شب یلدا و چله نشینی ما مزینانی ها :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شب یلدا و چله نشینی ما مزینانی ها

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ب.ظ

چند شَو دِگه به چلّه مُنده، یادت مییَه از چله ی اوسال ، پووه او چه خونیکایی بی ، یادش بخیر شو چله بزرگ بی که ما رفتیم ...

اینا همه ماجراهایی بود که ما در شب چله ی هرسال پای کرسی پر از ذغال داغ در حالی که مجمعه ای پر از دانه های تف داده ی خربزه و هندوانه و با مختصری شکلات و آبنابات پیکه *روی کرسی قرار داشت باصدای چلک وچلک شکستن تخمه ها و گاه در میان دود چپق پدر بزرگ ها و صدای قلقل قلیان مادر بزرگ هامی شنیدیم . اوسنه هایی که شاید بارها تکرار می شدند ولی باز برای ما بچه ها تازگی داشت و گاهی از ترس مجبور بودیم صبح نهلیهایمان *را دور از چشم پدر و مادر چپکی کنیم تا خشک شوند و یا زیرتنبانهای گله گشادمان را آهسته عوض کنیم و اگر تنور هنوز روشن باشد روی بدنه ی داغ آن بیندازیم تا خشک شود.

به هر حال شب یلدا یا همان چله برای ما شبهای به یاد ماندنی وپر از صفا و صمیمیت با یک عالمه مهمان که شاید همسایه های ده تا کوچه آن ورتر به خانه ی ما و یا دیگری می رفتند تا آن شب را دور همدیگر خوش باشند بود نه مثل حالا که از ترس خرج و مخارج می ترسیم حتی به خونه ی خواهران و برادرانمان برویم و شاید یادمان نباشد اصلا شب چله ای هم آمده و رفته است.

در سال گذشته که مزینان از نگاهی دیگر را در شاهدان می نوشتیم بخش یلدا یا چله نشینی مزینان مورد استقبال شهروندان و بعضی از رسانه ها قرار گرفت امسال نیز تصمیم گرفتیم بخش سیزدهم را به ویژه قسمت شب چله را بازنشر نماییم تا بار دیگر خاطرات شب یلدا برای ما و آشنایی با آداب ورسوم مزینان ی ها در شب چله برای مخاطبان گرامی زنده شود.

 
بازنشر بخشی از قسمت سیزدهم مزینان از نگاهی دیگر

آی بابا سفر از شما به چند!

آغاز زمستان مزینان نیز با شب یلداست و روزهای قبل از این طولانی ترین شب سال ؛ پدر با تدارک بساط میهمانی می خواهد لحظه ای و دمی خانواده اش را شاد نگهدارد و دراین شادی همسایگان را نیز شریک کند. الآن که ما نیستیم و دور از وطن روزگار می گذرانیم اما در سالهای خوش کودکی و روزهای شوخ و شنگ نوجوانی که گاهی بعضی از ما از دیوار راست بالا می رفتیم شب یلدا شیرینترین شبِ شب نشینی با همسایگان و فامیل بود.

شبی که مهربانترین شب سال برای ما بود .گاه ده پانزده خانوار از همسایه ها در آن شب به منزلمان می آمدند و یا ما میهمان خانه ی یکی از آنها بودیم فکر نکنم هیچ زمانی مادرانمان دغدغه ای در آن شب داشتند که برای میهمانانشان چه میوه ای تهیه کنند  دَنِه ی *هندوانه و خربزه که به وفور درهر خانه ای یافت می شد چون اصلاً پولی برای خریدن آن نمی دادند کشاورزان خروارها هندوانه را ، و در کوچه ی سرچشمه ؛ "اکبر حسنعلی برای ما از سر موتور آل احمد" چندین خروار هندوانه می آورد و در وسط کوچه کوت* می کرد و التماس می نمود  که همسایه ها چندین هندوانه را ببرند و فقط تخمه آن را بیاورند در خیلی از مواقع نیز همه را می بخشید اما اکنون در میادین این شهر آن هم درشب یلدا وجدان تنها چیزی است که کاسبان در این شب ارزان به فروش می رسانند  و هر کیلوی هندوانه و خربزه را باید هزاران تومان پول بدهی ،که چه ؟ دیگران ببینند ماهم هندوانه خریده ایم و چون آن را قاچ می کنی از سرگَر حسن کچل قصه ها هم سفید تر است .

نمی دانم چرا نظام طبیعت بهم ریخته و در این فصل از سال هر میوه ای را که می خواهی هست ولی  در آن روزگار میوه ها درچهار فصل خود می روییدند و به دستمان می رسید ند برای همین از روزها قبل هندوانه هایی در زیر کاه مخفی می شد چون پدر می دانست که در آخر پاییز هندوانه نایاب است و اگر ما ببینیم پوستش را هم باقی نمی گذاریم و او با زیرکی این نعمت الهی را از تیر رس دید ما خارج می کرد و در شب چله ناگهان مجمعه ی پر از هندوانه هویدا می شد البته سفارش می کردند  که بچه ها کمتر بخورند چون سحر لحاف و تشک خیس را باید بر روی دیوار پهن نمایند !

بعد از هندوانه  ؛ چغندر یکی دیگر از میوه هایی بود که بر روی کرسی قرار می گرفت البته نه خام  و نه به شکل لبویی که برروی چرخ تعافی دوره گردها دیده می شود وبا رنگی که معلوم نیست از کجا تهیه شده چنان تزئینش می کنند که دلت می خواهد همان جا کیلو کیلویش را ببلعی ولی چون ذره ای از آن به حلقومت وارد می شود تازه می فهمی که پول خود را حرام کرده ای . اما چغندر پخته ی  چله بزرگ در مزینان که  در زیر خروارها خاکستر تنور و اجاق خشتی که آن سالها فقط یک بار بر رویش دیگ پلویی گذاشته می شد و با گلاره ای* از آجار پخته فضا را معطر می نمود و ما بچه ها از دم غروب حسابی انتظار شب را می کشیدیم که درکنار سفره ی شام بنشینیم و پلاب *بخوریم ؛ سرخ و پخته می شد چیز دیگری بود یادش بخیر که مانیز به تقلید از بزرگترها  درغفلت والدین ، گاه سیب زمینی و یا چغندری از خانه هایمان برمی داشتیم و به پشت قلعه می رفتیم و آتشی از ریشه ی اخلور *وزیل*تهیه می کردیم وسپس چغندر و یا سیب زمینی نشسته را درزیر خاکستر قرار می دادیم  هنوز کامل نپخته بود برای خوردنش دعوا می کردیم  هیچوقت هم بیمار  نمی شدیم!

انارهای مخفی شده در زیر کاه که وقتی ترکهای خشک آن را نگاه می کردی دنگار دانه های یاقوت از آن زده بود بیرون ؛ میوه ی دیگر شب یلدا بود که همه ی آنها بی هیچ ملاحظه ای که آی گران است و آی خانه ی ما کثیف نشود و... بر روی کرسی قرار می گرفت و میهمانان نوش جان می کردند ودرحین خوردن و نوشیدن ، اوسنه اون هم اوسنه های مرحوم عمی کبل حسن ذبیح الله و یا عمی محمد در روشنایی چراغ توری و گردسوز  شب یلدا را برایم  شیرینتر می ساخت  و من سعی می کردم در همان حال که  ازخوردن و نوشیدن کام و چای و هندوانه و شکستن دنه و جمع کردن پیست کام *عقب نمانم تمامی قصه های آنها را گوش کنم چنان با آب و تاب تعریف می کردند وب ه خصوص وقتی می دیدند که ما مستمعین خوبی هستیم و مشتاق شنیدن ،لفت و لعابش را بیشتر می کردند و انگار که خود در آن قصه حضور دارند.تمامی ماجرا را با آب و تاب تعریف می نمودند و بعداز آن نوبت پدرم می رسید که با اندک سواد اکابریش برای چندمین بار کتاب امیرارسلان رومی وفرخ لقا را بخواند و هر بار که به قسمتهای عاشقانه اش می رسید دیگر پدران با نگاه تیز بینانه ای به دنبال فرخ لقای خودشان می گشتند .

تا احساس می شد که حاضرین خسته شده اند زن صاحبخانه دیره * را می آورد یا خودشان می نواختند و یا به دست عموعلی روس  می دادند و او آی بابا سفر را می خواند البته هنوز هم در سیزده بدر و بعضی از عروسی فامیل ؛ او که این خواندن را از پدر مرحومش کبل علی  اصغر روس به ارث برده این ترانه را می خواند و صد رحمت به همان شعر وترانه ی قدیمی ها

در آن روزگار خوش ، مرحوم کبل اصغر و یا عموعلی روس ابتدا شعر رفتم سرآسیاب سه دندانه را می خواند و پس از آن با صدای بلند در حالی که زن و مرد و خرد بزرگ اورا همراهی می کردند می گفت :  آی بابا سفر!

همسایه ها: های بله

خواننده: از شما به چند؟

همسایه ها: ازما به یک

خواننده : یک ما دنبه کلاره *، دنبه را ریزه کنم ، ریزه و نیم ریزه کنم ، در طبق نقره کنم ، درپیش جانانه برم ، اون نخوره من چه کنم ، آی بابا سفر !

همسایه ها : های بله

خواننده : از شما به چند ؟

همسایه ها : ازما به دو

خواننده : دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره ...

اوهمینطور تا دوازده پیش می رود و هر بار عدد را می پرسد و هر عدد را هم به یک عبارت توصیف می کند وباز برمی گردد به یک مثلا می خواند: هشت ما هشت دربهشته ، هفت ما هفت آسمونه ، شیش ما شیشه ی عمره ، پنج ما پنجه ی شیر ه ، چار ما چاردال گاوه ، سه ی ما سپاه دینه ، دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره دنبه را... ودر حقیقت هر عدد را سنبل و نماد این کلمات می داند. شاید این شعر و ترانه فولکوریک تمثیلی از همراهی و خداحافظی با گرماست و خوش آمد گویی به فصل سرما !

در شب چله ، دخترانی که تازه حلقه ی نامزدی به دست کرده اند از این دورهم نشینی و شادی و ترانه خواندن بی بهر ه نیستند و معمولا رسم بر آن است که برای این دوشیزگان خوشبخت ،شب چله ای می برند که مجمعه ای از انواع تنقلات ،کله قند،حنا ،گوشت ،برنج و یا هدیه ای از طلا ویا رخت ولباس و اگر اشتباه نکنم اضافه کنید کله وپاچه ای هم می باشد که توسط پدر ومادر داماد تهیه شده است  واین کله پاچه توسط مادر عروس طبخ می شود وهمگی نوش جان می کنند اگر این نوعروس در مزینان باشد همسایگان وقوم خویشان ، داماد را همراهی می نمایند واگر درشهر دوری مثل تهران باشد پدر ومادر داماد وظیفه ی خویش می دانند که شب چله ای را برای عروسشان ببرند و رنج سفر را به بذل این هدیه به جان می خرند آنچه که مهم است بها دادن به نوعروس آن هم برای مزینانی ها به هر بهانه ای مهم است که اگر خدای نکرده در شب چله چنین اتفاقی رخ ندهد گله وشکایت مادر عروس حتمی است.گاه این هدیه بردن درشب چله همراه با دایره وکف زدن توسط زنان انجام می شد که داماد را تا خانه ی عروس همراهی می کردند و در مسیر راه گاهی شاباش دسته جمعی می گفتند.

 درشب یلدای ما نه صحبت از بی مهری می شد و نه چیزی خرید و فروش می گردید فقط  گاهی در همین دور هم نشستن پیوندی جدید و قومی و خویشی تازه به وجود می آمد و دختر و پسری در آن شب لایق همدیگر می شدند و به پیشنهاد زنها قرار خواستگاری از دختر فلانی گذاشته می شد که این نیز به میمنت مهربانی این شب پراز خاطره ی ایرانیان است که هر سنتشان وآ داب ورسومشان ریشه در آئین مهرپرستی  دارد .

      *      دنه : به فتح دال ، دانه ، تخمه

*    کوت : انباشته ، روی هم ریختن، یک جا جمع کردن ،تلنبار

*     پلاب : پلو

*     اخلور : گیاهی خودرو وخار دار ، طاق

*     زیل : هیزم

*      پیست کام :  پوست نوعی شکلات ، جلد و یا کاغذی که شکلات درآن پیچیده شود

*     دیره : دایره ،دف

*      کلار: گوسفند نر

*      شو: شب

*      خونیکا : خنکا، سرما

*      نهلی :  تشک

*     یادت مییه : یاد می آید

*      آبنبات پیکه : شکر پنیر

  • علی مزینانی

نظرات  (۲)

خیلی قشنگ و جذاب بود ، با آرزوی موفقیت روز افزون .
یلداتون خوش

پاسخ ما
باسلام وعرض ادب
شبهای خوشیت هرگز سحر نشود
  • مجتبی ذوالفقاری
  • سلام خیلی جالبه
    کلی لذت بردم
    به ویژه آخراش

    پاسخ ما
    باسلام وعرض ادب
    خداروشکر که مورد قبول شما دوستان واقع شده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">