مزینان شناسی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۸۴ مطلب با موضوع «مزینان شناسی» ثبت شده است

۳۰
دی
۰۳

تنها کسى مى‌تواند مساجد خدا را آباد کند که ایمان به خدا و روز واپسین آورده و نماز را به‌پا داشته و زکات داده و جز خدا از هیچ‌کس نترسد؛ چنین کسانى امید است که از راهیافتگان باشند... (سوره مبارکه توبه آیه ۱۸)

✍️مسجد بلال در مزینان قدیم واقع شده که بیش از ۸۰۰ سال قدمت دارد و ابوالحسن علی بن زیدبیهقی معروف به ابن فندق در کتاب تاریخ بیهق از برگزاری نماز جمعه در این ناحیه نام می برد.

🔹پس از سیل ویرانگری که حدود دو قرن پیش در این منطقه جاری شد مزینانی ها روستای خود را در چند متر بالاتر و در جای فعلی بنا کردند و مسجدی در آنجا ساختند که در فهرست آثار ملی نیز ثبت شده است

 🔹مسجدبلال با معماری دوره سلاجقه و ایلخانی  به سبک و سیاق مساجد جامع سبزوار، فرومد، تربت، اصفهان، ورامین، یزد و دامغان ساخته شده و می توان با کمی مرمت در معرض دید گردشگران قرار داد...

🔹صنیع الدوله در جلد سوم مطلع الشمس درباره ی این مسجد می نویسد: « مسجد در مزینان کهنه قرار داشته است، قلعه ی مزینان کهنه هشت برج داشته و منبری از آجر و گچ در ضلع شرقی شبستان راه یافته اند».

🔹مزینانی ها اعتقاد خاصی به این مسجد دارند و جهت  برآورده شدن حاجات خود نذر و نیاز برای آن ادا کرده و بانوان مزینانی هرازگاهی در این مکان نماز امام زمان(عج) و مجالس روضه برگزار می کنند.

👈 این اثر ماندگار که به لطف خداوندگار هستی از سیل ویرانگر در امان ماند در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۳۷۷۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده اما از سوی متولیان فرهنگی توجه چندانی به آن نشده و اکنون جمعی از اهالی پس از بازدید مسئولین محلی و استانی از این بنای تاریخی مصمم شده اند تا مسجد احیا و مقدمات برگزاری مراسم و بازدید گردشگران از آن فراهم شود به همین منظور با تشکیل هیئت امنا شماره حسابی نیز در یکی از بانک های مزینان افتتاح کرده اند تا خیرین نیکوکار و مؤمنانی که دوست دارند برای رونق این مکان معنوی کمک نمایند وجوه نقدی خود را به این حساب واریزی کنند.

جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۶
شهریور
۰۳

✍️تابستان بود و هوا بسیار گرم که از خیابان به منزل آمدم و وارد ایوان شدم .سماور نفتی عالی نسب  می جوشید اما راهرو و هشتی منزل نسبتا خنک می نمود؛ امروزه اگر کسی تشنه شود نوشابه و یا بستنی و آب یخ می نوشد اما در سالهای نه چندان دور بجای همه ی اینها فقط چایی بود که در زمستان و حتی هوای داغ کویر لذت بخش بود .

من حدود چهار الی پنج سال سن داشتم و برای اولین بار زنی را دیدم غریبه بود و روسری بلند سبز رنگی بر سر داشت که تا روی زمین کشیده می شد چادری از جنس بابری که دست بافت و هنر مردم روستا بود که در خانه ها بافته می شد در کنارش پهن شده بود. یک روسری به دور سرش بسته بود که در گذشته مرسوم بود برای جلوگیری از سر درد زمستان و تابستان به دور سربسته می شد و بشماق نام داشت. چشمهای درشت و صورت سفید وقتی چشمانش را می بست پلکهای چشمش خیلی بزرگتر از دیگران می نمود صورتی کشیده داشت که حکایت از زیبایی دوران جوانیش می نمود قدی داشت نسبتاً بلند، یک نخ سیگار اُشنو با نی چوبی کنارش گذاشته بود و با مادرم حرف می زد.

درب منزل بصورت چهارطاق باز بود البته درگذشته اگر کسی از کوچه عبور می کرد به داخل حیاط کسی سرک نمی کشید این یک نوع ادب و مرام بود حتی بعضی افراد برای اینکه صدای صاحب خانه را نشنوند سریع از محل عبور می کردند. راهرو یا همان ایوان ورودی خانه ما حدود پنج متر طول داشت و بعد از آن درتومبه یا درب وردی به حیاط وجود داشت. معمولا در تمام منازل روستایی چنین دری بود که مهمان سرزده وارد نشود یعنی اگر لحظه ورود از درب اول کسی صدایش را نشنود پشت درتومبه با فریاد یاالله صاحب خانه را خبر کند.

به هر حال من نشستم و خیلی به چهره آن زن که اولین بار می دیدمش نگاه کردم.مادرم به آن زن می گفت "آق بی بی". مادرم که بسیار مهمان نواز بود پیوسته می گفت: چایی تو بخور و آن زن قند را فوت می کرد و سپس درون استکان چای فرو می برد و بعد به طریق خاصی در دهان می گذاشت. گویی می خواست به فتوای علمای دین عمل کند که طلسم قند شکسته شود و فتوای تحریم قند را عمل نماید!
مادرم خیلی برایش حرمت قائل بود. آق بی بی چایی و ناهارش را خورد و بعد از کلی حرف زدن خداحافظی کرد و رفت.

یک روز مادرم به بی بی خانم گفت: کجا زندگی می کنی؟ او جواب داد: پشت کارخانه برق بالای مزینان خانه ای ساخته ام با گل و سقف چوبی و نی و دیوارهای آن را با قوطی های
خالی بالا برده ام! مادرم لبخندی زد و گفت: بی بی نمی ترسی؟! جواب داد: نه از چی باید بترسم هر چه روز هست شب هم همان وجود داره و سگی نیز نزدیک خانه من هست که به او غذا می دهم و نگران مال و اموال نداشته ام نیستم و مردم هم کمک می کنند تا اموراتم بگذرد.

رفت و آمد آقا بی بی تقریبا یک روز در میان به خانه ما ادامه داشت تا اینکه یک روز پدرم وارد خانه شد...
پدرم همیشه بعد از سلام و احوالپرسی مختصر از کنار آغا بی بی می گذشت اما آق بی بی که با خانواده ما خیلی صمیمی شده بود یک روز از پدرم پرسید کبل عبداله منو نمی شناسی ؟پدرم در جواب گفت: نه! بی بی خانم تعجب کرد دوباره گفت: جدی نمی شناسی؟! پدرم گفت: جدی نمی شناسم! آق بی بی گفت: ای روزگار ای روزگار! و آهی دردناک همراه با نفسی عمیق که حاکی از هزار درد و حرف نگفته بود کشید و گفت:  کربلایی جان  من زن سیدخلیل هستم! پدرم پرسید: کدام سیدخلیل؟ آق بی بی گفت:  همان سیدخلیل که رئیس پاسگاه بود و شما هر وقت به روستای ما می آمدی پول و اسلحه را منزل ما امانت می گذاشتی و من مانند یک خواهر بودم .
پدرم با تعجب نشست و دستی به پشت دست زد و آهی کشید و گفت: چی شده  که به این  روز و روزگار افتادی آق بی بی! تو سروسامانی داشتی و مهمان نواز و مهماندار بودی سیدخلیل چه شد؟
همگی ساکت شدند و آق بی بی شروع کرد به گریه کردن. مادرم کمی او را دلداری داد تا آرام شد و شروع به شرح زندگی و گذشته خودش کرد....

✍️آق بی بی اصالتا اهل فرومد بود و با گویش فرومدی حرف می زد. او در جواب پدرم که  متحیر روی زمین نشسته بود و از سرنوشت این سده غمگین بود گفت:

 -بعد از اینکه ازدواج کردم خداوند چند فرزند به من داد و همه در همان کودکی مُردند. ولی روزگار بسیار خوبی داشتم و تمام مردم به من احترام می گذاشتند و هر کجا که می رفتم بعنوان اینکه زن رئیس پاسگاه بودم همه حرف مرا خریدار بودند و برای خودم سروسامانی داشتم.

پدرم حرفهایش را با تکان دادن سر تأیید می کرد و ما سراپا گوش بودیم .البته او حقیقت می گفت چونکه در قدیم رئیس پاسگاه خودش یک دولت بود، بازجویی و محاکمه می کرد؛ حکم صادر می کرد و حتی کتک هم می زد و مردم به دلایل بسیاری از جمله ترس احترام می گذاشتند اما طبق گفته های بی بی خانم و پدرم سیدخلیل انسان شریفی بوده .

آق بی بی ادامه داد:
-خلاصه چندین سال گذشت و من دیگر فرزندی نیاوردم؛ سالها در انتظار حسرت یک بچه بودم و هر کاری کردم تا فرزندی داشته باشم فایده ای نداشت یک روز به شوهرم گفتم : بازن دیگری ازدواج کن ان شاءالله بچه دار می شوی و من هم بچه هایتان را نگهداری می کنم! سیدخلیل هم قبول کرد و چون که رئیس پاسگاه بود بلافاصله یک دختر جوان به او پاسخ مثبت داد و با هم ازدواج کردند و خداوند به آنها چند بچه داد و کم کم حسادت هوو ( وُسنی) همان زن دوم شروع شد و چشم دیدن مرا نداشت و بعد از چند سال سیدخلیل به رحمت خدا رفت و من از همه چیز بی بهره ماندم و کم کم آواره شدم و آن عزت و شکوه از بین رفت و به ناچار ترک دیار کردم و سپس به هوای اینکه با شما آشنا هستم به مزینان آمدم وقتی دیدم شما با سردی برخورد کردی دلم شکست. از زمادر یدالله پرسیدم چرا آقای محمدی با من سرد برخورد می کند و ناراحت بودم !

پدرم گفت: باور کنید که من تو را نشناختم خیلی شکسته شدی من فکر می کردم زنی دوره گرد و اهل دعا نویسی هستی از همان هایی که اسرار خانه های مردم را به خانه دیگران می برند. سپس رو به مادرم کرد و گفت: این زن راست می گوید و روزگار خوبی داشت.

به هر طریق این زن سرنوشتی اینگونه داشت. انسانها همیشه از بازی روزگار غافلند و نمی دانند چرخ چه بازیهایی دارد. آغا بی بی به خانه ما رفت و آمدش بیشتر شد و به مرور ایام با همه مزینانیها آشناتر شد و زمان می گذشت تا دهه پنجاه رسید و پزشکان هندی وارد ایران شدند و کم کم آق بی بی به درمانگاه راه پیدا کرد از آنجاکه که سیده ی بی آزاری بود و خوش سر و زبان به خدمت دکترنات هندی درآمد و دکتر پس از ازدواج با خانمی هندی فرزندی بنام شانکر داشت که آق بی بی وی را علی صدا می زد و چند سالی علی دست در دست بی بی داشت و خیلی به بی بی خانم وابسته بود.
 شانکر بزرگتر شد تا اینکه مرحوم دکتر سوندرانات از ایران به هندوستان رفت و آق بی بی هم  به مرور زمان آلزایمر(فراموشی)گرفت و بعداز مدتی به رحمت خدا رفت و خانه ای از وی ماند که بنا به وصیت خودش به کمک همسایگان خوبش تبدیل به مسجد شدو این خانه هم اکنون  بسیار آباد و در بهترین نقطه مزینان جایگاه نمازگزاران و راز و نیاز همسایگان می باشد. همان خانه ای که زمانی در فاصله دور از آبادی قرار داشت.

بعداز فوت آق بی بی  و مصادف با سومین روز درگذشت این خانم پسرعموی او که مدتی در مزینان معلم کلاس دینی و قرآن بود (آقای اسدی) و مردم را کاملا می شناخت و بازنشسته بود و در فرومد نیز سکونت داشت برای تعیین تکلیف اموال آق بی بی به مزینان آمد و به حاج آقای معلمی گفت: تکلیف اموال دخترعموی ماچه می شود؟ حاج آقا هم جواب داد:  ایشان خانه اش را وقف مسجد نموده است و جناب اسدی سکوتی کرد و سیگاری کشید و دیگر سخنی نگفت و از مردم نیز تشکر کرد و رفت. اما مردم شریف مزینان مجلس عزای وی را با دعوت از خویشاوندانش به عزت و آبرومندی برگزار کردند و سه روز برایش عزاداری و روز سوم جهت صرف ناهار همه اهالی دعوت شدند.
بعد از مراسم هفتم و چهلم سنگ قبر نامبرده نصب و طبق وصیتش خانه تخریب و تبدیل به مسجد گردید و سپس تابلو بنام مسجد آق بی بی نصب و هم اکنون اقامه نماز و مراسم روضه خوانی و حتی مجلس ختم در آن برگزار می گردد... روح آق بی بی شاد و یادش گرامی باد.بقول سعدی شیراز.
دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۸
خرداد
۰۳

🖌نویسنده و محقق؛ فرزاد رضایی فر مزینانی

✍️شاه عباس در تردیدی عقلایی و منطقی برای لشکرکشی به خراسان و مواجهه با عبدالمومن خان شیبانی ازبک قرار داشت، که بی اعتمادی به امرای دولت و نگرانی از زیاده طلبی و تجاوز ترکان عثمانی با وجود عقد معاهده ای یکطرفه را می توان از مهمترین دلایل این تردید دانست. با این تفاصیل نگرانی شاه از  تخلیه مرکز ایران و عزیمت به شرق کشور غیرمعقول نبود. پیشتر اردوی سپاهیان صفوی چند مرتبه به دلایل گوناگون از هم پاشیده و در نتیجه تصمیمی راسخ بر تقابل نظامی با ازبکان و بازپس گرفتن خراسان معطل مانده، به ورطه سکون و اهمال در غلطیده بود. شاه ایران عملا در مقابل تجاوزات و تعدی و غارت ازبکان تنها به مکاتبه و ارسال نامه به سردار فاتح و مغرور ازبک اکتفا نموده بود.
****
در این کشاکش سرمستی متجاوزان ازبک و ضعف و تردید شاه و دولت ایران، به ناگاه اتفاقی حیرت آور رخ داد که خبر آن، ورق کفه قوا و روحیه را از هر دو سوی منقلب نمود:
"در خلال حال ... جوانداش بهادر اوزبیک که از جانب عبدالمومن خان در مزینان بود گرفته به قتل رسانیده، سر او را به پایه سریر اعلی فرستادند و به عنایت شاهانه و سیورغال و خلاع فاخره سرافراز شدند" (استرآبادی، 1366: 156 ).
تهور و بیباکی اهالی مزینان در شورش بر نیروی ازبکان و تار و مار کردن آنان آنچنان غیرمنتظره بود که بسرعت موجب تحولاتی شگرف در منطقه گردید. "حاکمان ازبک شهرهای نزدیک از ترس اینکه مردم تحت فرمانشان از رفتار مردم مزینان پیروی کنند وحشت کرده، پا به فرار گذاشتند" (اودری بارتون، مقاله).
با وصول خبر شورش و پیروزی مردم مزینان، شاه عباس که تا این زمان نسبت به لشکرکشی و رویارویی با ازبکان در تردید بود، با روحیه ای امیدوار و تفأل نیک عزم عزیمت کرده روی به خراسان نهاد. او پس از بازدید از مناطق آزاد شده جاجرم، سبزوار و اسفراین، بخشی از سپاه خود را برای آزادسازی نیشابور عزیمت داد. حال آنکه حاکم ازبک نیشابور هم با وصول اخبار اتفاقات مزینان و مناطق اطراف و همچنین نزدیک شدن طلایه سپاه صفوی به سرآسیمگی گریخت و نیشابور نیز از متجاوزان پاک گردید.
بنظر می رسید اکنون بخت شاه جوان صفوی و دولت ایران بیدار شده است؛ مناطقی قابل توجه از ایالت خراسان به وسعت تقریبی تمام متصرفات حکومت سربداران بدون توسل به جنگ و تحمل تلفات و هزینه های آن و تنها به یمن بیباکی مردم مزینان بازپس گرفته شده بود. اکنون فصل زمستان رسیده و چشم انداز ادامه پیشروی، به واسعه تعذر علوفه و تدارکات چندان روشن و مطمئن نمی نمود. لذا شاه در مناطق آزاد شده حاکمانی گماشت و به پایتخت مراجعت نمود، این در حالی بود که تمام این تحولات مثبت تنها در خلال زمانی حدود یک ماه صورت پذیرفت. شاه عباس پیش از بازگشت از بذل توجه به مردم مزینان و بخشیدن مالیات آنان به پاس خدمتی که به دولت ایران کرده بودند فراموش نکرد.
اکنون همه امور به گونه ای دیگر پیش می رفت. عبدالمومن خان که با خیالی آسوده به بلخ رفته بود، به ناگاه دریافت که در اندک مدتی قسمت عمده متصرفات وی در خراسان، از مرزهای مازندران و قومس (سمنان) تا یک قدمی مشهد از دست رفته است. اکنون حتی لحن او در نامه نگاری رنگ دیگری به خود گرفته بود؛ نامه اول وی به شاه صفوی، سراپا توهین و تهدید و به زبان ترکی نوشته شده، در آن شاه ایران "عباس میرزا" خطاب گردیده بود؛ حال آنکه اکنون نامه ای سیاستمدارانه به شاه صفوی نوشت که در آن ضمن تمجید از نیاکان و اجداد وی، رقیب متخاصم خود را "برادر" نامیده و او را "شاه عباس" مخاطبه نمود.
****
شرح آنچه بعد از این وقایع و سنوات پس از آن رخ داد و ادامه تقابلات دو دولت صفوی و شیبانی تا بازپس گرفتن کامل خراسان آن روزگار و حتی خوارزم و در نهایت به نوعی به تحت الحمایگی درآمدن دولت و شاهزادگان شیبانی توسط شاه عباس بزرگ، منظور نظر نگارنده این سطور نیست؛ بلکه غرض، تورق صفحاتی از سرگذشت دیار از باستان یادگار مزینان - این قطعه از جغرافیا که در تاریخ خوش نشسته است - و یادآوری گونه ای به نگارنده و سایر مردم این خاک عزیز به نیت ادای دین به زادگاه آباء و اجدادی و نیاکانمان بوده است.
****
منابع:
تاریخ سلطانی، تالیف حسین ابن مرتضی استرآبادی
خلاصه التواریخ، تالیف قاضی احمد حسینی قمی
عالم آرای عباسی، تالیف اسکندربیک منشی ترکمان
روضه الصفویه، تالیف میرزابیک گنابادی

عکس؛ تزئینی... زنبورک چیان مزینان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۶
خرداد
۰۳

 

🖌نویسنده و محقق؛ فرزاد رضایی فر مزینانی

بسی پیشتر از آنکه در دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل تاریخ مشغول گردم و از آنچه در درازنای زمان بر دیار مزینان گذشته است بیشتر بدانم، دلبستگی عجیب و عشق غریب دو پدربزرگ درگذشته ام –شادروانان حاج محمد تقی رضائی فر و حاج محمدعلی مؤیدپور- بر سرزمین آباء و اجدادی همچون میراثی جاودان به من رسیده و با تار و پود جان و روانم در هم آمیخته بود. کتابخانه پدربزرگم مأمن دوران شیرین نونهالی و نوجوانی و دروازه ورود به حیطه ادبیات و تاریخ بود و راهنمایی او در معرفی کتاب ها و بخصوص مطالب مرتبط با تاریخ مزینان نقطه شروعی بر دریافت اینکه آن همه والگی و وابستگی از کجا مایه گرفته است. انگار که مرحوم مویدپور ورق به ورق کتب تاریخی و ادبی و سرگذشت ها و سفرنامه ها را به دنبال ردپای نام مزینان کاویده و اگر در کتابی سترگ حتی سطری از زادگاهش یاد شده، به ذره بین کنجکاوی یافته بود. همه نوشته های قدیم حکایت از آبادی مزینان و اهمیت منطقه ای آن و همچنین رادمردی و تمایز مردمانش نسبت به دیگران و اقران داشت.
 
مثالی آشنا از میان آن نامها برای اهالی امروز مزینان و سرزمین پرافتخار بیهق نام دکتر"قاسم خان غنی" است، که جد پدری ام او را صاحب کرامت می دانست. شرح شورانگیز و عبرت آموز زندگی آن رادمرد بزرگ که به قلم خود آن ادیب و طبیب یگانه نگاشته شده، در جای جایش از وصف مزینان و مردم آن و خاطرات دلنشین ایشان از دیار ما یاد دارد. شاید همان یادمان های خوب جوانی، دلیل تأسیس "شرکت غنی" در مزینان به توسط برادر کوچک وی –شادروان حسین غنی- بوده است.
****
اولین خاطره و فخر ناپیدا از مزینانی بودن، به شنیدن پچ پچ همسایه ها که: "استاد شریعتی مهمان آقای رضایی فر است" برمی گردد. با وجود طفولیت، از این واگویه ها و کنجکاوی همسایگان دانستم این مهمان –که هم سال و بسی شبیه پدربزرگم بود و عصایش بازیچه من شده بود- عجب شخصیت برجسته و محترمی است! روح استاد شاد؛ آن حکیم عالیقدر به پدرم تعلق خاطر و لطف فراوان داشت؛ و این حضور استاد در منزل ما به روزگاری کوتاه پیش از انقلاب و پس از درگذشت دردناک فرزند نابغه اش علی اتفاق افتاد، که نام دکتر همه جا و از همه دهان ها شنیده می شد و تصویر او در هر خانه بر دیوار و در هر تظاهراتی بر سر دست مردمان بود. به همان کودکی دریافتم که من و خانواده ام همچون استاد و دکتر اهل مزینانیم و همین، دلیل پس دادن دیدار پدرم برای عرض تسلیت و سرسلامتی دادن درگذشت دکتر بوده است؛ و دریافتم که آن آبادی کوچک که تا آن زمان برای من تداعی خانه عمه و بازی با پسرعمه ها و رفتن به سر کاریز و بردن گله به صحرا  و آبگوشت هیئت ابوالفضلی و دسته ایام عزاداری تاسوعا و عاشوراست، با همه کوچکی عجب نام و آوازه بزرگی دارد!

بعدها این فخر درونی ادامه یافت و افزون نیز شد؛ شادروان سید علی نقوی زاده-عاشق طبسی- دبیر مبرز ادبیات دبیرستان جباریان مشهد، قرائت روان و بی غلط من از درس حسنک وزیر از تاریخ بیهقی را به سبزواری و مزینانی بودنم نسبت می داد و البته فرمایش وی صحیح هم بود؛ چه، سالها پیش من این کتاب را نزد جد پدری خوانده بودم. در مباحث و مذاکرات سنوات و سالهای بعد در دانشگاه و محیط کار و صحبت های روزمره هم اشاره به مسقط الرأس و مولد آباء و اجدادی از سوی خودم یا دیگران به صورتی ناخودآگاه فضای مذاکرات را به سمتی می برد که نظر من در آن سوی بود. گویی که اهل خرد، در ضمیر خود از هر مزینانی انسانی دانا و شاگرد مکتب استاد شریعتی و فرزندش در تصور داشتند. بتدریج اعتماد به نفس رو به تزاید حاصل از این مشاهدات باعث شده بود که گاهی با طرف مباحثه چنین مخاطبه کنم: "حالا تو بچه تهرونی –یا مشهدی!- می خوای به بچه مزینان درس بدی؟ ".

و گاه اگر شخصی بی اطلاع در جمعی آگاه می پرسید که: "حالا این مزینان شما کجاست؟"، جواب من این بود: "مزینان شهری است بین دو دهکده مشهد و تهران" !
خدا از سر تقصیراتم بگذرد...
****
پایان نامه تحصیل من موضوع در دوره صفویه داشت و خواه ناخواه، مطالعه کمابیش هفتاد منبع تاریخی و ادبی عصر صفوی پیش نیاز نگارش آن بود. شاید در آن اوراق بدنبال نام مزینان در تواریخ صفویه نبودم؛ اما از سر اتفاق، دریافتم که روستای ما نه یاد و اثری در حد یک سطر، که بسیار فراتر از تصور، تاثیری تعیین کننده در تاریخ این مرز و بوم داشته است.

این سطور، مقدمه ایست بر طرح و شرح وقایع تاریخی و موضوعات مرتبط با مزینان و "شاهدان کویر" مزینان.

🔹 رویارویی با ازبکان، بخش اول

✍️محمدخان شیبانی جنگ سالاری ازبک بود که نسبش به جوجی پسر چنگیزخان مغول می رسید. وی در سال 906 قمری شهر سمرقند را از دست جانشینان تیمور گورکانی خارج ساخت. سپس به قهر و جنگ تمام ترکستان و ماوراءالنهر را تصرف نمود و پایه گذار دولت مقتدر شیبانیان شد. با شکست جانشینان سلطان حسین بایقرا و تصرف خراسان توسط این جنگجوی متهور، شیبانیان هم مرز دولت صفوی گشتند.
فرجام کار این حکمران خودبزرگ بین که سلطان اسماعیل صفوی را داروغه خویش خوانده و نامه ای پر از تحکم و تحقیر به او نوشته بود، نبرد با موسس سلسله صفوی به سال 916 در مرو و شکستی بود که تن پر نخوتش را به خاک انداخت و از کاسه سرش جام شراب ساخت.
ازبکان هرگز این شکست را از خاطر دور نکرده، همواره همچون گرگانی که به انتظار دور بودن شبان و سگان گله برای دریدن رمه کمین کرده اند به خاک خراسان چشم داشتند. پس از شاه اسماعیل و مرگ شاه طهماسب که ازبکان در طی 52 سال پادشاهی وی چند بار دیگر طعم شکست را چشیدند، دوره ای از هرج و مرج و آشوب در ایران آغاز شد که تا چند سال پس از آغاز سلطنت شاه عباس کبیر نیز ادامه یافت؛ گرگان ازبک از این هرج و مرج برای دریدن و کشتار و نهب و غارت نهایت بهره را بردند.

****
ازبکان گرچه از نژاد مغولان بودند و خوی تهاجمی و خونریزی آنان را میراث داشتند، اما یک تفاوت قابل توجه، باعث شده بود که قهر و بیرحمی آنان نسبت به ایرانیان حتی فراتر از نیاکانشان باشد: مغولان علیرغم ذات سفاک خود در امر مذهب به گونه ای متساهل بودند که پس از موج کشتارها و ویرانی های اولیه،  پیروان آراء همه مذاهب و ادیان همچون شمنیسم و مسیحیت و اسلام و بودایی را در کنار خود داشتند. اما اکنون پس از سه قرن، شیبانیان که خود را وارث چنگیز می دانستند به سنی مذهبانی حنفی و بسی متعصب مبدل شده بودند؛ لذا با سلاطین دولت صفوی و مردمان شیعه ایران نه تنها پدرکشتگی، که دشمنی عمیقی ناشی از اختلافات مذهبی نیز داشتند.
****
به هنگام جلوس شاه عباس نوجوان بر تخت سلطنت، حدود یک دهه بود که هرات و مشهد و نیشابور و دیگر شهرها و ولایات شرقی خراسان زیر سم ستوران و در معرض تاخت و تاز ازبکان قرار داشت. آنان با مشاهده ضعف سلطان محمد خدابنده، در خراسان دست به حملات پی در پی و تصرف و قتل و غارت و هتک نوامیس شیعیان گشاده، حرم امام رضا علیه السلام را غارت کرده و مردمان بی دفاع مشهدالرضا را که بنظر ایشان کافر و مهدورالدم می بودند از دم تیغ گذراندند و دختران و زنان ایشان را به بردگی بردند.
شاه جوان اما صبور و دوراندیش صفوی، به خوبی متوجه وخامت احوال بود. احوالی که در آن کشمکش های درونی و قدرت طلبی خوانین قزلباش از یکسو و همسویی دولت های سنی مذهب و ترک زبان عثمانی و شیبانی در شرق و غرب که کشور شیعه ایران را در میان دو بازوی قدرتمند خود می فشردند، نشانگر چشم اندازی جز سقوط دولت صفوی و تصرف و تقسیم ایران نبود. وضعیت به گونه ای پیش می رفت که حتی حاکم گیلان سر از اطاعت صفویان پیچیده، اعلام تبعیت و وفاداری به سلطان عثمانی نمود. شاه عباس بناچار در سال 998 قمری تن به معاهده ای شکست گونه با دولت عثمانی داده، قسمت هایی مهم از گرجستان و لرستان و آذربایجان و کردستان را به آنان  واگذار نمود. عبدالمومن خان فرزند عبدالله خان- که در این زمان بر اریکه سلطنت دولت شیبانی تکیه داشت- با توجه به این احوالات و شرایط، تهاجمات خود را به غرب خراسان گسترش داد. جوی خونی در این سلسله حملات جدید جاری گردید که شهرهای سبزوار و اسفراین و مناطق جاجرم و شقان و مزینان هدف آن بودند. جنگجوی پیروز و مسلط شیبانی پس از این تصرفات، در هر کدام از این شهرها و ولایات حکمرانان و سپاهیانی از خود بجای گذاشته، خود با خیالی به ظاهر آسوده از وضعیت دولت ایران به مقر حکمرانی اش در بلخ بازگشت.
شاه عباس شاهد اسف بار بودن اوضاع و وخامت احوال خراسانانیان و بخصوص مردم مشهد و سبزوار که بدلیل تعصب در مذهب شیعه بیشتر هدف قساوت ازبکان قرار گرفته بودند بود؛ لیکن مشکلات داخلی، نافرمانی امرای سپاه و احوال نابسامان خزانه که سالیانی مدید از مالیات خراسان بی بهره مانده بود و پریشانی دولت صفوی خصوصا پس از مصالحه به ظاهر خفت بار با ترکان عثمانی بارها مانع از تشکیل اردویی مقتدر و منسجم برای سرکوب ازبکان و بازپس گیری خراسان می گردید. جوانی شاه نیز بهانه و مزید بر علت خودسری ها بود و در یک مورد هم بیماری ناگهانی و سخت وی سبب عدم انسجام و تنسیق اردوی جنگی شد. از سویی سلطه ازبکان متعصب حنفی مذهب بر مشهد و بارگاه امام هشتم شیعیان بعنوان ام القرای حکومت شیعه و فجایع صورت گرفته توسط آنان که حتی قبر شاه طهماسب نیای شاه جدید را نبش کرده و استخوان های وی را به درآورده بودند، همچون خاری در چشم دولت صفوی بود که از زخم آن دائما خون می چکید. در این احوال آنچه از شاه دیده شد ارسال مراسلاتی به عبدالمومن خان و تهدید به انتقام بود، اما جواب هایی گستاخانه و پرنخوت دریافت کرد. عبدالمومن خان حتی منصب سلطنت شاه صفوی را به رسمیت نشناخته، در جوابش او را "عباس میرزا" مخاطبه نمود. بالطبع این شرایط و احوالات سبب کاهش روحیه سپاهیان و همچنین ناامیدی مردم خراسان از دفع سلطه ازبکان گردیده بود.
در میان تمام این کورسوهای ناامیدی، به نظر می رسید تنها یک اتفاق قریب به معجزه می تواند روحیه خسته و در هم شکسته شاه و دولتیان و مردم ایران را ترمیم نموده، شور جنگاوری و سلحشوری آنان را احیا نماید:

این اتفاق قریب به معجزه، در "مزینان" رخ داد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۱
خرداد
۰۳

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

  روبروی مسجد مزینان چند خانه ی گلی وجود داشت بنام دکان های خیرات وقف بر زوار آقاعلی ابن موسی الرضاعلیه السلام که درگذشته زوار بطور موقت در خیرات اسکان می گرفتند. خیرات مکان نام آشنایی در بین مزینانیها بود. پیرمرد ژنده پوشی در خیرات زندگی می کرد و زنی داشت بنام زهرا فسنقری(پسنقری) که در حقیقت و اصالت اهل حکم آباد بود.

زهرا دختر مردی مالک عمده و ثروتمند و متمول بود به طوری که چندین خدم و حشم داشتند. محمد همسر وی اهل فسنقر بود که برای کارگری به شهر سبزوار عزیمت می کند و جویای کار می شود اما دست قضا و قدر وی را به حکم آباد می کشاند و در خانه آقا و بزرگ حکم آباد مشغول کار می شود. محمد ( ممدفسنقری) جوانی  کارگر، سلامت، امانت دار و خوش سیما بود و بعد از مدتی زهرا دختر ارباب به یک دل نه که به صد دل عاشق او می شود و هر وقت مناسبی که دست می دهد به محمد خداقوت می گوید و گاهی سرزده به سروقت معشوق می رود و پیشنهاد می دهد که اگر به خواستگاری من بیایی با تو ازدواج می کنم. اما محمد می گوید: این غیرممکن است و پدر تو که ارباب من و بزرگتر روستاست با این همه ثروت دخترش را به من بدهد!
کم کم کارگران و ندیم و ندیمه ها از جمله مادر زهرا به این راز پی می برند و همگان آگاه می شوند به طوری که همسر ارباب کارهای گذشته از جمله خوراک دادن گاو و گوسفندان را از محمد می گیرد و برای اینکه محمد دامادشان شود او را به کارهای آبرومندانه تر می گمارد و لباس های بهتر برایش تهیه می کند. لذا بنا به پیشنهاد زهرا خواستگاری صورت می پذیرد و جناب ارباب برآشفته می شود که اگر یک بار دیگر چنین چیزی بشنوم، محمد را از این دیار بیرون می کنم و به وی اخطار می دهد که پاتو به اندازه گلیمت دراز کن، تو خجالت نمی کشی از دختر من خواستگاری می کنی پدرسوخته نمک نشناس!
اما مانند لیلی و مجنون آتش عشق چنان در سینه آن دو شعله ور شده که  زهرا می گوید:من مقداری پول پس انداز دارم بیا باهم فرار کنیم.
 با این تصمیم بعد از اینکه آبها از آسیاب افتاد و ارباب و دیگران به گمان اینکه بین زهرا و محمد رابطه ای وجود ندارد شبانه با اسب ارباب و سفره نان پا به فرار می گذارند. اول سبزوار و سپس در مزینان بزرگ و  پرجمعیت ساکن و دور از چشم خویشاوندان مشغول زندگی می شوند.
اما محمد به مرور ایام معتاد تریاک می شود و کم کم زهرا نیز دچار این بلای خانمان سوز می گردد. غربت و پیری زودرس وی را به کارگری و کلفتی می کشاند و در منزل مرحوم حاج اکبرمحمدی کمک اهل خانه بود و از آنجایی که خانمی چشم و دل سیر و ارباب زاده هم بود هیچکس با وی بدرفتاری نمی کرد و برایشان حرمت قائل بودند و همیشه زهرا هنگام ورود به خانه، حاج اکبر محمدی می گفت: دختر ارباب سلام. و مادرم تنها کسی بود که راز محمد و زهرا را می دانست و با ایشان بسیار مهربان برخورد می کرد.
و اما روزگار این دو دلباخته ی دلخسته را ابتدا به غربت و سپس اعتیاد و در نهایت به تکدی گری کشاند تا روزی که به رحمت ایزدی پیوستند و دست ارباب به ایشان نرسید و در غربت جان به جان آفرین تسلیم کردند.
در حال حاضر برادرزاده های زهرا در آلمان زندگی می کنند و سنگ قبر وی پایین پای قبر حاج حسین شکروی تا چندسال پیش مشهود بود اما یک روز دیدم سنگ بخاطر بی صاحب بودن خورد شده  و قبر خراب است و با خاک صورت آن را مرمت کردم ولی روزگار خاکش را هموار کرد.
حدود سه الی چهارسال پیش از سبزوار به مزینان برگشتم و برادرم رضامحمدی گفت آقایی که ساکن کشور آلمان می باشد دنبال قبری بنام زهرا می گشت که موفق به کشف آن گمشده نشدیم و من افسوس خوردم که ای کاش زودتر رسیده بودم تا شرح عشق این دو عاشق دلداده ی وفادار که در جوانی آوارگی و غربت را به جان خریدند و عاشقانه تا پایان عمر با هم در عزت و ذلت زندگی کردند و محل آن قبر را برایشان آشکار می کردم.
هنوز هم هستند پدران و مادرانی که معنای عشق را نمی فهمند و درک صحیح از عشق ندارند و ادعای فهم دارند و می گویند مابه فلانی ها نمی خوریم؛وصله ناجور است و در آخر ین که اگر دخترم را زنده بگور کنم به پسرفلانی نخواهم داد و یا بالعکس! اینان نمی دانند عشق یک ودیعه ی الهی است. آن دل که عشق ندارد دل نیست بلکه گل است، اگر خودشان عاشق می شدند معنای دلبستگی را بهتر درک می کردند.مانند؛شیرین و فرهاد. ویس ورامین. عذراقریش و محمدابن ابی بکر و لیلی و مجنون.


بهانه ای شد تا یاد کنم از عشاق غریب مزینان شاید درس عبرتی برای آیندگان نیز باشد. افسوس که از محل دفن محمد خبری ندارم لیکن زهرا و قبر وی را می شناسم .بقول شاعر
خاک شد آنکس که برین خاک زیست
خاک چه داند؟ که درین خاک چیست

🖌حسین محمدی مداح ...هشتم مهرماه ۱۴۰۲ ساعت چهار بعد از ظهر.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۸
خرداد
۰۳

💠داروی مشابه

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

زنده یاد حاج حبیب ا... حسینعلی مزینانی در ذهن بسیاری از همشهریان مزینانی نام آشناست.آن مرحوم که فردی شوخ طبع و خوش مشرب ودر عین حال مردم دار و ذاکر و عاشق اهل بیت علیهم السلام بود و ازسویی در تعزیه تاریخی عاشورای مزینان همینطور در تعزیه  بیستم محرم همین دیار و همه ساله به طرز هنرمندانه و قابل توصیفی به ایفای نقش ابن سعد و شمر خوانی می پر داخت ماجرایی را به شرح ذیل و برای دعاگو نقل می کرد.

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که کشور در تهیه و تآمین داروهای مورد نیاز بیماران به خود کفایی نرسیده بود و از سویی در تحریم به سر می‌برد لذا در اغلب اقلام دارویی  وابسته به بیگانگان بودیم و از آنجا که آن روانشاد به شغل میوه فروشی اشتغال داشتند در نتیجه با چند نفر از مدیران وکارکنان چند داروخانه در همسایگی محل کسب وکار خود ارتباطات تنگاتنگ شان زبانزدبود و برهمین مبنا هر شخصی که نیاز به داروهای کمیاب داشت اعم از همشهریان مزینانی و یا دیگر دوستان و رفقایش به ایشان مراجعه می کردند.
وقتی نسخه یا دست نوشته پزشک مربوطه را به مسوولین داروخانه ارائه می داد از پنج شش قلم دارو ابراز می کردند: دو یا سه قلم از داروها موجود بوده و مابقی مشابهش را داریم.
حاج حبیب هم  داروها را می گرفت و ضمن تشکر وجهش را تقدیم می کرد.
تا اینکه درآستانه شب یلدا؛ همسر  مدیر یکی از داروخانه ها یادداشتی شامل چند قلم  میوه به دکتر می دهد و دکتر هم  متقابلاً یادداشت مربوطه را در اختیار حاج حبیب می گذارد تا نسبت به تهیه آنها اقدام کند.
حاج حبیب هم از پنج شش قلم میوه درخواستی؛ به جای خرمالو..‌‌... گوجه فرنگی! به جای نارنگی... نارنج ! به جای پرتقال....گریپ فروت ! تهیه ودر کارتن دربسته به صورت  شکیل می گذارد و نهایتاًتحویل دکتر می دهد.
روز بعد؛ دکتر در حالت ناراحتی به حاج حبیب مراجعه می کند واظهار می دارد:
جناب ابن سعد !
حاج حبیب :جان ابن سعد
دکتر: یادت باشد که آبروی مارا جلو همه بردی ؟!
حاج حبیب :مگه چه شده و چه اتفاقی افتاده ؟!
دکتر: چی شده؟!
به جای پرتقال.... گریپ فروت  ... به جای ....خرمالو ...گوجه فرنگی.... به جای نارنگی... نارنج تحویل ما می دهی آن وقت می فرمایید چی شده؟!!!
حاج حبیب: ببینم جناب دکتر ؛ هر بار که به داروخانه مراجعه می کردم می فرمودید : چند قلم مشابه داریم و بنده هم خم به ابرو نمی اوردم و ضمن تشکر می رفتم پی کارم....
 ما برای اولین وآخرین مرتبه، میوه هایی را که خواسته اید  مشابهش را آنهم در دو یا سه قلم تقدیم تان داشته ایم آنوقت بدهکاریم و به جای تشکر ما را استیضاح هم می فرمایید؟جل الخالق!!
عمل مقابله به مثل و شنیدن این گونه فرمایشات و اظهارات آن هم ازجنابعالی فی الواقع تعجبی است وقباحت دارد و جای گلایه هم ندارد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۸
خرداد
۰۳

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️تا آنجا که بنده بیاد دارم مرحوم آقاغلامرضاصدیقی که انسانی راستگو و صدیق بود در نقش امام سجاد(ع)روز اربعین حسینی ایفای نقش می کرد. وی  اشعار را بسیار حزن انگیز ادا می کرد صدایی دلنشین داشت و در هنگام خواندن آنچنان خودش تحت تاثیر قرار می گرفت که همه ناظران تعزیه بجای اینکه بر تعزیه گریه کنند بحال امام خوان گریه می کردند. وقتی لباس تعزیه می پوشید بدون هرگونه زرق و برقی با جامه ی سیاه و زنجیری نسبتا سنگین که دارای حلقه های درشت که در کوره های دستی ساخته شده بود و  به زبان محاوره ای مردم مزینان و منطقه به آن زنجیر ماله می گفتند.
زنجیرها خود گویای سنگینی آن بود و نیازی به وزن کردن نداشت که به دور گردن و شانه های امام خوان بسته می شد. این مجلس در مکان فعلی شرکت تعاون روستایی روبروی منزل حاج محمدعلی کربلایی رضا و مرحوم عباسعلی ذبیح اله برگزار می شد.
تا  پیش از دهه چهل نقش یزید توسط مرحومین رحمت اله محمدی؛  شیخ حسین ناطقی؛ حاج حبیب اله رفیعی ؛ کربلایی ابراهیم ولیعهد و سپس اینجانب حسین محمدی و محمدرحمت اله محمدی و گاهی نیز حسن زارعی اجرا می شد.
سوزی که در صدای مرحوم صدیقی بود شنونده را بسیار تحت تاثیر قرار می داد. سرهایی که نمی دانم از چه جنس بود و بعدها مفقود گردید بر فراز نیزه ها بود و صحنه های شام را در ذهن انسان تداعی می نمود.علم چوبی که نشانه و مظهر علمداری حضرت ابوالفضل(ع) بود صحنه غم انگیزی را ترسیم می کرد وای که چه دردآور بود در آن هنگام که گوشواره های قدیمی تخته  از جنس طلا توسط یزید به اهلبیت و مردم نمایان می گردید. تجسم واقعه جانسوز کربلا و بعد از آن اسارت اهلبیت(ع).
یزید بالای منبر می نشست و امام سجاد و اهلبیت روی زمین. آوردن اُسرابه مجلس یزیدهر انسان سنگین دل را به گریه می آورد. یزید بعد از دلجویی اهلبیت رسول خدا فردی بنام بشیرابن جزلم را همراه امام سجاد بعنوان راه بلد می فرستاد و از بالای مزینان یعنی شهر شام به سمت پایین مزینان به نیت برگشت به وطن یعنی مدینه کاروان را همراهی  می کرد وقتی که به جلو کوچه سرهنگ می رسیدند بشیر به امام سجاد خطاب می کرد آقا جان:

رسیده ایم به مکانی که ره شود به دو تا
یکی به سمت مدینه دگر به کرببلا.

بلاتشبیه امام سجاد جناب صدیقی به حضرت زینب ارجاع می داد که مرحوم حاج حسن ناطقی در غیاب مرحوم جعفری و بعد از ایشان حاج حسین مرادعلی تلمان ایفای نقش می کرد و به تقاضای علیامخدره زینب کبری راه کربلا را پیش می گرفتند تا اهلبیت داغدیده بتوانند شهیدان کربلا را زیارت کنند شاید باعث تسلای داغدیدگان گردد. لذا به سمت هیئت ابوالفضلی با خواندن اشعار زیر ادامه مسیر می دادند:

زچیست ای عمه والا مقام،

بوی پدر می رسدم برمشام،

عمه مگر گمشده پیداشده

دسته دوم:

صدای یک بلبلی آید بگوش

که دارد از غصه فغان و خروش

عمه مگرگمشده پیداشده.

در صحن حیاط هیئت ابوالفضلی که وسیع هم بود چندین قبر مصنوعی ساخته می شدکه با پارچه های سبز و سیاه صورت قبر را مزین می کردند. مرحوم سیدنوراله و گاهی مرحوم کربلایی عبداله محمدی در نقش جابربن عبداله انصاری ظاهر می شدند. بقول اهل منبر مصیبت کی و کجا اوج می گرفت همان وقتی که وارد هیئت می شدند باور کنید کوچک و بزرگ بر احوال اهلبیت و قبور مصنوعی فریاد می زدند و بعضی نیز غش می کردند وامصیبتا؛چه ماتمی بپا می شد چنان خودشان را به روی قبور پرت می کردند گویی کربلا و قبور شهیدان است.
بعد از پایان شبیه خوانی نیز روضه در همان هیئت با چایی و سیگار اُشنو و چپق برای رفع خستگی برگزار می شد و سپس حاج آقای شریعتی بزرگ روی منبر به شرح واقعات کربلا می پرداخت. بعد از انقلاب اسلامی بخشی از تعزیه بجای هیئت ابوالفضلی در کنار مزار شهیدان برگزار می گردد که این نیز صفای دیگری دارد.
اما بعدها نقش امام سجاد(ع) به حاج غلامرضا حاجی واگذار شد. و امّامخالف خوانان مجلس پیش از آقایان شمشیری، رحمت اله محمدی و مرحوم طالبی که آقایان شمشیری به ترتیب محمد شمشیری بزرگ عبداله و علی و نیز محمد عبداله و رضا و محمد شمشیری  ایفای نقش نموده اند.
یک روز شخصاً از مرحوم صدیقی پرسیدم شما که آنقدر جانسوز می خواندید چرا ادامه ندادید؟ دیدم شروع کرد گریه کردن و بعد زیر گلویش رانشانم داد که اینجا محل بریدگی در مجلس تعزیه می باشد آنچنان با سوز می خواندم که مرحوم محمد شمشیری تحت تاثیر قرار می گیرد و عنان از کف داده که خنجر باعث خراشیدگی حنجره ام شد و یک لحظه با فریاد بنده بخود آمد که خدا رحم کرد و ادامه داد هنگامی که نسخه می خوانم چنان غرق در نسخه می شوم و صحنه ها را مجسم می کنم که قادر نیستم در حضور مستمع جلوی گریه ام را بگیرم . این سوز در مناجات سحر او هنگام اذان بسیار مشهود و قابل درک بود
ارادتمند حسین محمدی مداح.
۱۴/شهریور۱۴۰۲

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۶
ارديبهشت
۰۳

🖌نویسنده و محقق؛علی نورآبادی

چرا ما نتوانستیم کویر مزینان را مانند کویر مرنجاب به یک پایگاه اصلی و برند ملی در زمینه کویر نوردی تبدیل کنیم؟ این در حالی است که به نظر می رسد کویر مزینان و به طور کل کویرهای غرب خراسان رضوی از چند جهت بر کویر مرنجاب مزیت دارند.

کویر مرنجاب تنها از لحاظ کویر نوردی، نجوم و رصد ستارگان برای گردشگران جذابیت دارد اما کویرهای غرب خراسان رضوی و مزینان نه تنها این دو مورد بلکه چند مزیت ویژه دیگر هم دارند.

1- موقعیت ویژه کویر مزینان که در نزدیکی جاده تهران - مشهد، راه آهن سراسری و در آینده آزاد راه حرم تا حرم قرار دارد. تعداد مسافری که از این مسیرها می گذرد بسیار بسیار بیشتر از مسیر مرنجاب است. چرا نباید مسافرانی که از این مسیر می گذرند سر راه از کویر مزینان هم بازدید کنند؟ برای همین موقعیت کویر مزینان بسیار مناسب تر از کویر مرنجاب است.

2- خانه دکتر شریعتی . هر کس که "کویر" دکتر شریعتی را خوانده است باید آن را در مزینان ببیند و در کاریزهای این منطقه احساسش کند. علاقه مندان دکتر باید "هبوط" را در "کویر" بی انتها و تنهای مزینان تجربه کند. زمزمه کردن جملات "کویر" با پای برهنه بر روی ماسه های بی انتهای کویر مزینان لذتی دارد که تکرار آن در اتاق ندارد. این ماییم که باید لذت قدم زدن در شب مهتابی و پر ستاره کویر را به "کویر" خوانده ها بچشانیم. چند سال پیش که خانه موزه دکتر شریعتی با همت شهرداری تهران در خیابان جمالزاده راه اندازی شد، خیلی افسوس خوردیم که چرا چنین خانه ای در زادگاهش نباید باشد. همه کتاب ها، اسناد و لوازم شخصی دکتر را به آن خانه موزه بردند.... چقدر جای چنین موزه ای در مزینان خالی است. در طول سال 20 میلیون مسافری از جاده تهران - مشهد عبور می کنند و تابلوی از عکس دکتر شریعتی می بینند؛ تصور کنید از این 20 میلیون نفر تنها اگر علاقه مندان دکتر شریعتی از این خانه بازدید کنند چه اتفاقی نه تنها در مزینان که در کل منطقه می افتد؟

وجود خانه دکتر، مزیت ویژه ای برای کویر مزینان است که می تواند انبوهی از گردشگران را جذب کند. چرا از این ظرفیت و فرصت استفاده نکنیم؟

3- قلعه سربداران . وجود قلعه و خاستگاه سربداران در باشتین مزیت دیگری برای کویر غرب خراسان است که کویر مرنجاب آن را ندارد...

4- نجوم و رصد ستارگان. کویر مزینان با شرایط ویژه کویری می تواند به یکی از پایگاه های نجوم در کشور تبدیل شود. از این ظرفیت می توان دو منظوره استفاده کرد هم برای گردشگری و جذب گردشگرانی که به کویر مزینان می آیند و هم برای کارهای علمی و دانشگاهی در عرصه فیزیک و نجوم. کویر مزینان همچنین می تواند پایگاه پژوهشی در زمینه کویر باشد. حتی می توان نخستین اردوگاه دانش آموزی و دانشجویی کویر را در مزینان و در اطراف سبزوار اما با رویکرد کویرنوردی راه اندازی کرد.

اداره آموزش و پرورش و دانشگاه های سبزوار باید با همکاری همدیگر به فکر احداث این اردوگاه باشند.(چند سال پیش مدیریت دانشگاه حکیم سبزواری داوطلب راه اندازی اردوگاه دانشجویی و دانش آموزی کویر در کاروانسرای مزینان از طریق وزارت علوم بود اما متاسفانه با تغییر مدیریت دانشگاه این مسئله و طرح هم فراموش شد. )

5- کشاورزی و دامداری. کویر مزینان در منطقه ای واقع شده است که خوشبختانه کشاورزی و دامداری پر رونقی نیز دارد. از ظرفیت ها و جذابیت های کشاورزی هم می توان برای گردشگری استفاده کرد.

مثلا بازدید از مزارع بسیار زیبای فلفل، کنجد، آفتابگردان و غیره در روستاهای اطراف برای گردشگران بسیار دیدنی خواهد بود. همچنین عرضه و فروش محصولات کشاورزی و دامی برای گردشگران هم جذاب است و هم موجب رونق و پیشرفت این منطقه خواهد شد. در این صورت دیگر نیاز نیست جوانان مزینانی یا روستاهای اطراف برای کارگری در تهران و مشهد آواره شوند.

6- نزدیکی به روستاهای ییلاقی. مزیت ویژه دیگر کویر مزینان نزدیکی به روستاها و مناطق ییلاقی و خوش آب و هواست. چند کیلومتر آن طرف تر از کویر مزینان، روستاهای ییلاقی و با آب و هوایی کاملا متفاوت وجود دارد و این بسیار جذاب است. به طوری که گردشگران می توانند روز را در این روستاهای ییلاقی بگذرانند و شب را مهمان کویر باشند.
7- دسترسی های آسان کویر مزینان از جهت های مختلف دسترسی های راحت و آسانی برای گردشگران دارد. کویر مزینان به شهر، جاده،‌ راه آهن و فرودگاه نزدیک است.

🔹منبع؛مجله اینترنتی اسرارنامه

  • علی مزینانی
۱۶
ارديبهشت
۰۳

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️"آش" در رژیم غذایی ملت‌های مختلف، جایگاه ویژه‌ای دارد. گوناگونی آش‌ها در میان خوراک‌های جوامع، بیان‌گر جایگاه آن است. بیش از سی‌ گونه آش، در ایران درست می‌شود که نام برخی از آنها مانند آشِ رشته در سراسر کشور شناخته شده، نام برخی دیگر مانند شله‌مشهدی یا آش دوغ اردبیل، با منطقه‌ی خاصی پیوند خورده و نام برخی دیگر مانند آش بی‌بی سه‌شنبه یا آش عباسعلی، شاید کمتر شناخته شده باشد.
جدای از تنوع و گوناگونی، همین‌که در فرهنگ ایرانی، قلب تپنده‌ی هر خانه و شُش دمنده‌ی زندگی به هر منزلی را "آشپزخانه" نام نهاده و از نام‌های عامی مانند مطبخ که در زبان عربی استفاده می‌شود یا مثلا "پُخت‌وپَزخانه" استفاده نشده، نشان می‌دهد آش در میان تمام خوراک‌های ایرانی توانسته، جای و جایگاهی ویژه در نظام فکری معماران و معماری ایرانی داشته باشد.
این نکته را هم باید به اهمیت جایگاه "آش" در نظام فرهنگی ایران افزود که به کسی که به پخت و پز، تسلطی دارد "آشپز" می‌گویند شاید از این جهت که پختِ آش و هماهنگ‌کردن مراحل پخت مواد مختلف آن مانند حبوبات و سبزیجات و گاهی گوشت یا آرد و فراورده‌های آن، با توجه به تفاوت زمان مورد نیاز برای هر کدام، نسبت به خوراک‌های دیگر، مهارت بیشتری نیاز دارد.
این خصوصیات است که آش را نمود و نمایشی از فرهنگ پارسی کرده و واژه‌ی آش، در ضرب‌المثل‌های فارسی، نسبتا پرکاربرد شده است از جمله می‌گویند:
- صنار بده آش، به همین خیال باش.
- آش کشک خالته، بخوری پاته، نخوری پاته.
- نخود هر آش شدن.
- همان آش و همان کاسه.
و ....
یکی از گونه‌های آش محلی که در مزینان و منطقه‌ی بیهق، بیشتر مصرف می‌شود، آش علفی است که با نام‌های "جوشواره" و "متکایی" هم شناخته می‌شود. این آش و مواد تشکیل‌دهنده‌ی آن که سه‌بخش اصلی سبزیجات(با محوریت اَجار)، ادویه‌جات(با محوریت زیره) و غلات(به‌شمل آرد گندم) دارد با زمینه‌های مختلف فرهنگی در مزینان پیوند خورده است.

✍️یکی از نمودهای فرهنگی آش علفی، پیوند آن با فرهنگ جمع‌گرایی و گروه‌گرایی است. در سطح خوراکی‌ها، شاید تنها خوراکی که با آش علفی به فرهنگ جمع‌گرایی نزدیک است آبگوشت می‌باشد که البته تنها مصرف آن، به‌صورت دورهمی و جمعی، ترجیح دارد اما آش علفی به‌ویژه در گذشته، از آماده‌سازی تا مصرف، در چارچوب این فرهنگ قرار داشت. برای تهیه‌ی آش، بانوان و گاهی کودکان، در قالب دسته‌های چندنفره، گفتگوکنان، از روستا خارج و غالبا به سمت صحراهای علیا و سفلای مزینان روانه می‌شوند و در یک چندراهی غیررسمی، هر کدام مسیر خاص خود را در پیش گرفته، پس از مدتی، در یک زمان طبیعی و ذهنی، مجددا به هم می‌پیوندند و با یک ارزیابی از نتیجه‌ی زحمات و جستجوی سبزیجات، در صورت نیاز، دوباره از هم فاصله گرفته و کار چیدن سبزیجات مورد نیاز را با تغییر مکان، دنبال می‌کنند. این جدایی و جمع‌شدن، چند نوبت تکرار می‌شود تا به اندازه‌ی نیاز، سبزیجات لازم را تهیه کنند و سپس، جمعی و گروهی به منزل بر می‌گردند. پاک‌کردن سبزیجات و گاهی آماده‌سازی خمیر آش نیز گروهی انجام می‌شود. پرکردن خمیر که کاری ظریف و گاهی حوصله‌بر است بیش از دیگر  بخش‌ها، نیازمند همیاری و کار گروهی است بخصوص اگر قرار باشد تعداد خورندگان، بیش از خانه و خانواده و به‌قول مزینانی‌ها، شامل "دروهمسایه" باشد.

مرحله‌ی پخت هم معمولا فرآیندی جمعی و مشورتی دارد و بجز کدبانوی آشپز، فرد یا افراد دیگری برای آزمودن مزّه بخصوص نمک و زمان خاموش‌کردن اجاق به‌خدمت گرفته می‌شوند. اوج این همراهی و کار جمعی، به گاهِ خوردن آش است که البته بین بانوان، بیشتر خود را نشان می‌دهد و معمولا به‌رسم و رسوم بی‌ریای گذشته و با همان سادگی و بی‌آلایشی، دور یک ظرف(گاهی در حد یک مجمعه) جمع شده و بظاهر، غذایی را دورهم مصرف می‌کنند اما در واقع، همبستگی و همدلی و هم‌رایی خود را تحکیم می‌کنند.

حفظ و تقویت این فرهنگ برای محیط روستا که در گذشته و پیش از رواج ماشین‌های کشاورزی، به کار جمعی و گروهی وابسته بود بسیار ضروری و کارگشا بود و در واقع، آش علفی، زمینه را برای بازتولید و تقویت این فرهنگ فراهم می‌کرد و البته هنوز هم چنین کارکردی را دارد.

✍️جنبه‌ی فرهنگی دیگر آش علفی در مزینان، پیوند آن با رسم‌ها و آیین‌هاست. یکی از آیین‌هایی که با پخت آش علفی همراه است "آیین علفه" می‌باشد. این آیین، به تفاوت مناطق مختلف، از دوسه‌روزی پیش از نوروز، آغاز و تا یکی‌دو روز پس از نوروز ادامه می‌یابد یا در یکی از روزهای این بازه زمانی برگزار می‌شود.
آیین دیگر هم‌پیوند با آش علفی، که شاید رسمیت کمتری دارد "از عزادرآوردن" است. برابر این رسم، بعضا همسایگان، خانواده‌ای که مصیبت دیده را با تدارک آش علفی و پیشکش ظرفی از آش به ایشان، از غم و اندوه عزا دور می‌کنند.
این پیوندها نشان می‌هد آش علفی از نگاه یک مزینانی، خوراکی مناسب مجالس شادی است؛ شاید به همان‌گونه که مثلا حلوا با مجالس غم و عزا و شله‌زرد با محافل و آیین‌های مذهبی پیوند خورده است.

اما عمیق‌ترین پیوند فرهنگی این آش را باید در سبک زندگی حکمت‌بنیانِ گذشتگانِ و پیشینیان ما جستجو کرد. تناسب رژیم غذایی با نوع کار و فعالیت و البته شرایط محیطی و جغرافیایی آنان در خوراک‌های مختلف از جمله آش علفی، قابل تامل است: "اَجار"  که در سبزیجات مورد نیاز برای پخت آش علفی محوریت دارد یک‌نوع سبزی محلی از "سیرتباران" است و حتما خواصی همانند سیر دارد. یکی از خواص اصلی سیرتبارها، "تقویت سیستم ایمنی بدن" است. رویش این سبزی، عمدتاً هم‌زمان با فصول سرد پاییز و زمستان و روزهای آغازین بهار است. در این بازه زمانی به دلیل سرما و دلایل دیگر، بدن بیشتر در معرض آسیب‌های میکربی و ویروسی خصوصا سرماخوردگی است و چون فعالیت بدنی که عاملی در تقویت بدن است در محیط روستایی به دلیل کاهش حجم کار کشاورزی، کاهش یافته؛ توان آفتاب تابان هم که پاک‌کننده‌ی طبیعی محیط از خباثت و کثافت است کم‌فروغ می‌شود ایمن‌سازی بدن با سازوکار دیگری باید انجام شود. پیشینیان ما این مهم را با بهینه‌سازی رژیم غذایی خود از جمله افزایش سهم سیرتباران به انجام می‌رساندند و اَجار را به صورت آش علفی یا به عنوان خورشت پلو یا در دهه‌‌های اخیر، بورانی، استفاده می‌کردند. کسانی هم که "اهل تیزی و تندی" بودند با سِرو آش علفی همراه فلفل قرمز پودرشده یا کوبیده‌شده در هاون، به‌اصطلاح امروز، دوپینگ می‌کردند و "با اینا زمستونو سر می‌کردند".

حبوبات و لبنیات و ادویه‌جاتی هم که برای آش علفی، استفاده می‌شود بی‌حکمت و بی‌کارکرد نیست و اینها با هم، آش علفی را غذای کاملی می‌کند که می‌تواند سلامتی را با شادی و طول عمر و لذت زندگی همراه کند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۲

 

💠ماجرای اکبر و دکترشریعتی

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ آقای حاج اکبر مزینانی حسینعلی را که اکنون هفتادساله و بازنشسته ایران خودرو  است اکثر مزینانی ها می شناسند.
 فردی است دوست داشتنی و نسبت به سواد و معلوماتش علاقه مند به امور فرهنگی و نیز غرور و تعصب خاصی به زادگاهش «مزینان »مثل همه ی مزینانی های فهیم و فرهنگ دوست دیگر دارد.

حاج اکبر تعریف می کرد:
 در سال های ۵۱ و ۵۳ هجری شمسی سرباز وظیفه بودم که پس از طی دوره  آموزشی محل خدمتم  لشکر ۷۷ پیروز خراسان و درمشهد تعیین شد.

 پس از معرفی به آن لشکر جمعی یگان پاسدار شدم که البته در هر بار محل و محدوده پاسداری ام بالطبع تغییر می کرد. حدود یک ماه از ورودم به لشکر نگذشته بود که محل نگهبانی ام نزدیک بازداشتگاهی بود که چند نفر افراد مختلف از جمله مبارزین و سیاسیون موقتاً در آنجا بازداشت بودند و البته هیچکدام از آنان را نمی شناختم.

برخی اوقات بازداشت شدگان را به منظور هواخوری به فضای باز و  آزاد لشکر می آوردند تا تجدید روحیه کنند و به تعبیری نفسی چاق کنند.

از آنجا که روی اتیکت  لباسم مانند هر سرباز دیگری نوشته شده بود «سرباز وظیفه اکبر مزینانی» ناگهان فردی از جمع بازداشت شدگان به طرفم آمد و زوم کرد روی نوشته ی لباسم و با خواندن نام‌ و نام خانوادگی ام سوال کرد: مزینانی هستی ؟ ....گفتم: بله با اجازه ی شما..... گفت: پسر کی هستی ؟.... گفتم :پسرِ حسینعلی .... او مرا نشناخت !... حتی از طریق نام پدر! از من پرسید شما شیخ محمود را می شناسی ؟ ...گفتم: بله...کاملاً و روحانی مزینان است... گفت: من پسرعموی شیخ محمودم....
پرسیدم: اسمت چیست ؟
پاسخ داد: دکتر علی شریعتی را می شناسی؟.... گفتم : نه ! (چون حتی رژیم از اشتهار نام دکتر وحشت داشت! و بی سبب نیست که دکتر می گوید: آنان از هیچ چیز تو نمی ترسند آنها فقط از فکر تو می ترسند! آنها فقط از فهم تو می ترسند... از تن وجسم وپول تو هرچقدرهم که قوی و پول دارباشی نمی ترسند.....)

دکتر ادامه داد:  بعداً مرا خواهی شناخت! از ایشان پرسیدم: شما اهل کجایی ؟ گفت: مزینان! گفتم نه بابا! گفت: حقیقتاً ....رفتی مزینان سلام مرا به شیخ محمود و دیگر مزینانی ها برسان.

قدری فکر کردم و به دکتر گفتم: شما هم اینجا باز داشتید؟ گفت: فعلاً مهمان شما هستم! پرسیدم :به چه جرمی ؟ پاسخ داد : افکارم وعقایدم سبب رقص زبان و قلمم می شوند...

 اکبر می گفت منظوردکتر رانفهمیدم چون در آن تاریخ وقبل از انقلاب با این جملات ‌وکلمات آشنایی نداشتم!!
به دکتر گفتم: حالا که همشهری از آب درآمدیم بیا یک کاری کن.... بیا و از فرصت استفاده کن و در وقت مناسب تو را با نقشه و مهارت خاصی شبانه از بازداشت فراری دهم ! قدری فکر کرد و گفت: نیازی نیست ...ممنونم...پرسیدم: چرا؟ .....گفت: اولاً به محض فرار طولی نخواهد کشید درهرنقطه ای روی کره زمین و هرجا که باشم مجدداً مرا دستگیر می کنند! و بازم سرنوشتم همین آش است و همین کاسه و به احتمال قوی بدتر! ثانیاً برای شما درد سر و زحمت و عواقب بسیار بدی خواهدداشت.
گفتم: فدای سرت ...برام مهم نیست ...حاضرم همه ی مخاطرات را با جان‌ و دل بپذیرم !
حتی پیشنهاد دادم : چنانچه موافق باشی با هم فرار می کنیم ! خلاصه از من اصرار به فرار از دکتر سماجت و پافشاری بر ماندن!

در پایان گفت وگو دکتر با لبخند گفت: احساسی برخورد مکن و قدری فکر داشته باش...
 گفتم: مرا باکی نیست و ناراحت من مباش ! دکترگفت: آن وقت هردو نفر ما را دستگیر می کنند و نتیجه ای جز مصیبت وگرفتاری بیشتری نداریم..

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۶
دی
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️اولین کسی که در مزینان با علم گیاه شناسی و داروهای گیاهی مردم را مداوا می کرد مرحوم سیدابراهیم دکتر که آوازه اش در عصر خویش چنان پیچیده بود که خیلی از پزشکان آن زمان بر وی حسد می ورزیدند و دردمندان بسیاری را بدون منت مداوا می کرد.

 وی یک انسان سیاستمدار تبعیدی بود و همین امر باعث شده بود با توجه به اینکه تحصیلات دانشگاهی داشته اما دست قضا و قدر ایشان را به مزینان بیاورد تا مردم بلوک مزینان از دستان شفا بخشش درمان شوند.

سیدابراهیم از هر گیاهی به ویژه درختان بید برای طبابت بهره می برد و بیشتر اوقات خویش را در کوهستان ها می گذرانید تا با جمع آوری زیره سیاه، گزنه و ریشه گیاهی بنام تِنگست درد مفاصل را شفا دهد از دانه های بِه و فلفل سیاه پودر شده و امثالهم برای درمان تنگی نفس که هنوز هم مورد استفاده مردم می باشد به نحو احسن استفاده می نمود.

وی موقوفه ای بنام کلاته ملا بین فرومد و قلعه نو در منطقه گُدار سراوی  دارد که ماحصل زندگی نامبرده می باشد و هیچ فرزندی هم ندارد و مزارش در جوار حرم سلطان سیدعلی اکبر علیه السلام علی آباد است.

بعد از ایشان مرحوم کربلایی صادق صدیقی که جوانی خویش را در مشهد گذرانده بود و آمپول زن هم بود در مزینان بنام آقای دکتر مشهور بود مرحوم صدیقی فردی تمیزکار شیک پوش و بسیار خوش کلام و مودب بود اغلب کت و شلوار سرمه ای و پیراهن سفید و کلاه شاپو یا به اصطلاح رایچ کلاه دوره دار داشت. ابتدا در مشهد زندگی می کرد و آنچنان نزد طبیبان حاذق کسب مهارت کرده بود که به منزله یک پزشک تحصیل کرده می نمود.  جالب است بدانید ایشان اصلا سواد نداشت و این راز زندگی وی بود که فقط خانواده اش اطلاع داشتند. و اما ثمره زندگی ایشان در علم پزشکی خانم دکتر ربابه مزینانی می باشدکه از پزشکان خوب و بنام ایران هستند.

بعداز ایشان مرحوم آقا میرزامحمدضیایی  مردی خوش اخلاق و با صفا نیز با همان روش و سواد ابتدایی مردم را طبابت می کرد که در حال حاضر دو برادر ارجمندضیایی پزشکان خوب سبزوار می باشند. دو  مامای بسیار زبردست و راز نگهدار در عصر خویش مرحومه کربلایی لیلا و دیگری خاله ربابه بودند که مردم نیز از این دو بانوی بزرگوار رضایت بسیار داشتند.

با احداث اولین مرکز درمانی بنام بهداری مزینان در بلوک مزینان بزرگ زنده یادان دکتر نیک بین دکتر مشرف رضوی،  دکتر سیدعلی اکبر برهانی، دکترحسن نژاد، دکترعربشاهی،  دکتر اصغری و آخرین پزشک دوره پهلوی در مزینان دکتر نات  بودند.روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۰۲

 

💠ماجرای مرد دانشمند و خشت زن...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ افرادی که از نزدیک با زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی حشر و نشر و نشست وبر خاست داشته اند متفقاً نقل قول کرده اند یکی از صفات بارزش ساده زیستی و افتادگی و حلم وبردباری او بود واین ویژگی ممتاز  تنها در دکتر خلاصه نمی شد و ‌پدر ایشان مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی نیز از همین آراستگی اخلاقی بر خوردار بوده اند .
از سوی دیگر بارها دکتر شریعتی در آثار و دست نوشته ها و یادداشت هایش تأکید داشته که اولین وآخرین مربی و معلمم پدرم بود و از محضر ایشان درس های زیاد مبانی اخلاقی و اعتقادی  آموختم که بیشتر این آموزه ها بیش از آنکه جنبه ی نظری و تئوری داشته باشد وجه کاربردی و راهگشایی آن محسوس تر و نمایان تر بود.

◀️ دودمان محترم خزاعی ها از جمله «حاج رضا خزاعی مزینانی »رحمت ا... علیه مشهور به حاج خان یکی از چهره ها و پیشکسوتانی است که منشاء وعامل خدمات ارزنده برای مردم واهالی ولایتمدار و خداجوی مزینان در گذر تاریخ بویژه در امور مذهبی و دینی بوده اند که بر خورداری از علم و بهره مندی از حُسن اخلاق و متمتع از سطح آگاهی و مستفید از مراتب فرهنگی واجتماعی آنان تکمیل کننده ی ارادتمندی آنان به ساحت مقدس ائمه ی طاهرین صلوات ا... علیهم اجمعین می باشد

از آنجا که  شادروان حاج خان قرابت و خویشاوندی با خانواده شریعتی داشت و همین موضوع  ایجاب می کرد تا عامل ارتباطات و رفت وآمد خانوادگی و نیز اُنس و الفت بین شان برقرار باشد وی حکایتی را به شرح ذیل روایت کرده است.

دریکی از نشست هایی که با مرحوم دکتر به اتفاق چند نفر در منزل شخصی ام درتهران خیابان اقبال لاهوری داشتم تصادفاً بین من و دکتر شریعتی در ارتباط به رفتن شان به کشور فرانسه برای ادامه ی تحصیل گفت وگویی پیش آمد.
 دکتر می گفت:  به هنگام سفر به فرانسه پدرم  محمد تقی شریعتی فرمودند:
 حالا که به خواست خدا قصد مسافرت خارج از کشور داری آنچه را که می خواهم به طور مشروح ومبسوط برایت بازگو‌کنم ترجیح می دهم تا به صورت مختصر و در سه بند کوتاه یاد آوری کنم.... فراموش نکنی که :
اولاً : مسلمان و شیعه هستی
ثانیاً: ایرانی هستی ومتعهد به آداب واصول خاص آنهم با فرهنگ غنی تمدن ومدنیت و انسانیت
ثالثاً : درهر شرایطی حلم وبردباری وتواضع مکمل و پیش نیاز علم است و مبادا دامنت به غرور وتکبر و خودبینی و تفاخر وخودخواهی واز این قبیل آلوده شود.

دکتر در ادامه ی صحبت به مقوله حلم و بردباری به داستان جالبی به نقل از پدرش از روبرو شدن یک ‌شخص دانشمند با فرد خشت زن اما برخوردار از تجربیات گرانبها به شرح زیر اشاره می کرد.

....مرد دانشمندی با خانواده اش خداحافظی کرد و به آنان گفت که برای کسب علم و تحصیل به مسافرت می‌روم و چنانچه مدّت مسافرتم طول کشید ناراحت نباشید.
 سپس از خانه خارج شد و راه سفر را در پیش گرفت تا این که وارد دروازه شهری شد و مردی را دید که مشغول خشت زنی است. مرد دانشمند به او سلام و احوالپرسی کرد وخسته نباشید گفت.
 مرد خشت مال به او گفت:
 چه کاره ای و بارت چیست؟
مرد دانشمند گفت: دانشمندم و بارم علم من است.
خشت زن به او گفت:
‌بگو ببینم :«سربارت» چیست؟!
مرد دانشمند از جواب عاجز و درمانده شد و به او گفت:
 مفهوم کلمه «سربار » را نمی ‌دانم و از مرد خشت زن تقاضا نمود تا اصطلاح ‌ومعنای سربار را برای او توضیح دهد.
مرد خشت زن به او گفت:
توضیح آن منوط است به اینکه  تو باید ۱۶ سال برای من کارگری کنی !!
 از آن جایی که مرد دانشمند طالب و تشنه ی علم و کمال و یادگیری بوده این شرط وتعهد و مألاً خدمت را می پذیرد و مدت ۱۶ سال شاگردی خشت زن را می کند!!! ضمن اینکه در طول این مدت مشقات زیادی را متحمل و به خاطر کسب علم همه ی مصائب وسختی ها را برخود هموار می سازد.
تا اینکه مدت ۱۶ سال به اتمام می رسد و مرد دانشمند به خشت زن می گوید:
 استاد...  من کارم را به اتمام رساندم و اکنون نوبت شماست تا(سرباربودن) علم را برایم توضیح دهی.
 خشت زن می گوید:
سربارعلم، حلم و بردباری است و تا زمانی که علم همراه حلم نباشد از علم ودانش بهره ای نخواهی برد وشما هم در طول این مدت۱۶ سال صبوری کردی واین نشان دهنده ی تواضع و فروتنی و حلم توست ومطمئن باش که آینده درخشان نیز از آنِ توست...

 

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۰۲

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

رونق کاسبی در مزینان بسیار بالا بود به طوری که از سبزوار تا مزینان، کارگاه بستنی سازی فقط در مزینان دایر بود.

شاید نوشابه در بعضی روستاها آن هم به نُدرت پیدا می شد اما در مزینان به وفور وجود داشت. در اویل ظهور نوشابه با نام پپسی کولا  بعضی از آقایان علما می گفتند چونکه صاحب آن کارخانه از یهودیان می باشد لذا این نوشابه با این نام حرام است و مومنین باید از خوردن آن امتناع نمایند!! اما بعد از مدتی نوشابه بنام های دیگر وارد بازار شد.

 هنوز دکانهای مزینان بویژه از کوچه سرهنگ و خاصه در پائین تر از هیئت ابوالفضلی رونق و بازار داشت. از سبزوار با کامیون و اتوبوس های وقت تا آنجا که بیاد دارم اویل دهه چهل تبلیغات نوشابه با پوسترهای حلبی به اندازه ۵۰در۶۰ بسیار جالب بر درب های چوبی با میخ نصب می شد رنگ درون شیشه در پوسترها سیاه بود. پپسی بنوشید؛ و بعدها کوکاکولا کولاک می کند و بعد از مدتی نوشابه هایی بارنگ زرد با نام کانادا درای بنوشید و سپس اُسو و بعدها بابِل آپ و همچنین سِوِن آپ بنوشید در فضای مزینان بر در و دیوار جلوه گری می کرد و جعبه های چوبی که هرکدام حاوی ۲۴ عدد شیشه نوشابه بود اولین بار بر درب های چوبی مغازه مرحوم کربلایی عبدالحسین تبلیغ شد و ایشان در پائین بازار مزینان فروش خوبی داشت.

 اما در بین مردم نوشابه از هر نوع و رنگی که بود به کانادا مشهور شد حتی به پپسی هم کانادا می گفتند. بهر حال شب که می شد آب روان و سرد چشمه ینگه قلعه همان ستون فقرات روستای مزینان که صدای کّرت ها(آبشارهای) کوچکش که در چندین نقطه وجود داشت نوازشگر روح و آرام بخش جان هر دل تفتیده در کویر بود، شبانگاه چند چیز درون آب جای می گرفت . کیسه های کوچک کاه برای خیس خوردن و سپس با آرد جو آمیخته شدن برای گاوهای شیرده و همچنین گذاشتن نلک های یا همان کوزه های بزرگ برای گرفتن کره از ماست برای اینکه وقتی کوزه یانِلک سردتر بود هنگام صبح کره بیشتر و در زمان کوتاه تری بدست می آمد و جاروی درشته بنام جارو ی مکه برای خیس خوردن تا شکنندگی آن کمتر و عمر طولانی تری داشته باشد و ازجمله نوشابه برای سرد شدن چرا که نوشابه وقتی که سرد است گواراتر است و زیر همان تبلیغ هانوشته بود سرد بنوشید لذا اگر یخ یخدانهای مزینان در تابستان موجود بودکه واقعا می چسبید.

نوشابه فقط سه ریال قیمت داشت. اما کم کم بستنی هم پیدا شد تهران گل و بلبل؛سبزوار بستنی رشیدی و در مزینان مرحوم کربلایی ابراهیم ولیعهد با شیرگاو و ثعلب و خامه چه بستنی هایی داشت اوایل با یخ محلی و سپس یخ قالبی از تنها کارخانه یخ سبزوار و بعد از آن با پیدایش یخچال نفتی بساط بستنی هم فراهم شد.

مرحوم ولیعهد یک استوانه چوبی داشت و یک ظرف از جنس گالوانیزه درون استوانه که بین این دوشی فاصله ای داشت برای ریختن یخ و سپس چرخاندن ظرف فلزی با دست و درون آن پر از شیر و خامه که با چرخاندن بیشتر بصورت انجماد و سپس به یخچال نفتی و بعدهم فروش از یک ریال و بیشتر. گاهی وقت ها ولیعهد از نیروی کار بچه ها استفاده می کرد و در پایان کار یک ظرف بستنی به آنان می داد و آنها با خوشحالی وصف نشدنی نوش جان می کردند.
در اوایل بستنی با نان بود و بعدها ظروف کوچک ملامین و نشستن روی صندلی و پشت میز آه که چه لذت بخش و گوارا بود یادش بخیر...

✍️به مرور ایام ماشین توزیع نوشابه که باربند مخصوصی داشت با شیب داخل و بدون دیوار که همه بچه ها می گفتند خدا کنه ماشین خم بشه و نوشابه ها سرازیر بشه تا بلکه چند تا نوشابه بخوریم! و این آرزویی محال بود نوشابه فقط دیده می شد و ساخت باربند عقب طوری بود که هیچگاه جعبه ی نوشابه پرت نمی شد. همان ماشین که راننده ای بنام حسن آقا داشت برای اولین بار تابلو بزرگی تحت عنوان بابل آپ بنوشید و در قسمت پایین آن نوشته بود  بستنی فروشی ابراهیم مزینانی و شاید بعد از تابلو بانک صادرات اولین تابلویی بود که در مزینان نصب شده بود جالب بود نام مزینان را روی هیچ تابلوی دیگری ندیده بودیم به جز شناسنامه و نقشه کشور ایران که نام مزینان وجود داشت و حالا وجود ندارد.

بعدها مرحوم محمد عباسعلی(بخشدار) در بالای مزینان بستنی دایر نمود و پس از وی مرحوم میرزامحمد ضیائی و در ادامه  مرحوم عباسعلی معلمی معروف به سُنبُلی که هم قهوه خانه و بستنی داشت که اغلب پاتوق معلمان و مدیران روستا بود و گاهی افرادی از جوانان روستا. اما بیشترین و پرفروش ترین دکان بستنی فروشی متعلق به مرحوم ولیعهد بود.

 از تمام روستاهای اطراف آب یخ بستنی و نوشابه مشتری داشت. آن زمان ترازوی دیجیتال وجود نداشت. ترازوهای کفه ای و سنگهای مخصوص و جالبتر اینکه همیشه وزن اجناس بیشتر از وزن سنگ ها بود و می گفتند ترازو باید چرب باشد یعنی به سود مشتری البته برکت هم داشت. مدتی بود چنان کار و کاسبی ولیعهد رونق داشت که دکان دیواربه دیوار پایین تر نیز دایر بود و چه جالب زنهای روستا باتمام حُجب و حیا آهسته به پسربچه ای می گفتند یک نوشابه از ولیعهد بگیر و زیر چادرشان به طوریکه کسی نشناسدشان آرام و آهسته نوش جان می کردند و پیدا بود که چقدر عطش در وجودشان اثر کرده است.

تابستان داغ حرارت حمام و تعصبات کورکورانه که بد است یک زن در خیابان آنهم زیرچادرش نوشابه یا بستنی بخورد. بهر حال ولیعهد داخل جوی آب حوضچه ای سیمانی ساخته بود روزها مردم آنجا می نشستند و پایشان داخل آب بود تا گرمای تابستان را کمتر احساس کنند بویژه ماه رمضان و شبها جعبه های نوشابه جهت سرد شدن داخل آب قرار می گرفت.

اما از بخت بد مزینان عزیز ما روند رو به رشد مهاجرت؛ کربلایی عبدالحسین عباس به تهران مهاجرت کرد و محمد عباسعلی نیز همین طور و مرحوم سنبلی نیز به لحاظ اشتغال در مدرسه توان این کار را نداشت و ابراهیم ولیعهد هم که از صدای خوب و دلنوازی بهره مند بود و علاوه بر مداحی در مزینان گاه به ایفای نقش در تعزیه می پرداخت در یک سانحه تصادف همراه با پدر و برادر خانمش در جاده مشهد به رحمت خدا رفتند و بعد از آن رمضان ولیعهد در تداوم شغل پدر مغازه را چرخاند اما با پیدایش بستنی های صنعتی که جای بستنی های سنتی را گرفت دیگر جائی برای کار بستنی خوشمزه و سُنتی مزینان نماند فقط افسوس و دریغ از هر آنچه که داشتیم و دیگر نداریم. و دیگر نمی توان گفت ...کانادا بنوشید....

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۱
آبان
۰۲

💠 دکتر در قلب من جا دارد...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

 

◀️ حدود بیست سال قبل یکی از دوستانم به اتفاق خانواده و با خودرو شخصی اش از تهران به شمال مسافرت کرده بودند جهت تفریح وگردش همچنین تجدید و تغییر آب و هوا دریکی از جاده های فرعی منتهی به دو شهرستان آمل و بابلسر با عابر پیاده ای متأسفانه تصادف کرده بود که با تأثر بیشتر منجر به فوت عابر شد.

هر چند که خودرو مورد بحث بیمه نامه شخص ثالث و از طرفی راننده نیز دارای گواهینامه و سایر مدارک معتبر داشت؛ با این وجود برابر مقررات چند روزی باید راننده بازداشت می شد تا پس از معرفی ضامن تعیین تکلیف نهایی شود و در نهایت اولیای دم دیه ی خودرا از شرکت بیمه دریافت می کردند.

در هر صورت برای استخلاص راننده از بازداشت و اینکه مجوز خروج خودرو از پارکینگ از مجرای قانون صادر گردد و از آنجا که ایشان در آن شهرستان مسافر و غریب بود با بنده (جعفری) تماس گرفت و درخواست ضامن شدنم داشت و چون پرونده در دادگستری شهرستان آمل (منطقه تصادف) بود ناگزیرشدم تا از تهران به آن شهرستان عزیمت کنم.

وقتی به ساختمان دادگستری و شعبه ی مربوطه مراجعه کردم برابر اظهار قاضی پرونده؛ لازم بود تا سند رسمی خانه یا ملک (به شرطی که درآمل واقع باشد) یا جواز کسب یا فیش حقوقی( به ضمیمه کارت شناسایی) ارائه کنم و از آنجا که فیش حقوقی و کارت شناسایی همراهم بود در نتیجه از دفتر قاضی خارج شدم تا فتوکپی فیش حقوقی وکارت شناسایی بگیرم و برگردم.

اتاق نسبتاً وسیع و مخصوص فتوکپی در محوطه وفضای باز دادگستری و نزدیک درب ورودی قرار داشت ضمن اینکه تعداد زیادی از مراجعه کنندگان درصف انتظاربودند. بدون اینکه در صف بایستم داخل اتاق فتوکپی جهت اخذ پاسخ به سوالی رفتم و در حالی که کارت شناسایی وفیش حقوقی دردستم و از آنجا که نام‌خانوادگی ام مزینانی بود بلافاصله و بدون مقدمه و یا اینکه متصدی فتوکپی بپرسد چه کاری داری ؛مدارک را گرفت و فتوکپی ها را ارائه داد و حتی وجهی هم از این بابت دریافت نکرد و گفت: امر دیگری دارید در خدمتم!!

بنده هم متقابلاً ضمن ابراز قدردانی و تشکر دیدم مسوول فتوکپی مورد اعتراض و بازخواست چند نفر از افرادی که در صف بودند قرار گرفت که چرا کار این بابا را خارج از نوبت انجام دادی!!
ایشان هم پس از کلی مشاجره با لهجه شیرین مازندرانی پاسخ داد: دلم خواست و به هیچ احدی هم ربطی ندارد!!
گفتند: یعنی چه؟!
گفت: یعنی چی نداره ....همینه که من می گم ...می دانید این شخص کیست؟!
گفتند: نه ...بفرمایید تا بدانیم.
گفت : لطفاً گوش هایتان را خوب باز کنید تا بفهمید چه چیزی خدمت تان عرض می کنم....

ناگفته نماند خودِ شخص بنده نیز نمی دانستم که چرا و به چه جهت متصدی فتو‌کپی این لطف و محبت را در حقم روا داشت!!

وی ابراز داشت:
ایشان همشهری کسی است که من شخصاً عاشقشم .... و جایش در قلب من است...و او دکتر علی شریعتی است...لذا دلم خواست تا خارج از نوبت درخواستشان را اجابت نمایم و کارشان را انجام دهم....حالا فهمیدیدچرا؟

یکی از آنها که دکتر شریعتی را نمی شناخت پرسید:
مگر دکتر کیست ؟!
گفت: تو‌ چه می دانی مرحوم دکتر کیست... همین اندازه بهت بگم که ۲۴ ساعت وقت لازم دارد تا به تو بگویم دکتر کیست!! .....تازه پس از ۲۴ ساعت توضیح معلوم نیست فهمیده باشی که دکتر کیست!...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
مهر
۰۲

سبزوار- ایرنا - کاروانسرای تاریخی "مزینان" از توابع شهرستان "داورزن"، در حدفاصل سبزوار به شاهرود، از آثار ارزشمند و شاخص غرب خراسان رضوی با ثبت به عنوان میراث جهانی، می‌تواند پای گردشگران را به این منطقه بیشتر باز کرده و آبی زیر پوست اقتصاد این خطه کویری بدواند.

به گزارش ایرنا، این کاروانسرا در زمره ۵۴ کاروانسرای ممتاز از ۲۴ استان کشور است که اواخر شهریور امسال در چهل و پنجمین اجلاس کمیته میراث جهانی یونسکو در پایتخت عربستان سعودی، در ردیف آثار تاریخی جهان به ثبت رسیده است.

کاروانسرای روستای مزینان معروف به کاروانسرای شاه عباسی مربوط به دوره صفویه در مسیر جاده تاریخی ابریشم واقع شده که با شمارهٔ ۱۶۶۴ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.

مزینان، واقع در حاشیه کویر از دیرباز یکی از منازل مهم و حیاتی شاهراه قدیم و جاده ابریشم و به‌خصوص در مسیر سبزوار به شاهرود بوده است، چنانکه هر مسافری قصد سفر و عبور از این گذرگاه را داشته است، در کاروانسرای مزینان اطراق کرده و اگر شده اندک زمانی را در آن به استراحت می پرداخته است.
مزینان کنونی مربوط به زمان قاجار است ولی کاروانسرا در دوران صفوی بنا شده ‌است که از مهم‌ ترین کاروانسراهای این دوران به شمار می رفته و در اکثر سفرنامه‌ ها از این بنای تاریخی و اهمیت آن یاد شده‌ است.

معماری منحصر به فرد و فاخر کاروانسرای مزینان

از کاروانسرای مزینان در بسیاری از سفرنامه ها با عنوان رباط شاه عباسی یاد شده است. این بنا بر اساس مدارک تاریخی به جا مانده در سال ۱۰۶۴ هجری قمری، توسط "حاج محمد طالب" برای افرادی که در راه مانده اند ساخته و وقف شده است.

این کاروانسرا از بیرون دارای پلان مستطیل شکل است که حیاطی مرکزی دارد و اتاق ها یا همان حجره ها و دیگر قسمت های کاروانسرا در اطراف حیاط قرار دارند. دروازه ورودی در قسمت شمالی کاروانسرا قرار دارد و برای ورود باید به آن سمت مراجعه کرد.

سردر ورودی بنا دارای سه کتیبه است که ۲ عدد از آنها با سنگ مرمر سفید و یکی با سنگ خاکستری ساخته شده است.

جنس درب ورودی کاروانسرا چوبی است که بر روی ایوانی بلند بنا کرده اند، که احتمالا از درخت افرا درست شده است. در دوطرف ایوان آن، سه طبقه تاق‌نما واقع شده که تاق نمای وسطی و آخری به صورت مربع است و تاق نماهای طبقه اول و سوم به صورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده، به اتاقک انتهای آن راه دارد.

رو به روی هر حجره می توان ایوانچه ای همراه با تاق جناغی را مشاهده کرد که این الگو در تمام قسمت های کاروانسرا تکرار شده است.

شبستانی در قسمت جنوبی کاروانسرا در روبه روی درب ورودی وجود دارد که این بخش نیز دارای تاقی جناغی است. راهروهایی هم در پشت حجره ها وجود دارد که به عنوان اصطبل مورد استفاده بوده است و در کناره های این راهروها سکوهایی ایجاد شده است.

نکته جالب توجه در مورد این سازه وجود حوض انباری در رو به روی در ورودی آن است. این حوض انبار تامین آب کاروانسرا را بر عهده داشته است که تمامی عناصر آب انبارهای قدیمی را دارد و ۲ بادگیر نیز بر فراز آن قرار داده اند که کار تهویه فضا و خنک کردن آب را انجام می داده است.

برای ساخت کاروانسرا و حوض انبار رو به روی آن از مصالحی همچون آجر و ملات گل و گچ استفاده کرده اند.


ثبت این بنا، مزینان را جهانی کرد

یک فعال فرهنگی و اجتماعی اهل منطقه مزینان به خبرنگار ایرنا گفت: با ثبت جهانی کاروانسرا به عنوان یکی از یادگارهای قدیمی، کهن دیار مزینان دوباره جهانی و پرآوازه شد و نامش بر زبانها افتاد.
علی مزینانی عسکری افزود:‌ این نام ماندگار و نامیرا با عناوین "مزینان، مسینان و مزدینان" هزاران سال است که چه قبل و چه بعد از اسلام با تربیت دانشمندان و اندیشمندان بزرگ و نیز ابنیه تاریخی و موقعیت سوق الجیشی و اقتصادی در مسیر راه باستانی ابریشم قرار داشته و با وجود چندین بارانداز و تیمچه، محل حضور تجار داخلی و خارجی شناخته شده بوده است.

وی گفت:‌ چه بسا اتفاقات بسیار مهم تاریخی در این دیار رخ داده که در سفرنامه ها و آثار تاریخی به آن پرداخته اند و در آثاری مانند "حدود العالم من المغرب الی المشرق"، "تاریخ بیهق" و "مطلع الشمس" و نیز کتاب زیبای "کویر" اثر جاودانه دکتر علی شریعتی مزینانی از مروت، ادب و هنر و جوانمردی و بزرگ منشی مردم مزینان و حکام آن به خوبی یاد شده است.

وی اظهار کرد: به یقین با معرفی بیشتر این اثر جهانی و شرایط حضور گردشگران، صنعت گردشگری منطقه مزینان دوباره رونق می گیرد و این می تواند تحول بسیار خوبی در وضعیت معیشت مردم کل خطه کویر ایجاد کند و جمعیت مهاجر آن را،‌ که بیشتر جوانان هستند دوباره به زادگاه خود برگرداند.


مزینان روستایی باشکوه در دل تاریخ


مزینان روستایی با هزاران افت و خیز و شکوه در طول تاریخ چهار هزار ساله است که تاب آوری آن در برابر ناملایمات طبیعی و انسانی،‌ جاذبه های دیدنی فراوانی را در طبیعت، تاریخ و فرهنگ به وجود آورده است.

سرزمینی که ققنوس وار پس از هر حادثه سر از خاکستر خود برداشته است و اگر خواهان شب های کویر به روایت "هبوط آدم" دکتر علی شریعتی در کویر هستید به مزینان سفر کنید و اگر در پی لمس توصیفات خاطره انگیز (نوستالژی) کتاب نایاب "عبور از صحاری ایران" اثر "آلفونس گابریل" هستید باز هم سفر به مزینان را از دست ندهید.

مزینان، خاستگاه اندیشمندانی چون استاد "محمدتقی شریعتی" و فرزند برومندش دکتر شریعتی است که با نسیم دلنشین کویر و صدها جاذبه طبیعی و دیدنی ریشه در خاک و سر بر آسمان دارد و امروز می رود که به مقصدی نوظهور گردشگران در غرب خراسان رضوی تبدیل شود.
کویر مزینان شهرستان داورزن در حاشیه جنوبی جاده سراسری تهران - مشهد با چشم اندازهای طبیعی و تنوع زیستی از پتانسیل بالایی برخوردار است و مناطق اطراف آن با جاذبه های اکوتوریستی فراوان می توانند مقاصد خوبی برای گردشگران داخلی و خارجی و علاقه مندان طبیعت باشند.
مسجد جامع ، حوزه علمیه، بقعه امام زاده سیدحسین و آرامگاه سید اسماعیل در ۲ کیلومتری مزینان و در حاشیه "بهمن آباد"، تپه باستانی "بِل قوز" و خرابه های شهر قدیمی "بادغوس"، آب انبار و رباط شاه عباسی و یک بنای چاپارخانه و همچنین زادگاه دکتر علی شریعتی و کویر زیبای مزینان از آثار تاریخی و گردشگری مزینان به شمار می روند.


دهستان مزینان با قدمتی چند هزار ساله از توابع شهرستان داورزن با اقلیم نیمه بیابانی، تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد در ۶ کیلومتری جنوب غربی شهرستان داورزن و ۸۰ کیلومتری غرب شهرستان سبزوار قرار دارد.

بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۹۵، جمعیت مزینان هزار و ۶۶۱ نفر و شغل اکثر آنان کشاورزی و دامداری است. این روستا بیش از ۷۰ شهید و ده ها ایثارگر، جانباز و آزاده تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است و وجود چندین خانواده ۲ و سه شهیده، مزینان را از دیگر روستاهای خطه خراسان متمایز نموده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۷
مهر
۰۲

ایسنا/خراسان رضوی یک پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی گفت: کاروانسرای مزینان یکی از منزل‌های مهم کنار راه ابریشم بوده که تقریبا تمامی تأسیسات رفاهی مانند مسجد آب انبار، چاپارخانه، یخدان، دکان و حمام را داشته که در ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲ در فهرست یونسکو نیز ثبت شده است.

رجبعلی لباف خانیکی در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: مزینان از دیرهنگام یکی از منزل‌های بسیار مهم «شاهراه بزرگ شرق» راه ابریشم بوده و امروزه در ۷۵ کیلومتری غرب سبزوار و حدود ۵ کیلومتری جنوب جاده سبزوار- شاهرود نیز قرار دارد.

وی اضافه کرد: در جبهه جنوب غربی روستا کاروانسرای بزرگ و نسبتا سالمی بر جای مانده که به «رباط مزینان» یا «رباط شاه عباسی» معروف است. تقریبا تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجار که از این مکان عبور کرده‌اند، به آن توجه و به اجمال یا مفصل «منزل مزینان»، کاروانسرا و آثار و ابنیه عام‌المنفعه مجاور آن را شرح داده‌اند که شامل «جیمز بیلی فریزر»، «جرج کرزن»، «هوتوم شیندلر»، «سیف‌الدوله»، «ناصرالدین شاه»، «میرزاقهرمان امین‌لشکر»، «افضل‌الممالک» و «اعتمادالسلطنه» است.

این پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی تصریح کرد: اعتمادالسلطنه در کتاب «مطلع‌الشمس» از چگونگی ساخت و ایجاد قلعه‌های قدیم و جدید مزینان، خرابی‌های سیل و تجدید عمارت آن و خانه‌های نوساز، دکان‌ها، مدرسه، حمام و کاروانسرای خارج قلعه مزینان روایت کرده و در ادامه به طور خاص این گونه به تشریح فضاهای معماری کاروانسرا پرداخته و کتیبه‌های آن را قرائت کرده است. «این کاروانسرا از طرف بیرون ۷۲ قدم و عرض ۶۶ قدم است و ۲ ایوان دارد، در ۲ طرف ایوان‌ها از طرف طول ۶ حجره و از سمت عرض هم ۶ حجره متصل به یکدیگر دارد و در ۴ زاویه آن ۴ طویله ساخته شده و ۱۲ صفه دارد به انضمام یک غلام گردش و ۲ اطاق فوقانی که در ۲ طرف ایوان واقع است. همچنین مدخل کاروانسرا نیز رو به شمال است».

وی عنوان کرد: کاروانسرای مزینان با نقشه تقریبا مربع در ابعاد ۶۳×۶۱ متر است. مصالح ساختمانی آن در پی‌ها و شالوده دیوارها سنگ لاشه و در بدنه دیوارها، طاق‌ها و پوشش‌ها، آجر و ملات گچ است. ورودی بنا از انتهای یک ایوان رفیع در جبهه شمالی به درون راه یافته و بلندی ایوان به معمار اجازه داده تا در هر طرف ایوان یک درگاه و یک غرفه ۲ طبقه با خط بام مرتفع‌تر از بقیه غرفه‌ها بسازد. علاوه بر آن‌ها ۱۰ غرفه دیگر نیز در همان جبهه ایجاد شده تا به مسافرانی که امکان اقامت در حجره‌های داخل کاروانسرا نداشته‌اند نیز جای دهد.

لباف‌خانیکی ادامه داد: بر بالاسر ورودی رباط مزینان کتیبه‌ای بر روی سنگ مرمر و در داخل قاب مستطیل شکلی به ابعاد ۶۰×۲۵ سانتیمتر ابتدا به خط ثلث به این مضمون «قال الله تبارک و تعالی مثل الذین ینفقون فی سبیل الله کمثل جنه...» نوشته شده است. همچنین در لچکی سمت راست بالای درب ورودی، کتیبه‌ای بر روی سنگ خاکستری رنگ (هرکاره) با مضمون «بسم الله تعالی بانی بر تعمیر و تجدید این بنیاد که خیرات ابدی است بر یَدٍ توفیق آثار جناب اشرف الحاج و التجار حاج علی نقی تاجر کاشانی احیا و جاری شد» نوشته شده است.

وی افزود: بر لچکی سمت چپ ورودی نیز دستورالعمل بهره‌برداری از کارونسرا به این مضمون نوشته شده است «مطابق فرمان جهان مطاع...این کاروانسرای مزینان را جناب مستطاب...حاج محمدآقا... تعمیر کرد که اسباب راحت و رفاهت حال زائرین بر این سبیل فراهم آید...». بر ۲ طرف هشتی ۲ اطاق مستطیل شکل با کاربری خدماتی احداث شده و دالان منتهی به میان‌سرا از هشتی به طریق «طاق و تویزه» نیز پوشش شده است.

این پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی خاطرنشان کرد: بر گرد میان‌سرا در مجموع ۲۴غرفه ایوان ‌مانند با کف مرتفع، طاق و پوشش جناغی ساخته شده که از انتهای هر یک درگاهی به حجره‌ای مربع گشوده می‌شود. مجموعه هر یک از غرفه‌ها و حجره‌ها به مثابه یک سوئیت اقامتی برای مسافر کاربرد داشته است.

وی اظهار کرد: در هر گوشه کاروانسرا یک سکوی مرتفع محصور در میان ۴ پایه آجری تعبیه شده که به عنوان «بارانداز» کاربری داشته است. بر ۲ سوی باراندازها و در مجاورت اضلاع چهارگانه رباط، سالن‌های دراز با کاربری «مالبند» یا «اسطبل» با «اخیه‌ها» (قطعه چوب یا استخوانی که جهت بستن احشام در درون حفره‌ای بر دیوار تعبیه می‌کردند) و غرفه‌هایی جهت اسکان «خرکچی‌ها» (متصدی و مراقب احشام) ساخته شده است.

لباف خانیکی گفت: ظاهرا ایوان مقابل ایوان ورودی حکم «شاه‌نشین» رباط داشته زیرا آن ایوان به یک فضای ۴ ضلعی نسبتا مجلل منتهی می‌شود.

کاروانسرای مزینان یکی از منزل‌های مهم کنار راه ابریشم بوده که تقریبا تمامی تأسیسات رفاهی مانند مسجد آب انبار، چاپارخانه، یخدان، دکان و حمام داشته است. کاروانسرای مزینان در ۲۵ شهریور ۱۳۶۳ به شماره ۱۶۴۶ در فهرست آثار ملی و در ۲۶ شهریور ۱۴۰۲ در فهرست یونسکو نیز ثبت شده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۰
مهر
۰۲

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

 

✍️پس از اینکه کارخانه پنبه پاک کنی مزینان از رونق افتاد و تعطیل شد مرحوم سیداسماعیل میرشکاری تصمیم گرفت آسیابی تاسیس نماید چراکه واقعا نیاز منطقه بود و مردم از وسیله ای بنام دستاس که دو قطعه سنگ گرد داشت و در مرکز این سنگها سوراخی تعبیه می گردید و در سنگ بالایی سوراخ دیگری در قسمت کناری آن نیز وجود داشت به وسیله چوب که در قبضه دست جای می گرفت از بالا گندم کمی ریخته می شد و با چرخش سنگ تبدیل به آرد می شد اما این نیاز جمعیت مزینان را برطرف نمی کرد.لذا مرحوم سیداسماعیل میرشکاری تصمیم گرفت تا اولین آسیاب را دایر نماید.

سیداسماعیل روانه مشهد شد و یک دستگاه موتور تک سیلندر بنام بمفورد خریداری و توسط کامیون یداله محمدی به مزینان منتقل و در قطعه زمینی پشت تلگرافخانه قدیم که از انجمن آن زمان که حکم شورا و دهیاری امروزه را داشت ساختمانی ساخته موتور نصب گردید. ای کاش تلگرافخانه و آسیاب و دالون که دروازه ورودی روستای مزینان بود تخریب نمی شد! چرا که این اماکن در نوع خود بی نظیر بود!
ساختمان آسیاب ساخته شد. دو حوض و حوضچه ای داشت که از مدار آب ینگه قلعه که خود میرشکاری مالکیت داشت پرآب می گردید و توسط واترپمپ از حوضچه آب به داخل موتور رفت و برگشت داشت هر چند آب حوض به مرور زمان سبز رنگ می نمود و داخل آن جانورانی از قبیل قورباغه و همچنین وزغ های کوچک سیاه رنگ که دم کوچکی نیز داشتند و در مزینان به آنها( لغلوی) می گفتند زندگی می کردند که بودن همین جانداران نوعی سرگرمی و بازی محسوب می شد.
بگذریم و بپردازیم به آسیاب و دومین کارگاه صنعتی در مزینان که بعد از مرحوم غنی در ابعاد کوچکتری دایر شده بود. آسیاب ترازوی بزرگی داشت که از تیر آهن سقف آویزان بود و سنگهای وزنه گرد با دسته های خاص که این هم نوعی ورزش در رشته وزنه برداری محسوب و سرگرمی جوانان روستا بود. جوان قدرتمندی بنام آقاسیدرضا میرشکاری با برداشتن جوال های سنگین به وزن حدود یکصدوسی کیلوگرم که همان جوال ها را با دوچرخه به روستاهای اطراف یک تنه حمل می کرد در کنار پدر و عموهایش جنابان آقامیرزاحسن و آقاسیدمهدی مشغول کار بودند.
مرحوم میرشکاری مصمم بود تاکارخانه جین نیز دایر گردد و به همین خاطر طبقه دوم را ساخته و جین در طبقه فوقانی نصب گردید که توسط تسمه ای به قطر نیم سانت و طول ده متر و عرض ده سانتی متر از لنگر آهنی و بسیار سنگین آسیاب به لنگر چوبی در طبقه بالا به دستگاه پنبه پاک کنی متصل و جین را به چرخش در می آورد. پنبه از ورودی دستگاه وارد و از خروجی آن پنبه تخم و محلوج خارج می شد در آن زمان حقیتاً بی نظیر بود به غیر از برادران سادات میرشکاری افراد دیگری نیز مشغول کار بودند. کسانی بودند مانند مرحوم غلامحسین بیگلر که یک پای او در کارخانه غنی زیر سنگ آسیاب از ناحیه ران قطع شده بود مشغول کار بودند. و اما مرحوم سیداسماعیل میرشکاری خدمات بسیار ارزنده به مزینان داشت از جمله تأسیس حمام دوش و حفر چاه آب برای استفاده حمام مردانه و زنانه که از داخل خیابان چندین پله به زیرزمین از جلوی مدرسه علمیه و در فاصله نسبتاً طولانی به سمت راست پیچ می خورد و باز پله هایی که به موتورخانه می رسید و در نتیجه با تلاش های بسیار و عرق ریزان موتور روشن و به حوض بزرگی که در کنار خیابان که هم اکنون مغازه های کنار حمام می باشد منتقل و در نتیجه مازاد آن آب برای کشاورزی در صحرای ینگه قلعه به فروش و مصرف می رسید در حقیقت یک نوع خودکفایی بود.
سیداسماعیل میرشکاری که به آقای میرشکاری شهرت داشت در قسمت شمال غربی پشت تلگرافخانه باغچه ای داشت که از طریق راهرو دو متری به طول تقریبا ده متر به میدان متصل بود. و در آن زمان محل بستن چهارپایان کسانی بود که بار گندم و جو و یا پنبه برای محلوج به مزینان می آوردند. فرق بین دستگاه پنبه جدید و قدیم در این بود که کارخانه غنی پنبه هارا تبدیل به عدل می کرد و بسته بندی خاصی داشت ولی در سیستم جدید پنبه ها بعد از تصفیه داخل کیسه های بزرگ جای می گرفت و از سبزوار تا شاهرود چنین کارگاهی وجود نداشت بدون اغراق امکاناتی که در مزینان بود اعم از اداره جات و کارگاهها در هیچ کجای منطقه نبود و گاهی بیش از صد الاغ دم قلعه بسته بودند و صدای عرعرشان تا ناکجا آباد می رسید، مخصوصا وقتی همه چهارپایان باهم شروع به فریاد زدن می کردند و بدتر از آن زمانی که خرهای نر و ماده جفت گیری می نمودند .

 آسیاب و تلگرافخانه و دالون که سه اثر تاریخی محسوب می شد و می توانست بهترین نمایشگاه و اثر ماندگار از نیاکان مزینان کهن باشد متاسفانه بعد از انقلاب یکی پس از دیگری تخریب شد.

✍️بعد از اینکه مرحوم سیداسماعیل میرشکاری آسیاب و دستگاه جین را تاسیس کرد با ترازوی بسیار سنگین اعم از کفه های آهنی بسیار سنگین و زنجیرهای دانه درشت و سنگهای مخصوص دسته دار که برای اولین بار هر بیننده را با خانه های تو در تو و دربهای چوبی دو لنگه ای به سمت قبله متحیر می کرد .
و اما مدتی نگذشت مرحوم کربلایی محمدعلی زنده دل روبروی مدرسه علمیه از مغازه های وقفی اقدام به ایجاد آسیاب دیگری در کنار آهنگری مرحوم حسن عابد کرد با ترازوی چوبی که مانند آسیاب میرشکاری از سقف آویزان شد اما بسیار سبک بود و سه پسر ایشان رمضانعلی و میرزا و سعید هم در کنار پدرشان مشغول به کار شدند .
چندان مدتی نگذشت که مرحوم کربلایی عبدالحسین عباس نیز درِ پایین مغازه های بقالی را بست و اقدام به ایجاد یک آسیاب نمود با ترازوی چوبی و باسکول جدید و سه آسیاب همزمان با هم کار می کرد ولی فرقی برای مرحوم میرشکاری نداشت چرا که دستگاه زاوود یا پنبه پاک کنی در هیچ کجای منطقه وجود نداشت از طرفی آنقدرمزینان و کل بلوک آن رونق کشاورزی داشت که بدلیل وابستگی کامل به مزینان هر سه آسیاب مشغول به کار بودند فرزندان کربلایی عبدالحسین نیز عباس و حسن مشغول کار شدند.
 هندل زدن برای جوانان جهت روشن کردن موتور آسیاب خیلی لذت بخش بود و نوعی هنر و زورآزمایی محسوب می شد و در کنارش نیز برداشتن وزنه های سنگین با یک دست نوعی سرگرمی بود. جالب اینکه بعضی ها می گفتند آسیابان ها بیشتر از حق خودشان توزین( توزه) یعنی حق میزان  بر می دارند و این مورد همیشه مطرح  و باعث اختلاف و به روایتی ندانسته گناه آسیابان را پاک می کردند زیرا دقیقاً نمی دانستند وقتی گندم از طریق ورودی به سنگها و سپس خارج که می شود مقداری از آن لابلای سنگها می ماند و مقدار دیگری نیر تبدیل به گرد و غبار می شود و امثال اینگونه مباحث .
بعد از مهاجرت کربلایی مندلی زنده دل مغازه ها واگذار شد. رمضان رفت و سپس میرزا و بعدهم کل خانواده به تهران هجرت کردند و درب چوبی سبز رنگ که دو لنگه بود با حلقه های آهنی بسته شد.!!؟و مرحوم علیشاه که از کشاورزی نصیبی نبرده بود دست از تراکتور و کشاورزی کشید و آسیاب دایر کرد. اما اجل امان نداد واین آسیاب هم تعطیل شد و فرزندان ایشان هم راهی تهران و مشهد شدند گویا روزگار با مزینان سر ناسازگاری داشت و روز بروز مهاجرت بیشتر و افزون تر می شد و این سرزمین خلوت تر. روستایی که با صدای موذن صبح مسجد و حمامش پر از جمعیت بود و صحاری  ینگه قلعه و علیا و سفلای آن پر از جمعیت و گله های گوسفندش سرآمد تمام گله های منطقه بود. دکاکین بسته می شد و منازل بفروش می رسید و دیگر آن هیاهو و رونق گذشته را نداشت.
 بعد از علیشاه، حاج غلامرضای رضوانی آسیابی دایر کرد البته در همان مکان آسیاب علیشاه اما چندان دوامی نداشت و سپس حاج اکبر ملایی چند سالی به این کار مشغول شد و بعد از آن مرحوم حاج علی عباس و مدتی نیز مرحوم قربانعلی زارعی. که روح همه این عزیزان شاد باشد که خیلی زحمت کشیدند و هیچ بهره ای جز رنج نبردند. گویا دوران سربلندی مزینان رو به افول بود بعد از  آن مهاجرتهای فصلی آغاز شد و آن هم دائمی شد و دیگر هرکس که رفته بود برنگشت و دوباره نه آسیابی ماند و نه آسیابانی.این بازی روزگار است...

بعد از اینکه افراد بسیاری در جین و مدتی در آسیاب مشغول کار بودند  البته عده ای بخاطر سرفه های ناشی از گرد و غبار و ناراحتی ریه و دیگر حساسیت ها دوام نمی آوردند. از جمله کسانی که بیاد دارم ، سیداسماعیل میرشکاری که همین حساسیت منجر به مرگ وی شد ؛ حاج میرزاحسن آقاسیدمهدی و مرحوم سیدرضا، غلامحسین بیگلر؛ احمدنوجوان؛ شیخ عبداله عسکری؛ حاج محمد و علی و غلامحسین یوسفی؛ علی شرکتی و فرزندان مرحوم میرشکاری به ترتیب و شرایط سنی  سیدحسین ؛سیدعلی؛ سیدمصطفی و گاهی تحت عنوان اجاره مرحوم حاج قربانعلی زارعی و مهاجرین مزینانی حاج محمد و علی برهان که مدتی بود از مینودشت به مزینان برگشته بودند بهرحال آسیاب  مدام کار می کرد و هنگام غروب که می شد بخاطر آرامش اهالی بویژه همسایگان خاموش می شد. جالب است بدانید مردم به صدای تاپ تاپ این موتور سبزرنگ و عجیب و غریب تک سیلندر عادت کرده بودند و گویا این صدابخشی از حیات و رونق مزینان بود.

همه افراد قادر نبودند یک نفره موتورآسیاب را روشن کنند و ناچار دو نفری هندل مخصوص را به حرکت در می آوردند و خیلی مواظب که مبادا دسته هندل از دستشان خارج شود و موجب حادثه ناگواری گردد.
بعضی ها برای نشان دادن زور و توان جسمی  و گاهی نیز غرورشان داوطلب می شدند و گاهی
شرط بندی که من قادرم یک نفره موتور را روشن نمایم و شکست می خوردند. بهرحال یکی از تفریحات مزینان همین بود و دیگری برداشتن سنگهای پنج من و یازده من و پرت کردن سنگها و نگه داشتن بالای سر و پرتاب به پشت بام آسیا که خود موجب نگرانی  سیدمیرشکاری بود. مرحوم سیداسماعیل میرشکاری ملقب بود به آقا و جوانان برای وی احترام قائل بودند و می گفتند آقا آمد.

 و اما یک حوض مستطیل در ضلع جنوب غربی وجود داشت که یک چهارم آن رادیاتور آب آسیا بود که بوسیله واترپمپ به داخل موتور رفت و برگشت داشت. در سه چهارم دیگر با دیواره های نسبتا کوتاه بازهم در ضلع جنوب غربی جوی آب سیمانی احداث شده بود که هر وقت مدار آب متعلق به مرحوم آقا بود پر آب می شد و جالب بودکه حوض کوچک همیشه آب داغ داشت و بخش دیگر حوضچه سرد بود و این بخاطر گردش آب داخل موتور آسیاب بود. بچه ها همین که چشم
آقا را دور می دیدند گاهی در آن آب تنی می کردند و تا ایشان می رسید پا به فرار می گذاشتند البته نگرانی مرحوم میرشکاری بابت خفه شدن احتمالی بچه ها بود و بحق هم بود.
 یکی دیگر از مزایای این آب حوضچه ساخت تیله یاتیشلرهای سنگی بود که با آغاز بهار تیله بازی شروع می شد.البته عده ای پاسور بازهم بودند‌ و عده ای دیگر با ساخت پلخمون یا پلخمو به شکار پرندگان و اکثرا مسابقه بصورت تیراندازی شئ رابافاصله ای دور هدف قرار می دادند و عده ای پیرامون آسیاب از تایرهای کهنه ماشین کامیون برادرم و بشکه های آسیاب برای سرگرمی بهره مندمی شدند.
و اما ساخت تیله یا تیشلر؛ نوجوانان و جوانان قطعه سنگی از جنس سبز( پاذر) یا قرمز یا سیاه پیدا می کردند و با یک تیشه یااشیاء آهنی گرد،نموده و سپس برای صیقلی و صاف شدن تیله با یک تیکه استخوان بین انگشتان پا قرارمی دادند و با دست تیله را در جهات مختلف می چرخاندند و از آب آسیا برای چرخش استفاده تا حسابی گرد و صاف و براق شود اسم این کار را(سنگ سُو) می گفتند آن قدر دقت بخرج می دادند که کج نباشد وگرنه خریدار نداشت.تیله ها در اندازه های مختلف کوچک یا(کاکُلی) بزرگ یابَقَلی بود و با شروع فصل عید دم قلعه که آبگیرهای وحشتناکی داشت و مسیر عبور حیوانات بود، باعث می شد راههای کوجکی بوجود آید که دراصطلاح مزینانی شیراه یا در حقیقت شاهراه بود و در داخل شیراه گودهای کوچک بافاصله های معین ایجاد و سپس مشغول بازی می شدند. و بازار تیله ها بسیار داغ بود. به یادی من درب قلعه وجود داشت و دالون قلعه بر جابود و تلگرافخانه دایر اما چه کنیم که هرچه مکان تاریخی بود ازجمله آسیاب و تلفن خانه که می توانست موزه ای تاریخی برای مزینان باشد تخریب گردید و باور کنید وقتی این مطالب را می نویسم دلم می گیرد.
...👈بهرحال آسیاب هم با مرگ مرحوم میرشکاری ازرونق افتاد و بعدها با زمین تلگرافخانه مزینان تحویل مخابرات گردید  و امروزه آن هم تعطیل است .گاهی تجدد باعث ویرانی تمدن می شود. ای کاش می توانستیم اماکن و ادارات و ساختمانهای جدید را بیرون از روستا بسازیم تا آن بناهای ارزشمند ویران نگردد هرچند شاهد هستیم اماکن قدیم هم مانند مسجدجامع قدیم مزینان و حدیره و حتی شاه عباسی و چاپارخانه نیز مورد بی مهری واقع شده اند.
 

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۰
مهر
۰۲

💠انگیزه خدمت سربازی...
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ حدود سی سال قبل مراسم یادبود یکی از همشهریان مرحوم شده در مهدیه مزینانی ها بر گزارشد که در آن جمع کثیری از هم ولایتی های مقیم تهران شرکت داشتند.

 پس از پایان مراسم به هنگام خارج شدن از مهدیه از قضا زنده یاد«حاج محمد باقر تاج مزینانی: ۱۳۷۶_۱۳۱۴» پدر شهید عالی قدر و والا مقام علی اکبر را که او نیز جزو شرکت کنندگان بود دیدم.
پس از سلام و چاق سلامتی از وی پرسیدم منتظر چی هستی؟
گفت: تصمیم دارم به مغازه میوه فروشی یکی از عزیزان همشهری آقای« فخاری مزینانی» در خیابان پیروزی نرسیده به چهار راه کوکاکولا بروم.
گفتم :لطفاً با بنده همراه شوید تا شما را برسانم.
جواب داد: مزاحم نیستم؟...
گفتم:توفیقی است....چنانچه افتخار دهید...
حاج محمد باقر که انسانی خوش برخورد و متدین ونیز اهل معاشرت و همشهری دوست وزحمتکش بودند وخدایش بیامرزد در طول مسیر؛ حکایتی را به شرح ذیل نقل کردند:
در سال ۱۳۳۴  شمسی سرباز وظیفه بودم ‌که پس از طی دوره ی آموزشی در بیرجند و تقسیم شدن محل خدمتم درتهران (باغشاه) تعیین شد.
‌ خدمت ‌در باغشاه به حدی جان فرسا و سخت بود که ‌نگو ‌ونپرس!!! و نیز اخذ مرخصی مشکل تر تا اینکه پس از گذشت ۴ ماه با هزار مصیبت وزحمت توانستم ۱۰ روز مرخصی بگیرم تا راهی مزینان شوم ضمن اینکه دراثر سخت گیری ها بنا داشتم قید خدمت را بزنم و پس از اتمام مرخصی خودم را به یگانم معرفی نکنم. ‌هرچه بادا باد!!!
تازه به هرفرد و یا همشهری برخورد‌می کردم و متوجه می شدند که درباغشاه خدمت می کنم اغلب آنها می گفتند : خدا به داد و فریادت برسد درنتیجه تصمیم و اراده ام را راسخ تر وانگیزه ام را مبنی بر انصراف و استنکاف از ادامه ی خدمت و در عدم معرفی قوی تر می ساخت.

در حالی که لباس سربازی بر تن داشتم تصادفاً به مرحوم ابوی شما(حاج محمد جعفری) در خیابان شیوای تهران بر خورد کردم و از آنجایی که تا اندازه ای قرابت و خویشاوندی داشتیم و از طرفی از ماجرا ی خدمتم بی اطلاع بود گفت: به به پسرعمو چقدر این لباس بهت میاد و چقدر خوش تیپ شدی الحق والانصاف که این لباس برازنده ی شماست...
گفتم : خبر نداری پسرعمو: تصمیم دارم قید خدمت را بزنم و خودم را خلاص کنم  بس که سخت گیری می کنند و تحت فشار هستیم و حرف های دیگران نیز مزید بر علت وحتی در این ارتباط گفتم...
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد/ تورا از من مرا از توجدا کرد/ به خط کردند تراشیدند سرم را/ مرا با سختی ودرد آشنا کرد.....

پرسید: چند ماه خدمتی؟ جواب دادم: نزدیک به ۸ ماه
گفت: چیزی نمانده
گفتم : چیزی نمانده!! هنوز ۱۶ ماه از خدمتم‌ مانده
 گفت: چشم برهم زنی تمامه و دوران سختی را گذراندی ؛ مبادا یک وقت به حرف دیگران گوش بدی و قید خدمت را بزنی و ایشان هم متعاقباً شعری خواتد.
 بنازم آن که سربازی بنا کرد/ تورا با سختی و درد آشنا کرد/ مبادا فکر کنی خدمت دوسال است/ چو چشم بر هم زنی خدمت تمام است

خواندن شعر و صحبت ها ی ایشان آن چنان به من دل گرمی داد که قدری به فکر فرو رفتن و نهایتاً از تصمیمی که گرفته بودم  صرف نظر کردم وپس از اتمام مرخصی؛ خودم را به یگان مربوطه ام ‌معرفی کردم و‌به یاری خدا چه سخت وچه آسان به هر جهت به خیر وخوشی سربازی ام تمام شد وبرگه پایان خدمت را دریافت کردم.

پس از مدتی که مجدداً ایشان را دیدم موضوع را سوال کرد و از جریان آگاه شد ضمن خوشوقتی گفت:
هر آنکس که گردن به فرمان نهد/ بسی دیر نپاید که فرمان دهد

شادروان تاج ادامه داد: همه ی هدفم از بیان و شرح ماجرا  این بود : الان که مدت ها از آن سال ها گذشته گاهی با خود فکر می کنم چنانچه قید ادامه ی خدمت را می زدم  چه مصائب و مکافاتی که بعدها در انتظارم نبود ؟! تا عمر دارم فراموش نمی کنم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۳۱
شهریور
۰۲

کاروانسرای مزینان، مأمنی امن پس از چهار منزل خطرناک در مسیر شاهرود به سبزوار/ محل عبور تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه

 

تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه که از کاروانسرای مزینان عبور کرده بطور کوتاه یا مفصل به تشریح منزل مزینان و آثار و ابنیه عام‌المنفعه آن و وضعیت روستا پرداخته‌اند هنگام عبور فریزر که ظاهراً برای نخستین‌ بار این مکان را در نوشته‌های خود آورده، مزینان را آباد و دارای برج و باروهایی محکم تشریح کرده است.

مزینان از دیر هنگام یکی از منازل مهم و حیاتی شاهراه قدیم و جاده ابریشم و به‌خصوص محور شاهرود به سبزوار بوده است، این مکان که جاده امروزی حدود 5 کیلومتر از آن فاصله گرفته پس از چهار منزل خطرناک شاهرود به سبزوار یعنی میان دشت، الهاک، عباس‌آباد، صدرآباد مأمنی نسبتاً مطمئن و آسوده قلمداد می‌شد.

مزینان در حال حاضر یکی از روستاهای آباد و پرجمعیت شهرستان داورزن است که در فاصله حدود 75 کیلومتری غرب سبزوار  قرار گرفته است. در جبهه جنوب غربی روستا کاروانسرایی بزرگ و نسبتاً سالم و آب انباری بر جای مانده که به «رباط شاه عباسی» معروف بوده است.

کاروانسرای مزینان، مأمنی امن پس از چهار منزل خطرناک در مسیر شاهرود به سبزوار/ محل عبور تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه

عبور تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه از کاروانسرای مزینان

هر مسافری که قصد سفر و عبور از این مکان را داشته در کاروانسرای یاد شده اطراق کرده و حتی برای اندک زمانی هم که شده در آن  استراحت کرده  است تقریباً تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه که از این مکان عبور کرده بطور کوتاه یا مفصل به تشریح منزل مزینان و آثار و ابنیه عام‌المنفعه آن و وضعیت روستا پرداخته‌اند هنگام عبور فریزر که ظاهراً برای نخستین‌ بار این مکان را در نوشته‌های خود آورده، مزینان را آباد و دارای برج و باروهایی محکم تشریح کرده است.

اما در زمان بازدید جرج کرزن، مزینان از «پریشان‌ترین نقاط» با دیوارهای خراب بوده است. او از کاروانسرای بزرگ مزینان به‌عنوان یادگاری‌های دوران قدیم و از آثار شاه‌ عباس یاد کرده و قدری به تشریح آن پرداخت است.

هوتوم شیندلر نیز از کاروانسرای شاه عباسی مزینان و چاپارخانه آن نام برده است. سیف‌الدوله ضمن سفر از شاهرود به سبزوار علاوه بر کاروانسرا به قلعه، چاپارخانه بازار مسجد و حمام و همچنین به مهمانخانه‌ای که توسط «حسام‌السلطنه» ساخته شده بود اشاره کرده است.

ناصرالدین شاه در سفرنامه دوم خود درباره کاروانسرای مزینان می‌نویسد: «… کاروانسرای خوبی هم دارد که می‌گویند از بناهای شاه عباس است اما حاجی علی نقی تاجر تعمیر کرده است…» و میرزا قهرمان امین لشکر نیز مشابه همین خبر را نقل کرده است.

اعتمادالسلطنه از چگونگی ساخت و ایجاد قلعه‌های قدیم و جدید مزینان خرابی‌های سیل و تجدید عمارت آن حکایت کرده و از خانه‌های تازه‌ساز، دکان‌ها مدرسه و حمام و همچنین از کاروانسرای خارج قلعه مزینان روایت کرده است. او به تشریح فضاهای معماری کاروانسرا پرداخته و کتیبه‌های آنرا قرائت و مکتوب کرده است.

در سال1320 قمری افضل‌الملک مزینان را دارای دروازه و خیابانی وسیع و نهر آبی در میان خیابان ذکر کرده و آنرا دهی ممتاز و آباد در میان دهات اطراف  عنوان کرده است.

براساس کتیبه سر در ایوان ورودی کاروانسرا این بنا در زمان شاه عباس دوم توسط «حاج محمد طالب پسر حاجی معین‌الدین اصفهانی ساخته شده و در سال 1283 هجری توسط حاجی علی نقی تاجر کاشانی» مرمت و بازپیرایی شده است.

سبک معماری ویژه بنا و قابل قیاس بودن آن با ابنیه مشابه آن در منطقه و دارا بودن ایوان‌های قرینه، طاق‌های جناغی و دیگر ممیزات این کاروانسرا، نیز دلیلی دیگر بر تعلق آن به عصر صفوی است.

کاروانسرای مزینان، مأمنی امن پس از چهار منزل خطرناک در مسیر شاهرود به سبزوار/ محل عبور تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه

مشخصات معماری

اعتمادالسلطنه بازدید خود را از کاروانسرای مزینان بدین‌گونه گزارش می‌دهد: «…. این کاروانسرا از طرف بیرون هفتاد و دو قدم و عرض شصت و شش قدم است و دو ایوان دارد که یکی از آن در بالای مدخل و دیگری در طرف مقابل و در زیر ایوان طرف مقابل اطاق تحتانی است و در دو طرف ایوان‌ها از طرف طول شش حجره و از سمت عرض هم شش حجره متصل به یکدیگر دارد بدون ایوان و در چهار زاویة آن چهار طویله ساخته شده و دوازده صفّه دارد به انضمام یک غلام گردش و دو اطاق فوقانی که در دو طرف ایوان واقع است مدخل کاروانسرا رو به شمال است...». کاروانسرا با پلان خارجی تقریباً مربع شکل به ابعاد 61 × 63 متر و با مصالح ساختمانی آجر و ملاط گچ و در پی‌ها با سنگ لاشه و به سبک دو ایوانی ساخته شده است.

ورودی با ایوانی رفیع

ورودی کاروانسرا در میان یک ایوان رفیع و در جبهه شمالی قرار گرفته است در جناحین ایوان 12 طاق‌نما و در هر طرف 6 طاق‌نما با قوس جناغی تعبیه شده است. بر دو بازوی ایوان ورودی دو طاق‌نمای کم عرض بصورت دو طبقه اجرا شده و دو طاق‌نمای دیگر بر فراز طاق‌نماهای ابتدایی دو طرف ایوان تعبیه شده که بدین صورت این بخش از بنا به‌صورت دو طبقه تبدیل شده است.

 هر کدام از غرفه‌ها دارای یک یا دو سوراخ به ابعاد 10 × 20 سانتی‌متر تعبیه شده که به اطاق‌های پشتی نور می‌رسانند.

در میان ایوان و بالای سر در ایوان ورودی کتیبه‌ای مربع شکل به اندازه تقریباً یک مترمربع و در داخل قاب مدخل و در لچکی‌های دو طرف قوس یک کتیبه مستطیل شکل به ابعاد تقریباً 25 × 60 سانتی‌متر نصب بوده است. کتیبه سنگی وسطی از جنس مرمر سفید و کتیبه سمت چپ از جنس خاکستری رنگ است، در جناحین ایوان دو سکو به ارتفاع حدود یک متر تعبیه شده  است.

هشتی ورودی

پس از ایوان ورودی و درگاهی انتهای آن هشتی قرار دارد. هشتی ورودی به شکل چهار گوش ساخته شده و در طرفین آن دو غرفه دو طبقه تعبیه شده که از طریق درگاهی‌های کم‌عرض دیوار انتهایی آنها به دو اطاق مستطیل شکل راه می‌یابند. سکوهایی پهن به ارتفاع حدود یک متر در پای دیوارهای این غرفه‌ها تعبیه شده که از روی سکوهای شمالی به پشت  طاق‌نماهای جناحین ایوان راه می‌یابند. پس از غرفه‌ها در طرفین ابتدای راهرو درگاهی‌های کم‌عرض و بلندی وجود دارد که هر کدام با 15 پله به پشت‌بام منتهی می‌شود.

 راهروی مابین هشتی و ایوان شمالی حیاط فضایی مستطیل شکل با سقف گنبدی است که در دیوارهای دو طرف آن دو طاق‌نمای بلند بر روی سکوهایی به ارتفاع حدود یک متر جا گرفته‌ان، سقف هشتی و راهرو به‌وسیله چهار تویزه عریض به پنج قسمت تفکیک شده‌اند. حیاط مرکزی به ابعاد 30×35 متر است که درگاهی‌های چهارگوشه آن را به صورت هشت‌ وجهی به نظر می‌رساند.

در دو ضلع شمالی و جنوبی حیاط دو ایوان بلند و در اضلاع آن جمعاً 24 ایوانچه و غرفه‌های پشت آنها تعبیه شده است. در طرفین هر یک از ایوان‌های شمالی و جنوبی سه ایوانچه قرار دارد که از دیوار انتهایی به اطاق‌های مربع شکل پشتی راه می‌یابند، نکته قابل توجه ایجاد تقارن کامل در نماسازی حیاط و فضاسازی اطراف آن است.

در پشت ایوان جنوبی به جای هشتی پشت ایوان شمالی اطاقی مربع شکل وجود دارد که با ایجاد ایوانچه‌هایی در اطراف آن به صورت چهار صفه تبدیل شده است. ایوانچه‌های دو ضلع شرقی و غربی نیز به‌وسیله درگاهی‌هایی کوچک در انتهای خود به اطاق‌های مربع شکل گشوده می‌شوند قوس تمامی این غرفه‌ها جناغی شکل هستند.

کاروانسرای مزینان، مأمنی امن پس از چهار منزل خطرناک در مسیر شاهرود به سبزوار/ محل عبور تمامی سفرنامه‌نویسان دوره قاجاریه

درگاهی برای ورود به فضای داخلی استطبل‌ها

در هر گوشه حیاط یک درگاهی وجود دارد که آن را به فضای داخلی اسطبل‌ها مرتبط می‌کنند. اسطبل‌ها مشتمل بر چهار تالار در گوشه‌ها و دالانهایی در پشت اطاقهای ضلع جنوبی شرقی و غربی حیاط هستند. تالارهای گوشه‌ها دارای چهار ستون مربع شکل آجری هستند که سکوهایی را در میان گرفته و با طاق و طویزه‌های خود به شکل چهار طاقی تداعی می‌شوند.

در سرتاسر تالار و دالانهای اسطبل غرفه‌هایی با طاق جناغی وسکوهایی وجود دارد. در دیوار مقابل این غرفه‌ها طاقنماهایی کم‌عمق به جهت قرینه‌سازی و همچنین ایجاد استحکام و اجرای طاق و قوسها و پوشش تعبیه شده است. سقف اسطبل را گنبدهایی کم خیز تشکیل داده‌اند.

سه کتیبه سنگی بر سر در ایوان و مدخل ورودی

همانگونه که ذکر شد سه کتیبه سنگی بر سردر ایوان و مدخل ورودی نصب بوده که به لحاظ اهمیت متن آنها را عیناً ذکر می‌کنیم.  کتیبه بالای سردر ورودی به خط ثلث چنین نوشته است: ‌«قال الله تبارک و تعالی مثل الذین ینفقون فی سبیل الله کمثل جنه الی […]» پس از آن به خط نستعلیق ادامه داده شده است:

 «باعث بر تحریر این ارقام خیر انجام آنکه در ایام دولت کامکاری اعلیحضرت پادشاه جمجاه ظل الله السلطان بن السلطان مروج مذهب ائمه اثنی عشر غلام با اخلاص امیرالمؤمنین حیدر شاه عباس الثانی الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان خلد الله ملکه عالیجناب عزت و رفعت پناه مستغنی الالقاب طایف بیت الله الحرام زایر الرکن و المقام حاجی الحرمین الشریفین حاجی محمد طالب ولد مرحمت و مغفرت پناه جنت آرامگاه المستغرق فی بحار رحمه ربّه الغنی حاجی معین الدین محمد اصفهانی توفیق بنای این رباط مبارک کثیر الفیض یافت و ثواب بناء این رباط عظیم النفع را بروح پرفتوح ولد خود هدیه نمود. قربه الی الله تعالی فیسنه اربع و سبعین بعد الالف کتبه محمدرضا الامامی»
در لچکی سمت راست بالای درگاهی کاروانسرا کتیبه‌ای دیگر از جنس سنگ خاکستری در چگونگی تعمیر و احیای کاروانسرا نوشته شده است:

 «بسم الله تعالی بانی بر تعمیر و تجدید این بنیاد که خیرات ابدی می‌باشد بر ید توفیق آثار جناب اشرف الحاج و التجار حاج علینقی تاجر کاشانی احیا و جاری شد 1283».

در کتیبه طرف چپ کتیبه فوق دستورالعمل بهره‌برداری از کاروانسرا بدین‌گونه تحریر شده است: ‌«مطابق فرمان جهان مطاع در سنه حوت صحان ایل خیریت دلیل این کاروانسرای مزینان را جناب مستطاب فخامت نصاب عمده الاعاظم و الاعیان و زین الاخاصم و الارکان حاج محمد آقا خلف مرحمت و غفران پناه حاج علی نقی تاجر کاشانی قربه الی الله و طلب العرضات تعمیر کرد که اسباب راحت و رفاهت حال زائران بر این سبیل فراهم آید لذا برای اطلاع زایرین در این لوحه حک می‌نماید که اجاره‌ای از زائران و عابران در حین ورود و خروج کاروانسرا و بینوایان بارکان شرع مطلع حرام من ظلم فاحشی است از خاصه بقال و علافی که در دالان کاروانسرا کسب می‌کنند به هیچوجه حقی ندارد که احدی را در خرید و فروش به بهانه اجاره دکان یا جهت دیگر مجبور کند و از خرید چیزی از خارج ممنوع نماید هرکس از زائرین و عابرین بخواهند از خارج چیزی ابتیاع نماید مختار خواهد بود ابداَ کاروانسرا اجاره ندارد و کان ذلک تحریراَ فی شهر ذیحجه 1283»

گذشت زمان و عدم رسیدگی به بنا صدمات زیادی به آن زده است البته در سال‌های اخیر عملیات مرمت و سامان‌دهی آن توسط اداره کل میراث‌فرهنگی خراسان اجرا شده که تا حدودی فرسایش‌های بنا را ترمیم کرده است اما لازم است این تعمیرات بطور اساسی و مستمر انجام گرفته و ادامه یابد.

منبع؛خبرگزاری آریا

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۶
شهریور
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

 

 

✍️در بخش های گذشته به فعالیت کارخانه پنبه با مالکیت مرحوم غنی در مزینان اشاره کردیم و گفتیم که مهندسین کارخانه پنبه در مزینان بیشتر از ارامنه بودند و صنعت ایران در گذشته اکثرا به دست اینان بود.

و اما چرا در مزینان ؟به دلیل اینکه یکی از مناطق پر رونق کشاورزی بود مخصوصا پنبه و زیره و چغندر. اما شایان ذکر است هرروز عدل های پنبه از شرکت غنی به سمت سبزوار و شهرهای بزرگ چون تهران صادر می گردید. ولی مرحوم غنی بعداز انتقال جاده از مزینان با یک برنامه حساب شده تصمیم می گیرد کارخانه را بیمه و بعد از مدتی جهت استفاده از مزایای بیمه آن را به آتش می کشد همه چیز حساب شده بود و می گفتند سیمهای برق ژنراتور اتصال کرده که این حقیقت نداشت چراکه توسط یکی از کارگران به آتش کشیده شد و شبانه این حریق اتفاق افتاد تا کسی نتواند آتش را خاموش کند و یاشهادتی بدهد. در نهایت بعد از آتش سوزی غنی تصمیم به انتقال کارخانه به سبزوار می گیرد و بالاتر از دروازه عراق دیوار به دیوار اداره مالیات فعلی کارخانه ایجاد می شود و ازم زینان فقط مرحوم حاج میرزاحسن میرشکاری و علی قلدر به شهر راهی می شوند‌ لذا پرونده کارخانه پنبه مزینان رسما بسته و تعطیل می شود.

در کارخانه مزینان فردی بنام آشالوس ارمنی که یک دست او در کارخانه قطع شده بود و مرحوم غلامحسین بیگلر که تخصص او با یک چکش مخصوص بنام اَجِنّه تیزکردن سنگ بود به روایتی شیارهای درون سنگ را ایجاد می کرد که یک پای او در همین کارخانه زیر سنگ های سنگین قطع شده بود مشغول کار بودند و هیچ گونه بیمه ای به آنان تعلق نگرفت و کسی نبود از حقوق آنان دفاع کند و ضمن اینکه رفتن به شهر و مراکز دولتی نیز بسیار سخت بود و آنان بناچار از حقوق خود صرف نظر می کردند و بخدا حواله می نمودند. بعدها مرحوم سیدابوالقاسم آل احمد سه دانگ قلعه همت آباد را به مرحوم حاج علی اصغر محمدی به مبلغ بیست هزارتومان می فروشد و شرکت غنی را خریداری نموده که  معروف شد به شرکت آل احمد.

در ادامه مرحوم سیداسماعیل میرشکاری با توجه به تجربه ای که دارد دستگاه زاوود رابه مزینان می آورد که همان جین یا پنبه پاک کنی بود (زاوود)نام کارخانه سازنده بود بازهم متعلق به برادران ارامنه  در تهران. این دستگاه با تسمه بلند از طبقه پایین که موتور آسیاب در آن قرار داشت به دستگاه پنبه پاک کنی متصل بود و در حقیقت اولین آسیاب در کل منطقه بشمار می آمد و در طبقه ی بالا(بُلخانه) بایک گرداننده چوبی برای اینکه داغ نشود و باعث ایجاد حریق نگردد وصل و دستگاه زاوود را به حرکت در می آورد. دندانه های تیزی داشت. از یک طرف پنبه داخل جین  و از طرف دیگر محلوج و دانه های پنبه تخم روغنی استخراج می گردید. در آن زمان دستگاه عجیب و غریبی بود و همه متحیر بودند که چقدر عالی دانه ها را از پنبه جدا می کرد.بهرحال اولین کارخانه در مزینان بعد از غنی توسط مرحوم سیداسماعیل میرشکاری با همکاری برادرانش آقامیرزاحسن و آقاسیدمهدی و در کنارشان جوان تنومند و قدرتمند بنام آقاسیدرضا ایجاد گردید.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۷
مرداد
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

 

✍️در گذشته های کمی دورتر همین که متوفی دفن می گردید این مردم بودند که باغذاهای نیمه گرم از صاحبان عزا پذیرایی می کردند. هرکس به فراخور توانایی خویش طعامی برای اهل عزا می بردند به این نیت که داغدیده ها دل شکسته اند...

بر اساس شنیده ها و آنچه بیاد دارم در گذشته ها و تا اواخر دهه چهل، مجالس در خانه ها برگزار می شد. کسانی که خانه ها و منازل بزرگ داشتند و از امکانات پذیرایی برخوردار بودند مجالس شان را چه عروسی و چه عزا در منازل و بعضاً در تکایای سادات حسینی و میان(تکیه بالا و تکیه میون) برگزار می کردند. هنوز هیئت ها آنچنان رونقی نداشت اما بعدها با احداث و ایجاد هیئات بزرگ بویژه اولین هیئت بزرگ مزینان بنام ابوالفضلی و سپس حسینی و بعدها علی اکبری مجالس به این اماکن منتقل شد. جالب اینکه به هیچ وجه بچه ها و نوجوانان در مجالس عمومی حضور نداشتند فقط بزرگان و زُعَمای قوم دعوت می شدند و مهمانان بیرونی از روستاهای مجاور و یا شهرها بدون دعوت می آمدند و خیلی هم مورد احترام بودند. البته در مجالس ترحیم. اما اهالی روستا فقط با دعوت صاحب مجلس آن هم توسط سلمانی روستا! اما از اوایل دهه ی پنجاه مراسم تقریباً بصورت همگانی برپا می گردید. اوایل آبگوشت با عطر و طعم مزینان آن هم از آب قنات و بعدها پُلو خورشت که با وجود و حضور بچه های خردسال دیگر آن نظم و شیوه گذشتگان از بنیان به هم ریخت به طوری که گاهی فردی جلو درب ورودی هیئت فقط وظیفه کنترل و مانع ورود بچه ها بود اما دوام چندانی نداشت.
و اما با پیدایش سفره های پلاستیکی دیگر حرمتی برای سفره قائل نمی شدند گویا سفره های پارچه ای باشکوهی که داشت خود بخود باعث حفظ حرمت سفره و برکات داخل سفره بود.

در گذشته دو سلمانی یکی بالا و دیگری پایین مامور نظم مجلس بودند به طوری که از آشپزخانه یک نفر می آمد و آهسته به سلمانی می گفت غذا آماده است و دو سلمانی از بالا به پایین مجلس هر کدام از یک طرف با ذکر صلوات سفره ها را پهن نموده و نان را روی سفره خیلی با احترام جلوی مهمانان می گذاشتند و بسیار بد و ناگوار بود اگر کسی نان را کمی از ارتفاع بالاتر جلوی مهمان بیندازد نوعی بی حرمتی به برکت خدا و مهمان محسوب می شد و در پایان شخص سلمانی که مجلس واگذار وی بود مواخذه می گردید. وقتی دُوری (پیشدست) های مسی آن زمان برای برنج و بعد از آن خورشت یا مثلا آبگوشت جلو مهمانان گذاشته می شد تا زمانی که آخرین ظرف غذا در پایین مجلس گذاشته نمی شد کسی دست به غذا نمی زد و همگان  چشم شان به دست سلمانی بود تا از پایین مجلس با اشاره نماید آقایان بفرمایید آن گاه همه باهم شروع به صرف غذا می کردند. دراین میان بعد از چیدن غذا؛ دو  یا سه نفر جوان یا پسربچه تمیز با پارچ های مسی و هرکدام دو الی سه لیوان بدست به مهمانان آب می دادند. کسی که تشنه بود یا غذا در گلویش گیر می کرد اگر می توانست خودش وگرنه بغل دستی وی با صدایی که سقا بشنود(کسی که آب می دهد) می گفت: یاعباس علی! و بلافاصله سقا لیوان آب را به فرد متقاضی آب می رساند. چه سلمانی و چه افراد داخل مجلس که از مهمانان پذیرایی می کردند به هیچ وجه لب به غذا نمی زدند و از همه زیباتر اینکه وقتی ته دیگ می آوردند کسی بخودش اجازه نمی داد راه برود و غذا بخورد! بدون استثنا تمام روستاهای مجاور از همین فرهنگ ناب برخوردار بودند و گاهی برای همین نظم و ترتیب از سلمانی های مزینان در مجالس خودشان استفاده می کردند.
 غذا در یک لحظه شروع و باز در پایان مجلس که همه غذایشان را صرف می کردند. اگر کسی به هر دلیل از دیگران عقب مانده بود مثلا بی دندان یا پیر یا مریض کسی غُر نمی زد فقط منتظر اشاره دست سلمانی بودند و او به فرد مورد نظر در بالای مجلس بویژه روحانیون و بخصوص آقایان شریعتی و در نبودن آنان مثلا قاریان قرآن با دو دست و متواضعانه اشاره می کرد و اظهار می داشت ختمه (تمام شد) حاج آقا بفرمایید و آنگاه از بالای مجلس آن بزرگتر اینگونه شروع می کرد "مرخض فرمودند"و سپس دعای سفره( اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمین، اَلحَمدُ لِلهِ شُکراً لِلشّاکِرین، هَنیئَاً لِلآکِلین وَ صِحَّةً لِِلجالِسین، مَغفِرَةً لِلوالِدَینِ الحاضِرین، زادَ الله النِّعم، دَفَعَ اللهُ النِّقَم، بِحُرمَةِ سَیِّد العَرَبِ وَ العَجَم!)و همه حضار سرا پا گوش؛ اگر عروسی بود امر به صلوات و اگر عزا بود امربه فاتحه اخلاص می نمود هیچکس بر روحانیون سبقت نمی گرفت. چقدر با احترام همگان می نشستند تا ظروف جمع و سفره بر چیده شود؛ و آنگاه بعد از تلاوت حرکت می کردند.برای آنکه جلو درب خروجی ازدحام صورت نگیرد سفره از پایین جمع می شد تا افرادی که پایین تر نشسته بودند زودتر حرکت نمایند.

  • علی مزینانی
۳۰
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

درگذشته های دور چنانچه فردی از دنیا می رفت؛بدنش را در همان منزل شخصی غسل داده و سپس کفن و به قبرستان جهت دفن منتقل می کردند و این امر در بعضی مناطق بلوک مزینان رایج بود. در شهرهای بزرگ محلی بنام مصلی وجودداشت و اینگونه کارها در محل مصلی انجام می شد. و از آنجا که مزینان سابقه شهریت و قدمت سه قرن پیش از میلاد را داشته و دو رشته قنات ارزشمند یکی در ینگه قلعه و دیگری قنات فعلی می باشد و آب روان بسیار خوبی داشته لذا درضلع شمال غربی شاه عباسی و بر کنار جوی آب خانه ای کوچک که دو تخته سنگ بزرگ داخِل آن جلب توجه می کرد و سقف آن بصورت ضربی از جنس آجر پخته ساخته شده  و به همان معماری مسجد پایین بود.
بودند حکیمانی در گذشته مانندسیدابراهیم دکتر آن طبیب حاذق و مؤسس اولین بهداری روستایی در کل استان آن هم فقط درمزینان گویای موقعیت بهداشت و از این قبیل امتیازات که اجازه نمی داد تا اموات در خانه شستشو و تغسیل گردند .
 داخل ساختمان مذکور ازبالا و پایین و دو ورودی و خروجی آب و چند روزنه ازسمت دیوار شرقی قابل رؤیت بود و بچه های کنجکاو نگاه می کردند چگونه میت تغسیل و کفن می شود و به همین خاطر اغلب شبها از ترس نمی خوابیدند. لذا باید یک مکان این گونه وجودداشت. سقف اتاقک مُرده شورخانه بعدازگذشت زمانهای طولانی و بلاصاحب بودن از گوشه ای فرو ریخته بود که توسط مرحوم حاج شکراله اسلامی مرمّت و کمی توسعه پیدا کرد و لوحی از سنگ در ضلع غربی آن بر دیوار نصب و نام بانی فوق الذکر بر آن نوشته شده بود و اما بعد از چندین سال به خاطر شرایط جوّی مخصوصاً سرما بانی دیگری بنام حبیب اله قاسمی که مادرش در زمستان به رحمت خدارفته بود همان ساختمان را وسعت داد تا جمعیت بیشتری  بتوانند زیر سقف از سرما در امان باشند.
در فصل تابستان چنین مشکلی نبود چرا که مردم تا لحظه غسل متوفی کنار جوی آب روان و زیر سایه سار درختان بید سرگرم تماشای ماهیان داخل آب بودند و از هر دری سخن می گفتند مثلا اینکه  آب مزینان چندسال و مزینان چه تاریخ و قدمتی دارد و هرکس به فراخور اطلاعات خود سخن می گفت و یا از مرحومین آقایان شریعتی که همراه مردم بودند سوالاتی نموده ونیزگاهی شکار ماهی توسط مار داخل آب توجه همگان را بخود جلب نموده و تا پایان تغسیل باذکرصلوات متوجه پایان کارشده و باصدای مُکبّر بلندگو و لااله الاالله ختم تکفین اعلام و به سمت قبرستان روانه می شدند و سپس پایان کار دفن اموات.
رسم بر این بود همانگونه که در ورود به قبرستان متواضع رو به سمت قبور اموات فاتحه اخلاص خوانده شود در پایان و برگشت نیز این عمل مستحبی انجام و بعضی ها از روی پل چاپارخانه که نسبت به زمان ما خیلی بلندتر بود بازهم به اموات سلام و صلوات می دادند که در حال حاضر فراموش گردیده است. در زمان های قدیم مجلس عزا در منازل برگزار و فقط سران و بزرگان قوم و قاریان قرآن به خانه اهل عزا می آمدند و اصلا چیزی بنام دهواری(یعنی تمام اهالی روستا) جهت دعوت وجود نداشت و آنانکه وضع مال خوبی نداشتند فقط با روضه خوانی شب عزاداری نموده اجباری برای هزینه کردن در کار نبود .برای تشییع و تسلیت همگان بودند؛امابرای غذا فقط تعدادی اندک آن هم روز سوم توسط سلمانی دعوت می شدند و هیچکس بدون دعوت به مهمانی نمی رفت و چقدر این کارشان پسندیده بود بر خلاف حال که سرخاک صدنفر و برسفره بیش از پانصد نفرکه جای تامّل دارد. درمنازل قرآن تلاوت می شد و رفت و آمد از داخل و بیرون روستا مرسوم بود بستگی به شخصیت و موقعیت مالی و سرشناس بودن افراد داشت.ضمن اینکه مقبره هایی وجود داشت که قاریان داخل آن نشسته و برای متوفی تا هفتم و یا در صورت تأمین چهلم همانجا غذایشان فرستاده می شد و قرآن خوانی می کردند.
مرده شورخانه و مقبره ها ماَمنی بود برای گزند از هرگونه آسیب. پذیرایی در خانه عزا تا سه یا هفت شب برقرار بود و کسی حق خنده یا شوخی در حضور اهل عزا نداشت عروسی و حنا بندان نیز در این مواقع ممنوع بود و نوعی خصومت تلقی می شد مگر اینکه ظاهر نمی گردید خدا را شکر این گونه موارد در حال حاضر وجود ندارد زیرا که با درک صحیح از دین؛زن و مرد باشیک ترین لباس و خیلی آراسته در مجالس عزا و نیز اهل عزا به همین طریق از مهمانان استقبال و پذیرایی می نمایند.
بعدها جمعیت زیادتر شد و پذیرایی در خانه ها بسیار سخت و این پیشنهاد از طرف مرحوم حاج حسن ناطقی شد و سپس مجلس عزای پدر ایشان از خانه به هیئت منتقل وکم کم دهه پنجاه بود که رسومات دعوت همگانی فراگیر شد و این امر برای عده ای عزت و برای عده ای گران می آمد.

💠سالن شهدای مزینان

قبرستان مزینان که با یاد اولین شهید مزینان (شهید علی شهیدی) بهشت علی(ع) نامگذاری شده، مقبره هایی داشت که فقط دو نمونه از آن بجا مانده است. در شمال مقبره  آخوندملاعبدالعلی عالم مزینان قدیم معاصر باعلامه بهمن آبادی، و در سمت جنوب بنام مقبره حاج میرزاحسین مزینانی که پیش از آن آرامگاه آقایان صدیقی بود و چهارمقبره  دیگرقسمت پایین؛ آقایان غنی آبادی و دو مقبره در سمت مغرب متعلق به سادات حسینی میرزاعبداله و اجدادشان و آخرین مقبره که چندسال پیش تخریب گردید متعلق به خاندان محمدی بود.
 درگذشته همه ی افراد توانایی ساخت مقبره نداشتند. از آنجاکه رسم بر چهل شب تلاوت قرآن بود و قاریان قرآن شبها تا چهلم متوفی بر مزارش به صورت نوبتی تلاوت داشتند این مقبره ها بنا می گردید و طعام از طرف اهل عزا برای قاریان فرستاده می شد. در بخش های گذشته نوشتیم که از جلو چشمه آب مزینان تا نزدیک پل چاپارخانه قبر بود بویژه قبورتُجّار و زائرین حرم امام رضا(ع) که بنا به وصیتشان اگر بین راه مُردیم در مسیر راه زوار آقا دفن شویم تا غبار پای زائرین بر قبور ما بنشیند ولی با آمدن وسائل نقلیه و به لحاظ تغییر راه از مزینان به داورزن و نبود صاحبان و وارثان آن مرحومان، این قبور تخریب و تبدیل به راه گردید.
و اما رفته رفته آن رسومات برچیده و مجالس از قبرستان به منازل؛مساجد و هیئات منتقل گردید و در شرایط جَوّی سرما و گرمای کویر نیز بدلیل بارندگی که آب کاملا گل آلود می شد و غسل میت با آب کاملا شفاف لازم الاجراست تصمیم به ساخت غسالخانه ای فقط بنام سالن شهدا گرفته شد. چرا که به دلیل آب سیل در زمستان گاهی غسل متوفی درمُرده شورخانه قدیم ممکن نبود لذا با در نظر گرفتن بهداشت و آمدن آب لوله کشی تصمیم بر احداث غسالخانه و ایجاد یک سالن  برای اینکه دوباره از سر خاک به هیئت بر نگردند و بساط عزا زودتر برچیده شود روز سوم داخل سالن مجلس را ختم نمایند و از همان محل هرکسی به هر کجا که می خواهد عزیمت نموده و این خواسته عمدتا از طرف مهمانان بیرونی عنوان می شد.
به هر حال تصمیم به ساخت سالن گرفته شد اما زمین مناسبی جهت این کار نبود. به جز زمین مرحوم کربلایی عبداله محمدی که باغچه ای بود و کشت و کار مختصری در آن صورت می گرفت. شب بود و هوا بسیار سرد، شهید امین آبادی و مرحوم حاج اصغر دیمه بعد از نماز مغرب و عشا به منزل پدرم تشریف آوردند و بعد از خوش  آمدگویی وصرف چایی  موضوع را مطرح  کردند. پدرم همیشه در اینگونه موارد با مادرم مشورت می کرد و صدا زد: فاطمه تقاضای آقایان را شنیدی؟ایشان گفتند بله. حاج اصغر دیمه که انسان نیت به خیری بود گفت: عموجان من دو برابر زمین شما را برای این امرخیر تقدیم می کنم. مادرم در جواب گفت: ما توقع معاوضه نداریم بشرط اینکه نامی از خانواده محمدی نیز قیدگردد. بلافاصله پدرم سند عادی که به امضای آقاغلامرضای صدیقی بعنوان فروشنده و امضاهای حاج احمدآقای خواجوی و مرحوم حاج حبیب اله خواجوی وآقای سیدعلی اکبرامیری و تنی چند از معتمدین آن زمان را آورد و نشان آقایان داد و حتی  مبلغ سیصدتومان وجه نقد تقدیم حاجی امین آبادی کرد تا اولین قدم با پول خود ایشان برداشته شود که آقایان بسیار مسرور؛و با ذکرصلوات موضوع خاتمه پیداکرد و در اوایل دهه شصت اولین قدم برداشته شد.
محل تغسیل در غرب و آبدارخانه در شرق زمین ساخته شد دیوارها و طاق ها افراشته اما سالن همچنان بدون سقف مانده بود. خیلی از مزینانیهای ساکن تهران به لحاظ آغاز جنگ و بمباران تهران در مزینان حضور داشتند از جمله شهیدامین آبادی و تنی چند از معماران که نسل جوان اصلا آنان را نمی شناختند و تقریبا زمام امور را بدست گرفته بودند  دیوارچینی را آغاز کردند و کارها خوب پیش می رفت تا اینکه ایشان شهید شد و طرح نیمه کاره رها گردید. بعد از چند سال دوباره به فکر ادامه کار افتادند و این بار آقای سیدعلی اکبر حسینی شروع به کار کردند. بیاد دارم روزی مرحوم حاج میرزاحسن حسینی تمام آجر مورد نیاز را تقبل نموده و مرحوم حسن اکبر مبلغ قابل توجهی رابه جهت تکمیل ساختمان پرداخت کردند البته افراد خیر و نیکوکار بسیاری در این کار سهیم شدند.

بنا تا مراحل پایان پیش رفت و بعدها قابل بهره برداری و صوت و سماور و استکانهایی از هیئت عزیزان مزینانی که در مشیریه دایر بود نیز انتقال و مورد استفاده واقع شد و مدتی مجالس در سالن بر پا بود. اما در این بین بودند عزیزانی که اظهار می داشتند ما دوست داریم سرخاک امواتمان مداحی و روضه خوانی شود و چاره ای جز تسلیم نبود چرا که اساسنامه وجود نداشت تا همه مردم از آن پیروی کنند. لذا با تمام تلاشها گاهی مجالس درون سالن و گاهی همان سر قبر متوفی برگزار می گردید. دراین بین گاهی تصمیماتی گرفته می شد تانام واقف و ساعی درلوح یادبودی قیدگردد و از طرفی پدرم می گفت وقتی کاربرای رضای خداوند عزت انجام می گیرد مانند همان ضرب الامثل "گردو که خداصدای تق تقش رامی شنود"؛  ثوابش پیش خدا محفوظ خواهدماند. ولی ان شاءالله این لوح تهیه و نصب می گردد.

 

  • علی مزینانی
۲۳
تیر
۰۲

مزینان... سال 1354... عکاس؛ استاد محمود امیری

مردم مزینان تاقبل از لوله کشی آب شرب به منازل با کوزه هایی که از کارگاه کوزه گری مرحوم عباسعلی فخاری خریداری می کردند آب آشامیدنی خود را از قنات تاریخی مزینان معروف به "سر او میزینو" و بوستان چشمه فعلی و همچنین چشمه آب ینگی قلعه تأمین می کردند.

زنها ظروف غذا را هر روز بر دوش می گرفتند و یک جایی به سر چشمه می بردند و می شستند و در هفته نیز لباس های اعضای خانواده را در این آب شستشو می دادند.

هنوز هم تعدادی از قدیمی ها مزینان از آب قنات برای درست کردن جای استفاده می کنند و معتقدند با این آب، چایی طعم دیگری دارد و محال است یک مزینانی ساکن در شهرهای دیگر وقتی به زادگاهش بر می گردد مشتی از آب قنات نوش جان نکند!

تصاویر زیبای دیگری از استاد محمود امیری که در دهه ی پنجاه از قنات تاریخی مزینان به ثبت رسانده است

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۰۲

💠بخش دوم ؛ خادم آستان مقدس شاهزاده علی اکبر علیه السلام مزینان زنده یاد سیدحسن حسینی مزینانی

🔹بدنم را با آب مزینان غسل بدهید و دفن کنید!

✍️صفت نوکری و خادمی در دستگاه اهل بیت علیهم السلام به همان اندازه مقدس و شایسته است که هریک از افرادی که افتخار این خدمت را در هیئات و یا اماکن مذهبی پیدا می کنند انتظار دارند روز قیامت همین اعمال موجب شفاعت آل الله از آنها شود؛ کسانی که در دنیای فانی برکات آن را در زندگی روزمره خود دیده اند و هرگز راضی به جدا شدن از این آستان نیستند. یکی از این بزرگان و خادمان بی ادعا، محب اهل بیت سیدجلیل القدر زنده یاد سیدحسن حسینی مزینانی فرزند سیدمحمد است که تا پایان عمر با برکتش چه در مزینان که از مؤسسین هیئت شاهزاده علی اکبر علیه السلام  بود و مدیریت آن را برعهده داشت و یا در تهران نیز با بنیان گذاشتن هیئت بنی هاشمی مزینانی ها به همراه دیگر خادمان سیدالشهدا  (ع) مجالس مذهبی را با جدیت مثال زدنی برپا می کرد.

سیدحسن متولد سال۱۲۹۸ ه.ش. در مزینان است که در جوانی مدتی برای کار به مشهدمقدس می رود و سال ۱۳۱۸ در سن بیست سالگی به تهران عزیمت می کند. در پایتخت کارها و مشاغل مختلفی از جمله کفاشی، نانوایی و... را تجربه کرده ولی از آنجایی که علاقه خاصی به آشپزی داشته است در نهایت شغل آشپزی را انتخاب و ادامه می دهد و پس از افتتاح بیمارستان طرفه به عنوان آشپز استخدام شده و به علت مهارت بالایش در این حرفه حدود بیست سال به عنوان سرآشپز بیمارستان خدمت می کند و سپس بازنشست می شود.

قدیمی های مزینان به یاد دارند در مدتی که وی در بیمارستان مشغول به کار بود هر یک از مردم مزینان که نیاز به درمان تخصصی و یا جراحی پیدا می کردند مستقیم به منزل آن مرحوم آمده و ضمن اسکان در آن جا توسط او به بیمارستان معرفی می شدند و تحت درمان رایگان یا با حداقل هزینه قرار می گرفتند.

سید علاقه خاصی به مزینان و همشهریان خود داشت بطوری که شبهای جمعه به گاراژ شمس العماره سر می زد و اگر کسی از اهالی مزینان را می دید با خودش به منزل می برد و از او پذیرایی می کرد.

با اینکه آن مرحوم به لحاظ شغلی با اعیان و اشراف آن زمان آشنا بود و اگر می خواست بدون شک بهترین زندگی را برایش فراهم می کردند ولی منزل شخصی او بسیار ساده با مساحت 29 متر زمین و سه اتاق دو طبقه و نیم درمیدان امام حسین(ع) خیابان ایرانمهر کوچه  اسدی قرار داشت.

خودش برای فرزندان نقل کرده که؛ شاهپورغلامرضا پهلوی کارتی به او می دهد و می گوید سید با این کارت هر کجای تهران هر زمینی را خواستی انتخاب کن تا برایت بخرم ولی آن مرحوم نمی پذیرد.
وی پس از ازدواج با مرحومه مهربانو درزی دارای  پنج فرزند پسر و چهار دختر می شود که راه او را با حضور و خدمت در هیئات ادامه می دهند.

آقا سیدحسن اوقات فراغت خود را فقط با شرکت در هیئات و خدمت در راه اهل بیت علیهم السلام سپری می کرد و به تمام هیات های بزرگ تهران رفت و آمد داشت اما به طور ثابت در هیات بنی هاشمی مزینانیها که از بنیانگذاران و زحمت کشان آن بود خدمت می کرد . تا اینکه برای ایجاد یک هیات بزرگ و متشکل از جوانان در دیاری که عاشقش بود آستین بالا زد و به طور معجزه آسایی بادست خالی و مدد الهی هیات متحده جوانان علی اکبری مزینان را همراه با دوستان و همفکرانش بنا نهاد و به آرزوی دیرینه اش رسید.

سرانجام این سید بزرگوار  در تاریخ بیست و یکم تیرماه سال 1366 پس از تحمل تنها بیست و چهار ساعت بیماری دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

سیدمحسن حسینی فرزند این خادم سیدالشهدا علیه السلام می گوید:« به یاد دارم در روز خاکسپاری ایشان از جاده که وارد مزینان شدیم یک اتوبوس و مینی بوس از تهران همراه پیکر پاکش بودیم ناگهان از دور گرد و خاکی بلند شد و پرچم هاو کتل های هیات هابه همراه جمعیت زیادی که گریه می کردند و بر سر می زدند نمایان گردید که با تابوت مخصوص به استقبال پدرم و بازماندگانش آمدند و با ذکر لااله الاالله و حسین حسین گویان پیکر او را تا آرامگاه ابدی مشایعت کردند. ما واقعاً از این همه تعصب و حمیت حیرت زده شده بودیم. در هنگام خاکسپاری،  به مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی گفتم: حاج آقا، پدرم وصیت کرده بدن او را با آب مزینان غسل بدهیم. آقا شیخ محمود گفت: چون در تهران غسل داده شده و هوا هم در اوج گرماست و مردم اذیت می شوند بروید و مقداری از قنات مزینان آب بیاورید و کفن مرحوم را با آن خیس کنید تا وصیت عملی بشود. همین کار را کردیم و جسم پدرم همان جایی که در تمام سالهای عمرش عاشق و شیفته خاکش بود آرام گرفت.»
 روحش شاد و یادش گرامی باد

  • علی مزینانی
۱۴
تیر
۰۲

 

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

هم‌زمانی تاریخ فوت با رویدادهای مهم تاریخی خصوصا مناسبت‌های دینی و تداعی عاقبت‌بخیری، دین‌داری و امید به سعادت اخروی از بازتاب‌های فرهنگ‌ اسلامی ایرانیان در سنگ‌نوشته‌های آرامستان‌هاست که مورد توجه مزینانی‌ها نیز می‌باشد.مزینانی‌ها این معنا را چنین باور کرده‌اند:

خواهی که مومن پاک شوی
پنج‌شنبه بمیری، جمعه در خاک شوی

از ایامی که در راستای این تفکر مورد توجه مزینانی‌هاست اعیاد بزرگ غدیر و‌ قربان، شب‌های قدر و ایام تاسوعا و‌ عاشوراست.

هر یک از اینها در مزینان، آیین‌ها و مناسکی دارد اما بی‌تردید مهمترین مناسبتی که مزینان در دیار سربدارن به آن شهره و‌ نامبردار شده، آیین‌های عاشورایی به‌ویژه مراسم تعزیه‌خوانی عاشوراست.

این رویداد، خود را در سنگ مزارها بیش از دیگر مناسک بازتاب داده و عناوینی چون تعزیه‌خوان، ایفاگرِ نقشِ ...، خادمِ...، سقایِ ...، علمدارِ ... بیان‌گر اهمیت و وزنی است که آیین یادشده (بجز ثبت میزان ارادت متوفی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین) در شخصیت‌سازی و جایگاه‌دهی به افراد از نگاه مزینانی‌ها دارد. داستان‌ها، حکایت‌ها و روایت‌ها و تعبیرهایی که گاه بِجدّ و گاه به‌ طنز، درباره‌ی علاقمندی و گاهی تعصب افراد برای تصدی نقش و نقش‌آفرینی‌ در آیین‌های عاشورایی، در محافل و‌ مجالس، ارایه می‌شود می‌تواند برآمده از همین نگاه و جایگاه آیین‌های یادشده در تحلیل موقعیت اجتماعی - مذهبی افراد باشد.

آرامستان مزینان از جهت فضای ارتباطی نیز شایسته‌ی بررسی و ژرف‌اندیشی است. آرامگاه‌ها، خانوادگی هستند اما حصار آنها، سخت و مشخص نیست. مرزهایی نامحسوس، که دانشِ نسب‌شناسی مزینانی‌ها آن را تعریف و روشن کرده و به رسمیت می‌شناسد حریم آرامگاه‌های هر خانواده را روشن می‌کند. البته، نگاه مزینانی‌ها، مالکانه نیست و این تدفینِ درگذشتگانِ یک خانواده در آرامگاه‌هایی نزدیک به هم، بیان‌گر پیوندهای مستحکم خویشاوندی است که در محیط‌های کوچک(از نظر تعداد سکنه و گستره‌ی جغرافیایی و در نسبت با شهرها) می‌توان ردیابی کرد؛ مزیتی که در شهرها، محدودیت‌های جغرافیایی، تداوم آن را ناممکن ساخته است. دور نیست که با روند کنونی تدفین در آرامستان مزینان، این قواره‌بندی نیز تغییر پیدا کند. نکته‌ی درخور توجه اینکه، ظاهرا در تعریف مناسبات خانوادگی برای تدفین در قطعات خانوادگی، روابط نسبی نسبت به روابط سببی بیشتر در نظر گرفته می‌شود.

این نظام تدفین، تعاملات خانوادگی مزینانی‌ها در زندگی روزمره و‌ پیش از درگذشتِ متوفیان را به آرامستان نیز تسری داده و ارتباطاتی(دوستانه یا خویشاوندی یا همسایگی) که خانواده‌ها، پیشتر داشتند با آمد و شد زائرین اهل قبور به آرامگاه‌های خانوادگی یکدیگر و قرائت فاتحه، استمرار و تداوم می‌بخشد.

آرامستان مزینان، شبکه‌ی ارتباطی سکنه‌ی آن با دیگر واحدهای جغرافیایی را هم تاحدودی روشن می‌سازد. نام‌های خانوادگی مکان‌محور که روی سنگ آرامگاه‌ها ثبت شده مانند: کلاته‌ای، سویزی، داورزنی، غنی‌آبادی، چشامی، گفتی، فرومدی، نهالدانی، شهرآبادی، همت‌آبادی، بیزه‌ای و صدخروی، نشان می‌دهد گستره‌ی ارتباطی مزینانی‌ها با دیگر روستاهای همجوار، فراتر از تعامل و تبادل تجاری و کاری بوده و ارتباطات پایدارتری (عمدتا در ساختار ازدواج و بعضا مهاجرت) شکل گرفته است. لایه‌ی ژرف‌تر فرهنگی این واقعیت، می‌تواند قدرت سازواری و سازگاری مردم مزینان و سعه‌ی صدر ایشان در پذیرش مردمانی از فرهنگ و جغرافیای دیگر باشد که شاید این نیز، خود برآمده از موقعیت پیشین مزینان در جاده‌ی ابریشم و تقویت روحیه‌ی بازرگانی و کاسبی و مبادله در میان ایشان بوده است. لازمه‌ی فضای کسب و‌ کار و تجارت، مردم‌داری، حسن خلق، احیانا طبع و ذوق لطیف و شوخ‌طبعی است که هنوز هم رگه‌هایی از این ارزش‌ها را خصوصا در مزینانی‌های مقیم می‌توان دید و بخشی در همین رسانه با عنوان حکایت شیرین مردم شوخ‌طبع مزینان روایت شده است.

از جهت فضای ارتباطی، دو آرامگاه دیگر در خور توجه است: یکی آرامگاهی قدیمی با ساختار خشتی که گفته می‌شود از آنِ زائری بوده و نویسنده، زمانی که سنگ آن‌ خوانا بود نام اسفرورین (از روستاهای قزوین) را روی سنگ خوانده بود. هم‌اکنون متاسفانه این سنگ با گذشت زمان و فرسایش کامل، ناخوانا شده است و دور نباشد که این عنصر هویتی و‌ مستند تاریخی موقعیت تجاری و ارتباطی مزینان، بی رد و نشان شده و فراموش شود؛ دیگری، یادگار دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی(آرامگاه مرحومه بتول دزفولی) که دامن مهرنواز مردمان خطه‌ی کویر، او را دل‌بسته‌ی آنجا کرد.

✍️آنچه با همت شاهدان کویر مزینان و نظرات ارزنده‌ی مدیریت محترم آن، تقدیم نگاه مخاطبان و فرهیختگان شد گوشه‌ای از ناخوانده‌ها و ناگفته‌ها و نادیده‌های آرامستان مزینان بود. حکایت می‌تواند همچنان ادامه یابد اگر اهلش که دانش و تجربه و نگاه نافذی دارند نگارنده را شایسته‌ی آن بدانند که در گنجینه‌های ارزشمند تجربه و‌ خاطراتشان سهیم و شریک کنند.از آنچه درباره‌ی آرامستان مانده و می‌تواند درخورِ اندیشه‌ورزی باشد محورهای زیر است:
- خط‌شناسی و توصیف و تحلیل خطوطی که در سنگ‌نوشته‌ها بکار رفته؛
- اشعار و نثرهایی که برای انتقال معانی و پیام‌ها یا معرفی متوفی استفاده شده؛
- آیین‌های پذیرایی در آرامستان مزینان از گذشته تا امروز؛
- تعارفات و مجاملات و یادکردها از درگذشتگان از زبان بازماندگان و زائران اهل قبور؛
- شرح حال بزرگان مدفون در آرامستان خصوصا با محوریت توصیفاتی که از آنان بر سنگ مزار شده است(به‌ویژه در مورد مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی که به فیلسوف و ادیب معرفی شده و معرفی آثار شفاهی یا مکتوب بجامانده از آن مرحوم)
و ...

آرامستان مزینان، شاید بجز نوشتن و بیش از آن، نیازمند تامل در مورد پیشنهادهایی از جنس زیر نیز باشد:
- تعریف قطعه‌ای از فضای کنونی آرامستان مزینان به نام «یادمان خادمان مزینان» با الگوگیری از سنگ‌های یادبود دوست‌داران مزینان و‌مزینانی‌ها و تخصیص به آنان که به قول استاد شریفی به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی، خدمتی برای آبادی آن دیار انجام داده‌اند و اکنون به حکم تقدیر، هم‌نشین خاکی بجز آرامستان مزینان شده‌اند تا مزینانی‌های همیشه‌قدرشناس، با یادی و‌ قرائت فاتحه‌ای، زحمات و‌ عشق و نقش آنان در معرفی و آبادانی مزینان را به‌عنوان جغرافیایی پر از افتخار، ارج نهند؛ گذشته از استاد محمدتقی شریعتی و معلم شهید دکتر علی شریعتی، برابر صلاحدید بزرگان، شاید کسانی چون سعید خان خواجوی را بتوان سزاوار چنین نکوداشتی دانست.
- تخصیص سالن شهدای مزینان که ظاهرا به‌اندازه‌ی هزینه‌ی انجام‌شده، استفاده نمی‌شود به حفظ و نگهداری سنگ‌های قدیمی آرامستان که فرسایش و باد و آفتاب، بسرعت آنها را گنجی ارزنده برای مزینان، تبدیل به پاره‌سنگ‌هایی بی‌ارزش و مزاحم می‌کند.

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۰۲

🔸 بخش اول؛ ورکانه ی همدان ... مزینان ما

🖌نویسنده و محقق؛ علی جعفری مزینانی
 


 ✍️ چند سال پیش که به منظور مراسم خاکسپاری زنده یاد حاج رضا رضایی فر به مزینان رفته بودم  خویشاوندی  به نام آقای محمد امینی نیز به اتفاق برادرش آقای امیر امینی و مهندس عزت الله معمار مزینانی به منظور تسلیت و دلجویی از بازماندگان از گرگان به مزینان آمده بودند.
نامبردگان به مدت دو روز و دو شب در مزینان توقف داشتند و شب ها تا صبح  گفتگو و اغلب مذاکرات در باره ی مزینان بود .
در مدت اقامت شان از اماکن دیدنی بازدید داشتند . ازجمله؛ کاروانسرا یا رباط شاه عباسی ،  بوستان چشمه ، تراز مزینان، تندیس زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی ، بوم گردی نرگس ، میدان عاشورا ، مسجد تاریخی بلال، مسجد جامع و هیئات ، بازار و چند نقطه ی دیگر
🔹آقای محمد امینی اصالتاً همدانی است و کارشناس ارشد میراث فرهنگی  و باجناق آقای عزت الله مزینانی (معمار)لیکن همسر ایشان از طرف مادری مزینانی است.
تا کنون چندین بار در طول سالیان قبل حتی در ایام محرم به مزینان آمده اند و تا حدی به فرهنگ ، تاریخ و بینش  مزینانی ها  واقفند.
وی مدت طولانی مدیرکل میراث فرهنگی استان همدان و چند سالی هم مدیر کل میراث فرهنگی استان گلستان بوده اند و سالها قبل به افتخار بازنشستگی نائل و در حال حاضر در گرگان سکونت دارند .
🔹درضمن گفتگو در باره ی مزینان در دوشبی که  با ایشان بودیم اشاره داشتند شخصی در یکی از روستاهای کوچک استان همدان  به نام پروفسور توفیق موسیوند بوده که  پس از طی  دوره ی تحصیل دانشگاه، دکتری پزشکی و فوق تخصص جراحی قلب را از کانادا اخذ نموده  و شهرت جهانی دارند .
🔹پروفسور موسیوند در سال ۱۳۸۱ تصمیم می گیرد تا به زاذگاهش روستای « ورکانه» مهاجرت و در جهت رفاه عمومی و در امور خیر خدمتی  نمایند  او مبلغ قابل توجهی  بیش از یک میلیارد تومان در آن زمان هزینه و چهره ی زادگاه اش را کاملاً تغییر داده و آبادانی را به روستای خود به ارمغان می آورد.
کوچه ها و پشت بام ها مزین به چراغ های رنگارنگ می گردند باز سازی نمای ساختمانها وخانه ها ی متروکه و ویران با سنگ  ، هدیه اش به مردم روستای قدیمی خود بوده به گونه ای که روستای مذکور به یک دهکده ی گردشگری زیبا تبدیل می گردد آن هم با همه ی امکاناتی که گردشگران نیاز دارند تا ضمن بازدید آسایش و رفاه شان در طول اقامت یکی دو روزه تأمین وبا خاطراتی خوش آنجا را ترک گویند. در ضمن تبلیغی باشد تا به دیگران توصیه نمایند که سفری به روستای  مذ کور ترتیب دهند و ازمواهب گردشگری آنجا لذت ببرند تا بر تعداد گردشگران افزوده گردد۰
🔹از آنجایی که روستای« ورکانه»  بر خلاف مزینان ناشناخته بوده حتی در سطح منطقه و استان همدان در نتیجه چند میلیون تومان دیگر هزینه می کند تا ورکانه از طریق تبلیغات به روستای گردشگری  معرفی شود مدتی نمی گذردکه توجه توریست ها جلب و روزانه صدها نفر به منظور بازدید روانه ی آنجا می شوند بطوری که در حال حاضر یکی از مناطق مورد توجه گردشگران بوده و به تبع آن بسیاری از خدماتی که گردشگران  نیاز دارند از این رهگذر  ایجاد و موجب اشتغالزایی شده و در مدت کوتاهی تمام اهالی روستا بخصوص جوانان مشغول کار می شوند. حتی از دیگر روستاها و شهرها به منظور کسب در آمد به آنجا می روند و در اثر مهاجرت معکوس و ازدیاد جمعیت در حال حاضر از پیشرفت ورشد و توسعه ی زائد الوصفی بر خوردار است.

🔹جناب امینی در ادامه اظهار داشت از آنجایی که«مزینان» شهر شناخته شده ای است  هم از نظر  ایرانیان و هم از نگاه خارجیان به دلیل  اینکه زادگاه  متفکر انقلابی و زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی و از طرفی روستایی است در حاشیه ی کویر و از همه مهمتر در مسیر جاده ی تهران مشهد که در طول سال بیش از ۱۲میلیون مسافر و زائر ازاین جاده تردد دارند در صورت فراهم بودن امکانات گردشگری، بسیاری ازمسافران  علاقه و تمایل خواهند داشت تا توقفی در مزینان داشته باشند مضافاً اینکه نیاز به هزینه کردن امور تبلیغاتی نیست به دلیل شهرتی که دارد و تنها از طریق جذب گردشگر و صنعت توریست در آمد حاصل از آن می تواند پاسخگوی اشتغالزایی قابل توجهی  باشد وبه تدریج مشاغل متعدد مورد نیاز ایجاد شود و در نهایت  علاوه بر پیشرفت وتو سعه در مدتی کوتاه در آمد حاصل از آن پاسخگوی  تمام نیازها و مشکلات و موانع موجود خواهد بود.
🔅 البته تحقق این ایده نیاز به همفکری و هم اندیشی اشخاص صاحب نظر ،مدیر و مدبر و در عین حال دلسوز و  علاقمند به مزینان داشته  که خدا را شکر تعداد مزینانی های توانمند و برخوردار از تجارب کافی کم نبوده و بی تردید با برنامه ریزی و هم اندیشی اقدام مناسب در تحقق این پیشنهاد را بعمل خواهند آورد.

پیرامون ایجاد صنعت گردشگری و توریست در مزینان لازم است به موارد دیگری که در این باب به نظر می رسد تا مسئله بیشتر مورد واکاوی قرار گیرد توجه شود زیرا بسیاری از خوانندگان در این مقوله بطور کلی یا اطلاعات جامعی ندارند و یا توجه کافی نداشته اند . در حال حاضر تنها راه ممکن موجود در جهت پیشرفت، آبادانی و عمران  مزینان ایجاد جاذبه ی گردشگری است ولاغیر

اصولاً نباید به موارد دیگری به غیر از گردشگری که  نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه امکان  تحقق آنها ناممکن و غیرعملی است ملاحظه داشت به این دلیل که گردشگری اغلب و شاید هم تمام مشاغل و حرفه ها را به دنبال خواهد داشت مضافاً  این که صنعتی است پایدار و بسیار سود آور آن هم برای تمام طبقات و گروه های سنی اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان، میانسالان حتی  بانوان می تواند ایجاد اشتغال نماید که چنانچه  به تمام  جزییات آن اشاره شود  از حوصله ی خوانندگان و فضای نوشتاری خارج است و مزینان به دلایلی که در قسمت قبل در شاهدان کویر اشاره داشتم استعداد پذیرای گردشگر و جذب توریست و مسافر را به مفهوم واقعی کلمه  و تمام و کمال دارد.
همه ی مشاغل  ممکن حتی در تصور و ذهن به آن وابسته است از کل تا جزء  از جمله آب فروشی و  چنانچه این اقدام با برنامه ریزی دقیق  تحقق یابد آنگاه خواهید دید که ظرف چند سال  حتی زمین در مزینان برای احداث مشاغل وابسته به آن به حد کافی وجود نداشته باشد! و همه ی مردم بویژه همشهریان عزیز از رهگذر آن به درآمد پایدار و سود آوری خواهند رسید، ما باید خیلی سالهای قبل به این فکر بودیم الآن هم دیر نشده ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
همان گونه که می دانید ترکیه یکی از کشورهای پیشتاز در جذب گردشگر است که ارزآوری هنگفت  حاصل از آن بیش از دو برابر فروش نفت ایران است غیر از درآمد های وابسته به آن به عنوان نمونه چند سال قبل به اتفاق چند نفر از دوستان  مسافرتی به ترکیه داشتیم یک روز تصمیم گرفتیم بستنی بخوریم وارد مغازه ای شدیم به ظاهر بسیار شیک و لوکس، سفارش شش عدد بستنی دادیم پس از خوردن  به ازای هر عدد بستنی ۴۰۰۰ تومان پرداخت کردیم در حالی که در ایران قیمت آن ۱۰۰۰ تومان بود یعنی ۴ برابر قیمت،  تازه به کیفیت بستنی ایرانی نبود!  مورد دیگری اینکه شارژ موبایلم در خیابان تمام شده بود امکان مراجعت به هتل تا چند ساعت مقدور نبود ناگزیر شدم موبایلم را در مغازه و یا مکان های دیگری شارژ نمایم مساجد هم در آن وقت بسته بود در هیچ جا مجانی اجازه نمی دادند تا شارژ نمایم عاقبت ۱۰۰۰ تومان پول دادم با کلی معطلی تا صاحب مغازه ای به  لطف و کرمشان  اجازه دادند موبایلم را به پریز برق بزنم تا شارژ شود! جسارتاً حتی بابت دستشوئی پول می گرفتند! تنها چیزی که در آنجا رایگان بود تنفس بود آن هم به گمانم راهی برای پول گرفتن وجود نداشت! اگر ممکن بود اغماض نمی کردند. این یعنی در آمد حاصل از گردشگری! به قول مولانا؛ توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مُجمل...
الآن وقت آن رسیده که باید فقط و فقط به راهها، روشها و آماده کردن بستر های مناسب جذب گردشگر فکر کرد و این  مهم نیاز به تشکیل جلسات متعدد تا حصول  نتیجه دارد آن هم با جدیت و بدون فوت وقت و شایسته است تا آحاد مردم محبوب مزینان مقیم و غیر مقیم در تحقق این ایده  نگاه ویژه داشته و  در این راستا طرح و برنامه ارائه تا از نقطه ای کار را شروع و به تدریج در جهت تکامل آن حرکت رو به جلو داشت .
واضح است  همه ی مزینانی های دلسوز ، مولد خلاق و با ابتکار باید بیش از پیش در این مسیر همگام ،هم فکر و متحد باشند و هر اندازه هم، هزینه داشته باشد بی تردید از طریق فروش سهام و تشکیل شرکت تعاونی و همیاری مردمی تأمین خواهد شد.تا دیر نشده نباید فرصت ها را سوزاند و از دست داد.

 

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️بخش اصلی و عمده‌ی کار سنگ‌تراشی آرامستان، بیرون از مزینان و عمدتا در سبزوار و گاهی تهران انجام می‌شود اما نهایتا این نگاه و دیدگاه و چارچوب فکری و ارزشی «مزینانی» است که دست به انتخاب می‌زند و به‌همین جهت سنگ‌ها می‌توانند بازتاب‌دهنده‌ی وضعیت فرهنگی مزینان باشند.

سنگ‌های قدیمی که شاید تا حدود دهه‌ی پنجاه و شصت، استفاده می‌شدند بخشی از سطح آرامگاه را می‌پوشاندند و اطلاعات و‌ نمادها،کمینه و حداقلی بودند؛ غالبا تاریخ ولادت نداشتند و نام‌خانوادگی، کمتر درج می‌شد و در تاریخ فوت به سال یا گاهی ماه بسنده می‌شد و کمتر روز وفات را می‌نوشتند. شاید دستی‌بودن تراش سنگ و سختی آن، اکتفاء به کمترین‌ها را بایسته می‌کرد. فناوری به سنگ‌تراشان آرامستان‌ها کمک کرده تا با توسعه‌ی سطح سنگ‌ها، هنرنمایی بیشتری داشته و خواسته‌های متقاضیان را بیشتر و بهتر و ظریف‌تر اجابت نمایند. بر همین پایه مشاهده می‌شود نمادها در گونه‌های آرامگاهی بعدی خصوصا وقتی جنس سنگ‌های قبور، انواع مرمر شد از جهت شماره و کیفیت، تغییراتی کرد از جمله اینکه نمادهای پیشین(مهر و شانه) به فراموشی سپرده شد.

یکی از نمادهای پر تکرار خصوصا در سنگ‌های مرمر مربوط به دهه‌ی شصت و هفتاد، طرح کتاب است که بر سمت راست آن تاریخ ولادت و در سمت چپ، تاریخ وفات نوشته شده است. کتاب، نمادی از اندوخته‌ها و آموخته‌های ماندگار و همراه متوفی در دنیا و سفر آخرت است؛ نقش‌هایی که او در دوره‌ی زندگی بر صفحه‌ی زمانه نگاشته و ثبت شده است؛ نامه‌ی اعمال و کارنامه‌ای که کرام‌الکاتبین، ریز و‌ درشت زندگی متوفی در دوره‌ی حیات را نگاشته و‌ ثبت کرده روز قیامت بر او می‌خوانند.

گاهی این نماد با شمع روشنی در سمت درج تاریخ ولادت و شمع خاموشی در سمت درج تاریخ وفات، همراه می‌شود تا دلالتی باشد بر روشنی چشم اطرافیان از ولادت و غم و اندوه ایشان از درگذشت متوفی.

طاق‌نماهای قوسی نیز در این سنگ‌ها دیده می‌شود با این تفاوت که در شکل هندسی سنگ‌ها نیست بلکه گاهی روی سنگ، با تراش خطوطی، طراحی شده؛ گاهی قاب‌هایی که برای نوشتن اطلاعات مختلف درون آنها طراحی می‌شود به شکل یادشده تراشیده شده؛ گاهی عبارت یا آیه‌ی بالایی سنگ، هلالی، طراحی و تراشیده شده و‌ گاهی چیدمان سایر نمادها مانند گل و گیاه و شاخه‌ی درخت، به شکل قوسی و‌ هلالی قرار گرفته است که تداعی معانی همه، یکی است و پیشتر تقدیم گردید.

گل‌هایی از انواع مختلف خصوصا لاله که اختصاصا برای بازتاب مفهوم شهادت است و‌ گل محمدی و شاخه‌های درخت و‌ گیاه نیز جایگاهی در این دوره دارند و خیلی محدودتر، کبوتر هم که نماد پرواز روحی پاک و بی‌آلایش به سوی خداست را می‌توان روی سنگ‌ها ملاحظه کرد.

سنگ‌های دهه‌ی هشتاد و نود عمدتا از این نمادها خالی است و جای آن را نوشته‌ها پر کرده است. شاید به این دلیل که سطح عمومی سواد جامعه، افزایش یافته و خط تصویری، کارکرد و فلسفه‌اش کمتر شده است هرچند امروزه، دوباره، فرصت کم و کوتاهی زمان به‌ویژه در فضای مجازی، خط تصویری و بصری را در قالب شکلک‌ها و ایموجی، وارد زندگی اجتماعی کرده و دور نیست که در آینده‌ای نزدیک، سنگ‌های آرامستان‌ها با این زبان پیام‌ خود را ماندگار کنند.

چند روندِ کلانِ فرهنگی جامعه، روی آرامستان‌ها و از جمله آرامستان مزینان، تاثیراتی خرد و کلان داشته‌اند:
_ رشد سطح سواد جامعه و البته مزینان را می‌توان دلیلی برای کاهش نقش نمادها در سنگ‌های آرامستان دانست؛
_ رشد سطح سلامت و بهداشت عمومی مزینان نیز احتمالا یکی از دلایل کاهش مرگ و میر نوزادان و در نتیجه بدونِ کارکردشدنِ «قبرستان بچّه‌ها» و فراموشی آن شد؛
_ «سیاست‌های پاسداشت زبان فارسی» هم اثرات خود را روی سنگ‌های آرامگاهی گذاشته و سطح سنگ‌های آرامستان، گستره‌ای برای کاربست زیبایی‌های زبان فارسی شده است.

سنگ‌‌نوشته‌های نخستین مزینان، آکنده از واژه‌های عربی همچون «هذا(این)» «مرقد(آرامگاه)»، «بنت(دختر)»، «ابن(فرزند)»، «فوت/وفات» و تاریخ‌های هجری قمری است اما در سنگ‌نوشته‌های جدیدتر، فارسی‌نویسی، بیشتر و بلکه غالب است.
برای نمونه، در سنگ‌های قدیمی، تاریخ زندگی متوفی، بیشتر با تک‌واژه‌ی تاریخ«فوت/وفات» آن هم به شکل سال قمری، درج می‌شد، و کمتر با جفتِ خود یعنی تاریخ ولادت همراه بود، در سنگ‌های جدیدتر، ضمن اینکه با هم‌زاد خود یعنی تاریخ ولادت جفت شده و هردو با تفصیل به روز و ماه و سال خورشیدی و احیانا ذکر مناسبتی ویژه چون عیدی فرخنده یا رویدادی اسلامی و مذهبی، درج می‌شوند با بهره‌گیری از ادب فارسی، صورت‌های واژگانی گوناگون و البته خوش‌آهنگ‌تری پیدا کرده است. جفت‌هایی چون:
بهار/خزان؛ آغاز قصه او/آغاز غصه ما؛ اولین پگاه/آخرین نگاه؛ طلوع دل‌انگیز/غروب غم‌انگیز؛ آغاز/پرواز؛ آفریده/آرمیده؛ رحمت خدا/حکمت خدا.

این ساختارهای واژگانی گذشته از جنبه‌ی ادبی، می‌تواند دلالت و اشارتی به دگرگشت مفهوم مرگ و مردن داشته باشد. واژه‌ی وفات و فوت، کاملا دینی و دارای بارِ مذهبی است اما ساختارهای تازه مانند بهار و‌ خزان، این حقیقت زندگی را بیشتر، باری حسی و‌ محسوس می‌دهد. مرگ‌اندیشی دیگر فرآیندی عمیق و پر ابهام که نیازمند فهم عقلی یا دینی باشد نیست بلکه عالَم محسوسات و‌ تشبیهات، شاید بتواند بهتر آن را تداعی کند؛ شاید لایه‌ی عمیق‌تر این تغییر فرهنگی که خود را در دگرگونی ساختار واژه‌ها و ترکیب‌های مرتبط با وفات، نشان می‌دهد سازمانی و ماشینی‌شدن مرگ و‌ مردن باشد. روزی در مزینان، مردم و به‌ویژه نزدیکان، اصطلاحا صفر تا صد فرآیند مرگ را مدیریت می‌کردند و در این میان، خرد و کلان از نزدیک، شاهد این فرآیند بوده و فهمی نزدیک و شهودی از آن پیدا می‌کردند اما اکنون سفرِ آخرتِ غالبِ افراد، جایی بیرون از حوزه‌ی مدیریت و نگاه عامه اتفاق می‌افتد: بیمارستان؛ آمبولانس؛ سالن‌های تطهیر و ... . فرآیند جدید، آنچه را می‌شد دید و نامحسوس، آموخت، از چرخه‌ی آموزش دیداری دور کرده و فهم و‌ درکش را نیازمند تشبیه به محسوسات کرده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۲
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️یکی از شبهای سال 1350صدای زوزه گرگ و عوعو سگها و گاهی شغال نیزبگوش می رسید و بسیار ترسناک می نمود کسی شهامت نداشت آن شب سرآب دوانی برود. گرگها تا نزدیکی و گاهی داخِل روستا می آمدند و فردا خبر می رسید گرگ به گلّه یا آغُل فلانی زده و چند رأس را کشته و یکی را برده است...
و آن سال نیز زمستان سردی بود برف بیش از یک متر زمین را سفیدپوش کرده بود،درب بعضی خانه ها بازنمی شد مگرخانه هایی که سطح آن ازکف حیاط مرتفع تربود. داخل خیابان سرتاسر سفیدپوش؛ کامیون سرمه ای رنگ پنج تُن لیلاندکربلایی عبدالله محمدی واقعا زیربرف دیدنی بود. برف در کویر جلوه ای دیدنی داشت. اگرپرنده ای روی درخت می نشست هنگام پریدن کلی برف از بال و پرش به زمین سرازیر می شد. صدای تاپ تاپ ریختن برفها از روی بام ها و در سکوت بسیار شنیدنی بود و البته  باعث ازدیاد آن داخل کوچه و سخت شدن رفت و آمد می گردید.
آن زمان  مسجدصاحب الزمان(عج) تنها پایگاهی بود که همیشه بخاری نفتی آن داغ بودو صدای گُرگُر آن در لوله بخاری ازبیرون مسجد با دودغلیظی که داشت افراد را متوجه گرمای مسجدنموده و همین امرباعث تجمع بیشتر می گردید. در همان هوای سرد؛مردی غریبه واردمسجدشد. نمی دانم راه گم کرده و یاسائلی درمانده بود ساعت سه بعد از ظهر آن بنده ی خدا نماز خواند البته نماز عصر اما دست بسته. مصیبت وی آغازشدزمانی که فهمیدند ایشان اهل سنت است؛چشمت روز بد نبیندهمشهری 😲نصایح و پندهای پامنبری ها آغاز شد شخصی که دربین جمع خودش را از دیگران متدین تر و آگاه تر به قرآن و فقه می دانست از برادر سُنی پرسید: عموجان اسمت چیه؟ گفت: عثمان. باتعجب نگاهش کرد!☹️ وگفت: عثماااااان ای داد و بیداد چراعثمان؟! عَه عَه اِ اِ؟؟عثمان !؟بله بله عثمان! حیف نیست که تومسلمان نباشی؟!
 عثمان گفت: من مسلمانم که نماز می خوانم.
امادوستان گمان می کردند که سُنی مسلمان نیست، جمعیت باتعجب نگاهش می کردند و بنده خدا هم از ترس چنان ساکت و در خود فرو رفته بود که خدامی داند. شخصی گفت: بیا و شیعه شو!
عثمان گفت: خب من هم مثل شمامسلمانم... برادر دینی هستیم...  خدا و پیامبر و خلفا را قبول دارم. ولی کسی به حرفش گوش نمی داد و به ناچار گفت باشد قبول حالا چه کارکنم؟! گفتند: شهادتین را بگو و سپس به ولایت مولا علی(ع) باگفتن اشهدان علیا ولی الله شیعه می شوی.
گفت: اگر شما راضی می شوید باشه حرفی ندارم.
عثمان شهادتین را اقرار کرد. ناگهان قاری قرآن گفت: بَه بَه؛ به به ببینید چقدرصورتش نورانی شد ماشاءالله.برای سلامتیش صلوات بفرستین ؛ببینید نور ایمان از پیشانیش تُتُق می کشد.
 الله اکبر و بَه بَه گفتن  جماعت در مسجدطنین افکن شد و شادی درگرفت. شروع کردند باوی روبوسی کردن گویا اسغفرالله پیامبری ظهورکرده است ؛ناگهان دیگری گفت: حالا یک چیز دیگه مونده. بنده خداگفت: دیگه چی؟ گفتند: نامت راعوض کنیم 😫 انگاربرق سه فاز از عثمان پرید پرسید: مثلاچه اسمی ؟گفتند: چون جوان رشیدی هستی اکبر! بنده خدابناچار تسلیم شد و گفت: باشد نامم اکبر است. طوری گفت که اگربال داشت از بین جمعیت فرار می کرد و دیگر پشت سرش رانگاه نمی کرد!من بیاد مهمان وصاحب خانه ای افتادم که صبح صاحبخانه به زور سر و صدا او را بیدار کرد تانمازبخواند و مهمان از سرناچاری گوشه فرش راکنار زد و باغُرغُر و تیمم کنان چنان دستهارابزمین زدکه کُلّی خاک از زمین بلندشد و گفت: دو رکعت نماز ازترس صاحب خانه بجامی آورم قُربَهً الی الله😀
اما این بنده خدا از سر ناچار پذیرفت و همه او را صدا می زدند اکبر ! ...اکبر آقاجان چایی می خوری ؟... اکبرجان شب شام بیاخانه ما. بنده خدا قبول نمی کرد و به فکر فرار بود. اماشب بود و ترس و هوای بسیار سرد برفی که اگر می ماند تا یک سال بیمه بود. سرشب شد برایش لحاف تُشک؛لباس های خوب، نان و خورشت  و کفش و کلاه آوردند و مقداری هم پول حدود سی  تومان آن زمان  نقد تقدیم اکبرآقا . قرار شد فرداکه هوابهتر شود اکبرآقا را ببرندحمام و غسلش بدهند و او را صاحب خانه و زن و زندگی کنند و در روستا بماند و کار کند. حتی اسامی فرزندان آینده اش نیز معلوم شد!
آن شب مسجدگرم و عثمان به فکر فرار بود. بارش برف سنگین دوباره آغاز شد. ساعت هشت صبح من که بسیار کنجکاو بودم رفتم مسجد دیدم جمعیت دیروز هست ولی از عثمان خبری نیست!؟.. چی شده اکبر آقا کجا رفت؟ این سوال همه بود. یکی گفت رفته حمام! دیگری گفت حتما رفته در روستا دوری بزند.  شب شد از اکبرخان خبری نشد. ناگهان یکی ازدوستان گفت: بیایید اینجا! رفتیم و دیدیم اکبرآقا نان و غذا را در باغچه مسجد زیر برف قایم کرده و رفته اما مؤمنین تا پاسی از شب منتظراکبر شدند ولی از او خبری نشد و اگر شما تا حالا اکبرآقا رادیده ایدمن هم عثمان خان رادیده ام!...

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۰۲

💠نان خشک و ماست محلی برای دکتر...

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویر مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد بی تکلف و ساده ی او با مردم و همراه با خوش خلقی و متانت بود . او هر موقع به مزینان مشرف می شد با همشهریانش هم کلام می شد و با آنها مزاح می کرد و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشر مستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد.

 در یکی از روزها دکتر به هیئت بنی هاشمی مزینانی های مقیم تهران می رود و مستقیم وارد آشپزخانه می شود و بعد از احوالپرسی گرم با تک تک خادمان با خنده می گوید : چیزی برای خوردن مانده ؟

دایی من حاج قربانعلی عسکری جواب می دهد که : یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر می گوید : نه ! نان خشک و ماست محلی دارید؟

عسکری : آره، اتفاقا  فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

 دکتر با شنیدن قاتق و آماده شدن آن حسابی کیف می کند و  خودش نانهای خشک را با گوشت کوب خورد کرده و سپس با قاتق آب دوغ درست می کند و با اشتها نوش جان می کند. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که او با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها غذا می خورد.

حاج حسین تاج مزینانی هم که در فصل های قبل خاطره ای از او را به قلم خانم کوشکی نقل کردیم از همین سادگی رفتار او می گوید:
 ...در بازار مغازه داشتم دکتر وقتی وارد مزینان می شد می آمد دنبال من، روز اول که می آمد مستقیم می‌‌ رفت دیدن مادرم، عذر خواهی می کرد که نتوانسته بیاید سر بزند. با این که من هفت یا هشت سال کوچکتر بودم، دکتر شریعتی دنبال من می فرستاد. وقتی می خواست حرکت کند، یادم است پنجاه تومان یا صد تومان یواشکی زیر چادرش می گذاشت و می گفت: اجازه مرخصی می دهید بروم.
گاهی اگر خلوت بود. می گفت: یک ماست جوش درست کن.

حاجیه خانم عفت منصوری همسر زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی و دختر عمه دکتر شریعتی هم نقل می کند: «دکتر خیلی خوش‌برخورد و شوخ‌طبع بود. رفتارش با یک بچه 10 ساله طوری بود که رویشان با او باز می‌شد. در خاطرم است وقتی به ملاقاتش در زندان رفتیم. با چشم بسته آوردنش و بعد چشمانش را باز کردند. من، برادرم، پوران خانم و بچه‌ها بودند. واقعاً منقلب شدم و ناخودآگاه شروع کردم به گریه کردن. دکتر من را که دید خندید و گفت دلت برای مزینان تنگ شده که گریه می‌کنی. و با شوخی‌هایش فضای آن‌جا را عوض کرد.
بسیار اهل صحبت و گفت‌وگو بود. یادم است یک روز با برادرم(زنده یاد حاج علی اصغر منصوری) رخت و لباس بستند که بروند حمام. رفتند و مدت طولانی گذشت و برنگشتند. مادرم نگران شد و از یکی همسایه‌هایمان خواست به دنبال آن‌ها برود. آن همسایه‌مان به در خزانه که می‌رسد دکتر و برادرم را صدا می‌زند. در همان‌لحظه صدای شلیک خنده آن‌ها بلند می‌شود و او می‌بیند دکتر و برادرم غرق صحبتند و هنوز بدنشان را هم خیس نکرده‌اند. گاهی با خودم که فکر می‌کنم، می‌گویم علی کی بود؟ چی بود؟ عجب دنیایی است. افسوس واقعاً.

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️دگرگونی‌های فرهنگی یعنی تغییر در معماری، آداب، رسوم، ارزش‌ها و بطور کلی، سبک زندگی، یکی از ویژگی‌های دوران معاصر است که مزینان نیز از آن برکنار نمانده و هر شخصی که تجربه‌ی چند دهه و حتی چند سال، فاصله‌گیری مکانی از مزینان را داشته این تغییرات را می‌تواند گواهی داده و برشمارد. توجه به این تغییرات از جهاتی بایسته است از جمله اینکه گذر زمان، بخش زیادی از آنچه بوده را اگر ثبت در حافظه‌ی تاریخی نشود به یغما برده و نام و نشانی از آن بر جا نخواهد گذاشت از این‌رو نیاز و بلکه واجب است اکنون که تلاش‌های رسانه‌ای دلسوزان مزینان از جمله شاهدان، زمینه و فرصت ثبت و مانایی «امروز ما» را فراهم نموده، از آن بهره برد به این امید که فضایی برای گفتگوی بیشتر و استفاده از دانش و تجربه‌های همشهریان فرهیخته در تکمیل و رفع نقیصه‌ی این نوشتار کوتاه، فراهم شود و اگر آیندگانی خواستند از مزینان بیشتر بدانند دستمایه‌ای فراتر از خاطرات و ذهن‌نگاره‌های بزرگان و سالخوردگان در دست داشته باشند؛ میراثی که ما از آن محرومیم و بر آن متاسف!

شاید یکی از اماکنی که بیشتر و بهتر بتوان ریخت فرهنگی همراه سیر دگرگونی فرهنگی مزینان را در آن دید آرامستان مزینان باشد؛ مکانی که «قداست»، سهم بسزایی در نگهداشت بخش‌های تاریخی آن داشته و بخشی از فرهنگ گذشته‌ی مزینان را به تصویر می‌کشد.

نخستین نکته‌ی شایسته‌ی توجه در آرامستان مزینان، دوپاره‌بودن آن است؛ بخشی از آرامستان که وسعت کمتری دارد در ارتفاعی بالاتر در قسمت شمالی و‌ بخش دیگر آن با ارتفاعی کمتر در قسمت جنوبی است. مرز میان این دو‌بخش، مسیر خروجی عمدتا ساکنین قسمت جنوبی و شرقی مزینان به سمت کاریز و‌ صحراست. این ویژگی یعنی دوبخشی‌بودن در موارد دیگری هم قابل مشاهده است از جمله: بازار، قلعه‌ی مزینان را از گذشته تا امروز به دو بخش یا به‌تعبیر مزینانی‌ها، «بدن»، تقسیم کرده که بیشتر در مراسم و دعوت به مجالس کارکرد دارد؛ صحرای مزینان دو بخش علیا و سفلی دارد که البته بیشتر، برآمده از تفاوت سطح زمین است؛ تکایای بالا و‌ میان هم شاید اتفاقی نبوده و‌ برآمده از تلاش مردمان دو منطقه‌ی نسبتا متمایز مزینان برای برخورداری از مکانی اختصاصی برای گردهمایی و برگزاری مراسم دینی بوده باشد؛ در کنار مسجد جامع، مسجد صاحب‌الزمان عجل‌الله فعال بوده و‌ در ایام محرم، عزاداران در دو‌ نقطه برای عزاداری تشکیل دسته می‌دهند هرچند نهایتا به سمت جایگاهی واحد حرکت می‌کنند. برخی تقسیمات غیررسمی دیگر از جمله بالا و‌ پایین مزینان که عمدتا با محوریت مسجد جامع شناخته می‌شود نیز در زندگی اجتماعی و‌حتی اقتصادی مزینانی‌ها نقش‌آفرین است. این موضوع را در فرهنگ مزینانی‌های مهاجر نیز می‌توان ردیابی کرد. مهدیه و حسینیه قمر بنی هاشم مزینانی‌های مقیم تهران که فاصله‌ی زیادی با هم ندارند نمادی از این فرهنگ می‌تواند باشد.

البته فعلا بحث در خوبی یا بدی، هدفمندی یا اتفاقی‌بودن این وضعیت نیست و لزوما بنا و‌ مبنایی که در هر مورد از موارد یادشده، عامل دوپارگی و دوبخشی‌بودن، بوده در مورد آرامستان مزینان نمی‌تواند صادق باشد اما در هر حال و در مجموع می‌تواند سوالاتی را مطرح نماید از جمله اینکه آیا اینها به خاطر گستردگی جمعیت مزینان و برای مدیریت بهتر آن بوده است؟ آیا این مرزبندی‌ها، ناخواسته و‌ ناآگاهانه، یکپارچگی و‌ هم‌افزایی و در نتیجه تلاش‌های دلسوزان مزینان را به چالش نمی‌کشد و‌ مدیریت عمرانی و اجتماعی آن را با مشکل همراه نمی‌کند؟

✍️گذشته از دوبخشی‌بودن، مکان قرارگیری آرامستان نیز درخور توجه است. زمین فعلی موقوفه است اما احتمالا ابتدا ممان آرامستان جانمایی شده و سپس وقف شده است در هر حال جانمایی آرامستان در مکان فعلی، اگر مسبوق بر موقوفه‌بودن بوده باشد یا به‌اقتضای وقف زمین برای آرامستان، این مکان از سر الزام، برای تدفین اختصاص یافته باشد دربرگیرنده‌ی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی شایسته‌ی توجهی است از جمله:مکان کنونی آرامستان به مظهر قنات نزدیک است و احتمالا تسهیل انجام مناسک تدفین مردگان به‌ویژه برای شستشو در تعیین این محل بی‌نقش نبوده است.

این مکان، فاصله‌ی معقولی با منطقه‌ی مسکونی مزینان و قنات داشته و دارد؛ نه چسبیده به بخش مسکونی روستاست که امنیت روانی و‌ زیست روزمره‌ی زندگی را دچار اختلال کند و نه هم‌جوار قنات است که از جنبه‌ی بهداشتی، محل ایراد باشد. غسالخانه نیز در فاصله‌ی مناسبی از آرامستان بنا شده بوده، به‌گونه‌ای که در زمان فعال‌بودنش، انتقال آرام و‌ همراه با تأنی متوفی به آرامگاه ابدی را به‌عنوان یکی از دستورها و آیین‌های شرعی، ممکن می‌کرده است.

نکته‌ی شایسته‌ی دیگر برای جانمایی آرامستان، قرارگیری آن در مسیر دو شاهراه اصلی اقتصاد کشاورزی و دامپروری مزینان است. این هم‌جواری با تداعی همیشگی مرگ و آخرت، روح دنیاگرایی و زیاده‌خواهی را که کار اقتصادی و دنیوی ممکن بود در برخی تقویت کرده و مهارناپذیر کند، تربیت و تعدیل می‌کرد و یاد خدا و توکل بر او و استعانت از او را تقویت.گذر شاهراه‌های یادشده، یکی از میانه و‌ یکی از کنار آرامستان، فرصتی برای عابران، خصوصا در گذشته که پیاده یا سوار بر چارپا، به سوی کاریز و صحرا، راه می‌پیمودند فراهم می‌کرد تا از یک‌سو یادی از گذشتگان، چه بستگان و چه همسایگان و‌ چه همشهریان کرده و به فاتحه‌ای آنها را میهمان کنند و از سوی دیگر، گذرابودن عمر، فنای دنیا، نزدیکی و پیش‌بینی‌ناپذیری مرگ را به خود و همراهان احتمالی، یادآور شده روح و ضمیر خود را صیقل دهند.

بی‌شک، بخشی از صفا و سادگی و اخلاص و ارزش‌های والای اخلاقی که در نسل‌های قدیمی‌تر مزینان، فراوان دیده می‌شد برآمده از همین گذرگاه معرفتی و اخلاقی بود.امروزه با تغییر کاربری مظهر قنات به مکانی تفریحی که اقتضای سرخوشی و‌ خوش‌بودن دارد همراه با تغییر رویه‌های تردد در مسیرهای یادشده که بیشتر، موتوری و خودرویی و همراه با سرعت است، آن فرصت ارزنده برای مرگ‌اندیشی را کم‌رنگ ‌و کم‌رونق کرده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
خرداد
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️زمستان بود و شب های سرد و تاریک تنها روستایی که دربین تمام روستاهای مجاور حتی از سبزوار تا شاهرود از نعمت روشنایی برق موتوری با مشارکت مردم برخوردار شد فقط و فقط مزینان بود.

سال پنجاه بود سرما بیداد می کرد و چنان صورت آدمها راسرخ کرده بود که خدا می داند و بس. برق مزینان پیش ازغروب آفتاب روشنی بخش خانه هابود این مورد را تا حدودی در بخش های گذشته تعریف کردیم.برق سهامی بود اما تقریبا همگان استفاده می کردند با کنتورهای لاندیس ساخت سویس.

دریک شب فوق العاده سرد زمستانی بارش برف آن چنان شدت داشت که هیچ پرنده و چرنده و درنده ای دربیابان دوام نمی آورد. بناچار حیوانات ضعیف تر گرسنگی را تحمل نموده تاطعمه دیگر حیوانات قوی تر نگردند. شب که می شد. هیچ کجاقابل رؤیت نبود تاریکی محض و سرتاسری تاجایی که چشم کارمی کرد فقط سیاهی مطلق بود و بس. آخرماه که می شد این تاریکی مضاعف بود .

شب شد ناگهان هجوم بیش از هزاران پرنده از گنجشک بزرگتر و از کبوتر کوچکتر به سمت روشنایی مزینان آغازشده بود. پرندگان شاید بخاطر نور و اینکه روز آغاز شده است ازکوه سرازیرشده و فوج فوج به سمت نور مزینان در پرواز بودند. در یک ساعت هر فرد ناتوانی می توانست بیش از پنجاه و شایدصد قطعه پرنده را خیلی راحت صید کند. بر در و دیوار داخل مسجدجامع از هجوم پرندگان سیاهی موج می زد. فقط کافی بود یک عدد جارو و یا کوچکترین ابزاری داشت و پرنده گرفت.این پرندگان شدید سرماخورده بودند و با برخوردبه هرشیئی سرنگون می شدند.حاج آقای شریعتی بزرگ تازه از منزل قدیم و اجدادیشان به سمت ارگ مهاجرت کرده بودند؛عده ای که به فکر حلال و حرام بودند همان سرشب تعدادی از پرندگان صیدشده راخدمت ایشان برده و کسب تکلیف کردند تا بفهمند آیا خوردن گوشت این پرندگان جایزهست یانه؟! این مردم آنقدرمقید بودند! و ایشان گفتند که اینها پرندگان کوهی هستند و خوردن گوشت شان مانعی ندارد و به همین خاطر روز بعد تقریباً در همه ی خانه ها آبگوشت گنجشک باطعم خاص برپابود.

در نهایت اینکه در دو مکان مدرسه ی علمیه و مسجدجامع این پرندگان بسیار صید شدند. در سایر جاها و منازل هم مردم از این نعمت بادآورده بی بهره نماندند. داخل مسجدجامع حوض بزرگی بود بشکل مستطیل که ارتفاع زیادی نداشت این حوض شبانه از آب ینگه قلعه پُرمی شد و چندروزی برای وضوی افراد قابل استفاده بود. لبه سیمانی حوض و حاشیه ای در کنارش برای فاضلاب آن تعبیه شده بود. آن شب تقریبا خیلی ازبچه ها و جوانان ومیانسالان داخل خیابان بودند و بویژه داخل مسجد و با کوچکترین حرکتی چند تاپرنده داخل آب سقوط می کردند و به راحتی سبد پر از گنجشک می گردید و بلافاصله تانمرده و گوشتش حرام نشود خیلی سریع سر از تنش جدا می شد آن شب شب عجیبی بود و دیگر هم تکرار نشد.کسی آن شب بی بهره نماند من هم تعدادی صیدکردم و در منزل تحویل دادم اما هیچوقت رغبتی به خوردن گوشت پرنده نداشتم.

فردای آن روز هر کسی از تعداد پرندگان صید شده حرف می زد و بعضی غُلو می کردند و می گفتند:« ماهزار تا گرفتیم» که البته دروغ بود اما پرندگان مهاجر در مزینان صید شدند و در روستاهای اطراف مُردند. زیرا مردم از ترس سرما ابداً بیرون نمی آمدند و دیگر اینکه نوری وجود نداشت تا پرندگان به آن سمت و سو بروند.

خلاصه غربال و سنگ آویز بود که پر ازگوشت پرنده خودنمایی می کرد. به هر حال برق مزینان ساعت یازده شب بعد از سه مرتبه روشن و خاموش تا فردا عصرخاموش می شد. و اما هنگامی که برق خاموش می شد صدای حیوانات وحشی بیشتر وحشت افزا بود به طوری که از هر سایه و صدایی ترس بر وجود انسان مستولی و چیره بود. و من طبق معمول بعد از خاموشی برق بامرحوم سیدحسین خادم و همسرش آن شب به منزل رفتم .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۹
خرداد
۰۲

آسمان، آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر

🖌نویسنده: شیما سیدی

ماه شب ۱۴ آسمان را بزک کرده که همراه با گروهی از دوستان برای رصد ستارگان، قدم بر کویر مزینان گذاشتیم. وهم و خیالی که از لابه لای واژه های «هبوط» دکتر علی شریعتی بیرون می زد، از لحظه ورود به کویر در جانمان نشست و با میان کشیدن بحث اجنه، که انگار پای ثابت کویر است، به ویژه در لا به لای خرابه هایی که در میانه راه، به آن برخوردیم صورتی عینی تر پیدا کرد.

وهم و واقعیت به هم آمیخته بود و مزمزه اش می کردیم که یکی سکوت را شکست و فریاد زد: «امشب بدترین شب برای رصد ستارگان است، چون ماه با درخشش نورش ستارگان را به عقب می راند و تنها جلوه گر آسمان می شود.» این جملات از دهان یکی از منجمان که با تلسکوپش از دانشگاه فردوسی راهی این کویر شده بود، بیرون می آمد، اما برای ما همین هم بهترین شب بود، شبی چون روز روشن با بیشترین ستاره هایی که تا آن موقع به این وضوح دیده بودیم. حتی سایه مان هم از ذوق این شب زیر نور مهتاب حرکت می کرد. بی دلیل نیست که دکتر شریعتی آسمان را تفرجگاه مردم کویر می داند، «مردمی که شب را روی پشت بام طاق باز می خوابند تا آسمان را تماشا کنند و از ستارگان حرف بزنند، گویی همان لحظه از روی پشت بام گِل اندود به آسمان پرواز می کنند.»

دوست منجممان از دانش ستاره شناسی می‌گفت و نادانی مردم قرون گذشته درباره کهکشان. گاه لنز تلسکوپ را روی مشتری تنظیم می کرد و گاه زحل را نشانمان می داد و از گاز به عنوان ماده اصلی تشکیل دهنده این سیاره می گفت. با این حال ما ترجیح می دادیم همچون مردم کاهکش کویر، به کهکشان «شاهراه علی» بگوییم و در آسمان به دنبال چیز دیگری بگردیم، همان چیزی که آسمان را آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر کرده است. برای ما تلألو ماه تنها موجب شکوفا شدن گل های الماس و سر زدن قندیل زیبای پروین و روشن شدن جاده خیال انگیزی است که به قول دکتر علی شریعتی یک راست به ابدیت می پیوندد.

 

صبحانه ای با طعم هل و چایی

سپری کردن بخشی از شب در دل آسمان پرستاره کویر نقطه اوج سفر یک و نیم روزه ما به مزینان بود. آن روز صبحمان از ساعت ۶ آغاز شد و یک ساعت و نیم بعد صبحانه را در یکی از سبزترین و پرآب ترین اقامتگاه های بوم گردی خرسان رضوی در شهر درود نیشابور میل کردیم. صدای جوی آبی که از انتهای باغ سبز اقامتگاه بوم گردی «چنارستان» جاری بود، در کنار صدای مرغابی ها و طعم هل و چایی خبر از آغاز یک روز متفاوت می داد. ادامه سفر اما ۴ ساعت خواب آلود تا رسیدن به نقطه مرزی خراسان رضوی و سمنان بود. برای رسیدن به زادگاه دکتر علی شریعتی باید در مسیر جاده تهران-مشهد، از سبزوار بگذرید و ۸۰ کیلومتر بعد به سمت شهرستان داورزن که رسیدید، از جاده اصلی جدا شوید. از مشهد تا مزینان ۳۱۶ کیلومتر راه است.

اینجا مزینان است، زادگاه دکتر علی شریعتی

تماشای اِلِمان بزرگ گلدان فلفل قرمزی که در کنار جاده قرار گرفته، همراه با صدای عطسه های پیاپی برخی از دوستان که واکنشی به عطر فلفل پیچیده در شهر بود، خبر از رسیدنمان به مقصد می داد. صورت ها را به شیشه چسباندیم و مشغول تماشای شهر داورزن و ردیف خانه ها با سقف های کاه گلی گنبدی -که با قوس یک متری شان سال هاست سقف و سایه سر مردم کویر در سرمای استخوان سوز زمستان و گرمای سوزان تابستان است- شدیم. خیلی طول نکشید که با تماشای مجسمه هفت متری دکتر علی شریعتی و نام این نویسنده بزرگ پای تابلو نام گذاری کوچه ها متوجه شدیم به مزینان رسیده ایم. مزینان تنها ۷ کیلومتر با داورزن و جاده اصلی فاصله دارد.

مزه نان یا مَزِن، مزنا

آفتاب سر ظهر کویر بالای سرمان است که به اقامتگاه بوم گردی «نرگس» می رسیم. در حالی که نان خوش طعم مزینان را داخل «کله جوش» محلی که از ترکیب سوزمه (کشک محلی)، پیاز، بادمجان، خُرفه و فلفل محلی تند مزینانی طبخ شده، ترید می کنیم، همتی، مدیر اقامتگاه بوم گردی، برایمان از وجه تسمیه مزینان و ارتباط آن با نان می گوید: «از آنجایی که این روستا نان خوبی داشته است به آن مزه نان می گفته اند و بعدها به مزینان معروف شده است.» البته او خیلی زود صحبتش را این طور کامل می کند: «دلایل دیگری هم برای نام گذاری این روستا وجود دارد که برخی آن را به وجود آتشکده آذربرزین مهر در این اطراف ربط می دهند. (هرچند مکان دقیق این آتشکده مشخص نیست) اما مهم ترین دلیلش به ریشه کلمه مزینان برمی گردد که از ۲ واژه کردی «مَزِن» به معنای بزرگ و «مَزنا» به معنای جایگاه بزرگان نشأت می گیرد.»

سیلی که راه سفر به تاریخ را در قاجاریه مسدود می کند

با قدم زدن درکوچه پس کوچه های باریک و بلند و خاکی مزینان که ۲ طرفش پر شده از خانه هایی کاهگلی با سقف های گنبدی و مسجد جامعی قدیمی و یخدانی که امروز تبدیل به حسینیه شده است، می توانید به دوران قدیم سفر کنید، اما نه فراتر از قاجاریه. این به خاطر سیل عظیمی است که حدود صد و چند سال پیش دامن مزینان را گرفت و کل روستا را ویران کرد وگرنه مزینان پیشینه بالابلندی دارد که می توان رد آن را در لابه لای بسیاری از کتاب ها و سفرنامه های قدیمی دید. چنانکه ابوالفضل بیهقی درباره اش نوشته است: «اَندَر حدود مزینان، جامه حریر بافند، به غایت نیکو، که در نواحی نیشابور نبافند.» البته این بدان معنا نیست که همه چیز از بین رفته باشد، هنوز از این انبوه تاریخ، رباط شاه عباسی مزینان و برج و باروی آن، استوار به جا مانده است.

کاخ کاروان سرای مزینان

مال بندهایی که به شکل سوراخ های کوچکِ منتهی به سنگ خارا بر بدنه کاروان سرای مزینان به چشم می خورد، خبر از برووبیای کاروان های چهارپا در گذشته دور می دهد. از کنار آن ها که بگذرید و از در چوبی بزرگ وارد شوید، بزرگی و عظمت محوطه مبهوتتان خواهد کرد. رباط مزینان از آن دسته کاخ کاروان سراهای ایران است که با اختصاص طبقه اولش به شاه نشین، حیاط به قشر متوسط و اصطبل ها به قشر ضعیف، جامعه را به سه طبقه تقسیم می کند.

تقسیم مساوی آب با سنگ تراز بین ۲صحرا

درست مقابل در چوبی بزرگ کاروان سرا، جاده ابریشم و بعد از آن حوض انباری قدیمی است. راه جاده ابریشم را که بگیرید و به سمت مزینان برگردید، اندکی بعد به قناتی می رسید که دکتر شریعتی این طور توصیفش می کند: «چشمه آبی سرد که در تموزسوزان کویر گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، از دامنه کوه های شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر برمی دارد». برای تقسیم عادلانه این چشمه سرد، دیواری کاهگلی به طول یک متر کشیده شده است. پشت آن قنات به وسیله یک سنگ تراز به دو قسمت مساوی بین صحرای علیا و سفلا تقسیم می شود. کارکرد دیوار کاهگلی هزارساله که هرازگاهی مرمت می شود، جلوگیری از وزش باد و ناعدالتی در تقسیم آب است.

قناتی که عروس داشته است!

آب قنات، مایع حیات کویر بوده و به همین خاطر از گذشته نقش پررنگی در زندگی مردم داشته است، چنان که حتی تا چند سال پیش رسمی به نام «عروس قنات» در مزینان برپا بوده است. برپایه این رسم که امروز منسوخ شده، هرگاه آب قنات کم می شد، دختری را به عقد قنات درمی آوردند و مخارج زندگی او را تا زمانی که زنده بود، از محل درآمد قنات می پرداختند. این دختر دیگر هرگز ازدواج نمی کرد.

«چشمه آرو» مراسم دیگری است که برخلاف رسم عروس قنات، علاوه بر نامش، صورت زیبایی هم دارد. بر اساس این رسم، پای قنات، بر روی کوزه ای، صورتک دختری را به تصویر می کشیدند. هر کس نذر و نیازی داشته، داخل کوزه می انداخته است، شبانگاه کوزه را می شکستند و هرکس به قدر نیازش از سکه ها برمی داشته است. این آیین ثبت میراث، ناملموس شده است و قرار است دوباره احیا شود.

مزارع سبز، قرمز و زرد در دل کویر

شاید باورپذیر نباشد که درکنار بیابانِ بی پایان که از هر نوع گیاهی خالی است، بتوان باغی پر از میوه یافت اما در این منطقه چنین چیزی نمود پیدا کرده است. در روستای مزینان و دیگر روستاهای اطراف کویر، می توانید مزارع قرمز فلفل، سبز کنجد و زرد آفتابگردان را ببینید.

 

سفر به «هبوط»

کویر مزینان، چسبیده به روستای مزینان است. این کویر گسترده، همان کویری است که بارها در نوشته دکتر شریعتی بویژه کتاب «هبوط در کویر» از آن یاد شده است. این پهنه کویری، از حاشیه روستاهای «غنی‌آباد» و «کلاته‌مزینان» شروع می‌شود و تا روستای «رضاآباد» و کویرش در استان سمنان ادامه می‌یابد. کویر مزینان، بزرگترین کویر استان خراسان رضوی است. قدم در این کویر که بگذاری انگار انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. اما حیات دیگری اینجا جریان دارد، گویی به مرز عالم دیگر وارد شده‌ای. هرآنچه فلاسفه توصیف می‌کنند در کویر به چشم می‌توان دید. اصلا اینجا خودت فیلسوف می‌شوی، فلسفه حیات می‌گویی! بی ‌راه نیست بگوییم همین کویر علی کوچک را دکتر علی شریعتی بزرگ کرد. چنان که او در وصف کویر می‌گوید: «شبِ کویر، این موجودِ زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آن چه می‌شناسند شب دیگری است؛ شبی است که از بامداد آغاز می‌شود. شب کویر به وَصف نمی‌آید. آرامشِ شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد... »

تا با پای خود قدم به کویر نگذاری، نمی­توانی زیبایی و شگفتی‌اش را درک کنی. باید مشتت را از ریگزارش پر و خالی کنی تا نرمی‌اش توی مشت­های گره کرده­ حس شود، دست­ و پایت را روی زبری نمکزارش بکشی تا زمختی آن، لطافت پوستت را نشانه بگیرد و گوشت و پوست و استخوانت با شور نمک­های کویری مسخ شود. بعد، شب که شد زیر نور مهتاب و چشمک ستاره­ها، همینطور که دست­هایت را داخل هم قفل کرد­ی و زیر سرت گذاشتی و یک پایت را انداخته­ای روی پای دیگر، زل بزنی به آسمان بالای سرت و غرق سکوت و سرور کویر شوی.

تعداد همسفران ما در این سفر کویری زیاد بود. زیاد بودن تعداد همسفران در تورهای کویری از یک نظر خوب است. هرچه هم دیگران از داستان‌های اجنه بگویند کمتر ترس اجازه پیدا می‌کند به دلت راه پیدا کند، در ذهن لشکر همسفران در مقابل لشکر اجنه پیروز می‌شوند و اجازه می‌دهند به این فراوانی لشکریان دلخوش باشی و بتوانی از تماشای ستاره‌ها لذت ببری و فکرت را درگیر گم کردن مسیر نکنی. اما همین فراوانی همسفران خودش یک عیب هم هست. تعداد که زیاد باشد سروصدا هم بالا می‌گیرد به ویژه وقتی یک نفر بخواهد وسط کویر نقش استندآپ کمدی بازی کند و نگذارد در سکوت و سرور کویر غرق شوی.

یک محور گردشگری با 17 روستا

آمار، خبر از عبور سالانه 25میلیون خودسوار از جاده ای را می دهد که تنها 7کیلومتر با مزینان فاصله دارد، اما از این میان، سهم مزینان و کل شهرستان داورزن از نظر تعداد بازدیدکننده، تنها به 500هزار نفر در سال می رسد. با وجود ظرفیت های فراوان این بخش به نظر می رسد اینجا تاکنون بسیار مهجور مانده است.

 

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۰۲

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️همان طور که پیش از این اشاره شد با افزوده شدن علی رضا همت آبادی، هادی شهیدی، موسی علیشاه، علی عسکری مزینانی(محمد)، حسن ساعت ساز، حسین فطرتی،مجتبی غنی آبادی، حمید خیرخواه، رضا اسلامی و حسین اسلامی گروه دهه شصتی ها به تیمی متحد رسیده و در برنامه های مناسبتی نمایش و سرود اجرا می کردند و با همراهی و هماهنگی و مدیریت مدیران و مربیان مدرسه دکترعلی شریعتی آقایان دادرسی، فرشته نژاد، کوشان، مرحوم مهری، اسلامی، حسین پور، شفیعی، بروغنی این گروه اجراهای مختلفی در روستاهای تابعه ی بخش داورزن و سبزوار انجام دادند که از آن جمله می توان به روستاهای غنی آباد ، کلاته، بهمن آباد، مهر، صدخرو، مقیسه، باشتین و... اشاره کرد. البته باید اشاره داشته باشیم که معلمان و مدیران به دانش آموزان هنرمند تأکید می کردند که باید از نظر درسی هم عقب نمانید و حتی یک گام جلوتر از دیگران باشید و هیچ گونه ارفاقی در این خصوص قائل نبودند.

🔹در قسمت های قبل هم اشاره کردیم که دهه ی فجر و نیمه شعبان، بهار کارهای هنری در مزینان بود که به همت شهید والامقام حاج محمد امین آبادی برنامه های متنوعی در مزینان اجرا می شد و یکی از این برنامه ها اجرای نمایش در سه شب متوالی بود.

🔆بارها در خصوص شخصیت و کارهای خیرخواهانه این رزمنده خستگی ناپذیر توضیح داده ایم اما خالی از لطف نیست که یک بار دیگر از او و مردانگی اش و همت والا و عزم استوارش در عمران و آبادانی این دیار بگوییم.

🚩حاج محمد که سال ها در تهران زندگی کرد و از نظر شغلی بازنشسته مخابرات بود و تصویر مبارکش را به عنوان شهید این اداره در موزه پست و تلگراف به یادگار گذاشته اند تمامی رفاهیات پایتخت را رها کرد و برای خدمت به زادگاهش راهی مزینان شد.

بسیج مهمترین پایگاه خدمتی او به فرزندان مزینان بود تشکیل جلسه قرآن، تشکیل کلاس های عقیدتی و احکام ، آموزش نظامی نوجوانان و جوانان مزینانی، برگزاری مراسم منسجم صبحگاهی، برگزاری دعاهای مشهور توسل و کمیل و ندبه در مزینان و روستاهای اطراف، برگزاری جشن انقلاب و نیمه ی شعبان و... از جمله اقدامات فرهنگی و هنری این رزمنده دلاور بود.

اقدامات آبادانی و عمرانی حاج محمد که پس از گذشت ۳۷ سال از شهادت او همچنان مردم مزینان شاهد آن هستند عبارت است از؛ راه اندازی موتور آب در سه کیلومتری جاده مزینان به داورزن ، سرو سامان دادن به جوی آب جاری در بازار مزینان، ایجاد ساختمان مخابرات در جنوب مزینان، ساخت میدان و نامگذاری آن به نام نامی حضرت سیدالشهدا با عنوان میدان امام حسین علیه السلام در انتهای بازار مزینان، ساخت سالن اجتماعات و سردخانه در بهشت علی علیه السلام  و...

اما آن چه مطلب ما را به سوی نام شهید امین آبادی سوق داد پایه گذاری جشن های نیمه شعبان بود که او با دعوت از نوجوانانی که اغلب در کلاس درس او و جلسات قرآنی اش حضور فعالی داشتند برگزار و حتی سفارش کرد که اگر هم من زنده نبودم این راه را ادامه دهید.
👈همین وصیت شفاهی کافی بود تا گروه نمایشی دهه ی شصت تا چندسال بعد از شهادت او در عملیات والفجرهشت سال1364 همچنان در این عرصه حضور داشته باشند و علی رغم ازدواج و تشکیل زندگی و اشتغال در شهرهای مختلف در نیمه ی شعبان دور هم جمع شوند و با همان استعداد ذاتی و فن بداهه گویی به اجرای نمایش و سرود مبادرت داشته باشند و اکنون هم بعد از گذشت سه دهه بازهم با همان شور و شوق اگر فرصتی ایجاب کند با آن که همگی در سن میان سالی قرار گرفته اند مانند فروردین 1398 آن روحیه را حفظ کرده و نمایش دهه شصتی ها را همزمان با روز جهانی تأتر به روی صحنه بردند و مورد توجه آحاد همشهریان مزینانی قرار گرفت.

✍️همزمان با گروه دهه شصتی ها برخی از نوجوانان و دانش آموزان مدرسه ابتدایی شیخ قربانعلی شریعتی مزینان با تشکیل گروه سرود به اجرای برنامه در جشن های پیروزی انقلاب و مناسبت های دیگر می پرداختند و با هجرت گروه نمایش دهه شصتی ها این افراد در دهه ی هفتاد که به مقطع بالاتر تحصیلی یعنی دوره ی راهنمایی رسیده بودند سکان اجرای برنامه های هنری را در دست گرفتند.

🔹مهدی مزینانی شریفی فرزند فرهنگی توانا و کارگردان تعزیه بزرگ عاشورای مزینان استاد محمدشریفی از جمله هنرمندان دهه ی هفتاد مزینان با بیان خاطراتی به معرفی بعضی از چهره ها و همراهانش می پردازد و تأکید می کند که این گروه در شهرهای سبزوار ، نیشابور، تربت حیدریه،قوچان، بجنورد درگز و... در جشنواره های مختلف دانش آموزی به اجرای سرود پرداخته و مقام سوم استانی را کسب کرند.

🔹هنرمندان دهه ی هفتاد که سرپرستی گروه آن ها را آقایان نوبخت مربی پرورشی و عظیم زاده بر عهده داشتند عبارتند از؛امیر دانایی فر،احسان اله هدایتی فر،مهدی حاج ابوالقاسم،سعید عسکری،علی مزینانی اکبر مراد،رمضانعلی(مرتضی)فرج و...

🔹پس از این گروه که علاوه بر اجرای سرود چندین نمایش را در مزینان اجرا کردند گروه دیگری در اواخر دهه ی هفتاد و نیمه ی دوم هشتاد پا به عرصه گذاشتند و مراسم و برنامه های مدارس با اجرای میان پرده های آن ها گرم می شد.

ابراهیم محمدزاده که مسئولیت بسیج دانش آموزی و کارهای هنری کانون پرورشی مدرسه را برعهده داشت قبل از عزیمت به حوزه علمیه چندین نمایش را از رادیو استخراج و با همراهی آقایان استاجی معلم سال پنجم، رضامهری نامی معلم پرورشی راهنمایی و بازیگری مهدی صدیقی ،امید صدیقی،امین خیرخواه  و حمید قالیباف در مدرسه ابتدایی و راهنمایی شریعتی اجرا کردند.

👈تب و تاب اجرای نمایش به خصوص کارهای هنری طنز گرچه با رفتن این گروه ها در مزینان کم رونق شد اما بازهم هرازگاهی در مراسم نیمه شعبان و دهه ی فجر افراد زنده دلی مانند حاج قربانعلی ساعت ساز مؤذن قدیمی مسجد جامع مزینان ادامه داشت و برای آن که تنور این مجالس گرم بماند او گاهی نقش بابا برقی را با گذاشتن قاب یک تیر برق بر روی سرش به عنوان کلاه ایمنی تقلید و به اجرای میان پرده می پرداخت....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۴
خرداد
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

🍉 همان یک دقیقه آخرشب بهترین لحظه و سرشار ازعشق،نشاط وعطوفت باشد به بلندای یل دا(یلدا)بدون شک می دانید از گذشته های  دور، آخرین روز از ماه آبان و اولین شب دیماه را چله می نامیدند .

آغاز زمستان که در حال حاضر چندسالی است از زمستان به معنای واقعی کلمه خبری نیست !ننه سرما دیگه آنچنان که باید زمین رایخبندان نمی کند و طبیعت تغییر کرده است .

بهرحال دو چله داریم چله بزرگ(کلو) و چله (خُردی) یاکوچک. چله بزرگه که از اولین شب دی آغاز می شود و بعد از چهل روزدیگر چله خُردی می آید. و بعد از گذشت دوچله نوبت به ماه نوروز می رسد. کمترازده روز به عید .قدیما می گفتند چله خُردی می گه اگه بخاطر بی بی نوروز نبود تابچه های قنداقه را باخودم می بُردم  و این ضرب المثل حکایت ازسرمای سخت گذشته هامی کند. از آنجاکه مردمان قدیم عقیده داشتند اگرکسی شب چله هندوانه بخورد سرما از تنش بیرون می رود و اگر انار بخورد عقرب  وی را تا سال دیگرنیش نمی زند.

اما چندروزبه چله. مردی بود در مزینان بسیارشوخ و سخی طبع زحمتکش بنام  رمضانعلی ملنگ خدا رحمتش کنه دو پسر داشت بنامهای مرحومین اسماعیل و محمد و یک دختر؛ درست زمانی که ازهندوانه خبری در بازار نبود ناگهان و به دور از تصور دیگران با الاغ و تورهای مخصوص هندوانه های خوبی روانه بازار می کرد و آنقدر هوا سرد بود که وقتی چشمت به هندوانه می افتاد مثل بید می لرزیدی . اما خودش بادستره (نوعی چاقوی دندانه دارهلالی) که داشت درهمان هوای سرد شروع می کرد به بریدن هندوانه که هم خودش می خورد و هم به دیگران تعارف می کرد و مردم هم خرید می کردند . وی اکثرا جلو مغازه اکبر آقای قصاب بین دو حمام زنانه و مردانه بساط می کرد. جالب بود باصدای بلند فریاد می زد آی بیابه هندوانه آهای بابا بیا؛ هندوانه آوردم از بره زار صدخرو. بهاره زار و یا بحره زار زمینی که با آب باران در بهار کشت می شود. گاهی از بره زار کمیز و یا نهالدان که هرسه مورد زیر جاده داورزن سبزوار واقع شده است. هندوانه های تازه گویی که همان روز از بندسار چیده شده بود. مرحوم ملنگ ترفند خوبی برای نگهداری هندوانه بلد بود به این طریق که گودالی در همان منطقه حفر می کرد سپس هندوانه ها را خیلی دقیق چیدمان می کرد و بعد روی آن را خاک نرم می ریخت و کاملا استتارمی نمود. و تا شب چله نگهداری و سپس وارد بازار می کرد و بعضی باغداران نیز محصول انار را به همین شیوه تاشب چله نگهداری می کردند. در آن زمان سردخانه وجود نداشت .خلاصه ی کلام ملنگ عزیز با داد و فریاد هندوانه ها را می فروخت و بعضی  نسیه و بعضی نقد می بردند و برای او فرقی نداشت اگرکسی می گفت ملنگ یه کم ارزانتر بده می گفت:یک تور هندوانه را حضرت عباسی بیست تومن پول دادم و مردم هم قبول می کردند. شبانگاهان هرکسی یک هندوانه زیر پالتو داشت و خوشحال بسمت خانه رهسپار می شُد. صدا از داخل کوچه می آمد خدا را شکر هندوانه شب چله هم ردیف شد.

و اما کمی پائین ترصدای فِش فِش چراغ پریموس مرحوم رمضانعلی ملامهدی برای داغ نگهداشتن باقلی و صدای مرحوم حاج محمدعلی تاج که حلوا جوزی و نقره می زد؛ بگوش می رسید. و اما به زبان محلی خودمان پسته خاکی(بادام زمینی) هم فروش خوبی داشت و خرمای  لوخ(لیف) به اصطلاح (داخل حصیر) بساط شب چرانی چله را فراهم می کرد . شب و بعد ازصرف شام صدای یا الله؛ یاالله بلندبود. صدای حلقه های درب منازل و (درتمبه)  آهنگ زیبای شب چله بود. همه اعضای فامیل گرد کرسی و گرداگرد اتاق خانه بزرگ فامیل جمع می شدند و چنانچه عروس داماد و یا نامزدهایی در جمع بودند همه بدون دعوت فقط به احترام درون خانه پدربزرگ ها مهمان بودند ؛بعضی بخاطرحرمت پدر و پدرزن یا شب را به دونیم تقسیم می کردند و یا دوشب؛ شب نشینی  چله داشتند برای اینکه حرمت همه بزرگان طایفه را حفظ نمایند و بسیار هم عالی بود. ازگذشته ها سخن می گفتند اگرکاسب بودند اکثرا از دزدان خان و خاطرات اینچنین و خاطرات دوران سربازی و زیارت ائمه و ازمردمان قدیم خاطره می گفتند خنده بود و خوشی . بهرحال بعضی وقتهاهم خواستگاری صورت می گرفت. خلاصه و مخلص کلام چله قدیم و یلدای عصر ما که امروزه به گونه قدیم نیست. نه صدای ملنگ داخل خیابان شنیده می شود نه حمام دایر است و نه آن مغازه ها بازاست و نه از آن هوای سرد خبری و نه از آن شب نشینی ها و صدای بلندقهقه ی خنده  یادش بخیر روحشان شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۷
خرداد
۰۲

 

💠 مکالمات یک مزینانی با یک ژنرال ....

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ همگان اذعان داریم که اهالی محبوب مزینان در هر نقطه ای از کشور یا نقاط دیگر جهان باشند مردمانی خونگرم ، اهل ذوق ، خوش مشرب، اهل شادی وصلح اند واین ویژگی ها حتی در ادبیات و موسیقی آنان به وضوح پیدا و روشن است ضمن اینکه خصایص بارز و برجسته مردمان این دیار کهن و تاریخی پایبندی و تعهد شان به دیانت و اعتقاد به خدا و قیامت وحقایق الهیه است.

در ابتدا لازم است توضیح داده شود که استثنائاً نگارش خاطره ای که در ادامه می خوانید ان شاء ا... حمل بر خودستایی دعاگو نفرمایید به این دلیل که بنا ندارم از زبان یا قلم بنده بخواهم تعریف ویا تمجیدی از مواردی که به خانواده ام بر می گردد داشته باشم واساساً داشتن چنین صفتی چندان خوشایند نبوده وبر عکس تعریف کردن از بستگان و ایل و تبار که به نوعی وابستگی نسبی یا سببی با نگارنده یا خطیب یا سخنران دارند از زبان یا قلم آنها  امری است نکوهیده و مذموم حتی اگر واقعیت عینی داشته باشد.

◀️ از آنجا که مرحوم ابوی بنده «حاج محمد جعفری مزینانی» یکی از چهره های شوخ طبع وخوش مشرب و در بیان وقلم همچنین در زمینه های اطلاعات و معلومات اسلامی ودینی قابل بحث بودند لذا در سال  ۱۳۶۷فرصتی دست داد تا مسافرت یک‌هفته ای در فصل تابستان به اتفاق خانواده ام ومرحومان والد و والده ام به شهرستان نوشهر داشته باشیم.

گفتنی است؛ اردوگاهی است در نوشهر متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران ویژه کارکنان در ضمن بسیار زیبا ولوکس و شیک همراه با امکانات خوب تفریحی ومشرف به دریا و از سمت شمال در دل جنگل وبا چشم اندازی روح‌افزا وقابل وصف که افزون بر غذا با تعرفه دولتی دارای سالن سینماست ضمن اینکه  میادین ورزشی و دیگر امکانات  تفریحی وگردشگری برای هر رده سنی دارد وصرفاً این مجتمع هاجهت تجدید روحیه کارکنان و خانواده هایشان در نظر گرفته شده تا به مدت یک هفته خصوصاً در فصول بهار و تابستان افراد متقاضی بتوانند از ویلاها استفاده کنند.

با امعان نظر به این که؛ نمازهای جماعت در مسجد اردوگاه اقامه می شود دریکی از این روزها به هنگام برگزاری نماز مغرب و عشا چند روزی امام جماعت که طبعاً روحانی عقیدتی سیاسی اردوگاه بود به این سبب که مشکلی داشته نماز به امامت شخص مسن تر غیر روحانی اقامه می شد و در این چند روز ابوی را انتخاب کرده بودند تا به پیش نمازی ایشان این فریضه اقامه شود.

رئیس ستاد مشترک ارتش در آن تاریخ «سرتیپ اسماعیل سهرابی»  امیری بودند بسیار دقیق ، کار بلد متین و آراسته به تواضع و فروتنی... ایشان از نزدیک جهت نظارت بر اوضاع واحوال اردوگاه برای چند ساعتی به اتفاق چندامیر و افسر ارشد دیگر به نوشهر آمده بودند.

در این هنگام امیر سهرابی با جمع همراهشان در نماز جماعت شرکت کردند و پدر بنده از تیمسار تقاضا داشتند تا در جایگاه پیش نمازی قرار بگیرند اما ایشان نپذیرفتند و اصرار داشتند تا پیش نماز به همان شیوه ی قبلی یعنی ابوی باشد.

پس از چند بار تعارف و اصرار فی مابین و از آنجا که ابوی قرائت حمد وسوره را صحیح می خواندند و در ضمن از صوت دل نشین وخوبی نیز بر خوردار بودند نماز را با طمئنینه و متانت وبا صدای بلند خواندند.ضمن اینکه قنوت های دونماز را با استفاده از آیات شریفه ۶۵و ۶۶ از سوره ی مبارکه فرقان یعنی: ...ربنا اصرف عنّا عذاب جهنم انّ عذابها کان غَرَاماً انّها سآء ت مستقراً ومقاما ؛قرائت کردند.

در پایان تیمسار سهرابی ضمن تشکر و قدردانی دستی به نشانه ی تقبل ا... و جزاکم ا... خیرا... به ابوی دادند و گفت: حاج آقا، از اینکه نماز را به شکل معنوی و با آرامش وصوت خوش خواندید به شمااحسنت می گویم  و ایشان هم در جواب وبا تبسم عرض کردند: سایه تان مستدام باد... می گذاریم به حساب نظرمبارک و لطف ومحبت جنابعالی تیمسار ؛ اگرچه مشتاق بودیم وخوشوقت می شدیم تا توفیق رفیق می شد اجابت می فرمودید تا به شماعزیزفرمند و سرور فرهمنداقتدا می کردیم.جناب سهرابی لبخندی زدندو سوال کردند: اهل کجایید؟پاسخ داد : مزینانفرمودند: مزینان به چه معناست؟گفتند:  در لغت به معنای تجلی گاه دانشمندان و زادگاه اندیشمندانفرمودند: همه ی ساکنانش مثل شما دانشمند و اندیشمندند؟عرض کردند: اختیار داریدتیمسار ماراچه به این فرمایشات؛متأسفانه بی سوادش منم...؛ بنده اگردانشمند بودم مثل شما تیمسار وژنرال جنودالله می شدم نه یک بابای یک لا قبا و پشمینه پوش !! در کوی نیک نامان مارا گذر نباشدتیمسار...دویست سال بر بُستانی باید بگذرد تا گُلی چون شما بشکفد تیمسار....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
ارديبهشت
۰۲

 

📸تیم والیبال شریعتی مزینان... دهه ی شصت

🔹ایستاده ها، تقی صدیقی، حسن روس، احمد مزینانی محمد (یوسفی)،مرحوم حسین علی اصغر طلا

👈نشسته ها؛حسین محمدی، مهدی رفیعی، مرحوم اسداله شریفی

این والیبالیست های مزینانی در دوران جوانی با حضور در مسابقات متعدد شهرستانی و استانی نام و نشانی بسیارعالی برای مزینان کسب کردند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
ارديبهشت
۰۲

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️«پهلوانان و فرهنگ پهلوانی از جمله نعمت های بزرگی است که خداوند به ما ایرانیان به سبب خُلق و خوی مان عطا نموده و با مایه ی  ولایت حضرت مولا امیرالمؤمنین تکمیل و تثبیت نمود.
پس در آستانهٔ ولادت سرور همهٔ مردان و قطب القطاب پهلوانان، حضرت امام علی امیر مؤمنان (ع) به رسم سپاس این لوح به حکم یاد بود تقدیم وجودتان می شود. باشد که همیشه در سایه سار خورشید تابان ولایت پایدار و سر بلند بمانید.»

این پیام که در لوحی سبز تنظیم شده با امضای «پهلوان رحیمی مدیر و مرشد ورزشخانه ذوالفقار اصفهان» به پهلوان محمد مزینانی در اسفند  1400 تقدیم شد مردی که همیشه با فروتنی لبخند را به دیگران هدیه می کند و همشهریانش او را با شهرت محمد شوروی می شناسند.

پهلوان محمد فرزند زنده یاد حاج حسین ابوالحسن در باره این لقب که همکلاسی های دوران مدرسه اش به او هدیه دادند می گوید: «من به جز ریاضی در دیگر دروس توفیق چندانی نداشتم و به خاطر اطلاعات تاریخی و سیاسی یکی از دبیران گفت این پسر در آینده سیاستمداری مثل سیاسیون شوروی می شود همین حرف موجب شد که دوستان دیگر مرا محمد شوروی صدا بزنند!»

این کشاورز زاده مزینانی که هفتم خرداد 1341 در مزینان متولد شد با اتمام تحصیلات دوره راهنمایی، در یک مغازه خیاطی تهران مشغول به کار می شود و از همین نقطه با ورزش پهلوانی و باستانی زورخانه ای آشنا شد:

-«وقتی در خیاطی کار می کردم ساعت 4 و 5 بعد از ظهر صدای ضرب از زورخانه ای که در همسایگی ما بود بلند می شد و خیلی علاقه مند بودم که بروم و یک بار از نزدیک آن را ببینم. هر وقت که کیسه های لباس را می بردم تا به مشتریان تحویل بدهم پیرمرد خوش چهره ای را می دیدم که دم در زورخانه نشسته و به تماشای او می ایستادم و غرق نورانیت وی می شدم و بعدها فهمیدم که او حاج قاسم جباری از پهلوانان این زورخانه است و مرا دعوت به باشگاه کرد.»

از این تاریخ یعنی سال 1356 پهلوان محمد  با قدم گذاشتن به داخل مقدس ترین مکان ورزشی دنیا که همه ی اهالی آن اعم از مرشد و پهلوانان به نام نامی امام علی(ع) اقتدا می کنند با ورزش زورخانه ای آشنا می شود:

-« وقتی وارد زورخانه شدم همه جا را غرق نور و معنویت می دیدم و تا دوسال فقط تماشاگر بودم تا اینکه به دعوت  استاد مرشد حاج جعفر توسلی از سال 58 در زورخانه نکوگر وارد گود شدم».

دوران سربازی این ورزشکار مزینانی فرا رسید و او پس از آموزش در پادگان آموزشی 04 بیرجند برای ادامه خدمت راهی تبریز شد و در پدافند هوایی خدمتش را به پایان رساند.

پهلوان محمد پس از سربازی به کار قبلی خود برگشت و در ساختمان پلاسکو در تولیدی لباس  مشغول به کار گردید اما هرگز از ورزش غافل نشد.

 ذوق و شوق این پهلوان بی ادعای مزینانی چندان می شود که دیگر هرجا نشانی از ورزش زورخانه ای است خود را به آن مکان می رساند و در نزد تمامی پهلوانان و مرشدان این ورزش شناخته می شود:

-«پس از حضور در زورخانه نکوگر تهران و مشق این ورزش در محضر استاد مرشد حاج جعفر توسلی تا کنون در زورخانه های بسیاری حضور داشته و از محضر اساتید و پهلوانان نامی بهره مند شدم که می توانم به چند مورد آن اشاره کنم؛ زورخانه ذوالفقار استاد سیدحسن نقیب زاده، خلیفه مرشدان کشوری استاد فرامرز نجفی تهرانی،  زورخانه شجاعت آسید حسن ناصری، زورخانه هنر کوچه غریبون بازار آهنگران، زورخانه نجات، زورخانه طلاچی حاج علی تک تک ، زورخانه پهلوان پور حاج علی نعیمی،  زورخانه پاسداران سلطنت آباد، زورخانه چیذر، زورخانه امیر کبیر مشهد،  زورخانه شهدای فرحزاد ،شیر خدا زورخانه اعدام، ورزش در کنار پهلوانانی چون  حاج مصطفی طوسی، جهان پهلوان علیرضا سلیمانی، حاج اسماعیل قربانی ،همچنین پهلوان نامی خراسان احمد وفادار، ابوالقاسم سخدری، حاج سیدحسن غراب، حاج مهدی چوبدار، حاج علیرضا شاعر زاده از بیرجند، قهرمانان چرخ تیز و چمنی علی برقی، حسن ریاحی ،سید مهران هاشمی، مسعود آیینه چی و...»

 

حافظه جالب و هوش و ذکاوت بالای پهلوان محمد مزینانی از شناخت پهلوانان و ورزشکاران کشور موجب می شود که در تمام زورخانه ها از وی به عنوان کتاب و کامپیوتر ورزش باستانی یاد کنند و با عنایت به پیشکسوتی او در این میدان مرشدان به افتخارش زنگ می نوازند.

 پهلوان محمد مزینانی(شوروی) اردیبهشت 1401به عنوان سرپرست تیم نوجوانان سبزوار در زورخانه جوانمردان ایران زمین دهکده المپیک حاضر شدکه حضور وی چندین بار در رسانه ملی به نمایش گذاشته شد.

و اما یکی از آرزوهای بزرگ این پهلوان نامی مزینان که اکنون در زادگاهش به کار کشاورزی مشغول است خدمت به فرزندان این دیار با تأسیس یک باشگاه ورزش زورخانه ای می باشد که با اندک هزینه ای از سوی مزینان دوستان دور از دسترس نیست...یاعلی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۱
ارديبهشت
۰۲

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

🔹بعد از اجرای نمایش موفق شیطان بزرگ و درخشش آن در منطقه که چندین اجرا را برای اقشار مختلف سبزوار در پی داشت مدیران مدارس مزینان بر آن شدند که این موفقیت را ادامه بدهند.

🔹نمایش فلاکت و بیداری که تلفیق دو نمایشنامه از هنرمندان سبزواری بود یکی دیگر از آثار هنری بزرگ این دهه ی به یاد ماندنی است که چند بار در مدرسه راهنمایی دکتر علی شریعتی مزینان اجرا شد.

🔹کارگردانی این نمایش برعهده ی زنده یاد سیداحمد مهری دبیر رشته ریاضیات و همچنین حسین پور معلم پرورشی و مهدی دادرسی مدیر مدرسه بود که جدیت بسیار بالایی برای این گونه فعالیت ها داشتند.

🔆در این نمایش مرحوم یحیی مزینانی یحیایی، سیدمحسن مزینانی میرزاحسین، سید نوراله مزینانی جلالی، مرتضی مزینانی رمضانعلی، اصغر محمد، مصطفی اسماعیل خلیل، وحید سویزی ، اصغر باشتنی و علی مزینانی عسکری بازی کردند .

🔹این نمایش نیز مصیبت ها و فقر قبل از انقلاب را نشان می داد که روستاییان مورد ظلم خان و ارباب قرار می گرفتند و تنها فرزند خانواده به خاطر فقر جان داد و همین امر موجب خیزش مردم و شورش علیه ارباب شد.

🔆به جرأت می توان گفت نمایش فلاکت و بیداری یکی از نمایش هایی است که سرچشمه و سرلوحه ی دیگر نمایش های مدرسه ای مزینان شد و بعد از آن صدام در دام نوشته ی یکی از هنرمندان صاحب نام آن زمان سبزوار در سال ۱۳۶۴ کلیدخورد و ده ها اجرا را در روستاهای مختلف به یادگار گذاشت.

🔹پس از نمایش موفق فلاکت و بیداری که تا مدت ها نقل محافل بود و بازیگران آن را با نام کاراکترهایش خطاب می کردند چندین نمایش و میان پرده در مدرسه و مسجد توسط دانش آموزان اجرا شد و سپس «صدام در دام» در دهه ی فجر ۱۳۶۴ گل کرد.

🔹این اثر هنری نیز که توسط نویسنده ی توانمندی نوشته شده بود یکی دیگر از نمایش های فراموش نشدنی مزینان است که گروه اجرایی آن سال ها در کنار هم قرار گرفتند و به اجرای برنامه پرداختند شاید بتوان گفت ریشه های شاهدان کویر از همین نمایش شکل گرفت.
کارگردانی این اثر هم توسط مدیر و دبیران مدرسه ی راهنمایی دکتر علی شریعتی مزینان انجام شد و مهدی دادرسی و سیداحمد مهری و اسماعیل کوشان و محمدحسین فرشته نژاد از جمله افرادی بودند که گروه را هدایت می کردند.

👈بازیگران این نمایش به ترتیب نقش ؛ علی مزینانی عسکری، علی رضا عامری، علی رضا هاشمی، حسن دست مراد، عبدالحسین محمدی، علی رضا عزت اله شریفی بودند...

✍️پس از اجرای موفق دو نمایش فلاکت و بیداری و صدام در دام در سال های 63 و 64 که مورد اقبال عمومی همشهریان و شهروندان روستاهای اطراف و سبزوار قرار گرفت دیگر خودِ بازیگران رو به خلق اثر آوردند و گاه حتی بعضی از کاراکترهای آن در حین بازی و یا بداهه گویی نمود پیدا می کرد و اوج این هنرنمایی در نیمه ی شعبان این دهه ی ماندگار بود که تأثیرگذارترین شخصیت آن زمان شهید والامقام حاج محمد امین آبادی مزینانی آن را مدیریت می کرد.

🔆از طرفی مدیران مدارس که چنین توانایی را در دانش آموزان خود می دیدند ضمن تشویق آن ها به تقویت بنیه علمی  در اغلب برنامه های مناسبتی از آنها می خواستند که مسئولیت اجرای سرود و نمایش را برعهده بگیرند و این گروه هم که حالا به عنوان قطب هنری منطقه شناخته می شد  در نبوغی اعجاب برانگیز در کمترین زمان ممکن نمایشی را نوشته و خود اقلام و ملزومات صحنه را برعهده می گرفتند و شب یا بعد از ظهر به اجرای نمایش می پرداختند.

😁اکنون بد نیست به خاطره ای تلخ و شیرین از علی رضا همت آبادی یکی از عوامل نمایشی که پای ثابت اغلب برنامه ها بود اشاره ای کنیم .
همان طور که اشاره شد تمامی آکسسوار(وسایل صحنه) و تدارکات صحنه ای و حتی لباس و گریم بازیگران نمایش توسط خود عوامل تهیه می شد در یکی از همین نمایش های کمدی آقا رضا به دنبال دسته ای مو می گشت که بر صورت مبارکش بچسباند و نقش پیرمردی را بازی کند بعد از ظهر با یک دسته موی مرتب که تهش خونی بود آمد و از او پرسیدیم از کجا گیر آوردی؟ گفت : از بزمان! گفتیم : چرا خونیه؟ گفت: قیچی پیدا نکردم و به زور از حیوانکی کندم! و ادامه داد دیگه فکر نکنم زنده باشد! و همین اتفاق هم افتاد و تا الآن کسی از خانواده ی آن ها اطلاع نداشت که بز چگونه فدای نمایش شد!

🔹با این شرایط افراد گروه پذیرفته بودند که لبخند را به مردم هدیه کنند و در غم و شادی حتی به قیمت ضرر مالی یا جانی خود برای آن ها خاطره سازی کنند شاید برای خیلی از افراد که این مطلب را می خوانند باورکردنی نباشد که آن موها با چسب مایع روی صورت بازیگران قرار می گرفت و حتی بعضی ریش و سبیل تازه سبز شده پشت لب هایشان برای همیشه کنده می شد بماند که زغال و انواع رنگ های روغنی و پلاستیکی که بر روی دیوارها منازل استفاده می شد صورت این بچه ها را هم آغشته می کرد...

🔆بی تردید همین صداقت و مردمی بودن گروه، محبوبیتی خاص در دل زن و مرد ایجاد کرده بود به طوری که تا می شنیدند آن ها حتی میان پرده ای چنددقیقه ای آماده کرده اند گروه گروه برای تماشا در محل اجرا جمع می شدند و حتی با شخصیت های نمایشی همزاد پنداری می کردند.

💎این گروه هنری(دهه ی شصت) با اجراهای پیاپی دیگر به یک گروه حرفه ای تبدیل شده بودند به طوری که در فاصله ای کم و مدت زمانی اندک از میان پرده ای کوتاه، نمایشی بلند می ساختند و کمدی را به تراژدی و تراژدی را به طنز در می آوردند و باز جالب این جا بود که مردم هم چنان مشتاق تماشای هنر آن ها بودند.

👈یکی از همین میان پرده ها به نام بچه ی شیطون با اجرای علی رضا همت آبادی، هادی شهیدی، علی مزینانی عسکری، مجتبی غنی آبادی و همراهی موسیقی حسین و عزت فطرتی(موسی) بعدها تبدیل به طنزی سیاسی شد و شخصیت ها توسط آن ها در مناسبت ها به ایران و انگلیس و آمریکا تغییر نام پیدا کردند.

🔹و باز باید اشاره کرد که بیشتر شخصیت ها و دیالوگ ها در این نمایش ها بر بداهه گویی شکل می گرفت و هنرمندان این آثار روی صحنه بنا بر اقتضای چگونگی استقبال و جو حاکم در آن فضا به خلق یک دیالوگ می پرداختند به طور مثال اگر شخصیت اصلی از مردم خنده می گرفت نقش های فرعی هم برای تداوم این شادی وارد عمل می شدند و جمله ای جور می کردند و می گفتند آنها حتی اگر فیلمی را در تلویزیون می دیدند به تقلید از آن بدون اینکه کارگردان و یا دیگر بازیگران این نمایش خبر داشته باشند گوشه ای از آن را اجرا می کردند. در یکی از همین نمایش ها بازیگری که به تقلید از شعبده باز تلویزیون می خواست نوشابه را با دندان باز کند لب و لوچه اش را در کلاته مزینان خونی کرد....

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

 

  • علی مزینانی
۲۱
ارديبهشت
۰۲

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

 

✍️ آن چه ما را واداشت تا به طرح موضوع هنر و مزینان بپردازیم اجرای نمایشی بود که فروردین سال(98) پس از سی سال همراه با بعضی از چهره های نمایشی دهه ی شصت که اغلب در آن دوره در مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل می کردند در هیئت حسینی مزینان به مناسبت روز جهانی تآتر و به همت مجمع روحانیون و طلاب مزینانی اجرا شد و مورد استقبال ویژه همشهریان قرار گرفت و می توان گفت به راستی تجدید خاطره ای بود که مردم مزینان آن خاطرات را به یاد داشتند و بنا بود در این نوشتار ما به معرفی همان گروه نمایشی بپردازیم اما با وسعتی که مزینان و مزینانی ها در این عرصه دارند تا کنون پانزده قسمت از هنر و هنرمندان این دیار نوشته ایم و به نظر می رسد بازهم ادامه ی آن به طول انجامد.

🌐در حقیقت دهه ی شصت را می توان سال بروز نبوغ و استعدادها و باورهای نوظهوری تحت عنوان فرهنگ و هنر دانست در این دهه که ایران درگیر جنگ نابرابری با دشمن تا دندان مسلح با حمایت شیاطین بزرگی همچون آمریکا بود گروه های متعدد فرهنگی اعم از دانش آموزی و دانشجویی و مسجدی و توده ی مردم بدون آن که حتی آموزشی را گذرانده  باشند به کار سرود و اجرای نمایش پرداختند که در حوزه ی تآتر از آن به عنوان تآتر یا نمایش مردم ستمدیده یاد می شود. اغلب این کارها با رویکرد کمدی بود که صدام و ایادی اش را به سخره می گرفتند بعضی نیز روی به درام و تراژدی می آوردند و با حرکت های احساسی سعی در گریه گرفتن از مردم داشتند.

🔆بی تردید هدف اغلب این هنرمندان تهییج و ترغیب و تشویق مردم برای همراهی در دفاع بود آن ها حتی در جبهه ها حضور می یافتند و برای حفظ روحیه ی رزمندگان به اجرای کار هنری خود می پرداختند.

آن چه مسلم است بعضی از همین هنروران که استعداد خود را در این راه دیدند به پرورش آن پرداخته و بعدها با تحصیل در دانشگاه ها و مؤسسات مربوطه سرآمدان این هنرها شدند.

🔹مزینان این کهن دیار علم و ادب نیز از این قاعده مستثنی نبود و جوانان و نوجوانان و حتی پیرمردانی همچون مرحوم کربلایی علی اصغر روس از شروع انقلاب اسلامی و حتی پیشتر از آن با کارهای هنری سرود، نقاشی، خطاطی و نمایش و فیلم پیشگامان هنر انقلابی در منطقه و کشور بودند.

💎کلید یا استارت اجرای این نمایش ها در مزینان از دهه ی چهل و پنجاه زده شد و اولین نمایش ها با کارگردانی و بازیگری زنده یاد حاج رمضانعلی عسکری مزینانی در چند نمایش خیابانی و صحنه ای و به تقلید از فیلم های کمدی آن زمان اجرا شد و حتی نامبرده مورد بازخواست ژاندارمری و تعقیب ساواک قرار گرفت که با واسطه گری بزرگان مزینان از این خطر جست.

🔆وی که از مداحان و تعزیه خوانان و رزمندگان و بسیجیان با سابقه مزینان به شمار می آمد متولد  دوم مهرماه سال 1331هجری شمسی در مزینان است و با تشویق برادران بزرگترش حاج قربانعلی و زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری به نوحه خوانی و اجرای تعزیه در مزینان پرداخت و چندین بار نقش حربن یزید ریاحی را در دهه ی دوم به تشویق و حمایت زنده یاد حاج حسن ناطقی اجرا کرد.

🔹عسکری تا کلاس پنجم ابتدایی در مزینان ادامه تحصیل داد و مدتی در درمانگاه مزینان و داورزن مشغول به کار شد و پس از آن راهی تهران گردید و به شغل میوه فروشی مشغول شد اما ذوق هنری اش همچنان جوششی در وجود او بر می انگیخت و چه قبل و یا بعد از انقلاب با کمک جوانان مزینانی نمایش هایی را در مزینان اجرا کرد.

🔹بیست ساله بود که همراه با اصغر کربلایی غلامرضا رمضان، محمد محمدی، خلیل محمدی، حیدری، جان محمدی(فرومدی) و یکی از شهروندان سویزی چندین نمایش با عنوان ؛ هالو، بیدادگاه، صمد به مدرسه می رود با نویسندگی معلم مدرسه مزینان آقای افتخارزاده اجرا کردند در یکی  از این نمایش ها که تلویحی به شاه و دربار تاخته بودند و در اجرای بعدی که رییس پاسگاه ژاندارمری و فرماندار منطقه حضور داشتند و با گزارش آن ها ساواک هم به تحقیق آمده بود سریع و فی البداهه متن را تغییر دادند و از خطر رستند...

✍️اغلب نمایش هایی که زنده یاد رمضانعلی عسکری  و گروه نمابشی او در قبل از انقلاب و در مقابل مدرسه راهنمایی مزینان اجرا کرد با تم قیام علیه خان و ارباب و دفاع از رعیت مظلومی بود که جور و ستم آن ها را می کشید.
💠 برادر بزرگ این هنرمند فقید؛ حاج قربانعلی عسکری نیز در همان تاریخ یعنی همزمان با اصلاحات ارضی شعری که مرحومین آقا غلامرضا صدیقی و حاج محمد جعفری سروده بودند را در مدرسه مزینان به صورت نمایشی خواند و از سوی مالکین و اربابان وقت مورد شماتت قرار گرفت.

🔹با شروع انقلاب، جوانان انقلابی مزینان با کولاژ تصاویر فرح و شاه و نصب آن در جلوی مسجد جامع که کانون تمامی اجتماعات و محافل بوده و هست سعی در راه اندازی راهپیمایی های  وسیعی کردند که ادامه ی آن به داورزن و سبزوار منجر شد و باز در پیشانی این حرکت مرحوم رمضانعلی عسکری قرار داشت.

🔹انعکاس تصاویر امام خمینی(ره) بر روی دیوار با برش نگاتیوهای پزشکی و با استفاده از اسپری های رنگ توسط جوانانی همچون غلامرضا شعبانی و شعارهای تهییج کننده ای مانند همه می گن مرگ بر شاه و توهم بگو مرگ برشاه توسط روحانی جوان شیخ علی تاج(مهدوی) و اشعار شیخ نقره و سخنرانی های انقلابی مرحوم عسکری همه با همین رویکرد هنری و فرهنگی در آن زمان شکل گرفت.

🔹با پیروزی انقلاب، هنر نمایشی و تجسمی در مزینان رو به افزایش گذاشت و چندین نمایش توسط جوانان مزینانی و با کارگردانی عسکری در مزینان اجرا شد که این عده چند روزی در مهد کودک مزینان جمع می شدند و با تعریف چند داستان و صحنه هایی که در تهران شاهد بوده اند و یا فیلم هایی که دیده بودند نمایشی از نقش شاه و ساواک و حتی کمونیست ها آماده می کردند و با طراحی ابزار موجود مانند میز و صندلی و تفنگ پلاستیکی و لباس های سربازی اشان آن را در مدرسه ی راهنمایی دکترعلی شریعتی (ستادفرماندهی پاسگاه انتظامی فعلی) به روی صحنه می بردند و مورد استقبال همگان قرار می گرفت. در این نمایش ها زنده یاد کربلایی علی اصغر روس که به لحاظ خدمت سربازی در کنار روس ها کلماتی از زبان آن ها را آموخته بود به همراه فرزندش شهید والامقام محمد مزینانی که از ذاکران و تعزیه خوانان آن زمان بود به همراه شهید سید حسین حسینی و احمد یوسفی و... به ایفای نقش پرداختند.

🔱 سال ۱۳۶۰ یکی از بزرگترین اتفاقات نمایشی مزینان در سبزوار رقم خورد و تآتر شیطان بزرگ با همین نگرش انقلابی که نقش آمریکا و گروه های معاند را در توطئه علیه ملت ایران بر ملا می کرد به روی صحنه رفت.

🌀اغلب هنرمندان کار کشته ی آن زمان سبزوار از این نمایش استقبال کردند و حتی مسئولان آموزش و پرورش و ارشاد اسلامی شهرستان خواستار ادامه ی کار عسکری با گروه های آن ها شدند ولی او که سکونتش در تهران بود و این درخواست را نپذیرفت و جالب تر آن که بسیاری از این مسئولین فکر می کردند وی فارغ التحصیل تآتر از دانشگاه های معتبر هنری است و وقتی شنیدند که تا کلاس ششم بیشتر درس نخوانده و هنرش تجربی است بسیار شگفت زده شدند.

🔹این نمایش را رمضانعلی عسکری و اصغرهمت آبادی که مدت ها فرماندهی بسیج مزینان را بر عهده داشت نوشتند و با کارگردانی عسکری و بازیگرانی مانند؛ حسن نوجوان، غلامحسین حاجی، شهید علی اکبر هاشمی، سیدقربان مزینانی، حسن احمدی، علی رضا هاشمی، علی مزینانی عسکری، حسین مزینانی علی حسنعلی در آن به ایفای نقش پرداختند . شهید والامقام حسین شهیدی معروف به حسین پاسدار نیز ابتدا با این گروه به تمرین پرداخت اما به دلیل اعزام به جبهه از ادامه ی همکاری بازماند. گروه اجرایی نمایش شیطان بزرگ با هماهنگی مدیر و معاونین مدرسه راهنمایی شریعتی آقایان دادرسی و فرشته نژاد و حسین پور که معلم پرورشی بودند به سبزوار اعزام شد.

🔆نمایش شیطان بزرگ مورد استقبال رسانه های آن زمان هم قرار گرفت و حتی کیهان  و امید انقلاب مطالبی با عنوان اولین نمایش روستایی کشور از آن یاد کردند.

👈خبر روزنامه کیهان در سال 1361 از هنر نمایشی دانش آموزان مزینانی: «دانش آموزان مدرسه راهنمایی تحصیلی روستای مزینان سبزوار با همکاری مربی پرورشی(حسین پور) و اولیاءمدرسه و آقای عسگری(رمضانعلی) زیرنظر امور تربیتی سبزوار نمایشنامه شیطان بزرگ را به مناسبت هفته بسیج از تاریخ هفتم آذر به مدت3 روز در سالن مجتمع رفاهی شهیدمحمد فاضل به روی صحنه آوردند که با استقبال بی نظیر دانش آموزان روبرو گردید.لازم به تذکر است که این اولین نمایشنامه ای است که در سطح روستا تنظیم شده و به نمایش گذاشته می شود.»....

✍️یکی از ویژگی های هنر نوجوانان و جوانان مزینانی در  نمایش شیطان بزرگ که تعجب بسیاری از هنرمندان صاحب نام سبزوار را برانگیخته بود خلاقیت در بداهه گویی آن ها بود و در این میان حسن نوجوان که از تعزیه خوانان دهه ی دوم محرم در مزینان است و نقش اصلی شیطان بزرگ را برعهده داشت شاخص تر و می توان گفت در هنگام اجرای نقش یک کارگردان حاضر در صحنه بود که با حرکات چشم و اشاره هایی که تماشاچیان متوجه آن نشوند بازیگران را هدایت می کرد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۰
ارديبهشت
۰۲

💠 نام «حسینا» در مزینان...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

✍️ زنده یاد خادم الحسین(ع) حاج حسینا مردی خنده رو و خوش بزم و مردمی که به راستی عمر شریف خود را وقف خدمت به خاندان نبوت و امامت کرد و سال های متمادی در هیئت حسینی مزینان به عنوان عضو هیئت امنا منشاء خدمات شایانی بود که توسعه و بازسازی هیئت به همت او و یاران همراهش محقق گردید..

مرحوم حاج حسین مزینانی معروف به حاج حسینا فرزند زنده یاد استاد ابوالقاسم مزینانی است که اشعار جالبی برای مزینان سروده است .
وی متولد ۱۳۲۸ هجری شمسی در مزینان بوده اما ساکن تهران و مهدیه و هیئت ائمه ی بقیع (ع) پایگاه های مذهبی ایشان بود.
او نه تنها خادم واقعی آل ا... علیهم السلام بود بلکه خدمت به مزینان و مزینانی را افتخار می دانست و در امور مردمی و عام المنفعه نیز ‌پیشگام ‌و پیشقدم .
شادروان حاج حسینا سرانجام در سیزدهم مهرماه سال۱۳۹۶ و درسن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت و پیکرش در آرامستان بهشت علی(ع) مزینان آرام گرفت...
همسر مکرمه آن روانشاد مرحومه حاجیه شوکت کلاته مزینانی است که روز جمعه سیزدهم خرداد ماه مصادف است با چهلمین روز در گذشت آن فقیده ی سعیده

◀️ شاید برای بسیاری از مخاطبین وهمشهریان جالب باشد که بدانند چرا وبه چه دلیل به شادروان حاج حسین مزینانی «حاج حسینا» می گفتند؟

در این ارتباط طی تماس تلفنی که شب گذشته با عزیز ارجمند آقای حاج احمد استاد ابوالقاسم؛ برادر کوچکتر آن مرحوم داشتم ماجرا را سؤال کردم و ایشان هم از آنجا که کاملاً به موضوع وقوف و اشراف داشت بزرگواری و ابراز محبت کردند و پاسخ را این چنین اظهار کردند:

مرحوم ابوی استاد ابوالقاسم (۱۳۶۷_۱۲۸۷ه‍.ش) پدرش یعنی جّد ما مرحوم کربلایی حسن مزینانی و مادرش جّده ی ما مرحومه معصومه کاهکی بوده است.
همسر ایشان که مرحومه مادر ما باشد« صنم داورزنی» است.
استاد ابوالقاسم پدرم: 5 فرزند ذکور به نام های: مرحوم حاج اکبر و حاج حسن و مرحوم حاج حسین مشهور به حاج حسینا و حاج محمود وحاج احمد و 3 فرزند اناث شامل سرکارخانم ها: حاجیه صغری و حاجیه خدیجه و حاجیه زهرا دارد.

از آنجایی که :
1_یکی از دایی های پدرم اصالتاً کاهکی بوده و نامش «حسینا» که حتی در روستای کاهک نقطه ای را اهالی ان دیار به نام ایشان نامگذاری کرده اند وهم اکنون هم پس از گذشت سال ها به همین نام می خوانند و از طرفی رابطه تنگاتنگی در زمان حیاتش با پدرم داشته هرچند که سال ها قبل از تولد برادرم حاج حسین دار فانی را وداع گفته وبه رحمت خدا رفته است ونیز فرزند پسر نداشته است.
2_حاج حسین در اخلاقیات ورفتار همچنین در شکل و قیافه و خلاصه اینکه درسیرت و صورت تا حدودی شبیه به دایی پدرم حسینا بوده است.
3_ پدرم طبع شعر داشته و اشعار جالبی را در زمینه های مختلف ودروصف مزینان سروده و اشعار شاعری به نام حسینا که دوبیتی هایی در وصف عشق ودلدادگی دارد و پدرم آنها را خوانده وهمه را ازحفظ بوده و نیز علاقه ی زیادی به اشعار این شاعر دلداده داشته است لذا این سه عامل موجب گشته تا به اخوی زنده یاد حاج حسین «حسینا» بگوید و او را نیز به همین نام صدا بزند و طبعاً در بین خانواده وهمشهریان به «حاج حسینا» مشهور و نیز به همین نام معرفی شود.
روح بلند همه ی اموات از این دودمان محبوب وخاندان محترم متعالی باد.

🔻شرح حال کوتاهی بر اوصاف حسینا شاعر معروف سیستانی...
هر چند روایاتی که از حسینا در عشق ودلدادگی در مناطق مختلف از شهرهای ایران شده تفاوت های اساسی دارد اما از بین آنها آنچه که به حقیقت نزدیک تراست این است که:
حسینا یکی از شاعران متأخر ایرانی است که از او دوبیتی های زیادی در فرهنگ بومی و محلی ایران به یادگار مانده است.


احتمالاً این شاعر پر آوازه از مردم سیستان بوده که اشعار خودرا در ستایش و مدح دلداده ومعشوقه اش دل آرام یا دل آرا یا مریم سروده است و آوازه ی عشق وعاشقی او در فرهنگ بومی مردم سیستان و جنوب خراسان از جمله سبزوار و روستاهای اطراف این شهرستان به ویژه دیار مزینان و کاهک به خوبی به یادگار مانده است.
وی شعور واحساس وشادی واندوه را با هم در آمیخته که در اشعارش کاملاً متجلی و هویداست و این اشعار سینه به سینه نقل و تا این زمان رسیده است.

🖌علی جعفری مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی