شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شریعتی» ثبت شده است

۲۹
خرداد
۰۱

👤محسن توکل رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان داورزن:

🔹همزمان با 29 خرداد مراسم یادبود چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکترعلی شریعتی مزینانی با حضور همیشگی همشهریانش و دوستداران و علاقه مندان به فرزند شایسته کویر و فرهیختگان و استادان دانشگاه و مدیران اداری و فرهنگی و قضایی شهرستان داورزن برگزار شد.

🔹در این مراسم دکتر علیپور رئیس انجمن فرهیختگان اداره کل فر هنگ و ارشاد اسلامی استان خراسان رضوی با تقدیر از حرکت بسیار خوب مردمی دیار شریعتی که هر سال یاد و نام او را در سالروز شهادتش با برگزاری این گونه مراسم گرامی می دارند پیشنهاد کرد که دبیرخانه فرهنگی و هنری کویر با محوریت شخصیت دکتر علی شریعتی تشکیل شود و قطع یقین اداره کل استان هم از این حرکت حمایت خواهد کرد.

🔹در ادامه این مراسم مهدی بهادری فرماندار شهرستان داورزن نیز با اشاره به اینکه شخصیت شریعتی فراجناحی است و هیچ گروهی نباید او را منتسب به خود بداند تأکید کرد: بعضی می خواهند به دیگران تفهیم بکنند که شریعتی دشمن روحانیت بود در حالی که وی از خانواده ای روحانی است و بارها در سخنرانی ها و آثار خود از جایگاه این قشر دفاع کرده و خود را طرفدار روحانیت معرفی می کند.

🔹یکی دیگر از سخنرانان این مراسم دکتر صولتی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه بود که با طرح بعضی نظرات انتقادی دکترعلی شریعتی و تحلیل این نظریه ها چند جمله از نامه های او را خطاب به همسر و فرزندان و نخبگان و شخصیت های فرهنگی و سیاسی زمان خود برای حاضرین بازگو کرد.

🔹زینت بخش این مراسم سرود و تواشیح جالب توجه گروه  اداره فرهنگ و ارشاد داورزن بود که با نام نامی امام رضا علیه السلام اجرا شد.

🔸دهستان مزینان از توابع شهرستان داورزن  در غرب خراسان رضوی واقع شده که دروازه فرهنگی میقات الرضا(ع) نیز محسوب می شود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۶
اسفند
۰۰

✍️ دکتر سوسن مزینانی شریعتی (زادهٔ ۱۳۴۱، پاریس) و دومین فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی و دکتر پوران شریعت‌رضوی، فارغ‌التحصیل رشتهٔ تاریخ از انستیتوی عالی مطالعات اجتماعی پاریس است.
 

🔹اینکه فامیلی خانم دکتر را قبل از شریعتی آوردیم چون اصلیت خانوادگی او و برادر و خواهرانش، "مزینانی" است. در یکی از خاطرات جالبی  که این فرهیخته مزینانی برای جمعی از همشهریان در بنیاد شریعتی تعریف کرد استفاده وی در از عنوان شریعتی در دوران ابتدایی بود که روزی ناظم مدرسه به او اعتراض کرده و گفت تو چرا هی خودت را شریعتی معرفی می کنی در حالی که فامیلی تو مزینانی است و من تازه آن موقع فهمیدم شناسنامه ام مزینانی است نه شریعتی!

🔹خانم دکتر سوسن مزینانی شریعتی تحصیلات ابتدایی را در مشهد گذراند و سال ۱۳۵۵ وارد دبیرستان خوارزمی تهران شد. در ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ همراه با خواهرش، سارا شریعتی به لندن نزد پدرش رفت. فردای همان روز، علی پسر مزینان به طور مشکوکی درگذشت. پس از انقلاب، در خردادماه ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. در سال ۱۳۵۹ از مدرسه خوارزمی دیپلم گرفت. در همان سال، در آموزش و پرورش استخدام شد و مدت کوتاهی را به معلمی گذراند. در بهار ۱۳۶۱، همراه با خواهرش به پاریس رفت. او در سال ۱۳۷۹ از انستیتوی عالی مطالعات اجتماعی پاریس در رشته تاریخ فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۸۰ به ایران بازگشت. رساله دکترای او دربارهٔ نقش انتظار در تاریخ معاصر ایران است.

📣خانم دکتر می گوید:
«در سالِ ۵۹ از مدرسه‌ی خوارزمی دیپلم گرفتم، و هم‌زمان مطلع شدم که منطقه‌ی ۱۲ معلم نیاز دارد. با عده‌ای از دوستان برای استخدام به منطقه‌ی ۱۲ رفتیم. به من سفارش کرده بودند که نسبتِ خود با شریعتی را عیان نکنم، و نامِ فامیلِ ما هم که مزینانی بود. در صف ایستادیم تا به نوبت مصاحبه‌ای با ما انجام شود. نوبت به من رسید و سوالاتِ عقیدتی و ایدئولوژیک مربوط به گزینش پرسیده شد. فردی که با من مصاحبه می‌کرد و بعدها به ریاستِ سازمانِ ملیِ جوانان در زمانِ دولتِ اصلاحات رسید، در میانه‌ی مصاحبه به من مشکوک شد، و پرسید که آیا نسبتی با شریعتی داری؟ آن زمان، نامِ مزینانی، نامِ شریعتی را تداعی می‌کرد. من تصمیم گرفتم شفاف باشم، و گفتم که دخترِ شریعتی هستم.
اجازه‌ی تدریسِ درسِ دینی در دو مدرسه‌ی جنوبِ تهران را دارم، اما نباید نسبت‌ام با شریعتی علنی شود. از من یک نامِ مستعار خواستند و من نامِ علوی‌نژاد را برای خود انتخاب کردم. دورانِ تدریسِ من البته خیلی کوتاه بود، و فاش شدنِ هویتِ واقعی‌ام منتهی به اخراج از آموزش و پرورش شد»

🔸عنوان مزینانی و شریعتی تنها برای فرزندان شریعتی دردسر ساز نبوده بلکه بسیاری از شهروندان مزینانی هم که در ادارات مختلف به ویژه نهادها و ارگان های انقلابی که می خواستند استخدام شوند چه قبل و یا بعد از پیروزی انقلاب با چنین مشکلی مواجه می شدند و نگارنده هم بارها آن را تجربه کرده و علامه محمدتقی شریعتی مزینانی که پس از مدت ها به زادگاه خود سفری داشت در مسجد جامع مزینان به خاطر مشکلاتی که همشهریانش به خاطر نام و عنوان شریعتی ها متحمل شده اند از آنها عذرخواهی کرد.

📣دکتر سوسن شریعتی در خصوص شهادت پدرش هم می گوید:
برای من که دختر بچه‌ای ۱۶ ساله بودم، اولین مواجهه با رویکردهای موجود نسبت به علی شریعتی در جریانِ برگزاریِ مراسمِ چهلمِ او در لبنان حاصل شد. امام موسی صدر با همراهیِ دکتر چمران و چهره‌هایی هم‌چون صادق طباطبایی و قطب‌زاده بانیِ برگزاریِ مراسمِ چهلمِ دکتر در بیروت شدند. ما چند روز قبل از برگزاریِ این مراسم در منزلِ امام موسی صدر میهمان شدیم. در این روزها بود که شاهدِ فشارهای وارده به امام موسی صدر برای لغوِ این مراسم بودیم. این فشارها از دو ناحیه صورت می‌گرفت، هم از جانبِ روحانیونِ ایرانیِ مقیمِ منطقه و نیز داخلِ ایران، که شریعتی را چهره‌ای غیرِ دینی می‌دانستند، و هم از جانبِ مامورینِ رژیمِ سابق، که شریعتی را اُپوزیسیونِ نظام می‌دانستند

 🔹این فرهیخته مزینانی علاوه بر حضور  در همایش ها و سمینارها و سمپوزیوم های مختلف و سخنرانی در مجامع و محافل دانشگاهی و روشنفکری و همچنین فعالیت مستمر در بنیاد دکتر علی شریعتی مزینانی و جمع آوری و بازنشر آثار پدر و مادرش مقالات و تألیفات مختلفی را از خود به یادگار گذاشته که مهمترین آنها عبارت است از؛ پروتستانتیسم و فهم شریعتی از آن ،مذکر - مونث در هفت اپیزود،حرکت بر لب مرزها،من منم یا تو، شریعتی، پیام آور امید،«دن کیشوت در شهر: مجموعه مقالات»،«آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟»، کریستیان گودن (مترجم)...

🔹دکتر سوسن مزینانی شریعتی علاقه خاصی به زادگاه پدری خویش دارد و در هر فرصتی مناسب  خود را به مزینان می رساند و علاوه بر دیدار با اقوام ساعاتی را نیز در کویر به سر می برد و محبوبیت خاصی در بین بانوان مزینانی دارد. در تهران هم بارها در جمع همشهریان مزینانی های مقیم پایتخت حاضر شده و پاسخگوی سئوالات آنهاست و حتی اگر به مراسمی دعوت شود در صورت فراهم بودن شرایط در آن شرکت می کند.کنسرت استاد سیدمصطفی جلالی پور در تالار وحدت از جمله این حضور گرم فرزندان گرامی شریعتی و ابراز لطف و محبت به فرزندان مزینان است.

🔹25 بهمن سال 98 همزمان با اولین سالمرگ دکتر پوران شریعت رضوی همسر همیشه همراه دکتر علی شریعتی مزینانی باردیگر عاملی شد تا خانم دکتر سوسن شریعتی به همراه برادر و خواهران و نوه های این خانواده به مزینان سفر کنند و علاوه بر برگزاری مراسم سالگرد مادرشان با حضور پزشکان وابسته از جمله خانم دکتر مونا شریعتی و خانم دکتر ربابه مزینانی و آقای دکتر چوبساز و... خدمات ارزنده ای به مردم این دیار در مجتمع بهزیستی مزینان ارائه نمایند.

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
بهمن
۹۹

 

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب
📢بخش دوم؛ روحانیون و جوانان انقلابی!
🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

آنچه در این نوشتار می آید مزینان و انقلاب است نه پیشینه و تاریخ و آبادانی آن، مقصود حرکت مردمی در شکل گیری و همراهی با جریان انقلاب 57 که در آن سهم بزرگی به نام شریعتی را دارد.

برای اطلاع عموم بد نیست اشاره شود که این دیار تاریخی قدمتی دیرینه و قبل از اسلام و دوره زرتشتی را دارا می باشد که وجه تسمیه دیگر آن مسینان و ریشه در یسنا پرستی می باشد و در طول دوره های مختلف تاریخی دستخوش حوادث و اتفاقات گوناگونی شده است.

دو قرن پیش مزینان قدیم را سیلی بنیان کن نابود می سازد و مزینان فعلی در بالادست آن به گفته علی فرزند شایسته کویر بر انگاره شهری کوچک ساخته می شود و آثاری همانند کاوانسرای شاه عباسی، آب انبارهای متعدد، یخدان، مسجد بلال از آن زمان حفظ می شود و مسجد جامع، مدرسه علمیه، پست و تلگراف، بهداری، خانه ی بهداشت، مدارس ابتدایی و راهنمایی و مهدکودک و شرکت تعاونی ابن یمین شکل می گیرد.

علما و دانشمندان و ادیبان بسیاری از مزینان که وجه دیگر تسمیه نام آن همین است یعنی "زادگاه دانشمندان و اندیشمندان" در زمان های مختلف سرآمد عصر خود بوده اند که در دوره معاصر اغلب مزینان را با نام بلند آوازه شریعتی می شناسند که در ادامه به نقش این خاندان بزرگ در مزینان خواهیم پرداخت.

✍️روحانیت مزینانی که در قبل از انقلاب به دیگر شهرها هجرت کرده بودند در این ایام_پنجاه و هفت_ به مزینان رفت و آمد داشتند تا انقلاب مردمی را هدایت کنند و حتی بارها از طرف ساواک مورد تهدید و تعقیب قرار می گرفتند اما بازهم با شجاعت کامل به فعالیت خود ادامه می دادند تا نهضت امام خمینی(ره) به ثمر نشست. آنها همچنان با این مردم ماندند و در دفاع مقدس هرگاه پیکر مطهر جوانی مزینانی به عنوان شهید تشییع می شد این روحانیت بود که شهر محل سکونت خود را رها می کرد و به مزینان می آمد. از جمله ی این قشر همیشه در صحنه حجج اسلام زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری ، حاج شیخ اسماعیل محمدزاده ، حاج شیخ حسن مزینانی ، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ صادق و شیخ جعفر تاج و مهدوی بودند که در آن روزگار برای تلمذ در محضر اساتید راهی حوزه های علمیه ی مشهد و قم شده بودند.

🔹البته بعد از مدتی یک روحانی مزینان دوست  به نام شیخ نقره که مزینانی نبود به این جمع پیوست که به یقین توسط همین روحانیت مزینانی به زادگاه ما هدایت شده بود و در حرکت مردم مزینان نقش به سزایی داشت به طوری که هنوز اشعار زیبایی را که روی منبر می خواند و دولت موقت را تشویق  به همراهی با انقلاب می کرد در یادمان هست!

👈 رفت و آمد ساواک به مزینان چندان عجیب نبود چون آن ها نام افرادی را در لیست خود داشتند که در تهران و مشهد لرزه برجان کاخ نشین های شاهنشاهی انداخته بودند؛ _استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند برومندش علی _ پدر در کانون حقایق اسلامی مشهد و فرزند در حسینیه ارشاد با سخنرانی های آتشین و روشنگرانه خود غوغایی برپا کرده بودند و چون آخرین بار علی قبل از هجرت در سال 56 به زادگاهش مزینان آمده بود بازهم سرو کله ی ساواک پیدا شد و او شبانه از بستگان خداحافظی کرد و از دست آنها گریخت اما این گروه امنیتی که فکر می کردند با کشتن فرزند شایسته کویر دیگر خیالشان از این منطقه راحت شده با شنیدن و دیدن مبارزان جوانان مزینانی فهمیدند که اندیشه ی انقلابی خیلی محکم در مزینان ریشه کرده است و این دیار علی ها دارد.

علی شریعتی نگاه ویژه ای به فرزندان زادگاهش داشت و چون رنج فقر را شاهد بود گاهی برای دانش آموزان مدارس و مهد کودک مزینان کفش و لباس و لوازم التحریرمی فرستاد.

🔆هنرمندان مزینانی که یکی از آنها رمضانعلی مزینانی عسکری برادر حجت الاسلام عسکری است به همراه برادران همت آبادی  و غلامرضا شعبان تصاویر شاه و فرح را کولاژ می کردند و گاه چند تصویر را درهم می آمیختند مثل قرار دادن فرح در فرغون و راندن آن توسط شاه خائن و زیر آن نوشته بودند شاه فراری شده سوار گاری شده! این جوانان با تشکیل انجمن اسلامی و گروه های انقلابی در مسجد جامع و مدرسه علمیه شعارها را در راهپیمایی به روز رسانی می کردند و اعلامیه های امام را که مخفیانه دریافت کرده بودند در جمع خود می خواندند و به مردم می رساندند.

🔹همان صفا و سادگی و برخورد عالمانه ی روحانیت قدیم مزینان جمعی دیگر از نوجوانان را به سوی مشهد و قم و تهران کشاند تا با حضور در سنگر حوزه اکنون مزینان مفتخر به وجود ده ها روحانی جوان و باتجربه باشد.یکی از این جوانان ذاکر اهل بیت علیهم السلام و خادم الشهدا مرحوم شیخ علی مزینانی (متقی)است که چند سال پیش در چنین ایامی برای قرار گرفتن در میان مردم محروم چهارمحال و بختیاری و همراهی آنها در راهپیمایی 22بهمن جانش را نیز فدا کرد و در مسیر رفتن به این استان در اثر تصادف به دیدار حق شتافت .

🔆و اما یکی از روحانیون همیشه در صحنه که تا پایان عمر با برکتش همچنان انقلابی عمل می کرد زنده یاد حاج شیخ حبیب الله مزینانی عسکری بود که یادمان نرفته خطبه های آتشین او موجب آغازی دیگر برای ما نوجوانان و جوانان در دفاع مقدس شد گاه مزینان بیش از یک صد رزمنده را در جبهه داشت...

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آبان
۹۹

✍️یک بار دیگر وحدت و همدلی تمامی مزینان دوستان که تا کنون نشان داده اند با این انسجام و همت و عشق به زادگاه بهتر می توان کار کرد به بار می نشیند و همه می دانند باید از وعده های تو خالی و قول و قرارهای صاحب منصبان گذشت و به نیروی داخلی و دل پاک مزینانی امیدوار بود  چرا که تا کنون هرچه گفتند عمل کردند نمونه اش در همین سال های اخیر؛ نوسازی هیئات مذهبی، ساماندهی میدان عاشورا، بوستان چشمه ، تندیس و میدان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزندش دکتر علی شریعتی، مجتمع جامع بهزیستی، روشنایی باغستان، درمانگاه شهدای مزینان، مرکز بهداشت و درمان، دندانپزشکی، سرویس وضوخانه مسجد حضرت صاحب الزمان(عج)، گلدسته مسجد جامع، نوسازی باغچه مسجد یا همان وضوخانه و سرویس های بهداشتی که در دست اقدام است و خلاصه دل هایمان قرص و محکم است که وقتی یک مزینانی در میدان حضور دارد آن کار به سرانجام می رسد.
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند  را  برگسلیم از  همه  بیگانه  شویم
    
💠اکنون طرح و پروژه سامان دادن به خیابان ها و معابر و کوچه های مزینان به همت و پیگیری شورای اسلامی و دهیاری و همراهی خیرین نیکوکار در دست اقدام است و آغاز آن به زودی کلید خواهد خورد و قرار است با هم افزایی و همدلی و همراهی آحاد شهروندان مزینانی تمامی مسیرها سنگفرش شود  چراغ اول این کار ماندگار را خانواده خیر و نیکوکار زنده یاد سیدحسین سعید جلالی روشن کردند و به یاد این سیدجلیل القدر مبلغ 50 میلیون تومان برای صرف در عمران و آبادانی مزینان تقدیم کردند.
💠این هدیه ی سادات جلالی به زودی در مسیر میدان امام حسین علیه السلام تا بوستان چشمه هزینه خواهد شد و جدول گذاری شروع می شود اما آن چه واضح و روشن است نیاز به کمک تک تک عزیزان مزینانی است که در این راه پیشگام شوند و مزینان را به منطقه ای نمونه برای گردشگری و راحتی ساکنان و عزیزانی که دل در گرو آن دارند و گاهی که از شهر خسته می شوند به آغوش خاستگاه خود پناه می آورند، تبدیل نمایند
💠اقدام خیرخواهانه خاندان گرامی مزینانی، ناطقی، رفیعی، تاجفرد، تاج اسدی،جعفری، صانعی، حسینی، سعیدجلالی و... می تواند بهترین الگو برای همگان باشد و نیاز به توضیح نیست که تمامی عزیزانی که به علت بحران کرونا نمی توانند جشن شادی تشکیل زندگی فرزندانشان را برپا کنند و یا سوگوارانی که عزیزی را از دست داده اند به یادشان مجلسی بگیرند مبالغی از آن چه می خواستند هزینه کنند به این کار خداپسندانه  اهدا نمایند تا برای همیشه باقیات الصالحاتی شود که آیندگان نیز دعاگوی آن ها باشند.
💠مؤسسات و صندوق های خیریه و حتی هیئات مذهبی نیز می توانند در این راه پیشقدم شده و با یک وفاق جانانه به امداد آبادگران مزینان بشتابند ان شاءالله...
👈به زودی شماره حساب مربوطه از سوی شورای اسلامی و دهیاری مزینان تقدیم می گردد...

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۹

 

کویر، این هیچستان پراسراری که در آن، دنیا و آخرت، روی در روی هم‌اند. دوزخ زمینش و بهشت، آسمانش، و مردمی در برزخ این دو، پوست بر اندام خشکیده، بریان؛ پیشانی، هماره پرچین؛ لبها همیشه چنان که گویی مرد می‌گرید یا دلش از حسرتی تلخ یا از منظره‌ای دلخراش می‌سوزد؛ ابروانی که چشمها را در دو بازویشان می‌فشرند و پناهشان می‌کنند و پلکهایی که همواره، از ترس، خود را از دو سو، بهم می‌خوانند و بر روی چشمها می‌افکنند تا پنهانشان کنند، و چشم‌ها که همواره گویی مشت می‌خورند و به درون رانده می‌شوند و نگاههای ذلیلی که این چشمهای بی‌رمق و بگود افتاده کتمانشان می‌کنند و... اینها، همه، کار آن خورشید جهنمی کویر! که در کویر نگاه کردن دشوار است و باید چشمها را با دست سایه کرد تا کویر نبیند. که در کویر سایه را می‌پرستند و نه آفتاب را، شب را می‌خواهند و نه روز را، نه پرتو عنایت بزرگان، که سایه‌شان را و نه نور خدا...

شب کویر! این موجود زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آنچه می‌شناسند شب دیگری است، شبی است که از بامداد آغاز می‌شود. شب کویر به وصف نمی‌آید. آرامش شب که بیدرنگ با غروب فرا می‌رسد ـ آرامشی که در شهر از نیمه شب، در هم ریخته و شکسته، می‌آید و پریشان و ناپایدار ـ روز زشت و بی‌رحم و گدازان و خفه کویر می‌میرد و نسیم سرد و دل‌انگیز غروب آغاز شب را خبر می‌دهد.

شبهای تابستان دوزخی کویر شبهای خیال‌پرور بهشت است. مهتابش سرد و باز و مهربان است و لبخند نوازشگر خدا. مهتاب شهرها و سرزمینهای پر آب و آبادی است که مرطوب و چرکین و غمبار است. ماهی زرد و بیمار و ستارگانی همچون دانه‌های جوش صورت کبود و کثیف لکامه وقیح و بی‌شعوری که با پودرهای ارزان قیمت و وازلین‌های کرباس چرک‌آلودی که از روی دملی برکنده‌اند، پنداشته است که زشتی نفرت‌آلود قیافه کهنه و بادکرده‌اش را ـ که زخم خشکه پشت پیر الاغی که جلش می‌زند یادآور آن است ـ می‌تواند بپوشاند و آن را گلبرگ نوشکفته سیمایی بنماید که با شکوفه‌های آتش شرم آرایش کرده و بر معصومیت زلال‌گونه‌اش، گلگونه شوق و ایمانی خدایی نشسته است. آسمان کویر! این نخلستان خاموش و پرمهتابی که هرگاه مشت خونین و بی‌تاب قلبم را در زیر باران‌های غیبی سکوتش می‌گیرم و نگاههای اسیرم را، همچون پروانه‌های شوق، در این مزرع سبز آن دوست شاعرم رها می‌کنم ـ ناله‌های گریه‌آلود آن روح دردمند و تنها را می‌شنوم، ناله‌های گریه‌آلود آن امام راستین و بزرگم را ـ که همچون این شیعه گمنام و غریبش ـ در کنار آن مدینه پلید و در قلب آن کویر بی‌فریاد ـ سر در حلقوم چاه می‌برد و می‌گریست.چه فاجعه‌ای است در آن لحظه که یک مرد می‌گرید!... چه فاجعه‌ای!...


غروب ده، در کویر، باشکوه و عظمتی مرموز و ماورایی می‌رسد و در برابرش، هستی لب فرو می‌بندد و آرام می‌گیرد. ناگهان سیل مهاجم سیاهی خود را به ده می‌زند، و فشرده و پرهیاهو، در کوچه‌ها می‌دود و رفته رفته در خم کوچه‌ها و درون خانه‌ها فرو می‌نشیند و سپس سکوت مغرب باز ادامه می‌یابد، مگر گاه فریاد گوسفندی غریب که با گله در آمیخته است و یا ناله بزغاله آواره‌ای که، در آن هیاهوی پرشتاب راه خانه خود را گم کرده است. که لحظه‌ای بیش نمی‌پاید.

شب آغاز شده است. در ده چراغ نیست، شبها به مهتاب روشن است و یا به قطره‌های درشت و تابناک باران ستاره. مصابیح آسمان!

نیمه‌شب آرام تابستان بود و من هنوز کودکی هفت هشت ساله. آن سال، تمام تابستان و پاییز را در ده ماندیم که شهریور سیصد و بیست بود و آن سه غمخوار بشریت کشور را از همه‌سو اشغال کرده بودند و پدرم ما را گذاشت و به استقبال حوادث، خود، تنها، به شهر رفت تا ببیند چه خواهد شد؟ آن شب نیز مثل هر شب، در سایه روشن غروب، دهقانان با چهارپایانشان از صحرا بازگشتند و هیاهوی گله خوابید و مردم شامشان را که خوردند نمد و پلاس و رختخواب و متکا و قطیفه‌های سفید کرباس یا قمیص را (بجای شمد) برداشتند و به پشت بام‌ها رفتند و گستردند و طاق باز دراز کشیدند. نه که بخوابند، که تماشا کنند و حرف بزنند، آسمان را تماشا کنند و از ستاره‌ها حرف بزنند، که آسمان تفرجگاه مردم کویر است و تنها گردشگاه آزاد و آباد کویر.


در آسمان، سرگرمیهای بسیار است برای این نگاههای اسیر و محرومی که، همه شب، از پشت بامهای گل‌اندود ده، به سوی آن پرواز می‌کنند. من نیز، همچون همه کودکان کویر، آسمان را دوست می‌داشتم و ستاره‌ها را می‌شناختم و هر شب از روی بام، چشم بر این صحنه زیبای پر از شگفتی و سرگرمی می‌دوختم و ساعتی، ساعت‌هایی، با خویش یا با هم‌بازی‌ها و بزرگترهایم، نگاههای کودکانه‌ام را به باغ خرم آسمان می‌فرستادم تا با ستارگان به بازی مشغول شوند.

آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس‌پر ستارگان زیبا و خاموش، تک‌تک از غیب سر می‌زنند و دسته‌دسته به بازی افسونکاری شنا می‌کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین‌شدگان کویر می‌نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین ـ که هر شب، دست ناپیدای الهه‌ای آنرا از گوشه آسمان، آرام‌آرام، به گوشه‌ای دیگر می‌برد ـ سر زد و آن جاده روشن و خیال‌انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می‌پیوندد: «شاهراه علی»، «راه مکه»! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم، «کهکشان»! و حال می‌فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا کاه می‌کشیده‌اند و اینها هم کاههایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاههای لوکس مردم اسفالت‌نشین شهر آنرا کهکشان می‌بینند و دهاتیهای کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می‌رود! کلمات را کنار زنید و در زیر آن، روحی را که در این تلقی و تعبیر پنهان است تماشا کنید! و آن تیرهای نورانی که، گاه‌گاه، بر جان سیاه شب فرو می‌رود؛ تیر فرشتگان نگهبان ملکوت خداوند در بارگاه آسمانیش! که هر گاه شیطان و دیوان هم‌دستش می‌کوشند به حیله، گوشه‌ای از شب را بشکافند و به آنجا که قداست اهوراییش را کام هیچ پلیدی‌یی نباید بیالاید و نامحرم را در آن خلوت انس راه نیست، سرکشند تا رازی را که عصمت عظیمش نباید در کاسه این فهم‌های پلید ریزد، دزدانه بشنوند، پرده‌داران حرم ستر و عفاف ملکوت آنها را با این شهاب‌های آتشین می‌زنند و بسوی کویر می‌رانند. و بعدها معلمان و دانایان شهر خندیدند که: نه جانم! اینها سنگهایی‌اند بازمانده کراتی خرابه و در هم ریخته که چون با سرعت به طرف زمین می‌افتند از تماس با جو آتش می‌گیرند و نابود می‌گردند. و چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر می‌رفتم و به کویر برمی‌گشتم، از آن همه زیبایی‌ها و لذتها و نشئه‌های سرشار از شعر و خیال و عظمت و شکوه و ابدیت پر از قدس و چهره‌های پر از «ماوراء» محروم‌تر می‌شدم تا امسال که رفتم دیگر سر به آسمان بر نکردم و همه چشم در زمین که اینجا می‌توان چند حلقه چاه عمیق زد و... آنجا می‌شود چغندرکاری کرد...! و دیدارها همه بر خاک و سخن‌ها همه از خاک! که آن عالم پرشگفتی و راز سرایی سرد و بی‌روح شد، ساخته چند عنصر! و آن باغ پر از گلهای رنگین و معطر شعر و خیال و الهام و احساس ـ که قلب پاک کودکانه‌ام همچون پروانه شوق در آن می‌پرید ـ در سموم سرد این عقل بی‌درد و بی‌دل پژمرد و صفای اهورایی آن همه زیبایی‌ها، که درونم را پر از خدا می‌کرد، به این علم عددبین و مصلحت‌اندیش آلود؛ و آسمان‌فریبی آبی‌رنگ شد و الماسهای چشمک‌زن و بازیگر ستارگان ـ نه دیگر روزنه‌هایی بر سقف شب به فضای ابدیت، پنجره‌هایی بر حصار عبوس غربت من، چشم در چشم آن خویشاوند تنهای من ـ که کراتی همانند و هم‌نژاد کویر و هم‌جنس و هم‌زاد زمین و بدتر از زمین و بدتر از کویر! و ماه، نه دیگر میعادگاه هر شب دلهای اسیر و چشمه‌سار زیبایی و رهایی و دوست داشتن، که کلوخ تیپاخورده‌ای سوت و کور و مرگبار. و مهتاب کویر دیگر نه بارش وحی، تابش الهام، دامان حریر الهه عشق، گسترده در زیر سرهایی در گرو دردی، انتظاری، لبخند نرم و مهربان نوازشی بر چهره نیازمندی زندانی خاک، دردمندی افتاده کویر، که نوری بدلی بود و سایه همان خورشید جهنمی و بی‌رحم روزهای کویر! دروغگو، ریاکار، ظاهرفریب... . دیگر نه آن لبخند سرشار از امید و مهربانی و تسلیت بود، که سپیدی دندان‌های مرده‌ای شده بود که لبهایش وا افتاده است!

شکوه و تقوی و شگفتی و زیبایی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش رویم از دستش داده‌ایم. لطافت زیبای گل در زیر انگشت‌های تشریح می‌پژمرد! آه که عقل اینها نمی‌فهمد! از طلوع‌ها و گلها و چشم‌اندازها و وزیدن‌های سرزمین ماورایی درون، ماوراءالطبیعه روح و ملکوت دل نمی‌توانم گفت در ترکتاز این غارتگر یک‌چشم چه شدند و چه می‌شوند و آنگاه، مزرعه‌ای که از زیر سم او و سوارانش برجای می‌ماند چه منظره‌ای سرد و زشت و غم‌انگیز خواهد بود! چه خواهد ماند؟ «استفراغ»، «طاعون»، «خلط پخشیده سینه یک مسلول»... و انسان‌هایی «مسخ»، «کرگدن»، «ترزی»، «حیوان ناطق» و دگر هیچ! نه انسان، ابزار! نه دل، شکم! «آن مر این را همی کشد مخلب و این مر آن را همی زند منقار»! آدم‌هایی «پر از هیچ» و به تعبیر علی بزرگ: «اشباه الرجال و لارجال»

از برون چون گور کافر پر حلل

و از درون قهر خدا عزوجل!

و من آن شب، پس از گشت و گذار در گردشگاه آسمان، تماشاخانه زیبا و شگفت مردم کویر، فرود آمدم و بر روی بام خانه، خسته از نشئه خوب و پاک آن «اسراء» در بستر خویش به خواب رفتم.

کویر در زیر نور ماه می‌تابید و ده آرام و ساکت شده بود و مردم، زن و مرد، پیر و جوان همه در دل شب، بر روی بامهای خویش از خستگی چنان خفته بودند که گویی هرگز بیدار نخواهند شد. فریادهای غلتان و طولانی قورباغه‌هایی که در دوردست صحرا می‌خواندند و آوای سیر سیرکهایی که هیچ جا نیستند و گویی از غیب سوت می‌کشند سکوت شب کویر را صریح‌تر می‌نمود. آسمان بر بالای ده ایستاده بود و بامها را می‌نگریست و این نفرین‌شدگان کویر را که آرام بر سرتاسر بامهای ده، در زیر قطیفه‌های سپید کرباس و یا قمیص که هر یک همچون کفنی می‌نمود، خفته بودند.

شب به نیمه راه رسیده بود و ستارگان ناپایدار غروب کرده بودند و پروین در دورترین نقطه صحرا، نزدیکی‌های افق، آهنگ رفتن داشت و ماه به قلب آسمان آرمیده بود و بر بالای سرم ایستاده مرا ساکت می‌نگریست و بر سینه آسمان چنان هاله افشانده بود که ستارگان را همه به دوردست‌ها رانده بود. که ناگهان بانگ خروسی برخاست.

اِ! خروس‌ها می‌خوانند؟

خروس ساعت کویر است و آوایش ناقوس دهکده! خروس ده زمان است که می‌خواند، زمان، این گردونه یکنواخت و مکرر و بی‌احساس، که جز نظم هیچ نمی‌فهمد، نظمی که به دقت شبکه تار عنکبوتی زندگی را «تقسیم کرده» است و انسان همچون مگسی بیچاره در آن اسیر است و خونش را با ترتیب و تدریج دقیقی می‌مکد، و او، در این سیر خونین و دردناک جز ضجه و تلاش ـ که هیچ‌کدامشان را زمان نمی‌فهمد ـ چاره‌ای نمی‌تواند جست. نعره خروس، این مؤذن ده، را آنجا خوب می‌شناسند. وی رسول نظامی است که بر جهان و بر انسان تحمیل شده است و او را به تکه‌های ریز و هم‌اندازه‌ای خرد کرده است، هر یک لقمه‌ای در زیر دندان آن دو دلقک سیاه و سفید.

«خروس‌ها برخاستند؟ می‌خوانند؟ مگر سحر شده است؟» زمزمه‌هایی از بام ما و از بامهای دور و نزدیک در دل سکوت نیمه شب پیچید. اما... نه، نیمه‌شب است، ماه، ستاره‌ها همه نیمه‌شب را نشان می‌دهند. آری، حتی آسمان زیبا و معصوم خدایی کویر هم او را تکذیب کرد!

ها! خروس بی‌محل! از کجا است؟ اِ! از بام خانه فلانی‌ها است! وای، آری... از خانه ما است... آن جوجه خروس شر و جنگی! حیف! چه جوجه خروس قشنگی بود! چند ماه دیگر چی می‌شد؟ حیوون هنوز صدایش دو رگه است! هنوز مرغش را ندیده است، هنوز...

یکبار دیگر باز خواند! زمزمه‌ها بیشتر شد. همسایه‌ها به جنب و جوش آمدند. قطیفه‌های سفیدی که همچون کفن بر بامهای ده پهن گسترده بود و مردم خفته ده را در خود پیچیده بود، تکان خورد. برخی آنها را کنار زدند، برخی نیم‌خیز شدند، برخی برپا ایستادند، برخی پا شدند و به راه افتادند... همه از خواب افتاده بودند و شب و آرامش آرام شب در ده بهم خورده بود. سکوت کویر آشفته شده بود، برخی چیزی نمی‌گفتند، عده‌ای ـ بیشترشان از جوان‌ها ـ شنیدم که می‌گفتند خوب شد بیدار شدیم، نوبت آب ما است و اگر خواب می‌ماندیم به هدر رفته بود، آب به کویر می‌رفت و کشتمان خشک می‌شد، بچه‌مان دمرو افتاده بود نزدیک بود خفه شود، تشنه بودیم، کمی آب... حال آب جو زلال است، کوزه‌هامان را پر کنیم، در خانه را وا گذاشته بودیم. گربه، سگ، شغال... گرگ آدمخوار... خوب شد از خواب افتادیم... اما غالباً قرقر می‌کردند: از خوابمان انداخت، این خروس شوم است، ملعون است. بیشتر ریش سفیدها و پیرپاتال‌ها هم‌چنان در خواب نق می‌زدند و با پلکهای بسته بد و بیراه می‌گفتند!

رفته‌رفته صداها خوابید و مردم در بسترهاشان آرام گرفتند. باز قطیفه‌های سفیدی را ـ که در شب همچون کفنی می‌نمود ـ بر روی خود کشیدند و کم‌کم دوباره به خواب رفتند.


صبح خورشید باز سر رسید و نیمی از بام را گرفت و خیس عرق، و بی‌طاقت از گرما، بیدار شدم و از پله‌ها پایین رفتم. توی هشتی قالیچه انداخته بودند و چایی می‌خوردند. شاغلام که سه نسل از اسلاف ما را خدمت کرده بود و می‌گفت دوره شش پادشاه را دیده است و پدرم و عموهایم در چشمش جوانک‌های جاهل و چشم و گوش بسته و بی‌تجربه‌ای بودند، نشسته بود، با قیافه‌ای که ردپای گذر سالیان دراز بر آن نمایان بود و ریش گرد و سپید و زیرگلویی تراشیده و خط ریشی دقیق که آنرا همچون دور گیوه‌ای می‌نمود، سرپا نشسته بود و ساق‌های باریک پایش ـ پوشیده از پوستی چروکیده و خشک و موی سیاه و سپید، که رنگ نظامی قدکش آنرا نیلی کرده بود ـ بیرون زده بود. با قیافه‌ای که، با همه بلاهتی که از آن می‌ریخت، سخت حکیمانه می‌نمود و هرکس از آن احساس می‌کرد که پیر غلام چیزهایی بسیار می‌داند که وی نمی‌داند، و او خود نیز بر این عقیده سخت راسخ بود. می‌کوشید که «لفظ قلم» هم حرف بزند تا دیگر نقصی نداشته باشد. تنها کمبودی که احساس می‌کرد همین لهجه دهاتیش بود که آنرا هم بطرز مسخره‌ای جبران کرده بود. «حقایق اصولی» را، از قبیل این نکته که: «برای جلوگیری از ازدحام در رفت و آمد مردم بر روی جویی، اگر دو تا پل بزنند و آیندگان از یک پل و روندگان از پلی دیگر عبور کنند بهتر است از این که یک پل بزنند و آیندگان و روندگان همگی بر آن پل عبور کنند...»!، با طمطراق و آب و تاب بسیار می‌گفت و سخت جدیت می‌کرد تا به همه بفهماند و، با لب و چشم و ابرو و اصرار و پشتکار، از همه حضار تصدیق آمیخته با تحسین بگیرد. نعلبکی چایش را از عجله‌ای که داشت چنان پف می‌کرد که بصورت ماها می‌پاشید؛ تمام که شد به‌زمین گذاشت و، استکان را توی آن نگذاشته، برخاست و زد توی حیاط. بی‌درنگ داد و بیداد مرغها و خروسها و جوجه‌ها بلند شد، و لحظه‌ای بعد شاغلام با قیافه‌ای فاتحانه و موفق، در حالیکه خود را باز آماده اظهار نکات حکیمانه و کلمات دقیقانه‌ای کرده بود در جواب ما که قاعدتاً از او سئوال می‌کردیم، برگشت و آن جوجه خروس زیر بغلش، با چشمهای سرخ براقش که بی‌تفاوت ما را می‌نگریست. اما کسی چیزی نپرسید، همه می‌دانستند و او که می‌خواست این ابتکار درخشانش را هرچه بیشتر به رخ ما بکشد، جوجه خروس را، همچون اسماعیل، جلو هشتی، دم در حیاط، دراز کرد و کف لته‌ای و سنگین گیوه‌هایش را، بی‌محابا، روی بالهای نازک و جوان خروس گذاشت. نوک گیوه‌اش، که از زه‌های خشک و خشن گره خورده بود، حلقوم لطیف او را چنان به سختی می‌فشرد که نمی‌توانست ضجه کند.

پدرم از خانه بیرون رفت تا فقط نبیند. مادرم به اندرون رفت و خودش را سرگرم کرد تا فقط به او فکر نکند... و من...

و من در حالیکه به جوجه خروس که در نای بریده خون‌آلودش فریاد می‌کشید و پرپر می‌زد، خیره شده بودم، درسی را می‌آموختم که شاغلام آموخته بود.

شاغلام که دوره شش پادشاه را دیده بود.

برگرفته از هبوط در کویر مجموعه آثار ۱۳
عکس؛ محسن مزینانی عسکری

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۹

 

🔺همزمان با چهل و سومین سالگرد عروج منادی عرفان، برابری و آزادی برگزار می شود:

🔹میز گرد : " شریعتی; دیروز،  امروز و فردا"

🔹با حضور آقایان: دکتر حسین قدرتی، دکتر مهران صولتی، دکتر سید ابوالفضل حسینی

🗓زمان : چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
⏰ساعت: ۲۱

🔹آدرس: خیابان دانشگاه، چهار راه پیام نور، کافه ویرگول

پخش زنده از صفحه اینستاگرامی عصر سبزوار
 https://bit.ly/Asinsta

🖥پخش زنده چهل و سومین سالیاد هجرت آموزگار (( آزادی، برابری، عرفان))

🔆نوشریعتی و سیاست اخلاقی ؛ دولت ،مسئولیت اجتماعی ومسئله سلطه


🔷🔆گفتگو با :

🎙مجتبی مهدوی (استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه دانشگاه آلبرتا؛ کانادا)

📌اخلاق علیه اخلاق ؛امکان و امتناع نقد اخلاقی اسلامیسم در اندیشه شریعتی

🎙حسین مصباحیان (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

📌فراسوی دولت : نو شریعتی و نوید سیاست اخلاقی

🎙احسان شریعتی(فلسفه پژوه و فعال مدنی)

📌روشنفکر دین پیرا، با دولت یا بر دولت


📆زمان: پنج شنبه ۲۹ خرداد از ساعت ۶ عصر  در صفحه اینستاگرام  بنیاد دکتر علی شریعتی


🖇لینک صفحه  اینستاگرام بنیاد دکتر علی شریعتی
 
🔆https://www.instagram.com/shariati_foundation/

🖇نام قابل جستجو  بنیاد دکتر علی شریعتی در اینستاگرام


🔆 @shariati_foundation

#گفتگو
#افق_پیشرو
#نو_شریعتی
#چهل_و_سومین_یادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی_مزینانی

🆔 @Shariati_SCF

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۹

 

اما پدر من سنت‌شکنی کرد. درسش که تمام شد برنگشت و در شهر ماند و دیدم که چه‌ها کشید تا توانست از این مرداب زندگی شهر عمر را همه با علم و عشق و جهاد بگذراند و دامن تر نکند و آن دیگران که همگی به کویر گریختند، چه آسوده دامن تر نکردند که در کویر آبی و آبادی‌یی نیست. و به‌هرحال، او در سنت‌الاولین ما بدعتی نهاد و در شهر ماندنی شد و من پرورده این تصمیمم و تنها وارث آن همه ضیاع و عقار که در ملک فقر بر جای نهادند و شاهزاده این سلسله‌ای که، پشت در پشت، بر اقلیم بیکرانه تنهایی و استغنا سلطنت داشتند و حامل آن امانتهای عزیز و ولیعهد آن پادشاهان ملک صبحگهان و بازمانده آن سواران که، در ابدیت احساسهای بی‌مرز و اندیشه‌های معراجی خویش، بر رفرف شوق، از شبهای مهتابی کویر، خود را بر این سقف کوتاه آسمان می‌زدند و از آن سو، در فضای خلیایی ملکوت می‌تاختند و مرغان زرین‌بال الهام و غزالان رمنده وحی را، در کمند جذبه‌های نیرومند خویش صید می‌کردند و، سحرگاه، خسته و فرس کشته، به خلوت دردمند انبوه خلق فرود می‌آمدند. و اکنون، بی‌طاقت از بار سنگین آن امانتها که بر دوش دارم، در میان دو صفی که ساخته قالبهای خشت مالی خشت مالان میدان چهارباغ اصفهانند و یا کوره‌های آجرپزی فرنگ و هر دو بهم مشغول و از خود خشنود و از زندگی آسوده و خوب و خوش و بی‌درد، غریبانه می‌گردم که راه دراز و سنگلاخ است و، در هر قدم، حرامیانی در کمین، و من بی‌هم‌سفر، و زانوانم لرزان و کوله‌بارم سنگین و بیمناک از سرنوشت که چه خواهم کرد؟ که روزگارم از روزگار سیزیف سخت‌تر است و، همچون لااوکون، در شکنجه افعی‌هایی که بر اندامم پیچیده‌اند، که کاهن معبد مجهول آپولونم، در این تروای مجعولی که خود مستعمره آتن است و مردمش «بندگان و پرستندگان پالس» (الهه یونانی اغنام)! و این افعیها را نه سربازان یونانی، بل مدافعان و دروازه‌داران تروا برگردنم پیچیده‌اند!

بگذریم که قصه‌ای است عنوانش ز خون... و...

ما شرقیها همه «گذشته‌پرستیم»، نه «گذشته‌گرا» که برای ما صفت بی‌رمقی است. و آنچه ما احساس می‌کنیم با آنچه اروپایی‌ها کلاسیسیم می‌نامند یکی نیست؛ از این است که همواره «دوران طلایی» همه ملتهای ما در گذشته قرار دارد.

کجای گذشته؟ در دورترین اقصای تاریخ، آنجا که جز افسانه و اساطیر از آن خاطره‌ای نداریم و جز خیال را بدان‌سو راه نیست. در آن‌سوی شرق، چین، عصر طلاییش دوران شاهان فوسه یانگ است که حتی کنفسیوس از آن به حسرت یاد می‌کند؛ کتیبه‌های مردم سومر و بابل ـ در آن دوران که از همه ملتهای دیگر جهان و از همه اعصار تاریخی خویش تمدن و اقتداری درخشان‌تر و زرین‌تر داشتند ـ از عصر طلایی خود به حسرت یاد می‌کنند، عصری که، با طوفان نوح، در زیر لایه‌های ضخیم رسوب آن سیل عالمگیر، برای همیشه مدفون گردید! و ما خود، همیشه، حتی در اوج تمدن اسلام و عظمت دوران داریوش و کورش، از عصر طلایی جمشید یاد می‌کنیم که: روزگاری بود پر از عصمت و خوشبختی و داد، عصر روشنایی و مهر، که حسرت نوروزش و جام جهان‌نمایش همواره ما را وسوسه می‌کند و حال را و آینده را از چشممان انداخته است. این فلسفه تاریخ در روح همه ملتهای شرق است و به‌گونه‌ای، همه ملتهای جهان، روح انسان: حسرت از گذشته، بیزاری از حال و انتظار مسیحی در آینده.

و دوران کودکی نیز عصر طلایی هر کسی است. دوران پرعصمت و عزیز و شاد تاریخ یک زندگی. و من نیز، گرچه دوران کودکیم نه با «طلا» که، با «فولاد» سر آمد، اکنون در پیش چشم خاطره‌ام، درخشش طلا یافته است، به‌خصوص که جوانی‌ام همه، در آخرالزمان گذشت، همه سر بر روی کتاب و دل در آسمان و تن در زندان! و بقول فردوسی: «جوانی هم از کودکی یاد دارم» و اما چون او دریغا دریغا ندارم که، گرچه بسختی، اما، بخوبی گذشت.

آن اوایل، سالهای کودکی، هنوز پیوند ما با زادگاه روستاییمان برقرار بود و، بر خلاف حال، پامان به ده باز بود و در شهر، دستگیر، نه، پاگیر، بلکه دست و پاگیر نشده بودیم و هر سال، تابستانها را به اصل خود، مزینان برمی‌گشتیم، و به تعبیر امروزمان، «می‌رفتیم».


مزینان، این دهی که با آبادیها، و امروز، خرابیهای پیرامونش، یادآور کانون خاندان ما و گوینده خاموش قصه‌های از یاد رفته نیکان ما و نیاکان من است، که تاریخ ـ این پیر غلام پایتخت‌نشین چاپلوس که هماره قلمش خادم شکمش بوده است و خردش ساکن چشمش، و هرگز جز فیلمهای سریال عملیاتی زد و خوردی پر«حادثه» را نمی‌بیند و جز برای خداوندان زر و زور نمی‌نویسد ـ کجا پایی به دهی می‌توانست نهاد و از «کاخ» قیصر ـ که بر آن فرش زربفت گوهرنشان می‌گستردند و از قصر شمس‌العماره، که هر صبح و شام نفیر نقاره‌اش سلطنت «ابد مدت» ناصرالدین‌شاه «شهید» قاجار را بر گوشهای خلق می‌کوفت ـ سری به «کوخ» حکیم می‌توانست زد؟ که بر شاهنشین حجره پذیراییش، نیم پوست تختی گسترده و مابقی را ماسه‌های نرم بادآورده کویر پوشیده بود و یا از «مهتاب خرابه»ی علامه بهمن‌آبادی می‌توانست خبری گیرد؟ که در سایه دیوارهای شکسته و برجهای سرافکنده‌اش، روح دردمند آواره‌ای، در قفس اندامی، سر به درون خویش فرو برده و با آن «خودِ پنهانِ خویش»، دست اندر کار آفرینش‌هایی همه عشق و همه شعر و همه زیبایی اهورایی بود!

... الدهر فی الساعه و الارض فی الدار...!

تاریخ اینها را چه می‌فهمد؟ اینان را چه می‌شناسد؟ او را برای این ساخته‌اند تا نامه‌های ناپلئون را به ژوزفین برساند و میان لویی و زن برادر نیم‌مردش، ملقب به «مسیو»! قاصدی کند و برای راسپوتین لحاف‌کشی، و نیمه‌شبهای تاریک، در پیچ و خم کوچه‌ها و سایه دیوارهای کاخ ورسای، فانوس‌کش ولیعهد لویی پانزدهم باشد که از خانه یکی از افسران رشیدش باز می‌گردد که برای عظمت فرانسه به میدان نبرد با اتریشش فرستاده‌اند تا حماسه ملی بیافریند و هم‌اکنون، با دامنی خیس از گذر بر دریاهای افتخاری که ببار آورده، سرود مارسیز را مغرورانه می‌خواند، و یا برشمارد که سلطان غازی، پس از دوگانه به درگاه یگانه، چند ساتگین درکشیده و از آن پس مزاجش تقاضای چه حاجتی کرده است؟ داغگاه شهریار را، نکته به نکته، موبه‌مو، وصف کند. و یا دنبال لشکریان ناپلئون «کبیر» بیفتد و اسب‌ها و آدمها و زاد و توشه و سلاح و کلاه و جامه و راه و کوه و دشت و هوا و سرفه و خنده و دعوا و آشتی و نشست و برخاست و... هرچه هست و نیست را، با حرص و ولع، در دفترش یادداشت کند و، هنگام عبور سپاه از آلپ، فریاد شوق برکشد و از اعجاب مشت بر زانویش زند و از شعف، همچون شتر مست، پا به‌زمین کوبد و کف از لوچه برافشاند و چون به خانه بازگردد، ناز بر فلک و فخر بر ستاره کند که چه دقتی مبذول فرموده و چه امانتی در ضبط وقایع مرتکب شده است! از چنین فانوس‌کش جاانداز پادو خانه‌زادی چه انتظار دارم؟ مگر هم‌اکنون چه می‌کند؟ حال که ادعا می‌کند که با خلق آشتی کرده است و با کوچه آشنا شده است و به میان توده آمده است؟! از اعتیادات و انحرافات قدیمش سخنی نمی‌گویم که می‌بینید هفت سال است برای مرگ «جان عالمیان خراش» کندی ماتم گرفته است و هنوز لباس سیاهش را از تن در نیاورده و اصلاح نکرده و اشک بر گوشه چشمانش خشک نشده است و هر روز چهره‌های ابوی و اخوی و طفلان مسلمش را که بر روی پرده کشیده است، وسط جمعیت دنیا، سر هر رهگذر و هر چهارراه، به نمایش می‌گذارد و معرکه می‌گیرد و عربده می‌کشد و... ول‌کن هم نیست! و همین رقیق القلب وفادار احساساتی از هزاران پدری و همسری که هر روز در خون می‌غلتند و میلیونها خانواده زرد و سیاه و سرخ و سفیدی که در زیر غرش و بارش و یورش توپها و بمب‌ها و تفنگدارهای همان فقید سعید و اسلاف و اخلاف احلافش ـ تنها به‌جرم «ضعیف بودن و انسان بودن» که هیچ با هم سازگار نیست ـ نیست شده‌اند و می‌شوند یادی نمی‌کند و اگر نامی هم می‌برد چنان سرسری و زورکی و از روی بی‌میلی است که اصلاً سخنش مفهوم نیست.

به این کارهایش کاری ندارم که حکما گفته‌اند خوی بد در طبیعتی که نشست برخاستنی نیست، اما این ادعاهای تازه‌اش آدم را می‌کشد که مردمی شده‌ام و مردم آشنا و اهل کوچه و بازار! و می‌بینیم که وقتی هم از خدمت زرمندان و زورمندان، به جانب اهل حال و درد و صاحبان قلم و کتاب و دل و دماغ رو می‌کند، همچون گدایانی که دم در کافه‌ها و رستورانها و سینماها و نانوایی‌ها و قصابی‌ها، همه سر، چشم می‌شوند و در شکم‌ها و غبغب‌ها خیره می‌نگرند و همه تن، دست، و در دامن «دامنه‌داران» می‌زنند، باز هم چشمش به‌دست مجله‌داران و مصاحبه‌سازان و برنامه‌چینان است و صاحبان آلاف و الوف و به‌هرحال، به هر که یا دستش به عرب و عجمی بند است و یا حدش به شارع است و یا هر دو، که چه بهتر! که به نیروی سحر این «سحر مبین»، در طرفه‌العینی، ناقد معروف می‌شود یا محقق خبر و یا نویسنده توانا و یا ادیب دانا و یا جامعه‌شناس غریب و عجیبی که تز دکترایش هنوز نگذشته، بل ننوشته، یکی از مآخذ انسیکلوپدی بریتانیکا، یا گراند لاروس می‌شود و یا فیزیکدانی جهانی که انشتن در ملاقاتی که با وی کرده است گفته که: «من سی سال است که حرف می‌زنم و کسی نمی‌فهمد و این جوان ایرانی سه ساعت است حرف می‌زند و من نمی‌فهمم»! (و این تنها جمله‌ای است در زبان بشری که در عین حال که از بیخ دروغ است از پایه راست راست است!) و یا یکهو، متخصص علوم سیاسی و فلسفه‌های جدید، از یک کنار، از «اومانیسم» گرفته تا «اونانیسم»! و یا در این اواخر، متخصص متبحر مسائل مربوط به دنیای سوم و کشورهای در حال عقب... نه، ببخشید، در حال پیش... چه می‌دانم؟

به‌هرحال فرقی نمی‌کند متخصص چی یا متبحر چی؟ هر جور که نیت کنی، یا سفارش بدهند، متد «اصحبت کردیاً و امسیت عربیاً» که برایش فرقی نمی‌کند. برای هر کدام از اینها همه قالبهای آماده دارد. هر «پخی» را اراده فرماید، مثل مایع پلاستیک، می‌ریزد توی قالب مربوطه و علامه ریختنی، نویسنده ریختنی، ناقد ریختنی، متخصص امور کشورهای در حال... ریختنی می‌دهد بیرون. آفتابه پلاستیکی و مکثف پلاستیکی و... حتی بشقاب و دیس و فنجان و قندان پلاستیکی که، مثل سابق، زحمت و مرارت و معطلی و طرح و نقشه و مقدمات و هی توی کوره رفتن و هی چکش خوردن و قلم‌کاری و منبت‌کاری و این حرف‌های قدیمی‌ها را ندارد... بگذریم.


صحبت از مزینان بود که با آبادیها ـ و امروز خرابیها ـ ی پیرامونش، یادآور کانون خاندان ما بود و هر کوچه‌اش، کوچه باغش، مسجد و مدرسه و برج و بارویش کتیبه‌ای، که بر آن نقش خاطره‌ای از اجداد خویش را می‌خواندم و طرح یادی از روزگاران پرعصمت و عزیزی که همه قربانی بی‌دفاع این «روسپی زمانه» شدند که ناگاه، از نشستنگاه خورشید، برخاست و بر سرزمین آفتاب تاخت و میراث‌های عزیزمان و سرمایه‌های سرشارمان و سر و سامان گرم و روشنمان، همه را، به زیر آوار برد و هرچه داشتیم از دستمان بگرفت و بجای آن همه، جز «دستبندی دیگر»، هیچ نداد...

آغاز تابستان، پایان مدارس! چه آغاز خوبی و چه پایان خوب‌تری! لحظه عزیز و شورانگیزی بود؛ لحظه‌ای که هر سال، از نخستین دم بهار، بی‌صبرانه چشم براهش بودیم و آن سالها، هر سال، انتظار پایان می‌گرفت و تابستان وصال، درست به هنگام، همچون همه ساله، امیدبخش و گرم و مهربان و نوازشگر می‌آمد و ما را از غربت زندان شهر، به میهن آزاد و دامن‌گسترمان، کویر، می‌برد، نه ، بازمی‌گرداند. آری، ما را به «نَیِستان»مان، کویر، باز می‌گرداند؛ «نیسْتان»! هر دو درست است! هر دو قرائت را ضبط کرده‌اند! به دو اعتبار، توضیحش را از «نیمه مرحوم» معین بخواهید و یا از «تمام مرحوم» حی حاضر «میت بن نائم»ها! نَیِستان، که مرا از آنجا ببریدند.


کویر! کویر نه تنها نیستان من و ما است که نیستان ملت ما است و روح و اندیشه و مذهب و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است. کویر! «این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است»!

این عظمت بیکرانه مرموزی که، نومید و خاموش، خود را، به تسلیم، پهن بر خاک افکنده است. خشک بی‌آبی و آبادی‌یی، بی‌قله مغرور بلندی، بی‌زمزمه شاد جویباری، ترانه عاشقانه چشمه‌ساری، باغی، گلی، بلبلی، منظری، مرتعی، راهی، سفری، منزلی، مقصدی، رفتار مستانه رودی، آغوش منتظر دریایی، ابری، برق خنده آذرخشی، درد گریه تندری... هیچ! آرام، سوخته، غمگین، مأیوس؛ منزل غول و جن و ارواح خبیث و گرگان آدمی‌خوار! زادگاه خیال و افسون و افسانه؛ سرزمین نه آب، سراب؛ ساکت، نه از آرامی، از هراس؛ با هوای آتشناک بی‌رحمش که مغز را در کاسه سر به جوش می‌آورد و زمین تافته‌اش که گیاه نیز از «روییدن» و «سر از خاک برآوردن» می‌هراسد؛ و مردمش، پوست بر استخوان سوخته، با چهره‌هایی بریان و پیشانی‌هایی چین‌خورده! که نگاه کردن در کویر دشوار است. چشمها را با دست سایه می‌کنند تا کویر نبیند. نبیند که می‌بینند، نداند که می‌دانند! گاه طوفانی برمیخیزد و خاک بر افلاک می‌فشاند و آسمان را تیره می‌دارد و روستاها را بر می‌آشوبد و چون فروکش می‌کند، از پس آن، باز چهره کویر! همچنان که بود.

کویر! آنجا که همواره طوفان‌خیز است و همواره آرام؛ همیشه در دگرگون شدن است و هیچ چیز دگرگون نمی‌شود؛ همچون دریا است، اما، نه دریای آب و باران و مروارید و ماهی و مرجان، که دریای خاک و شن و غبار و مار و کلپاسه و سوسمار... بیشتر خزندگان و گاه‌گاه پرواز مرغکی تنها و آواره، یا مرغانی هراسان و بی‌آشیانه. قصه تاگور و طوطیش، نه در هند، که در ارمنستان!


آنچه در کویر می‌روید گز و تاق است. این درختان بی‌باک صبور و قهرمان که علیرغم کویر بی‌نیاز از آب و خاک و بی‌چشم‌داشت نوازشی و ستایشی، از سینه خشک و سوخته کویر، به آتش سر می‌کشند و می‌ایستند و می‌مانند هر یک رب‌النوعی! بی‌هراس، مغرور، تنها و غریب. گویی سفیران عالم دیگرند که در کویر ظاهر می‌شوند! این «درختان شجاعی که در جهنم می‌رویند». اما اینان برگ و باری ندارند، گلی نمی‌افشانند، ثمری نمی‌توانند داد، شور جوانه زدن و شوق شکوفه بستن و امید شکفتن، در نهاد ساقه‌شان یا شاخه‌شان، می‌خشکد، می‌سوزد و در پایان، به جرم گستاخی در برابر کویر، از ریشه‌شان برمی‌کنند و در تنورشان می‌افکنند و... این سرنوشت مقدر آنهاست.

بید را در لبه استخری، کناره جوی آب قناتی، در کویر می‌توان با زحمت نگاهداشت، سایه‌اش سرد و زندگی‌بخش است. درخت عزیزی است اما، همواره بر خود می‌لرزد. در شهرها و آبادیها نیز بیمناک است، که هول کویر در مغز استخوانش خانه کرده است.

اما آنچه در کویر زیبا می‌روید، خیال است! این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می‌کند، می‌بالد و گل می‌افشاند و گلهای خیال!

گلهایی همچون قاصدک، آبی و سبز کبود عسلی... هر یک به رنگ آفریدگارش، به رنگ انسان خیال‌پرداز و نیز برنگ آنچه قاصدک بسویش پر می‌کشد، برویش می‌نشیند...، خیال، این تنها پرنده نامریی که، آزاد و رها، همه جا در کویر جولان دارد. سایه پروازش تنها سایه‌ای است که بر کویر می‌افتد و صدای سایش بالهایش تنها سخنی است که سکوت ابدی کویر را نشان می‌دهد و آنرا ساکت‌تر می‌نماید؛ آری، این سکوت مرموز و هراس‌آمیز کویر است که در سایش بالهای این پرنده شاعر سخن می‌گوید.

کویر انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات است؛ در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آن است که ماوراءالطبیعه ـ که همواره فلسفه از آن سخن می‌گوید و مذهب بدان می‌خواند ـ در کویر به چشم می‌توان دید، می‌توان احساس کرد. و از آنست که پیامبران همه از اینجا برخاسته‌اند و بسوی شهرها و آبادیها آمده‌اند. «در کویر خدا حضور دارد»! این شهادت را یک نویسنده رومانی داده است که برای شناختن محمد و دیدن صحرایی که آواز پر جبرییل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش بگوش می‌رسد، و حتی درختش، غارش، کوهش، هر صخره سنگش و سنگریزه‌اش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا می‌شود، به صحرای عربستان آمده است و عطر الهام را، در فضای اسرارآمیز آن، استشمام کرده است.

در کویر بیرون از دیوار خانه، پشت حصار ده، دیگر هیچ نیست. صحرای بیکرانه عدم است، خوابگاه مرگ و جولانگاه هول. راه، تنها، به سوی آسمان باز است. آسمان! کشور سبز آرزوها، چشمه مواج و زلال نوازشها، امیدها و ... انتظار! انتظار!... سرزمین آزادی، نجات، جایگاه بودن و زیستن، آغوش خوشبختی، نزهتگه ارواح پاک، فرشتگان معصوم، میعادگاه انسانهای خوب، از آن پس که از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجه‌گاه و درد، با دستهای مهربان مرگ، نجات یابند!


آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست و... بهشت! بهشت، سرزمینی که در آن کویر نیست، با نهرهای سرشار از آب زلالش، جوی‌های شیر و عسل و نان بی‌رنج و آزادی و رهایی مطلقش؛ بی‌دیوار، بی‌حصار، بی‌شکنجه، بی‌شلاق، بی‌خان، بی‌قزاق... بی‌کویر! همه‌جا آب، همه جا درخت، همه جا سایه! سایه طوبی که کران تا کران بر بهشت سایه گسترده است و آفتاب، این عقاب آتشین بال دوزخ، در دل انبوه شاخ و برگش آواره گشته است. آسمان کویر، بهشت، آنجا که «می‌توان، آنچنان که باید، بود»، «آنچنان که شاید، زیست»، آنچه در کویر همواره افسانه‌ها از آن سخن می‌گویند، آنچه هرگز در زمین نمی‌توان یافت. آری! در کویر، هیچکس این دو را ندیده است.

عکس؛ محسن مزینانی عسکری

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۹

 

طرح یک سئوال در آستانه سالگرد درگذشت دکترعلی شریعتی مزینانی

چرا نام شریعتی بر هیچ دانشگاهی نیست؟

فضل‌الله یاری (روزنامه‌نگار)

به تصاویر روزهای اول انقلاب که نگاه کنیم چند عکس در میان تظاهر کنندگان دیده می‌شود که نشان‌دهنده اقتدا و خط‌گیری انقلابیون از آنان بوده است‌‌. اگر به بسامد تکرار این عکس‌ها قضاوت کنیم، به ترتیب، امام خمینی، دکتر علی شریعتی، آیت‌الله طالقانی و دکتر محمد مصدق را می‌توان پرتکرارترین عکس‌ها بالای سر تظاهرکنندگان دانست‌.
در این میان اگرچه امام، رهبر اصلی انقلاب به شمار می‌رود، اما دیگران نیز سهمی داشته‌اند‌‌. آیت‌الله طالقانی اگرچه از روحانیون انقلابی بود، اما در میان گروه‌های سیاسی غیر روحانی نیزمحبوب بود و اگرچه در میانه دو طیف روحانیون و غیر روحانیون ایستاده بود و تلاش داشت که هردوطرف را در خیمه انقلاب نگه دارد، اما مرگ زودهنگام‌اش او را از عرصه دور کرد تا تنها نامش بر بعضی خیابان‌های کشور و بر صفحاتی از تاریخ معاصر به یادگار بماند‌‌. دکتر محمد مصدق که تنها از این زاویه که پیروان‌اش از مخالفان نوع حکومت‌داری محمدرضا شاه بودند، به عنوان یک سمبل تصویرش در دست برخی از هواداران او بود‌‌؛ هوادارانی که نزدیک به 25 سال نمی‌توانستند نامش را برزبان بیاورند وتصویرش را دردست بگیرند‌‌. انقلاب فرصتی برای رهیدن از این اختناق بود، اگرچه خیلی زودتر از آن چه که فکرش را می‌کردند، این تصاویر از خیابان‌ها جمع شد و نام مصدق به انزوای 25 سال گذشته خود برگشت‌.
اما تصویر دیگر متعلق به دکتر علی شریعتی بود؛ همو که در ابتدای انقلاب «معلم انقلاب» خوانده می‌شد‌‌. به اعتبار استادی در دانشگاه فردوسی مشهد، معلم بود و به گمان آن که به دست ساواک ترور شد، نیز شهید خوانده می‌شد‌‌. از این رهبران عملی وفکری انقلاب نام‌هایی بر برخی از اماکن مانده است‌‌. اما در این زمینه سئوالی خود را نشان می‌دهد که در ادامه به آن پرداخته می‌شود‌.
دانشگاه‌های کشور در سال‌های پیش از انقلاب به منبعی مهم برای تامین نیروی انسانی انقلاب علیه طاغوت بدل شده بود‌‌. انجمن‌های اسلامی دانشجویان، انجمن‌های اسلامی استادان، سازمان مجاهدین خلق، سازمان فداییان خلق، سازمان جوانان حزب توده و برخی دیگر از گروه‌های کمتر آشنا در میان دانشجویان به یارگیری می‌پرداختند‌‌.
در این میان گروه‌های مدعی ایدئولوژی اسلامی اگرچه شنوای سخنان روحانیونی چون طالقانی، مطهری و آیت‌الله خامنه‌ای بودند، اما گوشی تیزتر به سخنان استادی داشتند که از دانشگاه فردوسی مشهد آمده بود و با کت و شلوار و کراوات به مانند روحانیون در مساجد وحسینیه‌ها سخن می‌گفت، اگرچه لحنی دیگر داشت و زبانی دیگر‌‌. اما از علی؛ حقیقتی بر گونه اساطیر می‌گفت و از فاطمه که تنها او می‌توانست فاطمه باشد و حسین را وارث آدم می‌دانست‌.
با این همه پس از انقلاب، انقلاب فرهنگی سبب شد تا این منبع مهم کادرسازی پیش از انقلاب و البته مرکز یارگیری گروه‌هایی که به مخالف نظام تبدیل شده بودند، به مدت 30 ماه تعطیل شود‌‌. از آن پس دانشگاه‌ها در حالی آغاز به کار کردند که پیش از آن ستادی برای تصفیه استادان و دانشجویان شرق‌زده و غرب‌زده تشکیل شده بود‌.
تا دانشگاه بازگشایی شود، در کشور اتفاقات مهمی رخ داد، برخی از رهبران انقلاب (اعضای شورای انقلاب، رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، نخست‌وزیر، فرماندهان جنگ، ائمه جمعه و برخی دیگر از چهره‌های منتسب به انقلاب) به وسیله ترور از میان رفتند‌‌. در این میان دانشگاه‌ها به عنوان نمادهایی برای بزرگداشت نام این رهبران در نظر گرفته شد و هم اکنون دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه شهید رجایی، دانشگاه شهید باهنر، دانشگاه شهید مفتح، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه شهید چمران، دانشگاه شهید مدنی، دانشگاه شهید ستاری،‌ دانشگاه شهید مجید شریف واقفی و دانشگاه شهید اشرفی اصفهانی دانشگاه‌هایی است که در کشور به نام سران انقلاب نامگذاری شده است‌.
برخی از این چهره‌ها اگرچه در دانشگاه درس خوانده بودند، اما به عنوان یک چهره دانشگاهی شناخته نمی‌شوند‌‌. در این میان شهید مطهری و شهید مفتح یکی پیش و یکی بعد از انقلاب استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بودند و چهره دانشگاهی شناخته می‌شوند‌‌. شهید چمران علاوه بر تحصیلات دکتری در رشته فیزیک پلاسما اما به جز تحصیل در مقطع لیسانس هیچ فعالیت دانشگاهی در ایران نداشت‌‌. مجید شریف واقفی یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق بود که توسط دیگر اعضای منشعب سازمان که مارکسیسم را به جای اسلام نیروی محرکه خود قرار داده بودند، به خاطر مقاومت برسر این تغییر کشته شد و پس از انقلاب نام‌اش برسر یکی از مهم‌‌ترین دانشگاه‌های کشور باقی ماند‌. علت آن نیز این بود که‌‌ مجید شریف واقفی از فارغ‌التحصیلان دوره اول مهندسی برق این دانشگاه بود‌‌. اتفاقی که البته اگر یکی دوسال دیگر به تاخیر افتاده بود، هیچ گاه به فرجام نمی‌رسید‌.
در این میان شهید بهشتی و شهید باهنر اگرچه تحصیلات دانشگاهی داشتند، اما به حضور در بدنه آموزش و پرورش و تشکیل مدارس خاص مشهور بودند‌‌. شهید رجایی نیز اگرچه تحصیلات دانشگاهی داشته، اما به شخصیتی آموزش و پرورشی مشهور بوده است‌‌. آیت‌الله مدنی و آیت‌الله اشرفی اصفهانی نیز چهره‌های حوزوی انقلاب بودند که هدف ترورهای سال‌های اول انقلاب قرار گرفتند و نام‌شان به عنوان شخصیت مرکزی انقلاب در استان‌های محل زندگی و فعالیت‌شان بر سردر دانشگاه‌ها نشست‌.
در این میان نام دکترعلی شریعتی غایب بزرگ این فهرست بر سردر دانشگاه‌های ایران است‌‌. اگرچه نامش بردانشکده‌ای که در آن تدریس می‌کرد در دانشگاه مشهد نشسته است، اما او همه الزامات را داشت که نامش بر سر در یک مرکز بزرگ آموزش عالی کشور نوشته شود‌.
او معلم انقلاب نام گرفت؛ عنوانی بزرگ که از او چهره‌ای بارز می‌ساخت به عنوان یک نماد انقلابی‌‌. در مشهورترین دانشگاه‌های کشور و جهان تحصیل کرد و با نام‌های بزرگی از جهان دانش و سیاست معاشرت داشت‌‌. او در ایران در دانشگاه فردوسی مشهد به تدریس پرداخت‌‌. بیشترین ارتباط را با قشر دانشجو برقرار کرده بود و آنان را به اسلام سیاسی (که مورد نظر رهبران انقلاب اسلامی بود) نیز راهنمایی می‌کرد و برخی از گروه‌های مسلح که در سال‌های پیش از انقلاب چراغ مبارزه را با جرقه اسلحه خود روشن نگاه داشته بودند، متاثر از تعالیم او بودند‌‌. او نیز به مانند رهبران انقلاب سال‌هایی را در زندان‌های شاه گذراند و همواره مورد آزار دستگاه امنیتی نظام سابق (ساواک) بود و سرانجام این که در حالی در گذشت که بسیاری از رهبران انقلاب و روحانیون و انقلابیون در ایران وخارج از کشور عنوان «شهید» را بر او گذاشته بودند و از این منظر نیز تبلیغات وسیعی علیه حکومت شاهنشاهی ترتیب داده بودند. تشییع جنازه‌اش به مراسمی برای تجمع بسیاری از سازمان‌های انقلابی و آزادیبخش منطقه و جهان تبدیل شد‌‌ وهمه این‌ها از او چهره‌ای ساخته بود در طراز رهبران انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران. از همین رو‌‌ بود که عکس او پس از تصویر رهبر انقلاب در دست مردم عصیان‌زده ایران در همه نقاط کشور بیشترین تکرار را داشت‌.
نام شریعتی همه شرایط لازم را برای این که نامش بر یکی از دانشگاه‌های کشور قرار بگیرد داشت و اگرچه نامش بریکی از مهم‌‌ترین خیابان‌های پایتخت نشست، اما این اتفاق درباره مکانی که با نام و عملکرد او قرابت بیشتری داشت، نیفتاد‌‌. اگرچه مخالفت‌ها با روش و‌اندیشه‌های شریعتی در میان رهبران انقلاب یکی دوسال پس از انقلاب شکل عملی به خود گرفت، اما در همان سال‌ها سازمان مجاهدین خلق توانست نام یکی از رهبران خود در پیش از انقلاب را بر تابلوی دانشگاه آریامهر حک کند‌‌. اتفاقی که پس از جدایی خونبار این سازمان از بدنه رهبری انقلاب همچنان ماندگار شده است و هم‌اکنون مهم‌‌ترین دانشگاه ایران در حوزه علوم پایه نام یکی از دانشجویان سابق خود را بر سر در خود دارد‌.
شاید این سخن نیز گفته شود که گذاشتن نام شریعتی بر دانشگاه‌های ایران چه امتیازی داشت، وقتی کتاب‌هایش هنوز با ممیزی درگیرند؟ وقتی علیرغم گذشت چهار دهه پس از انقلاب هنوز جنازه‌اش در کشوری دیگر به امانت مانده است؟
وقتی خانواده‌اش نمی‌توانند جنازه همسرش را بنا به وصیت‌اش از جلوی حسینیه‌ای تشییع کنند که با نام شریعتی شناخته می‌شود؟ و ده‌ها سوال دیگر دربار این چهره مهم در تاریخ معاصر‌‌. همه این سوالات به جای خود قابلیت طرح را دارند، اما نام‌‌ شریعتی بر سردر یک دانشگاه‌‌ به موضوع کارکرد نمادها ربط دارد؛ همان که نشان‌دهنده یک ‌اندیشه، یک مفهوم، بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی یک ملت و ده‌ها کارکرد دیگر است‌‌. همان که همه ملت‌ها و دولت‌ها درکتاب‌ها و فیلم‌ها و موزه‌ها می‌گنجانند و تا آن را همیشه به یاد داشته باشند‌.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
اسفند
۹۸

🔷🔸"از امید تا مسئولیت"

🖋نویسنده؛ دکتراحسان شریعتی مزینانی

🔸تلاش و رشادت شبانه‌روزی پزشکان و پرستاران ایران‌زمین، از تبار پورسیناها، رازی‌ها و..، که با همّتی بلند و به بهای ایثار جان، به مبارزه با آفت همه‌گیر و مرگ‌آفرین برخاسته‌اند، فراتر از آفرین‌گویی و تحسین، این درس اخلاقی را به ما می‌آموزد که:
اگر دفاع از زندگی در برابر مرگ، دفاع از سلامت و تن‌درستی و آسودگی در برابر «دردِ» جسم و بدن (آپونیا)، و سرانجام دفاع از آرامش در برابر «تشویش» جان و روان (آتاراکسی)، برترین وظیفهٔ اخلاقی آدمی است، انجام این وظیفه نوعی نبرد است؛ نوعی مبارزه و کُنش‌گری بر پایهٔ دانش تجربی و کارشناسی.

🔹جنگ با بلایای طبیعی و ابتلاهای اجتماعی در اینجا، نه تنها انگیزهٔ قوی و نیروی مثبت می‌خواهد، که توفیق و پیروزی این جنگ به‌میزان «شناسایی» درست و علمی حریف است. چراکه «بر طبیعت نمی‌توان فرمان راند مگر با تبعیت از او»(فرانسیس بیکن). و درست در هم‌اینجاست که دشمن دانا برای انسان از دوست نادان مفیدتر است، که به‌گفتهٔ فردوسی: «چو دانا تو را دشمن جان بود / به از دوست‌مردی که نادان بود!» وانگهی، در این آزمون، افزون بر کاردانی، تنها نیروها، انرژی‌ها‌ یا کارمایه‌های مثبت مانند شفافیّت و «راستی» به کار نبرد می‌آیند و ارزش‌های منفی مانند هراس، سراسیمگی، افسردگی، سیاه‌نمایی، تصفیه‌حساب (سیاسی)، و..، بر فراز همهٔ دروغ‌گویی‌ها، بدبینی‌ها، عبث پنداری‌ها، و هیچ‌انگاری‌ها، ..، گناه کبیرهٔ «نومیدی» نابخشودنی است.

🔸ابن سینا، بزرگترین «حکیم-طبیب» جهان اسلام و ایران، زمانی ‌گفته بود: «...می‌بایست بدانیم که یکی از بهترین و مؤثرترین راه‌های درمان عبارت است از تقویت نیروهای ذهنی و روانی  بیمار، تشویق او برای مبارزه، با آفریدن جوّی خوشآیند پیرامون وی و در ارتباط قراردادن او با کسانی که دوست می‌دارد...» (کتاب «قانون در طب»). در سالروز یادمان واپسین حکیم بزرگ ایران، ‌ملاهادی سبزواری (۸ اسفند)، می بایست بر ضرورت بازگشت به همان روحیه و رویکرد «عقلانی-انتقادی» نخست در سنت ایران و تمدن اسلام تآکید ورزید؛ و این‌بار، عقلانیت انتقادی را با نگاه نوین علمی-تجربی در بازتعریف نسبت میان طبیعت و انسان، و در سطح و ساحت اجتماعی-سیاسی به کار بست.
رویارویی با مخاطرات ملی، همچون همین سرایت ویروس به سرزمین ما و گسترش همه‌گیر آن که زیست و موجودیت مردم ما را تهدید می‌کند، نیازمند عزمی ملی و انسانی برای پیشبرد نبرد و پیروزی زندگی است. هدف نه فرمانروایی بر طبیعت است و نه مقهور او شدن، نزاع بر سر بقای انسان در جوار طبیعت «وحشی»، زیرا ناشناخته، است. نبرد با تهدیدهای طبیعت همان گسترش دانش طبّ است که همچون اخلاق بیشتر پیشبینی و «پیشگیری» را می‌آموزد تا درمان قطعی را. زیرا «اخلاق نیز همچون طبّ، در آن‌چه برای پیشگیری دردها انجام می‌دهد بسیار اطمینان‌بخش‌تر است تا در تلاشی که برای درمان آن‌ها می‌ورزد.» (از نامه دالامبر به ژ.-ژ. روسو)
اخلاق «مسئولیت» فردا، تداوم‌بخش و تکمیل کننده اصل «امید» دیروز است. امید پیشین ما نباید جای خود را به نومیدی بسپرد، بلکه می‌بایست پاسخ‌گوی نسل‌ و عصر آینده باشد که در نبرد زمین و آسمان، زندگی و مرگ، و در برابر رنج و اضطراب زندگان چه کردیم و چگونه زیستیم؟ طبع طبیعت و ذات زندگی همین نبرد شاد و لذت‌بخشی است که نزد درمان‌گران رزمندهٔ میهن‌ بازمی‌یابیم. علامه اقبال زمانی می‌سرود: گر فطرت اضدادخیز لذت پیکار می‌بخشد ..، پیکر هستی اما، ز آثار خودی است..، سازد از خود پیکر اغیار را، تا فزاید لذت پیکار را ... پس دست مریزاد..

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۳۰
بهمن
۹۸

روز جمعه 25 بهمن و شنبه 26 بهمن دو رویداد مهم در مزینان زادگاه دکتر علی شریعتی مزینانی اتفاق افتاد حضور چند پزشک متخصص مزینانی و شریعتی دوست و دیگری مراسم اولین سالگرد درگذشت زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی اما رسانه های سبزوار و داورزن از پوشش آن امتناع کردند.

جالب این جاست  این رسانه ها که مدعی بی طرفی هستند و ادعای داورزن برای همه است مراسم روستای کاهک را که در بعد از ظهر روز جمعه برگزار شد بلافاصله به نقل از رییس شورای اسلامی آن انعکاس دادند اما چشم مبارک را بر روی مزینان و حضور فرزندان و نوه ها و دوستان شریعتی که فخر این منطقه می دانند بستند.

بحث ما به هیچ عنوان حسادت و یا اینکه چرا نام کاهک مطرح شده نیست آن هم روستایی که در نزد ما عزیز است و مردم شریف آن اقوام ما و اگر به فرهنگنامه ها و تاریخ نگاری های قدیمی دقت شود می بینید که این روستا به همراه 53 روستا و آبادی دیگر جزئی از دهستان مزینان بوده و هست ! سخن ما سانسور شدید اتفاقات و رخدادهایی است که در مزینان یکی از مناطق صاحب نام تاریخی که اکنون طبق تقسیمات کشوری به عنوان تابعه ی شهرستان داورزن شناخته می شود.

به راستی این جنگ زرگری و یا نعمتی و حیدری تا کی می خواهد ادامه داشته باشد ؟! آیا مقامات و مسئولین شهرستان جناب فرماندار و امام جمعه و دادستان محترم نمی خواهند فکری به حال این جریان بکنند؟! 

جالب است که وقتی با یک خبرنگار رسمی شهرستان سبزوار که از قضا نه اهل داورزن و نه کاهک و البته خبرنگار فعال و پیگیری است سئوال می کنی که چرا خبر مزینان پوشش داده نشد پاسخ می شنوی اطلاع نداشتم! و حال آن که خودش عنوان می کند عضو فلان کانال داورزن هستم و بعد که می گوییم همان کانال پیش خبر دو برنامه را کار کرده سکوت می کند و حرفی برای گفتن ندارد!

ما فکر می کردیم این خبرنگاران فقط با شریعتی و خاندان او مشکل دارند ولی دیدیم در هفته ی گذشته نیز که مادر سه شهید از خاندان ایثارگر شش شهید داده دارفانی را وداع گفت بازهم حضرات چشمان مبارک خود را بستند و در رسانه ی خود کمترین تبلیغ را و یا اصلا نداشتند مردم مزینان از خبرگزاری ایرنا که یک رسانه ی دولتی و با نام جمهوری اسلامی فعالیت می کند شاکی هستند که چرا اخبار روستاهای دیگر به ویژه خبر برگزاری مراسم سالگرد زنده یاد پوران شریعت رضوی را در روستایی دیگر منتشر کرده ولی مزینان را پوشش ندادند و اضافه کنید خبرگزاری فارس رسانه ی انقلاب را... به یقین مدیران و مسئولین این رسانه ها مقصر نیستند چون خبرنگاران آن ها در سبزوار و داورزن که نمایندگی آن ها را بر عهده گرفته اند خبری به آن ها نداده اند.

شاهدان کویرمزینان از لطف و عنایت ویژه مدیر فرهیخته مجله اینترنتی اسرار نامه سبزوار که به محض اطلاع از برنامه های فوق به نشر آن پرداخت صمیمانه تشکر و قدردانی می کند.

ویزیت رایگان پزشکان متخصص مزینانی و شریعتی دوست در مجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان موسسه ی خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان

مراسم بزرگداشت اولین سالگرد درگذشت دکتر پوران شریعت رضوی همسر دکترعلی شریعتی مزینانی با حضور تمامی فرزندان و بستگان و شریعتی دوستان در هیئت ابوالفضلی مزینان

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
بهمن
۹۸

مراسم اولین سالگرد درگذشت زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی همسر فرزند شایسته کویرمزینان دکترعلی شریعتی مزینانی در مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان، در این مراسم که با حضور تمامی فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی و دوستداران و رهروان این معلم شهید انقلاب و مردم قدرشناس مزینان روز یک شنبه 26 بهمن در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار شد دکتر احسان و سوسن و سارا شریعتی فرزندان برومند دکتر علی شریعتی، خانم بتول شریعتی فرزند استاد محمدتقی شریعتی، حاجیه خانم عفت منصوری همسر زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی، دکتر ربابه مزینانی استادیار دانشگاه، استاد محمدشریفی، مسعود فصیحی و علی اکبر رضوانی پناه سخنرانی کردند.

اجرای تصنیف باران و نمایش کلیپ و نماهنگ زندگینامه زنده یاد شریعت رضوی و شریعتی خوانی توسط جانباز سرافراز حاج محمد مزینانی از دیگر برنامه های این مراسم بود.

مردم قدرشناس  مزینان در ابتدای مراسم با اهدای گل به فرزندان شریعتی از آن ها استقبال کردند.

پوران(بی بی فاطمه) شریعت رضوی یکی از هشت فرزند علی اکبر شریعت رضوی، از بازاری های به نام دهه بیست-سی و نیز از سادات رضوی و خادم حرم بود.علی  اکبر شریعت رضوی از همسر اول خود، صاحب دو پسر به نام‌های علیمحمد و علی اصغر(طوفان) و از همسر دوم دارای چهار پسر و دو دختر به نام های زری و پوران بود. پوران در هفت سالگی برادر خود طوفان را که در سال ۱۳۲۰ در جنگ با متفقین کشته شد از دست داد. علی اکبر شریعت رضوی علی رغم بدبینی به عالم علم و تحصیل، به خصوص پس از شهادت پسرش آذر شریعت رضوی در دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲، آزاد اندیش بود و فرزندان خود را در انتخاب آینده شان آزاد می گذاشت. پوران شریعت رضوی با همکاری و به پشتوانه برادران بزرگ خود توانست از سرنوشت محتوم زنان آن ایام بگریزد ، از ادواج زودرس سر باز زند و تحصیل کند.

با باز شدن دانشکده ادبیات مشهد در سال ۱۳۳۴ پوران شریعت رضوی تحصیل در تهران را رها می کند و به مشهد بر می گردد و وارد دانشکده ادبیات مشهد می شود.

وی با ورود به دانشکده ادبیات مشهد با علی شریعتی ،همکلاسی خود آشنا می شود. در آن سال ها علی شریعتی با ترجمه کتاب ابوذر و نوشتن مقالاتی در روزنامه خراسان  و البته فرزندی استاد محمدتقی شریعتی بر سر زبان ها افتاده بود .

پوران شریعت رضوی در سال ۱۳۳۷ موفق به اخذ لیسانس شد. پایان نامه لیسانس او درباره «تصوف حافظ» با راهنمایی دکتر رضایی دفاع شده است. پس از فارغ التحصیلی پوران بلافاصله به استخدام فرهنگ در می اید و معلم مدرسه شاهدخت می شود. در همین سال این دو همکلاسی با یکدیگر ازدواج می کنند و علی شریعتی پس از چند ماه برای ادامه تحصیل به فرانسه می رود. این جدایی یکسال به طول انجامید و در این فاصله احسان فرزند اول آنها در مشهد به دنیا  می اید.

اقامت دانشجویی علی و پوران در فرانسه پنج سال به طول می انجامد. سارا و سوسن طی این سال ها به دنیا می آیند. تحصیلات همراه با بزرگ کردن فرزندان در کنار فعالیت سیاسی این سال های سخت دانشجویی را به خود اختصاص می دهد. در سال ۱۳۴۲ پوران شریعت رضوی از تز دکترای خود  تحت عنوان «حروف اضافه گرامری درگلستان سعدی» به راهنمایی ژیلبرت لازار دفاع می کند و همراه با همسرش به ایران بر می گردد. دستگیری علی شریعتی در مرز او را با سه فرزند کوچک در مرز خوی تنها می سازد و در بازگشت به مشهد تدریس در مدارس دبیرستان این شهر(انوشیروان دادگر-رفعت-ارض اقدس) را آغاز می کند و علی رغم مدرک دکتری امکان تدریس در دانشگاه به او داده نمی شود.

از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ پوران همراه با خانواده خود ساکن مشهد است و با آغاز فعالیت های علی شریعتی در حسینیه ارشاد تهران ، نظارت و پیشبرد امور خانواده را به تنهایی بر عهده دارد. با تولد مونا و بازنشستگی زودرس علی شریعتی از دانشکده ادبیات مشهد خانواده به تهران منتقل می شوند و پوران به عنوان معلم مقاطع راهنمایی ناحیه ۱۲ شروع به تدریس می کند. دستگیری همسرش در سال ۱۳۵۲ پوران را بار دیگر تنها مسئول خانواده چهارنفره خود می کند.

تدریس در جنوب شهر تهران، نظارت بر زندگی تحصیلی و تربیتی فرزندان نوجوان در شهری غریب و حفظ امنیت کودکش مونا در کنار ملاقات های هفتگی با همسر زندانی و پدر شوهرش محمدتقی شریعتی وظایف سنگینی است که پوران تا سال ۱۳۵۴، تاریخ آزاد شدن شریعتی از زندان بر عهده دارد.

آزادی علی شریعتی و خانه نشینی اجباری او آغاز مرحله دیگری در زندگی این خانواده است. پس از یک سال خانه نشینی و محدودیت هر گونه فعالیت برای شریعتی تصمیم بر خروج او گرفته می شود و در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ علی شریعتی موفق می شود با نام علی مزینانی از ایران خارج شود به این امید که خانواده اش در خرداد به او بپیوندند. این آخرین دیدار پوران و علی است. علی شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ یک ماه پس از خروجش و فردای ممنوع الخروجی پوران و مونا، در شهر بندری ساتامپتون به مرگی مشکوک از دنیا می رود .

با مرگ علی شریعتی بار زندگی، مسئولیت یک میراث و انتظارات اجتماعی یک ملت بر دوش پوران شریعت رضوی ، زنی در آستانه میانسالگی ، مادر 3 نوجوان و یک کودک گذاشته می شود. باید تصمیم بگیرد و تصمیمش این است که سه فرزندش در اروپا بمانند و خود پس از برگزاری مراسم چهلم همسرش در بیروت همراه با دختر کوچکش مونا برای رتق و فتق امور به ایران باز می گردد.

پوران به ایران باز می گردد و به تدریس ادامه میدهد تا بتواند امور مالی فرزندانش را در خارج بگرداند. اوضاع سیاسی ایران در سال ۵۶ و ۵۷ ملتهب است. آثار شریعتی در تیراژ میلیونی تکثیر می شود و جامعه در تدارک انقلاب است. با پیروزی انقلاب فرزندان به ایران باز می گردند و فصل دیگری در زندگی چوران شریعت رضوی آغاز می شود.

با انقلاب ایران و گسترش نفود شریعتی به عنوان معلم انقلاب موقعیت اداری و نیز جایگاه اجتماعی پوران شریعت رضوی نیز دستخوش تغییرات اساسی می شود. او می تواند از نفود این نام برای پیش برد یک سری فعالیت های اجتماعی و مدنی بهره بگیرد بی آنکه دچار سوءتفاهم های سیاسی بشود.

اما این فعالیت ها موقعیت اداری و حقوقی او را تحت شعاع قرار می دهد و او که معلم و راهنمای تعلیماتی در ناحیه ۱۲ تهران بود به مدت ۴ سال به وضعیت تعلیق در می آید تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۶۲ بازنشسته می شود.

با بازنشستگی زودرس و به پایان رسیدن مشغله های اداری، پوران شریعت رضوی کار نشر و نظارت بر چاپ آثار شریعتی را که به مدت دو سال تحت نظارت  مالی حسینیه ارشاد بود و به سرپرستی دکتر حسن حبیبی و صادق قطب زاده  در خارج از کشور کلید خورده بود، خود بر عهده گرفت. تا زمان انقلاب 8 شماره این مجموعه در خارج از کشور به چاپ رسیده بود و از ۱۳۵۸ پوران شریعت رضوی با همکاری امیر رضایی و مجید شریف این مهم را ادامه داد.

در آغاز دهه شصت و به دنبال انسداد شرایط سیاسی پوران شریعت رضوی به مدت هشت سال ممنوع الخروج شد. او که توانسته بود فرزندان خود را به خارج از کشور بفرستد در پشت مرز ماند و در کنار چاپ آثار همسرش مجبور به نظارت و مدیریت زندگی سه فرزند خود از راه دور شده بود.

پوران شریعتی رضوی کلیه آثار شریعتی را در دهه شصت و بخشی از آن را در دهه هفتاد به چاپ می‌رساند . به دنبال حملات روزنامه ۱۵خرداد مبنی بر همکاری شریعتی با ساواک، با چاپ کتاب طرحی از زندگی به زندگی مشترک خود و علی شریعتی می پردازد. در دهه هفتاد علاوه بر چاپ و نشر آثار شریعتی، بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی را نیز در تاریخ ۱۳۷۷ تاسیس می‌کند. فعالیت های مدنی و خیریه از جمله فعالیت های پوران شریعت رضوی در طی سال های هفتاد است. همکاری با موسسه یاوری، تآمین بودجه  های تحصیلی برای دانشجویان و….از جمله مشغله های او طی این سال ها بود.

پوران شریعت رضوی در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب ایران در روز ۲۲ بهمن دچار عارضه سکته مغزی شد و در روز ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ دار فانی را وداع گفت و در کنار برادرش آذز شریعت رضوی و مادرش در قبرستان امام زاده عبدالله به خاک سپرده شد.روحش شاد و آرام باد./منبع؛ سایت بنیاد شریعتی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
بهمن
۹۸

در آستانه سالروز درگذشت بزرگ بانوی فرهنگی خاندان شریعتی زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی همسر معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی پزشکان متخصص مزینانی و شریعتی دوست با حضور در این دیار ادب پرور به معاینه بیماران پرداختند.

در این طرح که به همت بنیاد دکترعلی شریعتی مزینانی و همراهی و همکاری بانوی جهادگر خانم فاطمه مزینانی گلستانی مؤسس و مدیرعامل مجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان موسسه ی خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان انجام شد رهروان پوران شریعت رضوی که خود او همیشه با حضور در مناطق محروم به یاری نیازمندان می شتافت و در امر مدرسه سازی همراه با خیرین نیکوکار همت والایی داشت با پذیرش بیماران از مزینان و روستاهای همجوار خدمات درمانی و مشاوره ای ارائه کردند.

خانم دکتر مونا شریعتی فرزند فرهیخته دکترعلی شریعتی مزینانی متخصص پوست و مو و خانم دکتر ربابه مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمدصادق استادیار دانشگاه و متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)، دکتر عبدالکریم چوبساز رییس دی کلینیک ابوریحان تهران و پزشک عمومی و همچنین دو روانشناس بالینی خانم دکتر امجدی و زارع پور حیدری حضور داشتندکه از ساعت 8 صبح تا 15روز جمعه 25 بهمن علاوه بر معاینه سالمندان ساکن در مجتمع بهزیستی مزینان به صورت پیوسته به ویزیت رایگان 400 نفر از شهروندان دیار خطه ی کویر پرداختند.

دکتر احسان و سوسن شریعتی مزینانی فرزندان دکتر علی شریعتی با حضور در مجتمع جامع توانبخشی بهزیستی مزینان به همراه خیرین بنیاد شریعتی از ساختمان چند منظوره این بنای خیریه و سالمندان این مرکز بازدید کردند.

خانم فاطمه مزینانی گلستانی با ارسال پیامی به شاهدان کویرمزینان از حضور فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی و رهروان راه پرافتخار دکتر پوران شریعت رضوی تقدیر و تشکر کرد متن این پیام به شرح زیر است:

خجسته میلاد با سعادت فخر دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) بر تمام مادران مهر پرور مبارک باد.

سال ها تلاش بی وقفه و زحمات شما خیرین نیکوکار امروز ثمر بخشیده و حلاوت آن کام مردم شهید پرور این آب و خاک را شیرین نمود.

حضور پزشکان متعهد متخصص و دلسوز، فرزندان شایسته مزینان بزرگ، خانم دکتر مونا شریعتی متخصص پوست و مو،خانم ربابه صدیقی مزینانی متخصص اعصاب و روان و آقای دکتر کریم چوبساز متخصص داخلی و سرکار خانم دکتر امجدی و زارع پورحیدری با تخصص روانشناسی بالینی درمجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان و ویزیت 400 بیمار و ارائه داروهای مورد نیاز برای بعضی از بیماران افتخار آفرین شد.

درود بر شما عزیزان وطن پرست خیر و نوع دوست که با دست های سبز و پرمهرخود این بنا را ساختید و همچنان در راه رسیدن به اهداف والای خداپسندانه ما را همراهی می نمایید.

فاطمه مزینانی(گلستانی)
موسس و مدیرعامل مجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان

دکتر مونا شریعتی

دکتر مونا شریعتی مزینانی متخصص پوست و مو

دکتر ربابه مزینانی

دکتر ربابه مزینانی متخصص اعصاب و روان

دکترچوبساز

دکتر عبدالکریم چوبساز رییس دی کلینیک ابوریحان

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۹۸

ساقیا جام جهانبینی ایمان تو خوش

شمع تابان تو خوش، جمع جوانان تو خوش

سوی میخانه‌ی خرداد تو باز آمده ایم

نظری کن که شود حال حریفان تو خوش

به شب ساغر ما بادهء روشن برسان

تا بنوشیم به شکرانهء احسان تو خوش

و ببینیم درین آینه، فردا شده اند

مردمان تو خوش و میهن ایران تو خوش

باغ غارت شدهء بهمن خونین تو سبز

خاوران از گل پیروزی خوبان تو خوش

سرزمین تو پر از شادی آزادی و قسط

طالقان تو خوش و مشهد و تهران تو خوش

هیرمند و خزر و ارژن و کارون و سهند

زنده رود و ارس و دشت خراسان تو خوش

عکس رخسار تو ای ساقی همواره جوان

در زلال قدح باده گساران تو خوش

کاروان غزل حافظ و مهتاب کویر

شاهراه علی و تخت سلیمان تو خوش

ساقیا نغمهء اقبال حنیف تو بلند

نوبهاران جمال گل قرآن تو خوش

می رسد عاقبت از باغ نگاه تو بهار

ناز دستان تو خوش، مجلس مستان تو خوش

ساقیا نام تو خوش، جام تو خوش، جان تو خوش

شام هجران من و صبح مزینان تو خوش

27 خرداد 1391

فریدون انوشه

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۸

مراسم چهل و دومین سالگرد عروج معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی روز چهارشنبه 29 خرداد همزمان با سالروز شهادت این فرزند شایسته کویر در زادگاهش مزینان برگزار می شود.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ مردم قدرشناس مزینان از اولین روزهای شهادت علی پسر مزینان یاد و نام اسطوره ی کویر خود را گرامی داشته و هر سال در روز پرواز آسمانی او مراسم بزرگداشتی را برگزار می نمایند. مراسمی که خاص کویر نشینان و همان محل هبوط شریعتی است که از آن به عنوان نیستان خویش یاد می کند. این مردم که خود را عاشق و دوستدار علی می دانند و همه جا به نام او افتخار می کنند تمامی هزینه های مراسم را خود بر عهده گرفته و هیچ توقعی برای حضور مقامات و رجال سیاسی ندارند اما اگر میهمانی بر آن ها وارد شود چه دولتی و یا سیاسی و یا عام پذیرایش هستند و از دل و جان اکرامش می کنند.

امسال نیز بنا به گفته علی اکبر رضوان پناه رییس شورای اسلامی مزینان همزمان با سالروز شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی مراسم بزرگداشتی با حضور علاقه مندان و دوستداران شریعتی به همت شورای اسلامی و دهیاری و ستاد مردمی مزینان از ساعت 10 صبح تا 12:30 روز چهارشنبه 29 خرداد در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار می شود.

در این مراسم یاد دکتر پوران شریعت رضوی همسر بزرگوار دکترعلی شریعتی مزینانی که بهمن ماه سال 97 دارفانی را وداع گفت گرامی داشته می شود.

حسین مقصودی و رمضانعلی سبحانی فر دو نماینده مردم شریف سبزوار بزرگ در مجلس شورای اسلامی از حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم خبر داده اند.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۳
خرداد
۹۷

 چهارمین دوره مسابقات فوتبال داخل سالن جام رمضان شهرستان داورزن یاد بود شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا با قهرمانی تیم فوتبال مزینان به پایان رسید.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛مراسم اختتامیه این دوره از مسابقات با حضور مقامات اداری ،نظامی و انتظامی و ورزشی شهرستان های سبزوار و داورزن ، شورای اسلامی و دهیاری و بسیج شهدای مزینان و جمعی از ورزشکاران و ورزش دوستان دوشنبه 21 خرداد ماه در سالن ورزشی شریعتی مزینان برگزار شد.
حجت الاسلام علیزاده امام جمعه شهرستان داورزن که برای بار دوم در سالن ورزشی مزینان حضور یافته بود و ضمن تشکر از برگزاری این مسابقات و حضور جوانان و همچنین اهتمام سپاه و بسیج منطقه اظهار داشت: سلامتی از نعمت‌های بزرگ خداست و با ورزش و روزه‌داری هر روز به این ثروت پنهان خدادادی افزوده می‌شود و همه ما در برابر این جسم که امانتی از طرف خداوند متعال است مسئولیم و بایستی در راه رضای او گام برداریم.

مزینان زادگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی و خاستگاه بیش از هفتاد شهید و صدها رزمنده و ایثارگر در این دوره از مسابقات با دوتیم نوجوانان شهدای مزینان و جوانان کاروانسرای شاه عباسی مزینان حضور داشت که در نهایت جوانان فوتبالیست مزینانی با شکست تمامی حریفان که از روستاهای مختلف شهرستان حضور داشتند بر سکوی قهرمانی تکیه زدند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویر مزینان در سروش: https://sapp.ir/sh.mazinan


  • علی مزینانی
۱۶
دی
۹۶

خراسان ای زمینَت گوهرستان            سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

👈در ادامه ی این شعر که شامل 211 بیت است شاعر شیرین سخن "طارق خراسانی" به دیار تاریخی مزینان و علامه محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند شایسته اش علی می پردازد که  تقدیم می گردد. ...

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۷
دی
۹۶

هنوز باورش برایم سخت و دشوار است 8 روز بیشتر از انتشار شعر دهقان فداکارش که در رثای ریز علی خواجوی گفته نمی گذرد و خودش در شامگاه 21 آذر برای همیشه رخ در نقاب خاک کشید. صحبت از استادی بزرگ ، خطیبی توانا ، اندیشمندی متفکر، شاعر شیرین سخن حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی است...

آری او رفت و برای ما فقط دریغ و افسوسی فراموش ناشدنی باقی ماند ... آن مرد برای من تنها یک پدر نبود دوستی بود که غم و شادی های مان را باهم تقسیم می کردیم اما این بار تمام اندوه را برای ما گذاشت و خود شادمانه رفت ...دیگر نمی دانم از که باید سراغ حدیث و روایت را بگیرم ! مزینان را در کلام کدام دانایی جستجو کنم او دایره المعارف زنده ای بود که هرگاه به دنبال کلمه ای می گشتم منبعش را در اثر بزرگان حتی باذکر صفحه و سطرش معنا می کرد ، افسوسم به خاطر سینه ای است که مالامال از علم و دانایی بود اما آیا چاره ای جز صبر و سکوت  در فراق حبیب هست ؟! و من بازهم ساکت می مانم در خلوت تنهایی خویش می سوزم و می سازم و دل خوش می دارم که این نیز مشیّت الهی است و او روزی دیگر بر می گردد و شعرهای زیبایی برایم می سراید ....

                      

اکنون شرح مختصری از زندگینامه ی این استاد و مراد خویش را که سال 92 در همین پایگاه تقدیم کردیم بازنشر می کنیم تا شاید به این طریق کمی از غم جانکاه و سختن دل های داغدارمان با یاد خاطرات گرانقدرش آرام گیرد...

 حجت الاسلام حبیب الله مزینانی ملقب به عسکری در سال ۱۳۳۰خورشیدی در مزینان و در خانواده ای متوسط اما به شدت مذهبی و معتقد متولد شد . پدر ایشان مرحوم کربلایی حسن مزینانی در کنار کار کشاورزی که از اجداد خویش به ارث برده است به کار تجارت پنبه و زیره و دکانداری در مزینان مشغول بوده است که اغلب بلوک مزینان چون او را فردی امین می بینند مایحتاج عمومی خویش را از وی خریداری می نمایند .

حبیب الله، دوران دبستان را در محضر اساتید مزینانی ؛مرحوم میرزا مندلی ضیایی ، عباسعلی صدیقی ، صانعی و مهری تا ششم ابتدایی به پایان می رساند و به دلیل بیماری پدر که تنها حامی آنهاست و با توجه به وضع معیشتی  آن دوران برای کمک به تأمین معاش خانواده  راهی گرگان و گنبد و دیگر شهرهامی شود و در کار درو و پنبه چینی مشغول می گردد و پس از مرگ پدر به کار مغازه داری مشغول می شود اما چون از نعمت صدای خوبی برخوردار است هیچگاه مداحی و نوحه خوانی را فراموش نمی کند و همین امر مشوقی می شود تا او با ثبت نام در مدرسه علمیه عتیق مزینان که به همت مرحوم شریعتمدار در مزینان بنیان نهاده شده است به جمع طلاب علوم دینی بپیوندد و از محضر استاد شیخ قربانعلی شریعتی عموی دکتر علی شریعتی مزینانی و معروف به شریعتی بزرگ بهره مند شود.

وی از همان ابتدا نبوغ خویش را به نمایش می گذارد و هنوز مدتی از پوشیدن لباس روحانیت نگذشته که یکی از منبری های معروف مزینان و روستاهای مجاور می شود و با یک دستگاه موتور گازی که خریداری می نماید برای تبلیغ دین به دورترین روستاها و قراء مزینان و حتی جوین می رود و روضه خوانی می کند .

حجت الاسلام عسکری در سن ۱۷ سالگی با دختر عموی خویش ازدواج می کند و برای تأمین مخارج زندگی مجبور می شود علاوه بر ادامه تحصیل و شرکت در مجالس روضه خوانی به کار در مغازه بپردازد اما او که سرشار از نبوغ واستعداد خدادادی است با تمامی مشغله ای که دارد به سرودن شعر نیز بدون آنکه در این زمینه کلاسی و یا استادی را ببیند می پردازد . البته این نیز یکی از خصوصیتهای مردم مزینان است چرا که اغلب مردم مزینان ذوق خاصی در ادبیات به ویژه شعردارند و از این جمله اند مرحوم بابا قاسم ، محمد الله وردی ،مرحوم کربلایی غلامرضا حسن زاده و استاد حاج علی گلستانی که بدون آنکه سواد قابل تأملی داشته باشند اشعاری نغز به خصوص در رابطه با مزینان سروده اند.

 در زمان فوت مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی که مزینان در آن زمان مملو از علاقمندان به آن مرحوم شده بود و تا مدتها مردم مزینان سوگوار فقدان آن عالم ربانی بودند، این روحانی جوان دو قطعه شعر در وصف استادش می خواند که مورد توجه و تشویق استاد محمدتقی شریعتی و فرزندش علی قرار می گیرد و از این زمان دوستی آنها آغاز می شود و بارها با سقراط خراسان و فرزند بزرگوارش هم سخن می شود و از  محضر استاد فیض می برد و استاد محمد تقی شریعتی مزینانی از او تجلیل  و کتاب تفسیرش را به خط خویش مزین می کند و به این روحانی جوان هدیه می نماید. 

پس از مراسم ،دکتر شریعتی از وی می خواهد که با او همراه شود و بار دیگر شعرش را که در وصف عمویش سروده بخواند و او در حالی که آرام آرام از کنار درختهای بیدی که سر بر شانه ی هم نهاده اند و آب را تا مزرعه همراهی می کنند می گذرد و همنوا با فرزند شایسته کویر می خواند:

شجر گلشن فضیلت  رفت       میوه ی باغ علم و حکمت رفت

بار دیگر ز خاندان علم و ادب     عاشق مکتب فقاهت  رفت

چون شنید ارجعی الی ربک      گفت لبیک و با اجابت رفت

مرغ روحش زسجن تن بیرون     پر گشوده به باغ جنت رفت

شمع سوزان ساکنان کویر       زاهدانه و با مناعت رفت

این ادیب در کنار مردم بود       مردمی بود و با وجاهت رفت

سخنش عترت است وقرآنی    آن مرید کتاب و عترت رفت

همه گویند بافغان و خروش     شریعتی حاکم شریعت رفت

این سخن زعسکری بشنو      کز مزینان جلال و عزت رفت

دکتر مات و مبهوت به لبان این طلبه ی جوان نگاه می کند و چون خروش و جوشش او را می بیند بی اختیار لبخندی می زند وقتی شعر او پایان می یابد با او زمزمه می کند :کزمزینان جلال وعزت رفت. و سپس می پرسد : آقای عسکری آیا مطالب مرا که منتشر شده خوانده ای و متعجبانه می شنود که : بله اغلب کتابها و مقالات شما را که در کیهان منتشر کرده اید خوانده ام.

دکتر بیشتر مجذوب او می شود به خانه ای که حالا استاد در آنجا حضور دارد دعوتش می کند به پدرش می گوید : پدر این شیخ جوان را ببین که در این روستای دور افتاده آنچه را من در پایتخت می نویسم و می گویم خوانده است.

استاد نیز او را مورد تشویق قرار می دهد و بابت شعری که در رثای  برادرش خوانده تشکر می کند سپس مناظره ای بین دکتر و عسکری جوان رخ می دهد که دراین مناظره که تاشب طول می کشد او نظر دکتر را درباره ی دعای ندبه به نقد می کشد و پس از این مناظره ی علمی دکتر رو به استاد می کند و می گوید : بخدا قسم روح قدسی در این آقا دمیده شده است .

پس از این گفتگو و مناظره دکتر  احترام خاصی برای او قائل می شود و در موقع خداحافظی  کفشهای این طلبه را جفت می کند و با چراغ فانوسی که در دست دارد تا وسط بازار همراهیش می نماید و به اصرار عسکری از هم جدا می شوند قبل از خداحافظی دکتر از او می خواهد که به تهران بیاید و در مراکز دانشگاهی و مجامع روشنفکری سخنرانی کند ولی عسکری پاسخ می دهد : من ترجیح می دهم در این لباس بمانم و تبلیغ دین کنم .دکتر هم او را تشویق می کند و می گوید : پس دراینجا نمان و به مشهد برو.

پس از  آتشی  که با این سخن آخری دکتر شریعتی در وجودش شعله ور می شود او به فکر فرو می رود و آن شب که دکتر در روی پشت بام خانه ی پسرعمویش تا صبح به آسمان کویر خیره شده بود او نیز بارها سخن او را تکرار می کرد : به مشهد برو ...

 آوازه سخنرانی روحانی جوان و جویای نام مزینانی  به دکتر دادگر که اکنون در مشهد و در بیمارستان امام رضا(ع) متخصص قلب و عروق می باشد می رسد؛ آقای دکتر برای ختم پدرشان وی را به کلاته مزینان برای  سخنرانی دعوت می نماید. و از این پس هرجا مراسمی بزرگ برپامی شود او به عنوان گزینه ی اول سخنران دعوت می گردد اما شرری که دکتر شریعتی به جانش انداخته التیامی ندارد و آخر هم تسلیم می شود و سال ۱۳۵۵ه. ش راهی مشهد مقدس می شود و در مدرسه حضرت ولیعصر (عج) جامع المقدمات را آغاز می کند.سپس به  درس حجت الاسلام حجت هاشمی استاد ادبیات عرب در جهان اسلام  می رود و سیوطی ، مغنی و قسمتی از مطول را نزد ایشان می آموزد و سپس اصول فقه و معالم را از محضر استاد صالحی نیشابوری بهره می برد و لمعتین را نیز در محضر شیخ یعقوب واعظی می خواند .

حجت الاسلام عسکری همچنین سطح دوم حوزه را نزد استاد غلامرضادهشت و آیت الله مرتضوی ، کفایتین را در محضر استاد آیت الله رضا زاده و درس خارج فقه و اصول را نزد آیت الله میرزاعلی فلسفی برادر خطیب شهیر حاج شیخ محمدتقی فلسفی با موفقیت گذراند.
سال ۵۶ فرا می رسد و دکتر علی شریعتی قبل از هجرت به اروپا و شهادتش در بیست و نهم خرداد ماه آن سال به مزینان می آید و روحانی نام آشنای او یعنی حجت الاسلام حبیب الله مزینانی عسکری نیز در مزینان حضور دارد دکتر او را پشت ترک موتور گازی سوار می کند و به سمت قبرستان مزینان که اکنون به بهشت علی (ع) معروف است می برد. دلش بدجوری گرفته و وقتی سرقبر اجدادش می رود به طلبه ی جوان می گوید: دلم گرفته عسکری ،چی داری که برایم بخوانی؟

عسکری وقتی شوریده حالی او را می بیند با صدای بلند و انگار که در مجلسی روضه خوانی می کند شروع به خواندن قسمتی از سخنان امیرالمونین حضرت علی (ع) می کند که چون از جنگ صفین برمی گردد رو به مزار اهل قبور در فبرستان کوفه   می کند و می فرماید: یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ .ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى   .             

و چون امیرالمومنین (ع) از صفین باز مى‏گشت، به گورستان بیرون کوفه نگریست و فرمود:  اى اهالی خانه های  هراسناک، و محله هاى تهى و گورهاى تاریک، و اى غنودگان در خاک ، اى بى کسان، اى تنها خفتگان ، اى وحشت زدگان ، شما پیش از ما رفتید و ما به دنبال شما به شما ملحق خواهیم شد.

امّا خانه‏ ها، در آنها آرمیدند، امّا زنان، به همسری‏شان گزیدند. امّا مالها، پخش گردیدند. خبر ما جز این نیست، خبرى که‏   نزد شماست چیست؟

سپس به یاران خود نگریست و فرمود: اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه ‏ها پرهیزگارى است

 دکتر شریعتی همچون ابر بهار زار زار می گرید و اشکهایش خاک مزار پدر بزرگش را نمناک می کند. عسکری که حال او را می بیند روضه را قطع می کند چون می ترسد با این حالی که او پیدا کرده و گریه هایی که می کند جان به جانان تسلیم نماید لذا او را تسلی می دهدو می گوید : دکترجان شما هم انسان آگاه و زنده دربین این مردمی که مانند اموات خاموشند و نمی توانند شما را درک کنند هستی بهتر است کنار این قبور با اموات صحبت کنی چون اهل قبور روحشان آگاه است و سخن زنده ها را می شنوند .

او را تنها می گذارد و به گوشه ای می رود پس از گذشت دقایقی دکتر آرام می شود و به نزد او می رود روزنامه ی کیهانی را از جیبش در می آورد و به عسکری نشان می دهد و می گوید:شیخ، ببین این آقایان چی برعلیه من می نویسند: طرف مرا که عمری است از علی و فاطمه و حسن وحسین می گویم متهم به طرفداری از مارکسیسم اسلامی کرده است . حداقل شما خاندان مارا می شناسید و می دانی که ما مجذوب مکتب امامت و ولایتیم .عجیب است بعضی از روحانیون وابسته به رژیم(پهلوی) مرا متهم به وهابی بودن می کنند در صورتی که خود وهابیون مرا شیعه ی غالی می دانند. حاکمیت هم مرا استاد  مارکسیسم می داند ...

عسکری که بی تردید اغلب آثار شریعتی را خوانده و خط به خطش را تحلیل و تفسیر کرده است پس از شهادت فرزند شایسته کویر در محفلی به نقد و تعریف و تمجید او می پردازد و در سخنرانی هایش از سخنان انقلابی او استفاده می کند و برای برقراری و پیروزی انقلاب اسلامی تلاش فراوانی می کند.
 قبل از انقلاب بارها توسط ساواک تهدید می شود و بعد از انقلاب وی یکی از روحانیون پیشتازی است که با سخنرانی های انفلابی در مراکز مختلف به ویژه زادگاهش مزینان جوانان را ترغیب به مبارزه می نماید و هرگاه پیکر شهیدی از جبهه ها مراجعت می کند او برای نشییع شهید از مشهد به مزینان می آید و در مراسم بزرگداشت و مجالس یادبود لاله های کویر سخنرانی می نماید و علی رغم توصیه شهید برونسی که قبل از انقلاب مخفیانه  در درس مقام معظم رهبری شرکت می نمایند وقتی شوق  او را برای حضوردر جبهه می بیندبه ایشان خطاب می کند :"شما در پشت جبهه بمانید و وظیفه تبلیغی را انجام بدهید" طاقت نمی آورد و در سنگر جهاد حضور می یابد تا همچون استادش حاج میرزا جواد تهرانی از فیض حضور در جهاد محروم نماند...

این روحانی پیشکسوت که بیش از50 سال برای ترویج و تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام زحمت کشیده و در ایام محرم حضور در جمع همشهریان مزینانی را بر مجالس بزرگ مشهد ترجیح می دهد علاوه برکار تبلیغ به سرودن هزاران بیت شعردر منقبت آل الله و زادگاهش مزینان پرداخته که به زودی دیوان اشعارش منتشر می گردد. 

                          

پایگاه اصلی او در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم(ع) مسجد موسی بن جعفر(ع) است که بیش از سی سال در این سنگر و مساجد امام زمان(عج) و امام رضا(ع) به تبلیغ دین پرداخت و به پاس همین خدمات صادقانه هیئت امنای مسجد و علاقه مندان به او عکسی را به یادگار می گیرند و به تأسی از حکیم توس تک بیتی را ضمیمه ی آن می کنند که:

« بسی رنج بردی در این سال سی   که دین زنده کردی به مسجد بسی»

عاقبت این خطیب توانا و مجاهد نستوه و رزمنده هشت سال دفاع مقدس و مدافع راستین انقلاب و مزینان دوست واقعی شامگاه 21 آذر ۱۳۹۶بر اثر بیماری قلبی دارفانی را وداع گفت و پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوه در حرم رضوی و زادگاهش مزینان در بهشت علی (ع) این دیار تاریخی برای همیشه آرام گرفت...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۹۵

کتابخانه شریعتی مزینان پس از سال ها تعطیلی با پیگیری جوانان  و دلسوزان مزینانی روز پنج شنبه 11 آذر ماه 95 مصادف با اول ماه ربیع الاول آماده ی ارائه ی خدمت به علاقه مندان شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ چندی پیش مطلبی به درخواست جوانان مزینانی باعنوان "کتابخانه ی مزینان را دریابید" در کانال تلگرامی شاهدان کویر منتشرشد که بلافاصله تعدادی از فرهیختگان و خیرین مزینانی با ارسال پیام آمادگی خود را برای کمک و راه اندازی و اهدای کتاب به  این مرکز فرهنگی اعلام کردند و جوانان و نوجوانان مزینانی امیدوار و محکم اولین گام را برای از سرگیری فعالیت کتابخانه آغاز کردند و در همین رابطه حجت الاسلام شیخ محمد مزینانی که به حقیقت یکی از مبلغان دلسوز و همیشه همراه جوانان مزینانی است و بیشتر اوقات خود را برای کمک به فرزندان این دیار تاریخی در زادگاهش سپری می کند امروز طی تماس تلفنی اعلام کرد: به حول و قوه ی الهی و با کمک جمعی از جوانان، کتابخانه غبار زدایی شد و این عزیزان  مزینانی با تفألی به دیوان حافظ ، امروز به تمیز کردن محیط پرداختند .

 وی امیدوار است که تمامی دوستداران مزینان در این امر خیرسهیم شوند و نیازمندی های کتابخانه را که کتاب ، قفسه ، میز و صندلی و رایانه است تأمین نمایند.

کتابخانه ی مزینان چند سال قبل از شهادت فرزند شایسته ی کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی و توسط خود او پایه گذاری شد و این معلم شهید که تمامی استضعاف مردمش را در فقر فرهنگی می دید با دستان مبارک خود چندین جلد کتاب تهیه و به زادگاهش فرستاد و بنای کتابخانه در مدرسه ی علمیه ی مزینان گذاشته شد و با مدیریت حجت الاسلام معلمی فر و اصغرهمت آبادی این مرکز علمی ادامه پیدا کرد و گزافه نیست اگر بگوییم در اواخر دهه ی پنجاه طی روز صدها نوجوان و جوان مزینانی به کتابخانه مراجعه می کردند و کتابی را دریافت و پس از مطالعه محتوای آن را برای مدیران توضیح می دادند تا معلوم شود آیا آن را مطالعه کرده اند یاخیر؟!

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کتابخانه ی دکتر علی شریعتی مزینانی که در مرکز کانون فعالیت های انقلابی و بسیج قرار گرفت بازهم شاهد رشد و شکوفایی خاصی بود و بعضی از خیرین کتاب هایی را وقف آن کردند و بر کتابخوانان آن افزوده شد تا اینکه در اواسط دهه ی شصت جهاد سازندگی سبزوار تعدادی کتاب را به این مرکز هدیه کرد و پس از آن خود را متولی اصلی اعلام کرد و مدیریت را به یکی از افراد زحمتکش و عضو شورای اسلامی سپرد و مدتی بعد یعنی در دهه ی هفتاد کتابخانه ای که هر روز شاهد شوق و اشتیاق ده ها کودک و نوجوان و جوان کتابخوان بود تعطیل و در دهه ی هشتاد بعضی کتاب های آن به مکانی نامعلوم انتقال یافت  و  سال ها بازمانده های آن در زیر شلاق گرد و غبار پوسیده و در آرزوی دیدن اهل علمی انتظار می کشید و شکر خدا اکنون به همت تمامی دلسوزان مزینان این یادگار معلم شهید دکتر علی شریعتی بار دیگر احیا شد و امیدواریم مسئولین فرهنگی استان به خصوص ارشاد اسلامی شهرستان داورزن و سبزوار هم کمی توجه خود را معطوف به کویریان بکنند و جوانان و امیدان مزینانی را همراهی نمایند.

شایان ذکر است؛ کتابخانه شریعتی مزینان همزمان با میلاد فرخنده ییامبر گرامی اسلام با همکاری کانون فرهنگی زینبیه و شورای اسلامی و دهیاری مزینان در دو شیفت کاری خواهران و برادران  به طور رسمی آغاز به کار می نماید.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
آبان
۹۵

حوزه ی علمیه مزینان با بیش از یکصدسال قدمت تاریخی/ چرا این پایگاه دینی احیا نمی شود؟

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ خرداد 1392 مطلبی در رسانه ها منتشر شد که امام جمعه ی داورزن از احیای دوباره مدرسه ی علمیه مزینان پس از نیم قرن تعطیلی خبر داد اما با گذشت سه سال و اندی از این خبر هنوز هیچ حرکتی از سوی متولیان و مسئولین امر انجام نشده و قصه ی پروژه های ناتمام همچنان ادامه دارد این در حالی است که داورزن چندین سال است به عنوان شهر و شهرستان معرفی شده و پتانسیل خوبی برای تربیت و آموزش طلاب علوم دینی دارد و در سنوات گذشته علاقه مندان بسیاری به خصوص از کهن دیار تاریخی مزینان برای فراگیری این علوم راهی شهرستان های بزرگ مانند مشهدمقدس و قم و تهران شده اند و درحال حاضر بیش از 30 طلبه و روحانی در مراکز علوم دینی درحال تدریس می باشند.این مدرسه که از قدمت یکصد ساله برخوردار است و موقوفه ای برای این موضوع می باشد می تواند با اندکی مرمت اولین حوزه ی علمیه این دیار نام بگیرد. در ادامه این مطلب به چگونگی ساخت ، قدمت و بنای آن اشاره می گردد و امیدواریم مسئولین محترم حوزه در استان و شهرستان یک بار دیگر آستین همت را بالابزنند و این پایگاه دینی را احیا نمایند.

تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است . احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن موجود است . مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده و با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر مرمت و نگهداری آن به وسیله مردم مزینان انجام شده است

این بنا که روزگاری شاهد جوش و خروش و اشتیاق فراوان طلبه های مزینانی بود و اغلب آن ها از مشاهیر این دیار هستند پس از درگذشت بزرگان خاندان شریعتی که مسئولیت آن را عهده دار بودند در دهه ی پنجاه برای همیشه تعطیل شد و در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی و پایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی ،بسیج ،کتابخانه، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت و دوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج) بوده است.

این بنا که براساس معماری اسلامی ساخته شده ،دارای شرایط لازم برای پذیرش طلبه است و تمامی امکانات لازم را نیز دارا می باشد. چندین رواق ، ایوان، حجره ،هشتی،دفتر رئیس و مدرسان ،کتابخانه و... از جمله امکانات مدرسه ی علمیه مزینان است. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع ؛ حیاط آن، 229 متر مربع  و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع است.

کتاب موقوفات الرجال تالیف محمد محمد زاده پس از شرح احوالات مرحوم شریعتمدار و موقوفات وی در یاره ی حوزه ی علمیه مزینان و وقفنامه و تاریخچه آن چنین آمده است:

«این حوزه ‏ی علمیه‏ مربوط به دوره قاجار است که به دو نام «صلوات» و«شریتعمدار» معروف است. و از آن جهت مدرسه‏ ی صلوات نام‏ دارد که پیشتر بر جای آن باغی بوده است معروف باغ صلوات و بدان سبب‏ مدرسه شریعتمدار گویند که مرحوم حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار آن مدرسه را به خرج خود بنا کرده و در آن تدریس فقه و اصول می‏ فرموده است.‏

بنای این مدرسه در سال یکهزار و سیصد هجری بوده است و چون شریعتمدار بلاعقب بوده تولیت مدرسه را بعد از خود به یکی از خویشاوندانش به نام حاج میرزا محمد که خود نیز از علما و فضلا و مدرسین بوده واگذار نموده است و بعد از او تولیت با اولاد اوست که با پسوند «متولی» شهرت دارند.

این مدرسه در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۸۲ با شماره‏ی ثبت ۱۰۹۰۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.»

در ادامه برای روشن شدن اذهان عمومی و پیگیری مسئولین اوقاف و متولیان مدارس علمیه و دهیار و شورای اسلامی متن اصلی وقفنامه با ترجمه آن تقدیم می گردد.

موقوفات مدرسه ی علمیه مزینان

مدرسه شریعتمدار دارای موقوفاتی است که اراضی آن به دلیل خشک شدن قناتها بازدهی چندانی ندارند. در اینجا وقفنامه مدرسه که سوادی مصدِّق از آن در دست است، معرفی می شود.

واقف: حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار

تاریخ وقف: 1309ق

مورد وقف: نصف از قنات افضل آباد، سه شبانه روز از قنات غنیابون(غنی آباد)، چهار سهم از قنات محسن آباد.

مصرف: طلاب علوم دینی و مدرّسان مدرسه مزینان و تعمیر مدرسه، عشر برای حق التولیه. آنچه از موارد فوق اضافه آمد، برای زائران حضرت رضا علیه السلام خرج شود.

 

متن وقفنامه

هوالواقف علی الضمائر

1 / بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین /2 بعد الحمد و الصلوه 3 / از آنجایی که تأییدات ربّانی و توفیقات سبحانی و عنایات یزدانی جلّ و تعالی شأنه العزیز /4 شامل حال و متکفّل احوال خجسته مآل جناب مستطاب قدسی انتساب، سید العلماء و قدوه الفقهاء، افضل المتقدّمین و اکمل المتأخّرین، مولی الانام ملاذ الایتام 5 / مرج الخواص و العوام، ذوالمجد الاصیل و الشرف، الباذخ المستطیل الکریم ابن الکریم حجة الاسلام و المسلمین و مروّج احکام خیر المرسلین 6 / و سلاله اولاده الطیّبین الطاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین، مولانا و مقتدانا سرکار آقای شریعتمدار جناب آقای حاجی میرزا ابراهیم ادام اللّه تعالی ایام افاداته 7 / و اعوام افاضاته و متع اللّه الخلایق بطول بقائه و شرّفهم بعزّ لقائه گردید، تقرّبا الی اللّه و طلبا لمرضات رسوله صلی اللّه علیه و آله الابحار 8 / الی یوم التناد وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد دائمی فرمود جناب مستطاب معظم له املاک مفصله ذیل را، منها نصف از قنات جاریه افضل آباد 9 / و منها سه شبانه روز میاه از قنات جاریه غنیابون که مدارش بین الشرکاء بر هیجده شبانه روز است و منها ثمن الاربع مجری المیاه از قنات جاریه 10 / محسن آباد من توابع قصبه مزینان بر طلاب علوم دینیه مدرسه جدید البناء، جناب واقف معظم له واقع در قصبه مزبوره و هی هذه اولاً مخارج زراعت و عشریه 11 / حق التولیه را جناب مستطاب متولی برداشت نماید و منافع را دو قسمت نموده، قسمتی به جهت مدرّس و طلاب و خادم مدرسه مزبوره برساند و قسمت دیگر را به جهت تعمیر مدرسه 12 / و آبادی املاک موقوفه از قبیل تنقیه قنوات و بنای قلعه و خانه جدیده در املاک به صوابدید جناب مستطاب متولّی مدّ ظلّه العالی صرف فرمایند. چنانچه املاک مزبوره 13 / محتاج به تعمیر نباشد، یا زائد بر تعمیرات باشد، در مصارف زوّار و متردّدین کائنا مَن کان خرج و صرف حتی آن که بر حسب وقت و اقتضای مصلحت تعارف و تکلّفی به جهت ولات و حکّام 14 / لازم شود، البته اهمال و اغفال نباید نمود و تولیت املاک مزبوره، مادام الحیوه، جناب مستطاب واقف معظم له اطال اللّه بقائه و اعلائه، یا به ملازمان امجد 15 / معظم له است و نظارت با جناب مستطاب فضائل مآب علاّم فهّام، افتخار الحاج و العلماء شباب القضاه، خیر الحاج ملا رجبعلی قاضی معین الشریعه است و بعد از انقضاء 16 / عمر طبیعی جناب مستطاب واقف معظم لازال ظله العالی ممدودا و عیشه محمودا و قدره مسعودا تولیت املاک مزبوره با جناب قاضی عالیقدر حاجی معین الشریعه است 17 / و بعد از ایشان تولیت با اکبر اولاد جناب معزی الیه است، بطنا بعد بطن و نسلاً عقب نسل، به شرط ذکوریه و رشد و صلاح، به این معنی که عمل به شرایط وقف کما هو مقرر بماند 18 / و بعد انقراضهم که ولد ذکوری در طبقات نباشد، تولیت املاک با جناب مستطاب قدسی انتساب شریعتمدار اخوی، ملا محمّد علی الشهیر بفاضل زید فضله خلف الصدق مرحوم مبرور 19 / خلد آشیان آخوند ملا عباسعلی طاب ثراه است که الآن در ارض اقدس و مشهد مقدس مجاورند و مخیّرند در تصدّی املاک موقوفه به مباشرت نفس نفیس و جعل به این که 20 / ثقه و معتمد جناب معزّی الیه باشد، که نایب مناب ایشان به شرایط وقف عمل نماید و بعد از ایشان با اعلم علماء قصبه مزینان، که در نظر کلّ ساکنین آن قصبه 21 / معلوم العداله باشند، تا به مصارف مقرّره مزبوره عمل نماید. وقفا صحیحا، شرعیا، لازما، جازما، کما هو المقدّر فی الشریعة الغراء و الملّة البیضاء من القبض و الاقباض 22 / و اجراء صیغة الوقف و تسلیم منافع املاک موقوفه به موقوف علیهم گردید، فمن بدّله بعد ما سمعه فعلیه لعاین اهل السموات و الارضین من الانبیاء و المرسلین 23 / و الملائکة المقرّبین و الاوصیاء المرضیّین و الشهداء و الصالحین و من الجنّ و الانس اجمعین و انّما اثمه علی الذین یبدّلونه و یحرّفونه و یغیّرونه 25 / اللّهم تقبّل من جنابه و اجعله ذخیرة لیوم حسابه و اصلح حاله و انجح طلبته و آماله و افلح عاقبته و مآله و ادم شرفه و ازل وباله بمحمّد و آله(ع)، به تاریخ جمادی الاولی سنه 1309 

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۳
خرداد
۹۵

دکتر سوسن شریعتی مزینانی شب گذشته با حضور در روستای کاهک و شرکت در برنامه فرهنگ کویر صبح امروز دوشنبه به همراه دکتر فصیحی وارد مزینان شد و ضمن دیدار با اقوام پدری خود از جمله همسر و فرزند معزز مرحوم شیخ محمود شریعتی از مناطق تاریخی و بوستان چشمه ی مزینان بازدید کرد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ فرزنددکتر علی شریعتی مزینانی با حضور در منزل مهدی آزاده رئیس شورای اسلامی مزینان از اینکه تاکنون منزل پدری دکتر  در مزینان آماده نشده است انتقاد کرد و گفت : همشهریان مزینانی در پروژه های بسیاری هزینه می کنند اما هنوز نتوانسته اند خانه زادگاه شریعتی ها را برای بازدید علاقمندان آماده کنند.

وی از ابراز علاقه ی وافر پدرش دکتر شریعتی به مزینان یاد کرد و گفت: مزینان با شریعتی شناخته شده است و دکتر علاقه ی خاصی به این دیار داشت و برای همین است که از مزینان به عنوان روستای محبوب من یاد می کند.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۶
اسفند
۹۴

همشهریان عزیز مزینانی؛ امسال که انشاء الله به زادگاه خود مزینان تشریف آوردید اگر می خواهید به همشهریان خود هدیه بدهید پیشنهاد می دهیم طبق توافق با رئیس شورای اسلامی مزینان کتاب های خوانده شده خود را که در خانه دارید به مهدی مزینانی آزاده تحویل نمایید تا به زودی کتابخانه و قرائتخانه مزینان که یادگار فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی می باشد دوباره احیا شود.

عزیزان مزینانی و خیرین گرانمایه که تمایل دارند در این امر خیر به صورت کلی کتاب هدیه کنند و باقیات و صالحاتی برای آیندگان باشد می توانند با شماره تلفن 09191409112حاج مهدی مزینانی(آزاده)تماس بگیرند.

مزینان از قدیم به خصوص به همت فرزندشایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی دارای کتابخانه ای وزین بود که به خصوص در دهه ی پنجاه و شصت بیش از 700عضو رسمی داشت که کتاب دریافت می کردند .اما متأسفانه به دلیل عدم پیگیری متولیان فرهنگ و هنر و دخالت بعضی افراد غیر مسئول نه از کتاب اثری مانده و نه از کتابخانه و اعضایش.

جای سئوال این جاست که امیدواریم دهیاری و شورای اسلامی با جدیت پیگیر آن باشد  که 2000جلد کتاب که برخی از آن ها نفیس بود کجا رفته و دست کیست و چرا از محل اصلی آن خارج شده است؟

  • علی مزینانی
۰۹
اسفند
۹۴

     شیخ عبدالکریم داماد استاد محمدتقی شریعتی مزینانی  و پسرعموی دکتر علی شریعتی سال 1306در مزینان به دنیا آمد و همانند دیگر خانواده شریعتی به توصیه ی پدر به فراگیری علوم دینی پرداخت و همزمان دروس کلاسیک را در مدرسه مزینان ادامه داد.

وی از سن هفده سالگی به طور رسمی وارد حوزه علمیه شد و به مدت 10سال علوم حوزوی را تا آخر شرح لمعه آموخت.اما او که به لحاظ اجتماعی فردی بسیار خیرخواه و دلسوز بود و همیشه تلاش خود را برای کمک به دیگران دریغ نمی‌کرد؛ همانند عمویش خدمت به جوانان را در لباسی غیر از روحانیت برگزید و با توجه به شرایط زمان ، برای ارتباط با نسل نوپا و جوان بهترین راه را حضور در مدارس می دانست و با همین نگاه وارد آموزش و پرورش شد و مدت 30سال به تدریس در دبیرستان های مشهد مقدس پرداخت.
دلبستگی و اهتمام شیخ عبدالکریم نسبت به دکتر علی شریعتی بسیار زیاد بود تا آنجاکه در تمام مناسبت‌هایی که به یاد معلم شهید انقلاب برگزار می شد حضور می یافت و یک انگیزه تمام ناشدنی برای ترویج اندیشه‌ها و آرمان‌ها و دفاع از دکتر داشت؛‌ و در همین رابطه کتاب‌هایی را هم در مورد آثار او و پدرشان (محمد تقی شریعتی) به چاپ رساند.

 زنده یاد شیخ عبدالکریم شریعتی بارها در مزینان به خصوص در جمع دانشجویانی که برای بزرگداشت سالگرد عروج فرزند شایسته کویرمزینان حضور یافته بودند سخنرانی کرد و از خاطراتش با دکتر و استاد شریعتی گفت.

وی که دارای مدرک لیسانس الهیات بود پس از سال ها خدمت از اداره آموزش و پرورش  بازنشست شد و به انتشار مقالات و چاپ پنج کتاب پرداخت . عاقبت این استاد دلسوز  پس از سال ها خدمت؛ 31 شهریورماه1389در مشهد مقدس دارفانی را وداع گفت و در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم آرام گرفت .                                                     

                                                 

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۹۴

عضو هیأت علمی جهاد دانشگاهی مشهد گفت: سر منشأ آسیب‌های اجتماعی سست شدن رابطه روابط اجتماعی و عدم توانایی جامعه در منسجم کردن خود می باشد به تعبیر دیگر شرایطی که در آن جامعه "چسب اجتماعی" خود را از دست می دهد.

 به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از (ایسنا)- منطقه خراسان؛ سعید شریعتی مزینانی در نشست "نقش آسیب‌های اجتماعی در شکل‌گیری جرایم و راهکا‌رهای مقابله با آن " که به همت انجمن علمی حقوق مؤسسه آموزش عالی علمی- کاربردی جهاددانشگاهی مشهد برگزار شد،اظهار کرد: جامعه کانون و محمل تولید روابط و پیوندهای اجتماعی ( روابط گرم متقارن ) و نیز خلق نظام معانی مشترک ( فرهنگ ) است و روابط اجتماعی گرم و پایدار و نظام معانی مشترک ( ارزش ها، اخلاق، هنجارها، باورها و.... ) ملاط پیوند دهنده و یک پارچه کننده عناصر جامعه ( افراد و گروه‌ها ) است که بدون وجود این دو اساساً جامعه وجود ندارد.

 این جامعه شناس ادامه داد: به میزانی که این دو کارکرد اساسی جامعه ضعیف شود، ما با آسیب‌های اجتماعی مواجه خواهیم بود، بنابراین منشأ آسیب‌های اجتماعی در ترک خوردن یا شکست روابط اجتماعی و عدم توانایی جامعه در منسجم کردن خود می باشد یعنی همان انسجام اجتماعی که انسان‌ها را به هم نزدیک می کند و پیوند می دهد.

 سعید شریعتی مزینانی با اعتقاد بر اینکه بدون اینکه انسان‌ها با هم ارتباط داشته باشند و بدون اینکه معنا ساخته شود اساساً جامعه شکل نمی گیرد، افزود: هر زمان که این دو دچار مشکل شوند یعنی جامعه نتواند بین افراد ارتباط برقرار کند و افراد را به همدیگر پیوند دهد و یا موقعی که جامعه نتواند برای زندگی انسان‌ها معنا بسازد و فرهنگ که کانون معناسازی است اهمیت و جایگاه خود را از دست دهد، در چنین صورتی ما با انواع آسیب‌ها مواجه خواهیم بود.

 وی تاکید کرد: سر منشأ آسیب‌های اجتماعی سست شدن رابطه روابط اجتماعی و عدم توانایی جامعه در منسجم کردن خود می باشد به تعبیر دیگر شرایطی که در آن جامعه "چسب اجتماعی" خود را از دست می دهد، به این ترتیب و در ضعف همبستگی اجتماعی و بی معنایی افراد دچار انزوا و بیگانگی می شوند و احتمال دارد که به طرف رفتارهای هنجارشکنانه یا مجرمانه بروند.

 مدیر پژوهش مؤسسه آموزش عالی علمی- کاربردی جهاددانشگاهی مشهد با بیان اینکه ما امروز با مشکل اجتماعی و فرهنگی به طور همزمان روبرو هستیم یعنی هم گرایش‌های دیگرخواهانه جای خود را به خودمحوری و نفع طلبی داده است و هم با بحران فرهنگی مواجهیم، افزود: دراین موقعیت طبیعتاً راه حل مشکل از درون مواجهه با ریشه‌های مشکل می گذرد، به این معنا جامعه تضعیف شده ما باید تقویت و روابط اجتماعی اش بازسازی شود.

 سعید شریعتی مزینانی ادامه داد: توجه و کمک به رشد نهادهای مدنی ( مؤسسات صنفی، سندیکاها، احزاب، تشکل‌های عام‌المنفعه و خیریه و ... ) برای تقویت جامعه ما یک ضرورت است البته برای تحقق این هدف، حل مشکلات اقتصادی و تامین امنیت معیشتی برای عموم مردم یک پیش شرط است؛ جامعه فقیر و ناتوان در تأمین نیازهای حیاتی، فضای مناسبی برای رشد جامعه مدنی فراهم نمی کند.

شاهدان کویرمزینان ؛ استاد سعید شریعتی مزینانی پسر زنده یاد عبدالکریم شریعتی است.

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۹۴

http://shariati.nimeharf.com/wp-content/uploads/2012/07/208906_341697365909898_837007287_n.jpg

پس از مردن چه خواهد شد
نمی‌دانم
نمی‌خواهم بدانم
کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی‌در‌پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و فریاد گلویم
گوش‌ها را بر ستوه آرد
و خواب خفتگان خفته را
آشفته و آشفته ‌تر سازد
و گیرد او
بدین ترتیب تاوان سکوت و انتقام
اختناق مرگبارم را .

چند نفر ما این شعر را شنیده ایم یا خوانده ایم؟! چند نفر فکر می کنند و بر این باورند که شعر ” سوتک ” را دکتر شریعتی نوشته و سروده است؟! تقریباً اکثر کسانی که سر و کارشان با شعر و ادب است این شعر را هم مثل شعر زمستان اخوان ثالث یا شعر تولدی دیگر فروغ یا هوای تازه ی شاملو ، به کرات شنیده اند و چون تبلیغ شده روی این شعر که کار دکتر شریعتی بوده ، پذیرفته اند که دکتر شریعتی شعر سوتک را سروده . در حالی که شاعر این شعر ، شاعری کمتر شناخته شده بنام موسوی اهری ست . این شاعر گمنام که کتابی هم در سالهای دور چاپ کرده ، نام کاملش سید مرتضی موسوی فرزند سید قاسم است که در ۴ آذرماه ۱۳۲۱در روستای رشت‌آباد قدیم، از توابع اهر، به دنیا آمد . وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و متوسطه را در اهر به اتمام رساند و در ادامه از دانشسرای تبریز فارغ‌التحصیل می‌شود و به شغل معلمی روی می‌آورد. اشعار او در روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، مجله جوانان و عصرتبریز به چاپ می‌رسیده است. آثار انتقادی او باعث برانگیختن خشم صاحبان قدرت می‌شود؛ به طوری که توسط ساواک جهمنی دستگیر، شکنجه و زندانی می‌شود و عاقبت در ۱۶ تیرماه ۱۳۵۴ به حیات پرماجرای خود خاتمه می‌دهد.

تکمله : خوشبختانه مدعای من ثابت شد و رفیق نازنینی کتاب مرتضی موسوی اهری را بدست من رساند .
شهرام گراوندی

منبع : وبسایت معلم شهید دکتر شریعتی

  • علی مزینانی
۰۴
آذر
۹۴

دکتر احسان مزینانی شریعتی گفت: ایران در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی نسبت به ناامنی‌های ناشی از بنیادگرایی واکسینه شده است و تنها جای امن منطقه است؛ این از کار روشنفکران دینی ریشه می‌گیرد که براساس تجربه‌هایی که داشته‌ایم کشور را در مقابل چنین تفکراتی واکسینه کرده‌اند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)منطقه البرز، دکتر احسان مزینانی شریعتی ، در نشست «شریعتی و امروز» که توسط انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی در سالن غدیر دانشکده علوم انسانی برگزار شد، گفت: امروز به مناسبت هشتاد و دومین سالگرد تولد علی شریعتی این جلسه توسط انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی تشکیل شده است تا بحث «شریعتی و امروز » را باز کنیم و امیدواریم که این بحث تداوم داشته باشد.

وی خاطرنشان کرد: بحث این است که وقتی نامی از شریعتی مطرح می‌شود؛ گذشته‌ای نیز به همراه آن تداعی می‌شود؛ اما شریعتی علاوه بر اینکه حرف‌هایی را مطرح کرده، تاثیراتی نیز بر جامعه گذاشته است.

فرزند دکتر علی مزینانی شریعتی به برداشت‌های متنوع و گاه متناقض از کلام و تاثیر پدرش اشاره کرد و گفت: شریعتی به همه جور اتهامی متهم است؛ این اتهامات گاهی بیان می‌دارد که شرایط کنونی و موجود اثری از تاثیرات کار وی است و عده‌ای نیز او را به همراهی با نظام‌های محافظه کار و خواستار حفظ وضع موجود زمان خود متهم می‌کنند.

این استاد دانشگاه افزود: پس در حال حاضر با سوء برداشت‌های زیادی نسبت به شریعتی مواجه هستیم و البته این سوء برداشت‌هایی که از شریعتی شده است نشان می‌دهد که نمی‌توان آنها را پذیرفت.

وی ادامه داد: فراسوی همه این سوء برداشت‌ها شریعتی را باید در زمان خود مورد بررسی قرار داد و به این سوال‌ها از جانب وی پاسخ داد که او بحران را در چه چیزی می‌دیده است؟ ریشه بحران را چه چیزی می‌دانسته؟ جامعه ایده آل خود را چگونه ترسیم کرده است و راه رسیدن با آن جامعه را چگونه تشریح کرده است.

شریعتی سوءاستفاده از مفهوم تفکر سلفی را گوشزد کرد و گفت: تفکر سلفی که در حال حاضر مورد سوء استفاده قرار گرفته است متعلق به نواندیشان دینی چون سید جمال الدین اسدآبادی است که ادامه آن به شریعتی می‌رسد؛ شریعتی به عنوان یک گفتمان هنوز مطرح است.

وی ورود جهان به تجدد را از طریق پروژه نودین پیرایی یارنسانس اعلام کرد و گفت: رفورماسیون در جهان اسلام نیز در اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی ریشه دارد که همچنان مطرح است و البته برداشت‌های درست و نادرست زیادی از آن صورت گرفته است.

فرزنددکتر شریعتی خاطرنشان کرد: حال باید فهم درست این پروژه و روش آن را دنبال کرد؛ به قول نیچه چندبرخورد را می‌توان در مواجهه با یک پدیده از خود بروز داد یکی اینکه بخواهیم گذشته و عظمت آنرا حفظ و بازگردانیم و دوم روش انتقادی و برخورد روشنفکرانه با گذشته است.

این استاد دانشگاه افزود: هرکدام از این دو روش نقطه‌هایی از واقعیت را به ما نشان می‌دهند اما روشی که شریعتی و دیگر نواندیشان دینی در مواجهه تاریخ گذشته در پیش گرفتند یک روش از سرگیرانه و ساختارگشایانه است که به دنبال تصلب و زنگارزدایی از ساختار متصلب ایجاد شده از تاریخ گذشته است.

وی تصریح کرد: این روش به گذشته رجوع می‌کند ولی بر خلاف روش سنت‌گرا که تمایل دارد عظمت گذشته را حفظ کند؛ با نگاهی نقادانه به دنبال تصلب‌زدایی از شرایطی است که تاریخ گذشته ایجاد کرده است.

شریعتی به نواندیشی دینی و عملکرد آن اشاره کرد و ادامه داد: نواندیشان دینی در عین حالی که گذشته را نقد می‌کردند آینده نگر نیز بودند و گذشته را در خدمت آینده قرار می‌دادند.

فرزند دکتر علی شریعتی مثالی برای بیان تفاوت میان ظاهر و باطن اسلام را ذکر کرد و گفت: دین اسلام به دلیل اینکه شرایط یکباره و ناگهانی تغییر نظام موجود فراهم نبود با برده‌داری به طور واضح مخالفت نکرد اما اگر روح اسلام را در نظر بگیریم همه اشکال بردگی را رد می‌کنیم ولی اگر ظاهر را بگیریم به دلیل وجود بردگی در دوران اسلامی بردگی را مجاز می‌شمریم.

وی ادامه داد: عصر ما با عصر پدران ما متفاوت است؛ شریعتی آن روز با پدیده‌ای به نام بنیادگرایی که رشد کرده و هم سنت‌گرایی را می‌کوبد و هم نوگرایی را طرد می‌کند، مواجه نبود.

شریعتی یادآورشد: بنیادگرایی به پدیده ویژه‌ای تبدیل شده است که در حال رشد بوده و همانند فاشیسم و نازیسم اما در شرایط امروز عمل می‌کند و البته پدران ما چنین پدیده‌ای را ندیده بودند.

این استاد دانشگاه به ناامنی‌های ناشی از بنیادگرایی کنونی از پاریس تا خاورمیانه اشاره کرد و گفت: جهان کنونی با ناامنی زیادی مواجه است و آنطور که پیداست امروز ایران تنها جای امن جهان است که از خطر تفکرات بنیادگرایانه در امان است.

شریعتی مهم‌ترین دلیل این امنیت را عملکرد روشنفکران دینی دانست و افزود: ملت ما امروز به خاطر تجربه‌های گذشته و دستاوردهای مثبت روشنفکری دینی نسبت به خطر بنیادگرایی واکسینه شده است و از این جهت از تمامی کشورهای اسلامی امن‌تر هستیم.

در ادامه این جلسه فرزند دکتر شریعتی به پرسش تعدادی از دانشجویان حاضر در سالن پاسخ گفت که در جواب به سوالی مبنی بر شباهت دنیای امروز با دنیای شریعتی گفت: همانطور که در زمان وی قطب بندی سوسیالیسم و کاپیتالیسم جهان را تقسیم کرده بود امروز نیز این قطب بندی‌ها ادامه دارد با این تفاوت که ایدئولوژی‌ها پایان یافته و عصر پساها فرارسیده است و جهان به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شده است.

وی در پاسخ به اینکه شریعتی را باید سیاست مدار بدانیم یا جامعه شناس گفت: شریعتی از دوران جوانی مبارزی سیاسی بود که البته از این مبارزه‌ها متحمل فشار و زندان نیز شد اما در دوره آخر و زمانی که به ایران باز می‌گردد مشکلات جامعه ایران را در مفهومی به نام «استحمار» می‌بیند.

این استاد دانشگاه افزود: شریعتی جامعه آن روز را در بند دین و مذهبی می‌بیند که تا وقتی آن را از زندان ارتجاع نجات ندهیم امیدی به اصلاح آن نیست. شریعتی به دنبال بازنگری درون دینی است و البته در دوران جوانی به دنبال تغییر نظام سیاسی حاکم بود.

یکی از دانشجویان حاضر مساله مشکوک بودن مرگ دکتر شریعتی را مطرح کرد که وی بر این مساله صحه گذاشت و خاطرنشان کرد: این مرگ مشکوک و غیر طبیعی بود و به دلیل مشکلات ناشی از بعد مسافت و به دلیل وقوع حادثه در خارج از کشور این مساله مشکوک مانده است اگرچه همچنان بررسی‌ها ادامه دارد.

وی در توضیح جامعه ایده‌آل و مورد نظر دکتر شریعتی گفت: در اندیشه شریعتی، سوءبرداشت از دین و «استحمار» ریشه تمام مشکلات ما بود؛ پس برای رفع آن به انقلابی فرهنگی نیاز بود تا بعد از آن به جامعه‌ای آزاد، برابر و معنوی دست یابیم.

این استاد دانشگاه خلاصه جامعه ایده‌آل شریعتی را الهام گرفته از پیامبران الهی دانست و گفت: نهایت خواسته وی آزادی، برابری و عرفان است که در چارچوبی سوسیال دموکراتیک جریان دارد و از نظر فرهنگی نیز اخلاقی و متعالی است.

فرزند دکتر شریعتی در پایان روش رسیدن به جامعه ایده‌آل را روش انقلابی به معنای جدید دانست و افزود: این روش نه به دنبال اسقاط نظام از پایین و نه به دنبال اصلاح آن از بالا بود بلکه سعی داشت با انقلابی ارزشی با آگاهی و آزادی بخشی رفتار انسان را عوض کند.

  • علی مزینانی
۰۳
آذر
۹۴
به گفته احسان شریعتی، علی شریعتی قرآن را کتابی متافیزیکی نمی‌داند و می‌گوید روش قرآن متافیزیکی نیست و ما مفاهیمی مانند عقل نداریم، بلکه تعقل و فعل خردورزی داریم که یک پروسه است.
دوم آذرماه، زادروز تولد علی شریعتی، معلم انقلاب، خطیب، نویسنده و اندیشمند ایران اسلامی است و انتشار مصاحبه با فرزند شریعتی کوششی است در بازخوانش وی؛ احسان شریعتی هنوز معتقد به تاثیر شریعتی در همه سطوح جامعه ایران است. احسان شریعتی به بررسی ابعاد اندیشه شریعتی و نیز نواندیشی دینی در جهان معاصر می‌پردازد.

فهم شریعتی تا چه حدی متاثر از احادیث بود؟
شریعتی نسبت به احادیث و روایات رویکرد تاریخی دارد، آن‌ها را بر اساس تاریخی فهمیده و برای فهم وقایع تاریخی به کار می‌برد و البته معنای قدسی هم در این میان نهفته است. این نکته‌ای است که زیاد در گذشته به آن توجه نمی‌کردند و فکر می‌کردند اگر شیعه بحث تقیه را مطرح می‌کند، بحث در واقع کلامی است و عقاید باید همیشه پنهان شود و این جا سوالات زیادی ایجاد می‌شد که چرا باید عقایدمان را پنهان کنیم و برخی اوقات واکنش‌هایی مانند آنچه در میان بهاییان رخ داد، روی می‌دهد که معتقد بودند اتفاقا باید همه عقایدمان را آشکار کرده و بر آن تاکید کنیم.
باید دانست تقیه ربطی به ابن الوقت بودن ندارد و نوعی رازدار بوده و از اصول مبارزه است و باید تقیه را در زمان خاص  خود و کاربردی که داشته است، تفسیر کرد. شریعتی احادیث را در بستر تاریخ فهمیده است. برخی از عقاید تبدیل به اصولی جزمی شده است و مثلا نماز خواندن به شکل خاصی صورت می‌گیرد. آداب و رسوم از نظر شریعتی منشائی تاریخی داشته است و با سنت‌های بومی و محلی غیر اسلامی و قبل از اسلام مخلوط شده است و وقتی شما به حج می‌روید متوجه این تفاوت‌ها می‌شوید و اینکه چگونه تفاوت‌ها وجه اسلامی پیدا کرده است. خلط سنت و دین، سنت‌های غیردینی را نیز دینی کرده و باید به خود قرآن باز گردیم.
این شبیه بحث ذاتی و عرضی که بعد‌ها مطرح شده است، نیست؟ یعنی بخش‌هایی از قرآن که ذاتی‌اند، ثوابت هستند؟
این‌‌ همان بحث است، اما متد ذاتی و عرضی متدی متافیزیکی است و شریعتی با آن مخالف است و می‌گوید روش قرآنی متافیزیکی نیست و ما مفاهیمی مانند عقل نداریم، بلکه تعقل و فعل خردورزی داریم که یک پروسه است و وقتی در قرآن از روح پرسیده می‌شود، بیان می‌شود که از امور الهی است و به همین دلیل که خداوند کارکرد روح را مطرح می‌کند، اما اینکه روح چیست، موضوع قرآن و اسلام نیست.
شریعتی تمایزی و تقدمی میان ناسوت و لاهوت قائل نبود، درست است که امری ذاتی داریم که جهان شمول و همیسشگی است، اما اتفاقا بر عکس اهمیت ذاتی برای کسانی که بحث ذاتی و عرضی دین را بعد از انقلاب مطرح کردند، برای شریعتی این مهم است که عرضی دین چه مشکلاتی را و چگونه، حل می‌کند و نه اینکه عرضی را کنار بگذاریم. شریعتی به دنبال این است که اعراض یا شریعت هم مهم است، چون ما را پیش می‌برد و در همین راستا است که فقه برای او بسیار مهم است، زیرا موجب تحول حقوقی شده است و نقد او این است که فقه متصلب شده است و خود مانع تحول حقوقی شده است و همین تصلب یکی از عللی است که باعث شده است تا ما الان در اسلام فیلسوف سیاست نداشته باشیم. پارادوکسی که پیش آمده این است که اسلام چون توجه حقوقی داشته است باعث تحول می‌شد، اما همین توجه حقوقی حالا مانع کاکرد دین شده است.  
اتفاقا اعراضی مانند حقوق و سیاست و اخلاق مهم‌اند و شهروندان با برخورداری از اعراض متناسب می‌توانند به اموری اصلی دینی و معنوی بپردازند. پس باید مدینه عادلانه و آزاد درست شود که دین شکوفا شود. در شرایطی که استبداد و استثمار مثل مکه بود چنین کاری نمی‌شد و مسلمانان در مکه در سرکوب و تفتیش بودند، در حالی که در مدینه آزادی سیاسی به وجود آمد و قراردادی که شد بین همه قبایل مسیحی و یهودی و مسلمان نوشته شده بود، چون قراداد سیاسی بود و آزادی دینی را محترم می‌شناخت.
دکتر علی شریعتی چه نسبتی با تفسیر داشته است و نظرشان در خصوص تفسیر قرآن چیست و اگر مطالعات تفسیری داشته‌اند، چه نسبتی با مفسران داشته‌اند؟
ایشان تفاسیر را خوانده و در ترجمه‌ها دقت کرده بود، مثلا ترجمه اخلاص به یکتایی، که می‌گفت در نسخ قرن چهارم آن را یافته است، ولی از طرف دیگر در این‌ها محدود نمی‌شد. یک بار به شوخی پدرشان به ایشان گفته بود که برداشت‌های تازه‌ای که می‌کنید را از کجا می‌آورید، در حالی که ما این‌همه تفاسیر را خوانده‌ایم، نیافته‌ایم که دکتر شریعتی جواب داده بود که این حرف‌ها دقیقا به دلیل نخواندن آن تفاسیر بوده است.
به نظرم سهروردی است که بیان می‌کند باید آیات را طوری خواند که انگار الان دارد نازل می‌شود و شما باید برداشت و تجربه‌ای خاص از آن پیدا کنید. استاد محمدتقی شریعتی هم در تفسیر نوین که نام دیگر قرآن است، به دنبال عرضه نشان دادن نوین بودن قرآن بوده است. شما با مستند کردن به تفاسیر دیگران در گذشته، محدود به برداشت‌های گذشتگان می‌شوید، در حالی که شما باید فلک را سخت بشکافید و طرحی نو دراندازید.
واقعیت هم این است که اگر شما سنت را بشناسید می‌توانید طرحی نو دراندازید و نمی‌توان بدون شناخت از گذشته امری جدید پیشنهاد کرد. مثلا شعر حجم که جدید‌ترین سبک شعر است، اما برای اینکه هجو از کار درنیاید، باید شما حافظ و شعر سنتی را خوانده باشید. شریعتی البته تحصیلاتی در خصوص علم سنتی داشت و هم به دنبال ابتکار بود. به قول هگل نوآوری راستین تربیت راستین می‌خواهد و شما باید تربیتش را داشته باشید و از طرفی نو باشید.
وقتی رجوع مستقیم به متن پیش می‌آید یک سری برداشت‌های خشونت بار ممکن است از متن انجام شود که نمونه‌اش داعش است، یا قوچانی مطرح می‌کند که روشنفکری دینی نیای داعش است، در این خصوص چه نظری دارید؟
این‌ها برخوردهایی ابزاری از متن است. به این معنا، اگر اسلام هم دین این جامعه‌ها نبود، ممکن بود پدیده‌ای مثل پل پوت به وجود بیاید. درست است که جهان اسلام در حالت بحرانی است، اما در فرهنگ‌های دیگر مانند بودایی‌ها که بسیار صلح طلب هم هستند، به یک باره قتل عام‌های عجیب و غریبی علیه مسلمانان در برمه رخ می‌دهد.
دین امری خطیر است، زیرا شما با امر قدسی سر و کار دارید که از امور ظاهری فرا‌تر می‌رود. مانند کیرکگارد که بحث قربانی را مطرح می‌کند، اگرچه از نظر اخلاقی ایراد دارد، اما به لجاظ سمبلیک خداوند می‌خواهد برای حقیقت خدا و معنویت از عزیز‌ترین وابستگی‌ها دست برداری و هر کس اسماعیلیش می‌تواند چیز خاصی باشد، اما این تفسیر کیرکگارد به لحاظ ظاهری می‌تواند در حرکت‌هایی مانند داعش تعبیر شود.
این نشان می‌دهد که خوانش درست و فهم معنا اهمیت زیادی دارد و اگر دین ظاهری و جزمی و صوری بشود و صورت‌گرایی دینی حاکم گردد، می‌تواند شرایط وحشتناکی پدید بیاید و جامعه به جاهلیت بر گردد. اسلام در زمان جاهلیت‌ زاده شده اما ضد آن بوده است. تعریف اسلام طبق آنچه گلدزیهر و برخی از اسلام‌شناسان بیان کرده‌اند حلم است.  فرق میان مسلمان و جاهل در علم نیست بلکه در حلم است، مسلمان یعنی کسی که متمدن شهری بوده و صلح آورده است، اما جاهل به معنی که الان است لمپن و لات و چاقوکش خوانده می‌شود. اسلام می‌خواست توحش قبایل را در مقابل نظامی مدنی و توحیدی قرار دهد.
اما اسلام بسیاری از قوانین عربستان آن زمان را پذیرفت و این‌ها آداب و رسوم جاری بوده است، برخی معتقدند باید بردگی احیا شود و داعش نیز چنین است. رفتار داعش هیچ ربطی به سلفی که سیدجمال می‌گوید ندارد، در حالی بازگشت به سلف صالح که شعار سید جمال بود، معنی‌اش این نبود که به شرایط آن دوره و زیست تاریخی آن برگردیم، بلکه به دنبال این بود که ما باید به پیام اسلام توجه کنیم که در آن سیستم جاهلی آن زمان چه تغییری داد و ما اکنون در خصوص جاهلیت جدید و استعمار و برای فهم وقایع تاریخی روز باید به پیام اسلام توجه کنیم و البته سیدجمال خیلی بر علم، فلسفه و دستاوردهای تمدن جدید از جمله مدنیت و دموکراسی تاکید داشت و خودش منشا همه انقلاب‌های دموکراتیک، ضد استعماری و ناسیونالیستی در کشورهای عربی و اسلامی شده و از تفکراتی مدرن برخوردار بود، اما سلفیان جدید نوعی سنت‌گرایان اقتدارگرای سیاسی‌شده هستند و می‌خواهند به گذشته برگردند و ربطی به نواندیشی ندارند و نواندیشی بدیل این سنت‌ها مانند داعش است و نباید در اینجا مغطله انجام داد.
آیا داعش ثمره نوعی توقف اندیشه دینی از زایش و نوآوری نیست؟
متوقف شدن برداشت‌های نو از دین به خشونت دینی کمک می‌کند و این را در همه کشورهای اسلامی می‌توان ملاحظه کرد. ما از زمان شریعتی این بحث‌های نظری و فرهنگی را داشته و تجاربی داشته‌ایم که جامعه ایران به نوعی در مقابل این خشونت‌گرایی واکسینه شده است.
توقف روند نواندیشی دینی یا ضعف آن پرسشی ایجاد می‌کند که چرا نواندیشان دینی در جهان اسلام نتوانستند توده‌ای بشوند، درحالی که اصلاح گران مسیحی دهقانی و مردمی شدند و بخشی از عالم مسیحیت به این نواندیشی گرویدند، اما در عالم اسلام هنوز جای کار وجود دارد و ما یک انحطاط تمدنی داریم و توده مردم در کشورهای اسلامی دچار عقب ماندگی تمدنی، تاریخی فرهنگی ساختاری هستند.
وقتی می‌گوییم عقب‌ماندگی یا انحطاط یا هر اسم دیگری، فقط استضعاف مادی مطرح نیست و بعد فکری را هم در بر می‌گیرد. الان البته با توجه به ابزارهای اطلاعاتی و انقلاب سایبرنتیک، اختلاف سطوح در زمینه ذهن و اطلاع و آگاهی کم می‌شود و ما در دور‌ترین نقاط که از نظر تمدنی رشد نکرده‌اند با ابزارهای جدید آنچه در دنیاست را می‌توانند مطلع شوند که خود حرکت‌های جدید منطقه‌ای این را نشان می‌دهند. اینکه امواج مردمی راه می‌افتند و به جایی می‌روند که امنیت است به این خاطر است که فهمیده‌اند اگر مکان خود را تغییر دهند وضعیت معیشتی‌شان به کل تغییر می‌کند و این آگاهی، اطلاعات و نقشه راه را هم از روی همین نرم‌افزار‌ها به دست می‌آورند. راهپیمایی مسلمانان دارد تبدیل به راهپیمایی قرن می‌شود و خارج از بحث قرآنی، امروزه جهان تبدیل به دهکده کوچکی شده است و شما نمی‌توانید کشورهایی را بمباران کنید و عواقب و پیامد‌هایش به شما بازنگردد و نمی‌توان از بالا بمباران کرد و مشکلات را حل کرد.
از این طرف ما باید این مساله را ملاحظه کنیم که این تحولات چه تاثیرات فرهنگی دینی و اخلاقی خواهد داشت و برداشت‌های منفی که از دین و قرآن می‌شود، می‌تواند چه دافعه‌ای ایجاد کند و چه خدمتی به دشمنان این فرهنگ انجام دهد.
دکتر شریعتی معروف به معلم انقلاب بود و برخی از نقد‌ها به ایشان بحث رادیکال کردن اسلام بود، شریعتی هنوز تاثیرگذار است، به نظر شما شریعتی امروز کجای فرهنگ ما قرار دارد؟
شریعتی امروز مقداری به ادبیات کلاسیک ما تبدیل شده است و شما می‌توانید ببینید که کتاب‌های ایشان جزو کتاب‌هایی است که  تیراژشان بعد از کتاب‌های ادبی و دینی  جایگاه بالا و ثابت دارد و این خود نشان دهنده این است که ما از سویی نیاز به نوشریعتی داریم، یعنی برداشت‌های تازه‌ای که از گفتمان بر اساس شرایط تازه باشد و از سویی نقطه قوتش این است که تثبیت شده است و نمی‌شود آن را حذف کرد.
در بین توده جامعه ما، شریعتی مقامی تثبیت شده یافته است که شما می‌توانید در مناطق مختلف در میان همه ایرانیان آثاری از تعلق خاطر مردم به شریعتی را ببینید. شریعتی الان به هر شکلی در جامعه ما دیده می‌شود و این نشان‌دهنده حضور وی است. برداشت‌های بسیاری از شریعتی وجود دارد که نمی‌توانند همه صادق باشند، زیرا با هم ضد و نقیض هستند و هم را خنثی می‌کنند و نشان می‌دهد هیچ کدام از این‌ها درست نیست و باید یک شریعتی‌شناسی وجود بیاد که نشان دهد اصل حرف چه بوده است.
درباره ایده نوشریعتی یا شریعتی ۲ چه می‌توان گفت، این ایده چیست؟
شریعتی چند بعید کویریات، اجتماعیات و اسلامیات دارد، از اسلامیات امروزه نقد سنتش مطرح است و یا در کویریات چون ما به نوعی زیبایی نیاز داریم، بیشتر مورد توجه قرار دارد که خیلی مهم هم است. ظاهر و لحن شریعتی هم حتی جذابیت‌هایی داشت و می‌توانست از نظر زیبا بودن جذاب باشد. از سویی دیگر بسیاری از نظریات در شریعتی حالا دیگر بی‌مورد و منسوخ شده است و دیگر کارکرد ندارد و موضوعیت خود را از دست داده است. زمانی که شریعتی شعار بازگشت به خویش می‌داد، ما خویشی نداشتیم ولی حالا بعد از انقلاب ما دارای خویش شده‌‎ایم، و حالا باید دید این بازگشت به خویش به چه معناست و به نظر می‌رسد که به معنای خود اندیشی است و این در گفت‌و‌گوی درونی است و این پتانسیل و ظرفیت را نیز برای بقا و تفسیر مجدد دارد.

منبع: انتخاب

  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۹۴

ذوم آذر سالروز هشتاد و دومین سالروز تولد فرزندشایسته ی کویرمزینان نویسنده، متفکر، جامعه‌شناس و پژوهشگر دینی دکتر علی مزینانی شریعتی مبارک باد.

 ناگفته‌هایی از زندگی علی شریعتی / پوران شریعت رضوی ازخاطرات همسرش می گوید!

  • علی مزینانی
۲۴
مرداد
۹۴

1740435انجمن جامعه شناسی ایران با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، و پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات سمینار بین المللی شریعتی و آینده علوم انسانی را در آذر ماه 1394 با حضور سخنرانان ایرانی و خارجی برگزار می کند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ به همین مناسبت از اساتید،پژوهشگران، اندیشمندان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی علاقمند به مطالعۀ شالوده ها و چشم اندازهای تاریخی، ادبی، دین پژوهانه، فلسفی و جامعه شناختی اندیشه های شریعتی دعوت می شود با ارایۀ مقالات خود به دو زبان فارسی یا انگلیسی در برگزاری این رخداد علمی با توجه به محورهای زیر مشارکت فرمایند.

محورهای همایش:

  • بازخوانی اندیشۀ شریعتی به مثابۀ روشنفکر و پژوهشگر علوم انسانی : رویکردها و نقدها
  • نسبت شریعتی با سنت های اندیشه اجتماعی و جریان های دین پژوهی معاصر
  • کاربرد جامعه شناسی شناخت برای فهم اندیشه های شریعتی
  • طرح و نقد کارنامه ایران شناختی و اسلام شناختی شریعتی
  • دیدگاه های شریعتی در بارۀ ویژگی های جهان معاصر
  • شریعتی به مثابۀ پژوهشگر مطالعات فرهنگی
  • بنیان ها و چشم اندازهای تاریخی در اندیشه شریعتی
  • بنیان ها و چشم اندازهای فلسفی در اندیشه شریعتی
  • بنیان ها و چشم اندازهای جامعه شناختی در اندیشه شریعتی
  • شریعتی و مطالعات پسااستعماری
  • بازخوانی ظرفیت های اندیشه شریعتی برای دانش انسانیِ آکادمیک،انتقادی، سیاستی و مردم مدار
  • چشم اندازهای آینده پژوهانه اندیشه شریعتی برای علوم انسانی و علوم اجتماعی فردا

تقویم همایش:

مهلت ارسال خلاصه مقاله: سی شهریور 1394

مهلت ارسال اصل مقاله: پانزده آبان ماه 1394

زمان برگزاری سمینار: 23 و 24 آذرماه 1394

راه های تماس با دبیرخانه سمینار:

آدرس پست الکترونیکی: seyedjavad@hotmail.com

تلفن ثابت: 88052301 (021)

تلفن همراه:09361595025

منبع : سایت بنیاد فرهنگی دکترعلی شریعتی

  • علی مزینانی
۰۸
تیر
۹۴
مطلب زیر در خرداد ماه سال جاری در سایت روزنامه ی جوان منتشر شده است و چون رسالت شاهدان کویر بر آن است تا هرجا نامی و یادی از مزینان و مزینانی ببیند آن را بررسی و برای اطلاع مخاطبان بازنشر نماید هرچند مدتی از این مطلب گذشته اما شاید لطف خداوند بر این قرار گرفته که در ماه قرآن به یاد این استاد و مفسر قرآن باشیم و آن را تقدیم مخاطبان گرانمایه نماییم و گرنه بارها به جستجوی مطلب پرداخته ایم و در چنین ایامی باید رخش را نمایش دهد.

 
به بهانه انتشار یادنامه جدید استاد محمدتقی شریعتی مزینانی
نویسنده : علی احمدی فراهانی 

استاد محمدتقی شریعتی در سال 1286 در مزینان، از توابع سبزوار زاده شد و در سال 1366 در مشهد مقدس بدرود حیات گفت. زندگی 80 ساله آن مرد بزرگ با دگرگونی گسترده در عرصه‌های دینی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی کشور همراه بود. مایه‌های علمی و دینی، حضور در زمان، داشتن دغدغه‌ و درد دین، هدایتگری انسان و دیگر حوادث این دوره از او شخصیتی پخته، فهیم و تأثیرگذار ساخت. فعالیت‌های وی را در دوران زندگانی به‌جز تحصیل، تهذیب و ساختن شخصیت خویش به چهار عرصه می‌توان تقسیم کرد: 1) تدریس، 2) ارشاد و هدایت، 3) فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی و 4) تألیف، تحقیق و ترجمه. استاد کار تدریس را از معلمی در دبستان در سال 1309 در 23 سالگی آغاز کرد و آن را تا تدریس در دانشگاه ادامه داد.

ارشاد و هدایت را از جلسات خانگی و به صورت سیار در نیمه دوم سال 1320 شروع کرد و با سخنرانی در رادیو مشهد از سال 1327 و سپس سخنرانی در حسینیه ارشاد از سال 1342 تا سخنرانی‌های مسجد هدایت تهران از سال 1345 ادامه داد.

فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی استاد با مناظره‌های علمی با توده‌ای‌ها از نیمه دوم سال 1320 آغاز می‌شود و تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی در سال 1323 صورت آشکار و رسمی به خود می‌گیرد و از آن پس نمودهایش را در این حوادث می‌توان دید:

ـ همکاری با جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی مشهد برای انتخابات دوره هفدهم مجلس در سال 1330

ـ دستگیری و بازداشت به عنوان همکاری با نهضت مقاومت ملی در سال 1336

ـ راه‌اندازی دسته‌های عزاداری از کانون به سمت حرم امام رضا(ع) در عاشورای سال‌های 1340 تا 1342

ـ اقامه نماز جماعت و گفتن تفسیر در مسجد هدایت تهران در سال 1344

ـ دستگیری و زندان در سال‌های 1352 و 1353

در آستانه صدمین سال میلاد استاد محمدتقی شریعتی، جمعی از فرهیختگان و علاقه‌مندان به دین، فرهنگ و تکریم انسان‌های مخلص و دلسوز بر آن شدند تا ضمن برگزاری همایشی یاد و نام او را در خاطره‌ها زنده سازند و جوانان را با یکی از الگوهای دینداری و دین‌باوری آشنا کنند. این همایش در شرح وظایف خویش، احیا و تجدید چاپ تمامی آثار استاد شریعتی و نیز اخذ و ارائه خاطرات شاگردان و نزدیکان آن بزرگ را در دستور کارداشت. کاری که به لطف الهی انجام شد و مورد استقبال ارباب فضل و معرفت قرارگرفت.

جلد سوم از مجموعه آثار همایش، به مصاحبه با شاگردان و آشنایان استاد محمدتقی شریعتی اختصاص دارد. در این مجلد 26 مصاحبه جای گرفته که به ترتیب الفبایی نام مصاحبه‌شوندگان تنظیم شده است. 22 مورد از این مصاحبه‌ها در تابستان 1384 و چهار مورد دیگر در سال 1378 انجام شده است. اکنون که این معرفینامه به خامه می‌آید، جمعی از مصاحبه‌شوندگان این یادمان در جوار رحمت الهی مأوی گزیده‌اند و از این روی، اهمیت این یادگار ارجمند افزون شده است.

بی‌تردید این مجموعه ارجمند می‌تواند دستمایه تحلیل‌های تاریخی و دینی پژوهندگان تاریخ معاصر ایران و خراسان باشد.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۴

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۴

 IMG-20150617-WA0016

مراسم یادی از معلم انقلاب دکتر علی شریعتی  به همت مجمع نیروهای خط امام (ره)استان خوزستان وجمعیت زنان مسلمان نواندیش برگزار گردید.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از کمیته اطلاع رسانی مجمع نیروهای خط امام (ره)در استان خوزستان؛  اسداله سرافراز سخنران این مراسم، به تشریح تفکرات، آثار و آموزه های این روشنفکر دینی پرداخت.

وی اظهار کرد: نخستین پرسشی که درباره شریعتی و گفتمان مطرح می شود این است که چه نیازی به شریعتی داریم و گفتمان او اکنون به چه کار می آید؟

سرافراز افزود: میان شخصیت ها و روشنفکران دینی قبل و بعد از انقلاب شخصیت ها و چهره های زیادی هستند اما علیرغم گذشت زمان توجه نسبت به شریعتی کاسته نشده است.

وی شریعتی را بخشی از تاریخ انقلاب و تاریخ نواندیشی دینی ما عنوان کرد و گفت: وقتی به یاد مفاهیمی چون انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، اصلاح گری دینی و روشنفکری دینی می افتیم نام شریعتی از بقیه پررنگ تر است.

سرافراز اضافه کرد: شریعتی هنوز برای مخاطب ما حرف و پیام بسیاری دارد و علیرغم اینکه تا کنون نقدهای زیادی به او و آموزه هایش وارد شده هنوز برای جامعه جذابیت دارد به طوری که علیرغم بحران در کتابخوانی کشور، آثار شریعتی هنوز خوانده می شود و این نشان می دهد که او با دیگر روشنفکران دینی تفاوت معناداری دارد.

به گفته وی، شریعتی بی شک نماینده روشنفکران دینی معاصر و یکی از مصلحان اجتماعی است و تردیدی نیست که او تاثیرگذارترین و پرمخاطب ترین روشنفکر دینی است به همین دلیل همه روشنفکران دینی پس از انقلاب از آموزه های او الهام گرفته اند.

وی هویت دینی ما را مدیون استفاده از گفتار و آثار شریعتی دانست و افزود: او مانند قله هایی است که نمی شود آنها را ندید و حتی آنها که با او همدل نیستند نیز نمی توانند از او چشم پوشی کنند که این نشانه تاثیرگذاری شریعتی است.

روی ادامه مطلب کلیک کنید...

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۴

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: مرحوم دکتر علی شریعتی در سالهای قبل از انقلاب با قلم و کلام خود بزرگترین خدمت را به اسلام و تشیع کرد.


  به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛حسن رحیم پور ازغدی عصر دوشنبه در سلسله نشست های بزم اندیشه که با موضوع 'روشنفکری دینی و دکتر علی شریعتی' در موسسه خدمات مشاوره ای جوانان آستان قدس رضوی برگزار شد، افزود: در آن دوران دکتر شریعتی و شهید مطهری و ... طیفی را تشکیل دادند که بار فکری جبهه انقلاب اسلامی را بردوش کشید.

وی بیان کرد: دکتر شریعتی به عنوان عضو جبهه واحد انقلاب اسلامی معتقد بود که دین سیاسی و تمدن ساز است و در سبک زندگی، حاکمیت، مواضع حقوق بشر، اخلاق، روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، معرفت شناسی و ... موضع و تعریف دارد.

وی اظهار کرد: تمام تلاش دکتر شریعتی این بود که اسلام از حاشیه به متن آورده شود و محور تمدن سازی، جامعه پردازی، حکومت سازی و سیستم سازی شود، اسلام فقط در حد احکام و فقه عبادی و فردی نباشد و نظام های اجتماعی را بنا کند.

این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد: در آن دوران هم جریان روحانیت متحجر ضد امام راحل در داخل حوزه و هم جریان نواندیش دینی که عملا سکولاریسم را تئوریزه می کردند، در مقابل اندیشه و کلام دکتر شریعتی موضع گرفته بودند.

رحیم پور ازغدی بیان کرد: مرحوم شریعتی به رغم برخی مشکلات و اشکالاتی که در سخنان و نظریاتش وجود داشت و اینکه با معارف اسلامی به روش کلاسیک آشنا نبود، باعث شد همه مردم به نحوی با ادبیات و استدلال های اسلام محور وی تغذیه فکری شوند.

وی اظهار کرد: با سخنرانی ها و نوشته های دکتر شریعتی برای نخستین بار مردم برای سوالات خود در مورد اسلام پاسخ های منطقی یافتند و توانستند به مسلمانی خود افتخار کنند و به جای شرمندگی در مقابل مکاتب مادی شرق و غرب سرشان را بالا نگه دارند که این خدمت بزرگ به ملت ایران بود.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: جوانان مسلمان در دهه 40 و 50 در برابر امواج ضد دینی که از توده ای ها، مارکسیست ها، بهایی ها، ناسیونالیست ها، ملی گرایان غیرمذهبی و ضد مذهب، لیبرالها، جریانات سلطنتی، متحجرین مذهبی در حوزه و روحانیت ضد امام راحل متصاعد می شد، خلع سلاح شده بودند.

وی اظهار کرد: دکتر شریعتی برای جوان مسلمان منزلت ایجاد نمود و با تبیین سیاست دینی و انقلاب اجتماعی مسلمانان را در برابر لیبرال ها، کمونیست ها، متحجرین، سکولارها و دموکراتها، صاحب اندیشه و جایگاه محکم کرد.

رحیم پور ازغدی خاطر نشان کرد: در دورانی که بی حجابی و غربگرایی تجدد به شمار می رفت، دکتر شریعتی کاری کرد گروه گروه پسران و دختران مارکسیست، کمونیست و ... به اسلام علاقه مند شوند و حتی اسمشان را به یکی از نام های مبارک ائمه اطهار (ع) تغییر دهند و دختران محجبه شوند.

وی با بیان اینکه روشنفکران به دکتر شریعتی مرتجع می گفتند و متحجرین او را روشنفکر بی دین می نامیدند؛ افزود: زمانی که به زندان افتاد، جرایم او را شاخه دانشگاهی حضرت آیت الله خمینی بودن، ضربه زدن به نظام سلطنت، ملی گرایی، کمونیست ها، متحجرین، سکولارها و لیبرال ها در آثار و نوشته هایش عنوان کردند.

این استاد دانشگاه گفت: مفهوم بیداری اسلامی و بازگشت به ارزشهای دینی در زمان دکتر شریعتی مطرح شد، وی در راستای تبیین مکتب اسلام به مردم توصیه می کرد که شخص محور نبوده و عقل محور و مکتب محور باشند و اعمال و گفتار و خواسته دیگران را در ترازوی نقد قرار دهند.

وی اظهار کرد: دکتر شریعتی در زمانی که تقلید از حضرت آیت الله خمینی (ره) به عنوان یک مرجع جرم محسوب می شد، مقلد امام راحل بود و با قلم و کلام خود همزمان در چند جبهه علیه مارکسیست ها، کمونیست ها، ملی گراها، متحجرین مذهبی، رژیم سلطنت، سکولاریسم و نظام سرمایه داری می جنگید.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در تبیین روشنفکری دینی گفت: روشنفکری دینی دهه های 40 و 50 و آنچه دکتر شریعتی و شهید مطهری به آن معتقدند بودند با روشنفکری دینی در دهه های 70 و 80 تفاوت دارد.

رحیم پور ازغدی اظهار کرد: بعد از انقلاب افرادی در ایران، روشنفکری دینی را مطرح کردند که جهت گیریهای مبنایی آنها عکس جهت گیریهای شهید مطهری و دکتر شریعتی بود.

وی بیان کرد: جریان نواندیشی دینی که شهید مطهری و دکتر شریعتی دنبال کردند، در جهت ایجاد انقلاب دینی و حکومت مردمی دینی، مبارزه با نظام سرمایه داری، کمونیست، استکبار و استبداد بود و از ایدئولوژی اسلام و شیعه، از جهاد و شهادت و احیای امامت سخن می گفت.

وی افزود: اما نواندیشان دینی دهه های 70 و 80 محور اصلی تلاش شان خارج کردن دین و مذهب از میدان و دوباره به حاشیه راندن اسلام و شخصی کردن دین بود.

علی شریعتی مزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس، پژوهشگر دینی ، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه پردازان انقلاب اسلامی ایران بود که در سن 44 سالگی به صورت مشکوکی در انگلستان درگذشت و هم اکنون آرامگاه وی در مکانی نزد مقبره حضرت زینب کبری در دمشق سوریه است.

منبع : ایرنا

  • علی مزینانی
۲۵
خرداد
۹۴

تفسیر غلط ایدئولوژی‌انگاری دین


نوشتن در باب متفکرین نواندیش اگر نگوییم دشوار، کاری طاقت‌فرساست. با این حال در این نوشتار به بهانه نزدیکی به سالروز تولد دکتر علی شریعتی، به ذکر نکاتی در اندیشه وی به عنوان بانفوذترین چهره میان متفکرین روشنفکر در ایران معاصر پرداخته شده است. شریعتی برآن شده بود تا با اندوخته‌های خود از اسلام و نقد تفکر غرب تعریف جدیدی از روشنفکری در جامعه ایران به دست دهد؛ به خصوص او به دنبال این بود که به گونه‌ای به پیوند روشنفکر و روحانیت نیز دست پیدا کند. وی با تأثیر از روشنفکران غربی و بدون تأثرپذیری از آنها به صورت پراکنده با آرای گئورگ ویلهلم فردریش هگل، ژان پل سارتر، کارل یاسپرس، هربرت مارکوزه و مارتین هایدگر آشنا می‌شود. بنابراین این شخصیت متفکر که اندیشه‌اش به وضوح از شخصیت کاریزماتیکش جداست، چند بعد مهم در سلسله ‌فکری خود شکل داده و بر جامعه اسلامی تزریق می‌کند: امامت و امت، دین، جریان‌های سیاسی.

هندسه امامت در نگاه شریعتی

در نخستین مقوله، علی شریعتی امامت و امت را از کهن‌ترین اصول اعتقادی دین اسلام معرفی نموده، و با تأثیرپذیری از تفکر «سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی» به تصفیه و پالایش طرز تفکر اسلامی از جریان‌های منحرفی که در دین نفوذ نموده‌اند مبادرت می‌ورزد. وی در این جریان بر این منطق تأکید می‌نماید که اگر جریان دین را با منطق امروز هماهنگ نکنیم و به ذات اسلام دست نیابیم با حمله‌های پیگیر و نیرومند به نسل جدید مواجه شده و این احتمال هست که در نسل‌های بعدی اعتقاد و ارزش‌های خود را از دست بدهیم. لذا شریعتی تأکید می‌نماید که باید بر سرچشمه زلال احکام صاف اسلامی دست یابیم، دستاوردی که شاید 14 قرن از آن به دور افتاده‌ایم.

اگرچه وی به شخصیت‌های تاریخی توجه می‌نماید و امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) برای او الگویی تمام‌عیار به حساب می‌آید اما وی از تحلیل تاریخ فلسفی جهان اجتناب نموده و به محتوای کلی آن توجهی نمی‌نماید؛ به عنوان مثال ایشان در تحلیل حوادث دوران زندگانی خود می‌توانند شیوه «پژوهش تاریخی» را برگزینند؛ اما زمانی که بر شخصیت و اندیشه «ابوذر غفاری» تأکید می‌نماید نه خودِ شریعتی، بلکه چارچوب اندیشه‌‌اش را به جای مورخانی قرار می‌دهد که در وقایع تاریخی نزول قرآن و دین مبین حضور داشته‌اند که گویی علی شریعتی نیز با ابوذر غفاری در یک دوره به سر می‌برد؛ بنابراین با این دیدگاه محتوای ذکر چنین تاریخی از وقایع گذشته که در سیر تطور اندیشه‌ها نمی‌توانست پیوند عینی با حقایق جامعه آن روز پیدا کند، طبعاً برای نسل جوان نمی‌توانست جامع و همه‌جانبه باشد و ماده اساسی حوادث چیزی نبود که بتواند جوانان را در محیط واقعی و زنده حوادث تاریخ قرار دهد. البته این برداشت به این معنا نیست که اندیشه وی بر نسل جوان اثرگذار نبوده و نخواهد بود، بلکه نکته فوق از عدم توجه فلسفی به تاریخ جهان به صورت کلی حکایت می‌نماید.

البته نباید نادیده گرفت که نگاه شریعتی به مسئله ولایت و رهبری در نظام اسلام برخلاف روشنفکران آن عصر کاملاً متفاوت و پویاست. چنانچه در این زمینه معتقد است: «فرد انسانی وقتی عضو امت است که در برابر رهبری جامعه معتقد باشد و تسلیم، البته تسلیمی که خود آزادانه اختیار کرده است، فرد در امت دارای یک زندگی اعتقادی متعهد در برابر جامعه است و جامعه نیز متعهد به ایدئولوژی یا عقیده، و ایدئولوژی نیز به تحقق ایده آل و نیل به هدف.»

روشنفکران و اصلاح دینی در نگاه شریعتی

از طرفی شریعتی با اثبات اینکه نهضت اصلاح دینی، اروپا را متزلزل ساخته است نشان داد که، اسلام باید اسلام متحرک باشد و با مبانی منطقی که استوار می‌شود هماهنگی لازم را داشته و تا جای ممکن از دل همان منطق استخراج شود. در همین راستا ایشان با نقد مبانی غربی، روشنفکران غرب‌زده (اصلاً غرب‌زدگی چه معنایی دارد؟) را شبه‌روشنفکر خوانده که «ادای» اروپایی‌ها را درمی‌آورند. اما «ادا درآوردن» چیست؟ مگر فکر و اندیشه با شخص یا اشخاص خاص یا کشور سر تمسخر و شوخی دارد که عده‌ای آن را دستاویزی در جهت اهداف خود قرار دهند و ادا دربیاورند؟ آیا روشنفکری در دهه‌هایی که این کشور در زیر سلطه استعمار غرب به سر می‌برد درایت خاصی می‌طلبید؟ آیا نگه‌داشتن این ‌مردم درجهل و نادانی و در زمان سلطه پادشاهان، از قاجار به بعد تا پهلوی دوم و خودفروختگانی که خاک کشور را به خال هندو می‌بخشیدند فرصتی برای ادای روشنفکری باقی گذاشته بود؟(به عنوان مثال بنگرید به پادشاهی که از بلاد‌ خارج به جای انتقال اندیشه و گزارش وضع موجود غرب، برای دربار بادبادک هدیه می‌آورد، یا در زمانی که هنوز برقی وجود ندارد پنکه سقفی به دربار آورده می‌شود) همین بس که این افراد(به عنوان مثال کسروی، میرزاملکم‌خان یا تقی زاده) ادای شبه‌روشنفکران را نیز در‌ می‌آوردند و وانمود می‌نمودند که روشنفکری در این کشور جاری است و نه شبه‌روشنفکری که با ظاهر و لباس می‌خواهد خود را نشان دهد؛ و این مورد دوم به دلیل آغشته شدن با «جهل مرکب» بسیار خطرناک‌تر از شبه‌روشنفکری اولی است که البته شریعتی این حقیقت را فهم نموده بود و تا حد ممکن از باتلاق چنین روشنفکری خود را به دور و منزه نگه داشته بود.

تفسیر غلط ایدئولوژی‌انگاری دین

دکتر علی شریعتی طرح «هندسه مکتب» از ایدئولوژی تعبیر به تکنیک نیز می‌نماید؛ از همین جهت ایدئولوژی در نگاه دکتر شریعتی بینش و آگاهی ویژه‌ای است که انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، وضع ملی، تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعی که به آن وابسته است دارد و آن را توجیه می‌کند و براساس آن مسئولیت‌ها و راه‌حل و جهت‌یابی‌ها و موضع‌گیری‌ها و آرمان‌های خاص و قضاوت‌های خاصی پیدا می‌نماید و در نتیجه به اخلاق، رفتار و سیستم ارزش‌های ویژه‌ای معتقد می‌شود.

اما در تحلیل این جریان، به صورت دقیق و در آن واحدی که دکتر شریعتی ایدئولوژی را مصادف با تکنیک تفسیر می‌نماید به هیچ عنوان واضح نمی‌کند که تکنیک چیست و ریشه‌اش کجاست؟ و آیا با «تِخنِه» در اصطلاح یونانی آن مرتبط است؟ در این جریان، خط فکری ایشان به سمت و سویی سوق می‌یابد که به صورت یکجانبه به تحلیل اراده آزاد در تاریخ توجه نموده و با یکسو‌نگری، جریان جبر تاریخی را حداقل به عنوان یک فرضیه نادیده می‌گیرد. بنابراین گذشته از این نگرش، دکتر علی شریعتی نظریه ایدئولوژیک بودن دین را مطرح نموده و آن را ایمانی می‌داند که بر چند پایه استوار است: آگاهی، هدایت، رستگاری، کمال و ارزش. بنابراین دین اسلام به عنوان دینی ایدئولوژیکی مطرح گشته و در عین حال مافوق سایر اندیشه‌ها قرار می‌گیرد. از همین جهت فقر ایدئولوژی بر پایه ارکانی چون آگاهی موجب این می‌شود که تضاد، تفرقه و فقر سیاسی به وجود آمده و دین در عین حال در یک حالت ثابت باقی بماند و حالت پویایی خود را از دست بدهد.

برای درک بهتر اینکه دین اسلام فراتر از آن ایده‌ای است که بخواهد در قالبی ایدئولوژیک و صرفاً آگاهی بخش بگنجد - هرچند آگاه بخش نیز هست- باید به نوع نگاه دکارت اشاره کرد. «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی با ارجاع تمام امور به من اندیشنده در قالب «می‌اندیشم پس هستم» انسان را به صورت ماشین اندیشه‌ای درآورد که هیچ‌کار دیگری از او ساخته نبوده است. در حالی که می‌دانیم انسان علاوه بر اندیشه احساس نیز هست، عاطفه نیز هست، محبت را درک کرده و اندیشه فقط یکی از وجوه این موجود است. و همین نگرش نیز مورد تأیید دین است. لذا برخلاف چنین نگاهی، دین اسلام که اساس آن بر مفاهیمی چون «حب» و «بغض» (به تعبیر معصومین) پی‌ریزی شده است هرگز صرفاً ایدئولوژی مکانیکی نبوده و نخواهد بود.

اسلام فراتر از ایدئولوژی

شریعتی با برشمردن ویژگی‌های ایدئولوژی از منظر خودشان دین اسلام را به گونه‌ای تفسیر می‌نمایند که گویا اگر دین فقط در مقام ایدئولوژی مدنظر قرار گیرد نجات‌بخش مظلومان خواهد بود. در حالی که می‌دانیم حضرت رسول‌الله(ص) فارغ از اینکه بخواهند اسلام را ابزاری برای پیشبرد اهداف قرار دهند (که هرگز اینگونه نبوده است) بر یاری مظلومان تأکید نموده و از آن جا که شخصیت ایشان بر حضرت امیر(ع) اثرگذار بوده است، در این نقطه می‌توان شاهد مثالی آورد و نشان داد که مگر شتافتن به یاری مظلومان از سوی امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) و در عین حال دستگیری از یتیمان یا غصه بیرون کشیدن خلخال از پای زن یهودی، از ایدئولوژیک بودن دین مبین و از قرآن کریم استخراج شده بود؟

آنچه به نظر می‌رسد این است که ایدئولوژیک نمودن دین(اینکه دین صرفاً آگاهی، عدل یا قسط است) در دوران پیشین موجب ایستایی و رکود آن شده بود هرچند با خوانش‌های به‌موقع و دلیرانه متفکران دیگر حرکت‌های عظیمی ایجاد نمود (تز و ایده‌ای که در عین حال تفکر و تأثیر دکتر علی شریعتی را بر آن نمی‌توان نادیده گرفت) که منجر به رقم خوردن تحولی شگرف در عرصه نظام سیاسی ایران گردید.

از همین رهگذر و با این تحلیل فلسفی تاریخ، می‌توان فهمید که آگاهی بخشی و آگاهی در دین اسلام فراتر از یک ایده است و این به صورت دقیق همان نکته‌ای بود که حضرت‌امام(ره) بر آن واقف بوده و می‌دانستند که خواه ناخواه ظلم و سیاستِ خوارشمردن مسلمانان و همچنین تصویب قانون کاپیتولاسیون و... در نهایت موجب بیداری اسلامی خواهد شد لذا با صبر و شکیبایی و آگاهی بخشی به نسل جوان انقلابی در عین حال با پویایی دین اسلام به جوانان ثابت نمودند که ظلم و ستم تاب و تحمل را تا حدی مخفی نگه خواهد داشت و بعد از آن انفجار نور بر تاریکی ظلم غلبه پیدا خواهد کرد. لذا اسلام فراتر از ایدئولوژی خواهد توانست انسانی جدید خلق کند، آگاهی‌آفرین باشد و در عین حال در تمام صحنه اجتماع حاضر باشد.

تحلیل چنین سخنانی به این معنا نیست که دکتر علی شریعتی مغرضانه بیان اشتباهی در محدود کردن دین به ایدئولوژی ابراز کرده است‌ یا تأثیر ایشان در انقلاب ایران کمرنگ بوده است بلکه کم اطلاعی از ماهیت ایدئولوژی در اندیشه فلسفه‌غرب مخصوصاً در آثار «پدیدارشناسی‌روح» گئورگ ویلهِلم فرِدریش هِگِل، چنین می‌نمایاند که وی بدون فهم هگل به سراغ اندیشه‌های مارکس رفته و با اطلاعات پراکنده از اندیشه هگل و شاید حتی بدون درک کتاب علم‌منطق به سراغ کتاب «سرمایه» کارل مارکس رفته و در همین وجه به انتقاد ناقص از مارکسیسم نیز پرداخته‌است اما او برای گریز از این انتقاد، ایدئولوژی را ادامه غریزه در انسان می‌داند و معتقد است زمانی که شاخه‌های غریزه در انسان به اتمام رسیده یا ناکارآمد می‌شود، ایدئولوژی آغاز می‌گردد.

به هرحال شریعتی با تسلط کامل بر اوضاع جریان‌های‌سیاسی مختلف که در پی تکه‌تکه نمودن کشور بودند با فریاد اندیشه‌های خود به صورت بلیغ، نسل بانشاط و کارآمدی از جوانان کشور را به مکتب حضرت‌امام(ره) تقدیم کرد و بر همین صورت بر این نسل نشان دادند که جریان روشنفکر کیست و در نهایت امکان موفقیت آن در تحول جریان سیاسی کشور که البته عجین با مسئله دین نیز شده تا چه حدی است. نوعی از روشنفکری‌ که خروج از نابالغی و تن آسایی بود و بر این عقیده تأکید نداشت که تا زمانی که سرباز هست من چرا باید بجنگم و مبارزه کنم؟ تحلیل‌های دکتر علی شریعتی نشان داد که او با افکار خود بر تن‌آسودگی نسل جوان دوران قاجار غلبه نموده ولو آن که بر تحلیل فلسفی تاریخ توجهی نمی‌کرده است.

* دانش‌آموخته فلسفه

منبع : جوان آنلاین
  • علی مزینانی
۲۴
خرداد
۹۴
در جوار زینب عنوان دل نوشته ای است که یکی از دوستداران دکتر علی شریعتی در روزنامه ی ابتکار منتشر کرده و از همان دغدغه ای می گوید که شاهدان کویرمزینان در ابتدای هجوم وحشیانه ی گروه های تکفیری به سرزمین سوریه نوشت و درخواست نمود که مسئولین برای انتقال پیکر مطهر فرزند شایسته کویر فکری بکنند به خصوص در این زمان که جانیان داعشی به هیچ چیزی رحم نمی کنند و حتی هتک حرمت مرقد مطهر معصومین را در دستور کار خود دارند و بارگاه مطهر حضرت سکینه(س) را هدف قرار دادند .
بارها دولتمردان و شخصیت های سیاسی و فرهنگی کشور به مناسبت سالگرد فرزند دیار سربداران پا را از محافل حکومتی بیرون نهاده و به مزینان زادگاه دکترشریعتی آمده اند و پس از استقبال باشکوه ما دلسوختگان کویر و چون عطش عشقمان را به او دیدند برمنبر رفتند و قول دادند به محض رسیدن به پایتخت برای رجعت پیکر این اندیشمند بزرگ تلاش فوری نمایند و به آخر همان سال نرسیده او در زادگاهش آرام گیرد! ولی رفتند که رفتند و هیچ گاه یادشان نیامد که چه قول و وعده ای به مردم داده اند مانند همین جناب وزیر کنونی ارشاد اسلامی که سال گذشته پس از کلی می آید و نمی آید در سالروز شهادت دکتر شریعتی به سبزوار آمد و فرصتی نیافتند که سری هم به مزینان بزنند ولی در جمع همشهریان سبزواری قول دادند که برای خاتمه دادن به دل نگرانی های هم ولایتی های شریعتی اقدام فوری نماید اما یک سال از وعده ی جناب وزیر گذشت و بازهم خبری نشد اکنون سی و هشتمین سالگرد در راه است...


http://www.aftabnews.ir/images/docs/000160/n00160674-r-b-000.jpg
در جوار زینب
پدرش معلم قرانی بود که بر « محمد » نازل شد و به خاطر ارادتی که به خاندان او داشت نامش را « علی » گذاشت ، از « سلمان » نوشت و از « فاطمه » گفت و با « حسین » مرثیه ها نوشت ، چون « ابوذر » تنها زیست و تنها مرد و اکنون در جوار « زینب » آرمیده است .
بی شک دکتر علی شریعتی یکی از موثرترین شخصیتهای مذهبی و روشنفکری عصر پیش از انقلاب ایران است ، کسی که در سخت ترین و سنگین ترین زمان حاکمیت تفکرات چپ و مارکسیستی بر جامعه دانشگاهی ایران ظهور کرد و با گویش و نوشته های خود ، خون غرور و صلابت را بر پیکره خمیده جامعه مذهبی ایران تزریق کرد .
جامعه ای که تنها داشته اش پاسداشت مناسبتهای مذهبی و سفره های نذری ، و تنها یافته اش استلام حجرالاسود و پرداخت وجوهات شرعی بود ، به جای استدلال و ادله عقلی برای فهم دین ، روضه و داستان معجزات پیشینیان نشسته بود ، و از کربلا و حسین و زینب فقط سر بریده و موی پریشان مانده بود .
مذهبیون سر به آستان سنتهای گذشتگان می ساییدند و ، مارکسیستها سر به آسمان مکاشفه روند تاریخ ، ابتدای انسان به میمون می رسید و آخرش به نعشی گندیده ، و در این میان تنها اخلاق ( آن هم از نوع نسبی آن ) میانه دار جوامع بشری بود .
دکتر علی شریعتی در این بحبوحه پا در جوامعی گذاشت که مذهب تنها یک میثاق ملی و یادبودی از گذشتگان بود ، نه حرفی برای امروز داشت و نه تحلیلی برای دیروز و نه برنامه ای برای فردا ، دین مجموعه ای بود از مناسک و محدودیت ها .
او بر خلاف عده ای از روشنفکران که مبنا را بر مدرنیته گذاشته و با آن مذهب را تطبیق می کردند ، روندی دیگر گزید ، او به عنوان یک مسلمان , آنهم مسلمانی اصیل ، مبنا را بر دین گذاشت و با آن پدیده ها را مورد مطالعه قرار داده و از دین متریال متناسب با آنرا استخراج کرد .
او در جواب چپگرا ها که دین را افیون توده ها میدانستند و مذهب را عاملی ضد انقلابی ، دو چهره انقلابی اسلام یعنی « ابوذر » و « امام حسین » را مطرح کرد ، و برای توده زنان جامعه ، برای پاسخ به نیازهای اجتماعی و خانوادگی زنان « فاطمه » و « زینب » را ، و برای فهم صحیح دین و پاک کردن برخی انگاره های غلط مذهبی « پروتستانتیزاسیون اسلامی » را .
او در 29 خرداد 1356 در مرگی مشکوک به جوار دوستانش شتافت ، دوستانی چون بلال برده ارزان قیمت بیگانه ای از حبشه , سلمان برده آواره ای از ایران ، ابوذر فقیر درمانده گمنامی از صحرا ، سالم غلام حذیفه این بیگانه ارزان قیمت .
و اکنون در زینبیه دمشق بنا بر وصیت شرعی دکتر شریعتی ، پیکر ایشان به امانت سپرده شده است ، با توجه به اتفاقات اخیر در سوریه چه بهتر است که تمهیدی برای انتقال پیکر ایشان به ایران اندیشیده شود .
« تو قلب بیگانه را می شناسی زیرا در سرزمین وجود بیگانه بوده ای »

 روزنامه ابتکار -صادق رشیدی فرد
  • علی مزینانی
۲۸
آذر
۹۳

ازحدیره تاباغستان

ره آوردسفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش سی ام

 هیئت حسینی تنها در محرّم محدود نمی شود بلکه در تمامی ایام سال در هر بعد از ظهرش مجلس روضه خوانی برقرار است به خصوص در زمان ما که شریعتی بزرگ و پس از او فرزند صالحش  شیخ محمود زنده بودند و با دم مسیحایی خود منبر عصرگاهی را برگزار می کردند؛ پدران و مادران ما کار و زندگی خود را رها می کردند و به هیئت می رفتند و هیچگاه از اینکه در چنین مجلسی شرکت می کنند شکوه نمی کردند چون در هر روز مطلب تازه ای می شنیدند. اگر واقعه ی ناگواری مثل فوت عزیزی از یک خانواده مزینانی رخ دهد باز این هیئت محل برگزاری مجلس ختم آن مرحوم و یا مرحومه است و حتی گاه تا ده شب برایش مجلس روضه برگزار می گردد که البته این روضه ها و مدت عزاداری با تدبیر بعضی از خیرخواهان مزینانی که معتقد هستند نباید خانواده معزّی بیشتر رنج و عذاب بکشند و به خاطر آنکه قوم و خویشان و یا آشنایانی که از شهرهای دیگر برای این واقعه تشریف فرما می شوند زودتر به خانه و کاشانه اشان برگردند کمتر شده است و مجلس هفتم را برداشته اند و یادبود آن میت را در روز دوم برگزار می کنند و البته روضه خوانی توسط اقوام در هیئت و یا منازل می تواند ادامه داشته باشد.

و اما در محرم مجالس روضه خوانی اباعبدالله (ع)باشکوهتر برگزار می گردد، از شب اول ماه محرم تا شام غریبان پویایی خاصی در هیئت حسینی دیده می شود و هر روز صبح مجلس روضه و بعد از ظهر نیز  این منبر منعقد می شود و تا شب ششم پس از نماز مغرب و عشا این برنامه هر شب تکرار می گردد ابتدا شام و پذیرایی از اعضاء هیئت و میهمانان توسط جمعی از جوانان و نوجوانانی که با علاقه و شور و حال خاصی سلمانی ها* را در انداختن سفره و آوردن غذا و جمع کردن ظرفها یاری می نمایند سپس نوحه خوانی و بعد از آن منبر و روضه و از شب ششم برنامه ی حرکت دسته و بیرون رفتن عزاداران به صورت دسته جمعی و پیوستن به مجلس داخل بازار و همچنین میهمانی و میزبانی از دو هیئت دیگر نیز بر این برنامه ها افزوده می شود . و این میهمانی و میزبانی در نوع خود جالب توجه است معمولا هیئت امناء هیئت متحده حسینی  خود را بزرگ هیئات می داند و توقع دارد هیئات علی اکبری و ابوالفضلی ابتدا به هیئت آنها بیایند و بعد آنها . واین برنامه هرسال تکرار می شود یعنی پس از مجلس نوحه خوانی داخل بازار و صرف شام مثلاً دسته ی عزادار هیئت حسینی  به همراه اعضاء همین طور که سینه می زنند و اشعار متناسبی را تکرار می کنند به هیئت ابوالفضلی می روند و در عزاداری با آنها همراه می شوند نوحه خوانها هم سعی می کنند به طور مساوی و در حد ممکن نوحه خوانهای هیئت میهمان بیشتر بخوانند و مجلس را ختم نمایند منبر هم معمولا باید توسط روحانی هیئت میهمان برگزار شود و پس از اتمام این میهمانی ،هیئت میهمان دسته جمعی می گویند :

مادعا کردیم و رفتیم از سرصدق و صفا   بعد ازین جان شما جان شهید کربلا !

عزاداران هیئت میزبان هم در جواب می گویند:

رفتید و خوش آمدید عزیزان    اجر همه با شاه شهیدان!

و پس از بیرون آمدن از محل میهمانی ؛ عزاداران هیئت میهمان دسته جمعی و با آهنگی نرم همخوانی می نمایند و می گویند : محروما، مظلوما یا سیدی ! عطشانا عریانا یاسیدی و...

پیش از این در باره این برنامه ها توضیح داده ام و به تناسب با رسیدن به هرمکانی باز هم از برنامه های هر قسمت شرحی خواهم گفت.

هیئت کوچک حسینی با دیوارهای گلی اش در اواسط دهه ی هشتاد به همت هیئت امنا و بخشش خیرّان نیکوکار مزینانی همچون موسی الرضاشهرآبادی که بخشی از منزل مسکونی خود را به یاد همسر مرحومه و جوان برومندش به هیئت هدیه داد از ریشه خراب شد و با افزودن زمین اهدایی شهرآبادی و منزل مرحوم میرزامحمود طالعی بزرگترین هیئت مزینان با گلدسته ها و سن نمایشی جالب که حاکی از روح هنرمندی مزینانی هاست ساخته شد و ما برای برگزاری یادواره ها و برنامه های فرهنگی دیگر مشکل جا نداریم و تا کنون دو سه یادواره ی شهدای مزینان در این هیئت برگزار شده است ولی با تمام این احوال بازهم احساس می شود مساحت آن در بعضی از شبهای محرم برای پذیرایی از میهمانان کوچک است! و این هم نشان از حضور پرشور مزینانی ها از سراسر دنیا در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان و عشق به اهلبیت علیهم السلام است.

در مقابل این هیئت که به عنوان هیئت متحده حسینی نام دارد دکان کوچکی دیده می شود که صاحبان قبلی آن خانواده خیرخواه هستند که تمامی به شغل تجارت و کاسبی مشغول بوده اند و یکی از افتخاراتشان در اختیار داشتن منزل اصلی استاد محمدتقی شریعتی است که به هیچ قیمتی حاضر نمی شوند آن را وقف نمایند تا کسانی که علاقمند به دیدن محل حیات جاودانه خاندان شریعتی به خصوص استاد و پسر برومندش بوده از آن محروم نشوند. و منزل آنان که روزگاری علامه محمدتقی شریعتی در آن زندگی می کرده است فقط به واسطه ی کوچه ای بن بست از هیئت جداست .

در پشت مغازه خیرخواه ها تکیه ای به نام تکیه بالا یا حسینی است که جزء وقفیات حاج خان بزرگ و اجدادش می باشد که در سال 1278 ه .ق ساخته شده است و مراسم صبح عاشورا از آنجا آغاز می شود. همین هیئت خود روشنگر این نکته است که خان های مزینان نیز همگی انسان های مقید و متعهد بوده اند و برخلاف خوانین دیگر روستاها و شهرها که در فیلمها و یا کتابها دیده ایم و خوانده ایم که چه ظلمی به رعیت خود می کرده اند ولی در مزینان خان و کدخدا علی رغم نفوذ و اعتباری که در دربار دارند برای مردم و زادگاهشان بزرگی می کرده اند و حتی در برپایی مراسم مذهبی پیشرو و پیشقدم بوده اند .همین خانها وقتی می بینند که جاده اصلی تهران به مشهد که در گذشته از مزینان عبور می کرده چند طفل بی گناه در اثر تصادف قربانی می شوند با فشار به دربار موجب می شوند که جاده به داورزن انتقال پیدا کند و همین امر گرچه آنها نیت خیر داشته اند ولی بعدها باعث عقب افتادگی مزینان در دریافت تسهیلات شهری می شود.

درخشندگی نام خان در مزینان تا به آنجاست که بنا به نوشته ی مطلع الشمس وقتی ناصرالدین شاه قاجار که از سفر مشهد برمی گردد و در سودخر آن زمان و صدخرو کنونی اتراق می کند حسین خان مزینانی به استقبالش می رود و ناصرالدین شاه او  و اجدادش را بزرگ مزینان می داند و تحت حمایت و حفاظت او و پنجاه سوار رشید مزینانی قدم به مزینان می گذارد و از این ولایت تعریف و تمجید می نماید. مردم نیز این خان و کدخدا ی خود را به بزرگی قبول داشته اند و هرچه آنها می گفته اند می پذیرفته اند.

 در کنار این تکیه ؛ هیئت جوانان زنجیر زن علی اکبری قرار دارد که یکی از هیئات اصلی حال حاضر مزینان به حساب می آید چرا که همانطور که از نامش پیداست اینجا محل حضور جوانان مزینانی و البته عاشق نام علی اکبر حسین (ع) است که در ایام محرم بخش عظیمی از جوانان حتی کسانی که در هیئات دیگر عضو هستند برای زنجیر زنی و قرار گرفتن در صف دیگر همتایانشان به آنها می پیوندند.

پدرم چگونگی تشکیل این هیئت را خواسته جوانان می داند که در دهه ی چهل ابتدا حدود چهل پنجاه نفر در خانه ای کوچک گرد هم می آیند و بعد از چندین بار تغییر جا بالاخره در مکان فعلی؛ هیئت را بنا می کنند و از ابتدایش خاندان جلیله سادات حسینی و جلالی پور به عنوان هیئت موسس بر هیئت علی اکبری مدیریت می کنند و خیلی زود این هیئت به جایگاه رفیعی می رسد .

در بخش شمالی تکیه و هیئت علی اکبری جز قرار گرفتن آسیاب مرحوم علیشاه مزینانی و البته در انتهای شمال غربی آن نیز قرار گرفتن حدیره ، بنای خاص دیگری نیست ولی در امتداد این کوچه اکنون تکیه ای دیگر بنا شده است که موسس آن مرحوم خواجوی است که ایام محرم از کشور کانادا که او و فرزندانش در آنجا مقیم هستند به مزینان می آمد و به خصوص در دهه ی دوم علاوه بر  برپایی مجلس روضه و عزاداری تمام مردم را اطعام می کرد و پس از او که حدود دوسه سال از فوتش می گذرد و پس از پیوستن به ملکوت اعلی برای همیشه در کنار اجدادش در بهشت علی (ع) مزینان آرامید ؛ وارثین این مرد بزرگ راهش را ادامه می دهند و آنها نیز همان سنت را اقامه می کنند. در قسمت شمالی موقوفه ی مرحوم خواجوی، آرامگاه بزرگمردی قرار دارد که مزینانی ها از آن به عنوان مزار خرابه نام می برند و به تازگی سنگ مزاری گذاشته اند که رویش نوشته شده" مزار پاک مزینان"!

در مورد این آرامگاه اطلاع چندانی در دست نیست بعضی  او را منتسب به خاندان پاک معصومین علیهم السلام می دانند و بعضی دیگر او را فردی شاعر و یا سیدی جلیل القدر و برخی دیگر همچنان که برسنگ بنای جدید نوشته اند او را عارف و زاهد وارسته ای می دانند که روزگاری در مزینان متوطن شده و کنج عزلت گزیده و به ذکر دعا مشغول بوده است اما مزینانی ها به خصوص بانوان ارادت خاصی به مزارش دارند و گاه در این خرابه و بر سر مزارش شمعی روشن می کنند و البته این مکان هم از هجوم طماعان در امان نبوده و برای یافتن گنج و دفینه ای در آنجا به گود برداری در شب پرداخته اند اینکه چرا تا کنون اینجا نیز از سوی متولیان فرهنگی مانند دیگر اماکن قدیمی مزینان مظلوم واقع شده سئوالی است که در ذهن بسیاری از مردم نقش بسته است !

در فاصله صدمتری از هیئات حسینی و علی اکبری یکی از بناهای تاریخی مزینان به نام مسجد جامع قرار گرفته است که می گویند از دوره دیلمان است.

در این مسجد تا دو دهه ی پیش بنایی قرار داشت که از بافتی سنتی برخوردار بود که متأسفانه به دلیل عدم نظارت ادارات مربوط به آثار و ابنیه های باستانی ؛ فرد خیّری که نیتش به جز خیر و نیکو کاری نیست زیر زمین سنتی آن را که در سمت شمالی شبستان اصلی قرار داشت از ریشه خراب کرد و به جای آن شبستانی تازه بنا کرد که هرچند بر وسعت ساختمانی آن افزود ولی آن بافت سنتی و جالب که تداعی معماری اصیل اسلامی و کویری را داشت برای همیشه از روی زمین محو نمود و البته این تنها بنایی نیست که به خاطر عدم نظارت متولیان فرهنگی در مزینان کن فیکون می شود بلکه بسیاری از ابنیه هایی که به دلیل آشنایی نداشتن اهالی و یا به بهانه ی نوسازی خراب و از بین رفته اند مانند حدیره که قصه ی ما نیز از آنجا آغاز شد و یا کاروانسرای مأمونی و چاپارخانه و توپخانه و یا در عصر حاضر سرای شریعتی بزرگ که همانطور که گفتم صاحب آن به هیچ قیمتی حاضر به واگذاریش نیست و بسیاری از برج و باروهایی که در اطراف مزینان قرار دارد و هیچکس به فکر آن نیست و تنها گاهی مبلغی برای نوسازی شاه عباسی می رسد و بخشی هزینه و بخشی خدا می داند به کجا حواله می گردد. ای بابا بازهم کله ی ما بوی قرمه سبزی می دهد و ناخود آگاه سیاسی می شود کسی نیست بگوید پیرمرد به تو چه مربوط که غصه ی قصه ی تاریخ را می خوری تو فقط قلمت را بچسب که نوکش کند نشود تا برای خریدن سرکن دوباره مجبور شوی پول قرض کنی!  برو فیلمت را بساز و مشقت را بنویس !

درحال حاضر دو شبستان بزرگ محل برگزاری نماز و مجالس روضه خوانی در این مسجد قرار دارد که آن زیر زمینی سنتی که از آن نام بردم برای فصل گرما بود که به خاطر نوع معماری آن در تابستان از درجه ی هوایی معتدل و نسبتاً سرد برخوردار بود و ما در آن روزگار که از پنکه و کولر خبری نبود برای استراحت روزهای گرم و التهاب آور رمضان به همراه پدرانمان به آنجا پنا می بردیم و بعد از ظهرها هم ؛ یعنی یکی دوساعت به غروب مانده در محفل قرآن خوانی شرکت می کردیم و...

وادامه دارد ...

*سلمانی : افرادی که برای خبر کردن میهمان در عروسی و عزا اجیر می شوند و برگزار کننده مجالس هستند این افراد همانطور که از نامشان پیداست آرایشگر هم هستند!

  • علی مزینانی
۱۴
آذر
۹۳
فرماندار داورزن گفت: به رغم گذشت 12 سال از آغاز عملیات اجرایی مجتمع فرهنگی دکتر شریعتی مزینان هنوز این طرح تکمیل نشده است.

به گزارش شاهدان کویرمزینان 'رضا فلاحی'  در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: مسوولان می بایست برای تکمیل این پروژه فرهنگی که تاکنون 70 درصد پیشرفت داشته اعتبار ویژه در نظر گیرند.
وی گفت: امسال فقط 500 میلیون ریال برای این پروژه اختصاص یافته که جوابگوی نیاز نیست زیرا پیمانکار بابت اجرای بخشی از آن دو میلیارد و 500 میلیون ریال طلبکار است لذا با اعتبار اختصاص یافته حداقل چهار سال طول می کشد فقط طلب پیمانکار وصول شود.
فرماندار داورزن تاکید کرد اعتبارات استانی جوابگوی پروژه نیست لذا تکمیل آن نیازمند تخصیص اعتبار ملی است.
وی افزود: در صورت اختصاص اعتبار و توجه بیشتر مسوولان نسبت به توانمندیها و جاذبه های گردشگری داورزن فرآیند توسعه پایدار در این منطقه آغاز می شود.
فلاحی با اشاره به 65 اثر تاریخی شناسایی شده در شهرستان داورزن منطقه باشتین خاستگاه قیام سربداران، کاروانسراهای مزینان و مهر و نیز آتشکده آذربرزین در ارتفاعات شمال روستای ریوند را از شاخصترین آنها برشمرد.
بخش داورزن سال 1391 با انتزاع از سبزوار به شهرستان ارتقاء یافت.
داورزن در 310 کیلومتری غرب مشهد قرار دارد.

شاهدان کویرمزینان؛ امیدواریم این دغدغه ی جناب فرماندار در باره ی مجتمع فرهنگی دکتر شریعتی که البته ایشان یکی دو سال از زمان اولین کلنگ  بنا را تخفیف داده اند زودتر به نتیجه برسد چرا که این مجتمع و مرمت دیگر بناهای تاریخی مزینان مانند احیای منزل مسکونی شریعتی بزرگ و کاروانسرای مأمونی و رباط شاه عباسی و حدیره و... می تواند در آبادانی مزینان و بازدید دوستداران و علاقمندان به شریعتی و جذب توریست و گردشگر نقش به سزایی را ایفا نماید هرچند خود این مجتمع نیز تبدیل به بنای تاریخی شده است !

  • علی مزینانی
۱۲
آذر
۹۳

فرماندار و مسئول جهاد کشاورزی شهرستان داورزن با حضور در مزینان از روند تکمیل میدان و یادمان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بازدید کردند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مهندس رضا فلاحی عشرت آباد فرماندار و مهندس تاج آبادی رئیس جهاد کشاورزی شهرستان داورزن با همراهی احمد صباغ مزینانی مشاور اجرایی فرماندار باحضور در مزینان از نحوه ی تکمیل طرح میدان و تندیس استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بازدید کردند.

در ابتدای این بازدید کاری احمدصباغ مزینانی توضیحاتی پیرامون یادمان های شریعتی پدر و پسر ارائه کرد و در ادامه فرماندار داورزن از همراهی مردم و نخبگان مزینانی به خصوص دهیاری و شورای اسلامی در ساخت این یادمان ها تشکر و قدر دانی نمود و اظهار داشت : این بناها گوشه ای از پاسداشت یاد و نام این فرهیختگان است که می تواند علاوه بر زیبایی نمای مزینان مورد بازدید دوستداران شریعتی قرار گیرد.

به همت استاد احمد صباغ که در حال حاضر به عنوان مشاور فرماندار داورزن خدمات شایانی را به این شهرستان و روستاهای تابعه می نماید و با پیگیری مهدی مزینانی آزاده که ریاست شورای اسلامی مزینان را برعهده دارد دو یادمان استاد محمدتقی شریعتی و فرزند برومندش دکتر علی مزینانی شریعتی در ابتدای کویر تاریخی مزینان و حاشیه ی راه باستانی ابریشم ساخته شده است که به علت کمبود مالی مدتی این تندیس ها نیمه تمام رها شده بود اما به تازگی و با همت و پیگیری این یاران و دهیار جوان مزینانی بخشی دیگر از تکمیل یادمانها ادامه یافت و بنا به گفته ی رئیس شورای اسلامی بزودی فضای سبز اطراف میدان استاد شریعتی شروع خواهدشد

  • علی مزینانی
۲۴
مهر
۹۳

شب گذشته غلامعلی زارع میرک آباد بخشدار دهه ی هفتاد داورزن دارفانی را وداع گفت.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ مرحوم غلامعلی زارع پدر مهندس محمدجواد زارع دانشجوی دوره دکتری دانشگاه تربیت مدرس و از فعالین و مسئولین جهاد دانشگاهی است که  به عنوان بخشدار در بخش داورزن در دهه ی هفتاد مشغول به خدمت بود که پس از بازنشستگی و اتمام خدمت به زادگاه خود یزد برگشت و شب گذشته پس از یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت.

بنا براعلام مهندس محمدجواد زارع مراسم تشییع و تدفین در شهرستان یزد برگزار و قرار مجلس ختمی روز سه شنبه هفته آینده در مسجد المهدی واقع در خیابان مجیدیه ساعت 13:30 برگزار شود.

مهندس جواد زارع در ماه گذشته با راهنمایی پدر مرحومشان به همراه گروه جهاد دانشگاه تربیت مدرس در مزینان حاضر شد و خدمت پزشکی و فرهنگی به مردم مزینان و دیگر روستاهای تابعه ی شهرستان داورزن ارائه نمودند که پس از اتمام مأموریت مورد تجلیل و تقدیر شورای اسلامی مزینان قرار گرفتند.

شاهدان کویرمزینان به نیابت از مردم قدرشناس زادگاه دکتر علی مزینانی شریعتی درگذشت مرحوم غلامعلی زارع را به این فرزند توانمند و برادر گرامی آن مرحوم جناب آقای غلامعباس زارع میرک آباد دبیر و مدیر روابط عمومی انجمن مدیریت شهری و سایر بستگان تسلیت می گوید و برای آن عزیز سفرکرده رحمت واسعه از درگاه خداوند متعال مسئلت می نماید.
  • علی مزینانی
۲۳
مهر
۹۳

 سطل پر از شیر را برمی دارم و روی لبه دیوار پهن و کوتاه طویله می گذارم. یکی از گوساله ها به طرفم می آید و صورتش را به دامنم می مالد. دستی به سرش می کشم. حمیدرضا، روی دیوار کوتاه طویله نشسته است. می گوید: «مامان! این گوساله، مال من باشه؟»

برمی گردم و نگاهش می کنم. می گویم: «به شرط این­که هر روز بهش آب بدی و از صحرا براش علف بیاری!»

بلند می شود و روی لبه دیوار می ایستد. بلند می گوید: «چشم! هرکاری بگین می کنم!»

پایش سُر می خورد و می افتد آن طرف دیوار. صدای بلند فریادش توی سرم می پیچد. دوان دوان به طرفش می روم. دراز به دراز روی زمین افتاده است. چشمم می افتد به استخوان بیرون­زده دستش! با هر دو دست محکم می کوبم توی سرم و داد می زنم: «یا امام رضا(ع)­! خودت به دادم برس!»

خون، زمین اطراف را پر کرده است. خم می شوم، سر و صورتش را می بوسم و می گویم: «گریه نکن! خوب می شی مادر!»

*

می گویم: «بی­خود خودتو خسته می کنی مادر! با این وضع که نمی تونی اسلحه دستت بگیری. فایده نداره بری جبهه. حالا این همه اصرارت برای چیه؟ من نمی دونم! یادت رفته چه وضعی داشتی و با چه فلاکتی زندگی می کردی؟»

به چشم­هایم نگاه می­کند. اشک، توی چشم هایش جمع می شود. می گوید: «نه؛ یادم نرفته. سه سال تمام به خاطر مریضی و وضعیت دستم، اشک ریختی و مثل پروانه، سوختی و دورم چرخیدی. دور و برم بالش گذاشتی که نیفتم این­ور و اون­ور و دوباره بشم مثل روز اول! ... حالا می خوام به خاطر اون همه زحمتت، پیش فاطمه ی زهرا(س) روسفیدت کنم!»

چیزی قلبم را می فشارد. آه بلندی می کشم و می گویم: «باشه مادر! راضی ام به رضای خدا! برو به سلامت!»

صدای بلند خنده اش، دلم را می لرزاند.

*

می گویم: «همه همسایه ها برای خداحافظی جمع شدن جلوی در. چرا این پا و اون پا می کنی؟ مگه دفعه اولته که می خوای بری جبهه؟»

بندهای پوتینش را می بندد و می گوید: «چیزی یادتون نرفته؟» نگاهش می کنم. می پرسیم: «مثلاً چی؟» حرفی نمی زند. خنده ام می گیرد. دخترم توی گوشم زمزمه می کند: «مامان! دم رفتن، اذیتش نکن! ... عادت کرده همیشه، قبل از رفتنش، شیرینی و شکلات پخش کنین! خودتون اینو رسم کردین. حالا سر به سرش می ذارین؟»

می پرسد: «معلومه چی تو گوش هم می گین؟»

بلند می شود و می ایستد. هیچ کدام حرفی نمی زنیم. شانه هایش را بالا می اندازد. قرآن را از توی سینی برمی­دارد، آن را می بوسد و دوباره می گذارد توی سینی روی دست­هایم. نیم نگاهی به سینی می کند و می گوید: «حلالم کن مامان!» صورتش را می بوسم و می گویم: «خیالت راحت! هیچ مادری بیش­تر از من، از بچه اش راضی نیس!»

می خندد. از بقیه که خداحافظی می کند، راه می افتد. چند قدم که جلوتر می رود، می ایستد، برمی گردد و نگاهم می کند. می گوید: «کاری ندارین؟» می گویم: «نه!» سری تکان می دهد و دوباره راه می افتد. یکبار دیگر برمی گردد و می گوید: «می خواستم بگم ...» از زیر چادرم نایلون پر از شکلات را بیرون می آورم و می گوید: «اینو می خوای؟... بیا بگیر!» همه مان می خندیم.

*

دستم را توی تنور می برم. هُرم داغ آتش، دست و سر و صورتم را می سوزاند. نان های برشته­شده را از دیواره های تنور می کَنم و می اندازم روی سکوی کاه­گلی کنار تنور. یکی از نان ها می افتد روی خاکسترها. صدایم در می آید: «ای داد بی داد! این یکی هم زغال شد!»

تا کمر توی تنور خم می­شوم و نان را از روی خاکستر­ها بر­می­دارم. بدنم را بیرون می­کشم و می­گویم:« برعکس امروز که همه هوش و حواسم پیش حمیدم است، این همه آرد خمیر کرده­ام!»

بوی مطبوع نانِ گرم، تمام خانه را پر کرده است. ضربه ای به در چوبی حیاط می خورد و دو مرد، «یا الله» کنان، همراه چند تا از زن های همسایه، وارد خانه می شوند. صداها توی هم می پیچد و هر کدام­مان با دیگری احوال­پرسی می کنیم. می گویم: «چه خبر شده چند نفری اومدین!» یکی شان می گوید: «اومدیم برای کمک! شنیدیم امروز کیسه آرد رو ریختی تو تشتِ آب و مجبور شدی همه شو بپزی!»

یکی از زن های همسایه، دستم را می گیرد و از تنور، دورم می کند. لیوانی چای به دستم می دهد و می گوید: «حالا که ما اومدیم، بشین یه کمی استراحت کن!»

روی زمین می نشینم، به دیوار کاهگلی پشت سرم تکیه می دهم و می گویم: «خدا خیرتون بده! ایشاالله همه­تونو عروسیِ حمیدم دعوت می کنم!» کسی حرفی نمی زند. خنده ام می گیرد. می گویم: «چیزی ازتون کم نمی شه بگین ایشاالله!» همه با هم می گویند: «ایشاالله! ایشاالله!» چشمم می افتد به مردهایی که نمی شناسم­شان. می گویم: «بفرمایین نونِ داغ!» و ادامه می دهم: «خوش خبر باشین!»

نگاهی به زن های همسایه می کنند و سرهایشان را پایین می اندازند. دلم هری می ریزد پایین. صدای گریه زن های همسایه بلند می شود. می گویم: «پس، از صبح، نون عروسی حمیدمو می پختم!»

*

چشم های دخترم، سرخ سرخ است. چند اسکناس می گذارم کف دستش و می گویم: «برو برای داداشت شکلات بگیر! بعد این همه وقت، داره برمی گرده خونه.» مردها تابوتش را می گذارند جلوی پاهایم. دستم را می برم توی نایلون و مشتی شکلات می ریزم روی سرش. می گویم: «خوش آمدی مادر!»

                                                             ****

وقتی به روستای مزینان در سبزوار می رفتم، فکر می کردم فقط یک خانواده سه شهید در آنجا زندگی می کنند اما وقتی وارد مزینان شدم، با تعجب مشاهده کردم در این روستای نسبتاً کوچک تعداد زیادی خانواده های شهدا زندگی می کنند؛ وچون بعد از سالها حالا یکی به سراغ آنهارفته بود، ادب حکم می کرد با همه خانواده ها مصاحبه کنیم. آنها بسیار خوشحال بودند که بعدازاین همه سال از شهدایشان یادی خواهدشد !
دنیایی از حرفهای نا گفته در سینه اشان باقی مانده است. حرف هایی که باید با گوش دل شنید تا فهمید درد کشیدن و صبوری کردن یعنی چه.
«ربابه وطن نژاد» هم یکی از زنان کویر مزینان است. وقتی پای حرفهای دلش بنشینی، دیگر نمی توانی دل بکنی و از او جدا شوی. قبلا با خودم می گفتم صبر کردن هم حدی دارد، اما وقتی از او جدا می شوی حرفهایش توی گوش ات زنگ می زنند و قلبت را می فشارند. می فهمی که صبر کردن حدی ندارد.
این را باید از زنی آموخت که الگویش صبوری حضرت زینب(س) بوده است.
*دستهای خالی
مادر شهید حمید رضا مزینانی، هرآنچه از رنجهایش را به خاطر می آورد، ساعتها درباره اش حرف می زند.اودرباره به دنیا آمدن حمیدرضا می گوید:حمید تازه به دنیا آمده بود. مریض شد. نمی دانستیم چه بیماری دارد. ماه رمضان بود. بغلش می کردم و پای پیاده راه می افتادم سمت سبزوار.
چیزی نزدیک 80 کیلومتر راه بود. تشنگی و گرسنگی امانم را می برید اما اصلاً یادم نمی آمد زنی هستم که یک بچه شیرخواره دارد. دکترها نمی فهمیدند چه دردی به جانِ حمیدم افتاده است. بالاخره هم جوابم کردند وگفتند: بچه ات مُردنیه. بی خود دهن روزه خودتو علاف نکن !
حال بدی داشتم. با خدا راز و نیاز می کردم. آخر سر هم دست به دامن شاه خراسان شدم. گفتم: آقاجان تو که می دونی امیدم از همه جا بریده و هیچ کس رو جز خدا ندارم. از خدا بخواه بچه مو شفا بده، منم می یارمش غلامی تو بکنه .
باورم نمی شد! حمید خوب شد. ازآن به بعد حمید رضا صدایش می کردم .
* به جونم دعا کنید!
خانم وطن نژاد درادامه حرفهایش، ازکارهای عجیب و غریب پسرش تعریف می کند ومی گوید: هیچ وقت با همسن و سالهای خودش بازی نمی کرد. می رفت کنار پیرمردها می نشست و به حرفهایشان گوش می داد. همیشه می گفتم: مگه تو پیرمردی که می ری کنارشون می شینی و باهاشون حرف می زنی ؟
می گفت: مادرجان می رم کنارشون می شینم تا یه چیزی ازشون یاد بگیرم.
یک روز پدرش آمد و گفت: حمیدرضا توی زمینهای همت آباد نهال گردو کاشته .
تعجب کردم. ازش پرسیدم: تو از کجا یاد گرفتی درخت گردو بکاری ؟
خندید و گفت: رفتم از همون پیرمردایی که شما می گین باهاشون حرف نزن، پرسیدم! حالا درختم سبز شده ایشا ا... تا چند وقت دیگه گردوهاشو می یارم بخورید و به جونم دعا کنید!
*اسب سفیدی داشت
انگار که خاطره ای را که به یاد آورده فراموش نکند، می گوید: آهان! خوب شد یادم افتاد. بذار این را هم بگویم. حمیدرضا اسب سفیدی داشت که خودش از بچگی تربیتش کرده بود. بدون هیچ زین و افساری می بردش صحرا چادرشب علف را می انداخت پشتش و می فرستادش در خانه. جلو در خانه شیهه می کشید می رفتم در را باز می کردم. بارش را می انداختم گوشه حیاط و دوباره راهی اش می کردم .خودش می دانست کجا باید برود. حتی مراقب بود موقع رد شدن از کنار ابوالفضل که بیشتر اوقات توی ایوان می خواباندمش، پای او را لگد نکند و صدمه ای به او برساند.
* لیاقت شهادت
نفسش بند آمده است. کمی آب می نوشد وبعدازلحظاتی سکوت ادمه می دهد ومی گوید: یک دفعه چندتا شهید آورده بودند. حمیدرضا می گفت: ای خدا یعنی می شه یه روزی هم این جوری منو روی دست بیارن؟!
تمام تنم لرزید. گفتم: مادرجان اگه زبونم لال یه بلایی سرتو بیاد من از غصه دق می کنم !
گفت: نه مادر غصه خوردن نداره آدم باید خیلی خوشحال باشه اگه بچه اش لیاقت شهید شدن داشته باشه !
آخر و عاقبت هم راضی مان کرد برود جبهه. قرار بود برود کردستان. هر 40 روز برایمان نامه می نوشت و از حالش باخبرمان می کرد. چندباری هم مرخصی گرفت و آمد دیدنمان.
یک روزی هم که قرار بود روز بعدش به جبهه برود، گفت: یه دوربین هم ندارید یه عکس ازم بگیرید براتون یادگاری بمونه! کسی حرفی نزد. آخر شب کنارم نشست و گفت: مادر بذار یک ساعت پیشت بخوابم. باردار بودم. گفتم: نه مادرجان حالم خوب نیست نفسم بند می یاد. بذار بخوابم که خیلی خسته ام! چشمهایم را بستم و خوابیدم. نمی دانم چه شد که بیدار شدم. دیدم حمیدرضا نشسته ونگاهم می کند. گفت: به خدا اگه این چند دقیقه قلبم کنار قلبت نبود، الان دق کرده بودم. نمی دونی حالاچقدر آرومم!
* حمیدرضا تو راهه
45 روز از رفتنش می گذشت، اما هیچ خبری از اونبود.
یک شب خواب دیدم حمید رضا توی یک اتوبوس نشسته و وارد مزینان شده است. گفتم: مادر جان بیا پایین چرا نشستی اون جا؟
گفت: نمی تونم بیام، ساکمو گم کردم. می رم پیداش کنم زود برمی گردم! از خواب پریدم. شوهرم را بیدارکردم و گفتم: حمیدرضا شهید شد! شوهرم گفت: مگه دیوونه شدی؟! این چه حرفیه می زنی، اگه بچه ها بشنون، غوغا به پا می کنن.
گفتم: به خدا شهید شده! گفت: آخرش با این حرفات منو هم دیوونه می کنی. بلندشو صدقه بذار کنار وبخواب. صبح زود که بیدارشدم، به دخترهایم گفتم حمیدرضا تو راهه داره می یاد .
بعدها تعریف کردندکه حمیدرضا و دوستش دقیقاً همان ساعتی که خواب دیده ای هدف قرارگرفته اند و از بالای کوه پرت شده اند ته دره. تنها جنازه هایی که توانسته اند برگردانند، همین دوتا بوده. جنازه 43 تا از رفیقهایش مانده اند بالای کوه. این ها را هم با هواپیما منتقل کرده اند .
منتظر ماندم جنازه اش را بیاورند توی خانه. نه گریه می کردم نه خودم را می زدم، اما چهارستون بدنم می لرزید. تابوتش را که توی حیاط خانه پایین گذاشتند، صدای شیهه های اسبش هم بلند شد. کسی به فکر آن بیچاره نبود. داد می زدم: برید به اسب ِحمیدم برسید که داره خودشو می کشه! هرکسی می رفت بیشتر خودش را به زمین وآسمان می زد. نمی توانستم از جایم تکان بخورم. جنازه اش را بردیم گلزار شهدا دفن کردیم!
* اسب سفید حمید رضا
وقتی برگشتیم رفتم سراغ اسب حمیدرضا. دراز به دراز افتاده بود گوشه طویله. چشمش که به من افتاد، شیهه ای کشید وتا مغز استخوانم را سوزاند. هرکاری کردم نه آب خورد نه علف. فرستادم دنبال دامپزشک. دامپزشک که آمد گفت: صاحبش را می خواد.
گفتم: شهید شده! سرش را تکان داد وگفت: خوب شدنی نیست، راحتش کنید.آخرش هم اسب سفید حمیدرضا طاقت نیاورد دق کرد و مرد.
* نهال گردو
بعد از شهادتش رفتم نهال گردوی حمیدرضا را از ریشه درآوردم و آمدم توی حیاطمان کاشتم. همان طور که آرزویش بود، گردوهای خوبی می دهد و می خوریم و نه برای جانش، برای روحش دعا می خوانیم !
هر سال هم روز شهادتش می روم کنار مزارش ...
***
انگار نفسش بند می آید. می ترسم. دستش را دردستم می گیرم. داغ داغ است. نفس بلندی می کشد. حالش کمی بهتر می شود. می گوید:هر وقت از او و خاطراتش حرف می زنم، نفسم تنگی می کند. خیلی طول می کشد تا دوباره حالم بیاید سرجایش. انگار مادر شهید هم از جنگ برگشته است که این همه بار روی دوشش است و نفس نفس می زند. خدا نکند هیچ مادری داغ فرزندش را ببیند، خیلی سخت است.

این مصاحبه درتاریخ اول مرداد ۱۳۸۸درویژه نامه عشقستان روزنامه قدس به چاپ رسیده است.

***

برگی از زندگی نامه شهید حمیدرضا مزینانی ؛
حمید رضا مزینانی، فرزند غلامرضا به سال 1347 در مزینان  به دنیا آمد پس از اتمام دوران تحصیل در مدرسه ابتدایی شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی در کار کشاورزی به مدد والدین شتافت و بیشتر اوقاتش را در همت آباد محل مزارع پدر بزرگ مادری و زمینهای پدرش می گذراند و در کار دامداری نیز آنها را همراهی می نمود .

حمیدرضا جوانِ مودب  و ساکتی بود و به خاطر همین وقار و متانت  نه تنها نزد هم سن و سالهای خودش که در دل بزرگترها هم از محبوبیت خاصی برخوردار بود او با عضویت در بسیج و سپاه پاسداران پس از مدتی راهی جبهه های حق علیه باطل شد و در 66/9/11 در عملیات بیت المقدس منطقه جنگی ماووت به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت علی (ع) مزینان برای همیشه آرام گرفت.
بخشی از وصیتنامه ی شهید حمیدرضا مزینانی ؛

ارزش و مقام شهادت را بدانید هرگز از شهادت من ناراحت نشوید. مگر امام های ما همه شهید نشده اند ؟ من آرزو دارم که در راه اسلام و انقلاب شهید شوم . خوشا به حال آنانی که شهید شده اند.
  • علی مزینانی
۱۳
مهر
۹۳

[تصویر :  shariati-5.JPG]

همیشه پرستش با خون،با قربانی،همراه بوده است.اسماعیل!این ذبیح مقدست!ابراهیم را ببین. فرزند دلبندش را در عشق قربانی می کند. کارد را بر حلقوم پاره جگرش می نهد. فرزندی را که به عمری،با رنج ها و امید ها پرورده است،به دست خود زبح می کند!

عشق همواره تشنه «اخلاص» است.نیمه روشنفکران بی درد و دل،خرده می گیرند که قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟خدا چرا خون را دوست بدارد؟

شگفتا!شگفتا!چرا نمی فهمند؟این او نیست که خون می طلبد،قربانی می خواهد؛این عاشق است که به آن سخت نیازمند است. می خواهد به او،نه،به خودش،به دلش،ایمان اش،نشان دهد که::

«من اسماعیل ام را نیز قربانی تو می کنم»!نشان دهد که من در دوست داشتن،در ایمان،مطلق ام!«مطلق»!

آن چه را در همه آفرینش نیست،آنچه را طبیعت از داشتن اش محروم است، از ساختن اش عاجز است،من دارم؛من می آفرینم.

ای عشق!من تشنه ی«این هواهای عفن،و این آب های ناگوار» نیستم.ای ایمان!من ایمان ام را ،به زندگی کردن نیز نخواهم آلود. اخلاص! . اخلاص!

یعنی فقط تو!یکتایی!یک تویی!

چگونه این را نشان دهد؟باید نشان دهد. نه به او ، که «او» می داند.نه به خود،که خود می یابد.نه،اصلا به چنین تجلی یی،به چنین نمایشی،محتاج است،سخت!چه رنج لذت بخشی است! چه مستی یی دارد ایثار!هرچه دردناک تر،شیرین تر!

آری قربانی!عشق تشنه می شود،خون بایدش داد؛سرد می شود،آتش اش باید زد،گرسنه می شود،قربانی بایدش کرد. عشق با قربانی،باخون،نیرو می گیرد،زلال می شود،رشد می کند، پاک و بی لک می شود....

و اکنون عید قربان است!...

« دکتر علی مزینانی شریعتی »

(هبوط در کویر ،ص470)

  • علی مزینانی