علی جعفری مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی جعفری مزینانی» ثبت شده است

۲۵
اسفند
۰۲

استاد حاج علی جعفری مزینانی محقق و پژوهشگر مزینانی که مطالب ارزنده او چندین سال است در پایگاه مردمی شاهدان کویر مزینان تقدیم همشهریان و مخاطبان گرامی می شود داغدار فرزند جوان و فرهیخته خود شد.

شادروان محسن جعفری مزینانی متولد دهم دی ماه ۱۳۶۷ در شهر تهران بود و پس از اتمام دوره های تحصیلی و اخذ دیپلم موفق به دریافت  مهندسی کامپیوتر در مقطع کارشناسی با گرایش نرم افزار شد و پس از آن در مقطع کارشناسی ارشد با گرایش هوش مصنوعی فارغ التحصیل گردید .

مهندس محسن جعفری  سال ۱۳۸۷ بنیانگذار و سر تیم رباتیک در دانشگاه آزاد تهران واحد شهر قدس بود و در اردیبهشت  ۱۳۹۴  در کنفرانس بین المللی تبریز نظریه روانشناسی هوشمند را بر اساس منطق فازی ارائه داد.

وی همچنین  مقاله تایید شده "کاهش هوشمند نویز در تصاویر مخدوش" را آماده و تنظیم کرد و  سال 2015 میلادی در کنفرانس بین المللی دانشگاه میشیگان آمریکا مطرح شد.

این جوان فرهیخته پس از استخدام در شهرداری تهران به عنوان مدیر معاونت زیباسازی منطقه ۱۲ مشغول به کار شد.

او بارها در پیاده روی اربعین و با یاران هیئتی و دوستان صمیمی خود عازم کربلای معلی شد و در ایام کرونا با همین رفقای قدیمی با توزیع بسته های معیشتی به امداد نیازمندان شتافت.

اولین روز از ماه رمضان ۱۴۴۵، سه شنبه ۲۲ اسفند مصادف شد با مرگ ناگهانی محسن مزینانی جعفری  که بدون هیچ گونه عارضه و بیماری قبلی در اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت تا یکی دیگر از سخت ترین و تلخ ترین مصیبت ها در سال ۱۴۰۲برای مزینان رقم بخورد ...

پیکر زنده یاد کربلایی محسن جعفری مزینانی روز چهارشنبه 23 اسفندماه با حضور شهروندان مزینانی در خیابان دماوند تهران تشییع و در قطعه 319 بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت...روحش شاد و یادش همیشه ماندگار

 

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۲

 

💠ماجرای اکبر و دکترشریعتی

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ آقای حاج اکبر مزینانی حسینعلی را که اکنون هفتادساله و بازنشسته ایران خودرو  است اکثر مزینانی ها می شناسند.
 فردی است دوست داشتنی و نسبت به سواد و معلوماتش علاقه مند به امور فرهنگی و نیز غرور و تعصب خاصی به زادگاهش «مزینان »مثل همه ی مزینانی های فهیم و فرهنگ دوست دیگر دارد.

حاج اکبر تعریف می کرد:
 در سال های ۵۱ و ۵۳ هجری شمسی سرباز وظیفه بودم که پس از طی دوره  آموزشی محل خدمتم  لشکر ۷۷ پیروز خراسان و درمشهد تعیین شد.

 پس از معرفی به آن لشکر جمعی یگان پاسدار شدم که البته در هر بار محل و محدوده پاسداری ام بالطبع تغییر می کرد. حدود یک ماه از ورودم به لشکر نگذشته بود که محل نگهبانی ام نزدیک بازداشتگاهی بود که چند نفر افراد مختلف از جمله مبارزین و سیاسیون موقتاً در آنجا بازداشت بودند و البته هیچکدام از آنان را نمی شناختم.

برخی اوقات بازداشت شدگان را به منظور هواخوری به فضای باز و  آزاد لشکر می آوردند تا تجدید روحیه کنند و به تعبیری نفسی چاق کنند.

از آنجا که روی اتیکت  لباسم مانند هر سرباز دیگری نوشته شده بود «سرباز وظیفه اکبر مزینانی» ناگهان فردی از جمع بازداشت شدگان به طرفم آمد و زوم کرد روی نوشته ی لباسم و با خواندن نام‌ و نام خانوادگی ام سوال کرد: مزینانی هستی ؟ ....گفتم: بله با اجازه ی شما..... گفت: پسر کی هستی ؟.... گفتم :پسرِ حسینعلی .... او مرا نشناخت !... حتی از طریق نام پدر! از من پرسید شما شیخ محمود را می شناسی ؟ ...گفتم: بله...کاملاً و روحانی مزینان است... گفت: من پسرعموی شیخ محمودم....
پرسیدم: اسمت چیست ؟
پاسخ داد: دکتر علی شریعتی را می شناسی؟.... گفتم : نه ! (چون حتی رژیم از اشتهار نام دکتر وحشت داشت! و بی سبب نیست که دکتر می گوید: آنان از هیچ چیز تو نمی ترسند آنها فقط از فکر تو می ترسند! آنها فقط از فهم تو می ترسند... از تن وجسم وپول تو هرچقدرهم که قوی و پول دارباشی نمی ترسند.....)

دکتر ادامه داد:  بعداً مرا خواهی شناخت! از ایشان پرسیدم: شما اهل کجایی ؟ گفت: مزینان! گفتم نه بابا! گفت: حقیقتاً ....رفتی مزینان سلام مرا به شیخ محمود و دیگر مزینانی ها برسان.

قدری فکر کردم و به دکتر گفتم: شما هم اینجا باز داشتید؟ گفت: فعلاً مهمان شما هستم! پرسیدم :به چه جرمی ؟ پاسخ داد : افکارم وعقایدم سبب رقص زبان و قلمم می شوند...

 اکبر می گفت منظوردکتر رانفهمیدم چون در آن تاریخ وقبل از انقلاب با این جملات ‌وکلمات آشنایی نداشتم!!
به دکتر گفتم: حالا که همشهری از آب درآمدیم بیا یک کاری کن.... بیا و از فرصت استفاده کن و در وقت مناسب تو را با نقشه و مهارت خاصی شبانه از بازداشت فراری دهم ! قدری فکر کرد و گفت: نیازی نیست ...ممنونم...پرسیدم: چرا؟ .....گفت: اولاً به محض فرار طولی نخواهد کشید درهرنقطه ای روی کره زمین و هرجا که باشم مجدداً مرا دستگیر می کنند! و بازم سرنوشتم همین آش است و همین کاسه و به احتمال قوی بدتر! ثانیاً برای شما درد سر و زحمت و عواقب بسیار بدی خواهدداشت.
گفتم: فدای سرت ...برام مهم نیست ...حاضرم همه ی مخاطرات را با جان‌ و دل بپذیرم !
حتی پیشنهاد دادم : چنانچه موافق باشی با هم فرار می کنیم ! خلاصه از من اصرار به فرار از دکتر سماجت و پافشاری بر ماندن!

در پایان گفت وگو دکتر با لبخند گفت: احساسی برخورد مکن و قدری فکر داشته باش...
 گفتم: مرا باکی نیست و ناراحت من مباش ! دکترگفت: آن وقت هردو نفر ما را دستگیر می کنند و نتیجه ای جز مصیبت وگرفتاری بیشتری نداریم..

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۰۲

 

💠ماجرای مرد دانشمند و خشت زن...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ افرادی که از نزدیک با زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی حشر و نشر و نشست وبر خاست داشته اند متفقاً نقل قول کرده اند یکی از صفات بارزش ساده زیستی و افتادگی و حلم وبردباری او بود واین ویژگی ممتاز  تنها در دکتر خلاصه نمی شد و ‌پدر ایشان مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی نیز از همین آراستگی اخلاقی بر خوردار بوده اند .
از سوی دیگر بارها دکتر شریعتی در آثار و دست نوشته ها و یادداشت هایش تأکید داشته که اولین وآخرین مربی و معلمم پدرم بود و از محضر ایشان درس های زیاد مبانی اخلاقی و اعتقادی  آموختم که بیشتر این آموزه ها بیش از آنکه جنبه ی نظری و تئوری داشته باشد وجه کاربردی و راهگشایی آن محسوس تر و نمایان تر بود.

◀️ دودمان محترم خزاعی ها از جمله «حاج رضا خزاعی مزینانی »رحمت ا... علیه مشهور به حاج خان یکی از چهره ها و پیشکسوتانی است که منشاء وعامل خدمات ارزنده برای مردم واهالی ولایتمدار و خداجوی مزینان در گذر تاریخ بویژه در امور مذهبی و دینی بوده اند که بر خورداری از علم و بهره مندی از حُسن اخلاق و متمتع از سطح آگاهی و مستفید از مراتب فرهنگی واجتماعی آنان تکمیل کننده ی ارادتمندی آنان به ساحت مقدس ائمه ی طاهرین صلوات ا... علیهم اجمعین می باشد

از آنجا که  شادروان حاج خان قرابت و خویشاوندی با خانواده شریعتی داشت و همین موضوع  ایجاب می کرد تا عامل ارتباطات و رفت وآمد خانوادگی و نیز اُنس و الفت بین شان برقرار باشد وی حکایتی را به شرح ذیل روایت کرده است.

دریکی از نشست هایی که با مرحوم دکتر به اتفاق چند نفر در منزل شخصی ام درتهران خیابان اقبال لاهوری داشتم تصادفاً بین من و دکتر شریعتی در ارتباط به رفتن شان به کشور فرانسه برای ادامه ی تحصیل گفت وگویی پیش آمد.
 دکتر می گفت:  به هنگام سفر به فرانسه پدرم  محمد تقی شریعتی فرمودند:
 حالا که به خواست خدا قصد مسافرت خارج از کشور داری آنچه را که می خواهم به طور مشروح ومبسوط برایت بازگو‌کنم ترجیح می دهم تا به صورت مختصر و در سه بند کوتاه یاد آوری کنم.... فراموش نکنی که :
اولاً : مسلمان و شیعه هستی
ثانیاً: ایرانی هستی ومتعهد به آداب واصول خاص آنهم با فرهنگ غنی تمدن ومدنیت و انسانیت
ثالثاً : درهر شرایطی حلم وبردباری وتواضع مکمل و پیش نیاز علم است و مبادا دامنت به غرور وتکبر و خودبینی و تفاخر وخودخواهی واز این قبیل آلوده شود.

دکتر در ادامه ی صحبت به مقوله حلم و بردباری به داستان جالبی به نقل از پدرش از روبرو شدن یک ‌شخص دانشمند با فرد خشت زن اما برخوردار از تجربیات گرانبها به شرح زیر اشاره می کرد.

....مرد دانشمندی با خانواده اش خداحافظی کرد و به آنان گفت که برای کسب علم و تحصیل به مسافرت می‌روم و چنانچه مدّت مسافرتم طول کشید ناراحت نباشید.
 سپس از خانه خارج شد و راه سفر را در پیش گرفت تا این که وارد دروازه شهری شد و مردی را دید که مشغول خشت زنی است. مرد دانشمند به او سلام و احوالپرسی کرد وخسته نباشید گفت.
 مرد خشت مال به او گفت:
 چه کاره ای و بارت چیست؟
مرد دانشمند گفت: دانشمندم و بارم علم من است.
خشت زن به او گفت:
‌بگو ببینم :«سربارت» چیست؟!
مرد دانشمند از جواب عاجز و درمانده شد و به او گفت:
 مفهوم کلمه «سربار » را نمی ‌دانم و از مرد خشت زن تقاضا نمود تا اصطلاح ‌ومعنای سربار را برای او توضیح دهد.
مرد خشت زن به او گفت:
توضیح آن منوط است به اینکه  تو باید ۱۶ سال برای من کارگری کنی !!
 از آن جایی که مرد دانشمند طالب و تشنه ی علم و کمال و یادگیری بوده این شرط وتعهد و مألاً خدمت را می پذیرد و مدت ۱۶ سال شاگردی خشت زن را می کند!!! ضمن اینکه در طول این مدت مشقات زیادی را متحمل و به خاطر کسب علم همه ی مصائب وسختی ها را برخود هموار می سازد.
تا اینکه مدت ۱۶ سال به اتمام می رسد و مرد دانشمند به خشت زن می گوید:
 استاد...  من کارم را به اتمام رساندم و اکنون نوبت شماست تا(سرباربودن) علم را برایم توضیح دهی.
 خشت زن می گوید:
سربارعلم، حلم و بردباری است و تا زمانی که علم همراه حلم نباشد از علم ودانش بهره ای نخواهی برد وشما هم در طول این مدت۱۶ سال صبوری کردی واین نشان دهنده ی تواضع و فروتنی و حلم توست ومطمئن باش که آینده درخشان نیز از آنِ توست...

 

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۰
مهر
۰۲

💠انگیزه خدمت سربازی...
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ حدود سی سال قبل مراسم یادبود یکی از همشهریان مرحوم شده در مهدیه مزینانی ها بر گزارشد که در آن جمع کثیری از هم ولایتی های مقیم تهران شرکت داشتند.

 پس از پایان مراسم به هنگام خارج شدن از مهدیه از قضا زنده یاد«حاج محمد باقر تاج مزینانی: ۱۳۷۶_۱۳۱۴» پدر شهید عالی قدر و والا مقام علی اکبر را که او نیز جزو شرکت کنندگان بود دیدم.
پس از سلام و چاق سلامتی از وی پرسیدم منتظر چی هستی؟
گفت: تصمیم دارم به مغازه میوه فروشی یکی از عزیزان همشهری آقای« فخاری مزینانی» در خیابان پیروزی نرسیده به چهار راه کوکاکولا بروم.
گفتم :لطفاً با بنده همراه شوید تا شما را برسانم.
جواب داد: مزاحم نیستم؟...
گفتم:توفیقی است....چنانچه افتخار دهید...
حاج محمد باقر که انسانی خوش برخورد و متدین ونیز اهل معاشرت و همشهری دوست وزحمتکش بودند وخدایش بیامرزد در طول مسیر؛ حکایتی را به شرح ذیل نقل کردند:
در سال ۱۳۳۴  شمسی سرباز وظیفه بودم ‌که پس از طی دوره ی آموزشی در بیرجند و تقسیم شدن محل خدمتم درتهران (باغشاه) تعیین شد.
‌ خدمت ‌در باغشاه به حدی جان فرسا و سخت بود که ‌نگو ‌ونپرس!!! و نیز اخذ مرخصی مشکل تر تا اینکه پس از گذشت ۴ ماه با هزار مصیبت وزحمت توانستم ۱۰ روز مرخصی بگیرم تا راهی مزینان شوم ضمن اینکه دراثر سخت گیری ها بنا داشتم قید خدمت را بزنم و پس از اتمام مرخصی خودم را به یگانم معرفی نکنم. ‌هرچه بادا باد!!!
تازه به هرفرد و یا همشهری برخورد‌می کردم و متوجه می شدند که درباغشاه خدمت می کنم اغلب آنها می گفتند : خدا به داد و فریادت برسد درنتیجه تصمیم و اراده ام را راسخ تر وانگیزه ام را مبنی بر انصراف و استنکاف از ادامه ی خدمت و در عدم معرفی قوی تر می ساخت.

در حالی که لباس سربازی بر تن داشتم تصادفاً به مرحوم ابوی شما(حاج محمد جعفری) در خیابان شیوای تهران بر خورد کردم و از آنجایی که تا اندازه ای قرابت و خویشاوندی داشتیم و از طرفی از ماجرا ی خدمتم بی اطلاع بود گفت: به به پسرعمو چقدر این لباس بهت میاد و چقدر خوش تیپ شدی الحق والانصاف که این لباس برازنده ی شماست...
گفتم : خبر نداری پسرعمو: تصمیم دارم قید خدمت را بزنم و خودم را خلاص کنم  بس که سخت گیری می کنند و تحت فشار هستیم و حرف های دیگران نیز مزید بر علت وحتی در این ارتباط گفتم...
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد/ تورا از من مرا از توجدا کرد/ به خط کردند تراشیدند سرم را/ مرا با سختی ودرد آشنا کرد.....

پرسید: چند ماه خدمتی؟ جواب دادم: نزدیک به ۸ ماه
گفت: چیزی نمانده
گفتم : چیزی نمانده!! هنوز ۱۶ ماه از خدمتم‌ مانده
 گفت: چشم برهم زنی تمامه و دوران سختی را گذراندی ؛ مبادا یک وقت به حرف دیگران گوش بدی و قید خدمت را بزنی و ایشان هم متعاقباً شعری خواتد.
 بنازم آن که سربازی بنا کرد/ تورا با سختی و درد آشنا کرد/ مبادا فکر کنی خدمت دوسال است/ چو چشم بر هم زنی خدمت تمام است

خواندن شعر و صحبت ها ی ایشان آن چنان به من دل گرمی داد که قدری به فکر فرو رفتن و نهایتاً از تصمیمی که گرفته بودم  صرف نظر کردم وپس از اتمام مرخصی؛ خودم را به یگان مربوطه ام ‌معرفی کردم و‌به یاری خدا چه سخت وچه آسان به هر جهت به خیر وخوشی سربازی ام تمام شد وبرگه پایان خدمت را دریافت کردم.

پس از مدتی که مجدداً ایشان را دیدم موضوع را سوال کرد و از جریان آگاه شد ضمن خوشوقتی گفت:
هر آنکس که گردن به فرمان نهد/ بسی دیر نپاید که فرمان دهد

شادروان تاج ادامه داد: همه ی هدفم از بیان و شرح ماجرا  این بود : الان که مدت ها از آن سال ها گذشته گاهی با خود فکر می کنم چنانچه قید ادامه ی خدمت را می زدم  چه مصائب و مکافاتی که بعدها در انتظارم نبود ؟! تا عمر دارم فراموش نمی کنم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
تیر
۰۲

✍️ دو دهه از تولد و فعالیت شبانه روزی پایگاه شاهدان کویر مزینان با هزاران مخاطب داخلی و خارجی به خصوص همشهریان مزینانی می گذرد.

هر انسان حتی غیر منصف چنانچه  حس کینه و عقده و حسادت نداشته باشد  در این مدت نسبتا طولانی؛  آشکارا به این نتیجه رسیده است که نقش این رسانه را به عنوان  تعیین کننده در توسعه و تحولات  مزینان به دو دلیل عمده  ذیل نمی توان انکار کرد:

👈نخست آنکه  با جمع و گرد آمدن تعداد قابل توجهی از اهالی ادب و قلم حوزه و دانشگاه در قامت نویسنده و کارشناس و مشاور و محقق و شاعر و گزارشگر و داستان نویس و خاطره گو و  ... که اغلب مزینانی و برخوردار از تحصیلات عالیه با مدارج بالا و چه بسا مصدر مهم مشاغل در نظام یا فعالیت در حرفه آزاد و یا مفتخر به بازنشستگی هستند در تهیه و نگارش انواع متون و مقالات برای ارتقای سطح اطلاعات خوانندگان سهم موثری دارند و مضافا با تهیه گزارشات و رپرتاژ به شکل نگارش یا صوتی یا تصویری اینکه از حال و احوال هریک از هم ولایتی ها فارغ از اینکه در کدام  نقطه کشور یا خارج کشور ساکنند از طریق این رسانه همه روزه مطلع می گردند.

👈دوم اینکه در توسعه و تعالی و تحولات و رفع بسیاری از مشکلات که تنها راه حل شان به تشریک مساعی همه جانبه و خرد جمعی و همگرایی عمومی  وابستگی مستقیم دارد نقش این رسانه انکار ناپذیر است.

💠هر چند نیازی به گفتن یکایک این اقدامات نمی بینیم به این دلیل که بر اکثر اعضا کاملا روشن  است و بنا هم  نداریم در چشم و نظر مخاطبین جلوه ای خالی از واقعیت از این رسانه معرفی کنیم. با این همه به برخی از  مشکلات به شکل فهرست وار که شاهدان حضور مؤثری در حل و برطرف کردن موانع داشته آن هم از جنبه یاد آوری به طور  مختصر و نه کامل می پردازیم ...

۱- همکاری با دست اندرکاران با همت در ارتباط با ساخت و ساز ساختمان مجتمع بهزیستی و مرکز نگهداری سالمندان آن هم با وسعت و مساحت چشمگیر در عرصه و اعیان
۲- همکاری با دست اندرکاران و حتی ایجاد صندوق های خیریه در جهت رفع نیازمندی همشهریان به شکل کمک نقدی و  غیرنقدی در همه ی اشکال مختلف که به تایید هیئت مدیره محترم این صندوق ها رسیده است.
۳-تهیه برخی از اقلام حیاتی و به روز  کردن  دستگاه‌های صوتی مربوط به مراسم تاریخی عاشورا
۴- همکاری با شورای اسلامی و دهیار محترم در ادوار مختلف و ترغیب و تشویق کمک  خیرین در مواردی که تنگناها و مشکلات به تشخیص این عزیزان رسیده است.
۵-همکاری با مدیریت محترم مدارس و مراکز  تحصیلی و آموزشی و انعکاس مشکلات آنها در مواردی مانند ساخت سرویس های بهداشتی و خرید شیر آلات و دوربین مدار بسته و تجهیز و ساخت کتابخانه و نمازخانه و تهیه نوشت افزار و دیگر احتیاجات دانش آموزان نیازمند و تهیه میز و نیمکت و صندلی و غیره که لازم به تعمیرات جزیی یا  اساسی آموزشی و رفاهی دارند.
۶-همکاری با عزیزان شاغل در مرکز بهداشت و درمان شهدای مزینان و دیگر معتمدین روستا مبنی برساخت بنای جدیدالاحداث و تهیه اقلام در خواستی این مرکز هر چند واقف داشت.
۷- فراخوان همیاری مبنی بر درختکاری اخیر با عنوان باغ راه کاریز مزینان و احداث فضای سبز و تهیه اقلام مورد نیاز در این ارتباط مانند آلاچیق و نیمکت
۸- همکاری در برگزاری برنامه ها و مراسم برخی اعیاد و سوگواری مانندعید غدیر و ماه محرم و صفر و رمضان ...
۹-تدارک و کمک به برگزاری مراسم ۲۹ خرداد سالگرد عروج دکتر علی شریعتی مزینانی  و پذیرایی از میهمانان طی سنوات گذشته تا کنون
۱۰-  انعکاس و پیگیر مشکلات منطقه گاه تا حصول نتیجه از قبیل جاده؛ قطع برق؛ آب شرب،گاز، تلفن ثابت و همراه ؛ تخلیه مخزن های زباله؛ رفع و رجوع خرابی ها در خیابانها و میادین و کوچه ها و ده ها موارد مشابه  از این دست که مستلزم نگارش مثنوی هفتاد من است.
۱۱-پیگیری ثبت آیین مهم نخل گردانی به عنوان میراث فرهنگی ناملموس که با حضور کارشناسان میراث فرهنگی استان و در اختیار گذاشتن اطلاعات جامع صوتی، تصویری و مکتوب شاهدان کویر، در روز دوشنبه ۱۶ دی ماه۱۳۹۹ این میراث ماندگاربه ثبت رسید.
۱۲-تشویق و ترغیب جوانان به ازدواج آسان و تهیه جهیزیه برای عروس و دامادهای کم بضاعت با همراهی خیرین
۱۳-اطلاع رسانی به موقع مجالس و مناسبت ها که بنا به گفته آحاد همشهریان تا زمانی که شاهدان خبری را منتشر نکرده آنها هر مطلب و گزارش را باور نمی کنند مانند فوت عزیزان مزینانی و...
۱۴-معرفی مزینان و جاذبه های گردشگری و شناساندن مفاخر آن در قالب تولیدات رسانه ای و پخش تلویزیونی ده ها مستند و خبر مانند انعکاس لیالی قدر امسال در صدر اخبار شبکه یک و خبر

 🖌علی جعفری مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۰۲

🔸 بخش اول؛ ورکانه ی همدان ... مزینان ما

🖌نویسنده و محقق؛ علی جعفری مزینانی
 


 ✍️ چند سال پیش که به منظور مراسم خاکسپاری زنده یاد حاج رضا رضایی فر به مزینان رفته بودم  خویشاوندی  به نام آقای محمد امینی نیز به اتفاق برادرش آقای امیر امینی و مهندس عزت الله معمار مزینانی به منظور تسلیت و دلجویی از بازماندگان از گرگان به مزینان آمده بودند.
نامبردگان به مدت دو روز و دو شب در مزینان توقف داشتند و شب ها تا صبح  گفتگو و اغلب مذاکرات در باره ی مزینان بود .
در مدت اقامت شان از اماکن دیدنی بازدید داشتند . ازجمله؛ کاروانسرا یا رباط شاه عباسی ،  بوستان چشمه ، تراز مزینان، تندیس زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی ، بوم گردی نرگس ، میدان عاشورا ، مسجد تاریخی بلال، مسجد جامع و هیئات ، بازار و چند نقطه ی دیگر
🔹آقای محمد امینی اصالتاً همدانی است و کارشناس ارشد میراث فرهنگی  و باجناق آقای عزت الله مزینانی (معمار)لیکن همسر ایشان از طرف مادری مزینانی است.
تا کنون چندین بار در طول سالیان قبل حتی در ایام محرم به مزینان آمده اند و تا حدی به فرهنگ ، تاریخ و بینش  مزینانی ها  واقفند.
وی مدت طولانی مدیرکل میراث فرهنگی استان همدان و چند سالی هم مدیر کل میراث فرهنگی استان گلستان بوده اند و سالها قبل به افتخار بازنشستگی نائل و در حال حاضر در گرگان سکونت دارند .
🔹درضمن گفتگو در باره ی مزینان در دوشبی که  با ایشان بودیم اشاره داشتند شخصی در یکی از روستاهای کوچک استان همدان  به نام پروفسور توفیق موسیوند بوده که  پس از طی  دوره ی تحصیل دانشگاه، دکتری پزشکی و فوق تخصص جراحی قلب را از کانادا اخذ نموده  و شهرت جهانی دارند .
🔹پروفسور موسیوند در سال ۱۳۸۱ تصمیم می گیرد تا به زاذگاهش روستای « ورکانه» مهاجرت و در جهت رفاه عمومی و در امور خیر خدمتی  نمایند  او مبلغ قابل توجهی  بیش از یک میلیارد تومان در آن زمان هزینه و چهره ی زادگاه اش را کاملاً تغییر داده و آبادانی را به روستای خود به ارمغان می آورد.
کوچه ها و پشت بام ها مزین به چراغ های رنگارنگ می گردند باز سازی نمای ساختمانها وخانه ها ی متروکه و ویران با سنگ  ، هدیه اش به مردم روستای قدیمی خود بوده به گونه ای که روستای مذکور به یک دهکده ی گردشگری زیبا تبدیل می گردد آن هم با همه ی امکاناتی که گردشگران نیاز دارند تا ضمن بازدید آسایش و رفاه شان در طول اقامت یکی دو روزه تأمین وبا خاطراتی خوش آنجا را ترک گویند. در ضمن تبلیغی باشد تا به دیگران توصیه نمایند که سفری به روستای  مذ کور ترتیب دهند و ازمواهب گردشگری آنجا لذت ببرند تا بر تعداد گردشگران افزوده گردد۰
🔹از آنجایی که روستای« ورکانه»  بر خلاف مزینان ناشناخته بوده حتی در سطح منطقه و استان همدان در نتیجه چند میلیون تومان دیگر هزینه می کند تا ورکانه از طریق تبلیغات به روستای گردشگری  معرفی شود مدتی نمی گذردکه توجه توریست ها جلب و روزانه صدها نفر به منظور بازدید روانه ی آنجا می شوند بطوری که در حال حاضر یکی از مناطق مورد توجه گردشگران بوده و به تبع آن بسیاری از خدماتی که گردشگران  نیاز دارند از این رهگذر  ایجاد و موجب اشتغالزایی شده و در مدت کوتاهی تمام اهالی روستا بخصوص جوانان مشغول کار می شوند. حتی از دیگر روستاها و شهرها به منظور کسب در آمد به آنجا می روند و در اثر مهاجرت معکوس و ازدیاد جمعیت در حال حاضر از پیشرفت ورشد و توسعه ی زائد الوصفی بر خوردار است.

🔹جناب امینی در ادامه اظهار داشت از آنجایی که«مزینان» شهر شناخته شده ای است  هم از نظر  ایرانیان و هم از نگاه خارجیان به دلیل  اینکه زادگاه  متفکر انقلابی و زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی و از طرفی روستایی است در حاشیه ی کویر و از همه مهمتر در مسیر جاده ی تهران مشهد که در طول سال بیش از ۱۲میلیون مسافر و زائر ازاین جاده تردد دارند در صورت فراهم بودن امکانات گردشگری، بسیاری ازمسافران  علاقه و تمایل خواهند داشت تا توقفی در مزینان داشته باشند مضافاً اینکه نیاز به هزینه کردن امور تبلیغاتی نیست به دلیل شهرتی که دارد و تنها از طریق جذب گردشگر و صنعت توریست در آمد حاصل از آن می تواند پاسخگوی اشتغالزایی قابل توجهی  باشد وبه تدریج مشاغل متعدد مورد نیاز ایجاد شود و در نهایت  علاوه بر پیشرفت وتو سعه در مدتی کوتاه در آمد حاصل از آن پاسخگوی  تمام نیازها و مشکلات و موانع موجود خواهد بود.
🔅 البته تحقق این ایده نیاز به همفکری و هم اندیشی اشخاص صاحب نظر ،مدیر و مدبر و در عین حال دلسوز و  علاقمند به مزینان داشته  که خدا را شکر تعداد مزینانی های توانمند و برخوردار از تجارب کافی کم نبوده و بی تردید با برنامه ریزی و هم اندیشی اقدام مناسب در تحقق این پیشنهاد را بعمل خواهند آورد.

پیرامون ایجاد صنعت گردشگری و توریست در مزینان لازم است به موارد دیگری که در این باب به نظر می رسد تا مسئله بیشتر مورد واکاوی قرار گیرد توجه شود زیرا بسیاری از خوانندگان در این مقوله بطور کلی یا اطلاعات جامعی ندارند و یا توجه کافی نداشته اند . در حال حاضر تنها راه ممکن موجود در جهت پیشرفت، آبادانی و عمران  مزینان ایجاد جاذبه ی گردشگری است ولاغیر

اصولاً نباید به موارد دیگری به غیر از گردشگری که  نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه امکان  تحقق آنها ناممکن و غیرعملی است ملاحظه داشت به این دلیل که گردشگری اغلب و شاید هم تمام مشاغل و حرفه ها را به دنبال خواهد داشت مضافاً  این که صنعتی است پایدار و بسیار سود آور آن هم برای تمام طبقات و گروه های سنی اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان، میانسالان حتی  بانوان می تواند ایجاد اشتغال نماید که چنانچه  به تمام  جزییات آن اشاره شود  از حوصله ی خوانندگان و فضای نوشتاری خارج است و مزینان به دلایلی که در قسمت قبل در شاهدان کویر اشاره داشتم استعداد پذیرای گردشگر و جذب توریست و مسافر را به مفهوم واقعی کلمه  و تمام و کمال دارد.
همه ی مشاغل  ممکن حتی در تصور و ذهن به آن وابسته است از کل تا جزء  از جمله آب فروشی و  چنانچه این اقدام با برنامه ریزی دقیق  تحقق یابد آنگاه خواهید دید که ظرف چند سال  حتی زمین در مزینان برای احداث مشاغل وابسته به آن به حد کافی وجود نداشته باشد! و همه ی مردم بویژه همشهریان عزیز از رهگذر آن به درآمد پایدار و سود آوری خواهند رسید، ما باید خیلی سالهای قبل به این فکر بودیم الآن هم دیر نشده ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
همان گونه که می دانید ترکیه یکی از کشورهای پیشتاز در جذب گردشگر است که ارزآوری هنگفت  حاصل از آن بیش از دو برابر فروش نفت ایران است غیر از درآمد های وابسته به آن به عنوان نمونه چند سال قبل به اتفاق چند نفر از دوستان  مسافرتی به ترکیه داشتیم یک روز تصمیم گرفتیم بستنی بخوریم وارد مغازه ای شدیم به ظاهر بسیار شیک و لوکس، سفارش شش عدد بستنی دادیم پس از خوردن  به ازای هر عدد بستنی ۴۰۰۰ تومان پرداخت کردیم در حالی که در ایران قیمت آن ۱۰۰۰ تومان بود یعنی ۴ برابر قیمت،  تازه به کیفیت بستنی ایرانی نبود!  مورد دیگری اینکه شارژ موبایلم در خیابان تمام شده بود امکان مراجعت به هتل تا چند ساعت مقدور نبود ناگزیر شدم موبایلم را در مغازه و یا مکان های دیگری شارژ نمایم مساجد هم در آن وقت بسته بود در هیچ جا مجانی اجازه نمی دادند تا شارژ نمایم عاقبت ۱۰۰۰ تومان پول دادم با کلی معطلی تا صاحب مغازه ای به  لطف و کرمشان  اجازه دادند موبایلم را به پریز برق بزنم تا شارژ شود! جسارتاً حتی بابت دستشوئی پول می گرفتند! تنها چیزی که در آنجا رایگان بود تنفس بود آن هم به گمانم راهی برای پول گرفتن وجود نداشت! اگر ممکن بود اغماض نمی کردند. این یعنی در آمد حاصل از گردشگری! به قول مولانا؛ توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مُجمل...
الآن وقت آن رسیده که باید فقط و فقط به راهها، روشها و آماده کردن بستر های مناسب جذب گردشگر فکر کرد و این  مهم نیاز به تشکیل جلسات متعدد تا حصول  نتیجه دارد آن هم با جدیت و بدون فوت وقت و شایسته است تا آحاد مردم محبوب مزینان مقیم و غیر مقیم در تحقق این ایده  نگاه ویژه داشته و  در این راستا طرح و برنامه ارائه تا از نقطه ای کار را شروع و به تدریج در جهت تکامل آن حرکت رو به جلو داشت .
واضح است  همه ی مزینانی های دلسوز ، مولد خلاق و با ابتکار باید بیش از پیش در این مسیر همگام ،هم فکر و متحد باشند و هر اندازه هم، هزینه داشته باشد بی تردید از طریق فروش سهام و تشکیل شرکت تعاونی و همیاری مردمی تأمین خواهد شد.تا دیر نشده نباید فرصت ها را سوزاند و از دست داد.

 

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌علی جعفری مزینانی

 

✍️ اینکه عید غدیر مخصوص عید سادات باشد در روایات موردی نیامده است و در میان شیعیان سایر کشورهای اسلامی به استثنای ایران عید غدیر خم را مخصوص عید سادات نمی دانند اما اینکه شیعیان ایرانی در روز عید غدیر از سادات محترم تجلیل و تکریم می کنند و به منازل آنان می روند و از آنان عیدی می گیرند یا احیانا به فقرای سادات تحت عناوین مختلف کمک می کنند یک سنت حسنه و کار اسلامی پسندیده و قطعا یک حرکت مثبت شمرده می شود. به این دلیل که در برخی روایات تاکید و سفارش شده؛ دلجویی و احترام و کمک و صَلّه دادن به ساداتی که بخصوص فقیر و نیازمندند یک عمل زیبنده و نیکو توام با ثواب اخروی دارد.

اکنون که بحث از دید و بازدید و به زیارت رفتن سادات بخصوص در روز عید غدیر به میان آمد چه خوبست تا ببینیم واژه هایی نظیر : سید و سیده و میرزا و بی بی و بیگم و اینگونه عناوین چه بار معنایی دارند و به چه اشخاصی اطلاق می گردد.

به طور کلی در فرهنگ لغات سید و سیده واژه هایی است عربی و به معنای آقا و سرور و بزرگوار و مهتر و رئیس قوم و جنبه ی احترام آمیز و تکریم کننده دارند که جمع واژه سید سادات و سیده را سیدات گویند.

سر سلسله سادات جلیله از هاشم جد بزرگ پدری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی بن ابوطالب علیه السلام قبل از جد عبدالمطلب آنان شروع شده و از این رو هاشم و عبدالمطلب و دیگر اجداد و نیاکان قبل آنان یا بطور کلی پدران رسول مکرم اسلام و حضرت علی(ع) در نزد خدای متعال ودیگر ائمه علیهم السلام و سایر مسلمانان به طور اخص مقام رفیع و بلند و مرتبت و منزلت والایی دارند.

باید توجه دانست واژه ها و عناوین والا مانند سید و سیده و نظایر آن از آنجا شروع شد که وقتی فرزندان ذکور پیامبر همگی در کودکی از دار دنیا رفتند وفوت کردند لذا شخصی به پیامبر اهانت کرد و او را ابتر یا بدون دنباله یا عدم تداوم نسل خواند! و از آنجا که خدای متعال خواست تا نسل آن بزرگوار بر خلاف عُرف وغیر از طریقی که مردم به محاسبه نسل خویش می پنداشتند؛ نسل یا ذریه پیامبر را در حصرت علی(ع) و حضرت زهرا (س) قرار دهد تا شجره طیبه وپاک رسول خدا و این بزرگواران از این طریق تداوم و استمرار پیداکند و اینگونه شد‌.

سید : به طورکلی به شخصی که نّسّبش از طرف پدری به اولاد پسری حضرت فاطمه و طبیعتا به امام علی برسد گویند.
سیده: مونث سید است به معنای دختری که پدرش سید است.ضمنا به جای سیده می توان از عناوینی مانند بی بی ؛ بیگم؛ علویه وشریفه استفاده کرد..
میرزا: به کسی که مادرش سید وپدرش عام (غیر سید) باشد اطلاق میرزا می گردد. هر چند که در برخی فرهنگ لغات میرزا را همان سید نیز معنا کرده اند.
ضمنا در اصل لغت میرزا به عنوان احترام آمیز در انتهای نام شاهزادگان و سردار زادگان یا افراد شاخص مانند عباس میرزا وایرج میرزا همچنین به عنوان احترام به ابتدای نام افراد شریف وپاک نژاد یا با سواد غیر روحانی وعریضه نویس ومنشی هم در قدیم می گفتند مانند میرزا کوچک خان جنگلی یا میرزا تقی خان فراهانی و....

سید طباطبایی: نام سلسله ای از سادات است که نّسّب خودرا به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسانند.
توجه داشته باشید جد سادات طبا طبایی ها ابو عبدالله محمدی پسر ابراهیم پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر حسن مثنا پسر حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام است.
از سوی دیگر آز آنجا که فرزندانش به واسطه مادرشان سکینه یا فاطمه دختر امام حسین علیه السلام هم از ناحیه پدر وهم از ناحیه مادر به حصرت فاطمه انتساب داشتند به همین لحاظ گاهی به اشتباه مردم به ساداتی که پدر و مادرش سید هستند سبد طباطبایی می گویند این درحالی است که سادات طباطبایی از نسل امام مجتبی (ع) هستند.

در خاتمه بی مناسب نباشد گفته شود وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان معصوم علیهم السلام برسد آن امام به عنوان سر سلسله سیادت آنها معرفی و محسوب می شود. بنابراین اگر نّسّبشان به علی علیه السلام برسند سادات علوی و اگر به امام مجتبی سادات حسنی اگر به امام حسین سادات حسینی اگر به موسی بن جعفر سادات موسوی و اگر به امام رضا یا امام جواد برسد سادات رضوی و...... گویند. هر چند اینگونه تقسیمات چندان مناسب نیست و همه ی سادات و سیدات بزرگوار به این دلیل که نسل شان در واقع به امام علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما می رسند لذا همگی در زمره ی سادات علوی قرار دارند.

در خاتمه شایان توجه است برابر آمار سازمان ثبت احوال در سال ۱۳۹۳ بیش از ۶ میلیون سید و سیده از جمعیت ایران را تشکیل می دهند که حدود 60% آنان ذکور و40% بقیه اناث اند و البته ممکن است این آمار بیشتر از رقم اعلام شده باشد.

شایان ذکر است مردم مزینان در روز عیدغدیر به خانه سادات می روند و این سادات جلیل القدر هم هدیه ای به رسم تبرک و تیمن به میهمانان اهدا می نمایند و چند سالی است هیئت محترم شاهزاده علی اصغر علیه السلام با برگزاری جشنی به نام ولایت در این روز عزیز علاوه بر اطعام کل اهالی از سادات مزینانی تجلیل می کنند.

به طور طبیعی همشهریان مزینانی های ما هم نسبت به سادات جلیل القدر بخصوص سادات همشهری و منطقه ی خود که  از آنان شناخت دارند و می شناسند ارادت خاص و احترامات ویژه ای دارند.

از باب نمونه درسلام گفتن به سادات بزرگوار مقدم هستند. در مواجهه با آنان رعایت ادب و احترام و نزاکت را  دارند.حتی در محافل ومجالس و دیگر گردهمایی؛  عزیزان سادات را درصدر مجلس می نشینند و حتی المقدور سعی می کنند از انجام هر نوع کمک ویاری رساندن در حد وسع دریغ نورزند که البته همه ی این وظائف منبعث از آموزه های اسلامی و به نقل از پیشوایان و رهبران دینی ماست افزون بر وظیفه ی که هر انسانی خود را ملزم می داند تا به همنوع خود کمک کند ودر شرایط بحرانی ونیازمند به یاری او بشتابد‌.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
حقت شفاعتی لمن آغان ذریتی بیده و لسانه و ماله...... حق کسی که ذریه ام را به دست و زیان و مال خود یاری کرد آنست که اورا شفاعت کنم. (مستدرک الوسائل _جلد ۱۲_ صفحه۳۷۶)
به عقیده شما  آیا تنها همین حدیث شریفه دربیان اهمیت تکریم و تجلیل ومحترم شمردن شان سادات کفایت نمی کند؟ که البته روایات زیادی در این زمینه کم نیستند و حتی خداوند متعال در بخشی از آیه شریفه ۲۳ از سوره مبارکه شورا به فضیلت اهلبیت پیامبر و ارزش دوستی با آنان اشاره دارد ومی فرمایند: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی.‌‌‌‌...‌‌.
ای پیامبر! به امت خود بگو: درخواست پاداشی از شما نخواهم مگر دوستی و مودت و محبت اهلبیتم

آنچه مفسران دینی خصوصا مفسران شیعه در باره القربی در آیه مذکور بیان کرده اند این است که : بخشی از این آیه؛ منظور امیرالمئومنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و ۹ فرزند و امام علیهم السلام بعد آنانند که البته عزیزان سادات نیز در زمره همین نسل و ذریه وفرزندان قرار دارند و جدای از ذی القربا نیستند.

  در قدیم برای شناخت عزیزان  سادات از غیر سادات و اینکه توجه بیشتری داشته باشیم که در برابر فرزندان زهرای فاطمه (س) قرار گرفته ایم  معمولا سادات ذکور غیر معمم و به اصطلاح مکلّا فارغ از سن و سال شان از کلاه سبز یا شال سبز رنگ یا هر دو  استفاده می کردند و سیدات محترمه  هم به نوبه ی خود روسری سبز رنگ به سر می کردندکه خیلی هم قداست و تبرک و بار معنوی خاصی داشت.

اما متاسفانه امروز در بین اجتماعات و حتی دربسیاری از روستاها به رغم اینکه مردم  ایمان و اعتقادات و باورها عمیق تری به شئونات اسلامی در رعایت واجبات و مستحبات و دیگر شعائر مذهبی داشتند و دارند اکنون این نوع پوشش در میان آنها به ندرت دیده می شود.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۷
خرداد
۰۲

 

💠 مکالمات یک مزینانی با یک ژنرال ....

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ همگان اذعان داریم که اهالی محبوب مزینان در هر نقطه ای از کشور یا نقاط دیگر جهان باشند مردمانی خونگرم ، اهل ذوق ، خوش مشرب، اهل شادی وصلح اند واین ویژگی ها حتی در ادبیات و موسیقی آنان به وضوح پیدا و روشن است ضمن اینکه خصایص بارز و برجسته مردمان این دیار کهن و تاریخی پایبندی و تعهد شان به دیانت و اعتقاد به خدا و قیامت وحقایق الهیه است.

در ابتدا لازم است توضیح داده شود که استثنائاً نگارش خاطره ای که در ادامه می خوانید ان شاء ا... حمل بر خودستایی دعاگو نفرمایید به این دلیل که بنا ندارم از زبان یا قلم بنده بخواهم تعریف ویا تمجیدی از مواردی که به خانواده ام بر می گردد داشته باشم واساساً داشتن چنین صفتی چندان خوشایند نبوده وبر عکس تعریف کردن از بستگان و ایل و تبار که به نوعی وابستگی نسبی یا سببی با نگارنده یا خطیب یا سخنران دارند از زبان یا قلم آنها  امری است نکوهیده و مذموم حتی اگر واقعیت عینی داشته باشد.

◀️ از آنجا که مرحوم ابوی بنده «حاج محمد جعفری مزینانی» یکی از چهره های شوخ طبع وخوش مشرب و در بیان وقلم همچنین در زمینه های اطلاعات و معلومات اسلامی ودینی قابل بحث بودند لذا در سال  ۱۳۶۷فرصتی دست داد تا مسافرت یک‌هفته ای در فصل تابستان به اتفاق خانواده ام ومرحومان والد و والده ام به شهرستان نوشهر داشته باشیم.

گفتنی است؛ اردوگاهی است در نوشهر متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران ویژه کارکنان در ضمن بسیار زیبا ولوکس و شیک همراه با امکانات خوب تفریحی ومشرف به دریا و از سمت شمال در دل جنگل وبا چشم اندازی روح‌افزا وقابل وصف که افزون بر غذا با تعرفه دولتی دارای سالن سینماست ضمن اینکه  میادین ورزشی و دیگر امکانات  تفریحی وگردشگری برای هر رده سنی دارد وصرفاً این مجتمع هاجهت تجدید روحیه کارکنان و خانواده هایشان در نظر گرفته شده تا به مدت یک هفته خصوصاً در فصول بهار و تابستان افراد متقاضی بتوانند از ویلاها استفاده کنند.

با امعان نظر به این که؛ نمازهای جماعت در مسجد اردوگاه اقامه می شود دریکی از این روزها به هنگام برگزاری نماز مغرب و عشا چند روزی امام جماعت که طبعاً روحانی عقیدتی سیاسی اردوگاه بود به این سبب که مشکلی داشته نماز به امامت شخص مسن تر غیر روحانی اقامه می شد و در این چند روز ابوی را انتخاب کرده بودند تا به پیش نمازی ایشان این فریضه اقامه شود.

رئیس ستاد مشترک ارتش در آن تاریخ «سرتیپ اسماعیل سهرابی»  امیری بودند بسیار دقیق ، کار بلد متین و آراسته به تواضع و فروتنی... ایشان از نزدیک جهت نظارت بر اوضاع واحوال اردوگاه برای چند ساعتی به اتفاق چندامیر و افسر ارشد دیگر به نوشهر آمده بودند.

در این هنگام امیر سهرابی با جمع همراهشان در نماز جماعت شرکت کردند و پدر بنده از تیمسار تقاضا داشتند تا در جایگاه پیش نمازی قرار بگیرند اما ایشان نپذیرفتند و اصرار داشتند تا پیش نماز به همان شیوه ی قبلی یعنی ابوی باشد.

پس از چند بار تعارف و اصرار فی مابین و از آنجا که ابوی قرائت حمد وسوره را صحیح می خواندند و در ضمن از صوت دل نشین وخوبی نیز بر خوردار بودند نماز را با طمئنینه و متانت وبا صدای بلند خواندند.ضمن اینکه قنوت های دونماز را با استفاده از آیات شریفه ۶۵و ۶۶ از سوره ی مبارکه فرقان یعنی: ...ربنا اصرف عنّا عذاب جهنم انّ عذابها کان غَرَاماً انّها سآء ت مستقراً ومقاما ؛قرائت کردند.

در پایان تیمسار سهرابی ضمن تشکر و قدردانی دستی به نشانه ی تقبل ا... و جزاکم ا... خیرا... به ابوی دادند و گفت: حاج آقا، از اینکه نماز را به شکل معنوی و با آرامش وصوت خوش خواندید به شمااحسنت می گویم  و ایشان هم در جواب وبا تبسم عرض کردند: سایه تان مستدام باد... می گذاریم به حساب نظرمبارک و لطف ومحبت جنابعالی تیمسار ؛ اگرچه مشتاق بودیم وخوشوقت می شدیم تا توفیق رفیق می شد اجابت می فرمودید تا به شماعزیزفرمند و سرور فرهمنداقتدا می کردیم.جناب سهرابی لبخندی زدندو سوال کردند: اهل کجایید؟پاسخ داد : مزینانفرمودند: مزینان به چه معناست؟گفتند:  در لغت به معنای تجلی گاه دانشمندان و زادگاه اندیشمندانفرمودند: همه ی ساکنانش مثل شما دانشمند و اندیشمندند؟عرض کردند: اختیار داریدتیمسار ماراچه به این فرمایشات؛متأسفانه بی سوادش منم...؛ بنده اگردانشمند بودم مثل شما تیمسار وژنرال جنودالله می شدم نه یک بابای یک لا قبا و پشمینه پوش !! در کوی نیک نامان مارا گذر نباشدتیمسار...دویست سال بر بُستانی باید بگذرد تا گُلی چون شما بشکفد تیمسار....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

 

  • علی مزینانی
۲۰
ارديبهشت
۰۲

💠 نام «حسینا» در مزینان...

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

✍️ زنده یاد خادم الحسین(ع) حاج حسینا مردی خنده رو و خوش بزم و مردمی که به راستی عمر شریف خود را وقف خدمت به خاندان نبوت و امامت کرد و سال های متمادی در هیئت حسینی مزینان به عنوان عضو هیئت امنا منشاء خدمات شایانی بود که توسعه و بازسازی هیئت به همت او و یاران همراهش محقق گردید..

مرحوم حاج حسین مزینانی معروف به حاج حسینا فرزند زنده یاد استاد ابوالقاسم مزینانی است که اشعار جالبی برای مزینان سروده است .
وی متولد ۱۳۲۸ هجری شمسی در مزینان بوده اما ساکن تهران و مهدیه و هیئت ائمه ی بقیع (ع) پایگاه های مذهبی ایشان بود.
او نه تنها خادم واقعی آل ا... علیهم السلام بود بلکه خدمت به مزینان و مزینانی را افتخار می دانست و در امور مردمی و عام المنفعه نیز ‌پیشگام ‌و پیشقدم .
شادروان حاج حسینا سرانجام در سیزدهم مهرماه سال۱۳۹۶ و درسن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت و پیکرش در آرامستان بهشت علی(ع) مزینان آرام گرفت...
همسر مکرمه آن روانشاد مرحومه حاجیه شوکت کلاته مزینانی است که روز جمعه سیزدهم خرداد ماه مصادف است با چهلمین روز در گذشت آن فقیده ی سعیده

◀️ شاید برای بسیاری از مخاطبین وهمشهریان جالب باشد که بدانند چرا وبه چه دلیل به شادروان حاج حسین مزینانی «حاج حسینا» می گفتند؟

در این ارتباط طی تماس تلفنی که شب گذشته با عزیز ارجمند آقای حاج احمد استاد ابوالقاسم؛ برادر کوچکتر آن مرحوم داشتم ماجرا را سؤال کردم و ایشان هم از آنجا که کاملاً به موضوع وقوف و اشراف داشت بزرگواری و ابراز محبت کردند و پاسخ را این چنین اظهار کردند:

مرحوم ابوی استاد ابوالقاسم (۱۳۶۷_۱۲۸۷ه‍.ش) پدرش یعنی جّد ما مرحوم کربلایی حسن مزینانی و مادرش جّده ی ما مرحومه معصومه کاهکی بوده است.
همسر ایشان که مرحومه مادر ما باشد« صنم داورزنی» است.
استاد ابوالقاسم پدرم: 5 فرزند ذکور به نام های: مرحوم حاج اکبر و حاج حسن و مرحوم حاج حسین مشهور به حاج حسینا و حاج محمود وحاج احمد و 3 فرزند اناث شامل سرکارخانم ها: حاجیه صغری و حاجیه خدیجه و حاجیه زهرا دارد.

از آنجایی که :
1_یکی از دایی های پدرم اصالتاً کاهکی بوده و نامش «حسینا» که حتی در روستای کاهک نقطه ای را اهالی ان دیار به نام ایشان نامگذاری کرده اند وهم اکنون هم پس از گذشت سال ها به همین نام می خوانند و از طرفی رابطه تنگاتنگی در زمان حیاتش با پدرم داشته هرچند که سال ها قبل از تولد برادرم حاج حسین دار فانی را وداع گفته وبه رحمت خدا رفته است ونیز فرزند پسر نداشته است.
2_حاج حسین در اخلاقیات ورفتار همچنین در شکل و قیافه و خلاصه اینکه درسیرت و صورت تا حدودی شبیه به دایی پدرم حسینا بوده است.
3_ پدرم طبع شعر داشته و اشعار جالبی را در زمینه های مختلف ودروصف مزینان سروده و اشعار شاعری به نام حسینا که دوبیتی هایی در وصف عشق ودلدادگی دارد و پدرم آنها را خوانده وهمه را ازحفظ بوده و نیز علاقه ی زیادی به اشعار این شاعر دلداده داشته است لذا این سه عامل موجب گشته تا به اخوی زنده یاد حاج حسین «حسینا» بگوید و او را نیز به همین نام صدا بزند و طبعاً در بین خانواده وهمشهریان به «حاج حسینا» مشهور و نیز به همین نام معرفی شود.
روح بلند همه ی اموات از این دودمان محبوب وخاندان محترم متعالی باد.

🔻شرح حال کوتاهی بر اوصاف حسینا شاعر معروف سیستانی...
هر چند روایاتی که از حسینا در عشق ودلدادگی در مناطق مختلف از شهرهای ایران شده تفاوت های اساسی دارد اما از بین آنها آنچه که به حقیقت نزدیک تراست این است که:
حسینا یکی از شاعران متأخر ایرانی است که از او دوبیتی های زیادی در فرهنگ بومی و محلی ایران به یادگار مانده است.


احتمالاً این شاعر پر آوازه از مردم سیستان بوده که اشعار خودرا در ستایش و مدح دلداده ومعشوقه اش دل آرام یا دل آرا یا مریم سروده است و آوازه ی عشق وعاشقی او در فرهنگ بومی مردم سیستان و جنوب خراسان از جمله سبزوار و روستاهای اطراف این شهرستان به ویژه دیار مزینان و کاهک به خوبی به یادگار مانده است.
وی شعور واحساس وشادی واندوه را با هم در آمیخته که در اشعارش کاملاً متجلی و هویداست و این اشعار سینه به سینه نقل و تا این زمان رسیده است.

🖌علی جعفری مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
ارديبهشت
۰۲

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

 

✍️ در قبل از انقلاب اسلامی یکی از موضوعات انشاء که تقریباً هر معلم ادبیات به دانش آموزان خود پیشنهاد می داد: علم بهتر است یا ثروت؟
تقریباً اکثر قریب به اتفاق دانش آموزان می نوشتند: «علم» و هر یک هم استدلال هایی ارزشمند از مزایای علم ارائه می کردند و کمتر دانش آموزی پیدا می شد از تکثر مال وثروت و پول طرفداری کند و صرفاً آن را امتیاز و ضامن سعادت دنیا و آخرت و خوشبختی بداند.

حال سوال اینجاست که در حال حاضر آیا معلم یا دبیر انشایی پیدا می شود که چنین موضوع انشایی را به دانش آموزان خود پیشنهاد بدهد و اگر هم بدهد تصور می کنید که چند نفر بنویسندعلم؟!

چنانچه به طبقات و اقشار مختلف مردم نگاهی تحقیقی بیندازیم می بینیم که:
گروهی هستند از مردم دائماً به جمع اموال می پردازند وآنی هم راحت نمی نشینند وهیچ قید و شرطی هم در جهت کسب ثروت و اموال قائل نیستند به طوری که تجمیع اموال با چه هدفی واز کدام راه مشروع یا نامشروع صورت می گیرد برایشان اهمیتی ندارد و حلال وحرام در نظرشان علی السویه است و به نظر می رسد هیچگاه هم اشباع نشوند!!

در نقطه مقابل جمعیتی هستند که برای مال وثروت درحد شئوناتشان ارزش قائل اند لیکن همه ی خوشبختی وسعادت را در کثرت ثروت اندوزی نمی دانند.

تعدادی هم پا را فراتر از این ها گذاشته فقر را می ستایند وبه آن ارج می نهند و اینکه مال وثروت را مزاحم یا مانع تقوا وقرب الهی می دانند مگر آنکه مال وسیله باشد نه هدف‌و آدمی را برده واسیر خود نسازد بلکه امیر بر آن باشد ضمناً از طریق مشروع به دست آید ودر راه رضای خدا نیز مصرف گردد.

باید دانست صرف نظر از سندو منبع آن برابر حدیثی به نقل از رسول مکرم اسلام (ص) :شخصی که معاشی ندارد معادی نیز ندارد .هدف از معاش و معاد چیست؟
باید توجه داشت که معنای معاش الزاماً پول و ثروت و امکانات مالی و مادی یا نظایر اینها نیست هر چند که منتفع بودن از این مزایا چنانچه از راه درست و مشروع به دست آید و در جهت طبیعی و صحیح مصرف شود خیلی هم پسندیده است و زهی توفیق

«معاش» در اصل به معنی زندگی است و از این نظر که گذران و استمرار زندگی با تأمین مایحتاج زندگی میسور و فراهم می گردد لذا به امکان آن تأمین معاش گفته اند.

از دیگر سوی پر واضح است که اسباب زندگی که رفاه و آسایش را به دنبال دارد؛ خلاقیت و پشتکار و تلاش وعقل و شعور و همت همچنین اتکا به امکانات درونی و داخلی از ضرورت های پیش از دستیابی به پول و ثروت است.
بنابراین معنای معاش و معاد این است : شخصی که تدبیر معاش و همت معاش وانگیزه هایی درجهت زندگی خود و خوب زیستن ندارد در واقع معاد یا آخرت آبادی ندارد.

🔸اما مرحوم دکتر علی شریعتی مزینانی فقر را افزون بر وجه مادی از نگاه معنوی هم می بیند.او می گوید: [اسلام بر خلاف مذاهب دیگر که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی می دانند بزرگترین آموزش یافته مکتبش ابوذر می گوید:وقتی فقر وارد خانه ای می شود دین از درِ دیگر خارج می شود. ویا پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ی ما مسلمانان به او اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: مَن لا مَعاشَ لهُ لا مَعادَ لهُ، کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم ندارد.چون شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی ومادی است مسلماً کمبودهای معنوی بسیاری خواهد داشت وآنچه را که‌در جامعه های فقیر آن را اخلاق ومذهب می نامند متأسفانه مذهب در آن جای ندارد. می خواهم بگویم : فقر همه جا سر می کشد. فقر گرسنگی نیست. عریانی هم نیست. فقر گاهی حتی خودرا زیر شمش های طلا پنهان می کند. فقر چیزی نداشتن نیست وآن چیز پول نیست. طلا وغذا هم نیست.فقر ذهن ها را مبتلا می کند. فقر اعجوبه ای است که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر می کشد.

فقر همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند. فقر تیغه های برنده ماشین باز یافت است که روزنامه های بر گشتی را خُرد می کند. فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند. فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود. فقر همه جا سر می کشد. فقر بی غذا سر کردن نیست. فقر روز را بی اندیشه سر کردن است.]

🔹باز روایتی است از ابن عباس رحمت ا... علیه پسر عموی پیامیر (ص) و امام علی(ع) مفسر و یکی از کاتبان قرآن؛ او می گوید: هنگامی که نخستین سکه درهم و دینار در جهان زده شد، ابلیس نگاهی به آنها افکند. وقتی دید ، آن دو را گرفت و بر چشمانش گذاشت بار دیگر هر دو را بر سینه اش چسباند سپس فریاد عاشقانه ای کشید. آنگاه گفت: این ها نور چشمان من اند.اینها میوه ی دل من اند. همین که عده ای شماها را دوست دارند برای من کافیست تا بت پرستی نکنند چرا که شما ها برترین بت هستید.(تفسیر نمونه: ج۲۷: ص۳۴۴)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
فروردين
۰۲

🖌علی جعفری مزینانی

✍️ امروز شنبه مطابق با دهم رمضان المبارک و مقارن است با سالگرد رحلت اُمّ المؤمنین حضرت «خدیجهٔ کبری»ٰ سلام اللّه علیها.
او که اولیّن همسر رسول مکرّم اسلام است بنا به نقل تاریخ نگاران  ۶۸ سال قبل از هجرت ودر مکّهٔ مکرّمه متوّلد شدند.
نام مادر ایشان فاطمه بود، همان‌طور که دخترشان فاطمه (س) نام گرفت. پدر خدیجه هم خُوَیلد بود، لذا این بانوی بزرگوار به « خدیجه بنت خویلد »مشهورند.

🔺در دوران جاهلیّت حضرت خدیجه سلام اللّه علیها را «الطاهره» و«سیّدهٔ قریش» صدا می ‌زدند، به این خاطر که  نهایتِ درجه ومرتبت طهارت، پاکی، تقوا و نزهت در روح بلند این بانوی مکرّمه متجلی بود ،همان‌طور که پیغمبر اکرم (ص)را« امین» می ‌خواندند.

🔹این بانوی جلیل القدر از ثروتمندترین بازرگانان مکّه شمرده می شد ،ثروت انبوه! خانۀ مجلّل! امکانات بسیار اشرافی،زینت آلات  و به طور کلّی از همۀ زرق وبرق های دنیا بهترین ها را داشتند! ونیز دربین مردم عصر خود به یک بانوی فداکار اشرافی و در نهایت طهارت و نزهت و همین‌طور در عین رقّّت قلب و مردم‌دوستی و خدمت به خلق زبانزد بودند.

🔸از روزی که حضرت خدیجه (س) به ازدواج پیامبر  اکرم درآمدند، تمام ثروت و زندگی و آبروی خود را به پای رسول اللّه ریختند و در ماجرای این ازدواج خدا می ‌داند که چقدر زنان اشراف عرب به خدیجه زخم زبان می زدند، که تو با یک یتیمِ فقیرِ تهیدست ازدواج می‌کنی؟! تویی که همۀ سرمایه داران عرب آرزوی همسری با تو را دارند! این درحالی بود که آن بانوی با فضیلت اعتنا و وقعی به نیش وکنایه های آنان مطلقاً نداشت.

🔹 وی نخستین بانویی است که  به رسول خدا ایمان‌آوردند و رسالت او را شهادت دادند و امیرالمؤمنین (ع)  دومیّن شخصیّتی بودند که ایمان به نبوّت نبی مکرّم آوردند.
نقل شده است که:
 پیغمبر، خدیجه و امیرالمؤمنین علیهم السلام، به مسجدالحرام می آمدند و با هم مشغول عبادت می شدند و این در حالی بود که هنوز در عالَم هیچ مسلمانی جز این سه بزرگوار وجود نداشت.  

🔸در سه یا چهار سال  محاصره ودر «شِعبِ ابوطالب»  هم این بانوی مجلّله و اشرافی با آن زندگی مُرّفه و مفرّح روزگار خود را در نهایت گرسنگی وسختی ومشقّت  وتنگدستی گذراند و خم به ابرو نیاورد!!
وی که پیش از ازدواجش با رسول خدا در صدق گفتارو امانت داری و اخلاق پسندیدهٔ  حضرت محمّد(ص) در طی سفر تجاری اش به شام آگاه شده بود و آثار نبوّت را در وجود وچهرهٔ  او به وضوح می دید، با تمایل خود و خواستگاری از پیامبر(ص)، آن دو پیمان ازدواج بستند که متعاقب آن، خدیجه(س) تمام دارایی و غلامان خود را در اختیار آن حضرت قرار داد.
حاصل این ازدواج، دو پسر به نام های قاسم وطاهر  و چهار دختر به نام های زینب و رقیّه و امّ کلثوم که آخرین دختر، حضرت فاطمه(س) اُمّ الائمه بود.

فشارهای بسیار ناگوار و گوناگون جسمی و روحی در شِعب، آثار منفی سخت و کمرشکنی بر سالخوردگانی چون خدیجه(س) و ابوطالب(ع) گذاشت، از این رو مدّت چندانی  از پایان محاصره نگذشته بود که این دو بزرگوار با فاصلهٔ چند روز رحلت کردند.

🔹در هرحال: خدیجه( س)نقش بسیار عظیم وپر اهمیّتی در تاریخ اسلام دارند و پیغمبر اکرم (ص) هم علاقۀ فوق‌العاده‌ وافری به ایشان داشتند و تا زمانی که حضرت خدیجه زنده بودند، یعنی تا زمانی که رسول خدا به سنّ پنجاه سالگی رسیدند، همسر دیگری با داشتن وی اختیار نکردند ،همان‌طور که امیرالمؤمنین علی ( ع) تا لحظه ای که فاطمۀ زهرا(س) در قیدحیات ظاهری بودند، همسر دیگری اختیارنکردند و این ویژگی تنها‌ مختّص این دو بانوی بزرگوار است.

🔸بعدها که پیامبر اکرم (ص) همسران دیگری اختیار کردند، گاهی اوقات که به مناسبتی نامی از حضرت خدیجه  برده می‌شدآنهم پس از گذشت ده سال یا بیشتر  ازرحلت آن بانو، بلافاصله اشک در چشمان رسول خدا حلقه می‌زد و وقتی همسرانشان به ایشان می‌گفتند اکنون که خدیجه از دار دنیا رفته و خدا همسران جوانی نصیب شما کرده چرا محزون و غمناک اید؟!! پیغمبر(ص) می‌فرمودند:« شما کجا خدیجه کجا؟! خدیجه وقتی به همسری من درآمد که من در غربت و تنهایی بودم و اسلام هیچ حامی و پشتیبانی نداشت، او همۀ خطرات را به دل و جان خرید و همۀ دارایی و اموال و هستی خویش را در راه اسلام خالصانه ایثار کرد، شما روزی همسر من شدید، که من رهبر جامعۀ اسلامی و فرمانروای سرزمین اسلامی بودم.»

🔻گفتنی است که؛ این بانوی جلیل المنزلت به روایتی در سنّ ۶۵ سالگی وسه سال قبل از هجرت رحلت نموده اند و مرقد نورانی وی در شهر مکّه و در قبرستان ابوطالب (ع) می باشد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
فروردين
۰۲

💠لقب طالبی در مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ اساتیدی بوده اند که آوازه شهرت ومهارتشان زبانزد بوده است ودر همین دیار مزینان سالیان متمادی شبیه خوانی می کردند و حالا در میان ما نیستند.
مر حوم ملا ابراهیم طالبی مزینانی یکی از این چهره هاست که نسبت به ائمه ی اطهار سلام ا... علیهم ارادت وعشق خاصی داشت.
ایشان در طول بر گزاری مراسم فاخر تعزیه ی عاشورای مزینان به تمام‌نکات ریز و درشت دقت و عنایات ویژه ای داشت وآنها را مورد توجه ومد نظر قرار می داد.

 به طور کلی دودمان و خاندان شریف و محبوب طالبی ها مردمانی هستند خدا‌محور و برخوردار از محاسن وصفات حمیده و اوصاف پسندیده ای همچون: خوشرویی، مهربانی بامحبت و با مودت

فراموش نمی کنیم که؛زنده یاد ملا ابراهیم طالبی بزرگ این خاندان چهره ای متدین وخوش بزم و اخلاق مدار که در هنر تعزیه خوانی چهره ای بود صاحب نام و  شاخص که در روز عاشورای تاریخی مزینان سال های متمادی در ایفای نقش مخالف خوان «عمر بن سعد» آنچه را که در توان داشت دریغ نمی کرد.

 افزون بر هنر تعزیه خوانی ونوحه خوانی  نباید نقش خطیر آن زنده یاد را در اجرای موزیک تعزیه ها وشبیه خوانی ها نادیده گرفت که گاهی طبل می نواخت‌وگاهی هم شیپور و با اموزش وتربیت چهره هایی نظیر: کربلایی عبدالحسین نیکو فر ، مرحوم کربلایی علی خانه خودی وبرادرش کربلایی اصغر سالها در کنار استاد خود مرحوم طالبی به عنوان دستیار در تعزیه روز عاشورا و تعزیه بیستم محرم و قبل از ورود دستگاههای پیشرفته ی موزیک به این دو مراسم شور وحال خاصی می بخشیدند.

زنده یاد حسین طالبی مزینانی رحمت ا... علیه فرزند ارشد ذکور این خانواده با چهره ای گشاده وبشاش و خنده رو وبا روابط عمومی بالا در هنر وحرفه ی خیاطی از چنان تبحر وچیره دستی بر خوردار بود که اکثر خیاطان صاحب نام آن عصر در خیابان انقلاب و منطقه پارک دانشجو ی تهران به نام (خیاطی آریا_مزینانی) وی را خیاطی خلاق وزبر دست می شناختند ضمن اینکه  مشتریانی که سفارش دوخت لباس به ایشان می دادند غالباً در زمره ی چهره های شاخص وسرشناس و از رجال و افراد با نفوذ وشناخته شده روزگار خود بودند واز این وجه مایه ی فخر ومباهات همشهریان...

حاج حسن طالبی مزینانی دومین  فرزند ذکور از این خاندان خیاط ماهری است که بیش از نیم قرن در این حرفه ی سخت و در عین حال مورد نیاز همه ی مردم  استخوان خورد کرده و منشاء خدمات به هموطنان بخصوص به همشهریانش بوده و این رزمنده دوران دفاع مقدس از نظر ایمان و صفات بارز اخلاقی و ارتباطات مردمی سخن را به درازا نکشیم؛ در همین حد اکتفا می شود:
 آنچه خوبان همه دارند؛ حاج حسن یک جا دارد ... سایه عالی شان مستدام باد....

مرحوم حاج محمد طالبی مزینانی کوچکترین فرزند ذکور از این خانواده ورزمنده ی سال های دفاع مقدس نیزدر کنار اخوی بزرگوارش حاج حسن به همین حرفه ی خیاطی مشغول بود که از مردان نیک روزگار و عزیزی کم صحبت و فردی متین وآرام وهمشهری دوست بود وهمین ویژگی ها موجب می شد تا خصائص وصفات خوب ونیکوی آن روانشاد برجسته تر و آشکار ترشود.روحشان شاد ومتعالی باد.

◀️ وجه تسمیه لقب طالبی چه بوده؟
حدود ۲۵ سال قبل ودرآستانه ی عید نوروز جهت دوخت یک دست کت وشلوار به مغازه حاج حسن به نشانی انتهای خیابان سلیمانیه تهران مراجعه کردم
 پس از چند دقیقه گپ وگفت و صرف چند استکان چای؛ ازایشان سؤال کردم سبب اینکه زنده یاد پدرتان شهرت طالبی داشته چه بوده؟
ایشان لبخندی زد وفرمودند: خلاصه بگویم یا مبسوط؟
عرض کردم: به هرصورتی که سرکار صلاح بدانید.
قبل از پاسخ گفتند: فکر می کنید چه دلیلی داشته است؟
عرض کردم :پاسخ های متعددی می تواند داشته باشد.شایدمرحوم ابوی به میوه طالبی علاقه مند بوده ، شاید طالب علم اموزی بوده؟ شاید مصمم بوده تا در جوانی ودر حوزه علمیه درس طلبگی بخواند واز این شایدها واحتمالات فراوان می توان حدس زد.
ایشان ادامه داد: هیچکدام از اینهایی که اشاره داشتید نبوده!!
عرض کردم: پس ممنون خواهم شد توضیح دهید.
حاج حسن عنوان کرد: نام پدرِ پدرم یا پدر بزرگم « ابوطالب» بوده همنام وبر گرفته از اسم ‌مبارک پدرِ مولا وپیشوا ومقتدای مان حضرت امیر(ع)  لذا اهالی وهمشهریان به اختصار ان شادروان را « طالب » صدا می زده اند و از انجا که نه تنها در دیار مزینان بلکه در همه ی روستاهای همجوار در آن روزگار و شاید هم تا به امروز شخصی اسم ابوطالب نداشته و تنها جّد ما مفتخر بوده به این اسم شریف و مبارک درنتیجه فرزندان آن مرحوم ازجمله ابوی ما به« ملا ابراهیم طالبی» مشهور می شوند.

👈درخاتمه شایان توجه است که؛این سه برادر در تزئین نخل ودر کنار دیگر همشهریان متخصص در این زمینه نقش فعال و حضوری تحسین بر انگیز داشتند فلذا خدماتشان را نباید از نظر دور داشت.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
فروردين
۰۲

💠 لقب عسکری در مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ تاکنون در ارتباط با برخی القاب که به قبیله یا طایفه ای از همشهریان عزیزمان نسبت داده شده در این رسانه اشاراتی داشته ایم تا علاوه بر معرفی این عزیزان نسبت به ریشه یا وجه تسمیه وجودی این القاب اطلاعات و آگاهی های بیشتری به دست آوریم.
 هرچند مطالب منتشرشده بخش کوچکی از زندگینامه این بزرگواران را تشکیل می دهد و محدودیت فضای نوشتاری مانع از آن می شود تا به طور مبسوط و در ابعاد گوناگون به شخصیت وخصوصیات بارز اخلاقی آنان آنگونه که تمایل داریم و انتظار می رود تاحق مطلب ادا شود متأسفانه پرداخته و ادا نشد و نخواهد شد لذا از این بابت شرمنده هستیم.

◀️ یکی دیگر از این القاب به دودمان بزرگ و خاندان شریف و نجیب «عسکری ها » اختصاص یافته است.
   شهرت عسکری دربین تمام همشهریان نام آشنا بوده و خدمات شایان و فراموش نشدنی این بزرگواران به ویژه در حوزه فرهنگ و ادب و شعر و هنر و نیز در کسوت و لباس مداحی و مرثیه سرایی ومعارف اسلامی و تعزیه خوانی و ذاکر آل ا... علیهم السلام زبانزد خاص و عام است.

 عشق و علاقه از یک سو و بر خوردار بودن ازصوت خوش و دلنشین و حزن انگیز وسوزناک از دیگر سوی همگی دست به دست هم داده تا نام این خانواده همچون‌نگینی در دیار مزینان وحتی روستاهای اطراف بدرخشد... .

از جهتی مهمترین ویژگی های اخلاقی این خاندان جلیل القدر؛ گشاده رویی ، شوخ طبعی ، تبسم و خوش رویی در برخورد و تعامل با دیگران، تواضع و افتادگی، اخلاص در امور خدا پسندانه و خیر خواهانه، صراحت لهجه و بیان در حقایق و از همه ی اینها مهم تر عشق و علاقه و خدمت به زادگاهشان مزینان از ویژگی های بارز‌ و منحصر به فرد این دودمان است و همین امر موجب گشته تا شخصیت و جایگاه  آنان در نگاه همشهریان و کسانی که به آنان مجالست و همنشینی دارند متمایزتر و برجسته تر و در عین حال دوست داشتنی تر شود.

اما اینکه چرا و به چه جهت لقب «عسکری» به این خانواده و دودمان محترم داده اند موضوع و سؤالی است که در ادامه شرح آن را می خوانید.

چند سال قبل از زنده یاد کربلایی رمضانعلی عسکری سؤال کردم که چرا به خاندان شما لقب عسکری داده اند؟
آن مرحوم ابراز داشت: به طور دقیق نمی دانم لیکن بهتر است که  از اخوی ها حاج قربانعلی یا حاج شیخ حبیب ا... که اشراف و وقوف و اطلاعات بیشتری به قضیه دارند و در ضمن دقیق تر می توانند به سؤال تان پاسخ بدهند بپرسید.

به سراغ برادر عزیز حاج قربانعلی عسکری رفتم و وی اظهار داشت:

-هنگامی که در اوائل دههٔ سی هجری شمسی(حدود هفتاد سال قبل) و در دبستان امیر شاهی مزینان دانش آموز ومشغول به تحصیل بودم حدود ده سالم بود که شادروان میرزا محمدعلی ضیایی یکی از خدمتگزاران با اخلاص مدرسه در حین انجام کار برای اولین بار به من گفت: «آقای عسکری قدری کنار برو تا  مزاحم کارم نباشی!!» و از آنجا که لقب «عسکری»را برای اولین مرتبه از زبان آن مرحوم  شنیدم با این وجود چندان اهمیتی ندادم و توجهی نیز نکردم.

تا اینکه چند سالی از این ماجرا گذشت و زمانی که تقریباً نوجوان بودم در هیأت وقتی در خواست می کردند تا نوحه یا ذکر مصیبتی بخوانم وهمینطور مرحوم اخوی حاج شیخ حبیب ا...  سردمداران هیآت و دیگر پیشکسوتان؛ بنده و دیگر اخوی ها را به لقب عسکری به مستعمین معرفی می کردند و این در حالی بود که نه بنده و نه اخوی ها و نه حتی همشیره ها  نمی دانستیم که چرا و به چه جهت مارا به لقب عسکری صدا می زنند و معرفی می کنند!

حاج قربانعلی در ادامه خاطر نشان کرد: تا اینکه به فکر افتادم  از مرحوم ابوی کربلایی حسن که به شغل پیشه وری و دکان داری یا همان مغازه داری و کسب و کار اشتغال داشت سؤال کنم. زنده یاد پدرم تصریح کردند: «با توجه به اینکه تولد من در شب هشتم ربیع الثانی مقارن بوده با فرخنده میلاد با سعادت یازدهمین پیشوای شیعیان جهان حضرت امام حسن عسکری سلام ا... علیه  لذا مرحوم پدرم (پدر بزرگ شما) به یُمن و مبارکی چنین شبی اسم مرا «حسن» انتخاب کرد و چون آن امام همام و سبط رسول و مقتدای اِنام لقب «عسکری» داشتند همشهریان به من و شادروان اخوی کربلایی محمدتقی عموی شما و خلاصه ی کلام اینکه به دودمان و طایفه و ذریه و فرزندان ما لقب و شهرت #عسکری دادند.»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

مش قربون چای خور

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی



اصل داستان و این خاطره بر می گردد نزدیک به صد سال قبل
 در دیار مزینان شخصی بوده که علاقه شدیدی به نوشیدن چای داشته و در ضمن اهل مطالعه وبا معلومات وصف ناپذیر...
وی در خانه ی خود با کاسه چای می خورده!! و نامش قربان بوده از این رو آن مرحوم به«مش قربان چای خور» مشهور می شود.

مش قربون تا زمانیکه در منزل خود یا مهمانی های خانوادگی به نوشیدن چای سر گرم بوده  مشکلی نداشته لیکن وقتی به مراسم ختم یا از این دست مجالس می رفته؛ چای خوردن برایش یک مشکل و یک مسأله ی مهم و درد سر ساز بوده که به سادگی امکان عبور از آن برایش فراهم نبوده! چرا که بیش از دو استکان امکان‌نوشیدن چای ‌نداشته است.

از این رو به فکر چاره می افتد که چگونه وبا کدام‌فرمول یا روشی می تواند مشکل خودرا حل کند؟تا اینکه پس از مدت ها فکر کردن راه حل مسأله را به شرحی که در ادامه می خوانید پیدا می کند.
 
مش قربون با خود می گوید: خب وقتی به مجالس بروم حداکثر دو استکان چای علی القاعده حقم هست که در کمال احترام جلوم خواهند گذاشت ومن هم طبعاً نوش جان خواهم کرد .
او برای سومین و چهارمین و .....به شرح ذیل عمل می کنم.

وی جزو اولین نفراتی بوده که به محض شروع مراسم در هیآت یا مساجد شرف حضور پیدا می کند و پس از صرف دو استکان چای از اینجا به بعد دقیقاً روبروی درب ورودی می نشیند به طوریکه هر فرد یا مستمع تازه واردی را بتواند رصد کند.

فرض بفرمایید که شخص «الف» وارد می شود و مش قربان از جای قبلی خود بلند می شود و کنار شخص «الف » می نشیند.
 از این لحظه به بعد به فردی که مسؤول چای دادن بوده زل می زند و آنقدر نگاهش می کند تا اوهم تصادفاً ‌ نگاهش به مش قربون بیفتد واز آنجایی که نمی خواسته مجلس دستخوش بی نظمی گردد صدا نمی زده وبا دست اشاره می کرده؛ به این معنا که بیا نزد من عرضی دارم.
وقتی مسؤول چای می آمده می گفته:دریای وَرَع و عرفان و از کِبار آقای« الف » تازه تشریف فرما شده اند و چای میل نکرده اند لطف بفرمایید برای ایشان چای خوشرنگ بیاورید.... درضمن یک چای رنگ ورو رفته نیز برای نوکرتان(مش قربون) مرحمت فرمایید.

پس از اینکه چای سوم را می خورد مجدداً نگاه به درب ورودی می کند تا ببیند تازه وارد بعدی کیست وکجا می نشیند.
فرض کنید این بار تازه وارد آقای «ب »باشد و باز به همان روش قبل با تغییر جای خود ودرکنار شخص «ب » می نشیند ومجدداً با اشاره ی دست مسؤول چای را که غالباً در وسط مجلس به پذیرایی مشغول است متوجه خود می سازد و می گوید:
آفتاب کَرَم واحسان ومستوره ی سِتر دراخلاص جناب مستطاب آقای «ب » تازه وارد شده اند لذا چای میل نفرموده اند... احیاناً فراموش نفرمایید چای تازه دَم بیارین ..‌..و چنانچه  قبول زحمت فرمایید و یک چای کم رنگ و تلخ ناقابل وبی خاصیت هم برای چاکرتان(مش قربون) بیارین.... جزاکم ا..‌ خیرا....

بدین ترتیب اولاً: مرحوم مش قربون گل گلاب این ادبیات را عمداً طوری بکار می برد تا فرد توزیع کننده چای را مجبور به آوردن چای کند.ثانیاً:تا حد کمی سیر چای شود ونیز تا اندازه ای شنگول و منگول مکان مراسم را ترک گوید.

📣نقل خاطره از مرحومان: حاج غلامرضا صدیقی و ابوی حاج محمد جعفری/عکس تزئینی است

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۸
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

✍️ حکّام جبَار بنی‌ عباس که براساس احادیث پیامبر و ائمَه ی معصومین علیهم السّلام به نزدیک بودن تولّد مهدی موعود(عج)آگاه شده بودند، از زمان امامتِ امام هادی به‌شدت نگران و مضطرب بودند که با تولد ایشان دستگاه حکومت غاصبان خلافت واژگون شود.از این‌رو تصمیم گرفتند تا مانع تولد آن حضرت شوند یا اینکه پس از تولد به‌ سرعت آن حضرت را به شهادت برسانند.

با این نگاه؛  امام هادی(ع) را به سامرا  در کشور عراق که شهری  نظامی بود‌ منتقل و در منطقه ای به نام  (عسکر) که محل زندگی نظامیان بود‌ جای دادند. در نتیجه آن حضرت در میان دشمنان و در بین ماموران نظامی دستگاه جبار عباسیان زندگی می‌کرد هرچند که رابطه ی ایشان با شیعیان قطع بود.

غربت امام هادی در حدی بود که پس از شهادتشان؛ آن حضرت را در اتاق نشیمن منزل مسکونی خود به خاک سپردند و نیز زن و فرزندانش کنار تربت ومزار ایشان زندگی می‌کردند والبته از جهتی  همسرشان پس از وفات نیز در همان اتاق مدفون شدند.

امام عسکری می‌فرمایند:
بنی امیه و بنی عباس به دو علّت شمشیرهای خود را در مقابل ما [اهل‌بیت] قرار دادند:
اولا" می‌دانستند و به خوبی آگاه بودند که در مسند خلافت حقی و مجوزی ندارند لذا هراس و وحشت داشتند مبنی بر اینکه ما ادعا کنیم تا خلافت در جایگاه خود مستقر گردد. ثانیا" اینکه بر اساس اخبار متواتر پی برده بودند که زوال و فروپاشی حکومت جباران و ستمکاران به دست قائم ما صورت می‌گیرد و از طرفی تردید نداشتند که خودشان از جباران و ستمکارانند؛ لذا به طمع دستیابی به جلوگیری از تولد امام مهدی  یا به قتل رساندن آن حضرت در کشتن اهل‌ بیت رسول‌ خدا (ص) و نابود کردن آنها تلاش کردند۰لیکن خداوند ابا داشت که امرش بر احدی از آنان مکشوف شود. (جز آنکه علی‌رغم کراهت کافران نورش کامل گردد۰)

پس از امام هادی امامت شیعیان بر عهده ی امام حسن عسکری قرار گرفت و از همان زمان‌ دستگاه حکومت که می‌دانست ایشان امام یازدهم هستند و مطابق احادیث متواتر پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام فرزند ایشان منجی موعود خواهد بود و حکومت آنها را به خطر خواهد انداخت همانند فرعون که می‌خواست از تولد حضرت موسی (ع)جلوگیری کند؛ برای رسیدن به این هدف از تولد این فرزند وارد عمل شد و مأموران بسیاری را به شکل مخفیانه در منزل امام حسن عسکری گماشت تا به‌ محض مشاهده ی زنی باردار، دستگاه حکومت را مطلع وآگاه سازند تا او را از بین ببرند.

حتّی در بسیاری از موارد‌ از زنان قابله و خدمتکار به‌عنوان جاسوس استفاده می شد‌؛ اما به خواست الهی‌ و علی‌رغم همه ی تلاش دشمنان؛ خداوند متعال‌ همانند ماجرای حضرت موسی ، با یک اعجاز‌ فوق‌العاده‌،‌ علائم بارداری را در نرجس خاتون علیهاالسلام همسر امام عسکری ‌‌پنهان کرد تا اینکه  شب نیمه ی شعبان‌ سال ۲۵۵ هجری قمری فرا رسید و آن شب حکیمه خاتون عمه ی امام عسکری  در منزل ایشان مهمان بودند.

حضرت به عمه ی بزرگوارشان فرمودند: امشب منزل ما بمانید؛ خداوند فرزندی به ما عطا خواهد کرد.
عرض کردند: در همسر شما هیچگونه علائم بارداری نمی‌بینم. فرمودند: شما بمانید متوجّه خواهید شد.

همچنین فرمودند‌:
مَثَلُهٰا مَثَلُ اُمِّ مُوسىٰ لَمْ یَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهٰا اَحَدٌ اِلىٰ وَقْتِ وِلٰادَتِهٰا لِاَنَّ فِرْعَوْنَ کٰانَ یَشُقُّ بُطُونَ الْحُبٰالیٰ فِی طَلَبِ مُوسىٰ وَ هٰذٰا نَظِیرُ مُوسىٰ: ‌‌

ماجرای نرجس خاتون همانند  مادر حضرت موسى است که آثار باردارى در او ظاهر نشد و کسى تا زمان ولادت موسی از آن آگاه نبود؛ زیرا فرعون در جستجوى موسى ؛ شکم زنان باردار را می‌شکافت که این مورد نیز شباهت به داستان موسای پیامبر دارد.

سحرگاه آن شب سرانجام امام زمان ارواحنا له الفدا تولد یافتند و تا زمان شهادت پدر بزرگوارشان در منزل آن حضرت به‌ صورت کاملاً مخفیانه زندگی ‌می کردند و به احدی جز شیعیان بسیار موثق و مورد اعتماد و رازدار‌؛ معرفی و نشان‌ داده نشدند‌؛ تا اینکه امام عسکری در سال ۲۶۰ هجری قمری به شهادت رسیدند و با شهادت آن بزرگوار مسئولیت امامت بر عهده ی صاحب الامر روحی له الفدا قرار گرفت.
 

منبع :کتاب ارزشمند *جان جهان* از تألیفات دوست عزیز و دانشمند آقای مهندس مهدی طیب_انتشارات جمکران

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۳
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️چقدر شایسته و زیباست که فرخنده میلاد با سعادت حضرت علی اکبر علیه السلام را  روز جوان نام نهاده‌اند. امیدواریم حضرت علی اکبر الگویی براى همه باشند؛ هم کسانی که از نظر سنی جوان هستند و هم کسانی که دل و روحشان جوان است.

اهل دل، هرگز پیر نمی‌شوند. شاید جسم و پیکرشان فرسوده، موهایشان سفید و قدّشان خمیده شود؛ امّا این به معنای پیر شدن نیست و طراوت و شادابى جوانی همیشه در روح و جان آنهاست.

مزاحى را که پیغمبر با آن پیرزن کردند، به خاطر دارید. او خدمت حضرت رسول آمد و پرسید (قریب به این مضمون) :

آیا منِ پیرزن وارد بهشت می‌شوم؟ حضرت فرمود: پیرزن‌ها را به بهشت راه نمی‌دهند و پیرها در بهشت راه ندارند! بندۀ خدا خیلى ناراحت و غصه‌دار شد. بعد حضرت فرمودند:
جوان می‌شوى و داخل بهشت می‌روى؛ نه اینکه به بهشت نروی!!!

کسی‌ که وارد بهشت می‌شود؛ وارد فضاى عشق و محبّت می‌شود. بهشت تجسّم یک دل عاشق و فضاى اهل محبّت و شهر اهل دل است. کسی که اهل دل و اهل محبّت شد، نه پیر می‌شود و نه می‌میرد. به قول شاعر:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

بنابراین اگر میلاد حضرت علی اکبر علیه السّلام را روز جوان نام نهاده‌اند و ایشان را  الگو و مقتداى جوان معرّفی کرده‌اند؛ به این معنا نیست که اشخاصی مانند بنده که پیر شده‌ایم، بگوییم: ما نمی‌توانیم حضرت علی اکبر علیه السّلام را الهام بخش خودمان قرار دهیم.

ان‌‌شاءالله اگر دلمان دل جوانى باشد؛ که کسی که به علی اکبرِ امام حسین علیهماالسّلام دل بسته است، همیشه دلش جوان است؛ طبیعتاً همواره حضرت علی اکبر علیه السّلام برای ما یک الگوى الهام بخش است.

امیدوارم خداوند توفیق دهد از عرفان عجیب حضرت علی اکبر علیه السّلام که فوق‌العاده است؛ بهره بگیریم.

🌹این مبارک روز بر جوانان محبوب کشورمان بخصوص بر اعضای محترم جوان این رسانه اعم از دختر و پسر همایون و خجسته باد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۰۱

🌐 نام خانوادگی مزینانی را تغییر ندادم

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️حاج حسن ناطقی مزینانی از پیشکسوتان و تعزیه خوانان مزینان بود که نه تنها در روز عاشورا سالها نقش جناب حر را به زیبایی هر چه تمام تر ایفا می نمود بلکه در ایام دهه ی اول محرم و مناسبت های دیگر درنقش موافق خوان با صدای رسا و دلنشینش به فضای تعزیه خوانی شور و معنویت خاصی  می بخشید.

محمد رضا ناطقی مزینانی فرزند خلف آن مرحوم  بعد از درگذشت پدرش راه او را ادامه داده و به ایفای نقش جناب حر در روز عاشورای تاریخی مزینان پرداخت.

محمدرضا می گفت :

-از آنجایی که نام خانوادگی همه ی ما شامل  پدر، برادران و خواهرانم درشناسنامه  ناطقی مزینانی بوده و تنها من از میان آنها نام خانوادگی ام مزینانی است، بارها مرحوم پدر می گفت :که خوب بابا جان، نام خانوادگی ما ناطقی مزینانی است ؛ چرا  تو اقدام قانونی بعمل نمی آوری تا  مشخصات شناسنامه ات را تغییر دهی به ناطقی مزینانی؟ من هم در پاسخ می گفتم:  هر زمانی که وقت اقتضاء کند  به ثبت احوال مراجعه خواهم کرد و دستور و اوامر شما را به دیده ی منت اجرا خواهم ساخت و از این بابت لطفا نگران من نباشید. او هم می گفت بسیار خوب ،ببینیم و تعریف کنیم .ان شاء الله همین خواهد شد که محمدرضا می گوید!
تا اینکه درسال ۱۳۵۵ سرباز وظیفه شدم و پس از طی دوره ی آموزشی بقیه ی مراحل خدمت نظام وظیفه را در گارد شاهنشاهی سابق و بعنوان سرباز عادی گذراندم و در پایان سال ۱۳۵۶ منقضی خدمت شدم و از من بخیر و از آنها هم به سلامت.

در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و باشروع جنگ تحمیلی ، از سربازان منقضی خدمت با عنوان احتیاط زیر پرچم،امر کردند تا خود را معرفی کنند.من که پس از معرفی برابر آن فرا خوان در یکی از واحدهای ارتش و در شهر آبادان و در جبهه ی ذوالفقاریه مدت طولانی به دفاع از میهن و سرزمینم و انقلاب اسلامی مشغول بودم مدتها گذشت درجبهه بودم و به دیدار خانواده ام نائل نشدم و دلم برای زیارتشان  بسیار تنگ شده بود تا اینکه با اصرار توانستم از فرماندهانم مرخصی یک هفته ای  بگیرم تا قدم به خاک پاک مزینان بگذارم و درضمن از خانواده و اقوام و همشهریان دوست داشتنی حالی بپرسم و مجدداً با انرژی و نیروی بیشتر و تازه نفس تر از قبل به واحدمربوطه ام در جبهه ی ذوالفقاریه بر گردم.من به اتفاق چند نفر از دوستان سرباز دیگرم که آنها مزینانی نبودند اما شرایط مان مشابه بود با لنج خود را به شهر خرمشهر رساندیم.
اما به مدت یک روز هر چه تلاش کردیم  درهیچ یک از شهرهای آن اطراف نتوانستیم بلیط قطار یا اتوبوس یا هر وسیله ی دیگری تهیه کنیم و مانده بودیم مستأصل که چه فکری کنیم تا مشکل حل گردد و از مرخصی که با چه زحمتی گرفته بودیم نهایت و کمال استفاده  بهینه را  با توجه به بعد راه طولانی ببریم.
تا اینکه بهر زحمتی بود خود را به شهر اهواز رساندیم تا بلکه از هوا پیمای(ساها) متعلق به نیروی هوایی ارتش درصورتی که خداوند  عنایت کند استفاده نماییم .

هرچند می دانستیم که  تصورش هم غیر ممکن به نظر می رسید چه رسد به تحقق خواسته!! و آنجا هم با دربسته و پاسخ منفی مواجه شدیم.تا اینکه همگی نا امیدانه و مأیوسانه داشتیم بر می گشتیم به واحد مربوطه در ذوالفقاریه و قید مرخصی را بهر صورتی که بود زدیم.

هنوز از محوطه ی فرودگاه خارج نشده بودیم ،جناب سرگرد و چند نفر جناب سروان ناآشنا از رو برو می آمدند به طرفشان رفتیم تامشکل را با آنها در میان گذاریم تا  بلکه خداوند عنایتی فرماید و راه علاجی پیدا شود.
من که با دوستانم همگی لباس سربازی بر تن داشتیم پس از ادای احترامات نظامی مسأله را با جناب سرگرد درمیان گذاشتم و ایشان هم به محض اینکه چشمش به اتیکت لباسم افتاد که نوشته شده بود (سرباز وظیفه محمد رضا مزینانی) از من پرسید که همشهری دکتر شریعتی مزینانی هستی ؟گفتم : بله جناب سر گرد! گفت: خوش به حالت ، گفتم : ممنون از لطف شما ، گفت : دکتر را دیده ای ؟ گفتم بله یک بار ؛ گفت خوشا به سعادتت ، گفتم : شما هم خوش خبر باشید، گفت : کی دیدیش ؟ گفتم : زمانی که برای اقامه ی  عزای عمویش مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی به مزینان آمده بود. گفت : عجب ؟ بگو ببینم از نزدیک دیدیش یا از دور ؟ گفتم از نزدیک و آن زمانی بود که پدرم از ایشان درهمان چند روز اقامتشان در مزینان، روزی را آن هم برای چند ساعت استراحت از ایشان دعوت بعمل آورد تا به منزل مرحوم پدر تشریف بیاورد و دکتر هم قبول کرد و آمد. مرحومه مادرم ،سینی چای بهمراه میوه و تنقلات دیگری آماده کرد و به من گفت مادر( محمدرضا ) سینی چای ومیوه و تنقلات را ببر تو اتاق برای مهمانها و من هم گفتم به چشم
وقتی وارد اتاق شدم به دکتر و جمع دیگر سلام کردم وچایی و میوه وتنقلات راگذاشتم جلو دکتر ودیگر مهمانها ،دراین لحظه بود که توفیق یار شد و برای اولین  و آخرین باربود که دکتر را زیارت کردم. جناب سر گرد اظهار داشت ،کاش پدرمن از دکتر دعوت می گرفت تا تشریف می آوردند منزل ما تا به زیارت او مفتخر می شدم.

بهر صورت  وقتی جناب سرگرد متوجه شد که آواره هستیم از اینکه وسیله نیست، گفت: با من همراه شوید  تا شماها را به تهران ببرم ، همگی خوشحال و بدنبال او راه افتادیم  و ما را سوار هواپیمای C.130  نمود و هواپیما به سمت اصفهان پرواز کرد و با توقف کوتاهی در آنجا و با پرواز مجدد به تهران رسیدیم.ناگفته نماند که جناب سر گرد موصوف که الآن نامش درذهنم نیست، خلبان هواپیما و آن چند نفر جناب سروان کمک خلبان یا اینکه مسئولیت دیگری داشتند.تا اینکه خودم را با اتوبوس از تهران به مزینان تجلی گاه دلها رساندم.

وقتی آب از آسیاب افتاد به مرحوم پدر گفتم که لطفا اصرار نفرمایید تا نام خانوادگی ام را تغییر دهم !! یا اینکه پسوند و پیشوندی به مزینانی اضافه کنم .
والدم گفت: چرا ؟ و من این خاطره را برای مرحوم پدر تعریف کردم که اگر عنایت خدا و اسم  مزینانی و دکتر شریعتی  نمی بود من الآن در آغوش گرم خانواده ام نبودم  !!!شادروان پدر قدری خندید و اظهار داشت: هر طور که دلت خواست موافق نظرت هستم  و منبعد دراین موضوع خاص اصرار نخواهم ورزید.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۳۰
بهمن
۰۱

🌐همسفربا سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی


🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ زنده یاد استاد محمد تقی مزینانی (شریعتی) اعلی الله مقامه ازعالمان، مصلحان،متفکران، اندیشمندان، بیدارگران بزرگ روزگار و عصرحاضر در یکصد سال اخیر است او در دهه ی چهل شمسی می گوید : «بشرامروز نیاز مبرم به دین دارد و این نیاز را تقریباً احساس می کند ولی دینی جز نام اسلام نه بجا مانده و نه سودی که انتظار و توقع می رود ازهیچیک ازادیان و مذاهب موجود می توان برد » و ادامه می دهد :«اسلام حقیقی و صحیح هم همانی است که بوسیله خاندان پیامبر( ص) و از طریق مذهب تشییع به ما رسیده است»۰
🔆با وجودمقام علمی والا و محیط به معارف اسلامی بخصوص مفسر قرآن کریم ،تقوای مالی و تحمل سختی ها و صبر شدیدعجیبی دربرابر مشکلات زندگی داشت بطوریکه حتی هدیه قبول نمی کرد و خودمی گوید :«راضی نیستم آنچه را که می گویم آلوده به مسایل مادی بشود»۰
🔹به شدت ازعدالت اجتماعی و برابری جانبداری می کرد و آنرا سازگار و منطبق بر دستورات و احکام اسلامی می دانست و با فلسفه ماده گرایی بشدت مخالفت می کرد۰ همچنین مخالفت شدید و علمی با نوشته های برخی نویسندگان از انتقادات نسبت به شیعه از جمله احمد کسروی دردههٔ بیست شمسی داشت.
🔹زنده یاد سقراط خراسان نسبت به زادگاهش« مزینان» انس، الفت ،عشق و علاقه خاص و مفرط و زائد الوصفی داشت و برای اینکه تا حدی به احساس استاد براین عشق عمیق دلیلی آورده شود بعنوان نمونه توجه شما خوبان را به ذکر یک خاطره ی جالب و شنیدنی که تا کنون گفته نشده معطوف می دارم


💠مرحوم پدرم تعریف می کرد :« حسینیه ارشاد در اوایل دهه ی پنجاه شمسی از ایشان دعوت نموده بود تا چند جلسه سخنرانی کند و برایشان درنزدیکی ارشاد منزلی موقتاً به منظور استراحت و دید و بازدیدها درنظر گرفته بودند در یکی از آنروزها ازجمله پدر حقیر به اتفاق چند نفر از مزینانی های ساکن تهران مانندمرحومان حاج علی گلستانی، حاج قربانعلی تشت زر، حاج حسین سعادت، محمد شمشیری ، حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی ، و....تصمیم به زیارت استاد می گیرنددرهمان منزل روبروی ارشاد و چند ساعتی در محضر ایشان حدود بیست نفر ازهمشهریان دراین دیدار حضور داشته اند ۰

پدر می گفت: ازاینکه پس از سالها فرصت دیدار چند نفر از مزینانی ها فراهم شده بود به حدی استاد خوشحال شده بود که دربیان نمی گنجد مرحوم استاد شریعتی از پدرم ( مرحوم حاج محمد جعفری) خواسته بودند که افراد را معرفی نماید چون که همگی از جمع حاضر ازنظر سنی نسبت به استاد کوچک تر بودند و این نسل را چندان نمی شناخت لیکن پدران مرحوم شده از این جمع را که هم سن و سال با استاد بودند بخوبی می شناخت۰
پدرم، آقایان را با نام و نام پدر و شهرت معرفی می کند و پس از سعی درمعرفی آقایان جز یک نفر آنهم حاج عبدالحسین مزینانی باشهرت خاص که نمی خواسته شهرت او را بدلیل رعایت شئونات اخلاقی بگوید و استاد هم جز آن یک نفر ، شناخت لازم را از بقیه حضارکسب و خاطراتی از پدران آنها برای جمع تعریف ونقل می کند که برای آنها شنیدنی بوده است در ادامه استاد مصّر است تا آن یکنفر بخصوص را بشناسد۰ وقتی پدر می بیند استاد اصرار به شناخت دارند مجبور می شود تا آن شخص را ازطریق شهرتش معرفی و به گپ وگفت پایان دهد و وقتی ناچار می شود به شهرتش اشاره کند تا شناخته شود همگی از جمله استاد به شدت می خندند و این خنده چند دقیقه ادامه داشته آنهم خنده هایی از نوع خنده های مرحوم حاج قربان تشت زروچند نفر دیگراز مزینانی ها درآن جمع و محفل شادمانه درآن زمان که درنوع خود دیدنی وتماشایی بوده است! جالب اینکه مرحوم حاج عبدالحسین از بیان شهرت خود ناراحت نبوده و استقبال هم می کرده است!
جالب تر اینکه وقتی استاد از طریق شهرت، فرد مورد نظر را می شناسد می فرمایند ایشان را به خوبی می شناسم ! چون در دوران کودکی در مزینان با پدرش همبازی و دوست صمیمی بوده ام وب هتر بود از ابتدا شهرتش را می گفتی تابه این همه قیل و قال خاتمه داده می شد این درحالی است که شهرت شخص موصوف طنز آمیز بوده و فقط با این شهرت در آن زمان شناخته می شده ولاغیرخیلی تمایل داشتم تا اصل ماجرا و جزئیات آنرا تعریف کنم تا زنگ تفریحی باشدبراین مقدمه لیکن منوط است به متن مستقل ونسبتاً مطّول که دراین فضای نوشتاری محدود نمی گنجد و فضاو فرصت دیگری را اقتضا و طلب می کند۰»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
بهمن
۰۱

🔵پست و تلگراف مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی


حدود سی سال قبل یکی از دوستان دانشمندم که با اینکه مزینانی نیست اطلاعات خوبی از مزینان دارد و همیشه از مزینان به عنوان روستایی با مردمان سر زنده ؛ فهیم؛ متدین و خوب  یاد می کند مجله  سروش را که صاحب امتیاز آن صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است نشانم داد .
دراین ماهنامه که بنا به مناسبت های ویژه ای ازجمله هفته یا روز بزرگداشت پست و تلفن وتلگراف درگذشته یا وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات امروز دو صفحه آن اختصاص داده شده بود به گرامیداشت یا پاسداشت این روز و گزارش جامع ومبسوطی از روند پیشرفت پست و تلگراف از آغاز تا آنروز دردوره های قاجار؛ پهلوی وجمهوری اسلامی به ضمیمه  چندین تمبر گوناگون زیبا و دیدنی بعنوان یاد بود که بمناسبت هایی توسط آن وزارتخانه درادوار گذشته چاپ شده بود توجهم را جلب کرد.
در یکی از این تمبرها که بگمانم درسال 1298 شمسی چاپ شده بود تصویری زیبا ازیک تمبر که در ذیل آن نوشته شده بود « پست مزینان» زینت بخش موزه یا نمایشگاه شده بود و خودنمایی می کرد.
 با دیدن این تصویرچشم نواز و آن زیر نوشته غرورم از خوشحالی مانند هرمزینانی دیگری به اوج خود رسید.
 نمی دانید تا چه اندازه از دیدن این تصویر خوشحال کننده ؛خوشوقت شدم! و همان لحظه به یاد این بیت شعر معروف افتادم.
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ماهم در دیار خود سری داریم و سامانی

بعد از مشاهده تصویر مذکور بدلیل اینکه گزارشگر؛ رپرتاژ مورد بحث  را از موزه تمبر آنجا تهیه کرده بود و توضیح داده بود که نمایشگاهی به همین منظور از سوی آن وزارتخانه ترتیب داده شده است آنهم  بمدت ده روز به نمایشگاه مذکور مراجعه نمودم و این تصویر جالب توجه و مورد نظر را که در ابعاد بزرگ و در قاب مخصوص و شکیل و رنگی مثل دیگر تصاویر به دیوار نمایشگاه نصب شده بود ملاحظه کردم. .
شور و نشاطی که از این رهگذر همه وجودم را فراگرفته بود مزیدی بود بر احساسات وصف ناشدنی ام وآن اینکه نام مزینان درموزه این وزارتخانه می درخشد.برای هر مزینانی مایه ی مباهات و خرسندی است.

ای کاش در آن زمان موبایل می بود تا با گرفتن تصویری از آن و ظاهر ساختش در پستخانه یا مخابرات مزینان بعنوان قدمت تاریخی نصب می شد تا علاوه بر تعمق و تفکر در جایگاه شایسته مزینان و با دیدن آن ازاین رهگذر شور وشعف زائد الوصفی درهر بیننده ای متجلی می گشت تا خاطره جالبی  باشد افزون برهمه افتخارات دیگر مزینان ما که چنین جایگاه شایسته و منحصر به فردی در گذشته های دور داشته است.
ناگفته پیداست که این افتخار سوای همه موهبت های دیگری است که برخی از آنها در شاهدان و دیگر رسانه های محلی به تناسب حوصله خواندن مخاطبین تا کنون نوشته شده و از نظر بیشتر شما فرهیختگان و محبوبان گذشته یا توسط دیگر همشهریان شفاهاً به سمع و نظرتان رسیده است.
البته موزه مذکور در حال حاضر همه روزه به استثنای ایام تعطیل به نشانی میدان امام خمینی (ره) درتهران به روی علاقمندان باز است.

🔴درقسمت قبل اشاره داشتیم که بطور دقیق  پست و تلگراف خانه در مزینان قریب 140 سال قدمت دارد و بنای آن از همان ایام تا حالا در همین نقطه فعلی بوده و همچنان آغوش باز خود را برای مهمانانش گشوده است.
 خاطره ای که امروز می خوانید مربوط است به اینکه چگونه مزینان توانست از نعمت داشتن پست و تلگراف بهره مند گردد؟

آنطور که دعا گو از بزرگان مزینان در سالهای دور شنیده ام و آنها هم به همین اعتبار ازنسلهای ماقبل خود به یاد دارند داستان به این صورت بوده که:
🔴در ابتدا وقتی کارگزاران وقت در آن ایام مصمم اند تا در مزینان آنهم با توجه به شرایط ویژه ای که داشته از جمله قرار داشتن درمسیر جاده ابریشم و در بین راه شاهرود به سبزوار و همجواری با تعداد زیادی روستا و.... پستخانه را به این روستا بدهند اهالی یکی دو تا از روستاها که بنا ندارم بدلیل ایجاد شکاف در وحدت از آنها نامی ببرم با این تصمیم مخالفت داشته اند! و مدعی بوده اند که باید روستای ما از این فرصت منتفع باشد نه مزینان!!!
هرکدام هم شواهد و قرائنی دال بر این ادعا داشته اند و از هر موقعیتی برای به کرسی نشاندن تصمیم خود دریغ نکرده اند و تمام سعی وتلاش خود را در این راه حتی با دولتمردان آن روزگار مصروف داشته اند تا روستای خود را برای کسب این امتیاز نسبت به مزینان محق جلوه دهند که درنهایت به پیشرفت وآبادانی زادگاه و روستایشان و رفاه بیشتر هم ولایتی هایشان منجر شود.
🔴وقتی چنین رقابتی مشاهده می شود و بزرگان مزینان متوجه می شوند که این تلاشها و رفت وآمدها حتی به تهران و مشهد هم کشیده شده  اینجاست که ریش سفیدان مزینانی فرصت را از دست نمی دهند و بیکار نمی نشینند.
درنشستی آن زنده یادان و با مشورت و چاره اندیشی درنهایت متفق القول می شوند که به شرح ذیل عمل کنند زیرا براین باور بودند که تنها راه فائق آمدن بر مشکلات و موانع وحدت است نه تشتت و پرا کندگی
.... براین مبنا آنها در ابتدا منزلی وسیع توسط یکی از مزینانی های خیّر و نیک اندیش درهمین محل فعلی مخابرات به رایگان به پست وتلگراف واگذار میکنند و این اقدام را به گوش مسئولین امر می رسانند که ما ساختمان هم برای مخابرات در اختیار گذاشته ایم و نیاز نیست تا مخابرات هزینه کند وساختمان یا مکانی را از بودجه خودش تدارک ببیند.
🔴وقتی مسئولین امر از شهرستان تا استان و تا پایتخت متوجه می شوند که هر روستا تلاش می کند تا مخابرات را به روستای خود ببرد مقامات پیشنهاد می دهند برای رفع مشکل خود بزرگان یا اهالی به تفاهم بر سند تا قضیه فیصله یابد و برای ما تفاوت نمی کند که پستخانه در کجا باشد؟ هر‌چند پر واضح است« مزینان» استحقاق بیشتری دارد.
رایزنی ها و گفتگوهای بزرگان روستاها بی حاصل بوده و هر کدام بر طبل حقانیت خود در این جهت می کوبند.
تا اینکه پس از مدتی نسبتا طولانی فصل الخطاب استاندار وقت خراسان تعیین می گردد و موافقت می شود که تصمیم ایشان حتی برای رده های بالا از جمله وزارتخانه قابل اجرا باشد.
🔴اهالی مزینان وقتی متوجه می شوند که فصل الخطاب؛ صلاحدید شخص استاندار است هر روزه چند نفر متشکل از مرد و زن در ساختمان واگذار شده دور هم جمع می شوند و به نشانه این‌که ما پستخانه می خواهیم از صبح ‌تا شب درآن بنا می نشینند.
تا این که خبر نشست به گوش استاندار وقت می رسد و خود شخصا بهمراه چند نفر از همکارانش از مشهد به مزینان می آیند و گفتگویی صورت می گیرد بااین مضامین...

 استاندار:
سلام؛ چرا اینجا نشسته اید؟
مردم:
سلام علیکم؛ ما پست و تلگراف می خواهیم!
استاندار:
درخواست پستخانه مقدماتی دارد روشهای قانونی می طلبد وباید از مسیر قانون و مقررات طی شود نه به این شیوه ای که اتخاذ کرده اید!!! این شیوه تبعات منفی دارد و نوعی جرم است.
مردم:
جناب استاندار؛ از کجا ما بدانیم که این روش  نوعی جرم تلقی می شود؟
استاندار:
شما باید سطح اطلاعات و آگاهی های خود را بالا ببرید تا بفهمید که این حرکت نوعی اعتراض بوده و مجرم تلقی خواهید شد!
مردم:
جناب استاندار آیا بهره مندی از پست و تلگراف در ارتقای سطح آگاهی های مردم مؤثّر است یانه؟
استاندار :
 قطع به یقین این چنین است که شما می فرمایید.
مردم:
بسیار خوب جناب استاندار ما از فرمایشات جنابعالی استفاده می کنیم و عرض ما اینست که به ما مخابرات بدهید تا سطح آگاهی هایمان ارتقاء یابد تا بدانیم که این نوع حرکت جرم تلقی می شود .
وقتی استاندار با این نوع پاسخ منطقی  مواجه میگردد وحرفی برای گفتن ندارد دستور می دهد تا پستخانه به مزینان داده شود.
آری اینچنین بود برادر

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۰۱

 

🌐همه ی شما مستأجران مزینان هستید!

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️..... یکی ازاقوام بنام حاج عبدالحسین مزینانی که دربین بستگان به حاج عبدالحسین شمیرانی مشهور بود که چند سال قبل به دیار حق شتافت و خدایش بیامرزد مردی بود خوش تیپ و قوی هیکل و بسیار شوخ طبع و از همه مهمتر عرق خاصی نسبت به زادگاهش مزینان داشت وحتی قبل از فوت اصرار داشت تا فرزندانش او را در مزینان به خاک بسپارند که درطول عمر پربار خویش کمک های مالی زیادی به مزینان به صورت آشکارا یا پنهانی می کرد که از آنجمله کمک به ساخت ساختمان بهزیستی مزینان درچند نوبت را میتوان برشمرد منزلی داشت کلنگی در بهترین نقطه تهران و در شمیران سه راهی  فرمانیه روبروی سفارت ایتالیا به مساحت تقریبی ۳۰۰ متر مربع

...ناگفته نماند که این خاطره برمی گردد به سال ۱۳۷۸از آنجایی که ملک مذکور در بهترین نقطه فرمانیه واقع شده بود و در آن منطقه افراد پول دار و متمکن و متمول سکونت داشتند لذا خریداران زیادی بودند تا زنده یاد حاج عبدالحسین را راضی کنند به فروش آن و حتی برای رسیدن به هدف خود حاضر بودند تا مشتریان وجه بیشتری از عُرف ارزش ملک مذکور بپردازند.
تا اینکه یک شرکت سهامی ساخت و ساز آنقدر رفتند و آمدند تا عاقبت حاج آقای مزینانی را به فروش راضی کردند.
با عنایت به اینکه حاج حسین سواد خواندن و نوشتن نداشت  تا مبادا کلاه گشادی خریداران سرش گذارند !!! از بنده (جعفری) خواست تا کمک کنم و نمایندگی اورا هدایت و درمعامله ناظر وحضور فعالی داشته باشم لذا ناگزیر شدم تا خواسته حاج حسین را اجابت و با کمال میل و بصورت افتخاری  این مسئولیت تاریخی راپذیرفتم.

محل ساختمان دفتر مرکزی شرکت  در ابتدای خیابان شهید مطهری فعلی یا تخت طاووس سابق و دقیقا بر خیابان دکتر علی شریعتی قرار داشت که محل برگزاری جلسات در آن دفتر تشکیل می گردید.
دراولین جلسه که با حضور بنده و مالک ملک از یکسو و حدود پنج، شش  نفرکه همگی مهندس راه و ساختمان و تحصیلکرده آمریکا بودند ازطرف مقابل دور یک میز نشستیم.

پر واضح است که در اینگونه نشست ها ابندا باید هریک از افراد خود را به اسم و شهرت معرفی کنند تا شناخت بیشتری از همدیگر داشته باشند تا امکان گفتگو و بحث استمرار داشته باشد.
بنده جعفری شروع کردم به کلید زدن و استارت شروع جلسه و ابتدا حاج آقای مزینانی را که صاحب ملک بودند معرفی نمودم ومتعاقب آن خودم را بعنوان ناظر بر تشریفات معامله
وقتی طرف های مقابل قبل از معرفی خود  نام «مزینانی» را شنیدند رییس آن گروه ابراز داشت این نام به گوش من آشناست ومزینان را شنیده ام ممکن است قدری از مزینان اطلاعات بیشتری بدهید تا آگاهی هایم درمورد آن کاملتر گردد.
ابتداً بنده مصمم بودم تا پاسخ سئوال کننده را درحد وقت جلسه بدهم که حاج حسین بدون مقدمه این فرصت را از حقیر گرفتند و از آنجایی که حس عجیبی به مزینان و مزینانی داشتند اظهار نمودندکه اولا شما چطور مزینان را نمیشناسید !!! ؟ بخصوص اینکه  همگی  شما مستأجر مزینان ما هستید!!!!
آنها با تعجب پرسیدند براساس کدام اصل و مبنا یا سند این فرمایش را می فرمایید!!!!؟
باز حاج حسین مجبور شد تا پاسخ عمیق تر و بیشتری به آنان بدهد وادامه داد که  ببینید آقایون نه تنها شما بلکه تمام ساختمانها و مغازه ها و پاساژها و راحتتون کنم همه ملک و املاکی که از پیچ شمیران تا تجریش دراین خیابان ده کیلومتری واقعند مستأجر مزینان ما می باشند!!!
باز مهندسین با تعجب بیشتری سئوال کردند که چرا جناب حاج آقا؟
مرحوم حاج حسین ادامه داد: برای اینکه نام این خیابان و همه خیابانها و بیمارستانها و پارک ها و بولوارها و مراکز علمی و تحقیقاتی و پژوهشی، نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا که بنام زنده یاد دکتر شریعتی نامگذاری شده دراصل باید دکتر علی مزینانی اسم گذاری می شد چون مشخصات صحیح دکتر علی شریعتی درشناسنامه دکتر علی مزینانی است و به اشتباه روی تابلوها قید گردیده و صحیح آن دکتر علی مزینانی (شریعتی) می باشد و برعهده شورای نامگذاری اماکن شهرداری است تا این نقص را از روی تابلوها برطرف سازد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۱
بهمن
۰۱

✳️امید ...نسخه ی جالب یک دکتر مزینانی 
                                                                                                
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️گفته شده که در سالهای بسیار دور در «مزینان» فردی حکیم بوده که درطبابت ید طولایی داشته است.
آن زنده یاد به  «سیددکتر » شهرت داشته و آنطور که پیشینیان و گذشتگان ما به یاد دارند و برای دیگران تعریف کرده اند؛ وی دارای تحصیلات آکادمیک نبوده وبه علم پزشکی روز درعصر خود اشراف نداشته است. لیکن در شغل وحرفه ی پزشکی سنتّی چهره ای بوده  بسیار حاذق و دارای تجربیات ارزشمند.
گفته شده که «سید دکتر» افزون بر همه ی این امتیازات؛ دستش نیزبسیار پرخیر و برکت یا به روایت قدیمی ها سبک  ونَفَسِ گرم او‌هم مزیدی بر این محاسن بوده است؛ به گونه ای که  بیشتر بیماران با یکی دوبار مراجعه به ایشان بهبودی کامل یا نسبی می یافتند وتا حد باور نکردنی درد و آلام آنها رو به کاهش و التیام می یافته است.

روزی فردی از همشهریان که از شدت بیماری رنج بسیار می برده وحال عمومی او چندان رضایت بخش نبوده وحتی خانواده اش نسبت به بهبودی و برگشت او به زندگی از همه جا ناامید شده بودند از «سیّد دکتر»درخواست میکنند تا بیمار موصوف را ویزیت ومعالجه کند.

وی به اتفاق چند نفر ازهمشهریان به منزل فرد مریض می رود و همگی مشاهده می کنند که او درحال احتضار بوده و اصطلاحاً فرد بیمار  پا به قبله بوده است!!!

یک نفر ازجمع همراهان وقتی مریض را درحال احتضار میبیند به دکتر می گوید:
جناب دکتر! کار مریض تمام شده ونفس هایش به شمارش افتاده است وطبابت در موردش بی نتیجه است و ثمر بخش نیست.این درحالی بوده که شخص مریض این مطالب را می شنودودراثر القای انرژی منفی توسط آن شخص بیشتر نگران بیماری خود می شود!!

سید دکتر هم از  انرژی منفی که به بیمار القاء می شود به شخص القاء کننده می گوید:
ایشان مورد خاصی ندارد حتی از من و شماهم سالم تراست !!!
سپس دکتر روبه مریض می کند و می گوید:
 برای اینکه این آقا بداند که تو از او و من سالم تری از بستر بلند شو وبا کمک من چند قدم در فضای اتاق راه برو تا همگی بفهمند که  مشکل خاصی نداری!!!
 
مریض موصوف هم با زحمت از بستر بیماری بلند میشود و درحالی که «سید دکتر » به او کمک می کند تا برای چند لحظه  وچند قدم درفضای اتاق راه برود از بیمار می خواهدتا تکیه به دیوار دهد و قدری بنشیند و مریض هم به هر زحمتی که شده توصیه ی او را می پذیرد.
دراین حالت «سید دکتر» سخنانی  می گوید که علاوه بر اینکه به بیمار امید و قوت قلب و انرژی مثبت می دهد چاشنی طنز و خنده هم  به سخنان خوداضافه می کند  که درنهایت همه ی همراهان از جمله شخص مریض می خندند و انبساط روحی خاصی پیدا می کنند!!!

پس از صدور دستورات پزشکی لازم و تجویز دارو وبا توجه به اینکه بیشتر داروها در آن روزگار از نوع  گیاهی بوده ؛گفته شده که بیمار مذکور بعداز مدتی بهبودی حاصل کرده؛ بطوریکه چندین سال توانسته به زندگی خود ادامه دهد ضمناً نگرانی ودلواپسی  هم ازبابت مریضی خود نداشته است.

پس از خارج شدن «سید دکتر» و همراهان از منزل بیمار او به فردی که با حرفهای مأیوسانه اش آنهم به دلیل اینکه آداب عیادت را نمی دانسته وسهواً انرژی منفی به مریض منتقل می ساخته تذکرمی دهد که:

مرد حسابی ؛چگونه است  شما که کوچکترین اطلاعاتی از دانش پزشکی نداری  می دانی که کار بیمار تمام شده است من که طبیب هستم نمی دانم ؟؟؟!!
وادامه می دهد که  درروایات به نقل از پیشوایان دینی ما آمده:
 وقتی به عیادت مریضی رفتی سعی کن تا به او امید و دلداری وانرژی مثبت دهی نه اینکه آیه ی یأس یا ناامیدی بخوانی زیرا انرژی مثبت  دادن به مریض؛ درارتقای حالت روحی و روانی مساعد او ومآلاً از طبابت کردن اولویت بیشتری داشته وتأثیر شگرفی مبنی بر روند رو به بهبودی بیمار دارد.

برابر اظهارات آقای حسین محمّدی مزینان و به نقل از کهنسالان؛
..... سیّد دکتر؛ نام «ابراهیم » را داشته که اصالتاً شیرازی بوده و به دلیل فعالیّت های سیاسی در سال های قبل از ۱۳۲۰ شمسی به مشهد مقدّس سپس به سبزوار تبعید و عاقبت الامر مزینان را برای سکونت انتخاب می کند.
از ایشان فرزندی به جای نمانده و برابر وصیتش پیکر این پزشک حاذق و سبک دست در امامزاده سیّد علی اکبر علی آباد (درشمال شهرستان داورزن) جنب درب ورودی و سمت راست نبش رواق به خاک سپرده شده است.خدایش بیامرزد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

💠 آبروی مؤمن

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️سال ۱۳۴۵شمسی در بازار مزینان بودم، بزرگترها تقریباً در وسط بازار مشغول صحبت بودند بخصوص اینکه فصل بیکاری کشاورزان بود و می گفتند: در طول پنجاه سال زندگی در مزینان که ما به یاد داریم فقط یک مورد طلاق آن هم به دلیل پزشکی نه عدم تفاهم زوجین صورت گرفته است ! مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی رضوان ا.‌‌..تعالی علیه که از فلاسفه ی زمان و عصر خود بودند و محیط به اکثر علوم جدیده و قدیمه بر حسب اتفاق شرف حضور داشتند.

شخصی که عادت داشت از همهٔ رمز و راز اتفاقات و حوادث چه تلخ چه شیرین چه عمومی چه خصوصی مردم مطلع باشد از جمع موجود پرسید دلیل و علت جدایی فلانی از فلانی چه بوده؟ یک نفر از جمع حاضر تا می خواست پاسخ شخص سئوال کننده را بدهد من دیدم مرحوم حاج آقای شریعتی به آرامی دست بر دهان ایشان گذاشتند و فرمودند:
-حق نداری به سئوال پاسخ دهی!

دیگران پرسیدند: چرا حاج آقا؟

شیخ قربانعلی:
-شما حتی اجازه ندارید در مورد همسر خودتان که حق شرعی و قانونی بر او دارید اظهار نظر کنید چه برسد به همسر دیگری که نه شرع و نه عرف و نه حدود قانون این اجازه را به شما می دهد! مضافاً اینکه حق نداریم به هر سئوالی پاسخ دهیم!   پس از آن  به شخص سئوال کننده محترمانه گفت:لطفاً قبل از بیان هر سئوال به تبعات آن فکر کن ،کمی هم اندیشه کن پیرامون یک موضوع ...
دیگران به سفارش و تأکید معظم له گوش دادند و عمل کردند.

این نوعی بیان فضیلت های اخلاقی بود که درجامعهٔ آن زمان در بین اکثریت قاطع مردم ساری و جاری بود و طبیعی است که وقتی فضای حاکم بر جامعه مبتنی بر فرمایشات گهر بار اولیای دین باشد و مردم خود را مقیّد به لزوم  رعایت دستورات و فرامین الهی و اسلامی بدانند و به آنها عمل نمایند خروجی و نتیجه اش، برخورداری از مواهب و سعادتمندی در دنیا و آخرت خواهد بود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 💠 شاه مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

✍️ همه ی ما کم‌ و بیش معانی دو واژه ی «سخاوت» و «شاه» را می دانیم با این وجود خالی از لطف نیست تا فرازهایی هر چند‌کوتاه دراین باب نگارش شود.

لغت شناسان سخاوت را به : دست ودل بازی، بخشندگی، جود، کرم ، نان دهی ، جوانمردی و....معنا کرده اند.
متضاد یا نقیض آن را :تنگ چشمی،حسود، امساک، زفتی نوشته اند.
گفتنی است که: سخاوت وسخاوتمندی سیره و در زمره ی اخلاق انبیای الهی و امامان صلوات ا... علیهم بوده و آن را یکی از ستون ها وپایه های ایمان می دانند.
در این ارتباط پیامبر عظیم الشأن اسلام و اشرف مخلوقات عالم(ص) می فرمایند:
اولیای خدا از جهت فطرت وذات سخی هستند.

اما لغت یا واژه «شاه» به معنای: فرمانروا، امیر، پادشاه، آن کس که بر کشوری حکومت کند، تاجدار ، سلطان ، مَلِک ، شهریار، خدیو، خسرو و... است.
خلاصه ی کلام اینکه لفظ شاه هر نامی که داشته باشد به مفهوم: رهبر و پیشوا و پیشگام بوده وحتی در منابع ودر اشعار و در متون به  امامان یا امام زادگان علیهم السلام نیز شاه یا شاهزاده یا سلطان اطلاق شده است از قبیل: شاه نجف؛ مراد حضرت علی، سلطان خراسان مراد امام رضا، شاه عبدالعظیم مراد عبدالعظیم حسنی ، شاهزاده علی اکبر، شاهزاده علی اصغر و..... علیهم السلام.

◀️ نیاز به توضیحات اضافی ندارد که همشهریان معزز مزینانی در ادوار گذشته لقب«شاه»به صورت پیشوند یا پسوند به آخر یا اول نام کوچک طبقه و قبیله خاص از اهالی داده اند و آنان را به این نام خواتده اند والانم پس از گذشت سال ها فرزندان واولاد آنها را به همین شیوه وصفت می خوانند مانند علیشاه، شاه محمد ...که علاوه بر عینیت بخشیدن به واژه پر بارسخاوت در شناسایی و معرفی دقیق آنها نیازی به طول و تفصیل نداشته باشد و به سرعت در نزد مخاطب نیز معرفی شوند.

گفته شده که مرحوم « محمد مزینانی» مشهور به « شاه محمد » جّد بزرگ طایفه ی فعلی از همشهریان؛ چهره ای بوده مردم دار، مؤمن وخدا جوی و دست و دل باز و بخشنده و در یک کلام سخاوتمند و کریم  هر چند که از مال دنیا بهره ی کافی نبرده اما پر واضح است که شخص یا اشخاص بخشنده برایشان تفاوتی نمی کند که غنی باشند یا غیر آن،چرا که در نگاه آنان موضوع سخاوتمندی و بخشندگی ملاک عمل است لذا به این سبب که آن روانشاد از هر نوع خدمت مادی ومعنوی به دیگر بندگان خدا  به ویژه نیازمندان در حد مقدورات دریغ نمی کرده است و در این قلمرو حتی پیشگام‌ و پیش قراول بوده فلذا اهالی به وی لقب «شاه» می دهند که در نهایت وی را«شاه محمد» صدا می زنند.

در موضوع سخی بد نیست تا اشاره ای شود به اینکه :
فردی بوده عالم و فرزانه که تمام دارایی خودرا به نیازمندان بذل وبخشش می کرده و زمانی هم که پولی در بساط نداشته از دیگران قرض می گرفته تا به درخواست کنندگان بدهد!!
 شب هنگام نیازمندی به منزل او مراجعه ودرخواست کمک می کند. به این سبب که پول نداشته و امکان قرض کردن نیزدرشب فراهم نبوده دو عدد بادیه(کاسه) مسی از منزلش بر می دارد وبه نیازمند می دهد ومی گوید: برو بفروش وحاجتت را برآورده ساز!!
پس از گذشت چند روز خانواده اش متوجه می شوند که بادیه ها نیست و اظهار می دارند دزد برده است ! این عالم با سخاوت و وارسته می گوید: بی جهت دزد را متهم نکنید. من آنهارا به مستحقی داده ام!!

برابر نقل قول همشهریان: شاه محمد بیش ازیک فرزند ذکور به نام «حسن» نداشته اما آن زنده یاد بر خلاف پدرش؛ عیال وار بوده و خانواده ای داشته است تا حدودی پر جمعیت و از دو همسر جمعاً ۱۰فرزند

مرحوم «محمد شاه »جد اعلا و نیای بزرگ این دودمان محترم علاوه بر دارا بودن صفت دست ودل بازی از طبع شعر نیز در حد زیادی بهره مندبوده که در حال حاضر شاعر توانمند وفرهیخته آقای اکبر علیشاه و سرکار خانم طیبه علیشاه فرزند عباس نویسنده و داستان سرا؛ چهره هایی از این تبارخوشنام اند.
گویی این دو هنرمند با ذوق؛ این میراث پر ارزش را از اجدادشان به ارث برده اند که برخی ازآثار آنان در همین رسانه انتشار یافته و مخاطبین استفاده ی لازم را نیز برده اند.

در خاتمه ی نگارش؛توجه شما خوبان را به یک رباعی دلنشین که شادروان« شاه محمد » حدود۱۵۰ سال قبل و به هنگام دامادی ودرشب عروسی تنها پسرش زنده یاد «حسن » با گویش مزینانی سروده وخوانده است و با استقبال مهمانان وحضار مواجه گشته معطوف می داریم.

سرانگوشتات حنای تَزه دَرَه
دِچشمونت خمار اِندزه دَرَه
به قربون کریمیی خدا رُم
عروسیت در مزین اَوَزَه دَرَه
تَزَه= تازه ،نو
دَرَه= دارد
اِندزه= اندازه
رُم= بروم
اَوَزه= آوازه، شهرت
مزین= مقصود دیار مزینان است.
روح بلند در گذشتگان از این دودمان شادباد .ان شاء ا...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

💠 لقب «دیمه.....»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 ✍️خانواده ی بزرگ و جلیل القدر« دیمه» نیز یکی دیگر از این مجموعه است که حُسن اخلاق و اوصاف حمیده وپسندیده وخوش رویی در گفتار ورفتار و کردار آنان به خوبی متجلی وپیدا ست

حُسن خلق از اعظم ترین نعم الهی است که موجب بسط رزق ومحبوبیت نزد خالق و مخلوق می گردد و باعث راحتی انسان در زندگی است از این رو افرادی که متصف به اخلاق نیکو هستند به درجات عالی وکمال مطلوب نزدیک ترند.
برابر فرمایش حضرت ختمی مرتبت(ص) خُلق نیکو لطیف ترین حقیقت در آیینه است وسنگین ترین وارزشمند ترین گوهر در ترازوی عمل وچون انگشتر که زینت دست است.خوش خُلقی و خوش خویی نیز زینت انسان است.

◀️ اما چرا به این خانواده ی محبوب وتبار آنها  لقب« دیمه » داده اند؟  

در ابتدا لازم است گفته شود؛ زنده یاد حاج محمد مزینانی که بعدها به «حاج محمد دیمه» مشهور شد چهار پسر ویک دختر دارد به نام های مرحومان حاج‌اکبر و حاج اصغر‌ودو پسر ویک دختر دیگر که خوشبختانه وخدارا شکر درقید حیات اند  شامل: آقایان غلامرضا وغلامحسین ‌و سرکار خانم ربابه

آن طور که از مرحوم حاج اکبردیمه و در زمان حیاتش (با حضور فرزندش آقا مرتضی ) سوال کردم که چرا و به چه علت لقب دیمه به خانواده ی شما داده اند؟ در جواب گفت:
ابوی بنده مرحوم حاج محمد فردی بوده کشاورز وبسیار فعال وکوشا وساعی ودرعین حال با انگیزه وخستگی ناپذیر واساساً در باور و قاموس او چیز هایی از قبیل سختی یا دشواری یا امور پیچیده ومشکلات کاری ولا ینحل وجود نداشته است.

در فعّال بودن مرحوم  پدرم همین اندازه بگویم  که؛ قبل از طلوع خورشید به صحرا می رفته وبه هنگام غروب هم به دلیل تاریکی دست از کار می کشیده وشیفتگی و عشق وی به کار وتلاش درامر کشاورزی اولاً: زبانزد بوده ثانیاً :موجب گشته تا غالباً اولین نفری باشد که به صحرا برود وآخرین نفری باشد که به روستا بر گردد !! ضمن اینکه تشنگی وگرسنگی وخستگی از کار بی معنا و نامفهوم و چندان اهمیتی برایش نداشته است تا در وقت معلوم ومعینی صبحانه یا ناهار یا شام بخورد یا به اصطلاح به خودش برسد.

در ادامه حاج اکبر اظهار می داشت:
 وقتی ایشان در برابر سوال برخی از اهالی مزینان قرار می گیرد مبنی بر اینکه دلیل عدم خستگی از این همه کار وتلاش وفعالیتت چیست که حتی دربرابر گرسنگی وتشنگی خم به ابرو‌نمیاری ؟ در پاسخ و با گویش مزینانی می گوید:
مَه دیمه یُم... من دیمه هستم.
 و همانگونه که در کشاورزی دیمه کاری توجه لازم وکافی مد نظر کشاورزنیست و وابستگی به آب وکود و سم پاشی و دیگر مراقبت ها ی لازم نداردو صرفاً بذر پاشیده می شود وبه امید خدا رها می گردد... من هم اینگونه ام....
 به عبارت دیگر؛ خستگی حالیم نیست . ضمن اینکه درقید وبندصبحانه وناهار وشام خوردن وتوجه ورسیدگی به آن مفهومی که دیگران برداشت وعادت دارندتا در وقت معینی غذا بخورند... نیستم.
لذا مردم از این زمان به مرحوم ابوی لقب «دیمه» می دهند ومتعاقب آن به «حاج‌محمد دیمه» مشهور می شود.

🌹ذکر این نکته نیز خالی از لطف نمی باشد که از میان چهار پسر زنده یادحاج‌محمد دیمه تنها غلامحسین را غالباً اهالی به دیمه صدا نمی زنند بلکه به او «گُرجی »می گویند.
دلیل این شهرت نیز بی مسما نبوده وگفته شده با توجه به اینکه مشارالیه به هنگام تولد نوزادی خوش قیافه و سزخ و سفید و به اصطلاح تو دل برو بوده؛ از این رو خانواده اش به او «گرجی» گفته اند وبه تبع آن همشهریان نیز اورا گرجی صدا می زنند.

محتاج توضیح است که؛
گرجی نام قومی از اقوام قفقاز یا گرجستان امروزی است که اهالی آن کشور به ویژه زنان گرجی درحُسن جمال وتناسب اندام و در ظرافت ولطافت؛ شهرت جهانی دارند.
از سوی دیگر چهار حرفی که از آنها کلمه «گُرجی» ساخته شده در عُرف این چنین تعریف شده است‌.  .
گ: حرف اول گُل به معنای زیبا چون گل
ر: حرف اول روی به معنای چهره
ج: حرف اول جوان به معنای شاداب
ی: یای نسبت است
بنابراین «گرجی» یعنی نوزاد یا فردی که نشاط وشادابی او بر چهره اش چون گل آشکار است.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

نظر

 

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

💠خاطره ی خواندنی از زنده یاد عمو حاج غلامحسین مزینانی( آفاق)

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ پر واضح است که همه ی انسانها فطرتاً شادی را دوست دارند و به کارهایی که موجب فراهم‌کردن شادی و نشاط دیگران می شود علاقه دارند و نیز از آن استقبال می کنند چرا ‌که شادبودن و شادی آفریدن امری است فطری و غریزی که در نهاد هر انسانی وجود دارد لیکن شدت وضعف دارد.

از این رو دین نجات بخش اسلام پیروانش را به مسرت زیستن توأم با نشاط تشویق و ترغیب می کند. همچنانکه پیامبر اکرم وائمه معصومین صلوات ا... علیهم همواره لبخند برچهره داشتند وبا گشاده رویی و حالتی بشاش با مردم برخوردمی کردند.
 در روایات اسلامی آمده که رسول خدا(ص)  به هنگام سخن گفتن حتی در حالت عادی و طبیعی تبسم بر لب داشتند.

در کتاب نفیس نهج الفصاحه حدیث  ۱۶۰ می خوانیم:خداوند فردی را که شوخی طبیعی می کند و در مزاح خود راستگوست مؤاخذه نمی کند.
و نیز حضرت امیر (ع) می فرماید: خوشرویی احسانی است بی هزینه  (غررالحکم و دررالکلام: حدیث  ۱۵۰۳)

اساساً مردم خونگرم مزینان از لحاظ خصوصیات اخلاقی نوعاً مردمانی خوش بزم و خوش مشرب واهل دل اند ضمن اینکه به هنگام شوخی مراقب چار چوب ها و شئونات اخلاقی هستند و سعی دارند تا از به کار بردن الفاظ بد و دور از اخلاق اجتناب کنند تا جنبه ی غیبت نداشته باشد و فضا را صرفاً به سمت و سویی بکشانند  که با بیان مطالب طنز موجب خنده وشادی و در نهایت انبساط روحی ودل بازی اطرافیان خویش شوند.

 یکی از چهره های بذله گوی مزینان که همواره سعی داشت تا دمی را غنیمت دانسته و دیگران را شاد و سرحال و قبراق کند زنده یاد« حاج غلامحسین آفاق» بود که مطالب وخاطرات طنز و خنده دار را بازگو می کرد ومهم تر ازهمه اینکه آنچه که می گفت فی البداهه بود که این خود‌نوعی هنربه شمار می رود که در کمتر اشخاصی می توان سراغ داشت مضافاً این که دراین رابطه ید طولا وتبحر فوق العاده عجیبی داشت به طوریکه زبانزد خاص و عام بود.

◀️ گفته شده که در سالهای دفاع مقدس وقتی نیروهای متجاوز بعثی برخی از شهرهای ایران را بمباران و موشک باران می کردند ومردم ناگزیر می شدند تا برای مدتی کوتاه به اماکن دور دست و خارج از بُرد موشک ونقاط ایمن از بمباران هوایی  بروند چند خانواده از اقوام آن روانشاد به مزینان می روند تا برای چند روزی مهمان وی باشند.

در یکی از این روزها در حین صبحانه خوردن که درضمن همه ی بند و بساط صبحانه از شیر و کره و پنیر و نیمرو و نان داغ و تازه آنهم در سفره ی مجهزی به وسعت طول اتاق فراهم و مهیا بوده ونیز آن مرحوم سرگرم پذیرایی پای سماور ؛ یکی از مهمانان رو می کند به حاج غلامحسین و می گوید :عمو
حاج غلامحسین : جان عمو
مهمان: در نظر دارم مشورتی با شما کنم.
حاج غلامحسین: موجب مباهات است خواهش می کنم بفرمایید.
مهمان: فکر می کنم که : چنانچه خانه و دیگر وسائل و ملزومات را در محل سکونت  بفروشیم واز این راه پول و پله ای فراهم کنیم وسکونت را به مزینان انتقال دهیم  و مثل شما از هوای سالم و پاک و آسمان صاف وتمیز و مطبوع و بدون آلودگی همچنین مواد غذایی طبیعی وارگانیک مثل شیر وکره و عسل وتخم مرغ رسمی و پنیر وماست محلی و گوشت ومرغ ونان طبیعی و.... استفاده کنیم تا معنا ومفهوم زندگی را برای چند صباحی هم که شده بهتر درک و لمس کنیم خواستم نظر مبارکتان را در این مقوله جویا شوم که آیا به صلاح می دانید یا نمی دانید؟
حاج غلامحسین:  هرچند فرمایش تان دقیقاً منطقی است اما توصیه می کنم هرگز چنین فکری را نه تنها عملی نفرمایید بلکه اساساً به مغزتان راه ندهید.
مهمان: چرا و برای چه عمو جان؟
حاج غلامحسین: آهان! جانم که شما باشید؛ این که می بینید همه چیز خدا را شکر در سفره از انواع اطعمه و اشربه و همین گونه شام وناهار مفصل ومیوه های رنگارنگ ودیگر تنقلات و نعمات موجود‌ و فراهم است گمان نکنید که در طول سال  این بند و بساط بر همین منوال است و نیز روزگار بر وفق مراد بلکه تمام این اوضاع و احوال فعلی که مشاهده می فرمایید از شما چه پنهان که از طریق قرض و قوله فراهم وتدارک دیده شده وبه محض اینکه شما گرامیان تشریف ببرید به محل سکونت تان نا گزیرم تا بیلم را روی دوشم بگذارم و در صحرا از صبح تا شب خون و عرقم یکی شود تا آیا پس ازگذشت ۶ ماه کار وتلاش شبانه روزی موفق شوم قرضم را ادا کنم یا موفق نشوم..

به عبارت بهتر؛ عموجانم الهی تصدقت گردم و الهی فدااایت شوم: واقعیت امر این است که در حال حاضر صدام لعنتی بمب ها و موشک ها را تو خانه ی من  و روی سر من اِنداخته نِه شهر و خَنِه ی شما !!! آره عزیز دلوم؛ قربونت رِوُم الهی ور دورت بِگردوم الهی😄

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✋️گاهی اوقات از قدیمی ها با حالت افسوس می شنویم :«قدیم یادش بخیر اگر نان نبود ، اگر پول نبود، اگر آب و برق و گاز نبود ؛جایش دل های باصفایی بود که مهربانی را به یکدیگر هدیه می کردند صداقت سرمایه ای بود که آن ها را با دل های ساده و بی آلایش به هم دیگر پیوند می زد ، رفت و آمدهای مهربانانه ، احوال پرسی های بی منت همه و همه موجب می شد که خوش باشند و در فقر و نداری با هم بگویند و بخندند.»

🔹این ها را گفتم تا بهانه ای شود برای متن نامه ای که حدود 5 سال پیش زمانی که هنوز تلگرام پایش را به خانه های مردم باز نکرده بود و سایت های اینترنتی رونق خاصی داشت دوست عزیز و اهل فن جناب آقای «قاسم ملا» که برای زادگاهش بهمن آباد صدها مطلب نوشته و در وبلاگ ها و سایت های مختلف منتشر کرده است و الحق قلمی توانا و فکری خلاق دارد آن را برایم فرستاد و امروز با بررسی مطالب وب سایت شاهدان کویر بار دیگر تجدید خاطره ای شد و آن را تقدیم نگاه های مهربان شما نمایم . نامه ای که زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی حدود 60سال پیش یعنی سال 1337 شمسی برای اهالی دوست داشتنی بهمن آباد فرستاده و برادر بزرگوارم جناب قاسم ملا طی مطلبی برای ما ارسال کرده اند: «سلام در یکی از کتاب های قدیمی مرحوم پدرم این نامه را یافتم نمی دانم صاحب نامه کیست اگر به رحمت خدا رفته روحش شاد باد و اگر زنده است سالم و سلامت باشندمن با همان سبکی که نوشته بود رونویسی کردم.»

🔆شایان ذکر است که شادروان میرشکاری سال 1352 دارفانی را وداع گفته و معنا و مفهوم میرشکاری به خاطر این بوده که اجداد آن ها در چاپارخانه مزینان (اداره پست قبلی) فعال بوده اند و با پای پیاده نامه ها را به اطراف می رسانده و چون از چالاکی خاصی برخوردار بوده و مانند آهوی تیزپا می دویده اند و در فرهنگ عامه مزینان به آن شکاراطلاق می شود فامیلی این قوم در مزینان میرشکار شده است.

👈متن نامه ی زنده یاد سیداسماعیل میرشکاری مزینانی

« آقایان محترم اهالی بهمن آبادی
محترما"بعرض میرساند برای رفاه حال کلیه بلوک مزینان آسیابی وارد و نهایت درستی و صحت عمل مراجعین آرد و بدون کسری و افت بقرار هر خروار پنج من آرد کندم و پنج من آرد جو برداشته میشود و بدون هیچ گونه تقلب و خیانت بهترین آرد را تحویل می دهیم لذا مستدعی است لطف و مرحمت خودتانرا دریغ نفرمایید تا زحمات و مخارجات حقیر هم ضایع و دماغ سوز نباشم ان شاالله تعالی و این کارخانه هم برقرار بماند بلطف پروردگار کمال تشکر از کلیه آقایان دارم اقل السادات و دعاگو سید اسماعیل میر شکاری 37/9/22 »

🌐درمرام هرکسی را حرمتیست آسیاب هم همیشه نوبتیست

🔹نویسنده / علی جعفری مزینانی
✍️زنده یادان، سید اسماعیل میر شکاری و فرزند برومندش سید رضا میرشکاری که هر دو درجوار رحمت حق آرمیده و درسن و سال کم دارفانی را وداع و ازنعمت و فیض وجود ارزشمندشان اهالی محترم مزینان و روستاهای مجاور محروم گشتند به همراه برادرش سید مهدی میرشکاری از سادات جلیل القدر و جلیل الشأن مزینان بودند که هر سه بزرگوار در عصر خود خدمات سودمندی را به همشهریان ارائه دادند۰
🔹برابر اظهارات پیشینیان در سالهای دور ازسال 1337 و قبل از ورود کارخانه آسیاب توسط شادروان می شکاری اهالی برای آرد کردن گندم دچار زحمت بودند و ناگزیر بودند تا گندم را به داورزن ببرند تا بوسیله آسیاب آبی آرد شود علت اینکه آسیاب آبی در داورزن قرار داشت این بود که آن روستا از آب جاری بیشتری برخوردار آنهم به دلیل داشتن موقعیت اقلیمی واینکه تقریباً دردامنه کوه و منطقه ی کوهستانی واقع بود، باید اضافه نمایم که آسیاب های آبی وقبل از آن بادی به کندی کار می کردند درنتیجه راندمان بالایی نداشتند۰
🔹مرحومان میرشکاری ها با دایر کردن آسیاب در مزینان زحمت طاقت فرسای حمل و نقل گندم جهت آرد شدن را از دوش مردم برداشتند و علاوه بر این در رونق مزینان در زمان خود نقش مهمی را ایفا و موجب باقیات و صالحات این بزرگواران گردید۰
عزیزان میر شکاری ها انسانهایی بودند متدین ،زحمت کش و آراسته به اخلاق خوش و صفات نیکو و ازنظر نیروی بدنی بسیار چابک ،قوی و ورزیده و شغل آسیابی درآن روزگار بدلیل نبود نیروی برق و به تبع آن عدم امکانات لازم تا کارها راحت تر انجام گیرد وابسته و محتاج نیروی بدنی قوی و خاص خود و شغلی بود طاقت فرسا و بسیار پر زحمت
آسیاب در ضلع شمال غربی میدان عاشورای فعلی قرار داشت و جلو آن استخری کوچک و یا حوضی بزرگ که آب موجود در آن جهت خنک کردن موتور آسیاب که دیزیلی بود و فاقد رادیاتور استفاده می شد و بصورت ورود و خروج جریان داشت و وقتی عیب و ایرادی در آسیاب بوجود می آمد سیدمهدی برطرف می کرد و باصطلاح دست به آچار بودند البته با کمک مرحومان سید اسماعیل و سید رضا تانگذارند آسیاب از حرکت و چرخش باز ماند و یا وقفه ای بوجود آید و مردم در فشار قرار گیرند و همیشه مقداری لوازم یدکی ضروری ذخیره داشتند۰
🔹همیشه ی ایام چندین نفر بخصوص جوانان مزینانی در آنجا صبح ها و غالباً بعد از ظهرها اجتماع می کردند و با سنگ های آسیاب که برای توزین گندم و آرد کاربری داشت زور آزمایی می کردند ۰
🔹در آن روزگار واحد اندازه گیری اوزان کیلو نبود و درمقیاس اضعاف وزن و براساس من و خروار و تن سنجیده می شد و سنگها دراندازه های 5 و 10 و 15 و نهایتاً تا 20 من از جنس چدن و گرد و دارای دسته منحنی شکل ساخته شده بودند۰ ( یک من معادل سه کیلو)
آسیاب از صبح درساعات اولیه که هوا نسبتاً سرد بود شروع بکار می کرد و تا نزدیکی های غروب مداوم فعالیت داشت تا پاسخگوی همشهریان مزینانی و مراجعه کنندگان روستاهای مجاور بوده تا زیاد درنوبت قرار نگیرند۰
🔹چنانچه چند دقیقه در مجاورت دواتاق موتورخانه و آرد خانه قرار می گرفتی تمام سر و کله و لباس و کفش سفید و آردی می گشت بطوری که به زحمت شناخته و شناسایی می شدی و صدای ناهنجار و گوش خراش موتور هم مزیدی بود بر علت ها و وقتی دونفر باهم آنهم با صدای بلند صحبت می کردند صدای یکدیگر را به زحمت می شنیدند به طوری که با فریاد با یکدیگر در مکالمه و گفتگو بودند آن هم مختصر و مفید و کوتاه در سال های آخر دهه ی چهل و اوائل دهه ی پنجاه شمسی به دلیل پاسخ به نیاز بیشتر مردم و قرار نگرفتن در نوبت های چند روزه دو آسیاب دیگر یکی در وسط بازار روبروی حمام یا گرمابه عمومی قبلی جنب کوچه تکیه ی میان و دیگری در شمال مزینان به مرور شروع به فعالیت کردند البته با تکنولوژی پیشرفته تر(و بعدها مرحوم علیشاه و زنده یاد حاج علی عباس و تعزیه خوان مزینانی حاج اکبر ملایی و اکنون عبداله فرزند عباس عبداله اقدام به راه اندازی آسیاب کردند )
👈باتشکرفراوان از برادر گرامی جناب آقای علی مزینانی عسکری که باب نوشتن این خاطرات فراموش شده را در رسانه ی شاهدان کویر مزینان گشودند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

 

🌐مروری بر تأسیس هیئت جوانان شاهزاده علی اکبر(ع) مزینان


🖌نویسنده و محقق: علی جعفری مزینانی

✍️هیئت علی اکبری مزینان در سال۱۳۴۲ شمسی با تدابیر افرادی که به ذکر تعدادی از آنها درقسمت های بعدی خواهم پرداخت خشت اول آن گذاشته شد.
از آنجایی که تشکیل و فعالیت هیئآت در مزینان یکی از میراث های مذهبی و فرهنگی و اجتماعی ماست و از سویی در حال حاضر به برکت وجود رسانه ها و ارتباطات صوتی، تصویری و نوشتاری چه خوبست تا تاریخچه ای هر چند کوتاه از تأسیس سوابق و فعالیت آنها داشته باشیم تا نسل های فعلی و آتی تا اندازه ای اطلاعات بیشتری داشته باشند یا آگاهی های خود را تکمیل تر کنند.

از آنجایی که قبل از تاسیس هیئت علی اکبری مزینان دو هیئت دیگر در طول سال و بخصوص در ماههای محرم و تا حدی صفر فعالیت داشتند و اعضای آن درچنین ایامی گرد هم می آمدند و پس از استماع روضه یا سخنرانی، اقدام به سینه زنی و عزاداری می کردند لذا شخصیت هایی فرهیخته، دانا، دور اندیش و آینده نگر و افزون بر همه ی اینها همگرا و متحّد تشخیص دادند تا با هدف شور و شوق بیشتر جوانان که به زنجیرزنی دراین ایام بخصوص محّرم علاقه بیشتری دارند و از این طریق می توان شوق و اشتیاق بیشتری در آنها ایجاد کرد تا با استقبال بیشتر آنها از نظر تجمع در این ایاّم ویژه مواجه گردد لذا این جمع ارادتمند وعاشق به اهل بیت علیهم السلام و مصمٌم ، همت کردند تا هیئت علی اکبری مزینان را تأسیس نمایند .
این که چرا نام این هیئت را علی اکبری انتخاب کردند؟ پر واضح است که بواسطه ی وجه مشترکی بود که بین جوانان عاشق ولایت و امامت، با نام مبارک حضرت علی اکبر(ع) جوان رعنا و رشید و با کمال حضرت امام حسین (ع) از نظر سنی سنخیّت داشت.
در اولین گام مؤسّسین بنا داشتند تا محل این هیئت مانند دو هیئت دیگر در بازار مزینان باشد و مکانی را که از نظر وسعت و مساحت با هیئت تناسب داشته باشد خریداری نمایند لیکن باتوجّه به اینکه چنین ساختمان یا زمینی در خیابان اصلی یا بازار موجود نبود یا اگر هم یکی دو مورد پیدا می شد مالکینش قصد فروش نداشتند مسأله ی مکان هیئت دربازار خود بخود منتفی بود.
زیرا مالکین در این گونه منازل سکونت داشتند و خالی از سکنه نبود همچنین وابستگی های دیگری که هرکدام از ماها به منزل آباء و اجدادی خود داریم نتیجتاً این امکان فراهم نشد تا محل هیئت در بازار خریداری گردد یا اینکه وقف هیئت کنند از طرفی پول چندان قابل توجهی نیز دربساط مؤسسین نبود.
ناگفته نماند که مؤسسین قصد داشتند درصورت وجود چنین مکانی بخشی از وجه قرار داد را نقد و بخش بیشتر آن را به صورت قسطی خریداری کنند تا به کمک‌خیرّین به مرور تسویه گردد .

گفتنی است شخصی که از همه بیشتر بر این تصمیم پافشاری می کرد و خیلی هم تلاش کرد تا خانه یا زمینی مناسب در بازار پیدا کند زنده یاد استاد محمد ابراهیم طاهری رحمت الله علیه بود که خود یکی از گروه و مجموعه ی مؤسسین این هیئت به شمار می رفت حالا شمال یا جنوب یا شرق یا غرب بازار ، چندان اهمیت نداشت تا در کدام نقطه باشد.
حتی با توجه به اینکه منزل مسکونی آن زنده یاد در ابتدای کوچه ی سرهنگ یا شریعتی ۲۰ فعلی و مشرف به بازار مزینان ومغازه ی خیاطی یا دوزندگی آن مرحوم بخشی از منزل مسکونی ایشان پیشنهاد واگذاری وفروش برای هیئت دادند اما ازآنجایی که منزل آن شادروان از نظر وسعت فراخور هیئت بخصوص درآینده با افزایش جمعیّت ندیدند از این رو مؤسسین این درخواست را به صلاح ندانستند.

ناگفته نماند که تمام امید مؤسسین در ابتدای کار به لطف الهی و عنایات حضرت امام حسین علیه السلام معطوف بود تا هر چه زودتر هیئت پا بگیرد و آرام آرام و در طول زمان بتوان امکانات و تجهیزات مورد نیاز را تدارک دید.

با این نگاه برای اینکه مکان هیئت دربازار باشد و از سویی شرط اول دست یافتن به هر موفقیتی گام نهادن در مسیر هدف است لذا مؤسسین بر آن شدند که در آن عصر و زمان مدرسه ی علمیّه یا حوزه ی علمیّه ی مزینان را به مکان ثابتی در ماه محرم و با نام هیئت علی اکبری موقتاً اختصاص دهند تا در آینده با همفکری بیشتری بتوان تدابیر مناسبتری اندیشید و محل ثابتی خریداری یا اینکه وقف گردد.

لازم به توضیح است که همه ی روحانیون معزّز و رجال و معتمدین و پیشکسوتان گرانقدرمزینان با یکدلی مثال زدنی دست در دست هم تلاش کردند تا وقفه ای در تأسیس هیئت پیش نیاید و امور به نحو قابل قبولی موقتاً پیش رود و خدارا شکر در این هدف مؤفق بودند.
درابتدای شروع کار اغلب اعضای هیئت جوانان یا میانسالان بودند و همه ی امور توسط خود این عزیران صورت می گرفت و همچنان به پیش می رفت تا اینکه رفته رفته بر تعداد اعضا در سالهای بعدی افزوده شد که هم‌اکنون این هیئت با ساختمان نوساز و عرصه ی وسیع و با همه ی امکانات لازم و تعداد اعضای نزدیک به هفتصد نفر که درشب های تاسوعا و عاشورا با توجه به اینکه جمعیت زیادی از نقاط دیگر برای اقامه ی عزاداری رهسپار #مزینان یا به تعبیر بهتر دارالمؤمنین می گردند بیش از دوبرابر این تعداد که همگی شاهد آن هستیم آغوش گرم خود را بروی همه ی این عزاداران با گرمی هر چه تمامتر مشتاقانه می گشاید؛ به طوری که می توان ادعا داشت این مرکز درحال حاضر از میراث های ارزشمند دینی و مذهبی و ماندگار مزینان مانند دیگر هیئات و تکایا جلوه گری می کند که در نشر فرهنگ اسلامی و تشیّع ،نقش معنوی و جایگاه مؤثّری همانند بقیه ی پایگاههای مذهبی موجود دراین دیار غنوده بر حاشیه ی کویر دارد.

دربدو فعالیت تأسیس هیئت از اطعام خبری نبود و پذیرایی با چایی ؛بسنده می شد به این دلیل که امکانات لازم از همه نظر که پاسخگوی نیاز اداره ی یک هیئت باشد وجود نداشت.

سنتّ و رسم از دیر باز براین مبنا بود برای اینکه در هزینه های جاری هیئت وقفه و یا مشکلی پیش نیاید هریک از اعضاء مبلغ نه چندان قابل توجّه آن هم با قصد تیمّن و تبرّک و ثواب به هیئت کمک می کردند که این جدای از نذورات و سایر کمک های خیرٌین بود.
این مبلغ در ابتدای کار حدود پنجاه ریال در هرسال و در آغاز ماه محرم و برای مدت ده شب برای هر نفر از اعضاء مقرّر شده بود و عزیزانی هم که تمکٌن و قدرت مالی بهتر و مناسب تری داشتند بخصوص مؤسسین مبلغ بیشتری را اهداء می کردند و افرادی که شرایط مالی مناسبی نداشتند ازپرداخت همین مبلغ معاف بودند.



شایسته است از روحانی عالیقدر و متخصص در علوم فلسفه و فقه اسلامی ؛زنده یاد مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی اعلی الله مقامه ابوی عالیقدر و واعظ شهیر و خطیب توانا شادروان حاج شیخ محمود شریعتی مزینانی رضوان الله تعالی علیه و عموی بزرگوارمتفکر ؛ نویسنده،جامعه شناس ، پژوهشگر و از مبارزان سیاسی و نظریه پرداز انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی مزینانی یادی شود که سخنرانی و روضه خوانی این هیئت را سالها و در زمان حیات پر بار خود بر عهده داشتند و به مدت دوازده سال مستمعین را افاضه می فرمودند .

مدیر و یا به تعبیر بهتر سردسته ی هیئت علی اکبری و یکی از چهره های سرشناس ازمجموعه ی پایه گذاران هیئت؛ زنده یاد مرحوم آقا سید حسن حسینی که رحمت خدا بر او باد تا زمانی که در قید حیات بودند و توان لازم برای انجام این مسئولیت سنگین را در خود می دیدند خالصانه و بی ادعا امور هیئت را سر وسامان می بخشیدند و با وجودی که آن سیّد جلیل القدر در مزینان سکونت نداشتند و از سویی در استخدام دولت بودند مع الوصف درایاّم شروع ماه محرم همه ساله در مزینان حضور می یافتند تا علاوه بر شرکت در عزاداری از نزدیک به رسیدگی امور و مسئولیت مدیریتی خود بپردازند و به مدت بیست سال سرپرستی هیئت را بر عهده داشتند.

مضافاً اینکه منزل آن مرحوم درتهران به روی همه ی همشهریان گشوده بود و مرحومه همسر مکرّمه ایشان با اشتیاق هرچه تمام از مهمانان استقبال و پذیرایی شایسته بعمل می آوردند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
آذر
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️در صنعت سینما و تلویزیون علاوه بر فرزندان زنده یاد حاج میرزاحسین که گل سرسبد این هنر محسوب می شوند چند نفر دیگر از مزینانی های هنرمند فعالیت داشته و دارند که می توان به این اسامی اشاره کرد؛دکتر حسن فخاری مزینانی یکی دیگر از چهره های موفق تلویزیونی است و مدت ها مسابقات بزرگ ورزشی در داخل و خارج با تهیه کنندگی و کارگردانی او از شبکه های تلویزیونی پخش می شد و علاوه بر مدیریت بخش های ورزشی در شبکه سه مسئولیت پخش شبکه ی سلامت و جام جم  را در کارنامه خود دارد.

نوراله مزینانی(یوسفی) کارمند بازنشسته اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی که مستند عشق آباد(مزینان) با رویکرد عاشورای مزینان به همت او ساخته شد و از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید وی همچنین به لحاظ موقعیت شغلی در بنیاد فارابی به عنوان ناظر بعضی از جشنواره های هنری استان ها حضور داشته است .

حسین هاشمی مزینانی نیز از چهره های فرهنگی بسیج و شهرداری تهران  که در چند سریال تلویزیونی نقش کوتاهی را اجرا کرده است.

روح اله احسانی مزینانی کارمند صدا و سیمای جمهوری اسلامی،غلامحسین مزینانی و حاج مجید حسن زاده فرزند زنده یاد حاج محمد ، دکتر حسین مزینانی که در بخش تآتر بیشتر به کارهای وی خواهیم پرداخت و علی و محسن مزینانی عسکری با نویسندگی  و کارگردانی بیش از یک صد مستند تلویزیونی و 10 قسمت در باره شهدای والامقام مزینان و پخش از شبکه های مختلف سیما از دیگر فعالان هنری در صدا و سیما محسوب می شوند.

همچنین از دیگر فرزندان مزینانی نام آشنا در صدا و سیما باید به حسام مزینانی فرزند سرهنگ محمد دیمه اشاره کرد که علاوه بر بازیگری؛ مجری گری چندین برنامه ی تلویزیونی و رادیویی را در کارنامه خود دارد. مسابقه جدول از برنامه های موفقی است که با اجرای این جوان هنرمند مزینانی روی آنتن رفت و تا مدت ها ادامه داشت.

حسام متولد هفدهم تیرماه 1372 وفارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت صنعتی از دانشگاه آزاد تهران مرکز می باشد، از رادیو وارد سازمان شد و حالا مجری و بتازگی وارد عرصه بازیگری شده است.در سال 1391 وقتی 19 ساله بود وارد سازمان صدا و سیما شد و کارش را از رادیو شبکه جوان شروع کرد و دو سال بعد در سال 93 مجری زنده برنامه ورزشی خط پایان شد.بعد از 4 سال تجربه رادیویی در سال 94 با اجرای برنامه ایرانشهر که از شبکه 5 پخش می شد وارد تلویزیون شد و آخر همین سال نیز برنامه حوالی فردا رو اجرا کرد. در سال 95 دوباره به رادیو برگشت و بعد از اتمام تحصیلات در 20 تیر 95،به خدمت سربازی اعزام و بعد از دو سال دوباره با برنامه مسابقه جدول به شبکه سه و تلویزیون بازگشت.آقای مجری سال 97 در کنار اجرا وارد عرصه بازیگری نیز شد،او در سریال شرایط خاص در کنار بازیگرانی چون کامبیز دیرباز،شهره سلطانی و  بهرام افشاری بازی می کند.

حسام در این سالها برنامه های زیادی در شبکه های مختلف رادیویی داست که می توان به برنامه خط پایان رادیو جوان،برنامه ایران آفرین و سیاه سفید از رادیو فرهنگ،برنامه رهاورد و … اشاره کرد. مزینانی حالا در کنار فعالیت رادیو و مجری گری و بازیگری در تلویزیون،در تیزرهای مختلف هم به گویندگی مشغول است و در این سال ها بیش از 100 ها تیزر خوانده است

و  اما دوفعال دیگر در این زمینه که علاوه بر کار در لباس پلیس به فعالیت هنری نیز مشغول هستند سرهنگ محمد مزینانی(دیمه) که اغلب سریال های تلویزیونی با رویکرد پلیس با کارشناسی و مشاوره ی وی ساخته شده و سرهنگ احسان اله هدایتی فر است که اخبار و گزارش ترافیکی با اجرای خوب او به اطلاع مخاطبان رسانده می شود.

مهدی مزینانی فرزند زنده یاد محمود حاج اکبر نیز از مجریان توانمند و مدیران روابط عمومی بانک سپه است و در چند اثر تلویزیونی از جمله عروس به ایفای نقش پرداخته است.

از دیگر فعالان و دست اندرکاران هنری در صدا و سیما می توان به دکتر سیدمجید مزینانی فرزند سیدمهدی حاج سیدعلی اشاره کرد که مدت ۱۲ سال در صدا و سیمای خراسان رضوی فعالیت کرد و با  اخذ مدرک دکترا از دانشگاه فردوسی مشهد سال ۱۳۸۸ به دانشگاه امام رضا علیه السلام  منتقل شد و مدیریت گروه برق و معاون پژوهشی دانشگاه و عضویت در شورای نظام مهندسی کشور را در کارنامه خود دارد.

از دیگر شخصیت های هنری و فرهنگی و سیاسی که در سیمای جمهوری اسلامی فعالیت هنری داشته سردار علی رضا مزینانی  از پایه‌گذاران تبلیغات در جنگ و مسئول تبلیغات قرارگاه خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس است که با مهران مدیری در  تهیه کنندگی چند سریال طنز تلویزیونی همکاری داشت.

یکی دیگر از هنرمندان جوان مزینانی که در حال حاضر به عنوان تدوینگر در سیمای جمهوری اسلامی و بخش خبر مشغول به فعالیت می باشد محسن مزینانی عسکری متولد چهارم اردیبهشت 1372 مشهد مقدس است که پس از تکمیل تحصیلات دوران مدرسه مدرک کاردانی رشته عکاسی خبری را از دانشکده خبرگزاری فارس اخذ و بلافاصله در داشنگاه علامه به تحصیل رشته علوم قرآن و حدیث پرداخت و همزمان دوره آموزشی تدوین را در باشگاه خبرنگاران جوان با موفقیت پشت سرگذاشت.

این هنرمند جوان همچنین در جشنواره های متعدد عکاسی شرکت و حائز مقام و دریافت جایزه شد و علاوه بر این تصاویر عاشورایی او مورد توجه اغلب مردم مزینان و هنرمندان کشوری قرار دارد.

وی از بدو تشکیل شاهدان کویر یکی از مدیران اصلی این پایگاه خبری مزینان است.

همکاری در ساخت چندین مجموعه ی مستند و گزارشی در باره شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و پخش از شبکه های مختلف تلویزیونی از دیگر فعالیت های محسن مزینانی عسکری است.

مهمترین فعالیت های این هنرمند جوان مزینانی

1 – عکاس مستندهای تلویزیونی ستارگان عشق پخش از شبکه ی خبر

2- عکاس و دستیار فیلمبردار مستندهای تلویزیونی شهدای حریم آل الله پخش از شبکه ی 2 سیما

3- عکاس و دستیار فیلمبردار یادواره شهدای دانشجوی گیلان و همدان پخش از شبکه ی 3 سیما

4- عکاس خبرگزاری بسیج پرس

5- همکاری با روابط عمومی سپاه تهران بزرگ و عکاسی از برنامه های مختلف مانند ؛ نشست خبری ، همایش ، یادواره و رزمایش ها

6- دستیار فیلمبردار مستند شهدا در نهضت حسینی

7- همکاری با ستاد مردمی نهضت جمع آوری اسناد دفاع مقدس به عنوان  تصویربردار و عکاس

8- عکاس و تصویر بردار مستند والدین شهدا

9 –  گذراندن دوره آموزش عکاسی مقدماتی در موسسه شهید آوینی

10- عکاس مستندهای تلویزیونی محرومیت زدایی در خوزستان

11- دوره ی آموزش عکاسی، تدوین، و تصویربرداری در موسسه ی سلامت پایدار

12- عکاس و دستیارفیلمبردار مستندهای تلویزیونی روایت نصر پخش از شبکه های افق ، 2سیما

 

✍️چه بسا هستند هنرمندان و نویسندگان چیره دستی مانند استاد علی جعفری که نخواهند از خود بگویند و فعالیت های کاری و هنری ماندگار خویش را تشریح و از اشتهار و بالیدن به آن نیز استقبال نمی کنند که اگر این کارنامه در اختیار برخی دیگر از افراد می بود الآن زمین و زمان را بهم می دوختند که:« من آنم که رستم بود پهلوان!» اما فرزندان بی ادعای سرزمین من منش و ایده اشان خدمت بوده و حتی راضی به نام بردن از آن نیستند اما ما بنا بر رسالتی که عهده دار آن شدیم این وظیفه را برای خود متصور می دانیم که مزینان اندیشه پرور و ادب دوست و هنرخیز را آن چنان که شایسته است معرفی نماییم.

🔹از استاد جعفری گفتیم نویسنده ای که به راستی همیشه یار و یاور شاهدان بوده و مزینان را کعبه ی آمال خود می داند ، پرستشگاهی که خاکش سجده گاه عاشقان است و باید با افتخار سر بر آن سایید و تکریمش کرد. این فرزند مزینان که از پایه گذاران تعزیه ی دهه ی دوم و کارگردانان دهه ی اول و رشد یافته در خانواده ای قرآنی و مکتبی است؛ علی رغم کار در فضای نظامی ارتش همیشه یک فرهنگی کامل بوده و نوشته هایش در شاهدان کویر مورد توجه و بهره مندی سنین مختلف است. وی به مدت دوسال نویسنده ی برنامه های مدیریت رادیو و تلویزیون بوده و  سردبیری مجلات صف و سرباز و خانواده را به مدت چهارسال بر عهده داشت، ریاست دایره ی انتشارات به مدت پنج سال و مدیر کل روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران به مدت چهار و نیم سال از دیگر مسئولیت های مرتبط هنری استاد جعفری است . ما در ادامه و بخش های دیگر این نوشتار به هنر والد مکرم استاد جعفری خواهیم پرداخت که باید اذعان کرد پسر کو ندارد نشان از پدر...

🎬🔆و اما یکی دیگر از فعالان هنری مزینان هنرمند انیماتور مزینانی سید مجید مزینانی معروف به میرشکاری فرزند مرحوم سیدرضا میرشکاری است .
سید مجید سال 1354 ه ش در پایتخت ایران زمین پا به عرصه ی وجود نهاده و  از نوجوانی به هنر و فعالیت در سینما و تلویزیون علاقه ی خاصی داشته است و به همین خاطر پس از آموزش و کسب مهارت لازم در سال 1376 به جمع تلویزیونی ها می پیوندد و با استخدام در سازمان صدا وسیما به صورت رسمی کار خود را با فعالیت های؛CG(کاراکتر ژنریتور) و منشی گری صحنه آغاز و  صدابرداری ، نورپردازی و همکاری با عوامل تولید در صدا و سیما،تهیه کنندگی و کار گردانی نیز از دیگر فعالیت های اوست.
این جوان پرکار و توانمند مزینانی با  مدرک کارشناسی انیماتوری و وظیفه سازی از دانشگاه علمی کاربردی تهران فارغ التحصیل شد و معتقد است: کار فرهنگی واقعی یادگیری مفاهیم اولبه تربیتی ، شهروندی می باشد که متاسفانه در این مورد جدیتی در کار نبوده است. به همین منظور او خود آستین همت را بالا زده و با همین رویکرد به کار برای کودکان به ویژه در زمینه انیمیشن سازی  بیشتر می پردازد.او به دلیل روحیه ی شاد و دوست داشتنی کودکان ؛ تا کنون آثار متنوعی را تهیه ، کارگردانی و تولید کرده است که انیمیشن سرزمین نقره ای از این جمله کارهاست.
وی علاوه بر مطالعه و پژوهش در اقلیم های گوناگون ایران برای ساخت انیمیشن، برای  کودکان فلسطینی نیز طرح و ایده خاصی دارد و به سراغ ساخت فیلمی با مضمون انقلاب سنگ یا انتفاضه فلسطین رفته و مجموعه ی سنگ سرخ را آماده کرد.

سید مجید این سال ها در شبکه برون مرزی الکوثر به تهیه و کارگردانی برنامه های کودک و نوجوان می پردازد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

 

💠مثل«کُندِّه»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ درابتدا باید دانست که بعضی القاب در شهرها و بخصوص در روستاها بی مسما یا بی ریشه نبوده ‌و وجه تسمیه دارند.

 درتمام بلاد ایران این القاب به فراخور نوع شغل یا علاقه مند بودن فردی به اشیا و انواع چیزها ویا عدم تلفظ کردن صحیح واژه و یا بر اساس عادت در به کار بردن یک کلمه توسط عده ای معدود افراد همچنین چنانچه  فردی برخوردار از یک صفت مشخص یا خوب یا شکیلی باشد آن لقب را به آن شخص نسبت داده اند که حتی در همه ی ممالک دیگر دنیا از جمله کشورهای اروپایی وبه خصوص کشورهای عرب زبان نیز از دیر باز تا حالا این روند ادامه داشته و دارد.
دیار مزینان نیز از این قاعده مستثنیٰ نبوده وبرخی قبیله ها دارای القاب خاصی هستند نظیر:کُندِّه، عشقم بود، دیمه، عندلیب  و...

همانگونه که می دانید به عنوان نمونه یکی از القاب که به طایفه بزرگی از همشهریان مزینانی ما تعلق دارد «کُنده» است که کُنده در لغت به معنای تنه چوب درخت است که گاهی هم ضخیم وقرص و محکم وخشک بود که با تبر یا ارّه خورد می کنند.

اما بسیاری از همشهریان ارزنده بویژه همراهان ویاران گرامی این رسانه تمایل دارند تا بدانند که چنین القابی چرا و به چه جهت به این خانواده های بزرگوار و مشهور داده شده؟
 اهمیت این موضوع وقتی دو چندان می شود که اولاً خود اعضای این طایفه با افتخار در معرفی خود از این القاب استفاده می کنند ثانیاً اساساً تا در معرفی از این لقب استفاده نشود شناخت فرد مورد نظر برای مخاطب تا اندازه ای با دشواری همراه است .
 
اما چنانچه دوست داشته باشید که فلسفه وجودی این القاب را بدانید که از کجا آمده و اینکه چرا و به چه جهت برخی از عزیزان همشهری به این لقب ها اشتهار دارند در ادامه بخوانید تا آگاهی لازم را پیدا کنید.

به عنوان‌نمونه شهرت« کنده»  را از هر فردی از همشهریان می پرسیدم یا می گفتند نمیدانیم یا افراد کهنسال هر کدام  برداشت متفاوتی که به نظرشان می رسید ارائه می کردند و نیز به طول وتفسیر آن می پرداختند که دربیشتر اوقات نظرات با هم اختلاف داشتند ووجه تشابهی بر تعاریفی که اظهار  می کردند مترتب نبود.

تا اینکه موقعیت و فرصتی دست داد چند سال قبل در مهدیه مزینانی ها از زنده یاد «حاج رجبعلی کنده »سوال کردم و ایشان هم به خوبی توانست پاسخ اقناع کننده ای بدهد.

جانباز فقید رجبعلی که بیش از ۱۵ ماه است به دیدار حضرت حق شتافته اظهار داشت:
✍️مرحوم جّد ما فردی بوده  بسیار پر قدرت و پر نیرو و توانایی های بالقوه که مجموعه ی شرایط تأثیر پذیر واستطاعت برکارها وامور سخت ودشوار داشته است و پدرم مرحوم غلامرضا و عموها و پسر عموها و فرزندان آنان نیز تا اندازه ای از آن مرحوم ارث برده اند.

در ادامه رجبعلی گفت:
در صحرای مزینان محلی است که الان هم به «سر هونگ» یا همان«سرهاون» مشهور است.
از این جهت که کشاورزان برای وضو ساختن واستفاده برای امور ضروری دسترسی یا فاصله نزدیکی به آب جاری مزینان درصحرا نداشته اند لذا تصمیم می گیرند تا هاونی با حجم بالا و نسبتاً بزرگ از جنس سنگ که وزن زیادی هم قاعدتاً داشته از روستای مزینان به محل مذکور در صحرا ببرند.

درابتدا مردم تصمیم می گیرند تا از یک حیوان باربر استفاده کنند زیرا ماشین ودیگر وسائط نقلیه موتوری در آن تاریخ  نبوده لذا جّد ونیای بزرگ ما  (پدرِ پدر)به نام مرحوم کربلایی محمد که در آن تاریخ فردی جوان وقدرتمند بوده داوطلب شده و گفته:
این که کاری ندارد من به تنهایی ویک تنه هاون را می برم وهمگان هم از ارائه ی چنین پیشنهادی تعجب می کنند!!!

تا اینکه دراثر اصرار و پافشاری آن مرحوم چیزی شبیه به نمد روی سر وی قرار می دهند و چند نفری هاون را بلند می کنند وروی سرش می گذارند و یک نفس وبدون رفع خستگی و حتی توقف در مسیر؛ از نزدیک هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان به محل مورد نظر که گفته می شود قریب ۲ کیلومترفاصله داشته به تنهایی حمل و انتقال می دهد!!!

با این حال وقتی مردم زور ونیرو وقدرت خارق العاده بدنی ایشان را  به شکل عینی می بینند همه انگشت به دهن می گیرند و با لهجه مزینانی می گویند :
«ای والله... یا للعجب اگه سرش از کنده مِبی مِشکست. یعنی اگر سرش از کُنده می بود می شکست.»

از این پس آن زنده یاد به لقب کنده مشهور می شود که نتیجتاً به قبیله و خانواده بزرگ آنان که نیز مردمانی خونگرم و خوش اخلاق وفعال وپرتلاش و نیز پیشگام در امور مردمی وکارهای خیرخواهانه هستند کنده می گویند. روح‌همگی در گذشتگان از این دودمان شاد باد. ان شاءالله

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠 از حسن تا  نایب حسن و از نایب حسن تا نایب حسن خان....

✍️ مدت ها بود که تصمیم داشتم داستانی خواندنی از یک همشهری مزینانی بنویسم اما متأسفانه ضیق وقت اجازه نمی داد وچند بار هم فرازهایی از ماجرا را تایپ کردم تا پس از اتمام در اختیار ادمین محترم این کانال جهت نشر قرار دهم لیکن مشغله کاری این اجازه را از بنده دریغ کرد.

ماجرا بر می گردد به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که شادروان علی آقای صدیقی فرزند مرحوم حاج ملا احمد این قصه را برایم تعریف می کرد.

گفتنی است زنده یاد صدیقی اگر چه کم صحبت و درعین حال خوش مشرب بود اما در زمینه های تاریخ مزینان بویژه در حوزه سیاست نه تنها دستی بر آتش داشت بلکه ساعت ها قادر بود تا پیرامون برخی مسائل مطالب شیرین و شنیدنی بیان کند.

جناب صدیقی اظهار می داشت: «من شنیده ام در سابق فردی بوده به نام «حسن »که به مرور زمان به «نایب حسن »و  سپس به «نایب حسن خان » به شهرت رسید!! و بنده هم از ایشان سوال نکردم که اطلاعات بیشتری از نایب حسن خان بدهد که از کدام خانواده یا قبیله ای بوده؟ (شایدم در آن تاریخ که ماجرا بر می گردد به حدود بیش از ۱۵۰ سال قبل پرسیدن این سوال چندان هم در اصل داستان نقشی ایفا نمی کرد.)

مرحوم صدیقی درادامه می گفت: حسن آقا فردی بی سواد و از نظر تأمین معیشت در تنگنا واز آنجا که کارگر ساده ای بیش نبوده، بیشتر اوقات جهت کارگری به گرگان یا تهران می رفته ضمن اینکه خوش هیکل و نیروی بدنی قوی نیز داشته است.

حسن یک بار که قصد مسافرت از مزینان به تهران را داشته پس از چند روز به سمنان می رسد و دقیقاً زمانی بوده که خط تلگراف از تهران به مشهد که در مناقصه یک شرکت انگلیسی بوده تا سمنان اجرا شده و مهندسین و کارگران برای ادامه آن مشغول فعالیت بوده اند.

ایشان با خودش فکر می کند ‌من که برای کارگری به تهران می روم شاید این شرکت به کارگر نیاز داشته باشد چه بهتر که بپرسم تا بلکه در همین جا مشغول به کار شوم.

  بر اساس نقل قول آقای صدیقی در آن تاریخ سیم و تیرها و دیگر ملزومات با کشتی از خارج به بنادر جنوب ایران می آمده سپس با شتر حمل می شده ضمناً جرثقیل هم وجود نداشته تا کارها را تسهیل کند لذا نوع کار ایجاب می کرده تا از کارگرانی که نوعاً قد بلند و از نیروی بدنی مطلوبی بر خوردار بوده اند کمک بگیرند و حسن هم چنین ویژگی ها را داشته است.

وقتی حسن به مدیر پروژه مراجعه و درخواست خودرا مطرح می کند از آنجا که می بینند فردی است قوی هیکل با اندامی درشت و زور و بازوی قدرتمند با پیشنهاد وی موافقت ومشغول به کار می شود و بیش از ۳ سال زمان می برد تا خط تلگراف از سمنان به مشهد می رسد ضمن اینکه اداره مخابرات خراسان تعدادی از همین کارگران از جمله حسن را که دارای تجارب کاری در حرفه سیم بانی هستند ونیز افراد موجهی بوده اند استخدام می کند.

در آن زمان هر شخصی که در استخدام دولت بوده و مواجب می گرفته عنوان «نایب» به معنی کارگزار یا مستخدم دولت را داشته است لذا از اینجا حسن به «نایب حسن » مشهور و او را به همین نام نیز صدا می زنند.

از آنجا که نایب حسن، کارگری بوده نجیب و مطیع و فرمانبردار از این رو شرکت پیمانکار خارجی  به ایشان نیز پیشنهاد می دهد تا در اختیار شرکت مذکور باشد و از استخدام در پست وتلگراف انصراف دهد و ضمناً با وی به خارج از کشور برود مع ذلک نایب حسن موافقت نمی کند.

برابر پیشنهاد نایب حسن و به منظور نوعی تشکر کردن از توجهات مدیر شرکت خارجی از مهندس مربوطه دعوت می کند تا چند روزی به مزینان بیاید و او هم می پذیرد وبه دیار مزینان می روند که پس از پذیرایی به هنگام‌جدایی؛  مهندس موصوف مقداری پوند انگلیس قابل توجهی به نایب حسن به عنوان هدیه می دهد.
درضمن مهندس می گوید : می خواهم سه موضوع را یاد آوری وبه تو وصیت کنم و درصورتی که گوش دهی و قول بدهی که عمل کنی بگویم ودر غیر این از خیرش بگذرم؟ و ایشان هم قول می دهد.
مهندس می گوید:
۱_ این پول را در هیچ راهی خرج و هزینه نکنی از همین آب و ملک مزینان خریداری کن( ایشان هم بیش از ۱۲ ساعت آب و زمین مزروعی در مزینان خریداری می کند و از این به بعد به همین اعتبار مردم به این فرد ملاک، عنوان  نایب حسن خان می دهند.)

۲_ در مملکت تو جسارتاً اغفال کننده زیادند سعی کن اغفال نشوی تا ازت بهره برداری نکنند.

۳_در کشور تو هنوز مردم به آن حد از قوای فکری و دماغی و روشن فکری نرسیده اند تا معنا ومفهوم حزب یا گروه یا دسته را بفهمند لذا مبادا از آنها پیروی کنی چونکه این ها همگی نه تنها خود را به چاه می افکنند بلکه کسانی هم که از آنان تبعیت می کنند در نهایت به چاه می افتند.

گفته می شود که؛ مرحوم  نایب حسن خان این وصایا را به گوش سپرده وتا زمانی که در قید حیات بوده به آنها نیز عمل می کرده است.»

 

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️در سالهای۱۳۳۹تا۱۳۴۴ همهٔ مدارس از جمله دبستان امیر شاهی مزینان دردو نوبت صبح و بعد از ظهر دایر بود. صبح ها: از ساعت۷/۳۰لغایت۱۱/۳۰، بعداز ظهرها: از ساعت۲  الی ۴ ضمناً به دلیل کمبود کلاس از یکسو ونبود دانش آموز در حد متعارف از سوی دیگردانش آموزان پایه های اول و دوم در یک کلاس،پایه های سوم و چهارم در کلاس دیگر و نهایتاً پایه های پنجم و ششم در کلاس بعدی حضور می یافتند
ساعت ۷/۳۰صبح، زنگ شروع بکار مدرسه نواخته می‌شد و همهٔ دانش آموزان درصفوف منظم و در حیاط مدرسه رو به قبله به خط می شدند تا مراسم صبحگاهی که شامل سرود و دعا بود اجرا شود. سرود به صورت دسته جمعی ودعا توسط یکی از دانش آموزانی که از صدای جذّاب ، گیرا و درعین حال بدون لکنت زبان بر خوردار بود قرائت می شد.البته در روزهای برفی و بارانی از خواندن سرود و دعا معاف بودیم.
پس از اجرای سرود ودعا نوبت به بازدید سر و وضع دانش آموزان می‌رسید نسبت به موی سر ، ناخنها ، دستها ، سروصورت و وضع ظاهری لباس ، بسیار اهمیت می دادند. فرد فرد دانش آموزان درصفوف ، مورد بازدید قرار می‌گرفتند و نکات لازم را در این موارد  گوشزد وتأ کید می نمودند تا فردا نسبت به رفع ایرادات واشکالات اقدام گردد.
پس از این مقدمات واحیاناً قرائت بخشنامه ها ودستورالعملها ازسوی مقامات بالا دست جهت آگاهی دانش آموزان  و سخنرانی کوتاهی توسط مدیرمحترم ، مجوز ورود به کلاس در صف های منظم را پیدا می کردیم.
برای هر کلاس یک ارشد که به او مبصر می گفتند درنظر گرفته شده بود تا درغیاب معلم ویا قبل از ورود ایشان به کلاس مسئولیت نظم و انضباط دانش آموزان را بر عهده گیرد.در مواقعی که سرو صدا ی بیش از حد دانش آموزان گوش ها را کر و آرامش را سلب می‌نمود و به تذکرات مبصر اهمیت نمی دادیم برای برقراری سکوت وهمهمه، مبصر مجبور می شد بگوید :بچه ها آقا داره میاد! منظور او از آقا (معلم)مربوطه بود دانش آموزان از ترس دقایقی ساکت می شدند واین روند ادامه می یافت تا اینکه معلم با چهره ای بشاش و با انگیزه و عشق به تدریس وتبسم بر چهره، وارد کلاس می شدند . با ورود آقا معلم مبصر با صدای بلند که از چند متری بوضوح شنیده می شد می گفت: برپا... همهٔ دانش آموزان از جای خود به احترام بلند می شدند نفس‌ها در سینه حبس می شد و سکوت محض حاکم می گردید و چند لحظه ای به حالت خبردار بودیم تا اینکه برخی معلمین می گفتند: بفرمایید...‌ برخی دیگر هم می گفتند:بنشینید...‌‌‌ تعدادی هم با نگاه های معنی‌داری که حکایت از صلابت و وقار زائد الوصفی داشت و به فرد فرد دانش آموزان می نگریستند و درحالی که در طول کلاس قدم می زدند می فرمودند:بفرمایید بنشینید...
در هر حال با اجازه ی آموزگار روی نیمکت‌های چوبی می‌نشستیم . ابتدا حضور و غیاب سپس تکالیف را بررسی و به دنبال آن از چند محصل دروس گذشته را می‌پرسیدند.گویا روانشناس خبره ای بودند ومی دانستند از چه کسانی باید درس پرسیده شود!
بعد از این مراتب شروع به درس جدید می‌ کردند.گوشها به کلام وچشم ها به تخته سیاه دوخته شده بود.درحین تدریس چنانچه دانش آموزی متوجه نمی شد ویا سئوالی پیرامون موضوع خاصی داشت ضمن پاسخ به سئوال، چندین بار توسط معلم توضیحات لازم ارائه می گردید.
با وجودی که همهٔ کادر مدرسه اعم از مدیر ومعلمان  بومی بودند وبالطبع اولیای دانش آموزان را به خوبی می‌شناختند و با آنها حشر و نشر وارتباط صمیمی داشتند و در برخی مواقع رفت و آمد خانوادگی بین تعدادی ازآنها برقرار بود مع الوصف در فضای دبستان کاملاً با روش های اداری و با دسیپلین خاص خود با دانش آموزان بر خورد می نمودند‌ تا مبادا بهانه ای  به منظور سوء استفاده و یا فراراز مسئولیت ها و یا عدم پایبندی به تکالیف محوله در آنان پیدا شود! نا گفته پیداست، اداره کردن دو پایهٔ تحصیلی به صورت همزمان آنهم در یک کلاس نیازمند ومحتاج تسلط وافی، تجارب کافی و نوعی هنر نمایی معلم  است.
علاوه بر دانش آموزان مزینانی کلاً حدود(ده ،دوازده) نفردانش آموز از روستاهای مجاور در دبستان به تحصیل اشتغال داشتند بخصوص در کلاسها وپایه های تحصیلی بالاترحضورشان چشمگیرتر و پر رنگ تر می شد. زیرا در زادگاهشان کلاسهای پنجم و ششم به دلایل متعددی وجود نداشت.

...👈گفتنی است درچند درس آموزگاران محترم  حساسیّت و نگرانی زائد الوصفی از خود بروز می دادند تا پایهٔ دانش آموزان را دراین دروس قویتر سازند از جمله (دیکته یا املا)،(فارسی یا ادبیات)، (حساب و هندسه) و (انشاء،نامه نگاری ) وبقیه دروس در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفتند. انسان دو نوع معلم دارد : آموزگار و روزگار. هر چه باشیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می‌آموزد ، اولی به قیمت جانش ، دومی به قیمت جانت (دکتر علی شریعتی مزینانی)

دو نمونه از نحوهٔ مکاتبات ونامه نگاری را که شادروان استاد فصیحی به دانش آموزان کلاس ششم آموزش می دادند آورده می شود.

🔹دوست گرامیم آقای..........‌
با سلامی خالصانه و صمیمانه بدینوسیله از ابراز لطف و مراحمی  که به مناسبت موفقیتم درکلاس پنجم ابراز داشته بودی بی نهایت ممنون و متشکرم امیدوارم من نیز پیوستهٔ ایام شاهد موفقّیت های روز افزون آن دوست گرانقدرم باشم.
دوستدار شما........‌‌‌............

🔹ریاست محترم ادارهٔ فرهنگ شهرستان سبزوارجناب آقای..................
با سلام و احترام:
از حسن نیّت و اظهار لطفی که در مورد ترفیع و ارتقای رتبهٔ شغلی ام مرحمت فرموده بودید قلباً سپاسگزارم
از خداوند متعال خواهانم که اینجانب و دیگر همکارانم را در خدمت رسانی هر چه بیشتر به    
میهن وکشورم مؤیّد فرماید.

مدیردبستان
امیر شاهی مزینان ..............
دو مورد از مطالب مندرج در کتاب فارسی دوم دبستان در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی را در تصاویر مشاهده فرمایید.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️با مشاهدهٔ تصویری از دانش آموزان دبستان دکتر علی شریعتی مزینانی در سال۱۳۷۶ درکانال وزین شاهدان...... تصمیم گرفتم از دوران تحصیل در مقطع ابتدایی دبستان درمزینان که بر می گردد به سالهای تحصیلی ۱۳۳۸تا ۱۳۴۴ شمسی (دوره ششٔ سالهٔ ابتدایی) که در آن ایام به دبستان دولتی( امیر شاهی مزینان ) مشهور بود

🔹قبل از همه چیز یاد آوری این نکات ضروریست که در آن ایام اولاً دختر و پسر ،مدرسهٔ مجزا و مستقلی نداشتند  و در یک دبستان به صورت مختلط تحصیل می‌نمودند (تعداد دانش آموزان دختراز انگشتان یک دست بیشتر نبود) ثانیاً از دبیرستان خبری نبود و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان که بلافاصله بعد از ابتدایی شروع می شد ناگزیر از مسافرت به شهرها بودیم ثالثاً از امکاناتی نظیر آب لوله کشی،برق،تلفن،گاز و وسائل  عکسبرداری و صوتی تصویری و....امروزی حداقل در روستاها و بسیاری از شهرها اثری نبود تا دستکم تصویر ،عکس ویا ضبط صدایی داشته باشم تا ضمیمهٔ این خاطرات نمایم به هر تقدیر تا جایی که  حافظه یاری می نماید
 💠آموزگاران معلمان و اساتیدی مهربان و در عین حال دلسوز ی داشتیم که همگی آنهاسر به تیرهٔ تراب نهاده و نقاب درچهرهٔ خاک کشیده اند که درتعلیم و تربیت دانش آموزان نقش ممتاز،برجسته و تأثیر پذیر و خلاقی داشتند و شایسته است بپاس زحماتشان از همهٔ آن زنده یادان و گرامیان که حق بزرگی به گردن ما دارند یادی کرده باشم..
 
💠۱-مرحوم محمد علی فصیحی
۲.مرحوم عباسعلی صدیقی
۳-مرحوم محمد حسین رفیعی
۴-مرحوم صانع صانعی
۵-مرحوم میرزا محمد علی ضیایی
۶-آقایان احمد و محمود صدیقی که خدا را شکر درقید حیاتند و به گمانم در حال حاضر در سبزوار و یاتهران سکونت دارند(فرزندان مرحوم شیخ صادق صدیقی) سایه شأن مستدام


💠لازم به ذکر است که هرچند حداکثر مدرک تحصیلی این عزیزان ششم ابتدایی بود لیکن بدلیل مسئولیت پذیری و عشق به آموزش آن چنان مهارت و تجربه ای داشتند .که هنوز هم با گذشت بیش از۵۵سال از آن ایام سخنان حکمت آمیز و ترنم صدای دلپذیر و طنین شکوهمند صوت آنان بگونه ای گوشها را نوازش می داد که گویی دیروز به کلامشان گوش جان سپرده بویم. روحشان شاد و یادشان گرامی باد....

✍️ دبستان امیر شاهی مزینان
در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۵ (دوران تحصیل ابتدایی بنده) در کوچه سرهنگ که الآن گمان دارم به شریعتی ۲۰   نامگذاری شده   تقریباً در وسط کوچه واقع شده بود.ضمناً کوچهٔ مذکور درآن زمان درست در وسط خیابان قرار گرفته بود تا مسافتی را که از شمال و جنوب روستا باید دانش آموزان طی می‌نمودند  تا به دبستان برسند تقریباً مساوی و برابر باشد که این را باید نتیجه و مبیّن خوش فکری  و خوش سلیقگیٔ  افراد فهیمی که در آن تاریخ و حتی سالیان خیلی قبل از آن‌ این مکان را بعنوان مدرسه انتخاب نموده بودند دانست. (روحشان شاد)  

 💠چند سال بعد در سال۱۳۴۸ شمسی مرحوم عباسعلی رضوانی به مبلغ ۶۰۰۰ تومان این مکان را خریداری و در آنجا،سکونت گزید و مدرسه به منطقهٔ دیگری به قسمت شمال مزینان منتقل گردید.
 مدرسهٔ امیر شاهی مورد بحث نسبت به جمعیت مزینان ،نسبتاً وسیع به مساحت تقریبی ۱۰۰۰ متر مربع(عرصه و اعیان) مشتمل بر۴ اتاق که یکی از اتاقها اختصاص به مدیر و معلمان و بقیه عنوان کلاس را داشتند.
 
💠درآن ز مان از معاون،دفتر دار،  حسابدار و‌‌‌...‌.خبری نبود! و همهٔ امور اداری  اعم از ثبت نام ، تهیه کتاب، رتق و فتق درخواست های ارباب رجوع ،تماس حضوری با مقامات بالا دست حتی تعمیرات میز و نیمکت و دربهای  چوبی ،امور بنایی و نصب شیشه  پنجره و همه و همه بر دوش مدیر و مستخدم مدرسه سنگینی می کرد! البته نه بصورت وظیفه بلکه بصورت افتخاری . دلیل آن اولاًنبودن بودجه درثانی دربسیاری از این نوع تخصص ها عدم وجود افراد کار بلد و از همه مهمتر این بزرگواران محصلین را فی الواقع فرزندان خود می پنداشتند و خدمت رسانی به آنان را از افتخارات بر می‌شمردند و از سویی یقین داشتند که در نزد خداوند پاداششان محفوظ خواهد بود.
البته گفتنی است در برخی از این امور سایر معلمین به مدد و یاری مدیر مدرسه، بصورت خود جوش و افتخاری می‌شتافتند.
💠در ضلع جنوبی مدرسه درخت توت تنومندی خودنمایی می کرد و زیر سایهٔ آن منبع آبی از جنس حلبی سفیدرنگ که تقریباً ۱۵۰لیتر  گنجایش داشت و برای مصرف آب  آشامیدنی کارکنان و دانش آموزان پیش بینی شده بود توسط مستخدم مدرسه هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب آن هم بخاطر رعایت اصول بهداشتی از آب زلال و مطبوع چشمهٔ قنات ینگی قلعه که درخیابان اصلی مزینان جاری بود پر می شد.  
💠علاوه بر ۴ کلاس( بااحتساب اتاق مدیرو...) که قبلاً اشاره شد.اتاق بزرگ دیگری وجود داشت که کاملاً تاریک و فاقد نور بود بعنوان انباری و در برخی مواقع دانش آموزانی که مرتکب غیبت غیر موّجه و بی انضباطی مکرر و سستی و اهمال در تکالیف و یاد گیری دروس مربوطه و یا احیاناً موجبات نا رضایتی والدین خود و یا همسایگان و دیگران را فراهم می ساختند و مسئولین مدرسه از طریق  اولیای دانش آموزان مطلع و آگاه می شدند برای چند ساعت و در برخی مواقع یک شبانه روز در این اتاق بعنوان تنبیه بازداشت می شدند. کمتر دانش آموزی را می توان سراغ داشت که در طول تحصیل شش ساله حداقل یکبار طعم تلخ و در عین حال آموزنده از بازداشت شدن را حس نکرده و یا نچشیده باشد!
💠پر واضح است که تنبیه باچوب ترکهٔ درخت انار برای دانش آموزان خاطی آنهم جلو دیدگان و در حضور  دانش آموزان در اول صبح بعد از خواندن دعای صبحگاهی و سرود، امری بدیهی بود. جالب تر اینکه  وقتی تنبیه به گوش اولیا می‌رسید از معلم دفاع و تشکر می نمودند! حقیقتاً اگر سخت گیری و تنبیه نبود ضمن عدم کنترل حدود۱۵۰ دانش آموز آن هم به شدت بازیگوش سنگ روی سنگ بند نمی شد...
 تنبیه صرفاً برای اصلاح رفتار درنظر گرفته می شد و در کنار آن تشویق دانش آموزان منضبط و ساعی را نباید از نظر دور داشت که در سراسر کشور تنبیه و تشویق از بدیهیات و امری معمول تلقی می‌گردید.

توجه داشته باشید کسی که با دستش کار می کند کارگر است.کسی که بادست و عقلش کار می کند پیشه ور است کسی که با دست،عقل و احساسش کار می کند هنرمند است .لیکن کسی که با دست،عقل،  احساس ،علم و معلوماتش کار می کند (معلم) است و این شغل انبیاست.

درس معلم گر بود زمزمهٔ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
 

سرود ایران در کتاب دوم دبستان قدیم

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
اسفند
۰۰

✍️کمتر همشهری است که نام دودمان بزرگ خواجوی مزینانی را نشنیده باشد یا اینکه از نزدیک با این خاندان محبوب و شریف مجالست و حشر ونشر نداشته باشد.

یکی از چهره های شاخص از این خاندان گرانسنگ: فقید سعید حاج حبیب ا... خواجوی است .
در این متن بنا داریم تا برای شناخت بیشتر همراهان محبوبمان به معرفی زنده یاد #مهندس_عباس_خواجوی یکی از هفت فرزندجلیل القدر این خانواده گرانقدر شامل: دو پسر و پنج دختر که لطافت و صفا و صداقت و حُسن اخلاق زیور جانش بود بپردازیم.

 عبّاس در روز سوّم از ماه شهریور سال ۱۳۲۷ شمسی از دامان مادری مکرمه و مؤمنه فقیده سعیده ربابه مزینانی در مزینان کعبه ی آمال همه ی ما پا به عرصه هستی می گذارد که پس از اتمام تحصیلات مقطع ابتدایی در زادگاهش به قصد ادامه ی تحصیل دوره ی متوسطه رهسپار مشهد مقدس می گردد.

آن روانشاد پس از اخذ دیپلم در رشته ریاضی و‌ کسب عنوان برتر با شرکت در ماراتن کنکور سراسری در سال ۱۳۴۵ مؤفق می شوند تا در رشته مهندسی مکانیک به عنوان دانشجو به دانشگاه شیراز که یکی از بهترین و معتبرترین دانشگاههای کشور است راه یابند.

وی پس از اتمام تحصیلات عالی و اخذ دانشنامه با درجه کارشناسی ارشد در این رشته توانست کماکان در تمام مراحل تحصیلات عالی خود نیز پیشتاز و در زمره ی برجسته ترین فارغ التحصیلان این دانشگاه باشد.

ذوق و شوق مثال زدنی و استعداد شگرف و نبوغ ذاتی و پشتکار بی وقفه او در تمام مراحل تحصیل موجب می شود تا دیگ زود پز‌ اختراع که با بهره گیری از انرژی گرمایی خورشید غذا را طبخ و آماده می کند و در اثر این ابتکار شگفتی ساز توجّه اساتید و برخی از محققین و پژوهشگران را به سمت و سوی خود معطوف می دارد که معرفی و مصاحبه با وی دربرخی از رسانه های کشور نیز بازتاب داشته است..

این مهندس جوان و خوش استعداد مزینانی که به سه زبان انگلیسی و آلمانی و ژاپنی تسلط کافی داشته در آزمون اعزام به خارج از کشور و احراز قبولی آن هم  با رتبه برتر  به همراه هشت نفر از دیگر  مهندسین شایسته کشور و با بهره مندی از بورسیه دولتی برای مدتی به کشور ژاپن جهت تحقیقات و پژوهش بیشتر در صنایع مربوط به لاستیک سازی عزیمت می کنند که پس از طی دوره های تخصّصی و کسب تجارب ومهارت های لازم و منطبق بر تکنیک های روز به کشور مراجعت می کنند.

گفتنی است که حاصل اندوخته های علمی و عملی از یک طرف و پیشنهاد خواجوی از طرف دیگر منجر به این می شود تا کارخانه لاستیک« بریجستون ایران»  در شهر شیراز و بامشارکت و سرمایه گذاری دو‌ کشور ایران وژاپن درسال ۱۳۵۳ احداث و شروع به فعالیّت و تولید کند..

رئیس صنایع لاستیک خودرویی ایران و عضوهئیت مدیره کارخانجاتی همچون؛ یزدتایر ،گلدستون،بارزکرمان و کویرتایر یزد از برجسته ترین مشاغل و مسئولیت ها و خدماتی بوده که این مهندس ودر واقع دانشمند مزینانی در کارنامه پر افتخار و پر بار کاری خود دارد. .
احداث کارخانه و به تبع آن تحوّل شگرف در صنایع لاستیک سازی کشور از سوی این چهره نخبه ودر عین حال سرشناس موجب می گردد ‌تا در کمترین زمان ممکن نام لاستیک بریجستون ایران در فهرست کشورهای پیشرو و صاحب دانش در صنایع لاستیک سازی بدرخشد و این غرور و افتخار ملّی  برای کشورمان بطور محسوس رقم بخورد.

 شایان ذکر است که برابر اظهارات یکی از همکارانش در این ارتباط طی مکاتباتی که وزارت صنایع کشور سوئد از طریق سفارتخانه با دولت وقت ایران می نماید درخواست اعزام این مبتکر و پژوهشگر مزینانی به سوئد را دارد تا به مهندسین آن کشور برای مدت چهار سال آموزش بدهد و در مقابل یک کارخانه لاستیک سازی و با سرمایه آن کشور در ایران احداث کند به طوری که صد در صد منافع حاصل از آن اختصاص به ایران داشته باشد امّا از آنجا که دولت وقت بنا نداشته تا اطلاعات فنّی و راز و رمز مرتبط با این صنعت گسترش یابد و برای خود رقیب یا همآورد بتراشد و نهایتاً جایگاه ویژه ای که درسطح کشورهای پیشرو در این صنعت داشته تنزّل پیدا کند لذا با  پیشنهاد مذکور موافقت نمی شود.

سرانجام عباس خواجوی این مهندس خوشنام مزینانی در طول حیات کوتاه امّا پر ثمر خویش و با به یادگار گذاشتن سه دختر فرهیخته و دانش آموخته که در واقع به مانایی نام و یاد پدر بزرگوارشان معنا بخشیده و ان شاء ا...همچنان خواهند بخشیددرتاریخ ۱۳۸۶/۵/۱۴ وبا پشت سر گذاشتن ۵۹ بهار و نیز با داشتن۳۴ سال سابقه درخشان مدیریتی در اثر سکته مغزی جان به جان آفرین تسلیم و روحش به جوار رحمت واسعه و فضل الهی و قرین به آرامش می پیوندند و پیکرش در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.

🖌علی جعفری مزینانی

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی