مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۶۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مزینانی» ثبت شده است

۲۶
تیر
۹۳

طیبه مزینانی نویسنده جوان مزینانی است که تاکنون 25کتاب در باره شهدای دفاع مقدس منتشر نموده و ده ها کتاب دیگر را در انتظار چاپ دارد.
وی دختر عباس مزینانی است که ما مزینانی ها این خانواده را به نام علیشاه می شناسیم و از عموی هنرمند این نویسنده جوان اکبرعلیشاه نیز بارها در شاهدان کویرمزینان اشعار زیبایی را منتشر نموده ایم و این بار به بهانه مصاحبه خبرنگار روزنامه خراسان با خانم طیبه مزینانی  که امروز 26تیرماه در این روزنامه منعکس شده است پای سخنان او می نشینیم تا با آثار و چگونگی نویسنده شدن هنرمند جوان مزینانی آشنا شویم.

 آنان که با آثار مکتوب دفاع مقدس آشنایی دارند و اهل مطالعه این قبیل آثار هستند به طور قطع تاکنون نام «طیبه مزینانی» را شنیده اند یا روی جلد برخی از این کتاب ها دیده اند و احتمالا نوشته ها و روایت های مملو از احساس او را خوانده اند. برخی خاطرات شهدا با روایت این نویسنده جوان گویی خواندنی تر و شنیدنی تر است. از نوشته هایش این طور بر می آید که او فقط «نمی نویسد» بلکه با سوژه هایش روزگار می گذراند و در ذهن و ضمیرش آن قدر با آن هاگپ و گفت می کند تا آنچه می نویسد از «دل»اش برآید. از طیبه مزینانی که از سال 1385 به طور جدی به عرصه نویسندگی دفاع مقدس وارد شده، تاکنون حدود20جلد کتاب در حوزه های دفاع مقدس با رویکرد خاطرات و معرفی شخصیت جهادی و اخلاقی شهدا منتشر شده که تعدادی نیز در نوبت چاپ قرار دارد. «بوی نم خاک»، «حکایت باران»، «کنعان »،«پسرم یوسف( پسر آقای سناتور)»،«حاجت روا» ، «گلویت را می بوسم» ،«بی قرار(وزیر خارجی)» ، «بی طرف» ،«حوراء» و... از جمله آثار قلمی این نویسنده 33ساله است. با او همکلام می شویم تا ضمن آشنایی بیشتر ، حرف هایش را بشنویم. اگرچه او از برخی بی مهری ها گلایه مند است اما نوشتن برای شهدا را خواست و لطف پروردگار می داند که جلوه ای نیز نصیبش شده است. شرح این همکلامی اینک پیش روی شماست...

* از چه زمانی به شکل حرفه ای قلم به دست گرفتید؟ اولین اثرتان چه سالی و با چه موضوعی منتشر شد؟

نمی دانم! از دوازده سالگی بسیار می خواندم و می نوشتم. اعتماد به نفسم پایین بود و شرم می کردم بگویم به جای درس خواندن، می نویسم! ده سال برای خودم رُمان نوشتم. برخلاف من، مادرم اعتماد به نفس بالایی داشت و اهل پیگیری بود. خبردار شد می نویسم. با اصرار زیاد من را فرستاد نزد دکتر محمود اکرامی فر. ایشان یکی از کتاب هایم را خواندند. بعد هم با اشتیاق گفتند: خیلی نرم و روان می نویسی، اما توی این بازار سیاه کتاب، کاری از پیش نمی بری، داستان کوتاه بنویس، بده روزنامه ها چاپ کنند هم مردم و هم اهل فن بدانند یک نویسنده ای، بعد رمان هایت را بفرست بازار. تمام راه تا خانه، گریه کردم و با خودم گفتم: این آقای دکتر هم مثل بقیۀ آدم های معروف، فقط می خواهد سنگ بیندازد جلوی پای آدم! اصلاً رمان  کجا و داستان کوتاه کجا؟! کتاب کجا و روزنامه کجا؟! همان روز رمان هایم را با دلم ریختم توی یک کیسه و گذاشتم توی انباری و قسم خوردم دیگر نه به دلم سر بزنم و نه به قلمم! همان روزها یک دوره، کلاس داستان نویسی در حرم مطهر برگزار شد. به اصرار مادرم شرکت کردم. آن جا بود که فهمیدم هم رمان هم دیگر سبک های ادبی جای خودش را دارد. دو ماه نگذشته بود، استاد به خیالش معجزه کرده و یک پدیده و نویسنده خوب، خلق کرده ! جریان به گوش مادرم رسید. همان کیسه را بُرد، گذاشت جلوی استاد و گفت: دخترم، مادرزاد نویسندۀ حرفه ای بوده. اصلاً توی خانوادۀ ما، شاعری و نویسندگی ذاتی و موروثی است.

** خانم مزینانی با توجه به این مقدمه که اشاره کردید علاقه مندم بدانم از چه زمانی و چگونه به عرصه نویسندگی دفاع مقدس روی آوردید؟

در حقیقت من نخواستم، خدا خواست و من نه پایم، که دلم و قلمم به این راه کشیده شد. بزرگی بود که به قصد منافع مالی و شاید هم معنوی خودش، من را فرستاد بنیاد شهید تا پرونده ای از آن ها بگیرم. آن جا با خانم ها فاطمه جهانگشته و زهرا فرخی؛ نویسنده های خوب مشهدی آشنا شدم، گفتند: برای خودت بنویس نه به اسم دیگران. گفتم: من کجا و شهدایی که همه شان عین ملائکه ها دو تا بال دارند کجا؟! مجابم کردند. برای اولین بار با شرم از مزاحمت و ترس از مهارت نداشتن در مصاحبه، رفتم خدمت خانوادۀ جانباز سیدمحمد مظفری. داستانشان را نوشتم. خانم صداقت که واقعاً برازندۀ نام خانوادگی شان هستند و به گردن بنده حق دارند، مسئول صفحۀ عشقستان روزنامه قدس، خیلی زود آن را چاپ کرد. همان داستان، بعدها تحت عنوان" اولین دیدار" به صورت کتاب چاپ شد. تازه فهمیدم می توانم برای همان شهدایی که تا چند روز قبل فکر می کردم از مادر معصوم و مقدس زاده شده اند، بنویسم. گفتم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. اول رفتم سراغ 58 شهید زادگاه اجدادی ام؛ مزینان. یک سال طول کشید تا دو کتاب «بوی نم خاک» و «تا آسمان راهی نیست» را از خاطرات همان شهدا نوشتم. برای چاپ تأیید شد. هفت سال تمام پیگیری کردم و آنقدر به دلیل سهل انگاری برخی آقایان در ادارات ماند که حداقل پانزده کتاب که بعدها نوشته بودم، روانۀ بازار شد. آخرش هم آن دو کتاب تلفیق و با کلی حذفیات عکس و ... تحت عنوان «بوی نم خاک» منتشر شد. خلاصه اینکه به قول دکتر اکرامی فر؛ یا علی گفتیم و عشق آغاز شد!

** تعداد کتابهایتان در موضوع دفاع مقدس چند اثر است؟

گمانم حدود 25 عنوان که هم این ها و هم دیگر آثارم را مدیون حمایت های برادرانه و نظرات بسیار کارشناسانه استاد گرامی ام سیدعلیرضا مهرداد هستم که خودشان بهتر می دانند همواره قدردان زحماتشان بوده ام.

**خانم مزینانی شما سبک نوشتاری خاصی را دنبال می کنید و سعی کرده اید اغلب با شیوه «نرم نویسی» خاطرات شهدا و بازماندگان شان را روایت کنید. اکنون پرسشم این است که اساساً با استفاده از این روش چه تأثیری توانسته اید بر جامعه مخاطبان تان داشته باشید؟

ممنونم از این سوال ریزبینانه تان، چرا که بیشتر اوقات دیگران تصور می کنند این نوع سبک نگارش، نشانۀ ضعف قلم مولف است و نمی دانند در واقع سبکی است که گاهی، بسیار سخت تر از دیگر شیوه های نگارش است. خیلی وقت ها می رفتم مصاحبه، با مادران شهدایی حرف می زدم که نه سواد خواندن داشتند نه سواد نوشتن، با دل شان حرف می زدند، خیلی ساده و صمیمی و صادقانه. هیچ وقت تلاش نمی کنند کلماتشان را اسیر چارچوب های خشک ادبی کنند. در ارتباطات زیادم با مردم به این نتیجه رسیدم، راست است که می گویند؛ هر آن چه از دل برآید، بر دل نشیند. آن وقت بود که تصمیم گرفتم با دلم بنویسم، خیلی ساده. معتقدم یک اثر که برای عموم نوشته می شود، وقتی خوب است که برای مخاطب بدون توجه به سن و سواد، قابل فهم باشد. با این تفکر هر داستانی می نویسم برای چند نفر می خوانم که یکی شان کودک است! یکی  شان کم سواد و دیگری هم دارای تحصیلات عالی، اگر برای همه شان قابل فهم و به دور از توهین به فهمشان بود، کار را می دهم برای کارشناسی.

** با توجه به سابقه چندین ساله تان در این عرصه ، ارزیابی تان از گرایش مردم به آثار دفاع مقدس چیست ، آیا آثار دفاع مقدس در میان عموم مردم مورد توجه قرار می گیرد؟

بارها و بارها اعلام شده، متأسفانه سرانۀ کتابخوانی در کشورمان بسیار کم است و گمانم سرانۀ مطالعۀ آثار دفاع مقدس کمتر! را باید از کارشناسان بپرسید، اما گمانم یک دلیل مهم آن، خوب ننوشتن نویسنده ها بوده است که اغلب اوقات شهدا را، انسان های کاملاً مقدس و دست نیافتنی به تصویر می کشند، حال آنکه وقتی در زندگی شان جست و جو می کنیم، می بینیم آدم هایی بوده اند مثل ما، کم خطا و پُرخطا، اما به تقدسی رسیدند که لایق همجواری باری تعالی شدند.

** خانم مزینانی علاقه مندم خاطره ای از کارها و دیدارهایی که با خانواده شهدا داشته اید و همواره در ذهنتان به یادگار مانده را برایم بازگو کنید.

چند سال قبل خیلی اتفاقی پرونده های قطور ۲شهید که با هم برادر بودند به دستم رسید. شروع کردم به خواندن و اشک ریختن. خواندنم چندین روز متوالی طول کشید. به خود که آمدم یک کتاب نوشته بودم. وقتی خواندمش، خوشم آمد. با دلم نوشته بودم. به نظرم آمد که شاید برای چاپ بد نباشد. کارشناس ها نظرم را تأیید کردند. مصر بودم متن را به خانوادۀ شهیدان نشان بدهند و در صورت موافقت آن ها برای چاپ برود اما سهل انگاری شده بود و بدون اینکه بدانم کار برای چاپ رفته بود. تهران بودم. ساعت ده ـ یازده شب یک خانم با من تماس گرفت. خواهر دو شهید بود. پشت تلفن تا توانست گله کرد. می گفت: حق نداشتید به خاطر عواید خودتان برای برادرانم بنویسید. حق نداشتید از نام برادران من برای مطرح کردن خودتان استفاده کنید! حق داشت این حرف ها را بزند. برخی این کار را کرده اند. اما من هم حق داشتم. آن کتاب را به خواست خودم ننوشته بودم. تا صبح نخوابیدم و گریه کردم و تا دلتان بخواهد به خدا و آن دو شهید نق زدم که این بود، دستگیری تان؟! ساعت هفت صبح نشده، دوباره گوشی ام زنگ خورد. باز هم خواهرشان بود. لحنش عوض و مهربان شده بود. خیلی زیاد. می گفت: فکر می کردم شما هم مثل آن های دیگر، برادرهایم را بد معرفی کرده اید تا اسم و رسم خودتان را ثبت کنید. دیشب کتاب را به من رساندند تا سه صبح خواندم و گریه کردم! تا الآن منتظر ماندم صبح شود، بیدار شوید و به شما زنگ بزنم و بگویم: شرمنده ام خیلی زود قضاوت کردم. راستی شما چطور مادرم را ندیده اید و این قدر خوب از زبانش حرف زده اید؟ زن ها زود گریه می کنند، من زودتر. هم او گریه می کرد، هم من. گفتم: وقتی خاطرات بی بی و دیگران را می خواندم، احساس کردم همان تشتی که با شهادت پسرهایش گذاشته بودند روی دل بی بی، روی دل من هم گذاشته اند، این بود که یک باره دیدم دارم می نویسم.

** از 25 کتابتان کدام یک را بیشتر از آثار دیگرتان دوست دارید؟

کلیشه ای است اگر بگویم آدم نمی تواند بین فرزندانش یکی را بیشتر دوست داشته باشد، اما حقیقت همین است. فقط می دانم اگرچه برای هرکدام در زمان تالیفشان، بیشترین تلاش را کرده ام، اما اینک که آن ها را می خوانم با خودم می گویم کاش بهتر می نوشتم! نوشتنم را مدیون چند نفر هستم که شاید خودشان هم ندانند و اگر خداوند اجری برای نوشته هایم در نظر گرفته باشد در ثوابش محق تر از خودم هستند: اولین نفر، استاد گرامی ام دکترمحمود اکرامی فر است که سال ها قبل من را با پیشنهادش به گریه انداخت! دومین نفر، استادم جناب آقای حسین نصرا...  زنجانی که تا وقتی مشهد بود، هر هفته زنگ می زد و می خواست به جلسات نقد کتاب های دفاع مقدس بروم، بدون این که اهمیتی بدهد، یک جمله برای شهدا می نویسم یا نه!

سومین نفر هم استادم جناب سرهنگ علی رستمی که اهمیتی به نوپا بودنم نداد و تألیف رمان شهدای انصارالامام همدان را به من سپرد و بنده را به وادی نویسندگان دفاع مقدس کشاند.

  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۹۳

همزمان با شب میلاد فرخنده کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی (ع) جشن بزرگ میلاد در جوار امام زادگان  بهمن آباد  برگزار شد .

به گزارش شاهدان کویرمزینان  ؛ در این مراسم که با حضور خیل عظیمی از عاشقان ولایت مزینان و بهمن آباد و به همت هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) و کانون زینبیه (س) مزینان برگزار شد حجج اسلام در افشان و شیخ محمد مزینانی سخنرانی نمودند و در ادامه ضمن اجرای مولودی خوانی  مداحان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و پذیرایی توسط نمایندگان اداره اوقاف و امور خیریه ؛ مسابقات و سرگرمی شاد و مفرح  برای  نوجوانان و جوانان برگزار و به برندگان جوایزی اهدا شد .

در این مراسم نیز قرعه کشی در بین دوازده نفر که نامشان مزین به  مجتبی و حسن بود برگزار شد و " حسن  محمد النقی " از مزینان مفتخر به دریافت  کمک هزینه سفر به مشهد مقدس شد که از طرف هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) به صورت نقدی  تحویل نامبرده شد .

.

  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۹۳

پس از ماه ها پیگیری مستمر شورای اسلامی و دهیاری مزینان بالاخره پزشک عمومی از هفته اول ماه مبارک رمضان در درمانگاه مزینان مستقرشد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ رئیس شورای اسلامی مزینان با اعلام این خبر افزود : با پیگیری های مستمر شورا و دهیاری و مرکز بهداشت مزینان ، سرکار خانم دکتر قربانی از ابتدای ماه مبارک رمضان در درمانگاه مزینان مستقر شد و در ساعت اداری یعنی از ساعت 7صبح تا 14 در خدمت بیماران خواهد بود.

مهدی مزینانی آزاده خاطرنشان کرد : هرچند حضور خانم دکتر قربانی موقتی است ولی ما این نوید را می دهیم که بزودی با همکاری مرکز بهداشت و درمان شهرستان داورزن و علوم پزشکی سبزوار پزشک عمومی به صورت شبانه روزی در درمانگاه مزینان حضور خواهد یافت و از این پس همشهریان مزینانی و روستاهای مجاور در این درمانگاه مورد معاینه و درمان قرار خواهند گرفت.

رئیس شورای اسلامی مزینان از روند ساخت مرکزبهداشت و درمان مزینان نیز اظهار رضایت کرد و افزود : ساخت بهداری مزینان با کمک خیرین و نیکوکاران مزینانی و غیرمزینانی و با همراهی مسئولین بهداشت و درمان شهرستان سبزوار و داورزن حتی در ماه مبارک رمضان ادامه دارد و ما امیدواریم در سال آینده این مرکز تکمیل و درخدمت شهروندان مزینانی قرار گیرد.
  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۹۳

 پس از انتشار چند شعر با مضامین فرهنگی و مذهبی به مناسبت های مختلف از جمله ولادت و شهادت ائمه ی اطهار علیهم السلام از شاعران خوش ذوق مزینانی به ویژه جناب آقای اکبر مزینانی که مورد استقبال مخاطبان گرانمایه نیز واقع شده است و بعضی از رسانه های شهرستان سبزوار نیز آن را بازنشر نموده اند بنا به درخواست  جمعی از کاربران و همراهان همیشگی شاهدان کویرمزینان مبنی بر درج تصویر هنرمندان و شاعرانی که آثارشان منتشر می شود جناب آقای اکبرمزینانی معروف به علیشاه با دعوت ما تصویر و بخشی از زندگینامه ی خود را ارسال نموده اند که ضمن تشکر و قدر دانی از این هنرمند توانا و شیرین سخن مزینانی به همراه شعر زیبایی که به مناسبت ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهم السلام سروده اند به حضور تقدیم می شود.

اینجانب اکبر مزینانی فرزند علی معروف به علیشاه متولد 1341 مزینان هستم که تحصیلات ابتدایی را در زادگاهم گذراندم و به دلیل تأمین معیشت زندگی راهی تهران شده و از ادامه تحصیل بازماندم.

از دوران کودکی به شعر علاقه داشتم و  با اشتیاق اشعار و مدایح مذهبی را حفظ کرده و با خود زمزمه می کردم.

به مرور علاقه ام به شعر بیشتر می شد ، تا با اوج گیری انقلاب اسلامی و تقویت انجمن های اسلامی در مزینان به مناسبت مجالس انقلابی – مذهبی آن دوران اشعاری سرودم و به صورت مداحی یا تک خوانی در آن روزها استفاده شد.

در دوران دفاع مقدس نیز که به خدمت سربازی رفتم و همچنان به مناسبت های مختلف اشعاری را در دفترچه ام یادداشت می کردم و بعد از آن برای مدت حدود 10 سال دیگر شعری نسرودم تا اینکه به مناسبت مراسم ازدواج برادرم شعری گفتم که مورد تشویق دوستان و آشنایان قرار گرفت و دوباره به شعر و شاعری روی آوردم.

پس از آن اشعار خود را با مضامین مذهبی ، اجتماعی و غیره در دفتری جمع آوری کردم و در ادامه به مناسبت ولادت باسعادت امام حسن (ع) شعری را تقدیم می نمایم:

تولد حضرت امام حسن ع


غنچه ای باز شد و نور گلش روشن شد                    پهنه ی دشت پر از رایحه ی سوسن شد

نور دین آیت حق چون به جهان پا بنهاد                      جلوه ی ذاتِ  خدا  منتظر  دیدن  شد

به جهان پا بنهاد شمس جهانتاب حسن(ع)                موقعِ  دف  زدن و  وقت نوازیدن   شد

هان ای جن و ملک پای بکوبید مدام                          که زمان شعف و  موقع رقصیدن  شد

باز هم هلهله بر پا بکنید ای یاران                             چون که بر صبر خدا موم همه آهن شد

علم و عقل و شرف دین خدایی آمد                          کز سر شوق چو کبک وقت خرامیدن شد

باز این فخر زمین بهر قدوم چه کسی است                 بلبل اندر خم گل در پس نازیدن شد

عاشقان مژده که آن دلبر عشاق آمد                         بر صفای قدمش کل جهان ایمن شد

هان ای باده خوران ، میکده را باز کنید                        چونک ه این میکده را بهر حسن مسکن شد

سفره عشق بیارای که در مسلخ عشق                     هر که را جان نبود جان وی اندر تن شد

بلبلان نغمه سرایید برای دلبر                                   قمری در رقص شدو طرقه به چرخیدن شد

باز از بهر چه دل شوق تجلی دارد                             باز از بهر چه این خانه ی دل روشن شد

عرشیان خنده کنان غنچه لبخند به لب                       گوئیا وقت ترنم ، گه گل گفتن  شد

باز ای باد صبا با طرب از جا برخیز                             که زمان طرب و وقت زجا جستن شد

ساقی اندر قدح عشق می ناب بریز                         حال و روز همه عشاق حسن احسن شد

عشق او در دل تو بارقه ی نور خداست                      پرتو  دین خدا گر به تو نور افکن  شد

آمد از صلب علی در بر زهرا پسری                            جامه فاطمه را پر ز گلش دامن شد

سجده شکر به درگاه خدا بگزاریم                             به خدا شاکر و بر خلق به بالیدن شد

پیک تبریک رسد از ملکوت و جبروت                           فتبارک ز ملائک ز پس احسن شد            

لطف این بارقه را نیز مزینانی دید                             چون علی شاکر درگاه در ذوالمن شد

  • علی مزینانی
۲۱
تیر
۹۳

نتایج مسابقات فوتسال جام رمضان شهرستان سبزوار در شب یازدهم مصادف با 93/4/17ازساعت21  با 4 دیدار آغاز شد که در بازی اول تیم کارن موفق شدبا نتیجه 6بر 3 تیم پوشاک لاوین را از پیش رو بردارد

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛گل های تیم کارن را امید دم شناسی  با 3 گل .وحید الهامی نیا با 2 گل و مصطفی مزینانی با یک گل  و گل های تیم پوشاک لاوین را علی شعبانی با2 گل وحسین حشمتی با یک گل به ثمر رساندند

داورای این بازی  را آقایان حسین برزوئی .الیاس مناجاتی پور و مصطفی شبرنگی بر عهده داشتند.

در سالهای گذشته تیم فوتسال معلم شریعتی مزینان در این مسابقات حضور خیره کننده ای داشت که تیم پر قدرت سبزواری را با نتایج درخشانی شکست داد.
  • علی مزینانی
۲۱
تیر
۹۳

به منظور اجرای طرح احیاسازی امام زادگان ، مراسم دعای پرفیض کمیل در آستان زیارتی امام زادگان بهمن آباد به همت هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم معنوی که با حضور مردم مومن و خداجوی مزینان و بهمن آباد برگزار شد حجت الاسلام درافشان روحانی اعزامی اداره اوقاف و امور خیریه خراسان رضوی در خصوص اجرای طرح احیاء امام زادگان  توضیحاتی ارائه کرد و در ادامه حجت الاسلام مداحی امام جمعه شهرستان داورزن پیرامون فضیلت های ماه مبارک رمضان و بهره برداری معنوی روزه داران از این ماه پرخیر و برکت سخنرانی نمود.

همچنین قرار است مراسم جشن میلاد کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی (ع)شنبه شب با سخنرانی حجت الاسلام شیخ محمد مزینانی به همراه اجرای برنامه های متنوع فرهنگی و هنری ویژه جوانان و نوجوانان در جوار این امام زادگان برگزار شود.

طرح احیاء سازی امام زادگان از سال گذشته با حضور مبلغان روحانی و حمایت اداره اوقاف و امور خیریه خراسان رضوی به خصوص حجت الاسلام سیدقاسم حسینی مزینانی و اداره اوقاف شهرستان داورزن و همچنین همکاری هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) و شورای اسلامی و پایگاه بسیج شهدای مزینان و همراهی شورای اسلامی بهمن آباد و هیئت امناء بقعه مبارک امام زاده سیداسماعیل (ع) و سیدعلی اکبر(ع) آغاز شده است و باتوجه به موفقیت و استقبال خوب شهروندان از این حرکت معنوی برای دومین سال پیاپی در جوار امام زادگان بهمن آباد برگزار می گردد.

حضور حجت الاسلام درافشان برای دومین سال متوالی در مزینان نیز از نکات جالب توجه است که وی خوش خلقی و مهمان نوازی مزینانی ها را موجب حضور مجدد خود دراین منطقه می داند .


  • علی مزینانی
۲۰
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و هفتم


برایم اکنون هم خاطرات آن پیر روشن ضمیر که از موقعی که او را به یاد می آورم شاهد محاسن سفید ولبخند همیشگی اش بودم و انگار او و پدر بزرگوارش که مردم از او به عنوان شریعتی بزرگ یاد می کنندو همیشه همین محاسن سفید را داشتند و انگار همین گونه زاده شده و همین گونه وفات یافتند اما مردم را فراموش نمی کردند به همین خاطرمردم مزینان هر داستانی از حاضر جوابی و طنز و درستی را که می خواهند بگویند از او و پدر بزرگوارش نقل می کنند  بسیاری از حکایتهایی را که من در کتب دیگر دیده ام مزینانی های قدیم به شریعتی بزرگ نسبت می دادند و من هرگز خاطرات شیرینی که وقتی از منبر پایین می آمد و دوقران(ریال) هدیه ای را که می گرفت و دربین راه آن را نیمی به من و یا دیگری که کتابش را برمی داشت و او را تا خانه همراهی می کرد و نیمی دیگر را به نیازمندان هبه می نمود فراموش نمی کنم.
و اما شیخ محمود که بعد از پدر میراث مزینان نشینی و مردمی بودن را از او و اجداد بزرگوارش به ارث برده بود می توانست  بهترین مقام دولتی را تصاحب کند و اتفاقاً پیشنهاد زیادی هم به او شده بود ولی آن گونه که از مردم زادگاهم شنیده ام و گاهی خود شاهد و ناظر آن بودم  هیچ وعده ای و سمتی را در دستگاه حکومتی چه قبل از انقلاب و چه بعداز پیروزی انقلاب به خاطرمردم مزینان نپذیرفت .
یکی از رفقای قدیمی که هنوز رفاقتش همانند گذشته مردانه ادامه دارد نقل می کند که؛ روزی شیخ محمود با پدرم بر روی تختی که در مقابل دکان کبل علی ساخته بودند همانند هر غروب منتهی به اذان نشسته بود که مرحوم جلالی نامه ای آورد و تحویل او داد . شیخ پس از تورق آن مکتوب بلافاصله به پسرش هادی گفت : که قلم و دوات را بیاور. دیگران از او خواستند که اگر امکان دارد نامه را برایشان بخواند و شیخ آن را به مرحوم جلالی سپرد تا باصدای بلند بخواند و شاهدین با گوش خود شنیدند که پست مهمی به او پیشنهاد کرده بودند و شیخ  در جواب نوشت : بسم الله االرحمن الرحیم اینجانب وصیت پدری دارم که از مزینان خارج نشوم و برای این مردم خدمت نمایم.
رفیقم می گفت هرچی پدرما و دیگر حاضرین التماس کردیم که کمی تأمل بفرمایید و دست نگهدارید؛ گفت : از این درخواستها زیاد شده و می شود و من یک تار موی شما را به این اداره نشینی ها نمی دهم.
سرای شریعتی ها تنها محل سکونت آنها نبود در این خانه ها طلبه های جوان و اساتید برجسته رفت و آمد می کردند و گاه در حقیقت محل کار آنها هم بود و حتی بسیاری از عروس و دامادها درمحضر شیخ محمود بله را گفتند و زندگیشان را آغاز کردند. اینجا تنها محضر عقد و عروسی نبود بلکه گاه محکمه ای بود که مردم دعوی خود را نزد شریعتی ها می بردند تا آنها برایشان حکم نمایند و البته هر حکمی که صادر می کردند با جان و دل می پذیرفتند و گاه نیز این خانه محل نوشتن قولنامه و مبایعه نامه و بنچاق و سند منزل و دکانی بود که چون می خواستند معامله ای شود آنها را معتمد قرار می دادند و سندش را باز همین شریعتی ها می نوشتند و در حال حاضر بیشتر اسناد قدیمی به خط خوش و مهر و امضاء این خاندان شناخته می شود. از همه ی این داستانها گذشته سرای شریعتی ها در پیش از انقلاب و بعد از آن نیز گاه شهرداری و فرمانداری و پاسگاه ژاندارمری و دیگر ادارات بود چرا که بسیاری از بزرگان که به مزینان می آمدند بهترین محل استقبال از آنها همین خانه بود و چه بسا که خان و اربابهای قدیم نیز جرأت نمی یافتند در محضر آنها حرفی بر زبان جاری کنند. از همه ی اینها گذشته هرجوان مزینانی که می خواست در نهادی و یا اداره ای استخدام شود تأیید نامه اش از همین خانه صادر می شد و محققین برای ارزیابی و شناخت او به شریعتی ها رجوع می کردند و با بزرگ منشی که از این خاندان سراغ دارم شک دارم هرگز کسی را رد کرده باشند و نگذارند مزینان زاده ای به پست و مقامی برسد!
دکتر علی شریعتی و پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی نیز هربار که به مزینان مشرف می شدند محل دید و بازدیدشان با اهالی همین خانه بود و اکنون نیز همین گونه است و بازماندگان شریعتی به خصوص دختران و یگانه فرزند ذکورش احسان اگر هوس دیدن زادگاه پدر را بنمایند باز محل استقرارشان همین خانه شیخ محمود است  و عفت خانم هرچند دیگر نایی برایش نمانده اما چون خون شریعتی در رگهای او جریان دارد با رویی باز میزبان آنهاست همچنان که در همین جا با پدرشان هم کلام می شد و او می گفت : که دوست دارد برقالیچه ی حضرت سلیمان بنشیند و پرواز کند تا شاید بیشتر زیبایی کویر و قدرت الهی را ببیند.
راه بهمن آباد از مقابل خانه شریعتی می گذرد و احتمالاً اینجا دومین دروازه ورودی مزینان باشد چرا که بخشی دیگر از دیوارهای عریض و طویل ارگ ریگی در اینجا قرار دارد و مسیر رسیدن به روستاهای شرقی مزینان از جمله بهمن آباد و مزار امام زادگانش و سویز و کاهک و بعد هم اتصال به راه اصلی تهران مشهد که به خاطر آسفالتی که چند سال پیش شده است همشهریان ما مسیر خود به تهران و یا برعکس را از این راه قرار داده اند و معتقدند که هم در وقت و هم در مسافت بهتر از راه داورزن به مزینان است به خصوص با تفرجگاه جدیدی که به نام امام رضا (ع) در کاهک ساخته شده کار و کاسبی رستوران داران این منطقه بهتر از چایخانه مرحوم ولی در داورزن شده است و بیشتر اتوبوس های تهران به مشهد ودیگر شهرهای خراسان بزرگ محل سوار کردن مسافر بین راهیشان را در این مکان قرار داده اند.
یکی دیگر از ویژگی های جاده بهمن آباد به مزینان گذرگاه نخل عاشوراست که پس از بازگشت عزاداران از مزار امام زادگان بایستی حتما از این مسیر عبور کند هرچند سخت و به لحاظ وسعت تنگ و باریک است اما هیچگاه نخل نباید مسیرش را تغییر دهد این اعتقادی است که اهالی دارند چون اگر چنین شود مصیبتی پیش می آید و ساکنین این مکان آن را برای خود نعمتی می دانند و صبح روز عاشورا با اسپند و شیر و شربت منتظر می مانند تا نخل برسد و از عزاداران حسینی پذیرایی کنند.
یکی از برجهای نگهبانی که می گویند به دست روسها ساخته شده است و پیش از این از شرحاش *و این برج و باروها گفته بودم در انتهای همین راه و کوچه قرار دارد که باز تأییدی است برادعای ما که می گوییم دروازه ورودی شرقی مزینان و...
                                                            و ادامه دارد...


شرحاش : شرحاژهم می گویند ، حاشیه شهر

  • علی مزینانی
۱۹
تیر
۹۳

احکام مسئولیتی اعضای شورای پایگاه مقاومت بسیج شهدای مزینان با حضور فرمانده حوزه بسیج امام رضا (ع) شهرستان داورزن تقدیم شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ طی جلسه ای که با حضور جسینی فرمانده حوزه  مقاومت بسیج امام رضا (ع) شهرستان داورزن در پایگاه بسیج شهدای مزینان برگزار شد احکام مسئولیتی شورای بسیج مزینان تقدیم گردید.

در این جلسه فرمانده حوزه مقاومت بسیج امام رضا(ع) شهرستان داورزن ، مزینان را یکی از مناطق مهم شهرستان داورزن معرفی کرد و افزود : مزینان از پیشینه ی فرهنگی و تاریخی مهمی در منطقه برخوردار است و لذا می بایست برنامه ریزی ها فراخور حساسیت آن صورت پذیرد چرا که این منطقه به خاطر زادگاه عالمانی همچون خاندان بزرگ شریعتی و تقدیم بیشترین شهید و ایثارگر در کانون توجه مسئولین و صاحبان اندیشه قرار دارد.

 در ادامه علی اصغر تاج مزینانی فرمانده پایگاه بسیج شهدای مزینان از حضور فرمانده و مسئولین حوزه امام رضا (ع) و همکاری اعضاء بسیج پایگاه شهدای مزینان تقدیر و تشکر نمود.

پایگاه بسیج شهدای مزینان یکی از باسابقه ترین پایگاه های بسیج شهرستان سبزوار و داورزن محسوب می شود که در دهه ی شصت با فرماندهی شهید امین آبادی مزینانی و تعدادی از پاسداران و بسیجیان محلی در این منطقه حوزه مقاومت بسیج با حضور جمع کثیری از جوانان مزینانی فعالیت می نمود ولی متأسفانه با تدبیر بعضی از مسئولین وقت بسیج شهرستان سبزوار این حوزه به صدخرو منتقل شد و مزینان تنها دارای پایگاه بسیج شد و از حضور پر رنگ بسیجیان در سالهای اخیر کاسته شده است.

  • علی مزینانی
۱۸
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست و ششم


وقتی به مزینان برمی گشتیم دوباره مدرسه برایمان تازگی داشت هرچند همان احساس بزرگی ،غرور کاذبی را برای بعضی از ما به وجود آورده بود و برخی  از دوستان به همین خاطر از آن طرف بام افتادند و ترک تحصیل نمودند ولی لذت آن ایام برای من فراموش نشدنی است لحظاتی که دیوارهای کلاس جدید را با نظارت کوشان دبیر حرفه و فن خودمان می چیدیم و روزهایی که همراه با خسروی دبیر علوم و تجربی در آزمایشگاه احساس دانشمندی می کردیم و از اینکه او تمام کتاب را از حفظ می خواند دهانمان از تعجب وا می ماند و روزهایی که نوبتمان می شد تا در مراسم صبحگاهی مانند نظامیان هر روز دعا و حدیث صبحگاهی بخوانیم در پوست خود نمی گنجیدیم و فکر می کردیم یک سر و گردن از هم کلاسی ها و هم مدرسه ای هایمان بالاتریم و باید آنها برایمان احترام خاصی قائل شوند و مدیر و ناظم هم از این قاعده مستثنی نباشند. مرسوم ترین دعای آن دوره یعنی دهه ی شصت دعای وحدت و فرج امام زمان (عج) بود و روزی که نوبت من شد تا دعا را بخوانم با غرور خاصی جلوی صف ایستادم و شروع کردم به خواندن دعا و دیگر دانش آموزان با من جواب می دادند : لااله الا الله وحده وحده وحده ... بعد از چند ثانیه یکی از دانش آموزان به دستور آقای کرمانی مقدم معلم فارسی یا دینی که اکنون به خاطر گذشت زمان از یادم رفته متن دعا را به دستم داد ، من با همان غرور آن را نپذیرفتم و بعد فهمیدم که همه را غلط غلوط می خواندم.
با تدبیر مدیر مدرسه پای ما به نماز جماعت ظهر و عصر مسجد جامع مزینان باز شد و چه لذتی داشت این نماز! هرچند گاه با خنده و شوخی دوستان همراه بود اما همین که با نظمی خاص در وسط بازار راه می رفتیم و پشت سر بزرگترها می ایستادیم و نماز می خواندیم برایمان لذتی خاص داشت و عادتی حسنه شد که حتی در روزهایی که مدرسه تعطیل بود ما را در مسجد می یافتند. به خصوص زمان دعای کمیل و توسل و ندبه ...از اینها گذشته تنها ما در امور مذهبی و فرهنگی مدرسه فعال نبودیم بلکه مدیرانمان قبل از اینکه طرح کاد وارد مدارس شود آنها خود طراح کار بودند و تشویقمان می کردند که شغل آینده را تمرین کنیم و به نوعی اطمینان خاطر بدهند که ما می توانیم! یکی از این مشارکت های ما در امور اقتصادی  همان دیوار چینی کلاسهایمان بود که ابتدا فکر می کردیم برای این است که مزد کارگر ندهند و البته بی تأثیر هم نبود اما کوشان تلاش می کرد که ما بیاموزیم که حتی اگر در آینده هیچ شغل اداره ای نداشته باشیم بتوانیم کارگر و یا بنای خوبی باشیم از این گذشته حتی فروشگاه مدرسه را هرماه به یکی از دانش آموزان می سپردند تا او هم نفعی برای مدرسه داشته باشد و هم فروشندگی را تمرین کند.
یکی دیگر از محسنات مدیران و دبیران زمان ما در این مدارس تمرین سخنرانی بود که هر هفته داشتیم و این را هم آقای دادرسی که بسیار به فعالیت های غیر درسی و البته فرهنگی هنری علاقه داشت برنامه ریزی کرده بود و هرهفته یکی از معلمان در باره مسأله ای و یا موضوعی خاص قبل از شروع کلاسها برایمان سخنرانی می کرد و یکی از این روزها نوبت هادوی فر معلم عربی رسید که در کل خیلی علاقمند به این جور فعالیتها نبود اما وقتی به او گفتند تو باید سخنرانی کنی ابتدا طفره رفت اما بعد در همان سادگی گفتاری خود فعل خواستن را برایمان به خوبی شرح داد و اینکه انسان نباید در یک جا بایستد بلکه همیشه باید رو به جلو حرکت کند . این سخنرانی ها گاهی هم نوبت ما دانش آموزان می شد که یکی از آنها من بودم که پیش از این شرح کامل دادم و همه ی این موارد کمک کرد تا بعضی از ما همانطور که دادرسی می خواست شغلی فرهنگی داشته باشیم و همان گونه که هادوی فر می خواست رو به جلو حرکت کنیم و می توان به جر أت گفت هشتاد درصد دانش آموزان آن دوره اکنون دارای شغل مهمی هستند.
و اما مدرسه راهنمایی و دبیرستان دکترعلی شریعتی همانطور که گفتم تنها محل تحصیل و کلاس درس نبودبلکه فعالیتهای دیگری در آن انجام می شد از اجرای نمایش گرفته تا بازی والیبال بزرگترهایی که همچون اسدالله کربلایی حبیب الله و یدالله حاج اصغر که اکنون در میان ما نیستند و یا محمدرضا داورزنی که اکنون رئیس والیبال کشور است و یا رضا والی که اگر در مقیسه می ماند و هوس رفتن به تهران نمی کرد اکنون یکی از اسطوره های والیبال بود ولی والی رفت و شد یک آهنگر ساده و تنها دلخوشی او عکسهایی است که از آن دوره به یادگار دارد و حسرت آخرین جمله داور بازی با سبزوار که گفت : بعد از بازی جایی نرو و او در جوابش گفت : من فردا راهی تهرانم و رفت و از ورزش محو شد.
بازهم مدرسه ی شریعتی و خاطرات ناتمام من و روزهایی که بارها از اجرای نمایش گروه ما و گروه دایی ام رمضانعلی عسکری ، که هنوز دهه شصتی ها این نمایش ها را به خوبی به یاد دارند و معتقدند دوره ای دیگر مانند آن نخواهد آمدحسابی مرا به خود مشغول کرده است اما من باید مدرسه و خاطراتش و دیوارهای بلندش را که چون دژی آن را در بر گرفته رها کنم و وارد بازار و پر افتخارترین مکانهای مزینانم شوم.
اکنون بازار مزینان به همت شهید محمدامین آبادی و شورای اسلامی و جوانان برومندش دارای بلواری به نام دکتر علی شریعتی است که در اصل تمامی خیابانها و کوچه ها به نام این فرزند شایسته کویرمزینان نام گذاری شده است. اما در روزگار ما از ابتدای مزینان که محل ورود چشمه ی آب سرد بود وارد سرازیری می شدی و قومهایی(خاک رس)که باد آن را از لابلای طاغها عبور داده  و به مزینان رسانده بود و بعد در ابتدای بازار و درست روبروی سکونتگاه شریعتی ها به سربلندی می رسیدی و این خاکها دیگر نمی توانست وارد بازار شود و البته با هر تند بادی بازار نیز در معرض ریزدانه ها قرار می گرفت و چشم چشم را نمی دید اما به همت همین مزینانی های با غیرت دیگر تمامی مسیر یک دست و بعدهم با پیگیری های دهیار و شورا که نمی توان از نام های همچون حسن شورا و محمد شریفی و مهدی آزاده به راحتی گذشت  آسفالت شد و اکنون سرسبز و دوبانده شده است و گمان نمی کنم هیچ روستایی مانند مزینان دارای چنین خیابانی و بلواری باشد و این هم به خاطر همان تدبیری بود که گذشتگان ما در دو قرن پیش وقتی که مزینان کهنه را آب برد مزینان فعلی را برانگاره ی شهر ساختند و تمامی کوچه ها و خیابانها مهندسی ساخته شد.
پس از دبیرستان شریعتی منزل صابری ها قرار دارد که تا وسط خیابان جلو آمده بود و فکر می کنم باید دروزاره ی ورودی مزینان قدیم باشد ولی با اجرای طرح هادی آن ها داوطلبانه قب نشینی کردند و منازل صابری و شریعتی در امتداد هم قرار گرفتند والبته با ایجاد چند باب مغازه سود هم بردند.
اما پس از منزل صابری املاک شریعتی ها آغاز می شود جایی که  شیخ قربانعلی  و محمدتقی  و علی شریعتی از آن برخاستند البته منزل اصلی محمدتقی شریعتی روبروی مسجدجامع مزینان است که اکنون در اختیار خانواده خیرخواه قرار دارد و حاضر نیستند تحت هیچ عنوانی از آن بگذرند تا بلکه محل دید و بازدید کسانی که می خواهند مکان رشد و نمو شریعتی را ببیند واقع شود و همگان می دانند که این خانواده نیازی به پول آن ندارند و شکر خدا تمامی فرزندان خیرخواه متمول می باشند ولی خوب آنها هم از این خانه برکاتی دیده اند و خاطراتی دارند.
منزل مرحوم احمد شریعتی و پس از آن شیخ محمود شریعتی اکنون محل رفت و آمد دوستداران شریعتی است و عروس عموی دکتر اکنون میزبان بسیاری از این مشتاقان است جایی که دیگر صدای خاص شیخ محمود به گوش نمی رسد مردی که در بیان تاریخ اسلام کم نظیر بود و خطبه ی شقشقیه را یک نفس و از حفظ چنان مسلسل وار می خواند که زن و مرد مزینانی را مبهوت خود می ساخت و با آنکه پزشکان او را از منبر رفتن و روضه خوانی برای همیشه منع کرده بودند و تذکر داده بودند که اگر سخنرانی کنی بیش از سه ماه دیگر زنده نخواهی بود و این را در حضور خود من روزگاری که درمشهد می زیستم و به پدر زنم که باهم در  تحصیلات حوزه همدرس بودند و همیشه شیخ محمود در منابرش از او به نیکی یاد می کرد گفت و والد عیال ما به او التماس کرد که حرف پزشک را جدی بگیرد ولی او گفت : مگر می توانم درخواست پیرمردان و پیرزنان مزینانی را پاسخ نگویم و به راستی چنین بود و عاقبت هم جانش را داد اما همشهریانش را نا امید نکرد و..

و ادامه دارد..

قوم : خاک رس

طاغ : درختهایی بابرگهای سوزنی و ریشه هایی محکم که در کویرمی روید

  • علی مزینانی
۱۶
تیر
۹۳

مزینان در سال  47 هجری شمسی شاهد تولد کودکی در خانواده بزرگ صادقی منش بود که پدر فرهنگیش نام او را پرویز گذاشت ولی از همان کودکی او را علی صدا می زدند و خود او نیز این نام را بیشتر دوست داشت و همیشه به دیگران توصیه می کرد که او را علی خطاب قرار دهند .

علی به اقتضای شغل پدر که در آموزش و پرورش مشغول به کار شد همراه والدین به سبزوار هجرت کرد پس از طی دوران تحصیلی در مدارس ابتدایی و راهنمایی این شهر تا پایه ی سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد اما شور و شوق حضور در جبهه او را به میادین نبرد کشاند و برای اولین بار در دی ماه سال 63 در حالی که هنوز شانزده بهار از عمر پر برکتش نگذاشته بود به آرزویش رسید و به جبهه اعزام شد.

با بازگشت از اولین حضورش در جبهه ، چند ماهی بیشتر طاقت نیاورد و برای دومین بار در سال 64 وارد جبهه های جنوب شد  و پس از ماه ها حضور و شرکت در عملیاتهای مختلف از جمله والفجر 8 در نوزدهم بهمن سال 65 به فیض عظمای شهادت نائل گشت و پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در جوار یاران و همرزمان شهیدش در گلزار شهدای شهرستان سبزوار آرام گرفت.

توصیه شهید علی صادقی منش مزینانی؛

امت شهید پرور و قهرمان ! همان طور که می دانید دنیا محلی است برای آزمایش انسان، مواظب باشید که غرق در دنیا نشوید.همیشه پیرو حق و حقیقت باشید و به قول مولا علی (ع)حق را بگوییدهرچند به ضررتان باشد. در مقابل مصائب زندگی ، مقاومت کنید.

منبع ؛ با نگاهی به مزینان ، عشق آبادی کوچک نوشته ی احمد باقری مزینانی
  • علی مزینانی
۱۵
تیر
۹۳

پس از انتشار چند شعر پرمحتوا از ادب دوستان مزینانی به خصوص حجت الاسلام حاج شیخ حبیب الله عسکری و اکبر مزینانی علیشاه؛ استقبال این هنرمندان خوش ذوق مزینانی بیشتر شده و همچنان شاهدان کویر مزینان را پایگاهی برای بروز استعدادهای سرشار خود می دانند و هرازگاهی با ارسال شعری نو در مناسبتهای مختلف ما را مورد لطف قرار می دهند .

در همین راستا شعر رمضان آقای اکبرمزینانی علیشاه همزمان با فرا رسیدن  ماه مبارک رمضان به دستمان رسید و با عنایت به درخواست بعضی از مخاطبان که بهتر است عکس سراینده اثر نیز همراه با شعرشان منتشر شود برای این هنرمند توانمند مزینانی ایمیلی به رایانامه اشان ارسال گردید ولی متأسفانه تا کنون پاسخی از وی دریافت نکرده ایم و از آنجا که مدتی از این ماه پر خیر و برکت می گذرد و شعر ایشان نیز به همین مناسبت است این بار نیز بدون بیوگرافی و تصویرشان منتشر می کنیم ولی همچنان منتظر هستیم تا به درخواست ما جواب مثبت بدهند و همراه با ارسال اثر دیگرشان موارد درخواستی را نیز مورد لطف خویش قرار دهند.


در شهر چراغان کن ماه رمضان آمد              در خانه گل افشان کن ماه رمضان آمد

اعیاد اگر بگذشت عیدی به از آن آمد           شعبان چو به پایان شد ماه رمضان آمد

گسترده شده خوانی در سفره فراوانی        بشتاب به مهمانی ماه رمضان آمد

مهمان خدایی تو در صلح و صفایی تو           هم  راز بقایی تو  ماه رمضان آمد

باز آی به میخانه وز آن خم  جانانه                 "پر کن دو سه پیمانه" ماه رمضان آمد

چون گشته شکم انبار گیرد دل تو زنگار          زنگار ز دل  بردار   ماه رمضان  آمد

اقرار گناهان کن خود چهره پریشان کن          بس توبه فراوان کن ماه رمضان آمد

از چیست پریشانی ؟ این زاری و حیرانی       بر خیز  مزینانی  ماه  رمضان  آمد

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۹۳

جام بیستم باتمام تلخی و شیرینی های برد و باخت و مساوی برای تیم پرقدرت ما ایرانی ها در برزیل تمام شد ولی بازی ها با صعود تیم ها به مراحل بعدی ادامه دارد و تا چند روز دیگر با قهرمانی یک تیم که قدرتمندترین تیم دنیا خواهد بود به پایان می رسد و این است چرخ روزگار !

ولی چرا ما در شاهدان کویرمزینان به این مقوله می پردازیم این حکایتی است که گفته ایم هرگاه در هر گوشه ای از این کره ی خاکی یک مزینانی نام و نشانی از خود به یادگار بگذارد ما به آن می پردازیم چه آن افتخار علمی باشد چه فرهنگی و هنری و ورزشی به هر روی این وب از آن مزینانی هاست  و با انتشار چند صد مطلب، نیت خیرخواهانه خود را به اثبات رسانده ایم برایمان فرقی هم نمی کند که آیا آن مزینانی را ما می شناسیم بانه و یا از اقوام و دوستان خودمان است یاغریبه، اما چون نسبش به مزینان می رسد پس باید از او بنویسیم مثل همین شعر مستزادی که حجت الاسلام حاج شیخ حبیب مزینانی عسکری یکی از روحانیون اهل ادب در باره ی جام جهانی فوتبال و تیم پرقدرت ایران سروده است.

پیش از این از خاطرات حجت الاسلام عسکری و زندگینامه اش گفته ایم و بازهم خواهیم گفت و اشعارش را نیز به مناسبت های مختلف منتشر کرده ایم و امیدواریم بازهم ما را مورد لطف قرار بدهند و  آثار شعری خود را که استادانه بسیاری از مضامین ادبی فارسی و عربی را در آن می گنجاند برایمان بفرستد.

این استاد فرزانه تا آنجا که ما از آن مطلعیم در این زمینه نه آموزش شعری دیده  و نه از محضر اساتید فن این هنر بهره مند شده است بلکه تنها به خاطر استعداد خدادادی و مطالعه ی بسیار توانسته سبکها و وزنهای مختلف شعری را استادانه در آثارش به کار بندد. چنانکه پیش از این ما او را با غزلها و قصاید زیبایش می شناختیم ولی اکنون می بینیم که در گونه ی مستزاد نیز به نسیم شمال و میرزاده عشقی اقتدا می نماید و در این عرصه نیز به کمال رسیده است و اکنون مستزاد اجتماعی ، ورزشی و به نوعی نگاه سیاسی او را تقدیم می کنیم .

 

بیستمین جام است جانا نیست هنگام درنگ             توپ ما جای تفنگ 
ما حماسه ساز ایران پرچم ما هم سه رنگ               توپ ما جای تفنگ

خوش درخشیدن بُوَد فرهنگ ایرانی تبار                    با کمال اقتدار 
صلح را صادر کنیم با توپ زیبا جای جنگ                    توپ ما جای تفنگ

سربلند و رو سفیدانیم در هر انجمن                        جان به قربان وطن
سرمربی خبره و تیمش ز افراد زرنگ                        توپ ما جای تفنگ

تیم قدرتمند آفریقا که از نیجر بُوَد                              پیش ما پنچر بُوَد 
آفرین بر خالق انسان از هر جنس و رنگ                   توپ ما جای تفنگ

این همه آوازه و افسانه ی آرژانتین                        دیده بودی اینچنین؟
هر چه جنگیدند و دیدند راه مسدود است و تنگ       توپ ما جای تفنگ

وقت بگذشت و نود بگذشت ولی فرصت طلب           غفلت ما هم سبب
زد مسی شوتی که گل شد وَه چه زیبا و قشنگ      توپ ما جای تفنگ 

عالم و آدم همه مبهوت از ناداوری                        جیره خوار ماهری 
کرد غارت یک پنالتی ؛ ما که آوردیم به چنگ           توپ ما جای تفنگ

ما به داور باختیم آن داور روبَه مزاج                       ملت ما هاج و واج
زین سبب آن گل شده بر سینه مان تیر خدنگ       توپ ما جای تفنگ

پیش وجدان های بیدار تیم ما پیروز بود                   داوری مرموز بود 
زین جهت اوقات ما تلخ است و چهره پر اَژنگ          توپ ما جای تفنگ 

گر کنیم باور که میبردیم از آرژانتین                      حق ما بود اینچنین
طعمه ی این یوزپلنگ می شد آری این نهنگ           توپ ما جای تفنگ

تا به اینجا نمره ای مقبول داری کی روشا          شاد باش و سرخوشا 
ملت از بازیکنان خویش مست اند و ملنگ             توپ ما جای تفنگ

سرنوشت تیم ایران حال با بوسنی بُوَد               شانس بی حُسنی بُوَد 
میکند شلیک بر ما هر چه دارد او فشنگ              توپ ما جای تفنگ 

آسیا را آسیاب کردند آردش در جهان               هم خمیر کردند و نان 
نانشان را سنگکی پختند با چند قلوه سنگ           توپ ما جای تفنگ

همت و انگیزه لازم بود از بهر صعود                   اینکه با بوسنی نبود
شهد این بازی شده در کام این ملت ؛ شرنگ        توپ ما جای تفنگ

ما هواداران تیم و نوکر این ملتیم                     کی روشا در خدمتیم
آفرین صد آفرین بر ملت و این یوزپلنگ               توپ ما جای تفنگ 

چند بیتی عسکری گفتا که تا طنزی شود           ضد هر جنگی شود
 تیم ما بهتر شود روزی ز دنیای فرنگ               توپ ما جای تفنگ 

  • علی مزینانی
۱۲
تیر
۹۳

عمران و آبادانی در مزینان همچنان به همت شورای اسلامی و بعضی از جوانان پرهمت و با کمک خیرین و نیکوکاران مزینان حتی در ماه مبارک رمضان نیزادامه دارد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مهدی تاج مزینانی بهورز پرهمت و زحمتکش که علاوه برخدمت در مرکز بهداشت مزینان مدیریت دو وبلاگ وزین کانون فرهنگی هنری زینبیه و خانه بهداشت مزینان را نیز برعهده دارد اخیراً در اقدام جالب توجهی گزارشی تصویری از نوسازی بهداری و خانه بهداشت را که مدت یک ماه است شروع شده منتشر کرده است.

در این تصاویر به خوبی قابل درک است که علی رغم گرمای طاقت فرسای کویرمزینان و ماه مبارک رمضان کارگران و بناها ومعماران این پروژه ،سخت در تلاشند تا هرچه سریعتر بهداری مزینان آماده و درخدمت شهروندان قرار گیرد.کار خداپسندانه ای که به همت شورای اسلامی ، دهیاری، خیرین نیکوکار و مردم خوب مزینان آغاز و همه سعی می نمایند تا هرچه سریعتر زحماتشان به بار نشیند و محرومیت از این منطقه رخ بندد . محرومیتی که به خاطر نبود امکانات اولیه درمانی و بهداشتی ؛ متأسفانه خانواده های بی شماری را عزادار ساخته است.
خلیل محمدی یکی از شهروندان مزینانی است که به خاطر این محرومیت جوان 18 ساله خود را از دست داده است او می گوید : اگر آن صبح که پسرش احتیاج به اکسیژن داشت کپسول سالمی در این بهداری بود شاید الآن فرزندش زنده بود و از نگاه به او لذت می برد.

مجید مزینانی فرزند مرحوم حاج محمد حسن زاده نیز همین عقیده را دارد : اگر آن روز عید دکتر در مزینان بود برای رساندن پدر من به پزشک و تشخیص سکته قلبی او آنقدر انتظار نمی کشیدیم و اکنون ما هم از نوازش پدرانه اش محروم نبودیم.

خانواده مرحوم آبرودی نیز در گفتگو با شاهدان کویر همین نظر را دارند : شبی که پدر ما مظلومانه در کنار جاده مزینان افتاده بود و آخرین نفسهایش را تا رسیدن آمبولانس از داورزن کشید اگر پزشک حاذقی در مزینان بود او به این آسانی از دنیا نمی رفت.

تمام این سخنان تنها به خاطر آن است که مزینانی که قبل از انقلاب بهترین دکترها و امکانات پزشکی را داشت و حتی روستاهای مجاور را نیز تحت پوشش داشت اکنون از داشتن حداقل تجهیزات درمانی محروم است و مردم نیز تلاش می نمایند تا برای سالم ماندن خود زودتر ساخت بهداری و مجتمع بهزیستی به نتیجه برسد.

در ادامه شما را دعوت می نماییم تا تصاویر آرماتور بندی ساختمان بهداری مزینان را از نگاه دوربین حاج مهدی تاج مزینانی ببینید و اگر شما نیز قصد آن دارید تا دراین کارهای خیرخواهانه همراه شوید زودتر تصمیم بگیرید. مزینان ، امروز بیشتر از گذشته نیازمند اتحاد و همت والای شما عزیزان مزینانی است.

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۹۳

 

✍️مینودشتِ گرگان محل تولد فرزند تعزیه خوان نامی مزینان مرحوم محمد صدیقی مزینانی است که سال ها با صدای خاص و گرمش نقش حضرت علی اکبر (ع) و مدتی نیز وهب را در عاشورای مزینان اجرا می کرد.

🔷ذاکر اهلبیت علیهم السلام ، مرحوم حاج محمد صدیقی با تولد این فرزند پسر در یازدهم مرداد سال 1344 نامش را حسن گذاشت تا به طور احسن راه اسلاف بزرگوار خویش را بپیماید و وقت جهاد علم بر دوش بگیرد و به جنگ یزیدیان زمان بشتابد.

زنده یاد حاج محمد صدیقی در خصوص انتخاب نام فرزند شهیدش می گوید: «چون پدرم از روحانیون مبارز بود،نذر کرده بودیم که اگر فرزندمان پسر باشد نام پدر را که حسن بود روی او بگذاریم.»

🔷حسن دوران تحصیل ابتدایی و راهنمایی را در شهرستان مینودشت به پایان رساند و پس از آن به کار در کفاشی مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی او برای حضور در صف رزمندگان لحظه شماری می کرد تا اینکه توانست جواز اعزام را از والدین خود دریافت کند و پس از طی دوره آموزشی به عنوان سرباز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عازم مناطق عملیاتی دفاع مقدس شد و با سازماندهی در توپخانه تیپ 61 محرم خراسان و رسته دیدبان در جبهه مشغول به خدمت شد و سرانجام در بیست و یکم اردیبهشت 1366 در منطقه ی بانه بر اثر ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم (ع) و در آرامگاه خواجه ربیع جایی که مرحوم محمد صدیقی به خاطر ارادتش به ثامن الحجج(ع) برای سکونت دائم انتخاب کرده بود به خاک سپرده شد.

 

🖍بعضی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید حسن


به بزرگتر ها خصوصا والدین خود احترام می گذاشت.از کمک کردن به نیازمندان و مستمندان دریغ نمی کرد، از دروغ گفتن و غیبت کردن پرهیز می کرد،اهل امر به معروف و نهی از منکر بود،و مورد احترام و اعتماد اطرافیان قرار داشت.به فرائض دینی به ویژه نماز و روزه اهمیت می داد،در نماز های جماعت شرکت می کرد.
اعلامیه ها و تصاویر و نوارهای سخنرانی حضرت امام را که توسط پدرش تهیه می شد،به کمک دوستانش تکثیر و بین مردم توزیع می کرد.

 

پیام شهید حسن صدیقی:

برادران و خواهران عزیز! شما را به اقامه فریضه نماز و گرفتن روزه و عشق و علاقه به انقلاب و امام توصیه می کنم.

  • علی مزینانی
۱۰
تیر
۹۳

بررسی ابعاد فقهی اقتصادی خمس با حضور حجت الاسلام مزینانی

وﻳﮋه ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺳﺤﺮ ﮔﺎھﻲ ﺑﺮ ﺑﺎل ﻗﺪﺳﯿﺎن ﻛﺎری از ﮔﺮوه ﺧﺪﻣﺎت و ﺗﺠﺎرت ﺷﺒﻜﻪ اﻗﺘﺼﺎد اﺳﺖ که در سومین روز از ﻣﺎه رﻣﻀﺎن ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع زﻛﺎت اﺧﺘﺼﺎص یافت. 
ﺑﻪ ﮔﺰارش شاهدان کویرمزینان،ﺣﺠﺖ اﻻﺳﻼم ھﺎدی ﻣﺰﻳﻨﺎﻧﻲ ﻣﻌﺎون ﺿﻮاﺑﻂ ﺷﺮﻋﻲ ﺳﺎزﻣﺎن ﻋﻘﯿﺪﺗﻲ ﺳﯿﺎﺳﻲ ﻧﺎﺟﺎ ﻣﯿﮫﻤﺎن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮد و در ﺧﺼﻮص زﻛﺎت، اھﻤﯿﺖ آن، وﺟﻮب زﻛﺎت و آﺛﺎر آن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ھﻤﺮاه دﻛﺘﺮ ﻋﺮب اﺣﻤﺪی ﻛﺎرﺷﻨﺎس ﻣﺠﺮی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﮔﻔﺖ و ﮔﻮ پرداختند. 
در ﺑﺨﺶ ﺑﻌﺪی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺣﺠﺖ اﻻﺳﻼم و اﻟﻤﺴﻠﻤﯿﻦ ﻛﯿﺎﻳﻲ ﻣﻌﺎون ﻓﺮھﻨﮕﻲ ﭘﻠﯿﺲ رھﺒﺮ ﻧﺎﺟﺎ در ﺧﺼﻮص اﺣﻜﺎم روزه ﻣﻄﺎﻟﺒﻲ را ﻋﻨﻮان  ﻛﺮد. 
از دﻳﮕﺮ آﻳﺘﻢ ھﺎی ﺟﺬاب اﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺳﺤﺮﮔﺎھﻲ ﭘﺨﺶ ﻧﻤﺎﻳﺶ ھﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻋﯿﺖ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ بود. 
ﺑﺮ ﺑﺎل ﻗﺪﺳﯿﺎن ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ 10ﺗﯿﺮ ﻣﺎه ﺳﺎﻋﺖ 3 ﺑﺎﻣﺪاد ﺑﻪ ﻣﺪت 120 دﻗﯿﻘﻪ از ﺷﺒﻜﻪ اﻗﺘﺼﺎد ﺑﻪ روی آﻧﺘﻦ رفت.

از دیگر برنامه هایی که حجت الاسلام هادی مزینانی به عنوان کارشناس مذهبی در ماه مبارک رمضان حضور خواهد داشت می توان به برنامه لحظه های اجابت که قبل از اذان مغرب و عشا از رادیو فصلی پخش می شود اشاره کرد.

همچنین این روحانی جوان مزینانی تاپایان ماه مبارک رمضان هر بامداد در برنامه سحرگاهی بربال قدسیان به عنوان کارشناس حضور خواهد داشت و به سوالات مخاطبان پاسخ می دهد.

  • علی مزینانی
۱۰
تیر
۹۳

همزمان با ایام پر خیر و برکت ماه مبارک رمضان هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) مزینان ویژه برنامه ی خانواده قرآنی را برگزار می نماید.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) مزینان در ایام مبارک رمضان علاوه بر برنامه های جزء خوانی قرآن کریم روزانه طرح خانواده قرآنی را برای نوجوانان و جوانان علاقمند بعد از برنامه تلاوت قرآن کریم برگزار می نماید .

در این ویژه برنامه فرهنگی و مذهبی حجت الاسلام محمدمزینانی ضمن تفسیر آیات نورانی کلام الله مجید و همچنین نوع زندگی و رفتار با والدین و فرزندان از منظر قرآن به سئوالات مطروحه پاسخ می دهد.

یکی دیگر از برنامه های این هیئت در ماه مبارک رمضان  احیا سازی امامزاده ها با برگزاری برنامه های مختلف در امامزاده سید اسماعیل (ع) بهمن آباد می باشد که همانند سال گذشته همراه با ادعیه توسل و کمیل و همچنین تلاوت قرآن کریم با حضور قاریان برجسته مزینانی  برگزار می شود.

مراسم احیا و لیالی قدر و همچنین برنامه های شب شهادت مولای متقیان حضرت علی (ع) و جشن عیدسعید فطر از دیگر برنامه هایی است که هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) مزینان برگزار خواهد کرد.

علاوه بر این برنامه ها که به همت دست اندرکاران هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) و کانون فرهنگی هنری زینبیه(س) در شبهای پرخیر و برکت رمضان برگزار می گردد برنامه تلاوت روزانه قرآن کریم و همچنین سخنرانی در شبهای ماه مبارک در مسجد جامع مزینان و برنامه های روضه خوانی و تلاوت قرآن کریم ویژه خواهران در هیئات بیت الرقیه (س)و حضرت زهرا(س) با حضور بانوان مزینانی برگزار می گردد.

 

  • علی مزینانی
۰۹
تیر
۹۳

با حضور استاندار خراسان رضوی، طرح ملی توسعه ی روستایی در استان رونمایی شد.

استاندار خراسان رضوی طی سخنانی در این مراسم گفت: فضای عمومی روستاها باید به سمت رشد و توسعه هدایت شود و این روند با آگاهی بخشی به مردم و مشارکت آنان در فرایند تحقق توسعه، میسر خواهد شد.

به گزارش روز شنبه روابط عمومی استانداری خراسان رضوی، علیرضا رشیدیان با اشاره به نقش روستائیان در تولید افزود: جامعه روستایی باید به سطح بالایی از برخورداری های عمرانی نایل گردد.

استاندار خراسان رضوی، مولفه تقویت آموزش در بحث توسعه را مورد تاکید قرار داد و گفت:تحقق توسعه روستایی یک رویکرد مردمی است که دولت پشتیبان و هماهنگ کننده همه جانبه آن خواهد بود.

وی افزود : توسعه زمانی محقق می شود که فاصله بین مرکز و پیرامون به کمترین حد کاهش یابد و لذا باید تمام سعی خود را در راستای تعریف مبانی توسعه ملی در روستاها بر اساس منویات مقام معظم رهبری معطوف نماییم.

استاندار خراسان رضوی خواستار تعامل و همکاری همه جانبه مردم، دهیاران، بخشداران و فرمانداران در اجرای این طرح ارزشمند شد.

در این جلسه متن سند توسعه روستایی با حضور فرمانداران، بخشداران و دهیاران 29 روستای منتخب قرائت و به آنان ابلاغ شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مهدی مزینانی (آزاده) رئیس شورای اسلامی مزینان که در این مراسم حضور یافته بود اظهار داشت : مزینان یکی از این 29 روستای طرح مذکور در شهرستان داورزن انتخاب شده است که مبلغی نیز برای آبادانی آن از سوی استانداری خراسان رضوی تخصیص یافت که به زودی به حساب دهیاری واریز می گردد

  • علی مزینانی
۰۷
تیر
۹۳

شهید سبیلیان

نویسنده زندگینامه شهید سبیلیان:

حامیان خلق اثر "دعا کردم برنگردی؟" همرزمان شهید سبیلیان بودند

شاهدان کویرمزینان به نقل از خبرگزاری تسنیم: نویسنده کتاب دعا کردم برنگردی در باره انگیزه خود از نگارش این کتاب گفت: حامیان خلق این اثر همرزمان شهید سبیلیان بودند.

طیبه مزینانی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در مشهد مقدس اظهار کرد: در سوم اسفند ماه سال 1360 در تهران متولد شدم، تاکنون حدود پنجاه عنوان کتاب را در زمینۀ ادبیات دفاع مقدس و ادبیات مذهبی داشتم که بسیاری از آنها به چاپ رسیده و بسیاری دیگر نیز با وجود تأییدیه کارشناسان، در نهادها منتظر بودجه بوده و در صف چاپ هستند.

وی درباره عنوان اثر ارائه شده‌اش هم افزود: سال گذشته گروهی از همرزمان سردار شهید سید محمود سبیلیان با من تماس گرفتند و گفتند تا به حال چندین کتاب از زبان همرزمان این شهید نگاشته شده و در دسترس مردم قرار گرفته است، حال به این مسئله علاقمند شده‌ایم که سید محمود را از نگاه همسرش بشناسیم، اما خانم بتول نصرتی اهل حرف زدن از خودشان نیستند و من توانستم که با وی هم کلام شوم.

مزینانی درباره هدف خود از تولید این اثر گفت: معتقدم که بسیاری از افراد به دنبال جستجوی رفتار، کردار و اعمال نیک هستند و خیلی از انسان‌ها را با این خصلت دیده‌ام و گفتم که می‌روم تا سید محمود را توی این کتاب‌ها بهتر بشناسم.

وی تصریح کرد: پیگیری و هم صحبتی من سبب شد همسر ایشان هم سر ذوق بیایند و برای تألیف این کتاب ساعت‌های زیادی بنشنیم و با هم حرف بزنیم و پس از ماه‌ها نتیجۀ همین صحبت‌ها کتابِ دعا کردم برنگردی شد.

نویسنده کتاب «دعا کردم برنگردی» اظهار کرد: حامیان خلق این اثر همرزمان شهید در یادواره سردار شهید سبیلیان بودند و به دلیل کسری بودجه، چاپ آن را به بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی سپردند.

مزینانی در رابطه با نقش شهید در زندگی‌اش هم خاطرنشان کرد: هر چه فکر می‌کنم پاسخی مناسب به ذهنم نمی‌رسد و هر چه که بگویم، حق مطلب ادا نمی‌شود و فقط می‌دانم که در خیلی جاها شهدا دستم را گرفته‌اند و امیدم این است روز قیامت نیز شافعم باشند.

وی درباره افتخارات به دست آمده اش هم گفت: راستش را بخواهید یادم نمی آید در جشنواره‌ای شرکت کرده باشم که بخواهم جایزه و افتخاری به دست آورده باشم، گرچه شاید پاسخم کلیشه‌ای باشد اما واقعیت این است که تنها افتخارم بعد از این همه سال کار بر روی خاطرات شهدا بوده و هنوز هم دوست دارم درباره آنها بخوانم و بدانم و بنویسم.

مزینانی تصریح کرد: آرزویم این است لایق باشم اثری فاخر از تاریخ گمنام شهیدان مبارز و مجاهد عراق و ایران بنویسم.

وی به مشکلات خود و عدم حمایت مسئولان اشاره کرد و افزود: نخستین مشکلی که به ذهنم رسید این بود که چه فایده دارد بگویم در حالی که تاکنون نه چشم بینایی و نه گوش شنوایی دیده‌ام و نه وعده‌ای که به اجرا درآمده باشد؟! حال آنکه در این سالها یکی از مهمترین دلایل مصاحبه نکردنم با رسانه‌ها همین موضوع بوده است.

مزینانی درباره خواسته‌اش از مسئولان هم گفت: زمان انتخابات ریاست جمهوری، بنده نامه‌های الکترونیکی را به سایت‌های کاندیداهای محترم ارسال کردم که نه آن زمان و نه پس از آن هیچ پاسخی دریافت نکردم و هنوز هم تحرک خاصی در ادارات ندیدم که بدانم حرف من و امثال من به گوش آنها رسیده است.

  • علی مزینانی
۰۷
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست و پنجم

و اما دو مدرسه دخترانه و پسرانه در کنار هم قرار دارد که مدرسه دخترانه پایه ابتدایی و پسرانه پایه راهنمایی و دبیرستان در آن تدریس می شد و بعدها که تعداد دختران متقاضی برای ادامه تحصیل بیشتر شد کلاسهای راهنمایی و بعدها دبیرستان نیز جزء کلاسهای جنبی در زمان ما شد اکنون دبیرستان دخترانه با خوابگاه شبانه روزی در بالای مزینان ساخته شده که پذیرای مهمان از دیگر روستاها می باشد.
مدرسه راهنمایی با عنوان کوروش کبیر پیش از انقلاب و دبیرستان دکترعلی شریعتی  در سال  1364ه.ش افتتاح شد قبولی ما در امتحانات نهایی پنجم ابتدایی موجب می شد که هجرتی بزرگ را آغاز کنیم و با آمدن به مدرسه ی راهنمایی، گویی همه چیزمان را تغییر می داد.
هنوز صدای گامهای معلم ریاضی آقای حسینی بر فرق سرم کوفته می شود گویی او با همین روش قصد آن را داشت تا تمامی غرور  آمدن به مقطع بالاتر را زیر پایش له کند و البته موفق هم بود این را زمانی درک کردم که صدای قلب همکلاسی هایم را به وضوح می شنیدم و تا پایان سال چنان از او می ترسیدیم که هرگاه او را حتی زمانی که با جوانان مزینان در حال بازی والیبال می دیدیم سعی می کردیم ازدید نگاهش مخفی شویم و بی تأثیر نبود قصه هایی که پیش از این؛ کلاس بالایی های ما برایمان از او نقل کرده بودند تنبیه هایش هم منحصر به فرد بود . قلم و خودکار را لای انگشتان دانش آموز می گذاشت و با خونسردی آن را می فشرد.
در سکوت زجر آور گامهایش ناگهان بالای سرم ایستاد و من را که از ترس نزدیک بود قالب تهی کنم به سمت تخته هدایت کرد و خواست که ماههای سال شمسی را برایش بگویم از دلواپسی هیچکدام را درست نگفتم و او با طعنه گفت : این هم دانش آموز سال اول راهنمایی است که ماه های سال خودش را بلد نیست . وقتی از دیگران پرسید تازه متوجه شد که همه مثل من بی سوادند و او از این موضوع تبسمی زد معلوم نبود افسوس می خورد و یا از غروری که ترس را برما مستولی کرده بود ابراز خرسندی نمود!
همین رفتار خشکِ بعضی از حسینی هایِ مدرسه باعث شد که بسیاری از دانش آموزانی که ابتدایی را با موفقیت گذرانده بودند در سال اول درجا بزنند و یا مثل من رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل را به لقایش ببخشیم ولی باز خدا پدر و مادر آقای دادرسی را بیامرزد که وقتی مرا دید که آزادانه در وسط بازار بازی می کنم بدون آنکه از او و حسینی بترسم این طرف و آن طرف می دوم و این بار با آمدنشان از آنها فرار نمی کنم دعوت به درس و مدرسه و کلاس کرد و سال بعد باز برگشتم ولی نه تبنل بلکه در سه ماهه ی اول شاگرد اول کلاس شدم و این را وقتی در سوسنگرد بودم مرتضی یکی از رفقای دوران کودکی ام برایم نوشت و خبرش را داد.
پس از بازگشت از جبهه  مدرسه راهنمایی برایم محل پیشرفت و نبوغ هنری شد و ما گروه اصلی نمایش شدیم به گونه ای که تمامی روستاها از حضورمان لذت می بردند چون همان طورکه پیش از این گفتم نمایش را به خوبی اجرا می کردیم .
سال دوم که از جبهه برگشتیم؛ حتی  دبیران و معلمان احترام خاصی برایمان قائل بودند و گاهی هم از این برخورد آنها خوش به حالمان می شد و بعضی از دوستان در مقابل رئیس مدرسه می ایستادند و به او می فهماندند که  بزرگ شده اند و نباید مثل دیگر دانش آموزان با آنها رفتار نمایند . و از حق نگذریم آن بزرگواران هم بزرگی می کردند و به چشم دیگری به ما می نگریستند. مهدی دادرسی مدیر پرتوان  مدرسه، گاهی از ما دعوت به سخنرانی می کرد و گاهی در کارهای هنری و فرهنگی دخیلمان می نمود و در بعضی از امور هم با گروه ما مشورت می کرد.چنان جسارتی به ما داده بود که خود من از اینکه در مقابل حتی پیرمردان و جوانان و فرهنگیان و دانش آموزان بایستم و سخنرانی بکنم هیچ ترسی نداشتم و به آسانی می پذیرفتم و ای کاش آموزش و پرورش این گونه افراد را برای مدیریت فعلی مدارسش انتخاب کند مدیرانی که بچه های مردم را فرزندان خود بدانند و برای آینده اشان نگران باشند نه آنکه تنها در فکر این بمانند که چگونه از والدین پول بگیرند و خرج در و دیوار نمایند...
ای بابا هی می خواهم وارد سیاست نشوم و حرف نامربوط نزنم ولی مگر این خاطرات شیرین امان می دهد که به راه خودمان برویم و گواهی بر این ادعای خود نیاوریم!
به هر حال ما از آن پس برای ادامه تحصیل و امتحان یا در مجتمع رزمندگان سبزوار درس می خواندیم و یا در مدرسه مزینان! ولی مزینان و قرار گرفتن در کنار دیگر دوستان خوشتر بود هرچند از لذت بودن در کنار دانشجویان مرکز تربیت معلم سبزوار که اکنون باید یا بازنشسته اداره آموزش پرورش شده باشند و یا در سالهای آخر خدمتشان به سر می برند نمی توان آسان گذشت به خصوص سال 1365 که با جمعی از دانش آموزان رزمنده مزینان محل استراحتمان خوابگاه تربیت معلم سبزوار بود و درسمان را در مدرسه ابن یمین سبزوار ادامه می دادیم و مصادف شده بود با ماه مبارک رمضان آن سال و ما به اقتضای سن جوانی بعد از خوردن سحری راهی مدرسه می شدیم و در بین راه مردم روزه دار را از خواب ناز بعد از سحربیدار می کردیم و فریاد می زدیم : جوجه مرغ آی بدو که ارزانش کردیم ...! و آنها کمین می کردند که ما را گیر بیندازند و حسابی از خجالتمان در بیایند و عاقبت روزی این گونه شد ولی فقط فحش ها و نفرین آنها را شنیدیم چون سریع فرار را بر قرار ترجیح دادیم و فلنگ را بستیم و از معرکه گریختیم هرچند آنها فهمیده بودند که ما در کجا درس می خوانیم و شکایتمان را به مدیران کرده بودند ولی بازهم با ترفند و دروغ همه چیز را منکر شدیم و...

و ادامه دارد...
  • علی مزینانی
۰۷
تیر
۹۳

ÃæÑÇÏ ÇáÊÍÕíä

ماه رمضان  آمد زیباترین ماهی که موجب جلای روح و صمیمت بیشتر باخدا و بنده ی خدا می گردد دقت کرده اید چقدر در این ماه خوب خدا مهربانی ها زیادتر می شود؟ آیا تا به حال اظهار نظر مقامات قضایی و پلیسی را خوانده اید که می گویند جرم و جنایت در این ماه کمتر شده؟ و حتی آنان که نمی توانند روزه باشند سعی می کنند احترام روزه دار را حفظ نمایند و حداقل در مقابلش چیزی نخورند تا مبادا اندام او تحریک شود و به عذاب گرسنگی و تشنگی گرفتار شود! دیده اید در این ماه کسانی که به هردلیلی نتوانسته اند نمازشان را به موقع بخوانند می کوشند تا قضای آن را بجا آورند و بیشتر عبادت کنند؟

دقت کرده اید چرا در بسیاری از شبهای رمضان حتی کسانی که ما فکر نمی کنیم مسجدی و هیئتی باشند یه جورایی خودشان را به این اماکن می رسانند تا با برادران و خواهران مومنشان هم نوا شوند !

دقت کرده اید که چون مراسم دعا و نیایش در مساجد تمام می شود افرادی که بیرون می آیند سبکی خاصی در خود احساس می کنند! 

به هرحال فرا رسیدن ماه رمضان را به شما بندگان خوب خداوند و مخاطبان همیشه همراه شاهدان کویرمزینان تبریک می گوییم و برایتان مطلبی از یک مزینانی اهل قلم تقدیم می نماییم تا با برکات دعا بیشتر آشنا شوید البته اول به خودمان می گوییم چون شما به یقین داناتر از ماهستید.

دعا در آینه وحی الهی

نویسنده: عاطفه مزینانی

چکیده:

رساله‌ای که این حقیر توفیق جمع‌آوری آن را به دست آوردم شامل شش فصل زیر می‌باشد:

فصل اول: حکمت دعا

فصل دوم: مقدمات و آداب قبل از نیایش

فصل سوم: آداب و مقارنات حال نیایش

فصل چهارم: فواید و آثار دعا

فصل پنجم: در باب استجابت دعا

فصل ششم: دعاهای قرآن.

و سعی شده مطالبی با استناد به آیات قرآن ذکر شود. جا دارد در اینجا ابتدا حمد خدای تعالی گویم که مرا یاری کرد و توفیق این گام مثبت را به من ارزانی داشت و پس از آن از عزیزان ذیل تشکر نمایم که در این زمینه مرا یاری نمودند:

ـ سرکار خانم دکتر خزعلی، استاد محترم تاریخ .

ـ سرکار خانم دکتر کلهروری، استاد محترم معارف.

ـ کادر محترم کتابخانه مرکزی دانشگاه الزهرا (س) .

ـ کادر محترم کتابخانه دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا (س).

ـ کادر محترم کتابخانه خوابگاه دانشگاه الزهرا (س).

به امید موفقیت روزافزون این عزیزان و تمامی دلسوزان این عرصه.

پیشگفتار:

قرآن کتاب زندگی ماست و هر آنچه که برای تکامل روح و سازندگی شخصیت انسان لازم است در آن آمده است. یکی از نیازهای فطری بشر، راز و نیاز با خداوند است. او می‌خواهد خوشبخت زندگی کند و در آخرت نیز سعادتمند شود. بدین منظور و برای رسیدن به این مقصود همواره درصدد داشتن رابطه و انس با خداوند است تا به هنگام بروز شداید و مشکلات به او رجوع نماید. برای این منظور لفظ و بیان‌خاص و الفاظ و متن مخصوصی لازم نیست. هر قوم و ملتی با زبان خود و به مقدار فهم خویش خدا را می‌خواند.

اما متن دعاها و مناجات‌هایی که از زبان اهل معرفت و انسانهای الهی و وارسته برخاسته است، دارای ظرافتهای معنایی و لفظی گسترده ای است به گونه‌ای که در کلام و دعای دیگران یافت نمی‌شود و این خود رمز جاودانگی و قابل سرمشق بودن دعاهاست.

یکی از بخشها کتب احادیث ما، دعاها و مناجات‌هایی است که بر زبان اولیی الهی جاری شده است که با آن کلمات همواره خدا را می‌خوانده‌اند و یا به پیروانشان تعلیم داده اند. لیکن دعاهایی در قرآن کریم آمده است که از زبان فرشتگان و پیامبران و بندگان صالح صادر شده و یا تعلیم خداوند به بندگانش است که به آنها به طور مستقل پرداخته. اینک این بنده حقیر نیز مجال و توفیقی یافته‌ام که یک چشمه از این دریای وسیع را گرد آوری کرده و به محضر حق تقدیم نمایم. به امید اینکه این پژوهش راهگشای من و دیگران باشد، دفتر را باز می‌کنم.

تهران / اردیبهشت 82

..... و سپاس و ستایش پروردگاری راست که اگر معرفت ثنایش و آیین سپاسگزاریش را از بندگانش دریغ کرده بود و به آنان، رسم سپس و ستایش نمی‌آموخت تا در برابر انبوه نعمت‌های وزین و ارجمندش و نیکی‌ها و دهش‌های پی‌درپی‌اش او را بستاید، در نعمت‌هایش تصرف می کردند و از ثنای او لب فرومی‌بستند و در روزی‌هایش دست می‌بردند و او را پاس نمی‌داشتند و اگر چنین می‌بودند، از قلمرو انسانیت بیرون رفته به مرز حیوانیت می‌رسیدند؛ بلکه در مرتبه‌ای فروتر از آن گام می‌نهادند و چنان می‌بودند که در کتاب حکمت آموزش (قرآن) به توصیف آنان پرداخته است:

«ناسپاسان جز مانند چارپایان نیستند، بلکه گمراه ترند.» سوره فرقان / 44

  • علی مزینانی
۰۵
تیر
۹۳

آشنایی با مزینان دیار دکتر شریعتی و زادگاه دانشمندان و اندیشمندان

بارها از مزینان و مردم خونگرم و مهربان و قدر شناسش گفته ایم و یاد آور شده ایم که مزینانی ها در هرجا که زندگی کنند دلشان برای زادگاهشان می تپد و هرطور هست در سال چندین بار خود را به بهانه های مختلف از عید نوروز گرفته تا عاشورای حسینی و عید فطر و یا عروسی و عزای یکی از دوستان و بستگان به هر روی مزینانی باید بیاید و خاستگاه خود را ببیند. این موضوع تنها به زندگی در شهرهای دیگر ایران برنمی گردد بلکه بسیاری از هموطنانی که در خارج از ایران نیز زندگی می کنند همانند خانواده بزرگ مرحوم خواجوی که سالهاست در کانادا سکونت دارند محرم راهی مزینان می شوند و  دهه ی دوم، همشهریان خود را به روضه دعوت می نمایند و آنها را اطعام می کنند.

اما این خانواده بزرگ و دیگر مزینانی های نوعدوست تنها به مراجعت و دیدن اقوام بسنده نمی کنند و وقتی محرومیت و نیازمندی زادگاه خود را می بینند آستین همت را بالا می زنند و سعی می نمایند با کمک مالی خود به طرح های عمرانی؛ گوشه ای از نیاز مادی آن را برطرف نمایند.

روز گذشته وب موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) طی گزارشی از کمک شایان دکتر علی خواجوی به این موسسه و پروژه عام المنفعه خدمات بهزیستی مزینان خبر داد و خانم گلستانی نیز در پیامی از ایشان و سرکار خانم سخاور مادر بزرگوار وی تشکر و قدردانی نمود که هردوی این حرکت مزینانی ها در خور تحسین و قابل تأمل است از یک طرف هموطن مزینانی هرچند دور از زادگاه خود زندگی خوبی را دارد ولی مردمش را فراموش نکرده است و برای همیشه برای خود و فرزندانش باقیات الصالحاتی برجای می گذارد و از طرفی هموطن او این کار خیرخواهانه اش را قدرمی داند و آن را پاس می دارد.

شاهدان کویرمزینان نیز ضمن تبریک به این مزینانی های باهمت و باغیرت بر تمامی کسانی که به طریقی سعی می نمایند تا مزینان به جایگاه اصلی خود بازگردد درود می فرستد و تمامی شهروندان را به وحدت و یکپارچگی دعوت می نماید که اکنون که مقامات مسئول بعضی از ادارات دولتی برنمی تابند که زادگاه دکتر علی مزینانی شریعتی آباد شود بهتر است ما خودمان دست به دست هم بدهیم و در کنار یکدیگر مزینانمان را بسازیم .

  • علی مزینانی
۰۵
تیر
۹۳

روابط عمومی موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان به مناسبت فرا رسیدن ماه رمضان نوشت:

رمضان المبارک بهار قرآن و شکوفایی دلها در راه است و در چند روز دیگر مؤمنان و عاشقان الهی مدت یک ماه میهمان خداوند قرار می گیرند .
در این ماه علاوه بر برگزاری مجالس معنوی ، فرهنگی و مذهبی ؛ خیل عظیمی از روزه داران ، برادران و خواهران مسلمان خود را دعوت به سفره افطار می نمایند که سنت حسنه و بسیار خوبی است اما گاه این دعوت ها موجب می شود که میزبان هزینه ای بیش از توان مالی و حقوقی متحمل شود و یا میهمان برای تلافی آن شرمنده احسان برادر مؤمنش گردد و نتواند مراسمی در خور و شأن او برگزار کند که همین عامل باعث می شود این گونه دعوت ها و اطعام دادن ها برخلاف آن نیّت خیرخواهانه باشد و دلها از همدیگر فاصله بگیرد پس چه زیباست که در سادگی برگزاری این مجالس کوشش کنیم و از تجمل گرایی و سفره های اعیانی پرهیز نماییم تا هم از معنویت رمضان بهره مند شده و هم از زیارت برادران مؤمن خود محروم نگردیم.
و اما جدای از میهمانی های خانوادگی و دوستانه که در این ماه به یمن نام رمضان برگزار می گردد گاه سفره های گروهی و مجلسی در هیئات و مساجد شهر و روستاهای ایران اسلامی به خصوص در مزینان خاستگاه عابدان و سکونتگاه زاهدان و عارفان انداخته می شود و زن و مرد به صرف افطاری دعوت می گردند که این نیز سنتی بسیارخوب و مورد تأیید است اما با عنایت به اینکه در حال حاضر افراد کهنسال زیادی در زادگاهمان زندگی می کنند و توان آن را ندارند که در این مجالس حضور پیداکنند و قطع یقین نیت دعوت کنندگان و خیرین نیکوکار مزینانی نیز خیرخواهانه می باشد و می خواهند از دعای خیر شرکت کنندگان بهره مند شوند آیا بهتر نیست که این دعا ماندگاری و تداوم بیشتری داشته باشد و نه تنها در یک مجلس و فقط در یک سال خودش و درگذشتگانش را دعا نمایند بلکه روزها و سالها بندگان خوب خداوند برایشان درود بفرستند ؟ راه آن چیست ؟
مطلع هستیم که در حال حاضر مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان با کمک خیرین نیکوکار مزینان و غیر مزینانی و با همت جمعی از شیفتگان خدمت به محرومان و مستضعفان اقدام به ساخت مجتمع بهزیستی مزینان نموده اند که به حول و قوه الهی لحظات ثمردهی آن نزدیک است و به زودی شاهد شکوفایی این کار خداپسندانه خواهیم بود پس بیاییم ما نیز دست به دست هم بدهیم و در این حرکت ماندگار سهیم باشیم تا برای همیشه فرزندانمان به نیکی از ما یاد کنند . باورکنیم با همین مبالغ که بابت میهمانی های یک روزه هزینه می کنیم می توانیم دلهای بسیاری را شاد نماییم؛ چرا که این مؤسسه نه تنها به فکر معلولان و سالمندان است بلکه با تهیه سبد کالا و اقلام مورد احتیاج نیازمندان در ماه مبارک رمضان کمک می نماید تا بندگان خوب خدا به راحتی در ماه خدا بندگی نمایند و شرمنده زن و فرزندانشان نباشند .

راههای کمک به به محرومان و نیازمندان و ساخت مجتمع بهزیستی مزینان:
1- از طرق واریز وجه به شماره حسابهای موسسه؛
بانک صادرات شعبه مزینان بنام موسسه خیریه نرجس خاتون(س):
شماره حساب:03344476832006
شماره کارت:6037691751899311
2- از طریق عضویت در موسسه و دریافت کارت یکساله و واریز وجه بصورت ثابت
3- از طریق دریافت صندوقهای صدقات
لازم به ذکر است تمامی عزیزان می توانند با شماره تلفن 09123392960 جهت هر گونه مشاوره تماس حاصل فرمایند.

موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان
  • علی مزینانی
۰۴
تیر
۹۳

هنرمند سنتی خوان مزینانی استاد سید مصطفی جلالی پور که اخیراً با همت مردم قدرشناس مزینان در برنامه هفت ترانه با نوای زیبایش درخشید و در مقابل خوانندگان برجسته موسیقی پاپ همچون علیزاده و چاوشی و یگانه با رأی قاطع برگزیده شد طی یادداشتی در خبرگزاری فارس ضمن تبریک به دست اندرکاران این برنامه، هفت ترانه را رقیب اصلی برنامه های مبتذل ماهواره ای ارزیابی کرد که در ادامه مطلب یادداشت  این استاد موسیقی تقدیم می گردد.


یادداشت/ سیدمصطفی جلالی‌پور
برنامه‌ای که بی‌صدا رقیب ماهواره شد

خبرگزاری فارس: برنامه‌ای که بی‌صدا رقیب ماهواره شد

ضمن تبریک به صدا و سیما جهت تهیه و پخش برنامه «هفت ترانه» پیشنهاد می‌کنیم امکان دسترسی چنین برنامه‌هایی در شبکه‌های اصلی فراهم شود.

 سید مصطفی جلالی پور خواننده موسیقی اصیل کشورمان طی یادداشتی در شبکه اطلاع سانی دانا نوشت: بیش  از یک سال است که در یکی از شبکه های جدید تاسیس صدا و سیما بنام شبکه "شما " برنامه ای با محتوای موسیقی بنام  "هفت ترانه " ، تهیه و پخش می شود.

این برنامه رویکردی خلاقانه و نوین به هنر موسیقی و مخصوصا موسیقی سنتی و نغمه ها و آواهای محلی ایرانی داشته  و به مرور زمان مخاطبان بسیاری را در تمامی نقاط شهری و روستایی کشورمان داشته است و آرام و بی ادعا رقیب قدرتمندی برای شبکه های ماهواره ای بوده است.

جامعه شناسان معتقدند رفتارها و اخلاقیات جامعه ارتباط مستقیمی با نوع موسیقی که افراد گوش می‌دهند دارد و از آنجایی‌که این برنامه درکنار موسیقی پاپ باعث شناخت و ترویج هرچه بیشتر موسیقی سنتی و بومی اقوام ایرانی بوده می‌تواند در این زمینه بسیار تاثیرگذار باشد و همچنین اساتید موسیقی سنتی و محلی نیز ازین امر خشنودند.

باتوجه به اینکه این حجم استقبال و مخاطب این برنامه از یک شبکه نوظهور و دیجیتال می‌باشد که امکان دیدن آن حتی برای همه هموطنان میسر نیست ضمن تبریک به صدا و سیما به جهت تهیه و پخش این برنامه پیشنهاد می‌کنیم چنین برنامه هایی را در شبکه های اصلی که امکان دسترسی برای تمام مخاطبان باشد نیز فراهم کنند.

در اخر از عزیزانی که اینچنین هنرهای اصیل کشور مان را زیبا و با وقار ارایه می‌دهند تشکر کرده و خدا قوت می‌گوییم و امید است که مسئولین این برنامه در راستای اجرای بهتر و ضابطه مند تر این برنامه تلاش کنند.


  • علی مزینانی
۰۳
تیر
۹۳

شاهدان کویرمزینان : اخیرآً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی طی اظهار نظری در سبزوار اعلام کرده است که موافق انتقال پیکر مطهر دکتر علی مزینانی شریعتی است اما باید به استحضار این مقام عالی دولتی رساند که  : جناب وزیر محترم ! تنها موافقت شما کافی نیست بفرمایید تا کنون چه اقدامی انجام داده اید و چه می خواهید بکنید چون از این قولها و وعده و وعید ها و موافق بودنها در دولتهای پیش زیاد دیده ایم و شنیده ایم ازجمله عطاءالله مهاجرانی و دکتر معین وزرای علوم و ارشاد اسلامی دولت سید محمد خاتمی که اتفاقاً به مزینان آمدند و تأکید کردند به محض رسیدن به تهران مقدمات انتقال جنازه شریعتی از سوریه و دفن آن در حسینیه ارشاد و یا زادگاهش مزینان را فراهم می نمایند اکنون چیز حدود سیزده ، چهارده سال از آن وعده ها گذشته و هنوز پایتخت نشینها هیچ خبرشان نیست !

سال گذشته نیز شاهدان کویرمزینان ابراز نگرانی کرد که با توجه به بی رحمی های گروه های سلفی و وهابی و جنگ داخلی در سوریه بهتر است مقامات دولتی تدبیری بیندیشند تا مقبره دکتر شریعتی در امان بماند و یا بهتر است از چنین فرصتی استفاده شود و پیکر به امانت گذاشته شده این فرزند شایسته کویر به وطن باز گردانده شود ولی علی رغم انتشار این مطلب در سایتهای مختلف گویا صدای ما هم به جایی نرسید و اکنون خانواده معظم او این احساس نگرانی را دارند که در ادامه گوشه هایی از دغدغه دکتر احسان مزینانی شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی را می خوانید.

سی و هفت سال پس از درگذشت دکتر علی شریعتی یا به تعبیر خانواده‌اش «شهادت» او، هنوز پیکر این پژوهشگر و جامعه‌شناس برجسته تاریخ معاصر در زینبیه دمشق است و جسد مومیایی شده‌اش که قرار بود بعد از امانت‌سپاری ۵ ساله به ایران برگردانده شود، منتظر موافقت مسئولان است؛ خانواده شریعتی هم چنانکه تنها پسر او، احسان شریعتی می‌گوید هرگز با شرایط مناسبی برای انتقال پیکر او مواجه نشده‌اند.


احسان شریعتی در گفت‌وگو با سایت تاریخ ایرانی ابراز امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو در پی می‌آید:

****

در روزهای اخیر محمدحسین متقی از دوستان محمد منتظری روایت کرده که دو هفته پیش از خروج شریعتی از ایران پیش او رفته و پیغام محمد منتظری را برای کمک به خروج زمینی و البته غیرقانونی رسانده است که شریعتی می‌گوید دو هفته بعد مراجعه کنید و قبل از موعد قرار هم از طریق مرز هوایی به صورت قانونی خارج می‌شود. چطور دکتر شریعتی این اطمینان را داشت که می‌تواند به صورت قانونی و بی‌دردسر از ایران خارج شود؟ درحالی که همسرش پوران شریعت‌رضوی، در خاطرات خود گفته ظاهرا تا چهار روز قبل از سفر هنوز پاسپورت به دست مرحوم شریعتی نرسیده بود.

شریعتی اطمینان نداشته است و تا لحظه آخر نگران ممانعت از خروج بود. در واقع تنها موردی که امیدواری ایجاد کرد اشتباهی بود که در شناسنامه دکتر ایجاد شده و نام ایشان مزینانی ثبت شده بود، در حالی که در پرونده‌های ساواک و اداری نام ایشان شریعتی مزینانی ثبت شده بود (البته بعد از انقلاب یک افسر گذرنامه گفت که من متوجه این مساله شدم اما به ساواک اطلاع ندادم؛ هر چند درستی این ادعا روشن نیست).

آن زمان در ردیف‌های ممنوعین، «شریعتی مزینانی» ممنوع‌الخروج بوده نه «مزینانی». حتی در مورد من و سارا هم سند وجود دارد. اولین بار من از کشور با نام «مزینانی» خارج شدم. من فرزند اول بودم و ارتباطات بیشتری با دوستان او داشتم و آن موقع با برخی از شاگردان دکتر در حسینیه ارشاد در تماس بودم که برایشان مشکل ایجاد شد و ممکن بود خود من هم دستگیر شوم. به همین دلیل بدون اینکه دیپلم ششم را بگیرم از ایران خارج شدم و دیپلمم را از آمریکا گرفتم. آن موقع فهمیدیم که من ممنوع‌الخروج نیستم. همین مساله در مادرم امیدواری ایجاد کرد که برای دریافت پاسپورت دکتر هم اقدام کنیم. در مجموع، احتمال می‌دهم که دو هفته قبل از سفر که آن‌ها پیشنهاد خروج از مرز زمینی را به دکتر دادند، ایشان احتمال گرفتن پاسپورت را داده بود و این هم یکی از دلایلی است که شاید دکتر بر اساس آن، این پیشنهاد را رد کرده است. شریعتی مساله خروجش را با هیچ کس در میان نگذاشته بود و فقط خودش و مادرم در جریان بودند که احتمالا بتواند در آن تاریخ از ایران خارج شود. به هر حال بعد از خروج دکتر شریعتی از ایران که شایعه آن در شهر پیچید، ساواک با منزل تماس گرفت و پرسید که چطور از مرز خارج شده؟ که در تماس اول مادرم اظهار بی‌اطلاعی کرده بود و در تماس دوم به ساواک می‌گوید که ایشان به طور قانونی از ایران خارج شده است. جالب است که در تماس سوم با منزل، مامور ساواک (حسین‌زاده - عطاپور) به مادرم تسلیت گفته بود؛ یعنی دقیقا همان روزی که آن حادثه برایشان پیش آمد.

  • علی مزینانی
۰۲
تیر
۹۳

با شروع عملیات نوسازی مرکز بهداشتی درمانی مزینان ، خیرین مزینانی به کمک شورای اسلامی مزینان  مجری طرح نوسازی درمانگاه شتافته  و اولین مبلغ اهدایی توسط پدر شهید علی مزینانی  اهدا شد .

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ حاج اکبر مزینانی حاج محمد علی پدر بزرگوار شهید علی مزینانی بعد از بازدید از روند ساخت مرکز بهداشتی درمانی مزینان ، مبلغ 500 هزار تومان اهدا نموده که امیدواریم با همت والای خیرین و نیکوکاران مزینانی هر چه زودتر این پروژه به سرانجام  .

همچنین خانواده معززشهید علی مزینانی مبلغ 500هزار تومان دیگر نیز به دیوار کشی و حصار بندی گلزار شهدا  کمک کردند .

معاونت و همکاری  مزینانی ها به ویژه خانواده معظم شهدا در ساخت و تکمیل پروژه های عمرانی همیشه الگوی خیرین بوده است و در همین راستا پدر شهید سیدرضا مزینانی حسینی، والدین شهید تاجفر مزینانی، پدر شهید محمد اسدی مزینانی و والدین شهدای شهیدی مزینانی نیز پیش از این مبالغی را به موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون (س) برای تکمیل مجتمع بهزیستی کمک نموده اند.

شایان ذکر است ساختمان قدیمی بهداری مزینان با پیگیری های شورای اسلامی،دهیار و مسئولین مرکز بهداشت مزینان پس از موافقت دانشگاه علوم پزشکی و اداره بهداشت و درمان شهرستان سبزوار به طور کامل تخریب و با مبلغ اولیه اهدایی بستگان مرحومه بتول رفیعی به ارزش یکصد و پنجاه میلیون تومان  همزمان با میلاد فرخنده حضرت زهرا (س) طرح بنای جدید درمانگاه با حضور مسئولین شبکه بهداشت و درمان شهرستان سبزوار و داورزن و همچنین مسئولین محلی در زادگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی  آغاز شد.

  • علی مزینانی
۰۲
تیر
۹۳

فهرست رمان‌های راه‌یافته به مرحله نهایی جایزه ادبی قلم زرین اعلام شد.
  

به گزارش شاهدان کویربه نقل از خبرنگار مهر، علی اکبر والایی دبیر دهمین جایزه ادبی قلم زرین فهرست آثار راه یافته به بخش پایانی داوری رمان این جشنواره ادبی را اعلام کرد.

بر اساس اعلام والایی هیئت داوران این بخش رمان‌های «لحظه‌ها جا می‌مانند» نوشته یوسف قوجق، «چشمی که بست، چشمی که گشود» نوشته مریم مقانی، «گرگ سالی» تالیف مرحوم امیر‌حسین فردی و «آه با شین» نوشته محمدکاظم مزینانی را راه یافته به مرحله نهایی داوری‌های این جشنواره ادبی اعلام کرده‌اند.

والایی همچنین تاکید کرد: فهرست آثار راه یافته بخش نقد ادبی این دوره از جایزه قلم زرین نیز هفته آینده اعلام می‌شود.

مراسم پایانی این دوره از جایزه ادبی قلم زرین روز 14 تیرماه در حوزه هنری برگزار می‌شود.

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۹۳

در رزمایش گردان بیت المقدس بسیج حوزه امام رضا (ع) شهرستان داورزن ، تست سلامت بسیجیان توسط کادر بهداشت ودرمان انجام شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خانه بهداشت مزینان ؛ طبق هماهنگی های صورت گرفته حوزه مقاومت بسیج امام رضا (ع) و خسروجردی مسئول شبکه بهداشت و درمان شهرستان داورزن در خصوص معاینات بسیجیان در روز رزمایش ، اکیپ سه نفره کادر شبکه متشکل از مهدی تاج مزینانی ( مزینان ) ، سید حسن موسوی ( داورزن ) و سید تقی هاشمی اصل ( بیزه ) در محل رزمایش حاضر و معاینات بسیجیان را انجام دادند 

در حین انجام معاینات که شامل اندازه گیری قد ، وزن ، محاسبه نمایه توده بدنی ، فشارخون و معاینات قلبی بود ، آموزشهای لازم نیز به گروه هدف ارائه گردید و یک مورد فشار خون بالا بعد از هماهنگی های صورت گرفته با اورژانس به پزشک ارجاع گردید که پس از دریافت خدمت در مرکز بهداشتی درمانی خوشبختانه با سلامت کامل به منزل بازگشت .

شایان ذکر است در رزمایش دیگر که همزمان با این رزمایش در مقیسه صورت گرفت نیز اکیپی شامل از مهندس شهرآبادی ، سلیمانی و ده نبی به انجام تست سلامت مبادرت ورزیدند .

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۹۳

صدا ی جمهوری اسلامی مرکز خراسان رضوی اقدام به تهیه نمایشی رادیویی با نام یکی از شهدای پر افتخار مزینان با هنرمندی هنرمندان عرصه ی نمایش کرده است که در هفته گذشته از مرکز خراسان پخش شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان نمایش "شقایق های اروند "، داستان مادرشهید حمیدرضا مزینانی است که پس از گذشت سالها هنوز در انتظار فرزند شهیدش است .

بیقرار ی ها و چشم انتظاری این مادر روز به روز بیشتر می شود و خبری از گمشده اش نمی رسد تا اینکه شرایطی فراهم می شود تا با کاروان راهیان نوربه سمت مناطق جنگی همراه شود . او(مادر ) که در آنجا به دنبال فرزند مفقودالاثر اش می گردد ناگهان سوار بر قایقی در اروند خود را می بیند؛ گویی حمیدرضا اشکهای مادر را دیده و تاب نیاورده است و او را به نشانه هایی از خود آگاه می سازد ، پس از بازگشت مادر از اروند خبر پیدا شدن جنازه ی شهید مزینانی در حاشیه اروند که چیزی جز یک پلاک وچند استخوان نبود به قلب این مادر آرامش داد . 

تهیه کننده ، کارگزدان و نویسنده این نمایش عباس طاهری است که به همراه هنرمندان حامد حبیبی ، وحید مرکزی، علی رضا قبادی ، اکرم مولانژاد، نسیم رضایی  و... شقایقهای اروند را آماده و تقدیم مخاطبان رادیو نمودند.

خاطرات مادرشهید حمیدرضا مزینانی پیش از این در روزنامه قدس و همچنین با قلم شیوای نویسنده دفاع مقدس سرکار خانم طیبه مزینانی به رشته ی تحریر در آمده است اما مشخص نیست که آیا نویسنده این نمایش این خاطراترا خوانده و یا ناخود آگاه نام شهید حمیدرضا را انتخاب کرده است !

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۹۳

محسن مزینانی خبرنگار و عکاس خبرگزاری بسیج پرس با حضور در بابلسر به شکار لحظه هایی از زیبایی دریای مازندران پرداخته که تصاویر این هنرمند جوان مزینانی مورد استقبال مخاطبین و کاربران اینترنتی قرار گفته است و در ادامه گوشه هایی از هنرنمایی وی تقدیم می گردد.

 

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳

مزینانی بودن به دکتر شریعتی و فرزندانش کمک کرد

مزینانی بودن به دکتر شریعتی و فرزندانش کمک کرد

دکتر علی شریعتی از بزرگترین مشاهیر منطقهسبزوار بزرگ و به ویژه شهرستان داورزن است که در سال 1312 در کویر تاریخی مزینان که آن زمان از توابع شهرستان سبزوار بود ، متولد شد و نام زادگاهش به عنوان نام خانوادگی او در شناسنامه اش ثبت شد.

فامیل او اما بعدها در زمانی که به شهرت دست یافت، نزد عموم مردم به شریعتی معروف شد.

هر چند خود شریعتی در بعضی کتاب هایش خود را سبزواری ، سبزوارزاده ، سربداری ، خراسانی و ... نیز معرفی کرده است. (منبع1) ، (منبع2) اما از بین همه این نام ها چنان که گفته شد، مزینانی در شناسنامه اش ثبت شد و شریعتی شهرت عمومی پیدا کرد.

همین موضوع ساده در آخرین سال زندگی ، کمک زیادی به شریعتی کرد تا بتواند در شرایط خفقان ساواک که می خواست مانع خروج او از ایران شود، به راحتی پاسپورت خود را دریافت نماید.

در واقع مزینانی بودن به شریعتی کمک کرد تا مأموران رژیم شاه که طبق قانون موظف شده بودند مانع از خروج فردی به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی شوند، به راحتی پاسپورت علی مزینانی را صادر کنند و بدین ترتیب هجرت انقلابی این معلم مبارز به خارج از کشور ، با موفقیت رقم بخورد.

اما افسوس که مدت کوتاهی بعد از هجرت شریعتی از ایران ، روح او نیز از این جهان فانی هجرت کرد و یادش برای همیشه در خاطره ایرانیان ماندگار شد.

خبرگزاری ایسنا مدتی قبل ، مشروح جریانات هجرت شریعتی از ایران و سپس درگذشت مشکوک او را منتشر کرده است که اسرارنامه در ادامه به مناسبت نزدیک شدن به سی و هفتمین سالروز درگذشت این معلم بزرگ ایران به انتشار مطلب کامل ایسنا می پردازد:

در مورد هجرت شریعتی در سال پایانی عمرش (۱۳۵۶) به اروپا و مرگ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

به گزارش ایسنا، سایت تاریخ ایرانی به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر علی شریعتی نوشت: پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه، احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام‌ خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام‌ خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد.

در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم.

ابتدا از آموزش و پرورش منطقه 13 تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم، بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم، خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در آن ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند.

چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و … با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز ۲۶ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

صبح ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) نوشت، دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلا به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم.» (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود. خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا ۱۸-۱۷ خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

از تاریخ ۱۸-۱۷ نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ ۲۸ خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یک سال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکاست.

سوسن و سارا پس از خروج از ایران، به پدرشان که در فرودگاه لندن منتظرشان است می‌پیوندند.

منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
 

امسال نیز سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی در حالی که بهانه ای به جز جام جهانی فوتبال وجود نداشت در سکوت و خاموشی آمد و گذشت و فقط مزینانی ها بودند که فرزند شایسته کویرتاریخی زادگاهشان را فراموش نکردند و با جان و دل مراسم ویژه ای را برگزار کردند.

شاهدان کویرمزینان که با هدف معرفی بیشتر مزینان و مزینانی ها فعالیت خود را آغاز کرده است پیش از این با انتشار مطالبی از برگزاری این مراسم خبر داد که قرار بود با هماهنگی های قبلی جناب آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مزینان تشریف بیاورند و در این مراسم سخنرانی داشته باشند اما به دلیل سفر کاری ایشان به خارج از کشور، این مراسم بدون حضور جناب وزیر و حتی دعوت کنندگان از او یعنی نمایندگان محترم شهرستان سبزوار و تنها با حضور عاشقان و شیفتگان شریعتی و مردم قدرشناس مزینان برگزار شد.

البته بنا بود فرزندان شایسته دکتر به خصوص دکتر احسان مزینانی شریعتی در این مراسم هم حضور داشته باشند اما در آخرین لحظه دکتر احسان با ارسال پیامی از مردم خوب مزینان و دست اندرکاران برگزاری این مراسم تشکر کردند و اظهار داشتند : باتوجه به اینکه در روز سالگرد منزل پدری ایشان محل رفت و آمد شخصیتها و دوستداران شریعتی است باید در کنار مادر حضور داشته باشند و انشاء الله در موقعیت دیگری به مزینان خواهند آمد.

ما نیز از این همه لطف احسان عزیز نسبت به مزینان و مزینانی ها که الحق والانصاف مردم دار هستند و مزینان را دوست دارند تشکر و قدردانی می کنیم چرا که به دعوت شاهدان کویرمزینان این فرزند برومند شریعتی پیش از این به مزینان تشریف آورده اند و معتقدیم بازهم طبق قولی که داده اند خواهند آمد.

اما مراسم سی و هفتمین سالگرد بازهم در مزینان مظلوم با شکوه خاصی برگزار گردید و عاشقان ، اندیشمندان ، صاحب نظران ، اساتید و دانشجویان فراوانی در این روز میهمان مزینانی های خونگرم بودند و مراسم با شکوهتر از سالهای گذشته برگزار شد و جا دارد که از تمامی خادمان و برگزار کنندگان این مراسم تشکر و قدردانی ویژه ای بشود.

اول رئیس شورای اسلامی مزینان، آزاده سرافراز حاج مهدی مزینانی  که می دانیم چند روزی است برای بهتر برگزار شدن این مراسم آرام و قرار نداشته و مدام در حال رفت و آمد به سبزوار و مشهد و تماس با افراد مختلف و آماده کردن مقدمات برگزاری مراسم بوده و روز پنجشنبه نیز لحظه ای آرامش نداشته و با آبرومندی این مراسم را به اتمام رساندند.

دوم مزینان دوستی که برای آبادانی مزینان رنجهای فراوان دیده و تمام هم وغمش پس از بازنشستگی برای عمران مزینان بوده و هست حاج احمدمزینانی صباغ ، که حتی جلسه های هماهنگی را در منزل شخصی خودش در سبزوار برگزار نمود و زحمت دعوت و ارسال دعوتنامه به مسئولین را متحمل شده بود و با آغوش باز دبیری ستاد بزرگداشت را پذیرفت و خداوکیلی خوب از پس آن برآمد.

سوم سید مصطفی جلالی پور مزینانی هنرمند جوان مزینانی که علی رغم سفر مهم و تدریس در استان همجوار دعوت شاهدان کویرمزینان راپذیرفت که به مراسم بیاید و او هم با اجرای ترانه ای همگان را به وجد آورد 

 جهارم گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان که با ارسال پیام و تهیه مطلب در فضای مجازی سعی نمود سهم بسزایی در اطلاع رسانی این مراسم به همشهریان و عاشقان شریعتی داشته باشد.

پنجم مردم خوب و شریف مزینان که به قول استاد صباغ چون خلق و خوی کویری دارند و مهربان مردمی هستند که باید میهمانانش را آب و نان بدهند و تکریم نمایند به خوبی میزبان میهمانان مراسم بودند.

ششم همشهریان مزینانی که رنج سفر را برجان خریدند و از نقاط مختلف به زادگاهشان راهی شدند تا این مراسم باشکوه برگزار شود

هفتم تمامی میهمانانی که از خراسان بزرگ آمده بودند به ویژه کاروان فرهنگی نیشابور و اساتید و دانشجویان سبزوار  تا ثابت کنند شریعتی همچنان زنده است.

هشتم مسئولین محترم شهرستان داورزن به ویژه فرماندار فهیم و سایت داورزن نیوز این شهرستان که در این مراسم سنگ تمام گذاشتند.

نهم روحانیت و فرهنگی های مزینانی به ویژه استاد محمدشریفی که با بیان زیبایش همه را مات و مبهوت کرده بود و پسر خواهرش جانباز گرانمایه حاج محمد مزینانی ساعت ساز که هم مانند دائیش خوب سخن می گوید و هم طبع و ذوق شعری دارد و علی نامه اش موجب افتخار ماست.

از همه ی این عزیزان و دیگر زحمت کشان مراسم تشکر و قدردانی می شود.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳

خبرگزاری فارس: میزان مهریه همسر شریعتی و ماجرای وصول آن/ خاطرات سوسن شریعتی از پدر

یکی از تابلوهایی که روی دیوار خانه‌موزه شریعتی نصب شده، عقدنامه او و همسرش پوران شریعت رضوی است که مهریه 16 هزار تومانی را نشان می‌دهد. جالب اینکه پوران شریعت رضوی در ذیل آن نوشته که وصول شد.


 

خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: نام خانوادگی‌اش در شناسنامه «مزینانی» بود اما لقب خاندانش شریعتی. نام خانوادگی شریعتی حتی در شناسنامه خود او هم نبود اما در شناسنامه خواهرانش «شریعتی» درج شده است. بنابراین نام او در گذرنامه‌اش علی مزینانی است و به همین دلیل با وجود مراقبت‌های ساواک توانست از ایران خارج شود.

در سالمرگ این معلم اندیشمند (۲۹خرداد ۱۳۵۶) در خانه‌موزه او پای گذاشتیم، پیش از پرداختن به خانه‌موزه شریعتی، گذری خلاصه وار بر تاریخچه زندگی شریعتی می‌اندازیم.

 

شریعتی در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. پدرش محمدتقی شریعتی مردی پارسا و عالم علوم نقلی و عقلی بود. وی در دانشسرای مقدماتی مشهد تحصیل کرد، آموزگار شد و در سال 34 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد رفت با پوران شریعت رضوی ازدواج کرد و به دلیل ممتاز بودن در رشته ادبیات برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد و در رشته‌های علوم انسانی تحصیل کرد.

وی آثار زیادی خلق کرد و در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی مبارزات فراوانی انجام داد مقالات زیادی در نشریات داخلی و خارجی نوشت و حتی در فرانسه هم مورد آزار قرار گرفت و به زندان افتاد. در سال 43 به ایران آمد و اینجا هم به زندان منتقل شد و پس از آزادی در مشهد به تدریس پرداخت تا اینکه سال 48 به حسینیه ارشاد آمد و مسئول امور فرهنگی شد و همینجا به تحلیل و سخنرانی و تدریس پرداخت که باز هم به زندان افتاد و زندگی سختی گذراند پس از آزادی باز هم توسط ساواک به زندان افتاد و در نهایت در 29 خرداد 56 دار فانی را وداع گفت.

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

سالگرد شریعتی مزینان3

همزمان با سی و هفتمین سالروز شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی مراسم بزرگداشتی با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه های خراسان  و اندیشمندان و صاحب نظران و مسئولین فرهنگی و منطقه ای  در زادگاهش مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که روز پنجشنبه 29 خرداد به همت شورای اسلامی  و ستاد مردمی بزرگداشت دکتر شریعتی در هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان برگزار گردید حنیف پور مسئول آموزش وپژوهش اداره کل امور شهری وشوراهای خراسان رضوی ، دکتر حسینی استاد دانشگاه حکیم سبزواری ، مهندس فلاحی فرماندار شهرستان داورزن ، جانباز و دبیر آموزش و پرورش  حاج محمد مزینانی و حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان سخنرانی کردند.

از دیگر برنامه های جالب توجه در این مراسم اجرای دکلمه و مقاله و میزگرد دانشجویی به همراه پرسش و پاسخ اساتید و همچنین حضور خواننده جوان مزینانی سید مصطفی جلالی پور و  گروه مرشدخوانی شهرستان سبزوار بود که به اجرای برنامه های هنری  پرداختند.

 نمایشگاهی از آثار معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی در بازار مزینان آماده شده بود که مورد استقبال و بازدیدشرکت کنندگان قرار گرفت .

مهدی مزینانی آزاده رئیس شورای اسلامی مزینان ضمن تشکر از آحاد مردم قدرشناس مزینان در باره حضور اقشار مختلف مردمی در این مراسم اظهار داشت : حضور گسترده همشهریان مزینانی  که بعضی از آنها فرسنگ ها راه دور را طی کرده اند و از شهرهای تهران و مشهد و سبزوار برای شرکت در این مراسم خود را به مزینان رسانده اند موجب شگفتی حاضرین شده بود .

وی افزود: علاوه برحضور جناب آقای اکبری معاون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی جمعی از مسئولین شهرستان سبزوار مانند اعضای شورای شهر و همچنین مسئولین شهرستان داورزن که اغلب روسای ادارات این شهر بودند به همراه دهیاران و شوراهای اسلامی روستاهای مجاور و کاروانهای دانشجویی و فرهنگی از شهرستان نیشابور و دیگر شهرهای استان دعوت ما را لبیک گفتند و در این مراسم حضور یافتند.

مهدی مزینانی خاطر نشان کرد: انتظار می رود مسئولین مملکتی در سالهای آینده بیشتر دراین مراسم حضور داشته باشند چون شریعتی تنها متعلق به مزینان نیست و تمامی ایرانیان به وجودش افتخار می کنند لذا می طلبد که این مراسم با جدیت بیشتر و حضور  مقامات و چهره های فرهیخته برگزار شود.

رئیس شورای اسلامی مزینان باردیگر بر پیگیری تکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر شریعتی که قریب به دو دهه از کلنگ زنی آن می گذرد تأکید کرد و گفت : مزینان به لحاظ نام خاندان شریعتی در طول سال پذیرای میهمانانی است که می خواهند زادگاه دکتر شریعتی را ببینند و امیدواریم این مجتمع و منزل پدری دکتر برای بازدید علاقمندان با کمک دستگاه های دولتی هرچه سریعتر آماده شود.


سالگرد شریعتی مزینان مصطفی جلالی پور

سالگرد شریعتی مزینان1

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳
 دبیر ستاد مردمی برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در مزینان گفت: مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد شهادت دکتر علی مزینانی  شریعتی 29 خرداد ماه جاری در زادگاهش ˈمزینانˈ برگزار می شود.

 جلسه هم اندیشی «دکتر علی شریعتی و احیاء اندیشه عدالت» به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ احمد صباغ مزینانی  افزود: قرار است این مراسم با حضور ، جمعی از مسوولان، صاحبنظران، فرهیختگان، اساتید و دانشجویان برگزار شود.

وی افزود : پیش از این قرار بود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم حضور داشته باشند اما به دلیل سفر ایشان به خارج حضور آقای جنتی به روز دوشنبه موکول شده است که اگر قرار باشد به سبزوار تشریف بیاورند برای ادای احترام به شریعتی و مردم مزینان نیز سفری به زادگاه دکتر شریعتی خواهند داشت.

احمد صباغ تصریح کرد: حضور در این مراسم برای عموم مردم و علاقه مندان به فرهنگ و اندیشه آزاد است و ما از طریق پیامک و ارسال کارت دعوت به مسئولین و فرهیختگان  اطلاع رسانی کرده ایم.

وی خاطرنشان کرد : شریعتی یک چهره فراملیتی است و متعلق به هیچ گروه و یا جناحی نیست که ما از طیف خاصی خواسته باشیم که در مراسم بزرگداشتش شرکت نماید .او به قدرکافی شناخته شده است و علاقمندان و دوستدارانش در سرتاسر جهان بی شمارند همان گونه که بعد از سی و هفت سال یاد و خاطره اش زنده است و در حال حاضر کسانی بانی این مراسم هستند که هرگز دکتر را ندیده اند.

وی سخنرانی، قرائت مقاله و میزگرد پرسش و پاسخ را از جمله برنامه این مراسم عنوان کرد و افزود: برپایی نمایشگاه عکس، پوستر و نمایشگاهی از آثار دکتر شریعتی از برنامه های جنبی این مراسم است.


مراسم بزرگداشت سی و هفتمین سالگرد فرزندشایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی به همت شورای اسلامی مزینان و جمعی از علاقمندان به معلم شهید انقلاب و با همکاری فرمانداری شهرستان داورزن روز پنجشنبه 29 خرداد از ساعت 10 تا 14 در مزینان برگزار می گردد.
  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۳

شهیدنیوز: مادر شهید مزینانی گفت: احساس می­کنم که امید پیش ماست. امید فراموش شدنی نیست. نام امید هیچ وقت از ذهنمان فراموش نمی شود. نه امید بلکه همه بچه هایی که مثل امید رفتند و شهید شدند. یاد امید همشه در خاطرم زنده است.


 برای ر فتن به دانشگاه عجله داشت. مادرش قول داده بود «اگر دانشگاه قبول شدی، رضایت می دهم که بروی جبهه». آن روزها که قبول شدن در دانشگاه به این راحتی ها نبود، امید در آزمون سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و یک ضرب در چهار رشته قبول شد. از شادی در پوست خود نمی گنجید. البته نه به خاطر قبولی در دانشگاه بلکه به خاطر رفتن به جبهه.

 

امید خیلی زود قید دانشگاه را زد و به جبهه رفت و در عملیات نصر 7 شرکت کرد. سرانجام در زمستان سال 66 در ماووت عراق جواز عبور گرفت و از دروازه شهادت گذر کرد و آسمانی شد. برای آشنایی بیشتر با سیره و سلوک این شهید به سراغ خانواده محترم ایشان در شهرک گلستان غربی رفتیم.

 

حاج غلامرضا مزینانی پدر بزرگوار شهید فقط سکوت کرد و چیزی از امید نگفت. اما خانم زهرا وهابیان مادر گرامی شهید با صبر و حوصله فراوان از روزهای گذشته یاد کرد. از روزهایی که با «امید»، شیرین تر و دوست داشتنی تر بود. صحبت های خانم وهابیان به قدری شنیدنی بود که یادمان رفت از ایشان درباره روزهای «بی امید» هم چیزی بپرسیم. مثلاً از غربت دیرینه اش  یا از دلتنگی ها و بیقراری های مادرانه اش. راستی یادمان رفت از حاج غلامرضا دلیل سکوت معنا دارش را بپرسیم و...

 

***

 

بزرگ اما کوچک

 

امید متولد بهار بود. 12 اردیبهشت 47 در خیابان شاپور به دنیا آمد. اسمش را خودم انتخاب کردم. سعید و حمید و امید. پسر اولم اسمش سعید است. دومی حمید. اسم سومی را امید گذاشتم. امید وقتی به دنیا آمد خیلی ریزه میزه بود. به قدری کوچک بود این بچه که بغل کردنش سخت بود. یادم هست امید 10 ماهه بود، بغلش کردم و رفتم دکتر و گفتم: امید به قدری کوچک است که می ترسم بغل کنم. دکتر خندید و گفت: «روحی بزرگ در جسمی کوچک است». از بچگی روح بلندی داشت. بیقرار بود. جسم کوچکش طاقت روح بلندش را نداشت. هیچ وقت به خاطر کارهای کوچک گریه نمی­کرد. عمیق بود امید. فهمیده و باهوش. در سه سالگی اعداد ریاضی را به طور کامل یاد گرفته بود. خودم اعداد و ارقام را به امید یاد دادم. اعداد دو رقمی را به راحتی در ذهنش حل می­کرد و جواب می داد، زرنگ بود خیلی.

 

 

شاگرد نمونه

 

دوره دبستان را در خیابان پیروزی درس خواند. همین که از مدرسه به خانه می رسید، به فکر درس و مشق بود. دو زانو می نشست و کارهایش را انجام می­داد. در دوران تحصیل یک بار نشد به امید بگویم: «بنویس یا بخوان». به قدری مقید و منظم بود که کارهایش را سر فرصت انجام می داد. به خاطر همین کارها بود که در فامیل و خانواده زبانزد بود. از بچگی به درس علاقه نشان می داد. درسش واقعاً عالی بود. یک بار گفتم: امید من هیچ وقت ندیدم که تو در خانه درس بخوانی. خندید و گفت: «مامان، نیازی نیست که در خانه درس بخوانم. سر کلاس حواسم را جمع می کنم و یاد می گیرم». سال 62 از محله پیروزی جابجا شدیم و آمدیم سمت میدان نور. دوره دبیرستان را در دبیرستان تزکیه ثبت نام کرد. باز هم درسش خوب بود.  موقع تعطیلات تابستان می رفت پیش حمید و توی کارها کمک اش می کرد. آن موقع حمید سپاهی بود. امید هم می رفت و کمک حالش بود. خیلی ریزه میزه بود اما پشتکار عجیبی داشت. هر وقت می رفت پیش حمید، آنجا لب به چیزی نمی­زد. می رفت بیرون و با پول خودش غذا می خرید و می خورد. دوستان حمید گفته بودند: امید چرا این کارها را می­کنی؟ تو اینجا با ما کار می کنی پس می توانی همراه ما غذا هم بخوری. گفته بود: «نه این طور نیست. اینها بیت المال است. من مجاز نیستم از امکانات اینجا استفاده کنم». از همان موقع حواسش خیلی جمع بود

 

هوای جبهه

 

امید سوم دبیرستان بود. یادم هست روز 27 اسفند 64 وقتی از مدرسه برگشت خانه؛ بعد از ناهار گفت: «مامان اجازه می دهید بروم جبهه؟» بچه ها همیشه حرف هایشان را به من می گفتند. از اول به خاطر حجب و حیا به طور مستقیم چیزی به پدرشان نمی گفتند. الان هم اینطوری هستند. آن روز هم وقتی امید اجازه خواست برود جبهه، جوابم منفی بود. گفتم: نه اجازه نمی­دهم. فعلاً مدرکت را بگیر تا بعد. امید پرسید: چرا؟ گفتم: دلیل دارم. وقتی حمید دیپلمش را نگرفت و رفت جبهه. خیلی ها گفتند حمید به خاطر فرار از درس و مدرسه رفته جبهه. حالا نمی خواهم که این حرف را در مورد تو هم بگویند. اول دیپلمت را بگیر. بعد اگر خواستی برو جبهه. امید نگاهم کرد و اشک هایش ریخت. بدون اینکه حرفی بزند از اتاق رفت بیرون. پشت سرش گفتم: امید ! اگر خواستی تعطیلات تابستان برو جبهه. من حرفی ندارم. سال آخر دبیرستان دوباره اسفند ماه آمد سراغم و گفت: «مامان اجازه می دهی بروم جبهه». گفتم: امید اول دیپلم ات را بگیر. حالا هم خواستی دانشگاه نروی، مشکلی نیست. بعد از اینکه دیپلم گرفتی، برو دوره آموزشی. بعد هم برو جبهه. من این طوری نمی گذارم بروی جبهه. امید خوشحال شد و گفت:« آن وقت اجازه می دهی بروم؟» گفتم: تو که برای من از حمید و سعید عزیزتر  نیستی. آنها را گذاشتم رفتند جبهه. به تو هم اجازه می دهم که بروی. زیادی نگران نباش. دو باره بی صدا گریه کرد و بدون حرف و بدون چون چرا دو باره گذاشت رفت. خیلی با حیا بود. فهمیده و سربزیر.

 

 

امدادگر

 

امید وقتی دیپلمش را گرفت، همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و در چهار رشته نمره آورد. بعد از مشورت بالاخره رشته متولوژی دانشگاه تهران را انتخاب کرد و رفت سراغ ادامه تحصیل. درست تابستان همان سال(1365) بود که باز هوای جبهه به سرش زد. آمد و گفت:« مامان حالا که دانشگاه هم قبول شدم اجازه می دهی بروم جبهه یا نه؟» دیگر حرفی نداشتم. با رفتن امید هم موافقت کردم. امید وسایلش را برداشت و رفت. حدود 45 روز در بیمارستان امام خمینی (ره) دوره امدادگری را گذراند. سری اول به عنوان امدادگر رفت جبهه. در عملیات نصر 7 در جبهه حضور داشت. سال دوم دانشگاه دو باره پاییز همان سال از دانشگاه که برگشت خانه گفت: «مامان می خواهم دو باره بروم جبهه». گفتم امید پس تکلیف دانشگاهت چی می شود ؟ جواب داد: «درسم را آنجا می خوانم و ادامه می دهم.» سری دوم باز رفت و 45 روز در پادگان قصر فیروزه تهران دوره دید. بعد از پایان دوره آموزشی ، این بار به عنوان آرپی جی زن رفت به جبهه. سری دوم که داشت می رفت، موقع خداحافظی محکم بغلم کرد و چیزی نگفت. فقط سکوت کرد. لحظه آخر که داشت خداحافظی می کرد، جلوتر آمد و گفت: «مامان زیاد توی خانه تنها نمان ، برو بیرون» این جمله را گفت و دور شد.

 

کادوئی

 

موقعی که امید در دانشگاه تهران پذیرفته شد، گفتم امید! می­خواهم برایت یک کادویی بخرم. بلافاصله جواب داد و گفت: «مامان جان لازم نیست. من که کار خاصی نکرده ام. وظیفه ام بوده که درس بخوانم. چیز خاصی نیست». گفتم: نه من دوست دارم برای قبولی دانشگاهت یک کادویی خوب برایت بگیرم. هر چی لازم داری بگو تهیه کنم. گفت: «مامان!  حالا که اصرار می­کنی باشه می گویم. من یک کیسه خواب و یک بادگیر لازم دارم». گفتم اینها را برای چی می خواهی؟ خندید و گفت: «می خواهم موقع رفتن به کوهنوردی استفاده کنم». امید رفت کیسه خواب دوستش را گرفت و آورد خانه. من هم رفتم بازار و یک مقدار پارچه مخصوص خریدم. خودم یک بادگیر، یک شلوار، دستکش و یک کیسه خواب مخصوص برایش دوختم و آماده کردم. وقتی آماده شدند به عنوان کادویی دانشگاهش دادم به امید. از ته دل خوشحال شد. به نظرم بهترین کادویی که گرفته بود همان ها بودند. امید به کوهنوردی خیلی علاقه داشت. هر وقت فرصت می کرد همراه دوستانش می رفتند کوهنوردی. دوستانش می گفتند: امید موقع کوهنوردی توی کوله پشتی اش وزنه می گذاشت و می رفت بالا. خیلی ها نفس کم می آوردند و از نفس می افتادند اما امید خودش را می کشیده بالا. نگو آن موقع با این کارها خودش را برای رفتن به منطقه غرب (کردستان ) آماده می کرده است.

 

صورت زخمی

 

دفعه دوم که رفت جبهه، بعد از مدتی زود برگشت تهران. پرسیدم امید برای چی زود آمدی؟ گفت: «مامان بچه ها مرخصی گرفتند من هم همراه آنها آمدم». یک هفته در تهران ماند و دو باره برگشت جبهه. این سفر آخرش بود. رفت و دیگر ...(بغض می کند). شب شهادت حضرت زهرا (س) بود (27 دی 66). آن شب حال عجیبی داشتم. خواب دیدم امید از جبهه آمده خانه اما صورتش زخمی است. هول کردم و گفتم: امید چیزی شده؟ چرا صورتت زخمی است؟ امید نگاهم کرد و فقط یک کلمه بیشتر نگفت: «قلبم!». دیگر چیزی نفهمیدم. از خواب پریدم. دلم داشت از جا کنده می شد. خیلی بیقرار بودم. گویا حمید بو برده بود که امید شهید شده، دنبال جنازه اش بودند. گویا جنازه­اش گم شده بود. حمید توی خودش بود. چیزی هم به کسی نمی گفت. دلم عین سیر و سرکه می جوشید. به حمید گفتم: امید چیزیش شده انگار. چرا نمی روی سراغش؟ حمید باز سکوت کرد و چیزی نگفت. فردای آن روز رفتم پایگاه مقداد. خودم را معرفی کردم و گفتم همه بچه ها از جبهه برگشتند اما از امید من خبری نیست. مسئول اعزام تلفن را برداشت و یک شماره ای گرفت. حواسم به ایشان بود. دیدم یک شماره الکی گرفت و گفت: امید را فرستاده اند جای دیگر. منتظر باشید برمی­گرده!

 

 

امیدم کو؟

 

کم کم داشتیم نا امید می شدیم. هیچ خبری از امید نبود. آن شب (18 بهمن 66) وقتی حمید آمد خانه، مرا کنار کشید و گفت: «مامان از امید یک خبرهایی رسیده».  خانه مان پر مهمان بود. آمده بودند برای سالگرد مادرم. گفت بیا برویم بیرون دنبالش. سوار ماشین شدیم. بی هدف در خیابان ها چرخ می زد. پرسیدم خوب بگو بینم امید الان کجاست؟ حمید کمی مکث کرد و گفت: مثل اینکه کمی مجروح شده و در بیمارستان است. گفتم حمید راستش را بگو. فرمان ماشین توی دستش می لرزید. خودش هم. آن قدر اصرار کردم که گفت: مامان امید شهید شده. من هم مثل حمید لرزیدم. هنوز آن لرزش توی بدنمه( بغض می کند). برگشتیم پایگاه مقداد پی جنازه امید.

 

پلاک امید

 

بعد از شهادت امید، دوست هم کلاسی اش (افراسیابی) پلاک امید را برداشته بود. بعد از مدتی خودش هم مجروح شده و اعزام شده بود به بیمارستان. پلاک امید مانده بود پیش خودش. از آن طرف، جنازه امید را به عنوان شهید ناشناس به کرمانشاه فرستاده بودند. بعد از 22 روز پیگیری بالاخره از روی پلاک شناسایی کرده بودند. همان شب جنازه امید را با هواپیما فرستادند تهران. بعداً متوجه شدم که امیدم همان شب شهادت حضرت زهرا (س) یعنی شب 27 دی 66 شهید شده بود. همان شبی که خودم خوابش را دیده بود. بالاخره 19 بهمن 66 جنازه امید رسید دستمان. مدیر دبیرستان تزکیه آمد خانه و گفت: اگر اجازه بدهید امید را از مدرسه تشییع کنیم. گفتم: اختیار دارید. فردا همگی رفتیم مدرسه برای خداحافظی آخر. مدیر مدرسه سخنرانی کوتاهی کرد و گفت: « امید زنگ های تفریح می آمد دفتر مدرسه و اشکال دبیران هندسه، ریاضیات و مثلثات را رفع می کرد. بدون اینکه کسی از این ماجرا خبر داشته باشد. امید توی مدرسه بیشتر با دبیران مدرسه دوست بود تا بچه های دیگر»

 

 

تشییع غریبانه

 

امید را غریبانه تشییع کردیم. خیلی غریبانه. تنهای تنها. هیچکس از اقوام خودم در کنارم نبودند. با انقلاب میانه نداشتند. تنهای تنها بودم. سومین روز خاکسپاری امید، یک اتوبوس از بچه های آموزشگاه خیاطی ام آمدند خانه برای عرض تسلیت. یکی از شادگردانم (خانم نظری) گفت: خانم وهابیان، برادرم توی جبهه فرمانده امید بوده . امید چندین بار به برادرم گفته بوده که من دلم برای مامانم خیلی می سوزه؟ برادرم پرسیده بود برای چی؟ امید گفته بود: «چون مادرم خیلی غریبه.» سه چهار ماه بعد از شهادت امید باز یکی از اقوام، خواب امید را دیده بود. می­گفت: خواب امید را دیدم همه اش نگران حال شما بود. می گفت:« مادرم تنهاست. چرا کمک اش نمی کنید» حالا هم احساس می­کنم که امید پیش ماست. امید فراموش شدنی نیست. نام امید هیچ وقت از ذهنمان فراموش نمی شود. نه امید بلکه همه بچه هایی که مثل امید رفتند و شهید شدند. یاد امید همشه در خاطرم زنده است.

 

گفت‌و گو از محمد‌علی عباسی‌اقدم

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۳

واکاوی خط خبر از افراط و تفریط موافقان و مخالفان اندیشه های دکتر علی شریعتی

«علی شریعتی» اسیر دست دوستانی که دشمن شدند

مقام معظم رهبری : به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.

محمدجواد مشتهر: «از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه‌دارند.» این سخنان را مقام معظم رهبری در رابطه همه افراط و تفریط های موافقان و مخالفان تفکرات شریعتی بیان داشتند چراکه به نظر می رسد شریعتی مورد ظلم واقع شده است؛ ظلمی که از سوی دو طیف موافقان و مخالفان علی شریعتی نسبت به او روا داشته می شود و سعی می‌شود تا او را آن طور که می‌خواهند و نه آن چنان که بود معرفی کنند. در این مقال قصد داریم با واکاوی اظهار نظرهای بیان شده پیرامون علی شریعتی به ابعاد تازه ای از او دست پیدا کرده و به این پرسش ها پاسخ دهیم که براستی شریعتی وابسته به طیف خاصی بود؟! ملی مذهبی بودن او تایید شده یا خیر و کسانی که مدعی هستند او پیش قراول «روشنفکری دینی» است، باید دریافت که چه تعریفی از روشنفکری در حوزه دین و مکتب دارند.
  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

یکی از همشهریان خوش ذوق مزینانی شعری به مناسبت  میلاد فرخنده حضرت ولیعصر (عج) ارسال نموده ولی به همان دلیل سفر کاری نتوانستیم به موقع تقدیم نماییم اما به دلیل اینکه شعر در باره امام زمان (عج) و از یک مزینانی است انتشارش برما واجب است و بس ...

 

 

 

 

پنهان شدی ز دیده، رنگ از رخم  پریده

 

خشکیده آب دیده، کی می شود بیایی؟

 

 

 

دل خسته شد ز زاری، از رنج و بی قراری

 

ای مه وش بهاری، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

شب تنگ از  سیاهی، دل تنگ از جدایی

 

روز وصال باقی، کی می شود بیایی؟

 

 

 

خون است دیده ما، عشق است گریه ما

 

آرامش  دل ما، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

جانم به لب  رسیده، عشقت به تب  کشیده

 

هان نور جان و دیده، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

ای روح و جان نرگس، سرو روان نرجس

 

بی روی ماهت هرگز، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

در موسم بهاران ، جمع است جمع یاران

 

ای یار بی قراران، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

میلاد روز عیدت، گشته دوباره فرصت

 

پایان پذیرد غیبت، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

دل منتظر به راهت، چشم  پرتپش به پایت

 

تا جان کنم فدایت، کی می شود بیایی؟

 

 

 

ای منجی هدایت، خشکیده بحر طاقت

 

کی می شود بیایی؟ کی می شود بیایی؟

 

محمدرضا مزینانی

 

بهار 93، تهران
  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

باعرض پوزش از تمامی شهروندان و مخاطبان گرانسنگ شاهدان کویرمزینان که به دلیل یک سفر کاری مجبور بودم چند روزی را کنار دریا به سر ببرم و همین عامل موجب شد که دسترسی به اینترنت نداشته باشم و نتوانم مطالب را به روز تقدیم نمایم ولی به محض حضور و با مشاهده شاهدان کویرمزینان از همه ی دوستان و یاران همراه که در این چند روزه ما را با نظرات شایسته خود مورد لطف قرار دادند تشکر و قدردانی می کنم و از فرصت استفاده می کنم و خبر معمم شدن یکی از طلاب گرامی مزینانی را که همزمان با میلاد قائم آل محمد (ص) به صورت رسمی لباس روحانیت را برتن کردند تقدیم می نماییم.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ ابراهیم محمدزاده مزینانی پس از طی کردن دروس مقدماتی و سطوح مختلف حوزوی در شهرمقدس مشهد با حضور همشریان مزینانی ساکن در این شهر زیارتی ؛  با دستان حجت الاسلام نظافت  از اساتید و مسئولین حوزه علمیه مشهد مقدس  معمم شد.

این طلبه جوان که از مخاطبان و یاران همیشه همراه شاهدان کویرمزینان نیز می باشد همزمان با شب میلاد حضرت ولیعصر (عج) در حضور زائرین و شهروندان مزینانی در هیئت چهارده معصوم(الغدیر) مزینانی های مقیم مشهد مقدس لباس روحانیت را به صورت رسمی برتن کرد و به جرگه روحانیون مزینانی پیوست.

ابراهیم محمدزاده دومین روحانی از این خاندان روحانی زاده است که پس از برادرش حجت الاسلام شیخ مسلم محمد زاده لباس مبلغی را برتن نموده است . عموی ایشان نیز استاد شیخ اسناعیل محمدزاده  از روحانیون برجسته مزینان است که عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) می باشد و سالهاست به تبلیغ علوم دینی در حوزه و دانشگاه می پردازد.

  • علی مزینانی
۲۰
خرداد
۹۳

تصویر دعوتنامه مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

برای فرزند تاریخ، دکتر علی مزینانی شریعتی

«مردی که غیر مذهبی‌ها او را نادیده می‌گرفتند، روحانیون او را سرزنش می‌کردند و رژیم شاه او را مجازات کرد، اینک تا حدود زیادی «ولتر» و ایدئولوگ انقلاب ۵۷ تلقی می‌شود. گروه نخست او را کم‌اهمیت می‌دانست، دومی او را آدمی مزاحم می‌شمرد و سومی او را مارکسیست اسلامی دردسر آفرینی تلقی می‌کرد که می‌بایست او را خاموش ساخت. به این دلایل محبوبیت شریعتی در ایران از همه روشنفکران غیرمذهبی و مذهبی …بیشتر شده است.» این عبارات را مهرزاد بروجردی در کتاب ارزشمند خود «روشنفکران ایران و غرب» و در معرفی دکتر شریعتی آورده است…

دکتر شریعتی همیشه برایم شخصیتی محبوب، دوست داشتنی و تاثیر گذار بود. اگرچه هرگز نتوانستم از نزدیک سخنان دردمندانه‌اش را بشنوم، اما در لابلای صفحات آثارش فریاد او را می‌شنوم که وجدان خفته ما را به بیداری فرا می‌خواند. استاد عزیز ما، سالها پیش از این به جرم عدالت‌خواهی، اعتراض و خشم و کینه انقلابی‌اش، توسط دستگاه جور خاموش شد، اما فریادش را هرگز نتوانستند خاموش کنند. چرا که پس از سالها صدای او را می‌توان شنید که فریاد می‌زند کسانیکه تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند مرده های خاموش و پلید تاریخ‌اند وقتی در صحنه‌ی حق وباطل نیستی هر کجا خواهی باش ، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب ،هر دو یکی است»

 در زندگی مرحوم دکتر شریعتی یک نکته‌ همیشه برای من جالب بوده و هست، آنهم نوع مخالفتهایی است که در دوره‌های مختلف با او وجود داشته. نام شریعتی چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت، حساسیتهای زیادی در جامعه برانگیخت. قبل از انقلاب عده‌ای او را بهایی، اسماعیلی و سنی ‌نامیدند، در حالیکه در بخشهای زیادی از آثار او دغدغه مذهب تشیع را می‌شد دید. عده‌ای حتی پارا از این هم فراتر گذاشته و او را بخاطر مسائلی جزئی مانند تراشیدن ریش، کلاه بر سر گذاشتن، کراوات به گردن بستن، سخنرانی از طریق بلندگو و حتی راه رفتن از خیابانی که نامش «پهلوی» بود مورد سرزنش قرار ‌دادند!… و جالب اینکه این اتهام را همانهایی به او نسبت می‌دادند که در برابر دستگاه شاهنشاهی سکوت اختیار کرده بودند! البته اگر بخواهیم سابقه و ریشه این انتقادات را بررسی کنیم باید به ماجرای تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» برگردیم که محمد تقی شریعتی باعث و بانی آن بود. محمد تقی شریعتی که خود از روحانیون معروف مشهد به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۲۳با تشکیل کانون، مبارزه‌ای را علیه مارکسیسم و جریان احمد کسروی آغاز کرد تا مانع گرایش جوانان مسلمان به آنها شود. او و همکارانش در طول ۲۰ سال توانستند بسیاری از شاگردان دبیرستان‌ها و دانشجویان دانشگاهها و نیز تعدادی از روحانیون پیشرو را (از جمله آیت الله خامنه‌ای) به خود جلب کنند. راه و روش منحصر به فرد کانون در مبارزه و تاکید بر اسلام مدرن و پویا و ستیزه‌جو و انقلابی، نه تنها آنها را با حکومت شاه و نیروهای چپ درگیر ساخت، بلکه حساسیت اعضای محافظه‌کار حوزه علمیه مشهد را هم برانگیخت. روحانیون سنتی حوزه که چندان علاقه‌ای به عرفان و فلسفه نداشتند، نمی توانستند نظرات غیرسنتی محمد تقی و علی شریعتی را در مورد تعالیم اسلامی تحمل کنند و نیز نمی‌توانستند از عقاید سیاسی و شیوه نامتعارف مبارزه آنان علیه حکومت پهلوی پشتیبانی کنند و این سرآغاز اتهاماتی شد که بعدا گریبان علی شریعتی را هم گرفت. البته من مدعی نیستم که همه آنچه درباره شریعتی گفته و نوشته شده از جنس همان کینه و بغضی است که در دلهای مخالفان پنهان شده بود، چرا که شخصیتهای دیگری هم وجود داشتند که علی‌رغم همکاری و دوستی که با آن مرحوم داشتند نقدهایی جدی بر آثارش وارد می‌کردند، اما نقد منصفانه کجا و دشمنی و کینه‌توزی آدمها کجا؟!

پس از انقلاب نیز عده‌ای از روحانیون بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی دوران شاه، او را متهم به مخالفت با دستگاه روحانیت کردند. البته در میان آنها افرادی هم بودند که از شریعتی حمایت می‌کردند و به او احترام می گذاشتند. هرچند خودشان با واکنش و انتقاد روحانیون دیگر روبرو ‌شدند. انتقاداتی از جنس اینکه چرا دکتر مفتح زیر تابوت شریعتی ایستاده است و چرا امام موسی صدر بر جنازه‌اش نماز خوانده و چرا شهید بهشتی با حذف و سانسور کتابهای شریعتی مخالفت کرده است؟! علاوه بر منتقدان روحانی، روشنفکرانی هم که سالها بخاطر منافع شخصی و سیاسی از دیوار نام او بالا می‌رفتند و برایش سینه می‌زدند، این سالها و مخصوصا از دوران اصلاحات، آرا و افکار شریعتی را شدیدا مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و البته از دایره نقد و انصاف هم گذشتند! او را مخالف دموکراسی، آزادی و حقوق زن و حتی پیرو ابوذر لقب دادند اما نفهمیدند که در دوران شریعتی اصلا، چیزی به نام آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وجود نداشت که او بخواهد مخالفش باشد!…

بدون شک شریعتی در بازگرداندن روحیه عدالتخواهی شیعه به جامعه، مخصوصا در بین دانشجویان نقشی اساسی داشت. او نقش تاریخی شیعه را در اعتراض به وضع موجود و نپذیرفتن سه‌گانه شوم «زر و زور و تزویر» به بهترین شکل ممکن احیا کرد. گفتمان شریعتی، بازگشت به خویشتن بود، او روشنفکران و دانشجویان را به این راه دعوت و خود نیز مبارزه‌ای همه جانبه را با چندین نیروی مخالف آغاز کرد. «مبارزه‌ای در برابر ستایش ناسیونالیستهای غیرمذهبی از ایران پیش از اسلام و علیه مارکسیسم و نیز نادانی، سطحی‌نگری و ریای روحانیون محافظه‌کار!»

قسمتی از خاطرات خواندنی حیدر رحیم پور ازغدی (پدر حسن رحیم پور ازغدی):

«به مجردی که خبر شهادت قطعی شد مرحوم حاجی سررشته دار به من تلفن زد که بیایید مغازه کار مهمی داریم و چون رفتم هر دو را گریان دیدم… نخستین مساله نحوه خبر دادن شهادت دکتر به پدر و استاد (محمد تقی شریعتی) بود. اولین طرح این شد که استاد را از خانه‌اش خارج کنند تا از همه چیز بی‌خبر بماند… دوستان و کسانی که بیش از ۵۰ نفر نبودند گرد ایشان را گرفتیم و تا آقا (آیت الله خامنه‌ای) از در وارد شد، با لحن دلنشین خود، بیتی از مرثیه حضرت علی اکبر را خواندند و با این ذکر مصیبت، استاد را متوجه کردند. بلافاصله استاد فریاد زدند:«آقای خامنه‌ای خبر مرگ علی را برای من آورده‌اید؟ بالاخره او را کشتند؟» ناله و ضجه خانه را به لرزه درآورد و عقده‌های چند روزه دوستان و کسان در آن لحظه ترکید. استاد به من گفت پس برای این بود که شماها یک هفته مرا محبوس ساخته‌اید… بنده به شکل معجزه‌آسایی موفق به درج این تسلیت در روزنامه شدم: «استاد محمد تقی شریعتی! سوگند به خدا بر اوجی که گرفته‌ای غبطه می‌خورم. شهادت فرزند تاریخ، دکتر علی شریعتی را به استاد، مراد، پیر و پدر او تسلیت می‌گویم»

منبع : وب آهستان

                                                                   این سلسله مطالب ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۹۳

عکس : محسن مزینانی

  • علی مزینانی