یلدا و شب چله در شعر شاعران مزینانی..بخش اول :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

 

شب یلدا شب میلاد نور است
شب زاییدن بهزاد هور است

"به نام آنکه جان را فکرت آموخت"
شب یلدا شب جشن و سرور است

شاعر؛ زنده یاد محمد مزینانی ساعت ساز

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بی تو یلدا هم گذشت از نیمه شب
قصد برگشتن نداری ای نگار؟

فصل امیدم به یغما رفت و باز
یک دقیقه بیشتر شد ... انتظار

شاعر؛منصوره محمدی مزینان
 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴شادی یلدا

شبِ یلدا ،کنارت هندوانه،
شبِ یلدا ، انارِ دانه دانه.

شبِ یلدا شَلَم ها با لبویش،
لبِ خندانِ پسته در ترانه.

شبِ یلدا شبِ بنشستنِ ما،
کنارِ هم به عشقی،شادمانه.

که هر لب خنده ای دارد در این شب،
گریزان از غم و رنجِ شبانه.

تو می دانی چرا یلدا بپا شد؟
بَرَد غم از خریفش تا نمانه.

چو من ایرانیم،شادی مرامم،
زمن کی آید از غم این نشانه؟

زشادی ،عشق و پاکی،روحِ والا،
به ایرانم رسومی بی کرانه.

زایرانی رسوم و سور و اعیاد،
همه شادان و ثبتی در زمانه.

خدایا حفظ کن ایرانِ پاکم،
که کیشِ آخِرت زان،جاودانه

شاعر؛حسن صدیقی مزینانی.(راه)

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴روزگار

کى رفته اى شکوهِ خزان از کنار من
اى اشکِ دانه دانه ى سرخِ انارِ من

عنابِ نابِ سرخِ لبانت رسیده است
تا بشکند ز تلخِ  سکوتت ،خمارِ من

نیلوفرِ درختِ وجودت کشیده بال
بر روشنِ بنفشِ تبِ انتظارِ من

داوودى از وقوعِ خزان سرکشیده تا
راهِ امید را بنوازد سه تارِ من

واى از غروبِ ابرى و بارانِ چشمِ مهر
 شور اشکِ تلخِ چشمه ى نوشین یارِ من

بر ما گذشته روز و شبانِ سیاه  و سرد
این نیز بگذرد، مگذر از گذارِ من

در خانه رنگِ گرمِ نگاهت نشسته است
سبز و سفید  و آبى و شب،روزگارِ من

یلدا نشسته بر در و فریاد مى زند
اى آسمان ببار به قلبِ دیار من

منشین در انتظار زمستان بى قرار
تا خنده ى رهایى صبحِ بهارِ من

مهتاب،مى روى و جهان بى قرارِ توست
بى من مرو ، که مى رود از دل قرارِ من!

شاعر؛دکتر سیدحسین ضیائی مزینانی

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴مادر گیسو فروهشته(یلدا)


شب جشن و شب یلدا شب سور
شراب شور و آب پاک انگور

شب شعر و شب گیسوی مستان
شب دیماه و سرفصل زمستان

شب پایان تار برگریزان
شب برف سپید صبح خیزان

شبی چون چاه بیژن در سیاهی
بر اوج چه "منیژه همچو ماهی

شبی که زاید از زهدان او هور
جهان گردد ز نور هور معمور

شب کرسی و دور هم نشستن
ره کین و ستم بر خویش, بستن

شب تهمینه و سهراب و جمشید
شب دستان و سام و رستم و شید

بلندای شب زیبای آذر
رسد بر اوج ماه و هور و اختر

شب رستن ز تاریکی دیوان
به نور اورمزد پاک  ایران


شاعر؛ زنده یاد محمد مزینانی ساعت ساز

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

 

🌴خجالت

باورم شد که یلدایی

امشب از خجلت نگاه کودکانم

که در انتظار دست های خالی ام ایستاده اند

به پناه دیوار تاریکی

و نگاه مهربان ماه پناه برده ام

سیاهی این شب درماندگی

دور از نوازش تابش مهتاب

مرا به سکوت فرا می خواند

کاش خودت را نشان نمی دادی

کاش عزیزانم را به میهمانی نمی خواندی

کاش سپیده ات زودتر سر برآورد

خدا را شکر

آن ها با قصه ی ننه سرما پای کرسی خوابیدند

ومن عارفانه

برای سفره ی خالی حافظ می خوانم

شاعر؛علی مزینانی عسکری

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

 

🌴سور و شور

یلدا رسیده است بجای کلام و حرف
امشب تو با حضور به جانم سرور بخش

مانند کرسی داغ پدربزرگ، امشب
به جسم و جان عزیزان غرور بخش

صحبت زِ هندوانه و حرف مویز نیست
اینها بهانه ایست به این کلبه نوربخش

مطرب...غریب و یکه و تنها نشسته ام
دستی بزن به ساز همایون و شور بخش

یلدا بهانه ایست برای یکی شدن
امشب بیا عصای محبت به کور بخش

یادی کن از پدر  سخن از مادران بگو
از یاد رفته را تو سروری به گور بخش

آخر کلام و حرف "مزینانی" این بُود
با بینوا نشین به فقیران تو سور بخش

شاعر؛ حسین محمدی مزینان (مداح)

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴یار دل آرا

 

یارب متبرک کن برما شب یلدا راه
روشن بکن ازنورت روزوشب فردا را

هرگز مپسند باشد برما شب دیجوری
همواره بکن تابان برما همه دنیا را

برخانه بده رونق ازجلوه ی آل الله
دردل متجلی کن آوازه ی مولا را

ای حافظ خوش الحان فال خوش ما بگشای
پرکن زشراب عشق آن ساغر مینا را

نقال بخوان امشب شهنامه ز فردوسی
تا نیک بیاموزیم ما جنگ و مدارا

در عشق و صفا جمله ما لیلی و مجنونیم
همواره بیادآریم آن یار دل آرا را

در مجمع ما امشب هرخُردوکلانی هست
بین فاکهه و آجیل زین بزم مهیّا را

این شوروصفا داریم ازخسرووکیکاووس
این بوم و برماراست ازکوروش وازدارا

ازفرقت یارخود ماواله و مهجوریم
یارب برسان بر ما آن یوسف زهرا را

چشمان مزین روشن بنمابه لقای او
چون باغ و گلستان کن غمخانه ی دنیا را

شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴شب یلدا

دوستان آیید سنت از شب یلدا کنیم
گرد هم آییم و شامی عقده دل وا کنیم

امشبی را کز نیاکان مانده بر ما یادگار
یاد یاران کرده و با یادشان شب زنده دار

میوه و آجیل آریم اندکی در مجمعه
دور کرسی جمع گردیم پر نشاط و هم همه

قصه های لیلی و مجنون و سهراب دلیر
ارسلان رومی و صد پهلوان پنجه شیر

در ره است فصل زمستان زردی پائیز رفت
یاد آریم از ذغال و هیزم و از چوب و نفت
 
چون شد آن یلدا که گه بارانی و پر برف بود
صحبت طولانی و شبهای پر از حرف بود

می بریدند هندوانه هم که می خوردند انار
می نمودند بیمه خود از عقرب از نیش مار

توت خشک و کشمش و چند تا لبو و تخمه شور
قصه مادر بزرگ از پختن نان  تنور

به چه یلدای قشنگ و پر ز شوری داشتیم
چای آتش ، کوزه و آب بلوری داشتیم

نیستند گر خیل یاران،یادشان هست ماندگار
سنت دیرینشان همواره هستی بر قرار

از خدا خواهم که یلدای شما هم شاد باد
سفره پر مهر تان از برکتش آباد باد

رنج غم از سفره و سیمایتان آید برون
این شب یلدا نبینیم سفره ای را واژگون

شاعر: رضامحمدی مزینان

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴چشم به راه

ای تو شبیه شب یلدای من
یار گران مایه و والای من

دوست تر از دوست تر از دوست تر
سرو بلند و قد و بالای من

یاد تو اندر سر و دل بود و هست
مهر تو اندر دل شیدای من

خسته نشد چشم به راهت عزیز
خسته نگردد به رهت پای من

حنجر من بهر تو آواز خواند
شعر بخواند از بر تو نای من

گوش بگیر ای گل همچون رفیق
سوز غم و ناله و آوای من

شب شده اندازه ی تنهاییم
بس که بلند است شب یلدای من

ای رفقا این شب فرخنده را
شمع فروزید بسی جای من

شاعر؛ عبداله محمدی مزینان(فریادخراسانی)

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴سرگذشت و نقالی های شب یلدا

شب یلدا و سر کرسی و آجیل و نبات
پسته و فندق و کشمش و مویز و شکلات

برگه ی قیسی و سنجد.تخمه ی بوداده
غزل سعدی و حافظ که بود فرٌح ذات

فال او را بگشاییم.به یمن ایام
بخت ها باز شود.باغزل شاخ نبات

سخن نغز پدر بر دل ما جلوه کند
می شود زنده دل از آن سکنات و کلمات

قصه روبه پیر و سگ پیر حسنی
شیر لنگی که ندارد دگر زان حرکات

خوردنِ کلّ انار و هنر مشتی رجب
دره پیمایی قاطر که پر است از خطرات

تازه داماد و عروسی اگر آنجا باشد
صدر مجلس بنشانند برای حسنات

الغرض از همه جا و همه کس نطق شود
که فلانی و فلان جا بودی باب نجات

هندوانه که برآن چهره ای از لبخند است
بِبُرندش به یک یا علی و چند صلوات

یادگار مانده برای من و تو این سنت
پاسداری کنیم از آن که هست عین حیات

ای مزین چونکه تورا مام وطن ایرانست
پاسداری بکن از آن که بود عین صلاة

یلداتان بکام وکامتان شیرین

شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">