 1337 شمسی برای اهالی دوست داشتنی بهمن آباد فرستاده و برادر بزرگوارم جناب قاسم ملا طی مطلبی برای ما ارسال کرده اند: «سلام در یکی از کتاب های قدیمی مرحوم پدرم این نامه را یافتم نمی دانم صاحب نامه کیست اگر به رحمت خدا رفته روحش شاد باد و اگر زنده است سالم و سلامت باشندمن با همان سبکی که نوشته بود رونویسی کردم.»

🔆شایان ذکر است که شادروان میرشکاری سال 1352 دارفانی را وداع گفته و معنا و مفهوم میرشکاری به خاطر این بوده که اجداد آن ها در چاپارخانه مزینان (اداره پست قبلی) فعال بوده اند و با پای پیاده نامه ها را به اطراف می رسانده و چون از چالاکی خاصی برخوردار بوده و مانند آهوی تیزپا می دویده اند و در فرهنگ عامه مزینان به آن شکاراطلاق می شود فامیلی این قوم در مزینان میرشکار شده است.

👈متن نامه ی زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی

« آقایان محترم اهالی بهمن آبادی
محترما"بعرض میرساند برای رفاه حال کلیه بلوک مزینان آسیابی وارد و نهایت درستی و صحت عمل مراجعین آرد و بدون کسری و افت بقرار هر خروار پنج من آرد کندم و پنج من آرد جو برداشته میشود و بدون هیچ گونه تقلب و خیانت بهترین آرد را تحویل می دهیم لذا مستدعی است لطف و مرحمت خودتانرا دریغ نفرمایید تا زحمات و مخارجات حقیر هم ضایع و دماغ سوز نباشم ان شاالله تعالی و این کارخانه هم برقرار بماند بلطف پروردگار کمال تشکر از کلیه آقایان دارم اقل السادات و دعاگو سید اسماعیل میر شکاری 37/9/22 »

🌐درمرام هرکسی را حرمتیست آسیاب هم همیشه نوبتیست

🔹نویسنده / علی جعفری مزینانی
✍️زنده یادان، سید اسماعیل میر شکاری و فرزند برومندش سید رضا میرشکاری که هر دو درجوار رحمت حق آرمیده و درسن و سال کم دارفانی را وداع و ازنعمت و فیض وجود ارزشمندشان اهالی محترم مزینان و روستاهای مجاور محروم گشتند به همراه برادرش سید مهدی میرشکاری از سادات جلیل القدر و جلیل الشأن مزینان بودند که هر سه بزرگوار در عصر خود خدمات سودمندی را به همشهریان ارائه دادند۰
🔹برابر اظهارات پیشینیان در سالهای دور ازسال 1337 و قبل از ورود کارخانه آسیاب توسط شادروان می شکاری اهالی برای آرد کردن گندم دچار زحمت بودند و ناگزیر بودند تا گندم را به داورزن ببرند تا بوسیله آسیاب آبی آرد شود علت اینکه آسیاب آبی در داورزن قرار داشت این بود که آن روستا از آب جاری بیشتری برخوردار آنهم به دلیل داشتن موقعیت اقلیمی واینکه تقریباً دردامنه کوه و منطقه ی کوهستانی واقع بود، باید اضافه نمایم که آسیاب های آبی وقبل از آن بادی به کندی کار می کردند درنتیجه راندمان بالایی نداشتند۰
🔹مرحومان میرشکاری ها با دایر کردن آسیاب در مزینان زحمت طاقت فرسای حمل و نقل گندم جهت آرد شدن را از دوش مردم برداشتند و علاوه بر این در رونق مزینان در زمان خود نقش مهمی را ایفا و موجب باقیات و صالحات این بزرگواران گردید۰
عزیزان میر شکاری ها انسانهایی بودند متدین ،زحمت کش و آراسته به اخلاق خوش و صفات نیکو و ازنظر نیروی بدنی بسیار چابک ،قوی و ورزیده و شغل آسیابی درآن روزگار بدلیل نبود نیروی برق و به تبع آن عدم امکانات لازم تا کارها راحت تر انجام گیرد وابسته و محتاج نیروی بدنی قوی و خاص خود و شغلی بود طاقت فرسا و بسیار پر زحمت
آسیاب در ضلع شمال غربی میدان عاشورای فعلی قرار داشت و جلو آن استخری کوچک و یا حوضی بزرگ که آب موجود در آن جهت خنک کردن موتور آسیاب که دیزیلی بود و فاقد رادیاتور استفاده می شد و بصورت ورود و خروج جریان داشت و وقتی عیب و ایرادی در آسیاب بوجود می آمد سیدمهدی برطرف می کرد و باصطلاح دست به آچار بودند البته با کمک مرحومان سید اسماعیل و سید رضا تانگذارند آسیاب از حرکت و چرخش باز ماند و یا وقفه ای بوجود آید و مردم در فشار قرار گیرند و همیشه مقداری لوازم یدکی ضروری ذخیره داشتند۰
🔹همیشه ی ایام چندین نفر بخصوص جوانان مزینانی در آنجا صبح ها و غالباً بعد از ظهرها اجتماع می کردند و با سنگ های آسیاب که برای توزین گندم و آرد کاربری داشت زور آزمایی می کردند ۰
🔹در آن روزگار واحد اندازه گیری اوزان کیلو نبود و درمقیاس اضعاف وزن و براساس من و خروار و تن سنجیده می شد و سنگها دراندازه های 5 و 10 و 15 و نهایتاً تا 20 من از جنس چدن و گرد و دارای دسته منحنی شکل ساخته شده بودند۰ ( یک من معادل سه کیلو)
آسیاب از صبح درساعات اولیه که هوا نسبتاً سرد بود شروع بکار می کرد و تا نزدیکی های غروب مداوم فعالیت داشت تا پاسخگوی همشهریان مزینانی و مراجعه کنندگان روستاهای مجاور بوده تا زیاد درنوبت قرار نگیرند۰
🔹چنانچه چند دقیقه در مجاورت دواتاق موتورخانه و آرد خانه قرار می گرفتی تمام سر و کله و لباس و کفش سفید و آردی می گشت بطوری که به زحمت شناخته و شناسایی می شدی و صدای ناهنجار و گوش خراش موتور هم مزیدی بود بر علت ها و وقتی دونفر باهم آنهم با صدای بلند صحبت می کردند صدای یکدیگر را به زحمت می شنیدند به طوری که با فریاد با یکدیگر در مکالمه و گفتگو بودند آن هم مختصر و مفید و کوتاه در سال های آخر دهه ی چهل و اوائل دهه ی پنجاه شمسی به دلیل پاسخ به نیاز بیشتر مردم و قرار نگرفتن در نوبت های چند روزه دو آسیاب دیگر یکی در وسط بازار روبروی حمام یا گرمابه عمومی قبلی جنب کوچه تکیه ی میان و دیگری در شمال مزینان به مرور شروع به فعالیت کردند البته با تکنولوژی پیشرفته تر(و بعدها مرحوم علیشاه و زنده یاد حاج علی عباس و تعزیه خوان مزینانی حاج اکبر ملایی و اکنون عبداله فرزند عباس عبداله اقدام به راه اندازی آسیاب کردند )
👈باتشکرفراوان از برادر گرامی جناب آقای علی مزینانی عسکری که باب نوشتن این خاطرات فراموش شده را در رسانه ی شاهدان کویر مزینان گشودند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️همان طور که در نوشتارهای قبلی تأکید کردیم انتشار این گونه مطالب برای دفاع از جریان خاصی نیست بلکه یادآوری برای نسل هایی است که علی رغم یأس و ناامیدی که بعضی افراد در گروه ها و کانال های خود به وجود آورده اند که مزینان نسبت به گذشته پسرفت کرده نه پیشرفت خاطرنشان کنیم با تمامی مشکلاتی که در این روستا دیده می شود و کاستی هایی که وجود دارد باز به همت خود مردم و دولت های ادوار مختلف بعد از انقلاب از نظر عمران و آبادانی در مقایسه با دیگر روستاها و شهرها پیشرفت خاصی وجود داشته و ما و نسل های قبل از ما هم که چند سالی قبل از انقلاب را نیز تجربه کرده ایم  به خوبی واقف به آن هستیم.

تا قبل از انقلاب تنها نعمتی که بعضی از مردم  مزینان برخوردار بودند برق یک ساعته یا دوساعته ای بود که توسط موتور گازوئیلی که در شمال مزینان قرار داشت به جریان می افتاد و بعضی معابر را توسط لامپ هایی که روی تیرهای چوبی نصب بود روشن می کرد اما بعد از پیروزی انقلاب و در همان سال های اولیه؛ برق شبکه ای به روستاها رسانده شد که مزینان خیلی زود از این نعمت بهره مند گردید و خانه ها روشن و در نتیجه یخچال و تلویزیون و پنکه و کولر و...هم به زندگی مردم آمد.

در آمدن موتور برق قبل از انقلاب چند نقل قول وجود دارد یکی اینکه به همت فرزند شایسته کویر مزینان دکترعلی شریعتی بوده و دیگری مربوط به سفر عبدالعظیم ولیان استاندار وقت  استان خراسان و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی در زمان محمدرضا شاه پهلوی بود که سفری به مزینان داشت و وقتی از مردم پرسید چه چیزی نیاز دارید؟ همگی روشنایی را متقاضی شدند و اگر چنین باشد باید گفت تنها استانداری است که قبل و بعد از انقلاب به وعده ی خود در قبال مردم یک روستا عمل کرده است!
نقل سوم موتوربرق اشکودا توسط فصیحی بزرگ و سرمایه بزرگان و اهالی مزینان بنام شرکت برق سهامی مزینان محقق شد.

در قبل از انقلاب آب نیز به صورت لوله کشی در منازل وجود نداشت و مردم برای استفاده از آب شرب و شستن ظرف و ظروف و لباس هایشان از آب چشمه ای استفاده می کردند که معروف به ینگی قلعه و در وسط بازار مزینان جاری بود و دکترعلی شریعتی مزینانی در کتاب کویر به زیبایی از آن یاد می کند.
بعد از انقلاب با کمک جهاد سازندگی و همراهی مردم در حفر و کندن کانال مانند حفر جای تیر برق از داورزن به مزینان آب شرب هم به خانه ها روانه شد.

گاز
تا همین دو دهه ی گذشته مردم برای پخت و پز و گرم کردن منازل از وسایل نفتی و یا گاز کپسولی استفاده می کردند و شعبه ی نفت در شرکت تعاونی مزینان همیشه شاهد صفی طولانی از گالن به دستانی بود که می خواستند خانه های خود را روشنایی ببخشند. اما با حضور مهندس نوذری وزیر نفت دولت نهم در مزینان و عشق و ارادتی که به فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی داشت نه تنها مزینان که به یمن این حضور، داورزن و دیگر روستاها نیز از نعمت گاز خانگی برخوردار شدند.

تلفن
یکی از مناطقی که از دیرباز دارای تلگرافخانه و اداره پست و مخابرات بود مزینان است اما این نعمت نیز بعد از پیروزی انقلاب و اتمام جنگ هشت ساله سر از خانه ها در آورد و اکنون تمامی منازل دارای سیستم ارتباطی تلفن هستند.
ساختمان قبلی این تلفنخانه در شمال مزینان بنا شد که تا همین سالهای اخیر کارهای پُستی در آن انجام می شد اما به همت شهید امین آبادی که خود بازنشسته اداره مخابرات بود ساختمان دیگری در میدان امام حسین علیه السلام و محل قبلی تلگرافخانه قدیمی که متأسفانه برای این نوسازی از ریشه تخریب شد بنا گردید و با کمک متخصصین مزینانی همچون حاج علی اصغر رضایی فر در مشهد اپراتوری و مرکز اصلی مخابرات مزینان در این مکان شروع به فعالیت کرد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

همان گونه که در نوشتار قبلی گفتیم با تشکیل پایگاه بسیج در مدرسه علمیه فعالیت های بسیاری از قبیل آموزش نظامی و عقیدتی، هنری و ورزشی و... در آن شکل گرفت و در حقیقت هرکس چیزی آموخته بود آن را در طبق اخلاص قرار می داد و به دیگران می آموخت.

گردهمایی و دورهمی های شبانه نوجوانان و جوانان شور و هیجانی دیگر در میان فرزندان مزینانی ایجاد کرده بود و چه بسا تعدادی از همین افراد چون در آن زمان خانه ها تلویزیون نداشت به بهانه حضور در برنامه های متداول به پایگاه می آمدند تا سریال هایی مانند عزالدین قسام و اوشین و طبل توخالی و... را ببینند!

اما یکی دیگر از  برنامه های این دوره ورزش بود که بازهم به همت شهید امین آبادی جایگاه خاصی را در بین نوجوانان و جوانان و حتی میانسالان کسب کرده بود.

صبح زود قبل از طلوع آفتاب خیل عظیمی از اهالی مقابل بسیج صف می کشیدند و با ذکر صلوات شروع به دویدن می کردند و بعد هم ورزش دسته جمعی صبحگاهی...

کم کم تور والیبال در وسط میدان پایگاه بعد از آنی که حوض قدیمی را پر کردند نصب شد و غروب ها جوانان در این زمین بازی می کردند.

عرض اندام بعضی از ورزشکاران و جوانانی که فنونی را در باشگاه های تهران آموخته بودند یا به طور فردی به توانایی خاصی مانند حرکات ژیمناستیک شهیدان سیدحسین و سیدمحمد حسینی مزینانی دست پیداکرده بودند یکی دیگر از دیدنی های ورزشی در آن زمان یعنی دهه ی شصت بود. پشتک واروهای شهید سیدحسین از روی تیر دروازه و یا دیوارهای بلند روستا حتی کهنسالان را به وجد می آورد و او را با کف زدن و صلوات تشویق می کردند.

بعد از جلسات متداول و مداوم قرائت قرآن کریم برپایی مراسم جشن در مناسبت های ملی و مذهبی به خصوص نیمه ی شعبان و دهه ی فجر، مجالس دعا و نیایش مانند دعای شریف ندبه در صبح های جمعه، دعای پرفیض کمیل در پنجشنبه شبها و توسل به چهارده معصوم علیهم السلام در سه شنبه شبها در مساجد مزینان رونق گرفت و حتی از مزینان به سوی روستاهای دیگر کشیده شد به طوری که ده ها پیر و جوان مزینانی در این شبها به صورت هیئتی به غنی آباد،کلاته مزینان، بهمن آباد، سویز، کاهک و حتی روستاهایی با مسافت طولانی تر مانند صدخرو و مهر حضور می یافتند و مجالس دعا را به صورت مشترک برگزار می کردند و هماهنگ کننده تمامی این برنامه ها پایگاه بسیج مزینان بود.

علاوه بر تمامی این فعالیت ها بسیج مسئولیت های سازندگی و عمرانی  خاصی را در مزینان بر عهده گرفت و با تدبیر و دوندگی های شهید امین آبادی؛ بازار مزینان مانند جوی آب و انتقال آب ینگی قلعه با حفر چاه در سه کیلومتری روستا و همچنین تخریب ساختمان قدیمی تلگرافخانه مزینان و بنای ساختمان مخابرات و ایجاد میدان امام حسین علیه السلام و ساخت سالن شهدا در آرامستان بهشت علی علیه السلام و سرو سامان دادن به شرحاژ(شهر حاش) نقش ارزنده ای را با همراهی شورای اسلامی وقت در آبادانی مزینان ایفا کرد.

هرچند پاسدارانی از شهرستان سبزوار برای اداره و فرماندهی بسیج به مزینان می آمدند و شاید همین عامل موجب شد تا آنها برای کم کردن مسافت حوزه ی مقاومت را به جای دیگر منتقل کنند و بعدها پایگاه را از رونق عجیب خود بیندازند اما از همان ابتدا جوانان مزینانی که فرماندهی را بر عهده داشتند حتی با رفتن حوزه بازهم حضور و اشتیاق مردمی برای شرکت در برنامه های پایگاه موج می زد.

در دهه ها و سالهای مختلف و از زمان تأسیس پایگاه بسیج افرادی مانند؛ کربلایی اصغر همت آبادی، شهید حاج محمدامین آبادی، حاج سیدعلی حسینی مزینانی، حاج غلامرضا مزینانی حاجی، حسن زارعی و اکنون حاج وهب غنی آبادی فرماندهی پایگاه بسیج را بر عهده داشته اند.

در حال حاضر نیز دو پایگاه مقاومت که ساختمان آن در ابتدای ورودی مزینان بنا شده به نام پایگاه بسیج شهدای مزینان ویژه برادران زیرنظر حوزه مقامت بسیج امام رضاعلیه السلام داورزن و همچنین پایگاه بسیج خواهران با عنوان کوثر مزینان وابسته به حوزه حضرت آمنه(س) داورزن در حال فعالیت است و امیدواریم با توجه به تمامی این پیشینه و نقش مزینان در سازمان بسیج دیگر روستاها، فرماندهان سپاه شهرستان و استان برای انتقال حوزه به این دیار اقدام نمایند.

دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در ادامه مطلب حدیره  که شاید نام اصلی آن به روایتی حذیره می باشد باید بگویم درگذشته های دور همیشه در مسیر راه های طولانی مناره و برج هایی بنا می شد که مسافران راه را گم نکنند. این برج که نمونه های آن در مزینان هم بصورت دژ و هم در صحرا برای امنیت استفاده می گردید تا اگر شبی کاروانی در مسیر بماند سرپناهی داشته باشد و مناره که از نامش پیداست با ارتفاع بلند و مشعل بالای آن نور می داد تا کاروانیان شب راه را پیدا کنند لذا کم کم به مرور زمان ارتباطات بیشتر شد و به تناسب نیاز مردم تجارت افزون گردید تا جایی که نیاز به استراحتگاه بیشتر احساس می شد. در همین راستا اولین کاروانسراهای ایران در زمان خلفای عباسی به سمت ایران و در مسیر خراسان واقع شد به ویژه برای زیارت امام رئوف علی ابن موسی الرضا(ع) که تمام مصالح بنای آن از خشت و گل بود و به مرور ایام تخریب و نابود می گردید. اگر هم ودیعه ای جهت تعمیر بود در کنار گوشه ی مکان مورد نظر جایی دفن می کردند تا خرج مرمت گردد که متاسفانه مورد دستبرد واقع می شد. نمونه آن سنگهای رباط و آب انبار شاه عباسی است.
به دستور هارون الرشید در روستاهایی مانند مزینان که در گذشته شهر محسوب می شد یک نمونه از این کاروانسراها  بنا گردید . حدیره خواهر مامون عباسی دختر هارون الرشید در بین راه مریض می شود و به لحاظ اینکه مردم وی را زیارت کنند و بارگاهی داشته باشد مقبره ای برایش بنامی کنند که هنوز هم دیوارهای آن بیانگر وجود این بنای گلی می باشد.
اینکه حدیره زودتر از بین رفته یا کاروانسرا بنا گردیده اطلاع دقیقی ندارم ولی قدر مسلم هر دو مکمل یکدیگر است .کاروانسرای هارونی در قسمت شمالی آب قنات مزینان احداث و تا هشتاد سال پیش به روایتی که شخصاً از زبان مرحوم حاج محمد غلامرضا یوسف شنیدم که ایشان می گفت بعد از تخریب کاروانسرا به مرور زمان بار آن به مزارع مزینان منتقل می شد و خوب بیاد دارم که روزی هفتاد تا هشتاد راه با الاغ بارکشی می شد.

چرا رباط های هارونی خراب شد؟
در زمان دولت شاه عباس صفوی که رونق دینی بیشتر شد و نیاز بیشتری به مامن در بین راه احساس می شد به دستور شاه عباس در شهرهایی مانند مزینان این کاروانسراها ساخته و با امکانات بیشتر از جهت امنیت و در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی مناسب برای زائرین امام رضا(ع) در نظر گرفته شد که الحمدالله یک نمونه ی عالی آن در مزینان موجود می باشد.
نگین راه ابریشم ، چو الماس
درخشد یک رباط از شاه عباس
چه گویم من ز حوض روبرویش
زوال آمد دگر آب سبویش..
بهرحال میراث عباسیان از بین رفت و حدیره نیز ویران شد اما در ضلع جنوب غربی چندین کارگاه وجود داشت در مسیر راه قدیم مزینان بهمن آباد که از مقابل شاه عباسی می گذرد یکی کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال و دیگری مکان توپخانه ی مزینان از عهد قاجار که در ایام عید لحظه ساعت تحویل توپ شلیک می شد  قرار داشت . وجود و حضور خان سرهنگ از نسل قاجار و افشاربیانگر این است که مزینان شرایط ویژه ای داشته است. داشتن عدلیه یا بیت العدل  و دارالحکم که برابر است با دادگستری امروزه در دنیا و کوچه سرهنگ در مزینان به نام آن مرحوم هنوز هم با همین نام برده می شود. درآینده به این مقوله خواهیم پرداخت.

بد نیست بدانیم فاصله بهمن آباد و مزینان این دو همسایه ی هم جوار دیرینه؛ یادشده در تاریخ بیهق؛ کمتر از هزار متر بوده و حتی آیین جشن سده در ایام مهرگان که زیباترین جشن های اصیل ایران باستان می باشد در بین همین دو روستای قدیمی برگزار می شده. که شعر زیبایی هم بنام (سره) یا همان سده خوانده می شد.
شایان ذکر است که اولین مراسم عاشورایی هم به احترام حضور آقا زادگان موسی ابن جعفر و هم به دلیل نزدیک بودن دو روستا در محل امامزاده به صورت مشترک برگزار می شده. اما بد نیست متذکر شوم اگر حمام کهنه مزینان و توپخانه و کارگاه کوزه گری و حدیره و دباغی و سوزن سازی و همه ی آنهایی که بیانگر موقعیت هنری. علمی و تاریخی مزینان واقع در این نقطه ی جغرافیایی حفظ می گردید چه اتفاقاتی از جهت حضور سیاحان، گردشگران و توریست های امروزی واقع می شد .فقط شنیده ایم  سرخونا، حوض مرغ ، حوض زهرا، سرپل آدینه، و سرهاون، و از همه مهمتر راه آسیا، قلعه ی پایین و امثالهم در اینجا وجود دارد ولی هیچ وقت به فکر نگهداری و حفظ این میراث های گرانبها نبوده و به آن نپرداخته ایم که این واژه های زیبا برگرفته از چیست و کدام معانی را در ذهن ما تداعی می کند و چقدر زیباست!؟ همین عبارات و الفاظی که به معانی آن نپرداخته ایم و خیلی راحت از آنها عبور می کنیم و باید آنها را بشکافیم ! در بخش آینده از قاجار تا پهلوی اول در خدمتتان خواهم بود.امیدوارم این نوشته ها مفید فایده و اطلاع نسل جوان از جهت یادآوری باشد .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

🔹 مقدمه

✍️بی تردید نسل پس از انقلاب به ویژه متولدین دهه های شصت تا نود شاید ندانند که این روستای تاریخی علی رغم تمام بی مهری ها و جفایی که بر آن رفته از نظر آبادانی و پیشرفت دست کمی از دیگر مناطق نداشته و چه بسا بیشتر هم داشته است اما اینکه چرا تا کنون جایی که می توانست  با عنوان شهر و یا شهرستان معرفی شود هم چنان از حق خود محروم مانده مسأله ای است که گناهش را نباید به گردن مردم یک منطقه خاص و یا دولتی ها انداخت باید ریشه یابی کرد و آن را در درون خودمان جستجو کنیم شاید با کمی حوصله و به دور از هر بدگمانی و تحریک عواطف عمومی و شایعه پراکنی و جدایی افکنی و فریاد وای مزینانا سردادن های پوچ و برداشتن علم خودخواهی تنها من می توانم ناجی باشم و... بتوان با یک اجماع عمومی و اتحاد و همدلی قومی که بعضی منکر آن هستند باز هم این دیار تاریخی و ماندگار در تمامی اعصار را که سرشار از افتخارات است به جایگاه بهتری ارتقا داد.

در این نوشتار قصدمان دفاع از نظام و یا جریان خاص حاکمیتی است نیست بلکه تلاش می کنیم در حوزه های مختلف با نگاهی دقیق به اتفاقاتی که رخ داده یأس و ناامیدی را که بعضی  با غرض یا ناخواسته در دل مردم به ویژه جوانان ایجاد کرده اند بپردازیم و بگوییم بازهم با اتحاد و همدلی می توان مزینان عزیز را از نظر اقتصادی و عمرانی و اجتماعی ارتقا داد چرا که یاد گرفته ایم و تکرار می کنیم حق گرفتنی است.

🔹 بخش اول؛ راه

✍️تا قبل از انقلاب تنها راه رسیدن و دست یافتن به شهرها از مسیر داورزن یک باریکه ی خاکی بود که نشان چندانی از جاده نداشت اما در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب جاده با آسفالت اولیه شکل و شمایل خاصی گرفت که البته با گذشت چهل و چهار سال علی رغم مرمت های جزئی نگاه ویژه ای به آن نشد و با پیگیری های مداوم شورا و دهیاری در دوره های اخیر و مطالب منتشره اصحاب رسانه و رفت و آمدهای صاحب منصبان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بالاخره تصمیم گرفته شد تا تعریض و آسفالت دوباره آن صورت گیرد که در حال انجام و البته نیازمند نگاه ویژه و پیگیری جدی شورا و دهیاری است.

علاوه بر احداث این راه؛ مسیرهای مزینان به بهمن آباد و مزینان به غنی آباد و کلاته نیز به طور جدی پیگیری و آسفالت شده و بازار مزینان نیز به همت شهید والامقام محمد امین آبادی سروسامان گرفت و با جدول کشی جوی آب و همچنین احداث بلوار این بخش از مزینان نیز از باد و خاک های بی امان موسمی نجات پیدا کرد.
بلوار کشی و جدول بندی از ابتدای میدان شریعتی محصول خدمات ارزنده شوراهای اسلامی و دهیاران در دوره های قبل بود که برای خود باقیات و صالحاتی گذاشته اند و نیاوردن نام این عزیزان به منزله نادیده گرفتن آنها نیست چون نگارنده ترس آن دارد که در بی اطلاعی اسمی از قلم بیفتد ولی می توان با آوردن اسامی این خادمان مردم در دوره های مختلف یکی از برکات انقلاب را همین سپردن اختیارات به مردم ذکر کرد که از همان ابتدا مزینان نیز دارای شورا و دهیاری شد اما در حالی که می توانست دهداری هم در مزینان تأسیس شود به دلایل نامعلومی هرگز در مرکز این دهستان جایی برای خود پیدا نکرد و تابلو آن در داورزن نصب شد!

🔸اعضای شورای اسلامی و دهیاری از اول انقلاب تا کنون در مزینان

زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی ،زنده یاد حاج میرزا احمد حسینی پدر سه شهید ،  حاج عباس اسلامی، زنده یاد حاج رمضان معلمی فر، حاج محمد نایب ، حاج حسن ناطقی ، محمد شریفی مزینانی، حسین محمدی مزینانی(دهیار و شورا) ، علی عسکری حاج محمدتقی ، حاج حسن مزینانی (شورا)، حاج محمود استاد ابوالقاسم ، زنده یاد حاج محمدعلی تاج مزینانی ، سیدمحمد حسینی سید رشید، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج اسماعیل هدایتی فر، حاج غلامرضا حاجی ،  مجتبی صدیقی، مهدی آزاده(دهیار و شورا) ، خانم ربابه سادات میرزا نورالله(شورا)، علی اکبر رضوانی پناه، خانم فاطمه گلستانی ، حاج وهب غنی آبادی ، غلامرضا شهیدی مزینانی، روح اله اندیک، ابراهیم نیکدل، حسن حاج اصغر دیمه(دهیار)، علی اصغر تاج مزینانی(دهیار)، حاج مهدی دانایی،زنده یاد سید علی طالعی، زنده یاد یدالله حاج اصغر دیمه، سید عبدالله جلالی(دهیار)، مجید اسلامی(دهیار) ،رضا مزینانی رحمت اله(دهیار)...
در ادامه بحث راه ذکر این مطلب نیز لازم و ضروری است که راه مواصلاتی به غنی آباد و کلاته مزینان و رضا آباد با احداث کمربندی در شرق مزینان از ابتدای میدان علامه محمدتقی شریعتی موجب شد تا ساخت و سازهای بیشتر در حاشیه این معبر انجام شود و تعدادی از مهاجرین کویر نشین با شهرت آبدوغی نیز در این مکان اسکان بگیرند. پیش از این دسترسی به جاده این روستاها با گذر از خیابان شریعتی 6 و مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی صورت می گرفت که برای اهالی بسیار خطرناک بود.

🔹احداث میدان و بلوار

در حال حاضر علاوه بر میدان تاریخی عاشورا که بعدها به آن خواهیم پرداخت سه میدان و یا فلکه اصلی در مزینان وجود دارد که یکی در ابتدای ورودی و انتهای جاده داورزن به مزینان است که با قرار دادن تندیس زیبای استاد محمدتقی شریعتی مزینان نام این میدان هم به یاد سقراط خراسان و بزرگمرد مزینان ثبت شد. پرده برداری و رونمایی از این تندیس با حضور فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی شکل گرفت.
در امتداد این میدان که ورودی مزینان است بلواری زیبا احداث شده که با تمثال شهدای والامقام مزینان تا انتهای بازار ادامه دارد.

و اما در ضلع غربی میدان استاد شریعتی، بلوار دیگری ساخته شده به نام کشاورز که متصل می شود به زمین و املاک زراعی زنده یاد حاج میرزا حسن مزینانی و بلوار دیگری که تا حدیره ادامه می یابد و در این قسمت یعنی بلوار غربی مزینان میدان علامه بهمن آبادی ایجاد شده که جاده روستاهای غرب مزینان و سپس راه تهران و مشهد را در پی دارد.
میدان سوم مزینان که پیش از این یادآور شدیم فلکه ای است که به همت شهید والامقام حاج محمد امین آبادی احداث شد و شروع یک روز ماندگار از یک واقعه ی تلخ یعنی عاشوراست و با برداشتن نخل مراسم مانایی عاشورائیان مزینانی آغاز می شود و به همین سبب عنوان این میدان متبرک شده به نام نامی امام حسین علیه السلام.

...👈در امتداد این میدان که منتهی می شود به مزینان قدیم و مجموعه های تاریخی کاروانسرا و حدیره و باغستان و آرامستان علی علیه السلام بلواری دیگر به تازگی و با همت شورای اسلامی و دهیاری ساخته شده که در حال تکمیل شدن است.
بلوار بعدی که بازهم ریشه در عاشورا دارد در جنوب شرقی مزینان و منتهی به میدان قتلگاه و جاده غنی آباد و کلاته مزینان است که بخشی از آن تا میدان آسفالت شده و مابقی ان شاءالله در آینده انجام خواهد شد.
تمامی کوچه ها و خیابان های مزینان در دوره پنجم شورای اسلامی شن ریزی و تسطیح شده و بعضی از معابر برای انتقال آب و جلوگیری از انباشت باران های موسمی جدول گذاری شده است.

و اما بازار مزینان نیز که مرکز تجاری و اجتماع اغلب جمع مردانه است از این ساخت و ساز بی بهره نبوده و همان طور که اشاره شد به همت شهید امین آبادی و اعضای شوراهای اسلامی در دوره های مختلف سرو سامان گرفته و نهرآبی که تا صحرا امتداد داشت تبدیل به جوی سیمانی و جدول کشی  شد و دو طرف این بلوار تعریض و آسفالت گردید.

شرحاج(شرحجی) یا شرحاش که درست آن شهرحاش است و نیز نوعی کمربندی و حصار در حاشیه شهر می باشد جهت ورود و خروج و دژ امن برای مزینان به شمار می آمد که در همان سالهای اولیه انتقال مزینان به مکان جدید بنا گردید از حالت اولیه خود بیرون آمده و اکنون  به عنوان یکی از خیابان ها قابل دسترسی با روشنایی و در برخی جاها تسطیح و جدول کشی مجهز شده است...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

💠کله و دندان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

 یکی دیگر از چهره های سرشناس و شوخ طبع مزینان که آدم از مصاحبت با او سیر نمی شد زنده یاد حاج غلامحسین مزینانی معروف به آفاق بود که به قول مزینانی ها همیشه یک چیزی توی آستین برای جواب دادن داشت با یاد از این مرد خوش سخن مزینان خاطره ای به قلم و روایت حسین محمدی مزینان(مداح) تقدیم می گردد:

✍️روزی شخصی از حاج غلامحسین آفاق پرسید غلامحسین آیا دندانهای شما مصنوعی است؟

 حاج غلامحسین که تازه از مکه برگشته بود و توقع داشت وی را حاج غلامحسین خطاب می کرد بالحن خوشی گفت: بله حاج آقا!

دوباره آن شخص که خودش هم مکه را ندیده بود پرسید: غلامحسین راضی هستی ؟
حاج غلامحسین گفت: بله حاج آقا!

مرحله سوم او گفت: غلامحسین من که سه دست دندان سبزوار و مشهد و تهران عوض کردم اما راضی نیستم!

حاج غلامحسین گفت: حاج آقای فلانی اگر من جای تو بودم با این پول هایی که شما دادید می رفتم کله ای می خریدم که هم عقل داشته باشد و هم دندان!

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

✍️امنیت یکی از مؤلفه های اصلی هر منطقه است در همین راستا چون مزینان با آوازه ای که از شهادت اندیشمند و متفکر انقلابی خود یعنی دکترعلی شریعتی مزینانی کسب کرده کانون توجه گروه های مختلف قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد همین عامل و چه بسا حضور همه جانبه مردم در فعالیت های مختلف این مقاطع نظرات بسیاری را به سوی مزینان جذب و معطوف کرد.

با تشکیل بسیج مستضعفین در این دیار و خیل عظیمی از داوطلبان برای حضور در این پایگاه مردمی گشت های بسیج و نگهبانی از دروازه های ورودی مزینان بر عهده بسیجیان و کل اهالی گذاشته شد!

مردان این دیار شبها به دسته ها و گروه های مختلفی تقسیم می شدند و نگهبانی از حریم محل سکونتشان به  آنها سپرده شد. حاملان سلاح بیشتر افرادی بودند که سربازی خدمت کرده و آشنایی کامل با آن داشتند و بعدها رزمندگانی که از جبهه بر می گشتند اولویت حمل اسلحه ها با آنها بود.

این برنامه و همچنین شروع جنگ تحمیلی موجب شد که آموزش در رأس نهادها و ارگان های نظامی برای مردم جدی گرفته شود و ابتدا پاسگاه های ژاندارمری و بعد خود بسیج و سپاه این نقش را بر عهده گرفتند و اغلب مردم با فنون نظامی و سلاح های ام یک و ژ3 و کلاشینکف آشنا شدند.

نگهبانی ها از ساعت پایانی شب آغاز و تا سپیده صبح و طلوع آفتاب در پست های مختلف ادامه داشت و این برنامه در بین مردم می چرخید و کسی اعتراضی نداشت و حتی با اشتیاق منتظر فرا رسیدن نوبت خود بودند.

با افزایش تعداد رزمنده ها و پخش آهنگ ها و نوحه های حماسی برنامه های متنوع فرهنگی و مذهبی شور و اشتیاق برای پیوستن مردم به بسیج زیاد شد و در نتیجه اردوهای مختلف آموزشی در  مشهد و سبزوار و داورزن و روستاهای کوهستانی و میادین تیر در مناطق کویری مانند کویر مزینان توسط سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین شهرستان سبزوار برگزار گردید آنچه در این میان نمود داشت و نگاه ها را متوجه خود کرده بود رفت و آمد تعداد نیروهای سبز پوش به حوزه مزینان بود و روستاهای دیگر هم برای اعزام باید به پایگاه مزینان مراجعه می کردند.
سنگری سیمانی مقابل مدرسه علمیه که حالا مدرسه عشق نامیده می شد بنا گردید و روی دیوار آن به خط و هنرمندی یکی از خطاطان خوش ذوق مزینانی جمله ای از شهید بهشتی نوشته شد که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت»...

این دیوار نگاره ها و نوشتن شعار و جملات زیبا از بزرگان توسط خطاطان هنرمندی مانند استاد حسن صدیقی، شهید محمد دایی قربان و رزمنده فرهنگی حسن احمدی و سیدمحسن مزینانی سراسر مزینان را در برگرفت که هنوز با گذشت چهل سال آثار آن بر دیوارهای قدیمی باقی است.

خدمت در بسیج خاص کارهای نظامی نبود و جالب است که اشاره شود اولین گروه نمایشی با هدایت و کارگردانی زنده یاد کربلایی رمضانعلی عسکری و سرپرستی اصغر همت آبادی فرمانده پایگاه بسیج مزینان با نمایش شیطان بزرگ به سبزوار اعزام شد و هنرمندان جوان و نوجوان مزینانی اجراهای ماندگاری را در سالن های متعدد از خود برجای گذاشتند و روزنامه ها و جراید رسمی کشور آن را به عنوان اولین نمایش روستایی کشور ثبت کردند.

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🌐مروری بر تأسیس هیئت جوانان شاهزاده علی اکبر(ع) مزینان

🖌نویسنده و محقق: علی جعفری مزینانی

 

مراسم عزاداری هیئت علی اکبری در ایام محرّم به مدت شش سال آن هم با کیفیّتی که در قسمت  قبلی اشاره شد  در مدرسه ی علمیّه ی یا حوزه ی علمیّه ی شریعتمدار مزینان و در دهه ی اول ماه محرّم تشکیل می گردید و علاوه بر سخنرانی و روضه،  نوحه خوانی و مرثیه خوانی درمناقب و محامد اهل بیت علیهم السلام ؛ زنجیر زنی عاشقان و ارادتمندان به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه آلاف التحیة والثناء تکمیل کننده و زینت بخش معنوی مراسم عزاداران بود .

از آنجایی که انسانهای نیکوکار و خیر اندیش سرمایه های عظیم و گنجینه های ارزشمند برای جامعه اند که فکر و عمل وهستی خود را خالصانه درراه خدمت به بندگان خدا قرار می دهند شایسته و ضروری است تا  از بانوی خیّر و نیکوکار مرحومه ی مغفوره (#حاجیه_بی_بی )همسر زنده یاد محمدباقر سخاور که زمین فعلی هیئت ( جنب تکیه ی بالا )  به آن مر حومه تعلق داشت اهداء و وقف هیئت علی اکبری مزینان کرد؛ یادی شود.

پس از رحلت زنده یاد حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی ،شادروان حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی خطیب توانا و سخنور نامی که مهارت خاص و حافظه ی قوی دربیان تاریخ  و وقایع اسلامی داشتند و سالهای متمادی  اهالی محبوب مزینان وسایر روستاهای همجوار از وجود با برکت و علم و دانش دینی اسلامی آن عالم شهیر و بزرگوار بهره ی لازم را می بردند سخنرانی و روضه خوانی هیئت را آن هم به مدت سیزده سال پیاپی تا زمان حیات پرافتخار و سودبخشش بر عهده داشتند و اعضای معزز و دیگر مستمعین را در آگاهی بخشی علوم دینی و اسلامی  به فیض لازم  می رساندند . روحش شاد.

پس از تأسیس  و شکل گیری هیئت ؛ هر اندازه زمان به جلو می رفت مؤسسین و اعضاء نسبت به توسعه و فراهم کردن امکانات و ملزوماتی که برای اداره ی یک هیئت آنهم با امکانات محدود و مشکلات و موانع موجود آن عصر و زمان و برخورداری هیئت از تعداد اعضای چشمگیر ضروری تر به نظر می آمد و ناگفته نماند که خرید این اقلام کار چندان ساده و آسانی به نظر نمی رسید از این رو توجه خاصی می طلبید.
چرا که گاهی این اقلام صدها مورد را شامل می گردد تا امور جاری هیئت به سمت و سوی تجهیزات کامل تر و آبرومندتر در همه ی ابعاد عینیٌه،فرضیّه و متصوّره با شتاب هر چه بیشتری به پیش رود که البته عنایات ولطف الهی و توجهات خاصّ حضرت سیدالشهداء علیه السلام مهمترین عامل مؤفقیت مؤسّسان و استمرار این حرکت الهی و معنوی بود.

در ضمن با مدیریت صحیح تر و ملاحظات همه جانبه تر و استفاده های بهینه و سود بخش تری از این پایگاه مذهبی وعزاداری می شد.بطوریکه می توان گفت برنامه های پیش بینی شده وتدارک دیده شده منحصر و محدود به ایام ماه عزاداری محّرم نبوده و فراگیر است که از آن جمله می توان به بر گزاری مراسم ختم عزیزان متوفی ، شهادتها ،ولادتها ، آیین های مذهبی،قرائت زیارت عاشورا  و ده ها برنامه های متنوّع دیگر از این دست همراه با پذیرایی و اطعام در طول سال و دربستر زمان را برشمرد.

به هنگام تایپ نوشتار امروز به یاد بیتی از سروده های حضرت  سعدی شاعر شیرین سخن و پر آوازه ی ایرانی افتادم که:
قدی که بهرخدمت به مردم علم شود
بهتر زقامتی است که به محراب خم شود.

 

✍️از آنجایی که اشخاص مسئولیت پذیر با قبول مسئولیت های بزرگتر عامل تعیین کننده و مهمی برای تسریع روند پیشرفت های فردی و اجتماعی و روابط بین فردی اند؛ موجب انجام بهتر و صحیح تر امور می شوند از سویی اشخاص مسئولیت پذیر به دلیل پاسخگو بودن قابل اعتمادند و جلب اعتماد دیگران یکی از زمینه های مهم پیشرفت است لذا عزیزان و بزرگوارانی که در جایگاه مدیر یا سرپرست یا سر دسته ی هیئت قرار می گیرند باید دارای ویژگی های ذیل باشند تا از عهده ی وظائف بر آیند و مآلاً موجب سروسامان دادن به کارها و پیشرفت امور شوند و از رسیدن به جایگاه شایسته دوراز انتطار نباشد.
1_اعتماد به نفس داشته باشند
2_ فعال و پویا باشند
3_شکست ها و نارضایتی ها را بپذیرند و در صورت لزوم انعطاف داشته باشند.
4_صلاحیت و شایستگی کارهای محوّله را داشته باشند همچنین وظیفه شناس باشند.
5_مسئولیت ‌پذیر و متعهد بوده وقابل اتکاء و پشتیبانی باشند.
6_صادق و وفادار و ازهمه ی اینها مهمتر خوش بر خورد وخوش اخلاق باشند و احترام و اکرام عزاداران ومهمانان  و اعضاء را داشته باشند وبه طریق اولیٰ  و مراتب بالاتر؛اعضاء هم به نوبه ی خود با مدیر یا سردسته حُسن همکاری را مبذول دارند واز تصمیمات یک جانبه یا چند جانبه گرایی پرهیز کنند.

با توجه به ویژگی های ذکر شده؛ پس از آن که زنده یاد مرحوم سید حسن حسینی مزینانی فرزند مرحوم سید قربان درسال ۱۳۶۷شمسی ودرسن ۶۹ سالگی رُخ در نقاب خاک کشید و مطابق وصیّتنامه ی آن زنده یاد در آرامستان بهشت علی (ع) مزینان، پیکر پاک آن  خادم آل الله و مخلص درجوار رحمت حق آرام گرفت و به خاک سپرده شد ؛برابر نظر هیئت مدیره ی وقت و پیشکسوتان ؛مدیریت یا سر پرستی یا سِمَت سردسته هیئت را به روانشاد #حاج_سید_محسن_جلالی_پور_مزینانی که خود یکی از چهره ها و عضو فعّال و دلسوز هیئت بود سپردند که به مدت بیست و پنج سال متمادی در این جایگاه؛  خدمات صادقانه داشت واز آنجایی که آن سید جلیل الشأن با نفوذ ؛ مورد وثوق خیرّین در تهران بود توانست در طول مدیریتی شایسته ی خود کمک هایی را از آنها دریافت کند و با وجه نه چندان ملحوظ که هیئت ذخیره داشت همچنین کمک سایر اعضاء و خیّرین با کفایت و همشهریان مزینانی درسال ۱۳۸۵ شمسی بنای قدیمی و کلنگی هیئت از اساس تخریب و درعوض ساختمان وسیع و آبرومندی را با معماری خاصّ آن زمان بنا و به اتمام رساند که دراین مسیر و کار خدا پسندانه زحمات خالصانه و طاقت فرسایی را به منصه ی ظهور و بروز رساند.
لازم به یاد آوری است که زنده یاد ابراهیم کربلایی حسین مزینانی شوهر خواهر آن مرحوم که خود یکی از مؤسسین هیئت بود که بعداً شهر مشهد مقدس را برای سکونت همیشگی انتخاب کرد و تا لحظه ی حیات خود در همان شهر ماندگار شد و تا زمانی که درقید حیات بود؛ همه ساله یک شب از هزینه های هیئت را تقبّل نموده و افتخار میزبانی عزاداران را داشت همچنین در کنار این مدیر توانمند از لطف همکاری و همیاری لازم با ایشان مضایقه و دریغ  نورزید.

ذکر این نکته ضروری است که در طول زمان مدیریتی روانشاد حاج سید محسن با هدف این که کوچه ی بن بست منتهی به هیئت و مشرف به بازار مزینان که چند باب منزل مسکونی را دربر می گرفت و مانع رفت و آمد دستجات عزاداری بود از طرفی نمای هیئت قدری بهتر جلوه گری نماید منازل مذکور و متعلق به مرحومان حاج حبیب الله کربلایی محمد رضای مزینانی و حاج اکبر صباغ مزینانی و رمضانعلی تختی مزینانی که بذل همکاری وهمیاری  را برای فروش با مدیر و متولیّان هیئت بعمل آوردند خریداری گردید  که با اجرای برنامه ی تخریب این منازل ؛ عرض کوچه بیشتر و رفت و آمد راحت تر و به سهولت صورت گرفت و از آنجایی که هیئت تا حدودی مشرف به بازار از طریق این کوچه شد درنتیجه چشم اندازی زیبا تر و واقعی تری پیدا کرد.
روان این عزیزان آرمیده در جوارحقّ شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

 

🌐مروری بر تأسیس هیئت جوانان شاهزاده علی اکبر(ع) مزینان


🖌نویسنده و محقق: علی جعفری مزینانی

✍️هیئت علی اکبری مزینان در سال۱۳۴۲ شمسی با تدابیر افرادی که به ذکر تعدادی از آنها درقسمت های بعدی خواهم پرداخت خشت اول آن گذاشته شد.
از آنجایی که تشکیل و فعالیت هیئآت در مزینان یکی از میراث های مذهبی و فرهنگی و اجتماعی ماست و از سویی در حال حاضر به برکت وجود رسانه ها و ارتباطات صوتی، تصویری و نوشتاری چه خوبست تا تاریخچه ای هر چند کوتاه از تأسیس سوابق و فعالیت آنها داشته باشیم تا نسل های فعلی و آتی تا اندازه ای اطلاعات بیشتری داشته باشند یا آگاهی های خود را تکمیل تر کنند.

از آنجایی که قبل از تاسیس هیئت علی اکبری مزینان دو هیئت دیگر در طول سال و بخصوص در ماههای محرم و تا حدی صفر فعالیت داشتند و اعضای آن درچنین ایامی گرد هم می آمدند و پس از استماع روضه یا سخنرانی، اقدام به سینه زنی و عزاداری می کردند لذا شخصیت هایی فرهیخته، دانا، دور اندیش و آینده نگر و افزون بر همه ی اینها همگرا و متحّد تشخیص دادند تا با هدف شور و شوق بیشتر جوانان که به زنجیرزنی دراین ایام بخصوص محّرم علاقه بیشتری دارند و از این طریق می توان شوق و اشتیاق بیشتری در آنها ایجاد کرد تا با استقبال بیشتر آنها از نظر تجمع در این ایاّم ویژه مواجه گردد لذا این جمع ارادتمند وعاشق به اهل بیت علیهم السلام و مصمٌم ، همت کردند تا هیئت علی اکبری مزینان را تأسیس نمایند .
این که چرا نام این هیئت را علی اکبری انتخاب کردند؟ پر واضح است که بواسطه ی وجه مشترکی بود که بین جوانان عاشق ولایت و امامت، با نام مبارک حضرت علی اکبر(ع) جوان رعنا و رشید و با کمال حضرت امام حسین (ع) از نظر سنی سنخیّت داشت.
در اولین گام مؤسّسین بنا داشتند تا محل این هیئت مانند دو هیئت دیگر در بازار مزینان باشد و مکانی را که از نظر وسعت و مساحت با هیئت تناسب داشته باشد خریداری نمایند لیکن باتوجّه به اینکه چنین ساختمان یا زمینی در خیابان اصلی یا بازار موجود نبود یا اگر هم یکی دو مورد پیدا می شد مالکینش قصد فروش نداشتند مسأله ی مکان هیئت دربازار خود بخود منتفی بود.
زیرا مالکین در این گونه منازل سکونت داشتند و خالی از سکنه نبود همچنین وابستگی های دیگری که هرکدام از ماها به منزل آباء و اجدادی خود داریم نتیجتاً این امکان فراهم نشد تا محل هیئت در بازار خریداری گردد یا اینکه وقف هیئت کنند از طرفی پول چندان قابل توجهی نیز دربساط مؤسسین نبود.
ناگفته نماند که مؤسسین قصد داشتند درصورت وجود چنین مکانی بخشی از وجه قرار داد را نقد و بخش بیشتر آن را به صورت قسطی خریداری کنند تا به کمک‌خیرّین به مرور تسویه گردد .

گفتنی است شخصی که از همه بیشتر بر این تصمیم پافشاری می کرد و خیلی هم تلاش کرد تا خانه یا زمینی مناسب در بازار پیدا کند زنده یاد استاد محمد ابراهیم طاهری رحمت الله علیه بود که خود یکی از گروه و مجموعه ی مؤسسین این هیئت به شمار می رفت حالا شمال یا جنوب یا شرق یا غرب بازار ، چندان اهمیت نداشت تا در کدام نقطه باشد.
حتی با توجه به اینکه منزل مسکونی آن زنده یاد در ابتدای کوچه ی سرهنگ یا شریعتی ۲۰ فعلی و مشرف به بازار مزینان ومغازه ی خیاطی یا دوزندگی آن مرحوم بخشی از منزل مسکونی ایشان پیشنهاد واگذاری وفروش برای هیئت دادند اما ازآنجایی که منزل آن شادروان از نظر وسعت فراخور هیئت بخصوص درآینده با افزایش جمعیّت ندیدند از این رو مؤسسین این درخواست را به صلاح ندانستند.

ناگفته نماند که تمام امید مؤسسین در ابتدای کار به لطف الهی و عنایات حضرت امام حسین علیه السلام معطوف بود تا هر چه زودتر هیئت پا بگیرد و آرام آرام و در طول زمان بتوان امکانات و تجهیزات مورد نیاز را تدارک دید.

با این نگاه برای اینکه مکان هیئت دربازار باشد و از سویی شرط اول دست یافتن به هر موفقیتی گام نهادن در مسیر هدف است لذا مؤسسین بر آن شدند که در آن عصر و زمان مدرسه ی علمیّه یا حوزه ی علمیّه ی مزینان را به مکان ثابتی در ماه محرم و با نام هیئت علی اکبری موقتاً اختصاص دهند تا در آینده با همفکری بیشتری بتوان تدابیر مناسبتری اندیشید و محل ثابتی خریداری یا اینکه وقف گردد.

لازم به توضیح است که همه ی روحانیون معزّز و رجال و معتمدین و پیشکسوتان گرانقدرمزینان با یکدلی مثال زدنی دست در دست هم تلاش کردند تا وقفه ای در تأسیس هیئت پیش نیاید و امور به نحو قابل قبولی موقتاً پیش رود و خدارا شکر در این هدف مؤفق بودند.
درابتدای شروع کار اغلب اعضای هیئت جوانان یا میانسالان بودند و همه ی امور توسط خود این عزیران صورت می گرفت و همچنان به پیش می رفت تا اینکه رفته رفته بر تعداد اعضا در سالهای بعدی افزوده شد که هم‌اکنون این هیئت با ساختمان نوساز و عرصه ی وسیع و با همه ی امکانات لازم و تعداد اعضای نزدیک به هفتصد نفر که درشب های تاسوعا و عاشورا با توجه به اینکه جمعیت زیادی از نقاط دیگر برای اقامه ی عزاداری رهسپار #مزینان یا به تعبیر بهتر دارالمؤمنین می گردند بیش از دوبرابر این تعداد که همگی شاهد آن هستیم آغوش گرم خود را بروی همه ی این عزاداران با گرمی هر چه تمامتر مشتاقانه می گشاید؛ به طوری که می توان ادعا داشت این مرکز درحال حاضر از میراث های ارزشمند دینی و مذهبی و ماندگار مزینان مانند دیگر هیئات و تکایا جلوه گری می کند که در نشر فرهنگ اسلامی و تشیّع ،نقش معنوی و جایگاه مؤثّری همانند بقیه ی پایگاههای مذهبی موجود دراین دیار غنوده بر حاشیه ی کویر دارد.

دربدو فعالیت تأسیس هیئت از اطعام خبری نبود و پذیرایی با چایی ؛بسنده می شد به این دلیل که امکانات لازم از همه نظر که پاسخگوی نیاز اداره ی یک هیئت باشد وجود نداشت.

سنتّ و رسم از دیر باز براین مبنا بود برای اینکه در هزینه های جاری هیئت وقفه و یا مشکلی پیش نیاید هریک از اعضاء مبلغ نه چندان قابل توجّه آن هم با قصد تیمّن و تبرّک و ثواب به هیئت کمک می کردند که این جدای از نذورات و سایر کمک های خیرٌین بود.
این مبلغ در ابتدای کار حدود پنجاه ریال در هرسال و در آغاز ماه محرم و برای مدت ده شب برای هر نفر از اعضاء مقرّر شده بود و عزیزانی هم که تمکٌن و قدرت مالی بهتر و مناسب تری داشتند بخصوص مؤسسین مبلغ بیشتری را اهداء می کردند و افرادی که شرایط مالی مناسبی نداشتند ازپرداخت همین مبلغ معاف بودند.



شایسته است از روحانی عالیقدر و متخصص در علوم فلسفه و فقه اسلامی ؛زنده یاد مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی اعلی الله مقامه ابوی عالیقدر و واعظ شهیر و خطیب توانا شادروان حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی رضوان الله تعالی علیه و عموی بزرگوارمتفکر ؛ نویسنده،جامعه شناس ، پژوهشگر و از مبارزان سیاسی و نظریه پرداز انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی مزینانی یادی شود که سخنرانی و روضه خوانی این هیئت را سالها و در زمان حیات پر بار خود بر عهده داشتند و به مدت دوازده سال مستمعین را افاضه می فرمودند .

مدیر و یا به تعبیر بهتر سردسته ی هیئت علی اکبری و یکی از چهره های سرشناس ازمجموعه ی پایه گذاران هیئت؛ زنده یاد مرحوم آقا سید حسن حسینی که رحمت خدا بر او باد تا زمانی که در قید حیات بودند و توان لازم برای انجام این مسئولیت سنگین را در خود می دیدند خالصانه و بی ادعا امور هیئت را سر وسامان می بخشیدند و با وجودی که آن سیّد جلیل القدر در مزینان سکونت نداشتند و از سویی در استخدام دولت بودند مع الوصف درایاّم شروع ماه محرم همه ساله در مزینان حضور می یافتند تا علاوه بر شرکت در عزاداری از نزدیک به رسیدگی امور و مسئولیت مدیریتی خود بپردازند و به مدت بیست سال سرپرستی هیئت را بر عهده داشتند.

مضافاً اینکه منزل آن مرحوم درتهران به روی همه ی همشهریان گشوده بود و مرحومه همسر مکرّمه ایشان با اشتیاق هرچه تمام از مهمانان استقبال و پذیرایی شایسته بعمل می آوردند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

مراحل اخذ مجوز و فعالیت نگهداری سالمندان گرامی

✍️در قسمت پیشین از چگونگی شکل گیری مؤسسه عظیم و مردمی و عام المنفعه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان  در گفت و گو با خانم فاطمه مزینانی گلستانی مؤسس و مدیر عامل  این مؤسسه نوشتیم اکنون به دیگر اقدامات او و خیریه ی تحت مدیریت این بانوی جهادگر که بیش از یک دهه چون نگینی در دل کویر می درخشد می پردازیم.

فاطمه مزینانی گلستانی:

🌐مرکز سالمندان؛ با ارائه ی مدارک  پرونده  ۱۵ نفر  پرسنل متشکل از پزشک ، فیزیوتراپ، پرستار، روان شناس ، مسئول فنّی ، بهیار  و افراد غیر متخصصی که قرار بود در بهزیستی مزینان  فعالیت نمایند به آن اداره ی کل معرفی شدند۰
اعضای کمیسون ماده 26  به ریاست آقای دکتر پوریوسف  معاونت محترم توانبخشی  وکارشناسان آقایان دکتر فیروزی و آرام و دیگر همکاران محترم شان روز یکشنبه 13 اسفند 96  با اعلام  رای موافق  نظر خود را اعلام داشتند.
🔆در نهایت این مرکز با فراهم شدن بسترهای مناسب  از 29 مهر 1397 شروع به پذیرش سالمندان کرد و چند نفر از مادران و پدران کهنسال که نیاز به مراقبت ویژه دارند معرفی و تیم 15 نفره پرستار و بهیار و کارکنان مربوطه مشغول خدمت به آن ها شدند.
🔹اکنون به حول و قوه ی الهی و با همراهی تمامی مزینان دوستان و همشهریان گرامی و خیرین نیکوکار ضمن پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده و ادامه تکمیل فازهای بعدی مجتمع که ان شاءالله با مدد و همراهی شما عزیزان به زودی محقق می شود در نظر داریم برای روشنی دل های پدران و مادرانی که این مکان را خانه ی خود می دانند و در آن زندگی می کنند در محیط بیرونی فضای سبزی ایجاد کنیم که بخشی از کارهای اولیه مانند زیرساخت قرار دادن تجهیزات و چمن و درخت آماده شده است.
🔹ما در این چند سال آن چه به وجدان خود و مردم شریف مزینان تعهد داده بودیم عمل کردیم و با وجود تمامی خستگی ها و بعضی کارشکنی ها و انتقادهای برخی افراد که مدعی بودند این پروژه به شکست می رسد راه خود را ادامه دادیم و شکر خدا بنایی در ابتدای ورودی مزینان عزیز ایجاد کردیم که هر تازه واردی را به خود معطوف می کند و بی شک این ساختمان زیبا که از آن به عنوان بزرگترین پروژه عمرانی خدمات روستایی کشور یاد می شود مایه ی مباهات و صدالبته امید آیندگانی که می خواهند برای این مردم قدم بردارند می باشد.


👈شاید برای بعضی افراد هنوز این شبهه وجود داشته باشد که اگر روزی پذیرش سالمندی در این جا انجام نشد یک ساختمان عریض و طویل به چه دردی می خورد؟! ولی جواب خیلی صریح و روشن است؛ این بنای عظیم در خاک مزینان است و کسی نمی تواند آن را به جایی انتقال دهد ضمن آن که با نظر مسئولین محترم و در رأس آن بهزیستی استان و کشور، این مکان قابلیت تغییر به کاربری آموزشی دانشگاهی و یا مرکز سلامت و حتی بیمارستان را دارد که بازهم نفع آن برای آحاد مردم مزینان و منطقه و حتی استان های مجاور می باشد. خادمان شما افق و چشم اندازی بسیار وسیع برای حال و آینده در نظر گرفته اند که با تمامی مشکلات موجود پا به میدان گذاشته و ده سال مجاهدت کرده اند تا این مرکز مهم به سرانجام برسد و بی تردید تمامی کمک های خیرخواهانه نیک اندیشانی که به این مجتمع ارزانی داشته اند در پیشگاه خداوند متعال محفوظ است و ان شاءالله اجر و ثوابی در روز حسرت برای خود و عزیزانشان خواهد بود و امیدواریم با همین نگاه بتوانیم موقوفاتی که در اختیار مردم عزیز و شریف ما هست و یا خودشان بنا دارند جایی و یا سرمایه ای را در راه خیر وقف کنند به این مکان اختصاص دهند که بتوان تمامی اهداف را در آن به سرانجام رساند. در بخش های بعدی بازهم گزارش فعالیت و کمک های خیرخواهانه خیرین عزیز تقدیم شما یاران خواهد شد.
🔹اما قبل از آن ذکر این نکته لازم و ضروری است که با اجرایی شدن فاز دوم در حال حاضر یک هزار متر بنای ساختمانی در اختیار مرکز است و در آن فعالیت های مربوطه انجام می شود.

🌐اکنون پس از گزارش های اولیه چگونگی شکل گیری و اقدامات انجام شده در راستای اهداف از پیش تعیین شده و در حین انجام پروژه بهزیستی مزینان لازم است برای استحضار شما عزیزان همیشه همراه گزارش آماری از بعضی دیگر فعالیت ها به حضورتان تقدیم شود:
1-تاسیس مرکز فنی حرفه ای برای آموزش هنرجویان خیاطی ویژه خواهران با اهدای مدرک رسمی فنی حرفه ای سبزوار
2- تاسیس مرکز پیش دبستانی و مهدکودک امیدان نبی(ص)
3-تأسیس مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) با ثبت رسمی
4-برگزاری برنامه های اوقات فراغت نوجوانان با راه اندازی کتابخانه
5 تشکیل حلقه ۳۱۳ تن یاران امام زمان (عج)
6برگزاری جشن های بزرگ مناسبتی به ویژه در دهه ی فجر
7-برگزاری اردوهای زیارتی و فرهنگی ویژه سالمندان و معلولان
8- برگزاری دوره های آموزشی مختلف اجتماعی و فرهنگی ویژه بانوان
9- برپایی نمایشگاه سفالگری و کاردستی و نقاشی
10-ایجاد کلینک های یک روزه با حضور پزشکان متخصص و عمومی به مناسبت های مختلف و پذیرش و معاینه رایگان مردم شریف مزینان و منطقه
11-پرداخت وام اشتغال حدود  700 میلیون تومان(مخصوص معلولان و بانوان خودسرپرست با معرفی به اداره بهزیستی شهرستان)
12-پرداخت وام قرض الحسنه بدون بهره 50 میلیون تومان
13-پرداخت کمک هزینه جهیزیه  15 میلیون تومان
14پرداخت کمک هزینه مناسب سازی مسکن  20 میلیون تومان
15-پرداخت کمک هزینه تحصیلی و دانشجویی   25 میلیون تومان
16-اهدای لوازم تحریر و غیره 5 میلیون تومان
17-پرداخت سبد کالا برای  3000  نفر بالغ بر  یکصد  میلیون تومان  
18-پرداخت مستمری ماهانه  حداقل برای 60 نفر
19-کمک هزینه سرمایه کار  10 میلیون تومان
20-تحویل وسایل توانبخشی ( ویلچر تشک مواج و ....)  20 میلیون تومان
21-کمک هزینه دارو و درمان  40 میلیون تومان
22-کمک هزینه  بلاعوض و ساخت مسکن و غیره به ارزش 130میلیون تومان  
23-کمک هزینه وسایل ضروری زندگی  25 میلیون تومان
24-کمک هزینه تامین معیشت  حدود 8 میلیون تومان... 

      ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

چه زیبایی بهتر از این بنای خیر اگر شما هم دوست دارید از اجر و ثواب معنوی خدمت به محرومان بهره مند شوید بسم الله


🔸شماره حساب مؤسسه خیرّیه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان
 0104796105000
🔸شماره کارت عابر بانک
«#بانک_صادرات» به نام مؤسسه ی خیرّیه حضرت نرجس خاتون (س) و مجتمع بهز یستی مزینان:

                                6037691990029407
🔸شماره ی همراه مدیر عامل: فاطمه ی مزینانی ( گلستانی)
                                       09122893324

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️گفتیم که چون  محرم می رسد عزای فرزند زهرای بتول(س) تمامی دلهای شیدایی مزینانیان به هجرت رفته را به زادگاه خویش می کشاند و حتی اگر نتوانند از روز اول به خاطر مشغله اداری و کاری به مزینان سفر کنند شب عاشورا به هر وسیله ای که شده خود را به عاشورائیان می رسانند .

 روز تاسوعا تا دو دهه پیش خادمان نخل به همراه دسته ای از عزاداران و عَلَمی در دست  با عنوان علم گردش به در خانه ی مزینانیان می رفتند و دعا گویان نذورات مردم را جمع آوری می کردند . سر دسته که اغلب پدر بزرگوار شهید رضا تاج مرحوم حاج محمدعلی بود با صدای بلند می گفت: اولیاء و انبیاء
 همراهان جواب می دادند :الهی آمین
سردسته: شهدای دشت کربلا
همراهان: آمین
سردسته : خدایا این خانه را از بلاها محافظت بفرما
همراهان:  آمین
سردسته : نخل جوانیش را بر زمین مینداز
همراهان : آمین
سردسته : فرزندانش را به علی اکبرحسین (ع)ببخش
همراهان: آمین
سردسته : امیدش را نا امید مگردان
همراهان : آمین...

 و اگر آن خانه مسافری و یا مریضی در بیمارستان داشت برایشان با همین آهنگ دعا می کردند و بعد از آن، اهل منزل پارچه، قند، چای و… نذری را تحویل آنان می دادند.

 متأسفانه بنا به هر دلیلی شاید با رفتن قدیمی ها این سنت حسنه به فراموشی سپرده شد و فقط متولیان نخل که سر دسته آنان مرحوم حاج حسین حسن عباس بود و بعد از او برادران و برادر زادگان  و فرزندانش به همراه جمعی از خانواده غلام مرادها و یوسفی ها و خانخودی ها کیسه ای بردوش به در منازل مراجعه می کنند و پارچه های نذری تزئین نخل را تحویل می گیرند و بعد از برگزاری عاشورا دوباره به صاحبانش برمی گردانند.

یکی دیگر از سنت های رایج و قابل تأمل مردم مزینان دعوت رسمی از عزاداران روستای غنی آباد است که علاوه بر ارسال دعوت رسمی در دهه ی اول و روز بیستم، هیئت امنا و اعضای آن و دیگر مزینانی های حاضر در این دیار تاریخی با وسایل نقلیه شخصی خود و در حالی که دیگران را نیز سوار می کنند به غنی آباد می روند و با استقبال بزرگان و مردم این روستا چنددقیقه ای با هم در هیئت این روستا به سوگواری می پردازند.

این میزبانی مردم فهیم غنی آباد هم که ریشه در فرهنگ مهمان نوازی مردم کویر دارد جالب است و پس از استقبال از میهمانان مزینان هیئت آنها را به عنوان دسته اول همراهی می کنند و خودشان پشت سر میهمانان دم می گیرند.

سلام دادن علم ها و بالا و پایین انداختن آنها به معنای سر فرود آوردن و سلام دادن به هیئتی ها توسط علم داران نشانی از همان علم گردش قدیمی است که مردم احترام خاصی برای این پرچم قائل هستند.

مداحی مشترک ذاکران اهل بیت علیهم السلام از هر دو روستا و سینه زنی متحد سوگواران مزینانی و غنی آبادی و دعوت نماینده مردم مزینان از دیگر برنامه های این مراسم است و روز بعد تا مردم غنی آباد وارد مزینان نشوند مراسم عاشورا شروع نمی شود و با حضور این مردم خداجو و پذیرایی از آنها در هیئت ابوالفضلی حرکت نخل آغاز می گردد و تا پایان مراسم و مشایعت مردمی، غنی آبادی ها در تعزیه عاشورا حضور فعال دارند.

روز تاسوعا آخرین فرصت برای آماده سازی میدان قتلگاه است که البته قبل از آن به همت فرزندان تعزیه خوان پیشکسوت زنده یاد حاج حسن ناطقی آماده شده و کتیبه ها نصب می شود اما متولیان ایستگاه های صلواتی هم در این روز مقدمات کار خود را آماده می کنند و اگر نقصی در میدان باشد مانند سیستم برقی و روشنایی و صوتی برطرف می شود.

در این روز اغلب شهروندان مزینانی با حضور در دسته ای که از هیئت ابوالفضلی یا شاهزاده علی اصغر حرکت می کنند در هیئت علی اکبری به سوگواری می پردازند و پس از آن ناهار را میهمان سفره کریمانه اهل بیت علیهم السلام هستند که برای خود نذرکنندگانی دارد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

 

✍️ بدون شک هستند افرادی معزز و محترم در جایگاه های ارزشمند اجتماعی که شاید از زادگاه شان مزینان هیچ گونه اطلاعی نداشته باشند. کسانی که در سالهای دور هجرت نموده اند برای مثال مزینانی های ساکن سمنان که بد نیست بدانیم چرا و چگونه این عزیزان از مزینان به نقاطی مانند سمنان،تهران، مشهد، گرگان و مینودشت و سایر شهرها و حتی عشق آباد شوروی و سوریه هجرت کردند!

مزینان کهن که از قسمت حدیره به پایین دارای امکانات کشاورزی مناسب بوده  آغاز می شده و تا دل باغستان ادامه داشته به روایتی پنج هزار سال قدمت دارد و مزینان امروز کمتر از دو قرن بنا گردیده است.در سال ۱۲۸۲ در جلگه داورزن از روستای بیزه سیلی جاری می شود و در مزینان ویرانی های بسیاری به بارمی آورد.نقل از اسناد کتابخانه حوزه علمیه قم.نصب شده در امامزاده علی آباد.

گردش سالهای قمری در تقویم باعث می شود هر ۳۶  سال یک بار محرم وعید باهم تقارن پیدا کند و گروهی خوشحال یا بعضاً ناراحت از این گردش دور قمری هستند لذا در همین سال۱۲۸۲ شب عید مصادف می شود با اول محرم.عده ای معتقد به برگزاری محرم و عده ای می گویند امشب عید و فردا شب محرم برگزار می کنیم .شک نکنید مزینان قدیم به مراتب جمعیت بیشتری داشته است.

مسجدجامع پایین تر گویای همین مطلب است که دارای دو شبستان بوده .جنوب شرقی زنانه و جنوب غربی مردانه که درحال حاضر فقط قسمت مردانه باهمت خیرین سر پا مانده است .
این مسجد که در عهد سلجوقیان بناشده و گویای بزرگی مزینان است در کتاب مطلع الشمس جلد سوم دارد که ساخت طاق های بنای کاروانسرای شاه عباسی بر گرفته از این معماری می باشد .به روایت مرحوم حاج عباس رفیعی و حاج محمدعلی محمدی جد بزرگ این جانب از زبان بزرگان مزینان که شخصاً شاهد بودم حاج عباس رفیعی می گفت من چهار سال داشتم تنگ غروب بود شیطان عده ای را وسوسه می کرد اول عید و متعاقب عید ، محرم برگزار شود . مردم آماده برای جشن عید بودند عده ای نزد آخوند ملاعبدالعلی رفتند که چه کنیم؟ آخوند فرمودند محرم را بر عید مقدم بدارید و از قهر خدا بپرهیزید. اما عده ای نافرمانی کردند . هنگام غروب ابر سیاهی بر بالای کوه بیزه پیدا شد ! رعد و برق در گرفت زمین و زمان تیره شد و صدای مهیب غرش رعد وحشتی بر دل مردم افکند. دیگ های پلو و آجار برپا بود از هر خانه ای بوی پلو بر می خاست که عطر برنج با روغن زرد مشام گرسنه که بماند هر انسان سیر را نوازش می کرد. نماز مغرب خوانده شد مردم به خانه رفتند باران از زمین و آسمان می بارید . ساعتی نگذشت غذاخورده یا نخورده سیل سنگهای بزرگ را مانند تیله می غلطانید و صدای وحشتناک سیل در دل کویر می پیچید .نمونه سنگها هنوز در پای چنار کهن دیار مزینان وجود دارد.الله اکبر. خدایا محشری بر پا شده همه چیز کن فیکون گردید. خانه های گلی پر از آب، دیگها روی آب تمام خانه ها دیگر ولو بود.فریادها بلند و دیگر کسی به فکر مال و حشم نبود، کسی به فکر خانه نبود، جیغ و داد از حدیره به پایین آب هر آنچه سر راهش بود بیرحمانه می برد و به دل کویر منتقل می کرد.آنهایی که به موزه ایران باستان رفته اند دیده و می دانند یک شئ بنام سه کله از جنس سفال کوزه مانند که توسط مرحوم ملاابوالحسن مزینانی و بنام خودشان ثبت شده.این مورد که از زیر خاک بیرون آمد و موارد مشابه اثرات بجا مانده از همان سیل می باشد.

مردم به داخل رباط رفته و بر پشت بامهای بلند شب را سپری کردند و براثر این ویرانگری و قهر طبیعت همه چیز نابودشد.عده ای ماندند و عده ای بسیار رفتند. یک محرم و عاشورای واقعی اتفاق افتاد .به جستجوی گم شدگان و اشیاء گمشده پرداختند و آنان که دیگر چیزی نداشتند به سمنان عزیمت نموده و در کوچه ای بنام مزینانیها ساکن شدند.

چندسال پیش جناب آقای مهندس مزینانی و خانم ایشان نیز که در مجلس شورای اسلامی هستند بهترین گواه این موضوع هستند که خانم وی به اتفاق مادرشان که پیرزنی بود با ماشین دوو مهمان ما بودند که البته مادرشان می گفتند از شعبوها همان شعبان‌ های قدیم هستیم .

بهرحال عده ای که تاجر زمان خود بودند تا هلسینکی شوروی و بعضاً در عشق آباد ساکن شدند و بنده در زیارت سوریه کوچه ای که در انتهای حرم حضرت رقیه(س) بود به اتفاق مرحوم حاج حسین شکروی به مغازه ایشان رفتیم که عقیق فروش بودند مغازه ای داشت وقتی دید با لهجه روستایی حرف می زنیم پرسید اهل کجایید؟ گفتیم مزینان سبزوار. گفت: من هم مزینانی هستم‌! او حدود۸۵ سال عمر داشت پیرمردی بود دارای زن و فرزند و دکان و دیگر امکانات خوشحال شدیم و خداحافظی کردیم . دو سال بعد که رفتیم گفتند مریض شده و دیگر از او خبری ندارم....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱

 

✍️مدرسه ی علمیه شریعتمدار که در قلب بازار مزینان قرار گرفته بعد از انقلاب کانون فعالیت های خاص فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و قضایی و بهداشت و حتی ورزش شد!

اینجا به راستی تا قبل از انقلاب حوزه ای فعال بود و طلاب علوم دینی در آن از محضر بزرگان علم و ادب مزینان مانند شریعتی بزرگ فیض می بردند اما به دلیل مهاجرت یکایک آن ها و کسب علم بیشتر و همچنین ارتحال اساتید صاحب نام اندک اندک چراغ مدرسه خاموش شد و تنها حجره های خالی باقی ماند که با گذشت یک دهه بازهم شاهد آوای فرزندان مزینان بود این بار با نام بسبج و بسیجی...

همان طور که در بالا ذکر شد مدرسه شاهد تحولات گوناگونی بود به همت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی کتابخانه ای در دل آن تأسیس شد و هر روز نوجوانان و جوانان به آن مراجعه می کردند و کتابی به امانت می گرفتند مدیر این مرکز در آن برهه از زمان آقایان اصغر همت آبادی و حاج شیخ محمدتقی معلمی فر بودند که وظیفه داشتند علاوه بر تحویل و دریافت کتاب از مراجعه کننده امتحان هم بگیرند که ببینند آن را مطالعه کرده یا خیر! به طور مثال از او می خواستند که خلاصه داستان کتاب را تعریف کند اگر آن فرد به درستی موضوع را می گفت کتابی دیگر می گرفت و یا اینکه دوباره آن را تمدید می کردند که برود کامل بخواند و بیاورد بعضی ها مثل ما که تازه الفبا یاد گرفته بودیم و کتاب را برای دیدن عکس هایش برده  و در امتحان خواندن پیش آن ها مردود بودیم برای مدتی از بردن کتاب محروم می شدیم!

انقلاب که شد همه چیز تغییر کرد حالا دیگر این جا برو بیایی را به خود می دید ابتدا انجمن اسلامی در آن شکل گرفت و بعد هم پایگاه و مدتی بعد یکی از حوزه های مهم بسیج شهرستان سبزوار شد که باید پاسداری از سپاه این شهرستان در آن حضور می داشت که مرحوم محمود بشیری، مهدی بیزه ای، حسینی، آبرودی، کیوانلو و... از جمله ی این مأموران نظامی بودند.

ابتدا پایگاه توسط خود بچه های مزینان که بعدها خودشان هم به سپاه پیوستند اداره می شد و با آمدن شهید حاج محمد امین آبادی از تهران رونق بیشتری گرفت. او گرچه نظامی نبود و پیش از این در اداره ی مخابرات تهران مشغول به کار بود اما فنون نظامی را گویا در پایگاه های بسیج پایتخت آموخته و علاوه بر کلاس های قرآن و عقیدتی و احکام که برای سنین مختلف برگزار می کرد رزم شبانه و ورزش صبحگاهی جزء برنامه هایی بود که او در دستور کارش داشت...

شور و هیجان و دلدادگی خاصی پس از تشکیل پایگاه در مدرسه علمیه حکم فرما شد و از این پس گاهی در حجره هایی که پیش از این چندین طلبه ساکن بودند محلی شد برای استراحت شبانه بسیجیان مزینان و در حقیقت می توان گفت خانه ی دوم نوجوانان و جوانان و حتی بعضی پا به سن گذشته ها، بعضی حتی چند روز به خانه های خود که در چند قدمی آنها بود نمی رفتند!

ثبت نام برای جبهه و اعزام ها و بعد از بازگشت مرور خاطرات جنگ و دوباره شیدایی بعضی دیگر برای پیوستن به صف رزمندگان همه و همه در همین مکان رقم می خورد.

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

دل را که به جاده می سپاری،به نقطه ای می رسی که بوی زحمت ها و رنج های مردمانش را حس می کنی، بوی ساده بودن ها. حواست را جمع می کنی به اطراف، چه جاذبه ای دارد این خاک،نه چندان حاوی چشمه های خروشان و جنگل های سربه فلک کشیده است که تو را مجذوب کند،نه،این نیروی ماورایی خاصیت مردمان بی آلایش اینجاست، نیرویی است که نفوذ می کند به عمق روحت، و تو هر چه می خواهی بی تفاوتی نشان بدهی،نمی شود، گذری است که هر آنگاه که بر آن بگذری، از این مدرنیته ای که همچون تار بر اطرافت تنیده ای ،خسته می شوی ، و از درون به این باور می رسی که زندگی یعنی همین...

کمی قبل تر وقتی که من خردسال تر بودم،در جای جای کوچه هایش که راه می رفتی بوی نان تازه بیرون امدهاز تنور فضا را پر کرده بود، و در این فضا می شد زندگی در روستا را با آن ویژگی ها لمس کرد، گفتم روستا،جایی که همیشه خوانده ایم از ساده زیستی مردمش و لطف و صفای آنها،بی شک حالا هر کدام از ما به این درک رسیده ایم که چه سخن عالمانه ای بوده است، سرزمین من هم از این جنس سرزمین هاست، جایی که خروشید خندان برآن می تابد و آنگاه که می خواهد غروب کند ،جلوه ای پدید می آورد که هزاران نقاش کشیدنش را عاجزند،جایی است که شب ها وقتی سر بر آسمان می کنی ستاره ها پر نور درخشان،لطف چشمک هایشان را از تو دریغ نمی کنند،جایی که یادم هست خروس خوان مردمان سخت کوشش سوار بر مرکب های گوش دراز، خوشحال با زمزمه های عارفانه، راهی رویایی را رو به کشتگاه خود سپری می کردند،سرزمین من جایی بود که با تمام وجود لغت مادر را می توانست بفهمی ،وقتی که دستان پینه زده ی زنی را می دیدی که از خستگی کار روزگار حکایت داشت، بارها در کودکی از خود پرسیده بودم که بهشت مگر چقدر عظمت دارد که نباید زیر پای این مادران جان فدا باشد، حالا که دارم کمی از حال و هوایش می گوییم، شاید به این باور رسیده باشی که آن نیروی جذاب که تو را به سمتش می خواند از کجا برمی خیزد،یا شاید این ماورا از گنبد های بام هاست،یا بلندی یخدان ها،یا بوی سبزه های صحراها،یا بوی آش و شوربا، نمی دانم، به هر حال ، تو دوست داری بیشتر پدال را بفشاری و زودتر در آغوش وطن جای گیری،این حال و هوا همان است که پیامبر  اعظم فرمودند که حب وطن از ایمان سرچشمه می گیرد، باخود می گوییم این همه لطف مگر می شود در قطع کوچکی از کره ی خاکی جای گیرد،شاید این موهبت را خدا به خاطر مردان راستین به این کهن دیار بخشیده، مردانی که چون شهید محراب مولا علی مظلومانه زیستند و سفر کردند بر افلاک، مردانی که غیرت درونشان را ناآرام کرده بود،و به این واسطه سعی در پی جویی حقیقت داشتند، مردانی چون شریعتی ها و صدیقی ها و منصوری ها و فصیحی هاو... هزاران هزاردر طول تاریخ انسان های والا مقام،و شهیدانی که هر وقت خسته می شوی از این روزگار پر فتنه، زنگار روحت را نوازش داده وپاک می کنند، یاد همگی بزرگان سرزمینم بخیر و شادی.

راستش را بخواهی آنقدر می شود درباره ی خاصیت های زادگاه نوشت که قلم تاب نیاورد،آن هم سرزمین با عشقی چون مزینان،که شهیر است به داشتن علی شریعتی مزینانی،این چند سطر را تقدیم می کنم به تمامی هم زادگاهی های ارجمند و روح بلند بزرگان علم و ادب....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

 

💠مثل«کُندِّه»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ درابتدا باید دانست که بعضی القاب در شهرها و بخصوص در روستاها بی مسما یا بی ریشه نبوده ‌و وجه تسمیه دارند.

 درتمام بلاد ایران این القاب به فراخور نوع شغل یا علاقه مند بودن فردی به اشیا و انواع چیزها ویا عدم تلفظ کردن صحیح واژه و یا بر اساس عادت در به کار بردن یک کلمه توسط عده ای معدود افراد همچنین چنانچه  فردی برخوردار از یک صفت مشخص یا خوب یا شکیلی باشد آن لقب را به آن شخص نسبت داده اند که حتی در همه ی ممالک دیگر دنیا از جمله کشورهای اروپایی وبه خصوص کشورهای عرب زبان نیز از دیر باز تا حالا این روند ادامه داشته و دارد.
دیار مزینان نیز از این قاعده مستثنیٰ نبوده وبرخی قبیله ها دارای القاب خاصی هستند نظیر:کُندِّه، عشقم بود، دیمه، عندلیب  و...

همانگونه که می دانید به عنوان نمونه یکی از القاب که به طایفه بزرگی از همشهریان مزینانی ما تعلق دارد «کُنده» است که کُنده در لغت به معنای تنه چوب درخت است که گاهی هم ضخیم وقرص و محکم وخشک بود که با تبر یا ارّه خورد می کنند.

اما بسیاری از همشهریان ارزنده بویژه همراهان ویاران گرامی این رسانه تمایل دارند تا بدانند که چنین القابی چرا و به چه جهت به این خانواده های بزرگوار و مشهور داده شده؟
 اهمیت این موضوع وقتی دو چندان می شود که اولاً خود اعضای این طایفه با افتخار در معرفی خود از این القاب استفاده می کنند ثانیاً اساساً تا در معرفی از این لقب استفاده نشود شناخت فرد مورد نظر برای مخاطب تا اندازه ای با دشواری همراه است .
 
اما چنانچه دوست داشته باشید که فلسفه وجودی این القاب را بدانید که از کجا آمده و اینکه چرا و به چه جهت برخی از عزیزان همشهری به این لقب ها اشتهار دارند در ادامه بخوانید تا آگاهی لازم را پیدا کنید.

به عنوان‌نمونه شهرت« کنده»  را از هر فردی از همشهریان می پرسیدم یا می گفتند نمیدانیم یا افراد کهنسال هر کدام  برداشت متفاوتی که به نظرشان می رسید ارائه می کردند و نیز به طول وتفسیر آن می پرداختند که دربیشتر اوقات نظرات با هم اختلاف داشتند ووجه تشابهی بر تعاریفی که اظهار  می کردند مترتب نبود.

تا اینکه موقعیت و فرصتی دست داد چند سال قبل در مهدیه مزینانی ها از زنده یاد «حاج رجبعلی کنده »سوال کردم و ایشان هم به خوبی توانست پاسخ اقناع کننده ای بدهد.

جانباز فقید رجبعلی که بیش از ۱۵ ماه است به دیدار حضرت حق شتافته اظهار داشت:
✍️مرحوم جّد ما فردی بوده  بسیار پر قدرت و پر نیرو و توانایی های بالقوه که مجموعه ی شرایط تأثیر پذیر واستطاعت برکارها وامور سخت ودشوار داشته است و پدرم مرحوم غلامرضا و عموها و پسر عموها و فرزندان آنان نیز تا اندازه ای از آن مرحوم ارث برده اند.

در ادامه رجبعلی گفت:
در صحرای مزینان محلی است که الان هم به «سر هونگ» یا همان«سرهاون» مشهور است.
از این جهت که کشاورزان برای وضو ساختن واستفاده برای امور ضروری دسترسی یا فاصله نزدیکی به آب جاری مزینان درصحرا نداشته اند لذا تصمیم می گیرند تا هاونی با حجم بالا و نسبتاً بزرگ از جنس سنگ که وزن زیادی هم قاعدتاً داشته از روستای مزینان به محل مذکور در صحرا ببرند.

درابتدا مردم تصمیم می گیرند تا از یک حیوان باربر استفاده کنند زیرا ماشین ودیگر وسائط نقلیه موتوری در آن تاریخ  نبوده لذا جّد ونیای بزرگ ما  (پدرِ پدر)به نام مرحوم کربلایی محمد که در آن تاریخ فردی جوان وقدرتمند بوده داوطلب شده و گفته:
این که کاری ندارد من به تنهایی ویک تنه هاون را می برم وهمگان هم از ارائه ی چنین پیشنهادی تعجب می کنند!!!

تا اینکه دراثر اصرار و پافشاری آن مرحوم چیزی شبیه به نمد روی سر وی قرار می دهند و چند نفری هاون را بلند می کنند وروی سرش می گذارند و یک نفس وبدون رفع خستگی و حتی توقف در مسیر؛ از نزدیک هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان به محل مورد نظر که گفته می شود قریب ۲ کیلومترفاصله داشته به تنهایی حمل و انتقال می دهد!!!

با این حال وقتی مردم زور ونیرو وقدرت خارق العاده بدنی ایشان را  به شکل عینی می بینند همه انگشت به دهن می گیرند و با لهجه مزینانی می گویند :
«ای والله... یا للعجب اگه سرش از کنده مِبی مِشکست. یعنی اگر سرش از کُنده می بود می شکست.»

از این پس آن زنده یاد به لقب کنده مشهور می شود که نتیجتاً به قبیله و خانواده بزرگ آنان که نیز مردمانی خونگرم و خوش اخلاق وفعال وپرتلاش و نیز پیشگام در امور مردمی وکارهای خیرخواهانه هستند کنده می گویند. روح‌همگی در گذشتگان از این دودمان شاد باد. ان شاءالله

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

شعر محلی با لهجه مزینانی

اِی رفیق جان یادِ او وِختا بِچَه بی ییم بخیر       
 غم نَدُشتیم ما دِکُوجییم و چِش دُشتیم بخیر

یا او وِختا که با چند تَه بِچَه تایِر بِدست              
صُب تا شَو وَر مینِِ کو یچِِه ها مِگِلُندیم بخیر

یاد او وختا تیشلِر بَزی ما گُل مِکِرد                 
 تا مُخُست که قُُق رِوَ لُو خَنِِه گِی کِردیم بخیر

یادِ او وِختا دِمین ماهِ مبارک رَمِضو                   
شِوا وَر مین بازارُ صَحرا مِگِردییم بخیر

یادِ او وختا که تَپُّو لبیک و هَرَنگ هَرَنگ           
  ساک ساکُ قَیِم بَزِی در نصفِ شَو دُشتیم بخیر

یاد او وِختا که باچندتَ رفیق وَر پی اَجار          
  کلِّ صحرا رِ دِ زیر پاها ما مُگذِشتیم بخیر

یاد او وختا مِرَفتیم وَر دلِ دشتِ کویر          
  دنبالِ قُرسَک بی ییم هِی زِمینار کِندیم بخیر

یاد او وختا که بعد از غُطَّه از او میزینو        
  اِی بِدَن رِ هِی دِمین خاکا مِغِلتُندیم بخیر

یاد او وختا که دیوارای شاه عباسی ر       
  با ذغال بس یادگری ها که بنوشتیم بخیر

یاد او وختا که ما از سر نَو غِزِل خانم         
  هی مُخُسبی یَک نِفِر از روش مِپِرّی ییم بخیر

یادِ او وِختا بِری هِیزِم به پُشتِ گِردِنَه          
 تا مِزَییم یَک بِغِل رِِسمُو مِبِندِ ی ییم بخیرِ  


برگردان فارسی:

  * ای رفیق جان یادآن وقت ها(زمان ها) که بچه بودیم بخیر / غم نداشتیم ما کجاییم و چی داشتیم بخیر

*یاد آن وقت ها که با چندتا بجّه تایر(لاستیک ) به دست / صبح تا شب در کوچه می چرخاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که تیله بازی ما گل می کرد/ تا می خواست که تیر شود به لب گودال برخوردودر آن می افتادبخیر

*یاد آن وقتها که در میان ما مبارک رمضان / شبها در میان بازار و صحراها می گشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که بازی لبیک وهرنگ هرنگ/ ساک ساک و قایم باشک بازی تا نصف شب داشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که با چندتارفیق در پی جمع کردن اجار(علف آش محلی)/کل صحرا هارا زیرپا می گذاشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که می رفتیم به دل دشت کویر / دنبال قارچ بودیم و هی زمینها را می کندیم بخیر

*یاد آن وقتها که بعد از شنا در آب مزینان/ این بدن را هی در میان خاکها می غلطاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که دیوارهای رباط شاه عباسی را / با ذغال بسیار یادگاری ها که نوشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که ما از سرِ نو غزال خانم(بازی محلی) هی یکی خم می شد و ما از روی آن می پریدیم بخیر
*یاد آن وقتها که برای جمع کردن هیزم در پشت گردنه / تا یک بغل می زدیم باریسمان می بستیم بخیر

تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۰۱

 
✍️ دهه ی شصت؛ ما بودیم و یه پایگاه بسیج که در مدرسه ی علمیه سابق تشکیل شده بود و  با یه عالمه بسیجی! غریبه نبودند همه هم رو می شناختند حتی از آباء و اجداد همدیگر هم خبر داشتند. سن و سال هم مطرح نبود پیر و جوون و نوجوون...

شبها نماز جماعت، تلاوت قرآن، کلاس احکام و عقیدتی که به همت حاجی امین آبادی و اصغر همت آبادی برگزار می شد . استاد کلاس قرآنمون هم گاهی مرحوم حاجی صفاری یا مرحوم حاج محمدعلی جعفر(تاج) یا مرحوم حاج اصغر باقری و یا خود شهید امین آبادی بود. ای وای چه سخت است وقتی در کنار اسامی و نام هایی که روزی روزگاری با آن ها زندگی می کردی مجبوری بنویسی مرحوم! و چقدر سراسر وجودت رو غم می گیره...‌

حاجی صفاری صدا و سبک خاصی در قرآن خوانی داشت، می شه گفت تمام آیات این کتاب آسمانی را از حفظ بود صلوات ختم قرآنشم خاص بود با یک آهنگ و ریتم خاصی از آدم ابوالبشر تا حضرت خاتم(ص) و چهارده معصوم پاک و اسلاف شرکت کنندگان در مجلس و بعد هم اجداد خود را یاد می کرد و آن گاه طلب مغفرت و فاتحه و صلوات از حضار می نمود.

حاج مندلی جعفر هم آدم صاف و ساده و رو راستی بود و تاریخ را به خوبی در یاد داشت و گاهی چنان برات از مزینان و داستان های پیرامون آن می گفت که یقین می کردی اول مزینان خلق شده بعد ایران! او حتی ملکه ی سبا حضرت بلقیس خانم را اهل مزینان معرفی می کرد و حجتش تپه ی بلقیس و به تعبیر او پنج تن آباد! در سر موتور مرحوم حاج میرزاحسن حسینی بود.
این کشاورز خوش خلق مزینانی هم سبک و سیاق خاصی در خواندن قرآن داشت و "ولاحول ولا قوة الا باالله" همیشه آغاز تلاوتش در مجالس بود که جوان ها گاهی آن را تقلید می کردند.
پسرهای حاج محمدعلی تاج به جز محمدرضا که در جامه ی تخریب چی و غواصی خلعت شهادت بر تن کرد همگی راهی حوزه علمیه شدند و لباس روحانیت برتن کردند و یک از دختران او هم با تحصیل در دانشگاه هم اکنون در دادگستری سبزوار مشغول به خدمت حقوقی است.
و اما مرحوم حاج اصغر باقری... این پیر مرد کشاورز زحمتکش مزینانی تیمساری اش را در همین پایگاه بسیج گرفت!
نه تعجب نکنید این عنوانی بود که جوان ها به او داده بودند و دست کمی از یک تیمسار با تجربه نداشت . جبهه را که بارها خود او و فرزندانش در هشت سال دفاع مقدس تجربه کرده بودند و آموزش ها و مانورهای مختلفی را هم گذرانده بود و بعد هم اسلحه ی کلاش را روی دوشش می انداخت و شب تا صبح با اسلحه ی ام یک در داخل روستا نگهبانی می داد..‌‌.
تیمسار باقری گاهی بچه ها و نوجوانان را  جمع می کرد و به آن ها نحوه ی باز و بستن اسلحه های کلاشینکف و ام یک و ژ۳ و خیز ۵ ثانیه را آموزش می داد. فقط خدا رحم کرد آن بعد از ظهر نیمه ی شعبان که من نقش یک داوطلب مفنگی عراقی را در مسجد جامع بازی می کردم و او فشنگی را داخل کلاش گذاشت و گفت شلیک کن! خدا رحمتش کنه اگه یواش در گوشم یادآوری نکرده بود و نگفته بود:«مواظب باش تیر جنگی دوزمانه است!» مغز بازیگر روبرویم را روی زمین پخش و پلا می کردم! بگذریم....

از قرآن خوانی و کلاس های احکام و عقیدتی می گفتم و شب هایی که چه صادقانه در پایگاه بسیج حلقه می زدیم و یکی یکی آیات را تلاوت می کردیم و گاهی شهید امین آبادی به بهترین ها جایزه می داد. بعضی شب ها نمی دانم چرا ولی در سکوت خواندن یک قاری و اینکه باید در موقع خواندن قرآن ساکت بود و فقط گوش فرا داد ناگهان خنده ی بی پیر یکی از ما؛ شهید سیدحسن و یا شهید حسن صانعی و علی رضا رمضانعلی و مرتضی برادرش و علی رضا همت آبادی و.‌‌.‌‌‌. که اغلب کنار هم می نشستیم بقیه را به خنده وادار می کرد و پیراهن هایمان از شدت فشار خنده خیس عرق می شد و مجبور به ترک مجلس می شدیم....

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۰۱

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️ روزی در ایام نو خانمانی با موتور یاماهای آبی رنگ ۱۲۵ که مدت مدیدی زیر پایم بود به گشت و گذار در منطقه رباط و باغستان پرداختم و بعد از کمی دور زدن کنار آب مزینان در مکان غوطه گاه که امروزه اثری از آن نیست نشستم و لحظه ای به آب نگریستم و دیدم آن استخر قدیمی کمی بازتر شده یعنی از محل درخت توت که سمت بالای ورودی آب به محوطه غوطه گاه بود و  دیگر اثری نیست !

در این اندیشه بودم و خاطرات گذشته را مرور و همچنین به یاد دوستانی افتادم که بودند و اکنون یا مهاجرت کرده و یا شهید شده اند و اگر هم هستند دیگر رغبتی به حتی دیدن این محیط ندارند. شاید هم دیگر وقت نمی کردند به این گونه گذشته ها بیندیشند و شاید من از رویاهای آنان بی خبر بودم .ناگاه دایره ای در پشت درخت توت که آب دیوارها را تخریب کرده بود نظرم را جلب کرد همان درختی که در گذشته از کنار و یا بالای آن دوستان قدیم شیرجه های ناب و جالب می زدند و با سر به دل آب فرو می رفتند و با غرور از سوی دیگر آب سر بر می کشیدند. چه خاطراتی و چه گذشته های شیرین و بیاد ماندنی که تکرار آن محال است!

دایره سفالین چشمانم را به خودش خیره کرد یاللعجب این دایره در کنار راه و در زیر آب گویای چیست ؟! رفتم به داخل خیابان دیدم مرحوم کربلایی غلامرضای رمضان جلوی مغازه ام نشسته، سلام کردم و جریان را گفتم سپس ایشان را بر ترک موتور نشاندم و به سوی هدف روانه شدیم دایره را به او نشان دادم و با دقت نگاه کرد سپس آهی کشید و نفسی تازه کرد فهمیدم حرفی برای گفتن دارد ؛ آهی به حرارت تنور داغ در گرمای کویر که حس کردم گویای رازی ارزشمند خواهد بود!!!

کربلایی غلامرضا شروع کرد به توضیح اسرار نهفته به این شرح که؛ اینجا تنوری بود در مسیر راه مسافران و نان بسیار مرغوب از گندم مزارع مزینان !
باهم رفتیم به جلو درب شاه عباسی نگاهی به حوض آب انبار کرد دوباره سکوت و بعد از گذشت دقایقی گفت: این مغازه هارا می بینی ؟ (البته دوستان بیاد دارند سه مغازه سمت راست و سه دهنه سمت چپ روبروی رباط در کنار آب انبار بود)گفتم: بله! گفت: این سمت فروش کشمش؛ مویز و همچنین محصولات مسافران رهگذر بود و سمت چپ یک باب طباخی با بهترین طبخ کله پزی که بوی عطر و طعم آن مشام هر رهگذری را نوازش می داد . کله پاچه داخل ظروف مسی و بعد از آن از تنور کنار آب نان تازه ی ناب و سپس در کنار آب روان مزینان کهن سفره ای پهن به وسعت دلهای گرم کویر مزینان و مشغول خوردن می شدند.
آب سرد و گوارا! نان داغ محلی و کله پاچه داغ، به به ، چه می شود! در آخر ادامه داد من چهارساله بودم که اینها را بیاد دارم و به همین خاطر عمر طولانی نصیب این آدمها بود . ناگهان ایستاد و گفت: روزی را بیاد دارم که همین قنات خشک شد آبی نبود و من در سن ده سالگی با دوستان هم سن و سالم درون جوی بی آب با ماسه های نرم و با ماهیان مرده سرگرم بازی بودیم.

بله در آن زمان سفره ی طبیعت در دل کویر گسترده و مزینان از هر لحاظ خودکفا بود . مردم دست رنجشان از مزارع به خانه  یعنی از تولید به مصرف و مازاد محصول شان به دیگر روستاها می رفت. و حتی انگور و خربزه، هندوانه ، گندم ، جو، ذرت محلی، کاه ، یونجه، چغندر محلی، زیره ، پنبه .به طوری که به لحاظ تولید پنبه در حد بالا کارخانه پنبه (جین)در مزینان دایر می شود که به آن نیز خواهیم پرداخت و اشعاری که توسط اینجانب سروده شده بود و توسط جناب آقای دکتر احمد باقری بنام عزیزی دیگر چاپ شده بود. ناگفته نماند که اشعار منظور اولین بار توسط اینجانب به آقای محمود حاج محمد یوسفی تحویل گردید تا نامبرده برای پایان نامه ارائه نمایند که ان شاءالله در همین پایگاه تقدیم خواهم کرد.


به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠 از حسن تا  نایب حسن و از نایب حسن تا نایب حسن خان....

✍️ مدت ها بود که تصمیم داشتم داستانی خواندنی از یک همشهری مزینانی بنویسم اما متأسفانه ضیق وقت اجازه نمی داد وچند بار هم فرازهایی از ماجرا را تایپ کردم تا پس از اتمام در اختیار ادمین محترم این کانال جهت نشر قرار دهم لیکن مشغله کاری این اجازه را از بنده دریغ کرد.

ماجرا بر می گردد به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که شادروان علی آقای صدیقی فرزند مرحوم حاج ملا احمد این قصه را برایم تعریف می کرد.

گفتنی است زنده یاد صدیقی اگر چه کم صحبت و درعین حال خوش مشرب بود اما در زمینه های تاریخ مزینان بویژه در حوزه سیاست نه تنها دستی بر آتش داشت بلکه ساعت ها قادر بود تا پیرامون برخی مسائل مطالب شیرین و شنیدنی بیان کند.

جناب صدیقی اظهار می داشت: «من شنیده ام در سابق فردی بوده به نام «حسن »که به مرور زمان به «نایب حسن »و  سپس به «نایب حسن خان » به شهرت رسید!! و بنده هم از ایشان سوال نکردم که اطلاعات بیشتری از نایب حسن خان بدهد که از کدام خانواده یا قبیله ای بوده؟ (شایدم در آن تاریخ که ماجرا بر می گردد به حدود بیش از ۱۵۰ سال قبل پرسیدن این سوال چندان هم در اصل داستان نقشی ایفا نمی کرد.)

مرحوم صدیقی درادامه می گفت: حسن آقا فردی بی سواد و از نظر تأمین معیشت در تنگنا واز آنجا که کارگر ساده ای بیش نبوده، بیشتر اوقات جهت کارگری به گرگان یا تهران می رفته ضمن اینکه خوش هیکل و نیروی بدنی قوی نیز داشته است.

حسن یک بار که قصد مسافرت از مزینان به تهران را داشته پس از چند روز به سمنان می رسد و دقیقاً زمانی بوده که خط تلگراف از تهران به مشهد که در مناقصه یک شرکت انگلیسی بوده تا سمنان اجرا شده و مهندسین و کارگران برای ادامه آن مشغول فعالیت بوده اند.

ایشان با خودش فکر می کند ‌من که برای کارگری به تهران می روم شاید این شرکت به کارگر نیاز داشته باشد چه بهتر که بپرسم تا بلکه در همین جا مشغول به کار شوم.

  بر اساس نقل قول آقای صدیقی در آن تاریخ سیم و تیرها و دیگر ملزومات با کشتی از خارج به بنادر جنوب ایران می آمده سپس با شتر حمل می شده ضمناً جرثقیل هم وجود نداشته تا کارها را تسهیل کند لذا نوع کار ایجاب می کرده تا از کارگرانی که نوعاً قد بلند و از نیروی بدنی مطلوبی بر خوردار بوده اند کمک بگیرند و حسن هم چنین ویژگی ها را داشته است.

وقتی حسن به مدیر پروژه مراجعه و درخواست خودرا مطرح می کند از آنجا که می بینند فردی است قوی هیکل با اندامی درشت و زور و بازوی قدرتمند با پیشنهاد وی موافقت ومشغول به کار می شود و بیش از ۳ سال زمان می برد تا خط تلگراف از سمنان به مشهد می رسد ضمن اینکه اداره مخابرات خراسان تعدادی از همین کارگران از جمله حسن را که دارای تجارب کاری در حرفه سیم بانی هستند ونیز افراد موجهی بوده اند استخدام می کند.

در آن زمان هر شخصی که در استخدام دولت بوده و مواجب می گرفته عنوان «نایب» به معنی کارگزار یا مستخدم دولت را داشته است لذا از اینجا حسن به «نایب حسن » مشهور و او را به همین نام نیز صدا می زنند.

از آنجا که نایب حسن، کارگری بوده نجیب و مطیع و فرمانبردار از این رو شرکت پیمانکار خارجی  به ایشان نیز پیشنهاد می دهد تا در اختیار شرکت مذکور باشد و از استخدام در پست وتلگراف انصراف دهد و ضمناً با وی به خارج از کشور برود مع ذلک نایب حسن موافقت نمی کند.

برابر پیشنهاد نایب حسن و به منظور نوعی تشکر کردن از توجهات مدیر شرکت خارجی از مهندس مربوطه دعوت می کند تا چند روزی به مزینان بیاید و او هم می پذیرد وبه دیار مزینان می روند که پس از پذیرایی به هنگام‌جدایی؛  مهندس موصوف مقداری پوند انگلیس قابل توجهی به نایب حسن به عنوان هدیه می دهد.
درضمن مهندس می گوید : می خواهم سه موضوع را یاد آوری وبه تو وصیت کنم و درصورتی که گوش دهی و قول بدهی که عمل کنی بگویم ودر غیر این از خیرش بگذرم؟ و ایشان هم قول می دهد.
مهندس می گوید:
۱_ این پول را در هیچ راهی خرج و هزینه نکنی از همین آب و ملک مزینان خریداری کن( ایشان هم بیش از ۱۲ ساعت آب و زمین مزروعی در مزینان خریداری می کند و از این به بعد به همین اعتبار مردم به این فرد ملاک، عنوان  نایب حسن خان می دهند.)

۲_ در مملکت تو جسارتاً اغفال کننده زیادند سعی کن اغفال نشوی تا ازت بهره برداری نکنند.

۳_در کشور تو هنوز مردم به آن حد از قوای فکری و دماغی و روشن فکری نرسیده اند تا معنا ومفهوم حزب یا گروه یا دسته را بفهمند لذا مبادا از آنها پیروی کنی چونکه این ها همگی نه تنها خود را به چاه می افکنند بلکه کسانی هم که از آنان تبعیت می کنند در نهایت به چاه می افتند.

گفته می شود که؛ مرحوم  نایب حسن خان این وصایا را به گوش سپرده وتا زمانی که در قید حیات بوده به آنها نیز عمل می کرده است.»

 

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 ✍️شب های محرم که از سی ام ذی الحجه آغاز می شود و تا شب یازدهم ادامه دارد- دهه ی اول-  پیران سالخورده ی ما همراه با فرزندان برگشته از شهرها تا پاسی از شب در هیئات مزینان به عزاداری سیدالشهدا(ع) مشغولند .

در مزینان سه هیئت اصلی بنا گذاشته شده ابوالفضلی که اولین و قدیمی ترین هیئت است در سمت جنوبی مزینان قرار دارد و اکنون به همت هیئت امنا دارای ساختمان بزرگی شده است.

هیئت متحده حسینی در ابتدای بازار مزینان و چند متر آن طرف تر هیئت زنجیرزنان علی اکبری در ضلع غربی این بازار قرار دارد و هر دو هیئت با کمک اعضا و مدیریت هیئت امنا مانند ابوالفضلی نوسازی شدند و از وسعت خاصی برخوردار هستند.
 دو تکیه سادات(میان) و بالا(حسینی) نیز از دیگر مراکز مهم عزاداری در این شب ها هستند که تا شب دهم از همه ی مزینانی ها و میهمانان آنها با اطعام شام پذیرایی می کنند و به لحاظ موقعیت مکانی از نظر وسعت و همچنین بانیان مختلف برنامه ریزی خاصی برای این میهمانی دارند و هر شب بخشی از روستا را دعوت می کنند.

علاوه بر این هیئات و تکایا؛ هیئت شاهزاده علی اصغر علیه السلام فعالیت رسمی خود را از حدود یک دهه آغاز کرده و با جذب جوانان و نوجوانان برنامه های خاص عزاداری را در این دهه برگزار می کنند و دست اندرکاران این پایگاه برای آنکه اعضای جوان از برنامه شب های هیئات دیگر بهره مند شوند مراسم خود را در ظهرها برگزار می کنند. برنامه شیرخوارگان حسینی و روز یازدهم محرم از دیگر مجالس بسیار ارزنده این هیئت است.
همچنین چندین تکیه و هیئت دیگر مانند بیت الرقیه و بیت الزهرا سلام الله علیها برنامه های خاص عزاداری برای بانوان و گاه همسایگان برگزار می کنند.

از شب سوم یا چهارم محرم؛ میهمانی هیئت های بزرگ مزینان شروع می شود و این هیئات به سلام یک دیگر می روند و با هم به عزداری می پردازند و در پاسخ به این حضور، هیئت میزبان باید در شبی دیگر تلافی کند و در هیئت مذکور حضور پیدا کنند و جالب است که نوحه خوانی و سخنرانی هم به احترام هیئت میهمان توسط مداحان و سخنرانان هیئت میهمان انجام می شود. گاهی نیز دوهیئت به طور مثال علی اکبری و ابوالفضلی میهمان حسینی ها می شوند و این نوحه خوانی به مداحان آنها واگذار می گردد.

از شب ششم محرم دسته های عزاداری و اجتماع هیئات در بازار مزینان با شکوه خاصی برگزار می شود و بعد از یک دوره سینه زنی سنتی(دوره) و پس از برگزاری نماز جماعت هیئات از محل ساختمان خود به سمت جایگاه که در وسط بازار مزینان و مقابل حسینیه و مسجد وقفی مرحوم مهدوی قرار دارد حرکت می کنند و با اجتماع در این مکان از هر هیئت یک مداح نوحه خوانی می کند و بعد از سخنرانی مختصر یکی از روحانیون هیئت ها، حاضرین به سراغ هیئت خود می روند تا در مراسم ویژه ای که به مدت یازده شب برگزار می شود شرکت کنند.

ذکر این نکته لازم و ضروری است که اغلب اعضای این هیئات مبلغی را نذر عزاداری می کنند و هیچ اجباری برای پرداخت هزینه نیست و تمامی آنها از اطعام شام بهره مند می شوند و بانیان این شام ها نیز از محل وقفیات درگذشتگان و یا خیرینی است که نذر دارند و البته در برخی شب ها هم از محل همین مبلغ پرداختی اعضای هیئت تأمین می شود.
شبیه خوانی و تعزیه خوانی نیز از روز اول محرم تا روز تاسوعا در بعد از ظهرها با هنرمندی تعزیه خوانان جوان و پیشکسوتان در تکیه بالا برگزار می شود و مزینانی ها هر روز شاهد یک تعزیه مانند جناب مسیب، مسلم بن عقیل، دو طفلان مسلم، حضرت علی اکبر، حضرت قاسم، قانی و... هستند و در روز تاسوعا نیز تعزیه حضرت ابوالفضل هم در هیئت ابوالفضلی برگزار می شود...
شب عاشورا مزینانی ها خواب ندارند آن هم در شبی که فردای آن از اول صبح در مراسم عظیم عاشورا شرکت کنند.
در این شب خادمان نخل تاصبح به آماده سازی آن می پردازند و مردم گروه گروه به خداقوتی آنها می روند و چند سالی است که برنامه خاص عزاداری با دسته ای که متشکل از جوانان است در محل یخدان قدیمی(جایگاه نخل) برگزار می شود.
تکیه بالا بازهم شاهد اجتماع عظیمی از مردم است اجتماعی که پیش از این با حضور شریعتی بزرگ و پس از او فرزندش حاج شیخ محمود و سپس زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری و ذکر مصیبت حضرت علی اصغر(ع) و نمایش این طفل شیرخواره توسط همان واعظین با سوگ و ماتم عجیبی برگزار می شد.

سینه دوره بازهم در آخر شب در همین تکیه و هیئت ابوالفضلی از دیگر برنامه های شب عاشورای مزینان است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️محرم که فرا می رسد کمتر مزینانی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند و برای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده هایی که در کشورهای دیگر مانند آمریکا و انگلیس و آلمان و کانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دل شان پر می کشد و برای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می کنند تا پس از روزها در غربت زیستن؛ غم فراق را در وطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد و یک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد .

 محرم در مزینان از ویژگی خاصی برخوردار است و شاید در بین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیر باشد دلیل آن استقبال بی شمار هموطنانی است که در اطراف و اکناف مزینان زندگی می کنند و تنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند و هرسال در صبح روز عاشورا خود را به مراسم می رسانند و البته مزینانی ها هم در مهمان داری زبانزد هستند و برای عزاداران فرزند فاطمه (س) در هیئت حسینی و ابوالفضلی و تکیه بالا و بعضی در خانه های خود غذا تدارک می بینند .

حضور مزینانی های مقیم در شهرها و یا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که در چنین موسمی چه در گرمای سوزان و یا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند و به زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند و حقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی در تهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را در این شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هر دلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد و دو برایم رخ داد و به کربلای ایران سفر کردم برای تفحص پیکر شهدا در فکه و نتوانستم عاشورای آن سال را در مزینان باشم و هنوز پس از گذشت دو دهه حسرتش بر دلم مانده ، در آن هرم داغ و سوزان بین ایران و عراق و کنار پیکر شهدا تنها زمزمه ام عاشورا بود و یادآور می شدم که الآن کدام نقش در میدان است و از آن پس همیشه در عاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد و شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.

 صبح زود قبل از خروس خوان؛ مردان کویری بیدار می شوند و قبل از هرکاری به سراغ سماور که قبلا ذغالی و نفتی بود و اکنون به برکت آمدن گاز آن هم به یمن نام شریعتی که دوستدارانش با سفر به زادگاه مرادشان چون رنج آنان را دیدند آستین همت بالا زده و بدون هیچ ادعایی این نعمت خدادادی را به مزینان آوردند و پس از آن دیگر روستاها و آبادیهای این دیار از آن متنعم شدند و پدران پیر و زنده دل با پیچاندن دکمه ای بساط چایی را علم می کنند آن گاه وضو می سازند و قرآن به دست می گیرند و آیات نورانی کتاب خدا را می خوانند و با شنیدن اذان به قدقامت می ایستند و دوگانه ای بهر یگانه معبودشان به جا می آورند و پس از آن اهل و عیال را بیدار می کنند که نمازشان را بخوانند و پس از دوشیدن شیر و از سرواکردن* مال و حال شان در آن تاریکی که بعضی از جوانان از شهر برگشته ناراحتند که چرا پدر و مادر پیرشان در این نصفه شب!برخاسته اند و با ولع خاصی درحالی که با فوت کردن به نعلبکی چای داغ و کروچ کروچ*کردن قند آهنگ خاصی را در فضا ایجاد نموده اند، آسایش آنان را برهم می زنند و نمی گذارند یک دل سیر بخوابند! آفتاب نزده آماده می شوند تا به زیارت عاشورا بروند مراسمی که چند سالی بیش نیست که در هیئت علی اکبری شروع شده و حسابی در بین مزینانیها جا افتاده و بر خود لازم می دانند که هر صبح شرکت نمایند حتی بعضی از راه رسیده ها که از پایتخت آمده اند و هنوز کوله بار سفر را زمین نگذاشته اند راهی هیئت می شوند...

در این مجلس معنوی و خودجوش که خیلی زود جایش را در قلوب آحاد مردم باز کرد همه سهیم می شوند مادرانی که نان صلواتی پخت می کنند و خیرینی که صبحانه را نذر دارند و حتی قبل از فرا رسیدن محرم در تدارک آن هستند.

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠قضاوت

✍️شخصی حکایت می کرد روزی برای دعوت خواندن خطبه عقد به منزل حاج شیخ قربانعلی شریعتی شرفیاب شدم. دق الباب کردم و با صدای رخصت حاج آقا داخل شدم. سلام گفتم و جوابی بامتانت و مملو از محبت شنیدم. مسأله ای را که همیشه در ذهنم بود و پشت سر این مرد بزرگ و محضرداران صحبت می کردند بعد از صرف چایی از حاج آقا پرسیدم گفتم: مگر پول  دفتر ثبت ایرادی دارد؟ فرمودند: چطور؟گفتم: بعضی معتقدند که حرام است!

حاج آقا مکثی کردند و گفت:روزی به دعوت سردفتر ازدواج سبزوار برای خطبه عقد دعوت شدم عروس و دامادی بسیار مؤدب از روستایی وارد شدند عروس دخترکی بود با ظاهری آراسته وقت امضای زوجین دیدم شاگرد دفترخانه با نگاهی آلوده به شهوت به بهانه امضا
دست دختر را گرفت و گفت: اینجا را امضا کن! مرد روستایی متوجه نبود وگرنه اتفاقات ناگواری رخ می داد.باخودم گفتم: مرگ بهتر از این زندگی است که در حضور من روحانی این جنایت واقع شود! بلافاصله تصمیم گرفتم برای حفظ ناموس همین مردم دفتر ازدواج را بگیرم،
اقدام کردم و موافقت شد و دفتر ثبت را به مزینان جهت خدمت به مردم روستا که دسترسی به شهر بسیار سخت می نمود آوردم.آیا این اقدام به نظر شما اشکالی دارد ؟

گفتم: نه حاج آقا خدا به شما سلامتی بده بسیار کار خوبی کرده اید...

حاج آقا ادامه داد:  مورد دوم آیا برای عقد اینجا بهتر و به صرفه تراست یا سبزوار؟

عرض کردم: معلومه اینجا.

دیدم باحال اندوهباری گفت: هرکه هر چه می خواهد بگوید خدایی هست.

در معیت حاج آقا به راه افتادیم تا صیغه عقد را برای عروس و داماد جاری کند وقتی به منزل مورد نظر رسیدیم آنجا فهمیدم وجود این مرد چه نعمتی است و ما قدر نمی دانیم بجای تشکر و سپاس او را متهم می کنیم استغفرالله. وقت برگشتن دیدم وجه دریافتی از ایراد خطبه عقد را به چه کسانی بخشید. با تعجب گفتم: حاج آقا برای شما که چیزی نماند!
گفت: آنچه برای من نمانده است نزد خداوند برای من همان مانده است.
با خودم گفتم یاللعجب این چگونه انسانی است!!؟

جناب حاج شیخ با تأکید گفت: فلانی لطفاً در منزل مابه حاج خانم نگویی که پول عقد را به کسانی بخشیده ام .

البته همه منطقه می دانستند.که این مرد با مال دنیا میانه ای ندارد و اهل جمع آوری ثروت نیست  چراکه علم و حلم و سخاوت این بشر منحصر به فرد است.اینجا ارادت قلبی من به این انسان شریف چندین برابر شد .*لحظه برگشتن دستش را بوسیدم  و از وی خداحافظی کردم و چنان سبک بال می رفتم که خدا می داند و بس*


🖌نویسنده؛حسین محمدی مداح

 

حاج شیخ قربانعلی شریعتی فرزند شیخ محمود شریعتی در سال 1275 در خانواده ای مذهبی در مزینان دیده به جهان گشود . پدر وی از زهّاد عصر خویش بود ،شخصی که نماز شبش ترک نمی شد . وی علاقه زیادی به نماز جعفر طیار داشت .

مرحوم شیخ قربانعلی عموی دکترعلی شریعتی مزینانی ابتدا در محضر پدر در مدرسه علمیه مزینان تلمّذ کرد ، سپس جهت کسب علم و دانش به مشهد مقدس عزیمت نمود و در مدرسه فاضل خان از محضر اساتیدی بزرگ همچون آیت الله کاظم دامغانی کسب فیض نمود.

این بزرگوار  سال 1352 دار فانی را وداع گفت و به  دیار محبوب شتافت .

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️در سالهای۱۳۳۹تا۱۳۴۴ همهٔ مدارس از جمله دبستان امیر شاهی مزینان دردو نوبت صبح و بعد از ظهر دایر بود. صبح ها: از ساعت۷/۳۰لغایت۱۱/۳۰، بعداز ظهرها: از ساعت۲  الی ۴ ضمناً به دلیل کمبود کلاس از یکسو ونبود دانش آموز در حد متعارف از سوی دیگردانش آموزان پایه های اول و دوم در یک کلاس،پایه های سوم و چهارم در کلاس دیگر و نهایتاً پایه های پنجم و ششم در کلاس بعدی حضور می یافتند
ساعت ۷/۳۰صبح، زنگ شروع بکار مدرسه نواخته می‌شد و همهٔ دانش آموزان درصفوف منظم و در حیاط مدرسه رو به قبله به خط می شدند تا مراسم صبحگاهی که شامل سرود و دعا بود اجرا شود. سرود به صورت دسته جمعی ودعا توسط یکی از دانش آموزانی که از صدای جذّاب ، گیرا و درعین حال بدون لکنت زبان بر خوردار بود قرائت می شد.البته در روزهای برفی و بارانی از خواندن سرود و دعا معاف بودیم.
پس از اجرای سرود ودعا نوبت به بازدید سر و وضع دانش آموزان می‌رسید نسبت به موی سر ، ناخنها ، دستها ، سروصورت و وضع ظاهری لباس ، بسیار اهمیت می دادند. فرد فرد دانش آموزان درصفوف ، مورد بازدید قرار می‌گرفتند و نکات لازم را در این موارد  گوشزد وتأ کید می نمودند تا فردا نسبت به رفع ایرادات واشکالات اقدام گردد.
پس از این مقدمات واحیاناً قرائت بخشنامه ها ودستورالعملها ازسوی مقامات بالا دست جهت آگاهی دانش آموزان  و سخنرانی کوتاهی توسط مدیرمحترم ، مجوز ورود به کلاس در صف های منظم را پیدا می کردیم.
برای هر کلاس یک ارشد که به او مبصر می گفتند درنظر گرفته شده بود تا درغیاب معلم ویا قبل از ورود ایشان به کلاس مسئولیت نظم و انضباط دانش آموزان را بر عهده گیرد.در مواقعی که سرو صدا ی بیش از حد دانش آموزان گوش ها را کر و آرامش را سلب می‌نمود و به تذکرات مبصر اهمیت نمی دادیم برای برقراری سکوت وهمهمه، مبصر مجبور می شد بگوید :بچه ها آقا داره میاد! منظور او از آقا (معلم)مربوطه بود دانش آموزان از ترس دقایقی ساکت می شدند واین روند ادامه می یافت تا اینکه معلم با چهره ای بشاش و با انگیزه و عشق به تدریس وتبسم بر چهره، وارد کلاس می شدند . با ورود آقا معلم مبصر با صدای بلند که از چند متری بوضوح شنیده می شد می گفت: برپا... همهٔ دانش آموزان از جای خود به احترام بلند می شدند نفس‌ها در سینه حبس می شد و سکوت محض حاکم می گردید و چند لحظه ای به حالت خبردار بودیم تا اینکه برخی معلمین می گفتند: بفرمایید...‌ برخی دیگر هم می گفتند:بنشینید...‌‌‌ تعدادی هم با نگاه های معنی‌داری که حکایت از صلابت و وقار زائد الوصفی داشت و به فرد فرد دانش آموزان می نگریستند و درحالی که در طول کلاس قدم می زدند می فرمودند:بفرمایید بنشینید...
در هر حال با اجازه ی آموزگار روی نیمکت‌های چوبی می‌نشستیم . ابتدا حضور و غیاب سپس تکالیف را بررسی و به دنبال آن از چند محصل دروس گذشته را می‌پرسیدند.گویا روانشناس خبره ای بودند ومی دانستند از چه کسانی باید درس پرسیده شود!
بعد از این مراتب شروع به درس جدید می‌ کردند.گوشها به کلام وچشم ها به تخته سیاه دوخته شده بود.درحین تدریس چنانچه دانش آموزی متوجه نمی شد ویا سئوالی پیرامون موضوع خاصی داشت ضمن پاسخ به سئوال، چندین بار توسط معلم توضیحات لازم ارائه می گردید.
با وجودی که همهٔ کادر مدرسه اعم از مدیر ومعلمان  بومی بودند وبالطبع اولیای دانش آموزان را به خوبی می‌شناختند و با آنها حشر و نشر وارتباط صمیمی داشتند و در برخی مواقع رفت و آمد خانوادگی بین تعدادی ازآنها برقرار بود مع الوصف در فضای دبستان کاملاً با روش های اداری و با دسیپلین خاص خود با دانش آموزان بر خورد می نمودند‌ تا مبادا بهانه ای  به منظور سوء استفاده و یا فراراز مسئولیت ها و یا عدم پایبندی به تکالیف محوله در آنان پیدا شود! نا گفته پیداست، اداره کردن دو پایهٔ تحصیلی به صورت همزمان آنهم در یک کلاس نیازمند ومحتاج تسلط وافی، تجارب کافی و نوعی هنر نمایی معلم  است.
علاوه بر دانش آموزان مزینانی کلاً حدود(ده ،دوازده) نفردانش آموز از روستاهای مجاور در دبستان به تحصیل اشتغال داشتند بخصوص در کلاسها وپایه های تحصیلی بالاترحضورشان چشمگیرتر و پر رنگ تر می شد. زیرا در زادگاهشان کلاسهای پنجم و ششم به دلایل متعددی وجود نداشت.

...👈گفتنی است درچند درس آموزگاران محترم  حساسیّت و نگرانی زائد الوصفی از خود بروز می دادند تا پایهٔ دانش آموزان را دراین دروس قویتر سازند از جمله (دیکته یا املا)،(فارسی یا ادبیات)، (حساب و هندسه) و (انشاء،نامه نگاری ) وبقیه دروس در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفتند. انسان دو نوع معلم دارد : آموزگار و روزگار. هر چه باشیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می‌آموزد ، اولی به قیمت جانش ، دومی به قیمت جانت (دکتر علی شریعتی مزینانی)

دو نمونه از نحوهٔ مکاتبات ونامه نگاری را که شادروان استاد فصیحی به دانش آموزان کلاس ششم آموزش می دادند آورده می شود.

🔹دوست گرامیم آقای..........‌
با سلامی خالصانه و صمیمانه بدینوسیله از ابراز لطف و مراحمی  که به مناسبت موفقیتم درکلاس پنجم ابراز داشته بودی بی نهایت ممنون و متشکرم امیدوارم من نیز پیوستهٔ ایام شاهد موفقّیت های روز افزون آن دوست گرانقدرم باشم.
دوستدار شما........‌‌‌............

🔹ریاست محترم ادارهٔ فرهنگ شهرستان سبزوارجناب آقای..................
با سلام و احترام:
از حسن نیّت و اظهار لطفی که در مورد ترفیع و ارتقای رتبهٔ شغلی ام مرحمت فرموده بودید قلباً سپاسگزارم
از خداوند متعال خواهانم که اینجانب و دیگر همکارانم را در خدمت رسانی هر چه بیشتر به    
میهن وکشورم مؤیّد فرماید.

مدیردبستان
امیر شاهی مزینان ..............
دو مورد از مطالب مندرج در کتاب فارسی دوم دبستان در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی را در تصاویر مشاهده فرمایید.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

ماه شب چهارده آسمان را بزک کرده که همراه با گروهی از دوستان خبرنگار، راهنمای گردشگری و نجوم برای رصد ستارگان، قدم بر کویر مزینان گذاشتیم. وهم و خیالی که از لابه لای واژه های «هبوط» دکتر علی شریعتی بیرون می زد، از لحظه ورود به کویر در جانمان نشست و با میان کشیدن بحث اجنه، که انگار پای ثابت کویر است، صورتی عینی تر پیدا کرد. در لا به لای خرابه هایی که در میانه راه، به آن برخوردیم چیزی میان تاریکی تکان می‌خورد و یکی از راهنمایان به جد می‌گفت این‌ها اجنه‌اند؛ حتی برایش خاطره و نشانه هم داشت. برخی می‌ترسیدند و برخی می‌خندیدند.

وهم و واقعیت به هم آمیخته بود و مزمزه اش می کردیم که یکی از منجمان جمع‌مان سکوت را شکست و فریاد زد: «امشب بدترین شب برای رصد ستارگان است، چون ماه با درخشش نورش ستارگان را عقب می زند و تنها جلوه گر آسمان می شود.» این جملات از دهان فردی بیرون می‌آمد که خودش برگزار کننده این تور بود و همراه با تلسکوپش از دانشگاه فردوسی راهی این کویر شده بود. به همین خاطر بیشتر از آنکه بیانگر سطح دانش او باشد، این سوال را در ذهنمان روشن می‌کرد که اگر بدترین شب برای رصد است، چرا این همه تلسکوپ با خودتان آوردید و از آن مهمتر، اگر شما منجم هستید چرا دستکم تقویم را نگاه نکردید و در این شب ما را برای رصد دعوت کردید؟!

با این حال برای ما همین هم بهترین شب بود، شبی چون روز روشن با بیشترین ستاره هایی که تا آن موقع به این وضوح دیده بودیم. حتی سایه مان هم از ذوق این شب زیر نور مهتاب حرکت می کرد. بی دلیل نیست که دکتر شریعتی آسمان را تفرجگاه مردم کویر می داند، «مردمی که شب را روی پشت بام طاق باز می خوابند تا آسمان را تماشا کنند و از ستارگان حرف بزنند، گویی همان لحظه از روی پشت بام گِل اندود به آسمان پرواز می کنند.»

دوست منجممان از دانش ستاره شناسی می گفت و نادانی مردم قرون گذشته درباره کهکشان. گاه لنز تلسکوپ را روی مشتری تنظیم می کرد و گاه زحل را نشانمان می داد و از گاز به عنوان ماده اصلی تشکیل دهنده این سیاره می گفت. با این حال ما ترجیح می دادیم همچون مردم کاه کِش کویر، به کهکشان «شاهراه علی» بگوییم و در آسمان به دنبال چیز دیگری بگردیم، همان چیزی که به قول دکتر علی شریعتی آسمان را آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر کرده است. برای ما که بیشتر در جملات کتاب «هبوط» سیر می‌کردیم، تلألو ماه تنها موجب شکوفا شدن گل های الماس و سر زدن قندیل زیبای پروین و روشن شدن جاده خیال انگیزی است که به قول دکتر علی شریعتی یک راست به ابدیت می پیوندد.

صبحانهای با طعم هل و چایی

سپری کردن بخشی از شب در دل آسمان پرستاره کویر نقطه اوج سفر یک و نیم روزه ما به مزینان بود. آن روز صبحمان از ساعت 6 در مشهد آغاز شد و یک ساعت و نیم بعد صبحانه را در یکی از سبزترین و پرآب ترین اقامتگاه های بوم گردی خراسان رضوی در شهر درود نیشابور میل کردیم. صدای جوی آبی که از انتهای باغ سبز اقامتگاه بوم گردی «چنارستان» جاری بود، در کنار صدای مرغابی ها و طعم هل و چایی خبر از آغاز یک روز متفاوت می داد. ادامه سفر اما 4 ساعت خواب آلود تا رسیدن به نقطه‌ای در مرز خراسان رضوی و سمنان بود. برای رسیدن به زادگاه دکتر علی شریعتی باید در مسیر جاده مشهد-تهران، از سبزوار بگذرید و 80 کیلومتر بعد به سمت شهرستان داورزن که رسیدید، از جاده اصلی جدا شوید. از مشهد تا روستای مزینان 316 کیلومتر راه است.


اینجا مزینان است، زادگاه دکتر علی شریعتی

تماشای اِلِمان بزرگ گلدان فلفل قرمزی که در کنار جاده قرار گرفته، همراه با صدای عطسه های پیاپی برخی از دوستان که واکنشی به عطر فلفل پیچیده در شهر بود، خبر از رسیدنمان به مقصد می داد. صورت ها را به شیشه چسباندیم و مشغول تماشای شهر داورزن و ردیف خانه ها با سقف های کاه گلی گنبدی -که با قوس یک متری شان سال هاست سقف و سایه سر مردم کویر در سرمای استخوان سوز زمستان و گرمای سوزان تابستان است- شدیم. خیلی طول نکشید که با تماشای مجسمه هفت متری دکتر علی شریعتی و نام این نویسنده بزرگ پای تابلو نام گذاری کوچه ها متوجه شدیم به روستای مزینان رسیده ایم. مزینان روستایی است از توابع شهرستان داورزن که تنها 7 کیلومتر با داورزن و جاده اصلی فاصله دارد.

مزه نان یا مَزِن

آفتاب سر ظهر کویر بالای سرمان است که به اقامتگاه بوم گردی «نرگس» می رسیم. در حالی که نان خوش طعم مزینان را داخل «کله جوش» محلی که از ترکیب سوزمه (کشک محلی)، پیاز، بادمجان، خُرفه و فلفل محلی تند مزینانی طبخ شده، ترید می کنیم، همتی، مدیر اقامتگاه بوم گردی، برایمان از وجه تسمیه مزینان و ارتباط آن با نان می گوید: «از آنجایی که در گذشته این روستا نان خوبی داشته است به آن مزه نان می گفته اند و بعدها به مزینان معروف شده است.»

البته او خیلی زود صحبتش را این طور کامل می کند: «دلایل دیگری هم برای نام گذاری این روستا وجود دارد که برخی آن را به وجود آتشکده آذربرزین مهر در این اطراف ربط می دهند. (هرچند مکان دقیق این آتشکده مشخص نیست) اما مهم ترین دلیلش به ریشه کلمه مزینان برمی گردد که از 2 واژه کردی «مَزِن» به معنای بزرگ و «مَزنا» به معنای جایگاه بزرگان نشأت می گیرد.»

سیلی که راه سفر به تاریخ را در قاجاریه مسدود می کند

با قدم زدن درکوچه پس کوچه های باریک و بلند و خاکی مزینان که 2 طرفش پر شده از خانه هایی کاهگلی با سقف های گنبدی و مسجد جامعی قدیمی و یخدانی که امروز تبدیل به حسینیه شده است، می توانید به دوران قدیم سفر کنید، اما نه فراتر از قاجاریه. این به خاطر سیل عظیمی است که حدود صد و چند سال پیش دامن مزینان را گرفت و کل روستا را ویران کرد وگرنه مزینان پیشینه بالابلندی دارد که می توان رد آن را در لابه لای بسیاری از کتاب ها و سفرنامه های قدیمی دید. چنانکه ابوالفضل بیهقی درباره اش نوشته است: «اَندَر حدود مزینان، جامه حریر بافند، به غایت نیکو، که در نواحی نیشابور نبافند.» البته این بدان معنا نیست که همه چیز از بین رفته باشد، هنوز از این انبوه تاریخ، رباط شاه عباسی مزینان و برج و باروی آن، استوار به جا مانده است.

کاخ کاروان سرای مزینان

مال بندهایی که به شکل سوراخ های کوچکِ منتهی به سنگ خارا بر بدنه کاروان سرای مزینان به چشم می خورد، خبر از برووبیای کاروان های چهارپا در گذشته دور می دهد. از کنار آن ها که بگذرید و از در چوبی بزرگ وارد شوید، بزرگی و عظمت محوطه مبهوتتان خواهد کرد. رباط مزینان از آن دسته کاخ کاروان سراهای ایران است که جامعه مسافرانش را به سه طبقه اجتماعی تقسیم می‌کرده است. طبقه اول مخصوص شاه نشین بوده، حیاط به قشر متوسط تعلق داشته و اصطبل ها به قشر ضعیف.

تقسیم مساوی آب با سنگ تراز بین 2 صحرا

درست مقابل در چوبی بزرگ کاروان سرا، جاده ابریشم و بعد از آن حوض انباری قدیمی است. راه جاده ابریشم را که بگیرید و به سمت مزینان برگردید، اندکی بعد به قناتی می رسید که دکتر شریعتی این طور توصیفش می کند: «چشمه آبی سرد که در تموز سوزان کویر گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، از دامنه کوه های شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر بر می دارد». برای تقسیم عادلانه این چشمه سرد، دیواری کاهگلی به طول یک متر کشیده شده است. پشت آن قنات به وسیله یک سنگ تراز به دو قسمت مساوی بین صحرای علیا و سفلی تقسیم می شود. کارکرد دیوار کاهگلی هزارساله که هر ازگاهی مرمت می شود، جلوگیری از وزش باد و ناعدالتی در تقسیم آب است.

قناتی که عروس داشته است!

رود کالشور از جنوب این روستا می گذرد و قنات پرآبی در قسمت جنوبی این روستا وجود دارد که سرچشمه آن کوه های شمالی بخش داورزن می باشد و گوارایی ووفور آن در حاشیه کویر موجب حیرت است. آب قنات، مایع حیات کویر بوده و به همین خاطر از گذشته نقش پررنگی در زندگی مردم داشته است، چنان که حتی تا چند سال پیش رسمی به نام «عروس قنات» در مزینان برپا بوده است. برپایه این رسم که البته امروز منسوخ شده، هرگاه آب قنات کم می شد، دختری را به عقد قنات درمی آوردند و مخارج زندگی او را تا زمانی که زنده بود، از محل درآمد قنات می پرداختند. در عوض این دختر دیگر هرگز حق ازدواج نداشت.

«چشمه آرو» مراسم دیگری است که برخلاف رسم عروس قنات، علاوه بر نامش، صورت زیبایی هم دارد. بر اساس این رسم، بر روی کوزه ای، در پای قنات، صورتک دختری را به تصویر می کشیدند. هر کس نذر و نیازی داشته، داخل کوزه می انداخته است، شبانگاه کوزه را می شکستند و هر کس به قدر نیازش از سکه ها بر می داشته است. آن طور که شنیدیم این آیین، ثبت میراث ناملموس شده و قرار است دوباره در مزینان احیا شود.

سفر به «هبوط»

کویر مزینان، چسبیده به روستای مزینان است. این کویر گسترده، همان کویری است که بارها در نوشته دکتر شریعتی بویژه کتاب «هبوط در کویر» از آن یاد شده است. این پهنه کویری، از حاشیه روستاهای «غنی‌آباد» و «کلاته‌مزینان» شروع می‌شود و تا روستای «رضاآباد» و کویرش در استان سمنان ادامه می‌یابد. کویر مزینان، بزرگترین کویر استان خراسان رضوی است. قدم در این کویر که بگذاری انگار انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. اما حیات دیگری اینجا جریان دارد، گویی به مرز عالم دیگر وارد شده‌ای. هرآنچه فلاسفه توصیف می‌کنند در کویر به چشم می‌توان دید. اصلا اینجا خودت فیلسوف می‌شوی، فلسفه حیات می‌گویی! بی ‌راه نیست بگوییم همین کویر علی کوچک را دکتر علی شریعتی بزرگ کرد. چنان که او در وصف کویر می‌گوید: «شبِ کویر، این موجودِ زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آن چه می‌شناسند شب دیگری است؛ شبی است که از بامداد آغاز می‌شود. شب کویر به وَصف نمی‌آید. آرامشِ شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد... »

تا با پای خود قدم به کویر نگذاری، نمی­توانی زیبایی و شگفتی‌اش را درک کنی. باید مشتت را از ریگزارش پر و خالی کنی تا نرمی‌اش توی مشت­های گره کرده­ حس شود، دست­ و پایت را روی زبری نمکزارش بکشی تا زمختی آن، لطافت پوستت را نشانه بگیرد و گوشت و پوست و استخوانت با شور نمک­های کویری مسخ شود. بعد، شب که شد زیر نور مهتاب و چشمک ستاره­ها، همینطور که دست­هایت را داخل هم قفل کرد­ی و زیر سرت گذاشتی و یک پایت را انداخته­ای روی پای دیگر، زل بزنی به آسمان بالای سرت و غرق سکوت و سرور کویر شوی.

تعداد همسفران ما در این سفر کویری زیاد بود. زیاد بودن تعداد همسفران در تورهای کویری از یک نظر خوب است. هرچه هم دیگران از داستان‌های اجنه بگویند کمتر ترس اجازه پیدا می‌کند به دلت راه پیدا کند، در ذهن لشکر همسفران در مقابل لشکر اجنه پیروز می‌شوند و اجازه می‌دهند به این فراوانی لشکریان دلخوش باشی و بتوانی از تماشای ستاره‌ها لذت ببری و فکرت را درگیر گم کردن مسیر نکنی. اما همین فراوانی همسفران خودش یک عیب هم هست. تعداد که زیاد باشد سروصدا هم بالا می‌گیرد به ویژه وقتی یک نفر بخواهد وسط کویر نقش استندآپ کمدی بازی کند و نگذارد در سکوت و سرور کویر غرق شوی.

مزارع سبز، قرمز و زرد در دل کویر

شاید دیدن باغی پر میوه آن هم در کنار بیابانِ بی پایانی که هیچ نوع گیاهی در آن نمی‌روید، چندان باور پذیر نباشد، اما مزینان محل نادیده‌ها و غیرممکن‌ها است. شهرها و روستاهای کویری سبزوار، از دیرباز محل پرورش مزارع قرمز فلفل، سبز کنجد و زرد آفتابگردان بوده است. چنانکه امروز شهرستان داورزن از نظر میزان سطح زیر کشت و تولید فلفل قرمز در کشور مقام اول را دارد. اگر در فصل برداشت فلفل قرمز یعنی اوایل مرداد تا پایان آبان وارد داورزن شوید و بتوانید با عطسه‌های پیاپی و اشک‌هایی که دائم از چشمتان جاری می‌شود مقابله کنید، تماشای مزارع رنگارنگ قرمز، زرد و سبز پاداش صبر شما به چشمانتان است.

یک محور گردشگری با 17 روستا

آمار، خبر از عبور سالانه 25میلیون خودسوار از جاده ای را می دهد که تنها 7کیلومتر با مزینان فاصله دارد، اما از این میان، سهم مزینان و کل شهرستان داورزن از نظر تعداد بازدیدکننده، تنها به 500هزار نفر در سال می رسد. با وجود ظرفیت های فراوان این بخش به نظر می رسد اینجا تاکنون بسیار مهجور مانده است.

🖌نویسنده: شیما سیدی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

💠چرخ اقتصاد

✍️مزینانی ها معمولاً آدم های خوش زبان و حاضر جوابی هستند به خصوص مردان سرد و گرم چشیده ی روزگار پیشین و گاهی این حاضر جوابی و شیرین زبانی ها موجب شادی و خنده ی دیگران گردیده و از یک ضرر جلوگیری می شد.

یکی از افرادی که در بین مردم مزینان به حاضر جوابی و سخن سرایی شیرین شهره بود مرحوم حاج حسین ابوالحسن است که بی شک چند دقیقه مصاحبت با او خستگی را از تن آدمی بیرون می کرد.

یادش بخیر زمانی که زنده یاد یدالله حاج اصغر دیمه هر روز صبح اتوبوس را روشن می کرد و با صدای آخرین بوق صبحگاهی در حالی که مسافران را از داخل بازار سوار کرده بود مزینان را به سمت شهر سبزوار پشت سر می گذاشت و  در مسیر هرچه مسافر بین راهی از روستاهای دیگر می دید ناامید نمی گذاشت و در راهرو و داخل بوفه جا می داد بعد از ظهر هم که برمی گشت شاید دوچندان مسافر صبحگاهی سوار می کرد و نزدیک پلیس راه که می شد همه ی آن هایی که داخل راهرو ایستاده بودند مؤظف می شدند بنشینند و سرها را خم کنند که آقا پلیسه آن ها را نبیند البته اغلب جنابان پلیس او را می شناختند و از داخل اتوبوس خبر داشتند اما خوش زبانی مرحوم یدالله طوری بود که آن ها را جذب خود کرده و از گشتن داخل ماشین چشم پوشی می کردند. فقط گاهی افسر تازه واردی که هنوز او را نشناخته بود موجب می شد که دفترچه ی آقا یدی مصادره شود اما وقتی به نزد دوستان می رفت او را زیر سبیلی رد می کردند.

نقل است روزی یکی از همین افسران جلوی اتوبوس را گرفت و وقتی درب را باز کرد چشمانش از اجتماع عظیم مزینانی های داخل اتوبوس داشت از حدقه بیرون می زد. هرچه راننده التماس کرد افاقه نکرد و جناب افسر دفترچه را گرفت و با سماجت تمام خواست او را جریمه کند . پس از چند لحظه مرحوم حاج حسین ابوالحسن از اتوبوس پیاده شد و به پلیس وظیفه شناس گفت : جناب سروان می دانی داخل این اتوبوس چند نفر آدم مهم مملکتی نشسته اند؟
پلیس با تعجب گفت : نه چطور مگه؟
حاج حسین : 60 نفر
پلیس :60نفر!
حاج حسین : بله جناب 60 نفر کشاورز زحمتکش که چرخ اقتصاد این مملکت را می چرخانند و الآن شما 10 دقیقه است که ما را علاف کرده ای که اگر دقت کنید می شود به عبارتی 600 دقیقه آقا شما 600 دقیقه است که چرخ اقتصاد مملکت را لنگ گذاشته اید، بده بیاد دفترچه را!

جناب سروان که مبهوت صحبت های حاج حسین شده بود از شیرین زبانی های او حسابی کیفور شده و بی اختیار دفترچه را به او تحویل داد و همه سوار شدند و به سمت مزینان حرکت کردند. جمعیت مسافر اغلب سرها را از پنجره های اتوبوس بیرون آورده و افسر بهت زده را نگاه می کردند و می خندیدند...

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️با مشاهدهٔ تصویری از دانش آموزان دبستان دکتر علی شریعتی مزینانی در سال۱۳۷۶ درکانال وزین شاهدان...... تصمیم گرفتم از دوران تحصیل در مقطع ابتدایی دبستان درمزینان که بر می گردد به سالهای تحصیلی ۱۳۳۸تا ۱۳۴۴ شمسی (دوره ششٔ سالهٔ ابتدایی) که در آن ایام به دبستان دولتی( امیر شاهی مزینان ) مشهور بود

🔹قبل از همه چیز یاد آوری این نکات ضروریست که در آن ایام اولاً دختر و پسر ،مدرسهٔ مجزا و مستقلی نداشتند  و در یک دبستان به صورت مختلط تحصیل می‌نمودند (تعداد دانش آموزان دختراز انگشتان یک دست بیشتر نبود) ثانیاً از دبیرستان خبری نبود و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان که بلافاصله بعد از ابتدایی شروع می شد ناگزیر از مسافرت به شهرها بودیم ثالثاً از امکاناتی نظیر آب لوله کشی،برق،تلفن،گاز و وسائل  عکسبرداری و صوتی تصویری و....امروزی حداقل در روستاها و بسیاری از شهرها اثری نبود تا دستکم تصویر ،عکس ویا ضبط صدایی داشته باشم تا ضمیمهٔ این خاطرات نمایم به هر تقدیر تا جایی که  حافظه یاری می نماید
 💠آموزگاران معلمان و اساتیدی مهربان و در عین حال دلسوز ی داشتیم که همگی آنهاسر به تیرهٔ تراب نهاده و نقاب درچهرهٔ خاک کشیده اند که درتعلیم و تربیت دانش آموزان نقش ممتاز،برجسته و تأثیر پذیر و خلاقی داشتند و شایسته است بپاس زحماتشان از همهٔ آن زنده یادان و گرامیان که حق بزرگی به گردن ما دارند یادی کرده باشم..
 
💠۱-مرحوم محمد علی فصیحی
۲.مرحوم عباسعلی صدیقی
۳-مرحوم محمد حسین رفیعی
۴-مرحوم صانع صانعی
۵-مرحوم میرزا محمد علی ضیایی
۶-آقایان احمد و محمود صدیقی که خدا را شکر درقید حیاتند و به گمانم در حال حاضر در سبزوار و یاتهران سکونت دارند(فرزندان مرحوم شیخ صادق صدیقی) سایه شأن مستدام


💠لازم به ذکر است که هرچند حداکثر مدرک تحصیلی این عزیزان ششم ابتدایی بود لیکن بدلیل مسئولیت پذیری و عشق به آموزش آن چنان مهارت و تجربه ای داشتند .که هنوز هم با گذشت بیش از۵۵سال از آن ایام سخنان حکمت آمیز و ترنم صدای دلپذیر و طنین شکوهمند صوت آنان بگونه ای گوشها را نوازش می داد که گویی دیروز به کلامشان گوش جان سپرده بویم. روحشان شاد و یادشان گرامی باد....

✍️ دبستان امیر شاهی مزینان
در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۵ (دوران تحصیل ابتدایی بنده) در کوچه سرهنگ که الآن گمان دارم به شریعتی ۲۰   نامگذاری شده   تقریباً در وسط کوچه واقع شده بود.ضمناً کوچهٔ مذکور درآن زمان درست در وسط خیابان قرار گرفته بود تا مسافتی را که از شمال و جنوب روستا باید دانش آموزان طی می‌نمودند  تا به دبستان برسند تقریباً مساوی و برابر باشد که این را باید نتیجه و مبیّن خوش فکری  و خوش سلیقگیٔ  افراد فهیمی که در آن تاریخ و حتی سالیان خیلی قبل از آن‌ این مکان را بعنوان مدرسه انتخاب نموده بودند دانست. (روحشان شاد)  

 💠چند سال بعد در سال۱۳۴۸ شمسی مرحوم عباسعلی رضوانی به مبلغ ۶۰۰۰ تومان این مکان را خریداری و در آنجا،سکونت گزید و مدرسه به منطقهٔ دیگری به قسمت شمال مزینان منتقل گردید.
 مدرسهٔ امیر شاهی مورد بحث نسبت به جمعیت مزینان ،نسبتاً وسیع به مساحت تقریبی ۱۰۰۰ متر مربع(عرصه و اعیان) مشتمل بر۴ اتاق که یکی از اتاقها اختصاص به مدیر و معلمان و بقیه عنوان کلاس را داشتند.
 
💠درآن ز مان از معاون،دفتر دار،  حسابدار و‌‌‌...‌.خبری نبود! و همهٔ امور اداری  اعم از ثبت نام ، تهیه کتاب، رتق و فتق درخواست های ارباب رجوع ،تماس حضوری با مقامات بالا دست حتی تعمیرات میز و نیمکت و دربهای  چوبی ،امور بنایی و نصب شیشه  پنجره و همه و همه بر دوش مدیر و مستخدم مدرسه سنگینی می کرد! البته نه بصورت وظیفه بلکه بصورت افتخاری . دلیل آن اولاًنبودن بودجه درثانی دربسیاری از این نوع تخصص ها عدم وجود افراد کار بلد و از همه مهمتر این بزرگواران محصلین را فی الواقع فرزندان خود می پنداشتند و خدمت رسانی به آنان را از افتخارات بر می‌شمردند و از سویی یقین داشتند که در نزد خداوند پاداششان محفوظ خواهد بود.
البته گفتنی است در برخی از این امور سایر معلمین به مدد و یاری مدیر مدرسه، بصورت خود جوش و افتخاری می‌شتافتند.
💠در ضلع جنوبی مدرسه درخت توت تنومندی خودنمایی می کرد و زیر سایهٔ آن منبع آبی از جنس حلبی سفیدرنگ که تقریباً ۱۵۰لیتر  گنجایش داشت و برای مصرف آب  آشامیدنی کارکنان و دانش آموزان پیش بینی شده بود توسط مستخدم مدرسه هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب آن هم بخاطر رعایت اصول بهداشتی از آب زلال و مطبوع چشمهٔ قنات ینگی قلعه که درخیابان اصلی مزینان جاری بود پر می شد.  
💠علاوه بر ۴ کلاس( بااحتساب اتاق مدیرو...) که قبلاً اشاره شد.اتاق بزرگ دیگری وجود داشت که کاملاً تاریک و فاقد نور بود بعنوان انباری و در برخی مواقع دانش آموزانی که مرتکب غیبت غیر موّجه و بی انضباطی مکرر و سستی و اهمال در تکالیف و یاد گیری دروس مربوطه و یا احیاناً موجبات نا رضایتی والدین خود و یا همسایگان و دیگران را فراهم می ساختند و مسئولین مدرسه از طریق  اولیای دانش آموزان مطلع و آگاه می شدند برای چند ساعت و در برخی مواقع یک شبانه روز در این اتاق بعنوان تنبیه بازداشت می شدند. کمتر دانش آموزی را می توان سراغ داشت که در طول تحصیل شش ساله حداقل یکبار طعم تلخ و در عین حال آموزنده از بازداشت شدن را حس نکرده و یا نچشیده باشد!
💠پر واضح است که تنبیه باچوب ترکهٔ درخت انار برای دانش آموزان خاطی آنهم جلو دیدگان و در حضور  دانش آموزان در اول صبح بعد از خواندن دعای صبحگاهی و سرود، امری بدیهی بود. جالب تر اینکه  وقتی تنبیه به گوش اولیا می‌رسید از معلم دفاع و تشکر می نمودند! حقیقتاً اگر سخت گیری و تنبیه نبود ضمن عدم کنترل حدود۱۵۰ دانش آموز آن هم به شدت بازیگوش سنگ روی سنگ بند نمی شد...
 تنبیه صرفاً برای اصلاح رفتار درنظر گرفته می شد و در کنار آن تشویق دانش آموزان منضبط و ساعی را نباید از نظر دور داشت که در سراسر کشور تنبیه و تشویق از بدیهیات و امری معمول تلقی می‌گردید.

توجه داشته باشید کسی که با دستش کار می کند کارگر است.کسی که بادست و عقلش کار می کند پیشه ور است کسی که با دست،عقل و احساسش کار می کند هنرمند است .لیکن کسی که با دست،عقل،  احساس ،علم و معلوماتش کار می کند (معلم) است و این شغل انبیاست.

درس معلم گر بود زمزمهٔ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
 

سرود ایران در کتاب دوم دبستان قدیم

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی