گلواژه شعر مزینان...خشم طبیعت در مزینان :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گلواژه شعر مزینان...خشم طبیعت در مزینان

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۳۹ ق.ظ

🔴نقل است که دو قرن پیش عید نوروز و محرم همزمان می شود و جمعی از بزرگان مزینان به نزد روحانی روستا مرحوم  آخوند ملاعلی می روند و از وی استفتاء می کنند که شب عید را جشن بگیرند یا عزادار امام حسین علیه السلام؟!

مرحوم آخوند بر عزاداری آل الله تأکید می کنند اما اهالی توجهی به آن نکرده و آن شب را جشن می گیرند. همان شب بارانی شدید شروع می شود و پس از  آن سیلی وحشتناک مزینان قدیم را نابود می کند و مزینانی ها به مکان فعلی کوچ می کنند و خانه های خود را بنا می سازند.

زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی با تحقیق بر روی این واقعه آن را در سروده ای پند آموز به نظم در آورده است که تقدیم حضورتان می شود.

آن عالم جلیل القدر یادآور می شود:
خاطره ى تلخ و شیرین و مستندى که در سالهاى پایانى دهه ى چهل از زبان پیرمردى مؤمن مرحوم حاج عباس رفیعى شنیدم به نظم درآوردم سالی که محرم و نوروز هم زمان شده بود...
تقدیم به ارادتمندان مکتب عاشورا
(حبیب اله عسکری مزینانی)

🌴🌴🌴🌴🌴

دهستان و نامش مزینان بُوَد
ز استان و ارضٍ خراسان بُوَد

اگر قدمتش را بخواهی ز من
ز ما قبل اسلام و قرآن بود

قدیمی ترین قریه ی سبزوار
که از خِّطّه ی سربداران بود

همین قریه بوده است امُّ القرا
گذرگاه حکام و شاهان بود

مزینانِ اول به سیل بلا
گرفتار گردید و ویران بود

شده عبرت آموز ما قصه اش
که نقل حکایت ز پیران بود

قرین شد محرم به ایام عید
یکی عاشق این یکی آن بود

دو قشری که می کرده اند زندگی
کشاورزِ ارباب و دهقان بود

جَدَل بین ارباب و هم کارگر
چنین اختلافی فراوان بود

یکی خواست پوشد لباس عزا
به عشق حسینی که عطشان بود

یکی جشن دامادی است و عروس
به چشم تماشاگر آسان بود

یکی گفت به اندیشه ام چاره ایست
مَزَن دارد اینجا مزینان بود

بیآیید رویم خدمت عالمی
همان عالمی کز فقیهان بود

کنیم مشورت با فقیه زمان
وجودش به ما لطف و احسان بود

بزرگان همه جمع با کدخدا
خود عالم هم  از شریفان بود

شنیدند آن پیر فرزانه گفت
که این ماه.ِغم ماهِ احزان بود

سماواتیان محو عشق حسین
به جنت پیمبر پریشان بود

یقین جن و انس و زمین و زمان
به ماتم نشسته است و گریان بود

شما هم هماهنگ شوید در غمش
عزادار زهرا به رضوان بود

ولی بر خلاف  فقیه زمان
تَمَّرُد ز اشراف و اعیان بود

به رسمی که عید است و فصل بهار
همان عید ملی ایران بود

به بزم عروسی زدند دایره
خود مطرب هم از مزینان بود

به قهرو به خشم طبیعت نگر
که این قوم نوح است و طوفان بود

چنان رعد و برقی چنان پایه ای
سیاهی ابری نمایان بود

شده ابر رحمت ابر بلا
همان فارَ تّنورِ باران بود

چو سیلاب آمد دگر حجله کو
روی آب داماد گریان بود

عروسی عزا شد درین ماجرا
مزینان و خلقش هراسان بود

جهیزیه را با عروس آب برد
چو دیگ پلو ریخت و غلطان بود

دوباره به نزد فقیه آمدند
اطاعت کنیم هرچه فرمان بود

به گفتا کنید توبه پیش خدا
خدایی که توّاب و رحمان بود

ببندید پیمان با مال و جان
فقط با خدا عهدو پیمان بود

محرم محرم بود نزد حق
چو خون حسین خون یزدان بود

مزینان حیات دوباره گرفت
به عشق حسینی که جانان بود

شد آباد همراه با آبرو
مدارس مساجد که عمران بود

سه هیئت دو تکیه وهم  قتلگاه
ز بانی و ساعی ز خوبان بود

ز علم و جدید و ز علم قدیم
ز پیران و هم از جوانان بود

تَجٕلّى نموده به دشت کویر
یکی شمع بزم کویران بود

همه ساله جمع اند برای حسین
هم از مشهدو شهرو تهران بود

تلاش همه صبح عاشور ماست
چو ساعات جوش و خروشان بود

صدای حسین یا حسین یا حسین
ز ذکر لب ساربانان بود

بود کاروان مظهر زینتش
به همراه نخلی شتابان بود

کنار مزار امام زاده ای
ز ابناء موسی عمران بود

که گویی حسین با محمد وداع
کند کاینچنین دل پریشان بود

و  یا مکه را می نهد پشت سر
بدون امام کعبه بی جان بود

خوشا قتلگاه و خوشا تعزیه
خوشا حال آن کس که گریان بود

شکوه و جلال زن و مرد ما
به مقتل همه از عزیزان بود

چنان جلوه دارند عباس و حر
حسین هم که شاه شهیدان بود

علی اکبر آن شبه پیغمبر است
چو اول شهید جوانان بود

ز قاسم ز عبداللهِ  مجتبی
وهب با عروس پریشان بود

ز شمر لعین و ز بن سعد دون
ز لشکر که از قوم عدوان بود

میان پرده ای خستگی را گرفت
ز قیس و وزیر شیر غرّان بود

بسی دلخراش است آتش زدن
خیامی که در آن یتیمان بود

ز پیکان تیری که زد حرمله
به طفلی که از شیرخواران بود

چگونه بود حال بیمار عشق
که تبدار به گرمای سوزان بود

پیام شهیدان که با زینب است
که خود رهبرِ این عزیزان بود

خدا ناظری آگهی از همه
خصوصاً به جمعی که مهمان بود

خدایا قبول کن تو از مرحمت
که دشمن به ما شرّ شیطان بود

بده شرح صدری تو بر عسکری
که تا شعر او عشق و عرفان بود

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">