بایگانی آذر ۱۳۹۱ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۰
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  سیزدهم

کوچه ی سرچشمه برایم خاطرات فراوانی را حکایت می کند چه درتابستان که پس از فراغت ازدرس ومدرسه وایام خوش تعطیلی سه ماهه ، روزها والبته در غروبش با رفقای هم سن وسال ویا کمی بزرگتر که همیشه پیش خود خیال می کردیم آنها خیلی سنشان از ما بیشتر است وگاهی مجبور بودیم از آنان حساب ببریم وگرنه در بازی هرنگ هرنگ* وقیم قیم بزی *و کلاه بردار* و کلخ دپا *  واسولولو* بازیمان نمی دادند چون همیشه آنها سردسته بودند و یار می کشیدند وما خدا خدا می کردیم که انتخابمان کنند و چه  درهمان دوران تحصیل  که در دوشیفت به مدرسه می رفتیم ودربعدازظهر یعنی دوباره غروب که به شب منتهی می شد تپو لبیک * بازی می کردیم ؛ در آن کوچه های بزرگ که هر یک مهندسی بنا شده  و در کل ساختار مزینان فعلی  براساس معماری شهری ساخته شده است چون بعداز آن که در دوقرن پیش مزینان کهنه را آب برد مزینانی نو با تغییر ساختار فیزیکی به مکان فعلی منتقل شد ومزینانی ها خانه های خود را در نقشه ای حساب شده ساختند و کوچه ها و خیابانهایش را گویی معماری زبر دست آن را مهندسی نموده ونقشه اش را طراحی کرده است بلوار ، خیابان وکوچه وهمه ی نمادهای یک شهردر مزینان دیده می شود ومن درکمتر روستایی این چنین فضایی را شاهد بوده ام البته بماند که هنوز پس از هزاران سال از قدمت این کویر تاریخی دولتمردان در پس اعلام نمودن شهریتش ودر گیرودار مصوبه لایحه مانده اند و کسی نیست تا احقاق حقوق از دست رفته ی مارا بنماید. بماند به بازی تپولبیک خودمان بپردازیم مارا چه به این حرفا...

 آن روزها در هر کوچه ای وخیابانی ده ها نوجوان را می دیدی که تا پاسی از شب در حال بازی هستند وما در کوچه ی سرچشمه که اکنون به نام شریعتی مزبن شده به دودسته ی ده بیست نفری که این نیز بستگی به تعداد افرادمان داشت؛ تقسیم می شدیم وهر دسته ای را یک نفر رهبری می کرد که اوسنش از ما بیشتر بود وشاید جوانی بیست وچندساله که خیال نداشت باور کند که وقت زن گرفتنش است نه بازی! اما بی خیال روزگار چون خوشی وطراوت آن زمان را به سادگی نمی توان توصیف کرد نه مشکل گرانی ونه رنج بیکاری ذهن جوان را به خود مشغول می کرد  گاهی بزرگتر از جوانان افراد میانسال که دربین آنها پدر بزرگ ها هم برای خود بازی داشتند و هر کی همچین ،همچین همچین می کنه بازی می کردند یادش بخیر سه ماه از سال ، بیشتر یاکمتر پدرانمان به تهران می رفتند وبا دست پربرمی گشتند ونه ماه دیگر عیال آنها خرج می کردند وغم نان نداشتند حتی در سال منی پنج تومان که می گویند قحطی آمده بود و همه چیز مثل الآن گران شده بود. ولی حالا تمام خانواده می کوشند تا یک نفر سیر شود. ولش کن !

 وما بی هیچ دغدغه ای به دودسته وتیم تقسیم می شدیم و در فاصله ای در پناه کوچه ای بن بست ویا تورفتگی ساختمانی مخفی می شدیم سردسته یک نفر را به عنوان فرد شاخص مشخص می کرد سپس جای دو رهبر عوض می شد واولی فریاد می زد :تپو

دومی پاسخ می داد: لبیک

اولی : هم پلت*

دومی که از اعضاء گروه بود مثلامی گفت : حسن

 اگر درست گفته باشد آن تیم برنده می شد وگر نه گروه بعدی همین کار را تکرار می کرد تا فرد غایب با گفتن فرد تیم مقابل یکی باشد و آنگاه سردسته می گفت : مورری دگه *

گروه مقابل برنده می شد وآنها باید هرکدامشان  فردی را روی کول خود می گرفت وتا جایگاه تیم می برد وباز جای هریک عوض می شد و دوباره بازی از سرگرفته می شد وروزگار ما بچه های کویر به همین خوشی می گذشت و فکر نکنم هیچ وقت نه پدرمان ونه مادرمان فهمیدند که ما اصلا درچه کلاسی درس می خوانیم فقط گاه برای رفع غیبت ویا وساطت به خاطر تکلیف انجام نداندن قدم رنجه می کردند وبه مدرسه تشریف فرما می شدند وچه راحت بایک کاسه شیر ویا شاخه ای نبات همه چیز بروفق مراد می شد. دیگر کاری نداشتند که آیا در آخر سال تجدید می شویم ویا درجا می زنیم ورفوزه ویا به کلاس بالا تر می رویم فقط وقتی فراش مدرسه با آن موتور یاماهای تر وتمیزش کارنامه ها را به درخانه می آورد چه قبول وچه مردود شده بودیم اوعیدیش را دریافت می کرد ووالدین مهربان ماهم کاغذی را می گرفتند وخبر خوشی او را می دادند .شاید آن موقع می فهمیدند که ما الآن کلاس سیم یا یازدهم هستیم!

زمستان مزینان هم به خصوص در کوچه ی سرچشمه برایم همچون بهار وتابستانش خاطرات فراوانی دارد چه روزهایی که می خواستیم از میان خروارها گل ولای بگذریم وآن هم با پوتینهای پلاستیکی وبزرگی که بیشتر یک سرباز چکمه پوش گارد شاهنشاهی رضا خان را در ذهن تداعی می کرد وگاهی این هدیه ای بود که از طرف فرزند شایسته ی کویر برای بچه های زجر کشیده ومحروم فرستاده می شد .یادم نمی رود دوران مهد کودک به من یک روپوش دخترانه رسیده بود که چون نوبود کلی کیف می کردم و مربیانم می گفتند :  هدیه دکتر علی است! البته او لباس وکفش می فرستاد ودر توزیعش دیگران دست داشتند .وهیچگاه مرا فراموش نمی کردند واین لطفی بود که می خواست شامل حالم شود که آنچه  با دستان مهربانانه ی فرزند شایسته کویر تهیه شده بود به من هدیه شود .هیچ گاه اولین وآخرین نگاه پر از مهر وعطوفتش را   که برای تدفین عمویش شیخ قربانعلی شریعتی  به مزینان آمده بود ومن در آن زمان اورا کمترمی شناختم ونه می دانستم که کیست چون طفلی کم سن وسال بودم و پس از سالها که شناختمش دانستم آن مرد کت شلواری مهربان همان دکتر علی بوده  که سالهاست یا تقدیسش می کنند ویا ناجوانمردانه تکفیر می شود و بی دینش می خوانند اما او مر ا که دید وصورت سوخته از هرم داغ کویریم  را نظاره کرد نگذاشت سلامش کنم واو برمن درود فرستاد. تا من ،روستا زاده ای که همیشه رنج محرومیت را بردوش می کشم با سلام گرمش آرام گیرم وای کاش همین شناخت را درآن دوران داشتم ولحظه ای از مصاحبتش بهره می بردم. ولی می دانم که اونیز پس از سالها غربت نشینی برای من ودوری از مزینان دلش در قبرستان شام می تپد  و آرزویش دوباره رجعت به کویر است تا بار دیگر برقالی حضرت سلیمان (ع) بنشیند و برفراز  آسمان پراز ستاره ی کویر پرواز نماید. بگذرم که باز اگر بخواهم از او بگویم وآخرین تبسمش ٰ، زمستان هم رسیده وتمام شده ومن باید همچنان از مهربانی او بنویسم .


آغاز زمستان مزینان نیز با شب یلداست وروزهای قبل از این طولانی ترین شب سال پدر با تدارک بساط میهمانی می خواهد لحظه ای ودمی خانواده اش را شاد نگهدارد ودراین شادی همسایگان را نیز شریک کند. الآن که ما نیستیم ودوراز وطن روزگار می گذرانیم اما در سالهای خوش کودکی وروزهای شوخ وشنگ نوجوانی که گاهی بعضی از ما از دیوار راست بالا می رفتیم شب یلدا شیرین ترین شب شب نشینی با همسایگان وفامیل بود.

شبی که مهربانترین شب سال برای ما بود گاه ده پانزده خانوار از همسایه ها در آن شب به منزل مان می آمدند ویا ما میهمان خانه ی یکی از آنها بودیم فکر نکنم هیچ زمانی مادرانمان دغدغه ای در آن شب داشتند که برای میهمانانشان چه میوه ای تهیه کنند  دنه ی *هندوانه وخربزه که به وفور درهر خانه ای یافت می شد چون اصلا پولی برای خریدن آن نمی دادند کشاورزان خروارها هندوانه را ، ودر کوچه ی سرچشمه اکبر حسنعلی برای ما از سر موتور آل احمد چندین خروار هندوانه می آورد و در وسط کوچه کوت* می کرد والتماس می نمود  که همسایه ها چندین هندوانه را ببرند وفقط تخمه آن را بیاورند در خیلی از مواقع نیز همه را می بخشید اما اکنون در میادین این شهر آن هم درشب یلدا وجدان تنها چیزی است که کاسبان در این شب ارزان به فروش می رسانند  وهر کیلوی هندوانه وخربزه را باید هزاران تومان پول بدهی ،که چه ؟ دیگران ببینند ماهم هندوانه خریده ایم وچون آن را می شکافی از سرگر حسن کچل هم سفید تر است .

نمی دانم چرا نظام طبیعت بهم ریخته ودراین فصل از سال هر میوه ای را که می خواهی هست ولی  در آن روزگار میوه ها درچهار فصل خود می روییدند وبه دستمان می رسید ند برای همین از روزها قبل هندوانه هایی در زیر کاه مخفی می شد چون پدر می دانست که در آخر پاییز هندوانه نایاب است و اگر ما ببینیم پوستش را هم باقی نمی گذاریم و او با زیرکی این نعمت الهی را از تیر رس دید ما خارج می کرد ودر شب چله ناگهان مجمعه ی پر از هندوانه هویدا می شد البته سفارش می کردند  که بچه ها کمتر بخورند چون سحر لحاف وتشک خیس را باید بر روی دیوار پهن نمایند !

بعدازهندوانه  ؛ چغندر یکی دیگر از میوه هایی بود که بر روی کرسی قرار می گرفت البته نه خام  ونه به شکل لبویی که برروی چرخ تعافی دوره گردها دیده می شود وبا رنگی که معلوم نیست از کجا تهیه شده چنان تزئینش می کنند که دلت می خواهد همان جا کیلو کیلویش را ببلعی ولی چون ذره ای از آن به حلقومت وارد می شود تازه می فهمی که پول خود را حرام کرده ای . اما چغندر پخته ی  چله بزرگ در مزینان که  در زیر خروارها خاکستر تنور و اجاق خشتی که آن سالها فقط یک بار بررویش دیگ پلویی گذاشته می شد و با گلاره ای* از آجار پخته  فضا را معطر می نمود وما بچه ها از دم غروب حسابی انتظار شب را می کشیدیم که درکنار سفره ی شام بنشینیم و پلاب *بخوریم ؛ سرخ وپخته می شد چیز دیگری بود یادش بخیر که مانیز به تقلید از بزرگترها  درغفلت والدین ، گاه سیب زمینی ویا چغندری از خانه هایمان برمی داشتیم و به پشت قلعه می رفتیم وآتشی از ریشه ی اخلور *وزیل*تهیه می کردیم وسپس چغندر ویا سیب زمینی نشسته را درزیر خاکستر قرار می دادیم  هنوز کامل نپخته بود برای خوردنش دعوا می کردیم  هیچوقت هم بیمار  نمی شدیم!

درحین خوردن ونوشیدن ، اوسنه اون هم اوسنه های مرحوم عمی کبل حسن ذبیح الله ویا عمی محمد در روشنایی چراغ توری وگردسوز  شب یلدا را برایم  شیرینتر می ساخت  ومن سعی می کردم در همان حال که  ازخوردن ونوشیدن کام وچای وهندوانه وشکست دنه وجمع کردن پیست کام *عقب نمانم تمامی قصه های آنها را گوش کنم چنان با آب وتاب تعریف می کردند وبه خصوص وقتی می دیدند که ما مستمعین خوبی هستیم ومشتاق شنیدن ،لفت ولعابش را بیشتر می کردند و انگار که خود در آن قصه حضور دارند.تمامی ماجرا را با آب وتاب تعریف می نمودند ندوبعداز آن نوبت پدرم می رسید که با اندک سواد اکابریش برای چندمین بار کتاب امیرارسلان رومی وفرخ لقا را بخواند وهر بار که به قسمتهای عاشقانه اش می رسید دیگر پدران با نگاه تیز بینانه ای به دنبال فرخ لقای خودشان می گشتند .

تا احساس می شد که حاضرین خسته شده اند زن صاحبخانه دیره * را می آورد یا خودشان می نواختند ویا به دست عموعلی روس  می دادند واو آی بابا سفر را می خواند البته هنوز هم در سیزده بدر وبعضی از عروسی فامیل ؛ او که این خواندن را از پدر مرحومش کبل علی  اصغر روس به ارث برده این ترانه را می خواند وصد رحمت به همان شعر وترانه ی قدیمی ها

در آن روزگار خوش ، مرحوم کبل اصغر ویا عموعلی روس ابتدا شعر رفتم سرآسیاب سه دندانه را می خواند وپس از آن با صدای بلند در حالی که زن ومرد وخرد بزرگ اورا همراهی می کردند می گفت :  آی بابا سفر!

همسایه ها: های بله

خواننده: از شما به چند؟

همسایه ها: ازما به یک

خواننده : یک ما دنبه کلاره *، دنبه را ریزه کنم ، ریزه ونیم ریزه کنم ، در طبق نقره کنم ، درپیش جانانه برم ، اون نخوره من چه کنم ، آی بابا سفر !

همسایه ها : های بله

خواننده : از شما به چند ؟

همسایه ها : ازما به دو

خواننده : دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره ...

اوهمینطور تا دوازده پیش می رود وهر بار عدد را می پرسد وهر عدد را هم به یک عبارت توصیف می کند وباز برمی گردد به یک مثلا می خواند: هشت ما هشت دربهشته ، هفت ما هفت آسمونه ، شیش ما شیشه ی عمره ، پنج ما پنجه ی شیر ه ، چار ما چاردال گاوه ، سه ی ما سپاه دینه ، دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره دنبه را... ودر حقیقت هر عدد را سنبل ونماد این کلمات می داند.

در شب چله ، دخترانی که تازه حلقه ی نامزدی به دست کرده اند از این دورهم نشینی و شادی و ترانه خواندن بی بهر ه نیستند و معمولا رسم بر آن است که برای این دوشیزگان خوشبخت ،شب چله ای می برند که مجمعه ای از انواع تنقلات ،کله قند،حنا ،گوشت ،برنج و یا هدیه ای از طلا ویا رخت ولباس و اگر اشتباه نکنم اضافه کنید کله وپاچه ای هم می باشد که توسط پدر ومادر داماد تهیه شده است  واین کله پاچه توسط مادر عروس طبخ می شود وهمگی نوش جان می کنند اگر این نوعروس در مزینان باشد همسایگان وقوم خویشان ، داماد را همراهی می نمایند واگر درشهر دوری مثل تهران باشد پدر ومادر داماد وظیفه ی خویش می دانند که شب چله ای را برای عروسشان ببرند و رنج سفر را به بذل این هدیه به جان می خرند آنچه که مهم است بها دادن به نوعروس آن هم برای مزینانی ها به هر بهانه ای مهم است که اگر خدای نکرده در شب چله چنین اتفاقی رخ ندهد گله وشکایت مادر عروس حتمی است.گاه این هدیه بردن درشب چله همراه با دایره وکف زدن توسط زنان انجام می شد که داماد را تا خانه ی عروس همراهی می کردند و در مسیر راه گاهی شاباش دسته جمعی می گفتند.

 درشب یلدای ما نه صحبت از بی مهری می شد و نه چیزی خرید وفروش می گردید فقط  گاهی در همین دور هم نشستن پیوندی جدید وقومی وخویشی تازه به وجود می آمد ودختر وپسری در آن شب لایق همدیگر می شدند وبه پیشنهاد زنها قرار خواستگاری از دختر فلانی گذاشته می شد که این نیز به میمنت مهربانی این شب پراز خاطره ی ایرانیان است که هر سنتشان وآداب ورسومشان ریشه در آئین مهرپرستی  دارد .

                                 وادامه دارد...


·       هرنگ هرنگ : نوعی باز ی محلی ، یک نفر به عنوان اوستا معرفی می شد او درگوش فردی اسم میوه ای را می گفت و.شلاقی در دست می گرفت که یک سرش را به فردی می داد که وارد بازی می شد سپس می پرسید: هرنگ هرنگ گلها چه رنگ سردرختی یا پادرختی . اگر آن فرد به میوه ی مورد نظر می رسید اوستا می گفت : بزن که می زنی واو شلاق را می گرفت وافراد را با آن می زد هرکس خودش را به اوستا رساند دیگر درامان است. وقتی اوستا می گفت :جو جو به فتح جیم ، همان جو. همه می ایستادند واو حق زدن نداشت تا می گفت : گندم ،گندم . دوباره بازی شروع می شد

·       قیم قیم بزی : قایم باشک. افراد به دوسته تقسیم می شوند گروهی چشم می گذارند وتا عددی مشخص می شمارند گروه دیگر فرار می کنند ودر جایی مخفی می شوند گروه اول به دنبال آنها می گردند اگر هرکدامشان را پیدا کنند دستی بر سرش می زنند ومی گویند :کل. اگر همه ی آنها در صحنه حاضرشوند ودستشان را به محل بازی بزنند بازی را برده اند و گروه اول دوباره باید چشم بگذراند این بازی به صورت دونفری نیز انجام می شود

·       کلاه بردار : باز ی شبیه به زو ویا در زمان حال  ورزش کبدی می گویند . دایره ای یزرگ با آب یا گچ  می کشند وافراد به دوگروه تقسیم می شوند گروه اول در داخل زمین وگروه دوم دربیرون  که سعی می کنند افراد داخل را بیرون بکشند وآنها نیز با لگد پرانی از خودشان محافظت می کنند درصوسعی می کنند افرادتیم مقابل را به داخل بکبیاورند هرکدام موفق شدند تا مسیری معین باید به افراد گروه مقابل سواری بدهند

·       کلخ دپا : کلوخ درپا به صورت گروهی انجام می شد دوگروه برروی زمین می نشستند وکلوخی یا سنگی را یکی از تیم مقابل به نام اوستا در بین پاهای یکی از افراد مخفی می کرد اوستای  گروه بعدی باید آن سنگ را پیدا می کرد وگرنه باید تا مسیری افراد مقابل را سورای بدهند

·       اسولولو : همانند هرنگ هرنگ اجرا می شد البته نوع بازی افراد فرق می کرد یک نفر روی کول دیگری سوار می شد وجلوی چشمهای اورا می گرفت اوستا با حرکت انگشت به طرفین مانند چشم پزشک ازفرد سواری دهنده می خواست که مسیر انگشت اورا تشخیص دهد وبا هر حرکت می گفت: اسولولو، واو نیز با اشاره ی انگشت به سمت فرضی جواب می داد : اسولولو اگر درست جواب می داد اوبازی را می برد وسوار برپشت دیگری می شد

·       هم پلت : همانند، یار

·       مورری دگه : مرخصی دیگر ،آزادی

·       دنه : به فتح دال ، دانه ، تخمه

·       کوت : انباشته ، روی هم ریختن، یک جا جمع کردن ،تلنبار

·       پلاب : پلو

·       اخلور : گیاهی خودرو وخار دار ، طاق

·       زیل : هیزم

·       پیست کام :  پوست نوعی شکلات ، جلد ویا کاغذی که شکلات درآن پیچیده شود

·       دیره : دایره ،دف

·       کلار: گوسفند نر

 

 

 

 

 

 

  • علی مزینانی
۲۸
آذر
۹۱

به همت والای دهیار دلسوز مزینان تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی مزین به تصویر علامه محمدتقی شریعتی مزینانی وفرزند برومندش دکتر علی شریعتی مزینانی بر دروازه ورودی مزینان نصب شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ هم زمان با عاشورای حسینی و درایام سوگواری سرور وسالار شهیدان ،خیل عظیمی از عزاداران مزینانی که از شهرهای مختلف به مزینان سفر کرده بودند با دیدن بنر بزرگی که در آن با هنرمندی تاریخ مزینان فعلی را با قدیم پیوند زده بود به تحسین وا داشت وبا حضور در دفتر دهیاری از این اقدام شایسته ی دهیار تشکر و قدردانی نمودند و از آزاده ی زحمتکش ومقاوم مزینانی خواستند تا همین اثر در مسیر تهران به مشهدمقدس نصب شود تا زائرین آستان مقدس رضوی با دیدن این تصویر گذری به زادگاه دانشمندان و اندیشمندان داشته باشند.مهدی مزینانی نیز در پاسخ به ابراز و احساسات همشهریان قول مساعد داد تا دراولین فرصت خواسته ی هموطنانش را جامه ی عمل بپوشاند .

با گذشت سیزده روز از مراسم تاریخی عاشورای مزینان وعده ی دهیار توانای مزینان محقق شد و تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی بر دروازه ی ورودی مزینان نصب شد

بنا براعلام دهیار مزینانٰ؛ هزینه ی این تابلو که درابعادعرض 3 متر و طول 7 مترتهیه شده  مبلغ هشت میلیون تومان می باشد که تمامی مخارج آن توسط وی تإمین شده که امیدوار است شهروندان به خصوص خیرین مزینانی که همیشه پیشقدم در آبادانی مزینان هستنددهیاری را یاری دهند .

شاهدان کویر مزینان ضمن عرض خداقوت به این مسئول محلی که وی نیز همانند مسئول مجتمع خدمات بهزیستی مزینان ، پایتخت را تنها به شوق کمک به هم نوعانشان رها نموده و با حضور دراین دیار تاریخی می کوشد تا با آبادانی مزینان این خطه ی عالم پرور را به شایستگی معرفی کند ونظر مسئولین اداره نشین را به سوی کویریان معطوف نمایند تا بلکه در پس اداری و دوائر دولتی خویش دستور گم شده ی ریاست جمهوری را مبنی بر اعلام شهریت مزینان پیدا کنند وبه سراغ سوختگان کویر بیایند البته نه نرم وآهسته ! چون دیگر روستا ها که ظرفیت محلی آنها وقدمت تاریخیشان هیچگاه به مزینان نمی رسد با لابی بعضی ...شهر شده وشهرستان هم می شوند البته منظورمان داورزن نیست چرا که حق داورزن بیشتر از این است .

واما علت تاخیر درانعکاس این خبر مهم درشاهدان کویر مزینان نه به دلیل عدم آگاهی بود که بنا داریم تا حد ممکن هر خبری را با تصویر مربوط به آن منتشر نماییم وبه دلیل دیرارسال کردن  تصویر از طرف دهیار زحمتکش مزینان که یکه و تنها باید هم به کار عمرانی بپردازد وهم کار کارستان فرهنگی نماید ومتاسفانه رسانه های محلی نیز چه شهرستان سبزوار وچه داورزن از پوشش خبری این اقدام فرهنگی امتناع ورزیده اند.

برروی این تابلوی هنری که با مشاوره و راهنمایی احمد صباغ یکی دیگر از فرزندان مزینانی طراحی شده است این مطالب به چشم می خورد : "مزینان ؛سکونتگاه دانایان ویکتا پرستان"  که نشانگر روح تعبد وتعصب مردمان مومن ومعتقد مزینان است. پس از آن به پاس سالها مجاهدت خاندان  بزرگ شریعتی در تربیت مبلغان دین و ترویج احکام الهی آمده است : "خاستگاه خاندان شریعتی" و در مرکز کانونی این اثر جمله ای زیبا از فرزند شایسته کویر درمعرفی سرزمین آباء و اجدادیش نقش بسته که در وصف کویر مزینان می گوید:"کویر این تاریخی که در صورت جغرافیا نمایان شده است".

امیداست با این اقدام شایسته فرزندان دلسوز کویر مزینان ؛متولیان فرهنگ وهنر ومسئولین محلی واستانی وکشوری با عنایت به ثبت این خطه ی تاریخی در فهرست آثار ملی ، به یاری مردمان مقاوم مزینان بشتابند وهر چه زودتر خواسته ی این یکتا پرستان را محقق سازند وشهر یت مزینان را اعلام نمایند


  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱
مراسم خیمه سوزان وحرکت نمادین کاروان اسرا در روز یازدهم ماه محرم وبا حضور عزداران حسینی که از تهران وشهرهای دیگر کشور به مزینان آمده بودند تا درمراسم روز عاشورا شرکت کنند برگزار شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ این مراسم به همت کانون فرهنگی هنری مزینان مدت دوسال است که برگزار می شود و امسال نیز با حرکت دسته های عزاداری به سمت میدان قتلگاه آغاز وبا اجرای مراسم خیمه سوزان وحمله به اردوگاه امام حسین (ع)ادامه و با اجتماع کاروانیان وعزاداران درمیدان امام حسین (ع) وذکر مصیبت آل الله توسط حجت الاسلام محمد مزینانی خاتمه یافت

درادامه عکسهای کاروان اسرا راببینید...

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱

اولین قسمت از زندگینامه شهدای مزینان روز شنبه از شبکه جهانی جام حم یک پخش شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ پس از ساخت فیلم  زندگینامه شهدای مزینان دربرنامه با شهدا درنهضت حسینی که در سال گذشته از شبکه ی جهانی قرآن ومعارف سیما پخش شد با توافق مدیران دلسوز شبکه جهانی جام جم یک  ، چهار قسمت از هشت گانه ی فیلم شهدای مزینان  با همین عنوان آماده نمایش شد که اولین قسمت آن روز شنبه بیست وپنجم آذزماه در ساعت 14:55پخش گردید

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱

دهه ی دوم یا همان عاشورای بچه ها درمزینان با حضور خیل عزاداران مزینانی و غیر مزینانی در بیستم محرم

 برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویر مزینان؛ این مراسم که هرسال گسترده تر ومنسجم تر برگزار می شود از اولین ساعات آغاز روز جهارشنبه در مزینان شروع وتا پاسی از شب ادامه داشت

یکی از جلو ه های معنوی این مراسم مذهبی ، برگزاری نماز جماعت در وسط میدان قتلگاه است که با نزدیک شدن به اذان ظهر تعزیه قطع می شود ونمازظهر وعصر با شرکت عزاداران به جماعت برگزار می شود

شنیده ها حاکی از آن است که جمعیت استقبال کننده از عاشورای دوم مزینان از سنوات گذشته بیشتر بوده ومزینانی های مقیم تهران نیز با مسافرت دوباره به زادگاهشان پس از ده روز از بازگشت به محل سکونتشان، استقبال خوبی از این مراسم داشته اند.

عاشورای دهه ی دوم امسال یکی از بهترین وجدی ترین تعزیه خوانانش را نداشت ؛ حبیب حسینعلی تعزیه خوانی که درنقش شمر ظاهر می شد وا مسال در جوار حرم مولا ومقتدایش حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) جان به جانان سپرد. اما راه او با تربیت فرزند صالحی که در عاشورای دهه ی اول با شایستگی نقش ابن سعد را و در دهه ی دوم نیز نقش شمر را ایفا نمود ادامه دارد. روحش شاد.


درادامه عکسهای دهه ی دوم را ببینید...


  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۹۱

دوازدهم آذرماه مطلبی با عنوان "اوتنها نیست "درشاهدان کویرمزینان منتشرکردیم و گفتیم که در دهه ی اول محرم الحرام یاوران و حامیان گمنام بهزیستی مزینان در راستای اهداف خیرخواهانه اقدام به چاپ و پخش بروشوری نمودند که در آن گوشه ای از فعالیهای مجتمع خدمات بهزیستی مزینان منعکس شده بود و قول دادیم که آن مطالب را منتشرنماییم . با توجه به مشکلات اینترنتی که امروزه گریبانگیر بسیاری شده تا این  تاریخ نتوانستیم به وعده ی خویش عمل کنیم ولی امروز در ایام یک سالگی تولد شاهدان کویر مزینان این توفیق حاصل شد و آن را هم به فال نیک می گیریم که در چنین زمانی مفتخر به انتشار خدمات دوستانمان می شویم و بی هیچ سانسوری عین مطلب را دردوبخش تقدیم مخاطبان همیشه همراه شاهدان کویر می نماییم. 

مجتمع خدمات بهزیستی مزینان

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند               که تودر برون چه کردی که درون خانه آیی


با لطف پروردگار متعال و رعایت قوانین ومقررات وآئین نامه ها و همفکری با کارشناسان مرتبط توانستیم در راستای کمک به محرومان ، معلولین و سالمندان موافقت اصولی ساخت مجتمع خدمات بهزیستی را درمحلی از شهرمزینان که قبلا خانه فرهنگ روستایی بوده و قدمت 40 ساله داشته که درب آن بسته و بصورت متروکه در آمده بود را گرفته وشروع به فعالیت نماییم.

این مجتمع دارای کاربریهای مختلفی است و تعدادی از آنها را که حدود سه سال است شروع گردیده به شرح زیر اعلام می داریم؛

1- مهدکودک وپیش دبستانی (پذیرش از کلیه روستاهای اطراف)

2- کلاسهای فنی حرفه ای با کادری مجرب و تخصصی

3- درحال به ثبت رسیدن موسسه خیریه نرجس خاتون(س)

4- تشکیل کتابخانه برای اوقات فراغت

5- تحت پوشش قرارداشتن یکصد مددجو ،یکصد وبیست خانم بی سرپرست ، هشتاد خانم بد سرپرست

6- ایجاد کلاسهای آموزش پیشگیری از اعتیاد و طلاق

7- ایجادکلاسهای جلوگیری از آسیب های اجتماعی

8-  احداث ساختمان توانبخشی

ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۹۱

m0tlzd71svcoe8ifb.jpgfh5mk4roiji87epyjse.jpg

همزمان با ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و با حضور جمعی ازحامیان ومسئولین مجتمع بهزیستی مزینان از خیرین مزینانی تجلیل شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که باحضور کارکنان مجتمع خدمات بهزیستی غیردولتی مزینان و خیرین مزینانی که از تهران ، مشهدمقدس ، سبزوار و د یگرشهرها برای شرکت در عزاداری ماه محرم به مزینان سفر کرده بودند چگونگی تکمیل پروژه مجتمع توانبخشی مورد بحث وبررسی قرار گرفت و در ادامه فاطمه مزینانی سرپرست مجتمع خدمات بهزیستی مزینان ، گزارشی از فعالیتهای مجتمع را ارائه نمود.

وی ضمن تشکر و قدردانی  از مسئولین و خیرین مزینانی خواست که همکاری خود را برای تکمیل این مرکز عام المنفعه وخیرخواهانه ادامه دهند.

درپایان این مراسم لوح تقدیر با امضاء هادوی فر ریاست اداره بهزیستی شهرستان سبزوار و فاطمه مزینانی سرپرست مجتمع خدمات بهزیستی مزینان  به خیرین اهداشد.

  • علی مزینانی
۱۷
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  دوازدهم

مزینان دراعصار مختلف ، خاستگاه دانشمندان واندیشمندان بزرگی بوده که درعلم وادب وشعر وشعور  سرآمدبزرگان آن دوران بوده اند وهمیشه این خطه ی عالم پرور مرکز کانون نگاه عالمان دین وبزرگان معرفت بوده است چنان که صاحب کتاب بیهق، بخشی از کتا ب خویش را به مزینان معطوف داشته واز حاکمان و عالمان و اوضاع دینی واقتصادی آن سخنها گفته است .او یعنی ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق، مزینانی هارا مردمانی هنرمند وبا مروت می داند و درمعرفی بیت حکام مزینان می گوید: " ابوعلی الحسن بن عباس مروزی بود که درمزینان متوطن شد وسلطان محمود سبکتکین ریاست مزینان بوی داد بنیابت خواجه رئیس صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری المعتز ، واولاد اوحکام ربع بودند ، مردمانی هنرمند وبامروت"

درادامه فصل بیت حکام مزینان ، بیهقی از قاضیان وراویان حدیثش  یادمی کند که روزگاری در مزینان متوطن شده اند و به کار قضاوت مشغول بوده اند ازجمله الحاکم ابوالعلاء صاعدبن محمد الحنیفی که هم قاضی بوده وهم محدث وجد اومسعود بن شعیب بن محمدبن جعفر الحنیفی نیز که از علما و روات احادیث بوده ودرجایی دیگر ازادیبانش می گوید که سرآمد شاعران عصر بوده اند"الادیب ابوسعد اسعد بن محمد المزینانی ، اورا ادیب ابوسعد المزینانی گفتند، ادیبی فاضل ومخرج بود ، ازمنظوم او این ابیات است که امام محمد بن حمویه را گوید:

یا صاحب الدیران زمت جمالکم              بجانب الجزع من جرعاء وادیها

بلغ سلامی الی الذلفاء من حرض           و انشدیها قریضا  قاله فیها...

علامه علی اکبردهخدا که عمری را برای احیای زبان پارسی تلاش و مجاهدت نموده وتوانسته درمدت حیات مبارکش آثار ارزنده ای را برجای بگذارد در توضیح  واژه ی مزینان با اشاره به کتاب " الانساب سمعانی "  درلغتنامه اش آورده است :" مزینان شهری است در خراسان ، وسپس به  این شاعر مزینانی  اشاره می کند که سوزنی درتضمین اشعار او گفته : 

  چونین قصیده گفت مزینانی ادیب             اندرحق امیر اسماعیل گیلکی...

  هست این جواب شعرمزینانی آنکه گفت       یارب چه دلربای وفریبنده کودکی...          

 اگر بخواهم از آنانی که درباره مزینانم سخن گفته اند بگویم ونقل خاطرات آنها را بنمایم به یقین مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و باید در گوشه ای بنشینم و ساعتها وقت را به نوشتن بگذرانم که این خود حدیثی است مفصل ودراین مجمل نمی گنجد وتنها بسنده می کنم به همین همولایتی خودمان ابن فندق که درنه قرن پیش یعنی نهصد سال قبل حق مطلب را ادا نموده وآنچه را بوده به ثبت رسانده وای کاش متولیان امور یک بار به این کتاب سری بزنند تا ببینند بیهق وبیهقیان واقعی کیانند ومزینان جایگاهش درکجا باید باشد !

یادش بخیر زمانی که  مرحوم علامه محمد تقی شریعتی مزینانی پس از ایامی به مزینان آمد وما از همین ارگ ریگی  به دنبالش دویدیم و درحمایت از او و نوه اش احسان؛ شریعتی زاده ای که انتظار داریم علی وار رسالت پدرش را بردوش بگیرد، می گفتیم : شریعتی شریعتی حمایتت می کنیم . وجوانان ما با اشتیاق  می خواستند حتی ماشین استاد را بر روی دست بلند کنند . وآن بزرگوار درمسجد جامع سخنرانی کرد و از اینکه پس از سالیان دراز گام در وطن نهاده اشک شوق می ریخت  واز مردم عذر خواهی کرد وگفت: نام شریعتی درقبل وبعد از انقلاب جز ضرر برای مزینان چیزی نداشته است !

گویی استاد در چهره ِی مردم کویر خستگی رنج ایام را می دید و در همان نگاه اول درد محرومیت را احساس می نمود وقتی به دیوارها وخیابانها وکوچه های خاکی نظاره کرد که هیچ فرقی ندارد با وقتی که او کوله بار سفرش را ، نه، تمامی زندگیش را، بر روی درشکه ای گذاشت و به سوی مشهد رهسپار شد ؛ همان غبار فقر برسر و روی مزینان و مزینانی می بارد . من آن زمان تنها به سیمای این پیر فرزانه نگاه می کردم که چه آرام ومحجوبانه سخن می گوید ودرتحیر بودم که او دلش برای یک مشت خاک تنگ شده است و شاید اگر مردم اینجا نبودند دلش می خواست بر دیوارهای گلی بوسه بزند نمی دانم ، شاید درخلوت چنین کرده باشد .او آمده بود تا بماند وشنیدم  زمانی که به دنبالش آمدند تا او را به مشهد برگردانند دلتنگ بود و می گریست ...

حالا دیگر دلتنگی استاد را می فهمم چون خود که پس از روزها زیستن درغربت ، هرگاه به مزینان می آیم وقتی می خواهم برگردم بغض گلویم را می فشارد وتا دقایقی نمی توانم حرف بزنم و این حالت را دیگر رفقا نیز برایم باز گو کرده اند .

به بیهقی برگردم که  در جایی دیگر وی از ربع مزینان می نویسد که در زمان نگاشتن اوراق زرین تاریخش یعنی قرن ششم هجری، مزینان یکی از بخشهای مهم بیهق و همین سبزوار فعلی خودمان که قرار بود در تقسیمات کشوری جدید، استانی شود از چهارگانه ی خراسان وبه دلیل نداشتن لابی ومسئولی حرف زن در دوایر دولتی و وزارتی، این حق مسلم را به جایی دادند که از سبزوار ما کوچکتر بود.بگذریم که اگر سخن دراین باره بیشتر بگویم شاید همین یک لقمه نان را هم برما حرام نمایند اصلا مارا چه به این حرفها وکلاه خودمان را محکم بچسبیم که باد نبرد ! یک بچه دهاتی می خواهد حقی را بستاند! تو سرزمین خود را باش که با تمامی قدمتش هنوز درپس وزارت کشور و نهاد ریاست جمهوری و استانداری خراسان رضوی نامه ی شهریتش مفقود است وکسی نمی داند آخر دستور صادر شده از سوی بالا ترین مرجع حکومتی چه شد! ونمایندگان سبزوار در نطق قبل وپیش از دستورشان یادشان رفته که روزی روزگاری مزینانی ها هم برایشان رأی به صندوق انداخته اند و وعده هایی به سوختگان کویر داده اند، بگذریم.

وابن فندق درباره ربع مزینان می نویسد:"دهم ربع مزینان  واین مزینان بود ، وایان ، وکموزد، وداورزن ،و صدخرو ، وبهمن آباد ، ومهر – که آنجا مزارع اقلام بحری باشد وماشدان ، وسویز ، وغیر آن

وباز در فصل غرایب وچیزها که از بیهق خیزد که درآن منفرد است  در باره ی هنر مردمان این دیار می نویسد:" اندر حدود مزینان جامه ی حریر بافند بغایت نیکو که در نواحی نیشابور نبافند"

درهمین فصل غرایب ، بیهقی از مزینان و بهمن آباد محلی برای برپایی نماز جمعه یاد می کند و می نویسد: " درین ناحیت در پانزده موضع نماز جمعه رفتی و خطبه : دیه جلین، قصبه سبزوار ، خسروجرد ، کسکن ، سدیر ، کراب ، باشتین ، نامن ، دیوره ، چشم (چشام) ، خسروجرد ، مزینان ، بهمناباد، فریومد ، ده بیشین ، اکنون در هشت موضع میرود.

 بعضی چنان که پیشتر گفتم ؛ مزینان را زادگاه مرزداران وغیور مردان می دانند و می گویند اینجا دیار مرزبانان است و به خاطر مقاومت درمقابل یاغیان وکشتن افرادی از آنان و آنگاه آویختن سر آنها درچهار دروازه ی ورودی مزینان نام آن را دیار مرزبانان گذاشتند و شاید بی ربط نگفته باشند چرا که باز صاحب کتاب تاریخ بیهق در فصل وقایعی که درقدیم اتفاق افتاده از واقعه ای می نویسد که درمزینان  رخ داده است و آن هم زمان حکومت سامانیان:" در ایام ملوک سامانیان عاملی بود قصبه را از قصبه ی مزینان ، اورا ابو سعیدک خواندندی ،واز ندمای امیر حمید بود ، وچون با ناحیت آمد متولی عمل بود ، ومردم از وی به رنج وبلا بودند ، ودرتمهید قواعد ظلم بهمه غایتی می رسید ، شبی در دیه خفته بود ، جوانان روستا شبیخون کردند واورا بدار آخرت فرستادند. واین سیم ابوسعید بود از عمال که دربیهق کشته آمد"

یادآوری تمامی این خوانده هایی که سالها پیش مرا به اشتیاق دانستن از تاریخ زادگاهم و مردمان غیورش روزها را در تورق ونگریستن به کتب بسیار وغور در سفرنامه ها وتواریخ بیهق وغیر بیهقی و سلاطینی که در مسیر رفتن به زیارت امام هشتم (ع) وروز نوشته های سیاحان وگردشگرانی که درمسیر راه ابریشم گذری به مزینان داشته اند وادارم می نماید که گام در راه گذارم و از میدان قتلگاه جدا شوم وبا عبور از پشت قلعه وشرحاش که اکنون مسیر رفت و آمد غنی آبادیها وکلاته مزینانی هاست و همچنین کویر نشینانی که معروف به اودوغی * هستند ورنج کویرنشینی آنها را مجبور ساخته تا رضا آباد را رها نمایند و به مزینان پناه بیاورند و خانه وکاشانه ای نو بنا سازند و آرام آرام جزئی از مزینان شده و می شوند .مزینانی ها که خود مردمانی خونگرم ونوع دوست هستند بی هیچ مزاحمتی و بلکه با آغوش باز این مردم مهاجر را پذیرفتند و در کنار خویش جای دادند ؛ با گذر از کنا ر آسیاب ملایی که سالهاست گندم وجو کشاورزان و دهقانان مزینانی را آرد می کند تا اونیز در تاریخ و نام مزینان شریک باشد چون در نگاشته های قبلی گفتم که یکی دیگر از وجه تسمیه ی نام مزینان ،مزه ی نان آن است .همچنان که سمنان به خاطر سمی شدن نانش آن را سم +نان گفته اند، مزینان را به دلیل خوشمزه بودن نانش مزه ی نان نامیده اند که ما خود درگویشمان مصوت آ را حذف می کنیم ومی گوییم میزینو. والبته بی ارتباط شاید نباشد چون  یاد ایامی که با دوستان وهمقطاران خویش به پشت گردنه می رفتیم و بغل بغل هیزم می زدیم و به خانه می آوردیم و مادرانمان دررنج گرمای طاقت فرسا در حالی که صورت ماهشان درآتش تنور گر* می گرفت با عشق برای قوت لایموت فرندانشان نانی می پختند که یک بغل بود و ما هنوز هم که به مزینان می رویم از آنان که رنج ایام کمر شان را خمیده و برپیشانیشان چین فراوان افکنده وگرد پیری بر صورتشان نشانده می خواهیم که برایمان نان کاک کنند .خنده دار است اگر بگویم هر مزینانی با ماشین مدل بالا که به تهران می آید چون صندوق آن را باز می کند کیسه ی نان کاک و دبه های قاتق از آن بیرون می آورد و جالب تر آنکه ترید کردن این نانها در اشکنه ای که با همین قاتق توسط کدبانوهایی که حالا به جای بله می گویند: آره و به فرزندانشان یاد می دهند که تهرانی حرف بزنند؛ از مرغ وفسنجان بیشتر برایشان لذت دارد و به خصوص اگر فلفل قرمز و زیره هم از مزینان آورده باشند و چاشنی غذایشان نمایند واضافه کنید گوجه ویا گردویی که باز سوغات سفری بوده که به مزینان داشته اند و باز  از همه لذت بخش تر وقتی است که چند بانوی مزینانی درمحله ای گردهم می آیند و با اجاری که از صحرا جمع کرده اند وآردی که ترجیح می دهند از مزینان بیاورند چرشویی* که این هم سوغات مادرانشان بوده وبا پینه های * بسیار به هم وصل کرده اند ، را پهن نمایند سپس خمیری آماده کنند که اگر توان داشته وماشینشان جا داشته با شد دوست دارند دبه ای آب هم از سراو میزینو * بیاورند وبا خورد کردن اجار* وسبست * وبلغست سفیده وخله خلونجه وریش بز* و بالشتک کردن خمیر  و ریختن در دیگی که بر روی اجاق گذاشته اند که گاه همین غذا که معروف است به آش علفی چندین ساعت طول می کشد ولی تمامی خاطرات دوران کودکی ونوجوانی زنان در زمان درست شدن این آش بیان می شود و بسیاری از دختران درخانه مانده ودم بخت در همان ساعت عروس می شوند و پته ی بسیاری از شوهران روی آب ریخته می شود وخلاصه فرقی نمی کند که چند سال است درتهران زندگی می کنند باید با همان رسم ورسوم گذشته ی خویش نه با قاشق که با دست، سرلگنی بخورند آن هم با همان فلفل قرمز و تند مزینانی که گاه صدای لیزجشان تا چندین خانه شنیده می شود ولی لذتش به همین زبان سوختن وآب راه افتادن از بینی وچشم است هر چه بیشتر دهانشان بسوزد بیشتر لذت می برند. بعداز آنکه حسابی خوردند وسوختند وسیر شدند می گویند: هی ننه بترکیوم هنز دلم مخه بو خروم*



       

راهم را به سمت خیابان اصلی ادامه می دهم و از این کوچه که من در نوجوانی از آن به عنوان کوچه ی سرچشمه یاد می کردم ودر نامه هایم به همین نشانی می نوشتم به سمت خیابان اصلی و درامتداد دیوار ارگ ریگی  که روزگاری برگرداگرد مزینان کشیده شده بود ویکی از درواز ه های اصلی مزینان محسوب می شود ، حرکت می کنم. در قدیم مزینان درحصار این دیوار بزرگ که نقل است درهنگام ساختنش بر روی آن اسب وگاری راه می برده اند محصور بوده و چندین  دروازه ه ی ورودی داشته است سه ، چهار یا شش نمی دانم ولی سالها پیش یکی از پیر زنهای مهربان که ما او را زن عمی * می گفتیم این شعر را برایم می خواند :

مزینون خراب آوازه دارد   دوازده برج وشش دروازه دارد

 معنای خراب را  نمی دانم شاید به خاطر دل شیدایی بوده که آن را خراب آباد می نامد واز دلتنگی ودوری وطن باشد یا آنکه برای جور کردن وزن شعر، سازنده اش این کلمه را  به کار برده است.هرچه هست حکایت غریبی را در پس معنایی آن دارد که شاعر این ایهام را استفاده نموده است.

 در سمت چپ کوچه پست وتلگراف مزینان  ودر سوی دیگر مدرسه و دبستان شیخ قربانعلی شریعتی قرار دارد جایی که دوران ابتدایی را در آنجا گذراندم .  

                                                         وادامه دارد...

* گر : آتش ، قرمز شدن

* اودوغی : آب دوغ

* چرشو : چادر شب

* پینه :  وصله

* میزینو: مزینان

*  اجار : به فتح الف نوعی علف شبیه به تره

* سبست : یونجه ، شبدر

* بلغست وخله خلونجه وریش بز: نوعی علفهای خودرو که درمزینان می روید وبرای آش استفاده می کنند

* زن عمی : زن عمو

  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱

تهران بزرگ- رییس انجمن صنفی رفوگران فرش دستباف تهران گفت: بسیاری از شهروندان صنایع دستی با کیفیت، زیبا و ارزان قیمت تولید هنرمندان ایرانی را نمی شناسند و خریداری نمی کنند.

کد خبر: 80439216 | تاریخ خبر: 13/09/1391

ˈحسن مزینانیˈ روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: به طور نمونه برخی مردم بویژه نسل جوان حاضر است یک کیف مصنوعی به قیمت 100 هزار تومان را خریداری ‌کند اما برای خرید یک کیف جاجیمی دستبافت باکیفیت و زیبای ایرانی به بهای 30 هزار تومان تمایلی نشان نمی دهد.

وی با تاکید بر ضرورت تبلیغات و فرهنگ سازی در این زمینه گفت: علاوه بر توجه به بازارهای خارجی باید فرهنگ سازی مناسبی برای توسعه صنایع دستی در داخل کشور انجام شود.

مزینانی بیان کرد: مسئولان متولی بازار داخلی صنایع دستی را نباید از یاد ببرند.

وی ضعف در برنامه‌ریزی صحیح و دراز مدت، نداشتن تبلیغات و فرهنگ سازی را از جمله مشکلات حوزه صنایع دستی کشور عنوان کرد.

مزینانی گفت: مشاهده های ما نشان می دهد وقتی برای تغییر تزیینات یک نهاد یک میلیارد تومان هزینه می‌شود اما روی میز آن هیچ جامدادی، خاتم‌کاری و سفالی ساخت ایران دیده نمی‌شود، باید بیشتر به موضوع فرهنگ سازی توجه کنیم.

مزینانی برگزیده سال 1387 از سوی بازرگانی استان تهران به عنوان برترین در زمینه تبلیغ و ترویج فرش دستباف، برگزیده سال 1389 از سوی میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان تهران در هفته گردشگری به عنوان نمونه در زمینه فرش و گلیم استان و برگزیده نمونه در سال1390 در هفته فرهنگی در کشور بلاروس بوده است.

تهران/7245/1556/


شاهدان کویرمزینان؛ ضمن تبریک به استادحسن مزینانی برادر سه شهید بزرگوار علی ، محمد وحسین شهیدی که توانسته درزمینه این هنر اصیل هنری به عنوان هنرمندنمونه معرفی شود آماده است تا با معرفی دیگر یاران وفرزندان مزینانی آثار وموفقیتهای آنان را در وبلاگ شاهدان کویر منتشرنماید .


  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱
شرح زندگی‌نامه در یک مصاحبه سخنی با خواننده : [تصویر :  ehsanc100_120.jpg]

این زندگینامه حاصل گپ و گفتی طولانی با دکتر احسان شریعتی است که در خرداد ۱۳۸۸ انجام شده است.
دکتر احسان در این گفتگو به بازگویی مقاطع حساس زندگی خود پرداخت. سعی ما در اینجا بر این بوده،تا از لابه لای گفته‌های ایشان مهمترین رخداد ها و حوادث زندگی و بعضی از خاطرات‌شان را در اختیار علاقه‌مندان و دوست‌داران معلم و یادگار او قرار دهیم.از اینرو مسئولیت هرگونه نقص یا اشتباه احتمالی بر عهده‌ی "گروه شریعتی" بوده و هیچ مسئولیت‌ی متوجه دکتر احسان شریعتی و خانواده‌ی محترم‌شان نمی‌باشد.


زندگی‌نامه :

۱۳۳۸
احسان شریعتی ، در ۱۲ شهریور ۱۳۳۸ در بیمارستان امام رضای مشهد متولد شد.


۱۳۳۹
با مادر ( پوران شریعت رضوی ) عازم پاریس می‌شود تا به دکتر شریعتی ( پدر ) که در پاریس درس می‌خواند بپیوندد.


۴۳_۱۳۴۰
احسان در پاریس به مکانی به نام crèche می‌رفته،که محل نگه‌داری کودکانی بوده که والدین‌شان دانشجو بودند. پدر و مادرش در آن سال‌ها به فعالیت‌های دانشجویی وکنفدراسیون‌ی و جبهه ملی، علاوه بر درس می‌پرداختند و فعالیت‌های تحصیلی_سیاسی داشتند.


۱۳۴۳
بازگشت با والدین به ایران، بوسیله اتومبیل، که در مرز خوی دکتر شریعتی را دستگیر نمودند و ایشان و مادرشان مجبور شدند به رضائیه ( ارومیه ) رفته و سپس به تهران بیایند که در این مدت، دکتر شریعتی تا ۶ ماه در تهران زندانی بودند.

سالهای میانی دهه ی ۴۰ : بعد از اینکه از تهران عازم مشهد شدند، در سال‌های دهه‌ی ۴۰ ایشان در مشهد به دبستان رفتند و چون در آن سال‌ها مقیم خانه‌ی استاد محمد تقی شریعتی ( پدر بزرگ‌شان ) در کوی فرهنگ بودند به دبستانی در آن حوالی رفتند.

از آنجا که خانواده‌ی شریعتی چند بار مکان زندگی خود را تغییر دادند، (دکتر احسان سه بار تغییر منزل را به خاطر می‌آورد. کوی فرهنگ، چهار راه لشگر، کوه سنگی) ایشان هم ۶ سال دبستان را در مدارس متفاوتی بودند از جمله "روش نو" و "ابن یمین" که دبیرستان نهایی بود و تا سیکل اول را آنجا تحصیل نمودند و در همان پایان سیکل اول بود که ساواک به خانه‌شان در مشهد حمله کرد و دکتر شریعتی در تهران مخفی شد. ساواک استاد شریعتی و رضا شریعت رضوی (دایی‌شان) را گروگان گرفت تا دکتر شریعتی خود را به ساواک معرفی کند. هنگامی که به خانه‌شان در مشهد حمله برده بودند، تمام کتاب‌ها را پخش کرده و هر چه را که چاپ مسکو بود می‌بردند.

از جمله خاطرات احسان در آن دوران که دکتر در دانشکده‌ی ادبیات بود این است که دانشجویان می‌آمدند و با دکتر بحث‌هایی داشتند و همچنین فعالیت‌های هنری مثل "تئاتر ابوذر" که در آنجا اجرا شد و بحث‌های سیاسی و فکری که در آن ایام انجام می‌شد.

ایشان از کودکی دفتری داشتند که اسمش درس‌های "بابا علی" بود و در آن دفتر دکتر شریعتی نحوه ی زندگی کردن را به فرزندان‌اش می‌آموخت و با فرزندان در این باره صحبت می‌کرد. از جمله رابطه‌ی عاطفی دکتر با فرزندان این بود که شعری را می خوانده و فرزندان‌اش ادامه‌ی آن را می‌خواندند.

دکتر علی شریعتی روش آموزشی مختص خود نیز با فرزندان داشتند و به گونه ای معلم آنها بودند. به طور مثال : زمانی که به مزینان می رفتند نظریه‌ی ایده‌های افلاطون را به فرزندان‌شان با استفاده از ستارگان آموزش دادند، که این اولین برخورد احسان با جهان فلسفه بوده است.


۱۳۵۲
بعد از حمله‌ی ساواک به خانه‌شان در مشهد، به تهران و به خانه‌ای که مادرشان در جمالزاده خریده بود، عزیمت کرده و احسان برای سیکل دوم به دبیرستان خوارزمی تهران می‌رود.

هنگامی‌که دکتر شریعتی خود را مخفی کرده بود، خانواده‌شان مخفیانه ایشان را ملاقات می‌کردند تا شخصی از مخفیگاه دکتر اطلاع نیابد. در آن زمان دوستان دکتر پیشنهاد داده بودند که به خارج برود ولی چون استاد شریعتی و دکتر شریعت رضوی گروگان بودند دکتر خود را معرفی می کند. دکتر خود را در مهر ۵۲ به ساواک معرفی می‌کند و ۱۸ ماه در زندان مخوف کمیته شهربانی زندانی می‌شود که در چند ماه اول اجازه ملاقات با هیچ کس را به ایشان نمی‌دادند و حتی از لحاظ فیزیکی نیز دکتر را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. در آن ماه‌های اول به دکتر بسیار سخت گذشته بود، ولی چون دکتر حدود دو سال در آنجا بود، مقدار شکنجه‌ها پس از دوره‌ی اول که دوره‌ی کسب اطلاعات بود کاهش یافته بود. بعدها دکتر شریعتی آنجا اقامت عادی یافت. احسان صورت باد کرده و آفتاب ندیده‌ی پدر را، که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، هنوز به خوبی به یاد می‌آورد.

دکتر شریعتی سفارش کرده بود که احسان به رشته‌ی ادبی برود و ایشان هم به مدرسه‌ی علوی رفتند، اما مدیر آنجا از وحشت اینکه مبادا در مدرسه‌ای که مذهبی‌ها هستند بحث پیرامون شریعتی و مسائل سیاسی و مذهبی شود، احسان را در آنجا نپذیرفت. در نتیجه ایشان به مدرسه‌ی "رهنما" می‌رود.

از حوادثی که در زندان برای دکتر شریعتی پیش آمد این است که همیشه در انفرادی بود ولی گاهی شخصی را در سلول دکتر می‌گذاشتند تا از دکتر اطلاعات کسب کند.

رضا براهنی به دکتر پیشنهاد داد که مصاحبه‌ای انجام بدهیم و به آمریکا برویم و رژیم شاه را افشا کنیم، همانطور که بعدها مشخص شد، براهنی این کار را کرد و در بدبینی افکار عمومی نسبت به شاه بسیار موثر بود. در این ایام شریعتی همیشه در سلول انفرادی بود و هیچگاه کتاب یا قلم و کاغذ به او نمی‌دادند، تنها به خانواده‌اش اجازه‌ی بردن میوه و سیگار را برای دکتر داده بودند.

دکتر، تیمسار زندی پور را بسیار بازی می‌داد. در آن زمان دوگانگی بین ساواک و شهربانی زیاد بود و این فرد رئیس شهربانی بود که بعدها توسط مجاهدین ترور شد.

ساواک می‌خواست مصاحبه‌ای از دکتر در تلویزیون یا روزنامه داشته باشد و بواسطه آن وجهه‌ی شریعتی را نزد هواداران و پیروان او و به خصوص جامعه‌ی مذهبی – سیاسی کشور، خراب کند که این امر محقق نشد. در آن زمان هنگامی‌که شاه برای قرارداد با عراق به الجزایر رفته بود، وزیر امور خارجه ی آنجا که از همکلاسی های دکتر شریعتی بوده است از شاه خواسته بود که دکتر را آزاد کنند و شاه هم هنگامی‌که به ایران می‌آید در فرودگاه دستور آزادی دکتر را می‌دهد.


۱۳۵۴
شریعتی در نوروز این سال آزاد شد و به خانه‌شان در خیابان جمال‌زاده بازگشت.عکس‌های قبل و بعد از زندان دکتر بیانگر ناراحتی های دکتر در زندان می‌باشد.

دکتر پس از آزادی خانه‌نشین شد ولی کاملا تحت‌نظر بود و در آن زمان در شرایط سختی می‌نوشت. ساواک از این موضوع که دکتر آزاد شده و نتوانسته کاری بر ضد او بکند بسیار ناراحت بود. ساواک در آن زمان جزواتی از دکتر مثل : "انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین" یا "بازگشت به خویش" را که هنگام استقرار شریعتی در مزینان تهیه شده بود (در حدود سال ۵۰) ، را در یکی از چاپخانه‌هایی که توسط ساواک مصادره شده بود به دست آورده و با جعل تیترها در روزنامه کیهان چاپ نمود. (لازم به ذکر است که این جزوات دو کتاب آبی رنگ بوده که دکتر احسان قبل از جعل آنها توسط کیهان متن هر دو کتاب را دیده بوده و نمونه ای از آنها را نیز در منزل داشته‌اند).


در آن ایام دکتر شریعتی آقای "احمد صدر حاج سید جوادی" را به وکالت گرفتند و در دادگستری شکایت نمودند، البته در آن زمان مشخص بود که به این پرونده رسیدگی نمی‌شود ولی برای ابراز اعتراض این کار مناسب بود. خود دکتر اعتراضیه‌ای نوشت که آن را برای اینکه تحت فشار مجدد قرار نگیرد، منتشر نکرد. (از شریعتی در آن مقطع مرتب بازجویی به عمل می‌آمد.)

البته این جزوات درس‌های کلی دکتر در مشهد بوده که حاوی مطالب سیاسی هم نبوده است، اما قصد ساواک از این کار این بوده که بگویند شریعتی با ما در مطبوعات همکاری می‌کند. در این راستا دانشجویان انجمن اسلامی هم علاوه بر دکتر نسبت به این جعل عناوین و اتهام‌ها اعتراض نمودند.

در آن زمان که دکتر در زندان بود، احسان با گروه هنری ارشاد که دانشجو بودند ارتباط داشت و بعضی از آنها به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بودند. اتفاقی که در آن سالها افتاد این بود که عده ای از این سازمان مارکسیست شدند. درآن زمان شخصی به نام "سعید متحدین" که مجاهد بود از احسان که در دار العلوم العربیه درس عربی می‌خواند، خواسته بود که دکتر پس از جواب دادن به سوال‌هایش کتابی بنویسد و اصول کلی خود را مطرح نماید که البته این را عضوهای مسلمان سازمان پیش‌تر در خواست کرده بودند، بنابراین دکتر نیز در پاسخ، سخنرانی "عرفان، برابری، آزادی" و سوال و جواب‌هایی در پاسخ مخاطبین‌ی که پس از تغییر ایدئولوژی رسمی سازمان مجاهدین، همچنان عضو سازمان بودند، ارائه نمود و احسان نیز آنها را پیاده‌سازی کرد و سپس در دانشگاه‌ها منتشر ساختند.


۱۳۵۵
کم کم دکتر به فکر خروج از کشور افتاد، احسان در آن زمان سال پنجم دبیرستان رهنما بود.

دانشجویانی که با احسان شریعتی در ارتباط بودند، طی ماجراهایی به زندان افتاده بودند و شخصی اسامی همه را افشا کرده بود و برای ایشان هم خطر ایجاد شد. دکتر شریعتی هم پیشنهاد داد که احسان باید از کشور خارج شود و ایشان با نام "احسان مزینانی" گذر نامه گرفت و از کشور خارج شد. این امتحانی بود برای دکتر تا ببیند آیا می‌شود برای ایشان هم با این نام گذرنامه گرفت یا نه، چون اطلاعات وی در شناسنامه با عنوان "مزینانی" درج گشته بود و تمام اسامی که ساواک از شریعتی در دست داشت و از این طریق دکتر را شناسایی و ممنوع الخروج می‌نمود، "شریعتی مزینانی" بود، بدین جهت احسان و سال بعد پدرش توانستند با این ترفند از کشور خارج شوند.

احسان شریعتی پس از خروج از کشور، سال آخر دبیرستان را در آمریکا (سیاتل) گذراند تا خطری ایشان را تهدید نکند.

احسان از آمریکا با دکتر نامه‌نگاری داشت و دکتر شریعتی در آن زمان در شرایط بسیار سختی در تهران به سر می‌برد و گاهی اوقات در جلساتی که در خانه های دوستان و همفکران برگزار می‌شد سخنرانی می‌کرد.

احسان زبان انگلیسی را در آمریکا آموخت. برای او آنجا دنیای جدیدی بود. هنگام فارغ التحصیلی چون اجازه ی پوشیدن لباس سنتی را به احسان شریعتی ندادند، ایشان هم در مراسم شرکت ننمود.


۱۳۵۶
احسان شریعتی دیپلم اش (فلسفه) را در آمریکا گرفت.

در روز ۲۶ اردیبهشت ۵۶ دکتر شریعتی از ایران خارج شد.

احسان در خرداد آن سال در سمیناری دو روزه که توسط انجمن اسلامی دانشجویان شهر سن خوزه ی کالیفرنیا برگزار می‌شد حضور داشت. به ایشان خبر دادند که امشب شما باید به سمت تگزاس، منزل دکتر یزدی حرکت کنید. او شب به برکلی و به منزل برادر آقای هاشمی رفسنجانی که عضو انجمن اسلامی بود رفت تا برای فردا بلیط هواپیما تهیه کند. وی سپس به تگزاس رفت. در تگزاس آقای یزدی به احسان فقط گفت که برای دکتر شریعتی در لندن مشکلی پیش آمده است و هنگامیکه احسان می‌خواست سوار هواپیما شود، آقای یزدی به او گفته بود که دکتر تصادف کرده و در بیمارستان است و شما باید به لندن بروید ولی به احسان خبر شهادت پدر را نداد. احسان به نیویورک رفت و یک شب آنجا ماند و سپس از آنجا عازم لندن شد. هنگامیکه احسان به لندن رسید، دوستان دکتر به دنبال او آمده و چون حزن و ناراحتی در چهره های ایشان بخوبی مشخص بود، احسان متوجه می‌شود که پدر برای همیشه رفته است...

وکیل احسان ایشان را به شهر ساوت همپتون که شهری در جنوب انگلیس بود و دکتر در آنجا شهید شده بود منتقل کرد. دکتر در آنجا خانه‌ای گرفته بود، که در همان شب اول که دو دختر وی (سوسن و سارا) از ایران رسیده بودند، این حادثه در آنجا رخ داده بود. البته پوران شریعت رضوی و مونا را ممنوع الخروج کرده بودند و آنها به اجبار در ایران مانده بودند. صبح که نسرین فکوهی (یکی از اقوام‌شان که شب حادثه پیش بچه ها بوده) می‌خواست به طبقه‌ی پایین برود، متوجه می‌شود که
شریعتی روی زمین افتاده است و بینی‌اش حالتی شکسته و ورم کرده دارد، وی سریعاً این موضوع را به اطلاع نزدیکان‌اش می‌رساند ولی خود به طبقه‌ی بالا پیش بچه ها می‌رود تا آنها این صحنه را نبینند.

هنگامیکه به پزشکی قانونی مراجعت می‌کنند، طی یک معاینه اجمالی ، گزارشی سر پایی و فوری مبنی بر سکته قلبی به حاضرین داده می شود، ولی انجمن اسلامی و کنفدراسیون بین المللی دانشجویان خواستار کالبد شکافی بودند، اما هنگامیکه در همان اوضاع وکیل‌شان تحقیق می‌کند متوجه میشود این کار چند ماه به طول می‌انجامد و سپس پلیس انگلستان عهده‌دار این کار خواهد شد و از آنجا که پلیس انگلستان با ساواک همکاری نزدیک داشت احتمال می‌رفت که جسد دکتر را به ایران منتقل نمایند.

خانواده و دوستان شریعتی به هیچ‌وجه نمی‌خواستند که جنازه‌ی دکتر به ایران برود، حتی شاه برای این کار ژنرالی را به انگلستان فرستاده بود. آن فرد که از جانب ارتش بوده است، گفته بود که دکتر تبعه‌ی ماست و او را باید به ما تحویل دهید، ولی دوستان با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که از طریق امام موسی صدر و آشنایان وی، در سوریه با مومیایی کردن دکتر (جهت بازگرداندن جسد ایشان به ایران از یک مدل خاصی که تقریبا تا ۵ سال جسم را سالم نگاه می دارد استفاده شده است) تا مدت زمانی موقتا دکتر شریعتی در آنجا به طور امانت دفن شود و به همین علت به سمت سوریه حرکت کردند و در زینبیه مراسمی باشکوه برگزار کردند. در قبرستان زینبیه، اتاقکی در نظر گرفته شد که دکتر شریعتی در آنجا به امانت سپرده شود. در این راستا شخصیت‌های برجسته و سرشناس از لبنان و فلسطین و ... هم به آنجا آمده بودند و در تشییع و خاک‌سپاری دکتر شریعتی شرکت نمودند .

سپس احسان و خانواده به دمشق و بیروت رفتند که در آنجا نشست عمومی برقرار بود. در لندن تظاهراتی برای شهادت دکتر صورت گرفت که اولین نوع تظاهراتی بود که بعدها در ایران انجام شد که عکس آقای خمینی و دکتر شریعتی و شهدای مجاهدین در ابتدای صف تظاهرات به چشم می آمد.

برای چهلم دکتر شریعتی، احسان در اروپا سخنرانی کرد و سپس دوباره با خانواده به بیروت بازگشتند و مراسمی برگزار کردند که از جمله یاسر عرفات و موسی صدر هم بعنوان چهره های برجسته در آن مراسم حضور داشتند و احسان هم در آنجا سخنرانی کرد که مجلس گرم و پرشوری بود. از آن به بعد هر ساله سالگرد هجرت دکتر شریعتی برگزار می شود.

احسان دیگر به آمریکا بازنگشت و به فرانسه رفت.

در فرانسه مسئله این بود که مدرک دیپلم ایشان چون از آمریکا بود، معادل فرانسه نبود و غیر از این احسان باید هم زبان فرانسه می‌آموخت و هم امتحانات دشواری را سپری می‌کرد، که البته با تلاش ایشان این دوره با موفقیت طی شد.


۱۳۵۷
احسان شریعتی در این سال دیپلم دوم‌اش را در رشته ی ادبیات و علوم انسانی گرایش فلسفه دریافت کرد و در نهایت وارد دانشگاه شد.

احسان شریعتی وارد دانشگاهی در شهری در جنوب فرانسه به نام "اکس ان پروانس" شد که شهر معروف دانشجویی است. وی ادامه‌ی تحصیل در رشته ی فلسفه را انتخاب کرد.

در آن زمان آیت‌الله خمینی ابتدا از بغداد به پاریس به منزل یکی از دوستان آقای بنی صدر آمد و سپس به منزل فردی به نام مهدی عسگری در نوفل لوشاتو رفتند. احسان شریعتی دو بار به نوفل لوشاتو که نزدیک محل زندگی خانواده‌شان بود می‌رود.

آقای خمینی در ملاقاتی کوتاه با احسان، درباره ی استاد شریعتی و رشته تحصیلی‌اش سوالاتی می‌پرسد.

فضای گرمی در آن روزهای منتهی به بهمن 57 در نوفل لوشاتو وجود داشت. محیطی که بیشتر از روشنفکران و دانشجویان و طرفداران دکتر شریعتی متشکل شده بود. آنجا به مرکز جریانات بین احزاب و دانشجویان و روحانیون و شخصیت‌ها و فعالین سیاسی مثل آقایان بهشتی، مطهری، بنی صدر ، سروش، حبیبی، لاهوتی و بسیاری دیگر تبدیل شده بود. البته پس از اعلامیه‌ی آقای مطهری و ماجراهای گروه موسوم به فرقان، اپوزیسیون شاه کمی به شریعتی حساس شده بود.

پس از شهادت پسر آیت‌الله خمینی (حاج آقا مصطفی) در ایران برگزاری چهلم‌ها آغاز شد. تظاهرات‌هایی مثل ۱۷ شهریور و تاسوعا و عاشورای عظیم برگزار شد که مشخص شد که مردم شاه را نمی‌خواهند. عکس های شریعتی همه جا بود و شعر ای معلم شهید خوانده می‌شد. پس از اینکه انقلاب اوج گرفت و امام به تهران آمد، چند هفته پس از آن احسان به ایران بازگشت.


۱۳۵۸
دکتر احسان در آن زمان سال اول رشته فلسفه در دانشگاه بود. هنگامی که به ایران بازگشت، واحد‌هایی را معادل‌سازی کرد و در دانشگاه ملی (بهشتی) پذیرفته شد و یکسال ادامه‌ی فلسفه را خواند، سپس انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها تعطیل گشت.

بعد از بازگشت به ایران تصمیم گرفتند تا اردیبهشت ماه ستادی تشکیل دهند تا مراسم دومین سالگرد دکتر برگزار شود. روز ۲۹ خرداد در دانشگاه تهران موج عظیمی از مردم آمده بودند که احسان شریعتی هم در آن جمع پر شکوه و جو فراموش‌نشدنی که سراسر زمین چمن، مملو از جمعیت دوست‌داران شریعتی بود، به ایراد سخنانی پرداخت.

در آن روزها از ایشان دعوت‌هایی شهر به شهر از اقصی نقاط ایران می‌شد و مردم چون شریعتی را معلم انقلاب می‌دانستند از فرزندان او استقبال گرمی می‌کردند.

سپس ستادی که تشکیل داده بودند به کانون نشر اندیشه های شریعتی و بعدتر به کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی تبدیل شد و نشریه‌ی ارشاد را منتشر می‌کردند که ۳۰۰۰۰ نسخه تیراژ انتشار این نشریه در کشور بود و این موسسه‌ی سیاسی و فرهنگی سپس تبدیل به دفتر تنظیم مجموعه آثار دکتر شریعتی شد و پوران شریعت رضوی مسئول آن بود و احسان هم نشریه‌ی ارشاد و کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی را عهده‌دار شد.


۱۳۵۹
پس از شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد، احسان شریعتی و چند نفر از دوستان‌اش به صلیب سرخ پیوستند و از آنجا دارو گرفتند و به خوزستان و ستاد اهواز بردند. اهواز در آن زمان زیر بمباران بود. آنها چند شب هم به خط مقدم رفتند. آنجا یکی از دوستان احسان به شهادت رسید. ۷ الی ۱۰ روز در جبهه بودند و سپس بازگشتند، زیرا آنها به عنوان داوطلبی که به صلیب سرخ همیاری برساند بدانجا رفته بودند. احسان در راه بازگشت در سوسنگرد ملاقاتی کوتاه با آقای چمران و خامنه ای داشت و سپس به تهران بازگشت.

آن روزها روزهای خوبی بود، گویی که در تهران جشن برپاست. در هر تیر برقی جمله‌ای از دکتر نصب بود و جملات معروف شریعتی همه جا به چشم می‌خورد.

حادثه‌ی بد آن دوران گروه فرقان بود که اقدام به ترورهایی کور کردند. این افراد اندیشه‌های شریعتی و مجاهدین خلق و فدائیان اسلام را مخلوط کرده و این گروه را به وجود آورده بودند. در حالیکه دکتر شریعتی با ترور به هیچ وجه موافق نبود، اما ترورهای نامعلومی انجام می‌شد و همه می‌خواستند خود را به گونه ای به دکتر اتصال دهند. فرقان در بالای اعلامیه‌هایش از بعضی از جمله‌های شریعتی استفاده می‌کرد، تا شاید به این طریق مردم را بفریبد.

کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی در آن دوران می‌خواست به مردم بگوید شریعتی واقعی کدام است و کدام قرائت از شریعتی نزدیک‌ترین قرائت به وی می‌باشد. حتی سر تیتر ثابت هر دوره ی نشریه، منقش به این عبارت بود : " ارشاد، زبانی که امروز شریعتی با شما سخن می گوید."

در این دوران بیشترین نیروی احسان شریعتی صرف شناساندن حقیقت تفکر و نظرات پدر به پیروان و علاقمندان و حتی توطئه‌گران شد، لذا در آن شرایط فرصت پرداختن به دروس دانشگاهی و تحصیل فلسفه چندان فراهم نبود.


۱۳۶۰
در سال‌های ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ جو مملکت سیاست‌زده و انقلابی بود و به مرور زمان انحصارطلبی‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد تا جایی که در سال ۶۰ که مراسم دکتر در شرف برگزاری بود، در ابتدا اجازه‌ی برگزاری در اماکن عمومی را ندادند و زمانیکه قرار شد در منزل شخصی دکتر شریعتی این مراسم در تهران برگزار شود، عده ای اوباش و بظاهر خودسر به خانه حمله‌ور شده و مراسم را برهم زدند.

همان زمان بود که نشریات احزاب و کانون‌ها بسته شد، از جمله نشریه ارشاد و دفتر بنیاد که متعلق به خانواده‌ی شریعتی و هواداران وی بود.

احسان در اواخر شهریور به دمشق می‌رود و از آنجا به بیروت و سپس ترکیه و در نهایت دوباره به فرانسه باز می‌گردد. ابتدا ایشان قصد داشتند چند هفته در آنجا بمانند که با توجه به حوادث رخ داده در ایران دهه‌ی ۶۰ به ایشان پیشنهاد شد که در پاریس بماند ولی از همان ابتدا اقامت ایشان در آنجا موقت بوده و قصد اقامت دائمی در آنجا را نداشته است.

احسان شریعتی یک سال پایانی مقطع کارشناسی فلسفه را در اکس ان پروانس در جنوب فرانسه ادامه داد و موفق به اخذ این مدرک در ۱۹۸۱ میلادی شد.


۱۳۶۱
در بهار ۶۱ سوسن و سارا شریعتی به پاریس آمدند. چندی بعد کانون ابلاغ تعطیل شد و افراد آن چند سال به زندان افتادند. احسان در دهه ی ۶۰ با خواهران‌اش زندگی می‌کرد و در آنجا نشریه‌های خندق و ارشاد را منتشر می‌کردند.


دهه ۶۰
فعالیت‌های ایران را در آنجا ادامه دادند و هر ساله برای دکتر مراسم برگزار کرده و سمینارها و فعالیت‌های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، و حقوق بشری انجام داده و تشکیل انجمن فلسفه و گفتگو که شخصیت‌های برجسته‌ای را به آنجا دعوت می‌نمودند از جمله فعالیت‌های ایشان می‌باشد .

احسان شریعتی سپس در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه شروع به تحصیل در دانشگاه سوربن نمود. او در این سال‌ها هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. در موسسات، فلسفه و زبان و یک دوره هم تحصیل و تدریس کامپیوتر و... از جمله فعالیت‌های ایشان در آن ایام می‌باشد. همچنین وی در یک مرکز تحقیقاتی به کار ترجمه و تحقیقات فلسفی و یا پژوهش در موضوعات مختلف می‌پرداخته است.

دوران کارشناسی ارشد چند سال طول کشید، زیرا یک متن عربی از فارابی (سیاست المدنیه) را به فرانسه می‌بایست ترجمه کرده و شرح می‌داد.


۱۳۶۸
ازدواج ایشان با خانمی که دانشجو و پژوهشگر هنر و دوست‌دار دکتر شریعتی بودند. دکتر احسان شریعتی هم اکنون دارای دو فرزند می باشد.


دهه ۷۰
طبق گفته‌های دکتر احسان شریعتی، ایشان در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳ شمسی) دوره ی کارشناسی ارشد فلسفه‌ی خود (گرایش فلسفه‌ی قرون وسطی و فلسفه اسلامی) را با ارائه رساله خود با موضوع "فلسفه سیاسی فارابی"، که ترجمه و شرح سیاست المدنیه‌ی فارابی از عربی قرن دهم به فرانسه بود، در سوربن پاریس به پایان برد.

وی با ارائه ی رساله‌ای دیگر درسال ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۴ شمسی) دوره‌ی یکساله‌ پیش دکترایش را هم پشت سر گذاشت.

احسان شریعتی سپس به اسنادی از هایدگر و فردید بر می‌خورد و تصمیم به تغییر گرایش خود برای دوره ی دکترا می گیرد. وی در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته ی فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود (فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی) کرد.

او در سمینارها و کارهای جنبی ارشد و دکترا، PAPER و سمینارهای بین المللی و دانشگاهی شرکت می‌کرد و مقاله می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد. دوره ی دکترای ایشان هم مدتی به طول انجامید، زیرا زمانی را به آلمان رفتند تا در آنجا زبان آلمانی بیاموزند، تا متون را به زبان اصلی بخوانند و نیز به علت کار و متاهل بودن تز دکترای ایشان چندسالی به طول انجامید. البته خودشان تز را طولانی‌تر کردند، زیرا می‌خواستند که رساله‌شان کامل‌تر شود و مطالعات بیشتری در این باره داشته باشند و نیز عجله‌ای برای بازگشت به ایران نداشتند و می‌خواستند پژوهش بیشتری انجام دهند.

احسان شریعتی هیچگاه ملیت فرانسه را قبول نکرد و به همین دلیل کارمند استخدامی دولت در دانشگاه نبود، گرچه وی درس‌هایی به نام "آگرگاسیون" را خوانده بود، اما نتوانست بصورت رسمی مشغول بکار شود. (لازم بذکر است که بعد از خواندن این دروس و دادن امتحان، افراد نائل به مقام استاد یا معلم می‌شوند، که البته ایشان به دلیل نداشتن ملیت فرانسوی نمی‌توانستند استاد یا معلم شوند و هر کاری که ایشان در آنجا انجام می‌دادند، به نام کارمند دولت نبوده است.)

احسان چند سال در دانشگاه کارهایی از جمله تدریس، مسئولیت بخش فلسفه و مقداری هم جمع آوری درس‌های اساتید، برای دانشجویانی که مکاتبه‌ای تحصیل می‌کردند را انجام داد.

در دهه‌ی ۷۰ که جریان اصلاحات در ایران پیش آمد، انگیزه ی ایشان برای بازگشت به ایران بیشتر شد.


دهه ۸۰
وقتی دکتر سوسن (۱۳۸۱) و دکتر سارا (۱۳۸۲) به ایران بازگشتند، تجربه‌ای به دست آمد و مشخص شد که مشکلی در ایران وجود ندارد و می‌توان به ایران بازگشت.

ایشان سه رساله نوشتند، اول برای فوق لیسانس، سپس پیش دکترا و در آخر دکترا که این رساله باید بسیار کامل تهیه می‌شد.(برای کارشناسی امتحان و PAPER است ولی رساله نمی‌نویسند.) چند سال بین پیش دکترا و دفاع از رساله‌ی دکترای ایشان فاصله افتاد، چون موضوع‌شان را برای دکترا از فلسفه‌ی قرون وسطی به فلسفه‌ی دوران معاصر تغییر دادند و به همین دلیل فلسفه‌های مربوط به قرون معاصر (اگزیستانس) را دوباره از ابتدا در آلمان و فرانسه خواندند. همانطور که پیش‌تر آمد گرایش جدیدشان، فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی است، ولی گرایش قبلی‌شان قرون وسطی و فلسفه اسلامی است.

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ایشان نیز در به تاخیر افتادن اتمام رساله‌ی دکترا موثر بود. سرانجام ایشان رساله‌ی خود را با موضوع تبعات اندیشه‌ی وجودی مارتین هایدگر (بویژه در دو بعد دینی و سیاسی) و دریافت آن در ایران (نقد قرائت احمد فردید) را تکمیل کرده و از آن دفاع کردند، (این رساله هم اکنون در حال ترجمه به فارسی است) و موفق به اخذ مدرک دکترای خود از دانشگاه سوربن پاریس در سال ۲۰۰۷ میلادی (۱۳۸۶ شمسی) شدند.

به دکتر احسان شریعتی پیشنهاد تدریس در سوئیس در رشته ی اسلام‌شناسی فلسفی شد و نیز پیشنهاداتی از کشورهایی مانند ازبکستان و تاجیکستان و دانشگاه‌های تازه تاسیس پس از فروپاشی شوروی ارائه شد، که به دلیل داشتن خانواده و دوری کشورها به کشور دیگری نرفتند. سپس تصمیم قطعی گرفتند که به ایران بازگردند که البته از همان ابتدا قصدشان بازگشت به ایران بود و قصد اقامت دائم در فرانسه را نداشتند که به دلایل گوناگون دردهه ی 70 نتوانستند به ایران بازگشته و پس از اینکه دکتر سوسن و دکتر سارا به ایران آمدند، شرایط برای بازگشت دکتر احسان به ایران نیز مهیا شد.

در سال ۱۳۸۴ پس از ۲۴ سال دوری از وطن، چند روزی به ایران آمدند و دوباره به فرانسه برگشتند.


۱۳۸۶
دکتر احسان شریعتی، در سال ۱۳۸۶ و به مناسبت سی‌امین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی به طور رسمی به ایران آمدند.

دکتر احسان شریعتی در روز ۲۹ خرداد آن سال در حسینیه ارشاد به پشت تریبونی که پدر سال‌ها از آنجا با مخاطبان‌اش سخن می‌گفت رفت و برای خیل عظیم چند هزار نفری حضار مشتاق در حسینیه به ایراد سخن پرداخت .


۸۸_۱۳۸۷
در سال ۱۳۸۷ با تقاضای اقامت دائم و تدریس ایشان در دانشگاه موافقت شد. دکتر احسان شریعتی در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۶۷ به کرسی استادی فلسفه در دانشگاه تهران دست یافت.

به ایشان در ترم اول تدریس خود در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌ی اگزیستانس (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی ارشد) واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی) در دانشگاه تهران پرداختند.

دکتر احسان شریعتی هم اکنون به دعوت انجمن‌های اسلامی و یا اقشار مختلف دانشجویی تهران یا برخی شهرستان‌ها در صورت امکان حاضر شده و سخنرانی می‌کند و در مناسبت‌های خاص به در خواست انجام مصاحبه با مطبوعات، بنا به صلاحدید خود پاسخ می‌دهد.


برخی از آثار مکتوب دکتر احسان شریعتی :

"دین و دولت" (پیرامون مناسبات دین و ایدئولوژی با دمکراسی و لائیسیته)، پاریس: انتشارات ارشاد ، ۱۳۶۱

"فلسفه خودی در اندیشه اقبال لاهوری" پاریس، انتشارات ارشاد، اسفند ۱۳۶۲

"نظریه نفس" ابن سینا، سمینار بین المللی فلسفه در سده های میانه، دانشگاه پاریس، ۱۳۶۴

"فلسفه سیاسی فارابی"، شرح رساله "سیاسة المدنیه" و ترجمه آن به فرانسه (رساله زیر نظر ژانین کی- یه متخص فلسفه قرون وسطای مسیحی، مؤلف کتاب "کلیدهای قدرت" در سده های میانه و مترجم و شارح کتاب "مدافع صلح" اثر مارسیل پادوا متفکر "طریقتِ مدرن" و "جامعه مدنی"، پاریس، ۱۳۷۰

"مبانی مردمسالاری در فلسفه سیاسی اسلام"، پاریس، گاهنامه "پژوهش"، ۱۳۷۵

"در پی حریفی درست پیمان" ( ملاحظاتی پیرامون جزوه "مارکسیسم اسلامی و اسلام مارکسیستی" نوشته بیژن جزنی)، پاریس، انتشارات خاوران، بهار ۱۳۷۸، ص ۳۸۵ ـ ۳۶۵

"نیندیشیده مانده‌های فلسفی اندیشه معلم شریعتی"، دفترهای بنیاد، دفتر اول : در حاشیه ی متن، به کوشش بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی، تهران، ۱۳۷۹

"درباره رویکرد و رویارویی فلسفی"، سخنرانی در "انجمن ایرانی فلسفه آورد" (آگون)، پاریس، ۱۳۷۹

"فانون ایرانی : قرائتِ شریعتی" (اندیشیدن به ضد اندیشه : خشونت)، سخنرانی در سمینار بین المللی "فانونِ ناشناخته"، پروژه یونسکو بنام "راه بردگان"، پاریس، ۱۲ آذر ۱۳۸۰، ۳ دسامبر ۲۰۰۱، مجموعه سخنرانی‌های این سمینار به زبان فرانسه در دست انتشار توسط "حلقه فانون".

"توابع سیاسی فلسفه‌ی هستی هایدگر و سنجش قرائت ایرانی آن نزد احمد فردید" (رساله‌ی دوره‌ی دکترا)

"در هویت ملی"، خودکاوی ملی در عصر جهانی شدن، دفترهای بنیاد، دفتر دوم، تهران، قصیده‌سرا، ۱۳۸۱

"وزنِ عشق و زمانِ اعتراف"، پیش‌گفتاری بر ترجمه فارسی "اعترافات آگوستین قدیس"، افسانه نجاتی، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۲

"پیش درآمدی بر فلسفه دین هگل" + "در موازنه‌ی منفی و مثبتِ دین و ایدئولوژی"، تهران، دفترهای بنیاد شریعتی ۳، در دست انتشار

منبع: تالار گفتمان شریعتیhttp://talar.nimeharf.com/thread-496.html

عکسهای احسان شریعتی:
[تصویر :  salgardshariati.bmp]
استاد محمد‌تقی‌شریعتی / آیت‌الله طالقانی / احسان شریعتی
[تصویر :  11rfbig.jpg]

احسان شریعتی / پرویز خرسند / آیت‌الله لاهوتی

[تصویر :  DEY 88 (3).jpg]

سخنرانی در انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران / عنوان : حسین وارث آدم
[تصویر :  e32.jpg]

[تصویر :  CIMG0927-2.jpg]

[تصویر :  CIMG0990.jpg]
  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش یازدهم

سوگواران حسینی به دودسته واکنون زنها نیز پشت سرمردان حرکت می کنند وآنها هم دسته ای دیگرتشکیل می دهند واشعار مناسب شام غریبان را می خوانند دسته ی اول به مکانی تاریک پناه می برند ومی خوانند:

خیمه ها می سوزد و شمع شب تار عزاست      کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

دسته ی دوم نیز با پناه گرفتن درخرابه ویا گوشه ای تاریک برزمین می نشینند وجواب می دهند:

مجمع پیغمبران درکربلای پر بلاست             کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

سپس آهنگ آن تغییر می کند وبا هر بیتی نام حسین (ع) به صورت همخوانی برده می شود

دسته ی اول :

یتیمی دردبی درمان یتیمی              یتیمی خاری دوران یتیمی  وای حسین جان

دسته ی دوم:

الهی طفل و بی بابا نباشد             اگر باشد دراین دنیا  نباشد وای حسین جان

دسته ی اول :

اگردست پدرمی بود به دستم            چرا من درخرابه می نشستم وای حسین جان

دسته ی دوم :

اگر می بود و عباس  عمویم              نمی زد شمر دون سیلی به رویم وای حسین جان

دسته ی اول :

عجب مهمان نوازی کرده خولی           تنورت داده جا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

بیا خاکستر رویت  بشویم                  به آب دیدگان منزل مبارک وای حسین جان

دسته ی اول :

حسین سرجدا منزل مبارک                قتیل اشقیا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

شنیدم قاسمت کرده عروسی            به دشت کربلا منزل مبارک وای حسین جان

 

آنها به همین ترتیب و با آهنگ و نظمی خاص زمزمه می کنند و پس از رفتن به هیئات حسینی (ع) و ابوالفضلی (ع)که نوعی دعوت از آنها می باشد برای حضور و همراهی شام غریبان ؛ با عبور از بازار و تغییر مسیر به سمت خیابان شرکت ؛  از همان راهی که مرا به میدان قتلگاه کشانده و اکنون تمامی این رویدادها را بر روی کاغذ سفید ثبت می نمایم ،  و پس از آنکه وارد این میدان که یک روز کامل را شاهد تعزیه خوانی و سوگواری عاشوراییان بوده  می شوند گردهم می آیند و نوحه خوانی می کنند و روحانیت همراه که نام شیخ رضا اسلامی دراین مجلس دیگر حالت رسمی پیدا کرده با روضه خوانی ومصیبت خوانی مجلس را به پایان می رساند.

و دوباره صبحی دیگر فرا می رسد و مدت دو سال است که یازدهم محرم به یاد بی بی زینب (س) ومظلومیت  اهلبیت عصمت و طهارت که فرزندان و پدران و همسرانشان را در سرزمین پربلا ازدست داده اند و شاهد تاخت اسبان بربدن آنها و لگدمال شدن سم ستوران بوده اند ؛ مزینانیها نیز حرکت کاروان  اسرا را باز سازی می نمایند که در این میان همت جوانان و نوجوانان کانون فرهنگی هنری زینبیه ستودنی است که با عشق و علاقه ای خاص برای انجام این مراسم تلاش می نمایند و اکنون مورد استقبال ویژه ی شرکت کنندگان درتعزیه روز عاشورا واقع شده وسعی می نمایند تا روز یازدهم را درمزینان بمانند وبعد از آن به سوی محل سکونتشان  حرکت کنند.

شبیه سازی این واقعه جانسوز همراه است با حرکت شتران و درمسیرکتک زدن اسرا باتازیانه  توسط گروه مخالف خوان و برنیزه کردن سر شهدا و آنگاه فریاد بانوان مزینانی که مزنه ، مزو *ومزنید را با صدا ی بلند شیون می کنند گویی همان و.اقعه را شاهدند. این مراسم پیش از این ودر زمانی که تعزیه خوانان بزرگی همچون عباسعلی صدیقی ومحمد شمشیری وجعفری ومحمد صدیقی وحسین ملاحسن وکربلایی عبدالله محمدی و... زنده بودندبا عنوان بازار شام درتکیه ی  بالا  اجرا  می شد که سرهای شهدا به دربار یزید برده می شد ودر آن مراسم عباسعلی صدیقی به زبان بیگانه که اگر اشتباه نکنم انگلیسی کلماتی را بر زبان می راند که برای ما مزینانیها جالب توجه بود. بماند از اینکه چه می گفت وچه می شنیدیم فقط جالب بود که اوبه این زبان مسلط است وصحبت می کند . آن سرها که دراربعین مزینان نیز به نمایش درمی آمد  به اعتقاد تعزیه خوانها عتیقه وخودشان نمی دانند جنسش از چی بوده وقدمت بسیار طولانی داشته، مفقود شده است وکسی نفهمید چگونه وچرا !

ده روز پس از عاشورا یعنی دربیستم محرم دوباره تعزیه ی اول با نام عاشورای بچه ها ویا دهه ی دوم در مزینان برگزار می شود. گرچه نام این  تعزیه خوانی دربین مزینانی ها معروف به عاشورای بچه هاست ودلیل آن هم شروع این مراسم توسط نوجوانان علاقمندی بوده که دوست داشته اند تعزیه خوانی کنند ولی به خاطر سنشان ویا تعداد تعزیه خوان بی شمار ویا ارثی بودن بعضی از نقشها که خود دارای حسن و دربعضی از مواقع برآ ن انتقادی وارد است نمی توانسته اند درعاشورای بزرگ مزینان نقشی ایفا نمایند برآن شدند تا خود عاشورایی دیگر بیافرینند که موفق هم شدند واکنون این عاشورا یکی از مراسم های رسمی مزینان است ودر هر سال به صورت منظم چه درروز تعطیلی باشد ویا غیر آن در تابستان وزمستان با حضور خوب عزاداران که باز از تهران رهسپار مزینان می شوند برگزار می گردد واکنون تمامی آن نوجوانان خود دارای فرزندانی هستند که راه پدرانشان را ادامه می دهند بعضی از آنها وارد تعزیه خوانی دهه ی اول شدند وجای خودرا مستحکم کردند وبعضی دیگر مانند حاج حبیب حسینعلی که نقش بسیار زیادی در برگزار ی این مراسم داشت وگاه از سرمایه خود که به کدیمین به دست آورده بود برای آن هزینه می کرد ویا مانند شیخ علی متقی* که در راه تبلیغ دین جانش را فدا کرد و یا شهید محمد روس که ایفاگر نقش امام حسین (ع) بود و اگر دروالفجر هشت شهید نمی شد اکنون او شاید نقش امام را درتعزیه ی اول اجرا می کرد  و دیگر بزرگانی که من نامشان را به خاطر ندارم ، از دنیا رخت بربسته اند.

دهه ی دومی ها برای خود نخلی دارند که از نخل اصلی مزینان کوچک تر وسبک تر  و به راحتی قابل حمل است و درمقابل خانه ی شهیدان علی ، محمد و حسین شهیدی  و به همت پدر و مادر و زنان همسایه تزیین می شود .و با حضور خیل عزاداران که باز هیئت غنی آبادیها، آنها را همراهی می نمایند  و سپس تعزیه خوانان که با همان شکل دهه ی اول سوار براسب شده اند به سمت مزار شهدا حرکت می کنند و با توقفی کوتاه دربهشت علی (ع) با عبور از پل چپرخنه راهی همین میدان قتلگاه می شوند ودوباره باز تعزیه ای با شکوه و طولانی که از صبح تا شب نقشهای حر ، ابوالفضل (ع)، علی اکبر(ع)، قاسم بن الحسن(ع)، وهب و اگر وقت باشد شوذب وعابس ودرویش وشیر غران و...  درآن خوانده واجرا می شود. و این نه فقط یک مجلس صرف تعزیه خوانی است که تجلی عشق و ارادت مزینانیها وتعصب آنها به عزاداری ائمه(ع) است که به هر بهانه ای می خواهند یاد و نام آنها را گرامی بدارند و برایشان اشک بریزند و این تعصب را می توان درتعداد شهدای آنها دید که مزینان را از دیگر مناطق محروم خراسان متمایز کرده است؛ کویریانی که بیش از هفتاد شهید و دهها ایثارگر را درجنگ تحمیلی تقدیم کرده اند وافتخارشان این است که اولین شهید منطقه سبزوار را این دیار دارد و یا شهید بزرگ انقلاب منتسب به آنان است ، دکتر علی شریعتی مزینانی که افتخارش مزینانی بودنش و است و کویر مزینان ، روستا زاده ای که پدرانش همه از بزرگان علم وادبند وچون نگینی در دل انگشتری می  درخشند :" روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد
ای کوه و کویر و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستانی که همه از اجداد من سخن می‏ گویید و یادگار عصمت اعصارید ،..
. و تو ای* مسینان ! ای نام اهورایی که از بزرگی عصر مزداپرستی حکایت می‏ کنی و اکنون ، پیران شکسته و زنان چشم به راه و کودکان بی ‏پناهی را در خود داری که پدران ، شوهران و پسران‏شان به جستجوی نان ، تو را که تهیدست مانده ‏ای ترک کرده‏ اند . چقدر شما را دوست می‏ داشتم و شما می ‏دانید که علی رغم زندگی ، چه تعصّبی داشتم که یک روستایی راستین بمانم و به شما وفادار باشم . [ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ،انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 [

                                          وادامه دارد...

مزنه ، مزو : به فتح میم وکسر نون نزنید، نزن

متقی : محمد تقی

  • علی مزینانی
۱۴
آذر
۹۱

محمدرضا ورزی کارگردان مجموعه تلویزیونی «معمای شاه»، سعید داخ را برای ایفای نقش دکتر علی مزینانی شریعتی انتخاب کرده است.

خبرگزاری فارس: «سعید داخ» بازیگر نقش «دکتر شریعتی» می‌شود+عکس

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، «محمدرضا ورزی» در تدارک ساخت مجموعه جدید خود با نام «معمای شاه» است که به زودی کلید خواهد خورد. 

بنا بر این گزارش، این کارگردان در حال حاضر مشغول انتخاب بازیگران است و آخرین انتخاب او، سعید داخ برای ایفای نقش شهید دکتر علی شریعتی بوده است. 

به گزارش فارس، سریال «معمای شاه» در 45 قسمت داستان زندگی محمدرضا پهلوی را در سه مرحله روایت می‌کند؛ مرحله اول از سال 1317 آغاز می‌شود که با بازگشت او از سوییس همزمان است و این بخش تا جدایی از «ثریا» همسرش ادامه می‌یابد.

مرحله دوم و سوم این مجموعه تلویزیونی به نفوذ «اشرف» خواهر محمدرضا شاه بر وی  و همچنین وابستگی او به کشورهای غرب و شرق، تا فرارش از ایران اختصاص دارد.

شاهدان کویرمزینان؛ ضمن تشکراز اطلاع رسانی و همراهی رفیق همیشه همراه جناب آقای سیدرضا حسینی مزینانی که توسط ایمیل شاهدان کویررا از خبر هنری فوق آگاه نمود.امیدواریم کارگردان جوان وخوش ذوق سینمای کشور که درکارنامه موفق هنری خود فیلمها وسریالهای درخشانی همچونسال‌های مشروطه، عمارت فرنگی ، پدرخوانده وتبریز در مه را دارد بتواند ا چهره ی خوبی را از فرزند شایسته کویر به نمایش بگذارد .متاسفانه بنا به هردلیل تاکنون حق مطلب درباره ی این معلم شهید انقلاب ادا نشده وگاه حتی از سوی نزدیکترین افراد مورد هجوم ناجوانمردانه قرار گرفته است.


  • علی مزینانی
۱۳
آذر
۹۱
مراسم تعزیه دهه دوم با نام عاشورای بچه ها روز چهارشنبه پانزدهم آذرماه مصادف با بیستم محرم الحرام درمزینان برگزار می شود

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ پس از برگزاری مراسم تعزیه خوانی روز عاشورا که با حضور پرشور عاشقان وعزاداران اباعبدالله الحسین (ع) برگزار می شود این مراسم به همان شکل دربیستم محرم وبا هنرنمایی نیروهای جوان که البته تعدادی از آنها در مراسم دهه ی اول نیز نقش دارند برگزار می شود که دربین مزینانیها معروف به عاشورای بچه هاست ودلیل آن هم به خاطر این است که شروع این مراسم به همت نوجوانان علاقمندی بود ه که به تقلید از بزرگترها آغازگر آن  بوده اند واکنون همه ی آنها یا درمیان سالی هستند ویا به سن کهولت رسیده اند وعاشقانه دراین دستگاه خدمت می کنندوبعضی نیز دیده از جهان فروبسته اند.

گرچه درابتدا استقبال چندانی ازاین مراسم نمی شده ولی درزمان فعلی نه تنها مزینانیهای مقیم درپایتخت که شهروندان روستاهای مجاور نیز از آن استقبال می نمایند وسعی می کنند دراین روز خودرا به مراسم برسانند. یکی از کسانی که نقش بسزایی در برگزاری این مراسم داشت مرحوم حاج حبیب الله حسینعلی بود که چندوقت پیش درجواربارگاه ملکوتی آقا ومولایش حسین بن علی (ع) به دیدار یار رفت ودرکربلای معلی جان به جانان سپرد و اکنون فرزندانش راهش را ادامه می دهند.

عاشورای دوم به همان سبک وسیاق وبا تزئین نخل که از نخل اصلی کوچکتر است و درحال حاضر توسط خانواده شهیدان محمد، علی وحسین شهیدی آماده می گردد ،با سینه ی دوره وپیوستن هیئت غنی آبادیها وپس از آن حرکت به سمت مزار شهدا آغاز می شود. سپس با حضور درمیدان قتلگاه همانند دهه ی اول مجلس تعزیه خوانی تاغروب برگزار می شود .

درحال حاضر برگزار کنندگان دهه ی دوم سعی می نمایند تا مراسم درهمان روز بیستم برگزار شود وفرقی نمی کند جمعه یا روز غیرتعطیل باشد

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۹۱

ناگفته های کتاب «حسین وارث آدم» پس از43 سال در گفت وگوبا دکترسوسن شریعتی


ناگفته های کتاب «حسین وارث آدم» پس از43 سال در گفت وگوی شفقنا با سوسن شریعتی؛ عاشورا چکیده مواجهه تاریخی از آدم تاکنون است، در برابر سه جلوه قدرت

پیش از انقلاب اسلامی ایران در سال 57، سه کتاب با موضوع عاشورا و انقلاب امام حسین (ع) منتشر شد که سه زواریه دید پیش روی خوانندگان قرار می داد. "شهید جاوید" صالحی نجفی آبادی، "حماسه حسینی" (مجموعه آثار شفاهی شهید مطهری) و "حسین وارث آدم" علی شریعتی... هر سه اثر با محوریت امام حسین (ع) نگاهی دیگر به قیام مولا حسین (ع) داشتند. از این میان در کنار "حماسه حسینی" شهید مطهری، "حسین وارث آدم" دکتر شریعتی جایگاهی در مخاطبان دانشگاهی یافت، مضافا اینکه با سه سخنرانی ثار، شهادت و پس از شهادت تکمیل شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛سوسن شریعتی، دختر دکتر علی شریعتی،متولد 1341، روزنامه نگار و پژوهشگری است که فارغ‌التحصیل رشته تاریخ از انستیتوی عالی مطالعات اجتماعی پاریس بوده و رساله دکترایش درباره نقش انتظار در تاریخ معاصر ایران است.، وی در گفت‌و گو با پایگاه خبری شفقنا درباره کتاب «حسین وارث آدم» نوشته دکتر علی شریعتی سخن گفته است. در زیر،متن کامل این گفت و گو را می خوانید.

شفقنا: بسیاری «حسین وارث آدم» را در میان آثار دکتر شریعتی از حیث مفاهیمی که ایشان مطرح می کند، ادبیات آن که یک ادبیات شورانگیز هیجان آفرین است و هم از این جنبه که مجموع 26 کتابی که از دکتر منتشر شده، چه در قالب سخنرانی و چه در قالب دست نوشته، کتاب متفاوتی می دانند. درمحرم سال49 همانطور که خود دکتر در مقدمه آن شرح می دهد که می خواستم روضه ای ... خشمی در این کتاب نسبت به مخاطبین پیام امام حسین (ع) که بیشتر از همه شیعیان هستند وجود دارد؛ این بخشی از کار است. بخش دیگر این کتاب این است که دکتر، منازعه و واقعه کربلا را چکیده و خلاصه تمام درگیری های تاریخ از فرعون تا خود امام حسین (ع) باز با تاکید بر آن تثلیث قارون و بلعم و باعور (زر و زور و تزویر) می داند. اولین پرسش مخاطب امروزی که به کتاب مراجعه می کند این است که چه ضرورتی داشته دکتر این کتاب را بنویسد و این موضوع را مطرح کند؟ ضرورت آن از کجا احساس شد؟ این کتاب و این موضوع چه جایگاهی در پروژه دکتر دارد؟

شریعتی: خیلی خوب است که دارید به حسین وارث آدم توجه نشان می دهید زیرا درباره شریعتی، بیشتر بر کتاب شهادت یا پس از شهادت تکیه می شود و نیز تفسیر او از فلسفه شهادت یا به اصطلاح آن زمانه، استراتژی امام حسینی که بعد خروجی هایی پیدا کرد مثلا تشویق یا ترغیب نوعی رادیکالیسم سیاسی یا نوع مواجهه با قدرت. حسین وارث آدم یکسال قبل از این دو سخنرانی ایراد شده است. حسین وارث آدم مربوط به سال 49 است. مشخصات این کتاب در مقایسه با شهادت و پس از شهادت را باید برشمرد: یکی این که مکتوب است. اکثر سخنرانی های شریعتی درحسینیه ارشاد، شفاهی است (به جز چند مورد استثنایی: نیایش، آری اینچنین بود برادر و...) یادداشت هایی بر روی کاغذی می نویسد و سخنرانی اش را آغاز می کند. حسین وارث آدم نیز جزو آن نادر سخنرانی های مکتوبی است که شریعتی پشت تریبون می خواند و البته گهگاه شرحی را بر آن می افزاید. دومین مشخصه این متن این است که تقریبا حجم پاورقی های آن با متن اصلی برابر است. مقصود اینکه علی رغم نوعی شاعرانگی در متن، کاملاً با رفرانس حرف می زند و به اصلاح با سند و مدرک. (معرفی پرسوناژها، معرفی کتب مرجع و...) سومین مشخصه این متن این است که اول شخص مفرد در آن خیلی فعال است؛ اگرچه این اول شخص مفرد در نوشته های شریعتی همیشه فعال است اما عمدتا در نوشته های کویریات این را می توان دید. اما در کتاب حسین وارث آدم، اصلا شروع آن با «من» است، از تنهایی اجتماعی خود صحبت می کند و از این که 20 سال است صحبت می کند اما تنها و بی تریبون مانده است. چپ برای خود مجله، تئاتر و جنگ ادبی دارد؛ مذهبی سنتی تریبون، منبر، پامنبری و مسجد دارد و...اما او که نه این است و نه آن مانده است معلق. مقصود اینکه با شرح این احساس تنهایی نوشته اش را آغاز می کند و از همان آغاز، متن را وجهی تراژیک می دهد. تاکید چندباره شریعتی بر عاشورای 49 و اینکه «عاشورای 49بود» شکی نیست که ارجاع به تجربه ای شخصی هم هست. شریعتی از این روش در نوشته های دیگر هم استفاده می کند: در هم آمیختن زمان ها یا سمبلیک نشان دادن برخی تاریخ هایی که به زندگی شخصی اش بر می گردد. شده است تاریخ هایی را که برای خود او منشا یک حادثه، یک تجربه یا یک مواجهه بوده طوری در یادداشت وارد کند که گمان رود صحبت از یک اتفاق تاریخی است. در یادداشت های کویری شریعتی از این تمهید بارها استفاده شده. حسین وارث آدم نیز این حالت را دارد مدام می گوید عاشورای 49 بود... امضای  پایان متن «حسین وارث آدم» اسفند 49 است؛ اعدام اعضای سیاهگل  در 26 اسفند اتفاق افتاد. آیا امضای این تاریخ ربطی به این حادثه دارد؟ مبارزه سیاسی شکل چریکی به خود گرفته، دستگیری های وسیعی از پاییز همان سال شروع شده و ...  اینها زمینه های سیاسی آن زمانه است اما در هر حال فکر می کنم فقط اشارت بیرونی و تاریخی نیست، باید ربطی به یک تجربه شخصی نیز داشته باشد.  اما نکته دیگر: جنس سخن در نوشته حسین وارث آدم و سخنرانی «پس از شهادت» است. در سخنرانی« پس از شهادت» حتی آهنگ کلمات نشان می دهد که او دارد لحظات  سنگینی را می گذراند. دوستی که در آن سخنرانی پس از شهادت حضور داشته، می گفت اگر در سالن دماسنج می گذاشتید، دمای سالن از نظر تنش و برافروختگی به 40 درجه می رسید. شریعتی آدمی نیست که به دلیل قایل بودن به ضرورت و اولویت کار فرهنگی و آگاهی بخشی به آن قهرمانی ها بی اعتنا باشد. همین همدلی و احساس همبستگی است که سخنرانی پس از شهادت را تا این حد تکان دهنده، اثر گذار و بسیج کننده ساخته است. در حضور جمع سخن می گوید و شاید بگویند که از جمع و فضای عمومی اثر پذیرفته و کلامش رنگ و روی تند و عاطفی گرفته. یعنی اگر بخواهیم آن شور و تنش را در سخنرانی پس از شهادت، به حساب این فضا و این رابطه با مخاطب تحریک شده پس از اعدام ها بگذاریم  در مورد حسین وارث آدم، صدق نمی کند.

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۹۱


ایام محرم درمزینان تنها عزاداری نبود ،به خوبی می توانستی همت والای  بروبچه های مزینانی را ببینی  که به هر طریق سعی می کردند برای آبادانی زادگاهشان تلاش نمایند.هیئتیها می خواستند آبروداری کنند ومیزبانی شایسته برای عزاداری سالارشهیدان باشند،بسیجیان اقدام به برگزاری یادواره کرده بودند تا با چاپ تصاویری از رزمندگان وپیشکسوتان جهاد وشهادت به میهمانان بگویند :این دیار خطه ی مرزداران ومرزبانان است وهمیشه جوانانش آماده ی فداکاریند، دهیاری هم با ترمیم راه وخیابانها ودرنهایت با چاپ بنری مزین به تصاویراستاد شریعتی وفرزند برومندش ونصب آن درجایگاه اجتماع هیئات سعی می کرد فعالیت شبانه روزی خودرا به نمایش بگذارد ودراین میان جوانانی گمنام با چاپ وتوزیع بروشوری حاوی فعالیتهای مجتمع بهزیستی مزینان تلاش نمودند تا بلکه دراین ایام بتوانند گامی موثر برای پیشرفت پروژه ی عظیم بهزیستی و مرکزنگهداری معلولین وسالمندان بردارند کاری که پیش ازاین شاهدان کویرمزینان با انتشارمصاحبه ی بانوی جهادگر درروزنامه کیهان و سایتها وخبرگزاری ها موفق شد تاحدودی نظربعضی ازمسئولین را معطوف به مجاهدت این بانوی زحمتکش نماید که تمامی زندگی خودرا وقف خدمت به محرومین نموده است.وفرزندان مزینانی با پخش این بروشور به این بانوی فداکار گفتند: که تنها نیست وآنها نیز آماده اندتا با اشارتی به امدادش بشتابند
شاهدان کویرمزینان به زودی بروشور توزیع شده درمزینان را برای مخاطبینش منتشرمی نماید تا بلکه بتواند دراین امر خیرهمچنان سهیم باشد



  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۹۱

عاشورای تاریخی مزینان به روایت گروه هنری شاهدان کویرمزینان


روز عاشورا علی اصغر ها هم آمدند...


  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۹۱
واقعه ی تلخ عاشورا درسال 61هجری وشهادت جانسوز فرزند فاطمه (س)وهفتاد و دویار باوفایش وبعد از آن اسارت اهلبیت عصمت وطهارت داغی است که با گذشت صدها سال همچنان تازه است و چون محرم می رسد در هر گوشه ای از این کره ی خاکی مراسم عزاداری به گونه های مختلف برگزار می شود حتی در دورترین آبادیها درمحرم مجالس روضه خوانی ونوحه خوانی وذکر مصیبت دایراست و درهر سرزمین با زبان حال خودشان این رستاخیز عظیم را روایت می کنند .
برپایی مجلس عزاداری و اجر وثواب گریه ی بر این مصیبت عظما در روایات اسلامی که از امامان معصوم نقل شده بسیار است ودرزمان حیات مبارکشان خود مجالس روضه خوانی داشته اند وپس از آن شیعه در هر زمان ودر هر مصیبتی از حسین و رویداد عاشورایش یاد می نماید.
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی وبرقراری این نظام مقدس درایران معمار کبیر انقلاب ، حیات طیبه این نظام را مرهون زنده نگهداشتن محرم وصفر می داند و خود در حسینیه ی جماران به صورت سنتی  مجلس روضه خوانی برگزار می نماید ومرحوم کوثری درکمال سادگی برای او مصیبت خوانی می نماید به گونه ای که هر بیننده ای با صدای او محزون می شود.
درجنگ هشت ساله هرگاه تلویزیون صحنه ای را نشان می دهد رزمندگان اسلام را می بینید که با همان روش  زادگاهشان درسنگرها برای مولایشان عزاداری  می کنند وپس ازجنگ نیز مداحان با شیوه های مختلف سعی در باشکوهتر برگزار شدن این مجالس می نمایند که البته بعضی نیز درانتخاب شعر وآهنگ افراط می ورزند و به سبک خوانندگان ترانه های مجاز وغیر مجاز نوحه هایشان را تنظیم می نمایند که هر چند مواردی از آنها معروف وجوان پسند می شود اما از سوی علما و هیئتی ها مورد اعتراض قرار می گیرد.
عزاداری در سوگ عزیزان آن هم ائمه ی هدی  اجر فراوان دارد اما نه به هر شیوه وهرزبان حالی که موجب سوءاستفاده وبهر ه برداری دشمنان قرار بگیرد وبخواهند از مسلمانان به خصوص شیعه چهر ه ای غیرمنطقی ویا افراطی ترسیم کنندهمانند؛ قمه زنی وزنجیر زنی با تیغ و لخت شدن وبدن را خونین کردن ویا به کار بردن عباراتی در باره ی معصومین که از حالت عرف وگاه انسانی خارج می شود .
با این مقدمه به سراغ استاد حوزه ودانشگاه و پژوهشگر توانمند مزینانی می رویم تا ببینیم او درنگاه تیز بینانه اش دراین باره چه می گوید .حجت الاسلام محمد صادق مزینانی که سالهاست باقلم توانایش در عرصه ی تحقیق وپژوهش با تولید صدها مقاله وکتاب می درخشد و شاهدان کویرمزینان مفتخر است که درهر رویدادی از محضر فرزندان شایسته مزینان استفاده می کند و دراین راه در معرفی آثار آنان نیز به مخاطبانش پیشگام است
مقله تحقیقی ونقادانه ی این استاد برجسته در12دی ماه 1388شماره 270حوزه باعنوان عاشورا و معیارهای روایی «زبان حال» منتشرشده است که تقدیم می شود.

زبان حال، اگر به گونه ای درست و با شرایط به بازگویی رویداد عاشورا بپردازد کاری منطقی و درست و مورد پذیرش عالمان دینی است و آثار بسیار خوبی را نیز در پی دارد. اما با کمال تاسف گاهی زبان حال هایی گفته و خوانده و نمایش داده می شود که موجب شرمساری و سر افکندگی است. زبان حال هایی که به هیچ روی با مبانی اعتقادی اسلام و آموزه های آن و همچنین با مقام امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان سازگاری ندارد. برای این که میزان و معیاری برای شناخت زبان حال های درست از نادرست داشته باشیم، اشاره ای به حدود و شرایط بازگویی رویداد عاشورا به زبان حال مفید و مناسب می نماید:

1. پرهیز از خلط زبان حال به زبان قال: در زبان حال، همانند زبان قال، هر چند شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس می تواند آن را به امام(ع) و یا یکی دیگر از اهل بیت(ع) و یا دیگر عاشورائیان، به صراحت و یا به اشاره نسبت دهد. مثلا براساس زبان حال بگوید که امام(ع) چنین گفتند و یا چنین کردند ولی آن چه مهم است این که در مواردی که ممکن است برخی به اشتباه بیفنند باید تصریح کرد که زبان حال است نه زبان قال. بر همین اساس برخی بین زبان حال ، به نثر و شعر تمایز قائل شده و گفته اند: چون در شعر و همانند آن، استفاده از زبان حال زیاد رواج دارد، نیاز به قرینه و یا تصریح به این که آن چه می گوییم زبان حال است نه زبان قال، ضرورتی ندارد. ولی در برخی از نثرها نیاز به قرینه و یا تصریح است، چرا که ممکن است برخی به ظاهر آن، توجه کرده و گمان برند که این عین سخنان امام(ع) است(1) .

به همین جهت علی(ع) در خطبه ای مفصل و مشروح پس از آن که سوره الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر «را تلاوت کردند در بیان حال مردگان در بخشی از آن فرمودند:

وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ فَقَالُوا کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ وَ خَوَتِ الْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَی وَ تَکَاءَدَنَا ضِیقُ الْمَضْجَعِ وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ وَ تَهَکَّمَتْ عَلَیْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا وَ طَالَتْ فِی مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْبٍ فَرَجاً وَ لَا مِنْ ضِیقٍ مُتَّسَعا».(2)

هر چند نشانه هایشان ناپدید گردیده است و خبرهایشان قطع شده، چشم عبرت آنان را دید، و گوش خرد بانگشان را شنید. سخن سر دادند بی لب و دهان چنین گفتند: (اما نه زبان قال) که: چهره های شاداب در ترنجید، و تن های نرم پوسید، و مارا پوشاک فرسودگی در بر است و سختی تنگی گور برسد وحشت را به ارث می بریم از یکدیگر. سرایهای خاموش بر سرمان فرو ریخت. چندان که زیبایی تن هامان بر پر نماند و آب و رنگ چهره هامان بر جا... و ماندنمان در خانه وحشت دراز و دیرپا. نه ازاندوهی گشایش یافتیم و نه از تنگی جای، فراخی و رهایش.

2. سازگاری زبان حال با زبان قال: زبان حال نباید با خطبه ها، نامه ها و کارهای امام(ع) ناسازگار باشد. بنابراین شعر و یا نثر و نمایشی که با انگیزه ها و اهدافی که به روشنی در گفتار امام(ع) آمده است ناسازگار است درست نیستند.از باب نمونه: زبان حال هایی که بیانگر آنند که امام حسین در نهضتی که به وجود آوردند مضطر و بدون اراده بودند و یا زبان حال هایی که می گویند: امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان شهید شدند تا از گنه کاران امت شفاعت کنند، با سخنان امام حسین(ع) بویژه با وصیت نامه مشهور آن بزرگوار ناسازگار است.(3) چرا که امام حسین(ع) در این وصیت نامه از اصلاح امور امت امر به معروف و نهی از منکر و... سخن گفته که هم با اضطرار و هم با هدف قیام برای شفاعت از گنه کاران امت سازگاری ندارد. بنابراین، چنین چیزهایی را نمی توان به عنوان زبان حال، گفت و یا نمایش داد.

3. سازگاری با مقام امام(ع) و دیگر عاشورائیان: زبان حال باید با مقام امام(ع) و دیگر عاشورائیان سازگاری داشته و از افراط و تفریط به دور باشد. بنابراین، زبان حال هایی که با علم و عصمت امام(ع) و عزت عاشورائیان سازگار نباشد و یا زبان حال های غلو آمیزی که امام(ع) را موجودی مافوق انسان و در حد خدا و... قرار دهد همانند سخنان کفر آمیزی که برخی از مداحان به تقلید از صوفیان می گویند: ما حسین اللهی ایم، به هیچ روی، درست نیست. متاسفانه در زبان حال هایی که گفته شده افراط و تفریط های بسیاری صورت گرفته است اشعاری از این دست:

شدم راضی که زینب خوار گردد اسیر کوچه و بازار گردد.

با روش و منش امام حسین(ع) و اهل بیت سازگاری ندارد. قیام امام حسین(ع) افزون بر بعد عرفانی و تربیتی بعد حماسی نیز دارد. امام حسین(ع) شخصیتی است که در برابر ستم و ستمگران قیام کرده است و به هیچ روی، ذلت و خواری را نه برای خودش و نه برای هیچ مسلمان دیگری چه رسد به عقیله بنی هاشم زینب کبری نمی پسندد. سخن و عمل او در جاهای گوناگون از عزت و شرافت و آزادی و آزادگی حکایت دارد.(4) ذلت و خواری از نگاه امام(ع) تسلیم در برابر یزید است. اسارت اهل بیت از جمله زینب کبری که به جرم دفاع از حق و حقیقت صورت گرفته، عین عزت و افتخار و سرافرازی است.

این مقاله را درادامه بخوانید...
  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۹۱


همزمان با یازدهم محرم ،مراسم خیمه سوزان و حرکت نمادین کاروان اسرای کربلا به سوی شام ،درمزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ درحالی که انتظار می رفت بعد از برگزاری مراسم روزعاشورا که با حضور هزاران نفر از مزینانی ها ومیهمانان غیربومی برگزار شد مسافرین به محل سکونت خود عزیمت نمایند ولی روز یازدهم محرم خیل عزاداران درمزینان ماندند تا شاهد مراسم جدیدی که مدت دوسال است به همت روحانی جوان مزینانی وجمعی از جوانان ونوجوانان کانون فرهنگی هنری زینبیه که توانسته در مدت فعالیت خود چهره های جوان را جذب هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) نماید وروز به روز این کانون فعال تر می شود ؛ حرکت نمادین کاروان  اسرای کربلا به سوی شام را به نظاره بنشینند.

این مراسم سال گذشته با حرکت از مقابل مسجد جامع مزینان آغاز و با حرکت به سمت بهشت علی (ع) ادامه یافت. که مورد استقبال شهروندان قرار گرفت و امسال با انساجمی بیشتر واضافه نمودن بعضی از جلوه های صحنه ای وحرکات نمایشی وبا اعلام قبلی که توسط کارگردان هنری تعزیه در روزعاشورا صورت گرفت اغلب مزینانی ها ماندند تا با حرکت از مقابل مسجد جامع درغالب هیئت سینه زنی در میدان قتلگاه هنر نمایی فرزندانشان را از نزدیک تماشانمایند.

میدان قتلگاه مملو از جمعیت بود واگر کسی عاشورا را ندیده بود فکر می کردهمین مراسم تعزیه آن روز تاریخی است. آتش زدن خیمه ها، جولان دادن اسب سواران و حمله به اردوگاه امام و تازیانه زدن اسرا وآنگاه حرکت کاروان به همراه سرهای برنیزه وبازدرمسیر راه نمایش صحنه هایی از وقایع کوفه تاشام که موجب فریاد وشیون بانوان بود که با فریاد از مخالفین می خواستند که آنان را شلاق نزنند سپس اجتماع درمیدان امام حسین (ع) و اجرای مراسم پایانی با ذکرمصیبت خوانی مداحان اهلبیت وکارگردان این مراسم شیخ محمد مزینانی همه صحنه هایی نو وبدیعی بود که می رود تا روز یازدهم محرم درمزینان ماندنی شود واین مراسم هرسال با شکوهتر اجرا شود که البته تمام این وقایع نظرمولای این ایام است .

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۹۱

عاشورای تاریخی مزینان به روایت گروه هنری شاهدان کویرمزینان

روزعاشورا همه بودند ، پیروجوان ، زن ومرد ونوجوانانی که به یاد قاسم ابن الحسن (ع) در عزای سیذالشهدا (ع) با دلی شیدایی خدمت می کردند.عاشقانه اشک ریختند ، علم بردوش گرفتند، سقایی کردند وعکس دوستان شهیدشان را درزمان شهادت علی اکبر(ع)به وسط میدان آوردند.



  • علی مزینانی
۰۹
آذر
۹۱

همزمان باتاسوعای حسینی ودر ششمین روز ازهفته  بسیج مراسم بزرگداشت شهدای  کویرمزینان برگزار شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ دراین مراسم که با حضور خانواده معزز شهدا،ایثارگران ، پیشکسوتان جهاد وشهادت،رزمندگان هشت سال دفاع مقدس وجمع کثیری از عزاداران سیدالشهدا(ع) که از تهران ودیگر شهرها به مزینان مشرف شده اند درهیئت حسینی مزینان برگزار شد درابتدا محمد شریفی مزینانی عضو شورای مزینان درباره مزینان وپیشینه تاریخی آن و همچنین یادوخاطره شهدای این خطه مطالبی را بیان نمود و پس از آن دکتر احمد باقری مزینانی با استفاده از پاورپوینت  پیرامون دشمن شناسی، ضرورت باطل گریزی، حق مداری و پرورش انسان های عالم ،بصیر و آگاه سخنرانی کرد.

مراسم بزرگداشت شهدای مزینان همه ساله درتاسوعای حسینی برگزار می شود و تا این لحظه شمار شهدای این خطه با پیگیری ستاد یادواره شاهدان کویر وپایگاه بسیج شهدای مزینان به بیش از هفتاد نفر رسیده که پیش ازاین 56 شهید شناسایی شده اند. مزار24نفر ازشهدای جنگ تحمیلی درمزینان ومابقی درشهرها وروستاهای مجاور می باشد.

  چاپ ونصب تصاویر رزمندگان وشهدای مزینان توسط پایگاه بسیج شهدای مزینان درخیابان اصلی و زنده نگه داشتن یادوخاطره حماسه آفرینان دوران دفاع مقدس مورد استقبال شهروندان مزینانی قرار گرفت.
  • علی مزینانی
۰۹
آذر
۹۱

عاشورای تاریخی مزینان به روایت گروه هنری شاهدان کویرمزینان


   





  • علی مزینانی
۰۹
آذر
۹۱

شاهدان کویرمزینان؛ قبل از سفر به مزینان بسیار تلاش کردم تا ازگفته ها ونوشته های فرزند شایسته کویرمزینان درباره حسین (ع)ونهضت عاشورایی اش مطلبی منتشرنمایم ولی هرچه گشتم نتوانستم ویا به دلیل مشکل ارتباطی این توفیق حاصل نشد ولی اکنون که از این سفر معنوی برگشته ام در اولین روز به سراغ دوستان مجله اینترنتی اسرار نامه رفتم که بی تعارف نقش به سزایی در شناساندن افکار واندیشه های بزرگان خطه عالم پرور سبزوار دارند ودرهر مناسبتی با مطلبی ونوشته ای از دانایی سبزواری نقش ونام ویاد او را زنده نگه می دارند .کاری که متاسفانه به هردلیل دراین سرزمین مهجورمانده ودیگران از این نامها بیشتر بهره می برند.این بار این یاوران اندیشه با نوشته ای ازاستاد شریعتی که چهل ودوسال پیش ودر شبی عاشورایی نگاشته است به مدد شاهدان کویرمزینان آمدند وما نیز با همان عنوان وبا تغییر درزمان تقدیم همراهان شاهدان کویرمزینان می نماییم

دکتر شریعتی چهل ودوسال قبل در باره عاشورا چه نوشت؟

دکتر شریعتی چهل سال قبل در باره عاشورا چه نوشت


این نوشته را به نقل از کتاب " حسین وارث آدم" می خوانید:

شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه می‌توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه می‌توانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم می‌کرد و رنج به نالیدنم وا می‌داشت، به پناه او می‌رفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی‌شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را می‌نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می‌جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می‌برم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می‌افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی‌حاصل می‌کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: از روزنه های زره خون بیرون می‌زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می‌مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر می‌کشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته‌های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می‌کشانم:  ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت می‌فشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو می‌رود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می‌آید و چشمانم را می‌سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می‌دهد، که: «هستم»، که «زندگی می‌کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی‌دهد؛ نمی‌توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی ‌از خون و خاکستر می‌لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می‌نگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز می‌یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب‌النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک می‌کند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می‌لرزد، کنارتر می‌رود . روشن تر می‌شود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی ‌رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می‌کند. سیمایی که ... چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

در پیرامونش، جز اجساد گرمی‌که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی‌کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز می‌گردد،
که : به کجا؟
نه پیش می‌رود،
که : چگونه؟
نه می‌جنگد،
که : با چه؟
نه سخن می‌گوید،
که : با که؟
و نه می‌نشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی ‌جهادش اینکه ... نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی ‌خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می‌دوزم، در نگاه این بنده خویش می‌نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می‌ماند.

نمی‌توانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی‌«بودن»م را در خود می‌شکند و خرد می‌کند. می‌گریزم. اما می‌ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می‌گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می‌گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می‌زنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می‌دوم، گوشه آستین این را می‌گیرم، دامن ردای او را می‌چســــبم، می‌پرسم، با تمام نیــــــــاز می‌پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی‌گوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
منبع : مجله اینترنتی اسرارنامه به نقل ازخبرآنلاین
  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۹۱
به زودی منتشرمی شود

تصاویر عاشورای تاریخی مزینان به روایت گروه فرهنگی ، هنری شاهدان کویرمزینان

  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۹۱

به راستی چه کسی می تواند این لحظه هارا به تصویربکشد

عاشورای مزینان تنها یک مراسم شبیه خوانی نیست

عاشورای مزینان تنها یک مراسم آئینی نیست

عاشورای مزینان تنها یک مراسم عزاداری نیست

عاشورای مزینان تنها گریه و اشک برحسین نیست

عاشورای مزینان عشق است و...

و مزینانیان را خیال گذر ازاین عشق نیست...


درادامه ببینیدعاشورائیان مزینانی را...



  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۹۱
بازهم عاشورا وآئین نخل گردانی مزینان

MIM_8181.jpg


MIM_8352.jpg

MIM_8149.jpg


MIM_8167.jpg


MIM_8367.jpg

MIM_8147.jpg

ودرادامه ببینیدعاشورای مارا به روایت عکاس خبرگزاری ایسنا...

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۹۱
سلام برعاشورا

وعاشورای سال1434قمری هم رسید

ومزینان امسال عاشورایی تر ازهرسال بود

ومزینانیها همه درعاشورا بودند

ومیدان قتلگاه جایی برای نشستن نبود

و عاشورائیان مزینانی و عزاداران میهمان مزینانی ها با دلی غمگین رفتند

و مزینان ماند ویادش ونامش تا سالی دیگر میزبان عاشورائیان باشد

و...

شاهدان کویرمزینان که رسالت خطیراطلاع رسانی ومعرفی این دیار کهن تاریخی را برعهده گرفته است افتخار دارد که پیش ازاین هنرنمایی هنرمندان عاشورایی را به نمایش بگذارد وبا معرفی آثار عکاسان برجسته مزینانی وغیر مزینانی گوشه ای ازفرهنگ عاشورایی خاستگاه دانشمندان واندیشمندان را به جهانیان بشناساند .

واین بار هنرنمایی عکاس جوان خبرگزاری مهر با نام "آئین نخل گردانی عاشورای حسینی در شهر مزینان" خود گویای بخشی از عاشورای مزینان است که تقدیم می شود به تمامی عاشورائیان...



  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۹۱

   ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

 

بخش دهم

عده ای گهواره ی علی اصغر(ع) را بردوش دارند که نوجوانی همان تندیس پارچه ای را که شب قبل توسط زنان درخانه حیدری آماده شده بود ، بر روی دست بالا می برد ومی گوید: لای لای ای اصغر شیرین زبانم...

وقتی جمعیت به قبرستان مزینان می رسد ،بستگان امواتی که به تازگی درگذشته اند برسرمزارشان حاضرمی شوند وچون آنها دراین مراسم نیستند وجایشان را خالی می بینند به یادشان گریه وزاری می کنند اما زود از قبردل می کنند وبه دنبال نخل می دوند تا ازقافله عقب نمانند.

نمی دانم چه نیرویی این یکپارچه آهن را به جلو می برد وشاید اگر غیراز عاشورا باشد صدها جوان نتوانند دراین مسیر آن را حمل کنند اما در این صبح عاشورا نخل درمیان یا حسین یاحسین زن و مرد در راه ابریشم با سرعت به سمت مزار بهمن آباد حرکت می کند وکافی است لحظه ای از آن عقب بمانی دیگر نمی توان جبران کرد مگرآنکه ازمیان مزارع کشاورزان میانبر بزنی وخود را به مزار برسانی.

قبل از رسیدن مزینانیها ، عزاداران بهمن آبادی به مزار آمده اند و پس از طواف یک دوره ای نخل مزینان برگرداگرد مزار فرزندان امام موسی کاظم (ع) هیئات مزینان و بهمن آباد درگوشه ای اجتماع می کنند و دو نفر از مداحان به نمایندگی ازدیگر مداحان منطقه که معمولا تعزیه خوان بهمن آبادی درابتدا نوحه ای می خواند و پس از آن پیرغلام اهلبیت قربانعلی عسکری مزینانی ایها القوم حسینم  و یا بحرالطویل دیگری را می خواند طبالها وسنج زنان هردو منطقه نیز متحد؛ شوروحال خاصی به مراسم می دهند. آنگاه حمید صدیقی ایفاگر نقش امام حسین (ع) دستورحرکت را صادر می کند درحقیقت این مکان  تداعی کننده یکی ازمنازلی است که قافله کربلا درآنجا استراحت نموده اند وسپس به سمت نینوا حرکت می نمایند. خوب که نگاه می کنی همه ،حتی آنها که از دیگر شهرها آمده اند ومیهمان هستند دراین مراسم شریکند ونقشی برعهده دارند. یکی نخل حمل می کند یکی شیرغران وساربان وگهواره علی اصغر را برمی دارد ودیگری بلندگو برداشته ونوحه می خوانذوجمعی طبل وسنج می زنند وآنان که وسیله ای ندارند سنگهارا از مسیر راه جمع می کنند که زیر پای عزاداران که بعضی از آنها پابرهنه هستند نرود.

تا چند سال پیش بسیاری از جوانان مزینانی وبهمن آبادی و سویزی طی مراسمی درمزار قمه برسر می زدند اما اکنون  بنا به فرموده ی مراجع مبنی بر جایز نبودن این عمل آن هم به خاطر سوء استفاده ی غربیان!  فقط کفن می پوشند وهمراه  دیگر مردم  حسین حسین می گویند وعزاداری می کنند

 با حرکت نخل، عزاداران بهمن آبادی هیئت مزینان را بدرقه می نمایند وسینه زنان می گویند:

 رفتید وخوش آمدید عزیزان           اجرهمه با شاه شهیدان

ویا می گویند:

به سلامت بروید اهل عزا    زعزای پسر شیرخدا

مزینانیها نیز درجواب پاسخ می دهند: 

مادعا گفتیم ورفتیم ازسرصدق وصفا     بعد ازاین جان شما جان شهید کربلا

نخل وکاروان تعزیه خوانها و علمداران با حسین حسین گویان عزاداران به سمت مزینان حرکت می کنند وپس از آن عزادارن سویز به سمت مزارروانه می شوند وتا مطمئن نشده اند که مزارخالی شده ومزینانیها از آنجا خارج شده اند آنها واردمزارنمی شوند .واین به علت درگیری لفظی جوانان دومنطقه درسالهای دوربوده که ازآن پس روسای هیئات تصمیم گرفتند به خاط آنکه دوباره مشکلی پیش نیاید باکمی تاخیر آنها به مزاربیایند البته ارتیاط مزینانیها با سویزیها همیشه حسنه بوده ونوجوانان سویزی درمدارس مزینان تحصیل می نمایند.دوتن از بهترین دوستان من داوود واصغر سویزی  از این روستا بودند که درعملیات والفجر هشت به فیض شهادت نائل آمدند. داوود بچه یتیمی بود که پدرنداشت اما دردامان مادر ی مذهبی پرورش یافته بود  وهنوزبه سن  جوانی نرسیده بود راه سرخ شهادت را انتخاب کرد .به خاطر سن کمش او را ثبت نام نمی کردند اما به قول خودش چریک بازی درآورد وبالاخره به جبهه رسید وبا همسنگرش علی اصغر فتح الله  در آبهای اروند شربت شهادت نوشید.. هنوز هم بسیاری از دوستان من که دردوران تحصیل با هم در یک مدرسه درس می خواندیم از همین روستاهای مجاور مزینان هستندکه هرچند به دلیل گردش ایام ومشغله کاری هرکدام به سویی کشانده شده ایم اما  محرم که می رسد درعزای امام حسین (ع) دیدارها تازه می شود چون آنها هم مثل ما محرم را درزادگاهشان درک می نمایند.

نخل این بار باید از سمت شمالی مزینان  حرکت کند تا خانه های  تمامی مزینانیها  از آن متبرک شود .کسی حق ندارد مسیر آن را تغییر دهد حتی اگر بخواهند راه را کوتاهتر نمایند چون این سنتی بوده که پدران آنها نیز برآن اعتقاد بوده اند .نقل است که در عاشورای یک سال شاید چهل پنجاه سال پیش نخل را از راهی دیگر به میدان قتلگاه بردند ودرهمان روز اتفاق بدی افتاد ویک نفر کشته می شود واین موضوع را مرتبط با آن می دانند وپس از آن بالاییها هم قسم می شوند که دیگر نگذارند مسیر نخل تغییر کند.

چه این ماجرا  راست باشد یا ساختگی به هرروی نخل باید ازسمت جاده ی بهمن آباد واز مقابل خانه شریعتی وارد مزینان شود وآنگاه با طی مسافتی از کوچه سرچشمه که روزگارانی ارگ مزینان می نامیدند وچشمه ای آب خنک وزلال از زیرزمینش می جوشید ، می گذرد وبا عبور ازمیان این کوچه،  نخل ازمبدأ تامقصد برگرداگرد مزینان چرخیده است و همه جا متبرک کرده است البته باز که دقت می کنی در این حرکت وچرخش نخل تفکری عمیق نهفته وبی ربط نیست اگر بگوییم در این یک روز تمامی واقعه کربلا یعنی از حرکت امام حسین (ع) که حج را نیمه تمام رها کرد وتا شهادتش وشام غریبانش همه دراین روز درمزینان باز سازی می شود.لحظه ی حرکت نخل ازمیدان امام حسین (ع) همان حج ناتمام است چون اکنون که  می اندیشم می بینم که هیئات چندین بار برگرد نخل می چرخند وپس از آن به سمت مزار راه می افتند.

درمسیر ورود نخل به درخانه ها زنها با دود کردن اسپند به استقبال آن می روند و بعضی نیز باپخش نان وکیک وشیروچای از عزاداران پذیرایی می نمایند.

سرانجام هیئات عزاداری به میدان قتلگاه می رسند جایی که من اکنون ایستاده ام ونظاره گر جوانانی هستم که پس از قرار گرفتن نخل در جایگاه سربر آن می گذارند وگریه می کنندوپس ازآن  مادران وخواهران و دیگربستگانشان به سراغشان می آیند وشانه های آنها را  غرقه بوسه می نمایند.

تعزیه با وارد شدن قافله امام حسین (ع) شروع می شود وبا دستور امام ، مردم عزادارمیدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکا ءکه درحال حاضر محمد شریفی  است ودرحقیقت کارگردان هنری  این نمایش آئینی است ، میکروفون را به دست می گیرد وچند دقیقه ای صحبت می کند وتذکر لازم را به تعزیه خوان ومیهمان ومیزبان ودست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

تاغروب عاشورا  تعزیه خوانها تعزیه حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر ، قاسم ، شوذب وعابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع) واگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتراست نقش فاطمه صغری (س) را اجرا می نمایند.

در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) تمثال بیش از پنجاه شهید مزینانی توسط بستگانشان وبا همکاری پایگاه بسیج شهدای مزینان  وارد میدان می شود تا ازشهدای کربلای ایران هم یادی شود .

درغروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفا گر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد وامسال  جایش خالی است؛گریه می کند ودستور تیربر حلقوم این شیرخواره می دهد. 

پس ازنمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن درهنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود واین نیز به خاطر آشنایی وتخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است؛ همه ی میدان می گریند شبیه خوان وفهرست گردان وزن و ومرد وخرد وبزرگ همه گریه می کنند وپس از آن لحظه شهادت امام می رسد.

لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود وهرتکه اش به تبرک به دست کسی می افتد ویا آنکه خیمه ها را آتش می زنند وپارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می افتد.

تعزیه تمام شده وغنی آبادیها با بدرقه مردم مزینان وبا خواندن همان اشعار رفتید وخوش آمدید عزیزان.... راهی روستای خود می شوند.

هنوز خستگی یک روز عزاداری ازتن مردم بیرون نرفته شام غریبان برگزار می شود وتو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام وقرار ندارند وخستگی را شرمنده ی این همه احساس نموده اند.

پس از مراسم نوحه خوانی که درهیئات برگزار می شود مراسم شام غریبان از هیئت علی اکبری (ع) آغاز می شود و زن ومرد درحالی که شمعی دردست دارند درتاریکی بازار حرکت می کنندو 

                                                                وادامه دارد...

 

 

  • علی مزینانی