بایگانی اسفند ۱۴۰۱ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۹
اسفند
۰۱


🖌نویسنده؛ حسین تهرانچی مزینانی

✍️خانه ات آباد زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک دل سیر نشستن بر لب ساحل کویریت و نوشیدن یک فنجان چای نعنا و رفتن به یاد ایامی که می دانم هیچگاه تکرار نمی شوند و چون برفی لذت بخش بودند که شادی آفریدند و آب شدند و در لابه لای روزمرگی ها گم که نه، ولی مخفی شدند، تا هرگاه تو ای قریه ی دوست داشتنی من ، آغوش باز کنی و مرا در امان خود جای دهی، دوباره ظاهر شوند و تداعی کنند آن روزهای طلایی کودکی را.  
خانه ات آباد ای عشق آباد، ای زادگاه مادری، دلگیرم برای یک کاسه آش داغ سر دیگی که یک روز مانده به عید حال و هوایی به راه می انداخت در کوچه ها و نوید سال نو میداد و بوی یکرنگی و نامش را اجداد گزارده بودند،" روز علفه" و هر جا که پای می گذاشتی بوی آش با آن سبزی محلی به مشام می رسید و خدا برکت می داد به کشتگاه دهقانان ،وگرنه آن همه سبزی چگونه فراهم می شد برای برپایی آداب و رسومی جذاب و دلگیرم برای نوشیدن کاسه ای " شوربا" که از آب همان آش ساخته و پرداخته می شد و می ساخت یک نوشیدنی به طعم وطن و چقدر طعمش را دوست داشتم و گویا وقتی آن را می نوشیدی آخرین مرحله صرف آش را اجرا کرده ای و آنچه از همه مهم تر بود داشتن یک دل شاد برای اهالی بود، چیزی که امروزه به هم می گوئیم:" دل خوش سیری چند؟"
خانه ات آباد وطنم ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک شب نشینی های آن روزها و یادش بخیر که چقدر سادگی برقرار بود در آن محافل و بزرگ و کوچکی مورد توجه و میزبان با یک چای و کمی تخمه محلی دست پخت بانو و هر آنچه در خانه بود بی ریا  از میهمانانش پذیرایی می کرد و چه اوسنه ها و حکایات و خاطره ها نقل می شد و گاه بزرگان حرف از جن و دیدنش را به میان می آوردند و این حرف ها برای کودکانی به سن من عجیب باورکردنی و هولناک بود و صحبت به این موضوع جذاب بزرگتر ها که می رسید گویا همه مطلبی برای ارائه داشتند و چنان با آب و تاب گوینده حرف هایش را می زد که احساس می کردی تو نیز در فاصله‌ی نچندان دوری آن را خواهی دید و این ها لطف آن ایام را دو چندان می کرد.  
خانه ات آباد ای عشقگاه ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم  برای تنور مادر بزرگ ها که چه برکت ها از آن بیرون می آمد همه ممتاز و بی مثال، که گاه چند عدد نان روغنی برشته و حاوی سبزی محلی بود و گاه نان به بوی عطر خدا و گاه آن کلوچه هایی که از خوردنش جذاب تر، مراحل ساختش بود و آن وقت که مادر اقدام به پخت کلوچه می کرد ، تو می فهمیدی که عید نزدیک است و یاد می کنم از ادوات تهیه ی آن که " پری بود و نوبری" و همه را مشغول می کرد در خانه و یک شادی منتشر می کرد بر دل آنان که اقدام به درست‌ کردنش می کردند و دلگیرم برای آن نان ها که مادر بزرگ با آن چهره ی بر افروخته از هرم تنور ، می پخت و پیاله ای ماست که در دست ما بود تا به همراه آن نان های عجیب میل کنیم و در حیاط هر کس گوشه ای نان سهمش را به دست داشت و ظرفی ماست در پیشش، خاصه ما کودکان که مایل تر به این کار بودیم و خدای بیامرزد مادر بزرگ ها را که چه هنر ها داشتند و چه تجربه ها.
خانه ات آباد ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای آن روزهای قنات تو و اطرافش و آن پیرمرد سفالینه فروش، که کوزه می ساخت تا آب را به آبادی برساند، و چه زحمت ها می کشید و چه خدمت ها می کرد بر مردمان روستا و هیبت جاه و دکان او،هنگامی که به سر آب نزدیک می شدی حال و هوایی به تو می داد، گویا آن مغازه جزئی از جورچین تمدن آنجاست و یاد دارم آن صفای پر درخت قنات را با آن جوی پر آب و عمیق که گاه برخی از نقاط آن از بالای سر کودکانی چون من به آن سن می گذشت و جلبک ها و گیاهان آبزی چه زیبا نقاشی خدا را بر کف و دیواره های آن کشیده بودند و درختانی که برخی خود را بر روی آن گذر آب خم کرده بودند و تصویر ها ساخته بودند و زیبایی ها و دل گیرم برای پهنه ی آبی که یکی دیگر از خدمات چشمه ی ما بود به کودکان و نوجوانان و برای خردسالان چون جزیره ای بود  در آن روزگاران که آنجا نیز بوته هایی سر از آب بیرون آورده بودند و سنجاقک ها بر آبش راه می رفتند و اهالی " غوطگاه" نامش گذارده بودند و بعد آنکه مسیر را ادامه میدادی، می رسیدی به " تراز" که بزرگسالان درباره اش حکایت ها داشتند و آن زمان چشم نواز تر و زرین بود و نگذار که عاقبتش را بگویم که تو نیز می دانی .
خانه ات آباد ای میلادگاه میعادگاه،  که دلگیرم برای چیدن یک دسته " گل نان روغنی " که گیاهی جویدنی با آن گل های خوراکی و بسیار زیبا بود و  آمدنش، آمدن سال نو را نویدمان میداد  و برای پیدا کردن قارچ های خوراکی خودرو و برای خوردن بوته ای" گل سفیده" که همگی مخصوص این روزها بودند و حال خوش بهار را برای ما زیباتر می ساختند و یادی دارم از بازی های آن ایام که با نزدیک شدن به سال نو تیله بازی رونقی می گرفت و هر نوجوانی یکی دو جوراب زنانه پر از تیله داشت و برای آن چال های کنده شده بر روی زمین که از لازمات این بازی بود و گفتن واژه ای از واژه های این بازی همچون "( شنده )و( نه خانه مین خانه)"و گفتن همین کلمات در حین بازی چه هیجاناتی به همراه داشت و چه تمرکز و فکری می خواست و برای بازی الک دولک و روپل و کل کل و هفت سنگ " که با احوال روزهای عید سازگاری داشتند و آن را چشم نواز تر و خاطره انگیز تر می ساختند و شوری ایجاد می کردند و رفاقتی استوار در بین دوستان .
خانه ات آباد ای آبادی دلخسته از گذر روزگار ، سرت سلامت که به هر  گوشه و کنارت که می نگرم حسی در من پدید می آورد و یادی در ذهنم می سازد که برایش ساعت ها می توان خاطره نویسی کرد و شرح احوالی نوشت و پا بر جا بمانی و بدرخشی ای مایه ی آرامش و اصالت گاه ما ای قریه ی مادری ای مزینان.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۹
اسفند
۰۱

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست‌اندرکارند.

نوروز که قرن‌های دراز است بر همة جشن‌های جهان فخر می‌فروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشن‌های دیگران، غالباً انسان‌ها را از کارگاه‌ها، مزرعه‌ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغ‌ها و کشتزارها، در میان اطاق‌ها و زیر سقف‌ها و پشت درهای بسته جمع می‌کند: کافه‌ها، کاباره‌ها، زیرزمینی‌ها، سالن‌ها، خانه‌ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل‌های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه‌ها،‌ به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت می‌کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که،‌ سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته‌های پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد می‌برد، با یادآوری‌های وسوسه‌آمیز نوروز، به دامن وی باز می‌گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیر: فرزند، در دامن مادر، خود را بازمی‌یابد و مادر،‌ در کنار فرزند، چهره‌اش از شادی می‌شکفد، اشک شوق می‌بارد، فریادهای شادی می‌کشد؛ جوان می‌شود، حیات دوباره می‌گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌گردد، نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتی‌تر می‌کند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنت‌ها که پیر می‌شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی می‌رود و در هر حال، آینده‌ای جوان‌تر و درخشان‌تر دارد، چه، نوروز راه سومی است که جنگ دیرینه‌ای را که از روزگار لائوتزو و کنفسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می‌کشاند.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست، نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول، گسیختن و زایل شدن، درهم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن، آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار،‌ تنها تغییر است و ناپایداری؛ چه چیز می‌تواند ملتی را، جامعه‌ای را، در برابر عرابة بی‌رحم زمان – که بر همه چیز می‌گذرد و له می‌کند و می‌رود، هر پایه‌ای را می‌شکند و شیرازه‌ای را میگسلد- از زوال مصون دارد؟
هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی‌گیرد؛ ملت، مجموعة پیوستة نسل‌های متوالی بسیار است، اما زمان، این تیغ بی‌رحم، پیوند نسل‌ها را قطع می‌کند؛ میان ما و گذشتگانمان- آنها که روح جامعة‌ ما و ملت ما را ساخته‌اند- درة هولناک تاریخ حفر شده است؛ قرن‌های تهی ما را از آنان جدا ساخته‌اند؛ تنها سنت‌ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این درة هولناک گذر می‌دهند و با گذشتگانمان و با گذشته‌هایمان آشنا می‌سازند. در چهرة مقدس این سنت‌ها است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در “خودِ خویش”، احساس می‌کنیم؛ حضور خود را در میان آنان می‌بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت‌ها است.
در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می‌داریم، گویی خود را در همة‌ نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین برپا می‌کرده‌اند، حاضر می‌یابیم و در این حال، صحنه‌های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می‌خورد، رژه می‌رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می‌داشته است، این اندیشه‌های پرهیجان را در مغزمان بیدار می‌کند که: آری، هر ساله! حتی همان سالی که اسکندر چهرة این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله‌های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می‌کشید، همانجا، همان وقت، مردم مصیبت‌زدة ما نوروز را جدی‌تر و با ایمان بیشتری برپا می‌کردند؛ آری، هر ساله! حتی همان سال که سربازان قتیبه بر کنارة جیحون سرخ رنگ،‌ خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می‌کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده‌های سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن می‌گرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفة جاهلی آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت و مردم را می‌گریاند و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: “اباتیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سال‌ها و در همة سال‌های همانندش، شادی‌یی اینچنین بوده است، عیاشی و “بی‌خودی” نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانة پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کنندة زمان همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده‌اند و با زبان خویش، از آن سخن گفته‌اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته‌اند: “نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این رو است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده‌اند و ششمین روز را مقدس شمرده‌اند”.
چه افسانة زیبایی؛ زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن، یعنی نوروز.
بی‌شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز نوروز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.
اسلام که همة رنگ‌های قومیت را زدود و سنت‌ها را دگرگون کرد، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را، با پشتوانه‌ای استوار، از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم، هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی! آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانة نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت؛ سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه‌ای که در دلهای مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و، در دوران صفویه، رسما یک شعار شیعی گردید،‌ مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژة خویش. آنچنان که یکسال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی، آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز!
نوروز- این پیری که غبار قرن‌های بسیار بر چهره‌اش نشسته است- در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش می‌شنیده است؛ پس از آن، در کنار آتشکده‌های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمة اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می‌خوانده‌اند؛ از آن پس، با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می‌کرده‌اند و اکنون، علاوه بر آن، با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی، او را جان می‌بخشند و در همة این چهره‌های گوناگونش، این پیر روزگارآلود، که در همة قرن‌ها و با همة نسل‌ها و همة اجداد ما- از اکنون تا روزگار افسانه‌ای جمشید باستانی- زیسته است و با همه‌مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و درآمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و، عظیم‌تر از همه، پیوند دادن نسل‌های متوالی این قوم- که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منار‌ها بند بندش را از هم می‌گسسته است و نیز پیمان‌یگانگی بستن میان همة دل‌های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانة دوران‌ها در میانه‌شان حائل می‌گشته و درة عمیق فراموشی میانشان جدایی می‌افکنده است.
و ما، در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی‌افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ‌زدة قرون تهی می‌گذریم و در همة نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می‌شده است، با همة زنان و مردانی که خون آنان در رگ‌هایمان می‌دود و روح آنان در دلهایمان می‌زند شرکت می‌کنیم و بدینگونه، “بودن خویش” را، به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان‌ها و آشوبِ گسیختن‌ها و دگرگون شدن‌ها خلود می‌بخشیم و، در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و، “خالی از خویش”، بردة رام و طعمة زدوده از “شخصیت” این غرب غارتگر کرده است، در این میعادگاهی که همة نسل‌های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می‌بندیم و “امانت عشق” را از آنان به ودیعه می‌گیریم که “هرگز نمیریم” و “دوام راستین” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایة “اصالت” خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، “بر صحیفة عالم ثبت” کنیم.

منبع: مجموعه آثار 13-هبوط درکویر - دکترعلی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

مش قربون چای خور

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی



اصل داستان و این خاطره بر می گردد نزدیک به صد سال قبل
 در دیار مزینان شخصی بوده که علاقه شدیدی به نوشیدن چای داشته و در ضمن اهل مطالعه وبا معلومات وصف ناپذیر...
وی در خانه ی خود با کاسه چای می خورده!! و نامش قربان بوده از این رو آن مرحوم به«مش قربان چای خور» مشهور می شود.

مش قربون تا زمانیکه در منزل خود یا مهمانی های خانوادگی به نوشیدن چای سر گرم بوده  مشکلی نداشته لیکن وقتی به مراسم ختم یا از این دست مجالس می رفته؛ چای خوردن برایش یک مشکل و یک مسأله ی مهم و درد سر ساز بوده که به سادگی امکان عبور از آن برایش فراهم نبوده! چرا که بیش از دو استکان امکان‌نوشیدن چای ‌نداشته است.

از این رو به فکر چاره می افتد که چگونه وبا کدام‌فرمول یا روشی می تواند مشکل خودرا حل کند؟تا اینکه پس از مدت ها فکر کردن راه حل مسأله را به شرحی که در ادامه می خوانید پیدا می کند.
 
مش قربون با خود می گوید: خب وقتی به مجالس بروم حداکثر دو استکان چای علی القاعده حقم هست که در کمال احترام جلوم خواهند گذاشت ومن هم طبعاً نوش جان خواهم کرد .
او برای سومین و چهارمین و .....به شرح ذیل عمل می کنم.

وی جزو اولین نفراتی بوده که به محض شروع مراسم در هیآت یا مساجد شرف حضور پیدا می کند و پس از صرف دو استکان چای از اینجا به بعد دقیقاً روبروی درب ورودی می نشیند به طوریکه هر فرد یا مستمع تازه واردی را بتواند رصد کند.

فرض بفرمایید که شخص «الف» وارد می شود و مش قربان از جای قبلی خود بلند می شود و کنار شخص «الف » می نشیند.
 از این لحظه به بعد به فردی که مسؤول چای دادن بوده زل می زند و آنقدر نگاهش می کند تا اوهم تصادفاً ‌ نگاهش به مش قربون بیفتد واز آنجایی که نمی خواسته مجلس دستخوش بی نظمی گردد صدا نمی زده وبا دست اشاره می کرده؛ به این معنا که بیا نزد من عرضی دارم.
وقتی مسؤول چای می آمده می گفته:دریای وَرَع و عرفان و از کِبار آقای« الف » تازه تشریف فرما شده اند و چای میل نکرده اند لطف بفرمایید برای ایشان چای خوشرنگ بیاورید.... درضمن یک چای رنگ ورو رفته نیز برای نوکرتان(مش قربون) مرحمت فرمایید.

پس از اینکه چای سوم را می خورد مجدداً نگاه به درب ورودی می کند تا ببیند تازه وارد بعدی کیست وکجا می نشیند.
فرض کنید این بار تازه وارد آقای «ب »باشد و باز به همان روش قبل با تغییر جای خود ودرکنار شخص «ب » می نشیند ومجدداً با اشاره ی دست مسؤول چای را که غالباً در وسط مجلس به پذیرایی مشغول است متوجه خود می سازد و می گوید:
آفتاب کَرَم واحسان ومستوره ی سِتر دراخلاص جناب مستطاب آقای «ب » تازه وارد شده اند لذا چای میل نفرموده اند... احیاناً فراموش نفرمایید چای تازه دَم بیارین ..‌..و چنانچه  قبول زحمت فرمایید و یک چای کم رنگ و تلخ ناقابل وبی خاصیت هم برای چاکرتان(مش قربون) بیارین.... جزاکم ا..‌ خیرا....

بدین ترتیب اولاً: مرحوم مش قربون گل گلاب این ادبیات را عمداً طوری بکار می برد تا فرد توزیع کننده چای را مجبور به آوردن چای کند.ثانیاً:تا حد کمی سیر چای شود ونیز تا اندازه ای شنگول و منگول مکان مراسم را ترک گوید.

📣نقل خاطره از مرحومان: حاج غلامرضا صدیقی و ابوی حاج محمد جعفری/عکس تزئینی است

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

پیشتر گفتیم که مزینان تنها مکانی بود در منطقه از سبزوار تا شاهرود که بهترین مجالس تعزیه خوانی را اجرا می کردند، به همین خاطر مشتاقان بسیاری از سراسر کشور جهت دیدن این مجالس راهی مزینان می شدند.
 در این مقوله قصد کوچک شمردن هیچ یک از روستاهای اطراف مزینان را ندارم چرا که همگی بسیار محترم و شریف همسایگان خوب و صمیمی هستند. اما به لحاظ بودن مدرسه علمیه و مکتب خانه و مدرسه جدید و بودن علمای بزرگ سطح سواد در روستای مزینان با اطراف قابل قیاس نبود. به همین خاطر عزاداران حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اغلب حتی سبزوار تا شاهرود در گذشته راهی مزینان می شدند و خدا را شکر این هنر در سالهای اخیر به اوج عظمت آیینی و فرهنگی خود رسیده است

 ناگفته نماند به لطف خدا روستاهای اطراف نیز در این راه به اوج رسیده و مجالس بسیار خوب به عشق شهدای کربلا برگزار می نمایند.. .
به هرحال بعد از عاشورای دهه یک هزار و سیصد و سی مجلس بازار شام در جلو مغازه استاد ابراهیم طاهری همان خیاطی که محل لباس پوشیدن تعزیه خوانان بود برگزار شد. جمعیت بسیاری منتظر اجرای تعزیه بودند و صدای طبل و شیپور بلند شد و تعزیه خوانان وارد میدان شدند. همه ی مردم منتظر ورود  دو شبیه خوان فرنگی مرحومین آقا غلامرضا صدیقی و حاج حبیب اله محمدی بودند.فهرست گردان مجلس مرحوم اصغرخان خواجوی چندین مرتبه به دنبال آقایان رفت و آنان گفتند چشم الان آماده می شویم . اما این دو بزرگوار هنوز با دقت به آینه نگاه می کردند و به خودشان می رسیدند تا هرچه بهتر و زیباتر وارد مجلس بشوند. اما بیرون، مردم منتظر ورود آنان بودند و صدای غرغر حاضرین بلند شد:« آقایان تشریف بیارید دیگه شب شد. » در این بین معلم بذله گو و شوخ طبع مزینان یعنی شیخ حسین ناطقی به سراغ آقایان رفت و گفت: «آقایان مردم منتظر شما هستند الان یک ساعت است طبل و شیپور قطع نشده و مردم خسته شدند، شما چکار می کنید؟»اما جناب صدیقی و محمدی هنوز پای آیینه بودند!نگاهی به شیخ حسین انداخته و گفتند: «جناب شیخ به نظر شما خوشگل و آراسته هستیم؟»

 جناب شیخ نگاهی به آنان انداخت ؛سر تا پای آنان را بادقت ملاحظه کرد و گفت: «به به؛ به به. آی؛ چی بگم !؟...به خدا قسم که در ربع مسکون زمین از شما دو نفر زشت تر نداریم!!!» این دو نگاهی به هم کردند و خنده ی بی پیر آنان را گرفت چه خنده ای که پایانی نداشت هی به هم دیگر نگاه کردند و خندیدند!! الله اکبر. چندین مرتبه باعینک؛ کراوات و کلاه شاپو وارد مجلس شدند اما نتوانستند خنده شان را کنترل کنند دوباره برگشتند .جالب اینکه آنقدر این رفت و آمد و خنده تکرار شد که مردم هم همگی با صدای بلند خنده می کردند.مرحوم شیخ حسین ناطقی که دید امیدی به حضور آقایان نیست و خنده آنان و مردم قطع نمی شود رو به قبله ایستاد و با لبخندی برلب گفت: «کجا رویم که را خوانیم غیراین درگاه/ بلندبگوی ده مرتبه یاالله .بده قیافه ی خوبی به غلامرضا و حبیب اله...»

 بازهم خنده های بلندتر و طولانی؛ با اینکه این دو انسان شریف از بزرگان و از بهترین تعزیه خوانان زمان خویش و از صدای خوبی برخوردار و نیز از تمیزترین جوانان مزینان بودند اماجناب شیخ از طریق شوخی و مزاحی چنین گفت!!!!
و به این ترتیب مجلس برگزار نشد و تبدیل به یک خاطره گردید. تا امروزبه این بهانه به یادشان باشیم روحشان و روح جمیع رفتگان شاد.

روایت از مرحوم حاج غلامحسین آفاق.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

 

💠 دکان داران مزینان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

در فصل گذشته اشاره داشتیم به اولین ماشین در مزینان که توسط مرحوم حاج اکبر دیمه وسپس یداله کربلایی عبداله محمدی و بعد از آن حاج اصغر دیمه ودر ادامه حاج محمدحسین محمدی.حاج فرج اله محمدی به صورت اشتراکی باامان اله جلیلی و در ادامه حاج غلامرضا دیمه و جناب غلامحسین گرجی و بعدها حاج میرزاحسن نجار و سپس روستاهای اطراف منجمله کلاته مزینان در طول  دهه چهل تا پنجاه روزانه سه دستگاه اتوبوس به سمت شهر(سبزوار) حرکت می کرد در گذشته به سبزوار واژه شهر اطلاق می شد و اگر کسی به سبزوار سفر می کرد می گفت: می خوام برم شهر.

صبح که می شد سرکوچه ها مردم به انتظار اتوبوس ایستاده و صدای بوق اتوبوس ها تقریباً شبیه هم بود.عده ای با حاج اکبردیمه و گروهی با حاج اصغر و عده ای هم منتظر امان اله بودند.رفت و آمد به شهربسیار بود مغازه ها دایر بود با همان اجناس کم؛ اما رونق خوبی داشت.از پایین مغازه کربلایی عبدالحسین عباس،کربلایی حسن و حاج شیخ حبیب اله عسکری، غلامحسین کربلایی محمدعلی، کربلایی ابوالقاسم احسانی، میرزا اسماعیل امیری ، سیدان، حاج آقای امیری، میرزا اسماعیل حسینی، اسماعیل خلیل، حاج محمدجعفری، حاج محمدحسین و حاج علی اصغرتاج، حاج محمدحسن و کربلایی محمدتاجفرد، میرزامحمد ضیایی ؛حاج قربانعلی رفیعی و زورخانه، کربلایی محمدسلمانی، استادعباس سلمانی، رمضانعلی ملامهدی، پدر و پسرشاسین ، استادابراهیم طاهری ، کربلایی محمدعلی زنده دل، حسن عابد ، استادغلامحسین، کربلایی اسداله، حاج عباس آقای صدیقی، اکبرقصاب، کربلایی ابراهیم ولیعهد، حاج حسین صدیقی، قهوه خانه شمشیری، استادمحمدحسین کفاش، سیدحسین کفاش خادم، سلمانی کربلایی محمد و علی اکبر، کربلایی رجبعلی و برادران خیرخواه، کربلایی رجبعلی عبدالحسین و محمدحسین وعلی اصغر، سیدمحمدطالعی، حاج سیدرضا جلالی(طالعی)، استادمحمدفطرتی موتورسازی، بزازی سیدروح اله حسینی، عباس تهرانچی، و تقریبا در آن زمان مغازه حاج غلامحسین صابری که درمحدوده ارگ بود. و وجود چندین قصابی ؛ازجمله حاج عباس علی اکبر،غلامحسین وعلی اکبر خانخودی، میرزاحسن قصاب، محمدعلی قصاب، محمدعلی و حاج محمد و اصغر  عطار، حاج اکبرمزینانی، اصغر احسانی، حاج حسن ناطقی، حسن علی، قربانعلی حجت اله، و گاهی صدای سید که از کوچه پس کوچه هامی گذشت دو زنبیل به دست چپ و راست.چقدر آرام و دلنشین می گفت: کش داریم قیطون داریم سوزن خیاطی داریم ! یادش بخیر باید گذر کنم از این همه خاطره های تلخ و شیرین .

بله وجود این همه دکان به تجارت رونق داده بود. ماشین های پنبه با ارتفاع دلخراش و بسیار ترسناک. اتوبوسها و مینی بوس ها نیز تقریبا پر از مسافر بود رقابتها شدید که گاهی منجر به درگیری بین صاحبان اتوبوس می گردید. دسته و دسته کشی مسافر بیچاره به هر طریق خود را به اتوبوس مورد نظر می رساند و گاهی پشیمان می شد و بر می گشت. و فردا باز همان آش و همان کاسه و قایم موشک بازی مسافر و توقع ماشین داران ،چه بگویم توخودحدیث مفصل بخوان..

بگذریم؛ گواهینامه های پایه یکم زیادتر شد و با شروع دهه پنجاه ماشین های عمومی کمتر و تقریبا وسایل نقلیه کوچکتر مانند وانت و نیسان و سواری زیادتر شد. گاهی یک زن زائو باهمان اتوبوس یا کامیون در دل شب راهی شهر می گردید و انصافا تمام این ماشین دارها به نسبت زحمات زیادی که کشیدند آن چنان بهره ای نبردند و تلخ تر از همه درگذشت یداله حاج اصغر دیمه بود که الحق تلاش بسیار داشت .و اما کم کم روستاهای اطراف بعد از انقلاب اقدام به آوردن ماشین مینی بوس سویز ، کاهک و کلاته مزینان نمودند. اما امروزه نه از آن مغازه ها خبری هست نه از آن تجارت ها. اتومبیل های کوچک مشغول به کار هستند چرا که مزینان هم از آن رونق گذشته برخوردار نیست.قصدقیاس ندارم اما ناچارباید بگویم فقط بایدبه خاطرات گذشته اش دلخوش بود چراکه آن روستایی که آن همه محبوبیت و مرکزیت  داشت؛ روستایی که حدود بیست آموزگار و دبیر در آن زندگی می کردند امروز دیگر حتی مدرسه ای با دانش آموز زیاد برای تحصیل ندارد و همیشه درمعرض خطر تعطیلی می باشد! روستای محبوب ما روزبه روز رو به افول است .درمانگاه شبانه روزی و پزشک ثابت هم ندارد. سه داروخانه در مزینان به طور شبانه روزی حتی در بدترین ساعات شب به مردم خدمت می دادند؛ آقای فلانی مادرم حالش بده! سیدجان پدرم داره از دست میره! بچه مون دوایی شده داره میمیره! وآن بزرگواران در نهایت خوشرویی بویژه آقای ضیایی داروی درد را شخصا تجویز یا اگرهم نسخه بود می پیچید.مرحوم ضیایی.مرحوم سیداسماعیل امیری باکاشه کالمین و چهارگرد نیز . و تقریبا میرزا اسماعیل حسینی همینطور؛اما بقول شاعر: کو،کوزه گر و کوزه خروکوزه فروش . این قصه ها بادلی پر از درد و اندوه .ادامه دارد آخ که چه باید گفت و چه بایدکرد.
دامغان ساعت دوازده شب ..
حکایت از چه کنم، شکایت از که کنم  حق نگهدارتان .روح رفتگان این بخش منتظر صلوات شماست.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۲۶
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ باران ایرانی

 

 

بگذارید گونه دیگری بنویسیم. شیشه‌ای برداریم و جنس همیشه را بشکنیم، فقط یک بار هم که شده ننویسیم که این اثر تاریخی در فلان سرزمین کویری آرمیده است یا نگوییم که فلان ارگ تاریخی، نادرترین گوهر روزگار خود بوده است، این بار بگذارید کویر را با آدم‌هایش بگوییم.

شاهرود را که پشت سر می‌گذاری دیگر کویر چهره واقعی خود را نشان می‌دهد. پیش از شاهرود شاید اندکی بهانه بتوان یافت برای درخت‌هایی که در هم می‌تنند و چشمه‌سارهایی که به برکت‌ کوه‌های البرز روانند؛ اما شاهرود را که پشت سر می‌گذاری زمین متفاوت می‌شود، رنگی دگر بر چهره‌اش می‌نشیند و دیگر از گونه‌های سرخ شقایق که در اردیبهشت امان می‌یابند شاید خبری نیابی؛ خبری نستانی و شاید قاصدکی نیابی که پیامت را بر دوش آن بنشانی و به سمت پروانه‌های دوردست رهسپار کنی.

از شاهرود که بگذری باید 220 کیلومتر تک‌تک شن‌ها را بشماری و اگر شب باشد، می‌توانی به همان شفافیت شن‌ها، ستاره‌های آسمان را بشماری و سپس می‌رسی به سرزمینی که در بدو ورود آن این‌گونه نوشته‌اند:

«به کویر مزینان خوش آمدید»!

و البته در کنار آن عکسی از چهره معلم شهید مزینان را می‌بینی که افتخار هر مزینانی است.

مزینان از دیدنی کم ندارد، اما بگذارید متفاوت بنویسم، چرا که شاید بزرگ‌ترین دیدنی آن کتاب هبوط در کویر معلم شهیدش باشد که در توصیف کویری که در آن تولد یافته است این گونه می‌نویسد:

«بید را در لبه استخری، کنار جوی آب قناتی، در کویر می‌توان با زحمت نگاه داشت. سایه‌اش سرد و زندگی‌بخش است. درخت عزیزی است اما همواره بر خود می‌لرزد، در شهرها و آبادی‌ها نیز بیمناک است که هول کویر در مغز استخوانش خانه کرده است.

و اما آنچه در کویر زیبا می‌روید خیال است. این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می‌کند، می‌بالد و گل می‌افشاند و گل‌های خیال، گل‌هایی هم‌چون قاصدک آبی و سبز و کبود و عسلی... هر یک به رنگ آفریدگارش به رنگ انسان خیال‌پرداز و نیز به رنگ آن‌چه قاصدک به سویش پر می‌کشد به رویش می‌نشیند...

کویر انتهای زمین است، پایان سرزمین حیات است؛ در کویر به مرز عالم دیگر نزدیکیم...

آسمان کویر، سراپرده ملکوت خداست و...

شب کویر به وصف نمی‌آید، آرامش شب که بی‌درنگ با غروب فردا می‌رسد...»

آری این‌بار بیایید اندکی با ساکنان سرزمین‌ها سفر کنیم، اگر به شیراز رفتیم با حافظ و سعدی سفر کنیم و اگر به مزینان رفتیم با کویر شریعتی سفر کنیم، واژه‌واژه‌هایش را رسم‌الخط ذهن خویش گردانیم و همراه با ستاره‌های شب و دانه‌های تشنه کویر مزینان کاریز را بخوانیم، داستان دوست داشتن از عشق برتر است را و...

و چرا عشق در کویر یافتنی‌تر نباشد، هنگامی که طبیعت بی‌هیچ تعلقی رهای‌رهاست و حتی از تعلق درختان نیز آزاد است. به خاطر داشته باشید که هر چند مزینان نیز سرزمینی است که به برکت خداوندگار با قنات‌ها و کاریزهایش رنگ اندک سبزی بر چهره آن نشسته است، اما در هر صورت اینجا کویر است، اگر سبزی بیابی زینتی است بر شانه زمین سخت؛ مزینان اما شهر ستاره‌هاست که هر شب با ساکنان سرزمین آرامشش سخن می‌گوید، از ماوراءها و از دوردست‌ها و...

و اگر به مزینان سفر کردید، بدانید که این شهر نیز همانند سایر شهرها از دیدنی‌ها و گشتنی‌ها و جستجوکردنی‌ها اندک ندارد. بنابراین می‌توانید یک روز سری بزنید به مسجد جامع آن و بدانید که کاروانسرای آن نیز نشان از تاریخ این سرزمین کهن دارد و اگر به گرد آب‌انبارهای تاریخی این سرزمین کاشان و یزد و طبس و... را به جستجو نشسته‌اید، در مزینان نیز شاید بتوانید سراغی از آن بگیرید و یخدان‌های گلی آن که یادگار سنت کهن مردان این سرزمین است نیز شاید برایتان جالب باشد. و بدانید که مزینان نیز در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و در کنج خاطر خود بنشانید که مزینان همچنان به فرزند کویرش علی شریعتی می‌بالد و با بال‌های اندیشه او ذهن جوانان کویری‌اش را شاداب می‌کند.

و اگر به مزینان سفری کردید بدون «کویر» نروید، این ره‌توشه‌ای است که مزینان را بر دل‌هایتان می‌نشاند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️سنوات گذشته مطلبی تحت عنوان نوروز در مزینان تهیه ، تنظیم و تقدیم گردید و اکنون که  دوباره به آن روزهای نو نزدیک می شویم و تعداد مخاطبان گرانسنگ به چندین برابر افزایش پیدا کرده بخشی از آن را با اندکی تغییر بازنشر می کنیم و پیشاپیش ضمن طلب مغفرت و رحمت برای عزیزانی که در سال جاری دعوت حق را لبیک گفتند فرا رسیدن نوروز را به همراهان گرانمایه تبریک می گوییم و از درگاه خداوند متعال سالی توأم با نیک فرجامی و سلامت آرزومندیم.

💠شب چهارشنبه ی آخر سال که معروف به چارشنبه سوری است زن و مرد ، نوجوان و جوان و حتی کهنسالان البته در چند سال پیش؛ شبانه چادری به سر می کشیدند و در پناه تاریکی قاشقی و کاسه ای بر می داشتند و به در خانه ی همسایگان می رفتند و با قاشق چندان بر کاسه می کوبیدند تا صاحب خانه از خوان احسانش چیزی در کاسه ی آنان بریزد . فرقی نمی کرد چه کسی آمده و یا چند نفر به در خانه شان مراجعه کرده اند آنچه در توانش بود شاید مشتی قند و یا نخود و کشمش در خیلته اش می ریختند و او را  با دست پر روانه می کردند گاه شادی شان را با شوخی و مزاح با هم تقسیم می کردند و پارچ آبی بر روی او می ریختند و یا با ذغال روی صورت ملاقه زن را سیاه می کردند و گاهی نیز چادر از سر او می کشیدند تا اگر آشنا باشد بیشتر باهم بخندند و بعضی وقت ها طرف می دید که مراجعه کننده اش زن است و...

🔹اما هیچگاه آن شب را غمگین نبودند(در دیگر جاهای این سرزمین کهن این مراسم را ملاقه زنی می گویند) در چارشنبه سوری شب نشینی؛ قصه و دور ریختن غصه بیشتر می شد و «غم برو شادی بیا... محنت برو روزی بیا» شعار آن سال ها بود.

🔥برافروختن آتش و پریدن از روی آن و کوزه پرانی از بالای بام به داخل کوچه یکی دیگر از رسوم ما مزینانی ها در چارشنبه سوری بود که متأسفانه اکنون جای آن را ترقه و مواد منفجره گرفته که حتی از وحشت صدایش کسی جرأت بیرون آمدن از خانه را ندارد....

🔶«زردی مَه از تِه ، سرخی تِه از مَه» این هم بیتی بود که به خصوص بزرگترها وقت پریدن از روی آتش یا در کنار آن می خواندند که زردی و بدحالی خود را به آتش حواله می دادند  و سلامت و شادابی را از او طلب می کردند...

🔷«آش علفی» و «گُلاره ی اَجار یا علف جاشُندَه(جوشانده) زیر پلو»  با طعم «خُشتِلی(رشته پلو) » هم از سنت های رایج ما مزینانی ها در چنین شبی بود که در قدیم فقط سالی یک بار پلو می خوردیم و چه کیفی داشت وقتی از هر خانه ای دود اجاق کنار دیوار بلند بود و دیگ های مسی روی آتش نوید شبی مساوی همراه با شادی را به همه نوید می داد و آن شب موسوم به «عَلَفِه» همیشه در یادها می ماند...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۲
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ حجت الاسلام حاج شیخ محمد مزینانی

 

 امروز در تقویم به عنوان «روز بزرگداشت شهدا» ثبت گردیده، که این نامگذاری به دستور حضرت امام خمینی (ره) در زمینه تأسیس بنیاد شهید در سال ١٣۵٨ شمسی بوده است.

بی‌شک در روزهای آخر سال و در آستانه عید نوروز که آحاد مردم در حال تلاش و تکاپو برای نوروز و آغاز سال جدید هستند؛ «روز بزرگداشت شهدا» تلنگری است به ما، تا یادمان نرود که آرامش و امنیت امروز خود را مدیون دلاور مردان و شیر زنانی هستیم که از همه چیز خود گذشتند و به دشمنان اسلام نشان دادند که حاضرند از والاترین و شیرین‌ترین سرمایه‌ی خود یعنی «جانشان» بگذرند ولی یک قدم از دین و میهن و آرمان انقلابی خود کوتاه نیایند!

به همین دلیل، این روز گرامی، فرصت بسیار مناسبی برای بیعت مجدد با شهیدان سرافراز فراهم نموده تا پیش از شروع سال جدید، یک‌بار دیگر عهد کنیم که پاسدار ارزش‌های اسلامی و آرمان‌های مقدس شهدا و امام شهدا باشیم و با تلاش مضاعف در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهامت و شهادت، گام‌ برداریم.

 اما باید بدانیم که طبق آیات الهی در قرآن کریم، شهدا بعد از شهادت هم زنده‌اند و مستقیماً ناظر اعمال ما هستند، اما ما درک نمی‌کنیم: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَکِن لَّا تَشْعُرُون»: «و به کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده نگوئید! چراکه آن‌ها زنده‌اند، ولى شما درک نمى‌کنید»

 به‌راستی زنده بودن شهدا، برای ما قابل درک نیست! چراکه ما به چشم می‌بینیم که جسم شهدا مانند بقیه از دنیا رفتگان در قبر و زیر خاک قرار می‌گیرد؛
 
لذا خداوند متعال به خاطر اثبات این موضوع در آیات متعدد قرآن کریم به صراحت بر زنده بودن شهدا تأکید نموده است؛ اما آنچه مسلّم می‌باشد این است که مراد از حیات شهدا، زنده بودن جسم آن‌ها نیست، زیرا همان‌طور که گذشت، جسم شهدا مانند جسم دیگران می‌میرد و به‌خاک سپرده می‌شود؛

بر این اساس، مفسرین در این زمینه، نظرات مختلفی دارند، که در این مجال کوتاه به برخی از آنها اشاره می‌نمائیم:

 بعضی گفته آمد ،مراد از حیات شهداء، حیات واقعی نیست، بلکه منظور باقی ماندن نام نیک، و جاودان ماندن یاد و خاطره آنها در میان مردم و جامعه است؛

بعضی دیگر اشاره کرده اند که، مراد از حیات شهدا، زنده بودن راه و مسیر هدایت آنهاست.

 البته هرچند که این دو نظریه به طور کلی درست است؛ اما نمی‌تواند تفسیر درستی از آیات قرآنی در این زمینه باشد؛ چنانچه علامه طباطبایی (ره) اشکالات اساسی به این دو نظریه وارد نموده است؛ از جمله این‌که در آیه ۵۴ بقره، تأکید شده که مردم، حیات شهدا را درک نمی‌کنند: «وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»، این در حالی است که موضوع نام نیک، یا راه و هدایت شهدا را همه درک می‌کنند؛ و همچنین در آیات دیگر قرآنی، اوصافى مانند «روزى خوردن» و «شاد بودن» براى شهدا ذکر شده که این ویژگی‌ها، مربوط به حیات حقیقی است. بنابراین از نظر علامه طباطبایی (ره)، آن دسته از مفسّران که دو نظریه فوق را داده‌اند، نتوانسته‌اند حیات برزخى را دقیقاً درک کنند و لذا حیات را غیر حقیقی دانسته‌اند.

بر این اساس، اکثر مفسّران، همچون فخررازى و علامه طباطبایی بر این عقیده هستند که «حیات شهدا» طبق کلام الهی، «حیات واقعی» است، نه «حیات مجازی و اسمی» و شهدا به راستی دارای حیات برزخى هستند و ارواح آن‌ها در عالم پس از مرگ قرار دارد؛ اما این نوع حیات به وسیله حواس ظاهری انسان، قابل درک نیست؛ و بر همین اساس، ما شهدا را فانی می‌پنداریم.

 اما شاید کسی بگوید، زندگی برزخی و بعد از مرگ که انحصار به شهدا ندارد و این نوع حیات برای همه‌ی انسان‌های خوب و بد، صادق است و تمامی آن‌ها پس از مرگ، در عالم برزخ زنده بوده و بر اساس عملکرد خود در دنیا در ناز و نعمت و یا در عذاب برزخی هستند!

در پاسخ به این مسئله، باید بدانیم که، گرچه حیات برزخی برای همه انسان‌ها وجود دارد، ولی کسانی که در راه خدا به شهادت می‌رسند از مرتبه بسیار بالاتری در این نوع زندگی برخوردارند به‌گونه‌ای که توانایی توجه به عوالم دیگر و از جمله عالم دنیا را دارا بوده و از احوال اهل دنیا، کاملاً باخبر هستند و بر این دنیا اشراف کامل دارند؛ چنانچه خداوند در آیه ١٧٠ سوره آل عمران به این موضوع اشاره نموده است؛
«آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند، و دلشادند به حال آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته‌اند و بعداً در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که بیمی بر آنان نیست و غمی نخواهند داشت.»
 در نتیجه باید بدانیم که شهدا حقیقتاً زنده‌اند و همواره ناظر اعمال و رفتار ما هستند، پس در همه حال می‌بایست این موضوع را به یاد داشته باشیم تا شرمنده شهدا  در دنیا و آخرت نشویم.


شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا شهیدان پر افتخار مزینان صلوات

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینانی وکیل پایه یک دادگستری، کارشناس ارشد و دانشجوی دکتری تخصصی حقوق

٧٤ضربه شلاق برای برهم زنندگان نظم عمومی: طبق قانون  هر کس با«هیاهو» (سروصدا وفریاد)،«جنجال» (هیاهووهمهمه)، «حرکات غیرمتعارف» و «تعرض به افراد» (رفتار و گفتار منجر به آسیب روحی، جسمی و هتک حیثیت) موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومی شود یا مردم را از کسب و کار باز دارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا (74) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.(ماده 618 قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات )

استفاده و ایجاد صداهای ناهنجار علاوه بر اخلال در امنیت و آسایش عمومی در مواردی می تواند باعث قتل نیز شود ، مثلاً در جایی که شخص از روی شیطنت یا مسامحه در نقاط شلوغ صدای مهیبی را تولید می کند و فردی در اثر این حادثه فوت می نماید یا دچار هر عارضه ای می شود فرد ایجاد کننده صدا مسئول و مسبب حادثه شناخته شده و مجازات سنگینی را در انتظار وی است .(مطابق مواد ۲۹۰ و ۵۰۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ١٣٩٢ )

شش ماه حبس برای فروشندگان مواد محترقه غیر مجاز:

هرکس به شکل غیرقانونی و غیر‌مجاز مواد محترقه و شوک‌دهنده‌ها (شوکرها) را خریداری، نگهداری و حمل کند یا مبادرت به توزیع و فروش آنها کند یا معامله دیگری با آن‌ها انجام دهد به حبس از 91روز تا 6 ماه محکوم خواهد شد.(طبق ماده 12 قانون مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غیر مجاز) همچنین  خرید و حمل مواد محترقه غیرمجاز که برای جشن‌ها و مراسم استفاده می‌شود، مستوجب جزای نقدی از 500 هزار ریال تا 10 میلیون ریال است.( تبصره ماده 12 همان قانون)

لذا عناوین مجرمانه مذکور در قانون  ، بیانگر مجازات برای تمامی عوامل انسانی است که مبادرت به امور مزبور می نمایند. این مجازات ، علاوه بر عاملین تولید، توزیع و فروش متوجه خریدار آن کالاها که حتی از آن  استفاده نکرده و صرفا آن را حمل و نگهداری کرده اند ، نیز می باشد .

بنابراین حسب قانون مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غیرمجاز و نیز مواد 618و619 قانون مجازات اسلامی خریدو حمل اقلام انفجاری، آتش زا و ترقه‎های غیراستاندارد و اخلال در نظم و آسایش و آرام‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌‌‍‍‍ش عم‍ومی دارای وصف مجرمانه است و قابلیت تعقیب کیفری دارد.

✅سردار رادان فرمانده فراجا نیز در پیامی از برخورد قاطع پلیس با هنجارشکنان در چهارشنبه پایانی سال خبر داده و تأکید کرد : نگاه ما به چهارشنبه‌ی آخر سال امنیتی نیست، اجتماعی است...دوست داریم که چهارشنبه‌ی آخر سال برای مردم خاطره‌انگیز باشد...بزرگترها در کنار جوانان باشند و مراقبت کنند....موضوع محله‌محور و کوچه‌محور است و هیچ معبر و میدانی نباید محل چهارشنبه‌ی آخر سال باشد....برای حفظ آرامش در کنار مردم هستیم و اگر معدود افرادی فراتر از قانون بروند و بازداشت شوند، بنا بر هماهنگی‌هایی که با دستگاه قضایی شده، تا پایان تعطیلات میهمان ما هستند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
اسفند
۰۱

💠چاپلوس

🖌نویسنده؛ فرشته کوشکی

دکتر علی شریعتی مزینانی از خان ها و اشراف دل خوشی نداشت و از چاپلوسی نزد آنان خوشش نمی آمد در مراسمی که برای ختم عمویش ( شیخ قربانعلی) به مزینان رفته بود. همراه با حاج حسین تاج در مجلس حاضر می شوند، در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس می شوند. در این باره حاج حسین چنین می گوید:

 ✍️«خان فرومد آمد، استاد شریعتی با خان و عدّه ای دیگر در یک جا جمع بودند. دکتر و من در اطاق دیگر بودیم. من می خواستم بروم، باد تندی می وزید، تا من می خواستم برخیزم، دکتر با اشاره گفت: پسر عمه کجا می روی؟ بنشین.
 یک پالتویی روی دوشش بود، از من خوشش می آمد، چون زیاد از او سؤال می کردم، در ضمن، اینجا هم صحبتی هم نداشت و تنها بود. در این زمان، آق شیخ محمود ( پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر، خان است.
دکتر گفت: من  با خانها سر و کاری ندارم. بابا(استاد شریعتی ) هست. یعنی ( نیازی نیست من بیایم ).  چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت: دست از سر من بردار. من گفتم: دکتر، شاید خان جویای حال شما شده است و این ها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند. گفت : این طور است؟!! دکتر بلند شد، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگ جورابش در پایش و لنگه دیگر در دستش، حرکت کرد و رفت به اطاق مجاور.

وقتی نشستند. خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم، صحبت می کرد(همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید) او از هواپیمایی که سوار شده  و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد. در این زمان پدر دکتر ( استاد محمد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت: علی. گفت: بله پدر. استاد گفت: جوابش را بده. دکترگفت: حاج آقا خودتون جوابش را بدهید. پدرش دوباره تکرار کرد. برای بار سوم با تندی گفت: علی! جوابش را بده. دکتر گفت: آقای نصرت (نام خان فرومد نصرت الله خان بود) این فرومد شما در  1400یا1600 سال  قبل بیمارستانی داشته  که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و  آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن  می بالی خوب همراهش هم سگ بوده؟!

خان گفت: مگر در آن زمان نرس بوده؟! دکتر  گفت: بله. در زمان پیامبر(ص) هم نرس بوده  سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنان دیگر همراه پیامبر(ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد. سپس گفت: این تقسیم اراضی که از آن نام می بری، این احمق ( منظورش شاه بود)چه کاره است، نصرت (نمی گفت خان)این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد. این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیله یکی از سلاطین، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند.  

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
اسفند
۰۱

💠اولین رانندگان در مزینان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

امروز بپردازیم به ورود اولین ماشین به مزینان و اولین کسانی که به مزینان وسائط نقلیه را آوردند.

بنا بر اقوال گذشتگان به لحاظ اینکه جاده از مزینان بر طریق همان راه ابریشم معروف محل تردد بوده بدون شک گذر وسائط نقلیه از همان ابتدا از میامی،عباس آباد، صدرآباد به کاهک گذر از سویز و بهمن آباد و مزینان و سپس به سمت صدخرو بوده است .مسیری بنام داورزن وجود نداشته است .امابعدها بر اثر تصادف جلوی هیئت ابوالفضلی و کشته شدن طفل شش ساله به تقاضای مردم مزینان جاده از کاهک به سمت داورزن هدایت و بطور رسمی احداث گردید.

 بد نیست بدانید اولین موتورسیکلت بنام زونداپ توسط مرحوم کربلایی عبداله محمدی وارد مزینان شد این موتورسیکلت که دنده های آن با دست عوض می شد موتور بسیار قدرتمندی بوده که به دهه بیست تا سی بر می گردد.

اولین دوچرخه نیز همینطور اما اولین ماشین بنام استودی یا همین تویوتای امروزی توسط مرحوم حاج اکبر دیمه بدون گواهینامه  به مبلغ چهار هزار تومان خریداری شد که مورد استقبال مردم واقع گردید و مرحوم محمدصدیقی ملاحسن در آن زمان شاگرد ماشین ایشان می شود و در سال چهل و هشت گواهینامه پایه دوم دریافت نموده ولی بعد از مدتی کوتاه بدلیل تصادف و حوادث روزگار برای حاج اکبر دیمه ماشین فروخته شد و دوباره مزینان بدون ماشین ماند اما همین مورد باعث علاقه افراد بسیاری گردید تا بلکه بتوانند یک دستگاه ماشین بیاورند از جمله برادران مرحوم حاج اکبردیمه.

در همین ایام فردی از دوستان حاج ابوالقاسم رفیعی بنام حاجی نمدچیان مهمان ایشان شده و یک دستگاه ماشین اینترناش(اینترنشنال)به مزینان آورده و به مبلغ هشت هزار و پانصدتومان با کربلایی عبداله محمدی معامله می گردد. چه معامله شیرین و خوبی مبلغ پنج هزار و پانصد وجه نقد و سه هزارتومان دیگر در ازای دریافت محصول کشاورزی در قولنامه نوشته می شود وقتی سر خیابان برای تحویل ماشین و خواندن صیغه معامله جمع می شوند متوجه می شوند ماشین نیست . یداله محمدی که فقط سیزده سال داشت بخاطر اینکه اولین موتور سوار مزینان بوده تا متوجه می شود که معامله قطعی شده بلافاصله پشت ماشین نشسته می رود و زمانی که از سمت بالا بر می گردد با خوشحالی فریاد می زند:« پدر جان عجب ماشین خوبیه !» نمدچیان به عبداله محمدی می گوید: عجب پسر زرنگیه مبارکتون باشه.

بعد از مدتی شوفری بنام ذبیح گرفته و گاهی نیز رجبعلی جوینی با این ماشین کار می کنند و یداله روز بروز زرنگ تر و آگاهتر از گذشته بطوری که وقتی شانزده ساله می شود یک دستگاه ماشین بنام استودی خریداری می کند به مبلغ یازده هزارتومان بعد از گذشت  زمانی کوتاه مرحوم حاج اصغر دیمه یک دستگاه اتوبوس دماغدار( دوج ) خریداری نموده و تعداد ماشین ها بیشتر می شود و حاج اصغر در مزینان بسیار دوام آورد و به این شغل ادامه داد و فرزندان ایشان نیز بویژه مرحوم یداله حاج اصغر انصافا حق بسیار برگردن مردم مزینان دارند.

💠 اولین گواهینامه در مزینان

✍️پدرم یک دستگاه ماشین را فروخته و ماشین دیگری بنام شورلت به مبلغ بیست و دو هزار تومان از تهران خریداری می کند و البته اولین گواهینامه پایه دو همگانی توسط یداله محمدی در مزینان در سال سی و هفت دریافت می گردد و کم کم رقابت ها آغاز شد و مرحوم حاج اصغر دیمه یک دستگاه ماشین باری (کامیون) سه تن خریداری کرد و تعداد ماشین ها بیشتر شد.

سال چهل و یک یدالله محمدی اولین گواهینامه پایه یکم را دریافت کرد و ماشین دوج آمریکایی که با بنزین کار می کرد البته اغلب ماشین های آن زمان با بنزین کار می کرد لذا یداله محمدی ماشین لیلاند سورمه ای رنگی خریده بود که با تلاش بسیار موتور دوج بنزینی را تعویض و یک دستگاه موتور داف گازوئیلی روی ماشین نصب کرد که صدای نالش آن وسیله هنوز هم نوازشگر گوش مردم آن روزگار است! او می گوید: برای اولین بار با کامیون به اتفاق پدرم وارد استربند شدیم جلوی ماشین گوسفندی قربانی کردند و گفتند این اولین ماشین است که وارد روستای ما شده است همچنین در میرحاج و شفیع آباد جوین.

 در همان زمان یداله بلندترین بارها را به سبزوار می برد و در خط تهران و مشهد نیز رفت و آمد داشت. بخاطر اخلاق خوبی که داشت و خیلی شوخ و از چهره ای زیبا و صداقت برخوردار بود محبوبیت خاصی بین تمام منطقه داشت‌، به طوری که هنوز هم بعد از گذشت نزدیک شصت سال مردم جویای حال وی می شوند و این خود نشانه محبوبیت او می باشد.

در سال چهل و چهار شخصی بنام مرحوم امان اله جلیلی با اتوبوس موتور جلو بنز به جهت شراکت با حاج محمدحسین و فرج اله محمدی وارد مزینان شد و رقابت ها بیشتر گردید امان اله نیز پایه دوم همگانی داشت و بعدها پایه یک دریافت کرد اما مرحوم حاج اصغر گواهینامه نداشت . در سال چهل و هشت غلامحسین گرجی نیز پایه یکم را گرفت و سپس اگر اشتباه نکنم حاج غلامرضا دیمه که همه این عزیزان زحمات بسیاری کشیده اند .

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۰
اسفند
۰۱

🔹در این بازدید مسئولین اوقاف و امورخیریه، نمایندگان محیط زیست و منابع طبیعی ، بخشدار بخش مرکزی و نیروهای نظامی و انتظامی و دیگر همراهان ضمن کاشت چند نهال از همت والای مردم مزینان در همراهی و کاشت هزاران اصله درخت در هفته منابع طبیعی تعریف و تمجید و این کار را در سطح منطقه کم نظیر توصیف کردند.

🔹حسین کهن بخشدار بخش مرکزی در گفت و گو با رضا مزینانی روس مدیر پروژه باغ راه کاریز مزینان قول اهدای شن ریزی به تعداد 20 دستگاه کامیون در این مسیر را داد.

🔹خبری دیگر حاکی است؛ با خرید 800 درخت  توت و شاتوت و یک هزار نهال گل محمدی تعداد کاشت درخت در باغ راه کاریز مزینان از مرز سه هزار عبور کرد.

🔹رضا مزینانی روس مدیر پروژه باغ راه کاریزمزینان با اعلام این خبر ضمن تشکر از همراهی آحاد مردم مزینان به ویژه خیرین نیکوکار اظهار داشت: چشم و امید ما اول به توجه و عنایت خداوند متعال و پس از آن به دستان پر مهر مزینان دوستان است که شکر خدا ما را در این عرصه تنها نگذاشته اند و همه با هر توانی به مصداق قلمی یا قدمی یا درمی به یاری مان آمدند و امیدواریم در تداوم این راه بازهم کمک حال ما باشند.

🔹وی افزود: با اعتماد به همین یاری رسانی همشهریان گرامی تعداد 1800 اصله نهال گل محمدی و توت و شاتوت پیش خرید و به زودی وارد مزینان می شود که بخشی از هزینه به صورت نقدی پرداخت شد و بخشی دیگر را طی چند فقره چک خریداری کردیم.

🔹این آبادگر مزینانی با دعوت از تمامی صنوف به ویژه صنف سنگشورها خاطرنشان کرد: مزینان متعلق به تمام اقشار مزینانی است اما در این روزها که ان شاءالله بهار صنف سنگشویی هاست انتظار داریم ذکات کسب رزق حلال خود را به این باغ راه اختصاص بدهند که به یقین نسل های بعدی با تماشای این سبزی دعاگوی آنها خواهند بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
اسفند
۰۱

✍️آیا تا کنون به این فکر کرده اید که چرا راه های منتهی به صحرا و کویر مزینان در پایین ترین سطح موقعیت مکانی و همچنین کانالی ساخته شده است؟

با کمی تحقیق و سیر در تاریخ می بینیم که مزینان قدیم  حدود دویست و اندی سال پیش بر اثر سیل وحشتناکی که بنا به گفته قدیمی ها حتی آب از تنورها و اجاق ها بیرون می زد خراب شد و اسلاف ما با تدبیری که داشتند در بلندترین نقطه خانه های خود را ساختند و به قول علی فرزند کویر، عشق آبادی کوچک در کرانه کویر بنا شد.

در حاشیه ی مزینان جدید کمربند حفاظتی به نام شهرحاش که ما مزینانی ها از آن با عنوان شِرحَجی یاد می کنیم ساخته شد و خانه های مردم  را در حصار حفاظتی خود قرار داد و دروازه هایی برای آن تعبیه شد که شبانگاه و صبحگاه با نگهبانانی که بر آن می گماردند باز و بسته و تردد در آن ممنوع و یا آزاد می شد.

دور تا دور مزینان نیز چندین برج و بارو دیدبانی بنا گردید تا هم نگاهبانان در آن به دیدبانی بپردازند و هم در زمان هجوم غارتگران مردم از دیار خود بتوانند دفاع کنند. با نگرش به اینکه در آن روزگار شهرها و روستاها از تعرض مهاجمان مصون نبودند و حفاظت این گونه اماکن بر عهده ی خود مردم و اهالی منطقه  بود.

تمام این معماری ها و مزینان کنونی که خیابان ها و کوچه ها و بازار آن مهندسی ساخته شده محصول تفکر و آینده نگری بزرگان آن دوران بوده اینکه خانه ها در کجا و چه نقطه ای ساخته شود، آب راه ها کجا قرار بگیرد تا سیل دوباره زادگاه آنان را ویران نسازد و با حاشیه ای امن از مردم خود دفاع و حمایت کنند!

با این مقدمه بد نیست نگاهی به گذرگاه جنوب غربی مزینان و بزرگراه چاپارخانه بیندازیم که متأسفانه در یک تصمیم گیری عجولانه که به نظر می رسد بدون مطالعه و عدم مشورت با صاحب نظران و کارشناسانی که در این زمینه می تواند نظراتشان راه گشا باشد، با تأسف بلواری را با هزینه زیاد در آن احداث کردند که علاوه بر محو کردن زیبایی و چشم انداز آن مشکلات تردد به خصوص در صبح روز عاشورا برای جمعیت انبوه و کاروان عزاداران سیدالشهدا(ع) و حاملان نخل به وجود آوردند؛ اکنون نیز با همان شیوه گذشته و عدم مطالعه اقدام به خاکپاشی در این مسیر نموده و به جای ترمیم این اشتباه فاحش و جمع آوری مار سیاهی که چندین تصادف را در پی داشته، ارتفاع آن را کم کردند و با این کار بعید نیست خیلی زود آب های هدایت شده از معابر در زمان کوتاه و به سرعت آرامستان و مزار عزیزان و اموات مان را فرا گیرد!

🖌علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۹
اسفند
۰۱

🖌پالتو(23)
داخل حجره ام در مدرسه معصومیه قم بودم که در زدند بعد از باز کردن دیدم عمویم از تهران آمده گفت:«پدرت از مزینان زنگ زده که چون قم شلوغ است برو شیخ را از قم به تهران بیاور و من یک پالتو آورده ام تا با لباس شخصی به تهران برویم.»
 در آن زمان بر خورد با طلبه ها توسط رژیم، خشن شده بود جلو شیخان یک تانک گذاشته بودند و به انحاء و بهانه های مختلف برای طلاب مشکل ایجاد می کردند لذا در صورت اقتضاء بنا به ضرورت از لباس شخصی استفاده می کردیم مثلا برای خرید از نمایشگاه کتاب از قم با یکی از طلبه ها معمم آمدیم ولی چون جو نمایشگاه مناسب نبود با لباس شخصی رفتیم و چند کتاب خریدم ضمنا آن طوری که در ذهن دارم محل بر گزاری نمایشگاه کتاب زمان طاغوت ضلع جنوبی کنج پارک لاله بصورت چادر در بلوار کشاورز بود ولی هرچه در اینترنت سرچ کردم سابقه ای نیافتم .

🖌رادیو  (24)
تصمیم گرفتم از قم به تهران بیایم و معمولا وقتی به تهران می آمدم در تظاهرات شرکت می کردم سوار اتوبوس شده به پلیس راه قم در جاده دو طرفه قدیم که رسیدیم ( اتوبان هنوز درست نشده یود ) در داخل اتوبوس دو روحانی بودیم یکی مسن و دیگر که من باشم جوان، پلیس به محض اینکه وارد اتوبوس شد دستم را گرفت تا از اتوبوس پیاده ام کند گفتم: برای مداوا به تهران می روم. گفت: دستور داریم از خروج طلبه های جوان از قم جلوگیری کنیم. قدری مقاومت بخرج دادم، گفت: اگر می خواهی زندان بروی پائین نیا و در نتیجه مرا به زور از اتوبوس پیاده کرد و از اینطرف جاده در حالی که دستم را محکم گرفته بود به آنطرف جاده برد اتوبوسی را نگه داشت که به شیراز می رفت مرا به داخل آن پرت کرد و گفت: ایشان را در قم پیاده کن! تا قم داخل اتوبوس ایستاده بودم و وقتی پیاده شدم بعضی از دوستان گفتند: بدون لباس برو. گفتم: وجود لباس شعار است و باید با لباس به تهران بروم راه حل آنرا جویا شدم گفتند: باید بروی شهربانی قم در خیابان باجک اجازه کتبی بگیری. منهم با ساک مسافرتم به شهربانی رفتم در حالیکه رادیوی دوموج در آن بود بمحض بازدید گفت: آشیخ بی سیم داری؟! گفتم: نه رادیو است.)

🖌بلوار کشاورز (25)
از قم به تهران آمده بودم و معمولا در تظاهرات تهران شرکت می کردم این بار تظاهرات در بلوار کشاورز بود و جمعیت زیاد خصوصا دانشجویان حضور داشتند تا من را دیدند چون با لباس روحانی بودم جلو جمعیت قرار گرفته و شعارهای تند علیه رژیم و شاه داده می شد یکی از شعارها گمانم این بود؛ آمریکایی به خانه ات برگرد.

🖌میدان ژاله تهران (26)
شب 17 شهریور از قم به شهر ری آمدم صبح هفدهم شهریور با چند ماشین خودم را به میدان بهارستان رساندم تا در مراسم اعلام شده از طرف آیت الله یحیی نوری شرکت کنم که زمان رسیدنم درست چند دقیقه از تیر اندازی میدان ژاله می گذشت و چون با لباس روحانی بودم و در خیابان مجاهدین  همه در حال فرار  داد می زدند که به سمت میدان 17 شهریور نروم ! سوار تاکسی شده از طرف دیگر خود را به نزدیک میدان امام حسین (ع) رسانده و در تظاهرات خیابان شهداء شرکت کردم
امام خمینی در تجلیل از شهداء این واقعه طی اعلامیه ای اعلام کردندّ« ای کاش خمینی در میان شما می بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد» ولی بعضی گفتند جواب این خونها را کی می خواهد بدهد و این جمعه جمعه سیاه یا خونین لقب یافت شهداء از 95 نفر تا 4000 گفته شده است و بعد از انقلاب 6 نفر در 29 فروردین 58 اعدام شدند مراجع ثلاث اعلامیه در محکومیت آن دادند و کارتر از شاه تشکر کرد و امام یک روز بعد دستور اعتصاب سراسری دادند
علامه یحیی نوری که حسینیه اش نزدیک میدان ژاله سابق بود از نویسندگان توانا بود و از اقصاء نقاط جهان برای تشرف به دین مبین اسلام بعضا نزد وی می آمدند...

🖌تشییع جنازه ( 27)
سال 57 بعد از 19 دی خفقان زیاد بود لذا مردم و انقلابیون مترصد فرصتی بودند تا علیه دستگاه حاکمه شعار دهند و وقتی اعلان شد در روز 12 فروردین تشییع جنازه آیت الله میرزا ابوالفضل زاهدی است طلاب و جمعیت کثیر و کم نظیری جلو مسجد امام حسن عسکری (ع) جمع شدند تا در تشییع شرکت کنند به محض شروع تشییع بطرف حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) شعارهای تند و حتی مرگ بر شاه گفته شد چند نفر از جمله حقیر عمامه های خود را بعنوان نماد کفن روی سر جمعیت پهن کردیم که عکاسی های اطراف حرم آنرا سوژه کردند و آن مرحوم در قبرستان شیخان نزدیک قبر زکریا بن آدم دفن شده است ضمنا اولین اعلامیه ترحیم بعنوان مراجع ثلاث ( آیات عظام گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری ) برای مراسم شهداء یزد و چهلم آیت الله زاهدی ره امضاء شده است .

🖌مدرسه فیضیه(28)
در مراسم تشییع آیت الله زاهدی ره که امام جماعت و مدرس در مسجد امام حسن عسکری (ع) بود علاوه بر شعارهای تند علیه دودمان پهلوی جمعیت وقتی به مقابل مدرسه فیضیه رسید شعار فیضیه فیضه آنها بلند شد چون فیضیه از سال 1354 بسته شده بود و طلابی که در گرامیداشت سالگرد قیام 15 خرداد شرکت کرده بودند با ضرب و شتم و کشتار مواجه و تعدادی شهید شده بودند و بدستور مستقیم شاه با لطایف الحیل که مدرسه نیاز به تعمیر دارد بسته شد و این در حالی بود که ماشین های آب پاش با آب داغ رو بروی فیضیه از قبل مستقر گردیده بود تا از تظاهرات جلوگیری کنند ولی مردم انقلابی و طلبه های جوان واهمه ای از آنها نداشتند لذا طلاب به طرف مدرسه هجوم برده ولی قادر به باز کردن درب آن نشدند که در همین اثناء چند نفر از پشت بام بداخل نفوذ کرده و اعلان کردند دَر از پشت گچ و سیمان شده و با زحمت با بیل و کلنگ آن را باز کردند و برای عدم نصب مجدد دَر را در یکی از اطاق ها پنهان کردند و مدرسه فتح و تصرف گردید و موجب خوشحالی همه شد نماز ظهر و عصر را به جماعت در مدرسه اقامه کردیم و هر فردی برای خود و آشنایان اطاق می گرفت و من هم با دو نفر از طلاب سبزواری بهترین اطاق آفتابگیر مدرسه را گرفته پتو آورده پهن کردیم ولی با تاریکی هوا در حالی که از صبح گرسنگی را تا شب تحمل کرده بودیم از طرف شاه توسط شریعتمدار پیام رسید که هر که در مدرسه بماند خونش به گردن خودش است و اگر مدرسه را ترک کنند تحویل مراجع ثلاث داده می شود و ما هم بعلت عدم حمایت و تجربه حملات قبلی به طلاب فیضیه با جا گذاشتن پتوهایمان و در تاریکی شب صحنه را ترک کردیم و مدرسه هم به بهانه تعمیرات تا پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تحویل طلاب نشد.
 زمان فتح مدرسه خونهای افرادی که در 54 به شهادت رسیده بود توسط خادم مدرسه حفظ و بعد انقلاب هم تا چند وقت مشاهده می شد .
مدرسه فیضیه در زمان صفویه جای مدرسه آستانه که در قرن ششم ساخته شده تجدید بنا شده و در یک طبقه با 40 اطاق ساخته شد و در زمان قاجار در قرن یازدهم طبقه دوم با 40 اطاق اضافه شد و در قرن 14 توسط آیت الله حائری یزدی ره موسس حوزه بازسازی و تا کنون بر پا است و امام خمینی ره بعد انقلاب با مردم در محوطه آن ملاقات عمومی داشته و در طبقه بالا با طلاب که حقیر هم توفیق حضور داشتم ملاقات می کرد .
مقبره شیخان یا مقبره الشیوخ قبلا قبرستان بابلان بوده و سابقه 1100ساله دارد و بعنوان دومین قبرستان جهان اسلام مطرح است و زکریا بن آدم و زکریا بن ادریس از شاگردان امام صادق و امام رضا و امام جواد علیهم السلام در اینجا دفنند لذا شیخان (شیوخ ) گویند این محل نورانی محل دفن 600 نفر از علماء و تعدادی از شهداء جنگ تحمیلی و دکتر قریب در قرون متمادی از قرن دوم تاکنون است ضمنا مضجع مرحوم شهید جانباز سرافراز موحدی قمی پدر و برادر شهید رئیس اسبق اداره ع س نداجا در اینجا است که حقیر چندین سال معاون وی و رئیس بازرسی اع س نداجا بودم و از روش و منش و سجایای اخلاقی او در سفر و حضر حظ و بهره وافر بردم روحش شاد و قرین اولیاء الهی باد .
 
🖌تظاهرات مزینان (29)
با اینکه مردم مزینان مذهبی و انقلابی بوده و هستند و ان شاء الله خواهند بود و تنها روستای ایران است که قبل از انقلاب مدرسه علمی داشته و عکس امام خمینی بعد از 15 خرداد در منازل آنها از جمله اجداد من و بالای منبر هیئت ابوالفضلی نصب بود ولی در هیئت ها چون مسئول مشخص داشت از روحانیون انقلابی دعوت نمی کردند ولی در محرم 57 که در اوج امواج انقلاب بود تصمیم گرفتند مرا بعنوان منبری فرعی برای شبها دعوت کنند تا قبل از مرحوم حجه الاسلام شیخ محمود شریعتی پسر عموی دکتر علی شریعتی ره سخنرانی کنم بیشتر صحبتم مستقیما حمله به دستگاه طاغوت بود و روی منبر مرگ بر شاه می گفتم از پاسگاه تذکر دادند و از هیئت اخطار که با این وضع هیئت را می بندند. گفتم: داخل خیابان سخن می گویم. البته روزها مردم خصوصا جوانان و بچه های مدرسه در داخل مزینان تظاهرات می کردند و به جلو مدرسه علمیه که می رسیدیم بالای سکوی مدرسه می گفتم:«هر چه من می گویم شما در جواب بگویید "مرگ بر شاه"» من می گفتم دَر می گه مردم می گفتند "مرگ بر شاه"، دیوار می گه "مرگ بر شاه" توهم بگو منم می گم مرگ بر شاه و کلمات دیگر که نحوه مبارزه در قم بود به مزینان تِسَرّی دادم و به همین منوال روزها و شب ها سپری می شد و خصوصا روزهای نزدیک عاشورا با آمدن جوانان از اطراف و اکناف خصوصا تهران به اوج خود رسید و مشکلات حادی برای من پیش آمد که توضیح داده خواهد شد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۹
اسفند
۰۱

🌴دستاورد

من کوه رنجم ،بی نصیبم ،درد می دانم
از کنج عزلت در اتاق سرد می دانم

تنهایی محضم مخاطب نیستم در جمع
جمع کثیری از ضمیر فرد می دانم

جنگی ندارم با کسی از این همه مشکل
تقدیر من با زندگی این کرد ،می دانم

دنیا پر از زنها و مردان است اما من
هر کس ز خاکستر بر آید مرد می دانم

فریادِ تاسِ جفتِ بد هنگام و بی وقتم
من خویش را تسلیم تخت و نرد می دانم

ای ساقی از جام ازل این تشنه را دریاب
من عاشقی را با تو دستاورد می دانم

وقتی که این دنیا تو را در جهل می خواهد
من حاصل فهمیدنت را طرد می دانم

حتی اگر شهنامه بنویسی تو ای "فریاد"
وقتی که بی دردی شعارت زرد می دانم

از شادی و عشرت به دفتر هیچ شعری نیست
من از دل رنجیده و پر درد می دانم

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۹
اسفند
۰۱

🔹همزمان با هفته منابع طبیعی، مردم شریف مزینان امروز با کاشت 1300 اصله درخت توت، باغ راه کاریز مزینان را افتتاح کردند.

🔹در این مراسم علاوه بر حضور روحانیون مزینان با هماهنگی مهدی آزاده فرمانده پایگاه بسیج شهدای مزینان، مادر شهید والامقام حمیدرضا مزینانی با همراهی جمعی از بانوان به نام و یاد فرزند شهیدش چندین نهال را کاشتند.

🔹کمک ها و همیاری آحاد مزینان دوستان برای سبز ماندن زادگاهشان همچنان ادامه دارد و به درخواست همشهریان عزیز شماره کارت بانکی به نام آقای رضا مزینانی مدیر این پروژه تقدیم می شود.

🔹شایان ذکر است؛ با توجه به برآورد کارگروه این طرح عظیم بیش از 10 هزار اصله درخت در این منطقه کاشته می شود.

استاد ثابت قلم حاج علی جعفری مزینانی که خود یکی از همیاران و کمک کنندگان به این طرح عظیم است در ستایش کار شایسته همشهریان مزینانی می نویسد:

✍️چنانچه مخاطبین گرامی  و همراهان صمیمی به تصاویر انتشار یافته در ارتباط با ایام درختکاری تحت عنوان باغ راه کاریز مزینان دقت کافی و توجه وافی مبذول دارند خواهند دید که در این میدان جهادی زن و مرد و پیر و جوان و روحانی همه دست در دست هم داده اند تا یک هدف مشترک در میدان کار و عمل و جهاد و در عین حال مفرح و شادی بخش را تعقیب و محقق سازند.

هدف مشترک این عزیزان افزودن برگ زرین دیگری در راستای خدمات ارائه شده در روزهای واپسین سال 1401 است که یقینا" در توسعه و بالندگی دیار تاریخی مزینان سهم ارزنده و چشمگیری خواهد داشت.

   ثبت و ضبط و رقم زدن و خلق چنین منظره ها و صحنه های روح انگیز و روُیا گونه به خوبی  نشان می دهد که اهالی و مردم خونگرم و متدین این سامان وقتی پای جهاد و فعالیت به میان می آید همه یک صدا وهم گام و همگرا می شوند و صحنه های دل انگیز و شورانگیزی را خلق می کنند تا نسل های آتی به خالق چنین فضاها و منظره های دلربا و شکوهمند درود تقدیم دارند و نام نیک شان را گرامی بدارند.

در تصاویر بازتاب داده شده در این رسانه کاملا" مشهود است یکی درخت بغل کرده و پای کار می آورد و دیگری پشت تراکتور نشسته و جوی آب  آماده می کند و زمینه ی فراهم کردن درختکاری را جفت و جور می سازد. یکی هم درخت یا نهال را گرفته و دیگری آن را غرس می کند ضمن اینکه جمعی از جوانان برومند که از قدرت و نیرو ی بدنی کافی جوانی بهره برده اند با بیل های خود و با گود برداری سعی دارند تا با کاشتن درخت و نهال و سر سبز نمودن منطقه؛ اهالی و رهگذران ومسافرین را از سرزمین افسردگی و فرسودگی عبور دهند وبه دنیای سرسبز وخرم و شاداب برسانند و چه کاری بهتر از این.

گفتنی است: در عقبه ی خلق چنین صحنه های دلربا؛ برخی از فرزندان این دیار نام آشنا با کمک های مالی سخاوتمندانه خود و تعدادی هم در حال تصویر برداری و چهره هایی با تهیه گزارش و بازتاب فعالیت ها  و گروهی نیز با مهیا کردن امورخدماتی و پشتیبانی  یاری رسانند که بدون شک این جمعیت عاشق پیشه آیینه هایی هستند تمام نما که جلوه های بی بدیل صلح و صفا را در خود نمایان و متجلی می سازند.
پر واضح است که در چنین حال و هوای آکنده از عشق و محبت و ایثار و اتحاد ؛ رکود و سستی و عدم تحرک و تفرقه نه تنها بی معناست بلکه همه رویت و طلعت است و شکوه و زیبایی
ضمن اینکه به ما یاد آوری می کنند : دیگران کاشتند و ما خوردیم /مابکاریم و دیگران بخورند.

از طرفی دقیقاً این حدیث شریف در کلام مولا علی علیه السلام را خاطر نشان می سازند که: ید الله مع الجماعه  .....هرجا مردم هستند کمک و عنایات و پشتیبانی الهی هم هست یا یکپارچگی رحمت است و پراکندگی عذاب
🌹سپاس و درود بر یکایک شما درختکاران و سرسبز آفرینان با همت


به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۸
اسفند
۰۱

✍️نویسنده و راوی؛ محمد مزینانی(بخشی)

چند روزی از فتح جزیره جنوبی مجنون می گذشت که هنوز به لطف خدا زنده مانده بودم! چون با اون حجم آتش توپخانه و بمباران هوایی روزانه و شبانه که توسط ارتش عراق بر سر رزمندگان می بارید، زنده ماندن خیلی شانس می خواست و لطف خدا بود که هنوز هم زنده مانده ام!

آخرین شبی که در جزیره جنوبی مجنون همراه با شهید کریم رضایی داخل سنگر دیده بانی بودیم، دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات لشگر محمد رسول الله(ص) به سنگرمان آمدند، سنگر که نبود یه گودال بود فقط برای جلوگیری از خوردن تیر و ترکش!
ایشان گفتند که مسئول محور با شما کار داره.

من و کریم هم به دنبال آنها رفتیم، حدود ۲۰۰ ، ۳۰۰ متر از خط مقدم که دور شدیم کنار جاده و آبهای حور یک سنگر بود که آن هم مثل سنگر ما بود و فقط چون کنار جاده بود مقداری از زیر جاده خاکبرداری شده بود و یک پتو هم جلوی دربش آویخته شده بود به جهت خارج نشدن نور یک فانوس، و داخل سنگر هم شهید همت بود و یک نفر دیگر که نشناختم و یک نفر بیسیم چی با سه عدد بیسیم و مقداری هم کالک و نقشه که ما هم فشرده و دو زانو نشستیم و شهید همت شروع به صحبت کردند و عذر خواهی کردند که جا خیلی تنگه!

ایشان سوال کردند که شما چطور می تونید کمک کنید که بتونیم پل طلائیه رو منهدم کنیم، چون طبق اطلاعات رسیده فردا صبح قراره که ارتش عراق به جزیره تک کنه و تنها راه ارتباط زمینی با جزیره پل طلائیه است که در اختیار عراقی هاست! من هم به ایشان گفتم که ما سه چهار قبضه خمپاره ۱۲۰ داریم و پنج شش قبضه خمپاره ۸۱ و مقدار محدودی هم گلوله مربوطه که برادر فلکی گفته اند که صرفه جویی کنید و برای هر هدفی درخواست نکنید!و قرار هم بوده که ارتش از بیرون جزیره به ما گلوله توپ بده ولی تا کنون با ما همکاری نکرده، ولی ما دستور شما را به ایشان ابلاغ می کنیم و فردا صبح تا جایی که بتوانیم گلوله های خود را روی ثبتی پل طلائیه متمرکز می کنیم.

با حاجی خدا حافظی کردیم و به سنگر خود بازگشتیم و دستور شهید همت را به فرمانده گردان برادر فلکی رساندیم و قول دادند گلوله های درخواستی را برای بعد از طلوع آفتاب گرفتیم و شب را صبح کردیم و شد مصداق آن نوحه که مکن ای صبح طلوع!!!

صبح ۱۷ اسفند ۶۲ ما با تمام توان گلوله های خمپاره را روی پل طلائیه متمرکز کردیم و بعداً شنیدم که یک تویوتا پر از مواد منفجره هم به سمت پل انتحاری رفته ولی قبل از رسیدن به هدف منفجر شده، در حدود ساعت۹/۵ صبح بود که تک عراق با گلوله باران شدید و بمباران هوایی و شیمیایی شروع شد و بچه های رزمنده مانند برگ خزان روی زمین می ریختند و کریم رضایی هم همانجا افتاد و مانند بقیه شهدا جا ماند و دیگر توان ماندن در مقابل هجوم ارتش تا دندان مسلح عراق را نداشتیم و گلوله ای هم برامون باقی نمانده بود و نیروی پیاده زنده و سالم هم نبود و نیروهای پیاده آنها هم هر لحظه نزدیکتر می شدند که با تعداد معدودی که سالم مانده بودیم به خط دوم و محل استقرار خمپاره ها رسیدم و دیدم که خمپاره ها تا گلو داخل گل و لای رفته اند و هیچ کس نیست و همه یا شهید و شیمیایی شده اند و جزیره را ترک کرده اند و من هم خودم را به اسکله رساندم و با قایق به منطقه جفیر رساندم و آنجا بود که دیدیم و شنیدیم که خیلی از دوستان و همرزمان شهید شده اند و دیگر نیستند که شهید همت هم یکی از آنان بود، یاد و نامشان گرامی و ماندگار باد.
ارادتمند دوستان و رفقا، محمد مزینانی دیده بان توپخانه لشگر ۱۰ سید الشهدا(ع)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۸
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

✍️ حکّام جبَار بنی‌ عباس که براساس احادیث پیامبر و ائمَه ی معصومین علیهم السّلام به نزدیک بودن تولّد مهدی موعود(عج)آگاه شده بودند، از زمان امامتِ امام هادی به‌شدت نگران و مضطرب بودند که با تولد ایشان دستگاه حکومت غاصبان خلافت واژگون شود.از این‌رو تصمیم گرفتند تا مانع تولد آن حضرت شوند یا اینکه پس از تولد به‌ سرعت آن حضرت را به شهادت برسانند.

با این نگاه؛  امام هادی(ع) را به سامرا  در کشور عراق که شهری  نظامی بود‌ منتقل و در منطقه ای به نام  (عسکر) که محل زندگی نظامیان بود‌ جای دادند. در نتیجه آن حضرت در میان دشمنان و در بین ماموران نظامی دستگاه جبار عباسیان زندگی می‌کرد هرچند که رابطه ی ایشان با شیعیان قطع بود.

غربت امام هادی در حدی بود که پس از شهادتشان؛ آن حضرت را در اتاق نشیمن منزل مسکونی خود به خاک سپردند و نیز زن و فرزندانش کنار تربت ومزار ایشان زندگی می‌کردند والبته از جهتی  همسرشان پس از وفات نیز در همان اتاق مدفون شدند.

امام عسکری می‌فرمایند:
بنی امیه و بنی عباس به دو علّت شمشیرهای خود را در مقابل ما [اهل‌بیت] قرار دادند:
اولا" می‌دانستند و به خوبی آگاه بودند که در مسند خلافت حقی و مجوزی ندارند لذا هراس و وحشت داشتند مبنی بر اینکه ما ادعا کنیم تا خلافت در جایگاه خود مستقر گردد. ثانیا" اینکه بر اساس اخبار متواتر پی برده بودند که زوال و فروپاشی حکومت جباران و ستمکاران به دست قائم ما صورت می‌گیرد و از طرفی تردید نداشتند که خودشان از جباران و ستمکارانند؛ لذا به طمع دستیابی به جلوگیری از تولد امام مهدی  یا به قتل رساندن آن حضرت در کشتن اهل‌ بیت رسول‌ خدا (ص) و نابود کردن آنها تلاش کردند۰لیکن خداوند ابا داشت که امرش بر احدی از آنان مکشوف شود. (جز آنکه علی‌رغم کراهت کافران نورش کامل گردد۰)

پس از امام هادی امامت شیعیان بر عهده ی امام حسن عسکری قرار گرفت و از همان زمان‌ دستگاه حکومت که می‌دانست ایشان امام یازدهم هستند و مطابق احادیث متواتر پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام فرزند ایشان منجی موعود خواهد بود و حکومت آنها را به خطر خواهد انداخت همانند فرعون که می‌خواست از تولد حضرت موسی (ع)جلوگیری کند؛ برای رسیدن به این هدف از تولد این فرزند وارد عمل شد و مأموران بسیاری را به شکل مخفیانه در منزل امام حسن عسکری گماشت تا به‌ محض مشاهده ی زنی باردار، دستگاه حکومت را مطلع وآگاه سازند تا او را از بین ببرند.

حتّی در بسیاری از موارد‌ از زنان قابله و خدمتکار به‌عنوان جاسوس استفاده می شد‌؛ اما به خواست الهی‌ و علی‌رغم همه ی تلاش دشمنان؛ خداوند متعال‌ همانند ماجرای حضرت موسی ، با یک اعجاز‌ فوق‌العاده‌،‌ علائم بارداری را در نرجس خاتون علیهاالسلام همسر امام عسکری ‌‌پنهان کرد تا اینکه  شب نیمه ی شعبان‌ سال ۲۵۵ هجری قمری فرا رسید و آن شب حکیمه خاتون عمه ی امام عسکری  در منزل ایشان مهمان بودند.

حضرت به عمه ی بزرگوارشان فرمودند: امشب منزل ما بمانید؛ خداوند فرزندی به ما عطا خواهد کرد.
عرض کردند: در همسر شما هیچگونه علائم بارداری نمی‌بینم. فرمودند: شما بمانید متوجّه خواهید شد.

همچنین فرمودند‌:
مَثَلُهٰا مَثَلُ اُمِّ مُوسىٰ لَمْ یَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهٰا اَحَدٌ اِلىٰ وَقْتِ وِلٰادَتِهٰا لِاَنَّ فِرْعَوْنَ کٰانَ یَشُقُّ بُطُونَ الْحُبٰالیٰ فِی طَلَبِ مُوسىٰ وَ هٰذٰا نَظِیرُ مُوسىٰ: ‌‌

ماجرای نرجس خاتون همانند  مادر حضرت موسى است که آثار باردارى در او ظاهر نشد و کسى تا زمان ولادت موسی از آن آگاه نبود؛ زیرا فرعون در جستجوى موسى ؛ شکم زنان باردار را می‌شکافت که این مورد نیز شباهت به داستان موسای پیامبر دارد.

سحرگاه آن شب سرانجام امام زمان ارواحنا له الفدا تولد یافتند و تا زمان شهادت پدر بزرگوارشان در منزل آن حضرت به‌ صورت کاملاً مخفیانه زندگی ‌می کردند و به احدی جز شیعیان بسیار موثق و مورد اعتماد و رازدار‌؛ معرفی و نشان‌ داده نشدند‌؛ تا اینکه امام عسکری در سال ۲۶۰ هجری قمری به شهادت رسیدند و با شهادت آن بزرگوار مسئولیت امامت بر عهده ی صاحب الامر روحی له الفدا قرار گرفت.
 

منبع :کتاب ارزشمند *جان جهان* از تألیفات دوست عزیز و دانشمند آقای مهندس مهدی طیب_انتشارات جمکران

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۸
اسفند
۰۱

همزمان با گرامیداشت هفته منابع طبیعی و روز درختکاری با حضور دکتر علیرضا مزینانی مدیرکل حفاظت محیط زیست استان تهران، 156 نهال یادمان شهدا و جان نثاران محیط زیست در پارک طبیعت پردیسان غرس شد.

دکتر مزینانی مدیرکل حفاظت محیط زیست استان تهران در حاشیه این برنامه با اشاره به اینکه کاشت نهال، اقدام نیک و پسندیده‌ای است که هر ساله توسط طبیعت دوستان و طرفداران محیط زیست اجرا می‌شود، گفت: این مهم باعث توجه بیشتر مردم به بحث درخت و درختکاری شده و همچنین درختکاری باعث می شود همه ما بدانیم در مقابل حفظ محیط زیست مسئولیت داشته و باید مسئولیت پذیر باشیم.

وی با بیان اینکه درختکاری در کشور ما دارای پیشینه تاریخی، سنتی و فرهنگی بسیار غنی بوده و در دین اسلام نیز سفارش زیادی به کاشت نهال و نگهداری درختان شده است، اظهار داشت: درختان نقش بسیار ارزنده‌ای در تداوم حیات روی کره زمین دارند و اگر درختان و جنگل‌ها از بین بروند حیات انسان‌ها و همه موجودات دیگر نیز به مخاطره می افتد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۸
اسفند
۰۱

🔹امسال نیز کهن دیار مزینان در نیمه شعبان و شب و روز میلاد حضرت صاحب الامر(عج) غرق در شادی و سرور شد و بازار مزینان از دهم شعبان به همت بسیجیان و جوانان این دیار چراغانی و آذین بندی شد.

🔹مسجد جامع مزینان یکی از اصلی ترین محافل معنوی و مذهبی و سیاسی زادگاه دکترعلی شریعتی مزینانی  به همت پایگاه بسیج شهدای مزینان در شب میلاد امام عصر(عج) شاهد مولودی خوانی و جشن باشکوه ولادت و نورافشانی بود که در این مراسم هدایایی به دارندگان اسامی مهدی و قائم اهدا گردید.

🔹در روز نیمه شعبان حرکت کاروان خودرویی به سوی ظهور به سمت روستاهای همجوار و شهرستان داورزن یکی دیگر از برنامه های متنوع دیار تاریخی مزینان بود که با همکاری هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) و پایگاه بسیج شهدای مزینان برگزار گردید.

🔹بانوان مزینانی نیز به همت پایگاه بسیج کوثر با حضور در تکیه میان مزینان همزمان با زادروز میلاد امام زمان(عج) جشن باشکوهی را برگزار کردند.

🔹و اما در ویژه برنامه جشن میلاد که با حضور حداکثری مردم ولایتمدار زادگاه دکترعلی شریعتی  در هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) برگزار شد توسط مهدی آزاده فرمانده پایگاه بسیج شهدای مزینان  از تیم فوتسال این پایگاه که در مسابقات جام فجر شهرستان داورزن مقام اول را کسب کردند تجلیل به عمل آمد.

🔹بوستان چشمه مزینان نیز میزبان اردوی تفریحی مادران سالمند ساکن در مرکز خیریه حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها بود و در این مراسم برنامه های متنوع و مفرحی برای این مادران برگزار شد.

🔹در تهران هیئت متوسلین به امام زمان(عج) مزینانی ها در شب نیمه شعبان با گردهمایی مزینانی های مقیم پایتخت و مولودی خوانی مداحان مزینانی جشن میلاد امام عصر(عج) را با شکوه خاصی برگزار کردند.

🔹بعضی از همشهریان مزینانی نیز در محل کسب و کار خود در تهران و شهرهای دیگر اقدام به برپایی ایستگاه صلواتی و پخش شربت و شیرینی کردند.

🔹درگذشتگان مزینانی نیز طبق یک سنت و آیین ماندگار از نعمت جشن میلاد امام عصر(عج) بی بهره نیودند و مردم در سه روز متوالی از سیزدهم تا پانزدهم شعبان به عنوان شبهای براتی باحضور بر سرقبور عزیزان خود در آرامستان بهشت علی علیه السلام مزینان با پخش نذورات و خیرات رایج یاد آنها را گرامی داشتند.

برای تماشای تصاویر بیشتر اینجا کلیک کنید

  • علی مزینانی
۱۴
اسفند
۰۱


آسمان ابر شد و موسم باران آمد
بارش عشق  به  امداد بیابان آمد
 

دلمان گرم شد از بارش نورش وقتی
دست مهرش به سر سوز زمستان آمد
 

فصل ویرانگی ام طی شد و نرگس گل داد  
سر و‌ سامان دل بی سر وسامان آمد
 

دفتر دوره ی دلواپسی ام بسته شد و
فصل دلتنگی آدینه به پایان آمد
 

شد زلیخا همه ی شهر زمانی که شنید
 یوسف فاطمه از جانب کنعان آمد
 

محشری کرد به پا هیبتِ قَدْ قامت او
جلوه کرد و به تن مرده ی ما جان آمد
 

باده ای بود که در خمره ی حق می جوشید
ساغری بود که با خیر فراوان آمد
 

یازده آیه تطهیر رسید و پس از آن
وقت تفسیر شد و سوره ی انسان امد
 

رد شد از خاطره ی سیزده آیینه ی نور
ماه کامل شد و در نیمه شعبان آمد
 

شاعر؛ منصوره محمدی مزینان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۳
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️چقدر شایسته و زیباست که فرخنده میلاد با سعادت حضرت علی اکبر علیه السلام را  روز جوان نام نهاده‌اند. امیدواریم حضرت علی اکبر الگویی براى همه باشند؛ هم کسانی که از نظر سنی جوان هستند و هم کسانی که دل و روحشان جوان است.

اهل دل، هرگز پیر نمی‌شوند. شاید جسم و پیکرشان فرسوده، موهایشان سفید و قدّشان خمیده شود؛ امّا این به معنای پیر شدن نیست و طراوت و شادابى جوانی همیشه در روح و جان آنهاست.

مزاحى را که پیغمبر با آن پیرزن کردند، به خاطر دارید. او خدمت حضرت رسول آمد و پرسید (قریب به این مضمون) :

آیا منِ پیرزن وارد بهشت می‌شوم؟ حضرت فرمود: پیرزن‌ها را به بهشت راه نمی‌دهند و پیرها در بهشت راه ندارند! بندۀ خدا خیلى ناراحت و غصه‌دار شد. بعد حضرت فرمودند:
جوان می‌شوى و داخل بهشت می‌روى؛ نه اینکه به بهشت نروی!!!

کسی‌ که وارد بهشت می‌شود؛ وارد فضاى عشق و محبّت می‌شود. بهشت تجسّم یک دل عاشق و فضاى اهل محبّت و شهر اهل دل است. کسی که اهل دل و اهل محبّت شد، نه پیر می‌شود و نه می‌میرد. به قول شاعر:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

بنابراین اگر میلاد حضرت علی اکبر علیه السّلام را روز جوان نام نهاده‌اند و ایشان را  الگو و مقتداى جوان معرّفی کرده‌اند؛ به این معنا نیست که اشخاصی مانند بنده که پیر شده‌ایم، بگوییم: ما نمی‌توانیم حضرت علی اکبر علیه السّلام را الهام بخش خودمان قرار دهیم.

ان‌‌شاءالله اگر دلمان دل جوانى باشد؛ که کسی که به علی اکبرِ امام حسین علیهماالسّلام دل بسته است، همیشه دلش جوان است؛ طبیعتاً همواره حضرت علی اکبر علیه السّلام برای ما یک الگوى الهام بخش است.

امیدوارم خداوند توفیق دهد از عرفان عجیب حضرت علی اکبر علیه السّلام که فوق‌العاده است؛ بهره بگیریم.

🌹این مبارک روز بر جوانان محبوب کشورمان بخصوص بر اعضای محترم جوان این رسانه اعم از دختر و پسر همایون و خجسته باد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۳
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

✍️ علی اکبر فرزند ارشد امام حسین (ع) در سال ۳۳ ه.ق در مدینه رخ نما شد. مادرش لیلا دختر ابی مره زنی بزرگ‌منش، بافضیلت و باشرافت بود.
علی اکبر شاهکار آفرینش و تندیسی از آنچه می‌توانست در ساختار حیات، تجلی پیدا کند، بود. ملکات نفسانی او مرآت کرامات همه کریمان، الگوی انسان اتصال یافته به قرب و بلندی پروازش به اندازه تاریخ خلقت؛ از آدم تا خاتم و از انجام تا فرجام تاریخ است. سعه وجودی او بگونه‌ای است که در تراز اشرف مخلوقات و میراث‌دار همه آنچه پیامبران داشته‌اند، است.
با این وجود شمایل و فضائل علی اکبر حداقل از چهار منظر قابل توجه است:

🔸۱. مشابهت در قامت انسانی:
علی اکبر از منظر زیبایی شناختی قرین پیامبر اکرم و دارای رخسار خوش‌نما و نگاری خوب‌رو بود. بنابراین او میراث‌دار ملاحت و اصالت نبوی است.  

🔸۲. وجاهت در بصیرت بیشی:
علی اکبر از منظر بنیان‌های فکری و زیرساخت‌های اندیشه‌ای، همچون جدش امیرالمؤمنین دارای حکمت نظری و عاقلانیت عملی است. بنابراین بینش او حامل بصیرت نهادی، درایت ادراکی و معرفت شناختی است.

🔸۳. وجاهت در طینت منشی:
علی اکبر از منظر خوی ذاتی و طبع فطری بر سرشت خداجویانه و آراسته آدب و آینه؛ وَإِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظیمٍ است. بنابراین منش او حاوی "سیرت نظیف" و "صورت عفیف" یک جوان مطهر است.  

🔸۴. وجاهت در طهارت کنشی:
علی اکبر از منظر طریقت صالحه و سیرت اعتدالیه به استحکام در رویّه رسیده و مصداق حسن السیره بر پایه اخلاق محسنه است. بنابراین رفتار او تجلی "هنجار پاک" و "ارزش تابناک" در چهره یک جوان پویا و پارسا است.

♻️ یافته‌های راهبردی‌
اگر پیامبر اعظم اوج هنر بی‌بدیل خالق در شمایل مخلوق است، علی اکبر ترکیب هنر مخلوق و خالق در شبیه‌سازی از برترین انسان و پرورش یافته در تراز اوست. به گونه‌ای که هندسه وجوی او اعم از؛ چهره و سیما، منش و منهاج و خوی و اخلاق او بدیل حقیقی انبیاء برای دوره پس از پیامبر اکرم تا پایان تاریخ محسوب می‌شد. با این وجود مهمترین یافته‌های راهبردی بررسی وجوه شخصیت حضرت علی اکبر بن حسین (ع) عبارت است از:

۱. حُسْنِ خُلُق علی اکبر؛ او مبتنی بر لطافت اخلاقی، ادب کلامی و حیای رفتاری است.

۲. حُسْنِ ﺧَﻠﻖ علی اکبر؛ مبتنی بر شمایل رعنا و رخسار دلربا است.

۳. حُسْنِ منطق علی اکبر؛ مبتنی بر سخن فصیح، کلام عمیق و حجت برهانی است.

۴. حُسْنِ فعل علی اکبر؛ مبتنی بر ارزش‌های الهی - فطری و هنجارهای رفتاری نبوی تا پایان تاریخ است.

💠 در مجموع علی اکبر (ع) تنها گزینه خلقت است که دارای بیشترین مشابهت در ابعاد بینشی، منشی و کنشی با خُلُقٍ عَظیمٍ نبوی، علوی و فاطمی است. او سعه وجودی انسان تراز و چشم‌نوازترین سیما بشری در او منعکس شده بود. او با داشتن چنین شرایطی تنها وارث همه داشته‌های فاخر الهی و همه فضائل انسانی پس از نبی مکرم اسلام، برای زیست اجتماعی جوان انقلابی و حیات معنوی انسان متعالی بوده و هست.

🔻بزرگترین ظلم طراحان و مجریان فاجعه عاشورا، بریدن دل و دیده بشر از رویت نماد عینی ﺧَﻠﻖ و خُلُقٍ پیامبر اعظم و امیرالمؤمنین تا پایان تاریخ است. چرا که:

اولا. کنیه اکبر برای علی بن حسین (ع) نماد عینی، تجلی همه داشته‌های نبوی و علوی در خلقت و خُلُقیت علی اکبر است. پس کشتن او در فاجعه کربلا؛ در حقیقت قطع دسترسی مردم تا پایان حیات از دامان نماد عینی نبوی و علوی در شمایل علی بن حسین است.

ثانیا. علی اکبر برای امام حسین(ع) بزرگترین امتحان خالق از یک مخلوق است که می‌توان انتظار داشت. در حالی که امتحان ذبیح‌الله منا - اسماعیل - برای ابراهیم و در عرصه حج شکل نمادین داشت؛ ولی ذبیح‌الله نینوا - علی اکبر - برای حسین در صحنه نینوا شکل راستین به خود گرفت.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️ با وارد شدن قافله امام حسین (ع) و مردم سوگوار مزینان به میدان قتلگاه تعزیه شروع می شود و با دستور امام که رحل اقامت در زمین کربلا را صادر می کند و از خواهرش زینب (س) می خواهد که برای مصیبتی بزرگ آماده شود: (نغمه ی وصل خدا در گوش ماست زینبم آماده باش این زمین کرببلاست)، عزاداران میدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکاء یا همان  کارگردان هنری  این نمایش آئینی ، میکروفون را به دست می گیرد و چند دقیقه ای صحبت می کند و تذکر لازم را به تعزیه خوان و میهمان و میزبان و دست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

 تا غروب عاشورا؛  تعزیه خوان ها  نقش حربن یزید ریاحی، حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر(ع) ، قاسم(ع) ، شوذب و عابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع)، وداع با اهل بیت(ع) و اگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتر است تعزیه ی فاطمه صغری (س) و عرب را اجرا می کنند.

مادحین اهل بیت علیهم السلام و حاملان پیکر قهرمانان کربلا(جوانان بنی هاشم)، مداحان که به طور معمول پیشکسوتان و پیرغلامان و یا ذاکران جوان مجالس مزینانی ها می باشند که از ابتدای شروع مراسم نخل گردانی و تعزیه تا پایان شب در مجلس حضور دارند و بعد از شهادت هر شهید با فراخوان امام حسین(ع) مجلس  به همراه جوانان و سنج زنان وارد میدان می شوند و پیکر را با نوحه خوانی از میدان خارج می کنند از جمله مداحان در این برنامه  می توان از حاج قربانعلی عسکری، کربلایی اصغر مزینانی، هادی روس نام برد . گروه سنج نیز که دو پیشکسوت آنها مرحومین کربلایی علی و محمد عابد(دستمراد) را در سال های اخیر از دست داده اند این مادحین را همراهی می کنند. مدتی است در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) به همت بسیج مزینان گروهی از جوانان و نوجوانان با تصاویر شهدای والامقام مزینان وارد میدان می شوند و گرداگرد آن می چرخند و پیکر علی اکبر(ع) را همراه امام تا خیمه بدرقه می کنند.

 در غروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفاگر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد و جایش را به فرزندانش سپرد؛گریه می کند و دستور تیر بر حلقوم این شیرخواره می دهد.

 پس از نمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن در هنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود و این نیز به خاطر آشنایی و تخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است و در این لحظه شبیه خوان و فهرست گردان و زن و مرد و خرد و بزرگ تماشاگر همه گریه می کنند پس از آن موقع شهادت امام می رسد.

 لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود و هر تکه اش به تبرک به دست کسی می افتد و یا آنکه خیمه ها را آتش می زنند و پارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می رسد.

 تعزیه تمام شده و یاران غنی آبادی که از صبح عاشورا همراه مزینانی ها به عزاداری سیدالشهدا(ع) پرداخته اند با بدرقه مردم مزینان و با خواندن  اشعار رفتید و خوش آمدید عزیزان…. راهی روستای خود می شوند.
مردم غنی آباد قرابت خاصی با مزینانی ها دارند آنها علاوه بر مراوده های عاطفی و دوستی هایی که از قدیم با هم داشته اند و حتی گروهی از سادات مزینانی در این روستا زندگی می کنند روز عاشورا پیوند خاصی با تعزیه و سوگواری مزینان دارند و به دعوت هیئت مزینانی ها که روز تاسوعا راهی غنی آباد می شوند و ضمن همراهی با عزاداران از آنها دعوت می کنند که در عاشورا همراهشان باشند و این همراهی به یک سنت خوب و ماندگار تبدیل شده از اولین ساعات صبحگاهی عاشورا در مزینان حاضر می شوند و با آمدن آنها و پیشوازی و استقبال رسمی هیئت ابوالفضلی مزینان مراسم عاشورا به طور رسمی آغاز می شود.

و باز نقل این خاطره لازم و ضروری است که یکی از بزرگان این روستا روایت می کند چهل یا پنجاه سال قبل باران شدیدی بارید و مردم مستأصل بودند که به مزینان بروند یا نه و با تصمیم و تدبیر بزرگان این برنامه عملی می شود و زن و مرد در همان سختی گل آلود شدن زمین حسین حسین گویان به سمت مزینان حرکت می کنند و چون به نزدیک مزینان می رسند کفش های خود را پشت کاریزها رها می کنند و با شور و حال خاصی به جمع عزاداران مزینانی می پیوندند.

 هنوز خستگی یک روز عزاداری از تن مردم بیرون نرفته شام غریبان در آخر شب برگزار می شود و تو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام و قرار ندارند و خستگی را شرمنده ی این همه احساس و ارادت نموده اند.

و این سوگواری چند سالی است با نمایش کاروان اسرا و خیمه سوزان به همت هیئات ائمه بقیع علیهم السلام و شاهزاده علی اصغر مزینان در روز یازدهم ادامه یافته و پس از آن در بیستم محرم یک بار دیگر تعزیه عاشورا این بار با گروهی دیگر از جوانان و پیشکسوتان که اغلب آنها مانند امام خوان و حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی اکبر(ع) و شیرغران از خانواده محترم حاجی هستند، تکرار می شود. اما عاشورا و تعزیه برای مردم ولایتمدار مزینان تمام نشدنی است و اربعین و چهل هشتم باز مزینانی ها به تماشای تعزیه با اجرای هنرمندان این هنر آیینی می نشینند.

عکس؛ محسن مزینانی عسکری
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
اسفند
۰۱

💠 تشنه لب

✍️بالاخره ما به راهمان ادامه دادیم و تا 1 کیلومتر راه پیمایی در جلو بودم و تا جایی که توانستم خودم را کشیدم و همه مان منتظر آمدن ماشین بودیم ولی اگر هم ماشین می آمد نمی ایستاد و حتی بعضی ها خالی بود ولی نمی دانم چرا نمی ایستادند؟! البته با سرعت زیادی هم می رفتند و شاید واهمه آنها از این بود به محض ایستادن تقریباً یک خمپاره به روی ماشین اصابت کند چون که از طریق راه بردن شان این چنین نشان می داد.

بالاخره هیچکدام نایستادند و یکی دو تا ماشین هم که خواستند بایستند به علت داشتن نیرو در داخل ماشین و جا نداشتن به راهشان ادامه دادند.من دیگر حالم خراب شده بود و خیلی خیلی تشنه شدم و از همه ی برادران سوال کردم که قمقمه ندارند؟ و همه جواب منفی دادند. آنقدر حالم خراب بود که اگر تنها بودم در همانجا می افتادم ولی چاره ای نداشتم زیرا ایستادن در آنجا سودی نداشت  و بهتر این بود که به راه ادامه می دادم.

در حال راه رفتن بودیم و همه ی بچه ها از قیافه هاشان معلوم بود حالشان تقریباً مثل من است و خیلی خسته اند ولی من از همه وضعم بدتر بود تا اینکه شانس خوب ما و به خواست خدا به یک 20 لیتری آب رسیدیم و من خودم را به آن رساندم البته در نزدیکی ما بود و من نشستم که برادر مداح در آن را باز کرد اول خودش کمی خورد که ببیند آب است یا چیز دیگر و بعد با همان 20 لیتری خواست به من آب بدهد ولی من به علت اینکه دیگر حالم بیش از حد  خراب شده بود در حالت نشسته به زمین افتادم و او و برادران دیگر زود آب به روی من ریختند و نشستم و مقداری آب نیز خوردم و کمی شادتر شدم و شروع به حرکت کردیم ولی این شارژ بودن دوامی نداشت تا اینکه یک ماشین اینجا آمد و دست بلند کردیم و سوار شدیم و چون بچه ها دیدند حالم خراب است لباسهای رویی را در آوردند که هوا بخورم و از همه بیشتر برادر ذوالفقاری هوای مرا داشت و چون ماشین اینجا قراضه بود هر آن امکان افتادن بود به همین خاطر مرا نگه داشته بود.

به ساحل رسیدیم و چون تشنگی دوباره به من رو آورده بود یک کمپوت از نیروهای دیگر گرفتند و از بس که تشنه و گرسنه بودم تا ته آن خوردم.

چند دقیقه ای منتظر آمدن قایق بودیم البته قایق چند تایی در آنجا بود یکی از تدارکات بود و غذا داشت، یکی میوه داشت، یکی می گفت می خواهم مجروح حمل کنم تا بالاخره یکی از قایق ها ما 7 نفر را سوار کرد و آن وقت با صلوات حرکت کرد و در این موقع بود که جای محل شهید قهرمان خالی بود و بچه ها یادش می کردند.

نوشته های ناتمام

✍️بعد از چندین دقیقه به آن بر اروند رسیدیم و از آنجا با تویوتایی خودمان را به زیر پل رساندیم. فقط خاطره ی جالبی که ما را جلب توجه کرد دیدن اسیری بود که برادران گرفته بودند و می خواستند او را به پشت جبهه انتقال دهند و تا ما او را دیدیم به پیشش رفتیم حقیقت را بگویم گرچه او انسان بود ولی از قیافه و سبیلش معلوم بود که آدم زیاد کشته و تند تند پرتقال و خیلی چیزهای دیگر می خورد و خودش تنها و با دست باز عقب تویوتا نشسته بود. آقای خرمی جریان اسارتش را به ما گفت:« ما در دیدگاه نشسته بودیم و با دوربین به سمت تانکها خیره شده بودیم که یک دفعه دیدیم یک نفر به سمت ما می آید و خوب که نگاه کردیم دیدیم یک عراقی است و وقتی به 100 متری ما رسید متوجه شدیم که دستها را با اسلحه اش بلند کرد (به عنوان اسیری). بالاخره تا به خاکریز رسید خودش را به این طرف انداخت و خودش را اسیر کرد . بعضی او را می بوسیدند و او را با چه معرکه گیری به پشت خط منتقل کردند  در حالی که به برادران رزمنده می گفت:نحن مجبورین. »

این هم از جریان این اسیر که فرمانده کل تانکهای آن منطقه بود. با همین حرف ها و سوار بر ماشین تویوتا راه را طی کردیم تا اینکه به آسایشگاه زیر پل رسیدیم و با بچه ها سلام و احوال پرسی کردیم و این دفعه زیر پل بر عکس روزهای قبلی ساکت تر و آرام بود و بچه ها سکوت کرده بودند سکوتی که همراه با غم دوری یکی دیگر از بهترین یاران بود و فهمیدم که برادر انتظاریان به شهادت رسیده و چند تن دیگر از برادران نیز مجروح شده اند و این وقتی اتفاق افتاده که آنها در حال رفتن به مأموریت بودند و می خواستند به دیدگاه های خود روند که یک خمپاره 120 در پشت سرشان می خورد و شهید انتظاریان که در عقب همه بوده ترکش بزرگی به پشتش می خورد و در همان جا شهید می شود و چند نفر دیگر از جمله برادر حسین زاده و برادر ناصر رجنی و گشتاسبی مجروح می شوند که بعدها فهمیدم برادر حسین زاده به درجه رفیع شهادت نائل آمده.

در ساعت 5 همان روز برادر مداح؛ من و برادر خرمی و طباطبایی و مهینی و چند نفر دیگر را به منطقه نظامی فاطمیه منتقل کرد و گفت فعلا شما به آنجا بروید تا بعد.

 ما وسایل را جمع آوری کردیم و به آنجا رفتیم و در فاطمیه چندین نفر دیگر به غیر از ما بودند و در آنجا به مدت 5 روز بودیم و در همین چند روز بود که خبر شهادت یکی دیگر از افراد دیدبانی توسط برادر توکلی به ما رسید که خیلی از دوریش رنج بردیم و در آنجا شبها دعای توسل می خواندیم و صبح زیارت عاشورا .

در این مدت گاهی با برادر شهیدی و برادران دیگر به گردش می رفتیم و یا به کنار ساحل بهمن شیر که در پشت فاطمیه قرار دارد می رفتیم....

🔴به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است...


شهید والامقام علی صادقی منش فرزند حاج محمدحسن صادقی منش مزینانی خاطرات اولین اعزام خود و شرکت در عملیات والفجر هشت را در دو دفتر می نویسد و خاطرات دیگر او یعنی حضور در عملیات کربلای پنج و بعد تا لحظه ی شهادتش که هدف تیر مستقیم دشمن قرار می گیرد را در دفتری دیگر ثبت می کند اما این دفتر به دست یکی از همرزمان او می افتد که تا این لحظه خانواده به خصوص والدین گرامی این شهید منتظر هستند تا آن امانت به دستشان برسد و امیدواریم اگر این همرزم شهید ما هنوز در قید حیات هستند که ان شاءالله این گونه است با تحویل آن یادگار دل پدر و مادر و خواهر و برادران او را شاد نماید و ما نیز بتوانیم تقدیم حضور شما عزیزان بکنیم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
اسفند
۰۱

🕯فرار از مرگ، به سوی مرگ!

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی


🔹️با همان لباس های پر از خون و پوتین های که به دلیل جاخوش کردن طولانی و فعالیت زیاد در صحنه نبرد مثل شلوارهای سنگ شویی شده از رنگ و لعاب رفته و مندرس شده بود در سنگرها اسکان یافتیم. لحظه به لحظه بوی باروت و لجنی که دائما و بر اثر انفجارهای پی در پی تازه می شد، با بوی خون در هم آمیخته و محیط را فراگرفته بود. ضمن اینکه منطقه عملیاتی شلمچه بارها توسط ارتش بعث بمب باران شیمیایی شده بود و دائما هشدار مرتبط با این موضوع هم داده می شد.
هنوز در منطقه عملیاتی مستقر بودیم که شنیدم یکی از بچه های گروهان پس از شهادت زنده شده و به خط مقدم برگشته است. علت احیای مجدد و بازگشت ایشان برایم خیلی جالب بود. وقتی به دیدارش رفتم، او توضیح داد که من و تعدادی از بچه ها شب عملیات کنار هم بودیم، که یک انفجار سهمگین در کنارمان رخ داد و اکثر افراد پیرامون من به شهادت رسیدند و من درحالی که موج گرفتگی پیدا کرده بودم و هوشیاریم به حداقل رسیده بود و متوجه حوادث پیرامون خودم بودم، جسمم مثل شئی بی جان روی زمین افتاد.
امدادگران که آمدند و پس از ملاحظه شرایط جسمی و تست علائم حیاتی گفتند ایشان (ناقل داستان) شهید شده است. بعد از مدتی بنده را به همراه سایر شهدا ریختند داخل یک وانت و به معراج شهدای اهواز انتقال دادند. مدتی در معراج و در جمع شهدا بودم ولی شرایط هوشیاریم تغییر نکرده بود و بدنم از حالت بی حسی خارج نشده بود. پس از انجام تشریفات معمول در حالی که می خواستند جسم بی تحرکم را به سردخانه منتقل کنند، تمام انرژی ام را جمع کردم و فریاد زدم. ناله باعث شد که افراد شاغل در معراج متوجه من بشوند و سریعا آمبولانس را خبر کردند و مرا به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان پزشکان حیات مجدد را با مجموعه وسایل پزشکی و کمک پزشکی به بخش هایی از بدنم که در اثر موج گرفتگی دچار اختلال شده بود باز گرداندند. مدتی که گذشت چون زخم های بدنم عمیق  نبود و موج گرفتگی باعث بی حسی بدنم شده بود، همین که احساس کردم می توانم روی پای خودم بایستم از بیمارستان گریختم و بلافاصله پیش بچه های گردان در منطقه عملیاتی برگشتم.
بیش از آنکه داستان احیای دوباره ایشان قبل از منجمد شدن در صندوق سردخانه معراج شهدا، برایم شنیدنی باشد، شوق و عشق علاقه او به بازگشت به خط مقدم و آن محیط پر از تنش برایم خاطره انگیزتر شده است. هرچند از سرنوشت او خبری ندارم اما در واقع او از مرگ به سوی مرگ گریخته بود.
در شرایطی که درگیری سنگینی را پشت سرگذاشته بودم و با وجود وضعیت جسمی و شرایط روحی، مواجه مستمر با جسم مطهر شهداء، کم خوابی و... با خودم در جدال بودم که با این وضعیت جسمی پر از آلودگی، خون و نجاست، حکم نمازمان چه می شود که دوستی گفت اخوی جان در صحت اعمالت شک نکن ان شاءالله مقبول است. ایشان اضافه کرد که من شنیده ام، از حضرت آیت الله مشکینی(ره) در همین خصوص سئوال پرسیده اند. ایشان فرموده اند که حاضرم تمام عبادات عمرم را با همین نماز رزمنده ها با همین حالت به ظاهر آلوده عوض کنم.
الان سال ها از رحلت آن عالم زاهد و صاحب نفس مطمئنه گذشته است اما وقتی با تصویر ایشان مواجه می شوم و یا سخن آن عالم بزرگ را می شنوم همچنان خودم را شرمنده بزرگواری آن مجاهد سالک که به غایت اهل تواضع و فروتنی در برابر رزمندگان دفاع مقدس بود، می دانم.

وداع در آرامگاه

✍️پس از پایان ماموریت گردان که نزدیک به یک هفته طول کشید، با همان وانت های تویوتا بدون سقف به عقبه منطقه عملیاتی شلمچه و سپس به دژ خرمشهر بازگشتیم. معمولا بعد از عملیات در اثر شهادت و مجروح شدن بخشی از همرزمان، تعداد نیروهای گردان از نصف کمتر می شد و در منطقه عملیاتی شلمچه به دلیل حجم سنگین آتش ارتش صدام، این ریزش بیشتر حس می شد. پس از اقامتی کوتاه در دژ خرمشهر وقتی مطمئن شدیم دیگر کسی به این جمع اضافه نخواهد شد به قرارگاه اصلی لشگر پنج نصر یعنی پادگان شهید برونسی در جاده اهواز و اندیمشک بازگشتیم.
به خاطر بازگشت از عملیات دیگر از آن انضباط ساختاری و آموزش های معمول خبری نبود به همین خاطر دورهمی های دوستان باقیمانده از نبرد شلمچه بیشتر شد. مهمترین ابزار پذیرایی در این جلسات اغلب چای آتیشی در لیوان های پلاستیکی دسته دار قرمز رنگ یا ظرف های شیشه ای مربا بود و بعضا هم اگر در انبارهای پشتیبانی گردان از هدایای مردم، چیزی باقیمانده بود برای پذیرایی استفاده می شد.
در جلسات پس از عملیات، بیش از آنکه صحنه های زشت و زیبای عملیات مرور شود، سخن از شهدا و مجروحین بود. بنده سیر جریان شهادت شهید علی اکبر هاشمی را تعریف کردم همه دوستانی که آنجا حضور داشتند به این خبر به دیده تردید نگریستند. ولی اکثرا سخن یکی از دوستان را پذیرفتند که برادرمان آقای مهدی حسن زاده مزینانی به خاطر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسیده است. بعدها معلوم شد که ایشان در آن حادثه مجروح و بی هوش شده و بعدا در بیمارستان به هوش آمده است. خوشبختانه الان حاج مهدی حسن زاده حضور دارند و به دلیل عارضه ناشی از بی حس شدن نیمی از بدن به درجه جانبازی مفتخر شده اند.
بعد از اینکه ماجرای شهادت شهید هاشمی را تعریف کردم اولین کسی که در این خصوص سخن گفت حاج علی اکبر همت آبادی از دوستان حاضر در منطقه عملیاتی بود که به نقل از شاهدین صحنه گفت: "فلانی، دوستانی که شما (بنده) را در ماجرای خروج از کانال و تیراندازی به سمت بعثی ها دیده بودند به من خبر دادن شما در آن صحنه شهید شده اید و ما از شهادت شما اطمینان داشتیم."
در آن لحظه نتوانستم در پاسخ به خبر شهادت خودم؟! واکنشی نشان دهم، به همین دلیل با همان حس و حال نوجوانی پوزخندی زدم. اما دریغ از تیر یا ترکشی که در آن عملیات، تن رنجورم را به مهر، نوازشی دهد و صد حیف که این نقل در حد خاطره ماند و سرنوشت بنده به جای صعود به جمع عرش نشینان، به تداوم هبوط در جمع فرش نشیان ختم شد و حسرت اتصال قطره های خون رگ حیاتم، به اقیانوس خروشان نینوا بر دلم ماند.
حدود پانزده روز بعد و در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ به خانه برگشتیم. ایام بازگشت ما مصادف شد با تشیع پیکر شهدای عملیات کربلای پنج و من دوباره جسم مطهر شهید علی اکبر هاشمی را از معراج شهدا تا مدفنش مشایعت کردم. در مسیر انتقال در داخل امبولانس حضور داشتم و مجددا در داخل آمبولانس همانند دیماه و در کانال بر صورت مطهرش بوسه زدم. با این اوصاف، بنده آخرین نفری بودم که هنگام حیات و در دژ خرمشهر با او وداع کردم و اولین نفری بودم که بعد از شهادت او را در داخل کانال ملاقات کردم و حال جزء آخرین نفراتی بودم که روز ۹ بهمن ماه ۱۳۶۵ با جسم مطهرش و قبل از آنکه در آرامگاه ابدی قرار گیرد، وداع کردم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۰۱

🔷منزل نوری همدانی ( 16 )
در حوزه و مدارس علمیه اعلان شد طلاب بعد از ظهر روز 19 دی 56 جهت اعتراض به منزل آیت الله حسین نوری می روند که یادم هست جمعیت زیادی در منزل و بیرون کوچه قیام قم اجتماع کردند و معظم له بعد از سخنرانی دامادش در سخنرانی خود اعمال رژیم و اهانت روزنامه اطلاعات را محکوم و در ادامه فرمودند:« مه فشاند نور و سگ عوعو کند... هر کسی بر طینت خود می تند ...  کی شود دریا به پوز سگ نجس    کی شود خورشید از پف منطمس» که منجر به تبعید ایشان به خلخال و بعد سقز شد
آیت الله حسین نوری همدانی حفظه الله متولد 1304 و از مراجع عظام تقلید بوده که بحمدالله با سن بالا در صحت و سلامت بیش از 30 سال است درس خارج فقه و اصول را تدریس می نمایند

🔷مسجد اعظم ( 17 )
در ادامه اعتراضات طلاب پای درس آیت الله شریعتمداری در مسجد اعظم تجمع کردند تا وی نیز مثل دیگر مراجع اعمال رژیم شاه را محکوم کند ایشان اول طلاب را به دو کلمه دعوت کردند کلمه وحده و وحدت کلمه و بعد بجای محکوم کردن حکومت گفت شنیده ام دیشب دکانهای مردم را آتش زده اند طلبه ای سید از پای منبر گفت: دکان نبوده بانگ بوده ایشان گفتند: بانک که بانک! آن طلبه گفت: این نشانه خشم ملت است. آقای شریعتمدار گفت: این طلبه دیوانه است از مسجد او را بیندازید بیرون. که چهار دست و پای او را گرفتند و بیرون انداختند از آنجایی که کار ایشان شایسته نبود و خلوص نیت نداشتند بلکه پشت پرده سر و سری با حکومت داشتند بعد انقلاب طرفداران ایشان را که بیشتر از اطراف تهران با اتوبوس به قم آورده بودند و اتوبوس های پارک شده زیادی را در نیروگاه خودم مشاهده کردم که مغازه مردم را غارت و داروخانه میدان شهداء در صفائیه را خسارت زدند و می خواستند به خانه امام حمله کنند که با آنها بر خورد شد و از جیب آنها کارت های چلوکبابی در آمد و جامعه مدرسین او را از مرجعیت عزل کرد باید به ایشان گفته می شد ( بائُکَ تَجُرّ بائِی لاتَجُّر )

🔷پل ایلخانی ( 18 )
روی پل فوق صحنه روبرو شدن با عوامل شاه شد ما که در خط مقدم و صف جلو بودیم پشت سرمان جمعیت انبوه و مقابلمان مسلحین آماده شلیک و دو طرف راست و چپ رودخانه که به تهدیدات آنها وقعی ننهادیم و جلو رفتیم و تعدادی آسیب دیدند و بعضی به خانه های مردم فرار کردند این پل از میدان شهید مطهری فعلی شروع و به مسجد امام حسن عسکری (ع) منتهی می گردد و خانه های اطراف آن در طرح توسعه مسجد و حرم تخریب شده است.
مسجد امام حسن عسکری (ع) در اطراف حرم حضرت معصومه(س) و با فاصله کم قرار دارد و اکثر دروس طلاب قم در آنجا بر گزار می شود حتی نماز جمعه توسط آیت العمظمی اراکی در قبل انقلاب و اعتکافی که آیت الله العظمی گلپایگانی در آن شرکت می کرد در این مسجد بوده است و ظهرها چند نماز در زمانهای متناوب و با تاخیر زمانی از اول وقت اقامه می شد اصل این مسجد به دستور امام عسکری(ع) به دست احمد بن اسحاق قمی وکیل امام در قرن سوم ساخته شده است و در زمانهای صفویه قاجار و انقلاب اسلامی باز ساخت یا بازسازی شده است

🔷کمک تبرعی (19)
در یکی از روزهای پیش از انقلاب که عازم قم بودم یکی از اهالی مزینان که نمی دانم راضی هست نام او را ببرم یا نه و الان بحمدالله زنده است و با انقلاب مانده و جا نزده وقتی فهمید عازم قمم مبلغی در حد 500 تومان به من داد که به دست نماینده امام در قم برسانم و گفت این خمس نیست تبرعی برای کمک به انقلاب است
انقلاب هم رویش دارد هم ریزش ولی باید سعی شود جاذبه آن بیشتر از دافعه باشد هم انقلابی بودن مهم است و هم انقلابی ماندن البته در رابطه با جذب فقط مردم ایران را نباید محاسبه و مد نظر قرار داد بلکه کل جهان را توجه کرد علی (ع) می فرماید:« قسم به خدائی که پیامبر (ص) را بحق مبعوث کرد مردم آزمایش و غربالگری می شوند و مثل غذای داخل دیگ هم و بهم می خورند تا افرادی که بالا بوده اند پائین آورده شوند و افراد پائین بالا قرار گیرند وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُم‏ نهج‏البلاغة ص 57»

🖌روستای پیشوا(20)
محرم سال 56 جهت تبلیغ با جمعی از دوستان و طلاب خراسانی به دعوت یکی از طلاب تربتی به پیشوای ورامین (امامزاده جعفر(ع)) رفتیم باید جهت تست اول منبر به امامزاده می رفتیم تا بعد به روستاها اعزام شویم. روحانی اصلی شهر گفته بود باید همه طلاب مبلغ را به شهربانی بیاوری تا تعهد بدهند علیه شاه و اسرائیل صحبت نکنند من هم که منبر تستی رفتم علیه طلحه و زبیر و دست اندازی آنها به بیت المال و علت قیام امام حسین(ع) که امر به معروف و نهی از منکر بود  وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید( بحار ج 44 ص 326) که در نتیجه اولین اخطار را گرفتم حاج آقای میزبان گفت: «اینجا پیشواست قیام 15 خرداد از اینجا کفن پوش رفتند» و همه را اعزام کرد و من ماندم آخر کار که برای مبلغ آمدند و نفر نداشت با توصیه و نصیحت به روستایی رفتم که در قیام 15خرداد نقش داشتند یادم هست یکی از مسائلی که می گفتم از رساله امام خمینی ره عدم مشروعیت نماز در زمین های اصلاحات ارضی بود
مرقد امامزاده جعفر برادر امام رضا(ع) در 35 کیلومتری تهران قرار دارد که دارای رقبات و موقوفات فراوان از دکاکین و قنوات تا اراضی مترعه است این امامزاده واجب التعظیم با چند برادر و تعدادی از سادات برای زیارت برادر خود از مدینه عازم طوس شده که در منطقه ساوجبلاغ با ارامی های حکومت مامون درگیر و برادرش شهید و تعدادی از جمله خودش مجروح و در همین جائی که مدفون است به شهادت می رسد.

🖌اعلامیه امام (21)
پیام های امام (ره) از طریق اعلامیه و سخنرانی به مردم ابلاغ می شد و نوارهای آن در ایران و سایر کشورها تکثیر می گردید قبل از انقلاب با اینکه سن و بار علمی کمی داشتم ولی با بضاعت (سرمایه) مزجات (کم اندک) روحیه ام بالا بود سفر تبلیغی آن سال در روستای دم افشان مرودشت شیراز بودم و بعد از اینکه ماه رمضان را برای تبلیغ گذراندم در پایان ماه با یکی از دانشجویان روستا که در تهران تحصیل می کرد قرار ملاقات گذاشتیم و بعد از یک جلسه از قم برای او اعلامیه امام را در جورابم آوردم و در حوالی میدان امام حسین(ع) جلو خانه یکی از اقوام به اوتحویل دادم تا تکثیر نماید .
وجه تسمیه روستای دُم اَفشان که در 25 کیلومتری مرودشت شیراز کنار کوه ایوب قرار دارد چون دم کوه کنارش از قدیم محل رویش اویشن بوده است

🖌مرودشت سید کوچک( 22 )
بعد از کشتار قم در سال 56 و خفقان ایجاد شده باید به نحوی نهضت زنده می ماند و خون شهداء پامال نمی شد لذا طلبه ها تصمیم گرفتند دهه آخر صفر را عزم سفر تبلیغی کنند من و پسر عمو و یکی از دوستان بنام بالاوری قصد مرودشت شیراز را کردیم و به خانه عالم آنجا رفتیم که او گفت بعلت وضعیت موجود و کشتار طلاب در قم و ترس مردم کسی روحانی از ما درخواست نکرده فقط یکی از روستاها شخصی به نام سید کوچک از ما یک روحانی خواسته است لذا هر سه شما را به آن روستا می فرستم یکی آنجا بمانید و دو نفر دیگر به روستاهای اطراف که خودتان زمینه پذیرش را فراهم کنید بروید و نامه ای به ما داد. هنگام رفتن به آن روستا قرعه انداختیم که بنام من افتاد و آنجا ماندم شب اول و دوم منبر رفتم و شب سوم قبل از منبر و قبل از نماز چند مسئله گفتم از جمله درباره غصب و عدم صحت نماز در زمین های تقسیم شده توسط اصلاحات ارضی و بعد اقامه نماز. و بعد نماز را که خواندم تا منبر برم به پشت سرم نگاه کردم دیدم ققط یک نفر مانده و آنهم میزبانم سید کوچک ودر سمت خانم ها فقط خانمش ما بودیم و مسجد با یک مرد و یک زن و چراغ توری پرسیدم کو جمعیت؟ گفتّ ترسیدند و رفتند به منزل) رفتیم تا سه روز در مسجد نماز فرادا می خواندم تا باز شخصی که مردم را ترسانده بود آمد و از بلند گو اعلام کرد شیخ به مسجد آمده برای منبر حاضر شوید منبر رفتم و رفتار مردم زمان امام حسن(ع) را توضیح دادم که خودی بودند ولی نیزه به ران او زدند و صلح را با مقدماتی تحمیل کردند و تحلیلی در باره خوارج. دوباره مردم به مسجد نیامدند و من هم منتظر رسیدن پایان ده روز صفر تا دوستان برسند برگردیم به قم که مأموران برای دستگیریم به دَرِ منزل سید کوچک آمدند او وقتی جلو دَر رفت سوال کردند شیخ اینجاست؟ گفت: بله! گفتند: تیرمان به سنگ خورد! سید وقتی بر گشت گفت: مامورین پاسگاه بودند خاطرت جمع باشد که نمی گذارم آسیبی به شما برسد هر وقت یازده سر رفت دوازدهمی شمایی! چون 10 فرزند داشت .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۰۱

✍️به قلم و روایت: دکتر سیدمصطفی حسینی مزینانی


به حرم ارباب رسیدیم. خاطراتی که هرگز به چشم سر ندیده ایم زنده می شود. آل الله چگونه خودشان را روی قبور متبرکه انداختند. ارباب بی کفن کجاست! آیا علی اصغر(ع) همچنان در آغوش پدر، بدون سر و بر روی سینه بهترین بنده خدا آرمیده است. تو این سالها نجوای پدر و پسر شیرخوار را که شنیده است...آیا هنوز هم علی کوچک از تشنگی و ضجه رباب گلایه دارد.یاد حرمله افتادم و تیر سه شعبه اش...یاد پرپر زدن غنچه ای در آغوش پدر...یاد شرمساری از رباب و آهسته در پشت خیمه کالیدن زمین...دیگر طاقت آن نبود به جوان برومندش فکر کنم. به آب آور یتیمان... ولی به سرعت مصائب از جلوی چشمانم عبور می کرد.... سعی زینب از تل تا گودال...تنها یک جا این سعی را بر خودش حرام کرد ،جایی که نخواست روی برادر را ببیند. برادر با دو جسم بی جان عون و محمد پسران زینب به سمت خیمه می آید...آقا زاده ها هر کدام آویزان به دست ارباب بندگی... واقعا دیگر طاقت فکر به مصیبت هم نداشتم..
فکر می کنم اگر نبود عنایت ارباب شاید این قلب نیم بند و رنجور از مصیبت ندیده و فقط شنیده قالب تهی می کرد... امان از دل زینب...امان از دل زینب...
جمعیت آنقدر زیاد است که نتوانستم وارد بین الحرمین شوم. واعظی گفته بود که زیارت مستحب است و توجه به حقوق مردم واجب ، مبادا زائری از دستت آزرده شود. و باز می گفت آنچه در خدمت و رعایت زائر به کف می آوری بسیار بیشتر از زیارت خود ارباب است. این همان دلدادگی ارباب به بنده اش است. گویا عاشق، ارباب است نه بنده...به نظر می رسد مولا به زیارت محبینش می رود و این شاید بهتر باشد. چون نه آداب حضور می دانیم و نه ادب بندگی...
بهتر دیدم در کناری کز کنم و در جیب و گریبان خویش متمرکز بر ارباب بندگی شوم... السلام علیک یا ابا عبدالله...
می دانم که سلامم را پاسخی هست.  در انتظار دریافت پاسخ ، حوائج دوستان و عرض ارادتشان را عرضه داشتم که شاید چشم بپوشاند از این گندم نمای جو فروش. و از نیم نگاه کیمیایی حضرتش بر دوستان ملتمس دعا سرقتی کنم. بهره ای جویم. توشه ای باشد برای این بی مقدار ناچیز...
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
در عهد لیلی این همه مجنون نبوده‌اند
وین فتنه برنخاست که درروزگاراوست
صاحبدلی نماند در این فصل نوبهار
الا که عاشق گل و مجروح خار اوست
دانی کدام خاک بر او رشک می‌برم
آن خاک نیکبخت که در رهگذاراوست
باور مکن که صورت او عقل من ببرد
عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست
گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست
اینم قبول بس که بمیرم بر آستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست
بر جور و بی مرادی و درویشی و هلاک
آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست
سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش
عبد آن کند که رای خداوندگار اوست

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۰۱

🌐 نام خانوادگی مزینانی را تغییر ندادم

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️حاج حسن ناطقی مزینانی از پیشکسوتان و تعزیه خوانان مزینان بود که نه تنها در روز عاشورا سالها نقش جناب حر را به زیبایی هر چه تمام تر ایفا می نمود بلکه در ایام دهه ی اول محرم و مناسبت های دیگر درنقش موافق خوان با صدای رسا و دلنشینش به فضای تعزیه خوانی شور و معنویت خاصی  می بخشید.

محمد رضا ناطقی مزینانی فرزند خلف آن مرحوم  بعد از درگذشت پدرش راه او را ادامه داده و به ایفای نقش جناب حر در روز عاشورای تاریخی مزینان پرداخت.

محمدرضا می گفت :

-از آنجایی که نام خانوادگی همه ی ما شامل  پدر، برادران و خواهرانم درشناسنامه  ناطقی مزینانی بوده و تنها من از میان آنها نام خانوادگی ام مزینانی است، بارها مرحوم پدر می گفت :که خوب بابا جان، نام خانوادگی ما ناطقی مزینانی است ؛ چرا  تو اقدام قانونی بعمل نمی آوری تا  مشخصات شناسنامه ات را تغییر دهی به ناطقی مزینانی؟ من هم در پاسخ می گفتم:  هر زمانی که وقت اقتضاء کند  به ثبت احوال مراجعه خواهم کرد و دستور و اوامر شما را به دیده ی منت اجرا خواهم ساخت و از این بابت لطفا نگران من نباشید. او هم می گفت بسیار خوب ،ببینیم و تعریف کنیم .ان شاء الله همین خواهد شد که محمدرضا می گوید!
تا اینکه درسال ۱۳۵۵ سرباز وظیفه شدم و پس از طی دوره ی آموزشی بقیه ی مراحل خدمت نظام وظیفه را در گارد شاهنشاهی سابق و بعنوان سرباز عادی گذراندم و در پایان سال ۱۳۵۶ منقضی خدمت شدم و از من بخیر و از آنها هم به سلامت.

در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و باشروع جنگ تحمیلی ، از سربازان منقضی خدمت با عنوان احتیاط زیر پرچم،امر کردند تا خود را معرفی کنند.من که پس از معرفی برابر آن فرا خوان در یکی از واحدهای ارتش و در شهر آبادان و در جبهه ی ذوالفقاریه مدت طولانی به دفاع از میهن و سرزمینم و انقلاب اسلامی مشغول بودم مدتها گذشت درجبهه بودم و به دیدار خانواده ام نائل نشدم و دلم برای زیارتشان  بسیار تنگ شده بود تا اینکه با اصرار توانستم از فرماندهانم مرخصی یک هفته ای  بگیرم تا قدم به خاک پاک مزینان بگذارم و درضمن از خانواده و اقوام و همشهریان دوست داشتنی حالی بپرسم و مجدداً با انرژی و نیروی بیشتر و تازه نفس تر از قبل به واحدمربوطه ام در جبهه ی ذوالفقاریه بر گردم.من به اتفاق چند نفر از دوستان سرباز دیگرم که آنها مزینانی نبودند اما شرایط مان مشابه بود با لنج خود را به شهر خرمشهر رساندیم.
اما به مدت یک روز هر چه تلاش کردیم  درهیچ یک از شهرهای آن اطراف نتوانستیم بلیط قطار یا اتوبوس یا هر وسیله ی دیگری تهیه کنیم و مانده بودیم مستأصل که چه فکری کنیم تا مشکل حل گردد و از مرخصی که با چه زحمتی گرفته بودیم نهایت و کمال استفاده  بهینه را  با توجه به بعد راه طولانی ببریم.
تا اینکه بهر زحمتی بود خود را به شهر اهواز رساندیم تا بلکه از هوا پیمای(ساها) متعلق به نیروی هوایی ارتش درصورتی که خداوند  عنایت کند استفاده نماییم .

هرچند می دانستیم که  تصورش هم غیر ممکن به نظر می رسید چه رسد به تحقق خواسته!! و آنجا هم با دربسته و پاسخ منفی مواجه شدیم.تا اینکه همگی نا امیدانه و مأیوسانه داشتیم بر می گشتیم به واحد مربوطه در ذوالفقاریه و قید مرخصی را بهر صورتی که بود زدیم.

هنوز از محوطه ی فرودگاه خارج نشده بودیم ،جناب سرگرد و چند نفر جناب سروان ناآشنا از رو برو می آمدند به طرفشان رفتیم تامشکل را با آنها در میان گذاریم تا  بلکه خداوند عنایتی فرماید و راه علاجی پیدا شود.
من که با دوستانم همگی لباس سربازی بر تن داشتیم پس از ادای احترامات نظامی مسأله را با جناب سرگرد درمیان گذاشتم و ایشان هم به محض اینکه چشمش به اتیکت لباسم افتاد که نوشته شده بود (سرباز وظیفه محمد رضا مزینانی) از من پرسید که همشهری دکتر شریعتی مزینانی هستی ؟گفتم : بله جناب سر گرد! گفت: خوش به حالت ، گفتم : ممنون از لطف شما ، گفت : دکتر را دیده ای ؟ گفتم بله یک بار ؛ گفت خوشا به سعادتت ، گفتم : شما هم خوش خبر باشید، گفت : کی دیدیش ؟ گفتم : زمانی که برای اقامه ی  عزای عمویش مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی به مزینان آمده بود. گفت : عجب ؟ بگو ببینم از نزدیک دیدیش یا از دور ؟ گفتم از نزدیک و آن زمانی بود که پدرم از ایشان درهمان چند روز اقامتشان در مزینان، روزی را آن هم برای چند ساعت استراحت از ایشان دعوت بعمل آورد تا به منزل مرحوم پدر تشریف بیاورد و دکتر هم قبول کرد و آمد. مرحومه مادرم ،سینی چای بهمراه میوه و تنقلات دیگری آماده کرد و به من گفت مادر( محمدرضا ) سینی چای ومیوه و تنقلات را ببر تو اتاق برای مهمانها و من هم گفتم به چشم
وقتی وارد اتاق شدم به دکتر و جمع دیگر سلام کردم وچایی و میوه وتنقلات راگذاشتم جلو دکتر ودیگر مهمانها ،دراین لحظه بود که توفیق یار شد و برای اولین  و آخرین باربود که دکتر را زیارت کردم. جناب سر گرد اظهار داشت ،کاش پدرمن از دکتر دعوت می گرفت تا تشریف می آوردند منزل ما تا به زیارت او مفتخر می شدم.

بهر صورت  وقتی جناب سرگرد متوجه شد که آواره هستیم از اینکه وسیله نیست، گفت: با من همراه شوید  تا شماها را به تهران ببرم ، همگی خوشحال و بدنبال او راه افتادیم  و ما را سوار هواپیمای C.130  نمود و هواپیما به سمت اصفهان پرواز کرد و با توقف کوتاهی در آنجا و با پرواز مجدد به تهران رسیدیم.ناگفته نماند که جناب سر گرد موصوف که الآن نامش درذهنم نیست، خلبان هواپیما و آن چند نفر جناب سروان کمک خلبان یا اینکه مسئولیت دیگری داشتند.تا اینکه خودم را با اتوبوس از تهران به مزینان تجلی گاه دلها رساندم.

وقتی آب از آسیاب افتاد به مرحوم پدر گفتم که لطفا اصرار نفرمایید تا نام خانوادگی ام را تغییر دهم !! یا اینکه پسوند و پیشوندی به مزینانی اضافه کنم .
والدم گفت: چرا ؟ و من این خاطره را برای مرحوم پدر تعریف کردم که اگر عنایت خدا و اسم  مزینانی و دکتر شریعتی  نمی بود من الآن در آغوش گرم خانواده ام نبودم  !!!شادروان پدر قدری خندید و اظهار داشت: هر طور که دلت خواست موافق نظرت هستم  و منبعد دراین موضوع خاص اصرار نخواهم ورزید.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
اسفند
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️بی شک مزینان که نام بزرگش با علم، ادب و هنر پیوندی عمیق و دیرینه دارد در هنرهای نمایشی نیز پیشتاز است و برخی از فرزندان این دیار به هنرنمایی در این عرصه نیز پرداخته و آثار جاودانه ای از خود به یادگار گذاشته اند.

🔹بداهه گویی و خلاقیت در گفتار و حاضر جوابی و بذله گویی یکی دیگر از خصوصیت های مردم مزینان است که بازهم می توان آن را مربوط به هنری دانست که خاص همین منطقه است. حکایت های ناب و جذاب و اشعار بداهه و نغزی که از گذشتگان ما مانند شریعتی بزرگ(شیخ قربانعلی)، استاد و تعزیه خوان پیشکسوت حاج محمدجعفری مزینانی، شادروان محمد اله وردی، مرحوم حاج حسین ابوالحسن، زنده یاد شیخ حسین ناطقی و استاد ابوالقاسم (بابا قاسم)، مرحوم حسن زاده ، زنده یاد حاج علی گلستانی، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری و دیگر آباء و اجداد خاندان مزینانی برجای مانده همگی روایتگر همین خلاقیت هنری مزینانی هاست . بسیاری از شریعتی دوستان که به شوق دیدن زادگاه او به مزینان سفر کرده اند بر این نکته اذعان دارند که توده ی همشهریان علی مانند خود او سخنور هستند و در پاسخ به پرسش های آنان درنگی ندارند و به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می کنند.

🔹نجوای پیران زنده دل که به طلب روزی به دل صحرا می روند و لالایی مادران که به هنگام مُی دادن(تکان دادن) گهواره ی فرزندان زمزمه می کردند و بعضی از آن دلگویه ها همراه با اشعار پای تختی عروس و داماد و دلدادگی چوپانانی که بی هیچ استادی در نی می دمیدند و آهنگی خوش و دلنشین ترنم می کردند همه و همه را باید در هنرمندی این کویرنشینان سخت کوش و صریح اللهجه جستجو کرد.

🔹اگر هنر آیینی تعزیه و شبیه خوانی را یکی از گونه های نمایش بدانیم بازهم مزینانی ها در این هنر پیشتاز و سرشناس هستند به طوری که در هر مناسبت به ویژه شهادت ائمه ی هدا علیهم السلام و ایام محرم و صفر تعزیه های مختلفی در این دیار اجرا می شود.

🔹تعزیه در مزینان خاص یک خاندان و یا گروه نیست و اغلب مردم خود را سهیم در آن می دانند اما خاندان بزرگ صدیقی، شمشیری، محمدی، جعفری، ناطقی، حاجی، در طی دورانی که این آیین در مزینان برگزار شده بیشترین تعزیه خوان را داشته اند و باید علاوه براین خاندان، از خانواده های به نام دیگری که بر رونق آن به هر طریق چه با کارگردانی ، صوت و تدارکات نقش به سزایی دارند نام برد خاندان خواجوی( نسخه نویسی و کارگردانی )، خاندان فصیحی(کارگردانی)، شریفی (کارگردانی و نگهداری نسخ) ، حسن عباس (آماده سازی نخل و اسب و شتر)، دیمه (صوت و تدارکات)، زنده دل(صوت)، حسینعلی(تعزیه خوانی)، نیکدل(تدارکات و مسئولیت لشکر)، نجار(آماده سازی نخل و تعزیه خوانی)، عسکری، ملاحسن، مراد و تلمان، بشیری و ملایی، ولیعهد، فخاری، مندلی خان، صفار، شاکری، روس، حاج اکبر حاج حسین، رفیعی، نوجوان، استیمی، و...(تعزیه خوانی)، خزایی (نخل و تعزیه خوانی)، ، نوجوان، رضایی فر(تعزیه خوانی) خانه خودی و غلامی(آماده سازی نخل)، طالبی(آماده سازی نخل و تعزیه خوانی)، مهندس(صوت و تعزیه خوانی)  حسینی و توکلی و طاهری(تدارکات)، حجت اله(ساربانی)، نیکدل(تجهیزان و مدیریت لشکر)، اسدی(عماری دار)،  و...
 
🔆اگر بخواهیم این اسامی و عناوین را ادامه بدهیم خود چندین دفتر خواهد شد و چنان چه دقت کامل شود علاوه بر تعصب و اعتقاد آن ها به مکتب و مذهب خود این ذوق هنری است که تمامی اهالی را بر آن می دارد که در عاشورا و برپایی مراسم تعزیه مجدانه تلاش کنند و در این روز حتی اگر ساکن دیار غربت باشند خود را به زادگاهشان برسانند و نقش خویش را ایفا کنند. بدون اغراق باید گفت اغلب مزینانی ها اعم از زن و مرد شبیه خوان هستند و ابیاتی از نسخ را در سینه ی خود محفوظ دارند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۷
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ حجت الاسلام حاج شیخ محمدمزینانی
 

✍️اوج کمال تورا در قامت سرو گون وخُلق رسول گونه ات باید جست.آنگاه که بین صورت و سیرت و زیبایی جسم و روح جمع کردی و جوانی شدی در حد کمال.
جمع صورت با چنین معنی ژرف
نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف
🔹تاریخ تو را مانند ترین جوان به اشرف مخلوقات می داند و به خُلق و خوی احمدی نزدیکنرین و آنگاه که صحیفه عاشورا رقم می خورد وگفت و گوی تو با پدر مرور می شود تنها تو را می یابیم که آتش اشتیاق پدر به رسول خدا صلوات الله علیهم را در آن سالهای جانگداز فراق پیامبر فرو نشاندی و می فرمود «اشبه الناس خّلقا و خُلقا ومنطقا برسولک.»
🔆توجوانی حق مدار بودی که هیچ گاه گرد باطل نگشتی و در مقام اهتمام به حق گرایی تا آنجا پیش رفتی که تنها حق مداری وحق گرایی را عامل رهایی از ترس از مرگ دانستی و به همه جوانان از عاشورا تا ظهور درس گفتن ازحق ماندن برحق و فدا شدن در راه حق آموختی.

🔆تو نمونه آشکار جوانی شجاع هستی که شجاعت و بی باکی را از خاندانی که همه شهره به نترسی بودند به ارث داری.رجز خوانی تو در زوز عاشورا دورنمایی ازشجاعت جوان هاشمی نسب و علوی تبار تو است آنگاه که بسان صاعقه مرگبار برسر دشمن زبون فریاد زدی : «آنقدربا نیزه بر شما بکوبم که نیزه خم شود.آنقدر با شمشیر بر شما خواهم زد که شمشیر تاب بردارد و درهم پیچیده شود شما را رها نمی سازیم تا آن هنگام که خودتان شمشیرهای تیز را به غلافها بر گردانید.»

❤️تو ناز جوانی را با نیاز به پروردگار همراه کردی و درجوانی شدی عبد عاشق خدا.درهنگامه وداع وقتی پدر تورا در حلقه محبت خواهران و دختران و عمه ها دید فرمود :«رهایش کنید فانه ممسوس فی الله علی اکبر من محو جمال خدا شده.»

🔆تو خداوندگار ادب بودی که شور و طراوت جوانی حتی یک لحظه  تورا از دایره ادب خارج نکرد به ویژه ادب در برابر پدر.
👈این آموزگار جوان رمز جاودانگی را به جوانان آموخت که چیزی جز حق محوری ، شجاعت در مقابل دشمن ،ادب و فروتنی ، عشق به خدا و اطاعت او نیست و بدانیم که راه حسینی بودن و علی اکبر گونه زیستن  همواره باز است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
اسفند
۰۱

🔹در آخرین روز از ماه بهمن  ۱۴۰۱ یادواره  ۳۰۶ شهید والامقام دیار سربداران در شهرستان داورزن با شرکت شکوهمند آحاد مردم روستاها و بخش های تابعه و شهر داورزن برگزار شد.

🔹در این یادواره که با حضور و چهره های تلویزیونی و سینمایی کشور از جمله ماشاءالله شاهمرادیزاده(مرشد) کارگردان و بازیگر سینما، تأتر و راوی دفاع مقدس ، محمد رحمان نظام اسلامی مجری توانمند رسانه ملی، ابوذر روحی مداح و خواننده سلام فرمانده برگزار شد سردار هادی مقدسی مشاور فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و حجت الاسلام جواد علیزاده امام جمعه شهرستان داورزن سخنرانی کردند.

🔹حمایت و حضور همه جانبه مزینانی ها و برپایی ایستگاه صلواتی با نام و یاد شهدای والامقام مزینان به همت پایگاه های مقاومت بسیج شهدا و کوثر شبی به یادماندنی را از ایثار و فداکاری مردم قدرشناس زادگاه معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی رقم زد.

🔹حاجیه خانم فاطمه احمدی مادر بزرگوار سه شهید والاتبار سیدمحمد و سیدحسین و سیدحسن و همسر رزمنده و جانباز دفاع مقدس زنده یاد حاج سیداحمد حسینی در این مراسم نیز حضور داشت و از این مادر ایثارگر و مقاوم تجلیل شد.

🔹رزمنده پیشکسوت و آزاده دفاع مقدس حاج مهدی مزینانی که چند صباحی است مسئولیت پایگاه بسیج شهدای مزینان به وی سپرده شده و در همین مدت کوتاه قدم های ارزنده ای در ساماندهی و برگزاری برنامه های متنوع فرهنگی و مذهبی و ورزشی برداشته است در این یادواره نیز نقش بسیار خوبی در کمک به آماده سازی محل برگزاری و هدایت مردم مزینان برای حضور و برپایی ایستگاه صلواتی ایفا کرد.

🔹وی با ارسال پیامی از حضور حداکثری شهروندان مزینانی به ویژه خانواده معزز شهدا و ایثارگران دفاع مقدس و همچنین همراهی دهیار و بسیجیان پایگاه های مزینان تشکر و قدردانی کرد.

🔹مزینان در دفاع مقدس بیش از هفتاد شهید و صدها رزمنده و ایثارگر تقدیم کرده که چندین خانواده سه شهید و دو شهید آن را از دیگر روستاهای پهناور خراسان متمایز کرده است.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۱
اسفند
۰۱

رسیده موسم رحمت به حرمت باران
وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان

شکفته در دل صحرای بی سر و سامان
گلی که داده جهان را به رنگ و بویش جان

نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست
به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان
 
رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم
به نامی نامی احمد خلیفة‌ُ الرحمن

چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده
چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان

اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی
محمد عربی شد رسول جاویدان

 زبان از عطر گلاب محمدی سرشار
همین که نام محمد رسد به صحن دهان

کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد
کسی که در پی مدحش خرد شده حیران

به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک
 وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان

حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک
قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان
 
نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین
که آیه آیه  گل است وشکفته در قرآن

چنان که موج خروشان سیزده دریا
رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان

و سر زد از گل رویش دوازده خورشید
دوازده گل خورشیدِ عالم امکان

دوازده گل خورشید منجلی از عشق
نخست فاطمه و آخرش امام زمان

 چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد
اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان

پیمبری که خدایش نیافریده مگر
برای بذل محبت میان عالمیان

به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند
برای طایفه ای ک شکست از او دندان

فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم
به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان

تمامی علما و تمام اهل عقول
به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان

به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست
ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان

فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز
نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین  تابان

کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا
چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟

یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست
خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان

خوشا تلاوت نامش و بعد از آن  نامی
که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان

خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست
کلید قفل تمام مقدّرات جهان

نبی برای علی و علی برای نبی
دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان

کسی که داشت به خندق ، احد ، به بدر و حنین
یلی چو  حضرت حیدر  سپاه بی پایان

علی عالی اعلا، علی ولی الله  
که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان

قسم که قدر خدا را فقط علی دادند
شناخت قدر علی را فقط خود یزدان

قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک
قسم به درِّمیان صدف شده پنهان

علی است آنکه حکومت برای او بوده
شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان

شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است
چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟

به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز
ردای حق خلافت به قامت دگران

گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش
هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان

به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه
گرفته جان یلان را چو شیر در میدان

قسیم نار علی و قسیم جنت علی  
هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان

نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق
طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان

ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه
و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران

ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد
تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان

فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم
به انتظار نگاهش سروده ام دیوان

به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله
بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان

بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله
بده قصیده من را به دست نامه رسان

بگو که وسع من این است و عذر من هم این
اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان

نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن
قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان

منصوره محمدی مزینان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی