بایگانی آذر ۱۴۰۱ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۵ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۷
آذر
۰۱

شهید یلدایی مزینان

 

 

✍️شهید سیدعلی اکبر حسینی مزینانی ؛ اول اردیبهشت سال 1342 یعنی همان زمان که امام خمینی (ره) به سردمداران رژیم ستمشاهی پهلوی گفت : «سربازان من در گهواره اند» سربازی دیگر در خانواده زنده یاد سیدابوالقاسم حسینی معروف به سید رشید متولد شد که نامش را هم نام جوان شهید کربلا علی اکبر گذاشتند و همان گونه که امام وعده داده بود او نیز با شروع جنگ تحمیلی لباس رزم پوشید و همراه جمعی از جوانان مزینانی عازم جبهه های حق علیه باطل شد.

🔷سیدعلی اکبر حسینی مزینانی فرزند زنده یاد سیدابوالقاسم معروف به سید رشید جوانی ساده و مهربان و زحمتکش و دلسوز و متواضع بود. در کارها به اطرافیان خصوصاً والدینش کمک زیادی می کرد و به بزرگترها احترام می گذاشت. همیشه به افراد مسن در حمل بار و یا کارهای مختلف کمک می کرد و خدمت به دیگران را وظیفه خود می دانست. بسیار شجاع و نترس بود و بر این اعتقاد بود که مسلمان نباید از هیچ کس جز خداوند بترسد. در انجام واجبات دینی خصوصاً نماز اول وقت و قرائت قرآن کوشا بود و هیچ یک از مردم مزینان که او را از نزدیک می شناختند به یاد ندارند رنجشی از وی دیده باشند .

🔷سیدعلی بیشتر اوقات خود را به کار کشاورزی و دامداری می گذراند و همیشه یار و یاور پدر بود و با شروع جنگ تحمیلی پس از گذراندن دوران آموزش نظامی داوطلبانه عازم جبهه ی گیلانغرب شد و در 30 آذر همزمان با شب یلدای 1360 در عملیات مطلع الفجر نامش در دفتر و کتاب شهدای دفاع مقدس ثبت شد و به عنوان دومین شهید مزینان در آرامستان بهشت علی (ع) مزینان به خاک سپرده شد.

🔆بعد از شهادت این شاهد کویر مزینان سه پسر عموی او به عنوان سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن نیز راهش را ادامه دادند و در جبهه های حق علیه باطل به شهادت رسیدند.

🖌خاطره ای از برادر شهید:

هنوز خبری از شهادت علی اکبر به ما نرسیده بود. یک روز دیدم یک کبوتر که از کبوتران من بزرگ تر و زیباتر بود آمد و لب بام نشسته بود. نردبان را گذاشتم و بالا رفتم و او را گرفتم به خانه آوردم. دیدم دست هایم خونی شده، بالش را نگاه کردم دیدم از بالش خون می چکد و زخمی شده. بالش را بستم و میان کبوتران خودم رهایش کردم. تا این که خبر شهادت برادرم را آوردند. بعد از مراسم تشیع جنازه و عزاداری، شب سوم شهید به خواب یکی از دوستانم می آید و می گوید به برادرم بگو آن کبوتری را که گرفته ای رهایش کن. آمد به من گفت و من به یاد آن کبوتر افتادم. رفتم دیدم کبوتر می تواند پرواز کند رفتم و آزادش کردم و رفت.

سبقت

از وقتی شنیده بود که عده ای از جوانان مزینانی عازم جبهه هستند غوغایی در درونش برپا شده بود.صبح زود گوسفندان را از آغل بیرون آورد و راهی صحرا شد اما با شعله شدن آتش درونش گله را در دشت رها کرد و خودش را به کاروان اعزامی رساند.

خبر به پدرش سید رشید رسید همراهان که از ابهت و شجاعت این سید مزینانی خبر داشتند سید علی اکبر را نصیحت می کردند که برگردد اما او نه اصرار آنان را می شنید و نه درخواست پدر را که می گفت برگرد جبهه ی تو همین کار است...


***
هنوز مدتی از اعزام آن ها به گیلانغرب نگذشته بود که خبر شهادت این جوان به مزینان رسید پدرش وقتی خبر شهادت فرزند را شنید گرچه داغ سنگینی از فراق جوان پاک و محجوب قلبش را شکسته بود اما دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و خدا را شکر کرد که جوانش عاقبت بخیر شده و او در پیشگاه جد بزرگوارش رو سفید است.

***

یک روز که قرار بود برای برگزاری یادواره شهدای مزینان فیلمی تهیه شود مرحوم سید ابوالقاسم پدر شهید سیدعلی اکبر حسینی مزینانی و عموی شهیدان سید محمد، سیدحسین و سیدحسن مقابل دوربین قرار گرفت و با سادگی و صفا و صمیمیتی که در کلامش موج می زد گفت: «من هرچی فکر می کنم می بینم این جوان ها از ما سبقت گرفتند»


***
سید رشید فرزند شادروان سیدمحمد سال 1313 در خانه ی سادات حسینی به دنیا آمد و در این دیار همراه با برادرانش در کار کشاورزی و دامداری مشغول شد . او به راستی انسان رشیدی بود و هیچ ترسی از بلای طبیعی و غیر طبیعی نداشت و نقل می کنند با شجاعت و به تنهایی در مقابل گرگ ها ایستاد و برّه ای را از دهان گرگ گرسنه و وحشی نجات داد و شاید همین شجاعت او را در نزد مزینانی ها ملقب به سید رشید کرد.


***
وصیت نامه سید علی اکبر در نوع خود هم جالب بود؛ روحانی محل مأمور خواندن وصیتنامه ی او بود وقتی به این جمله رسید که سیدعلی اکبر نوشته بود فقط در این دنیا ۵ ریال به یکی از مغازه داران مزینان بدهکار است اشک از چشمانش جاری شد و رو به جمعیت کرد و با بغض گفت: خدا عاقبت همه ی ما را ختم بخیر کند آخه این ۵ قرون پولیه که این جوان خود را مدیون بداند و حتی در وصیتنامه اش آورده است...! با گریه ی او همه ی مردم گریستند که چطور یک جوان چنین قائل به حق الناس است...

🚩فرازی از وصیتنامه ی شهید سیدعلی اکبر حسینی مزینانی:

درود و سلام به رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران ،امام خمینی،
گر دیده تنم بخون غلطان تنم افتاده در میدان
چون من سرباز اسلامم رسد چون بر تو پیغامم
(حلالم کن ،حلالم کن،)
چو پیمان با خدا بستم ز یاران جمله بگسستم
در این معراج انسانی ببر مادر تو قربانی
(حضور داور من )
مرا با هر غم و در دل چه زیبا تربیت کردی
بیا جانم به قربانت نمودی سر فرازم
زنم بر سر به دستانت نوازش کن بچه های من
ای پدر جان برای من هیچ غصه نخوری که شهید شده ام،که خونم از خون حضرت علی اکبر علیه السلام و حضرت قاسم رنگین ترنیست . اگر خدای را می خواهی برایم ناراحت نباش .بچه هایم را سرپرستی کن.
"و العصر الانسان لفی خسر الا لذین آمنو و عملو صالحات و تواصلو بالحق و تواصلو با الصبر"
" به درستی که انسان هر آینه در زیانکاری است. مگر آنانکه گرویدند و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق وبه شکیبایی توصیه کردند."
با درود به رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله العظمی خمینی با درود به شهیدان به خون غلتیده انقلاب. سلام به خانواده گرامی پدر و مادر خوبم ، پدر جان بعد از سلام، هنگام شهادت هم برای من گریه نکنید ،کاری نکنید، که دشمنان اسلام از آن بهره برداری کنند .مادر جان هنگام شهادت من مبادا گریه کنید و در سر خاک من به هیچ وجه گریه نکنی و خوشحال باش که من فرزندی داشته ام که در راه اسلام به درجه رفیع شهادت نایل گردیده، تنها آرزوی من دیدار امام بود. امیدوارم مرا حلال کنید . دیگرعرضی نیست ، جزدوری شما عزیزان- پیروزباد اسلام -والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✋️گاهی اوقات از قدیمی ها با حالت افسوس می شنویم :«قدیم یادش بخیر اگر نان نبود ، اگر پول نبود، اگر آب و برق و گاز نبود ؛جایش دل های باصفایی بود که مهربانی را به یکدیگر هدیه می کردند صداقت سرمایه ای بود که آن ها را با دل های ساده و بی آلایش به هم دیگر پیوند می زد ، رفت و آمدهای مهربانانه ، احوال پرسی های بی منت همه و همه موجب می شد که خوش باشند و در فقر و نداری با هم بگویند و بخندند.»

🔹این ها را گفتم تا بهانه ای شود برای متن نامه ای که حدود 5 سال پیش زمانی که هنوز تلگرام پایش را به خانه های مردم باز نکرده بود و سایت های اینترنتی رونق خاصی داشت دوست عزیز و اهل فن جناب آقای «قاسم ملا» که برای زادگاهش بهمن آباد صدها مطلب نوشته و در وبلاگ ها و سایت های مختلف منتشر کرده است و الحق قلمی توانا و فکری خلاق دارد آن را برایم فرستاد و امروز با بررسی مطالب وب سایت شاهدان کویر بار دیگر تجدید خاطره ای شد و آن را تقدیم نگاه های مهربان شما نمایم . نامه ای که زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی حدود 60سال پیش یعنی سال 1337 شمسی برای اهالی دوست داشتنی بهمن آباد فرستاده و برادر بزرگوارم جناب قاسم ملا طی مطلبی برای ما ارسال کرده اند: «سلام در یکی از کتاب های قدیمی مرحوم پدرم این نامه را یافتم نمی دانم صاحب نامه کیست اگر به رحمت خدا رفته روحش شاد باد و اگر زنده است سالم و سلامت باشندمن با همان سبکی که نوشته بود رونویسی کردم.»

🔆شایان ذکر است که شادروان میرشکاری سال 1352 دارفانی را وداع گفته و معنا و مفهوم میرشکاری به خاطر این بوده که اجداد آن ها در چاپارخانه مزینان (اداره پست قبلی) فعال بوده اند و با پای پیاده نامه ها را به اطراف می رسانده و چون از چالاکی خاصی برخوردار بوده و مانند آهوی تیزپا می دویده اند و در فرهنگ عامه مزینان به آن شکاراطلاق می شود فامیلی این قوم در مزینان میرشکار شده است.

👈متن نامه ی زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی

« آقایان محترم اهالی بهمن آبادی
محترما"بعرض میرساند برای رفاه حال کلیه بلوک مزینان آسیابی وارد و نهایت درستی و صحت عمل مراجعین آرد و بدون کسری و افت بقرار هر خروار پنج من آرد کندم و پنج من آرد جو برداشته میشود و بدون هیچ گونه تقلب و خیانت بهترین آرد را تحویل می دهیم لذا مستدعی است لطف و مرحمت خودتانرا دریغ نفرمایید تا زحمات و مخارجات حقیر هم ضایع و دماغ سوز نباشم ان شاالله تعالی و این کارخانه هم برقرار بماند بلطف پروردگار کمال تشکر از کلیه آقایان دارم اقل السادات و دعاگو سید اسماعیل میر شکاری 37/9/22 »

🌐درمرام هرکسی را حرمتیست آسیاب هم همیشه نوبتیست

🔹نویسنده / علی جعفری مزینانی
✍️زنده یادان، سید اسماعیل میر شکاری و فرزند برومندش سید رضا میرشکاری که هر دو درجوار رحمت حق آرمیده و درسن و سال کم دارفانی را وداع و ازنعمت و فیض وجود ارزشمندشان اهالی محترم مزینان و روستاهای مجاور محروم گشتند به همراه برادرش سید مهدی میرشکاری از سادات جلیل القدر و جلیل الشأن مزینان بودند که هر سه بزرگوار در عصر خود خدمات سودمندی را به همشهریان ارائه دادند۰
🔹برابر اظهارات پیشینیان در سالهای دور ازسال 1337 و قبل از ورود کارخانه آسیاب توسط شادروان می شکاری اهالی برای آرد کردن گندم دچار زحمت بودند و ناگزیر بودند تا گندم را به داورزن ببرند تا بوسیله آسیاب آبی آرد شود علت اینکه آسیاب آبی در داورزن قرار داشت این بود که آن روستا از آب جاری بیشتری برخوردار آنهم به دلیل داشتن موقعیت اقلیمی واینکه تقریباً دردامنه کوه و منطقه ی کوهستانی واقع بود، باید اضافه نمایم که آسیاب های آبی وقبل از آن بادی به کندی کار می کردند درنتیجه راندمان بالایی نداشتند۰
🔹مرحومان میرشکاری ها با دایر کردن آسیاب در مزینان زحمت طاقت فرسای حمل و نقل گندم جهت آرد شدن را از دوش مردم برداشتند و علاوه بر این در رونق مزینان در زمان خود نقش مهمی را ایفا و موجب باقیات و صالحات این بزرگواران گردید۰
عزیزان میر شکاری ها انسانهایی بودند متدین ،زحمت کش و آراسته به اخلاق خوش و صفات نیکو و ازنظر نیروی بدنی بسیار چابک ،قوی و ورزیده و شغل آسیابی درآن روزگار بدلیل نبود نیروی برق و به تبع آن عدم امکانات لازم تا کارها راحت تر انجام گیرد وابسته و محتاج نیروی بدنی قوی و خاص خود و شغلی بود طاقت فرسا و بسیار پر زحمت
آسیاب در ضلع شمال غربی میدان عاشورای فعلی قرار داشت و جلو آن استخری کوچک و یا حوضی بزرگ که آب موجود در آن جهت خنک کردن موتور آسیاب که دیزیلی بود و فاقد رادیاتور استفاده می شد و بصورت ورود و خروج جریان داشت و وقتی عیب و ایرادی در آسیاب بوجود می آمد سیدمهدی برطرف می کرد و باصطلاح دست به آچار بودند البته با کمک مرحومان سید اسماعیل و سید رضا تانگذارند آسیاب از حرکت و چرخش باز ماند و یا وقفه ای بوجود آید و مردم در فشار قرار گیرند و همیشه مقداری لوازم یدکی ضروری ذخیره داشتند۰
🔹همیشه ی ایام چندین نفر بخصوص جوانان مزینانی در آنجا صبح ها و غالباً بعد از ظهرها اجتماع می کردند و با سنگ های آسیاب که برای توزین گندم و آرد کاربری داشت زور آزمایی می کردند ۰
🔹در آن روزگار واحد اندازه گیری اوزان کیلو نبود و درمقیاس اضعاف وزن و براساس من و خروار و تن سنجیده می شد و سنگها دراندازه های 5 و 10 و 15 و نهایتاً تا 20 من از جنس چدن و گرد و دارای دسته منحنی شکل ساخته شده بودند۰ ( یک من معادل سه کیلو)
آسیاب از صبح درساعات اولیه که هوا نسبتاً سرد بود شروع بکار می کرد و تا نزدیکی های غروب مداوم فعالیت داشت تا پاسخگوی همشهریان مزینانی و مراجعه کنندگان روستاهای مجاور بوده تا زیاد درنوبت قرار نگیرند۰
🔹چنانچه چند دقیقه در مجاورت دواتاق موتورخانه و آرد خانه قرار می گرفتی تمام سر و کله و لباس و کفش سفید و آردی می گشت بطوری که به زحمت شناخته و شناسایی می شدی و صدای ناهنجار و گوش خراش موتور هم مزیدی بود بر علت ها و وقتی دونفر باهم آنهم با صدای بلند صحبت می کردند صدای یکدیگر را به زحمت می شنیدند به طوری که با فریاد با یکدیگر در مکالمه و گفتگو بودند آن هم مختصر و مفید و کوتاه در سال های آخر دهه ی چهل و اوائل دهه ی پنجاه شمسی به دلیل پاسخ به نیاز بیشتر مردم و قرار نگرفتن در نوبت های چند روزه دو آسیاب دیگر یکی در وسط بازار روبروی حمام یا گرمابه عمومی قبلی جنب کوچه تکیه ی میان و دیگری در شمال مزینان به مرور شروع به فعالیت کردند البته با تکنولوژی پیشرفته تر(و بعدها مرحوم علیشاه و زنده یاد حاج علی عباس و تعزیه خوان مزینانی حاج اکبر ملایی و اکنون عبداله فرزند عباس عبداله اقدام به راه اندازی آسیاب کردند )
👈باتشکرفراوان از برادر گرامی جناب آقای علی مزینانی عسکری که باب نوشتن این خاطرات فراموش شده را در رسانه ی شاهدان کویر مزینان گشودند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️همان طور که در نوشتارهای قبلی تأکید کردیم انتشار این گونه مطالب برای دفاع از جریان خاصی نیست بلکه یادآوری برای نسل هایی است که علی رغم یأس و ناامیدی که بعضی افراد در گروه ها و کانال های خود به وجود آورده اند که مزینان نسبت به گذشته پسرفت کرده نه پیشرفت خاطرنشان کنیم با تمامی مشکلاتی که در این روستا دیده می شود و کاستی هایی که وجود دارد باز به همت خود مردم و دولت های ادوار مختلف بعد از انقلاب از نظر عمران و آبادانی در مقایسه با دیگر روستاها و شهرها پیشرفت خاصی وجود داشته و ما و نسل های قبل از ما هم که چند سالی قبل از انقلاب را نیز تجربه کرده ایم  به خوبی واقف به آن هستیم.

تا قبل از انقلاب تنها نعمتی که بعضی از مردم  مزینان برخوردار بودند برق یک ساعته یا دوساعته ای بود که توسط موتور گازوئیلی که در شمال مزینان قرار داشت به جریان می افتاد و بعضی معابر را توسط لامپ هایی که روی تیرهای چوبی نصب بود روشن می کرد اما بعد از پیروزی انقلاب و در همان سال های اولیه؛ برق شبکه ای به روستاها رسانده شد که مزینان خیلی زود از این نعمت بهره مند گردید و خانه ها روشن و در نتیجه یخچال و تلویزیون و پنکه و کولر و...هم به زندگی مردم آمد.

در آمدن موتور برق قبل از انقلاب چند نقل قول وجود دارد یکی اینکه به همت فرزند شایسته کویر مزینان دکترعلی شریعتی بوده و دیگری مربوط به سفر عبدالعظیم ولیان استاندار وقت  استان خراسان و نایب‌التولیه آستان قدس رضوی در زمان محمدرضا شاه پهلوی بود که سفری به مزینان داشت و وقتی از مردم پرسید چه چیزی نیاز دارید؟ همگی روشنایی را متقاضی شدند و اگر چنین باشد باید گفت تنها استانداری است که قبل و بعد از انقلاب به وعده ی خود در قبال مردم یک روستا عمل کرده است!
نقل سوم موتوربرق اشکودا توسط فصیحی بزرگ و سرمایه بزرگان و اهالی مزینان بنام شرکت برق سهامی مزینان محقق شد.

در قبل از انقلاب آب نیز به صورت لوله کشی در منازل وجود نداشت و مردم برای استفاده از آب شرب و شستن ظرف و ظروف و لباس هایشان از آب چشمه ای استفاده می کردند که معروف به ینگی قلعه و در وسط بازار مزینان جاری بود و دکترعلی شریعتی مزینانی در کتاب کویر به زیبایی از آن یاد می کند.
بعد از انقلاب با کمک جهاد سازندگی و همراهی مردم در حفر و کندن کانال مانند حفر جای تیر برق از داورزن به مزینان آب شرب هم به خانه ها روانه شد.

گاز
تا همین دو دهه ی گذشته مردم برای پخت و پز و گرم کردن منازل از وسایل نفتی و یا گاز کپسولی استفاده می کردند و شعبه ی نفت در شرکت تعاونی مزینان همیشه شاهد صفی طولانی از گالن به دستانی بود که می خواستند خانه های خود را روشنایی ببخشند. اما با حضور مهندس نوذری وزیر نفت دولت نهم در مزینان و عشق و ارادتی که به فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی داشت نه تنها مزینان که به یمن این حضور، داورزن و دیگر روستاها نیز از نعمت گاز خانگی برخوردار شدند.

تلفن
یکی از مناطقی که از دیرباز دارای تلگرافخانه و اداره پست و مخابرات بود مزینان است اما این نعمت نیز بعد از پیروزی انقلاب و اتمام جنگ هشت ساله سر از خانه ها در آورد و اکنون تمامی منازل دارای سیستم ارتباطی تلفن هستند.
ساختمان قبلی این تلفنخانه در شمال مزینان بنا شد که تا همین سالهای اخیر کارهای پُستی در آن انجام می شد اما به همت شهید امین آبادی که خود بازنشسته اداره مخابرات بود ساختمان دیگری در میدان امام حسین علیه السلام و محل قبلی تلگرافخانه قدیمی که متأسفانه برای این نوسازی از ریشه تخریب شد بنا گردید و با کمک متخصصین مزینانی همچون حاج علی اصغر رضایی فر در مشهد اپراتوری و مرکز اصلی مخابرات مزینان در این مکان شروع به فعالیت کرد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

🌴مشق عشق

رفتم اندر دشت و صحرا صبحدم
دیدم آنجا دسته اى قمرى به هم

بود  بر  شاخه نشسته  بلبلى
در کنار جوى، می شد، سنبلى

شانه می زد بید ، بر زلفین یار
راه می رفتند با هم سنگ و خار
 
می زدودند باد و باران غصّه را
می گشودند چشمهاى بسته را

با نسیم اندر تغزّل لاله بود
عشق ، مشق نام لیلى می نمود

کافر و مؤمن بُدندى هم نفس
بود خالى حصر و زندان و قفس

داس با هرزه علف همزاد بود
آدمى از ظلم و جهل آزاد بود

باد می رقصید با دشت و دمن
کبک می خندید با زاغ و زغن

ابر ، ذهنِ خاک بر دل می کشید
آهو از این سو به آن سو می پرید

موج  می زد هر طرف رؤیاى آب
با هم اندر گفتگو ، چنگ و رباب

اعتقاد و عشق ، وقت رفته را
از گره ها می گشودند عقده را

گرگ ، در راه می شد بى شتاب
برّه را "عشقم"همى کرد او خطاب

یک سبد گل،عشوه با پروانه داشت
دخترى  لبخند  اندر  خانه کاشت

بس که مجنون خنده با مهتاب کرد
آسمان، رندانه دامن  چاک کرد

نِى  جدا  افتاده از  دلدار  بود
در فراق یار این سان می سرود

"روز وصل دوستداران یاد باد"
"یاد باد آن روزگاران ، یاد باد"  
                
١٤٠٠/٨/٨ مزینان .

🌹شاعر؛ دکتر سیدحسین ضیائی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

همان گونه که در نوشتار قبلی گفتیم با تشکیل پایگاه بسیج در مدرسه علمیه فعالیت های بسیاری از قبیل آموزش نظامی و عقیدتی، هنری و ورزشی و... در آن شکل گرفت و در حقیقت هرکس چیزی آموخته بود آن را در طبق اخلاص قرار می داد و به دیگران می آموخت.

گردهمایی و دورهمی های شبانه نوجوانان و جوانان شور و هیجانی دیگر در میان فرزندان مزینانی ایجاد کرده بود و چه بسا تعدادی از همین افراد چون در آن زمان خانه ها تلویزیون نداشت به بهانه حضور در برنامه های متداول به پایگاه می آمدند تا سریال هایی مانند عزالدین قسام و اوشین و طبل توخالی و... را ببینند!

اما یکی دیگر از  برنامه های این دوره ورزش بود که بازهم به همت شهید امین آبادی جایگاه خاصی را در بین نوجوانان و جوانان و حتی میانسالان کسب کرده بود.

صبح زود قبل از طلوع آفتاب خیل عظیمی از اهالی مقابل بسیج صف می کشیدند و با ذکر صلوات شروع به دویدن می کردند و بعد هم ورزش دسته جمعی صبحگاهی...

کم کم تور والیبال در وسط میدان پایگاه بعد از آنی که حوض قدیمی را پر کردند نصب شد و غروب ها جوانان در این زمین بازی می کردند.

عرض اندام بعضی از ورزشکاران و جوانانی که فنونی را در باشگاه های تهران آموخته بودند یا به طور فردی به توانایی خاصی مانند حرکات ژیمناستیک شهیدان سیدحسین و سیدمحمد حسینی مزینانی دست پیداکرده بودند یکی دیگر از دیدنی های ورزشی در آن زمان یعنی دهه ی شصت بود. پشتک واروهای شهید سیدحسین از روی تیر دروازه و یا دیوارهای بلند روستا حتی کهنسالان را به وجد می آورد و او را با کف زدن و صلوات تشویق می کردند.

بعد از جلسات متداول و مداوم قرائت قرآن کریم برپایی مراسم جشن در مناسبت های ملی و مذهبی به خصوص نیمه ی شعبان و دهه ی فجر، مجالس دعا و نیایش مانند دعای شریف ندبه در صبح های جمعه، دعای پرفیض کمیل در پنجشنبه شبها و توسل به چهارده معصوم علیهم السلام در سه شنبه شبها در مساجد مزینان رونق گرفت و حتی از مزینان به سوی روستاهای دیگر کشیده شد به طوری که ده ها پیر و جوان مزینانی در این شبها به صورت هیئتی به غنی آباد،کلاته مزینان، بهمن آباد، سویز، کاهک و حتی روستاهایی با مسافت طولانی تر مانند صدخرو و مهر حضور می یافتند و مجالس دعا را به صورت مشترک برگزار می کردند و هماهنگ کننده تمامی این برنامه ها پایگاه بسیج مزینان بود.

علاوه بر تمامی این فعالیت ها بسیج مسئولیت های سازندگی و عمرانی  خاصی را در مزینان بر عهده گرفت و با تدبیر و دوندگی های شهید امین آبادی؛ بازار مزینان مانند جوی آب و انتقال آب ینگی قلعه با حفر چاه در سه کیلومتری روستا و همچنین تخریب ساختمان قدیمی تلگرافخانه مزینان و بنای ساختمان مخابرات و ایجاد میدان امام حسین علیه السلام و ساخت سالن شهدا در آرامستان بهشت علی علیه السلام و سرو سامان دادن به شرحاژ(شهر حاش) نقش ارزنده ای را با همراهی شورای اسلامی وقت در آبادانی مزینان ایفا کرد.

هرچند پاسدارانی از شهرستان سبزوار برای اداره و فرماندهی بسیج به مزینان می آمدند و شاید همین عامل موجب شد تا آنها برای کم کردن مسافت حوزه ی مقاومت را به جای دیگر منتقل کنند و بعدها پایگاه را از رونق عجیب خود بیندازند اما از همان ابتدا جوانان مزینانی که فرماندهی را بر عهده داشتند حتی با رفتن حوزه بازهم حضور و اشتیاق مردمی برای شرکت در برنامه های پایگاه موج می زد.

در دهه ها و سالهای مختلف و از زمان تأسیس پایگاه بسیج افرادی مانند؛ کربلایی اصغر همت آبادی، شهید حاج محمدامین آبادی، حاج سیدعلی حسینی مزینانی، حاج غلامرضا مزینانی حاجی، حسن زارعی و اکنون حاج وهب غنی آبادی فرماندهی پایگاه بسیج را بر عهده داشته اند.

در حال حاضر نیز دو پایگاه مقاومت که ساختمان آن در ابتدای ورودی مزینان بنا شده به نام پایگاه بسیج شهدای مزینان ویژه برادران زیرنظر حوزه مقامت بسیج امام رضاعلیه السلام داورزن و همچنین پایگاه بسیج خواهران با عنوان کوثر مزینان وابسته به حوزه حضرت آمنه(س) داورزن در حال فعالیت است و امیدواریم با توجه به تمامی این پیشینه و نقش مزینان در سازمان بسیج دیگر روستاها، فرماندهان سپاه شهرستان و استان برای انتقال حوزه به این دیار اقدام نمایند.

دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

🔹یکی از خبرهای خوب این هفته مزینان اهدای مخارج سوگواری مجالس ختم سه عزیز از دست رفته به مراکز آموزشی و عمران و آبادانی است.

🔹دو خانواده معزز شهیدی و حسینی مراسم یادبود چهلمین روز درگذشت پدر و مادر فقیدشان را بدون اطعام و به طور مشترک در آرامستان بهشت علی علیه السلام  برگزار و هزینه های پیش بینی شده برای این مجالس را به خوابگاه دخترانه و مدارس مزینان هدیه کردند.

🔹فرزندان مرحومه حاجیه زهرا مزینانی(محمدی کمند) نیز مبلغی را برای مخارج نگهداری بهشت علی علیه السلام تقدیم کردند.

🔹هرچند بعضی از همشهریان گرامی توصیه مشفقانه دلسوزان مزینان را جدی نگرفته و علی رغم هزینه های سنگین اطعام غذای عزا  مبادرت به برگزاری چنین مجالسی کردند اما یک سئوال تأمل برانگیز است که مگر در دوسالی که سایه ی شوم کرونا موجب شده بود حتی مجلس روضه خوانی و قرآن برگزار نشود چه برسد به سفره های اطعام مشکلی برای تسلی دهندگان به وجود آمد؟!

🔹در بعضی از روستاهای همجوار حتی قبل از کرونا بزرگان آنها تدبیر کرده و تنها میهمانانی را که از شهرهای دور برای حضور در مجالس تشریف فرما می شوند میزبانی می کنند ولی تمامی مجالس ختم اعم از قرآن خوانی و روضه و سرخاکی را با حضور آحاد مردم و با شکوه برگزار می نمایند.

🔸ای کاش بزرگان مزینان نیز که بعضی از آنها تریبون دار هستند و مردم گوش جان به سخنانشان می سپارند در این راه پیشگام شوند و نذورات و هزینه های اطعام را به سمت کارهای عام المنفعه سوق دهند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در ادامه مطلب حدیره  که شاید نام اصلی آن به روایتی حذیره می باشد باید بگویم درگذشته های دور همیشه در مسیر راه های طولانی مناره و برج هایی بنا می شد که مسافران راه را گم نکنند. این برج که نمونه های آن در مزینان هم بصورت دژ و هم در صحرا برای امنیت استفاده می گردید تا اگر شبی کاروانی در مسیر بماند سرپناهی داشته باشد و مناره که از نامش پیداست با ارتفاع بلند و مشعل بالای آن نور می داد تا کاروانیان شب راه را پیدا کنند لذا کم کم به مرور زمان ارتباطات بیشتر شد و به تناسب نیاز مردم تجارت افزون گردید تا جایی که نیاز به استراحتگاه بیشتر احساس می شد. در همین راستا اولین کاروانسراهای ایران در زمان خلفای عباسی به سمت ایران و در مسیر خراسان واقع شد به ویژه برای زیارت امام رئوف علی ابن موسی الرضا(ع) که تمام مصالح بنای آن از خشت و گل بود و به مرور ایام تخریب و نابود می گردید. اگر هم ودیعه ای جهت تعمیر بود در کنار گوشه ی مکان مورد نظر جایی دفن می کردند تا خرج مرمت گردد که متاسفانه مورد دستبرد واقع می شد. نمونه آن سنگهای رباط و آب انبار شاه عباسی است.
به دستور هارون الرشید در روستاهایی مانند مزینان که در گذشته شهر محسوب می شد یک نمونه از این کاروانسراها  بنا گردید . حدیره خواهر مامون عباسی دختر هارون الرشید در بین راه مریض می شود و به لحاظ اینکه مردم وی را زیارت کنند و بارگاهی داشته باشد مقبره ای برایش بنامی کنند که هنوز هم دیوارهای آن بیانگر وجود این بنای گلی می باشد.
اینکه حدیره زودتر از بین رفته یا کاروانسرا بنا گردیده اطلاع دقیقی ندارم ولی قدر مسلم هر دو مکمل یکدیگر است .کاروانسرای هارونی در قسمت شمالی آب قنات مزینان احداث و تا هشتاد سال پیش به روایتی که شخصاً از زبان مرحوم حاج محمد غلامرضا یوسف شنیدم که ایشان می گفت بعد از تخریب کاروانسرا به مرور زمان بار آن به مزارع مزینان منتقل می شد و خوب بیاد دارم که روزی هفتاد تا هشتاد راه با الاغ بارکشی می شد.

چرا رباط های هارونی خراب شد؟
در زمان دولت شاه عباس صفوی که رونق دینی بیشتر شد و نیاز بیشتری به مامن در بین راه احساس می شد به دستور شاه عباس در شهرهایی مانند مزینان این کاروانسراها ساخته و با امکانات بیشتر از جهت امنیت و در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی مناسب برای زائرین امام رضا(ع) در نظر گرفته شد که الحمدالله یک نمونه ی عالی آن در مزینان موجود می باشد.
نگین راه ابریشم ، چو الماس
درخشد یک رباط از شاه عباس
چه گویم من ز حوض روبرویش
زوال آمد دگر آب سبویش..
بهرحال میراث عباسیان از بین رفت و حدیره نیز ویران شد اما در ضلع جنوب غربی چندین کارگاه وجود داشت در مسیر راه قدیم مزینان بهمن آباد که از مقابل شاه عباسی می گذرد یکی کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال و دیگری مکان توپخانه ی مزینان از عهد قاجار که در ایام عید لحظه ساعت تحویل توپ شلیک می شد  قرار داشت . وجود و حضور خان سرهنگ از نسل قاجار و افشاربیانگر این است که مزینان شرایط ویژه ای داشته است. داشتن عدلیه یا بیت العدل  و دارالحکم که برابر است با دادگستری امروزه در دنیا و کوچه سرهنگ در مزینان به نام آن مرحوم هنوز هم با همین نام برده می شود. درآینده به این مقوله خواهیم پرداخت.

بد نیست بدانیم فاصله بهمن آباد و مزینان این دو همسایه ی هم جوار دیرینه؛ یادشده در تاریخ بیهق؛ کمتر از هزار متر بوده و حتی آیین جشن سده در ایام مهرگان که زیباترین جشن های اصیل ایران باستان می باشد در بین همین دو روستای قدیمی برگزار می شده. که شعر زیبایی هم بنام (سره) یا همان سده خوانده می شد.
شایان ذکر است که اولین مراسم عاشورایی هم به احترام حضور آقا زادگان موسی ابن جعفر و هم به دلیل نزدیک بودن دو روستا در محل امامزاده به صورت مشترک برگزار می شده. اما بد نیست متذکر شوم اگر حمام کهنه مزینان و توپخانه و کارگاه کوزه گری و حدیره و دباغی و سوزن سازی و همه ی آنهایی که بیانگر موقعیت هنری. علمی و تاریخی مزینان واقع در این نقطه ی جغرافیایی حفظ می گردید چه اتفاقاتی از جهت حضور سیاحان، گردشگران و توریست های امروزی واقع می شد .فقط شنیده ایم  سرخونا، حوض مرغ ، حوض زهرا، سرپل آدینه، و سرهاون، و از همه مهمتر راه آسیا، قلعه ی پایین و امثالهم در اینجا وجود دارد ولی هیچ وقت به فکر نگهداری و حفظ این میراث های گرانبها نبوده و به آن نپرداخته ایم که این واژه های زیبا برگرفته از چیست و کدام معانی را در ذهن ما تداعی می کند و چقدر زیباست!؟ همین عبارات و الفاظی که به معانی آن نپرداخته ایم و خیلی راحت از آنها عبور می کنیم و باید آنها را بشکافیم ! در بخش آینده از قاجار تا پهلوی اول در خدمتتان خواهم بود.امیدوارم این نوشته ها مفید فایده و اطلاع نسل جوان از جهت یادآوری باشد .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

🔹 مقدمه

✍️بی تردید نسل پس از انقلاب به ویژه متولدین دهه های شصت تا نود شاید ندانند که این روستای تاریخی علی رغم تمام بی مهری ها و جفایی که بر آن رفته از نظر آبادانی و پیشرفت دست کمی از دیگر مناطق نداشته و چه بسا بیشتر هم داشته است اما اینکه چرا تا کنون جایی که می توانست  با عنوان شهر و یا شهرستان معرفی شود هم چنان از حق خود محروم مانده مسأله ای است که گناهش را نباید به گردن مردم یک منطقه خاص و یا دولتی ها انداخت باید ریشه یابی کرد و آن را در درون خودمان جستجو کنیم شاید با کمی حوصله و به دور از هر بدگمانی و تحریک عواطف عمومی و شایعه پراکنی و جدایی افکنی و فریاد وای مزینانا سردادن های پوچ و برداشتن علم خودخواهی تنها من می توانم ناجی باشم و... بتوان با یک اجماع عمومی و اتحاد و همدلی قومی که بعضی منکر آن هستند باز هم این دیار تاریخی و ماندگار در تمامی اعصار را که سرشار از افتخارات است به جایگاه بهتری ارتقا داد.

در این نوشتار قصدمان دفاع از نظام و یا جریان خاص حاکمیتی است نیست بلکه تلاش می کنیم در حوزه های مختلف با نگاهی دقیق به اتفاقاتی که رخ داده یأس و ناامیدی را که بعضی  با غرض یا ناخواسته در دل مردم به ویژه جوانان ایجاد کرده اند بپردازیم و بگوییم بازهم با اتحاد و همدلی می توان مزینان عزیز را از نظر اقتصادی و عمرانی و اجتماعی ارتقا داد چرا که یاد گرفته ایم و تکرار می کنیم حق گرفتنی است.

🔹 بخش اول؛ راه

✍️تا قبل از انقلاب تنها راه رسیدن و دست یافتن به شهرها از مسیر داورزن یک باریکه ی خاکی بود که نشان چندانی از جاده نداشت اما در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب جاده با آسفالت اولیه شکل و شمایل خاصی گرفت که البته با گذشت چهل و چهار سال علی رغم مرمت های جزئی نگاه ویژه ای به آن نشد و با پیگیری های مداوم شورا و دهیاری در دوره های اخیر و مطالب منتشره اصحاب رسانه و رفت و آمدهای صاحب منصبان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بالاخره تصمیم گرفته شد تا تعریض و آسفالت دوباره آن صورت گیرد که در حال انجام و البته نیازمند نگاه ویژه و پیگیری جدی شورا و دهیاری است.

علاوه بر احداث این راه؛ مسیرهای مزینان به بهمن آباد و مزینان به غنی آباد و کلاته نیز به طور جدی پیگیری و آسفالت شده و بازار مزینان نیز به همت شهید والامقام محمد امین آبادی سروسامان گرفت و با جدول کشی جوی آب و همچنین احداث بلوار این بخش از مزینان نیز از باد و خاک های بی امان موسمی نجات پیدا کرد.
بلوار کشی و جدول بندی از ابتدای میدان شریعتی محصول خدمات ارزنده شوراهای اسلامی و دهیاران در دوره های قبل بود که برای خود باقیات و صالحاتی گذاشته اند و نیاوردن نام این عزیزان به منزله نادیده گرفتن آنها نیست چون نگارنده ترس آن دارد که در بی اطلاعی اسمی از قلم بیفتد ولی می توان با آوردن اسامی این خادمان مردم در دوره های مختلف یکی از برکات انقلاب را همین سپردن اختیارات به مردم ذکر کرد که از همان ابتدا مزینان نیز دارای شورا و دهیاری شد اما در حالی که می توانست دهداری هم در مزینان تأسیس شود به دلایل نامعلومی هرگز در مرکز این دهستان جایی برای خود پیدا نکرد و تابلو آن در داورزن نصب شد!

🔸اعضای شورای اسلامی و دهیاری از اول انقلاب تا کنون در مزینان

زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی ،زنده یاد حاج میرزا احمد حسینی پدر سه شهید ،  حاج عباس اسلامی، زنده یاد حاج رمضان معلمی فر، حاج محمد نایب ، حاج حسن ناطقی ، محمد شریفی مزینانی، حسین محمدی مزینانی(دهیار و شورا) ، علی عسکری حاج محمدتقی ، حاج حسن مزینانی (شورا)، حاج محمود استاد ابوالقاسم ، زنده یاد حاج محمدعلی تاج مزینانی ، سیدمحمد حسینی سید رشید، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج اسماعیل هدایتی فر، حاج غلامرضا حاجی ،  مجتبی صدیقی، مهدی آزاده(دهیار و شورا) ، خانم ربابه سادات میرزا نورالله(شورا)، علی اکبر رضوانی پناه، خانم فاطمه گلستانی ، حاج وهب غنی آبادی ، غلامرضا شهیدی مزینانی، روح اله اندیک، ابراهیم نیکدل، حسن حاج اصغر دیمه(دهیار)، علی اصغر تاج مزینانی(دهیار)، حاج مهدی دانایی،زنده یاد سید علی طالعی، زنده یاد یدالله حاج اصغر دیمه، سید عبدالله جلالی(دهیار)، مجید اسلامی(دهیار) ،رضا مزینانی رحمت اله(دهیار)...
در ادامه بحث راه ذکر این مطلب نیز لازم و ضروری است که راه مواصلاتی به غنی آباد و کلاته مزینان و رضا آباد با احداث کمربندی در شرق مزینان از ابتدای میدان علامه محمدتقی شریعتی موجب شد تا ساخت و سازهای بیشتر در حاشیه این معبر انجام شود و تعدادی از مهاجرین کویر نشین با شهرت آبدوغی نیز در این مکان اسکان بگیرند. پیش از این دسترسی به جاده این روستاها با گذر از خیابان شریعتی 6 و مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی صورت می گرفت که برای اهالی بسیار خطرناک بود.

🔹احداث میدان و بلوار

در حال حاضر علاوه بر میدان تاریخی عاشورا که بعدها به آن خواهیم پرداخت سه میدان و یا فلکه اصلی در مزینان وجود دارد که یکی در ابتدای ورودی و انتهای جاده داورزن به مزینان است که با قرار دادن تندیس زیبای استاد محمدتقی شریعتی مزینان نام این میدان هم به یاد سقراط خراسان و بزرگمرد مزینان ثبت شد. پرده برداری و رونمایی از این تندیس با حضور فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی شکل گرفت.
در امتداد این میدان که ورودی مزینان است بلواری زیبا احداث شده که با تمثال شهدای والامقام مزینان تا انتهای بازار ادامه دارد.

و اما در ضلع غربی میدان استاد شریعتی، بلوار دیگری ساخته شده به نام کشاورز که متصل می شود به زمین و املاک زراعی زنده یاد حاج میرزا حسن مزینانی و بلوار دیگری که تا حدیره ادامه می یابد و در این قسمت یعنی بلوار غربی مزینان میدان علامه بهمن آبادی ایجاد شده که جاده روستاهای غرب مزینان و سپس راه تهران و مشهد را در پی دارد.
میدان سوم مزینان که پیش از این یادآور شدیم فلکه ای است که به همت شهید والامقام حاج محمد امین آبادی احداث شد و شروع یک روز ماندگار از یک واقعه ی تلخ یعنی عاشوراست و با برداشتن نخل مراسم مانایی عاشورائیان مزینانی آغاز می شود و به همین سبب عنوان این میدان متبرک شده به نام نامی امام حسین علیه السلام.

...👈در امتداد این میدان که منتهی می شود به مزینان قدیم و مجموعه های تاریخی کاروانسرا و حدیره و باغستان و آرامستان علی علیه السلام بلواری دیگر به تازگی و با همت شورای اسلامی و دهیاری ساخته شده که در حال تکمیل شدن است.
بلوار بعدی که بازهم ریشه در عاشورا دارد در جنوب شرقی مزینان و منتهی به میدان قتلگاه و جاده غنی آباد و کلاته مزینان است که بخشی از آن تا میدان آسفالت شده و مابقی ان شاءالله در آینده انجام خواهد شد.
تمامی کوچه ها و خیابان های مزینان در دوره پنجم شورای اسلامی شن ریزی و تسطیح شده و بعضی از معابر برای انتقال آب و جلوگیری از انباشت باران های موسمی جدول گذاری شده است.

و اما بازار مزینان نیز که مرکز تجاری و اجتماع اغلب جمع مردانه است از این ساخت و ساز بی بهره نبوده و همان طور که اشاره شد به همت شهید امین آبادی و اعضای شوراهای اسلامی در دوره های مختلف سرو سامان گرفته و نهرآبی که تا صحرا امتداد داشت تبدیل به جوی سیمانی و جدول کشی  شد و دو طرف این بلوار تعریض و آسفالت گردید.

شرحاج(شرحجی) یا شرحاش که درست آن شهرحاش است و نیز نوعی کمربندی و حصار در حاشیه شهر می باشد جهت ورود و خروج و دژ امن برای مزینان به شمار می آمد که در همان سالهای اولیه انتقال مزینان به مکان جدید بنا گردید از حالت اولیه خود بیرون آمده و اکنون  به عنوان یکی از خیابان ها قابل دسترسی با روشنایی و در برخی جاها تسطیح و جدول کشی مجهز شده است...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

💠کله و دندان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

 یکی دیگر از چهره های سرشناس و شوخ طبع مزینان که آدم از مصاحبت با او سیر نمی شد زنده یاد حاج غلامحسین مزینانی معروف به آفاق بود که به قول مزینانی ها همیشه یک چیزی توی آستین برای جواب دادن داشت با یاد از این مرد خوش سخن مزینان خاطره ای به قلم و روایت حسین محمدی مزینان(مداح) تقدیم می گردد:

✍️روزی شخصی از حاج غلامحسین آفاق پرسید غلامحسین آیا دندانهای شما مصنوعی است؟

 حاج غلامحسین که تازه از مکه برگشته بود و توقع داشت وی را حاج غلامحسین خطاب می کرد بالحن خوشی گفت: بله حاج آقا!

دوباره آن شخص که خودش هم مکه را ندیده بود پرسید: غلامحسین راضی هستی ؟
حاج غلامحسین گفت: بله حاج آقا!

مرحله سوم او گفت: غلامحسین من که سه دست دندان سبزوار و مشهد و تهران عوض کردم اما راضی نیستم!

حاج غلامحسین گفت: حاج آقای فلانی اگر من جای تو بودم با این پول هایی که شما دادید می رفتم کله ای می خریدم که هم عقل داشته باشد و هم دندان!

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

✍️جمعه 64/10/20
امروز صبح بعد از نماز بر اثر خستگی زیاد دوباره به استراحت پرداختم و امروز هیچ درس و صبحگاه و برنامه ای نداشتیم به همین سبب در ساعت 9 بعد از آنکه صبحانه پنیر و چای را خوردم از آقای قهرمان برگه ی مرخصی دریافت کردم .

از ساعت 9 تا 5 بعد از ظهر تقریباً 13 نفر از برادران مرخصی توشهری گرفتند. من با یک جیپ که از خود پادگان بود و می خواست به اهواز برود به سه راهی اهواز رفتم و در آنجا پیاده شدیم.

چونکه اولین مرتبه بود که آمده بودم به شهر اهواز هیچ جا را یاد نداشتم. گیج شده بودم به کجا بروم و هیچ کسی  را در آنجا نمی شناختم. سوار یکی از مینی بوسها که به چهار راه نادری می رفت شدم و در همانجا مرا پیاده کرد. به راه خود ادامه دادم ناگاه در یکی از مغازه های بستنی فروشی که خیلی شلوغ بود برادر زرتشت را دیدم وی از بچه های استان فارس شهر نی ریز بود که در واحد خودمان مشغول خدمت بود. خیلی خوشحال شدم مثل این بود که خداوند متعال در آن موقع مرا یاریی کرد که قابل لمس بود. بالاخره رفتم به پیشش و بعد از سلام و احوال پرسی که او هم تنها بود یک بستنی تعارفمان کرد و سپس به یکی از قرارگاه های بسیج رفتیم البته برادر زرتشت کار داشت و بعد از آن حدود نیم ساعت طول کشید و با کمی راه رفتن در داخل خیابانهای اهواز قدمهایمان را را به طرف لشکر 92 زرهی برگرداندیم و سوار یکی از ماشین های شخصی شدیم و به لشکر رفتیم. اول برای وضو گرفتن به دستشویی های پادگان رفتیم . در این هنگام که من در حال وضو گرفتن بودم برادر نامنی را دیدم وی از بچه های سبزوار است و قبلاً در دبیرستان خودمان تدریس می کرد. در این هنگام نیز مثل این بود که معجزه شده و من بسیار خوشحال به طرف او رفتم و با هم روبوسی کردیم و بعد از حال و احوالپرسی سه نفرمان به مسجد پادگان 92 رفتیم و نماز را خواندیم سپس او حرف می زد راجع به محمد برغمدی که از دوستان بسیار صمیمی من است و قبلاً آمده به جبهه.

برادر نامنی می گفت آقای برغمدی در جای ما است یعنی در پادگان شهید برونسی. من بسیار خوشحال شده بودم و بعد از دادن آدرسش و آدرسم با او خداحافظی کردم.

من و برادر زرتشت بعد از آن به غذا خوری پادگان رفتیم و غذای برنج و ماست را خوردیم و بعد از آن که ساعت 1/5بود وقت وقت آن بود که از پادگان برویم ولی برادر زرتشت چون خیلی خسته شده بود به من گفت که به مسجد برویم و کمی استراحت کنیم من هم قبول کردم همین که به نزدیک مسجد رفتیم خداوند برای من یک شادی دیگر آورد و آن این بود که بعد از 10 روز دوری از آقایان مزینانی آقای زارعی و اصغر و فکر کنم قاسم را دیدم . خوب با اجازه بقیه را در فرصتی بهتر تعریف می کنم چون الآن جلسه داریم....

سلام. بقیه جریان را تعریف می کنم.
بالاخره آقای زارعی گفت که ما در همین جا مشغول خدمتیم و او ما را به چادر خودش که تقریباً 2 نفر دیگر در آنجا بودند تعارف کرد و یکی یک چای مان داد سپس حدود 2 ساعت در همانجا خواب شدیم و ساعت 3 از آنجا با عرض خداحافظی آمدیم به داخل اهواز و شانس خوب ما یکی از برادران بسیجی با تویوتا ما را سوار و ما که هدفمان میدان شهدای اهواز بود او قبول کرد برساند.

آن برادر شکلات تعارفمان کرد و سپس خودش را معرفی کرد و گفت که حسینی هستم و وطن اصلی من سبزوار است ولی در تهران درس می خواندم .

بالاخره تا مقصد حرف می زدیم ولی در سر یکی از چهار راه ها وی با یکی از ماشین های چروکوچیف تصادف کرد و ماشین تویوتا که فقط چند خش برداشته بود ولی او یعنی چرو کوچیف چراغ جلوش شکست و پروانه اش نیز شکست و چندجای دیگرش نیز خراب شد بالاخره چون او ممنوعه می آمد تقصیر او شد و برادر حسینی بدون اینکه چیزی از او بگیرد سوار ماشین شد و ما را با خداحافظی در میدان شهدا پیاده کرد.

برادر زرتشت یک عطر خرید و یک آب هویج تعارفمان کرد و سپس به پل کارون رفتیم. آنجا می توانم به جرأت بگویم که پر از قمار باز و فساد بود. حتی برادر زرتشت آن جور که من فهمیده بودم خیلی ناراحت شده بود تا جایی که جلو یکی از قماربازان را گرفت و او که او را با لباس فرم دید بسیار ترسیده بود و چندتا حرف بارش کرد یعنی نصیحتش کرد و بعد از چندی بدون هیچ برنامه ای از آنجا برگشتیم و آمدیم به سه راه که به پادگان بیاییم در آنجا یعنی سه راه یک اتفاق جالب افتاد و آن اینکه هنگامی که همه مشغول کار خود بودند لبو فروش، تخمه فروش، نوشابه فروش، سیگار فروش که دستفروش بودند به کار خود مشغول بودند، ناگهان دیدم یک زامیاد خاکستری با چند نفر ارتشی در آنجا به سرعت پیاده شدند و بساط آنها را بر هم ریختند...

بالاخره ما با یکی از مینی بوس ها به پادگان آمدیم یعنی ساعت 6 نماز را که خواندیم نوبت شام بود و شام که تخم مرغ بود خوردیم و هم اکنون ساعت 9 است و خاطره های امروز را برایتان گفتم تا روزی دیگر خدا نگهدار...والسلام. شکرالله

وحشت آمپول

✍️شنبه 64/10/21
امروز صبح بعد از ورزش و مراسم صبحگاهی همانند روزهای دیگر در مسجد حدود بیست دقیقه سخنرانی کلام و اخلاق و غیره بود که رفتم بعد از آن صبحانه که کره و مربا بود همراه چایی را نوش جان کردیم در حدود ساعت 8 کلاس نظامی شروع شد و آقای نور‌علی نقشه خوانی را درس داد که حدود یک و نیم  ساعت طول کشید و بعد از کلاس بیکار بودیم تا ساعت 12 در این ساعت نماز جماعت را با امامت همیشگی یک روحانی به جا آوردیم و بعد از دعا و مناجات نوبت ناهار بود اما اول یکی از پزشکان راجع به بهداشت سخنرانی کرد سپس چای و برنج و خورش را خوردیم .هنگامی که خواستم به بیرون روم متوجه شدم که گروه آمپول زنان در جلو در مسجد جلو بچه هایمان را گرفته اند و به زور آمپول کزاز و مننژیت می زنند یک نفر هم جلوتر کارت می داد و من کارت را گرفتم ولی نتوانستیم فرار کنیم و آمدیم به آسایشگاه هنوز چند لحظه نگذشته بود که گروه آمپول زنان باز همانند کسی که می خواهد انتقام بگیرد به آسایشگاه ما ریختند و ما را گیر انداختند، دیگر فایده نداشت و به قول معروف یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک عاقبت در دام افتی ملخک.

بالاخره دو تا آمپول را نوش جان کردیم، بعد از آن همراه با بچه های دیگر به فوتبال بازی رفتیم و تا وقتی بازی مان تمام شد اذان مغرب بود. نماز جماعت را خواندیم و بعد یکی از مداحان در مدح حسین(ع) خواند بعد از آن شام که تاس کباب بود خوردیم و بعد از آن به آسایشگاه آمدیم الآن یک ساعت است که از آسایشگاه آمده ایم و ده دقیقه پیش برادر نظری معاون واحدمان لباس یعنی کلاه و شورت و شلوار و لباس گرم برای برادران آموزش آورد. این هم از روز دیگر خدا نگهدار.

یکشنبه 64/10/22
اول باید بگویم که دیشب نگهبانی من بود و از ساعت 12 الی 1 نگهبانی دادم و بعد از آن خوابیدم و تا وقت نماز، مراسم صبحگاهی که تمام شد تقریبا مانند همیشه 1 ساعت به طول انجامید بعد از آن مانند همیشه سخنرانی بود که بعد از نیم ساعت طول کشید سپس نوبت صبحانه بود ولی چون امروز نوبت شهرداری واحد ما بود اول به برادران دیگر صبحانه دادیم سپس خومان خوردیم و بعد زا آن سفره ها را تمیز کردیم بالاخره تا ظهر بیکار بودیم و ظهر نیز بعد از آن که به دیگران ناهار چلوکباب دادیم خودمان نوش جان کردیم جای شما خالی.بعد از آن مسجد را تمیز کردیم ،الآن یک ساعت است که از آن وقت رد می شود و بیکاریم چون دیگر درس های نظامی تمام شده .الان ساعت 3 و نیم است و درروی تخت نشسته ام و مشغول نوشتن این خاطره ها بودم، هم اکنون ساعت 5 است و الآن از بیرون برگشتم زیرا استاندار خراسان و ائمه جماعت بعضی از شهرها و فرماندارها به اینجا آمده اند و از سلاح ها‌ی موجود در اینجا بازدید کردند و من و بچه ها ی دیگر به دیدن رفته بودیم ولی شانس پا قدم آنها همین ساعت بارانی شدید می آمد و هم اکنون نیز ادامه دارد تا به حال چنین بارانی د ر اهواز نباریده بود و بهتر بگویم اصلا هوا اینطوری نشده بود و همیشه روزها هوا گرم بود و شب سرد. خوب تا ساعتی دیگر خدا نگهدار.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

محل پیاده شدن ما از خودرو تویوتا نزدیکی پشت خط پدافندی خودمان بود که قبل از عملیات آخرین لجمن - لبه درگیری - رزمندگان ایرانی بود. با ساعتی پیاده روی از یک جاده خاکی که از بین باتلاق به سمت کانال ماهی کشیده شده بود به خط پدافندی ارتش بعث عراق رسیدیم که حدود دو شب قبل شکسته شده بود. در بین راه به طور مسلسل وار انفجارهای پی در پی رخ می داد. وقتی صدای سوت خمپاره به گوشمان می رسید، همه فورا به زمین می چسبیدیم ولی در همان لحظه حاج هادی طالعی جانشین فرماندهی گردان - که چند سال پیش به رحمت خدا رفت - به راحتی سرپا ایستاده بود و در هنگام اصابت خمپاره بر زمین فقط صورتش را از سمت انفجار به سمت مقابل بر می گرداند. تصویر این صحنه سال ها برایم محل تامل بود و هیچ توجیهی به جزء واژه ترکیبی شجاعت و تدبیر برای این حرکت نیافتم. زیرا این صحنه در آن شرایط برای رزمندگان گردان که در حال عزیمت به خط مقدم بودند بسیار روحیه بخش بود.
با ورود گردان ها از جاده باتلاقی به خط پدافندی شکسته شده ارتش عراق، هر گردانی بر اساس خط حد منطقه عملیاتی لشگر خود تقسیم می شدند و به سمت منطقه عملیاتی لشکر می رفت.
ماموریت لشگر پنج نصر که تحت امر قرارگاه نجف بود پس از ورود به خط اول و به موازات خط پدافندی ارتش صدام و به سوی جزایر بوارین و اروند رود بود. دقیقا به سوی ساختمان مجتمع پتروشیمی بصره که در آنسوی اروند رود قرار داشت و به خوبی از دور دیده می شد. از تقاطع جاده به خط پدافندی که به میدان سه راه شهادت گفته می شد تا اروند رود شاید حدود ۵ کیلو متر فاصله بیشتر نبود اما مسیر پر از موانع و هر چند متری خاکریز منقطع و متواتر بود و همزمان این مسیر همراه با اضطراب و انتظار ناشی از روند روبه رشد اوج گیری بود.
گردان ما ماموریت داشت داخل کانال خط پدافندی به سوی اروند رود (سمت چپ) حرکت کند و خود را به لجمن درگیری برساند و جایگزین گردان قبلی شود. کانالی که در آن به سمت جلو حرکت می کردیم تا خودمان را به مبدا درگیری برسانیم ‌شبیه یک کانال بتونی آب بود که به عرض حدود یک و نیم و حدود دو متر ارتفاع داشت به طوری که وقتی داخل آن حرکت می کردیم از اطراف دیده نمی شدیم.
کانال بسیار مجهزی و با مهندسی کامل و جامعی بود که برای جلوگیری از عملیات های غافلگیری رزمندگان ایران در منطقه بصره ساخته شده بود این کانال رو به نیروهای ما سنگرهای نگهبانی بتونی داشت که از طریق دریچه های کوچک فولادی دید خوبی به سمت جلو داشت. در سوی دیگر که به سمت نیروهای عراقی بود هم حدودا هر ۳۰ متر یک سنگر بتونی مستحکم جمعی ساخته شده بود که محل استراحت نیروهای عراقی یا انبار سلاح و مهمات های سبک و نیمه سنگین بود. سنگرها مملو از تجهیزات نظامی و امکانات رفاهی روز دنیا بود. شکستن این خط در شب عملیات خودش از عجایب جنگ بود که فقط از قدرت ایمان و اخلاص غواصان بر می آمد. در حقیقت بازگشت عزتمندانه غواصان نزدیک به ۳۰ سال بعد یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۴  به میهن اسلامی و تجلیل قدرشناسانه مردم از آنها را باید در همین اخلاص مومنانه آنها جستجو کرد.
شب ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در تاریکی قبل از نیمه شب به سوی لجمن درگیری حرکت کردیم داخل کانال به گونه ای تاریک بود که زیر پا دیده نمی شد. ولی بالای سرمان به جای سو سوی ستاره ها، آنقدر تیر رسام در رفت و آمد بود که ستاره ها دیده نمی شدند تیرهای رسامی که با زوزه های مرموز و به صورت زنجیره وار و همانند دانه های تسبیح شب نما، گاهی در یک خط مستقیم و گاهی به شکل نیم دایره از بالای سرمان عبور می کردند و در دور دست خاموش می شدند. از حق نگذریم فضای اضطراب آفرین و در عین حال زیبا، چشم نواز و خاطره انگیری بود. آنقدر دیدن نوارهای نورانی تیر رسام با هیجان و انگیزه درونی و استرس در هم آمیخته شده بود که اصلا متوجه زیر پای خودم نبودم.


ادامه دارد....

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

✍️امنیت یکی از مؤلفه های اصلی هر منطقه است در همین راستا چون مزینان با آوازه ای که از شهادت اندیشمند و متفکر انقلابی خود یعنی دکترعلی شریعتی مزینانی کسب کرده کانون توجه گروه های مختلف قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد همین عامل و چه بسا حضور همه جانبه مردم در فعالیت های مختلف این مقاطع نظرات بسیاری را به سوی مزینان جذب و معطوف کرد.

با تشکیل بسیج مستضعفین در این دیار و خیل عظیمی از داوطلبان برای حضور در این پایگاه مردمی گشت های بسیج و نگهبانی از دروازه های ورودی مزینان بر عهده بسیجیان و کل اهالی گذاشته شد!

مردان این دیار شبها به دسته ها و گروه های مختلفی تقسیم می شدند و نگهبانی از حریم محل سکونتشان به  آنها سپرده شد. حاملان سلاح بیشتر افرادی بودند که سربازی خدمت کرده و آشنایی کامل با آن داشتند و بعدها رزمندگانی که از جبهه بر می گشتند اولویت حمل اسلحه ها با آنها بود.

این برنامه و همچنین شروع جنگ تحمیلی موجب شد که آموزش در رأس نهادها و ارگان های نظامی برای مردم جدی گرفته شود و ابتدا پاسگاه های ژاندارمری و بعد خود بسیج و سپاه این نقش را بر عهده گرفتند و اغلب مردم با فنون نظامی و سلاح های ام یک و ژ3 و کلاشینکف آشنا شدند.

نگهبانی ها از ساعت پایانی شب آغاز و تا سپیده صبح و طلوع آفتاب در پست های مختلف ادامه داشت و این برنامه در بین مردم می چرخید و کسی اعتراضی نداشت و حتی با اشتیاق منتظر فرا رسیدن نوبت خود بودند.

با افزایش تعداد رزمنده ها و پخش آهنگ ها و نوحه های حماسی برنامه های متنوع فرهنگی و مذهبی شور و اشتیاق برای پیوستن مردم به بسیج زیاد شد و در نتیجه اردوهای مختلف آموزشی در  مشهد و سبزوار و داورزن و روستاهای کوهستانی و میادین تیر در مناطق کویری مانند کویر مزینان توسط سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین شهرستان سبزوار برگزار گردید آنچه در این میان نمود داشت و نگاه ها را متوجه خود کرده بود رفت و آمد تعداد نیروهای سبز پوش به حوزه مزینان بود و روستاهای دیگر هم برای اعزام باید به پایگاه مزینان مراجعه می کردند.
سنگری سیمانی مقابل مدرسه علمیه که حالا مدرسه عشق نامیده می شد بنا گردید و روی دیوار آن به خط و هنرمندی یکی از خطاطان خوش ذوق مزینانی جمله ای از شهید بهشتی نوشته شد که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت»...

این دیوار نگاره ها و نوشتن شعار و جملات زیبا از بزرگان توسط خطاطان هنرمندی مانند استاد حسن صدیقی، شهید محمد دایی قربان و رزمنده فرهنگی حسن احمدی و سیدمحسن مزینانی سراسر مزینان را در برگرفت که هنوز با گذشت چهل سال آثار آن بر دیوارهای قدیمی باقی است.

خدمت در بسیج خاص کارهای نظامی نبود و جالب است که اشاره شود اولین گروه نمایشی با هدایت و کارگردانی زنده یاد کربلایی رمضانعلی عسکری و سرپرستی اصغر همت آبادی فرمانده پایگاه بسیج مزینان با نمایش شیطان بزرگ به سبزوار اعزام شد و هنرمندان جوان و نوجوان مزینانی اجراهای ماندگاری را در سالن های متعدد از خود برجای گذاشتند و روزنامه ها و جراید رسمی کشور آن را به عنوان اولین نمایش روستایی کشور ثبت کردند.

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🌐مروری بر تأسیس هیئت جوانان شاهزاده علی اکبر(ع) مزینان

🖌نویسنده و محقق: علی جعفری مزینانی

 

مراسم عزاداری هیئت علی اکبری در ایام محرّم به مدت شش سال آن هم با کیفیّتی که در قسمت  قبلی اشاره شد  در مدرسه ی علمیّه ی یا حوزه ی علمیّه ی شریعتمدار مزینان و در دهه ی اول ماه محرّم تشکیل می گردید و علاوه بر سخنرانی و روضه،  نوحه خوانی و مرثیه خوانی درمناقب و محامد اهل بیت علیهم السلام ؛ زنجیر زنی عاشقان و ارادتمندان به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه آلاف التحیة والثناء تکمیل کننده و زینت بخش معنوی مراسم عزاداران بود .

از آنجایی که انسانهای نیکوکار و خیر اندیش سرمایه های عظیم و گنجینه های ارزشمند برای جامعه اند که فکر و عمل وهستی خود را خالصانه درراه خدمت به بندگان خدا قرار می دهند شایسته و ضروری است تا  از بانوی خیّر و نیکوکار مرحومه ی مغفوره (#حاجیه_بی_بی )همسر زنده یاد محمدباقر سخاور که زمین فعلی هیئت ( جنب تکیه ی بالا )  به آن مر حومه تعلق داشت اهداء و وقف هیئت علی اکبری مزینان کرد؛ یادی شود.

پس از رحلت زنده یاد حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی ،شادروان حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی خطیب توانا و سخنور نامی که مهارت خاص و حافظه ی قوی دربیان تاریخ  و وقایع اسلامی داشتند و سالهای متمادی  اهالی محبوب مزینان وسایر روستاهای همجوار از وجود با برکت و علم و دانش دینی اسلامی آن عالم شهیر و بزرگوار بهره ی لازم را می بردند سخنرانی و روضه خوانی هیئت را آن هم به مدت سیزده سال پیاپی تا زمان حیات پرافتخار و سودبخشش بر عهده داشتند و اعضای معزز و دیگر مستمعین را در آگاهی بخشی علوم دینی و اسلامی  به فیض لازم  می رساندند . روحش شاد.

پس از تأسیس  و شکل گیری هیئت ؛ هر اندازه زمان به جلو می رفت مؤسسین و اعضاء نسبت به توسعه و فراهم کردن امکانات و ملزوماتی که برای اداره ی یک هیئت آنهم با امکانات محدود و مشکلات و موانع موجود آن عصر و زمان و برخورداری هیئت از تعداد اعضای چشمگیر ضروری تر به نظر می آمد و ناگفته نماند که خرید این اقلام کار چندان ساده و آسانی به نظر نمی رسید از این رو توجه خاصی می طلبید.
چرا که گاهی این اقلام صدها مورد را شامل می گردد تا امور جاری هیئت به سمت و سوی تجهیزات کامل تر و آبرومندتر در همه ی ابعاد عینیٌه،فرضیّه و متصوّره با شتاب هر چه بیشتری به پیش رود که البته عنایات ولطف الهی و توجهات خاصّ حضرت سیدالشهداء علیه السلام مهمترین عامل مؤفقیت مؤسّسان و استمرار این حرکت الهی و معنوی بود.

در ضمن با مدیریت صحیح تر و ملاحظات همه جانبه تر و استفاده های بهینه و سود بخش تری از این پایگاه مذهبی وعزاداری می شد.بطوریکه می توان گفت برنامه های پیش بینی شده وتدارک دیده شده منحصر و محدود به ایام ماه عزاداری محّرم نبوده و فراگیر است که از آن جمله می توان به بر گزاری مراسم ختم عزیزان متوفی ، شهادتها ،ولادتها ، آیین های مذهبی،قرائت زیارت عاشورا  و ده ها برنامه های متنوّع دیگر از این دست همراه با پذیرایی و اطعام در طول سال و دربستر زمان را برشمرد.

به هنگام تایپ نوشتار امروز به یاد بیتی از سروده های حضرت  سعدی شاعر شیرین سخن و پر آوازه ی ایرانی افتادم که:
قدی که بهرخدمت به مردم علم شود
بهتر زقامتی است که به محراب خم شود.

 

✍️از آنجایی که اشخاص مسئولیت پذیر با قبول مسئولیت های بزرگتر عامل تعیین کننده و مهمی برای تسریع روند پیشرفت های فردی و اجتماعی و روابط بین فردی اند؛ موجب انجام بهتر و صحیح تر امور می شوند از سویی اشخاص مسئولیت پذیر به دلیل پاسخگو بودن قابل اعتمادند و جلب اعتماد دیگران یکی از زمینه های مهم پیشرفت است لذا عزیزان و بزرگوارانی که در جایگاه مدیر یا سرپرست یا سر دسته ی هیئت قرار می گیرند باید دارای ویژگی های ذیل باشند تا از عهده ی وظائف بر آیند و مآلاً موجب سروسامان دادن به کارها و پیشرفت امور شوند و از رسیدن به جایگاه شایسته دوراز انتطار نباشد.
1_اعتماد به نفس داشته باشند
2_ فعال و پویا باشند
3_شکست ها و نارضایتی ها را بپذیرند و در صورت لزوم انعطاف داشته باشند.
4_صلاحیت و شایستگی کارهای محوّله را داشته باشند همچنین وظیفه شناس باشند.
5_مسئولیت ‌پذیر و متعهد بوده وقابل اتکاء و پشتیبانی باشند.
6_صادق و وفادار و ازهمه ی اینها مهمتر خوش بر خورد وخوش اخلاق باشند و احترام و اکرام عزاداران ومهمانان  و اعضاء را داشته باشند وبه طریق اولیٰ  و مراتب بالاتر؛اعضاء هم به نوبه ی خود با مدیر یا سردسته حُسن همکاری را مبذول دارند واز تصمیمات یک جانبه یا چند جانبه گرایی پرهیز کنند.

با توجه به ویژگی های ذکر شده؛ پس از آن که زنده یاد مرحوم سید حسن حسینی مزینانی فرزند مرحوم سید قربان درسال ۱۳۶۷شمسی ودرسن ۶۹ سالگی رُخ در نقاب خاک کشید و مطابق وصیّتنامه ی آن زنده یاد در آرامستان بهشت علی (ع) مزینان، پیکر پاک آن  خادم آل الله و مخلص درجوار رحمت حق آرام گرفت و به خاک سپرده شد ؛برابر نظر هیئت مدیره ی وقت و پیشکسوتان ؛مدیریت یا سر پرستی یا سِمَت سردسته هیئت را به روانشاد #حاج_سید_محسن_جلالی_پور_مزینانی که خود یکی از چهره ها و عضو فعّال و دلسوز هیئت بود سپردند که به مدت بیست و پنج سال متمادی در این جایگاه؛  خدمات صادقانه داشت واز آنجایی که آن سید جلیل الشأن با نفوذ ؛ مورد وثوق خیرّین در تهران بود توانست در طول مدیریتی شایسته ی خود کمک هایی را از آنها دریافت کند و با وجه نه چندان ملحوظ که هیئت ذخیره داشت همچنین کمک سایر اعضاء و خیّرین با کفایت و همشهریان مزینانی درسال ۱۳۸۵ شمسی بنای قدیمی و کلنگی هیئت از اساس تخریب و درعوض ساختمان وسیع و آبرومندی را با معماری خاصّ آن زمان بنا و به اتمام رساند که دراین مسیر و کار خدا پسندانه زحمات خالصانه و طاقت فرسایی را به منصه ی ظهور و بروز رساند.
لازم به یاد آوری است که زنده یاد ابراهیم کربلایی حسین مزینانی شوهر خواهر آن مرحوم که خود یکی از مؤسسین هیئت بود که بعداً شهر مشهد مقدس را برای سکونت همیشگی انتخاب کرد و تا لحظه ی حیات خود در همان شهر ماندگار شد و تا زمانی که درقید حیات بود؛ همه ساله یک شب از هزینه های هیئت را تقبّل نموده و افتخار میزبانی عزاداران را داشت همچنین در کنار این مدیر توانمند از لطف همکاری و همیاری لازم با ایشان مضایقه و دریغ  نورزید.

ذکر این نکته ضروری است که در طول زمان مدیریتی روانشاد حاج سید محسن با هدف این که کوچه ی بن بست منتهی به هیئت و مشرف به بازار مزینان که چند باب منزل مسکونی را دربر می گرفت و مانع رفت و آمد دستجات عزاداری بود از طرفی نمای هیئت قدری بهتر جلوه گری نماید منازل مذکور و متعلق به مرحومان حاج حبیب الله کربلایی محمد رضای مزینانی و حاج اکبر صباغ مزینانی و رمضانعلی تختی مزینانی که بذل همکاری وهمیاری  را برای فروش با مدیر و متولیّان هیئت بعمل آوردند خریداری گردید  که با اجرای برنامه ی تخریب این منازل ؛ عرض کوچه بیشتر و رفت و آمد راحت تر و به سهولت صورت گرفت و از آنجایی که هیئت تا حدودی مشرف به بازار از طریق این کوچه شد درنتیجه چشم اندازی زیبا تر و واقعی تری پیدا کرد.
روان این عزیزان آرمیده در جوارحقّ شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

 

🌐مروری بر تأسیس هیئت جوانان شاهزاده علی اکبر(ع) مزینان


🖌نویسنده و محقق: علی جعفری مزینانی

✍️هیئت علی اکبری مزینان در سال۱۳۴۲ شمسی با تدابیر افرادی که به ذکر تعدادی از آنها درقسمت های بعدی خواهم پرداخت خشت اول آن گذاشته شد.
از آنجایی که تشکیل و فعالیت هیئآت در مزینان یکی از میراث های مذهبی و فرهنگی و اجتماعی ماست و از سویی در حال حاضر به برکت وجود رسانه ها و ارتباطات صوتی، تصویری و نوشتاری چه خوبست تا تاریخچه ای هر چند کوتاه از تأسیس سوابق و فعالیت آنها داشته باشیم تا نسل های فعلی و آتی تا اندازه ای اطلاعات بیشتری داشته باشند یا آگاهی های خود را تکمیل تر کنند.

از آنجایی که قبل از تاسیس هیئت علی اکبری مزینان دو هیئت دیگر در طول سال و بخصوص در ماههای محرم و تا حدی صفر فعالیت داشتند و اعضای آن درچنین ایامی گرد هم می آمدند و پس از استماع روضه یا سخنرانی، اقدام به سینه زنی و عزاداری می کردند لذا شخصیت هایی فرهیخته، دانا، دور اندیش و آینده نگر و افزون بر همه ی اینها همگرا و متحّد تشخیص دادند تا با هدف شور و شوق بیشتر جوانان که به زنجیرزنی دراین ایام بخصوص محّرم علاقه بیشتری دارند و از این طریق می توان شوق و اشتیاق بیشتری در آنها ایجاد کرد تا با استقبال بیشتر آنها از نظر تجمع در این ایاّم ویژه مواجه گردد لذا این جمع ارادتمند وعاشق به اهل بیت علیهم السلام و مصمٌم ، همت کردند تا هیئت علی اکبری مزینان را تأسیس نمایند .
این که چرا نام این هیئت را علی اکبری انتخاب کردند؟ پر واضح است که بواسطه ی وجه مشترکی بود که بین جوانان عاشق ولایت و امامت، با نام مبارک حضرت علی اکبر(ع) جوان رعنا و رشید و با کمال حضرت امام حسین (ع) از نظر سنی سنخیّت داشت.
در اولین گام مؤسّسین بنا داشتند تا محل این هیئت مانند دو هیئت دیگر در بازار مزینان باشد و مکانی را که از نظر وسعت و مساحت با هیئت تناسب داشته باشد خریداری نمایند لیکن باتوجّه به اینکه چنین ساختمان یا زمینی در خیابان اصلی یا بازار موجود نبود یا اگر هم یکی دو مورد پیدا می شد مالکینش قصد فروش نداشتند مسأله ی مکان هیئت دربازار خود بخود منتفی بود.
زیرا مالکین در این گونه منازل سکونت داشتند و خالی از سکنه نبود همچنین وابستگی های دیگری که هرکدام از ماها به منزل آباء و اجدادی خود داریم نتیجتاً این امکان فراهم نشد تا محل هیئت در بازار خریداری گردد یا اینکه وقف هیئت کنند از طرفی پول چندان قابل توجهی نیز دربساط مؤسسین نبود.
ناگفته نماند که مؤسسین قصد داشتند درصورت وجود چنین مکانی بخشی از وجه قرار داد را نقد و بخش بیشتر آن را به صورت قسطی خریداری کنند تا به کمک‌خیرّین به مرور تسویه گردد .

گفتنی است شخصی که از همه بیشتر بر این تصمیم پافشاری می کرد و خیلی هم تلاش کرد تا خانه یا زمینی مناسب در بازار پیدا کند زنده یاد استاد محمد ابراهیم طاهری رحمت الله علیه بود که خود یکی از گروه و مجموعه ی مؤسسین این هیئت به شمار می رفت حالا شمال یا جنوب یا شرق یا غرب بازار ، چندان اهمیت نداشت تا در کدام نقطه باشد.
حتی با توجه به اینکه منزل مسکونی آن زنده یاد در ابتدای کوچه ی سرهنگ یا شریعتی ۲۰ فعلی و مشرف به بازار مزینان ومغازه ی خیاطی یا دوزندگی آن مرحوم بخشی از منزل مسکونی ایشان پیشنهاد واگذاری وفروش برای هیئت دادند اما ازآنجایی که منزل آن شادروان از نظر وسعت فراخور هیئت بخصوص درآینده با افزایش جمعیّت ندیدند از این رو مؤسسین این درخواست را به صلاح ندانستند.

ناگفته نماند که تمام امید مؤسسین در ابتدای کار به لطف الهی و عنایات حضرت امام حسین علیه السلام معطوف بود تا هر چه زودتر هیئت پا بگیرد و آرام آرام و در طول زمان بتوان امکانات و تجهیزات مورد نیاز را تدارک دید.

با این نگاه برای اینکه مکان هیئت دربازار باشد و از سویی شرط اول دست یافتن به هر موفقیتی گام نهادن در مسیر هدف است لذا مؤسسین بر آن شدند که در آن عصر و زمان مدرسه ی علمیّه یا حوزه ی علمیّه ی مزینان را به مکان ثابتی در ماه محرم و با نام هیئت علی اکبری موقتاً اختصاص دهند تا در آینده با همفکری بیشتری بتوان تدابیر مناسبتری اندیشید و محل ثابتی خریداری یا اینکه وقف گردد.

لازم به توضیح است که همه ی روحانیون معزّز و رجال و معتمدین و پیشکسوتان گرانقدرمزینان با یکدلی مثال زدنی دست در دست هم تلاش کردند تا وقفه ای در تأسیس هیئت پیش نیاید و امور به نحو قابل قبولی موقتاً پیش رود و خدارا شکر در این هدف مؤفق بودند.
درابتدای شروع کار اغلب اعضای هیئت جوانان یا میانسالان بودند و همه ی امور توسط خود این عزیران صورت می گرفت و همچنان به پیش می رفت تا اینکه رفته رفته بر تعداد اعضا در سالهای بعدی افزوده شد که هم‌اکنون این هیئت با ساختمان نوساز و عرصه ی وسیع و با همه ی امکانات لازم و تعداد اعضای نزدیک به هفتصد نفر که درشب های تاسوعا و عاشورا با توجه به اینکه جمعیت زیادی از نقاط دیگر برای اقامه ی عزاداری رهسپار #مزینان یا به تعبیر بهتر دارالمؤمنین می گردند بیش از دوبرابر این تعداد که همگی شاهد آن هستیم آغوش گرم خود را بروی همه ی این عزاداران با گرمی هر چه تمامتر مشتاقانه می گشاید؛ به طوری که می توان ادعا داشت این مرکز درحال حاضر از میراث های ارزشمند دینی و مذهبی و ماندگار مزینان مانند دیگر هیئات و تکایا جلوه گری می کند که در نشر فرهنگ اسلامی و تشیّع ،نقش معنوی و جایگاه مؤثّری همانند بقیه ی پایگاههای مذهبی موجود دراین دیار غنوده بر حاشیه ی کویر دارد.

دربدو فعالیت تأسیس هیئت از اطعام خبری نبود و پذیرایی با چایی ؛بسنده می شد به این دلیل که امکانات لازم از همه نظر که پاسخگوی نیاز اداره ی یک هیئت باشد وجود نداشت.

سنتّ و رسم از دیر باز براین مبنا بود برای اینکه در هزینه های جاری هیئت وقفه و یا مشکلی پیش نیاید هریک از اعضاء مبلغ نه چندان قابل توجّه آن هم با قصد تیمّن و تبرّک و ثواب به هیئت کمک می کردند که این جدای از نذورات و سایر کمک های خیرٌین بود.
این مبلغ در ابتدای کار حدود پنجاه ریال در هرسال و در آغاز ماه محرم و برای مدت ده شب برای هر نفر از اعضاء مقرّر شده بود و عزیزانی هم که تمکٌن و قدرت مالی بهتر و مناسب تری داشتند بخصوص مؤسسین مبلغ بیشتری را اهداء می کردند و افرادی که شرایط مالی مناسبی نداشتند ازپرداخت همین مبلغ معاف بودند.



شایسته است از روحانی عالیقدر و متخصص در علوم فلسفه و فقه اسلامی ؛زنده یاد مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی اعلی الله مقامه ابوی عالیقدر و واعظ شهیر و خطیب توانا شادروان حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی رضوان الله تعالی علیه و عموی بزرگوارمتفکر ؛ نویسنده،جامعه شناس ، پژوهشگر و از مبارزان سیاسی و نظریه پرداز انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی مزینانی یادی شود که سخنرانی و روضه خوانی این هیئت را سالها و در زمان حیات پر بار خود بر عهده داشتند و به مدت دوازده سال مستمعین را افاضه می فرمودند .

مدیر و یا به تعبیر بهتر سردسته ی هیئت علی اکبری و یکی از چهره های سرشناس ازمجموعه ی پایه گذاران هیئت؛ زنده یاد مرحوم آقا سید حسن حسینی که رحمت خدا بر او باد تا زمانی که در قید حیات بودند و توان لازم برای انجام این مسئولیت سنگین را در خود می دیدند خالصانه و بی ادعا امور هیئت را سر وسامان می بخشیدند و با وجودی که آن سیّد جلیل القدر در مزینان سکونت نداشتند و از سویی در استخدام دولت بودند مع الوصف درایاّم شروع ماه محرم همه ساله در مزینان حضور می یافتند تا علاوه بر شرکت در عزاداری از نزدیک به رسیدگی امور و مسئولیت مدیریتی خود بپردازند و به مدت بیست سال سرپرستی هیئت را بر عهده داشتند.

مضافاً اینکه منزل آن مرحوم درتهران به روی همه ی همشهریان گشوده بود و مرحومه همسر مکرّمه ایشان با اشتیاق هرچه تمام از مهمانان استقبال و پذیرایی شایسته بعمل می آوردند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

مراحل اخذ مجوز و فعالیت نگهداری سالمندان گرامی

✍️در قسمت پیشین از چگونگی شکل گیری مؤسسه عظیم و مردمی و عام المنفعه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان  در گفت و گو با خانم فاطمه مزینانی گلستانی مؤسس و مدیر عامل  این مؤسسه نوشتیم اکنون به دیگر اقدامات او و خیریه ی تحت مدیریت این بانوی جهادگر که بیش از یک دهه چون نگینی در دل کویر می درخشد می پردازیم.

فاطمه مزینانی گلستانی:

🌐مرکز سالمندان؛ با ارائه ی مدارک  پرونده  ۱۵ نفر  پرسنل متشکل از پزشک ، فیزیوتراپ، پرستار، روان شناس ، مسئول فنّی ، بهیار  و افراد غیر متخصصی که قرار بود در بهزیستی مزینان  فعالیت نمایند به آن اداره ی کل معرفی شدند۰
اعضای کمیسون ماده 26  به ریاست آقای دکتر پوریوسف  معاونت محترم توانبخشی  وکارشناسان آقایان دکتر فیروزی و آرام و دیگر همکاران محترم شان روز یکشنبه 13 اسفند 96  با اعلام  رای موافق  نظر خود را اعلام داشتند.
🔆در نهایت این مرکز با فراهم شدن بسترهای مناسب  از 29 مهر 1397 شروع به پذیرش سالمندان کرد و چند نفر از مادران و پدران کهنسال که نیاز به مراقبت ویژه دارند معرفی و تیم 15 نفره پرستار و بهیار و کارکنان مربوطه مشغول خدمت به آن ها شدند.
🔹اکنون به حول و قوه ی الهی و با همراهی تمامی مزینان دوستان و همشهریان گرامی و خیرین نیکوکار ضمن پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده و ادامه تکمیل فازهای بعدی مجتمع که ان شاءالله با مدد و همراهی شما عزیزان به زودی محقق می شود در نظر داریم برای روشنی دل های پدران و مادرانی که این مکان را خانه ی خود می دانند و در آن زندگی می کنند در محیط بیرونی فضای سبزی ایجاد کنیم که بخشی از کارهای اولیه مانند زیرساخت قرار دادن تجهیزات و چمن و درخت آماده شده است.
🔹ما در این چند سال آن چه به وجدان خود و مردم شریف مزینان تعهد داده بودیم عمل کردیم و با وجود تمامی خستگی ها و بعضی کارشکنی ها و انتقادهای برخی افراد که مدعی بودند این پروژه به شکست می رسد راه خود را ادامه دادیم و شکر خدا بنایی در ابتدای ورودی مزینان عزیز ایجاد کردیم که هر تازه واردی را به خود معطوف می کند و بی شک این ساختمان زیبا که از آن به عنوان بزرگترین پروژه عمرانی خدمات روستایی کشور یاد می شود مایه ی مباهات و صدالبته امید آیندگانی که می خواهند برای این مردم قدم بردارند می باشد.


👈شاید برای بعضی افراد هنوز این شبهه وجود داشته باشد که اگر روزی پذیرش سالمندی در این جا انجام نشد یک ساختمان عریض و طویل به چه دردی می خورد؟! ولی جواب خیلی صریح و روشن است؛ این بنای عظیم در خاک مزینان است و کسی نمی تواند آن را به جایی انتقال دهد ضمن آن که با نظر مسئولین محترم و در رأس آن بهزیستی استان و کشور، این مکان قابلیت تغییر به کاربری آموزشی دانشگاهی و یا مرکز سلامت و حتی بیمارستان را دارد که بازهم نفع آن برای آحاد مردم مزینان و منطقه و حتی استان های مجاور می باشد. خادمان شما افق و چشم اندازی بسیار وسیع برای حال و آینده در نظر گرفته اند که با تمامی مشکلات موجود پا به میدان گذاشته و ده سال مجاهدت کرده اند تا این مرکز مهم به سرانجام برسد و بی تردید تمامی کمک های خیرخواهانه نیک اندیشانی که به این مجتمع ارزانی داشته اند در پیشگاه خداوند متعال محفوظ است و ان شاءالله اجر و ثوابی در روز حسرت برای خود و عزیزانشان خواهد بود و امیدواریم با همین نگاه بتوانیم موقوفاتی که در اختیار مردم عزیز و شریف ما هست و یا خودشان بنا دارند جایی و یا سرمایه ای را در راه خیر وقف کنند به این مکان اختصاص دهند که بتوان تمامی اهداف را در آن به سرانجام رساند. در بخش های بعدی بازهم گزارش فعالیت و کمک های خیرخواهانه خیرین عزیز تقدیم شما یاران خواهد شد.
🔹اما قبل از آن ذکر این نکته لازم و ضروری است که با اجرایی شدن فاز دوم در حال حاضر یک هزار متر بنای ساختمانی در اختیار مرکز است و در آن فعالیت های مربوطه انجام می شود.

🌐اکنون پس از گزارش های اولیه چگونگی شکل گیری و اقدامات انجام شده در راستای اهداف از پیش تعیین شده و در حین انجام پروژه بهزیستی مزینان لازم است برای استحضار شما عزیزان همیشه همراه گزارش آماری از بعضی دیگر فعالیت ها به حضورتان تقدیم شود:
1-تاسیس مرکز فنی حرفه ای برای آموزش هنرجویان خیاطی ویژه خواهران با اهدای مدرک رسمی فنی حرفه ای سبزوار
2- تاسیس مرکز پیش دبستانی و مهدکودک امیدان نبی(ص)
3-تأسیس مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) با ثبت رسمی
4-برگزاری برنامه های اوقات فراغت نوجوانان با راه اندازی کتابخانه
5 تشکیل حلقه ۳۱۳ تن یاران امام زمان (عج)
6برگزاری جشن های بزرگ مناسبتی به ویژه در دهه ی فجر
7-برگزاری اردوهای زیارتی و فرهنگی ویژه سالمندان و معلولان
8- برگزاری دوره های آموزشی مختلف اجتماعی و فرهنگی ویژه بانوان
9- برپایی نمایشگاه سفالگری و کاردستی و نقاشی
10-ایجاد کلینک های یک روزه با حضور پزشکان متخصص و عمومی به مناسبت های مختلف و پذیرش و معاینه رایگان مردم شریف مزینان و منطقه
11-پرداخت وام اشتغال حدود  700 میلیون تومان(مخصوص معلولان و بانوان خودسرپرست با معرفی به اداره بهزیستی شهرستان)
12-پرداخت وام قرض الحسنه بدون بهره 50 میلیون تومان
13-پرداخت کمک هزینه جهیزیه  15 میلیون تومان
14پرداخت کمک هزینه مناسب سازی مسکن  20 میلیون تومان
15-پرداخت کمک هزینه تحصیلی و دانشجویی   25 میلیون تومان
16-اهدای لوازم تحریر و غیره 5 میلیون تومان
17-پرداخت سبد کالا برای  3000  نفر بالغ بر  یکصد  میلیون تومان  
18-پرداخت مستمری ماهانه  حداقل برای 60 نفر
19-کمک هزینه سرمایه کار  10 میلیون تومان
20-تحویل وسایل توانبخشی ( ویلچر تشک مواج و ....)  20 میلیون تومان
21-کمک هزینه دارو و درمان  40 میلیون تومان
22-کمک هزینه  بلاعوض و ساخت مسکن و غیره به ارزش 130میلیون تومان  
23-کمک هزینه وسایل ضروری زندگی  25 میلیون تومان
24-کمک هزینه تامین معیشت  حدود 8 میلیون تومان... 

      ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

چه زیبایی بهتر از این بنای خیر اگر شما هم دوست دارید از اجر و ثواب معنوی خدمت به محرومان بهره مند شوید بسم الله


🔸شماره حساب مؤسسه خیرّیه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان
 0104796105000
🔸شماره کارت عابر بانک
«#بانک_صادرات» به نام مؤسسه ی خیرّیه حضرت نرجس خاتون (س) و مجتمع بهز یستی مزینان:

                                6037691990029407
🔸شماره ی همراه مدیر عامل: فاطمه ی مزینانی ( گلستانی)
                                       09122893324

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
آذر
۰۱

یه زمانی ،یه پارو داشتم!!!...
یهو یادم اومد،
تویِ انبار،
سری بهش بزنم.

یه گوشه افتاده بود،
دسته اش شکسته بود!،

تو نگاهش دیدم، فریادی،
تو نگاهش دیدم سفیدیِ برفایی!،

انگاری به من می گفت:
تورو خدا،
منو ببر،
سرِ اون کوهِ بلند،
که کمی برف داره،

من رفیقِ برفم،
سالهاست، ندیدمش،
اینطوری، شاید آرزو به دل از دنیا نرم،
تنِ برفو لمس کنم،
بهش بگم:

ما دوتا، همیشه با هم بودیم
ولی حالا،
سالها.......

🌹شاعر؛ حسن صدیقی مزینانی.(راه)

  • علی مزینانی
۲۴
آذر
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️در صنعت سینما و تلویزیون علاوه بر فرزندان زنده یاد حاج میرزاحسین که گل سرسبد این هنر محسوب می شوند چند نفر دیگر از مزینانی های هنرمند فعالیت داشته و دارند که می توان به این اسامی اشاره کرد؛دکتر حسن فخاری مزینانی یکی دیگر از چهره های موفق تلویزیونی است و مدت ها مسابقات بزرگ ورزشی در داخل و خارج با تهیه کنندگی و کارگردانی او از شبکه های تلویزیونی پخش می شد و علاوه بر مدیریت بخش های ورزشی در شبکه سه مسئولیت پخش شبکه ی سلامت و جام جم  را در کارنامه خود دارد.

نوراله مزینانی(یوسفی) کارمند بازنشسته اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی که مستند عشق آباد(مزینان) با رویکرد عاشورای مزینان به همت او ساخته شد و از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید وی همچنین به لحاظ موقعیت شغلی در بنیاد فارابی به عنوان ناظر بعضی از جشنواره های هنری استان ها حضور داشته است .

حسین هاشمی مزینانی نیز از چهره های فرهنگی بسیج و شهرداری تهران  که در چند سریال تلویزیونی نقش کوتاهی را اجرا کرده است.

روح اله احسانی مزینانی کارمند صدا و سیمای جمهوری اسلامی،غلامحسین مزینانی و حاج مجید حسن زاده فرزند زنده یاد حاج محمد ، دکتر حسین مزینانی که در بخش تآتر بیشتر به کارهای وی خواهیم پرداخت و علی و محسن مزینانی عسکری با نویسندگی  و کارگردانی بیش از یک صد مستند تلویزیونی و 10 قسمت در باره شهدای والامقام مزینان و پخش از شبکه های مختلف سیما از دیگر فعالان هنری در صدا و سیما محسوب می شوند.

همچنین از دیگر فرزندان مزینانی نام آشنا در صدا و سیما باید به حسام مزینانی فرزند سرهنگ محمد دیمه اشاره کرد که علاوه بر بازیگری؛ مجری گری چندین برنامه ی تلویزیونی و رادیویی را در کارنامه خود دارد. مسابقه جدول از برنامه های موفقی است که با اجرای این جوان هنرمند مزینانی روی آنتن رفت و تا مدت ها ادامه داشت.

حسام متولد هفدهم تیرماه 1372 وفارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت صنعتی از دانشگاه آزاد تهران مرکز می باشد، از رادیو وارد سازمان شد و حالا مجری و بتازگی وارد عرصه بازیگری شده است.در سال 1391 وقتی 19 ساله بود وارد سازمان صدا و سیما شد و کارش را از رادیو شبکه جوان شروع کرد و دو سال بعد در سال 93 مجری زنده برنامه ورزشی خط پایان شد.بعد از 4 سال تجربه رادیویی در سال 94 با اجرای برنامه ایرانشهر که از شبکه 5 پخش می شد وارد تلویزیون شد و آخر همین سال نیز برنامه حوالی فردا رو اجرا کرد. در سال 95 دوباره به رادیو برگشت و بعد از اتمام تحصیلات در 20 تیر 95،به خدمت سربازی اعزام و بعد از دو سال دوباره با برنامه مسابقه جدول به شبکه سه و تلویزیون بازگشت.آقای مجری سال 97 در کنار اجرا وارد عرصه بازیگری نیز شد،او در سریال شرایط خاص در کنار بازیگرانی چون کامبیز دیرباز،شهره سلطانی و  بهرام افشاری بازی می کند.

حسام در این سالها برنامه های زیادی در شبکه های مختلف رادیویی داست که می توان به برنامه خط پایان رادیو جوان،برنامه ایران آفرین و سیاه سفید از رادیو فرهنگ،برنامه رهاورد و … اشاره کرد. مزینانی حالا در کنار فعالیت رادیو و مجری گری و بازیگری در تلویزیون،در تیزرهای مختلف هم به گویندگی مشغول است و در این سال ها بیش از 100 ها تیزر خوانده است

و  اما دوفعال دیگر در این زمینه که علاوه بر کار در لباس پلیس به فعالیت هنری نیز مشغول هستند سرهنگ محمد مزینانی(دیمه) که اغلب سریال های تلویزیونی با رویکرد پلیس با کارشناسی و مشاوره ی وی ساخته شده و سرهنگ احسان اله هدایتی فر است که اخبار و گزارش ترافیکی با اجرای خوب او به اطلاع مخاطبان رسانده می شود.

مهدی مزینانی فرزند زنده یاد محمود حاج اکبر نیز از مجریان توانمند و مدیران روابط عمومی بانک سپه است و در چند اثر تلویزیونی از جمله عروس به ایفای نقش پرداخته است.

از دیگر فعالان و دست اندرکاران هنری در صدا و سیما می توان به دکتر سیدمجید مزینانی فرزند سیدمهدی حاج سیدعلی اشاره کرد که مدت ۱۲ سال در صدا و سیمای خراسان رضوی فعالیت کرد و با  اخذ مدرک دکترا از دانشگاه فردوسی مشهد سال ۱۳۸۸ به دانشگاه امام رضا علیه السلام  منتقل شد و مدیریت گروه برق و معاون پژوهشی دانشگاه و عضویت در شورای نظام مهندسی کشور را در کارنامه خود دارد.

از دیگر شخصیت های هنری و فرهنگی و سیاسی که در سیمای جمهوری اسلامی فعالیت هنری داشته سردار علی رضا مزینانی  از پایه‌گذاران تبلیغات در جنگ و مسئول تبلیغات قرارگاه خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس است که با مهران مدیری در  تهیه کنندگی چند سریال طنز تلویزیونی همکاری داشت.

یکی دیگر از هنرمندان جوان مزینانی که در حال حاضر به عنوان تدوینگر در سیمای جمهوری اسلامی و بخش خبر مشغول به فعالیت می باشد محسن مزینانی عسکری متولد چهارم اردیبهشت 1372 مشهد مقدس است که پس از تکمیل تحصیلات دوران مدرسه مدرک کاردانی رشته عکاسی خبری را از دانشکده خبرگزاری فارس اخذ و بلافاصله در داشنگاه علامه به تحصیل رشته علوم قرآن و حدیث پرداخت و همزمان دوره آموزشی تدوین را در باشگاه خبرنگاران جوان با موفقیت پشت سرگذاشت.

این هنرمند جوان همچنین در جشنواره های متعدد عکاسی شرکت و حائز مقام و دریافت جایزه شد و علاوه بر این تصاویر عاشورایی او مورد توجه اغلب مردم مزینان و هنرمندان کشوری قرار دارد.

وی از بدو تشکیل شاهدان کویر یکی از مدیران اصلی این پایگاه خبری مزینان است.

همکاری در ساخت چندین مجموعه ی مستند و گزارشی در باره شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و پخش از شبکه های مختلف تلویزیونی از دیگر فعالیت های محسن مزینانی عسکری است.

مهمترین فعالیت های این هنرمند جوان مزینانی

1 – عکاس مستندهای تلویزیونی ستارگان عشق پخش از شبکه ی خبر

2- عکاس و دستیار فیلمبردار مستندهای تلویزیونی شهدای حریم آل الله پخش از شبکه ی 2 سیما

3- عکاس و دستیار فیلمبردار یادواره شهدای دانشجوی گیلان و همدان پخش از شبکه ی 3 سیما

4- عکاس خبرگزاری بسیج پرس

5- همکاری با روابط عمومی سپاه تهران بزرگ و عکاسی از برنامه های مختلف مانند ؛ نشست خبری ، همایش ، یادواره و رزمایش ها

6- دستیار فیلمبردار مستند شهدا در نهضت حسینی

7- همکاری با ستاد مردمی نهضت جمع آوری اسناد دفاع مقدس به عنوان  تصویربردار و عکاس

8- عکاس و تصویر بردار مستند والدین شهدا

9 –  گذراندن دوره آموزش عکاسی مقدماتی در موسسه شهید آوینی

10- عکاس مستندهای تلویزیونی محرومیت زدایی در خوزستان

11- دوره ی آموزش عکاسی، تدوین، و تصویربرداری در موسسه ی سلامت پایدار

12- عکاس و دستیارفیلمبردار مستندهای تلویزیونی روایت نصر پخش از شبکه های افق ، 2سیما

 

✍️چه بسا هستند هنرمندان و نویسندگان چیره دستی مانند استاد علی جعفری که نخواهند از خود بگویند و فعالیت های کاری و هنری ماندگار خویش را تشریح و از اشتهار و بالیدن به آن نیز استقبال نمی کنند که اگر این کارنامه در اختیار برخی دیگر از افراد می بود الآن زمین و زمان را بهم می دوختند که:« من آنم که رستم بود پهلوان!» اما فرزندان بی ادعای سرزمین من منش و ایده اشان خدمت بوده و حتی راضی به نام بردن از آن نیستند اما ما بنا بر رسالتی که عهده دار آن شدیم این وظیفه را برای خود متصور می دانیم که مزینان اندیشه پرور و ادب دوست و هنرخیز را آن چنان که شایسته است معرفی نماییم.

🔹از استاد جعفری گفتیم نویسنده ای که به راستی همیشه یار و یاور شاهدان بوده و مزینان را کعبه ی آمال خود می داند ، پرستشگاهی که خاکش سجده گاه عاشقان است و باید با افتخار سر بر آن سایید و تکریمش کرد. این فرزند مزینان که از پایه گذاران تعزیه ی دهه ی دوم و کارگردانان دهه ی اول و رشد یافته در خانواده ای قرآنی و مکتبی است؛ علی رغم کار در فضای نظامی ارتش همیشه یک فرهنگی کامل بوده و نوشته هایش در شاهدان کویر مورد توجه و بهره مندی سنین مختلف است. وی به مدت دوسال نویسنده ی برنامه های مدیریت رادیو و تلویزیون بوده و  سردبیری مجلات صف و سرباز و خانواده را به مدت چهارسال بر عهده داشت، ریاست دایره ی انتشارات به مدت پنج سال و مدیر کل روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران به مدت چهار و نیم سال از دیگر مسئولیت های مرتبط هنری استاد جعفری است . ما در ادامه و بخش های دیگر این نوشتار به هنر والد مکرم استاد جعفری خواهیم پرداخت که باید اذعان کرد پسر کو ندارد نشان از پدر...

🎬🔆و اما یکی دیگر از فعالان هنری مزینان هنرمند انیماتور مزینانی سید مجید مزینانی معروف به میرشکاری فرزند مرحوم سیدرضا میرشکاری است .
سید مجید سال 1354 ه ش در پایتخت ایران زمین پا به عرصه ی وجود نهاده و  از نوجوانی به هنر و فعالیت در سینما و تلویزیون علاقه ی خاصی داشته است و به همین خاطر پس از آموزش و کسب مهارت لازم در سال 1376 به جمع تلویزیونی ها می پیوندد و با استخدام در سازمان صدا وسیما به صورت رسمی کار خود را با فعالیت های؛CG(کاراکتر ژنریتور) و منشی گری صحنه آغاز و  صدابرداری ، نورپردازی و همکاری با عوامل تولید در صدا و سیما،تهیه کنندگی و کار گردانی نیز از دیگر فعالیت های اوست.
این جوان پرکار و توانمند مزینانی با  مدرک کارشناسی انیماتوری و وظیفه سازی از دانشگاه علمی کاربردی تهران فارغ التحصیل شد و معتقد است: کار فرهنگی واقعی یادگیری مفاهیم اولبه تربیتی ، شهروندی می باشد که متاسفانه در این مورد جدیتی در کار نبوده است. به همین منظور او خود آستین همت را بالا زده و با همین رویکرد به کار برای کودکان به ویژه در زمینه انیمیشن سازی  بیشتر می پردازد.او به دلیل روحیه ی شاد و دوست داشتنی کودکان ؛ تا کنون آثار متنوعی را تهیه ، کارگردانی و تولید کرده است که انیمیشن سرزمین نقره ای از این جمله کارهاست.
وی علاوه بر مطالعه و پژوهش در اقلیم های گوناگون ایران برای ساخت انیمیشن، برای  کودکان فلسطینی نیز طرح و ایده خاصی دارد و به سراغ ساخت فیلمی با مضمون انقلاب سنگ یا انتفاضه فلسطین رفته و مجموعه ی سنگ سرخ را آماده کرد.

سید مجید این سال ها در شبکه برون مرزی الکوثر به تهیه و کارگردانی برنامه های کودک و نوجوان می پردازد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️گفتیم که چون  محرم می رسد عزای فرزند زهرای بتول(س) تمامی دلهای شیدایی مزینانیان به هجرت رفته را به زادگاه خویش می کشاند و حتی اگر نتوانند از روز اول به خاطر مشغله اداری و کاری به مزینان سفر کنند شب عاشورا به هر وسیله ای که شده خود را به عاشورائیان می رسانند .

 روز تاسوعا تا دو دهه پیش خادمان نخل به همراه دسته ای از عزاداران و عَلَمی در دست  با عنوان علم گردش به در خانه ی مزینانیان می رفتند و دعا گویان نذورات مردم را جمع آوری می کردند . سر دسته که اغلب پدر بزرگوار شهید رضا تاج مرحوم حاج محمدعلی بود با صدای بلند می گفت: اولیاء و انبیاء
 همراهان جواب می دادند :الهی آمین
سردسته: شهدای دشت کربلا
همراهان: آمین
سردسته : خدایا این خانه را از بلاها محافظت بفرما
همراهان:  آمین
سردسته : نخل جوانیش را بر زمین مینداز
همراهان : آمین
سردسته : فرزندانش را به علی اکبرحسین (ع)ببخش
همراهان: آمین
سردسته : امیدش را نا امید مگردان
همراهان : آمین...

 و اگر آن خانه مسافری و یا مریضی در بیمارستان داشت برایشان با همین آهنگ دعا می کردند و بعد از آن، اهل منزل پارچه، قند، چای و… نذری را تحویل آنان می دادند.

 متأسفانه بنا به هر دلیلی شاید با رفتن قدیمی ها این سنت حسنه به فراموشی سپرده شد و فقط متولیان نخل که سر دسته آنان مرحوم حاج حسین حسن عباس بود و بعد از او برادران و برادر زادگان  و فرزندانش به همراه جمعی از خانواده غلام مرادها و یوسفی ها و خانخودی ها کیسه ای بردوش به در منازل مراجعه می کنند و پارچه های نذری تزئین نخل را تحویل می گیرند و بعد از برگزاری عاشورا دوباره به صاحبانش برمی گردانند.

یکی دیگر از سنت های رایج و قابل تأمل مردم مزینان دعوت رسمی از عزاداران روستای غنی آباد است که علاوه بر ارسال دعوت رسمی در دهه ی اول و روز بیستم، هیئت امنا و اعضای آن و دیگر مزینانی های حاضر در این دیار تاریخی با وسایل نقلیه شخصی خود و در حالی که دیگران را نیز سوار می کنند به غنی آباد می روند و با استقبال بزرگان و مردم این روستا چنددقیقه ای با هم در هیئت این روستا به سوگواری می پردازند.

این میزبانی مردم فهیم غنی آباد هم که ریشه در فرهنگ مهمان نوازی مردم کویر دارد جالب است و پس از استقبال از میهمانان مزینان هیئت آنها را به عنوان دسته اول همراهی می کنند و خودشان پشت سر میهمانان دم می گیرند.

سلام دادن علم ها و بالا و پایین انداختن آنها به معنای سر فرود آوردن و سلام دادن به هیئتی ها توسط علم داران نشانی از همان علم گردش قدیمی است که مردم احترام خاصی برای این پرچم قائل هستند.

مداحی مشترک ذاکران اهل بیت علیهم السلام از هر دو روستا و سینه زنی متحد سوگواران مزینانی و غنی آبادی و دعوت نماینده مردم مزینان از دیگر برنامه های این مراسم است و روز بعد تا مردم غنی آباد وارد مزینان نشوند مراسم عاشورا شروع نمی شود و با حضور این مردم خداجو و پذیرایی از آنها در هیئت ابوالفضلی حرکت نخل آغاز می گردد و تا پایان مراسم و مشایعت مردمی، غنی آبادی ها در تعزیه عاشورا حضور فعال دارند.

روز تاسوعا آخرین فرصت برای آماده سازی میدان قتلگاه است که البته قبل از آن به همت فرزندان تعزیه خوان پیشکسوت زنده یاد حاج حسن ناطقی آماده شده و کتیبه ها نصب می شود اما متولیان ایستگاه های صلواتی هم در این روز مقدمات کار خود را آماده می کنند و اگر نقصی در میدان باشد مانند سیستم برقی و روشنایی و صوتی برطرف می شود.

در این روز اغلب شهروندان مزینانی با حضور در دسته ای که از هیئت ابوالفضلی یا شاهزاده علی اصغر حرکت می کنند در هیئت علی اکبری به سوگواری می پردازند و پس از آن ناهار را میهمان سفره کریمانه اهل بیت علیهم السلام هستند که برای خود نذرکنندگانی دارد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

 

✍️ بدون شک هستند افرادی معزز و محترم در جایگاه های ارزشمند اجتماعی که شاید از زادگاه شان مزینان هیچ گونه اطلاعی نداشته باشند. کسانی که در سالهای دور هجرت نموده اند برای مثال مزینانی های ساکن سمنان که بد نیست بدانیم چرا و چگونه این عزیزان از مزینان به نقاطی مانند سمنان،تهران، مشهد، گرگان و مینودشت و سایر شهرها و حتی عشق آباد شوروی و سوریه هجرت کردند!

مزینان کهن که از قسمت حدیره به پایین دارای امکانات کشاورزی مناسب بوده  آغاز می شده و تا دل باغستان ادامه داشته به روایتی پنج هزار سال قدمت دارد و مزینان امروز کمتر از دو قرن بنا گردیده است.در سال ۱۲۸۲ در جلگه داورزن از روستای بیزه سیلی جاری می شود و در مزینان ویرانی های بسیاری به بارمی آورد.نقل از اسناد کتابخانه حوزه علمیه قم.نصب شده در امامزاده علی آباد.

گردش سالهای قمری در تقویم باعث می شود هر ۳۶  سال یک بار محرم وعید باهم تقارن پیدا کند و گروهی خوشحال یا بعضاً ناراحت از این گردش دور قمری هستند لذا در همین سال۱۲۸۲ شب عید مصادف می شود با اول محرم.عده ای معتقد به برگزاری محرم و عده ای می گویند امشب عید و فردا شب محرم برگزار می کنیم .شک نکنید مزینان قدیم به مراتب جمعیت بیشتری داشته است.

مسجدجامع پایین تر گویای همین مطلب است که دارای دو شبستان بوده .جنوب شرقی زنانه و جنوب غربی مردانه که درحال حاضر فقط قسمت مردانه باهمت خیرین سر پا مانده است .
این مسجد که در عهد سلجوقیان بناشده و گویای بزرگی مزینان است در کتاب مطلع الشمس جلد سوم دارد که ساخت طاق های بنای کاروانسرای شاه عباسی بر گرفته از این معماری می باشد .به روایت مرحوم حاج عباس رفیعی و حاج محمدعلی محمدی جد بزرگ این جانب از زبان بزرگان مزینان که شخصاً شاهد بودم حاج عباس رفیعی می گفت من چهار سال داشتم تنگ غروب بود شیطان عده ای را وسوسه می کرد اول عید و متعاقب عید ، محرم برگزار شود . مردم آماده برای جشن عید بودند عده ای نزد آخوند ملاعبدالعلی رفتند که چه کنیم؟ آخوند فرمودند محرم را بر عید مقدم بدارید و از قهر خدا بپرهیزید. اما عده ای نافرمانی کردند . هنگام غروب ابر سیاهی بر بالای کوه بیزه پیدا شد ! رعد و برق در گرفت زمین و زمان تیره شد و صدای مهیب غرش رعد وحشتی بر دل مردم افکند. دیگ های پلو و آجار برپا بود از هر خانه ای بوی پلو بر می خاست که عطر برنج با روغن زرد مشام گرسنه که بماند هر انسان سیر را نوازش می کرد. نماز مغرب خوانده شد مردم به خانه رفتند باران از زمین و آسمان می بارید . ساعتی نگذشت غذاخورده یا نخورده سیل سنگهای بزرگ را مانند تیله می غلطانید و صدای وحشتناک سیل در دل کویر می پیچید .نمونه سنگها هنوز در پای چنار کهن دیار مزینان وجود دارد.الله اکبر. خدایا محشری بر پا شده همه چیز کن فیکون گردید. خانه های گلی پر از آب، دیگها روی آب تمام خانه ها دیگر ولو بود.فریادها بلند و دیگر کسی به فکر مال و حشم نبود، کسی به فکر خانه نبود، جیغ و داد از حدیره به پایین آب هر آنچه سر راهش بود بیرحمانه می برد و به دل کویر منتقل می کرد.آنهایی که به موزه ایران باستان رفته اند دیده و می دانند یک شئ بنام سه کله از جنس سفال کوزه مانند که توسط مرحوم ملاابوالحسن مزینانی و بنام خودشان ثبت شده.این مورد که از زیر خاک بیرون آمد و موارد مشابه اثرات بجا مانده از همان سیل می باشد.

مردم به داخل رباط رفته و بر پشت بامهای بلند شب را سپری کردند و براثر این ویرانگری و قهر طبیعت همه چیز نابودشد.عده ای ماندند و عده ای بسیار رفتند. یک محرم و عاشورای واقعی اتفاق افتاد .به جستجوی گم شدگان و اشیاء گمشده پرداختند و آنان که دیگر چیزی نداشتند به سمنان عزیمت نموده و در کوچه ای بنام مزینانیها ساکن شدند.

چندسال پیش جناب آقای مهندس مزینانی و خانم ایشان نیز که در مجلس شورای اسلامی هستند بهترین گواه این موضوع هستند که خانم وی به اتفاق مادرشان که پیرزنی بود با ماشین دوو مهمان ما بودند که البته مادرشان می گفتند از شعبوها همان شعبان‌ های قدیم هستیم .

بهرحال عده ای که تاجر زمان خود بودند تا هلسینکی شوروی و بعضاً در عشق آباد ساکن شدند و بنده در زیارت سوریه کوچه ای که در انتهای حرم حضرت رقیه(س) بود به اتفاق مرحوم حاج حسین شکروی به مغازه ایشان رفتیم که عقیق فروش بودند مغازه ای داشت وقتی دید با لهجه روستایی حرف می زنیم پرسید اهل کجایید؟ گفتیم مزینان سبزوار. گفت: من هم مزینانی هستم‌! او حدود۸۵ سال عمر داشت پیرمردی بود دارای زن و فرزند و دکان و دیگر امکانات خوشحال شدیم و خداحافظی کردیم . دو سال بعد که رفتیم گفتند مریض شده و دیگر از او خبری ندارم....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
آذر
۰۱

 

✍️مدرسه ی علمیه شریعتمدار که در قلب بازار مزینان قرار گرفته بعد از انقلاب کانون فعالیت های خاص فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و قضایی و بهداشت و حتی ورزش شد!

اینجا به راستی تا قبل از انقلاب حوزه ای فعال بود و طلاب علوم دینی در آن از محضر بزرگان علم و ادب مزینان مانند شریعتی بزرگ فیض می بردند اما به دلیل مهاجرت یکایک آن ها و کسب علم بیشتر و همچنین ارتحال اساتید صاحب نام اندک اندک چراغ مدرسه خاموش شد و تنها حجره های خالی باقی ماند که با گذشت یک دهه بازهم شاهد آوای فرزندان مزینان بود این بار با نام بسبج و بسیجی...

همان طور که در بالا ذکر شد مدرسه شاهد تحولات گوناگونی بود به همت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی کتابخانه ای در دل آن تأسیس شد و هر روز نوجوانان و جوانان به آن مراجعه می کردند و کتابی به امانت می گرفتند مدیر این مرکز در آن برهه از زمان آقایان اصغر همت آبادی و حاج شیخ محمدتقی معلمی فر بودند که وظیفه داشتند علاوه بر تحویل و دریافت کتاب از مراجعه کننده امتحان هم بگیرند که ببینند آن را مطالعه کرده یا خیر! به طور مثال از او می خواستند که خلاصه داستان کتاب را تعریف کند اگر آن فرد به درستی موضوع را می گفت کتابی دیگر می گرفت و یا اینکه دوباره آن را تمدید می کردند که برود کامل بخواند و بیاورد بعضی ها مثل ما که تازه الفبا یاد گرفته بودیم و کتاب را برای دیدن عکس هایش برده  و در امتحان خواندن پیش آن ها مردود بودیم برای مدتی از بردن کتاب محروم می شدیم!

انقلاب که شد همه چیز تغییر کرد حالا دیگر این جا برو بیایی را به خود می دید ابتدا انجمن اسلامی در آن شکل گرفت و بعد هم پایگاه و مدتی بعد یکی از حوزه های مهم بسیج شهرستان سبزوار شد که باید پاسداری از سپاه این شهرستان در آن حضور می داشت که مرحوم محمود بشیری، مهدی بیزه ای، حسینی، آبرودی، کیوانلو و... از جمله ی این مأموران نظامی بودند.

ابتدا پایگاه توسط خود بچه های مزینان که بعدها خودشان هم به سپاه پیوستند اداره می شد و با آمدن شهید حاج محمد امین آبادی از تهران رونق بیشتری گرفت. او گرچه نظامی نبود و پیش از این در اداره ی مخابرات تهران مشغول به کار بود اما فنون نظامی را گویا در پایگاه های بسیج پایتخت آموخته و علاوه بر کلاس های قرآن و عقیدتی و احکام که برای سنین مختلف برگزار می کرد رزم شبانه و ورزش صبحگاهی جزء برنامه هایی بود که او در دستور کارش داشت...

شور و هیجان و دلدادگی خاصی پس از تشکیل پایگاه در مدرسه علمیه حکم فرما شد و از این پس گاهی در حجره هایی که پیش از این چندین طلبه ساکن بودند محلی شد برای استراحت شبانه بسیجیان مزینان و در حقیقت می توان گفت خانه ی دوم نوجوانان و جوانان و حتی بعضی پا به سن گذشته ها، بعضی حتی چند روز به خانه های خود که در چند قدمی آنها بود نمی رفتند!

ثبت نام برای جبهه و اعزام ها و بعد از بازگشت مرور خاطرات جنگ و دوباره شیدایی بعضی دیگر برای پیوستن به صف رزمندگان همه و همه در همین مکان رقم می خورد.

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

🌐شیرزنی به نام فاطمه


🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری


✍️در تاریخ سرزمین مقدس ایران زمین نام اسطوره هایی به نام زن بسیار ثبت شده که هریک الگویی خاص برای آیندگان بوده اندکه می توان به برخی قهرمانان تاریخی این گونه اشاره کرد: آرتمیز، آتوسا، یوتاب، آرتادخت، آذرآناهید، آزرمی دخت، زربانو ، زینب پاشا، بی بی مریم بختیاری و ...
🔹اما در سرزمین مقدس کویر که همیشه نام بزرگ شریعتی بر آن پرتو افکنی می کند؛ کارهای خیرخواهانه و گام های استوار یک زن به نام فاطمه چند سالی است زبانزد خاص و عام شده و با بلند همتی او نور امید در سرای بینوایان، معلولان و سالمندان دمیده شد، زنی که از تمامی رفاهیات خود در پایتخت چشم پوشید و راهی دیار خویش شد تا به مردم زادگاهش و محرومان خطه ی کویر مهرورزی را هدیه نماید.
🔹بانو فاطمه مزینانی ملقب به گلستانی که قبل از هجرت به تهران و استخدام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت به کودکان مزینانی را در مهدکودک دهه ی پنجاه تجربه کرده بود باهمین سودای خدمت به مردم راهی مزینان شد و بزرگترین پروژه خدماتی روستایی کشور را در این نقطه از جغرافیا با کمک همدلانی از جنس خود و به مدد و یاری خیران بنا نهاد .
🔆"فاطمه" که ما او را "بانوی جهادگر مزینان" می دانیم سال1389 یعنی12 سال پیش وقتی رنج سالخوردگان و بی پناهی آن ها را در بعضی مناطق خطه ی کویر مشاهده کرد مصمم شد تا برای این قشر کاری بکند و با همین نیت آستین همت را بالا زد و در زمینی به وسعت یک هزار و پانصد و پنجاه متر پروژه عظیم مجتمع جامع خدمات بهزیستی مزینان را در چهار فاز آغاز کرد طبق معمول از همان ابتدا برخی از سنگ اندازان شروع به بهانه تراشی و سنگ اندازی کردند اما او از هیچ موجی و طوفانی و سخن پراکنی نترسید و در کنار این بنای طاقت فرسا بر کارهای جهادی خویش افزود :« تأسیس مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س)، تاسیس مرکز فنی حرفه ای برای آموزش هنرجویان خیاطی ویژه خواهران با اهدای مدرک رسمی فنی حرفه ای سبزوار، تاسیس مرکز پیش دبستانی و مهدکودک امیدان نبی(ص)، برپایی نمایشگاه سفالگری و کاردستی و نقاشی، برگزاری برنامه های اوقات فراغت نوجوانان با راه اندازی کتابخانه، تشکیل حلقه ۳۱۳ تن یاران امام زمان (عج)، برگزاری جشن های بزرگ مناسبتی به ویژه در دهه ی فجر، برگزاری اردوهای زیارتی و فرهنگی ویژه سالمندان و معلولان، برگزاری دوره های آموزشی مختلف اجتماعی و فرهنگی ویژه بانوان، اهدای صدها بسته ی کمک معیشتی به نیازمندان  و...» این ها تنها بخشی از فعالیت گسترده بانوی فداکار مزینانی است و باید افزود عضویت در شورای اسلامی مزینان و جلسات مستمر پیگیری طرح های عمرانی و آبادانی در سه دوره ی حضور او در این شورا...
 🔹اکنون آن چه بانوی جهادگر مزینانی در این زمین لم یزرع کاشته است به نتیجه رسیده و همان گونه که خیلی ها تصور می کنند در کویر انتظار رویش گل نیست او آن را گلستان کرد! و درست در نقطه ی مقابل این پروژه عظیم خدماتی وقتی می بینی طرح های بسیاری که بعضی آغاز کردند و شاید هم زودتر و هنوز هیچ نتیجه ای در بر نداشته باید برخود بالید و شکرگزار بود که چنین نعمتی به نام یک زن فداکار در زادگاهمان نام آوری می کند.
🔹مایه مباهات و افتخار است که یاد آوری کنیم؛ فاز اول بهزیستی مزینان با عنوان مرکز خدمات نگهداری سالمندان مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) شروع به فعالیت کرده و چهارسال است که میزبان پدران و مادران سالخورده از همین دیار و دیگر مناطق شده و مرکز فیزیوتراپی این مرکز نیز همه روزه پذیرای معلولان و بیمارانی است که دیگر نیاز به تحمل رنج سفر 80 کیلومتری به سبزوار ندارند و از خدمات ارزنده آن بهره مند می شوند.

با این پیشینه برای انعکاس فعالیت های مؤسسه ای که همچنان ایستاده و پابرجا و با جدیت بیشتر مشغول خدمت رسانی به مردمان خطه ی کویر است به سراغ خانم فاطمه مزینانی گلستانی بنیانگذار و مدیر عامل خیریه حضرت نرجس خاتون (س) رفته ایم و در یک گفت و گوی صمیمانه  به آن چه او در این سرزمین کاشته و به ثمر رسانده می پردازیم.

فاطمه مزینانی گلستانی:


🔹شروع فعالیت:
با یاری خداوند متعال پس از گرفتن مجوز و پروانه فعالیت مجتمع خدمات بهزیستی در اردیبهشت 1389  فعالیت خود را آغاز کردیم.
🔆ذکر این نکته لازم و ضروری است که ساختمان مجتمع خدمات بهزیستی دکتر علی شریعتی مزینانی که قبلا بنام مهد کودک قدیم معروف بود با توجه  به قدمت 50 ساله که به صورت مخروبه و متروکه در آمده بود ما را بر آن داشت که یک بازسازی کامل شامل اتصالات (لوله های آب، برق، تعویض درب ها،بتونه کاری سقف و دیوارها، سفید کاری و از همه مهمتر جمع کردن کل پشت بام و مراحل بتن کاری و ایزوگام و همچنین گاز کشی ساختمان و چون این ساختمان در زمینی با متراژ  3_هکتار بالغ بر 30000 هزار متر بنا شده بود که به دلیل نداشتن دیوار دور محوطه مواجه با عدم امنیت و محل رفت و آمد احشام و وسایل نقلیه و غیره ... شده بود ، اقدام به دیوارکشی  حدود 600 متر در 1,5متر با بلوک و سیمان شد.
🔆 پس از مشورت با معتمدین و بزرگان مزینان و مشاوران محترم اداره بهزیستی استان بنا شد ساختمانی برای فعالیت های مستمر به مددجویان گرامی احداث و کلیه ی خدمات در یک بنای مستقل به عزیزان ارائه شود که به فضل خداوند متعال بعد از اخذ مجوز پروانه فعالیت در زمینی به وسعت 1550 متر مربع و در چهار فاز این بنا احداث گردید که فاز اول و دوم آن تکمیل شد و بخش فیزیوتراپی و مرکز سالمندان به بهره برداری رسید و ده ها مددجو و سالمند و آحاد شهروندان مزینانی و روستاهای مجاور از خدمات آن بهره مند شده و می شوند و روند کار اتمام فازهای بعدی با پیشرفت هفتاد درصد نیز ادامه دارد.
🔹این مجتمع فعالیت خود را با  شناسایی و تحت پوشش قرار دادن معلولان و نیازمندان 12 روستا شروع کرده ، معلولانی که در روستاهای محروم از حق و حقوق خود هیچ اطلاعی نداشتند با تشکیل پرونده  از حقوق مستمری و خدمات غیره... بهره مند گردیده اند.
اول خرداد ۹۷ مرکز فیزیوتراپی بهزیستی مزینان خدمات و فعالیت خود را با استعانت از خداوند متعال و همراهی فرزند دلسوز مزینان دکتر سیدمهدی مزینانی و دیگر خیرین نیکوکار به ویژه اهدای ست کامل فیزیوتراپی توسط خانواده زنده یاد سید علی طالعی مزینانی آغاز و در خدمت بیماران نیازمند منطقه قرار گرفت و پس از آن مرکز نگهداری سالمندان مزینان آماده پذیرش سالمند از کل منطقه شد.
🔹این مراکز که در ۲ فاز تکمیلی فعالیت دارند ؛ دارای یک سالن به مساحت ۴۰ متر مربع شامل مددکاری، پذیرش و امور حسابداری می باشند، یک اتاق به وسعت ۱۸ متر مربع  ، یک باب آشپزخانه ۴۰ مترمربعی مجهز به لوازم مورد نیاز ،۸ عدد سرویس بهداشتی ایرانی و فرنگی ، روشویی ، حمام  و۳ سالن به مساحت  ۸۰ مترمربع مجهز به تخت، تلویزیون ، فرش شده برای نگهداری سالمندان و یک سالن انتظار با فضای ۱۰۰ مترمربعی با تجهیز ات کامل شامل مبلمان ؛ تلویزیون و... می باشند.
🔹از دیگر امکاناتی که می توان به آن اشاره کرد ؛یک اتاق جهت داروخانه و پرستاری که مجهز به کمد و قفسه های دارویی که داروهای لازم پیش بینی شده و در حال فعالیت است.
🔹همچنین یک سالن ۱۰۰متر مربعی وسیع مجهز به تجهیزات فیزیوتراپی و دیگر امکانات وابسته و یک باب اتاق ایزوله به مساحت ۲۰ مترمربع مجهز به امکانات پیش بینی شده نیز در این مرکز در نظر گرفته شده که هم اکنون مورد بهره برداری قرار گرفته است.
🔹علاوه بر دایر بودن مرکز توانبخشی و ارائه خدمات ؛ در حال حاضر یک سالن همایش با زیربنای ۲۴۰مترمربع با چشم انداز بسیار زیبا جهت برگزاری هرگونه مراسم مانند جشن ها ؛ همایش ها؛ سخنرانی ؛ و.... است که به تعداد ۲۵۰ عدد صندلی نیاز است و به یاری خداوند و کمک خیرین امید می رود این در خواست و نیاز در آینده نزدیک تأمین گردد.


💠در حال حاضر بخش فیزیوتراپی مؤسسه خیریّه حضرت نرجس خاتون (س) وابسته به مجتمع بهزیستی مزینان  خدمات ارزنده ای تحت نظارت متخصصین کار آزموده همه روزه بجز ایام تعطیل از ساعت 8صبح تا 14  به مراجعه کنندگان ارائه می دهد که به حضور تقدیم می شود:
📌خدمات درمانی فیزیوتراپی ؛
توانبخشی بیماری های مغز و اعصاب شامل ؛ سکته های مغزی و انواع آسیب اعصاب محیطی
📌توانبخشی بیماری های ارتوپدی
آسیب های ورزشی شامل؛ آرتروز  کمر و گردن ، آسیب دیسک کمر و گردن
درد و محدودیت های حرکتی  بعد از شکستگی و در رفتگی و عمل  های جراحی

✍️یکی دیگر از فعالیت های موسسه ساخت استخر برای ذخیره آب و آبرسانی به موقع جهت ایجاد فضای سبز است.
این استخر با ابعاد 8 در 12 که 40 متر آن با عمق یک متر و 20 سانت  و 80 متر آن با عمق 2 متر و 70 سانت ساخته شده و حدود یکصد میلیون تومان هزینه در بر داشته که جهت ذخیره یک ساعت و نیم آب  وقفی و  ایجاد فضای سبز،  کاشت انواع صیفی جات و گل و گیاه است که موفق شدیم در فروردین سال 1401 یکصد و پنجاه نهال میوه و غیره در آن بکاریم .
ایجاد مهد و پیش دبستانی با پذیرش ۶۰ کودک از اقدامات دیگر این مؤسسه است.

ایجاد زمینه اشتغال و خودکفایی با همت خیرین و مسئولین ادامه دارد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

💠مادر

 

✍️خسته از ناملایمات زندگی چون آواره ها در خیابان قدم می زدم و زیر لب غرلند می کردم و به نامردی های دنیا لعنت می فرستادم که حجله ی عزایی مرا از راه رفتن باز داشت، روی آگهی ترحیم این گونه نوشته بودند : «زنده یاد بانو زهرا گل محمد ، مادر شهید محسن حیدرزاده .مراسم ختم آن مرحومه در منزل ایشان واقع در کوچه ی یاس، پلاک18 ، به نشانی در نیم سوخته، برگزار می شود.»

یک کوچه ی باریک و تاریک . حس کنجکاوی من را به آدرسی که درون آگهی نوشته بود کشاند. خاکستر در سوخته که با خون آمیخته شده بود در دلم ولوله ای به راه انداخت.اهالی محله بیرون از آن خانه جمع شده بودند. گویا جرأت ورود به آنجا را نداشتند و یا از موضوعی خجالت زده بودند.در میان همهمه ی مردم خاطرات عجیبی را از او می شنیدم:

- بانو این اواخر خیلی بی طاقت شده بود و شبها مدام با صدای بلند گریه می کرد ...

- آری صدای گریه هایش نمی گذاشت که با خیال آسوده بخوابیم، خانواده ام معترض شدند که مرد! برو بگو این زن یا روزها گریه کند و یا برود جایی دیگر ناله بزند...

در حالی که صدای مکالمه ی همسایه ها در ذهنم غوغایی برپا کرده بود گیج و منگ وارد خانه شدم. فضای خانه سرد بود و خاکستری انگار اهالی این خانه همیشه گرفتار رنج و محنت بوده اند . صدای گریه های مرد خانه از همه بلندتر بود . آن گونه که از همسایه ها شنیده بودم تا به حال سابقه نداشته که این مرد این طور بگرید!

رفتم جلو و به رسم ادب تسلیت گفتم. گوشه ای را پیداکردم ،متأثر از حزن و اندوه اهل این بیت سرم را پایین انداختم و به لاک خود فرو رفتم .حس کنجکاوی آرام و قرار برایم نگذاشته بود می خواستم بدانم چه به روز این خانواده آمده که صدای نوجوانی ، مرا متوجه خودش کرد. نامش حسن بود و یکی از فرزندان این خانه بود. داشت برای یکی از دوستان پدرش ماجرای حادثه ای را که برای مادرش رخ داده بود شرح می داد:«عمو سلمان ! آن شب دور هم جمع شده بودیم و برای آینده ی کودکی که در راه بود نقشه ها می کشیدیم.خواهرم زینب مدام قربان صدقه ی برادری می شد که در شکم مادر منتظر قدم گذاشتن به این دنیا بود.پدرم داشت خاطره ی آخرین سفر حجش با پدربزرگم را تعریف می کرد که پدر بزرگ دست پدرم را بالا برده بود و او را به عنوان سرور و رهبر قبیله بعد از خودش معرفی کرد. همه ی مردم راضی و خوشحال بودند و اولین کسی که پیشگام شده بود برای بیعت، شرارت در چشمانش برق می زد انگار که نیت شومی در سر می پروراند. صدای کوبیدن در مانع از اتمام حرف های پدرم شد.صدای زوزه ی گرگ های منتظر ، من و برادر و خواهرم را به وحشت انداخته بود. همان کسی که پیشگام بیعت با پدرم بود آمده بود تا ارث نداشته اش را از ما طلب کند. مادر خواست مانع حمله ی گرگ ها شود اما...خون داشت از مسمار در چکه می کرد و چادر مادر در آتش می سوخت ، فریاد مادر بلند شد که آخ محسنم از دست رفت...آن ها حمله ور شدند و دست های پدرم را به بند کشیدند . مادر به زحمت از زمین بلند شد تا مانع بردن پدر شود که دیدم سایه ی دستی از بالای سرم رد شد،صدای رعد مهیبی آمد و مادر نقش زمین شد. همسایه ها هم فقط نظاره گر بودند. پدرم را به زور بردند تا خلعت ولایت را که خدا بر تنش کرده بود برتن دیو صفتان کنند. مادر چند روزی در بستر بیماری بود .درد پهلو امانش را بریده بود.گاهی میان درد دل زینب با مادر می شنیدم که: دخترم آماده ی طوفان های سخت تر باش که باید امتی را از بلایی عظیم نجات دهی. دخترم روزی خواهد رسید که باز گرگ ها هوس حمله به حریم تو کنند اما این بار برادران چند نسل بعد از تو حتی اجازه ی نزدیک شدن آن ها به خانه ات را نخواهند داد. صدای اذان مانند لالایی برای مادر بود که روز آخر وقتی موذن خواند :اشهد انّ محمداً رسول الله ...مادر برای اولین بار در زندگی و برای همیشه راحت خوابید.»

هاج و واج از خاطرات تلخ حسن با خود گفتم غم من در برابر مصیبت های این خانواده قطره ای است در برابر دریا پس چرا با این حال آن ها شاکر خداوند هستند و تو شاکی از او. نشانی مزار مادرشان را خواستم اما...

🖌محسن مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

دل را که به جاده می سپاری،به نقطه ای می رسی که بوی زحمت ها و رنج های مردمانش را حس می کنی، بوی ساده بودن ها. حواست را جمع می کنی به اطراف، چه جاذبه ای دارد این خاک،نه چندان حاوی چشمه های خروشان و جنگل های سربه فلک کشیده است که تو را مجذوب کند،نه،این نیروی ماورایی خاصیت مردمان بی آلایش اینجاست، نیرویی است که نفوذ می کند به عمق روحت، و تو هر چه می خواهی بی تفاوتی نشان بدهی،نمی شود، گذری است که هر آنگاه که بر آن بگذری، از این مدرنیته ای که همچون تار بر اطرافت تنیده ای ،خسته می شوی ، و از درون به این باور می رسی که زندگی یعنی همین...

کمی قبل تر وقتی که من خردسال تر بودم،در جای جای کوچه هایش که راه می رفتی بوی نان تازه بیرون امدهاز تنور فضا را پر کرده بود، و در این فضا می شد زندگی در روستا را با آن ویژگی ها لمس کرد، گفتم روستا،جایی که همیشه خوانده ایم از ساده زیستی مردمش و لطف و صفای آنها،بی شک حالا هر کدام از ما به این درک رسیده ایم که چه سخن عالمانه ای بوده است، سرزمین من هم از این جنس سرزمین هاست، جایی که خروشید خندان برآن می تابد و آنگاه که می خواهد غروب کند ،جلوه ای پدید می آورد که هزاران نقاش کشیدنش را عاجزند،جایی است که شب ها وقتی سر بر آسمان می کنی ستاره ها پر نور درخشان،لطف چشمک هایشان را از تو دریغ نمی کنند،جایی که یادم هست خروس خوان مردمان سخت کوشش سوار بر مرکب های گوش دراز، خوشحال با زمزمه های عارفانه، راهی رویایی را رو به کشتگاه خود سپری می کردند،سرزمین من جایی بود که با تمام وجود لغت مادر را می توانست بفهمی ،وقتی که دستان پینه زده ی زنی را می دیدی که از خستگی کار روزگار حکایت داشت، بارها در کودکی از خود پرسیده بودم که بهشت مگر چقدر عظمت دارد که نباید زیر پای این مادران جان فدا باشد، حالا که دارم کمی از حال و هوایش می گوییم، شاید به این باور رسیده باشی که آن نیروی جذاب که تو را به سمتش می خواند از کجا برمی خیزد،یا شاید این ماورا از گنبد های بام هاست،یا بلندی یخدان ها،یا بوی سبزه های صحراها،یا بوی آش و شوربا، نمی دانم، به هر حال ، تو دوست داری بیشتر پدال را بفشاری و زودتر در آغوش وطن جای گیری،این حال و هوا همان است که پیامبر  اعظم فرمودند که حب وطن از ایمان سرچشمه می گیرد، باخود می گوییم این همه لطف مگر می شود در قطع کوچکی از کره ی خاکی جای گیرد،شاید این موهبت را خدا به خاطر مردان راستین به این کهن دیار بخشیده، مردانی که چون شهید محراب مولا علی مظلومانه زیستند و سفر کردند بر افلاک، مردانی که غیرت درونشان را ناآرام کرده بود،و به این واسطه سعی در پی جویی حقیقت داشتند، مردانی چون شریعتی ها و صدیقی ها و منصوری ها و فصیحی هاو... هزاران هزاردر طول تاریخ انسان های والا مقام،و شهیدانی که هر وقت خسته می شوی از این روزگار پر فتنه، زنگار روحت را نوازش داده وپاک می کنند، یاد همگی بزرگان سرزمینم بخیر و شادی.

راستش را بخواهی آنقدر می شود درباره ی خاصیت های زادگاه نوشت که قلم تاب نیاورد،آن هم سرزمین با عشقی چون مزینان،که شهیر است به داشتن علی شریعتی مزینانی،این چند سطر را تقدیم می کنم به تمامی هم زادگاهی های ارجمند و روح بلند بزرگان علم و ادب....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی


 توفیق داشتم آستانه سن ۱۷ سالگی به عنوان رزمنده بسیجی، به همراه تعدادی از دوستان در عملیات کربلای پنج و در ترکیب لشگر پنج نصر حضور یابم.

دی ماه سال ۱۳۶۵ بعد از چند ماه آموزش رزمی در پادگان شهید عبدالحسین برونسی که مقر لشگر و در جاده اهواز اندیمشک بود آماده حضور در عملیات کربلای چهار بودیم که به دلیل ناکامی از کاروان شهدای آن عملیات جا ماندیم.

مدتی بعد با آغاز عملیات کربلای پنج، روز ۱۸ دیماه ۱۳۶۵ همه دیگر متوجه شده بودیم عملیات در منطقه جنوب است آماده حرکت به سمت منطقه عملیاتی شدیم. روز ۱۹ دی ماه وارد شهرکی مسکونی در حومه خرمشهر شدیم که به دلیل وجود ساختمان های مستحکم به دژ خرمشهر معروف شده بود. دژ خرمشهر عقبه لشگر پنج نصر و میعادگاه لشگر قبل از ورود به منطقه عملیاتی شلمچه محسوب می شد. شب ۲۰ دیماه که یک شب قبل از حرکت گردان به سوی خط بود، نیمه های شب برای دیدن شهید علی اکبر هاشمی مزینانی به گردان ایشان سر زدم و ملاحظه کردم ایشان که در آن مقطع از ارکان فرماندهی گردان - احتمالا معاون گروهان - بود در تاریکی شب در حال آماده سازی گروهان خود برای اعزام به منطقه عملیاتی است. مقداری با یکدیگر در خصوص موضوعات مختلف از جمله زمان و مکان حضور در منطقه عملیاتی گفتگو کردیم. معلوم شد گردان آنها یک شب زودتر از گردان ما به خط مقدم اعزام خواهد شد. چون به شدت مشغول سرو سامان دادن به امور گروهان تحت فرمانش است خیلی زود با او وداع کردم. وداعی که در آن شب اتفاق افتاد با تمام جزئیات برای همیشه در خاطرم ماند چرا که پس از سال ها همچنان با تمام وجود احساس جدایی و فراق را با جان و دل حس می کنم.

 روز ۲۰ دیماه بعد از ظهر به همراه گردان خودمان برای حضور در منطقه عملیاتی سوار بر کامیون های کمپرسی شدیم و تا پشت جبهه منطقه عملیاتی شلمچه رفتیم. اخیرا که برای دیدن فیلم تنگه ابوقریب به سینما رفته بودم وقتی صحنه های پر آشوب ورود هنرپیشه های با کامیون به منطقه ابوقریب را در این فیلم و بر پرده سینما دیدم به همراهانم گفتم من صحنه های واقعی این آتش و خون را در منطقه عملیاتی شلمچه با تمام وجود حس کرده ام.


هنگام ورود به شلمچه به خاطر شلوغی منطقه عملیاتی و حجم بالای آتش، در تاریکی ساعات اولیه شب از کمپرسی بنز پیاده شدیم  و....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

 

✍️پنج شنبه 64/10/19...

امروز صبح ساعت 5:30 از خواب بلند شدیم برای اقامه نماز و مراسم صبحگاهی. اول نماز را خواندم سپس وقت ورزش صبحگاهی بود که برادران دیده بانی در بیرون آسایشگاه به خط شدند و ورزش را شروع کردیم. بعد از ورزش که حدود نیم ساعت طول کشید مراسم صبحگاه برپا و بعد از این مراسم به مسجد رفتیم و یکی از برادران روحانی در باره ی اخلاق سخنرانی کرد سپس صبحانه را که کره و مربا بود خوردم و بعد به آسایشگاه آمدیم .

تقریباً ساعت 8 بود که کلاس نظامی ما شروع شد و این درس هم به وسیله ی برادر نورعلی مقداری از نقشه خوانی داده شد و 1 ساعت طول کشید و تا وقت نماز بیکاریم.
1 ساعت پیش من در محوطه پادگان مشغول راه رفتن بودم که از طرف راست البته نه در خود پادگان بلکه 1 کیلومتر دورتر از آن دودی غلیظ را دیدیم یکی از برادران می گفت که منافقین عمدی در اطراف پادگان آتش می زنند که اگر هواپیماهای عراقی بیایند متوجه دود شوند و بتوانند از طریق آن پادگان را به راکت ببندند.بالاخره تعدادی از مسئولان رفته بودند و آن را خاموش کردند و به خیر گذشت.

هم اکنون نیز در داخل آسایشگاه در روی تختم نشسته ام و اینجا را که تعریف کردم نوشتم. ساعت 15/12 است و وقت نماز ظهر و عصر. به امید خاطره های بهتر.

الآن ساعت 20 دقیقه به 6 است و می خواهم بقیه خاطره های دیروز را تعریف کنم.
دیروز ظهر نهار را که برنج بود خوردیم و ظهر ساعت 3 وقت کلاس نظامی بود ولی به علت اینکه برادر نورعلی به مرخصی توشهری رفته بود ما رفتیم به فوتبال بازی. کمی بازی کردیم و بعد از آن که ساعت 6 شده بود به مسجد رفتیم برای نماز و دعای کمیل. متأسفانه به نماز جماعت که همیشه برگزار می شود نرسیدم و فرادا خواندم. سپس یکی از برادران دعای کمیل را خواند و من در نصفه های دعا برای اینکه بلندگو گوشم را اذیت می کرد رفتم بهداری پادگان و علت آن این بود که چند شب پیش مسئول واحدمان یک تیری در نزدیک گوشم خالی کرد و از همان وقت گوشم هروقت صدای بلندی می شنید خش خش می کرد.
بالاخره به بهداری رفتم و دکتر چندتا قرص و یک قطره بینی برای سرماخوردگی به من داد و آمدم به مسجد و بعد از تمام شدن دعای کمیل شام را که آبگوشت بود خوردیم.

بعد از آمدن از مسجد برادر قهرمان دو تا تیم سه نفره از داخل برادران آموزش تشکیل داد و ما به گروه الف افتادیم. من مسلح بودم و برادر طباطبایی بی سیم داشت و آقای ذوالفقاری گرا را با قطب نما می گرفت بالاخره با گراهای داده شده از طرف آقای قهرمان گروه ما در عرض 3 ساعت همه ی هدف ها را پیدا کرد و در این مدت مأموریت ها تعویض می شد. ما که ساعت 8 از پادگان حرکت کرده بودیم تا ساعت 12 در بیابان های اطراف گرا می گرفتیم و در ساعت ذکر شده به پادگان آمدیم و خواب شدیم...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

 

💠مثل«کُندِّه»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ درابتدا باید دانست که بعضی القاب در شهرها و بخصوص در روستاها بی مسما یا بی ریشه نبوده ‌و وجه تسمیه دارند.

 درتمام بلاد ایران این القاب به فراخور نوع شغل یا علاقه مند بودن فردی به اشیا و انواع چیزها ویا عدم تلفظ کردن صحیح واژه و یا بر اساس عادت در به کار بردن یک کلمه توسط عده ای معدود افراد همچنین چنانچه  فردی برخوردار از یک صفت مشخص یا خوب یا شکیلی باشد آن لقب را به آن شخص نسبت داده اند که حتی در همه ی ممالک دیگر دنیا از جمله کشورهای اروپایی وبه خصوص کشورهای عرب زبان نیز از دیر باز تا حالا این روند ادامه داشته و دارد.
دیار مزینان نیز از این قاعده مستثنیٰ نبوده وبرخی قبیله ها دارای القاب خاصی هستند نظیر:کُندِّه، عشقم بود، دیمه، عندلیب  و...

همانگونه که می دانید به عنوان نمونه یکی از القاب که به طایفه بزرگی از همشهریان مزینانی ما تعلق دارد «کُنده» است که کُنده در لغت به معنای تنه چوب درخت است که گاهی هم ضخیم وقرص و محکم وخشک بود که با تبر یا ارّه خورد می کنند.

اما بسیاری از همشهریان ارزنده بویژه همراهان ویاران گرامی این رسانه تمایل دارند تا بدانند که چنین القابی چرا و به چه جهت به این خانواده های بزرگوار و مشهور داده شده؟
 اهمیت این موضوع وقتی دو چندان می شود که اولاً خود اعضای این طایفه با افتخار در معرفی خود از این القاب استفاده می کنند ثانیاً اساساً تا در معرفی از این لقب استفاده نشود شناخت فرد مورد نظر برای مخاطب تا اندازه ای با دشواری همراه است .
 
اما چنانچه دوست داشته باشید که فلسفه وجودی این القاب را بدانید که از کجا آمده و اینکه چرا و به چه جهت برخی از عزیزان همشهری به این لقب ها اشتهار دارند در ادامه بخوانید تا آگاهی لازم را پیدا کنید.

به عنوان‌نمونه شهرت« کنده»  را از هر فردی از همشهریان می پرسیدم یا می گفتند نمیدانیم یا افراد کهنسال هر کدام  برداشت متفاوتی که به نظرشان می رسید ارائه می کردند و نیز به طول وتفسیر آن می پرداختند که دربیشتر اوقات نظرات با هم اختلاف داشتند ووجه تشابهی بر تعاریفی که اظهار  می کردند مترتب نبود.

تا اینکه موقعیت و فرصتی دست داد چند سال قبل در مهدیه مزینانی ها از زنده یاد «حاج رجبعلی کنده »سوال کردم و ایشان هم به خوبی توانست پاسخ اقناع کننده ای بدهد.

جانباز فقید رجبعلی که بیش از ۱۵ ماه است به دیدار حضرت حق شتافته اظهار داشت:
✍️مرحوم جّد ما فردی بوده  بسیار پر قدرت و پر نیرو و توانایی های بالقوه که مجموعه ی شرایط تأثیر پذیر واستطاعت برکارها وامور سخت ودشوار داشته است و پدرم مرحوم غلامرضا و عموها و پسر عموها و فرزندان آنان نیز تا اندازه ای از آن مرحوم ارث برده اند.

در ادامه رجبعلی گفت:
در صحرای مزینان محلی است که الان هم به «سر هونگ» یا همان«سرهاون» مشهور است.
از این جهت که کشاورزان برای وضو ساختن واستفاده برای امور ضروری دسترسی یا فاصله نزدیکی به آب جاری مزینان درصحرا نداشته اند لذا تصمیم می گیرند تا هاونی با حجم بالا و نسبتاً بزرگ از جنس سنگ که وزن زیادی هم قاعدتاً داشته از روستای مزینان به محل مذکور در صحرا ببرند.

درابتدا مردم تصمیم می گیرند تا از یک حیوان باربر استفاده کنند زیرا ماشین ودیگر وسائط نقلیه موتوری در آن تاریخ  نبوده لذا جّد ونیای بزرگ ما  (پدرِ پدر)به نام مرحوم کربلایی محمد که در آن تاریخ فردی جوان وقدرتمند بوده داوطلب شده و گفته:
این که کاری ندارد من به تنهایی ویک تنه هاون را می برم وهمگان هم از ارائه ی چنین پیشنهادی تعجب می کنند!!!

تا اینکه دراثر اصرار و پافشاری آن مرحوم چیزی شبیه به نمد روی سر وی قرار می دهند و چند نفری هاون را بلند می کنند وروی سرش می گذارند و یک نفس وبدون رفع خستگی و حتی توقف در مسیر؛ از نزدیک هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان به محل مورد نظر که گفته می شود قریب ۲ کیلومترفاصله داشته به تنهایی حمل و انتقال می دهد!!!

با این حال وقتی مردم زور ونیرو وقدرت خارق العاده بدنی ایشان را  به شکل عینی می بینند همه انگشت به دهن می گیرند و با لهجه مزینانی می گویند :
«ای والله... یا للعجب اگه سرش از کنده مِبی مِشکست. یعنی اگر سرش از کُنده می بود می شکست.»

از این پس آن زنده یاد به لقب کنده مشهور می شود که نتیجتاً به قبیله و خانواده بزرگ آنان که نیز مردمانی خونگرم و خوش اخلاق وفعال وپرتلاش و نیز پیشگام در امور مردمی وکارهای خیرخواهانه هستند کنده می گویند. روح‌همگی در گذشتگان از این دودمان شاد باد. ان شاءالله

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

شعر محلی با لهجه مزینانی

اِی رفیق جان یادِ او وِختا بِچَه بی ییم بخیر       
 غم نَدُشتیم ما دِکُوجییم و چِش دُشتیم بخیر

یا او وِختا که با چند تَه بِچَه تایِر بِدست              
صُب تا شَو وَر مینِِ کو یچِِه ها مِگِلُندیم بخیر

یاد او وختا تیشلِر بَزی ما گُل مِکِرد                 
 تا مُخُست که قُُق رِوَ لُو خَنِِه گِی کِردیم بخیر

یادِ او وِختا دِمین ماهِ مبارک رَمِضو                   
شِوا وَر مین بازارُ صَحرا مِگِردییم بخیر

یادِ او وختا که تَپُّو لبیک و هَرَنگ هَرَنگ           
  ساک ساکُ قَیِم بَزِی در نصفِ شَو دُشتیم بخیر

یاد او وِختا که باچندتَ رفیق وَر پی اَجار          
  کلِّ صحرا رِ دِ زیر پاها ما مُگذِشتیم بخیر

یاد او وختا مِرَفتیم وَر دلِ دشتِ کویر          
  دنبالِ قُرسَک بی ییم هِی زِمینار کِندیم بخیر

یاد او وختا که بعد از غُطَّه از او میزینو        
  اِی بِدَن رِ هِی دِمین خاکا مِغِلتُندیم بخیر

یاد او وختا که دیوارای شاه عباسی ر       
  با ذغال بس یادگری ها که بنوشتیم بخیر

یاد او وختا که ما از سر نَو غِزِل خانم         
  هی مُخُسبی یَک نِفِر از روش مِپِرّی ییم بخیر

یادِ او وِختا بِری هِیزِم به پُشتِ گِردِنَه          
 تا مِزَییم یَک بِغِل رِِسمُو مِبِندِ ی ییم بخیرِ  


برگردان فارسی:

  * ای رفیق جان یادآن وقت ها(زمان ها) که بچه بودیم بخیر / غم نداشتیم ما کجاییم و چی داشتیم بخیر

*یاد آن وقت ها که با چندتا بجّه تایر(لاستیک ) به دست / صبح تا شب در کوچه می چرخاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که تیله بازی ما گل می کرد/ تا می خواست که تیر شود به لب گودال برخوردودر آن می افتادبخیر

*یاد آن وقتها که در میان ما مبارک رمضان / شبها در میان بازار و صحراها می گشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که بازی لبیک وهرنگ هرنگ/ ساک ساک و قایم باشک بازی تا نصف شب داشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که با چندتارفیق در پی جمع کردن اجار(علف آش محلی)/کل صحرا هارا زیرپا می گذاشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که می رفتیم به دل دشت کویر / دنبال قارچ بودیم و هی زمینها را می کندیم بخیر

*یاد آن وقتها که بعد از شنا در آب مزینان/ این بدن را هی در میان خاکها می غلطاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که دیوارهای رباط شاه عباسی را / با ذغال بسیار یادگاری ها که نوشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که ما از سرِ نو غزال خانم(بازی محلی) هی یکی خم می شد و ما از روی آن می پریدیم بخیر
*یاد آن وقتها که برای جمع کردن هیزم در پشت گردنه / تا یک بغل می زدیم باریسمان می بستیم بخیر

تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۰۱

 
✍️ دهه ی شصت؛ ما بودیم و یه پایگاه بسیج که در مدرسه ی علمیه سابق تشکیل شده بود و  با یه عالمه بسیجی! غریبه نبودند همه هم رو می شناختند حتی از آباء و اجداد همدیگر هم خبر داشتند. سن و سال هم مطرح نبود پیر و جوون و نوجوون...

شبها نماز جماعت، تلاوت قرآن، کلاس احکام و عقیدتی که به همت حاجی امین آبادی و اصغر همت آبادی برگزار می شد . استاد کلاس قرآنمون هم گاهی مرحوم حاجی صفاری یا مرحوم حاج محمدعلی جعفر(تاج) یا مرحوم حاج اصغر باقری و یا خود شهید امین آبادی بود. ای وای چه سخت است وقتی در کنار اسامی و نام هایی که روزی روزگاری با آن ها زندگی می کردی مجبوری بنویسی مرحوم! و چقدر سراسر وجودت رو غم می گیره...‌

حاجی صفاری صدا و سبک خاصی در قرآن خوانی داشت، می شه گفت تمام آیات این کتاب آسمانی را از حفظ بود صلوات ختم قرآنشم خاص بود با یک آهنگ و ریتم خاصی از آدم ابوالبشر تا حضرت خاتم(ص) و چهارده معصوم پاک و اسلاف شرکت کنندگان در مجلس و بعد هم اجداد خود را یاد می کرد و آن گاه طلب مغفرت و فاتحه و صلوات از حضار می نمود.

حاج مندلی جعفر هم آدم صاف و ساده و رو راستی بود و تاریخ را به خوبی در یاد داشت و گاهی چنان برات از مزینان و داستان های پیرامون آن می گفت که یقین می کردی اول مزینان خلق شده بعد ایران! او حتی ملکه ی سبا حضرت بلقیس خانم را اهل مزینان معرفی می کرد و حجتش تپه ی بلقیس و به تعبیر او پنج تن آباد! در سر موتور مرحوم حاج میرزاحسن حسینی بود.
این کشاورز خوش خلق مزینانی هم سبک و سیاق خاصی در خواندن قرآن داشت و "ولاحول ولا قوة الا باالله" همیشه آغاز تلاوتش در مجالس بود که جوان ها گاهی آن را تقلید می کردند.
پسرهای حاج محمدعلی تاج به جز محمدرضا که در جامه ی تخریب چی و غواصی خلعت شهادت بر تن کرد همگی راهی حوزه علمیه شدند و لباس روحانیت برتن کردند و یک از دختران او هم با تحصیل در دانشگاه هم اکنون در دادگستری سبزوار مشغول به خدمت حقوقی است.
و اما مرحوم حاج اصغر باقری... این پیر مرد کشاورز زحمتکش مزینانی تیمساری اش را در همین پایگاه بسیج گرفت!
نه تعجب نکنید این عنوانی بود که جوان ها به او داده بودند و دست کمی از یک تیمسار با تجربه نداشت . جبهه را که بارها خود او و فرزندانش در هشت سال دفاع مقدس تجربه کرده بودند و آموزش ها و مانورهای مختلفی را هم گذرانده بود و بعد هم اسلحه ی کلاش را روی دوشش می انداخت و شب تا صبح با اسلحه ی ام یک در داخل روستا نگهبانی می داد..‌‌.
تیمسار باقری گاهی بچه ها و نوجوانان را  جمع می کرد و به آن ها نحوه ی باز و بستن اسلحه های کلاشینکف و ام یک و ژ۳ و خیز ۵ ثانیه را آموزش می داد. فقط خدا رحم کرد آن بعد از ظهر نیمه ی شعبان که من نقش یک داوطلب مفنگی عراقی را در مسجد جامع بازی می کردم و او فشنگی را داخل کلاش گذاشت و گفت شلیک کن! خدا رحمتش کنه اگه یواش در گوشم یادآوری نکرده بود و نگفته بود:«مواظب باش تیر جنگی دوزمانه است!» مغز بازیگر روبرویم را روی زمین پخش و پلا می کردم! بگذریم....

از قرآن خوانی و کلاس های احکام و عقیدتی می گفتم و شب هایی که چه صادقانه در پایگاه بسیج حلقه می زدیم و یکی یکی آیات را تلاوت می کردیم و گاهی شهید امین آبادی به بهترین ها جایزه می داد. بعضی شب ها نمی دانم چرا ولی در سکوت خواندن یک قاری و اینکه باید در موقع خواندن قرآن ساکت بود و فقط گوش فرا داد ناگهان خنده ی بی پیر یکی از ما؛ شهید سیدحسن و یا شهید حسن صانعی و علی رضا رمضانعلی و مرتضی برادرش و علی رضا همت آبادی و.‌‌.‌‌‌. که اغلب کنار هم می نشستیم بقیه را به خنده وادار می کرد و پیراهن هایمان از شدت فشار خنده خیس عرق می شد و مجبور به ترک مجلس می شدیم....

ادامه دارد....

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۱
آذر
۰۱

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️ روزی در ایام نو خانمانی با موتور یاماهای آبی رنگ ۱۲۵ که مدت مدیدی زیر پایم بود به گشت و گذار در منطقه رباط و باغستان پرداختم و بعد از کمی دور زدن کنار آب مزینان در مکان غوطه گاه که امروزه اثری از آن نیست نشستم و لحظه ای به آب نگریستم و دیدم آن استخر قدیمی کمی بازتر شده یعنی از محل درخت توت که سمت بالای ورودی آب به محوطه غوطه گاه بود و  دیگر اثری نیست !

در این اندیشه بودم و خاطرات گذشته را مرور و همچنین به یاد دوستانی افتادم که بودند و اکنون یا مهاجرت کرده و یا شهید شده اند و اگر هم هستند دیگر رغبتی به حتی دیدن این محیط ندارند. شاید هم دیگر وقت نمی کردند به این گونه گذشته ها بیندیشند و شاید من از رویاهای آنان بی خبر بودم .ناگاه دایره ای در پشت درخت توت که آب دیوارها را تخریب کرده بود نظرم را جلب کرد همان درختی که در گذشته از کنار و یا بالای آن دوستان قدیم شیرجه های ناب و جالب می زدند و با سر به دل آب فرو می رفتند و با غرور از سوی دیگر آب سر بر می کشیدند. چه خاطراتی و چه گذشته های شیرین و بیاد ماندنی که تکرار آن محال است!

دایره سفالین چشمانم را به خودش خیره کرد یاللعجب این دایره در کنار راه و در زیر آب گویای چیست ؟! رفتم به داخل خیابان دیدم مرحوم کربلایی غلامرضای رمضان جلوی مغازه ام نشسته، سلام کردم و جریان را گفتم سپس ایشان را بر ترک موتور نشاندم و به سوی هدف روانه شدیم دایره را به او نشان دادم و با دقت نگاه کرد سپس آهی کشید و نفسی تازه کرد فهمیدم حرفی برای گفتن دارد ؛ آهی به حرارت تنور داغ در گرمای کویر که حس کردم گویای رازی ارزشمند خواهد بود!!!

کربلایی غلامرضا شروع کرد به توضیح اسرار نهفته به این شرح که؛ اینجا تنوری بود در مسیر راه مسافران و نان بسیار مرغوب از گندم مزارع مزینان !
باهم رفتیم به جلو درب شاه عباسی نگاهی به حوض آب انبار کرد دوباره سکوت و بعد از گذشت دقایقی گفت: این مغازه هارا می بینی ؟ (البته دوستان بیاد دارند سه مغازه سمت راست و سه دهنه سمت چپ روبروی رباط در کنار آب انبار بود)گفتم: بله! گفت: این سمت فروش کشمش؛ مویز و همچنین محصولات مسافران رهگذر بود و سمت چپ یک باب طباخی با بهترین طبخ کله پزی که بوی عطر و طعم آن مشام هر رهگذری را نوازش می داد . کله پاچه داخل ظروف مسی و بعد از آن از تنور کنار آب نان تازه ی ناب و سپس در کنار آب روان مزینان کهن سفره ای پهن به وسعت دلهای گرم کویر مزینان و مشغول خوردن می شدند.
آب سرد و گوارا! نان داغ محلی و کله پاچه داغ، به به ، چه می شود! در آخر ادامه داد من چهارساله بودم که اینها را بیاد دارم و به همین خاطر عمر طولانی نصیب این آدمها بود . ناگهان ایستاد و گفت: روزی را بیاد دارم که همین قنات خشک شد آبی نبود و من در سن ده سالگی با دوستان هم سن و سالم درون جوی بی آب با ماسه های نرم و با ماهیان مرده سرگرم بازی بودیم.

بله در آن زمان سفره ی طبیعت در دل کویر گسترده و مزینان از هر لحاظ خودکفا بود . مردم دست رنجشان از مزارع به خانه  یعنی از تولید به مصرف و مازاد محصول شان به دیگر روستاها می رفت. و حتی انگور و خربزه، هندوانه ، گندم ، جو، ذرت محلی، کاه ، یونجه، چغندر محلی، زیره ، پنبه .به طوری که به لحاظ تولید پنبه در حد بالا کارخانه پنبه (جین)در مزینان دایر می شود که به آن نیز خواهیم پرداخت و اشعاری که توسط اینجانب سروده شده بود و توسط جناب آقای دکتر احمد باقری بنام عزیزی دیگر چاپ شده بود. ناگفته نماند که اشعار منظور اولین بار توسط اینجانب به آقای محمود حاج محمد یوسفی تحویل گردید تا نامبرده برای پایان نامه ارائه نمایند که ان شاءالله در همین پایگاه تقدیم خواهم کرد.


به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

🌴پیمان

بوسه هایت را حرام دیگری کردی ،برو
کذب می گویی که از جنس غم و دردی،برو
 

من تمام عمر با گرمای دل دنبال تو
تو هنوز اما برای عشق من سردی،برو
 

عشق یادت داده ام حال امتحانم می کنی؟
بدترین شاگرد عشقی بس که نا مردی برو
 

آمدی حال خراب آوردی و درمان شدی
سبز رفتی از برم اما کنون زردی،برو
 

من تو را آیینه وار از غم زدودم بی وفا
باز می گردی به من وقتی پر از گردی؟برو
 

دست پر رفتی مرا تنهای تنها بی پناه
دست غم دادی و دستی پوچ آوردی،برو
 

فکر می کردی که می آیی یک  آغوش باز
منتظر داری ولی از دید من طردی ،برو
 

عشق پیمانی مقدس بود در آیین ما
این قداست را مکدر در دلم کردی، برو

 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان(فریاد)

 

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

✍️خوش ذوق، خوش اخلاق و خوش سخن که هرگز از مصاحبت با او سیر نمی شوی به خصوص وقتی از خاطراتش سخن می گوید؛ نامش محمد است و فرزند زاده ای از خاندان محمدی  که ید طولایی در تعزیه خوانی و مداحی دارند پدرش زنده یاد رحمت اله نیز همین عنوان را داشته و افتخارش حضور در میدان عاشورا و تعزیه خوانی بوده است...

🔹آن طور که خود حاج محمد می گوید هنوز 70 سال دارد(متولد1330) اما شناسنامه اش 4 سال دیگر بر سن او افزوده و از مردی 74ساله حکایت می کند :
-«شناسنامه ی من از آن برادر بزرگترم بوده که چون از دنیا رفت به من رسید تا با همین طریق از سربازی معاف شوم !»
👈این میراث سجلی چندان تعجب برانگیز نیست و در قدیم بسیاری از مردم این کار رامی کردند و اگر خوب تحقیق شود نیمی از قدیمی ها دارای چنین شناسنامه ای هستند. این هدیه هرچند مزایایی داشته ولی گاه مشکلاتی هم برای فرد ثانی به وجود آورده است. محمد رحمت اله هم از این قاعده مستثنی نبود :
-« من تا کلاس ششم قدیم در مدرسه کوچه ی سرهنگ درس خواندم ولی به خاطر همین سن بالا نتوانستم مدرک تصدیق یا همان ششم را بگیرم . »

🔆شاید خیلی ها از میزان سواد و استعداد و مطالعات این مرد خوش بزم کویری خبر ندارند ولی بارها از سوی بزرگانی که با او آشنا بودند مورد تشویق قرار گرفته که بیا و ادامه تحصیل بده :
-« مرحوم حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی که از نظر سنی مطابق و هم دوره هستیم بارها از من خواست که با این استعداد بیا در مشهد و حتی در خانه ی خودم بمان و در حوزه درس بخوان چون تو هم صدای خوبی داری و هم روایات و احادیث و حکایت را می شناسی»

🔹این ذاکر اهل بیت علیهم السلام که امورات زندگی اش را از راه کشاورزی می گذراند در خصوص اولین روزهای تعزیه خوانی اش می گوید:
-« بعد از معافیت سربازی و ازدواج راه پدرم را ادامه دادم و شروع به شبیه خوانی کردم و بارها از سوی حاج اصغرخان خواجوی و حاج عباسعلی صدیقی و دیگر بزرگان تعزیه در آن زمان مورد تشویق قرار گرفتم و در هر نقشی که تکلیف کردند خواندم»

🔆درست می گوید بی تکلف و بی ادعا موافق خوان و مخالف خوان ؛ حر، یزید، شمر، فضه، عروس وهب، حضرت زینب(س)، ام لیلا، امام حسین(ع)، عرب ، شوذب، هاتف، درویش و... :
-« خیلی ها فکر می کنند من به دنبال نقشی خاص هستم ولی خدا می داند که هرجا حتی نقشی بر زمین مانده پیشقدم شده و خوانده ام چون اعتقاد دارم مجلس اهل بیت علیهم السلام جای ریا نیست »

🔹استاد محمد رحمت اله که گاه نوحه خوان سرور و سالار شهیدان نیز بوده و هست و با بزرگانی مانند؛ زنده یادان شمشیری، برادران صدیقی، شهید محمد روس، حاج حسین ملاحسن، حاج حسن ناطقی، کربلایی عبداله محمدی و... هم عصر بوده و با آن بزرگمردان تعزیه خوانی می کرده  برایش هیچ فرقی نمی کند کجا و برای چه کسانی می خواهد شبیه بخواند :
-«از روزی که پا به میدان گذاشته ام چه در روز عاشورا و یا دهه ی دوم تمام هدفم گرمی مجلس اباعبداله بوده و هرگز نگاه نکرده ام که چند مستمع نشسته اند و قرار است برای چه تعداد آدم تعزیه بخوانم فقط برپایی مجلسی به نام اهل بیت مورد نظرمان بوده و امیدوارم خودشان از ما قبول کنند.»

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠 از حسن تا  نایب حسن و از نایب حسن تا نایب حسن خان....

✍️ مدت ها بود که تصمیم داشتم داستانی خواندنی از یک همشهری مزینانی بنویسم اما متأسفانه ضیق وقت اجازه نمی داد وچند بار هم فرازهایی از ماجرا را تایپ کردم تا پس از اتمام در اختیار ادمین محترم این کانال جهت نشر قرار دهم لیکن مشغله کاری این اجازه را از بنده دریغ کرد.

ماجرا بر می گردد به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که شادروان علی آقای صدیقی فرزند مرحوم حاج ملا احمد این قصه را برایم تعریف می کرد.

گفتنی است زنده یاد صدیقی اگر چه کم صحبت و درعین حال خوش مشرب بود اما در زمینه های تاریخ مزینان بویژه در حوزه سیاست نه تنها دستی بر آتش داشت بلکه ساعت ها قادر بود تا پیرامون برخی مسائل مطالب شیرین و شنیدنی بیان کند.

جناب صدیقی اظهار می داشت: «من شنیده ام در سابق فردی بوده به نام «حسن »که به مرور زمان به «نایب حسن »و  سپس به «نایب حسن خان » به شهرت رسید!! و بنده هم از ایشان سوال نکردم که اطلاعات بیشتری از نایب حسن خان بدهد که از کدام خانواده یا قبیله ای بوده؟ (شایدم در آن تاریخ که ماجرا بر می گردد به حدود بیش از ۱۵۰ سال قبل پرسیدن این سوال چندان هم در اصل داستان نقشی ایفا نمی کرد.)

مرحوم صدیقی درادامه می گفت: حسن آقا فردی بی سواد و از نظر تأمین معیشت در تنگنا واز آنجا که کارگر ساده ای بیش نبوده، بیشتر اوقات جهت کارگری به گرگان یا تهران می رفته ضمن اینکه خوش هیکل و نیروی بدنی قوی نیز داشته است.

حسن یک بار که قصد مسافرت از مزینان به تهران را داشته پس از چند روز به سمنان می رسد و دقیقاً زمانی بوده که خط تلگراف از تهران به مشهد که در مناقصه یک شرکت انگلیسی بوده تا سمنان اجرا شده و مهندسین و کارگران برای ادامه آن مشغول فعالیت بوده اند.

ایشان با خودش فکر می کند ‌من که برای کارگری به تهران می روم شاید این شرکت به کارگر نیاز داشته باشد چه بهتر که بپرسم تا بلکه در همین جا مشغول به کار شوم.

  بر اساس نقل قول آقای صدیقی در آن تاریخ سیم و تیرها و دیگر ملزومات با کشتی از خارج به بنادر جنوب ایران می آمده سپس با شتر حمل می شده ضمناً جرثقیل هم وجود نداشته تا کارها را تسهیل کند لذا نوع کار ایجاب می کرده تا از کارگرانی که نوعاً قد بلند و از نیروی بدنی مطلوبی بر خوردار بوده اند کمک بگیرند و حسن هم چنین ویژگی ها را داشته است.

وقتی حسن به مدیر پروژه مراجعه و درخواست خودرا مطرح می کند از آنجا که می بینند فردی است قوی هیکل با اندامی درشت و زور و بازوی قدرتمند با پیشنهاد وی موافقت ومشغول به کار می شود و بیش از ۳ سال زمان می برد تا خط تلگراف از سمنان به مشهد می رسد ضمن اینکه اداره مخابرات خراسان تعدادی از همین کارگران از جمله حسن را که دارای تجارب کاری در حرفه سیم بانی هستند ونیز افراد موجهی بوده اند استخدام می کند.

در آن زمان هر شخصی که در استخدام دولت بوده و مواجب می گرفته عنوان «نایب» به معنی کارگزار یا مستخدم دولت را داشته است لذا از اینجا حسن به «نایب حسن » مشهور و او را به همین نام نیز صدا می زنند.

از آنجا که نایب حسن، کارگری بوده نجیب و مطیع و فرمانبردار از این رو شرکت پیمانکار خارجی  به ایشان نیز پیشنهاد می دهد تا در اختیار شرکت مذکور باشد و از استخدام در پست وتلگراف انصراف دهد و ضمناً با وی به خارج از کشور برود مع ذلک نایب حسن موافقت نمی کند.

برابر پیشنهاد نایب حسن و به منظور نوعی تشکر کردن از توجهات مدیر شرکت خارجی از مهندس مربوطه دعوت می کند تا چند روزی به مزینان بیاید و او هم می پذیرد وبه دیار مزینان می روند که پس از پذیرایی به هنگام‌جدایی؛  مهندس موصوف مقداری پوند انگلیس قابل توجهی به نایب حسن به عنوان هدیه می دهد.
درضمن مهندس می گوید : می خواهم سه موضوع را یاد آوری وبه تو وصیت کنم و درصورتی که گوش دهی و قول بدهی که عمل کنی بگویم ودر غیر این از خیرش بگذرم؟ و ایشان هم قول می دهد.
مهندس می گوید:
۱_ این پول را در هیچ راهی خرج و هزینه نکنی از همین آب و ملک مزینان خریداری کن( ایشان هم بیش از ۱۲ ساعت آب و زمین مزروعی در مزینان خریداری می کند و از این به بعد به همین اعتبار مردم به این فرد ملاک، عنوان  نایب حسن خان می دهند.)

۲_ در مملکت تو جسارتاً اغفال کننده زیادند سعی کن اغفال نشوی تا ازت بهره برداری نکنند.

۳_در کشور تو هنوز مردم به آن حد از قوای فکری و دماغی و روشن فکری نرسیده اند تا معنا ومفهوم حزب یا گروه یا دسته را بفهمند لذا مبادا از آنها پیروی کنی چونکه این ها همگی نه تنها خود را به چاه می افکنند بلکه کسانی هم که از آنان تبعیت می کنند در نهایت به چاه می افتند.

گفته می شود که؛ مرحوم  نایب حسن خان این وصایا را به گوش سپرده وتا زمانی که در قید حیات بوده به آنها نیز عمل می کرده است.»

 

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

 

 

✍️جمعه 64/10/20
امروز صبح بعد از نماز بر اثر خستگی زیاد دوباره به استراحت پرداختم و امروز هیچ درس و صبحگاه و برنامه ای نداشتیم به همین سبب در ساعت 9 بعد از آنکه صبحانه پنیر و چای را خوردم از آقای قهرمان برگه ی مرخصی دریافت کردم .

از ساعت 9 تا 5 بعد از ظهر تقریباً 13 نفر از برادران مرخصی توشهری گرفتند. من با یک جیپ که از خود پادگان بود و می خواست به اهواز برود به سه راهی اهواز رفتم و در آنجا پیاده شدیم.

چونکه اولین مرتبه بود که آمده بودم به شهر اهواز هیچ جا را یاد نداشتم. گیج شده بودم به کجا بروم و هیچ کسی  را در آنجا نمی شناختم. سوار یکی از مینی بوسها که به چهار راه نادری می رفت شدم و در همانجا مرا پیاده کرد. به راه خود ادامه دادم ناگاه در یکی از مغازه های بستنی فروشی که خیلی شلوغ بود برادر زرتشت را دیدم وی از بچه های استان فارس شهر نی ریز بود که در واحد خودمان مشغول خدمت بود. خیلی خوشحال شدم مثل این بود که خداوند متعال در آن موقع مرا یاریی کرد که قابل لمس بود. بالاخره رفتم به پیشش و بعد از سلام و احوال پرسی که او هم تنها بود یک بستنی تعارفمان کرد و سپس به یکی از قرارگاه های بسیج رفتیم البته برادر زرتشت کار داشت و بعد از آن حدود نیم ساعت طول کشید و با کمی راه رفتن در داخل خیابانهای اهواز قدمهایمان را را به طرف لشکر 92 زرهی برگرداندیم و سوار یکی از ماشین های شخصی شدیم و به لشکر رفتیم. اول برای وضو گرفتن به دستشویی های پادگان رفتیم . در این هنگام که من در حال وضو گرفتن بودم برادر نامنی را دیدم وی از بچه های سبزوار است و قبلاً در دبیرستان خودمان تدریس می کرد. در این هنگام نیز مثل این بود که معجزه شده و من بسیار خوشحال به طرف او رفتم و با هم روبوسی کردیم و بعد از حال و احوالپرسی سه نفرمان به مسجد پادگان 92 رفتیم و نماز را خواندیم سپس او حرف می زد راجع به محمد برغمدی که از دوستان بسیار صمیمی من است و قبلاً آمده به جبهه.

برادر نامنی می گفت آقای برغمدی در جای ما است یعنی در پادگان شهید برونسی. من بسیار خوشحال شده بودم و بعد از دادن آدرسش و آدرسم با او خداحافظی کردم.

من و برادر زرتشت بعد از آن به غذا خوری پادگان رفتیم و غذای برنج و ماست را خوردیم و بعد از آن که ساعت 1/5بود وقت وقت آن بود که از پادگان برویم ولی برادر زرتشت چون خیلی خسته شده بود به من گفت که به مسجد برویم و کمی استراحت کنیم من هم قبول کردم همین که به نزدیک مسجد رفتیم خداوند برای من یک شادی دیگر آورد و آن این بود که بعد از 10 روز دوری از آقایان مزینانی آقای زارعی و اصغر و فکر کنم قاسم را دیدم . خوب با اجازه بقیه را در فرصتی بهتر تعریف می کنم چون الآن جلسه داریم....

سلام. بقیه جریان را تعریف می کنم.
بالاخره آقای زارعی گفت که ما در همین جا مشغول خدمتیم و او ما را به چادر خودش که تقریباً 2 نفر دیگر در آنجا بودند تعارف کرد و یکی یک چای مان داد سپس حدود 2 ساعت در همانجا خواب شدیم و ساعت 3 از آنجا با عرض خداحافظی آمدیم به داخل اهواز و شانس خوب ما یکی از برادران بسیجی با تویوتا ما را سوار و ما که هدفمان میدان شهدای اهواز بود او قبول کرد برساند.

آن برادر شکلات تعارفمان کرد و سپس خودش را معرفی کرد و گفت که حسینی هستم و وطن اصلی من سبزوار است ولی در تهران درس می خواندم .

بالاخره تا مقصد حرف می زدیم ولی در سر یکی از چهار راه ها وی با یکی از ماشین های چروکوچیف تصادف کرد و ماشین تویوتا که فقط چند خش برداشته بود ولی او یعنی چرو کوچیف چراغ جلوش شکست و پروانه اش نیز شکست و چندجای دیگرش نیز خراب شد بالاخره چون او ممنوعه می آمد تقصیر او شد و برادر حسینی بدون اینکه چیزی از او بگیرد سوار ماشین شد و ما را با خداحافظی در میدان شهدا پیاده کرد.

برادر زرتشت یک عطر خرید و یک آب هویج تعارفمان کرد و سپس به پل کارون رفتیم. آنجا می توانم به جرأت بگویم که پر از قمار باز و فساد بود. حتی برادر زرتشت آن جور که من فهمیده بودم خیلی ناراحت شده بود تا جایی که جلو یکی از قماربازان را گرفت و او که او را با لباس فرم دید بسیار ترسیده بود و چندتا حرف بارش کرد یعنی نصیحتش کرد و بعد از چندی بدون هیچ برنامه ای از آنجا برگشتیم و آمدیم به سه راه که به پادگان بیاییم در آنجا یعنی سه راه یک اتفاق جالب افتاد و آن اینکه هنگامی که همه مشغول کار خود بودند لبو فروش، تخمه فروش، نوشابه فروش، سیگار فروش که دستفروش بودند به کار خود مشغول بودند، ناگهان دیدم یک زامیاد خاکستری با چند نفر ارتشی در آنجا به سرعت پیاده شدند و بساط آنها را بر هم ریختند...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 ✍️شب های محرم که از سی ام ذی الحجه آغاز می شود و تا شب یازدهم ادامه دارد- دهه ی اول-  پیران سالخورده ی ما همراه با فرزندان برگشته از شهرها تا پاسی از شب در هیئات مزینان به عزاداری سیدالشهدا(ع) مشغولند .

در مزینان سه هیئت اصلی بنا گذاشته شده ابوالفضلی که اولین و قدیمی ترین هیئت است در سمت جنوبی مزینان قرار دارد و اکنون به همت هیئت امنا دارای ساختمان بزرگی شده است.

هیئت متحده حسینی در ابتدای بازار مزینان و چند متر آن طرف تر هیئت زنجیرزنان علی اکبری در ضلع غربی این بازار قرار دارد و هر دو هیئت با کمک اعضا و مدیریت هیئت امنا مانند ابوالفضلی نوسازی شدند و از وسعت خاصی برخوردار هستند.
 دو تکیه سادات(میان) و بالا(حسینی) نیز از دیگر مراکز مهم عزاداری در این شب ها هستند که تا شب دهم از همه ی مزینانی ها و میهمانان آنها با اطعام شام پذیرایی می کنند و به لحاظ موقعیت مکانی از نظر وسعت و همچنین بانیان مختلف برنامه ریزی خاصی برای این میهمانی دارند و هر شب بخشی از روستا را دعوت می کنند.

علاوه بر این هیئات و تکایا؛ هیئت شاهزاده علی اصغر علیه السلام فعالیت رسمی خود را از حدود یک دهه آغاز کرده و با جذب جوانان و نوجوانان برنامه های خاص عزاداری را در این دهه برگزار می کنند و دست اندرکاران این پایگاه برای آنکه اعضای جوان از برنامه شب های هیئات دیگر بهره مند شوند مراسم خود را در ظهرها برگزار می کنند. برنامه شیرخوارگان حسینی و روز یازدهم محرم از دیگر مجالس بسیار ارزنده این هیئت است.
همچنین چندین تکیه و هیئت دیگر مانند بیت الرقیه و بیت الزهرا سلام الله علیها برنامه های خاص عزاداری برای بانوان و گاه همسایگان برگزار می کنند.

از شب سوم یا چهارم محرم؛ میهمانی هیئت های بزرگ مزینان شروع می شود و این هیئات به سلام یک دیگر می روند و با هم به عزداری می پردازند و در پاسخ به این حضور، هیئت میزبان باید در شبی دیگر تلافی کند و در هیئت مذکور حضور پیدا کنند و جالب است که نوحه خوانی و سخنرانی هم به احترام هیئت میهمان توسط مداحان و سخنرانان هیئت میهمان انجام می شود. گاهی نیز دوهیئت به طور مثال علی اکبری و ابوالفضلی میهمان حسینی ها می شوند و این نوحه خوانی به مداحان آنها واگذار می گردد.

از شب ششم محرم دسته های عزاداری و اجتماع هیئات در بازار مزینان با شکوه خاصی برگزار می شود و بعد از یک دوره سینه زنی سنتی(دوره) و پس از برگزاری نماز جماعت هیئات از محل ساختمان خود به سمت جایگاه که در وسط بازار مزینان و مقابل حسینیه و مسجد وقفی مرحوم مهدوی قرار دارد حرکت می کنند و با اجتماع در این مکان از هر هیئت یک مداح نوحه خوانی می کند و بعد از سخنرانی مختصر یکی از روحانیون هیئت ها، حاضرین به سراغ هیئت خود می روند تا در مراسم ویژه ای که به مدت یازده شب برگزار می شود شرکت کنند.

ذکر این نکته لازم و ضروری است که اغلب اعضای این هیئات مبلغی را نذر عزاداری می کنند و هیچ اجباری برای پرداخت هزینه نیست و تمامی آنها از اطعام شام بهره مند می شوند و بانیان این شام ها نیز از محل وقفیات درگذشتگان و یا خیرینی است که نذر دارند و البته در برخی شب ها هم از محل همین مبلغ پرداختی اعضای هیئت تأمین می شود.
شبیه خوانی و تعزیه خوانی نیز از روز اول محرم تا روز تاسوعا در بعد از ظهرها با هنرمندی تعزیه خوانان جوان و پیشکسوتان در تکیه بالا برگزار می شود و مزینانی ها هر روز شاهد یک تعزیه مانند جناب مسیب، مسلم بن عقیل، دو طفلان مسلم، حضرت علی اکبر، حضرت قاسم، قانی و... هستند و در روز تاسوعا نیز تعزیه حضرت ابوالفضل هم در هیئت ابوالفضلی برگزار می شود...
شب عاشورا مزینانی ها خواب ندارند آن هم در شبی که فردای آن از اول صبح در مراسم عظیم عاشورا شرکت کنند.
در این شب خادمان نخل تاصبح به آماده سازی آن می پردازند و مردم گروه گروه به خداقوتی آنها می روند و چند سالی است که برنامه خاص عزاداری با دسته ای که متشکل از جوانان است در محل یخدان قدیمی(جایگاه نخل) برگزار می شود.
تکیه بالا بازهم شاهد اجتماع عظیمی از مردم است اجتماعی که پیش از این با حضور شریعتی بزرگ و پس از او فرزندش حاج شیخ محمود و سپس زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری و ذکر مصیبت حضرت علی اصغر(ع) و نمایش این طفل شیرخواره توسط همان واعظین با سوگ و ماتم عجیبی برگزار می شد.

سینه دوره بازهم در آخر شب در همین تکیه و هیئت ابوالفضلی از دیگر برنامه های شب عاشورای مزینان است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️محرم که فرا می رسد کمتر مزینانی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند و برای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده هایی که در کشورهای دیگر مانند آمریکا و انگلیس و آلمان و کانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دل شان پر می کشد و برای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می کنند تا پس از روزها در غربت زیستن؛ غم فراق را در وطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد و یک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد .

 محرم در مزینان از ویژگی خاصی برخوردار است و شاید در بین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیر باشد دلیل آن استقبال بی شمار هموطنانی است که در اطراف و اکناف مزینان زندگی می کنند و تنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند و هرسال در صبح روز عاشورا خود را به مراسم می رسانند و البته مزینانی ها هم در مهمان داری زبانزد هستند و برای عزاداران فرزند فاطمه (س) در هیئت حسینی و ابوالفضلی و تکیه بالا و بعضی در خانه های خود غذا تدارک می بینند .

حضور مزینانی های مقیم در شهرها و یا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که در چنین موسمی چه در گرمای سوزان و یا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند و به زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند و حقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی در تهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را در این شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هر دلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد و دو برایم رخ داد و به کربلای ایران سفر کردم برای تفحص پیکر شهدا در فکه و نتوانستم عاشورای آن سال را در مزینان باشم و هنوز پس از گذشت دو دهه حسرتش بر دلم مانده ، در آن هرم داغ و سوزان بین ایران و عراق و کنار پیکر شهدا تنها زمزمه ام عاشورا بود و یادآور می شدم که الآن کدام نقش در میدان است و از آن پس همیشه در عاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد و شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.

 صبح زود قبل از خروس خوان؛ مردان کویری بیدار می شوند و قبل از هرکاری به سراغ سماور که قبلا ذغالی و نفتی بود و اکنون به برکت آمدن گاز آن هم به یمن نام شریعتی که دوستدارانش با سفر به زادگاه مرادشان چون رنج آنان را دیدند آستین همت بالا زده و بدون هیچ ادعایی این نعمت خدادادی را به مزینان آوردند و پس از آن دیگر روستاها و آبادیهای این دیار از آن متنعم شدند و پدران پیر و زنده دل با پیچاندن دکمه ای بساط چایی را علم می کنند آن گاه وضو می سازند و قرآن به دست می گیرند و آیات نورانی کتاب خدا را می خوانند و با شنیدن اذان به قدقامت می ایستند و دوگانه ای بهر یگانه معبودشان به جا می آورند و پس از آن اهل و عیال را بیدار می کنند که نمازشان را بخوانند و پس از دوشیدن شیر و از سرواکردن* مال و حال شان در آن تاریکی که بعضی از جوانان از شهر برگشته ناراحتند که چرا پدر و مادر پیرشان در این نصفه شب!برخاسته اند و با ولع خاصی درحالی که با فوت کردن به نعلبکی چای داغ و کروچ کروچ*کردن قند آهنگ خاصی را در فضا ایجاد نموده اند، آسایش آنان را برهم می زنند و نمی گذارند یک دل سیر بخوابند! آفتاب نزده آماده می شوند تا به زیارت عاشورا بروند مراسمی که چند سالی بیش نیست که در هیئت علی اکبری شروع شده و حسابی در بین مزینانیها جا افتاده و بر خود لازم می دانند که هر صبح شرکت نمایند حتی بعضی از راه رسیده ها که از پایتخت آمده اند و هنوز کوله بار سفر را زمین نگذاشته اند راهی هیئت می شوند...

در این مجلس معنوی و خودجوش که خیلی زود جایش را در قلوب آحاد مردم باز کرد همه سهیم می شوند مادرانی که نان صلواتی پخت می کنند و خیرینی که صبحانه را نذر دارند و حتی قبل از فرا رسیدن محرم در تدارک آن هستند.

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠قضاوت

✍️شخصی حکایت می کرد روزی برای دعوت خواندن خطبه عقد به منزل حاج شیخ قربانعلی شریعتی شرفیاب شدم. دق الباب کردم و با صدای رخصت حاج آقا داخل شدم. سلام گفتم و جوابی بامتانت و مملو از محبت شنیدم. مسأله ای را که همیشه در ذهنم بود و پشت سر این مرد بزرگ و محضرداران صحبت می کردند بعد از صرف چایی از حاج آقا پرسیدم گفتم: مگر پول  دفتر ثبت ایرادی دارد؟ فرمودند: چطور؟گفتم: بعضی معتقدند که حرام است!

حاج آقا مکثی کردند و گفت:روزی به دعوت سردفتر ازدواج سبزوار برای خطبه عقد دعوت شدم عروس و دامادی بسیار مؤدب از روستایی وارد شدند عروس دخترکی بود با ظاهری آراسته وقت امضای زوجین دیدم شاگرد دفترخانه با نگاهی آلوده به شهوت به بهانه امضا
دست دختر را گرفت و گفت: اینجا را امضا کن! مرد روستایی متوجه نبود وگرنه اتفاقات ناگواری رخ می داد.باخودم گفتم: مرگ بهتر از این زندگی است که در حضور من روحانی این جنایت واقع شود! بلافاصله تصمیم گرفتم برای حفظ ناموس همین مردم دفتر ازدواج را بگیرم،
اقدام کردم و موافقت شد و دفتر ثبت را به مزینان جهت خدمت به مردم روستا که دسترسی به شهر بسیار سخت می نمود آوردم.آیا این اقدام به نظر شما اشکالی دارد ؟

گفتم: نه حاج آقا خدا به شما سلامتی بده بسیار کار خوبی کرده اید...

حاج آقا ادامه داد:  مورد دوم آیا برای عقد اینجا بهتر و به صرفه تراست یا سبزوار؟

عرض کردم: معلومه اینجا.

دیدم باحال اندوهباری گفت: هرکه هر چه می خواهد بگوید خدایی هست.

در معیت حاج آقا به راه افتادیم تا صیغه عقد را برای عروس و داماد جاری کند وقتی به منزل مورد نظر رسیدیم آنجا فهمیدم وجود این مرد چه نعمتی است و ما قدر نمی دانیم بجای تشکر و سپاس او را متهم می کنیم استغفرالله. وقت برگشتن دیدم وجه دریافتی از ایراد خطبه عقد را به چه کسانی بخشید. با تعجب گفتم: حاج آقا برای شما که چیزی نماند!
گفت: آنچه برای من نمانده است نزد خداوند برای من همان مانده است.
با خودم گفتم یاللعجب این چگونه انسانی است!!؟

جناب حاج شیخ با تأکید گفت: فلانی لطفاً در منزل مابه حاج خانم نگویی که پول عقد را به کسانی بخشیده ام .

البته همه منطقه می دانستند.که این مرد با مال دنیا میانه ای ندارد و اهل جمع آوری ثروت نیست  چراکه علم و حلم و سخاوت این بشر منحصر به فرد است.اینجا ارادت قلبی من به این انسان شریف چندین برابر شد .*لحظه برگشتن دستش را بوسیدم  و از وی خداحافظی کردم و چنان سبک بال می رفتم که خدا می داند و بس*


🖌نویسنده؛حسین محمدی مداح

 

حاج شیخ قربانعلی شریعتی فرزند شیخ محمود شریعتی در سال 1275 در خانواده ای مذهبی در مزینان دیده به جهان گشود . پدر وی از زهّاد عصر خویش بود ،شخصی که نماز شبش ترک نمی شد . وی علاقه زیادی به نماز جعفر طیار داشت .

مرحوم شیخ قربانعلی عموی دکترعلی شریعتی مزینانی ابتدا در محضر پدر در مدرسه علمیه مزینان تلمّذ کرد ، سپس جهت کسب علم و دانش به مشهد مقدس عزیمت نمود و در مدرسه فاضل خان از محضر اساتیدی بزرگ همچون آیت الله کاظم دامغانی کسب فیض نمود.

این بزرگوار  سال 1352 دار فانی را وداع گفت و به  دیار محبوب شتافت .

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️یکی دیگر از فرزندان بلند آوازه و هنرمند کهن دیار مزینان استاد علی اکبر مزینانی است. وی که بسیاری از کارگردانان مانند صدر عاملی و  مهدی فخیم زاده ماندگاری خود را در سینما حاصل تجربه و کار با این سینماگر می دانند سال 1325 در مزینان به دنیا آمد.

🔆علی که به همراه والدین به پایتخت مهاجرت کرد در سن چهارده سالگی با ورود به کادر فنی شروع به کار در عرصه ی هنر سینما کرد و پس از طی مراحل مختلف (نورپردازی و دستیاری) به عنوان فیلمبردار در فیلم مرگ در باران مشغول فیلمبرداری شد.

🔹وی بعد از مدتی به سمت مدیر فیلمبرداری انتخاب شد و  فیلمهای مرگ در باران، اضطراب، کوسه جنوب، شهر شراب را فیلمبرداری کرد. او سپس به تهیه کنندگی نیز روی آورد و در سال های اول انقلاب موفق به ساخت فیلم های خونبارش و رهایی گردید.

🔹سال 1364 به طور مستقل کار تهیه کنندگی را با فیلم های عقاب ها، خواستگاری، دو همسفر، قربانی، شب بخیر غریبه و دنیا شروع کرده و در کنار دو حرفه فیلمبرداری و تهیه کنندگی در امر پخش فیلم نیز به فعالیت پرداخت.

🔹مستند عاشورای مزینان یکی دیگر از آثار شایسته ی این هنرمند مزینانی و برادرش منصور است که سال 97 در ایام محرم از شبکه ی مستند پخش شد و مورد استقبال شهروندان قرار گرفت.

🔹قفس طلایی آخرین کار هنری است که این هنرمند مزینانی تمامی سرمایه ی خود را برای تهیه ی آن هزینه کرد اما با توجه به اتفاقات 88 و ساخت فیلم قلاده های طلا اکران فیلم وی با مشکل روبرو شد و در مراسم تجلیلی که از وی در فرهنگسرای ارسباران صورت گرفت با این جمله که هرچه در سال های کار هنری اندوخته بودم در قفس طلایی از دست دادم؛ ناراحتی و رنجش خود را اعلام کرد. او در مصاحبه ای با سینما پرس نیز با ذکر ناملایمتی های بعضی نهادها و ارگان ها اظهار داشت: «من ۵۱ سال است که در سینما فعالیت دارم و اگر در هر شرکتی مشغول به کار بودم امروز بازنشسته شده بودم؛ متأسفانه زمانی که فیلم های من با شکست روبرو شدند کسی برای کمک به من اقدامی انجام نداد و سینماگران به گونه ای رفتار کردند که گویا فراموش شده ام در حالیکه فیلم های من برای رونق گرفتن سینمای ایران، مخصوصاً وضعیت سینماداران بسیار مفید بودند و در زمان خود هر یک به سینماها رونق بخشیدند.»

🔶هرچند استاد علی مزینانی هنوز هم از بی مهری ها و عدم حمایت برخی دست اندرکاران فرهنگی دلخور است اما همگان می دانند که هنر هفتم نیازمند فکر و تخصص این هنرمندان با تجربه و بزرگ است و امیدواریم بازهم به زودی شاهد هنرنمایی این فرزند هنرمند مزینان باشیم.

🔹او که مانند هر مزینانی عاشق زادگاه خویش است محرم سال 97 در مزینان حضور یافت و با دیدن مراسم عاشورا به تجدید خاطرات خود به ویژه اثر ماندگار عاشورایی اش پرداخت.

🌐رسول صدر عاملی در نکوداشت علی مزینانی با تجلیل و تشکر از وی اظهار داشت :«حرفه ای گری در سینما را علی مزینانی به من یاد داد . او در استودیو میثاقیه بزرگ شد که به طور کامل حرفه ای آغاز کرده است ، باعلی رفتیم جبهه تا محل شهادت برادرم را از نزدیک ببینیم علی وقتی شهدا را می دید با گریه اشک می ریخت و فیلمبرداری  می کرد.»

💠مهدی فخیم زاده کارگردان و بازیگر و تهیه کننده سینما نیز در همین مراسم درباره ی علی چنین گفت:«دهه ی شصت دفترم ورشکست شد چون فیلم من درجه ی دال گرفته بود و از نظر تجاری فیلم شکست خورد ، در آن زمان می گفتند آدم حرفه ای  باید با فیلمبردار غیر حرفه ای کار کند وقتی برداشت ها را دیدم متوجه فاجعه شدم و به مسئولین گفتم این نتیجه فشار شماست و علی مزینانی من را  از آن ورشکستگی نجات داد. ذهن مزینانی با تماشاچی نزدیک است و می داند که چه کار می کند من وقتی با علی کار می کردم می دانستم با چه آدمی کار می کنم حرفه ای گری، هیجان و انضباط را از او یاد می گرفتم.»

یکی دیگر از برادران این هنرمند برجسته؛ زنده یاد محمد مزینانی است که در فیلم عقاب ها به عنوان تدارکات، دو برادر خود منصور و علی را همراهی می کرد . ..

آثار؛

  1. طرح اولیه داستان از  : (۱)مورد
    (۱۳۸۰)

    ۱ -  قفس طلایی (۱۳۸۹)

 


 

  1. بازیگر  : (۱)مورد
    (۱۳۸۰)

    ۱ -  شکارچی (۱۳۸۷)

 


 

  1. تهیه کننده  : (۹)مورد
    (۱۳۸۰)(۱۳۷۰)(۱۳۶۰)

    ۱ -  قفس طلایی (۱۳۸۹)
    ۲ -  دنیا (۱۳۸۰)
    ۳ -  شب بخیر غریبه (۱۳۸۰)
    ۴ -  خط ها و سایه ها (۱۳۷۷)
    ۵ -  دو همسفر (۱۳۷۰)
    ۶ -  قربانی (۱۳۷۰)
    ۷ -  خواستگاری (۱۳۶۸)
    ۸ -  دزد و نویسنده (۱۳۶۵)
    ۹ -  عقاب ها (۱۳۶۳)

 


 

  1. با همکاری  : (۱)مورد
    (۱۳۵۰)

    ۱ -  علف های هرز (۱۳۵۵)

 


 

  1. مدیر تولید  : (۱)مورد
    (۱۳۵۰)

    ۱ -  شام آخر (۱۳۵۵)

 


  1. سرمایه گذار  : (۱)مورد
    (۱۳۸۰)

    ۱ -  دنیا (۱۳۸۰)

 


 

  1. مدیر فیلمبرداری  : (۱۷)مورد
    (۱۳۸۰)(۱۳۷۰)(۱۳۶۰)(۱۳۵۰)

    ۱ -  قفس طلایی (۱۳۸۹)
    ۲ -  بوی گل سرخ (۱۳۸۰)
    ۳ -  دنیا (۱۳۸۰)
    ۴ -  خط ها و سایه ها (۱۳۷۷)
    ۵ -  حماسه قهرمانان (۱۳۷۶)
    ۶ -  دو همسفر (۱۳۷۰)
    ۷ -  قربانی (۱۳۷۰)
    ۸ -  خواستگاری (۱۳۶۸)
    ۹ -  شنگول و منگول (۱۳۶۸)
    ۱۰ -  دست نوشته ها (۱۳۶۵)
    ۱۱ -  عقاب ها (۱۳۶۳)
    ۱۲ -  فرار (۱۳۶۳)
    ۱۳ -  رهایی (۱۳۶۱)
    ۱۴ -  انفجار (۱۳۵۹)
    ۱۵ -  خونبارش (۱۳۵۹)
    ۱۶ -  کوسه جنوب (۱۳۵۶)
    ۱۷ -  اضطراب (۱۳۵۴)

 


 

  1. فیلمبردار  : (۱۲)مورد
    (۱۳۷۰)(۱۳۶۰)(۱۳۵۰)

    ۱ -  مجازات (۱۳۷۳)
    ۲ -  طپش (۱۳۶۷)
    ۳ -  بهار در پاییز (۱۳۶۶)
    ۴ -  عفریت (۱۳۶۱)
    ۵ -  سند زنده (۱۳۵۹)
    ۶ -  تکیه بر باد (۱۳۵۷)
    ۷ -  اشک رقاصه (۱۳۵۶)
    ۸ -  پرستوهای عاشق (۱۳۵۶)
    ۹ -  جانی و تپل (۱۳۵۶)
    ۱۰ -  شهر شراب (۱۳۵۵)
    ۱۱ -  وقتی که آسمان بشکافد (۱۳۵۵)
    ۱۲ -  مرگ در باران (۱۳۵۳)


  1. دستیار فیلمبردار  : (۱۴)مورد
    (۱۳۵۰)(۱۳۴۰)

    ۱ -  بوسه بر لبهای خونین (۱۳۵۲)
    ۲ -  تنها و گلها (۱۳۵۲)
    ۳ -  جعفر جنی و محبوبه اش (۱۳۵۲)
    ۴ -  سر طلایی (۱۳۵۲)
    ۵ -  معشوقه (۱۳۵۲)
    ۶ -  اتل متل توتوله (۱۳۵۱)
    ۷ -  پدر که ناخلف افتد (۱۳۵۱)
    ۸ -  تنها مرد محله (۱۳۵۱)
    ۹ -  خانواده سرکار غضنفر (۱۳۵۱)
    ۱۰ -  خردجال (۱۳۵۱)
    ۱۱ -  ساعت فاجعه (۱۳۵۱)
    ۱۲ -  شیر بها (۱۳۵۱)
    ۱۳ -  عطش (۱۳۵۱)
    ۱۴ -  بی عشق هرگز (۱۳۴۵)

 


 

  1. تدارکات  : (۱)مورد
    (۱۳۴۰)

    ۱ -  زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)

 


 

  1. امور فنی  : (۵)مورد
    (۱۳۵۰)(۱۳۴۰)

    ۱ -  مشکل آقای اعتماد (۱۳۵۶)
    ۲ -  ببر مازندران (۱۳۴۷)
    ۳ -  حقه بازان (۱۳۴۶)
    ۴ -  عصیان (۱۳۴۵)
    ۵ -  زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)

 

جشنواره‌ها

کاندیدای بهترین فیلم‌برداری (خواستگاری) در هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۸

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۰۱

✍️دوستی می گفت: مردم مزینان آدمهای عجیبی هستند همگی سخنور و دانا که وقتی در باره کوچکترین مسأله ای با آنها حرف می زنی ساعت ها برایت سخن می گویند و بنا به گفته پدر بزرگم؛شاه پهلوی وقتی مبارزات و سخنرانی ها و آثار دکتر علی شریعتی را دید گفت بروید آب این مزینان را آزمایش کنید ببینید چه خاصیتی دارد که چنین شخصیت هایی پرورش می دهد!»

🔷پدرش اهل مزینان است و مادرش تفرشی و با احترامی که برای اقوام مادری خویش قائل است ولی علاقه خاصی به زادگاه پدری خود دارد و برای همین اولین اثر مکتوبش را نیز تقدیم کرده به مردم کهن دیار مزینان.

🔹سخن از خانم الهام مزینانی است فرزند یکی از همین مردمان خوش اخلاق و خوش برخورد مزینان به نام  محمد فخاری است که آدم از مصاحبت با او سیر نمی شود مانند پدر بزرگوارش زنده یاد عباسعلی فخاری که به تعبیر یکی از دوستان شاعر و عاشق علی پسر مزینان این کوزه گر مزینانی در همان کارگاه کوزه گری خود شریعتی دیگری بود و کاش بتوانم یک بار دیگر او را ببینم. وقتی گفتم این پیر دانای فخار  دارفانی را وداع گفته و آن کارگاه اکنون محل تندیس شریعتی شده کلی افسوس خورد...»

🔹الهام خانم مزینانی فخاری بدون آنکه دوره ای خاص را در نویسندگی تجربه کند اما از مشاوره و راهنمایی با استادان بزرگ همیشه بهره مند بوده و مطالعه آثار گوناگون زندگی، او را متحول کرده و پس از یک تجربه جالب به نوشتن کتابی می پردازد که امید را به خوانندگان هدیه می کند؛«از خواستن تا شدن»

🔹خانم مزینانی متولد آبان ماه 1359 است و تحصیلات را در علوم پایه و رشته ریاضی و کاردانی حسابداری به اتمام رسانده و مدتی نیز در رشته روانشناسی به تحصیل پرداخت و با گذراندن دوره های اعتماد به نفس تجربه ارزشمندی کسب کرد و ماحصل آن همین اثر ماندگار شد.

📕این کتاب که مزین شده به پیشگفتاری از فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی و در کتابخانه ملی نیز ثبت شده با تخفیف ویژه آماده ارائه به مخاطبان گرامی به ویژه همشهریان عزیز مزینانی است که می توانند برای دریافت آن با شماره تلفن نویسنده ( 09056976232 ) تماس بگیرند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۰۱

✍️ دی ماه شاهد طلوع و غروب شاعری توانا و ادیبی سخنور و فرهیخته ای ارجمند و جانبازی از تبار ایثارگران هشت سال دفاع مقدس استاد حاج محمد مزینانی است که گویا هستی بخش متعال آغاز زمستان را برای او ماه سرنوشت ثبت کرده است و در همین دی بود که او در سوگ مادر نازنین خود نشست و برایش چنین سرود:

عشق مادر همیشه در دل ماست
نور او انعکاس نور خداست

این طرف مروه است و اسماعیل
آن طرف هاجری که پر ز صفاست
 
🔷آن طور که در سجلش نگاشته اند تاریخ تولد این فرهیخته مزینانی دی ماه ۱۳۴۵ می باشد که پدر موذنش حاج قربانعلی ساعت ساز اولین اذان و اقامه را با نامیدن اسم مبارک محمد در گوش او زمزمه کرد تا وی همیشه حامد راستین خداوند عالم باشد و هرگاه می خواهد  آغاز کند نامِ یزدانِ مهربان را بر زبان جاری سازد .

🔷با تمام شوخ طبعی و ملاحت که خاص این خانواده است؛ محمد همانند دو برادر بزرگترش دروس ابتدایی و راهنمایی را در مزینان به اتمام رساند و برای ادامه ی تحصیل راهی داورزن شد.  جنگ و اعزام های پی درپی بسیجیان از مزینان و شوق حضور در کنار رزمندگان این دانش آموز دهه ی شصتی را به جبهه کشاند و 31خرداد سال 1366 در سالروز شهادت شهید چمران او نیز پایش را در جزیره ی مجنون به یادگار گذاشت و مفتخر به نام جانباز شد.

🔷محمد با تمام رنج مجروحیت عزم خود را جزم کرد تا درس و دانشگاه را ادامه دهد و با جدیت مثال زدنی اش سال 1367 در  دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دکتر شریعتی مشهد مقدس پذیرفته شد و پس از دریافت مدرک کارشناسی در سال 1371به هنرِ معلمی و دبیری دبیرستان های شهرستان سبزوار مشغول شد.

🔷سخن به گزاف نیست که گفته اند مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندان است و در تمامی ادوار مختلف مردانی بی ادعا از این دیار تاریخی برخاسته اند که جامعه را مبهوت مجاهدت خویش کرده اند ، محمد مزینانی یکی از همین اسطوره های به یاد ماندنی است او در کنار شغل معلمی که راه انبیاء و اولیاءالله است علاوه بر تدریس به تحصیل و افزایش علم خویش افزود و  سال 1385 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه آزاد اسلامیِ سبزوار شد.

🔷او که الطافِ الهی را شامل حال خود می دانست همواره سعی در تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام داشت و در همین سال ها ضمن سخنرانی به تفسیر آیات الهی پرداخته و با خلق اثری فاخر جامعه ی ادبی را مبهوت توانایی خود کرده و 130 خطبه ی مولای متقیان در نهج البلاغه را به نظم در  آورده و با عنوان حماسه ی علی علیه السلام  منتشر کرد.
 
🔷رساله ی پایان نامه ی کارشناسی ارشد این شاهد کویر مزینان با عنوانِ«عقل و نفس از دیدگاهِ قرآن کریم» بار دیگر نگاه ادب فارسی را به سوی او کشاند تا باز هم جامعه ی ادبی کشور شاهد درخشش پسری دیگر از مزینان باشد.

🔷محمد عاشق شریعتی بود و در هر محفلی ادبی و بزرگداشتی و جمع دوستان او به جمله ای و یا سطری از علی پسر مزینان اشاره می کرد و در سالگردهای عروجش همانند خود فرزند شایسته کویر از حسین(ع) و راه سرخ شهادت سخن می گفت.

🔆شعر چون مومی در دستان این فرهنگی توانا بود و قریحه ی خوش ذوق و بداهه سرایی او آن هم هماهنگ با نظم و وزن و سرشار از آرایه و فنون ادبی هر شنونده ای را شگفت زده می کرد و شاهدان کویر مفتخر به انعکاس بوستان شعری او بود و باز در همین ماه از یادمان نمی رود که درباره سردار دلها چنین سرود:

سلیمانی ای سرور رادمردان
نگهبان خوش غیرت خاک ایران

به دور است انگشتر سرخ ایمان
ز دیوان بر تخت پاک سلیمان

  ☑️دهم دی ۱۳۹۹ به عنوان روز پرواز او به سوی ملکوت با مرگی مشکوک همانند استاد و مرادش دکترعلی شریعتی مزینانی برای همیشه ثبت شد اما از خاطرمان نمی رود که مرگ پایان کبوتر نیست...

🍎🍎🍎روحش شاد ونامش همیشه جاودان و یادش تا ابد گرامی باد...

برای رفیقی که زندگی در زبان و کلامش شعر بود، ادیب سخنور زنده یاد حاج محمد مزینانی ساعت ساز

 

با من سخن  بگو،  از چه شکسته ای
ای یار خوش سخن، حیران نشسته ای
 

با من بگو تو از، روزهای بی شمار
از چه رفیق من، گشتی تو بی قرار
 

داغت به دل بگو، از لحظه های هجر
از ماتم علی، بازهم بگو تو شعر
 

یارا مکن چنین، با قلب پرحزین
ما را تو می کشی با این دل غمین
 

نازت کشم که تو، سرو خمیده ای
از قامت کویر، تو دل بریده ای!
 

برخیز بیا و بین، مجلس که چیده ایم
بی تو عزا بود، محفل که دیده ایم
 

شعری بیا بخوان، با آن صفای دل
باز هم بیا بگو، از زلف یار و ول
 

دانم که سینه ات، مملو ز مثنوی است
تفسیر تو یقین،  از شعر مولوی است
 

حافظ زخوانشت، مست و غزل سراست
سعدی در این سرا، بنگر سخن سراست
 

با من سخن بگو، مشکن تو این دلم
بگذر از این سفر، برگرد به محفلم
 

دانم که سینه ات، گنجی گرانبهاست
صدها حدیث عشق، در آن چه پر بهاست
 

شعرت فسانه نیست، افسوس قصه هاست
هر مطلعی از آن، افسون ماجراست
 

یارا سخن بگو، مگذر از این سرا
تعبیر بکن دگر،  این شرح ماسوا

 

تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۰۱

✍️بیست و چهارم اسفند سالروز پرواز یکی دیگر از شاهدان واقعی مزینان جوان خوش اخلاق و خوش فکر سرباز شهید یداله مزینانی فرزند حاج حسین شهیدی مزینانی است.
 

🔹یداله چهارم آذر 1341 در مزینان متولد شد اما با هجرت والدینش به مشهد و شاغل شدن پدر در کارخانه قند او در طرق ادامه تحصیل داد و با شروع مبارزات انقلابی مردم این خطه در صف راهپیمایان قرار گرفت.
 

🔹مادرش مرحومه لیلی چوبینی خاطره ای جالب از هوش و ذکاوت او در کارهای مبارزاتی وی نقل می کند که بعضی رسانه های رسمی مانند کیهان تحت عنوان فکر تازه به آن پرداخته اند:
-«قبل از انقلاب در همین شهرک طرق عده ای بودند که طرفدار شاه بودند و نام خود را گروه جاوید شاه گذاشته بودند و توی کوچه ها راه می افتادند و هر خانه ای که عکس از شاه پشت پنجره خود نزده بودند شیشه های آن را می شکستند یادم می آید ید الله یک عکس به شیشه زده بود تا از بیرون عکس شاه بود و از داخل عکس امام (ره) بود و می گفت: حیف است که این طاغوتی ها شیشه خانه ما را بشکنند. بگذار سرشان را کلاه بگذاریم.»

🔹مقام معظم رهبری چند سال پیش به دیدار پدر این شهید والامقام رفت و از پرورش چنین فرزندی در راه حق تجلیل کرد.

🔹یداله از همان آغاز جنگ تحمیلی مانند پسرعموهای شهیدش راهی جبهه های حق علیه باطل شد و عاقبت در 24 اسفند 1362 در سومار به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در قطعه ی شهدای شهیدی به خاک سپرده شد.

 

🚩وصیتنامه شهید یداله مزینانی

از پدرم مى خواهم که مراسم مرا خیلى ساده برگزار کنند

بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛
کشته شدگان در راه خدا را مرده مپندارید که آنان زنده اند و در نزد خدا روزى می خورند .
به نام الله درهم کوبنده ستمکاران و سلام و درود بر امام امت خمینى بت شکن و درود بر شهیدانى که با خون خود درس آزادگى و بندگى خدا را به ارمغان آوردند.
سلام بر پدر و مادر عزیزم، هم اکنون که در کمال صحت و سلامت مى باشم و عازم جبهه حق بر علیه باطل مى باشم لازم دانستم که چند کلمه اى بر روى کاغذ بیاورم.

 پدر گرامى، مادر مهربان، خواهران و برادران عزیز! خودتان مى دانید که عزیزترین چیزهاى زندگیم هستید و چقدر دوستتان دارم و مى دانم که براى من زحمت هاى بى شمارى کشیده اید ولى باید حلالم کنید و در این راه بر من تحمیلى نیست. چنان که خودتان مى دانید که من زندگیم چنین بوده و پایانش هم چنین شد.

از شما مى خواهم که در مرگ من بى تابى نکنید و بر من نگریید؛ زیرا هر قطره اشک شما باعث کم رنگ شدن خون من خواهد بود. باید کوچکترین ضعفى به خود راه ندهید که پریشانى شما روح مرا در آن دنیا عذاب خواهد داد. باید افتخار کنید که توانستید فرزندى پرورش دهید که با خودآگاهى کامل راه شهادت را پیمود و خانواده تو نیز قربانى به پیشگاه خداوند کرد و تنها مسئولیتى که شما بعد از من بر عهده خواهید داشت ادامه راه حسین و خمینى کبیر است.

 مبادا در مقابل منافقین خم به ابرو بیاورید تا آنها شما را پریشان حال ببینند حتى ممکن است جسد من نیز بدستتان نرسد چون جنگ است و جنگ این چیزها را هم دارد. شاید وصیت نوشتن براى جوانانى که هنوز عمرى را نگذرانده اند سخت باشد با هزاران امید در دل .....
و چه دردناک است این قصه! هر لحظه باید خود را براى مرگ آماده کنیم و مرگ را در برابر دیدگان خویش قرار دهیم. همه این ها یک طرف لحظه بعد از مرگ را به خاط‌ر مى آورى که دیگر یاراى هیچ ندارى و تنها اعمالت گواه هست و شهادت تو، کردارت !!

 پس چه خوب قبل از آن که مرگ تو را دریابد و هیچ کارى از تو برنیاید به خویش بازنگرى و خود را در ترازوى خویش بسنجى. واى بر تو که تمام عمرت بى حاصل، تمام عمرت غرق در گناه و تمام عمر در پوچى و بیهودگى. به کوله بارت که براى خود بستى نظر کن و ببین چه دارى در جواب؟ هیچ!

الان که دارم این وصیت نامه را مى نویسم هیچ دلبستگى به این دنیا ندارم و فقط به امید خدا و براى خدا به جبهه مى روم، براى سربلندى اسلام و مسلمین، براى پیروزى امت مسلمان به رهبرى زعیم عالی قدر حضرت آیت الله العظمى امام خمینى.

خداوند ان شاء الله اعمال ما را قبول کند و این جان ناقابل ما که از خود اوست قبول کند. خدایا! امام ما را تأیید بفرما و به عمرش بیفزا و عمر او را چون عمر نوح طولانى کن. خدایا! امید امت، را در پناه خودت محفوظ بدار.

و در پایان از پدرم مى خواهم که مراسم مرا خیلى ساده برگزار کنند.
من براى کسى وصیتى ندارم ولى یک مشت درد و رنج دارم که به این صفحه کاغذ مى خواهم همچون تیغى یا تیرى بر قلب سیاه دلانى بزنم که تا کنون این آزادى را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا، ملتى را، امتى را و جهانى را به نیستى و نابودى مى کشانند.
والسلام
یدالله مزینانى

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی