بایگانی دی ۱۴۰۱ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶۴ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۷
دی
۰۱

حاج حسین محمدی مزینان یکی از چهره های خوشنام و شناخته شده و نامی کهن دیار مزینان است که علاوه بر افتخار مداحی در مجالس مختلف زادگاهش و روستاهای غرب خراسان رضوی و شاهرود و تعزیه خوانی و کارگردانی مراسم تعزیه در بخش مزینان شناسی و بیان تاریخ گذشته و معاصر تا کنون مطالب ارزنده ای را با عنوان روزی روزگاری مزینان در شاهدان کویر مزینان تقدیم کویردوستان کرده است.

وی در چند دوره با عنوان دهیار و عضو شورای اسلامی مزینان حضور داشته و با توجه به بیان بسیار شیوا  در امور خیر و پیشرفت عمران و آبادی مزینان همیشه پیشقدم بوده و مجری گری برنامه های متعدد فرهنگی را بر عهده داشته است.

این ذاکر آل الله روز گذشته در فراق فرزند دلبندش جوان امیدوار امیرمحمد نشسته و به همین مناسبت ضمن همدردی با خاندان محمدی و میرشکاری به اطلاع می رساند مراسم تشییع فقید سعید زنده یاد امیرمحمد محمدی در روزهای سه شنبه و چهارشنبه به شرح زیردر تهران و زادگاهش مزینان برگزار می شود:

✔️روز سه شنبه بیست و هفتم دی ماه ساعت 11 صبح  از مقابل مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام واقع در مشیریه تهران، خیابان سازمان.

✔️مراسم تشییع و خاکسپاری ساعت 9 صبح روز چهارشنبه بیست و هشتم دی ماه از مقابل مسجدجامع مزینان

زنده یاد امیرمحمد محمدی مزینان

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۲۷
دی
۰۱

🌐خاطره نوشت آزاده سرافراز کربلایی علی مزینانی یحیایی از دوران اسارت در زندان های دیکتاتور بعث عراق

🌴 راه و رسم آزادگی در اسارت

✍️اردوگاه ما از سه قاطع تشکیل شده بود و در قاطع هم ۸ آسایشگاه ۱۰۰نفری، اندازه آسایشگاه هم تقریبا ۸×۲۵ که تمامی کارها مخصوصا شبها در آنجا انجام می شد.

 یادم هست اوایل اسارت بود که اسرای قدیمی با چهار یا پنج سال اسارت  از اردوگاه های دیگر را به اردوگاه ما آردند  چون آنها خیلی حزب الهی بودند و به گفته عراقیها به هیچ صراطی مستقیم نبودند. توی هر آسایشگاه ۴ الی۵ نفر را تقسیم کردند تا بلکه عقیده آنها نسبت به جمهوری اسلامی تغییر کند.

 در مدتی کوتاه این اسرا راه و رسم اسارت را به ما نشان دادند هر کسی به نحوی یکی با بچه ها به طور مخفی کارهای رزمی آموزش می داد یکی قرآن یکی زبان انگلیسی .آلمانی .فرانسه وهر کسی به نحوی تجربیات خودش را به اسرای جدید انتقال می داد تا اینکه یک روز صلیب سرخ به اردوگاه آمد. عراقی ها با عنوان اینکه ما زبان صلیبی ها را بلد نیستیم برای ما مترجم آورده بودند که اگر اعتراض داشتیم آنها بر عکس ترجمه کنند که با اعتراض اسرا مواجه شدند و گفتند ما خودمان می خواهیم صحبت کنیم.

  افسر عراقی با تعجب گفت: مگه شما بلدید به زبانی غیر فارسی صحبت کنید؟
 بچه ها گفتند: بله!

افسر اول  قبول نمی کرد  بعد یکی از نیروهای خودشان را گذاشتند پیش ما دیدند که راسته البته این را هم بگویم در زمان گفتگو با صلیب سرخ، اسرای  قدیمی برای اینکه عراقیها متوجه اعتراض نشوند اگر صلیب سرخ ها با انگلیسی صحبت می کردند آنها با زبان فرانسه جواب می دادند و اگر آلمانی اسرا به زبان دیگر چون قدیمی‌هایی که آورده بودنند پیش ما بعضی هاشان به ۲ تا۳ زبان مسلط بودند اینجا بود که عراقیها فهمیدند چه اشتباهی کردند  و چگونه راه و رسم آزادگی در اسارت را به اسرای جدید نشان دادند و دوباره جابجایی شروع شد و ما ماندیم با روش زندگی جدید در اسارت البته ناگفته نماند که کل زندگی بچه های قدیمی پیش ما ۱ ماه بیشتر نبود ولی کلی تغییر به وجود آوردند و درست زندگی کردن تو اسارت را به بچه ها یاد دادند...

آزاده مزینانی و هنرمند نامی موسیقی بهنام بانی
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🌐از ورزش باستانی تا فوتبال

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️بدون شک مزینان کهن یا قدیم از شرایط خوب فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار بوده چون که بعد از عزیمت به مزینان فعلی وسط بازار روستا ورزش باستانی زورخانه دایر می شود و دیوار به دیوار مغازه مرحوم کربلایی ابراهیم ولیعهد درب کوچکی قرار داشت و داخل مغازه گود زورخانه بوده است .

جالبه بدانیم در دوره های قبل از انقلاب سوارکاری با اسب در مزینان شب عید و همچنین کشتی و مسابقه تیراندازی نیز برگزار می شده البته حمل سلاح همیشه مجاز نبوده شاید بپرسید پس چطور تیراندازی آن هم دم قلعه درمعرض دید همگان انجام می شده است که باید گفت به خاطر نفوذ بزرگان آن زمان از جمله حاج علی اصغر و حاج اکبر محمدی در ژاندارمری و دیگر سازمانها بوده به طوری که میهمانان سنگسری مرحوم عربعلی و فرزندان و همراهانش با اسلحه های خود و از مزینان نیز فرزندان حاج علی اصغر محمدی و از مقیسه حاج آقای سلطانی و سبزوار حاج آقای الداغی و مرحوم آل احمد نیز در این مسابقه دوستانه شرکت می کردند.
(نفوذ مزینانی های متنفذ در ادارات و سازمان های دولتی و حتی دربار شاهنشاهی و همچنین خوانینی که بیشترین دغدغه آنها حفظ زادگاه خودشان بود بر کسی پوشیده نیست و در ادوار مختلف حتی دوره قاجار حاکمان وقت به درخواست آنها پاسخ مثبت می دادند. ناصرالدین شاه قاجار زمان حضورش در مزینان از سواران زبده و جوانان رشید مزینانی و بزرگان این دیار در سفرنامه اش یاد می کند که تا مزینان او را محافظت و همراهی کرده اند)

ناگفته نماند بازیهای محلی دیگری جهت سرگرمی رایج بوده که اگر با دید مثبت نگاه کنیم خود نوعی ورزش محسوب می شود مانند؛هرنگ هرنگ گلها چه رنگ، سه پایه نیشابوری، کلاه بردار،شصته، هلو هلو خرتو به ماده، کلوخ دپا، تپّو لبیک، کلاه پی سرنک و بازی معروف قایم قایم بازی که اکثر این بازی ها دویدن داشت.

یکی از بازی های روز دنیا که کل کره زمین را به تسخیر خود در آورده بازی مفرح و شاداب فوتبال است که از ابتدای انقلاب به خصوص در مدارس و زمین مهدکودک قبلی و بهزیستی فعلی و پشت قلعه و ورزشگاه مرحوم سیدمهدی مزینانی و اکنون باشگاه سرپوشیده شریعتی مزینان در رده های سنی مختلف از رونق خاصی برخوردار است.
در دهه ی شصت تیم فوتبال مزینان در مسابقات شهرستان سبزوار و همچنین خود مزینان با حضور تیم های روستاهای دیگر شرکت کرده و دارای مقام و عناوین جالب توجهی شد.

آن گونه که شنیده ام بعضی از فرزندان مزینانی در باشگاه های معتبر تا عقد قرار داد با تیم های مطرح از جمله پاس و نفت تهران پیش رفته اند و بعضی نیز در لیگ های دسته یک و دو حضور خوبی داشته اند ولی به علت عدم حمایت مناسب از ادامه راه باز مانده اند.

اکنون نیز استعدادهای بسیار خوبی در مزینان هستند که در مسابقات اخیر جام دفاع مقدس شهرستان داورزن به مقام قهرمانی دست پیدا کردند و پیش از این نیز همین تیم در مسابقات شهرستان سبزوار عناوین خوبی را در بین باشگاه های مطرح این شهرستان کسب کرده اند.

رونق والیبال

✍️یکی از ورزشهای خوب دو دهه گذشته تکواندو بود که شاگردان بسیاری توسط کارمند محترم بانک صادرات آقای عامری تربیت شدند و مقام هم کسب کردند.

از دیگر ورزشهای رایج در مزینان حضور بانوان و آقایان در پیاده روی است که بسیار عالی و تداوم داشته و تا به امروز شاهد این حرکت در مسیرهای مختلف مزینان بوده ایم اگر چنانچه می شد که در مزینان نگاه خیرین محترم و همچنین واقفین عزیز به سمت ورزش و اشتغال معطوف گردد شاید مثل گذشته های نه چندان دور شاهد حضور تیمهای خوب ورزشی در رشته های مختلف و اعزام تیمهای خوب نیز حداقل در سطح استان بودیم چرا که والیبال و فوتبال ما و تکواندو در سطح استان همیشه حضور خوب و پر رنگی داشتند . هیچکس از ورزش زورخانه ای حمایت نکرد وگرنه این ورزش باستانی رونق می گرفت . در دهه ی شصت و درحال حاضر آقایان محمدشوروی ، سیدحسین مزینانی و مهدی رمضانعلی نسبت به این ورزش علاقه مند و پیگیر هستند و چندسال پیش مراسمی در مزینان با حضور بزرگان این رشته از جمله مرحوم سیدحسن نقیب زاده برگزار گردید.

و اما والیبال که امروزه در بخش مردان در مزینان تعطیل شده و رونقی ندارد ولی در ایام عید و تعطیلات رسمی که مزینانی های ساکن تهران به زادگاه خود بر می گردند هم در باشگاه و هم مدرسه شیخ قربانعلی به این ورزش می پردازند جمعی از همین عزیزان مزینانی روزهای جمعه در پایتخت دور هم جمع می شوند و فوتبال و والیبال بازی می کنند.
اگر چه در خود مزینان جوانان بیشتر به سمت و سوی فوتبال می روند ولی در حال حاضر والیبال در بخش بانوان از رونق خوبی برخوردار است که البته شخصا برای تأمین بعضی نیازمندی های ورزشی گاهی با کمک خیرین توفیق خدمت به آنها را داشتم.

در دهه ی شصت والیبال در مزینان رونق خاصی گرفت و کم کم جوانان از کشتی و فوتبال به سمت والیبال آمدند در مدارس مزینان که آن زمان دانش آموزان زیادی داشت معلمین به ویژه آقایان کیانوش، عباس افتخاری، محمود امیری، گرانسایه، همت نموده با تمرین های پی درپی بازیکنان خوبی را تربیت و روانه مسابقات سبزوار کردند که حتی بهترین تیم سبزوار همیشه مغلوبشان بود.
بازیکنان آن زمان مرحوم اکبر گفتی ، مرحوم یدالله سویزی، حسن سویزی ،علی صدیقی، مهدی صدیقی، حسن محمدی، عبدالله سویزی علی اکبر ترخان، سیدعلی طالعی، مرحوم مهدی رضوانی،محمد همت آبادی، رضا دانایی و دیگرعزیزان در آن زمان که فرهنگیان و معلمانی مانند آقایان هوشنگ خسروجردی و عباس افتخاری و ذهرذهی مربیان تیم بودند .ناگفته نماند افراد زیادی از قلم افتاده اند و فی الحال حضور ذهن ندارم.....
بعدها با حضور آقایان علی و مهدی و تقی صدیقی و احمدمحمدیوسفی .مهدی رفیعی محمد صفاری و مرحوم اسدالله شریفی .محمدسلیمی، شهیدان سیدحسین حسینی و غلامرضا عسکری و محمد اسدی ، حسن روس ،غلامرضا و حسین فخاری و حسن شریفی، مرحوم حسین طلا ،محمدکربلایی رجبعلی ، احمدمنصوری، حسین محمدی، حسن احمدی،اصغر رضوانی، اکبر رضوانی پناه، سیدمحسن میرزاحسین، علی دانایی، حسین حیدری، ابراهیم مزینانی، والیبال مزینان همیشه حرفی برای گفتن داشت .
حضور تیم درصدخرو، داورزن، خسروجرد، نقاب .جغتای ،گرمه و جاجرم، سبزوار ، نیشابور، درودنیشابور، لطف آباد درگز و سالن تختی سبزوار مشاهده می شد و جوانان و نوجوانان مزینان همیشه تیم را همراهی می کردند البته بعد از دهه شصت فوتبال و والیبال همزمان روی به پیشرفت داشت و زمین شاه عباسی مملو از جوانان و علاقه مندان بود. در زمین بهزیستی،دبیرستان و دیگر مدارس و پایگاه بسیج( مدرسه علمیه) والیبال دایر بود و گاهی نیز داخل کوچه ها و خیابان مزینان با تورهای نخی مشاهده می شد .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️مزینان، این سرزمین پر افتخار که در طول تاریخ چه قبل و یا بعد از اسلام همواره کانون توجه از نظر علمی و فرهنگی و سیاسی و موقعیت جغرافیایی بوده همیشه و در هر زمینه ای حرفی برای گفتن داشته و دارد.

در تاریخ معاصر می توان از چهره های ماندگار نامدارانی همچون علامه محمدتقی شریعتی و فرزند برومندش علی و نام آورانی در عرصه دفاع مقدس نام برد و بی تردید تنها روستایی است که در منطقه بیشترین رزمنده و ایثارگر و شهید را دارا می باشد.

این خطه ی ادب پرور در ورزش نیز چه به صورت فردی و یا جمعی درخشیده که اگر بیشتر به آن پرداخته شود و مسئولین بهای بیشتری به آن بدهند چه بسا در آینده ای نه چندان دور در سطوح کشوری و بین المللی نیز درخشان تر خواهد بود و چون مردم مزینان به ویژه نوجوانان و جوانان علاقه ی خاصی به این مقوله دارند شاهد هستیم که وقتی وزیر نفت دولت نهم برای دیدن زادگاه استاد و مرادش دکتر علی شریعتی مزینانی به این سرزمین سفر می کند اولین خواسته مردم از او یک باشگاه ورزشی است تا همگی حتی بانوان هم بتوانند از آن بهره مند شوند.

وقف و اختصاص زمین از سوی بازماندگان زنده یاد دکتر سیدمهدی مزینانی به ورزش نیز یکی دیگر از افتخاراتی است که از سوی این مردم فهیم صورت گرفته هرچند مدتی است که بلااستفاده رها شده و بیشترین حضور جوانان در همان باشگاه سرپوشیده می باشد و امیدواریم شورای اسلامی و دهیاری مزینان که بارها قول پیگیری برای احیای آن داده اند دست به کار شوند و اقدامی برای بهره برداری بیشتر انجام دهند.

اما با حضور جلال محمدی  جوان با استعداد مزینانی در مسابقات نچرال ارمنستان و تکرار قهرمانی های پیاپی جوانان در مسابقات محلی فوتسال این نوید را می دهد که ورزش در مزینان زنده است و مسئولین باید نگاه و توجه بیشتری به این دیار داشته باشند.

کشتی،ورزش باستانی زورخانه ای، تیراندازی، شنا، بازی های محلی، فوتبال، والیبال، تنیس روی میز، ورزش رزمی جودو و تکواندو، سوارکاری، ژیمناستیک، دو میدانی، طناب کشی، کبدی، کوهنوردی و... ورزش هایی بوده که قبل و بعد از انقلاب در مزینان رواج داشته و جناب آقای حسین محمدی مزینان(مداح) عضو خانه فرهنگ و تیم  والیبال در دهه ی شصت در پست های جداگانه به معرفی کامل ورزش در مزینان می پردازد و تقدیم مخاطبان گرامی خواهد شد.

در کمتر روستایی می توان سراغ گرفت که دارای یک باشگاه و سالن ورزشی مناسب باشد ولی بازهم مزینان با ورود مهندس نوذری به مزینان آن هم با عشق و ارادتی که به دکترعلی شریعتی مزینانی داشت؛ دارای یک سالن ورزشی سرپوشیده برای قشر جوان و خانواده ها شد که بازی های مختلف از جمله والیبال و فوتسال و تنیس روی میز در آن انجام می شود.

علاوه بر این با اهدایی خانواده مرحوم دکتر سیدمهدی حسینی، زمینی در غرب مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد به فوتبال دوستان واگذار شد که تا قبل از افتتاح این سالن از رونق خاصی برخوردار بود و هم اکنون منتظر التفات و توجه بیشتر شورا و دهیاری است تا با پیگیری مناسب بازهم بتوان از آن استفاده کرد.

 ورزشگاه زنده یاد دکتر سیدمهدی حسینی مزینانی در زمینی به متراژ بیش از 24هزار متر مربع در ضلع غربی مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد واقع شده که ورثه ی زنده یاد حاج میرزاحسن حسینی سال 1380 به یاد وی وقف سلامت جوانان مزینانی کردند و در دهه ی هشتاد مورد استفاده ی ورزش فوتبال دوستان مزینانی قرار داشت و به همت دلسوزانی همچون رضا اسدی مزینانی و همراهی مهندس کوشکی مدیرکل وقت اداره تربیت بدنی شهرستان سبزوار در سال 1386 جدول بندی و حصار کشی شد و مسابقات جالب توجهی در آن برگزار گردید .
همچنین در حال حاضر یک باشگاه بدنسازی خصوصی در شرق مزینان نیز فعالیت می کند که جوانان مزینانی بخشی از ساعت بیکاری خود را در آن می گذرانند.


تیم های ورزشی فوتبال و به خصوص والیبال مزینان پر رونق تر از گذشته در مسابقات مختلف روستا و شهرستان و استان حاضر و مورد تحسین مجامع ورزشی قرار گرفت.

در حال حاضر بخش سوارکاری و اسب گردشی به پیشنهاد شورای اسلامی در مزینان فعال و باشگاه و مزرعه پرورش اسب به همت یکی از جوانان مزینان با نام باشگاه ورزشی شهید محمد مزینانی تأسیس شده است.

بوستان
هرچند فضای این سرزمین خود سرشار از سلامت و هوای پاک است و صحرا و کویر دل انگیزش جان تازه به انسان می بخشد اما بعد از انقلاب و در یکی دو دهه ی اخیر چند فضای سبز و محل تفریح برای عموم مردم ساخته شده است که مهمترین آن بوستان چشمه در ابتدای قنات تاریخی یا به قول قدیمی ها سرآب مزینان است که با همت شورای اسلامی دوره ی چهارم و تداوم آن در دوره ی پنجم و با تخصیص و پشتکار دهیاری و همچنین دلسوزان مزینان احداث شد.
این مجموعه با سنگفرش شدن دو طرف جوی آب و وسایل ورزشی و همچنین روشنایی کامل تجهیز شده است که قرار گرفتن تندیس علی پسر مزینان بر زیبایی آن افزوده است.

دومین بوستانی که باز با اراده مردمی به ویژه مرحوم حاج اصغر قاضی به سرانجام رسید در امتداد جاده مزینان به داورزن و ضلع شرقی احداث شد که با درختانی در مسیر جاده مزینان در انتظار حمایت و توجه بیشتر دهیاری و شورای اسلامی است.
سومین بوستان نیز در جوار میدان عاشورا قرار دارد که با وسایل بازی و تفریحی برای کودکان و نوجوانان مجهز است.

البته ناگفته نماند بنا بود در سال گذشته بوستانی دیگر با عنوان سلامت در مقابل باشگاه ورزشی و ضلع غربی جاده احداث شود که گویا با اختلاف شورا و اوقاف داورزن به جایی نرسیده است. در همین رابطه صحبت های علی اکبر رضوانی پناه رئیس شورای اسلامی مزینان قابل تأمل است که هفدهم دی ماه سال 1399 در جمع نمازگزاران مسجدجامع مزینان عنوان کرد: طبق نامه نگاری ها و توافقاتی که سال ۱۳۹۵ بین شورای اسلامی مزینان و اداره اوقاف داورزن صورت گرفت بنا شد به منظور جلوگیری از قلع و قمع صدها اصله درخت بخشی از زمین ها به ایجاد بوستان سلامت اختصاص پیدا کند و حتی سال گذشته این زمین ها تسطیح گردید و تعدادی از خیرین اعلام آمادگی کردند که در این کار خیر شورا و دهیاری را همراهی نمایند اما متاسفانه بازهم خلف وعده شده و اکنون اوقاف این اراضی را به بخش خصوصی اجاره داده تا از این طریق درآمدی کسب کند.

چهارمین بوستان نیز در مقابل باشگاه ورزشی شریعتی و با عنوان معلم احداث شده و مجهز به لوازم ورزشی است.

و اما بانوان مزینانی هم پس از انقلاب در زمینه ورزش شروع به فعالیت کردند و در حال حاضر دختران و زنان سرزمین من از جمله خانم فهیمه مزینانی در تیراندازی با کمان،خانم ها مریم مزینانی و سعیده شهرآبادی  در کوهنوردی، سمیه مزینانی در جوجیتسو، خانم محدثه مزینانی نیکدل در  کونگ فوپرتوآ دارای مدال های خوشرنک ملی و بین المللی هستند.
در مزینان نیز تیم والیبال بانوان ضمن تمرین و مسابقه در سالن ورزشی شریعتی با حضور در مسابقات شهرستان و استان دارای مقام قهرمانی و نایب قهرمانی شده اند.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
دی
۰۱

🌴حقیقت

مادر موسی هراسش کوسه های نیل نیست
او خدا را می شناسد ،دین او تکمیل نیست؟

درس های زندگی را گر بخوانی یک به یک
درک این مطلب کنی هر قصه جز تحصیل نیست

هیچ چیزی جز حقیقت نیست جانا مصلحت
گر همین مصرع بفهمی حاجت تمثیل نیست

اهل هر دینی به یک منجی بشارت می دهد
منجی عالم نیا ، اصرار بر تعجیل نیست

این جماعت با همه خویشان خود هم دشمن اند
سرنوشتت غیر شرح قصه ی هابیل نیست

ای برادر جان مرا زخم زبانت می کُشد
هیچ فرقی بین امیال تو و قابیل نیست

ای زلیخا هیچ می دانی چرا گشتی جوان؟
غیر درس عشق درسی اندر این تبدیل نیست

ای که نه انسان شناسید و نه حتی ربّ خویش
 سرگذشت قومتان مانند عام الفیل نیست!؟

غیر انسان بودنت چیزی نمی خواهد خدا
این خدا مانند انسان بنده ی تجلیل نیست

موعد مرگت اگر باشد خودش گیرد ز تو
جانت عزرائیل و دیگر فرصت تحویل نیست

هر چه لازم بود گفتم از برای حال تو
بس کن ای زاهد که ما را حال این تحلیل نیست

ساقیا "فریاد" را جام بلا دادی ولی
نیست غم،پُر کن که ما را خواهش تقلیل نیست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینانی "فریاد"

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🔆هجرت به قم ( 10 )
بعد از سختی های زیاد و داشتن حجره ای به مساحت 4 متر در مدرسه نواب به لطف الهی بهترین حجره مدرسه تک نفره با بالکن در اختیارم قرار گرفت و همه چیز به خوبی پیش می رفت و به وفق مراد بود که تصمیم مهاحرت به قم را گرفتم و بدون اطلاع مدیر مدرسه محل تحصیل -مرحوم موسوی نژاد- تابستان 56 در امتحانات قم شرکت کرده و سطح 1 را قبول شدم و شهریه ام بر قرار گردید لذا برای خداحافظی نزد مدیر مدرسه رفتم گفت چرا تصمیم به تحصیل در قم را گرفته ای گفتم قم منتظری دارد قم مشکینی دارد و ...
مرحوم آیت الله مشکینی از روحانیون انقلابی و بنام در اخلاق اسلامی محسوب می شد که بعد انقلاب سمت های مهم از جمله رئیس مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه قم بودند و بعضی از کتابهای حوزه را قبل انقلاب خلاصه کرده بودند تا طلاب مطالب غیر ضروزی را نخوانند
آیت الله منتظری ره از روحانیون مبارز و مجاهد پا به رکاب امام خمینی (ره) محسوب می شد و برای امضاء مرجعیت امام  محکوم به تبعید و بارها به زندان افتاده بود وی به گفته خود امام حاصل عمرش بود و بعد انقلاب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و امام جمعه تهران و قائم مقام رهبری شد ولی بخاطر دفاع از مهدی هاشمی که برادر دامادش بود کم کم از انقلاب و خط امام و ولایت فقیه فاصله گرفت در حدی که امام او را از قائم مقامی رهبری عزل کردند
 
🔆شهید مدرسه ما ( 11 )
به عشق تحصیل علم در قم و شرکت در برنامه های انقلابی آن و بنا به ضرورت و مرجحات دیگر و برنامه درس های جنبی مثل منظومه ملا هادی سبزواری درس اخلاق آیت الله مشکینی مشهد را به مقصد قم ترک کرده و موقتا در کنار طلاب خراسانی از جمله پسر عمو در منزلی استیجاری ( مشهور به گودال خراسانی ها ) که توسط آیت الله وحید خراسانی حفظه الله اجاره شده بود ماوی گرفتم ولی بعد از ماندن چند صباحی حجره ای در مدرسه معصومیه پیدا کردم که با چندین نفر پاکستانی ( 17 نفر ) هم اطاق شدم ولی چون هنگام طبخ و سرو غذا آنقدر فضای اطاق از تندی و تیزی فلفل عوض می شد که برای من قابل تحمل نبود که لطف الهی باز شامل حالم شد و اطاق تک نفره گرفتم و در همین مدرسه با شهید ستار کشانی آشنا شدم و نان پنیری ما را مهمان کرد و اگر چه راه مدرسه ما تا حرم دور بود ولی پیاده روی دو بار در روز تا حرم و مسجد امام حسن عسکری (ع) و شرکت در درس ها به مدت چند سال لذت مضاعف داشت که هنوز وقت فکر و تعریف از مزه آن لذت می برم
شهید ستار کشانی اهل تهران با اصالت تویسرکان همدان متولد 1335 هنگام هجوم و حمله مزدوران رژیم شاه به جمعیت تظاهر کننده به داخل منزل آیت الله شریعتمداری فرار کرد که متاسفانه وی را روی فرش ایشان در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۵۷ به شهادت رساندند و خون پاکش به روی فرش و دیوار اطاق هم پاشیده شده بود و تا قبل از پیروزی مورد بازید عموم مردم قرار می گرفت .

🔆در ناصر خسرو (12 )
معمولا از تهران به قم و یا بالعکس مسافرت با وسائل عمومی آسان نبود بلکه سخت هم بود و منهم هم برای صله ارحام و هم شرکت در برنامه های سیاسی و دلائل دیگر زیاد به تهران می آمدم در یکی از سفرها که می خواستم از تهران به قم بروم با عمو حاج حسین تاج قرار گذاشتیم از ناصر خسرو با ماشین های گاراژ شمس العماره صبح زود باهم به قم برویم زمان قرار که منتظر بودم و سربازان با تانک و تفنگ برای مقابله با انقلابیون صف کشیده بودند متاسفانه پیر مردی تحریک شده یا قاطی جلو آمد که آشیخ می دونی شاه گفته من عمامه شماها را چکار می کنم و شروع کرد به توهین های مکرر که به او گفتم پیر مرد اگر هنوز دندانهایت را لازم داری برو پی کارت پیر مرد با گردن کلفتی کَلَف(دهان)ِ خود را تا بن گوش باز کرد و گفت: من که دندان ندارم و شروع کرد به رفتن به سمت مامورین که این شیخ توهین به شاه کرده و من هم سوار اتوبوس در حال حرکت راهی قم شدم و از مهلکه آن معرکه نجات یافتم
خیابان ناصر خسرو (ناصریه ) که الان مرکز فروش داروهای کمیاب بصورت قاچاقی شده و کوچه مروی آن مرکز تجمع و حضور معاودین ایرانی کوچیده از عراق است قبل از انقلاب حکم ترمینال مسافری را هم داشت و محل عمارت شمس العماره که بزرگترین بنای مرتفع 35 متری زمان ناصر الدین شاه بود که بنا شده تا شاه و مهمانان او تهران را آز بالای آن مشاهده و تماشا کنند..

✍️شیخ جواد خراسانی (13)
بعلت علاقه مزینانی ها به حاج شیخ جواد خراسانی ره و اینکه اکثرا مَرَدَه او بودند لذا هنگام فوت وی از تهران اطلاع دادند که در تشییع جنازه او شرکت کنم مسیر تجمع و شروع تشییع جلو مدرسه مرعشیه ( سینمای سابق قم ) در خیابان تهران تا باغ بهشت قم بود تا در آنجا بخاک سپرده شود چون در وصیتنامه اش نوشته مرا در بهشت زوراء دفن نکنید.
حاج شیخ جواد خراسانی که در نجف به درجه اجتهاد رسیده بود از روحانیون انقلابی و ضد رژیم در منطقه سر آسیاب دولاب امام جماعت یکی از مساجد این منطقه بود و بیشتر مریدهای او را مردم مزینان تشکیل می دادند که پایبندی خاص و سختی به دستورات اسلامی داشتند وی هر سال مسیر تهران تا مشهد را با تعداد زیادی از آقایان پیاده طی می کرد و از تعصبات وی مخالفت با حافظ و مولانا بود در حدی که کتاب بر رد آنها نوشته است
آیت الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی ره از مراجع عظام تقلید و یکی از مراجع ثلاث که بجای شهریه به طلاب مهر نان جهت خرید نان سنگک می داد کتابخانه منحصر به فرد او در خیابان ارم مقابل یکی از مدارس علمیه وی قرار دارد که در همین مکان هم مدفون است و نماز جماعت یک قسمت از حرم را ایشان اقامه می کرد طوریکه نماز اول از اذان حرم زودتر تمام می شد بخلاف آیت الله العظمی اراکی ره که نماز را طولانی اقامه می کردند
تنها سینمای قم که در سال 48 ساخته شده بود در سال 54 با بمب گذاری توسط یکی از گروه های انقلابی مسلح تخریب و توسط یکی از خیرین با زعامت آیت الله نجفی مرعشی جای آن حوزه علمیه مرعشیه ساخته شد.
زوراء منطقه ای در اطراف بغداد است که برای دفن اموات مناسب نیست و آن وقت هنوز در بهشت زهرای تهران شهداء دفن نشده بودند تا تقدس فعلی را داشته باشد

🔷مدرسه حقانی (14)
اطلاع دادند که قرار است در مدرسه حقانی قم تاتری اجری شود ما که تا آن روز تاتر ندیده بودیم و سینما و تاتر کلاسیک و تلویزیون را حرام می دانستیم چون در مدرسه علمی و زیر نظر علماء بود به آنجا جهت دیدن نمایش رفتیم کلا صحنه های اجرا سیاسی بود یکی از آنها انسانی از رمق افتاده بود که با تلمبه او را باد می کردند تا سر پا شود یعنی برنامه استعمار برای کشورهای ضعیف ازجمله ایران را ترسیم و نمایش می دادند .
تاتر (نمایش) کلمه یونانی است و هنر هفتم است یعنی نمایش زنده سرگذشتها حالات و احساسات و تخیلات افراد که پانتومیم آن جذاب تر است
ساخت مدرسه علمیه حقانی ( منتظریه ) در قم به 1339 بر می گردد با مدیریت شهیدان آیت الله بهشتی ره و قدوسی و بنام واقف آن مرحوم حقانی پدر شهید حقانی امام جمعه و نماینده مجلس بندر عباس که هفتم تیر 1360 در انفجار حزب جمهوری اسلام به شهادت رسید

🔷مدرسه خان (15)
دلها از اعمال و افعال یزیدیان زمان مالامال از غیظ و غضب و غصه بود و مترصد فرصت تا بنحوی آن را سر رژیم خالی کرده و حالی کنند که باید شرش از سر ملت کم شود در روز 18 دی به مدرسه خان رفته بودم تعدادی از طلبه ها تابلو اعلانات را می خواندند تیکه ای از روزنامه اطلات 17 دی 56 در توهین به امام ره نصب گردیده بود طلبه ای با صدای بلند می خواند به اسم امام که رسید افراد شروع کردند به صلوات حالا طلاب بیشتر شده بودند مجددا به اسم امام رسید و صلوات سر دادند و جمعیت در حالی که شعار علیه رژیم می دادند قرار شد بعنوان اعتراض و شکوی به منزل آیت الله العظمی گلپایگانی ره در خیابان چهارمردان بروند در طول مسیر شعارها تندتر می شد جلو منزل جمعیت موج می زد و کوچه گنجایش آنرا نداشت در همین حین یکی از مزدوران گاز اشک آور به جهت متفرق کردن آنها به داخل جمعیت انداخت که باعث تشنج و التهاب شد و تعدادی از آنها از جمله حقیر به داخل منزل و اندرونی رفته و از در دیگر فرار کردیم و این اولین بار بود که از وقت آمدنم به قم صحنه خشم و خشونت رژیم را بچشم خود می دیدم .
آیت الله العظمی گلپایگانی ره از مراجع تقلید برجسته جهان اسلام و شیعه بود و مقبولیت و محبوبیت مردمی داشت و بعضا بعنوان یکی از مراجع ثلاث اعلامیه می داد ولی مواضع نرم داشت بعد از انقلاب به بعضی رخدادها اعتراض داشت لذا داماد وی آیت الله صافی نماینده وی در شورای نگهبان بود نماز بر پیکر بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی ره را ایشان اقامه کردند
مدرسه خان که روبروی حرم جنب گذر خان است در ضلع شرقی آستانه جنب بازار گذر خان است که در سال 1123 توسط مهدیقلیخان شاعر بنا شده و بعدها تخریب و توسعه و آخرین بازساخت در ایام زعامت مطلقه آیت الله العظمی بروجردی ره بر حوزه علمیه انجام شده است و در حال حاضر تولیت آن با فرزند ایشان و روزانه با 34 مَدرَس پذیرای 140 درس است....
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🌴شمع

تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌
امشب‌ از بهر خدا بیدار با‌ش‌

سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌
رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌

کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد
تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌

کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌
کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌

آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید
ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش

قصّه ی بی تابی دل پیش من
بیش ازین دیگر مگو خاموش باش

جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر
در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند

زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌
با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند

همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌
جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟

واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌
وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟

اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌
دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌

تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند
ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌


🌹شاعر؛ دکتر علی شریعتی مزینانی
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️اغلب شریعتی دوستان و علاقه مندان به راه و روش و منش او، این پسر مزینان را انسانی مبارز، منادی عرفان و آزادی و برابری و دشمن زر و زور و تزویر می دانند آنانی که فقط فرزند شایسته کویر را به نام شناخته اند و شاید به سالشمار زندگی او مراجعه کرده اند تنها خوانده باشند که دکتر علی شریعتی مزینانی استاد دانشگاه، جامعه شناس و تاریخ شناس بوده و در نهایت نویسنده ای که آثاری از خود برجای گذاشته است اما علی همه ی این ویژگی ها را دارد او در عمر کوتاهش چنان درخشیده که با گذشت چهل و اندی سال از عروج عرفانی اش پرفروغ  و درخشان است. و چه جملات نابی که از لابلای کتاب های او بیرون آمده و با پیامک و اکنون در فضای مجازی دست به دست می چرخد جالب تر آن که حتی برخی سخنانی که او نگفته و ننوشته اما به خاطر زیبایی اش و محتوای غنی آن منسوب به وی می شود!

🔆این خروس بی محل کویر که از سرزمین گوهر خیز مزینان برخاسته سرشار از توانایی و هنر است آری او هنرمندی توانا و چیره دست بوده که بسیاری از هنرمندان صاحب نام  مانند محمدعلی نجفی، رضا دانشور، رضا و داود کیانیان، داریوش ارجمند و... موفقیت خود را مرهون آشنایی با این پسر مزینان می دانند.

🔹شریعتی علاوه بر جامعه شناس بودن و نویسنده ای شهیر و ادیبی خوش سخن؛ هنرمندی خوش ذوق بوده که اشعار و سروده های زیبایی را از خود به یادگار گذاشته و در پژوهش و نقد هنر نیز صاحب نظر است. او علاوه بر شناخت اصول هنری دغدغه ی خاصی برای پرورش هنرمند متعهد دارد و در کتاب مسئولیت شیعه بودن و مقاله هنر خود مفصل به آن می پردازد.
🔆علی نمایشنامه نویس و کار گردان و منتقد بود نمایشنامه ی ظلم برپایه ی عدل نوشته ی خود اوست و نمایش ابوذر بر اساس کتاب او و سر به داران برپایه ی نظرات او شکل گرفت.
🔹رضا کیانیان بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و تأتر نقل می کند که در مشهد و تهران شریعتی در زمان تمرین گروه به آن ها سر می زد و نظرات خود را اعلام می کرد و پس از اجرا، یکی از کسانی که به نقد نمایش می پرداخت خود او بود.
محمدعلی نجفی کارگردان توانای سینمای ایران که سریال سربداران از آثار ماندگار این هنرمند است می گوید: «بخش زیادی از نمایشنامه «سربه‌داران» را خود آقای شریعتی نوشت؛ البته در ابتدا من و فخرالدین انوار آن را نوشته بودیم اما بعد از اینکه دکتر شریعتی فُرم نمایشنامه را دید، گفت؛ «در این نمایشنامه فرم قوی‌تر از محتواست» بنابراین ۴۸ ساعت روی آن کار کرد و سپس نمایشنامه‌ای ایجاد شد که به لحاظ اجرا هم بسیار مدرن بود. در واقع بازیگران از بین تماشاچیان می‌آمدند و دکور آن مانند تعزیه که تماشاچیان در سه طرف صحنه نشسته بودند، شکل گرفته بود.»
 او از جسارت و شجاعت علی در این نمایش هم یاد می کند و اظهار می دارد: «یادم است آن نمایش بروشور تندی هم داشت که خود دکتر شریعتی نوشته بود و بعدها تحت عنوان «تشیع سرخ» به چاپ رسید. در آن آمده بود که «شیعه با "نَه" علی (ع) شروع می‌شود؛ نه به حکومت حاکم.»

🔆نوشته های علی و بیان او در هنگام سخنرانی تداعی بازیگر هنرمندی است که روایت گری و یا تک گویی می کند! بسیاری از آثارش چنان هنرمندانه نوشته شده که انگار نمایش نویسی قهار آن را نگاشته است؛ آری این چنین بود برادر که متن مستندی به همین نام شد، یک جلویش تا بی نهایت صفر، حسن و محبوبه، ابوذر، سیمای محمد(ص)، فاطمه فاطمه است و ...از جمله کتاب هایی است که با نثری روان و نمایشنامه گونه نوشته شده است... 

🔹یکی دیگر از هنرهای این هنرمند خوش ذوق استفاده تمثیلی از داستان ها و خاطراتی است که با آن مواجه شده و با طنزی خاصی بیشترین بهره برداری را از آن  دارد مانند داستان خروس و حکایت زنده یاد قوچعلی و شیخ حسین مزینانی

ده سال است که فریاد می زنم،با خشم فریاد می زنم که ای انسان امروز،هنر را نجات دهید!هنر تنها ابزار تزئین نیست؛تنها وسیلهء تفنّن نیست؛هنر یک رسالت بزرگ و عمیق دارد.هنر را نباید به دیوار اتاق خواب یا نشیمن مان بیاویزیم و لذّت ببریم.نه،هنر یک طوطی گویای اسرار است؛باید از او بیاموزیم.هنر،یک کبوتر قاصد است؛باید پیام هایش را،پیام های غیبی اش را بشنویم.هنر،یک مسیح نجات بخش است؛باید چشم به راهش باشیم،تا بیاید و ما را از این جهان «سامسارا»،از این گردونهء خفقان آور «کارما» نجات دهد؛دستمان را بگیرد،به«نیروانا» برساند.هنر می تواند چنین کند،هنر شایستهء چنین رسالتی است.

او معتقد است:

هنر،خواهر زیبای عرفان و حکمت است؛هنر،همسرِ بس دانِ خوب فهمِ توانای مذهب است.هنر را از چنگ بورژوازی تاجر پول پرست،از دام تبلیغات رادیو تلویزیونی،از منجلاب سرمایه داری سودجو و نسل عیّاش شهوت پرست خوش گذران سطحی رها کنید.هنر،همزاد مذهب و هم نژاد فلسفه است.هنر با مذهب،همدرد است؛هردو بیمار اضطراب و بیچارهء دغدغه اند.هردو غریب این عالمند.هردو بی تاب فرارند.

می خواهند بروند؛می خواهند به بهشت خویش،به رهائی خویش،به نیروانای خویش، به وحدت وجود خویش،به ماوراء این عالم پست راکد تیره دل خاکی،پرواز کنند؛رهایشان کنید.

این دو باهم زاده اند.عرفان،در دامن مذهب و فلسفه پرورده شده است،زاده شده است.از آن روز که این دو را از هم جدا کرده اند،مذهب راکد و منجمد شد و گرفتار آخوندها و اُمُّل ها؛و هنر رنجور و بیمار شد،دچار بورژوازی پست؛مردمی پوچ و پوک که مرد ماندن اند،نه مرد گریز؛مرد راحتند،نه مرد درد؛مردمی که هنر را جغجغهء دست بچّه ها می دانند،گل پرده می دانند؛تابلوی دورنمای «دیوار» می پندارند؛آن را رنگی چشمگیر و طرحی جذّاب می شناسند،تا بر روی گل و خاک و چوب و حلبی و هر جنس تقلّبی پست بکشند،و آن را بیارایند،چشم ها را بفریبند،کیف کنند!!

وای!اگر هنر را از دست بورژوا،از دست سرمایه دار می گرفتیم،و به دست بودا،به دست مسیح(ع)،به دست سقراط می دادیم،چه می شد؟هنر چه می شد؟فلسفه چه می شد؟مذهب چه می شد؟زندگی،رنگی و طعمی و بُعدی و معنائی دیگر داشت،آن چنان که امروز حتّی در خیال ما نیز نمی گنجد!افسوس!

مسعودکیمیایی:
من دکتر«علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌ و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست. یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم مورد نظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند.من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه ۱۳۵۰، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند. یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.

من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در قدیم از مسیر آب قنات مزینان به سمت کاروانسرای شاه عباسی راه باریکی به سمت امامزادگان بهمن آباد وجود داشت . در سمت راست چند خانه در کنار کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال وجود داشت. دیوارهای آن تا دهه هشتاد با مردم سخن می گفت و برای کسانی که از تاریخ مزینان اطلاعی داشتند صدای شلیک توپ در شب عید برای لحظه تحویل سال نو را تداعی می کرد.

بعضی از دوستان می پرسند درگذشته که رسانه های جمعی نبوده مردم چگونه سر ساعت معین عید را تشخیص می دادند . در جواب باید بگویم فقط روزشماری داشتند و در پایان آخرین روز سال گذشته فردای آن روز سال جدید اعلام می شد به همین دلیل می گفتند نوروز (روزنو) و گرنه دقیقه و ثانیه ای وجود نداشت . فردای آن روز؛ صبح روز عید شهرت داشت.شنیدم از بزرگان مزینان که درصبح عید به لحاظ نبودن امکانات و دسترسی به شهر ، خرید لباس برای همگان مقدور نبود به همین خاطر به لباس های امانت و تمیز اکتفا می کردند .

با اعلام صبح عید، بزرگان روستا به اتفاق یکدیگر به خانه دیگر افراد جهت بازدید عید می رفتند . چقدر زیباست که یکی از معانی عید برگرفته از عیادت می باشد واین بهانه ای بود برای آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر بودند و می گفتند شگون ندارد که در سال نو کسی باصله ی ارحام ارتباط نداشته باشد و بسیار پسندیده هم بود .تا کدورت ها بر طرف شود و فردای آن روز به صورت دسته جمعی به خانه افراد دیگر و همین طور ادامه داشت و تقریبا همه ی روستا باهم ارتباط داشتند. صبح روز دوم و سوم مسابقه کشتی برگزار می شد بین روستاییان اطراف و با حضور  افراد برجسته کشتی و بعد هم اسب سواری و دیگر کارهای نمایشی و اما پذیرایی ها فقط درحد شیرینی جات و محصولات محلی بود . بهترین میوه سیب و بهترین تنقلات نخود و کشمش سبز بود و بعضی ها نقل و نبات و مویز هم در سفره عید داشتند.

اما در ایام عید یکی از خانه های منزل مشهور به اتاق بود (خانه اتاق) مثلاً کندو خانه ؛ خانه تنور و فقط خانه پذیرایی اتاق نام داشت که سفید کاری شده و باقالیچه های بلوچی و ترکمن مفروش می گردید. این اتاق با تمام خانه ها فرق داشت هر آنچه لوازم از جمله چینی و بلور بود در همین اتاق نگهداری می شد تا وقتی مهمان وارد شود به سلیقه صاحب خانه پی ببرد. از جمله اشیاء زینتی که در این اتاق بود پرده ای سفید از جنس قمیس با گلدوزی های بسیار زیبا که هنر زنان مزینانی بود. دایره ای از گل های زیبای سبز و قرمز که قسمت بالای دایره باز بود و دختری در وسط آن که یک سبدگل در دست داشت و در دست دیگرش شاخه گلی بر شانه و در اطرافش پرنده هایی که نوید بهار را می داد. بالای پرده یک چوب لباسی قرار داشت با چنگه هایی زیبا و یک توپک بر سر چنگه بخاطر اینکه لباس پاره نشود. یک قسمت از اطاق باگچ بری زیبا جایی بنام رف یا به اصطلاح دیگر(پیش بخاری)که اشیائی مانند آیینه و چراغ گردسوز روی آن قرار داشت .آلبوم عکس وجود نداشت عکس ها بر دیوار بالای رف با میخ کوچک بر دیوار نصب می شد. شیرینی ها و تمام تنقلات عید روی سفره سفید که وسط اطاق پهن بود چیده و سیب و سرکه و سماق و سکه و سمنو و سنجد که هرکدام معانی بسیار دارد و این چند قلم  در زندگی و سلامت انسان تاثیرگذار می باشدولی امروزه این هفت سین  که سنبل سلامت و برکت می باشد فقط جنبه دکور دارد .

و اما در ایام عید کشتی بین کشتی گیران کل منطقه در محل امام زاده بهمن آباد برگزار می گردید از جمله مرحومین حاج محمدعلی کربلایی رضا مشهور به رئیس ، حاج علی اصغرطلا و حاج محمدحسین محمدی و عباسعلی منوچهری، کربلایی حسن استاد عباس و حاج محمد استاد عباس و کربلایی عباسعلی محمدی، و از بهمن آباد کربلایی اسماعیل و حسین دیوانعلی که سرآمد کشتی گیران بهمن آباد بودند و تنی چند از سویز کربلایی محمود و دیگران شرکت نموده و ایام عید به این گونه سپری می شد .

گروهی از مزینان تا بهمن آباد برای شادی مردم که سربازان اولین دوره نظام وظیفه (خدمت اجباری)بودند بصورت رژه با لباسهای دوران سربازی که داشتند تاامام زاده این حرکت را بصورت ستونی می رفتند و سایر مردم نگاهشان به این حرکات نظامی زیبا بود که برای مردم بسیار تازگی داشت.بعد از رژه سربازان، کشتی برگزار می گردید . و روز بعد اسب سواری و تیراندازی و اما سربازان اولین دوره  نظام کربلایی اصغرروس، کربلایی حسن استادعباس، استادابوالقاسم کربلایی غلامرضارمضان درسال یکهزاروسیصدوهفده.دوره بعد که با جنگ جهانی دوم تقارن داشت.کربلائی عبدالله محمدی کربلایی اسداله خسروی شاد. غلامرضا داورزنی غلام سرداری از عباس آباد، صفرقلی از کهنه، ملاقاسم و محمداسماعیل بهمن آبادی. در مزینان  شور و حالی را ایجاد نموده که مردم به وجدمی آمدند...
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

همزمان با شب و زادروز میلاد با سعادت دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها مراسم جشن و سرور با حضور شهروندان مزینانی در مسجد جامع و تکیه سادات حسینی(میان) مزینان و هیئت متوسلین به امام زمان(عج) مزینانی های مقیم تهران برگزار شد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

 

🖌نویسنده؛ عزت اله مزینانی(معمار)


نگارش نامه

ای نامه که می روی بسویش
از جانب من ببوس رویش

❇️قدیما یادش بخیر نامه نوشتن یکی ازپدیده های ارتباطی بود که می تونستیم با عزیزانمون که در دورترین نقاط کشور و حتی دنیا زندگی می کردند؛ارتباط برقرار کنیم.
کلاس سوم یا چهارم بودم که بااصرار آقاجان و عزیزخدا بیامرزم برای اولین بار نشستم به نامه نوشتن به عمو و دایی و خاله و عمه ام که در مزینان زندگی می کردند.
تقریبا در تمام نامه هایی که می نوشتم این جمله ؛ ((اگر از احوالات ما خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما))بصورت کلیشه ای وجود داشت،
بیشتر جملاتی را که آقاجان و عزیز خانم دیکته می کردند رو بلد نبودم بنویسم و یا غلط می نوشتم و خط می زدم و دوباره صحیح آن را می نوشتم.
نامه نگاری های اولیه برایم خیلی سخت بود،ولی بعدها که دستم روان شدخودم مستقلا به بروبچه ها نامه می نوشتم.
🔹خلاصه روز گار ی بود، شاید بیش از3ماه طول می کشید تاپاسخ نامه ارسالی بدستمان برسد.
وسیله ارتباطی ما نامه نگاری بود و خبری از تلفن (در مزینان ما تلفن نبود) و موبایل و تلگرام و اینترنت نبود، و صد البته هنوز ما با نگارش میانه چندان خوبی نداشتیم، می بایست راهی می جستیم که کاغذی پر کنیم و عملیات مشقت بار نامه نگاری را از سر خودمان باز کنیم.
اما سعی می کردیم تمام عشق و علاقه و محبت مان را در نامه به طریقی عنوان کنیم.
وقتی نامه می نوشتیم، نصف نامه ها با این اشعار پر می شد:
🔆ای نامه که می روی به سویش/ از جانب من ببوس رویش
🔆 نمک در نمکدان شوری ندارد/دل من طاقت دوری ندارد
🔆اگر پروانه بودم می پریدم/ سر ساعت به خدمت می رسیدم.

💠پست کردن نامه

🔵قدیما پست کردن نامه و ارسال آن برای طرف هم ؛ خودش داستانی داشت، نامه را باید خیلی مرتب و دقیق تا می کردیم وروی پاکت آدرس با مشخصات کامل درج می شد و در آخرهم می نوشتیم برسد بدست شخص مورد نظر.
جالب بود لبه درب پاکت نامه آغشته به چسب بود و همه تقریبا عادت داشتیم با آب دهان آن را کمی ترکنیم و بچسبانیم.
چسباندن تمبر هم با آب دهان خودش یک کشف بزرگ ارشمیدسی به حساب می آمد😂
🔹در آن دوران، یکی از وظایف بچه های باسواد خانواده این بود که نامه های رسیده از راه های دور و نزدیک را در مهمانی ها و شب نشینی های خانوادگی بخوانند. طبق قانون نانوشته ای که همه بچه ها آنقدر بابت آن سرکوفت و بعضی مواقع پس گردنی خورده بودند که دیگر فوت آب شده بودند.
می بایست نامه را که می خواندی یکی به یکی سلام نویسنده را به حاضران می خواندی. حالا چه در نامه نوشته شده بود چه نوشته نشده بود. و اگر چنین اتفاقی نمی افتاد و اسم کسی از قلم می افتاد غوغایی به پا می شد. هم نویسنده نامه که معمولا فامیل بود و عزیز مورد شماتت قرار می گرفت و هم تو که راوی نامه بودی و حواست به این مهم نبوده می بایست بعدا بازخواست پس بدهی که چرا آبرو حیثیت خانوادگی را لکه دار کرده ای..😂

🌠سابقه نامه نویسی در ایران به دوره هخامنشیان بر می گردد. آنان واژه ها را با خط میخی بر روی پوست دباغی شده جانوران می نوشتند و به وسیله چاپار و پیک به مقصد روانه می کردند.
برای جابجایی نامه‌ها در زمان ساسانیان از قاصد استفاده می‌شد و نامه را با اسب به مقصد می رساندند، برای رفع خستگی و سرعت عمل بهتر بین راه در فواصل معین چاپارخانه‌هایی ساخته شده بود که در آنها یک یا چند نفر مرد سوار کار حضور داشتند تا نامه را که قاصد از چاپارخانه قبلی می‌آورد به چاپارخانه بعدی برسانند.
🔸در زمان صدارت امیر کبیر شخصی به نام شفیع خان چاپارچی باشی از امیر کبیر دستور یافت تا تشکیلات چاپار دولتی را نظم بخشد و امیر کبیر در اواخر سال ۱۲۶۶ دستور ساخت چاپارخانه‌های جدید در تمام ایالت را داد.
👈در مزینان این چاپارخانه از قدیم وجود داشته که در مسیر راه ابریشم بود و پل (چپرخنه) به همین خاطر هنوز معروف است.

💠درانتظار نامه

✍️مقوله انتظار و دریافت نامه از دست پستچی حلاوت و شیرینی خاصی دارد.
خیلی قدیما پستچی با پای پیاده نامه ها را توزیع می کرد و کم کم با دوچرخه و بعدها با موتورسیکلت؛اکثر پستچیان آدمهای خوشرو و مهربان بودند، و قاعدتا وقتی نامه را تحویل صاحبش می دادند انعامی هم دریافت می کردند.
خصوصا اگرنامه از سوی معشوقی به عاشق و یا نامزدش می رسید.پستچی خبرخوشی کلانی دریافت می کرد.
🔸نامه نگاری عین ملاقات رویایی رمانتیک است. به یقین نامه ای را که فرستنده با دستانش لمس کرده و سپس پاکت کرده و آدرس نوشته طراوت دستش را به خوبی حس می کنیم . هر لحظه ی توقف در نوشتن و هر کلمه ای که خط خورده باشد و هر واژه تصحیح شده و رنگ قلم و هزاران معناهای دیگر را می توان درک کرد.
🔹امروزه دیگر کسی با دیدن یک ایمیل ذوق زده نمی شود و ضربان قلبش بالا نمی رود و با لرزش حاصل از هیجان ، ایمیلش را بررسی نمی کند ، چرا که نامه اش را یک دقیقه قبل فرستاده و دریافت جواب بعد از یک دقیقه چندان ذوقی ندارد. یا اینکه هر روز با پیامک ، ایمیل یا وب کم با مخاطبش در هر کجای دنیا که باشد در ارتباط و عادی شده است.
🔸سال هاست که نامه هاهم برقی شده است: ایمیلی. نه احساسی دارد و نه عاطفه ای.
هر وقت دلت برای عزیزی تنگ می شد ، قلم و کاغذ بر می داشتی و هر چه دل تنگت می خواست می نوشتی. از گذشته ، آینده ، عشق و علاقه ، از تلخی ها و شیرینی های روزگار ، گردش ایام و ناملایمات و ...

نامه ای از جبهه

ای نامه که می روی بسویش/ از جانب من ببوس رویش

💌باسلام وعرض ادب وآرزوی قبولی طاعات و عبادات خوانندگان محترم و همشهریان عزیز،و تشکر ویژه از جناب عسکری بزرگوار که قبول زحمت می نمایند وبادقت نظر وافی وکافی سعی در انتقال اخبار و مطالب به مخاطبین گرانقدر را به شایستگی انجام می دهند که ان شاءالله خداوند به ایشان توفیق روزافزون وسلامتی عنایت فرماید.

باری اگر از احوالات ما خواسته باشید(ملالی نیست جز دوری شما)
حتما خاطر عزیزان هست که در3قسمت گذشته به (نگارش نامه)و (پست کردن نامه) و (درانتظار نامه بودن)اشاره ای داشتیم وبه مختصر خاطره و سرگذشت نامه نگاری در قدیم پرداختیم.
عرض شد :اولین نامه هایی که بخاطر دارم برای اقوام و دوستان می نوشتم کلاس چهارم دبستان بود و در آن زمان (سال 1341-42)حال و هوای خاص خودش را داشت.
لیکن یکی از جدی ترین و جذاب ترین نامه های خاطره انگیز نامه هایی بود که رزمندگان 8سال دفاع مقدس برای خانواده ی خود می نوشتند ،که می شد تمام شور ونشاط وعشق وعلاقه آنان را در آن خطوط نامه ها دید .

🎆البته امکانات کاغذ و پاکت نامه و خودکار و قلم محدود بود،وبصورت مقطعی بدست رزمندگان می رسید. و یادش بخیر با دوست عزیزمان شهید رضا ایمانی که روحش شاد{مسئول ستاد پشتیبانی جنگ آموزش و پرورش استان تهران)در سفری از ارومیه تا جزیره مینو قرار شد برای بررسی مشکلات تحصیلی دانش آموزان رزمنده همسفر شدیم داخل آن اتومبیل (تویوتا هایس)که حالت استیشن داشت را پر از کاغذ و پاکت و خودکار کردیم که زیاد هم دست خالی نباشیم؛که البته وقتی با رزمندگان روبرو می شدیم بسیار خوشحال می شدند و مورد استقبال قرار می گرفت.
👈البته خیلی از آن نامه ها بعدها محتوای وصیت نامه پیدا کرد واکنون جزء مستندات وخاطرات جنگ محسوب می شود.
امیدوارم خوانندگان عزیز و همشهریان گرامی ازخواندن این سرگذشت نامه نگاری لذت برده باشند و قلم فرسایی ناقص این حقیر را به بزرگواری خود ببخشند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ عزت اله مزینانی(معمار)

🔸سرگذشت ماشین دودی

حتما مزینانی های عزیز به خصوص کسانی که ساکن تهران بوده و هستند به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) مشرف شده اند.
🎆شاه عبدالعظیم یا حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)مجموعه‌ی آرامگاهی یکی از نوادگان حسن بن علی (ع)است که در شهرری (در جنوب تهران) قرار دارد. این آرامگاه با آرامگاه امامزاده حمزه و امامزاده طاهر از قرن سوّم تاکنون، یکی از مشهورترین اماکن زیارتی ایران بوده و هست.
🔹قدیما برای رفتن به شاه عبدالعظیم وسائط نقلیه بسیار محدود بود ؛ لیکن ما چندین بار با قطاری که از میدان شوش به شهرری می رفت و به آن می گفتن ماشین دودی عازم می شدیم .
🔹**ماشین دودی نامی بود که در تهران قدیم به اولین خط آهن ریلی ایران که حد فاصل تهران و شهر ری کشیده شده بود داده بودند. این راه آهن در سال ۱۲۶۱خورشیدی ساخته شده بود و امتیاز آن را ناصرالدین شاه به یک مهندس فرانسوی به نام مسیو بواتال به نمایندگی یک شرکت بلژیکی داده بود.
علت این نامگذاری بخار و دودی بود که از دودکش قطار آن خارج می‌شد.
ماشین دودی از یک لوکوموتیو و چند واگن باصندلی های چوبی روبروی هم (اتوبوسی)ساخته شده بود و همچنین دو ایستگاه داشت. نقطه آغاز این خط نزدیک خیابان دروازه خراسان (میدان قیام و پارک کوثر فعلی) و ایستگاه نقطه پایانی جلوی در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری بود. مردم به ایستگاه‌های ماشین دودی گار می‌گفتند که واژه فرانسوی برای ایستگاه است.
🔸 هر بار به هنگام راه افتادن قطار، بچه‌ها و جوانان حاشیه نشین ریل سنگ و خس و خاشاک زیادی به ماشین دودی می‌زدند و چون در و پنجره درست و حسابی نداشت گاهگاهی به سر و کله مسافرین اصابت می کرد. و سرعت ماشین دودی هم زیاد نبود،عده ای دست و پای خود و بعضی ها جانشان را در سوار شدن غیر مجاز فدای ماشین دودی کردند.
🔹در حال حاضر نمونه‌ای از ماشین دودی برای بازدید در محوطه متروی شهر ری قرار داده شده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🌹اسامی شهدای مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

 


۱-نام: علی نام خانوادگی: مزینانی شهرت: شریعتی نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد:۱۳۱۲/۰۹/۰۲ تاریخ و محل شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ساوت همپتون انگلیس_ محل مزار: شهر شام سوریه
۲- نام:احمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:مهدی تاریخ تولد: تهران 1346/05/17 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش - عملیات محرم نام گلزار:فردوس رضا
۳-- نام: ابراهیم نام خانوادگی: مزینانی عسکری نام پدر:عبداله تاریخ تولد:1350/06/01 تاریخ شهادت:1366/12/25 محل شهادت:ماووت عراق - بیت المقدس3 نام گلزار:مزینان
۴- نام:علی اکبر نام خانوادگی:امین آبادی مزینانی نام پدر:احمد تاریخ تولد: 01 /06/ 1340 تاریخ شهادت:/06/11 /1360 محل شهادت:قلاویزان نام گلزار:بهشت زهرا
۵- نام:امید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام رضا تاریخ تولد:۱۳۴۷/۰۶/۰۹ تاریخ شهادت:1365/10/27 محل شهادت:ماووت - بیت المقدس۲ نام گلزار:بهشت زهرا(س)، قـطعـه 40 ، ردیف47، شماره 15
۶- نام:علی اکبر نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدباقر تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1365/04/12 محل شهادت: مهران - کربلای یک نام گلزار:مزینان
۷- نام:علی رضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1345/06/10 تاریخ شهادت:1362/12/10 محل شهادت:جزیره مجنون - خیبر نام گلزار:بهشت زهرا،قطعه ۲۷،ردیف ۶، شماره ۶

۸- نام:علی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1346/06/01 تاریخ شهادت:1365/10/04 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:مزینان
۹- نام:علیرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/12/29 تاریخ شهادت: محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:مرکزی
۱۰- نام:علی اکبر نام خانوادگی: مزینانی (هاشمی) نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346 تاریخ شهادت: 1365/10/21 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
11- نام:علی نام خانوادگی: مزینانی (شهیدی) نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1340/01/04 تاریخ شهادت:1360/05/30 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
12- نام:علی (پرویز) نام خانوادگی: صادقی منش مزینانی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:1347/3/30 تاریخ شــهادت : 1365/11/19 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
13- نام:عباس نام خانوادگی:مزینانی تیماجی نام پدر:حسین تاریخ تولد:۱۳۳۵/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۵ محل شهادت: شمال فکه-عملیات عاشورای 3 نام گلزار:تهران.. قطعه 27 ردیف 26
14- نام :مسعود نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : غلامرضا تاریخ تولد:تهران ۱۳۴۵/۰۲/۱۱تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ محل شهادت : سومار- عملیات بیت المقدس7 نام گلزار: جاوید الاثر
15- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:محمد اسماعیل تاریخ تولد:1335/02/02 تاریخ شهادت:1359/07/24 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:حرم مطهرامام رضا(ع)
16- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی (عسکری) نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد: 1339/9/10 تاریخ شهادت:1361/07/09 محل شهادت:سومار – مسلم بن عقیل(ع) نام گلزار:مزینان
17- نام : غلامرضا نام خانوادگی : شهیدی بیزه نام پدر: ابراهیم تاریخ تولد: 1344/12/1 تاریخ شهادت :1367/4/31محل شهادت : سومار- تک دشمن نام گلزار : گلزارشهدای بیزه
18- نام : سیدمحمد نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد: 1341/6/3تاریخ شهادت :01361/1/5محل شهادت: رقابیه - فتح المبین نام گلزار : مزینان
19- نام : سیدحسن نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا احمد تاریـخ تولد : 1351/10/10 تاریخ شهادت : 1364/11/21محل شهادت : اروندرود- والفجر8 نام گلزار: مزینان
20- نام:سیدحسین نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد:1340/09/02 تاریخ شهادت:1364/09/17 محل شهادت:دهلران - درگیری بادشمن نام گلزار:مزینان
21- نام : سیدعلی اکبر نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا ابوالقاسم تاریخ تولد: 1343/2/1 تاریخ شهادت : 1360/9/30 محل شهادت : گیلانغرب – مطلع الفجر نام مزار : مزینان
22- نام:سیدعلی نام خانوادگی: مزینانی میرشکاری نام پدر:میرزاحسین تاریخ تولد:1341/01/01 تاریخ شهادت:1362/10/22 محل شهادت:سقز - درگیری با ضد انقلاب نام گلزار:سبزوار ،قطعه شهدا ردیف 6

23- نام:سید مجید نام خانوادگی: افتخار زاده مزینانی نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/10/29 تاریخ شهادت: 1365/2/30محل شهادت: مهران- کربلای یک نام گلزار: سبزوار
24- نام:سیدیحیی نام خانوادگی: حسینی راد مزینانی نام پدر:سیدعلی اکبر تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۲۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۲ محل شهادت: حاج عمران- نام گلزار:بهشت زهرا(س) تهران قطعه 53 ردیف 97 شماره 14
25- نام:سیدرضا نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:سیدعلی تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۸/۱۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای5 نام گلزار: تهران،قطعه۵۳ ،ردیف۲۳،شماره۱۵
26- نام:سعید نام خانوادگی:مزینانی اقدسی نام پدر:محمد تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۵/۲۳ تاریخ شهادت: ۶۵/۰۱/۰۷ محل شهادت: فاو- نام گلزار:بهشت زهرا (س) تهران
27- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی سخاور نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/1/5 تاریخ شهادت: 1365/10/21محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
28- نام:محمد (بابک) نام خانوادگی:مزینانی (طاهری)نام پدر:ایرج تاریخ تولد:1349 تاریخ شهادت: 30/02/1365 محل شهادت: مهران- نام گلزار:مزینان
29- نام:محمدحسین نام خانوادگی:همت آبادی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۱/۰۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵ محل شهادت: شلمچه- نام گلزار:بهشت زهرا (س) ، قطعه ۴۰،ردیف ۶۷، شماره ۱۰
30- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : قربان تاریخ تولد :1350/6/1 تاریخ شهادت :1365/10/23 محل شهادت : شلمچه – کربلای 5 نام گلزار : مزینان
31- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : اسدالله تاریخ تولد :1340 تاریخ شهادت :11/20/ 1392 محل شهادت : تهران – براثر صدمات شیمیایی نام گلزار : مزینان

32- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی امین آبادی نام پدر:غلامحسین تاریخ تولد:1313 تاریخ شهادت: 1364 محل شهادت: فاو- والفجر 8 نام گلزار:مزینان
33- نام:محمد رضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: اکبر تاریخ تولد:1350 تاریخ شهادت: 1363 محل شهادت: سردشت- نام گلزار: گرگان
34- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1343/03/28 تاریخ شهادت:1366/03/27 محل شهادت: کویر یزد - درگیری با سوداگران مرگ نام گلزار:سمنان امامزاده یحیی
35- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدتقی تاریخ تولد:1299/07/01 تاریخ شهادت:1363/12/23 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
36- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: محمداسماعیل تاریخ تولد:1337/04/07 تاریخ شهادت:1382/10/08 محل شهادت:تهران - جانباز نام گلزار:بهشت رضا
37- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1339/02/10 تاریخ شهادت:1362/12/04 محل شهادت:گلاویه-خیبر نام گلزار:بهشت زهرا(س)
38- نام:محمود نام خانوادگی:سلطانی مزینانی نام پدر:ماشااله تاریخ تولد:1342/03/10 تاریخ شهادت:1362/09/20 محل شهادت:سیستان وبلوچستان - زابل نام گلزار:بهشت رضا
39- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:رجب علی تاریخ تولد:1343/09/01 تاریخ شهادت:1362/04/15 محل شهادت:آذربایجان غربی - مهاباد نام گلزار:سبزوار


40- نام:محمدرضا نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346/3/3 تاریخ شهادت: 1365/1/10 محل شهادت:فاو - والفجر8 نام گلزار:مزینان
41- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی(روس) نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/06/01 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود – والفجر8 نام گلزار:مزینان
42- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانیان نام پدر:موسی تاریخ تولد:1335/02/30 تاریخ شهادت:1363/12/25 محل شهادت:نامشخص - نام گلزار:باغزندان
43- نام:محمد نام خانوادگی:اسدی مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/06/08 تاریخ شهادت:1362/08/30محل شهادت:پنجوین - والفجر 4 نام گلزار:مزینان
44- نام:محمد سعید نام خانوادگی: مزینانی (منوچهری) نام پدر:عباس علی تاریخ تولد: سبزوار1342/02/15 تاریخ شهادت:1364/11/21 محل شهادت:فاو – والفجر8 نام گلزار:بهشت زهرا(س) ق۵۳ ردیف۵۹ش ۶
45- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:علی تاریخ تولد:1345/10/14 تاریخ شهادت:1361/03/24 محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:فردوس رضا
46- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1344/09/25 تاریخ شهادت:1363/04/27 محل شهادت:سردشت - نام گلزار:گرگان
47- نام:مجید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:صفر تاریخ تولد:1345/08/10 تاریخ شهادت:1362/12/12 محل شهادت:نامشخص گلزار:بهشت رضا
48- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:زین العابدین تاریخ تولد:1339/09/01 تاریخ شهادت:1360/08/01 محل شهادت:کرمانشاه - سرپل ذهاب نام گلزار:بهشت زهرا

49- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1341/03/03 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش -محرم نام گلزار:مزینان
50- نام:موسی الرضا نام خانوادگی:مزینانی تاج فرد نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/4/1 تاریخ شهادت: 1364/11/22 محل شهادت: اروند- والفجر 8 نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف4
51- نام:محسن نام خانوادگی: جاورتنی (مزینانی) نام پدر:علی تاریخ تولد:1340/6/3 تاریخ شهادت: 1360/10/10 محل شهادت: گیلان غرب- درگیری با دشمن نام گلزار:جغتای روستای جاورتن
52- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی فخاری نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1344 تاریخ شهادت: 15/08/1361 محل شهادت: پل مندری- نام گلزار:تهران
53- نام:حمیدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلامرضا تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1366/09/19 محل شهادت:ماووت عراق- بیت المقدس 2 نام گلزار:مزینان
54- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی گلبهاری نام پدر:رجبعلی تاریخ تولد:1347/02/21 تاریخ شهادت:1364/06/19 محل شهادت:اشنویه - کربلای یک نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف2
55- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1342/07/14 تاریخ شهادت:1361/05/07 محل شهادت:پاسگاه زید - درگیری با دشمن نام گلزار:بهشت زهرا، قطعه26،ردیف 76،شماره 21
56- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/06/10 تاریخ شهادت:1368/03/09 محل شهادت:ایلام - مهران نام گلزار:بهشت زهرا
57- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی صانعی نام پدر:احمد تاریخ تولد:1349/03/20 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود - والفجر8 نام گلزار:مزینان
58- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نیکدل نام پدر:علی تاریخ تولد:1347/07/01 تاریخ شهادت:1367/01/21 محل شهادت:پنجوین عراق- بیت المقدس5 نام گلزار:مزینان
59- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی (صدیقی)نام پدر:محمد تاریخ تولد:11-5-1344 تاریخ شهادت: 21-2-1366 محل شهادت: بانه- والفجر 8 نام گلزار:مشهدمقدس، خواجه ربیع
60- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی (شهیدی)نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1342/11/29 تاریخ شهادت: 1370/9/21 محل شهادت: سبزوار- ترور نام گلزار:مزینان
61- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی همت آبادی نام پدر:قربانعلی تاریخ تولد:۱۳۴۸/۱۲/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
62- نام:داود نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1346/01/01 تاریخ شهادت:1366/02/01 محل شهادت:جبهه غرب - کربلای10 گلزار:قطعه اصلی ردیف2
63- نام: نادر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/02/24 تاریخ شهادت:1362/05/19 محل شهادت:آذربایجان غربی - سردشت نام گلزار:بهشت فاطمه
64- نام:ناصر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1343/01/01 تاریخ شهادت:1362/12/08 محل شهادت: چنگوله- والفجر5 نام گلزار:بهشت زهرا
65- نام:یداله نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسین تاریخ تولد:1341/09/04 تاریخ شهادت:1361/12/24 محل شهادت: سومار - نامشخص نام گلزار:مزینان
66- نام : سیدحسین نام خانوادگی : صحت نام پدر : تاریخ تولد: 1342 تاریخ شهادت : 1361 محل شهادت : نام گلزار : مفقود الاثر
۶۷- شهید منا حاج علی اصغر شهرآبادی – نام پدر : محمد- تاریخ تولد : 1344- تاریخ شهادت : مهرماه 1394- محل شهادت : سرزمین منا- نام گلزار: مزینان

۶۸- نام جلال... نام خانوادگی: تیماجی...نام پدر محمد ... تاریخ تولد: 1-12-1349 تاریخ شهادت : 11-8-1365 شمسی... گلزار شهدا: بلوک:30 قطعه:49 شماره مزار:7 نام گلزار:بهشت رضا شهر:خراسان رضوی - مشهد
69-نام:منصور نام خانوادگی: کربلایی محمدی نام پدر:فضل الله تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۰۹/۲۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۱/۲۲ محل شهادت: فکه- بیت المقدس2 گلزار: بهشت زهرا (س) ،قطعه 27، ردیف 27، شماره 3

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

✍️اسامی رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

1- حاج محمد صانعی مزینانی 2- حسن اکرمی مزینانی(مختار)3- عباس اکرمی 4- سیدحسن مزینانی میرزا ابراهیم 5-سیدعلی میرشکاری6-اصغر اکبر محمدعلی(عسکری) 7-محمدرضا صانعی احمد8-عباسعلی صانعی احمد9-حاج علیرضا صانعی احمد10-اصغر همت آبادی غلامحسین11-قاسم همت آبادی غلامحسین12- علی اکبر همت آبادی غلامحسین13-علیرضا همت آبادی غلامحسین 14- یوسف مزینانی حسین یوسف15-علی رضا علی اصغر16-محمود باقری محمدعلی17- احمد باقری محمدعلی18-قاسم باقری محمدعلی19-احمدباقری حاج اصغر20-محمودباقری حاج اصغر21-قاسم باقری حاج اصغر22-سیدعلی اکبر حسینی مزینانی23- شیخ سیدقاسم حسینی مزینانی24-حبیب اله مزینانی ابوالقاسم25-حاج ابوالقاسم مزینانی26-حاج علی اکبر مزینانی ابوالقاسم27-علی اصغر مزینانی ابوالقاسم28-شیخ محمدجعفر مزینانی تاج29-شیخ محمدصادق مزینانی تاج30-شیخ محمدتقی مزینانی تاج 31- شیخ علیرضاتاج مزینانی32-ابراهیم تاج مزینانی33-علی رضانامنی(محمدی)34-محمدرضا مزینانی حسن محمدعلی35-هادی شهیدی حاج حسن 36- علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی) 37-حسین خیرخواه مزینانی 38-اصغر مزینانی (خانخودی)39-غلامحسین مزینانی (حاجی)40-مهدی حسن زاده مزینانی41- حسن اسلامی مزینانی42-سید نوراله جلالی مزینانی 43-علی رضا یوسفی مزینانی محمد 44-علی مزینانی (علی لیلا) 45-مجید کریمیان مزینانی 46-مرتضی مزینانی (کبل اصغر)47-رضا مزینانی رمضانعلی کربلایی اصغر48- حسن خزایی مزینانی49- حسین خزایی 50- غلامرضا شهیدی مزینانی51- علی مزینانی (عسکری) 52- یداله مزینانی حاج حسن تلمان 53- سیدمصطفی میرشکاری 54- علی اصغر تاج55-حاج حسین تاج56 حسین رضایی فر 57-محمدرضایی فر58- حاج علی رضایی فر59- محمود اسلامی محمد60- شیخ رضا اسلامی 61-حاج حسین ساعت ساز 62-حسن ساعت ساز 63- حسن شریفی کربلایی حبیب اله 64- ابوالفضل کوشکی65- حمید خیرخواه حاج علی66- محمود خیرخواه حاج رمضانعلی 67-محمد خیرخواه حاج رمضانعلی 68- حاج قاسم خیرخواه رمضانعلی 69-علی ترکمن محمد 70- محسن ترکمن 71-حبیب الله مزینانی محمدحسین حاجی72- حمید مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 73-محمود مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 74- ابوطالب فصیحی حسین75- شیخ محمدتقی معلمی فر76- حسن عسکری شیخ حبیب اله 77- جواد مزینانی شیخ حسن78- علی رضا نباتی79- رمضان نباتی 80علی رضا اکبر کبل عباس 81- محمدرضا اکبر کبل عباس 82- حسین روس83- عباس روس 84-سیدمحمد سیدقربان85- محمد اقدسی 86-حاج محمد حیدری87- حاج قربانعلی کربلایی حسن88- حاج یوسف غلامی89- حاج رمضان شمس90-حاج حمید تشت زر 91-حاج محسن هژیر 92- حاج اکبرباقری 93- علی لشکری 94-حاج ابراهیم تاجفرد 95- محمد بخشی مزینانی96- حاج حسن طالبی 97- عزت الله مزینانی (معمار) 98-نصراله مزینانی معمار99-علی رضا دانایی 100- حاج فرج اله جعفری 101- حاج رضا محمدی کربلایی عبداله102- حاج عباسعلی خسروی شاد(کربلایی اسداله) 103-یداله مزینانی(کربلایی اسداله) 104- محمود عسکری محمد 105- احمد عسکری محمد106- رضا عسکری حسین107- رضا محمدعلی کاظم (سالار)108- کاظم محمدعلی کاظم(سالار) 109-مهدی مزینانی آزاده110-حمید مزینانی اکبر(آزاده) 111- علیرضا یحیایی(آزاده) 112- محمد مزینانی رضا(آزاده) 113- حاج حسن مزینانی آقا محمدعلی خان(آزاده)114- موسی مزینانی علیشاه 115- مهدی مزینانی علیشاه 116- مهدی عطارحاج اصغر 117- حسن عطار حاج اصغر 118- حاج یداله تهرانچی119-حسن احمدی120- حسین احمدی121- محمد مزینانی عباسعلی 122-حاج حسن محمدی ملا رجبعلی123- احمد جعفری124-اکبر پرهیزکار125-حسین جعفری126-امیر مزینانی(معمار)127- علیرضا کربلایی حسن ذبیح اله128- محمدرضا کربلایی حسن ذبیح اله129- رمضانعلی رجب خانخودی130- محمد اکبر قصاب131- حسین اکبر قصاب 132- حاج سیدعلی میرزا عبداله 133- اصغرزارعی 134- محمد حاج علی اکبر حسن عباس135-محمد مزینانی علی عباس 136- عباسعلی نیکوفر137 - خلیل محمدی فرج اله 138-دکتر سیدحسین ضیایی 139- مهندس سیدحسن ضیایی 140- اصغر نهاردانی 141- اصغر حاج غلام سویزی 142- حاج حسین هاشمی مزینانی 143- استاد غلامرضا حاجی 144- حاج شیخ حسن حجت اله 145- حسن دستمراد 146- حاجی حاج اکبر 147-قاسم مزینانی سلیمان 148-محمد اصغر قاضی 149- علی اصغر قاضی

150اصغر صانعی محمدحسن 151-حسین حجت 152- ابراهیم چوبینی 153- اسماعیل چوبینی154- سیدحسین حسینی مزینانی (میرزاحسن) 155-اکبر علیشاه156-رضا کربلایی اکبر عباس157- غلامرضا معلمی 158- علی رضا مزینانی رمضانعلی 159- حاج اکبر حسینعلی160- اصغر حسینعلی161 حسن مزینانی کربلایی عباس(غیور)162-اکبر مزینانی کربلایی عباس 163- علی مزینانی کربلایی غلامرضا(کنده) 164- رمضان غلام مراد 165- حسین غلام مراد 165- اصغر غلام مراد 166- علی رضا حسن غلام مراد 167- سیدابوالفضل مزینانی میرزاحسن 168 حاج علی حسن زاده کربلایی غلامرضا169- حبیب همت آبادی 170-حسن نیکدل 171- محمد نیکدل 172-سید محمد سید روح الله 173- سیدمحمد میرزا یحیی 174- عباس علی عباس 175-سیدهادی مزینانی سیدعلی اکبر 176-سردار علی رضا مزینانی 177- مهدی ابوالقاسم عباس(سالار) 178- عباس ابوالقاسم عباس(سالار) 179-حمید صادقى منش 180- محمد مزینانی کربلایی غلامرضا 181- سیدعلی میرزانورالله 182- حاج اصغر ساعت ساز 183- حاج غلامرضاحسین محمدکربلایی رضا(تراکتوری) 184- حسن زارعی مزینانی185- رضا عبدالحسین حبیب(طلاساز) 186-سید مهدی مزینانی میرزامحمود 187- سیدعلی حسینی راد فرزند زنده یاد میرزاحسن 188- محمود مزینانی رمضانعلی(نانوا) 189- سید مرتضی حسینی مزینانی میرزا حسین 190 سیدمحسن مزینانی میرزاحسین 191-محمود حجت ا...192- مهدی مزینانی قربانعلی حجت ا... 193-غلامرضا مزینانی اصغرعالی 194-حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی) 195-حاج حسن صابری 196- سیدحسین مزینانی (سیدمحمدعلی) 197- حاج رحیم هژیر 198- غلامرضا فخاری عباسعلی 199- حسین فخاری عباسعلی 200- دکتر حسن فخاری 201- حاج علی رضا صانعی حاج محمدعلی 202- حاج علی رضا هاشمی محمدعلی 203- علی رضا مزینانی (مهندس) 204- اکبر مزینانی غلام مراد 205- غلامرضا اکبر نباتی 206- حاج سیدحسین ضیایی میرزا محمد 207- حاج اصغر شهیدی 208- حسین شمشیری محمد 209- مهدی ذبیح الله 210- امیر مزینانی اسماعیل خلیل 211- رضا مزینانی ابراهیم خلیل212- حاج محسن رفیعی 213- محمدحسین مزینانی فرزند کربلایی ابراهیم 214-حاج احمد مزینانی استاد ابوالقاسم 215- حاج محمود مزینانی استاد ابوالقاسم(شورا) 216- شیخ محمد مزینانی ملارمضانعلی 217- حسین مزینانی ملا رمضانعلی 218-اسماعیل نیکدل مزینانی(شاه رضا) 219- ابراهیم نیکدل مزینانی(شاه رضا) 220- علی سلیمی مزینانی221- محمود مزینانی محمد 222-علی رضا مزینانی حسن کربلایی غلامرضا (امین آبادی) 223-سیداصغر حسینی میرزا مندلی 224- حسین مزینانی علی(یکه باش) 225-رضا مزینانی علی(یکه باش) 226- - قاسم مزینانی رمضانعلی (نیکدل) 227-حسین مزینانی حاج عباس 228- حسن نهالدانی(عطار) 229-علی مزینانی یوسفی 230- سیدحسین مزینانی قوچعلی 231-سید مهدی حسینی مزینانی 232-حاج ابراهیم تاجفرد 233-محمدجواد خصالی مزینانی 234-سید حسین میرشکاری 235- 235-حاج علی جعفری 236- حسن شفیع آبادی 237- حاج علی رضا صابری 238- حاج غلام رضا صابری نسب 239- حسن هاشمی مزینانی حاج محمد 240- سید جواد نورهاشمی 241- حاج اکبر باقری 242- حاج اسماعیل هدایتی فرد 243- هادی رفیعی مزینان 244-بهروز رفیعی حاج محمدحسین 245- محمد رفیعی حاج محمدحسین 246- حمید احمدی حاج اکبر سبحان 247- محمد مزینانی (کبل زینب) 248- قاسم مزینانی اکبر کبل غلامرضا 249- احمد مزینانی حاج محمد شاه 250-اصغر مزینانی حاج محمد شاه 251-محمد مزینانی حسن شکرالله 252- حاج ابراهیم باقری 253- مرتضی مزینانی حاج رمضانعلی 254- علی رضا حاج رمضانعلی 255- حاج محمدحسن صادق منش 256- سیدمحمدمزینانی میرزاحسن 257- محمد مزینانی باقرپور 258- اصغر اعتمادی 259- سیدحسن طالعی 260- کاظم ایزدپناه 261- حاج حسن شهیدی 262- عزت اله شهیدی 263- مهدی اکرمی حاج محمدعلی 264- تیمسار نصرت اله محمدی265- حسین محمدی یداله کربلایی عبداله 266- ابراهیم مزینانی کربلایی غلامحسین 267- سیدحسین میرشکاری 268- نوراله مزینانی یوسفی269- سرتیپ دوم محسن اقدسی مزینانی 270- عباس صدیقی آق مندلی 271- حسن صدیقی آق مندلی 272- حسین تریان273- حمید صدیقی عباسعلی 274- حاج قاسم مزینانی ملاحسن 275-اکبر مزینانی آق مندلی خان276- حاج اصغر مزینانی آق مندلی خان 277- سیدعلیرضا مزینانی حاج سیدعلی اکبر 278- رضا مزینانی حسن عباسعلی 279- قاسم سویزی حاج حسن 280-حاج عباس مزینانی رمضانعلی 281- علی خواجوی فرزند حبیب اله 282- محمد مزینانی فرزند زنده یاد حاج رضاحسن عباس 283- حسین مزینانی حاج اکبر 284- حسین اسلامی حاج عباس 285-سیدقربان مزینانی سیدمحمد286- سیدعلی مزینانی سیدمحمد287-محمد حسین مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمد ابراهیم288- دکتر احسان شریعتی مزینانی289-دکتر حاج محمدتاجفرد 290-حاج علیرضا تاجفرد291- غلامرضا تاجفرد292- منوچهر مزینانی حاج عابدین

✍️رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس که دارفانی را وداع گفته اند زنده یادان:

1-حاج سیداحمد حسینی پدر بزرگوار سه شهید 2- حاج محمدعلی تاج پدر شهید 3- حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی 4- حاج رجبعلی همت آبادی(سالارحبیب) 5- حاج علی عباس 6- حاج اکبر حاج حسین 7- محمود حاج اکبر 8- استاد حسن مزینانی(کنده) 9- حاج رجبعلی(کنده) 10- حاج محمدحسن تاج(مهدوی) 11- حاج حسین شکروی 12- حاج محمد جعفری 13-حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی 14- علی عمو 15-حاج شیخ علی ژیان مقدم 16- حاج سید محمدعلی مزینانی(سیدمندلی) 17- حاج ابراهیم تشت زر 18- حاج قربانعلی تشت زر 19- محمدحسین لشکری 20- حاج علی اکبر نورهاشمی 21- رمضانعلی احمدی 22- مرتضی مزینانی اسماعیل خلیل 23- محمد مزینانی حسین(ننه سکینه) 24-رضا گلبهاری (قالیباف) 25- اصغر گلبهاری 26- حاج حسین مزینانی استاد ابوالقاسم(حاج حسینا) 27- حاج محمدباقر تاج 28-اصغر کربلایی غلامرضا29-ابوالقاسم صدیقی 30-علی اصغر صدیقی 31-مرحوم دایی قربان پدر شهید محمدمزینانی 32-محمد نیکوفر 33- حاج اصغر نیکوفر 34- داوود صدیقی فرزند مرحوم آق مندلی 35- حاج عبدالحسین رضوانی 36-غلامرضا شاکری37-حاج محمدمزینانی(ساعت ساز) 38- خلیل مزینانی نیکدل(شاه رضا) 39- قاسم مزینانی خانخودی40- محمدعلی سویزی(شهیدی) - 41- حاج اصغر باقری42- حاج قربانعلی زارعی 43- حاج اکبر ملایی 44- حاج محمدعلی خضایی 45- محمد طالبی 46- حاج اصغر قاضی 47- علی رضا مزینانی محمد علی نقی(انقی) 48- محمدرضا غلامی 49- عزت اله مزینانی کربلایی حبیب اله 50- حاج شیخ حسن مزینانی ملارمضانعلی 51- حاج شیخ محمود شریعتی 52- سیدمهدی مزینانی میرزاحسن 53- حسین اسدی مزینان حاج اسداله54- علی رضا مزینانی حسن محمدعلی 55- محمد مزینانی حاج رمضانعلی کربلایی حسن 56- سید کاظم مزینانی سیدجعفر(کبل آقا)57- حاج محمدحسین تاجفرد58- حاج رمضانعلی عسکری مزینانی59- زین العابدین(حاج عابدین) مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️دیار تاریخی مزینان همان گونه که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی جزء اولین ها بود و با شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی موجب خیزش دانشگاهیان و فرهیختگان و جوانان انقلابی شد در دوران حماسه و ایثار نیز همیشه جزء اولین ها به خصوص در سرزمین سربداران بود اکنون که در ایام سالگرد جنگ تحمیلی و گرامیداشت هفته ی دفاع مقدس هستیم یک بار دیگر این از خودگذشتگی ها را مرور می کنیم تا هم نسل های قبلی بیشتر با آن آشنا شوند و هم یادگاری باشد برای آیندگان و امیدواریم بازهم ما را در این مسیر یاری فرمایید و اگر نقصی در مطالب می بینید و یا مطلبی از قلم افتاده یادآور شوید تا با کمک یکدیگر این تاریخ ماندگار را به ثبت رسانیم.

 

✍️آمارها نشان می دهد این دیار گوهر خیز در طول هشت سال دفاع مقدس نام بیش از چهارصد رزمنده را در طومار مجاهدان راه خدا ثبت و بیش از هفتاد شهید تقدیم کرده است. که از این کاروان پیکر 25شهید در بهشت علی علیه السلام مزینان و مابقی در شهرهای تهران، مشهد مقدس، سبزوار، سمنان ، دامغان و روستاهای مجاور به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهید دفاع مقدس که 24 مهرماه 1359خونش در سرزمین گرم خوزستان جاری شد شهید والامقام غلامرضا مزینانی فرزند زنده یاد حاج شیخ اسماعیل خصالی است که پیکر مطهرش در مشهد مقدس و در بهشت ثامن الائمه بارگاه نورانی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهیدی که پیکر مطهرش در مزینان تشییع و در گلزار بهشت علی علیه السلام آرام گرفت و موجی عظیم در رفتن مردم به جبهه های نبرد رقم زد شهید والامقام علی مزینانی(شهیدی) اولین شهید خانواده شهیدی ها و فرزند رزمنده پیشکسوت حاج اصغر شهیدی است که در 30 مرداد 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

🚩شهیدی ها در راه دفاع از آرمان های انقلاب شش شهید تقدیم کرده اند:
سه برادر؛ علی و محمد و حسین و سه پسرعموی آنها؛ یداله و مهدی و غلامرضا(بیزه)

✍️کوچکترین شهید مزینانی در دفاع مقدس شهید والامقام سیدحسن حسینی مزینانی فرزند جانباز فقید حاج سید احمد حسینی است که در سن 13 سالگی و در عملیات والفجر هشت به برادران شهیدش سیدمحمد و سیدحسین پیوست.

🚩خانواده حسینی در دفاع مقدس چهار شهید تقدیم کرده اند
سه برادر؛ سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن و پسرعموی آنها سیدعلی اکبر حسینی

🚩خانواده گلبهاری ها نیز در دفاع مقدس سه شهید تقدیم کرده اند
دو برادر؛ محمدتقی و حسین مزینانی و پسرعمی آنها داوود مزینانی

🚩خصالی ها هم دو شهید؛ غلامرضا و برادرش جانباز شهید محمدتقی خصالی

🚩عسکری ها نیز دو شهید؛ غلامرضا و پسرعموی شهیدش ابراهیم

🚩تیماجی ها در این راه دو شهید؛ عباس و جلال تیماجی

🚩سهم نیکدل ها هم در دفاع مقدس سه شهید است؛ حسین نیکدل، محسن جاورتنی و جانباز شهید خلیل مزینانی

🚩خانواده معزز تاج و تاجفرد نیز سه شهید؛
شهیدان علی اکبر تاج و پسرعمویش محمدرضا تاج و موسی الرضا تاجفرد

✍️مسن ترین شهید در مزینان شهید والامقام حاج محمد علی مزینانی فرزند زنده یاد محمدتقی است که سال 1363 پس از دومین اعزام در کسوت جهادگر و در حمله موشکی دیکتاتور عراق به شهر سوسنگرد نامش به عنوان شهید در دفتر شهیدان دفاع مقدس ثبت شد.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که به صورت منسجم به جبهه های نبرد حق علیه باطل و به غرب اعزام شدند متشکل از شهیدان والامقام حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی و با همراهی رزمندگان جانبازان دفاع مقدس حاج محمد صانعی، حسن اکرمی و عباس اکرمی، حسن حاج عباس(غیور)، جانباز فقید محمدمزینانی حسین ننه سکینه و... بودند.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که بخشی از آن ها به جنوب و تعدادی نیز به کردستان اعزام شدند متشکل از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، شهید والامقام حسین نیکدل، یدالله تهرانچی، یوسف مزینانی، زنده یاد سید احمد حسینی، زنده یاد اصغر قاضی،کربلایی اصغر مزینانی فرزند اکبر(عسکری)، سیدعلی میرشکاری، حبیب اله مزینانی حسین ولی، علی رضا مزینانی فرزند زنده یاد علی اصغر، محمود باقری فرزند حاج محمدعلی، حاج محمد صانعی، شهیدان حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی، حسن و عباس اکرمی،حسن مزینانی غیور،مرحوم محمد ننه حسین سکینه،محمدرضا صانعی و ... بود.

✍️اولین گروه از جهادگران مزینانی که به بازسازی در جنگ پرداختند متشکل از شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، مرحوم حاج حسین شکروی، مرحوم حاج محمدباقر مزینانی پدر شهید علی اکبر تاج، سیدمحمد سیدقربان، شهید والامقام محمد روس، حسین و عباس روس ، اسماعیل چوبینی، حاج محمود شورا، زنده یادان قربانعلی و علی اکبر زارعی، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر،جانباز فقید رضا قالیباف،حاج حسین تاج، رضا مزینانی علی، سید علی اکبر مزینانی، حسن کربلایی غلامرضا، زنده یاد کربلایی ابراهیم مزینانی و...

✍️اولین آزاده مزینانی در دفاع مقدس رزمنده بسیجی و جانباز سرافراز سرهنگ پاسدار حاج محمد مزینانی فرزند زنده یاد رضا مزینانی در عملیات بدر به اسارت نیروهای متجاوز بعثی در آمد و بعد از آن حاج محمدحسن مزینانی، علی مزینانی یحیایی، مهدی و حمید مزینانی در عملیات های مختلف اسیر شدند.

✍️مزینانی های ایثارگر در تعداد خانواده های سه شهید و دوشهید نیز پیشگام هستند که جالب است بدانید دو خانواده حسینی و شهیدی هر یک سه شهید و خانواده خصالی و گلبهاری و مزینانی هریک دو شهید تقدیم کرده اند که البته باید اشاره کرد علاوه بر این شهدا از یک خانواده چندین نفر از اقوام آن ها نیز به شهادت رسیده اند.خانواده های معزز حسینی ، شهیدی، تاج، خصالی، عسکری ، گلبهاری بیشترین سهم را در تعداد شهدای وابسته و فامیلی دارا می باشند.

✍️بیشترین آمار شهدا و رزمندگان و ایثارگران مزینان را به ترتیب رزمندگان بسیج و سپاه، کادر و سربازان ارتش و جهاد سازندگی تشکیل می دهند که از این میان باید گفت اولین شهدا از نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی بودند و شهید والامقام مهدی مزینانی فرزند زنده یاد زین العابدین اولین شهید سپاهی است که آبان 1360 در سرپل ذهاب به شهادت رسید و سیدعلی اکبر حسینی مزینانی فرزند زنده یاد سیدابوالقاسم (سیدرشید) اولین شهید داوطلب بسیجی می باشد و آذرماه 1360 در گیلانغرب به جمع شهیدان دفاع مقدس پیوست.

✍️و اما روحانیون
طلاب و روحانیون نیز در دفاع مقدس سهم به سزایی در تبلیغ و حتی دفاع مقدس دارند حجج اسلام؛ زنده یادان حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ حبیب اله عسکری، حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج شیخ محمد صادق و محمدجعفر تاج، حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی)، حاج شیخ رضا اسلامی، حاج شیخ محمد ملارمضانعلی و برادر مرحومش خادم الشهدا زنده یاد حاج شیخ حسن مزینانی و مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی که بنا به تأیید فرزندان همراه با گروهی از مجلسی های آن دوره راهی جبهه ی جنوب شد و... مبلغینی هستند که در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند.

✍️فرهنگیان و دانش آموزان مزینانی در دفاع مقدس جزء اولین گروه هایی بودند که راهی جبهه های حق علی باطل شدند از جمله؛ عباس اکرمی، سیدحسن میرزا ابراهیم، حاج محمدحسن صادق منش و شهید محمدسخاور دانش آموزان؛ شهیدان سیدحسسن حسینی، حسن صانعی، محمد دایی قربان، موسی الرضا تاجفرد، داوود مزینانی، بابک مزینانی و سعید اقدسی و رزمندگان؛ علی رضا همت آبادی، علی رضا هاشمی، علی رضا دانایی، ابوالفضل کوشکی، حسن احمدی، علی رضا مزینانی یوسفی، محمد و حسین رضایی فر، حسن دستمراد، مرتضی مزینانی، علی رضا مزینانی اکبر عباسعلی، علی رضا مزینانی رمضانعلی، علی عسکری، حسن خزایی، محمود عسکری، علی رضا نامنی، محمدرضا مزینانی حسن، مجید کریمیان و...


✍️میانگین سنی رزمندگان مزینانی حاضر در دفاع مقدس بین 13 تا 25 سال بوده که در بعضی مواقع و در دوره های مختلف رزمندگانی با سن بیش از سی سال نیز به همراه فرزندان خود راهی جبهه های حق علیه باطل شده اند که از این تعداد می توان به افرادی مانند شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، حاج اصغر شهیدی، زنده یاد حاج اکبر ملایی، حاج سیدعلی اکبر مزینانی، شهید والامقام محمدعلی مزینانی، جانباز سرافراز رضا عسکری ، حاج رمضانعلی شمس، اکبر پرهیزکار مزینانی، زنده یاد حاج عبدالحسین مزینانی (شمیرانی) ،زنده یاد حاج محمد جعفری،حاج حسن محمدی (ملا رجبعلی) حاج اکبر باقری،حاج محمدحسن صادق منش، حاج ابوالقاسم مزینانی کربلایی حسن، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی، زنده یاد حاج اصغر باقری، زنده یاد سیدعلی اکبر نورهاشمی، زنده یاد حاج علی عباس، زنده یاد حاج سید احمد حسینی، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم، زنده یاد حاج محمدحسن تاج، زنده یاد حاج قربانعلی زارعی، زنده یاد حاج محمد علی تاج، زنده یاد استاد حسن مزینانی زنده یاد اصغر قاضی و...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 

✍️به قلم و روایت: دکتر سیدمصطفی حسینی مزینانی



پاسی از شب گذشته بود که به عمود ۱۴۰۰ رسیدیم یعنی ...کربلا.
این سفر پنجمی است که توفیق حضور در پیاده روی اربعین را پیدا کرده ام. بدو ورود تمام ۵ سفر جالب بود.هر بار که رسیدیم گرسنه بودیم.از یک طرف عطش حضور در بین الحرمین و از طرفی ضعف ناشی از راه طولانی ۸۰ کیلومتری کمتر از ۴۰ ساعت بر ما مستولی گشته. هر بار  در هوای سرد هوس یک شام گرم داشتیم. هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که عربی صدا زد: زائر...زائر... کباب داغ با نان داغ تنور و منقل آتش هردو آماده طبخ. به خودم آمدم دیدم نفر بیستم صف هستم. جای شما خالی ارباب دستور پذیرایی با غذای لذیذ و گرم از ما را صادر کرده بود....
می خواستیم به مقر یکصد نفری بریم دوستان گفتند راه دور است.یک دانشجو دکتری دارم که برایش رفته بودم خواستگاری روز قبل تا فهمید عراق هستم. فامیل هایش را برای پذیرایی بسیج کرد.از او اصرار و از من انکار. ولی الان دیگر جای تعارف نبود. می دانستم که ثواب خدمت به زائر آقا برای ارباب خوشایند تر از زیارت خود مولا است.
به ناچار تماس گرفتم. دیدم همه اقوامشان( مادر بزرگ، دایی و پسرخاله) که مقیم کربلا هستند در جستجوی ما هستند. عمود ۱۴۰۰ منتظر شدیم پسر خاله (حسین) با تواضع تمام آمد و پس از طی مسیرطولانی ما را به منزل برد. و آنجا هم استقبال گرم مادربزرگ که اصالتا ایرانی بود .از حسین پرسیدم: مصطفی گفته بود تا حرم ۵۰۰ متره اینکه ۵ کیلومتره!
حسین که مقیم نروژ بود و برای راهپیمایی اربعین اومده بود، خنده ای کرد و با فارسی غلط و غلوطش گفت : اگر راستش را می گفت شما نمی آمدین درسته؟ من هم تایید کردم. سپس دایی آمد و بحث مردم عراق شد که توضیح آن هم از حوصله سفر نامه خارج است و هم ممکن است حاشیه سایه سنگینی بر فضای معنوی سفر نامه داشته باشد، لذا از توضیح خودداری می کنم.
پس از پذیرایی مفصل از ما، مجالی شد که برایتان جملاتی را بنویسم.حالا وقت خواب شده است. اما مگر ناله های خرابه اجازه خواب می دهد. سفری داشتیم در اوج حظ معنوی و در پایان آن پذیرایی و جای گرم و نرم. نه سه ساله همراه داشتیم گرسنه ، و نه بیماری غل و زنجیر کرده ، و نه سرهای بریده بر نیزه... کودکی نبود که بهانه بابا را بگیرد...طشت طلایی نبود که برای سد جوع دختری بابایی آورده شود...بی اختیار زمزمه کردم:
آن شب که از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی..
آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی من برسر نی بودم..
کی از تو جدا بودم...
همیشه این سوال برایم هست. آیا مادرِ مصائب بزرگ دنیا؛ جز زیبایی ندید؟
الان باور دارم که چرا مولا خون گریه می کند در عزای جدش...

زیارت
صبح زود از خواب بیدار شدیم. تازه فهمیدیم که در پیاده روی افراط کردیم. و خیلی تند و بی وقفه آمدیم. ماهیچه ها گرفته بود و ناخن ها درد می کرد. علاجش ماساژ بود و  روغن سیاه دانه....
مجدد کمی استراحت کردیم و به راه افتادیم.از حرم فاصله زیادی داشتیم. سوار یک وانت شدیم تا محلی که بسته بودند و دیگر از خودروها ممانعت بعمل می آمد رفتیم. و ازآنجا به بعد کمی پیاده روی و سپس سوار موتورهای سه چرخه کابین دار شدیم. به منطقه ای رسیدیم که دیگر اجازه به موتورها هم نمی داند . حدود ۲ کیلومتر به حرم خیابان مملو از جمعیت بود .به طوری که به زحمت می تونستیم یک گام کامل برداریم..
در مسیر با نگاه کلی یک برداشتی می توان داشت ولی با جزئی نگری برداشت ها متفاوت تر می شود.در نگاه کلی یک سیل خروشانی از ارادتمندان امام حسین (ع) در یک جهت به مرکزیت بین الحرمین حرکت می کردند ولی خوب که نگاه کنی می بینی هر کسی دارد کار خودش را می کندیکی چای می ریزد، یکی می پزد و دیگری غذا توزیع می کند یکی مسیر را هموار می کند ، یکی تابلوی منزل مجانی برای زائر در دست دارد و دیگری فرزندانش را برای خدمت به زائرین قطار کرده است . زائرین را کمتر تنها می بینی معمولا با یک گروه حرکت می کنند. از تیم ۲ نفره تا یک کاروان چند ده نفره ،همه هوای هم رو دارند. پیرمرد و پیرزنی نظرم را جلب کرد. مرد سالخورده به عنوان یک راهبر سترگ قلب جمعیت را باز می کرد و پیرزن محکم کتش را چسبیده بود و پس از آن پیرزن های دیگر قطار شده بودند. هرازگاهی موج جمعیت این رشته محبت را پاره می کرد ولی باز به هم می پیوستند.
در نگاه کلی اش رشته به هم پیوسته جماعت محبین اهل بیت علیهم السلام است که با یک عبور کامیون خدمات شهری و یا یک گیت بازرسی از هم می گسست و سپس به هم می رسید و ادامه حرکت.با خودم گفتم :«وقتی در زندگی، هدفِ آرمانی داشته باشی و مصمم برای رسیدن به آن هدف. موانع برایت خیلی کوچک می شوند.عناصر همه در مسیر اجابت خواسته هایت هماهنگ می شوند. گاهی ممکن است موجی بیاید و رشته حرکتت را جا به جا کند . ولی با صبر، تدبیر و پیش بینی حوادث  و انتخاب افق والا می توانی از گسستگی نجات پیدا کنی تا به سفینه النجات برسی. به کشتی که رسیدی دیگر خیالت راحت می شود. چراغ هادی اش تو را به سرمنزل مقصود می رساند...»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 💠 شاه مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

✍️ همه ی ما کم‌ و بیش معانی دو واژه ی «سخاوت» و «شاه» را می دانیم با این وجود خالی از لطف نیست تا فرازهایی هر چند‌کوتاه دراین باب نگارش شود.

لغت شناسان سخاوت را به : دست ودل بازی، بخشندگی، جود، کرم ، نان دهی ، جوانمردی و....معنا کرده اند.
متضاد یا نقیض آن را :تنگ چشمی،حسود، امساک، زفتی نوشته اند.
گفتنی است که: سخاوت وسخاوتمندی سیره و در زمره ی اخلاق انبیای الهی و امامان صلوات ا... علیهم بوده و آن را یکی از ستون ها وپایه های ایمان می دانند.
در این ارتباط پیامبر عظیم الشأن اسلام و اشرف مخلوقات عالم(ص) می فرمایند:
اولیای خدا از جهت فطرت وذات سخی هستند.

اما لغت یا واژه «شاه» به معنای: فرمانروا، امیر، پادشاه، آن کس که بر کشوری حکومت کند، تاجدار ، سلطان ، مَلِک ، شهریار، خدیو، خسرو و... است.
خلاصه ی کلام اینکه لفظ شاه هر نامی که داشته باشد به مفهوم: رهبر و پیشوا و پیشگام بوده وحتی در منابع ودر اشعار و در متون به  امامان یا امام زادگان علیهم السلام نیز شاه یا شاهزاده یا سلطان اطلاق شده است از قبیل: شاه نجف؛ مراد حضرت علی، سلطان خراسان مراد امام رضا، شاه عبدالعظیم مراد عبدالعظیم حسنی ، شاهزاده علی اکبر، شاهزاده علی اصغر و..... علیهم السلام.

◀️ نیاز به توضیحات اضافی ندارد که همشهریان معزز مزینانی در ادوار گذشته لقب«شاه»به صورت پیشوند یا پسوند به آخر یا اول نام کوچک طبقه و قبیله خاص از اهالی داده اند و آنان را به این نام خواتده اند والانم پس از گذشت سال ها فرزندان واولاد آنها را به همین شیوه وصفت می خوانند مانند علیشاه، شاه محمد ...که علاوه بر عینیت بخشیدن به واژه پر بارسخاوت در شناسایی و معرفی دقیق آنها نیازی به طول و تفصیل نداشته باشد و به سرعت در نزد مخاطب نیز معرفی شوند.

گفته شده که مرحوم « محمد مزینانی» مشهور به « شاه محمد » جّد بزرگ طایفه ی فعلی از همشهریان؛ چهره ای بوده مردم دار، مؤمن وخدا جوی و دست و دل باز و بخشنده و در یک کلام سخاوتمند و کریم  هر چند که از مال دنیا بهره ی کافی نبرده اما پر واضح است که شخص یا اشخاص بخشنده برایشان تفاوتی نمی کند که غنی باشند یا غیر آن،چرا که در نگاه آنان موضوع سخاوتمندی و بخشندگی ملاک عمل است لذا به این سبب که آن روانشاد از هر نوع خدمت مادی ومعنوی به دیگر بندگان خدا  به ویژه نیازمندان در حد مقدورات دریغ نمی کرده است و در این قلمرو حتی پیشگام‌ و پیش قراول بوده فلذا اهالی به وی لقب «شاه» می دهند که در نهایت وی را«شاه محمد» صدا می زنند.

در موضوع سخی بد نیست تا اشاره ای شود به اینکه :
فردی بوده عالم و فرزانه که تمام دارایی خودرا به نیازمندان بذل وبخشش می کرده و زمانی هم که پولی در بساط نداشته از دیگران قرض می گرفته تا به درخواست کنندگان بدهد!!
 شب هنگام نیازمندی به منزل او مراجعه ودرخواست کمک می کند. به این سبب که پول نداشته و امکان قرض کردن نیزدرشب فراهم نبوده دو عدد بادیه(کاسه) مسی از منزلش بر می دارد وبه نیازمند می دهد ومی گوید: برو بفروش وحاجتت را برآورده ساز!!
پس از گذشت چند روز خانواده اش متوجه می شوند که بادیه ها نیست و اظهار می دارند دزد برده است ! این عالم با سخاوت و وارسته می گوید: بی جهت دزد را متهم نکنید. من آنهارا به مستحقی داده ام!!

برابر نقل قول همشهریان: شاه محمد بیش ازیک فرزند ذکور به نام «حسن» نداشته اما آن زنده یاد بر خلاف پدرش؛ عیال وار بوده و خانواده ای داشته است تا حدودی پر جمعیت و از دو همسر جمعاً ۱۰فرزند

مرحوم «محمد شاه »جد اعلا و نیای بزرگ این دودمان محترم علاوه بر دارا بودن صفت دست ودل بازی از طبع شعر نیز در حد زیادی بهره مندبوده که در حال حاضر شاعر توانمند وفرهیخته آقای اکبر علیشاه و سرکار خانم طیبه علیشاه فرزند عباس نویسنده و داستان سرا؛ چهره هایی از این تبارخوشنام اند.
گویی این دو هنرمند با ذوق؛ این میراث پر ارزش را از اجدادشان به ارث برده اند که برخی ازآثار آنان در همین رسانه انتشار یافته و مخاطبین استفاده ی لازم را نیز برده اند.

در خاتمه ی نگارش؛توجه شما خوبان را به یک رباعی دلنشین که شادروان« شاه محمد » حدود۱۵۰ سال قبل و به هنگام دامادی ودرشب عروسی تنها پسرش زنده یاد «حسن » با گویش مزینانی سروده وخوانده است و با استقبال مهمانان وحضار مواجه گشته معطوف می داریم.

سرانگوشتات حنای تَزه دَرَه
دِچشمونت خمار اِندزه دَرَه
به قربون کریمیی خدا رُم
عروسیت در مزین اَوَزَه دَرَه
تَزَه= تازه ،نو
دَرَه= دارد
اِندزه= اندازه
رُم= بروم
اَوَزه= آوازه، شهرت
مزین= مقصود دیار مزینان است.
روح بلند در گذشتگان از این دودمان شادباد .ان شاء ا...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️علی اکبر مزینانی ملقب به هاشمی فرزند محمدعلی هاشم، دهم آذر سال ۱۳۴۴ه. ش در دیار تاریخی مزینان پابه عرصه وجود گذاشت. پدرش فردی زحمتکش است و علی اکبر در هر فرصتی که می یافت به کمک او می شتافت و از طفولیت کار و کارگری را تجربه کرده بود.تحصیلات ابتدایی را در مزینان با موفقیت به اتمام رساند و به دلیل علاقه به خواهرانش که در تهران زندگی می کردند و برای ادامه تحصیل به این شهر مهاجرت می کند و کلاس اول و دوم راهنمایی را در پایتخت می گذراند و پس از آن به مزینان بر می گردد.سال سوم راهنمایی است که انقلاب آغاز می شود و او در صف انقلابیون قرار می گیرد و به همراه مردم شریف مزینان برای شرکت در تظاهرات چندین بار به سبزوار می رود.

 🔆با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس پایگاه بسیج در مزینان او یکی از اعضای فعال پایگاه می شود پدر و مادرش می گویند : «بارها از خانه برای میهمانان بسیج ،غذا می برد.»
علی اکبر در گروه های هنری و فوتبال بسیج نیز خوش می درخشد و به همراه گروه تئاتر مزینان در شهرستان سبزوار نمایش شیطان بزرگ را به کارگردانی رمضانعلی عسکری به روی صحنه می برند و مورد استقبال دانشجویان و فرهیختگان سبزوار قرار می گیرد.به همت اوتیم فوتبال اتحاد مزینان تشکیل و در مسابقات منطقه ای موفقیت های خوبی کسب می کنند.

    ❇️پس از مدت کوتاهی که از شروع جنگ می گذرد و با تشکیل سپاه ؛ علی اکبر نیز به خیل سبزپوشان می پیوندد و به عنوان مربی ش. م .ر در منطقه مزدوران شهر مرزی سرخس و پادگان شهید هاشمی نژاد مشغول به کار می شود. در حین آموزش به بسیجیان دوره بهیاری را نیز با موفقیت طی می کند.عشق به جهاد و شهادت موجب می شود که او تمامی پست ها را رها کند و عازم جبهه شود و عاقبت در عملیات کربلای پنج( ۲۱دی ماه ۱۳۶۵) در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل می آید و پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه مزینانی ها توسط  مادرش در بهشت علی (علیه السلام)مزینان به خاک سپرده می شود.  

✳️پارتی بازی یک شهید مزینانی

📣راوی: علی رضا هاشمی مزینانی

✍️برای یک دوره چهل و پنج روزه آموزش و اعزام به جبهه ،به پادگان آموزشی شهید هاشمی نژاد واقع درمنطقه مزدوران شهرمرزی سرخس معرفی شدم. به همراه بسیجیان دیگر تحت تعلیمات نظامی برادرم قرار گرفتیم. او در طول دوره مربی گری هیچ گاه بامن مدارا نمی کرد بلکه گاهی از دیگران هم بیشتر سختی می کشیدم به او اعتراض کردم که :«فلانی، ناسلامتی من برادرت هستم یه کمی مراعات حال مارابکن .»
علی اکبر مهربانانه پاسخ داد: «اینجا همه باهم برادر هستند و شرایط برای همه یکسان است من اگرکمی درآموزش به هرکدام ازشما کوتاهی کنم فردا که در مقابل دشمن قراربگیرید و خدای نکرده خدشه ای به شما وارد بشه باید در محضر خداوند پاسخ گو باشم لذا خواهش می کنم یا اینجا را ترک کن و یا تا آخر آموزش فراموش کن که برادری نسبی در پادگان داری .»

🔻از آن روز به بعد سختی بیشتری گریبان گیرم شد اگر گازی به سر و صورت دیگران می ریخت دو چندانش برای من بود تنها راه فرار از این فشار ، شوخی هایی بود که من با او می کردم ؛ ما سالها در کنار هم بودیم و می دانستم که علی اکبر با چه کلماتی و جملاتی خنده اش می گیرد لذا گاهی او را به یاد گذشته می انداختم و کلمه ای بر زبان می آوردم که نمی توانست خودش را کنترل کند و لحظه ای می ایستاد و به زور خنده اش را کنترل می کرد. دیگر بسیجیان که  نمی دانستند چه رابطه ای بین ما وجود دارد تعجب می کردند و می گفتند:«تو چه جوری بلدی او را که این قدر خشک است بخندانی؟!» حتی همکارانش نیز برایشان سوال به وجود آمده بود ولی داداش تا آخر دوره از رابطه ماچیزی نگفته بود .

🔆آخرین روز آموزش درجشن پایان دوره؛ علی اکبر بعد از دیگر همکارانش چند دقیقه ای صحبت کرد و از سخت گیری هایش عذرخواهی نمود. سپس مرا صدا زد و به تمامی حضار معرفی کرد .همکارانش با تعجب و شرمندگی گفتند: «چرا از اول او را معرفی نکردی که هوایش را داشته باشیم! »
علی اکبرلبخندی زد و گفت : «اتفاقاً به همین دلیل نخواستم رابطه ما فاش  بشه ، برادرم مثل همه این بسیجی ها یک رزمنده است لذا هیچ فرقی بین او و دیگران نیست. این که سهل است اگرپدرم هم اینجا حاضر بود با همه علاقه ای که به ایشان دارم باز برای من یک نیروی بسیجی بودکه باید تاپایان دوره، آموزش ببیند.».  

****
راوی؛ حاج قاسم خیرخواه مزینانی دوست و همرزم شهید

به شدت مجروح  شده بودم پس ازطی دوره بستری از بیمارستان مرخص وعازم مزینان شدم. علی اکبرکه درحین آموزش به بسیجیان ،دوره بهیاری را طی کرده  بود با شنیدن مجروحیت من مرخصی گرفت و مدت ده روز پروانه وار درحالی که حتی برادرانم برایشان سخت بود که دست به زخم من بزنند او با حوصله عفونت های روی زخم رامی شست و باندپیچی می کرد و بعد از اطمینان کامل از بهبودی زخم ها از من خداحافظی کرد و به محل کارش بازگشت.

یکی ازخواهرانش نیز مشابه همین خاطره رانقل می کند ومی گوید : پایم شکست وعلی اکبر چند روزی مرخصی گرفت و به تهران آمد و مدام از من پرستاری می کرد.اوبه خواهرانش علاقه زیادی داشت تافرصتی می یافت به تهران می رفت بقیه مرخصی را در کنار آنها بود. آخرین بار که به دیدارآن ها می رود برای خداحافظی و رفتن به جبهه است یکی از خواهرانش می گوید: ثواب کار تو کمتر از جبهه رفتن نیست تو هر بار صدها رزمنده را آموزش می دهی تا بجنگند و این کار کمی نیست بمان و ازدواج کن و زندگی ات را بکن.

علی اکبر لبخندی می زند ومی گوید: راست می گویی ولی اگر در حین آموزش کشته شوم روی سنگ قبرم می نویسند؛ مرحوم علی اکبرهاشمی. ولی اگر در جبهه کشته بشوم می گویند شهید، کدام یک بهتراست! سپس با مشت محکم روی دیوار کوبید و گفت: اما ازدواج، در حال حاضر من با خدا عهد بستم تاجنگ باشد در جبهه بمانم و اگر شهید نشدم میام و خود شما برایم همسر انتخاب کنید. هنوز اثر آن ضربه به یادگار بر روی دیوار خانه امان هست.

                                                  *****

علی اکبردیگرتاب ماندن ندارد و به جبهه می شتابد و فرماندهی یکی ازگروهان های گردان یدالله لشکر پنج نصر خراسان رابرعهده می گیرد.شب عملیات کربلای چهار بچه های مزینان دریک چادرجمع شدند و تا لحظه ای که عازم عملیات شوند مشغول تعزیه خوانی شدند طولی نکشید که خبر لو رفتن عملیات همه راغافلگیر کرد اما شهید محمدفرومندی به جمع بچه های سبزوارآمد و نوید عملیات دیگری را به رزمندگان  داد.                                    

                                                  *****

و بالاخره کربلای پنج فرا رسید آن شب علی اکبر برای خداحافظی و وداع آخر به چادر ما آمد گفتم : دم درب بهشت منتظر شفاعتت می مانم یادت نرود دستم را بگیری. لبخند زیبایی زد و گفت:من خودم محتاج شفاعتم .

این آخرین دیدار ما بود عملیات که شروع شد تا صبح بچه های مزینان را ندیدم بعد از ظهری توی کانال ماهی همدیگر را دیدیم اولین سئوالم درباره دوستانمان بود که چه کسی شهید و چه کسی مجروح شده ؟ حسن دستمراد گفت: علی اکبر هاشمی را دیدم که درابتدای کانال به شهادت رسیده بود.

                                               
🚩سفارش شهیدعلی اکبر هاشمی مزینانی :

به درستی که امام حسین(ع)تنها کشتی نجات انسانهاست .امیدوارم که بتوانم راه هدایت را که همان راه سرور شهیدان است ، پیداکنم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

💠جنگ زرگری

🖌نویسنده؛ دکتر علی شریعتی مزینانی

✍️«در مزینان فردی ظاهرا ذی‌صلاحی به نام قوچعلی، روزی به عموی من که خیلی به خروس علاقه داشت می‌گوید در بهمن آباد، جوجه خروس‌های خوب و چاق را دانه‌ای پنج تومان می‌فروشند. عموی من با ناباوری می‌گوید چطور چنین چیزی امکان دارد، در مزینان جوجه خروس ده تومان است. قوچعلی پاسخ می‌دهد شما پولش را بدهید، من آن را تهیه می‌کنم. عموی من پنجاه تومان می‌دهد و قوچعلی یک ساعته ده خروس چاق و چله به او تحویل می‌دهد و عمو خوشحال از این حادثه که پنجاه تومان نفع کرده و خروس ارزان خریده است!

از این ماجرا دو، سه ماهی می‌گذرد تا این‌که دایی‌حسین از آبادی بهمن‌آباد برای دیدن عموی من به مزینان آمد. این خویش ضمن صحبت می‌گوید راستی والده بچه‌ها چند ماه قبل، مرغی را خواباند و نذر کرد از این تخم مرغ‌ها هر چه خروس درآمد به شما هدیه کند و از شانس شما ده عدد آن خروس درآمد و چندی قبل که قوچعلی به بهمن‌آباد آمد، آن‌ها را به قوچعلی داد تا به شما بدهد!

در این اثنا ناگهان قوچعلی سرزده و بی‌خبر وارد می‌شود و می‌بیند صاحب خروس‌ها در کنار آقا نشسته است. با هوشیاری استعماری خود، بلافاصله با حالت آشفتگی و با لحن مسلسل‌وار بریده بریده و هیجانی فریاد می‌زند:
"آقا، آقا، در صحرا سر آب کُشت و کُشتار شده. توی قلعه محشری است، بازار به هم ریخته، کلب حسن و کلب تقی پسر حاج غلام را غارت کرده‌اند. خانه مشهدی علی را آتش زدند، مزینان زیر و رو شده، یا الله آقا، بلند شوید. توی بازار قیامت است، چه نشسته‌اید؟!"

عموی من می‌گفت:
«ما با همان لباس زیر، وحشت‌زده بیرون رفتیم و خودمان را به بازار رساندیم. دیدیم در بازار یکی دو نفر نشسته‌اند و بی‌خیال دارند چپق می‌کشند! و توی ده پرنده پر نمی‌زند. سرمان را برگرداندیم تا بپرسیم چه شده، دیدیم قوچعلی نیست، غیبش زده. یعنی زده به چاک! از ده رفت و تا یک ماه بازنگشت.»!!!!
چون می‌خواست مسأله خروس مطرح نشود، می‌گوید:
"جنگ است،خون راه افتاده، بیایید بیرون، جلوی خون را بگیرید!"
با این ترفند و داد و هوار مسأله خروس را مجهول نگه می‌دارد و همه را معطل می‌کند، به یک جنگ زرگری، به یک جنگ دروغین می‌کشد، یک "جبهه فرعی" در کنار "جبهه اصلی" درست می‌کند، مدتی ذهن‌ها مشغول می‌شوند!

این ترفند جنگ زرگری همیشه وجود داشته است! چند دهه قبل برای این‌که مردم را از مسأله استعمار و استبداد غافل کند به تناسب مسایل روز جنگ‌هایی را راه می‌انداخت و مردم را مشغول می‌کرد!

جنگ شعر نو و شعر کهنه، جنگ چادر و مینی‌ژوپ، جنگ با ریش و بی‌ریش، جنگ خط فارسی و خط لاتین، جنگ متقدم با متجدد، و ....همه این‌ها جنگ‌های دروغین فرعی، همه‌اش جنگ خروس بود، برای این‌که مسأله اصلی مطرح نشود!»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

🔹سیدرضا دیواندری مدیر برق داورزن از به روز رسانی و تقویت سیستم روشنایی مزینان با هزینه پنچ ملیارد و دویست میلیون تومان خبر داد.

🔹وی افزود: تبدیل ۱۱۴۰۰ متر شبکه سیمی به کابل خودنگهدار به منظور رفع افت ولتاژ ،اصلاح و بهینه سازی شبکه فشار ضعیف و تعویض ۱۵ اصله پایه فشار ضعیف سد معبر و فرسوده با تلاش و همت کارکنان این اداره انجام شد.

🔹مهندس دیواندری در خصوص تقویت ولتاژ برق خاطرنشان کرد: نصب یک دستگاه ترانس ۱۰۰ کیلو وات به منظور رفع افت ولتاژ یکی دیگر از خدمات اداره برق داورزن در مزینان است که با موفقیت صورت گرفت.

 🔹نصب ۱۵ دستگاه چراغ خیابانی ال ای دی ۳۰‌وات به منظور بهبود شبکه روشنایی معابر و توسعه ۴۰۰ متر شبکه فشار ضعیف جهت تامین برق مشترکین جدید و رفع افت ولتاژ از جمله اقدامات این اداره در مزینان است که به نظر می رسد در ایام نوروز و محرم دیگر مشکلی وجود  نخواهد داشت اما در این روزهای سرد زمستانی بازهم نیاز است که تمامی همشهریان گرامی در هر نقطه از ایران عزیز با صرفه جویی در مصرف حامل های انرژی به هموطنان خود کمک کنند تا از این نعمات بهره مند شوند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

🔹شهید سیدرضا حسینی مزینانی فرزند زنده یاد حاج سیدعلی حسینی پانزدهم آبان سال 1349 در تهران به دنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل راهنمایی و دبیرستان در بسیج منطقه سرآسیاب دولاب ثبت نام کرد و دوبار به جبهه اعزام شد که عاقبت با حضور در عملیات کربلای 5 در 21دی ماه 1365در سرزمین گرم شلمچه و  پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر نامش در دفتر و کتاب شهادت ثبت شد و پیکر مطهرش در قطعه 53 بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت.

🔆مرحوم حاج سید علی حسینی مزینانی در خاطره ای از زمان عزیمت فرزند شهیدش به جبهه نقل می کند:  « وقتی سید رضا همراه با دیگر رزمندگان عازم جبهه شد از پشت سر به قامت او نگاه کردم و بی اختیار به یاد حضرت علی اکبر امام حسین (ع) افتادم و همان جا لحظه ای گریه کردم و گوشه ای از مصیبت سیدالشهدا را درک کردم. پس از عزیمت سیدرضا شبی در عالم رؤیا متوجه شدم دست های غیبی پسرم را به من هدیه کردند و چند روزی گذشت تا این که جنازه شهید را به تهران آوردند و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی که خودم سالها خادم آن بزرگوار هستم طواف دادیم و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردیم. در لحظه ی خاکسپاری باز به یاد امام حسین (ع) افتادم که در هنگام شهادت فرزندان و برادر و اصحابش چه حالی داشته است...

برادرش سیدمهدی نیز در مصاحبه با روزنامه جوان با ذکر خاطراتی از برادر شهیدش می گوید:

مظلومیت سیدرضا اولین چیزی است که با شنیدن نامش به یادم می‌آید. خاطرم هست پیرزنی در همسایگی ما بود که طبقه بالا می‌نشست، او هر خریدی داشت از همان جا سیدرضا را صدا می‌زد و نشد که یک بار برادرم رویش را زمین بیندازد. آقاسیدرضا طور دیگری بود. هرچه از او بگویم کم گفته‌ام. خدا هم زود او را خرید. همان بار اولی که اعزام شد به شهادت رسید. در آخرین نامه‌اش که خطاب به من نوشته بود، گفته است: ما پنج برادر هستیم (آن زمان هنوز برادر کوچک‌ترمان دنیا نیامده بود) یکی از ما پنج برادر باید در راه اسلام شهید شود و همین طور هم شد. خودش قربانی راه اسلام شد و شرمندگی بعد از شهدا زیستن برای ما ماند.

🌐یاد علی جونی و پسر شهیدش
بدجور دلم گرفته بود و خبرهای نگران کننده از بیماری عزیزترین خاطره ی زندگی ام که حسابی بر اضطراب و تشویشی آزاردهنده در قلبم غلیان می کرد افزوده بود و نمی توانستم در گوشه ای آرام بنشینم و هر لحظه منتظر خبرهای خوش و ناخوش باشم بی اختیار و ابتدا به هوای سرزدن از دوستان و پیگیری بعضی از امور در محل کار قدیمی از خانه بیرون زدم و فرمان ماشین را به سمت بزرگراه امام علی(ع) چرخاندم ...نمی دانم چی شد اما وقتی به خود آمدم که در بهشت زهرا(س) بودم و در گلزار شهدا قدم می زدم ناگهان چشمانم به مزار شهیدی خیره ماند... سید رضا حسینی مزینانی ... نام آشنایی که با مرحوم پدرش روزهای زیادی را گذرانده و هرجا نامی از مزینان بود ما در آن محفل همدیگر را می دیدیم...
در جوار مزار شهید سیدرضا مرقد شهید دیگری خودنمایی می کرد که جوانی حدود سی ساله بر سر آن مزار نشسته بود و فاتحه می خواند پرسیدم نسبت خاصی باشما دارد ؟ گفت : دایی ام است ... به این طریق می خواستم سر صحبت را با او بازکنم گفتم : نمی دانم چی شد من ناخود آگاه به اینجا آمدم... گفت: باور کنید من هم همین طور اصلا نمی دونم چه جوری سراز اینجا در آوردم ...
اکنون آن آرامش را که به دنبالش بوده ام یافته ام از جوان خداحافظی کردم تا دقایقی دیگر من باشم و شهید حسینی ... به قطعه های دیگر سری زدم و برگشتم تا کنار تربت آشنایم قرار بگیرم ... نه؛ گویا جوان هم مانند من حاجتی دارد سر بر مزار دایی  شهیدش گذاشته بود و آخرین کلمات زیارت عاشورا را زمزمه می کرد : اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود...
جوان رفت و دوباره به سر مزار شهید سیدرضا برگشتم حالا دیگر خدا بود و  من بودم و شهید حسینی و او را شفیع قرار دادم تا حق تعالی حاجت روایم کند هنوز از کنار مزارش دور نشده بودم که زنگ تلفنم به صدا در آمد و مادر  خبر بهبودی اش را به من داد...

علی جونی که این عنوان را رفقایش که همگی خادم سیدالکریم عبدالعظیم حسنی بودند و او سالها در این بارگاه خدمت کرد از اولین سالگرد شهادت پسرش تا لحظه ای که زنده بود یادواره شهدای عملیات کربلای پنج را برگزار می کرد تا به این طریق یاد فرزندش را زنده نگهدارد.

🖌علی مزینانی عسکری

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱

رئیس اتحادیه گل‌فروشان و فروشندگان سموم دفع آفات نباتی مشهد گفت: قیمت گل نسبت به سال گذشته حدود ۱۵ درصد افزایش یافته است.

محمد رضائی مزینانی در گفت‌وگو با ایسنا در خصوص وضعیت بازار گل در آستانه روز مادر اظهار کرد: علی‌رغم افزایش قیمت گل، نرخ تورم و قیمت نهاده‌های تولید باغبانی بیش از این افزایش داشته است.

وی افزود: امسال قیمت نهاده‌های باغبانی بین ۳۰ تا ۵۰، نرخ کارگر ۵۰ و قیمت کود بین ۲۰ تا ۵۰ درصد افزایش داشته است. همچنین قیمت لوازم و ادوات باغبانی نیز بسیار بالا رفته اما افزایش قیمت گل نسبت به تورم چندان زیاد نبوده است.

رضائی مزینانی بیان کرد: از ابتدای سال با انجمن رُز ایران و اتحادیه تولیدکنندگان محصولات گلخانه‌ای تفاهم شد تا در ماه‌هایی که قیمت گل بسیار پایین است، یعنی از اردیبهشت تا مرداد که قیمت گل یک‌سوم قیمت تمام شده تولید است، نرخ این محصول در مشهد و استان مقداری بالاتر به فروش رسد تا کمکی به تولیدکنندگان باشد.

رئیس اتحادیه گل‌فروشان و فروشندگان سموم دفع آفات نباتی مشهد ادامه داد: در سه ماه آخر سال نیز قیمت‌ها در مشهد از قیمت تهران و شهرهای دیگر پایین‌تر خواهد بود. در حال حاضر این تفاهم اجرایی شده است.  

وی با بیان اینکه امسال که کرونا فروکش کرد، استقبال از بازار گل به حالت عادی خود بازگشت، عنوان کرد: استقبال از بازار در روز مادر قطعا خوب خواهد بود زیرا کشور رو به شادابی می‌رود. 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱


🕯 بازگشت به خویشتن
🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

آری عزیزان مخاطب، الگوهای ما در تاریخ اسلام همچون قیام مختار، قیام زید بن علی بن حسین (ع)، قیام شهید فخ و... تا دوره معاصر مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، شهید نواب صفوی، شهدای هیئت های موتلفه اسلامی، شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم با تکیه بر درس مقاومت که از فلسفه قیام عاشورا آموختند برای صحنه های سخت آماده شدند تا عبرت نسل امروز نشوند. پس فلسفه مقاومت امروز ما در برابر زیاده خواهی و خدعه و نیرنگ سلطه گران و سلطه جویان هم باید با تکیه بر درس آموزی از قیام عاشورا و دفاع مقدس و یا برای عبرت نشدن برای آیندگان باشد. بنابراین عاشورای ۶۱ قرن اول هجری، دفاع مقدس و دفاع از حرم در تاریخ معاصر برای درس آموزی از گذشته و عبرت نشدن برای آیندگان است.

✍️در زمانی که در حال عقب نشینی بودیم ️دیدن جنازه مطهر شهدا به ویژه جنازه شهید علی اکبر هاشمی و مجروحین که به صورت متراکم در کف کانال بر روی هم افتاده بودند، غیرتم را تحریک و وجدانم را آماده تحول کرده بود. درحالی که اغلب از مقابل دشمن می گریختند دو یا سه نفر از انتهای کانال به سمت جلو و رو به دشمن جلو می رفتند و همزمان فریاد می زدند و جملاتی حماسی را با تمام وجود فریاد می زدند. برخی از جملات عبارت است از: "برادران کجا می روید، شهدا و مجروحان را به چه کسی می سپارید، چگونه فردا در دادگاه عدل الهی و در برابر سید الشهداء قرار گیرم و چه توجیهی دارید که از مقابل دشمن گریختیم، تو را به خدا برگردید، اگر شما عقب نشینی کنید سایر رزمندها و گردان ها در سایر خطوط قیچی می شوند، تو را به جان امام و شهداء برگردید و..."

البته این جملات قریب به مضمون است. چرا که الان بعد از سی و دو سال یادآوری عین جملات حماسی که در آن صحنه خوف و خطر توسط آن سه نفر فریاد زده شده خیلی سخت است. ولی هیچ رزمنده ی دوران دفاع مقدس نیست که در طول جنگ چنان صحنه هایی را تجربه کرده باشد و یا چنین جملاتی را نشنیده باشد.

بنده که در کنار پیکر شهید هاشمی بودم و دیدن جنازه او و سایر شهدا روحم را آزرده بود به ناگاه از جا بلند شدم و با آن سه نفر همراهی کردم و بلافاصله از کف کانال بلند شدم و همانند فنری که به ناگاه می جهد، خیلی سریع از دیواره کانال که حداقل نیم متر از قدم بلندتر بود بالا رفتم و خودم را آنسوی خاکریز رساندم و در شیب خط خاکریز به پدافندی خودمان - قبل از عملیات - قرارگرفتم. در همان حال از شیب خاکریز در جستجو سلاحی برای تهاجم بودم که یک تیربار گرینوف پیدا کردم که به دلیل عقب نشینی رها شده بود. پس از برداشتن تیربار بالای تاج خاک ریز به سمت جلو حرکت کردم دوستی فریاد زد برادر بیا کنار آب، از اینجا بعثی ها دارند جلو می آیند. جلو رفتم و در شیب خاک ریز به سمت باتلاق یک دسته کماندوهای گارد ریاست جمهوری صدام با جبروت ظاهری دیدیم که اغلب نفرتشان وزن سنگین و پروارشده داشتند. آنها در فاصله حدود ۲۰ تا ۳۰ متری، با جسارت و نیم خیز تیراندازی می کردند و آرام آرام و به سوی ما می آیند.

در حالی که از نظر توانایی جسمی قدرت تسلط کامل بر وزن تیربار را نداشتم، تیربار را روی یک بلند کوتاهی از خاک ریز گذاشتم و پس از مسلح کردن و با فریادهای مکرر الله اکبر، یا حسین و... به سمت عراقی ها شلیک کردم. در شرایطی که قادر نبودم به خوبی فشارهای ناشی از تیراندازی تیربار را بر شانه راستم به خوبی کنترل و تحمل کنم و تیرهای زیادی را به خط می زدم اما تعدادی از نیروهای گارد ریاست جمهوری با همان لباس های سبز لجنی مثل صحنه آهسته فیلم های سینمایی از دو طرف تعادلشان را از دست داده و می افتادند و یا اینکه از شدت وحشت خودشان پر می کردند و به مثابه باری سنگینی که از روی بلندی بیفتد محکم به زمین می خوردند و به مثابه اسفالت روی زمین پهن می شدند.
البته نمی توانم تضمین کنم این تحول و تهور که در من به وجود آمده بود از روی اخلاص یا شجاعت و برای خدا بوده باشد یا از روی خشم و یا ...اما هر چه بود صحنه ی به یاد ماندنی برای خودم و دوستانم خلق شد و ان شاءالله که کاتب اعمال، تلاش های ما را با لطف و کرم خالق حماسه ها و در کنار اخلاص سایرین به ویژه شهدا و در آن فضای معنوی ثبت نموده باشد.
با فریادهای آن سه بزرگوار که قبلا ذکرشان گذشت و دیدن شهدا و مجروحین، پس از یک دوره فطرت ۱۵ دقیقه از عقب نشینی همراه با احساس ذلت و حقارت، زمان عزتمندی و فتح آغاز شده بود. تقریبا همه رزمندگان بازگشتند و ورق نبرد به طور کامل برگشت. همه با سرعت رو به جلو هجمه بردند و این بازگشت ناگهانی و همراه با فریاد الله اکبر باعث ایجاد رعب و وحشت زیادی در ارتش صدام شد. احتمالا آنها پیش خودشان عقب نشینی موقت ما را فریب تاکتیکی تصور کرده بودند و به همین خاطر دچار غافلگیری شدند و در حالی که تلفات سنگینی را متحمل شده بودند به سرعت شروع به عقب نشینی کردند.

آنچه مسلم است قتلگاه شهید هاشمی و سایر شهداء برای من و بسیاری از رزمندگان مبداء بازگشتن به خویشتن بود به گونه ای که از زندان رخوت و از حالت فرار در برابر دشمن رهایی یافتم و به رویکردی تهاجمی و عزتمندانه علیه دشمن دست یافتم. پس از این تحول، پیشروی به حدی سرعت گرفت که به خاطر سنگینی سلاح مجبور بودم کندتر از دیگران حرکت کنم. وقتی جلوتر رفتیم و کمی که از تب و تاب نبرد اولیه کاسته شد، تازه متوجه شدم تلفات نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام چقدر سنگین تر از تلفات ما بوده است. در همان حالت پیشروی سرنوشت سه نفری که باعث بازگشت سایرین و تغییر موازنه شکست به پیروزی شده بودند و جستجوگری برای یافتن آنان برایم رقم زد...

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️کویر مزینان بخشی از ریگ خارتوران به شمار می رود که در محدوده 35 درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 56 درجه و 35 دقیقه طول شرقی و با مساحت 1969 کیلومتر مربع در جنوب غربی شهرستان سبزوار و  7 کیلومتری شهرستان داورزن قرار دارد.

کویر مزینان گرچه در دل تاریخ این زمان گم شده و متأسفانه  از دید و دسترس مسئولین و مقامات دولتی و تورهای گردشگری استان و کشور دور مانده اما یکی از شاهکارهای هستی با بیابان های پوشیده از نمک، تپه های طلایی شن های روان و آسمان پر از ستاره است که در کمتر کویرهای ایران و جهان می توان چنین جاذبه ای را یافت که رد آن به سبزه و باغستان ختم شود!

انواع تپه های ماسه ای در اشکال متنوع و زیبا چون برخان، سیف، هرم های ماسه ای، تل های نباتی، چین و شکن ماسه ای، پیکان ماسه ای و … شگفتانه های این کهن دیار کویری است که چشم اندازی وهم انگیز و رؤیایی را برای هر بیننده ای فراهم می سازند.

کویر مزینان در حقیقت بخشی از هویت سربدارانی ها در غرب خراسان رضوی است اولین و بزرگترین قیام شیعی در ایران در این نقطه از جغرافیا اتفاق افتاده و دکترعلی شریعتی قبل از آنی که فامیلی اش در شناسنامه شریعتی باشد مزینانی است!  اینجا میقات الرضا (ع) و دروازه ورودی غرب استان خراسان رضوی است و در طول سال قریب به 30 میلیون نفر از کنار مزینان و شهر داورزن عبور می کنند و سهم مزینان از این پتانسیل صفر است و عجیب تر آنکه بعضی تورهای گردشگری در بی خبری محض از مناظر زیبا و شگفت انگیز چون بیابانهای پوشیده از نمک، تپه های طلایی، شنهای روان و آسمان پرستاره و بناهای تاریخی متعدد همانند کاروانسرای شاه عباسی و مسجد بلال و مسجد جامع و حدیره و راه ابریشم و پیر برات و یخدان ها و آب انبارها و حوض هاو برج های روسی و قلعه های امین آباد(رشید) و اسماعیل آباد و همت آباد و جنت آباد و خانه زادگاه شریعتی ها و تکایای قدیمی بالا و میان و تپه های بلقیس و... راه خود را از کمربندی مزینان به سوی رضاآباد کج می سازند و چهل کیلومتر را طی می کنند تا شبی را در غیاب شریعتی و کویرش به صبح برسانند.

بدون تعارف و  هرگونه قصد و غرضی می گوییم بر روی هرگونه نقشه در دوره های مختلف تاریخی که نگاه می کنی این نام مزینان است که ثبت شده نه شهرهای فعلی و بسیاری از سیاحان و گردشگران و شاهان و خسروان ساسانی و سلجوقی و زندیه و قاجاری که گذرشان به خراسان می افتاده ابتدا در مزینان جلوس می کردند تا گرد راه و خستگی را از تن بزدایند و بعد با کلی تعریف و تمجید از مهمان نوازی و غیرت و هنرمندی و فتوت مزینانی ها و بناهای به جا مانده از اسلافشان به راه خود ادامه می دادند و کویر در تمامی تاریخ تنها با نام مزینان ثبت شده و می درخشد نه جای دیگر...

روزگاری اینجا را مرزبانان می گفتند به خاطر مردمان غیور این سامان که مردانه در مقابل طاغیان و یاغیان و غارتگران ایستادند و زمانی نیز علمای بی شماری در دل آن پرورش می یافت و مزینان به همین خاطر زادگاه دانشمندان و اندیشمندان نام گرفت.

در اطراف این کویر سوت و کور و پیر می توان به راحتی تمدن های پارت و پارس و ماد را یافت و تاریخ پرشکوه آن با گذر  از تمامی دوره های تاریخی به هزار و دویست سال قبل از تولد مسیح بر می گردد و چه بسا این نام پاک اهورایی به زرتشت و یسنا پرستی راه می یابد که در آیین آن دین به سنتی بانام مزینان می رسیم و یکی دیگر از نام های باشکوه آن به فر ایزدی ختم می شود و مزدینان و مسینان می خوانندش...

کاروانسراهای مأمونی و انوشیروانی که دیگر جز افسوس ردی از آنها نیست تاریخ نانوشته و ناگفته ای را در دل خود مدفون کرده است و گویی صفویان بهتر می دانستند که برای مقابله با هر تهدیدی باید بناها را محکم ساخت و برای همین هنوز ربات آنها در مزینان قدیم که دویست سال پیش تمامی خانه ها را ویران کرد می درخشد.

خط ایثارگری مردم این دیار به عاشورا و کربلا پیوند می خورد و روز دهم محرم هر سال شکوه مراسم عاشورایی این دلدادگان کویری دل هر بیننده ای را مسخّر و دیده های آنها نیز مسحور رسم و آیین هایش می شود و نخل؛ این نماد اصلی قربانیان کربلا بزرگترین سنبل عاشورائیان مزینان در تمامی ایران حتی یزد با نمونه های مختلف آن  است و با همین نگاه ثبت فرهنگ ناملموس می باشد و این مسیر عاشورایی به بیش از هفتاد شهید و ده ها ایثارگر و صدها رزمنده در دوران دفاع مقدس رسیده است....

حدود العالم من المغرب الی المشرق، تاریخ بیهق ابوالحسن بن زید بیهقی، صوره الارض ابن حوقل دمشقی و تیمور جهانگشا و علی اکبر دهخدا و صاحبان سفرنامه و مطلع الشمس ناصرالدین شاه قاجاری و صنیع‌الدوله و اعتمادالسلطنه و تاریخ لباب و ابن اثیرها و اجنبی هایی همچون گابریل و آدامز و جرج ناتانیل کرزن و... همه و همه از مزینان نوشته اند و در این عصر شاید بعضی از نمایندگان و سردمدارانی که نیازمند رأی بودند ما را به شهیدپروری و قهرمان پروری و شریعتی و... فریفتند و هربار بر سر سفره مان نشستند اما نمک را خوردند و نمکدان و برکت و سبزی سفره را به جای دیگر بردند و مزینان هر روز از آبادانی دور و دورتر شد و فرزندانش برای یافتن کسب و کاری راهی پایتخت و دیگر شهرها شدند در حالی که با همین پیشینه می توان بهترین منابع درآمدی و کارآفرینی را رقم زد.

 شب، سکوت، کویر و رصد ستارگانی که هرشب در کویر سرد و خاموشش بر زمین لبخند می زنند و راه های شیری آن، انسان را از این زمین خشک و لم یزرع به کعبه پیوند می دهد اهل علم به ویژه علما و دانشمندان نجوم و ستاره شناسی  معتقدند «کویر مزینان با شرایط ویژه کویری می تواند به یکی از پایگاه های نجوم در کشور تبدیل شود. از این ظرفیت می توان دو منظوره استفاده کرد هم برای گردشگری و جذب گردشگرانی که به کویر مزینان می آیند و هم برای کارهای علمی و دانشگاهی در عرصه فیزیک و نجوم. »

بعضی دیگر نیز معتقدند کویر مزینان  می تواند پایگاه پژوهشی در زمینه کویر باشد. حتی می توان نخستین اردوگاه دانش آموزی و دانشجویی کویر را در مزینان و در اطراف سبزوار اما با رویکرد کویرنوردی راه اندازی کرد.

در همین راستا با حضور زنده یاد پروفسور پرویز کردوانی کلنگ  پایگاه کویر نوردی کلاته مزینان در  آبان 1393 در کویر مزینان برزمین خورد ولی دیگر هیچ خبری از آن زمان تا کنون به گوش نمی رسد!

دانشگاه حکیم سبزواری هم با هماهنگی شورای اسلامی و دهیاری دوره گذشته بنا بود یک اردوگاه رسمی دانشجویی در مجموعه بوستان چشمه احداث نماید ولی جز خاطره چند عکس از تشریف فرمایی مسئولین این دانشگاه و مقامات ادارات و سازمان های مربوطه چیزی باقی نمانده است!

اگر فرماندار و میراث فرهنگی شهرستان و مقامات گردشگری استان  این کویر بکر و جاذبه های بی مانندش را برای گردشگران و طبیعت دوستان معرفی نمایند و در این مسیر شورای اسلامی و دهیاری اهتمام لازم را برای احیا و رونق بومگردی ها داشته باشند دوباره مزینان خروشان می شود و جمعیت فرسوده آن با بازگشت فرزندان بی پناهش خروشان می شود.

در حال حاضر دو اقامتگاه سنتی با عنوان نرگس به مدیریت خانواده مرحوم حاج عبدالحسین همت آبادی و به یاد دختر فرهیخته شان مرحومه نرگس همت آبادی که یکی از امیدان دنیای جغرافیا بود اما در عنفوان جوانی بر اثر یک سانحه در کمربندی غنی آباد پرپر شد و یلدا با مدیریت غلامرضا خلیلی مزینانی که دارای بنایی تاریخی از دوره های گذشته است در حال فعالیت می باشند و اقامتگاه سوم با نام ننه صفیه در حال آماده سازی است که به نظر می رسد با افزایش این بومگردی ها و امکانات بهتر میزبانی نظر گردشگران معطوف به این دیار شود و با رونق این صنعت چرخ کاسبی و منابع درآمدی نه تنها مزینانی ها که دیگر روستاهای اطراف نیز به حرکت در می آید. چرا که روستاهایی همانند بهمن آباد و سویز  و کاهک و غنی آباد و کلاته مزینان دارای بافتی قدیمی و اماکنی دیدنی هستند و آن طرف در شمال این کویر؛ ماسوله خراسان یعنی نهالدان با چشم اندازی زیبا قرار دارد و کمی جلوتر به قلعه ای می رسید با نام علی آباد که علاوه بر مزار و بقعه سلطان سیدعلی اکبر(ع)بافتی قدیمی و خانه هایی سنگی را مشاهده خواهید کرد که هوش از سر آدمی می برد و البته در میان تمامی فراموشی های تاریخی و معاصر گرد پیری بر این بناها نیز نشسته است کمی این ور تر با گذر از میان کوه ها به فرومد می رسید با چهره هایی همچون ابن یمین و شیخ حسن جوری و ابنیه منحصر به فرد تاریخی که شعر و ادب در آن جوشان است.

آن طرف تر روستاهای تاریخی چشام و باشتین هر یک با مسجد و قلعه ی سربدارانی، تاریخی از مذهب و غیرت را به رخ می کشند.
 
 اگر  گردشگری در این منطقه زنده شود دیگر محرومیت هم از بین خواهد رفت و اینها همه با تشکیل و تأسیس پایگاه کویرنوردی محقق خواهد شد تا نیازسنجی برای این منطقه صورت بگیرد و بتوان تورهای کویر نوردی و دوست داران این طبیعت زیبا را دعوت به حضور کرد.

 

عکس؛ محسن مزینانی عسکری
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۷
دی
۰۱

✍️امروز سه شنبه 64/11/1
ادامه – بعد برخاستم و دوربین را نیز برداشتم تا در بیرون کمی با آن کار کنم و برای کار کردن احتیاج به قطب نما داشتم و قطب نما در دست آقای توکلی بود و دیدم که در پشت یک تپه کوچک در حال درس خواندن است و از او خواستم که کمی در گرا گرفتن و مسافت به من کمک کند و تقریباً 5/1 ساعت با هم کار کردیمو وقتی آمدیم برادران دیگر داشتند چای می خوردند و ما هم یک لیوان خوردیم سپس بعد از نیم ساعت آقای زنگویی نیز کمی با هم گرا گرفتن معکوس را کار کردیم .

هم اکنون ساعت 6 است و می خواهم بروم به چادر 120 زیرا نماز جماعت در آنجا برگزار می شود.

الآن ساعت 7 شب پنج شنبه (64/11/1) خاطره ها را از 2 روز پیش متأسفانه به علت کمی وقت ننوشته ام و برعکس در این 2 روز خاطره های خوب و بد زیبایی اتفاق افتاده و هم اکنون به طور کلی تعریف می کنم زیرا دیگر از ساعت های آنها فراموش کردم.

دیروز که چهارشنبه 64/11/2 بود صبح به دستور آقای حسین زاده به میدان تیر رفتیم با کلیه تجهیزات و کار ما این بود که برای خودمان(تیم خودمان چهار نفر که قبلاً نام بردم) سنگر دیدبانی درست کنیم و تا ظهر درست کردیم و ظهر در همانجا تدارکات با ماشین پلو گوشت آور و خوردیم و برادران دیدبانی نیز با قوری که از قبل آورده بودند چایی درست کردند و ما خوردیم بعد از آن دوباره شروع به کار کردیم و در ساعت 6 به مقر آمدیم و این را بگویم قبل از شکم پرکنی نماز جماعت را با امامت برادر زنگویی به جا آوردیم و اما شب، تقریباً ساعت 7 بود که منورهای سمت شرق آسمان که فکر کنم از طرف هورالعظیم عراقی ها فرستاده بودند توجه مرا جلب کرد و بچه ها می گفتند که این منورها عراقی است که از طریق هواپیما هایش رها می شود و تقریباً 8 دقیقه در آسمان بود و بعد محو شد.

و اما امروز پنج شنبه 64/11/3صبح بعد از نماز و خوردن صبحانه کره و مربا و خرما عازم میدان تیر شدیم و مأموریت ما این بود که یک تانک و یک تپه ی کوچک را با قبضه ی مینی کاتیوشا منهدم سازیم آن هم با 8 تیر. کار را با نام خدا شروع کردیم و با دستور دادن به مینی و از طریق کارمان توانستیم با سه گلوله نزدیک بزنیم و چون دیگر ظهر شده بود کارمان را قطع کردیم و همه به مقر آمدیم و بقیه کار را گذاشتیم برای عصر.

وقتی به مقر آمدیم هنوز طولی نکشیده بود که صداهایی از دور شنیده شد البته در اینجا همیشه صدای درگیری نیروهای خودی و عراقی می آید ولی این صدا، صدای هواپیماهای عراقی بود. من بعد از وضو گرفتن به چادر آمدم و نماز می خواندیم که یک دفعه صدای نزدیک شدن هواپیماها را به چادر شنیدم و در همان لحظه صدای راکت انداختن هواپیما در نزدیک چادرها را شنیدم چون دیدم همه برادران به بیرون زدند من نیز نماز را شکسته و به بیرون زدم و چشمتان روز بد نبیند، نامردها 2 کیلومتری چادرها را زدند و آنجا هم جاده تدارکاتی اهواز سوسنگرد بود.

بالاخره بعد از آن رفت و میدان تیر را زد و ما را در آتش خود محاصره کرده بود. همه ی بچه ها پای برهنه فرار کردند به همان سمتها من هم با کفش به آنجا رفتم و هر فرمانده ای سعی می کرد که نفرات خود را از مهلکه نجات دهد و آقای حسین زاده فرمانده واحدمان ما را به صف کرد تا به جای امنی در محل خارها پنهان شویم و اول غذای ظهر را که برنج بود برداشتیم و در همان محل خوردیم و بعد از نیم ساعتی که خطر رفع شد به چادر آمدیم و در ساعت 3 حرکت کردیم به میدان تیر و بقیه کارها را انجام دادیم و طرح منظر را کشیدیم.

دیشب غذای تاس کباب را که همه اش مانند همیشه سیب زمینی و آب بود خوردیم و بعد خواب. ساعت 11 بود که با صداهای مختلف برادران از خواب بیدار شدیم و آماده شدیم برای مانور رفتیم به همان جای اول یعنی میدان تیر و مأموریت تیم ما آن بود که همان محل دیروزی را از طریق مینی کاتیوشا به گلوله ببندیم و 10 گلوله به آنجا زدیم جای شما خالی تیر بود که از هر سو می آمد و خمپاره 81 و60 و120 میلی همه و همه تا جایی که می توانست گلوله شلیک می کردند و در خط جلوتر ما دستور می دادیم و دوشیکا و بلامین و پدافند تانکهای مظلوم و ساکت را مورد هجوم قرار می دادند.

هوای سرد هم با این آتش ها مبارزه شدیدی می کرد طوری که هوای سرد بر آتش ها غلبه کرده بود و در همان بین ماشین تدارکات به هرکدام از بچه ها یکی یک کمپوت و چند تایی پرتقال می داد و ماهم پرتقال ها را با وجود هوا سرد می خوردیم بالاخره عملیات مشابه بعد از 3 ساعت تمام شد و به چادر آمدیم و خواب شدیم...

💠 بازگشت از اردوگاه

✍️امروز جمعه  64/11/4
امروز بعد از اینکه نماز را خواندیم به علت خستگی زیاد دوباره خواب شدم و ساعت 8 از خواب پا شدیم و بعد از خوردن چای و پنیر بنا به دستور آقای حسین زاده بچه ها برای رفتن به میدان تیر و خراب کردن سنگرها آماده شدند و آقای توکلی که در آنجا معاون برادر حسین زاده محسوب می شود به من گفت که تو برای نگهداری چادر بمان و من هم ایستادم و سفره و کاسه و لیوان را جمع و جور کردم و بعد از آن پتوها را برای اینکه تحویل بدهیم با کمک دو تن دیگر از برادران (قوانلو و لطفی) پتوها را جمع کردیم و تحویل دادیم بغد از آن بچه ها از میدان آمدند و چون که احتمال آمدن هواپیماها بود بنا به دستور فرمانده ها به سنگرهای اطراف پناه بردیم و بنا به حدسمان در ساعت 12 آمد و میدان تیر و جاده را دوباره منهدم کرد و بعد از چند دقیقه، خطر تقریباً رفع شده بود و نماز را در همانجا خواندم و ناهار را در همانجا خوردیم که برنج و ماست بود و همه بچه ها آماده بودند برای ماشین های اتوبوس و غیره که برویم به پادگان.

ماشین ها تا ساعت 4 نیامدند و من در همان جا یک چرتی زدم و بعد ساعت 4 سوار یک مینی بوس شدیم و آمدیم به پادگان، هم اکنون در آسایشگاه نشسته ام و در حال نوشتن خاطره های دیروز و امروز هستم، عصری که آمدم دیگر ساعت 6 بود و همان وقت نماز که وارد مسجد شدم ، خیلی شلوغ بود و برعکس همیشگی و نماز را که خواندیم مداحی حضرت زهرا(س) بود بعد از آن نوبت شام ، آش آماده باش بود که خوردم و بعد از آن برادران مزینان را دیدم و خیلی خوشحال شدم که در آسایشگاه آنها رفتم و با هم صحبت می کردیم الان ساعت نه و نیم است خداحافظ تا فردا و چون الآن به امید خدا می خواهم خواب شوم .

امروز دوشنبه 11/7/ 64
دو روز از وقت خاطره نوشتن رد شده است متأسفانه خاطره های روز شنبه را فراموش کرده ام ولی خاطره های دیروز یعنی یکشنبه 64/1/6 را یادم است وآن، این است که بعد از مراسم همیشگی و غذا و تشکیلات کلاس ش.م.ر داشتیم که تا ساعت 11 طول کشید و آن روز هوا بارانی بود. بالاخره در ساعت12 من و برادر خرمی از کاشمر که از واحد خودمان است با هم مرخصی گرفتیم تا ساعت سه و نیم ظهر اول به لشکر 92 زرهی رفتیم و هدفمان رفتن به حمام لشکر بود من که درست 1 ماه به حمام نرفته بودم این دفعه تلافی یک ماه را درآوردم و در حمام عمومی برادر داورزنی را که از سبزوار بود دیدم و بعد از برگشتن از حمام که ساعت سه و نیم بود به بازارهای اهواز برای راه رفتن و تفریح و خرید رفتیم البته این را نگفتم که نماز را قبل از اینکه به حمام برویم خواندیم.

 در محل غذاخوری عجیب و غریب رزمندگان که در محوطه باز و در روی زمین بارانی بود غذا برنج و ماست را خوردیم البته من و برادر خرمی با پررویی با اجازه به چادر خود مسئولان تدارکات رفتیم و گرنه هرچه آب باران بود وارد کاسه می شد. آری بعد از آن که به بازار رفتیم یک آب سیب نوش جان کردیم و بعد از راه رفتن طولانی مخلوط آب هویج و بستنی را نوش جان کردیم و این را راجع به وضع مردم آنجا بگویم از آن وضع خراب مردمش انسان به گریه می افتاد زیرا این شهر در صورتی که خواسته باشد ازنظر حجاب و بی فسادی نمونه باشد برعکس است و حتی در آن هوای بارانی اکثرشان بدون حجاب می آیند و مغازه دارانی که با کلک هایی و با قسم فراوان جنس های خودشان را به فروش می رسانند آن هم به بسیجی ها  و این را می توانم به جرأت بگویم که تا جایی که متوجه شدم همه ی مغازه داران و عابران مرد ریش های خود را به قول خودمان هفت تیغ کرده بودند و از این ها بگذریم چون هرچه بگویم کم است و انسان باید با چشم خودش  ببیند که باورش شود حالا نمونه گرانفروشی را بگویم مثلا خودم در حین همین راه رفتن یک چسب که آقای ... سفارش کرده بود بخرم خریدم و 10 تومان پول دادم و یا فیلم 121 که آقای علی مزینانی سفارش کرده بود خریدم به 40 تومان در صورتی که تعاونی 16 تومان بود .

بالاخره وقت برگشتن بود و سوار یک ماشین شخصی شدیم که ما را در سه راه خرمشهر پیاده کند و تا نصفه های راه دو دفعه ماشین بیچاره خاموش کرد که هلش دادیم و روشن شد ولی در نصفه های راه خاموش شد و لج کرد و دیگر روشن نشد. ما که خیلی عجله داشتیم جون ساعت 7 شب بود ماشین را ول کردیم و کمی راه رفتیم به امید ماشین دیگر و پول آن ماشین را ندادیم بالاخره سوار یک مینی بوس شدیم و تا سه راه ما را رساند و در آنجا با چه زور کلکی(چون که اصلا ماشین گیر نمی آمد که از پادگان ما گذر کند) سوار یکی از داتسون های باری شدیم و تا آنجا  خوب که یخ کردیم و پیاده شدیم و پولش را دادیم و به پادگان آمدیم....

💠وداع با همدم

✍️ وقتی وارد پادگان شدیم ساعت 8/15 بود و صدای بلندگو به گوش می رسید آن هم چه صدایی!صدای آهنگران، من خوشحال شدم که آهنگران آمده ولی یکی از برادران گفت که نوار آهنگران است خواستم بروم و ساک دستی که از آقای نظری گرفته بودم در آسایشگاهمان بگذارم ولی در بسته بود، ساک را بردم و در جای رفیقم محمد اسماعیلی که در مخابرات بود گذاشتم و یکی دو لیوان چای در آنجا محمد به من داد چونکه آن روز او شهردار بود و همان موقع چایی درست کرده بود .

بالاخره چون دیگر در مسجد نماز جماعت را خوانده بودند در همانجا نماز را خواندم و بعد راجع به آقای آهنگران سوال کردم گفت که آهنگران نیست کس دیگری است با نام مهماندوست از مشهد. بعد از نیم ساعتی که از آنجا بیرون آمدم و وضو گرفتم و به مسجد رفتم و شام را خوردم مانند همیشه آبگوشت تاس کبابی! البته معلوم نبود آبگوشت است یا تاس کباب...

چون امروز64/11/9 چهارشنبه می باشد خاطره های دو روز پیش را ول می کنم و فقط راجع به آقای توکلی می گویم که به جان خودم خیلی دوستش دارم.دیشب پیش من آمد و از من خداحافظی کرد من که او را همانند برادر دوست دارم و فردی مؤمن و متخصص است و برای اینکه می خواست از جای ما برود  و نمی گفت به کجا چونکه جزء اسرار نظامی بود و فکر کنم به خط مقدم می خواست برود؛ خیلی غمزده شده بودم بالاخره در داخل مسجد خداحافظی کردم و رفت و بهتر بگویم که او کسی بود در ناراحتی ها مرا دلداری می داد مثلا در چند روز پیش که نامه ای از مادرم آمده بود و خیلی غمگین نوشته بود و شعری را نیز نوشته بود من ناخود آگاه به گریه افتادم و او کسی بود که در همین لحظه مرا یاری داد و دلداری کرد و خیلی چیزهای دیگر...

 یک خاطره دیگر هم از شب هفتم هست که ما را با صدای وحشتناک گلوله های ژ3 از خواب بیدار کردند البته واحد خودمان و 2 واحد دیگر که بنده خداها نمی دانم این شب ها بیکار می شوند و خوابشان نمی برد و باید قرص خواب بخورند که خواب شوند ولی مثل اینکه قرص خواب کم شد.چون مصرف آن برای فرمانده ها و معاون ها زیاد است بالاخره ما را به صف کردند و در همان لحظه قهرمان معاون فرمانده ما گفت: هر کی که کلاه آهنی ندارد بیاید بیرون. من هم که نداشتم آمدم بیرون و عجب از دست این مسئولان چون وقتی که کلاه آهنی نیست می خواهیم یک کلاه سبز کنیم و به وجود آوریم؟! خب تعجب اینجا است که آنها به حرف ماها گوش نمی اندازند!

(قهرمان)گفت که بدوید  چون که کلاه ندارید و تندتند گلوله جنگی بغل گوش هایمان شلیک می کرد(15نفر بودیم) وقتی که فشنگ زیاد است اسراف کاران هم زیاد می شوند ما هم که گناهی نداشتیم!

دویدم ولی ناراحت بودم و در وسط راه ایستادم و جر و بحث کردم که دیشب پیش خودتان می گفتم که کلاه ندارم ولی خودتان جواب مثبت ندادید! ولی کو گوش شنوا ؟!

بالاخره از پادگان خارج شدیم البته برادر نوسرایی یکی دیگر از مسئولان یک کلاه به من و بچه های دیگر داد و در این راه پیمایی 15 کیلومتری یک دفعه ما را در محلی ایستادند و نیم ساعت برامان زیارت عاشورا خواندند و هوا هم خیلی سرد بود.این هم یکی دیگر از کارهای عجیب مسئولان و فرماندهان و این هم از خاطره های چند روز پیش تا امروز صبح...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️از زمان شاه عباس صفوی مجالس روضه خوانی و تعزیه خوانی رواج بیشتری پیدا کرد و در کنار مساجد تکایا بوجود آمد و ابتدا تعزیه خوانی بر روی پرده با توجه به نقاشی های روی پرده تحت عنوان کربلا که ترسیم شده بود آغاز شد.هنر پرده خوانی و نقالی از قدیم در ایران رایج بوده و هنر بسیار خوبی است .داستان های شاهنامه توسط نقالان و پرده خوانان و تجمع مردم در میادین و اجتماعات باعث یک تفریح سالم بود..نقش های رسم شده بر پرده به طول و عرض ۳×۲ به دیوار آویخته می شد .بعد از شاهنامه خوانی  تعزیه هم در میان مردم جایگاه خود را پیدا کرد و مردم ایران که عاشق شهدای کربلا و خاندان نبوت بودند با علاقه شدید به تعزیه خوانی پرداختند .کم کم‌ از کتابهای مرحوم جودی و جوهری و ملاحسین واعظ کاشف الغطا نسخه های تعزیه و نوحه خوانی تهیه گردید و در این بین شاعران هم بیکار نبودند البته مثل امروزه نه کتاب فراوان و نه دیگر امکانات بود دسترسی به کتاب مشکل بود و به صورت سینه به سینه و تکرار کنار دیواری می نشستند و یک نفر باسواد می خواند و دیگران حفظ می کردند.

 در مزینان هم به یادی من کنار خیابان خواندن کتاب در حضور جمع رایج بود در حقیقت یک نوع سرگرمی علمی مفرح بود.این هنر یعنی تعزیه خوانی به مزینان هم سرایت کرد‌ مزینان از قدیم الایام جایگاه علمی داشته . مسجدجامع قلعه پایین(بلال) خود شاهد و گویای این ادعاست. که قدمتی نزدیک به هزار سال دارد و از طرفی میقات الرضا می باشد.

اما برگردیم به دوران صفوی و قاجاری نسخه هایی برای تعزیه خوانی آماده شد. ظاهرا بعد از تهران به چند نقطه ایران از جمله تبریز، اصفهان کاشمر، مشهد و یزد ارسال می گردد. و در این میان مزینان هم بی نصیب نمی ماند و تعزیه خوانی در مزینان رایج می شود .مزینان در ردیف شهرهای پر آوازه محسوب و دارای بیت العدل بوده و تا همین اواخر پلاک های مسی تحت عنوان بلوک مزینان بر تمام دربهای چوبی نقش بسته بود .وا ین سند گویای موقعیت مزینان است .

مزینان پیش از حکومت پهلوی اول مرکزیت داشت .بنده از تمام حدود چهار قرن اطلاع ندارم ولی حدود دو قرن پیش در مزینان فعلی مجالس عزا بر پا می شود و تکایا و هیئات مزینان با موقوفه های بزرگان به عزاداری می پردازند. به طوری که مرحوم آقامحمدخان یا همان حاجی خان بزرگ پای برهنه عزا داری می نمود. ابتدا مجالس دهه محرم برگزار می شد هفتاد و دو مجلس تعزیه تنظیم می شود و بیاد دارم که تمامی نسخه ها توسط مرحوم عباسعلی صدیقی و اصغرخان خواجوی دوباره نویسی و ثبت شد که جا دارد تحت عنوان میراث عاشورا در مزینان اگر موزه ای دایر شود حفظ و نگهداری گردد .که البته آثار دیگری از این قبیل که گویای فرهنگ آیینی و دیگر امورات مزینان می باشد.

اولین مجلس عاشورا در صحن امام زادگان بهمن آباد برگزار می شود و تا مدت ها ادامه داشته است. ناگفته نماند چون در کل این منطقه حتی سبزوار جایی مجلس عاشورا برگزار نمی شد از تمام بلاد به مزینان می آمدند و بسیار شلوغ بود . ضمن اینکه دیگر جاهای منطقه خاندانی با سواد مانند شریعتی ها و صدیقی ها و روحانیت آن زمان مزینان نبود. اگر کسی می خواست کسب علم کند باز هم باید برای تلمذ به مزینان می آمدند با توجه به اینکه صاحبان صوت داودی در مزینان حرف اول را می زدند.

مجلس عاشورا به صورت اشتراکی بین مزینان و بهمن آباد و یکی دو نفر از غنی آباد برگزار می شد . نسخه های خواتین دست روستای همجوار بود .بعدها بر اثر خوابی که فردی ( مرحوم حاج ملا احمدصدیقی) می بیند و محل زمین عاشورای مزینان را در عالم رویا به وی نشان می دهند یعنی همین میدان فعلی، تعزیه خوانان عاشورا از بهمن آباد جدا می شوند آنها داخل روستای خودشان و مزینان بیرون از روستا در همان زمین که  از طرف حاج ملا احمد صدیقی وقف می گردد برگزار می شود.نسخه ها با شرایط روحی، جسمی و خانوادگی با داشتن صدا و شمایل افراد تقسیم می گردد.

از قدیم ترها اطلاع ندارم فقط می دانم تعزیه خوانان از فریمانه بامیرزای فریمانه ای و از شاهرود با میرزای شاهرودی فقط در ایام سال و دهه اول می خواندند و مجلس عاشورا فقط مزینانی بودند به جز یک نسخه خوان از غنی آباد ...

💠نقش آفرینان

✍️تا آنجا که  بیاد دارم مرحوم حاج ملااحمد و حاج شیخ قربانعلی شریعتی و حاج محمود فصیحی و آقا غلامرضاصدیقی و آقا عباسعلی و آقایان اصغر و حمید صدیقی نقش امام حسین علیه السلام، ملاحسن حبیب به مدت های طولانی و رحمت اله محمدی به دلیل کهولت سن و مریض شدن ملاحسن حبیب که از صدای خوب و رسایی برخوردار بود و بعد از ایشان رحمت اله محمدی به لحاظ خوابی که می بیند و بعد از ایشان کربلایی عبداله محمدی و بعد ایشان رضا محمدی در نقش قمر بنی هاشم علیه السلام و بعضا مرحوم حسین ملاحسن و محمدصدیقی هر کدام یکسال در نقش جناب ابوالفضل(ع) بوده اند...

مرحوم فرج اله کدخدا(جعفری) که ردیف های موسیقی و مخصوصا چهارگاه خوانی ایشان شورخوانی و دوگاه را می دانسته و عباسعلی فخاری وکربلایی ابوالقاسم ژیان و محمد صدیقی و احمدصدیقی، حاج فرج اله و فرزندشان جواد جعفری در نقش جناب علی اکبرعلیه السلام.حاج رجبعلی سلیمی(ملارجبعلی)، حسین آقاعبداله محمدصدیقی  در نوجوانی و احمدصدیقی و شهید محمد روس و حسن شورا و حسین مزینانی در نقش قاسم ابن الحسن علیه السلام، ابوالقاسم شاکری، سیدنوراله مزینانی .حاج علی محمد(شترجوز)، حاج حبیب اله رفیعی، محمدرحمت اله محمدی و میرزا نوراله مزینانی در نقش شوذب و فاطمه صغرا و قاصد و حاج حسین ملاحسن و حاج  قاسم مزینانی در نقش جناب عابس ، دراوایل مرحوم شیخ حسین ناطقی . حاج حسن ناطقی محمدرضا و ناطقی  در نقش حر و پسر حر و غلامرضا موسی الرضا و حاج حمید و محمود و محمدحاج علی اکبر حسن عباس و سعید ناطقی در نقش پسر حر ابن ریاحی.ابتدا رحمت اله محمدی و بعداز ایشان محمدشمشیری و عبداله و علی و محمد عبداله شمشیری در نقش شمرذی الجوشن، ملاابراهیم طالبی، محمدعلی مزینانی (مندلی خان) و حبیب اله حسین علی و مهدی مزینانی در نقش ابن سعد. فرج اله و عباسعلی محمدی و حسین محمدی علی اصغر و محمدرضامحمدی سلطان و وزیر قیس ، حاج میرزاحسن مزینانی(نجار)محمدرحمت اله محمدی در نقش جناب درویش . محمد صدیقی و علی اکبرصدیقی در نقش جناب وهب . احمدصدیقی عروس و محمدرحمت اله تا امروز مادر وهب.هاتف صبح عاشورا حاج میرزاحسن و محمدمحمدی. حرمله ابوالقاسم استیمی و عباسعلی معلمی(سنبل)، سیدحسین طالعی و اصغر مرادعلی و مهدی .ابوالقاسم بهمن آبادی ملایاسین عبدالحسین غنی آبادی و محمد جعفری حسین مرادعلی در نقش علیامخدره زینب کبری. کربلایی ابراهیم ولیعهد و قربانعلی عسکری و حسن شورا در نقش عرب و فاطمه صغرا، حاج اکبر و رضا ملایی در نقش ام لیلا...

فهرست گردانان ؛اصغرخان خواجوی، محمدعلی فصیحی و محمدشریفی . علی جعفری حسین و عبدالحسین محمدی و احسان هدایتی . سقایان آب از گذشته های خیلی دور تا امروز عزیزان غنی آبادی بویژه در لحظه آب دادن امام به لشکرمخالف.و در کنار میدان سقایان مزینان. و تماشاگران همه ی عاشقان امام حسین(ع) از گذشته تا امروز از سراسر ایران و بعضا و تصادفا کشورهای بیگانه...

روز عاشورا اسبی نبود حاجی خان شخصا به لحاظ اینکه جثه ی درشتی نداشت سوار اسب نمی شد مرحوم حاج ملااحمد یک رأس و حاج علی اصغر محمدی پنج رأس اسب داشتند و همچنین آل احمد و حاج علی اکبر محمدی برای روز عاشورا استفاده می شد.

💠حکایت جالب سیدفریمانه


✍️کم کم تعزیه خوانی باتلاش اهالی داخل خیابان صورت گرفت و فقط گاهی از کاشمر تعزیه خوان به مزینان می آمد آن هم برای کسب و کار و گرنه تعزیه خوانی در مزینان زبانزد بوده و الحمدلله نیز هست و خواهدبود ان شاءالله.... مرحوم حاج حسن ناطقی نقش آفرین با افتخار حر ریاحی که این نقش را از عمویش شاعر توانا زنده یاد شیخ حسین ناطقی به ارث برده بود نقل می کرد:
-«وقتی مرحوم ملاحسن حبیب روز عاشورا از اسب زمین خورد و خانه نشین شد کسی نداشتیم تا جایگزین این استاد شود لذا از شخصی بنام سیدفریمانه ای که الحق استاد تعزیه خوانی بود دعوت گرفتند  تا نقش ابالفضل را اجرا کند. من جوان بودم  شب عاشورا با حضور بزرگان مقابله صورت گرفت سیدفریمانه گفت: فردا چنان بخوانم که زمین و زمان بر حسین اشک بریزند...صبح شد همه لباس پوشیدیم وقتی دسته های عزاداری به خیابان آمدند دیدم سید عین بید می لرزد. گفتم: سیدجان قربان جدت بشم چی شده؟ گفت: ناطقی جان گویا اینجا کربلای واقعی است من در طول عمرم چنین مجلسی ندیده ام. داخل میدان شدیم آن زمان رحمت اله محمدی بالا دست نداشت و بهترین شمرخوان بود زبانزد خاص و عام . عباس با شمر روبرو شدند  و فریاد زد: عباس شیردل فلک خاوری کجاست ... خورشید روزگار مه انوری کجاست ؟ الی آخر... ابهت مجلس سید فریمانه را چنان گرفته بود که می لرزید. مردم منتظر و سیدساکت!استغفرالله چی شده؟! همه ی حاضران منتظر جواب ابالفضل! مجلس سکته ای خورد و از بس به سید دلداری دادیم آرام شد و سپس ادامه داد و همه متحیر!. پس هنر سیدفریمانه ای کجارفت؟ بعد از پایان مجلس با شرم گفت: دیگر به مزینان نخواهم آمد و اصلا نیامد...».به یاد داشته باشیم خلوص حرف اول را می زند. توجه داشته باشیم تعزیه خوانان با افتخار مزینان امروزه بین هزاران بیننده و هزار دوربین و گوشی موبایل چقدر هنرمندانه و جسورانه ایفای نقش می کنند.

 مرحوم رحمت اله محمدی سال بعد نقش حضرت عباس را ایفا کرد به نحوی که تمام حضار انگشت به دهان ماندند. او با تشویق برادرانش حاج اکبر و حاج علی اصغر ادامه داد اما بعد از چندسال بخاطر ابتلا به مرض سل یا ذات الریه ایشان هم خانه نشین شد و باز هم نگران آینده چون نقش قمربنی هاشم سنگین بود و از طرفی همه کس مورد تایید واقع نمی شدند شاید اسب سوار خوبی بودند ولی صدا نداشتند یا برعکس حتی خانواده و تیپ و شمایل و شغل افراد در تایید شخص تاثیر داشت☆به قول حضرت حافظ:
بس نکته غیر حسن ببایدکه تاکسی /مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.

مرحوم رحمت اله روزی نزدیک محرم اشک ریزان به پدرم کربلایی عبداله محمدی می گوید: من می میرم و جانشینی ندارم! پدرم می گوید:عمو جان اشک نریز خودم می خوانم. کربلایی عبداله که در جوانی صدای بسیار خوبی داشت و از خدمت نظام برگشته بود با تمرین نزد عمویش و مرحوم شیخ حسین ناطقی در منزل با حاج حسن ناطقی باجناقش و ملاابراهیم و شمشیری به تمرین می پردازد .پدرش سه اسب نذر عاشورا می کند. مرحوم محمد شمشیری برای نقش شمر دعوت می گردد و حاج علی اصغر به تعزیه خوانان نفری سی من گندم می دهد تا پسرش با توجه به اتفاقات گذشته بتواند جای برادرش را بگیرد. خوشبختانه در همان لحظات اولیه با عنایت الهی و صاحب مجلس امام حسین علیه السلام نظر همگان بویژه صاحب نظران را به خود جلب  می کنند و مرحوم شمشیری نیز با هنرنمایی خود در نقش شمر عالی ظاهر می گردد.

در اینجا یادی کنم از سکینه خوانان مزینان که در خردسالی این نقش را عهده دار شدند و در بزرگسالی هم نقش های دیگری را ایفا کردند و می نمایند؛ حاج محمد و حسن و حسین و فرج اله و احمد جعفری، محمد و احمد و ضیاء صدیقی، سیدنوراله جلالی، شیخ محمد و شیخ علی  و علی اکبر محمدتقی، سیدهادی حسینی،شهید محمد و عباس روس، محمود صدیقی، مجتبی رفیعی، رضا محمدی، امیر رضا صدیقی، زهرا محمدی تا پیش از سن بلوغ که باعث حیرت و تحسین همگان بود و اکنون نوه آقای محمد سلیمی .شک ندارم باز هم در نقش سکینه خوانی خیلی ها از قلم افتاده اند...

💠نخل

✍️سالهای اول دهه چهل نخل چوبی که به دست نجارهای محلی مانند ابوالقاسم نجار و برادرش حسن و میرزاحسن سیداسماعیل که در آن زمان سمت شاگردی داشت ساخته و با ریسمان های سفید و سیاه لوخ بر پیکره نخل بسته بودند تا پارچه های تزئینی بر آن آذین بندی شود .ترمه و پارچه های ابریشم توسط گروه نخل جمع آوری می شد. هیچکس از دادن بهترین پارچه های داخل صندوق دریغ نمی کرد و حتی معتقد بودند که پارچه ها متبرک خواهد شد. بعد از پایان مراسم و رفع خستگی متصدیان دوباره پارچه ها را به صاحبان اصلی مسترد می گردید.

وضع مردم بهتر شده بود به فکر ساختن نخل آهنی افتادن و در سبزوار توسط مرحوم حبیب اله نادمی که جوشکار و تراشکار بود و با مزینانیها نسبت داشت نخل آهنین ساخته و با ماشین توسط یداله محمدی به مزینان منتقل شد و این نخل سنگین تر بود و دوباره طناب کشی شد. سالهای اول طناب ها را باز می کردند چون که جایی مطمئن برای نخل وجود نداشت تا ریسمانها از تابش خورشید و سرما صدمه نبینند.

مکان نگهداری نخل درگذشته بیرون قلعه پشت شرکت آل احمد بود.که معروف بود به کوچه آغل و آل احمد کوچه را گرفته بود که بعد از انقلاب با تقاضای مردم و وساطت مرحوم آقا غلامرضا صدیقی و حاج غلامحسین آفاق، وی موافقت کرد و کوچه باز شد چرا که عبور و مرور در زمان عادی بسیار سخت بود چون که شرحاج(شهرحاش) تنگ بود. به یاد دارم وقتی ماشین بار پنبه می زد با کمی شانه کردن به دیوارها برخورد می کرد.چه برسد به اینکه دسته ی عزاداران‌‌ روستای عزیز و همجوارمان غنی آباد با مردم مزینان ادغام و از آن کوچه تنگ بگذرد. آقای صدیقی بامتانت و ادب و حاج غلامحسین باروش خودش که به اخلاق آل احمد واقف بود رضایت را گرفتند.

بهرحال کوچه تعریض شد و نخل هم بی خانه شد! یخدان فعلی که متعلق به حاجیه بی بی بزرگ‌ بود تصرف و نخل به این مکان هدایت گردید ناگفته نماند ورودی یخدان روبه قبله نبود بلکه از سمت غربی دریچه مانندی داشت و دیوارهایی که هوا به راحتی داخل یخدان نگردد و راهرو مخصوص که یخ ها در هوای گرم آب نشود روش خاصی برای نگهداری سرمایه . داخل یخدان گود بزرگی مانند گود زورخانه به ارتفاع دو متر برای رفت و آمد متصدی یخدان که زمستان سرد یخدان پر از آب می شد آب توسط یک فرد خبره سریده(سرانده) می شد و در آخر فصل یخ بلورین بسته می شد و روانه بازار می گردید و وجود دو یخدان بزرگ در اطراف مزینان حاکی از عبور کاروانها و مصرف یخ در آن روزگاران را دارد.

بله نخل به این مکان آورده شد طنابها کشیده و تزئینات زیرین ثابت گردید پارچه ها تقریبا تحویل صاحبانش نمی شد و برای نخل هدیه شده بود مگر تعدادی اندک عده ای مسئول پارچه عده ای متصدی دوخت و عده ای نیز مسئول زنگها بودند. خوب بیاد دارم زنگهای شتر توسط کربلایی حسن ذبیح اله و کربلایی عباس برادرش و حاج علی اکبر از منزل خودمان (محمدی)  تحویل شان می گردید اوائل برگردانده می شد ولی بعدها مرحوم کربلایی حسن به پدرم گفت آوردنش سخته و پدرم موافقت کرد با این شرط که نامی برده شود .اینکه زنگها متعلق به پدرم بود دلیل دارد؛ حاج علی اصغر محمدی کاروان داشت و بیش از چهل شتر در زمانی که پدرم هنوز ده ساله بود که ساربانهای ایشان مرحوم ابوالقاسم نوجوان و احمد نوجوان، مرحوم علی تراب وعلی مرتضی از کلاته تا یزد و تهران بار و امانت می بردند و بر می گشتند. وسایل ارتباطی آن زمان شتر بود که زنگهای شتران حاج علی اصغر و پدرم به نخل اختصاص داده شد و الحق و الانصاف کربلایی حسن ذبیح اله تعداد زنگوله های نخل را زیادتر کرده و در این راه با فرزندانش علی اکبر و علیرضا و محمدرضا ثابت قدم ایستاده اند.

نخل با شمشیرهای کج که آنهم‌ حکمتی دارد آراسته می شد ابتدا قمه های کوتاه و بلند می بستند ولی بعدها شمشیرهای ثابت و پارچه های تقریبا ثابت نخل عزای حسین ابن علی(ع) را تزیین می کرد و الحق گروه آذین بندی نخل تاکنون بسیار بی دریغ و موفق عمل کرده اند که باعث دیدن خیل مشتاقان و جهانی شده است .کم کم سیب ها بر بالای شمشیرها نمود و جلوه ی دیگری در صبح عاشورا داشت . مرحوم حاج حسین حسن عباس و برادران و تمام فرزندانشان طایفه خانخودی ها همگی و غلامی ها و احمد صابونی و طالبی در خدمت تزئین نخل بودند تا امروز هم با افتخار خدمت می کنند.

اما صبح عاشورا حاملان گمنام و بی ادعای نخل که  انسانهایی شریف و بی ریایی هستند همراه نخل و عماری و هودج و تخت روان با گهواره ی حضرت علی اصغر(ع) و علم های کوچک و بزرگ توسط دیگر حاملان جلوه ای به عاشورای امام حسین(ع) و یارانش می بخشند ....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۰۱

🖌کارشناس مذهبی؛ حجت الاسلام شیخ محمدمزینانی
 

✍️نگاه اسلام به انسان و جهان نگاهی جامع و همه جانبه است. برای تربیت صحیح انسان ها و جوامع درپرتو اسلام باید همه خواسته های موردنظراین دین جامع را در نظر گرفت.

باید اذعان داشت که تربیت حماسی اصلی انفکاک ناپذیر از تربیت دینی واسلامی است. حماسه و عرفان حقایقی بلند و پرمغز هستند که در تار و پود یکدیگر تنیده شده اند.
تکیه بر روح حماسی بدون معرفت و شناخت حقایق عالم وجود راهی است که سر ازبیراهه های خطرناک وهولناک درمی آورد.

ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان بزرگترین الگوهای عالم خلقت مردان راستین حماسه بودند. حماسه ای که نه برای جلب و حرکت در مسیر نفس که تنها درراستای اراده الهی جاری می گردید.
درمکتب پر فروغ اهل بیت (علیهم السلام)درکنار مردان خیل عظیم زنان نامداری پرورش یافتند که با درهم آمیختن روح حماسه و عرفان فرزندانی را به جامعه سپردند که به مفاهیم بلند انسانیت و ارزشهای مقدس دینی حیات تازه بخشیدند.

۱۳جمادی الثانی سالروز وفات مادری است پرورش یافته در مکتب وحی که ((شخصیت حماسی)) او معجونی از معرفت و محبت، کرامت و نجابت، ادب و متانت،غیرت و حمیت، سلحشوری و شجاعت و ایثار ومجاهدت است که محصول این صفات برجسته در وجود حضرت ام البنین (سلام الله علیها) منطقی به وجود آورد به نام منطق حقیقت، نه منطق منفعت و نه منطق مصلحت؛ چرا که منطق حقیقت است که انسان را به مقام((فدا))نزدیک می کند.

 قرآن کریم در(آیه شریفه ۲۴سوره توبه)نرسیدن به مقام فدا را خطر جدی گوشزد می کند. همچنین متن زیارتنامه ها و دعاهای امامان عزیز شیعه به این مهم اشاره می کنند و به پیروان راستین خود می آموزند که تا به مقام فدا نرسید به مقام قرب نایل نخواهید شد. تشویق برای رسیدن به این مقام در متن زیارت حضرت صاحب الزمان (عج) به اوج خود می رسد آنجا که می گوییم یا صاحب الزمان با بذل جان و مال و فرزند و اهل و جمیع دارایی ام که همه اش را پیش رویت((فدا)) می کنم و به تصرف امر و نهی تو دهم یاریت می کنم.

به جرأت می توان گفت مادرِ علمدار کربلا شخصیتی پرورش یافته در مکتب قرآن و عترت است که با داشتن روح حماسی و رسیدن به مقام((فدا)) بهترین ثمرات و سرمایه های عمر خود را برای فدا شدن در مکتب حقیقت و شریعت تربیت کرد و الگویی شد برای مادران بزرگوار شهید که باروح حماسی خود فرزندانی تربیت کردند که برای فدا شدن در راه پر افتخار انقلاب و اسلام سبقت می گرفتند.
درود خدا و سلام فرشتگان و ملائکه الهی بر روح و روان این مادر و مادران عزیزی که در مکتب ام البنین پرورش یافتند و ثمرات عمر خود را تقدیم مکتب اهل بیت نمودند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️در تاریخ هنر مزینان؛ بسی هنرمندان خوش نام و پر آوازه ای بوده اند که رخ در نقاب خاک کشیده و به دلیل نبودن فضایی همانند اینترنت و مجازی که این روزها به راحتی در دسترس عامه ی جامعه قرار میگیرد آثار آن ها از یاد رفته است اما اکنون که این بستر فراهم شده نام  و یاد آن ها زنده شده و حداقل ما به عنوان یک مزینانی می توانیم به آن ببالیم.

💎قطعه 88 بهشت زهرا (س)یعنی همان قطعه هنرمندان ، آرامگاه بزرگان هنر  و چهره های ماندگار و ادبیات و موسیقی ایران است و در بین این چهره های ماندگار جوانی از دیار ادب و هنر مزینان در این قطعه به خاک سپرده شده است تا با مرگ خویش و آرامیدن در این قسمت از دنیای هنر نام مزینان را در یادها زنده کند :

👈زنده یاد جعفر مزینانی
طراح فرش.نقاش.خوشنویس.نوازنده تار
طلوع :مردادماه1359
غروب:بهمن ماه1382

🌐زنده یاد جعفر مزینانی  فرزند عزت الله مزینانی و نوه ی محمد معمار در شهر تهران دیده به جهان گشود و به گواهی پدر از همان دوران طفولیت؛ ذوق هنری در وی پدیدار بود به طوری که در کلاس چهارم ابتدایی بعنوان نفر اول مسابقات نقاشی استان تهران در منطقه14 انتخاب شد.

🔹با اتمام دوران تحصیل متوسطه، جعفر مزینانی در سال1378 به عنوان دانشجو در رشته فرش،وارد دانشگاه شهید کریمی شد.

🔹وی رفته رفته  با حوزه هنری، انجمن خوشنویسان، انجمن هنرهای تجسمی، سازمان میراث فرهنگی ، ایرانگردی و جهانگردی و ارشاد اسلامی فعالیت خود را آغاز و با توان و لیاقتی که داشت پله های ترقی را یکی پس از دیگری به سرعت طی کرد و چندین بار آثار نقاشی و خوشنویسی او در تالار فخرالدین اسعد گرگانی به نمایش گذاشته شد.

🔹این هنرمند جوان مزینانی که به همراه خانواده به استان گلستان هجرت کرده در کنار درس و فعالیت های هنری و اجتماعی علاقمند به ورزش نیز بود و در این استان در رشته ی والیبال فعالیت می کرد.

🔹او  هرچند عمر کوتاهی داشت اما معتقد بود انسان همان گونه که به طول عمر توجه دارد باید به عرض زندگی هم توجه نماید و از لحظه لحظه زندگی  استفاده نماید و از خود آثار نیکی بر جا بگذارد.

🔆ادب، متانت، فروتنی،صداقت، پاکی و نجابت از شاخصه های اخلاقی او بود و تمام کسانی که جعفر مزینانی را دیده بودند  او را جوانی وارسته ،با اخلاق و قابل احترام و توصیف می دانند. نام نیکش همیشه ماندگار و روحش شاد.

🚩هنرمند شهید محمد مزینانی

یکی دیگر از هنرمندان مزینان نوجوان شهید محمد مزینانی است که در نقاشی با آنکه دوره خاصی ندیده بود یادگاری های بسیاری بر در و دیوار مزینان برجای گذاشته که با گذشت 36 سال از شهادتش همچنان مشهود است.

🌐محمد مزینانی فرزند رزمنده پیشکسوت زنده یاد قربان یکم شهریور  1350 ه.ش در خانه ای به دنیا آمد که در و دیوار آن نشان از رنج و زحمت و کار بود. پدرش را در مزینان به نام دایی قربان می شناسند چون او به کوچک و بزرگ، زن و مرد می گفت:دایی. شاید هیچ وقت کسی حتی هنگام تشییع جنازه پسرش چهره او را غمگین ندیده باشد.

🎨محمد در هنر خط و نقاشی از ذوق سرشاری برخوردار بود هنوز دوره تحصیلی ابتدایی را طی نکرده بود که به دعوت بسیج بر روی دیوارهای مزینان شروع یه خط ونقاشی کرد اگر کسی به مزینان وارد می شد باور نمی کرد که این هنرِ یک پسر ده دوازده ساله روستایی باشد.

🔆او در کنار تحصیل در کار کشاورزی به کمک پدر می شتافت و سپس به پایگاه بسیج محل می رفت و تا پاسی از شب در کنار دیگر بسیجیان به فراگیری فنون اولیه نظامی و یا شرکت در مراسم مذهبی می پرداخت.

🔹محمد پاییز سال 1365 برای اعزام به جبهه به سبزوار رفت و توانست به سختی در بسیج ثبت نام کند و به همراه خیل عظیمی از دوستان مزینانی اش در قالب سپاه محمد (ص) به جبهه های جنوب اعزام شود و عاقبت در 23 دی ماه 1365 در عملیات بزرگ کربلای پنج درحالی که هنوز پانزده سال از زندگی اش نگذشته بود به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
                                               
🚩سفارش شهید محمد مزینانی دایی قربان:
دوستان و عزیزانم؛ سعی کنید هیچ گاه زیربار ظلم و ستم سرخم نکنید و تسلیم خواسته های دشمن نشوید و حق و عدالت را همیشه سرمنشأ و الگوی زندگی خود قرار دهید.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

 

  زنده یاد حاج شیخ محمود سزاوار شریعتی  پسرعموی دکترعلی شریعتی مزینانی یکی از واعظین شهیر مزینان است که همگان او را به عنوان خطیب توانا می شناختند و تاریخ گویی او در منبر زبانزد خاص و عام بود.
این سخنور توانا در مصاحبه ای که همراه با استاد محمدتقی شریعتی مزینانی با مجله علمی و فرهنگی دهه ی شصت داشت در خصوص آخرین روزهای حیات پسرعمویش چنین می گوید:



✍️از روز هفدهم اردیبهشت 56 که ایشان به مزینان وارد شدند تا شب حرکت،در سبزوار و مشهد ما قدم به قدم‌ همراهشان بودیم. یادم هست اول به منزل آقای شیخ‌ عبد الکریم رفتیم از آنجا به یک جای دیگر و بعد آمدیم‌ اینجا منزل استاد.اما دکتر با هیچ کسی صحبتی‌ نمی‌کرد.هچ چیز ابراز نمی‌کرد.بر عکس، شبها خیلی‌ برایمان حرف می‌زد و وقتی احساس می‌کرد من خسته‌ شده‌ام، می‌گفت:بیا بنشین،قدر بدان،من می‌خواهم‌ روی قالیچه ی حضرت سلیمان بنشینم و پرواز کنم.

فروردین ماه بود که ایشان مقداری کتاب به همراه‌ یک نامه که مخاطبش من بودم فرستاده بود.در این‌ نامه نوشته بود که من می‌خواهم در مزینان برای‌ یادگاری، کتابخانه‌ای در آن مدرسه ی علمیه دایر شود و آن را عنوان اختصاصی بدهیم و بگوییم کتابخانه ی شریعتی، تا از دستبرد محفوظ باشد.کتابها را که آوردند در 17 اردیبهشت خود دکتر آمد و گفت: کتابها را چه کردی؟گفتم:کتابها موجود است.بعد به‌ یکی از کسانی که متصدی همان مدرسه ی علمیه بود، پولی دادیم تا تابلویی تهیه کند و مقداری قفسه آماده‌ کند.جایش را تعیین کرد،بعد دکتر گفت برویم سبزوار،به سبزوار رفتیم و شب را در همان جا ماندیم.بعد آمدیم به‌ مشهد،روز بیست و چهارم بود که گفت:برویم حرم، پیاده رفتیم حرم،در حرم دکتر بالای سر حضرت چنان‌ مؤدب ایستاده و چنان در خودش غرق شده بود که من‌ دیدم بی‌اختیار اشکش جاری است،بدون اینکه چیزی‌ بگوید.من هم اصلا یک حالی پیدا کرده بودم.ندیده‌ بودم دکتر اینطور اشک بریزد.حال غیر عادی داشت، حال جذبه و خلوص بود. نمی‌دانم چطور بیان کنم. بعد از آنجا گفت:برویم بر مزار مادرم که بالای سقا خانه‌ است،آنجا هم حمد و سوره‌ای خواند،و انگار با مادرش‌ صحبت کند.بعد گفت:برویم دیدن یکی از اقوام‌ تاکسی نشستیم و آنجا رفتیم،وقتی رفتیم ایشان خیلی‌ خوشحال شد، دو سه ساعتی آنجا نشستیم و دلجویی‌ کردند و برگشتیم و آمدیم منزل.

به مزینان و محل هم‌ که رفته بودیم ایشان سعی داشتند در آن فرصتهای کم‌ از همه ی فامیلهایی که در سویز و کهک و کلاته بودند خدا حافظی کنند و همینطور در مشهد به همه‌ جا سر زدند و از همه خدا حافظی کردند.تا وقتی که‌ خانمشان از تهران به دکتر تلفن زد و گفت مثل اینکه‌ منا(دختر مرحوم دکتر)را می‌خواهند ببرند بیمارستان،بیا. وقتی دکتر حرکت کرد ما تا نزدیک در رفتیم و گفت:نه دیگر نیایید.خدا حافظی کرد و رفت. اما راجع به رفتن هیچ چیز نمی‌گفت.فقط گاهی‌ می‌گفت بیا بنشین قدر بدان می‌خواهم بنشینم روی‌ قالیچه ی حضرت سلیمان و پرواز کنم.من می‌گفتم:آقای‌ دکتر،دسته گلی به آب داده‌ای؟ می‌خواهند باز بگیرندت؟می‌گفت:نه بابا می‌خواهم روی قالیچه ی سلیمان بنشینم و پرواز کنم.فقط این جمله را دو سه بار به ما گفت.هم در مزینان،هم در سبزوار،هم در اینجا.

گاهی ما خسته می‌شدیم از نشستن و صحبت کردن،اما خود ایشان خیلی مقاوم بود،شب تا صبح می‌نشست و صحبت می‌کرد.حتی در این سفر آخر یک شب به یاد دارم،تا صبح نشستیم که گفت:نور به نور رساندیم. که درباره ی زندگینامه ی امام رضا صحبت می‌کرد.که ما آن‌ بیانی که از دکتر درباره ی امام رضا شنیدیم از هیچ‌ گوینده‌ای،از هیچ نویسنده‌ای،از هیچ کس نشنیدیم. راجع به قیام امام رضا و حرکت امام رضا و حرکت امام رضا برای حفظ اسلام و آمدن به خراسان‌ در وقتی که مأمون می‌خواهد فلسفه ی یونان را وارد اسلام‌ کند و از این راه ضربه به اسلام بزند،و امام رضا با آن قیام‌ و نهضت جلویش می‌ایستد، و یا راجع به نظریه‌ای که‌ در مورد امامزاده‌هایی که در اطراف هستند،که‌ اطرافیان و پیروان موسی بن جعفر بوده‌اند که به دست‌ مأمون شهید می‌شوند و برایشان بارگاه ساخته می‌شود بعنوان اولاد موسی بن جعفر و سایر مسائل.

روز بیست و ششم خبر دادند که دکتر رفت به‌ انگلستان و بعد خبر به ما رسید که ایشان رفته‌اند و همینطور دلهره و اضطراب برای همه ی ما بود.بعد از چند روزی که در مشهد ماندیم،رفتیم به مزینان که بعد تلفن کردند که آن فاجعه ی 29 خرداد روی داده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

 

 

خاکِ پاکت،ای مزینان،گشته در دنیا شهیر،
چون نگینی می درخشی،رویِ خاتم در کویر.


حُسنِ بر خوردِ کسانش،جلوه ای دیگر بود،
در دلِ مهمان نشیند،واقعیت در ضمیر.


آبِ جاریِ قناتش در همه صحرایِ آن،
از خویرش حاصلی آید به دنیا،بی نظیر.


راسته بازارِ ان دانی چرا شد این چنین،
چون نشان داردز راهِ راست،آئینِ کبیر.


هرکه از آن بگذرد،کج می کند راهِ خودش،
سویِ آن آید،نمادش را چو بیند در مسیر.


در شریعت خاندانی دارد از عشقِ علی(ع)،
دست در دستِ پیمبر(ص) چون مثالی از غدیر.


کربلائی می کند بر پا،مثالِ کربلا،
مردم از هر جا روانه،سویِ خود آرد،کثیر.


گردِ هم می آورد از عشق،دراین حلقه گاه،
روزِ عاشورا جوان گردد،هر آن کو گشته پیر.


عشقِ والایِ مزینان،شد نظر گاهِ خدا،
(ره)چو می داند، همیشه گشته در خاکش،اسیر.

 

🌹شاعر؛ حسنِ صدّیقیِ مَزینانی (راه)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

 

 

سایت رهبری منتشر کرد:

 

دهم دی‌ماه ۱۳۵۵ و همزمان با تاسوعای حسینی یکی از تجار و بازرگانان متدین تهران - حاج عباس تحریریان - تعدادی از چهره‌های دینی و انقلابی را به منزل خود دعوت کرده بود تا در روز تاسوعایِ ۱۳۹۷ هجری قمری، جلسه‌ای برای زنده نگه‌داشتن یاد قیام سیدالشهدا علیه‌السلام برپا کنند. حاضران در جلسه هر یک از شخصیت‌ها و اندیشمندان مهم دینی عصر خود محسوب می‌شدند. همه هم از مبارزینی که مستقیم یا غیرمستقیم با نهضت اسلامی امام خمینی رحمةالله علیه همراه بودند و نگاه منفی به دستگاه طاغوت داشتند و حالا قرار بود دور هم بنشینند تا به تشریح نظرگاه خود درباره قیام امام حسین علیه‌السلام بپردازند.

به گزارش ایسنا، سایت مقام معظم رهبری با انتشار مطلبی با عنوان بین سطور یک سند نوشته است: طبق آنچه مأمورین ساواک از این جلسه گزارش کرده‌اند "عده‌ای از بازرگانان از جمله سید ابوالفضل موسوی زنجانی، مرتضی مطهری، صادق (شغل خیاط)، سیدعلی خامنه‌ای، دکتر علی شریعتی و دکتر مفتح به منظور صرف ناهار به منزل عباس تحریریان دعوت شده بودند. نشست چنین شخصیت‌هایی در ظهر تاسوعای حسینی برای دستگاه پهلوی و ساواک ایجاد حساسیت کرده بود. همین هم باعث شده که نسبت به خبرگیری از این جلسه حساس باشد و در انتها هم به این نتیجه برسد که این قبیل جلسات باید تحت نظر باشند چرا که مورد توجه قشر روشنفکر و دانشگاهی قرار میگیرند.

به همین دلیل هم اقدام به پایش جلسه و بحث‌های مطرح در آن کرد؛ در اسناد خود هم با عنوان عبارات «افراد سابقه‌دار» اشاراتی به مضامین مطرح در جلسه داشته است. جلسه روز تاسوعا در منزل آقای تحریریان و با قرائت قرآن توسط مرحوم حسین صبحدل آغاز می‌شود. پس از قرائت قرآن هم مرحوم دکتر علی شریعتی اقدام به خواندن سروده‌هایی درباره قیام حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام می‌کند. این شعرخوانی با عبارت «پرشور» در اسناد ساواک توصیف شده است. نکته قابل طرح دیگر اینکه بخشی از کتاب «حسین وارث آدم» دکتر شریعتی هم در زمره مباحثی است که در این جلسه مطرح شده است.

ادامه جلسه از سوی آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مطهری مدیریت می‌شود. آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان خود، نهضت پیامبران، مبارزه و تقسیم‌بندی جامعه به دو گروه مستضعف و مستکبر را محور بحث قرار می‌دهد. سوای مضامین مطرح شده در این بحث، ایشان اشاراتی انتقادی هم به استفاده از عبارات، واژه‌ها و گزاره‌های غیردینی از سوی برخی اندیشمندان برای تحلیل مفاهیم اجتماعی دارند. واژه‌هایی که در قرآن هم به آنها اشاره شده است: «من اینجا از فرصت استفاده کنم [و توصیه کنم] به دوستانی که در مسائل اسلامی ــ اعم از مسائل اقتصادی و مسائل تاریخی و مسائل فلسفی، که اینها امّهاتش است؛ و شقوق اینها ــ کار میکنند، بهتر این است که برای بیان مرادهای خودشان و مطالب خودشان بگردند واژه‌های اصیل اسلامی را پیدا کنند. اتّفاقاً این واژه‌های اصیل اسلامی خیلی رساتر است. مثلاً در زمینه‌ی طبقات و تحلیل طبقاتی، همین واژه‌ی مستکبر و مستضعف خیلی گویاتر و رساتر است از همه‌ی معادلهایی که برای این دو کلمه در مکاتب دیگر و در ایدئولوژی‌های دیگر وجود دارد.»

تأکید ایشان بر اینکه انگیزه این کار به دلیل صفای نیت است و غرض دیگری در کار نیست نشان می‌دهد که آیت‌الله خامنه‌ای با حسن ظن به این پدیده نگاه می‌کنند: «گاهی در بعضی از زبانها می‌شنویم که از روی کمال صفای نیّت امّا از روی کمال خامی، کلمه‌ی مستضعف معادل گرفته میشود با یک تعبیرات دیگری؛ مثلاً با تعبیر پرولتاریا. البتّه همین طور که گفتیم، احتمالاً جز حُسن نیّت چیزی در این گونه تعبیرات نباشد، لکن نشان‌دهنده‌ی یک نوع خامی و کم‌عمقی است.» همزمان با پایان یافتن سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، طبق گزارشی که از ساواک باقی مانده، جلسه با سخنان شهید مرتضی مطهری ادامه می‌یابد. محور بحث شهید مطهری در این جلسه، بررسی واژه‌های قیام و توده از منظر قرآن کریم است.

قبل از اذان مغرب تعدادی از حاضران از جمله شهید مطهری جلسه را ترک می‌کنند. تعدادی دیگر اما باقی می‌مانند و نماز مغرب و عشا را به امامت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه می‌کنند. جلسه بعد از نماز جماعت حاضران دوباره با سخنان آیت‌الله خامنه‌ای ادامه می‌یابد. ایشان در بحث جدید خود تفسیر سوره صف را انجام می‌دهند. تأمل و تدبر در مضامین و محتوای این جلسه می‌تواند راهنمای خوبی برای فهم نسبت امامت و نبوت، قیام عاشورا و حرکت اصلاحی انبیا و ائمه علیهم‌السلام از زبان کسانی باشد که ضمن آشنایی با عمق معارف اسلامی و سنت تاریخی دینی از زبان روز و دغدغه‌های زمان خویش نیز غافل نبوده‌اند.

لازم به ذکر است یک روز بعد از عاشورا و مصادف با دوازدهم دی ۱۳۵۵ هم این جلسه مجددا و این مرتبه در منزل مهندس مفیدی برگزار میشود. جلسه با قرائت قرآن آغاز و در ادامه بحث درباره ترجمه‌های قرآن صورت می‌گیرد. در ادامه دکتر شریعتی بحثی درباره اسلام و استعمار مطرح می‌کند. وی استعمار را دشمن اسلام و مارکسیسم را رقیب آن معرفی می‌کند. بحثی که مورد انتقاد شهید مطهری قرار می‌گیرد. به عقیده شهید مطهری، مارکسیسم رقیب اسلام نیست بلکه بین اسلام و مارکسیسم هم دشمنی وجود دارد. آنچه سالهای بعد به عنوان کتاب «گفتگوی چهارجانبه» و توسط انتشارات صدرا منتشر شد مشروح همین جلسه دوم است.

مشروح کامل جلسه را در ادامه مطلب بخوانید...

 

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ طیبه مزینانی


سرش را روی کاغذی خم کرده و می نویسد؛ می گویم: «محمدتقی!»
«جواب می دهد: «بله مامان؟»

«بطری آب را از تو یخچال برمی دارم و می پرسم: «چی داری می نویسی؟»
می گوید: «هیچی»

در حالی که لیوان را پر از آب می کنم می گویم: «مگه می شه هیچی رو نوشت؟»
می خندد و می گوید: «دارم وصیت نامه می نویسم!»

می گویم: «تو وصیت نامه چی می نویسی؟»
می خندد و می گوید: «ان شاءاللّه به موقع، خودتون می فهمین. آدم وصیت نامه رو می نویسه تا بعد از مردنش بخونن، نه قبلش»

محمدتقی را آورده اند، می روم کنارش دستش را از کنار پهلویش برمی دارم. به حنای کف دستش که نگاه می کنم، خاکی رنگ شده است خم می شوم تا لب هایم را روی کف دستش بگذارم، قطرات اشکم، خاک کف دستش را می شوید؛ رنگ حنا، سرخ و سرخ تر می شود.

کاغذ را از توی پاکت بیرون می آورم و بازش می کنم حسین می گوید: «بده من بخونم!»

کاغذ را به دستش می دهم.می گوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم...»

همه مان چشم به دهان حسین دوخته ایم چند دقیقه بعد، حسین می گوید: «محمدتقی، تو وصیت نامه اش، وسایل شو بخشیده به من»

می گویم: «همه شو بردار، باشه مال خودت.»

ساک برادرش را برمی دارد و می گوید: «با من کاری ندارین؟«

می گویم: «کجا؟»

می گوید: «جبهه، با وسایل محمدتقیم!»

صدای آرام گریه مردانه ای از خواب بیدارم می کند، پتو را کنار می زنم و از جا بلند می شوم صدا از طرف اتاق حسین می آید چشم هایم که به تاریکی عادت می کنند، به طرف اتاقش می روم و آرام، در را باز می کنم حسین، روی سجاده، سرش را روی مهر گذاشته و گریه می کند صدایش می زنم: «حسین جان؟»

ساکت می شود سرش را بلند می کند و خودش را جمع و جور می کند می گویم: «تو که خودتو هلاک کردی! شب برای خوابیدنه، فردا هم که می خوای بری جبهه. بگیر بخواب مامان جان، تازه اومدی مرخصی و خسته ای!»

می گوید: «چشم مامان!» در را می بندم دوباره صدای گریه اش به گوشم می رسد دوباره در را باز می کنم می گوید: «مادر! یه کم برام حنا خیس می کنی؟»

می گویم: «مگه قرار این دفعه بری داماد بشی؟»

می خندد و می گوید: «مگه بده؟»

می گویم: «نه، اما...»

می گوید: اما نداره مامان! حضرت زینب(س) تو کربلا، 72 تا شهید داد، صبوری کرد، شما می ترسی بچه های شهیدت دو تا بشه؟

می گویم: «نه مادر! فقط ...»

می گوید: «حنا یادتون نره!»

بلند می شوم و کیسه حنا را از رو کمد برمی دارم حنا و آب را می ریزم تو کاسه و هم می زنم می آید جلو رویم می ایستد و می گوید: «دوست دارم خودت برام حنا بذاری.»

مشتی حنا برمی دارم دست هایم سرد سرد شده اند حنا را می گذارم کف دستش، با سر انگشتانم پهن می کنم و می گویم: «ان شاءاللّه حنای دومادیت باشه مادر!»

می خندد و می گوید: «خدا از زبونت بشنوه مامان»

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️خاندان بزرگ جعفری، ناطقی ، صدیقی، محمدی ، شمشیری، ملاحسن ، حاجی، بشیری ، خواجوی، عسکری، نجار و... سالهاست که تعزیه خوان مزینان هستند و هریک نقشی را که پدران شان اجرا می کردند به میراث برده اند و شاید یکی از دلایل ماندگاری نسخه ها و نقش ها همین ارثی بودن باشد مسئله ای که گاه موجب دلخوری بعضی از کسانی است که می توانند آن را بهتر ایفا کنند اما به دلیل موروثی بودن آن از اجرا محروم می شوند . در کنار این اسامی باید نام چند تعزیه خوان دیگر را اضافه کرد که بعد از آن ها دیگر کسی از فرزندان شان در این عرصه ورود نکردند مانند ؛ خانواده فخاری ، شاکری ، طالبی ، خضایی فر، معمار ، ولیعهد و...

موروثی بودن این مراسم بزرگ تنها در نقش ها خلاصه نمی شود بلکه همه ی کسانی که به نوعی در خدمات رسانی کمک می نمایند نیز وظیفه ی خود را به فرزندان و بستگانشان هدیه می کنند مانند ؛ خادمان نخل ، نعش برداران و حمل کنندگان علم و کتل و عماری، صوت، جامه داران و تدارکات صحنه ای ، تعزیه گردانان و کارگردانان، طبالان و سنج زنان ،سقایان، نوحه خوانان و حتی میانداران و زوار ...
جالب است که حتی نحوه ی دویدن و همراهی در آیین نخل گردانی هم سنتی است که فرزند زاده با هر مقام و مسئولیتی که دارد از اجداد خود آموخته و می بینی گاه افرادی در جلوی نخل می دوند تا موانع را از سر راه سوگواران حسینی بردارند...

در روز عاشورا هیچ خانواده ای متحمل هزینه ی سنگین نمی شود یک اتحاد و همدلی و همزبانی خاصی در مزینانی ها به وجود می آید که به مدد و عنایت خاصه ی اهل بیت علیهم السلام تمامی مخارج آن تأمین می گردد، آماده سازی نخل و امکانات تعزیه همه به صورت خودجوش و توسط دوستداران آل الله فراهم می شود. زنان پارچه های نذری خود را که سال هاست در صندوقخانه ی منزل خود نگهداری کرده اند و تنها برای تزئین نخل از آن استفاده می کنند در روز تاسوعا به متصدیان که به درب خانه ها مراجعه می کنند تحویل می دهند و روز پس از عاشورا به همان نحو دریافت می نمایند و تا سال بعد همچنان از آن مراقبت می کنند.
این هم سنتی است که به تیمن در خانه مزینانی ها ماندگار شده و نگهداری از پارچه ها را برکت و سلامت اهل خانه می دانند وگرنه به قول یکی از خادمان و متصدیان نخل خودشان می توانند به راحتی و پارچه های بهتر تهیه کنند.

تا چند سال پیش سنت عَلَم گردش در روز تاسوعا انجام می شد و عده ای با یک بیرق به درب منازل مراجعه می کردند و با خواندن چند دعا حضور خویش را اعلام می کردند و اهل خانه نذورات خود را برای هیئات و عاشورا تحویل آنها می دادند.

شب عاشورا عده ای از زنان در منزل یکی از مزینانی ها جمع می شوند و با ذکر صلوات و گاه مصیبت خوانی شمایل علی اصغر(ع) و عماری ها *را آماده می کنند...

👈ذکر این نکته لازم و ضروری است که همه ی این ها آموخته اند که وارثان به حق این میراث ماندگار و در یک کلام خادم امام شهیدان باشند...

*عِماری ؛ به نشانه ی کجاوه است که در ایران قدیم و پس از مرگ سیاوش ایرانی ها در سوگ او آن را بردوش می گرفتند و این جریان در تعزیه ی مزینان به نشانه ی کجاوه ی حرم آل الله بر روی سر مردان قرار می گیرد.

✍️خادمان (خاندان حسن عباس، غلامی، خانه خودی، طالبی ...) تا نیمه های شب و با کمک مردم نخل را تزئین و آماده می کنند و صبح روز عاشورا عده ای از حاملان نخل در حالی که محروما و مظلوما می گویند به مکان استقرار آن -یخدان -می روند و پس از ذکر دعا و نوحه ای مختصر نخل را بر دوش می گیرند و در میدان امام حسین (ع) مستقر می کنند.

🔹یکی از با شکوهترین لحظه های دیدنی و سوزناک این صبح غم انگیز بعد از رسیدن کاروان و هیئات عزاداری و چرخیدن چندباره زنجیر زنان و شبیه خوانان برگرد آن که همانا تداعی کننده کعبه و طواف حج ابراهیمی می باشد؛ زمان بلندکردن نخل و حرکت آن به سمت مزار امام زادگان بهمن آباد است که همراه با نوای یا حسین یا حسین جمعیت این آیین عظیم و سنتی آغاز می شود.

🚩علمداران نیز که هر علم سه چهار نفر همراه دارد و برخی از آن ها فامیل و یا دوست هستند خود علم شان را آماده می کنند و روز عاشورا با اتحاد و همدلی و همراهی خاصی همدیگر را یاری می رسانند.

⚔️تعزیه خوانان، یا خود لباس و وسایل را فراهم می نمایند و یا از خانواده صدیقی که امانتدار وسایل تعزیه هستند تحویل می گیرند و پس از ایفای نقش دوباره به آن ها بر می گردانند.

🐎شترداران و اسب داران نیز در این مراسم نقش خاصی دارند فرزندان مرحوم حاج حسین حسن عباس که متصدیان نخل بوده و هستند در آوردن شتر برای مراسم عاشورا پیشتاز هستند و بعضی خانواده ها به خصوص کسانی که در تعزیه خوانی نقشی ایفا می نمایند در طول سال اسب های خود را تیمار می کنند و در روز عاشورا پیشگام برای رساندن اسب به تعزیه خوانان هستند. اعتقاد و تعصب یک مزینانی در عاشورای حسینی به حدی است که هر وظیفه ای را بر دوش دارد باید سال بعد هم آن را انجام دهد نمونه اش در دو سه سال گذشته و قبل از محرم اتفاق افتاد و فردی که چندان از استطاعت مالی خاصی برخوردار نیست و اسبش براثر بیماری مُرد بلافاصله پولی تهیه کرد و اسبی دیگر خریداری کرد تا در روز عاشورا سهمی داشته باشد.

🎯لشکر نیز خود لباس هایشان را فراهم می کنند اما نیزه ها در منزل نیکدل نگهداری می شود و در روز تاسوعا از این خانواده تحویل می گیرند؛ مرحوم شاه رضا یکی از فعالان این عرصه بود که جمع و جور کردن لشکریان را نیز بر عهده داشت و اکنون نوه های او این نقش را ایفا می کنند.

🔸زوار گروهی از مزینانی ها هستند که در روز عاشورا چوب و توبره همراه دارند و با حسین حسین گویان و چاووش خوانی عزاداران را همراهی می نمایند، آن ها نیز وسایل خود را فراهم می کنند. شکل و شمایل این افراد چنان است و البته خود را به چنین وضعی در می آورند که هرکس آنها را می بیند فکر می کند عده ای از افراد فقیر هستند ولی وقتی جمع آنها را دنبال می کنی می بینی اغلب از سرمایه داران پایتخت نشین و انسان های فرهیخته و باسواد و متخصص مزینانی می باشند که عاشقانه این کسوت را پذیرفته اند.

🎺صوت و نوازندگی ترومپت و نی و طبل نیز توسط مشتاقان خدمت به عزاداری سیدالشهدا (ع) آماده می شود که این کار هم به نوعی موروثی شده و فرزندان آن ها راه پدران خود را ادامه می دهند. حاج احمد زنده دل و مهندس محمدرضا محمدی و علی اصغر و علی رضا مزینانی(مهندس) چهار یار عاشورایی هستند که چند سالی است با تنظیم دستگاه صوت و انتخاب موسیقی های عاشورایی نظم خاصی به این محفل داده اند ضمن اینکه نباید از همت و نقش خانواده دیمه که سال هاست در این مجلس به این گروه کمک می کنند به راحتی گذشت ؛ همچنین خانواده نیکوفر، معلمی ، سلمانی و محمد حسین حاجی که در نواختن طبل و شیپور و نی ید طولایی دارند.

👤معین البکاء یا کارگردان مراسم عاشورای مزینان که نظم و هماهنگی بین تعزیه خوانان را برعهده دارد نقش اصلی را در میدان ایفا می کند علاوه بر دستور شروع و خاتمه ی مراسم با فهرستی که در دست دارد به تعزیه خوان می گوید از کدام بند بخواند . افتخار این نقش نیز در بین خانواده های خواجوی ، فصیحی،جعفری،شریفی سینه به سینه گشته و اکنون عبدالحسین محمدی و احسان اله هدایتی نیز در طول برگزاری مراسم کارگردان را یاری می کنند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

✍️یکی از حرکت هایی که بعنوان مبارزه منفی انجام دادم و خوب هم جواب داد استفاده نکردن از فامیلی اصلی و شناسنامه ام بود یعنی تاج. اگر چه تاج از قبل بوده و بما هو بد نیست و شاید خوب هم باشد ولی چون یکی از مظاهر طاغوت و شاهان شده بود اکراه داشتم از آن استفاده کنم لذا خود را مهدوی معرفی کردم که در بین مردم به آن نیز شهرت داشته و پدر بزرگم در حوزه علمیه مشهد به آن معروف بود و الان هم تخلص شعریم مهدوی است و این مقوله به همین منوال تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ادامه داشت.
در معنی تاج آمده التاج‏: الإکلیل، و هو ما یصاغ للملوک من الذهب، و الجمعُ أَتواجٌ و تِیجان‏ و توجه الله تاج المُلک: کنایة عن الإجلال و التوقیر، در روایت در باره پیامبر ص آمده وَ صَاحِبُ التَّاج‏ وَ أَمَّا التَّاجُ فَالْمُرَادُ بِهِ الْعِمَامَةُ وَ لَمْ یَکُنْ حِینَئِذٍ إِلَّا لِلْعَرَبِ وَ الْعَمَائِمُ تِیجَانُ الْعَرَب‏  بحار ج : 16 ص : 13

🔷استنکاف از اخذ آجیل ( 5 )
امروزه آروزی هر فردی دسترسی به غذاهای حضرتی و متبرکات آن آستان مقدس است ولی شاید باورتان نشود آجیل حضرتی را در ایام عید نوروز به مدرسه دو درب آوردند ولی از گرفتن آن استنکاف کردیم به دلیل اینکه مسئولیت تولیت حرم در دست عوامل طاغوت و منصوب از طرف شاه بودند و ایام عید نوروز 1352 آن سال مصادف با ماه صفر نیز بود پس به یکی از دلائل فوق یا همه آنها شبهناک به نظر می رسید فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (عبس 24) انسان باید به غذا و آب خود توجه کند حلال، طاهر، طیب، تمیز، لذیذ، عزیز، مفید و لازم باشد و کوچکترین شبهه و شائبه حرام در آن نباشد.
یکی از نعمات حرم رضوی برخورداری زائران و مجاورین از غذاهای متبرکه آن است که برای صبحانه و نهار و شام بصورت محدود و سهمیه ای با اقدام از طرق اینترنت، تلفن گویا و پیامک و حضوری در نعیم رضوی متصور است و در ایام دهه آخر صفر تا 250 هزار پرس سرو می شود که البته موارد فوق استثنائات دارد و برای زائران خارجی، خانواده شهداء و ایثارگران و زوجهای جوان و... در نظر گرفته می شود و الان که کرونا سایه شوم خود را بر سر مردم و کشور عزیزمان مستولی کرده پخش غذا برای مرضای کرونائی بیمارستانهای مشهد نیز در دستور کار است .
🔷سکونت طلاب ( 6 )
یکی از امتیازات طلاب و حوزات علمیه بر خوداری از خوابگاه و مَدرَس و مُدَّرِس و شهریه است که بعنوان سربازان امام زمان (عج) تحصیل کرده و در خدمت مردم پاسخگوی نیازهای دینی و علمی و معنوی آنها باشند که این مهم علاوه بر تامین از منابع سهم امام از نصف خمس وقف نیز در طول ازمنه متمادی به کمک آمده است نمونه آن وجود مدارس علمیه ساخته شده در گذشته در مشهد و قم و دیگر شهرها و کشورهاست خصوصا در دوره تیموریان و صفویه بعنوان مثال مدارس مشهد دو درب بالاسر پریزاد نواب سمیعیه (باقریه) عباسقلیخان خیراتخان میرزاجعفر سلیمانیه آقاجان بهزادیه سعدیه مستشاریه (سیدمیرزا-ملاتاج) باغ رضوان و ... است که بعضی از آنها در توسعه حرم تخریب و بعضی نوسازی شده است الغرض اینکه حجره ما در مدرسه دو درب کوچک و دلگیر و شلوغ بود تصمیم رفتن به جای بهتر گرفتیم مدرسه سمیعیه (باقریه) در اول خیابان شیرازی ( نادری – بالا خیابان ) توسط اوقاف شاه به نحو خیلی عالی با امکانات لازم ساخته شده بود ولی طلاب احتیاط کرده حتی داخل آن نمی رفتند چه برسد به اینکه در آن ساکن شوند مثل مدرسه سپهسالار تهران که ما هم عطایش را به لقایش بخشیدیم البته این مدرسه در قبل به نام باقریه بوده و محل رشد علماء بزرگ ولی رضا شاه قلدر بعد از بازسازی آن و خلع لباس علماء اعلام و جلوگیری از تحصیل علوم دینی متعارف آن را در اختیار فرهنگ جهت دانش آموزان قرار داده بود که بعد از تبعید او به جزیره موریس توسط آیت الله کفایی فرزند آخوند خراسانی (ره) صاحب کفایه از فرهنگ پس گرفته و ساخت آن در سال 54 به اتمام و در همان سالها در طرح توسعه حرم کاملا تخریب می گردد.

✍️دریافت نامه (7)
حجره کوچک ما در مدرسه دو دَر چون متصل به حرم بود بعضا مفتخر به مهمان های دور و نزدیک اعم از نزدکان و یا همشهریان می شدیم که این رویه بعنوان یک سنت از گذشته مرسوم بود که هم خوب بود و هم بد! خوب بود بخاطر دور بودن از وطن و تجدید دیدار و اطلاع از خانواده که وسیله ارتباطی ما فقط نامه بود و بد بخاطر مزاحمت برای درس و احیانا انعکاس وضعیت سیاسی ما برای خانواده و ناراحتی آنها. بعنوان مثال در همان ایام اولیه تحصیل در سال 51 که علیه شاه و خاندان منحوس او روشنگری و بد گویی نزد مهمانها کرده بودیم نامه ای را از یکی از بستگان نزدیک از طریق پست دریافت کردم که بعنوان دلسوزی هشدار داده بود و در پایان نوشته بود بمحض خواندن نامه آن را پاره کن که خود خطر دیگری بدست خودمان برای خودمان بود و مشخص بود نقل آن توسط بعضی از مهمانان سوژه شده است البته ما گوش به نصایح آن عزیز ندادیم چون وظیفه خود می دانستیم و الا که نباید طلبه می شدیم.
تبیین ظلم و معرفی ظالم یک اصل و لازم است نه باید ظالم بود و نه مظلوم لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (بقره 272 ) و باید ظالم را شناخت و شناساند و تبری جست و با او مبارزه کرد در نیت و قول و فعل کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً (مستدرک‏الوسائل 12)

🔆اعتراض (8)
یکی از موارد و مشخصات مهم وظایف یک مسلمان بلکه انسان خصوصا طلبه ها که داعیه داشتن و معرفی اسلام ناب را دارند انجام وظایف و در راس آن امر به معروف و نهی از منکر خصوصا عملی آن است آنهم با عامل بودن خود که لم تقولون مالا تفعلون در همین راستا بارها سوار اتوبوس می شدم و مواجه با پخش ترانه و یا موسیقی مبتذل توسط راننده که بعضی وقتها با تذکر خاموش کرده یا صدای آن را کم می کردند ولی در چند مورد اتفاق افتاد که راننده توجه نکرد که منهم شروع به خواندن قرآن با صدای بلند می کردم و یا وسط بیابان و یا خیابان از اتوبوس و یا تاکسی پیاده می شدم .
نظریه : در اینکه پرهیز از لغو و لهو و باطل لازم است شکی نیست ولی باید مصادیق آن را پیدا کرد در معنی لهو آمده یعنی باطل و آنچه انسان را از یاد خدا غافل کند که معمولا افراد لاهی غافل از ذکر خدا هستند و تشاغل به دنیا و تغافل از عقبا را دارند یکی از اوصاف مومنین پرهیز و اعراض از لغو است و إذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه - و الذینهم عن اللغو معرضون یعنی از کل لعب و معصیة، و دوری از کلامی که در آن نفعی نیست و حتی در شنیدنش حسرت و ندامت اخروی هست لا تسمع فیها لاغیة لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا – لغو و لهو و لعب قول زور است که باید از آن اجتناب کرد و اجتنبوا قول الزور [22/30] الزور: الکذب و الباطل و البهته. أنه یدخل فی الزور الغناء و سائر الأقوال الملهیة و تزویر تزیین الکذب.است و عدول و انحراف از حق
و الغناء ککساء: الصوت المشتمل على الترجیع المطرب أو ما یسمى بالعرف غناء و إن لم یطرب، سواء کان فی شعر أو قرآن أو غیرهما، و استثنی منه الحدو للإبل‏ البته در این مقال فتوای مراجع عظام ادام الله ظلهم در حرمت و حلیت ملاک عمل است
بعضی از فتاوای مقام معظم رهبری در مورد غناء و موسیقی - غنا عبارت است از صدای انسان در صورتی که با ترجیع همراه بوده و مناسب مجالس لهو و گناه باشد که خواندن به این صورت و گوش‌دادن به آن حرام است. استفاده از آلات موسیقی برای نواختن موسیقی لهوی مضل عن سبیل الله مطرب جایز نیست. گوش‌دادن به غنا به‌طور مطلق حرام است، موسیقى اگر مناسب با مجالس لهو و گناه نباشد و مفسده‏اى هم بر آن مترتّب نگردد، دلیلى بر حرمت آن وجود ندارد نواختن موسیقى غیرلهوى، اگر براى اجراى سرودهاى انقلابى یا دینى و یا براى اجراى برنامه ‏هاى فرهنگى مفید و برنامه ‏هاى دیگر با غرض عقلایى مباح باشد، اشکال ندارد به شرط اینکه مستلزم مفاسد دیگرى نباشد و همچنین آموختن و یاد دادن نوازندگى براى امر فوق فى‏ نفسه اشکال ندارد. ولى ترویج موسیقى با اهداف عالیه نظام مقدس اسلامى سازگار نیست.
🔆مدرسه نواب (9)
با رایزنی لازم به فضل الهی بعد از تلاش زیاد موفق به گرفتن حجره تک نفره 20/1 در 3 متر در مدرسه نواب (صالحیه ) شدم و برای تحصیل صبح و بعد از ظهر به مدرسه تحت برنامه مرحوم موسوی نژاد می رفتم در اثناء اقامت در مدرسه نواب مجله ای از دارالتبلیغ قم برایم آمد که روی جلد آن عکس آیت الله شریتعمدار بود و آن را در اطاقم نصب کرده بودم یکی از طلابی که از قم به اطاقم آمد بدون سوال عکس را از دیوار کند و ریز ریز کرد و گفت ایشان با رژیم شاه همکاری دارد و این فتح باب بیشتری شد برای آینده که رفتن به قم در دستور برنامه ریزیم قرار گیرد که بعدا توضیح داده خواهد شد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

💠 لقب «دیمه.....»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 ✍️خانواده ی بزرگ و جلیل القدر« دیمه» نیز یکی دیگر از این مجموعه است که حُسن اخلاق و اوصاف حمیده وپسندیده وخوش رویی در گفتار ورفتار و کردار آنان به خوبی متجلی وپیدا ست

حُسن خلق از اعظم ترین نعم الهی است که موجب بسط رزق ومحبوبیت نزد خالق و مخلوق می گردد و باعث راحتی انسان در زندگی است از این رو افرادی که متصف به اخلاق نیکو هستند به درجات عالی وکمال مطلوب نزدیک ترند.
برابر فرمایش حضرت ختمی مرتبت(ص) خُلق نیکو لطیف ترین حقیقت در آیینه است وسنگین ترین وارزشمند ترین گوهر در ترازوی عمل وچون انگشتر که زینت دست است.خوش خُلقی و خوش خویی نیز زینت انسان است.

◀️ اما چرا به این خانواده ی محبوب وتبار آنها  لقب« دیمه » داده اند؟  

در ابتدا لازم است گفته شود؛ زنده یاد حاج محمد مزینانی که بعدها به «حاج محمد دیمه» مشهور شد چهار پسر ویک دختر دارد به نام های مرحومان حاج‌اکبر و حاج اصغر‌ودو پسر ویک دختر دیگر که خوشبختانه وخدارا شکر درقید حیات اند  شامل: آقایان غلامرضا وغلامحسین ‌و سرکار خانم ربابه

آن طور که از مرحوم حاج اکبردیمه و در زمان حیاتش (با حضور فرزندش آقا مرتضی ) سوال کردم که چرا و به چه علت لقب دیمه به خانواده ی شما داده اند؟ در جواب گفت:
ابوی بنده مرحوم حاج محمد فردی بوده کشاورز وبسیار فعال وکوشا وساعی ودرعین حال با انگیزه وخستگی ناپذیر واساساً در باور و قاموس او چیز هایی از قبیل سختی یا دشواری یا امور پیچیده ومشکلات کاری ولا ینحل وجود نداشته است.

در فعّال بودن مرحوم  پدرم همین اندازه بگویم  که؛ قبل از طلوع خورشید به صحرا می رفته وبه هنگام غروب هم به دلیل تاریکی دست از کار می کشیده وشیفتگی و عشق وی به کار وتلاش درامر کشاورزی اولاً: زبانزد بوده ثانیاً :موجب گشته تا غالباً اولین نفری باشد که به صحرا برود وآخرین نفری باشد که به روستا بر گردد !! ضمن اینکه تشنگی وگرسنگی وخستگی از کار بی معنا و نامفهوم و چندان اهمیتی برایش نداشته است تا در وقت معلوم ومعینی صبحانه یا ناهار یا شام بخورد یا به اصطلاح به خودش برسد.

در ادامه حاج اکبر اظهار می داشت:
 وقتی ایشان در برابر سوال برخی از اهالی مزینان قرار می گیرد مبنی بر اینکه دلیل عدم خستگی از این همه کار وتلاش وفعالیتت چیست که حتی دربرابر گرسنگی وتشنگی خم به ابرو‌نمیاری ؟ در پاسخ و با گویش مزینانی می گوید:
مَه دیمه یُم... من دیمه هستم.
 و همانگونه که در کشاورزی دیمه کاری توجه لازم وکافی مد نظر کشاورزنیست و وابستگی به آب وکود و سم پاشی و دیگر مراقبت ها ی لازم نداردو صرفاً بذر پاشیده می شود وبه امید خدا رها می گردد... من هم اینگونه ام....
 به عبارت دیگر؛ خستگی حالیم نیست . ضمن اینکه درقید وبندصبحانه وناهار وشام خوردن وتوجه ورسیدگی به آن مفهومی که دیگران برداشت وعادت دارندتا در وقت معینی غذا بخورند... نیستم.
لذا مردم از این زمان به مرحوم ابوی لقب «دیمه» می دهند ومتعاقب آن به «حاج‌محمد دیمه» مشهور می شود.

🌹ذکر این نکته نیز خالی از لطف نمی باشد که از میان چهار پسر زنده یادحاج‌محمد دیمه تنها غلامحسین را غالباً اهالی به دیمه صدا نمی زنند بلکه به او «گُرجی »می گویند.
دلیل این شهرت نیز بی مسما نبوده وگفته شده با توجه به اینکه مشارالیه به هنگام تولد نوزادی خوش قیافه و سزخ و سفید و به اصطلاح تو دل برو بوده؛ از این رو خانواده اش به او «گرجی» گفته اند وبه تبع آن همشهریان نیز اورا گرجی صدا می زنند.

محتاج توضیح است که؛
گرجی نام قومی از اقوام قفقاز یا گرجستان امروزی است که اهالی آن کشور به ویژه زنان گرجی درحُسن جمال وتناسب اندام و در ظرافت ولطافت؛ شهرت جهانی دارند.
از سوی دیگر چهار حرفی که از آنها کلمه «گُرجی» ساخته شده در عُرف این چنین تعریف شده است‌.  .
گ: حرف اول گُل به معنای زیبا چون گل
ر: حرف اول روی به معنای چهره
ج: حرف اول جوان به معنای شاداب
ی: یای نسبت است
بنابراین «گرجی» یعنی نوزاد یا فردی که نشاط وشادابی او بر چهره اش چون گل آشکار است.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

نظر

 

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

✍️حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن مزینانی سال 1326ه.ش در خانواده ای زحمتکش اما مومن و معتقد پا به عرصه وجود گذاشت . پدرش مرحوم ملا رمضانعلی مزینانی انسانی وارسته و مذهبی بود که به خاطر آموزش قرآن و احکام به مردم مزینان و حضور مداومش در مسجد و هیئت ، مزینانی ها او را ملا خطاب می کردند و او با سخت کوشی در قناتهای آب و زمین کشاورزی کار می کرد و کسب روزی می نمود.

🔹نحوه ی ورود شیخ حسن به حوزه علمیه از این قرار است که بعد از دیدن رؤیای صادقه ای که نوری از آسمان می آید و او آن را گرفته و بر روی سر خود می گذارد؛ روزی عالم شهیر مزینان شیخ قربانعلی شریعتی به ملا رمضانعلی و کربلایی ابراهیم محمدزاده و کربلایی ابوالقاسم ژیان مقدم پیشنهاد می دهد فرزندانشان را به حوزه علمیه بفرستند و او در سال 1344 ه. ش وارد مدرسه مزینان می شود.

🔹طلبه های نوجوان دو سال نزد مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی مقدمات را خوانده سپس با مساعدت شیخ صادق صدیقی به مدرسه فخریه سبزوار رفته و حدود دو ماه در آنجا تحصیل می نمایند و بعد از آن با نامه ای که حاج سعید جلالی به آنها می دهد به مشهد مقدس عزیمت کرده و در جنب حرم مطهر در مدرسه دو درب زیر نظر استاد کاظمی به تحصیلات خود ادامه می دهند حضرات آیات دهشت و سبزواری از جمله اساتید بزرگی هستند که شیخ حسن و دیگر طلبه های مزینانی نزد ایشان تلمذ می نمایند.

🔹اولین تبلیغ شیخ حسن در سال 1347با مساعدت شیخ صادق صدیقی در قلعه زیارت انجام می گیرد و حدود 17سال به صورت متناوب به امیر آباد گرگان در محرم و ماه مبارک رمضان تردد می نماید و تبلیغ دین مبین اسلام را انجام می دهد.

🔹این روحانی خوشنام و خوش اخلاق مزینانی سال60به استخدام بنیاد شهید مشهد مقدس در می آید و23 سال خدمت خالصانه به خانواده معزز شهدا را از افتخارات خود می داند.

🔹حاج شیخ حسن سال 83 پس از اقامه ی نماز جماعت در مسجد جامع مزینان دچار عارضه ی سکته مغزی شده و بعد از بستری در بیمارستان های سبزوار و مشهد به تشخیص پزشکان دیگر قادر به ادامه ی کار اداری نبوده و از بنیاد شهید باز نشست می گردد در عین حال وی از روحیه بسیار خوبی برخوردار بوده و همیشه حضور فعالی در هیئت الغدیر مزینانی های مقیم مشهد داشت.

✔️این روحانی خوش اخلاق مزینانی روز سه شنبه 16 شهریور 1400 همزمان با 29 محرم 1443 در محل سکونتش و در جوار آقا و مولایش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دارفانی را وداع گفت پیکر مطهرش در باغ دوم خواجه ربیع برای همیشه آرام گرفت.

 

محمد شریفی فرهنگی پیشکسوت مزینانی قبل از ارتحال این رزمنده پیشکسوت و خادم الشهدای دفاع مقدس در دلنوشته ای برای او چنین نوشت:

🌐یاد هم حجره ای مهربان 


 حجه الاسلام حاج شیخ حسن مزینانی فرزند مرحوم ملارمضانعلی درخانواده ای متعهد و پرهیزکار سرشار از زحمت و تلاش پرورش پیدا کرد زحمتکش و پرتلاش برای کسب امرار معیشت در دوران نوجوانی همراه پدر و برادر حتی تا گنبد و دشت گرگان به پیش رفتند .خلق و خوی این خانواده مذهبی ایجاب می کرد که نامبرده در سالهای ۴۵_۴۶وارد مدرسه علمیه شریعتمدار مزینان و در محضرعالم جلیل القدر و بزرگوار  مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی  مقدمات را پشت سربگذارد و با اصرار خطیب توانا مرحوم حاج شیخ محمدصادق صدیقی مزینانی که استاد سخن و به خاطرصوت حسن و زیباش بلبل خراسان لقب گرفته بود و در نزد علماء بزرگ خراسان صاحب مقام و مرتبه ای بود طی معرفی نامه ای از نامبرده به اتفاق مرحوم حجت الاسلام حاج آقا مقدم وارد مدرسه علمیه دو درب شده و ادامه تحصیل را داشته باشد. 

حاج شیخ خوش قلب و مهربان و در مهمانداری و مهمان نوازی ممتاز زمان بود حجره کوچک کمتر از ۹متر داشت که کمتر زمانی خالی ازمزینانی های عزیزبود .اتاقی کوچک و دلی به وسعت دریا، انسانی بسیارحق شناس با ارادتی تمام و کمال به خاندان بزرگ شریعتی بویژه بزرگ و عزیز همه ما مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی در همان سالها اگرچه اینجانب افتخار حضور درهمان مدرسه را داشته و افتخار مصاحبت و هم اتاقی را با عزیز بزرگوار جناب حاج آقامعلمی را داشتم و مرحوم حاج آقامقدم در اتاقی دیگر اما مرحوم حاج آقا شریعتی گاهی که برای زیارت آقاعلی ابن موسی الرضا(ع) و دیدن میوه های بهشتی چون حاجیه سکینه همسر مرحوم حاج سیدرضای جلالی و حاجیه رقیه همسرحاج یداله محمدی فرزندان خوبش به مشهدمقدس مشرف می شدند چندشبی در مدرسه و در حجره و اتاق جناب حاج شیخ حسن می ماندندکه مورد نقد و اعتراض دختران با سخاوت و مهمان نواز قرار می گرفتند اما عشق دوران طلبه ای در وجود آن مرحوم موج می زد و شیفته همان اتاق های نمناک کسی که اولین بار بنده و جناب معلمی فر را به دیدن استاد محمدتقی شریعتی برد و افتخار این دیدن را نصیبمان فرمود جناب حاج شیخ حسن مزینانی بود ماهی یک بار و حتی زودتر امکان نداشت که به خیابان تهران محله معروف به باغ خونی منزل استادشریعتی نرود و ساعتی در خدمت ایشان تلمذ حضور نداشته باشد.

👈باتوجه به این که شخص بنده یکی از نزدیک ترین افرادبه این خانواده بزرگ بودم و به بزرگ و کوچک این عزیزان عشق می ورزم اما آن  کسی که بذر این علاقه را در وجودبنده بیش از پیش فزون بخشید جناب حاج شیخ حسن بود در ادامه زمینه ازدواج این فرهیخته بزرگوار فراهم  شد خانمی وارد زندگیش شدکه چون خود او حتی فراتر مهماندار،مهربان و مهمان پذیر حاجیه زهره مزینای دنیای ادب، محبت و مهربانی بارفتن حاج آقای معلمی به مزینان و ازدواج این شیخ بزرگوار آثار غربت در و دیوار مدرسه دو درب را فرا گرفت و زندانی شدبرای این جانب هر وقت هاله ای ازغم وجودم را می گرفت دارالشفای این غم خانه مستاجری اما سراسر مهربانی این مرد بزرگ بود. دیری نگذشت که خداوند زینت دیگری بدین خانه داد و آن تولد زیبای عزیزمان جوادبود (مهندس جواد)که به خاطرعلاقه وافرم به جواد و خواندن لالائی های محلی برای جواد باب رفت و آمد را بیشتربه رویم بازکرد که هرچه بیشتر به آن خانه می رفتم لبخند خانواده شکوفاتر می شد.  رفته رفته برتعداد فرزندان این فرشتگان آسمانی افزوده که تک تک آنان از افتخارات ما و ازخادمین خوب به این کشوراسلامی هستند به خاطراین همه خلوص و تعهد پس ازپیروزی انقلاب اسلامی و بعدازمدتها خدمت به نظام و مردم ولایتمدارحاج شیخ بزرگوارجهت خدمت هرچه بیشتربه خانواده معزز و محترم شهداء و ایثارگران وارد بنیاد شهید خراسان شده و پس ازسالها افتخار خدمت دچارعارضه بیماری شده و به افتخار بازنشستگی نائل می شود.

بزرگترین امتحان الهی پس ازصبرآن عزیزدربرابراین بیماری عروج ملکوتی همسربزرگوارش بود که برای خانواده جانکاه و برای آشنایان بسیارتألم آور است و درعجبم ازقلبهای سرشار از محبت و دستهای بخشنده چگونه می شود طومار زندگی آن مهربان برچیده و ما نیز از زیارت ِاین عالم مهربان شریف و بامحبت محروم بمانیم و بهترازآن نمی بینم که زمزمه کنیم و بگوییم (الهم اشف مرضینا وارحم موتانا) این انسان خوش اخلاق اکنون نیزباکم توانی بازهم چشم اتتظار مهمان است. فرزندان خوب او حتی بیشتر از گذشته به پدر عشق می ورزند و پروانه وارگرد وجود پدرند اما باپرواز آن یارباوفا و فوت زودرس حاجیه خانم بی شک آن شادابی در وجود عزیزمان کمتربه نحوی که حاج شیخ را در زادگاهش مزینان کمتر می توان دید.
 

زنده یادحاج شیخ حسن مزینانی و همسرش مرحومه حاجیه زهره خلیلی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

🌐آزادگان مزینان

✍️مردم مزینان در دوران دفاع مقدس علاوه برتقدیم بیش از هفتاد شهید و ده ها ایثارگر و جانباز نام  چهار آزاده سرافراز را نیز در کارنامه پر افتخار خود دارند.

🔹 مردم دیار تاریخی و حماسه آفرین مزینان که همیشه در صحنه های رویارویی با ظلم و ستم پیشتاز هستند و یکی از وجوه تسمیه ی این نام بلند آوازه "دیار مرزبانان است که بر علیه یاغیان و اشراری که سال ها پیش برآن تاخته اند جوانان دلاورش مردانه ایستادگی کردند و سرهای تعدادی از این طاغیان را بر دروازه های اصلی آن آویخته و اعلام می کنند اینجا دیار مرزبانان شجاع است!" در دوران دفاع مقدس نیز مفتخر به دفاع از ولایت پا در رکاب کرده و اولین حضور را در مناطق جنگی داشتند و اولین شهدا را در ایران و در منطقه داورزن تقدیم کردند .شهید غلامرضا مزینانی(خصالی) یکی از دریادلان شجاعی  است که در همان روزهای نخست تهاجم رژیم دیکتاتور عراق(1359) به همراه 69نفر از همرزمانش همچون شهیدان مختاری و مرادی جان خود را فدای انقلاب کردند و پیکر مطهرش در بهشت ثامن الحجج(ع) حرم امام هشتم دفن شد.
🔺مبارز انقلابی و تکاور شهید علی مزینانی (شهیدی) نیز یکی دیگر از افتخار آفرینان مزینان است که در همان سال های اول جنگ(مرداد 1360) در رکاب شهید چمران به شهادت رسید و به عنوان اولین شهید منطقه داورزن تشییع و در مزینان به خاک سپرده شد.جالب توجه اینکه هر دوشهید در سرزمین گرم خوزستان و در منطقه سوسنگرد به شهادت رسیدند.
🔆حضور همیشگی رزمندگان مزینانی در جبهه های مختلف و تقدیم بیش از هفتاد شهید و ده ها ایثارگرو جانباز و چهار آزاده یکی دیگر از اسناد افتخار مردم قهرمان پرور مزینان است که اولین شهید انقلاب را به نام معلم شهید دکتر علی مزینانی شریعتی تقدیم کرده اند.
👈اولین آزاده مزینان حاج محمد مزینانی فرزند رضا کربلایی اکبر است که در اولین حضورش در جبهه و با شرکت در عملیات خیبر که سوم اسفند 1362 در منطقه هورالعظیم انجام شد به اسارت نیروهای ارتش دیکتاتور عراق در آمد و پس از وی مهدی مزینانی فرزند غلامحسین، حمید مزینانی فرزند اکبرحسنعلی، علی مزینانی فرزند اکبریحیایی و حاج حسن مزینانی فرزند آقا محمدعلی خان، مفتخر به نام آزاده شدند.
🔹حضور دو خانواده سه شهید و سه خانواده دو شهید مزینانی یکی دیگر از نشانه های دلاورمردی و ایثارگری مردم مزینان است که آن را از دیگر مناطق داورزن و سبزوار متمایز ساخته است.

خاطرات اولین آزاده مزینانی... حاج محمد مزینانی

 ✍️سرها پایین!

از کارهایی که عراقی ها خیلی روی آن اصرار داشتند تحقیر و سبک کردن بچه ها و لگد مال کردن حس غرور و انسانیت اسرا بود و به همین خاطر ، شیوه های مختلفی را اعمال می کردند تا به این هدف زشت خود برسند .

 یکی از این موارد به هنگام آمار روزانه بود که صبح اول وقت یک بار ، ظهر هم یک مرتبه و یک بار هم عصر موقع فرستادن به داخل آسایشگاه اتفاق می افتاد و اعلام کرده بودند که اسرا باید در هنگام آمار یا سرشماری ، روی پا نشسته و حتماً سرها را به پائین بگیرند و زمین را نگاه کنند .
 این حالت بعضاً بیست دقیقه تا نیم ساعت ادامه داشت و اجازه نمی دادند که اسرا به طرف بالا نگاه کنند و اگر یکی از بچه ها مقداری سر خود را بالا می آورد ، فوراً مزدور بعثی با کابل یا شیلنگ به سر او زده و به قول خودش به زبان فارسی می گفت : « سَرا پایین » ، « سرا پائین » و این روش سالها ادامه داشت.

 حتی در هنگام صحبت و ایستادن در مقابل سربازها و یا افسرهای عراقی هم باید سرها پایین می بود ، برای عراقی ها مهم نبود که در وقت گرفتن آمار چه ناراحتی هایی بروز می کرد و احیانا کسی سرگیجه می گرفت یا چشمش سیاهی می رفت و یا افرادی پیر و یا مریض بودند ،

مهم این بود که سرهای اسرا در هنگام آمار باید پایین می بود !!؟؟

 

👈نخ تابی اسارتی

برای درست کردن تسبیح و دانه ی تسبیح ضمن اینکه شیوه ها و ابزار مختلفی از قبیل سنگ ، هسته خرما و گِل بکار گرفته می شد ، امّا درست کردن نخ تسبیح هم شیوه خود را داشت .

 برای رفع این نیاز ، معمولاً وقتی کف جوراب سهمیه اسارتی سوراخ سوراخ و غیر قابل استفاده می شد ، تازه نوبت کاربری جدید جوراب می رسید و آن این طور بود که ، ساقه ی جوراب را در یک قوطی قرار داده و دو نوع نخ را از آن جدا کرده و می شکافتند ، یکی نخ کِشبافت پلاستیکی و دیگری نخ معمولی ،

  برای تهیه نخ تسبیح ، قسمت کشبافت و پلاستیکی آن بیشتر به کار می آمد و با دوکی که بچه ها برای نخ ریسی از تکه پاشنه دمپایی پاره شده یا کتانی سوراخ شده به همراه یک تکه سیم خاردار کَنده شده از سیم خاردارهای اردوگاه درست کرده بودند ، اول یک لایه نخ حدوداً ده متری را تاب داده و سپس در مرحله بعد این ده متر را از وسط گرفته و دو سر آن را به هم‌ چسبانده و می تاباندند تا یک پنج متر تابیده شده درست شود و سپس  با تابیدن مجدد این پنج متر ، مثل قبل از نیمه ی نخ گرفته تا نخ ریسیده شده به دو نخ دو و نیم متری تقسیم شود و در مرحله ی آخر نیز این دو و نیم متر نخ تابیده شده ، نصف می شد و تاب آخر انجام می گرفت.

نهایتاً از آن نخ یک لای ده متری ، حدوداً یک نخ تابیده شده ی هشت لایه درست می شد . نخ را در درون دانه های تسبیح قرار داده و یک تسبیح زیبا با نخ پلاستیکی چند لایه آماده می گردید تا وسیله ای خوب و زیبا برای ذکر گفتن مهیا شده باشد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۱

✍️به قلم و روایت: دکتر سیدمصطفی حسینی مزینانی


روز اول راهپیمایی ۷۰۰ عمود را راه رفتیم حدود ۳۵ کیلومتر.در مسیر نور با حزن زینبی ولی شعف و نشاط خاص معنوی گام های محکمی بر می داشتیم . هر گاه که برای استراحت. ناهار و یا نماز توقف می کردیم . با یک یا حسین(ع) تجدید قوا می کردیم و سرحال تر از نوبت قبل به راه می افتادیم.
البته حضور شش ماهه ها تا ۸۰ ساله ها انرژی ادامه راه را بیشتر می کرد.همه از همه جا حضور داشتند. هند. پاکستان. افغانستان. دانمارک. روسیه. انگلستان. قطر .عمان. و....
یک کاروان از روسیه بودند که عکس رهبرانقلاب آقای خامنه ای را بر سینه نصب کرده بودند . جالب اینکه میزان ارادتشون بیشتر از ایرانی ها بود. صحبتی چند دقیقه ای باهاشون داشتم. از اینکه شیعه هستند و در راهپیمایی اربعین حضور دارند به خود می بالیدند.
مقداری آجیل ایرانی داشتیم بهشون هدیه کردیم. با ولع و به عنوان تبرک از ما قبول کردند و بلافاصله بین اعضای گروه توزیع کردند. وقتی دوستم گفت که فلانی سید است. اشک در چشم به زور دستم را بوسیدند و این بی مقدار خجالت زده از محبت ایشان. اگرچه نیت اونها من نیستم و این احترام برای ذریه رسول اکرم(ص) بود.‌..
اتفاقات زیادی در راه می دیدیم که غیر قابل وصف است.
وقت ناهار گذشته بود . کسی میل به خوردن نداشت. حالا که تعارف بزرگترها ثمری برای تناول و نوشیدن نداشت؛ بچه ها و جوانان عراقی به میدان آمدند. سینی های اطعام بر روی سر و در میان انبوه جمعیت دو زانو می نشستند و التماس می کردند که از این طعام بخورند. کودکان آب به‌ دست حاضر شدند.نگاه معصوم، مشتاق و ملتمسانه آن ها دل را به لرزه می آورد. و اشکها سرازیر می شد....
نزدیک غروب بود که یک موکب را برای استراحت در عمود ۷۳۰ انتخاب و اطراق کردیم.روغن سیاه دانه را که عیال مکرم به زور در وسایل ما قرار داده بود. اینجا محل کاربردش بود. پاهای ورم کرده...ماهیچه های گرفته و انگشتان بی رمق..مشتاق ماساژ...از همسفران خودمان شروع کردم.تمام نشده یک جوان مشهدی ۱۶ ساله آمد و تقاضای کمک برای درمان دردش کرد،پایش را ماساژ دادم. پیرمردی آمد و همینطوری تا دقایق زیادی کار ما درست شده بود و انبان ثواب عیال پر......
اگرچه قلم خوبی ندارم در توصیف وقایع.ولی‌ فکر می کنم نویسندگان قهار هم نتوانند این همه زیبایی را وصف کنند.جای شهید آوینی را خالی کردم...قطعا اگر بود زیبایی ها را بهتر می دید و به تصویر می کشید..
زیبایی هایی از جنس " ما رایت الا جمیلا ".....

یاران کوچک
در میانه راه نزدیک به عمود ۱۲۰۰ به بعد پاها دیگر رمق ندارد. تاولها نمایان شده و بعضاً ترکیده است؛ لنگان لنگان و نفس زنان همه ادامه می دهند. بعضی از سالخوردگان و بیماران دیگر توان ادامه ی راه نداشته و بر مرکبی سوار و خودشان را به حرم دوست می رسانند. بسیاری هم با تأسی به زینب کبری(س) و همراهان بی بدیلش با پای پیاده ادامه می دهند.،می گویند و زمزمه می کنند که اگرچه پاهایمان تاول زده ولی شلاقی دیگر در کار نیست...کشیدن معجری نیست...هم گوش و هم گوشواره به یغما بردن نیست...سر قرآن خوان بابا بر نیزه نیست...غل و زنجیر تن سای بر جسم بیمار نیست...
حال خوشی هست. مصیبت عقیله بنی هاشم چون شعله ای فروزان گرما و انرژی می دهد برای ادامه در تنها مسیر وارستگی و سعادت؛اگر چه جانکاه است و حتی تصورش غلیان غم.نمی دانم تجربه کرده اید؟ گاهی دل طاقت تن را ندارد.ظرف تن گنجایش مظروفش یعنی قلب را ندارد...
آری این چنین است که عزمت با جسم رنجور و پاهای متورم تاول زده برای رسیدن به ارباب بی کفن جدی تر شده و گامهایت را استوارتر بر می داری.از طرفی هم وقایع پیش آمده تو را نهیب مقاومت در برابر سختی ها می زند.
دو پسر ۵ تا ۷ ساله وقتی دیدند یک دست عصا و دست دیگر بر ساک چرخدار است. جلو آمده چمدان را از من و دوستانم گرفتند و با زبان کودکانه و صوت دلنشین و ظریف شان می گفتند: المساعده . المساعده...تا نگرفتن رهای مان نساختند. تصویرشان را ارسال کردم ببینید قدشان از ساک ها کوتاه تر است ولی عزمشان تا عرش الهی...هزار متری را برایمان آوردن کودکان بی پیرایه..یکی از دوستان خواست محبت شان را جبران کند چند دیناری از جیبش درآورد. به سرعت گفتند لا فلوس...لا فلوس.. و دور شدند و این واقعه و وقایع مشابه توان مسافر را دو چندان می کرد، آنقدر که دلش طاقت تحمل این بزرگی را نداشت ...
اخیراً بیماری قلبی هم توان را کاسته بود و تحمل فشارهای عاطفی هم کار را سخت تر می کرد. باید زود دست به قلم می شد و به تصویر می کشید این زیبایی را هر چند با واژگانی نا وزن و ... باورمان نمی شد.... از گروه ۱۰۰ نفره استادان دانشگاه های ایران گروه ۴ نفره ما که سه نفرمان علیل بودیم مشکلات جسمی فراوان ناشی از کهولت سن و یادگار زخم همین مردم در دوران دفاع مقدس؛ ظرف دو روز به سیطره کربلا رسیدیم. ..
" السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین "

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۱

✍️شنبه 64/10/28

ساعت تقریباً 4 بود که که او(اسماعیلی) مرا بیدار کرده و رفتیم و نماز شب را خواندیم و چون نزدیک نماز صبح بود همان جا نشستم که اذان بگویند و طولی نکشید که اذان صبح را گفتند و نماز را با جماعت خواندیم و آمدیم به آسایشگاه تا آماده شویم برای ورزش و مراسم صبحگاهی و اینها که تمام شد همانند همیشه سخنرانی حاج آقا و سپس صبحانه این دفعه پنیر و چای شیرین بود خوردیم و در ساعت 9 هم درس نظامی دیده بانی توسط برادر طباطبایی اجرا شد تا ساعت 10 و الآن بیکاریم تا الآن که در حال نوشتنم و این را بگویم که در حدود 20 دقیقه است که برادر حسین زاده فرمانده اصلی دیده بانی از مأموریت آمده تا ساعتی دیگر و خاطره ای بهتر خدا نگهدار...

بقیه خاطرات
ظهر نیز همانند دیگر روزها گذشت و غذای برنج و خورشت را خوردیم و بعد از غذا از قضا برادر محمد مزینانی را که از اردوی 10 روزه آمده بود دیدم و بعد از چند ساعت برای مرخصی به تعاون رفت و برگه ی مرخصی را گرفت و بالاخره با خداحافظی به مزینان رفت و من را دوباره تنها گذاشت.
در ساعت 6/5 همانند همیشه نوبت نماز و دعا و شام بود که شام این دفعه تاس کباب عجیب و غریبی بود و خوردیم سپس خواب شدیم به امید اینکه امشب رزم است ولی هیچ خبری نبود.

یکشنبه 64/10/29
در ساعت 4 برای نماز شب آقای توکلی که از دوستان آقای اسماعیلی است مرا بیدار کرد و بعد از وضو نماز شب را خواندیم(البته در نمازخانه) بعد از نیم ساعت اذان صبح را گفتند و ما نماز صبح را با جماعت خواندیم و بقیه مانند دیروز گذشت تا ظهر و نهار برنج خوردیم اما در این ظهر چیزی که مرا خوشحال کرد آمدن علی مزینانی و علی رضا مزینانی که قبلاً راجع به آنها گفتم از اردوی 10 روزه بود ولی باز متأسفانه دیری نپایید که باز من از آنها جدا شدم یعنی بعد از چند دقیقه صدای دلخراش بلندگوی مسجد از دیدبانان خواستند که در آسایشگاه جمع شوند و ما هم که در حالتی دو دلی بودیم با خود گفتیم اینها می خواهند چکار کنند چرا و به چه علت؟!

به آسایشگاه رفتیم و چیزی نبود جز اینکه نوبت ما برای اردو بود!!! بالاخره فرمانده گفت که کوله پشتی و کلاه آهنی را آماده کنید و نصف از بچه های دیده بانی را به چند دسته تقسیم کرد و من جزو تیم آقای توکلی افتادم که کلاً چهار نفر هستیم و در ساعت 4 بعد از ظهر بود که اتوبوس هایی که همچون ماشینهای زندانیان سیاسی بودند که افراد را از یکدیگر دور می کردند تعدادی که مشخص شده بودند سوار بر ماشین ها شدند و من از برادران مزینانی و آقایان دیدبانی مخصوصاَ نظری و قهرمانی خداحافظی کردم و پهلوی برادر توکلی نشستم به امید اینکه بر می گردیم و به جمع یاران دیروز می پیوندیم...

بالاخره اتوبوس ما به حرکت افتاد و به دنبال آن 3 اتوبوس دیگر. اول به طرف اهواز رفتیم و از آنجا دور زد به سمت خرمشهر. اول راه بود که یکی از تابلوها نوشته خرمشهر 105کیلومتر .

در راه منظره های عجیب و قابل توجهی من را به خود جلب کرد . می دیدم چادرهای آواره گانی که هنوز بعد از 6 سال جنگ برایشان خانه و کاشانه درست نکرده بودند ولی نمی دانستم چرا؟! همچنین نخل های قطع شده و نیمه سوخته را که دیگر خشک شده بودند نیز سنگرهای گوناگون که هنوز برجای خود بعد از چندین سال مستحکم باقی مانده بودند و تانکها و ماشین های سوخته شده و منهدم شده که زنگ زده بود و دیگر قدرت ایستادگی در برابر نعمت های الهی را نداشته اند ...

اردو

✍️برادر توکلی در بعضی مواقع مرا راهنمایی می کرد مثلاً در جاده خرمشهر درختانی بود که برادر توکلی می گفت در همین جاها نیروهای کشته شده عراقی را در هنگامی که سربازان ایرانی می خواستند همانجا را از عراقی ها پس بگیرند دفن کرده اند و نیروهای عراقی فلنگ بستن را بر قرار ترجیح داده اند.

بالاخره بعد از مدتی اتوبوس بر شک و تردید ما بیشتر افزود و از جاده اصلی وارد یک جاده فرعی خاکی شد و بعد از 5 کیلومتر به محل چادرهایی که از قبل نصب شده بود آمدیم این را بگویم که از پادگان خودمان تا اینجا تقریباً40 کیلومتر را آمدیم و نیروهای دیدبانی که 25 نفر و نیروهای موشک که 10 نفر هستند وارد یک چادر شدیم و شب آن روز خواندن نماز که در مسجد دیگر نبود و بهتر بگویم مسجد بیابانی دارد حتی چادر نیز ندارد و یک تکه پلاس بزرگ روی زمین انداخته اند و شب را با خوردن شام که تاس کباب و سیب زمینی بود به امروز صبح رساندیم...

دوشنبه 64/10/30
امروز نزدیک صبح نماز شب را خواندم و آقای توکلی مرا بیدار کرد اما وقتی بیدار شدیم نیم ساعت به نماز صبح بود و ما هردو فقط نماز وتر را خواندیم و بعد از چند دقیقه نماز صبح و دوباره خواب شدیم که تقریباً خواب ما یک ساعت طول کشید البته دیگر برادران برای نماز صبح بیدار شدند و ساعت 7 ما را بیدار کردند و برای ورزش صبحگاهی و سپس چای و حلوا را در همان چادر خودمان خوردیم و الآن ساعت 9 صبح است  که از همان وقت بیکاریم و الآن آقای حسین زاده آمد و گفت که برای اینکه بیکارید بلند شوید و بروید خار جمع کنید برای بالای چادر. می بینید چه گیری کردیم! خوب تا بعد خداحافظ زیرا الآن باید برویم مقداری خار جمع کنیم و این را بگویم، الآن که همه ی اینها را نوشتم در چادر بودم و هستم خوب با اجازه تا بعد از خار جمع کردن.

با سلام هم اکنون ساعت 11 است و در داخل چادر نشسته ایم تعدادی خوابند تعدادی حرف می زنند یکی پرتقال می خورد یکی رادیو گوش می اندازد یکی تسبیح می چرخاند یکی قرآن می خواند و غیره.

در ساعت 9 صبح همان طور که گفتم برای جمع کردن خار، بچه ها به بیرون رفتند و من که در حال نوشتن اینجا بودم دیر رفتم و وقتی هم که رفتم دوربین را با خود بردم و کمی به خارها و خس و خاشاک های بیابان دید زدم و بعد از مقداری تمرین به چادر آمدم و در ساعت 12 برای نماز وضو گرفتیم و نماز را با امامت آقای زنگویی در داخل چادر خواندیم و بعد از آن نهار که قورمه سبزی و برنج بود نوش جان کردیم و دو تا پرتقال نیز خوردیم و این را اضافه کنم که هوای بیرون خیلی خیلی کثیف و خاکی و سرد است ما اصلاً شانس نداریم چون بچه های قبل که در پادگان بودند از هوای روز اینجا تعریف می کردند و می گفتند هوای روز اینجا گرم است ولی ما از اوقتی آمده ایم چیزی جز خاک نمی بینیم برای اثبات این خاک خاطره ای از صبح را که فراموش کردم تعریف کنم هم اکنون می گویم : همان وقتی که من دوربین را برداشتم و در اطراف چادر بیابانهای خشک و خالی را نگاه می کردم آقای عباس زاده که جزو ما دیدبان هاست و همراه ما آمده دیدم واز او خواهش کردم کمی درباره طرز کار دوربین توضیح دهد و او تپه ای را که ظاهراً خیلی دور دیده می شود به عنوان شاخص به من نشان داد و می خواست مساحت آن تپه را از طریق همان دوربین پیدا کند و من گفتم که فاصله ما تا آنجا 4 کیلومتر است و او گفت: 1/700در همان لحظه آقای رضا طباطبایی یکی دیگر از دوستان و برادران دیدبانی به جای ما آمد و او هم تخمینی گفت که 1/400 بالاخره بحث به جایی کشید که قول گذاشتیم قدم کنیم ولی در همان لحظه آقای عباس زاده قطب نما را آورد و گفت از طریق قطب نما معلوم می شود و بالاخره با گرا گرفتن آقای عباس زاده دیدیم که کمتر از چیزی است که قبلاً تخمین زده ایم ولی من بر روی حرفم باقی ماندم و حرف به جایی کشید که من و برادر طباطبایی تا 300 متری آنجا رفتیم و این جای خنده داری است  چون ما حدث مان بر 2 و 1 کیلومتر بود و هنوز 200 متر نرفته بودیم که برگشتیم و حیف که یکی آنجا نبود که به ما بگوید برادر خسته نباشید....

عملیات مشابه

✍️این هم از خاک های موجود در بیابان زیرا این خاک آنجا را خیلی دور نشان می داد. همانطور که گفتم وقتی 200 متر رفتیم دیدیم که تپه خیلی نزدیک است و چیزی دیگر نمانده و آن چیزی که ما فکر می کردیم نیست.

بالاخره از آن به بعد یعنی تا وقت نماز بیکار بودیم و نماز وضو را گرفتیم و آنقدر هوا سرد بود که انگار دستهای ما را با چاقو می بریدند نماز را مانند ظهر خواندیم و بعد از آن نوبت شام بود که برنج و آبگوشت بود خوردیم و بعد از آن نوبت خواب بود ولی آقای زنگویی از خاطرات جبهه اش برایم تعریف کرد و چگونگی مجروح شدنش را و بعد از آن با فکرهای سه در چهار به خواب رفتم و در ساعت 5 بود که حس کردم کسی با دستش به پهلویم می زند و بلند شدم کسی نبود جز آقای توکلی برای نماز شب مرا بیدار کرد .

هوا خیلی سرد بود با این هوای بد اورکت را برداشتم و برای وضو به محل منبع رفتم و وضو گرفتم و آمدیم نماز شب را خواندیم و بعد از آن چیزی طول نکشید که اذان صبح را گفتند و نماز را دسته جمعی خواندیم و سپس برادر حسین زاده فرمانده ما گفت که خواب شوید زیرا صبحگاه ساعت 7 شروع می شود ولی برای من دیگر خواب میسر نیست و در این مدت با بچه های دیگر صحبت می کردم و خاطره می نوشتم.

بالاخره در ساعت 7 مراسم صبحگاه با خواندن دعا و تلاوت قرآن انجام شد و به آسایشگاه آمدیم و چایی را که برادران شهردار(لطفی و قوانلو) درست کرده بودند خوردیم و صبحانه کره و مربا را نیز صرف کردیم و صبحانه مان تمام نشده بود که برادر حسین زاده گفت ساعت 8 بیرون چادر به خط شوید...

ساعت مقرر کوله پشتی و کلاه آهنی و قمقمه و دوربین را برداشتم و بعد از چند دقیقه به دستور آقای حسین زاده به خط شدیم و بعد از 2 کیلومتر راه پیمایی به خاکریزهایی رسیدیم که قرار است در همانجا عملیات شبیه انجام گیرد و کار تیم ما این بود (برادر توکلی مسئول تیم و من و آقای کریم زاده از قوچان و آقای خرمی از کاشمر) که یک گرا بگیریم و مسافت آن را نیز تعیین کنیم.

بالاخره این کار را کردیم و من بعضی وقتها که بیکار می شدم با دوربینم به تانکها و خاکریز های آن بَرِ خودمان نگاه می کردم و یا مسافت می گرفتم و غیره .

هم اکنون 2 ساعت است که از محل خاکریزها برگشته ایم اول من وضو گرفتم و آمدم در چادر نماز را خواندم سپس برادران سفره را انداختند و غذای استانبولی را خوردیم و یکی یک کمپوت صرف شد کمپوت من گلابی بود و البته از بعضی برادران آلبالو و گیلاس و سیب نیز بود.

هم اکنون داخل چادر نشسته ام و همه ی برادران به غیر از چند نفری خوابند و آن چند نفر من و آقای بخشی و آقای رضا طباطبایی که در حال روزنامه خواندنیم و دو نفر دیگر با هم حرف می زنند ولی قبل از اینکه خداحافظی بکنم این را بگویم که در هنگام آمدن از محل عملیات مشابه دفترم و قمقمه داخل کوله پشتی بود و نیز داخل قمقمه آب داشت و ریخته روی همین دفتر نازنین و چند ورقی از این را خراب کرده. همانطور بگویم که امروز هوا گرم و مساعد است برعکس هوای دیروز...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

مدرسه
مزینان تا پیش از انقلاب دارای یک مدرسه ابتدایی و راهنمایی پسرانه بود که بعد از آن دانش آموزان یا ترک تحصیل می کردند و یا برای ادامه تحصیل راهی شهرهای دیگر مانند سبزوار می شدند اما با گسترش بنای مدرسه دوره های دبیرستان نیز ایجاد و محصلین در رشته ی علوم انسانی و فرهنگ و ادب و اقتصاد به ادامه تحصیل پرداختند که بسیاری از آنها با قبولی در دانشگاه در ادارات و سازمان های مختلف مشغول به کار شدند و در نتیجه با رفتن این نسل و نسل بعدی به دانشگاه و استخدام آنها در مشاغل دولتی و همچنین اشتغال بسیاری از جوانان در مشاغلی مانند سنگشوری و کابینت سازی و میوه فروشی و... نیروی کار از مزینان رفت و روند نزولی جمعیت مزینان آغاز شد.

این نکته را نیز نباید از یاد برد که زمینی از املاک مرحوم آل احمد در مقابل باشگاه فوتبال مزینان به احداث دانشسرا و دانشگاه اختصاص پیدا کرد و کلنگش هم توسط خود او زمین زده شد ولی در پس تمامی طرح های مانده و نیمه تمام آن نیز بر زمین ماند و اکنون اگر کسی می تواند ادعایی بکند با اداره اوقاف سرو کار دارد!
با گسترش ساختمان مدرسه پسرانه در مقطع راهنمایی، دختران نیز از این نعمت برخوردار شدند و مدتی بعد کلاس های آنها در این مقاطع به صورت مجزا تأسیس و تشکیل شد که اکنون دبیرستان شبانه روزی هجرت در بالای مزینان پذیرای دانش آموزان دختر از دیگر روستاهای شهرستان داورزن می باشد که این مدرسه هم در بعد از انقلاب و سالهای اخیر احداث شده است.

تمامی مدارس مزینان پس از انقلاب بازسازی و یا ساخته شد که در حال حاضر دبیرستان دکتر علی شریعتی مزینانی در اجاره ستاد انتظامی شهرستان قرار دارد و مدرسه راهنمایی شهدای مزینان در ضلع شمال غربی و جنب خوابگاه شبانه روزی در اختیار دانش آموزان است.

این نکته را هم باید اضافه کرد با توجه به افزایش چند برابری سیستم دانشگاهی تعداد پذیرفته شدگان در دانشگاه از مزینان هم چندین برابر شد و خیل عظیمی از جوانان به صف فرهنگیان پیوستند به طوری که در بعضی مقاطع اغلب مدیران و معاونان و معلمان از خود این نیروی پرتوان مزینانی تأمین می شد.

در دهه ی هفتاد با درخواست نوجوانان و جوانان مزینانی حوزه ی علمیه شریعتمدار به مدت کوتاهی با عنوان مدرسه صاحب الزمان(عج) مشغول به فعالیت شد و برخی از همین علاقه مندان راهی مشهد شدند و در حوزه های علمیه به ادامه دروس خود پرداختند.
فعالیت های فوق برنامه ای آموزش مانند هنرهای نمایشی و تجسمی و فرهنگی و تشکیل گروه های نمایشی و سرود نیز در دهه ی شصت و تا اوایل دهه ی نود تشکیل و اغلب برنامه ها حتی خارج از مزینان را تحت حمایت خود کرده بود. در این میان نقش بسیج و کانون های فرهنگی مانند زینبیه(س) با محوریت شخصیت های فرهنگی و روحانی برای نوجوانان به خوبی مشهود است.

مهد کودک و آمادگی و پیش دبستانی


پیش از انقلاب؛ نوگلان مزینانی در مهدکودک های موقتی مانند منزل خلیلی ها و مرحوم شاه رضا نیکدل روز خود را سپری می کردند اما بعد از پیروزی انقلاب مهدکودک به شمال مزینان انتقال پیدا کرد و به نام امیدان نبی(ص) فعالیت خود را در سال های اخیر ادامه داد که در حال حاضر این مهد و پیش دبستانی از اختیار بهزیستی مزینان خارج و به آموزش و پرورش سپرده شد و مدتی در جوار مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی مشغول به فعالیت بود و بعد از آن با مدیریت خانم سیدی به کوچه مدرسه علمیه و خانه بهداشت قدیمی با عنوان مهد و پیش دبستانی امیدان آینده مزینان منتقل شد.
نهضت سواد آموزی که پیش از این با عنوان اکابر شناخته می شد پس از پیروزی انقلاب به همت فرزندان مزینانی به ویژه آقا رحمت اله و برادر مرحومش عزت اله مزینانی برای مردان و مرحومه طاهره رمضانعلی ملامهدی برای بانوان از رونق خاصی برخوردار شد و بسیاری از پدران و مادرانی که طعم تحصیل را در مدارس نچشیده بودند و البته برخی از آنها به قول خودشان سواد قرآنی داشتند و در مکاتب قبل از انقلاب آموخته بودند دارای سواد خواندن و نوشتن شدند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی