رزمنده :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رزمنده» ثبت شده است

۱۸
اسفند
۰۱

✍️نویسنده و راوی؛ محمد مزینانی(بخشی)

چند روزی از فتح جزیره جنوبی مجنون می گذشت که هنوز به لطف خدا زنده مانده بودم! چون با اون حجم آتش توپخانه و بمباران هوایی روزانه و شبانه که توسط ارتش عراق بر سر رزمندگان می بارید، زنده ماندن خیلی شانس می خواست و لطف خدا بود که هنوز هم زنده مانده ام!

آخرین شبی که در جزیره جنوبی مجنون همراه با شهید کریم رضایی داخل سنگر دیده بانی بودیم، دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات لشگر محمد رسول الله(ص) به سنگرمان آمدند، سنگر که نبود یه گودال بود فقط برای جلوگیری از خوردن تیر و ترکش!
ایشان گفتند که مسئول محور با شما کار داره.

من و کریم هم به دنبال آنها رفتیم، حدود ۲۰۰ ، ۳۰۰ متر از خط مقدم که دور شدیم کنار جاده و آبهای حور یک سنگر بود که آن هم مثل سنگر ما بود و فقط چون کنار جاده بود مقداری از زیر جاده خاکبرداری شده بود و یک پتو هم جلوی دربش آویخته شده بود به جهت خارج نشدن نور یک فانوس، و داخل سنگر هم شهید همت بود و یک نفر دیگر که نشناختم و یک نفر بیسیم چی با سه عدد بیسیم و مقداری هم کالک و نقشه که ما هم فشرده و دو زانو نشستیم و شهید همت شروع به صحبت کردند و عذر خواهی کردند که جا خیلی تنگه!

ایشان سوال کردند که شما چطور می تونید کمک کنید که بتونیم پل طلائیه رو منهدم کنیم، چون طبق اطلاعات رسیده فردا صبح قراره که ارتش عراق به جزیره تک کنه و تنها راه ارتباط زمینی با جزیره پل طلائیه است که در اختیار عراقی هاست! من هم به ایشان گفتم که ما سه چهار قبضه خمپاره ۱۲۰ داریم و پنج شش قبضه خمپاره ۸۱ و مقدار محدودی هم گلوله مربوطه که برادر فلکی گفته اند که صرفه جویی کنید و برای هر هدفی درخواست نکنید!و قرار هم بوده که ارتش از بیرون جزیره به ما گلوله توپ بده ولی تا کنون با ما همکاری نکرده، ولی ما دستور شما را به ایشان ابلاغ می کنیم و فردا صبح تا جایی که بتوانیم گلوله های خود را روی ثبتی پل طلائیه متمرکز می کنیم.

با حاجی خدا حافظی کردیم و به سنگر خود بازگشتیم و دستور شهید همت را به فرمانده گردان برادر فلکی رساندیم و قول دادند گلوله های درخواستی را برای بعد از طلوع آفتاب گرفتیم و شب را صبح کردیم و شد مصداق آن نوحه که مکن ای صبح طلوع!!!

صبح ۱۷ اسفند ۶۲ ما با تمام توان گلوله های خمپاره را روی پل طلائیه متمرکز کردیم و بعداً شنیدم که یک تویوتا پر از مواد منفجره هم به سمت پل انتحاری رفته ولی قبل از رسیدن به هدف منفجر شده، در حدود ساعت۹/۵ صبح بود که تک عراق با گلوله باران شدید و بمباران هوایی و شیمیایی شروع شد و بچه های رزمنده مانند برگ خزان روی زمین می ریختند و کریم رضایی هم همانجا افتاد و مانند بقیه شهدا جا ماند و دیگر توان ماندن در مقابل هجوم ارتش تا دندان مسلح عراق را نداشتیم و گلوله ای هم برامون باقی نمانده بود و نیروی پیاده زنده و سالم هم نبود و نیروهای پیاده آنها هم هر لحظه نزدیکتر می شدند که با تعداد معدودی که سالم مانده بودیم به خط دوم و محل استقرار خمپاره ها رسیدم و دیدم که خمپاره ها تا گلو داخل گل و لای رفته اند و هیچ کس نیست و همه یا شهید و شیمیایی شده اند و جزیره را ترک کرده اند و من هم خودم را به اسکله رساندم و با قایق به منطقه جفیر رساندم و آنجا بود که دیدیم و شنیدیم که خیلی از دوستان و همرزمان شهید شده اند و دیگر نیستند که شهید همت هم یکی از آنان بود، یاد و نامشان گرامی و ماندگار باد.
ارادتمند دوستان و رفقا، محمد مزینانی دیده بان توپخانه لشگر ۱۰ سید الشهدا(ع)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
بهمن
۰۱

 

🖌راوی؛ یداله مزینانی رزمنده دفاع مقدس و مربی آموزش

✍️« در بازدیدی که از خط دوم جنگ در منطقه آبادان داشتم  قرار شد که از دکل های دیده بانی سپاه بازدید کنیم.
🔹ارتفاع دکل ۶۰تا ۷۵ متر بود که روی سه پایه تعبیه شده بود. دکل ها تقریباً در دید عراقی ها قرار داشت و بعضی از همکاران پیشنهاد دادند چون نمی شه تعداد زیادی بروند بالا "البته بیشتر به خاطر خطرش بود" قرعه کشی کنیم یا که یک نفر  داوطلب شود.

🔹یکی از دوستان پیشنهاد داد که:« آقای مزینانی که مسئول تاکتیکه بره بالا» و همگی نظر او را تأیید کردند. شروع به بالارفتن کردم ۱۰الی ۱۵متر که رفتم چنان ترس و خستگی برمن مستولی شد که توان بالا رفتن نداشتم از طرفی هم رزمنده های دیگه منو تشویق به رفتن می کردند  در بین راه انرژی دست هایم تموم  شد و من مجبور بودم برای رفع خستگی میله ۱۵سانتی رو که برای جا پا درست کرده بودند به دندون بگیرم تا خستگی دستم رفع بشه. خلاصه با تلاش زیاد  به بالا رسیدم. رزمنده ای که در داخل دکل به عنوان دیده بان بود گفت : سلام برادر ! خواستم پاسخ بدم از ترس زبانم بند آمده بود چون هم ارتفاع زیاد بود و هم دکل خیلی تکان می خورد با کوچکترین جابجایی شبیه گهواره حرکت می کرد خلاصه سعی کردم به خودم مسلط بشم نگاهی به سر و وضعم کردم دیدم موقع بالا رفتن چنان به دیواره دکل چسبیده بودم که تقریباً تمام دکمه های پیراهنم کنده شده بود به هر شکلی بود پاسخ سلام آن رزمنده عزیز را با حالی پریشان و مضطرب دادم . نگاهی به من کرد و گفت :
 -آقا یدالله خوبی
❗️تعجب کردم از اینکه او مرا می شناسد و به اسم صدایم می کند. وقتی خوب دقت کردم  فهمیدم این رزمنده غیور دیده بان کسی نبست جز #سید_مصطفی_میرشکاری_مزینانی که به عنوان سرباز سپاه در واحد دیده بانی خدمت می کرد؛ رزمنده ای که فقط در طول روز می توانست یک بار برای امر ضروری پایین بیاید . موقعیت دکل بسیار خطرناک و حساس و پیروزی و حیات منطقه بستگی به آن داشت ، ظمناً دشمن دکل های مجاور را همان رور منهدم کرده بود . ارتفاع به حدی بود که وقتی پشت دوربین دیده بانی قرار می گرفتی فکر می کردی عراقی ها زیر پای شما هستند اما این رزمنده مزینانی بدون هیچ ترسی مشغول به خدمت بود.» همان لحظه هزاران درود بر او فرستادم و هرگز صلابت او را در چهره معصومانه اش از یادم نمی رود... 

  یداله مزینانی و سردارسرلشکر شهید محمودکاوه

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🌹اسامی شهدای مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

 


۱-نام: علی نام خانوادگی: مزینانی شهرت: شریعتی نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد:۱۳۱۲/۰۹/۰۲ تاریخ و محل شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ساوت همپتون انگلیس_ محل مزار: شهر شام سوریه
۲- نام:احمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:مهدی تاریخ تولد: تهران 1346/05/17 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش - عملیات محرم نام گلزار:فردوس رضا
۳-- نام: ابراهیم نام خانوادگی: مزینانی عسکری نام پدر:عبداله تاریخ تولد:1350/06/01 تاریخ شهادت:1366/12/25 محل شهادت:ماووت عراق - بیت المقدس3 نام گلزار:مزینان
۴- نام:علی اکبر نام خانوادگی:امین آبادی مزینانی نام پدر:احمد تاریخ تولد: 01 /06/ 1340 تاریخ شهادت:/06/11 /1360 محل شهادت:قلاویزان نام گلزار:بهشت زهرا
۵- نام:امید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام رضا تاریخ تولد:۱۳۴۷/۰۶/۰۹ تاریخ شهادت:1365/10/27 محل شهادت:ماووت - بیت المقدس۲ نام گلزار:بهشت زهرا(س)، قـطعـه 40 ، ردیف47، شماره 15
۶- نام:علی اکبر نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدباقر تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1365/04/12 محل شهادت: مهران - کربلای یک نام گلزار:مزینان
۷- نام:علی رضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1345/06/10 تاریخ شهادت:1362/12/10 محل شهادت:جزیره مجنون - خیبر نام گلزار:بهشت زهرا،قطعه ۲۷،ردیف ۶، شماره ۶

۸- نام:علی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1346/06/01 تاریخ شهادت:1365/10/04 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:مزینان
۹- نام:علیرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/12/29 تاریخ شهادت: محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:مرکزی
۱۰- نام:علی اکبر نام خانوادگی: مزینانی (هاشمی) نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346 تاریخ شهادت: 1365/10/21 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
11- نام:علی نام خانوادگی: مزینانی (شهیدی) نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1340/01/04 تاریخ شهادت:1360/05/30 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
12- نام:علی (پرویز) نام خانوادگی: صادقی منش مزینانی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:1347/3/30 تاریخ شــهادت : 1365/11/19 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
13- نام:عباس نام خانوادگی:مزینانی تیماجی نام پدر:حسین تاریخ تولد:۱۳۳۵/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۵ محل شهادت: شمال فکه-عملیات عاشورای 3 نام گلزار:تهران.. قطعه 27 ردیف 26
14- نام :مسعود نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : غلامرضا تاریخ تولد:تهران ۱۳۴۵/۰۲/۱۱تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ محل شهادت : سومار- عملیات بیت المقدس7 نام گلزار: جاوید الاثر
15- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:محمد اسماعیل تاریخ تولد:1335/02/02 تاریخ شهادت:1359/07/24 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:حرم مطهرامام رضا(ع)
16- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی (عسکری) نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد: 1339/9/10 تاریخ شهادت:1361/07/09 محل شهادت:سومار – مسلم بن عقیل(ع) نام گلزار:مزینان
17- نام : غلامرضا نام خانوادگی : شهیدی بیزه نام پدر: ابراهیم تاریخ تولد: 1344/12/1 تاریخ شهادت :1367/4/31محل شهادت : سومار- تک دشمن نام گلزار : گلزارشهدای بیزه
18- نام : سیدمحمد نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد: 1341/6/3تاریخ شهادت :01361/1/5محل شهادت: رقابیه - فتح المبین نام گلزار : مزینان
19- نام : سیدحسن نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا احمد تاریـخ تولد : 1351/10/10 تاریخ شهادت : 1364/11/21محل شهادت : اروندرود- والفجر8 نام گلزار: مزینان
20- نام:سیدحسین نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد:1340/09/02 تاریخ شهادت:1364/09/17 محل شهادت:دهلران - درگیری بادشمن نام گلزار:مزینان
21- نام : سیدعلی اکبر نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا ابوالقاسم تاریخ تولد: 1343/2/1 تاریخ شهادت : 1360/9/30 محل شهادت : گیلانغرب – مطلع الفجر نام مزار : مزینان
22- نام:سیدعلی نام خانوادگی: مزینانی میرشکاری نام پدر:میرزاحسین تاریخ تولد:1341/01/01 تاریخ شهادت:1362/10/22 محل شهادت:سقز - درگیری با ضد انقلاب نام گلزار:سبزوار ،قطعه شهدا ردیف 6

23- نام:سید مجید نام خانوادگی: افتخار زاده مزینانی نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/10/29 تاریخ شهادت: 1365/2/30محل شهادت: مهران- کربلای یک نام گلزار: سبزوار
24- نام:سیدیحیی نام خانوادگی: حسینی راد مزینانی نام پدر:سیدعلی اکبر تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۲۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۲ محل شهادت: حاج عمران- نام گلزار:بهشت زهرا(س) تهران قطعه 53 ردیف 97 شماره 14
25- نام:سیدرضا نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:سیدعلی تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۸/۱۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای5 نام گلزار: تهران،قطعه۵۳ ،ردیف۲۳،شماره۱۵
26- نام:سعید نام خانوادگی:مزینانی اقدسی نام پدر:محمد تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۵/۲۳ تاریخ شهادت: ۶۵/۰۱/۰۷ محل شهادت: فاو- نام گلزار:بهشت زهرا (س) تهران
27- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی سخاور نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/1/5 تاریخ شهادت: 1365/10/21محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
28- نام:محمد (بابک) نام خانوادگی:مزینانی (طاهری)نام پدر:ایرج تاریخ تولد:1349 تاریخ شهادت: 30/02/1365 محل شهادت: مهران- نام گلزار:مزینان
29- نام:محمدحسین نام خانوادگی:همت آبادی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۱/۰۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵ محل شهادت: شلمچه- نام گلزار:بهشت زهرا (س) ، قطعه ۴۰،ردیف ۶۷، شماره ۱۰
30- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : قربان تاریخ تولد :1350/6/1 تاریخ شهادت :1365/10/23 محل شهادت : شلمچه – کربلای 5 نام گلزار : مزینان
31- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : اسدالله تاریخ تولد :1340 تاریخ شهادت :11/20/ 1392 محل شهادت : تهران – براثر صدمات شیمیایی نام گلزار : مزینان

32- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی امین آبادی نام پدر:غلامحسین تاریخ تولد:1313 تاریخ شهادت: 1364 محل شهادت: فاو- والفجر 8 نام گلزار:مزینان
33- نام:محمد رضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: اکبر تاریخ تولد:1350 تاریخ شهادت: 1363 محل شهادت: سردشت- نام گلزار: گرگان
34- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1343/03/28 تاریخ شهادت:1366/03/27 محل شهادت: کویر یزد - درگیری با سوداگران مرگ نام گلزار:سمنان امامزاده یحیی
35- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدتقی تاریخ تولد:1299/07/01 تاریخ شهادت:1363/12/23 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
36- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: محمداسماعیل تاریخ تولد:1337/04/07 تاریخ شهادت:1382/10/08 محل شهادت:تهران - جانباز نام گلزار:بهشت رضا
37- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1339/02/10 تاریخ شهادت:1362/12/04 محل شهادت:گلاویه-خیبر نام گلزار:بهشت زهرا(س)
38- نام:محمود نام خانوادگی:سلطانی مزینانی نام پدر:ماشااله تاریخ تولد:1342/03/10 تاریخ شهادت:1362/09/20 محل شهادت:سیستان وبلوچستان - زابل نام گلزار:بهشت رضا
39- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:رجب علی تاریخ تولد:1343/09/01 تاریخ شهادت:1362/04/15 محل شهادت:آذربایجان غربی - مهاباد نام گلزار:سبزوار


40- نام:محمدرضا نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346/3/3 تاریخ شهادت: 1365/1/10 محل شهادت:فاو - والفجر8 نام گلزار:مزینان
41- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی(روس) نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/06/01 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود – والفجر8 نام گلزار:مزینان
42- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانیان نام پدر:موسی تاریخ تولد:1335/02/30 تاریخ شهادت:1363/12/25 محل شهادت:نامشخص - نام گلزار:باغزندان
43- نام:محمد نام خانوادگی:اسدی مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/06/08 تاریخ شهادت:1362/08/30محل شهادت:پنجوین - والفجر 4 نام گلزار:مزینان
44- نام:محمد سعید نام خانوادگی: مزینانی (منوچهری) نام پدر:عباس علی تاریخ تولد: سبزوار1342/02/15 تاریخ شهادت:1364/11/21 محل شهادت:فاو – والفجر8 نام گلزار:بهشت زهرا(س) ق۵۳ ردیف۵۹ش ۶
45- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:علی تاریخ تولد:1345/10/14 تاریخ شهادت:1361/03/24 محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:فردوس رضا
46- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1344/09/25 تاریخ شهادت:1363/04/27 محل شهادت:سردشت - نام گلزار:گرگان
47- نام:مجید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:صفر تاریخ تولد:1345/08/10 تاریخ شهادت:1362/12/12 محل شهادت:نامشخص گلزار:بهشت رضا
48- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:زین العابدین تاریخ تولد:1339/09/01 تاریخ شهادت:1360/08/01 محل شهادت:کرمانشاه - سرپل ذهاب نام گلزار:بهشت زهرا

49- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1341/03/03 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش -محرم نام گلزار:مزینان
50- نام:موسی الرضا نام خانوادگی:مزینانی تاج فرد نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/4/1 تاریخ شهادت: 1364/11/22 محل شهادت: اروند- والفجر 8 نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف4
51- نام:محسن نام خانوادگی: جاورتنی (مزینانی) نام پدر:علی تاریخ تولد:1340/6/3 تاریخ شهادت: 1360/10/10 محل شهادت: گیلان غرب- درگیری با دشمن نام گلزار:جغتای روستای جاورتن
52- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی فخاری نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1344 تاریخ شهادت: 15/08/1361 محل شهادت: پل مندری- نام گلزار:تهران
53- نام:حمیدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلامرضا تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1366/09/19 محل شهادت:ماووت عراق- بیت المقدس 2 نام گلزار:مزینان
54- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی گلبهاری نام پدر:رجبعلی تاریخ تولد:1347/02/21 تاریخ شهادت:1364/06/19 محل شهادت:اشنویه - کربلای یک نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف2
55- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1342/07/14 تاریخ شهادت:1361/05/07 محل شهادت:پاسگاه زید - درگیری با دشمن نام گلزار:بهشت زهرا، قطعه26،ردیف 76،شماره 21
56- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/06/10 تاریخ شهادت:1368/03/09 محل شهادت:ایلام - مهران نام گلزار:بهشت زهرا
57- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی صانعی نام پدر:احمد تاریخ تولد:1349/03/20 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود - والفجر8 نام گلزار:مزینان
58- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نیکدل نام پدر:علی تاریخ تولد:1347/07/01 تاریخ شهادت:1367/01/21 محل شهادت:پنجوین عراق- بیت المقدس5 نام گلزار:مزینان
59- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی (صدیقی)نام پدر:محمد تاریخ تولد:11-5-1344 تاریخ شهادت: 21-2-1366 محل شهادت: بانه- والفجر 8 نام گلزار:مشهدمقدس، خواجه ربیع
60- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی (شهیدی)نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1342/11/29 تاریخ شهادت: 1370/9/21 محل شهادت: سبزوار- ترور نام گلزار:مزینان
61- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی همت آبادی نام پدر:قربانعلی تاریخ تولد:۱۳۴۸/۱۲/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
62- نام:داود نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1346/01/01 تاریخ شهادت:1366/02/01 محل شهادت:جبهه غرب - کربلای10 گلزار:قطعه اصلی ردیف2
63- نام: نادر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/02/24 تاریخ شهادت:1362/05/19 محل شهادت:آذربایجان غربی - سردشت نام گلزار:بهشت فاطمه
64- نام:ناصر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1343/01/01 تاریخ شهادت:1362/12/08 محل شهادت: چنگوله- والفجر5 نام گلزار:بهشت زهرا
65- نام:یداله نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسین تاریخ تولد:1341/09/04 تاریخ شهادت:1361/12/24 محل شهادت: سومار - نامشخص نام گلزار:مزینان
66- نام : سیدحسین نام خانوادگی : صحت نام پدر : تاریخ تولد: 1342 تاریخ شهادت : 1361 محل شهادت : نام گلزار : مفقود الاثر
۶۷- شهید منا حاج علی اصغر شهرآبادی – نام پدر : محمد- تاریخ تولد : 1344- تاریخ شهادت : مهرماه 1394- محل شهادت : سرزمین منا- نام گلزار: مزینان

۶۸- نام جلال... نام خانوادگی: تیماجی...نام پدر محمد ... تاریخ تولد: 1-12-1349 تاریخ شهادت : 11-8-1365 شمسی... گلزار شهدا: بلوک:30 قطعه:49 شماره مزار:7 نام گلزار:بهشت رضا شهر:خراسان رضوی - مشهد
69-نام:منصور نام خانوادگی: کربلایی محمدی نام پدر:فضل الله تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۰۹/۲۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۱/۲۲ محل شهادت: فکه- بیت المقدس2 گلزار: بهشت زهرا (س) ،قطعه 27، ردیف 27، شماره 3

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

✍️اسامی رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

1- حاج محمد صانعی مزینانی 2- حسن اکرمی مزینانی(مختار)3- عباس اکرمی 4- سیدحسن مزینانی میرزا ابراهیم 5-سیدعلی میرشکاری6-اصغر اکبر محمدعلی(عسکری) 7-محمدرضا صانعی احمد8-عباسعلی صانعی احمد9-حاج علیرضا صانعی احمد10-اصغر همت آبادی غلامحسین11-قاسم همت آبادی غلامحسین12- علی اکبر همت آبادی غلامحسین13-علیرضا همت آبادی غلامحسین 14- یوسف مزینانی حسین یوسف15-علی رضا علی اصغر16-محمود باقری محمدعلی17- احمد باقری محمدعلی18-قاسم باقری محمدعلی19-احمدباقری حاج اصغر20-محمودباقری حاج اصغر21-قاسم باقری حاج اصغر22-سیدعلی اکبر حسینی مزینانی23- شیخ سیدقاسم حسینی مزینانی24-حبیب اله مزینانی ابوالقاسم25-حاج ابوالقاسم مزینانی26-حاج علی اکبر مزینانی ابوالقاسم27-علی اصغر مزینانی ابوالقاسم28-شیخ محمدجعفر مزینانی تاج29-شیخ محمدصادق مزینانی تاج30-شیخ محمدتقی مزینانی تاج 31- شیخ علیرضاتاج مزینانی32-ابراهیم تاج مزینانی33-علی رضانامنی(محمدی)34-محمدرضا مزینانی حسن محمدعلی35-هادی شهیدی حاج حسن 36- علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی) 37-حسین خیرخواه مزینانی 38-اصغر مزینانی (خانخودی)39-غلامحسین مزینانی (حاجی)40-مهدی حسن زاده مزینانی41- حسن اسلامی مزینانی42-سید نوراله جلالی مزینانی 43-علی رضا یوسفی مزینانی محمد 44-علی مزینانی (علی لیلا) 45-مجید کریمیان مزینانی 46-مرتضی مزینانی (کبل اصغر)47-رضا مزینانی رمضانعلی کربلایی اصغر48- حسن خزایی مزینانی49- حسین خزایی 50- غلامرضا شهیدی مزینانی51- علی مزینانی (عسکری) 52- یداله مزینانی حاج حسن تلمان 53- سیدمصطفی میرشکاری 54- علی اصغر تاج55-حاج حسین تاج56 حسین رضایی فر 57-محمدرضایی فر58- حاج علی رضایی فر59- محمود اسلامی محمد60- شیخ رضا اسلامی 61-حاج حسین ساعت ساز 62-حسن ساعت ساز 63- حسن شریفی کربلایی حبیب اله 64- ابوالفضل کوشکی65- حمید خیرخواه حاج علی66- محمود خیرخواه حاج رمضانعلی 67-محمد خیرخواه حاج رمضانعلی 68- حاج قاسم خیرخواه رمضانعلی 69-علی ترکمن محمد 70- محسن ترکمن 71-حبیب الله مزینانی محمدحسین حاجی72- حمید مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 73-محمود مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 74- ابوطالب فصیحی حسین75- شیخ محمدتقی معلمی فر76- حسن عسکری شیخ حبیب اله 77- جواد مزینانی شیخ حسن78- علی رضا نباتی79- رمضان نباتی 80علی رضا اکبر کبل عباس 81- محمدرضا اکبر کبل عباس 82- حسین روس83- عباس روس 84-سیدمحمد سیدقربان85- محمد اقدسی 86-حاج محمد حیدری87- حاج قربانعلی کربلایی حسن88- حاج یوسف غلامی89- حاج رمضان شمس90-حاج حمید تشت زر 91-حاج محسن هژیر 92- حاج اکبرباقری 93- علی لشکری 94-حاج ابراهیم تاجفرد 95- محمد بخشی مزینانی96- حاج حسن طالبی 97- عزت الله مزینانی (معمار) 98-نصراله مزینانی معمار99-علی رضا دانایی 100- حاج فرج اله جعفری 101- حاج رضا محمدی کربلایی عبداله102- حاج عباسعلی خسروی شاد(کربلایی اسداله) 103-یداله مزینانی(کربلایی اسداله) 104- محمود عسکری محمد 105- احمد عسکری محمد106- رضا عسکری حسین107- رضا محمدعلی کاظم (سالار)108- کاظم محمدعلی کاظم(سالار) 109-مهدی مزینانی آزاده110-حمید مزینانی اکبر(آزاده) 111- علیرضا یحیایی(آزاده) 112- محمد مزینانی رضا(آزاده) 113- حاج حسن مزینانی آقا محمدعلی خان(آزاده)114- موسی مزینانی علیشاه 115- مهدی مزینانی علیشاه 116- مهدی عطارحاج اصغر 117- حسن عطار حاج اصغر 118- حاج یداله تهرانچی119-حسن احمدی120- حسین احمدی121- محمد مزینانی عباسعلی 122-حاج حسن محمدی ملا رجبعلی123- احمد جعفری124-اکبر پرهیزکار125-حسین جعفری126-امیر مزینانی(معمار)127- علیرضا کربلایی حسن ذبیح اله128- محمدرضا کربلایی حسن ذبیح اله129- رمضانعلی رجب خانخودی130- محمد اکبر قصاب131- حسین اکبر قصاب 132- حاج سیدعلی میرزا عبداله 133- اصغرزارعی 134- محمد حاج علی اکبر حسن عباس135-محمد مزینانی علی عباس 136- عباسعلی نیکوفر137 - خلیل محمدی فرج اله 138-دکتر سیدحسین ضیایی 139- مهندس سیدحسن ضیایی 140- اصغر نهاردانی 141- اصغر حاج غلام سویزی 142- حاج حسین هاشمی مزینانی 143- استاد غلامرضا حاجی 144- حاج شیخ حسن حجت اله 145- حسن دستمراد 146- حاجی حاج اکبر 147-قاسم مزینانی سلیمان 148-محمد اصغر قاضی 149- علی اصغر قاضی

150اصغر صانعی محمدحسن 151-حسین حجت 152- ابراهیم چوبینی 153- اسماعیل چوبینی154- سیدحسین حسینی مزینانی (میرزاحسن) 155-اکبر علیشاه156-رضا کربلایی اکبر عباس157- غلامرضا معلمی 158- علی رضا مزینانی رمضانعلی 159- حاج اکبر حسینعلی160- اصغر حسینعلی161 حسن مزینانی کربلایی عباس(غیور)162-اکبر مزینانی کربلایی عباس 163- علی مزینانی کربلایی غلامرضا(کنده) 164- رمضان غلام مراد 165- حسین غلام مراد 165- اصغر غلام مراد 166- علی رضا حسن غلام مراد 167- سیدابوالفضل مزینانی میرزاحسن 168 حاج علی حسن زاده کربلایی غلامرضا169- حبیب همت آبادی 170-حسن نیکدل 171- محمد نیکدل 172-سید محمد سید روح الله 173- سیدمحمد میرزا یحیی 174- عباس علی عباس 175-سیدهادی مزینانی سیدعلی اکبر 176-سردار علی رضا مزینانی 177- مهدی ابوالقاسم عباس(سالار) 178- عباس ابوالقاسم عباس(سالار) 179-حمید صادقى منش 180- محمد مزینانی کربلایی غلامرضا 181- سیدعلی میرزانورالله 182- حاج اصغر ساعت ساز 183- حاج غلامرضاحسین محمدکربلایی رضا(تراکتوری) 184- حسن زارعی مزینانی185- رضا عبدالحسین حبیب(طلاساز) 186-سید مهدی مزینانی میرزامحمود 187- سیدعلی حسینی راد فرزند زنده یاد میرزاحسن 188- محمود مزینانی رمضانعلی(نانوا) 189- سید مرتضی حسینی مزینانی میرزا حسین 190 سیدمحسن مزینانی میرزاحسین 191-محمود حجت ا...192- مهدی مزینانی قربانعلی حجت ا... 193-غلامرضا مزینانی اصغرعالی 194-حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی) 195-حاج حسن صابری 196- سیدحسین مزینانی (سیدمحمدعلی) 197- حاج رحیم هژیر 198- غلامرضا فخاری عباسعلی 199- حسین فخاری عباسعلی 200- دکتر حسن فخاری 201- حاج علی رضا صانعی حاج محمدعلی 202- حاج علی رضا هاشمی محمدعلی 203- علی رضا مزینانی (مهندس) 204- اکبر مزینانی غلام مراد 205- غلامرضا اکبر نباتی 206- حاج سیدحسین ضیایی میرزا محمد 207- حاج اصغر شهیدی 208- حسین شمشیری محمد 209- مهدی ذبیح الله 210- امیر مزینانی اسماعیل خلیل 211- رضا مزینانی ابراهیم خلیل212- حاج محسن رفیعی 213- محمدحسین مزینانی فرزند کربلایی ابراهیم 214-حاج احمد مزینانی استاد ابوالقاسم 215- حاج محمود مزینانی استاد ابوالقاسم(شورا) 216- شیخ محمد مزینانی ملارمضانعلی 217- حسین مزینانی ملا رمضانعلی 218-اسماعیل نیکدل مزینانی(شاه رضا) 219- ابراهیم نیکدل مزینانی(شاه رضا) 220- علی سلیمی مزینانی221- محمود مزینانی محمد 222-علی رضا مزینانی حسن کربلایی غلامرضا (امین آبادی) 223-سیداصغر حسینی میرزا مندلی 224- حسین مزینانی علی(یکه باش) 225-رضا مزینانی علی(یکه باش) 226- - قاسم مزینانی رمضانعلی (نیکدل) 227-حسین مزینانی حاج عباس 228- حسن نهالدانی(عطار) 229-علی مزینانی یوسفی 230- سیدحسین مزینانی قوچعلی 231-سید مهدی حسینی مزینانی 232-حاج ابراهیم تاجفرد 233-محمدجواد خصالی مزینانی 234-سید حسین میرشکاری 235- 235-حاج علی جعفری 236- حسن شفیع آبادی 237- حاج علی رضا صابری 238- حاج غلام رضا صابری نسب 239- حسن هاشمی مزینانی حاج محمد 240- سید جواد نورهاشمی 241- حاج اکبر باقری 242- حاج اسماعیل هدایتی فرد 243- هادی رفیعی مزینان 244-بهروز رفیعی حاج محمدحسین 245- محمد رفیعی حاج محمدحسین 246- حمید احمدی حاج اکبر سبحان 247- محمد مزینانی (کبل زینب) 248- قاسم مزینانی اکبر کبل غلامرضا 249- احمد مزینانی حاج محمد شاه 250-اصغر مزینانی حاج محمد شاه 251-محمد مزینانی حسن شکرالله 252- حاج ابراهیم باقری 253- مرتضی مزینانی حاج رمضانعلی 254- علی رضا حاج رمضانعلی 255- حاج محمدحسن صادق منش 256- سیدمحمدمزینانی میرزاحسن 257- محمد مزینانی باقرپور 258- اصغر اعتمادی 259- سیدحسن طالعی 260- کاظم ایزدپناه 261- حاج حسن شهیدی 262- عزت اله شهیدی 263- مهدی اکرمی حاج محمدعلی 264- تیمسار نصرت اله محمدی265- حسین محمدی یداله کربلایی عبداله 266- ابراهیم مزینانی کربلایی غلامحسین 267- سیدحسین میرشکاری 268- نوراله مزینانی یوسفی269- سرتیپ دوم محسن اقدسی مزینانی 270- عباس صدیقی آق مندلی 271- حسن صدیقی آق مندلی 272- حسین تریان273- حمید صدیقی عباسعلی 274- حاج قاسم مزینانی ملاحسن 275-اکبر مزینانی آق مندلی خان276- حاج اصغر مزینانی آق مندلی خان 277- سیدعلیرضا مزینانی حاج سیدعلی اکبر 278- رضا مزینانی حسن عباسعلی 279- قاسم سویزی حاج حسن 280-حاج عباس مزینانی رمضانعلی 281- علی خواجوی فرزند حبیب اله 282- محمد مزینانی فرزند زنده یاد حاج رضاحسن عباس 283- حسین مزینانی حاج اکبر 284- حسین اسلامی حاج عباس 285-سیدقربان مزینانی سیدمحمد286- سیدعلی مزینانی سیدمحمد287-محمد حسین مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمد ابراهیم288- دکتر احسان شریعتی مزینانی289-دکتر حاج محمدتاجفرد 290-حاج علیرضا تاجفرد291- غلامرضا تاجفرد292- منوچهر مزینانی حاج عابدین

✍️رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس که دارفانی را وداع گفته اند زنده یادان:

1-حاج سیداحمد حسینی پدر بزرگوار سه شهید 2- حاج محمدعلی تاج پدر شهید 3- حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی 4- حاج رجبعلی همت آبادی(سالارحبیب) 5- حاج علی عباس 6- حاج اکبر حاج حسین 7- محمود حاج اکبر 8- استاد حسن مزینانی(کنده) 9- حاج رجبعلی(کنده) 10- حاج محمدحسن تاج(مهدوی) 11- حاج حسین شکروی 12- حاج محمد جعفری 13-حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی 14- علی عمو 15-حاج شیخ علی ژیان مقدم 16- حاج سید محمدعلی مزینانی(سیدمندلی) 17- حاج ابراهیم تشت زر 18- حاج قربانعلی تشت زر 19- محمدحسین لشکری 20- حاج علی اکبر نورهاشمی 21- رمضانعلی احمدی 22- مرتضی مزینانی اسماعیل خلیل 23- محمد مزینانی حسین(ننه سکینه) 24-رضا گلبهاری (قالیباف) 25- اصغر گلبهاری 26- حاج حسین مزینانی استاد ابوالقاسم(حاج حسینا) 27- حاج محمدباقر تاج 28-اصغر کربلایی غلامرضا29-ابوالقاسم صدیقی 30-علی اصغر صدیقی 31-مرحوم دایی قربان پدر شهید محمدمزینانی 32-محمد نیکوفر 33- حاج اصغر نیکوفر 34- داوود صدیقی فرزند مرحوم آق مندلی 35- حاج عبدالحسین رضوانی 36-غلامرضا شاکری37-حاج محمدمزینانی(ساعت ساز) 38- خلیل مزینانی نیکدل(شاه رضا) 39- قاسم مزینانی خانخودی40- محمدعلی سویزی(شهیدی) - 41- حاج اصغر باقری42- حاج قربانعلی زارعی 43- حاج اکبر ملایی 44- حاج محمدعلی خضایی 45- محمد طالبی 46- حاج اصغر قاضی 47- علی رضا مزینانی محمد علی نقی(انقی) 48- محمدرضا غلامی 49- عزت اله مزینانی کربلایی حبیب اله 50- حاج شیخ حسن مزینانی ملارمضانعلی 51- حاج شیخ محمود شریعتی 52- سیدمهدی مزینانی میرزاحسن 53- حسین اسدی مزینان حاج اسداله54- علی رضا مزینانی حسن محمدعلی 55- محمد مزینانی حاج رمضانعلی کربلایی حسن 56- سید کاظم مزینانی سیدجعفر(کبل آقا)57- حاج محمدحسین تاجفرد58- حاج رمضانعلی عسکری مزینانی59- زین العابدین(حاج عابدین) مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️دیار تاریخی مزینان همان گونه که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی جزء اولین ها بود و با شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی موجب خیزش دانشگاهیان و فرهیختگان و جوانان انقلابی شد در دوران حماسه و ایثار نیز همیشه جزء اولین ها به خصوص در سرزمین سربداران بود اکنون که در ایام سالگرد جنگ تحمیلی و گرامیداشت هفته ی دفاع مقدس هستیم یک بار دیگر این از خودگذشتگی ها را مرور می کنیم تا هم نسل های قبلی بیشتر با آن آشنا شوند و هم یادگاری باشد برای آیندگان و امیدواریم بازهم ما را در این مسیر یاری فرمایید و اگر نقصی در مطالب می بینید و یا مطلبی از قلم افتاده یادآور شوید تا با کمک یکدیگر این تاریخ ماندگار را به ثبت رسانیم.

 

✍️آمارها نشان می دهد این دیار گوهر خیز در طول هشت سال دفاع مقدس نام بیش از چهارصد رزمنده را در طومار مجاهدان راه خدا ثبت و بیش از هفتاد شهید تقدیم کرده است. که از این کاروان پیکر 25شهید در بهشت علی علیه السلام مزینان و مابقی در شهرهای تهران، مشهد مقدس، سبزوار، سمنان ، دامغان و روستاهای مجاور به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهید دفاع مقدس که 24 مهرماه 1359خونش در سرزمین گرم خوزستان جاری شد شهید والامقام غلامرضا مزینانی فرزند زنده یاد حاج شیخ اسماعیل خصالی است که پیکر مطهرش در مشهد مقدس و در بهشت ثامن الائمه بارگاه نورانی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهیدی که پیکر مطهرش در مزینان تشییع و در گلزار بهشت علی علیه السلام آرام گرفت و موجی عظیم در رفتن مردم به جبهه های نبرد رقم زد شهید والامقام علی مزینانی(شهیدی) اولین شهید خانواده شهیدی ها و فرزند رزمنده پیشکسوت حاج اصغر شهیدی است که در 30 مرداد 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

🚩شهیدی ها در راه دفاع از آرمان های انقلاب شش شهید تقدیم کرده اند:
سه برادر؛ علی و محمد و حسین و سه پسرعموی آنها؛ یداله و مهدی و غلامرضا(بیزه)

✍️کوچکترین شهید مزینانی در دفاع مقدس شهید والامقام سیدحسن حسینی مزینانی فرزند جانباز فقید حاج سید احمد حسینی است که در سن 13 سالگی و در عملیات والفجر هشت به برادران شهیدش سیدمحمد و سیدحسین پیوست.

🚩خانواده حسینی در دفاع مقدس چهار شهید تقدیم کرده اند
سه برادر؛ سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن و پسرعموی آنها سیدعلی اکبر حسینی

🚩خانواده گلبهاری ها نیز در دفاع مقدس سه شهید تقدیم کرده اند
دو برادر؛ محمدتقی و حسین مزینانی و پسرعمی آنها داوود مزینانی

🚩خصالی ها هم دو شهید؛ غلامرضا و برادرش جانباز شهید محمدتقی خصالی

🚩عسکری ها نیز دو شهید؛ غلامرضا و پسرعموی شهیدش ابراهیم

🚩تیماجی ها در این راه دو شهید؛ عباس و جلال تیماجی

🚩سهم نیکدل ها هم در دفاع مقدس سه شهید است؛ حسین نیکدل، محسن جاورتنی و جانباز شهید خلیل مزینانی

🚩خانواده معزز تاج و تاجفرد نیز سه شهید؛
شهیدان علی اکبر تاج و پسرعمویش محمدرضا تاج و موسی الرضا تاجفرد

✍️مسن ترین شهید در مزینان شهید والامقام حاج محمد علی مزینانی فرزند زنده یاد محمدتقی است که سال 1363 پس از دومین اعزام در کسوت جهادگر و در حمله موشکی دیکتاتور عراق به شهر سوسنگرد نامش به عنوان شهید در دفتر شهیدان دفاع مقدس ثبت شد.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که به صورت منسجم به جبهه های نبرد حق علیه باطل و به غرب اعزام شدند متشکل از شهیدان والامقام حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی و با همراهی رزمندگان جانبازان دفاع مقدس حاج محمد صانعی، حسن اکرمی و عباس اکرمی، حسن حاج عباس(غیور)، جانباز فقید محمدمزینانی حسین ننه سکینه و... بودند.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که بخشی از آن ها به جنوب و تعدادی نیز به کردستان اعزام شدند متشکل از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، شهید والامقام حسین نیکدل، یدالله تهرانچی، یوسف مزینانی، زنده یاد سید احمد حسینی، زنده یاد اصغر قاضی،کربلایی اصغر مزینانی فرزند اکبر(عسکری)، سیدعلی میرشکاری، حبیب اله مزینانی حسین ولی، علی رضا مزینانی فرزند زنده یاد علی اصغر، محمود باقری فرزند حاج محمدعلی، حاج محمد صانعی، شهیدان حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی، حسن و عباس اکرمی،حسن مزینانی غیور،مرحوم محمد ننه حسین سکینه،محمدرضا صانعی و ... بود.

✍️اولین گروه از جهادگران مزینانی که به بازسازی در جنگ پرداختند متشکل از شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، مرحوم حاج حسین شکروی، مرحوم حاج محمدباقر مزینانی پدر شهید علی اکبر تاج، سیدمحمد سیدقربان، شهید والامقام محمد روس، حسین و عباس روس ، اسماعیل چوبینی، حاج محمود شورا، زنده یادان قربانعلی و علی اکبر زارعی، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر،جانباز فقید رضا قالیباف،حاج حسین تاج، رضا مزینانی علی، سید علی اکبر مزینانی، حسن کربلایی غلامرضا، زنده یاد کربلایی ابراهیم مزینانی و...

✍️اولین آزاده مزینانی در دفاع مقدس رزمنده بسیجی و جانباز سرافراز سرهنگ پاسدار حاج محمد مزینانی فرزند زنده یاد رضا مزینانی در عملیات بدر به اسارت نیروهای متجاوز بعثی در آمد و بعد از آن حاج محمدحسن مزینانی، علی مزینانی یحیایی، مهدی و حمید مزینانی در عملیات های مختلف اسیر شدند.

✍️مزینانی های ایثارگر در تعداد خانواده های سه شهید و دوشهید نیز پیشگام هستند که جالب است بدانید دو خانواده حسینی و شهیدی هر یک سه شهید و خانواده خصالی و گلبهاری و مزینانی هریک دو شهید تقدیم کرده اند که البته باید اشاره کرد علاوه بر این شهدا از یک خانواده چندین نفر از اقوام آن ها نیز به شهادت رسیده اند.خانواده های معزز حسینی ، شهیدی، تاج، خصالی، عسکری ، گلبهاری بیشترین سهم را در تعداد شهدای وابسته و فامیلی دارا می باشند.

✍️بیشترین آمار شهدا و رزمندگان و ایثارگران مزینان را به ترتیب رزمندگان بسیج و سپاه، کادر و سربازان ارتش و جهاد سازندگی تشکیل می دهند که از این میان باید گفت اولین شهدا از نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی بودند و شهید والامقام مهدی مزینانی فرزند زنده یاد زین العابدین اولین شهید سپاهی است که آبان 1360 در سرپل ذهاب به شهادت رسید و سیدعلی اکبر حسینی مزینانی فرزند زنده یاد سیدابوالقاسم (سیدرشید) اولین شهید داوطلب بسیجی می باشد و آذرماه 1360 در گیلانغرب به جمع شهیدان دفاع مقدس پیوست.

✍️و اما روحانیون
طلاب و روحانیون نیز در دفاع مقدس سهم به سزایی در تبلیغ و حتی دفاع مقدس دارند حجج اسلام؛ زنده یادان حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ حبیب اله عسکری، حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج شیخ محمد صادق و محمدجعفر تاج، حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی)، حاج شیخ رضا اسلامی، حاج شیخ محمد ملارمضانعلی و برادر مرحومش خادم الشهدا زنده یاد حاج شیخ حسن مزینانی و مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی که بنا به تأیید فرزندان همراه با گروهی از مجلسی های آن دوره راهی جبهه ی جنوب شد و... مبلغینی هستند که در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند.

✍️فرهنگیان و دانش آموزان مزینانی در دفاع مقدس جزء اولین گروه هایی بودند که راهی جبهه های حق علی باطل شدند از جمله؛ عباس اکرمی، سیدحسن میرزا ابراهیم، حاج محمدحسن صادق منش و شهید محمدسخاور دانش آموزان؛ شهیدان سیدحسسن حسینی، حسن صانعی، محمد دایی قربان، موسی الرضا تاجفرد، داوود مزینانی، بابک مزینانی و سعید اقدسی و رزمندگان؛ علی رضا همت آبادی، علی رضا هاشمی، علی رضا دانایی، ابوالفضل کوشکی، حسن احمدی، علی رضا مزینانی یوسفی، محمد و حسین رضایی فر، حسن دستمراد، مرتضی مزینانی، علی رضا مزینانی اکبر عباسعلی، علی رضا مزینانی رمضانعلی، علی عسکری، حسن خزایی، محمود عسکری، علی رضا نامنی، محمدرضا مزینانی حسن، مجید کریمیان و...


✍️میانگین سنی رزمندگان مزینانی حاضر در دفاع مقدس بین 13 تا 25 سال بوده که در بعضی مواقع و در دوره های مختلف رزمندگانی با سن بیش از سی سال نیز به همراه فرزندان خود راهی جبهه های حق علیه باطل شده اند که از این تعداد می توان به افرادی مانند شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، حاج اصغر شهیدی، زنده یاد حاج اکبر ملایی، حاج سیدعلی اکبر مزینانی، شهید والامقام محمدعلی مزینانی، جانباز سرافراز رضا عسکری ، حاج رمضانعلی شمس، اکبر پرهیزکار مزینانی، زنده یاد حاج عبدالحسین مزینانی (شمیرانی) ،زنده یاد حاج محمد جعفری،حاج حسن محمدی (ملا رجبعلی) حاج اکبر باقری،حاج محمدحسن صادق منش، حاج ابوالقاسم مزینانی کربلایی حسن، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی، زنده یاد حاج اصغر باقری، زنده یاد سیدعلی اکبر نورهاشمی، زنده یاد حاج علی عباس، زنده یاد حاج سید احمد حسینی، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم، زنده یاد حاج محمدحسن تاج، زنده یاد حاج قربانعلی زارعی، زنده یاد حاج محمد علی تاج، زنده یاد استاد حسن مزینانی زنده یاد اصغر قاضی و...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
دی
۰۱

نبرد برای بقاء و مقاومت در مسیر لقاء

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

در هنگام حرکت به سوی لبه منطقه درگیری (لجمن)، گاهی می دویدیم، گاهی مجبور می شدیم نیم خیز شویم و گاهی هم به خاطر شدت آتش دشمن خودمان را مانند سفره ماهی بر روی گل و لای پهن می کردیم. فردا صبح که هوا روشن شد شکل و قیافه پر از گرد و غبار و کفش و لباس ها پر از گل لای دیدنی بود. البته از شما چه پنهان وقتی روی زمین می خوابیدیم بعد از مدت کوتاهی، اراده ما برای برخاستن از روی زمین ضعیف می شد ولی فرماندهان با بانگ های معنوی خود - یاالله برادر، یا حسین اخوی، بلند شو دلاور، یا علی بسیجی و... - دوباره روحیه و جان تازه در کالبدمان می دمیدند که باعث می شد از جا برخیزیم. ابتدا با نیم خیز و با حالت رکوع حرکت می کردیم ولی با دیدن فرماندهان شجاعی همچون شهید طالعی آرام آرام جسارت می یافتیم و دوباره با قامتی صاف به راه خود ادامه می دادیم.
وقتی وارد کانال خط اول ارتش صدام شدیم و در هنگام حرکت در داخل این کانال، هر چند دقیقه یکبار پاهایم چند سانتی متری در یک جسم نرم و لطیفی فرو می رفت، مانده بودم که پایم را روی چه چیزی می گذارم؟! ولی تاریکی هوا، شدت آتش و اهمیت عقب نیفتادن و جانماندن از همراهان، اجازه نمی داد زیر پاهایم را بادقت جستجو کنم. صبح فردا که هوا روشن شد فهمیدم آن اجسام نرم، اجساد نیروهای ارتش بعث بوده است که دیشب هر چند دقیقه یکبار قدم هایم را روی آنها می گذاشتم و یا وقتی روی زمین خیز می رفتم در حالی که فکر می کردم کنار همرزمان خودم هستم، در حقیقت بعضی اوقات در کنار جنازه های سربازان عراقی روی زمین خوابیده بودم.
به خاطر شدت درگیری، این چند کلیومتر مانده تا محل برخورد با نیروهای صدام، برای رزمندگان چندین ساعت طول کشید. قبل از اذان به محل درگیری نزدیک شدیم. چند متر جلوتر از ما جنگ تن به تن و سختی بین بخشی از نیروهای تیپ قائم استان سمنان و نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام در حال وقوع بود. نماز صبح را با همان حال مضطرب و شوق و اخلاص بی نظیر خواندیم که ان شاءالله ذخیره آخرتمان است.
با دیدن ایثارگری رزمندگان و تعداد شهدایی که در مسیر بر روی زمین آرمیده بودند، می توانم ادعا کنم قدم به قدم این مسیر و خاک به خون شهیدان زیادی متبرک شده است و این سرزمین حکم سجدگاه صالحین را دارد چرا که امام صادق (ع) فرمودند: «هیچ مسجدی نیست، جز اینکه بر قبر پیامبری یا جانشین پیامبری که در آن شهید شده، بنا گردیده، و ترشحی از خون آن شهید، بر آن سرزمین چکیده، و بدین مناسبت خداوند دوست می‌دارد، در آن مسجد ذکر و نام و یاد او انجام گیرد».(وسائل الشیعه: ج ۵۰۱/۳)
بنابراین ما گام های خود را بر روی چنین خاکی و در کنار پیکر چنین عزیزانی می گذشتیم و جلو می رفتیم و همزمان در هر لحظه با ناله ای جانکاه از آن سوی جبهه و یا ذکری معنوی از این سوی میدان، پیکری بر زمین می افتاد ولی اراده ی هر دو طرف برای ادامه جنگ همچنان مستحکم و نفوذناپذیر می نمود. چرا که یک طرف برای بقاء می جنگید و طرف دیگر برای لقاء می رزمید.
تک تک سربازان و افسران گارد ریاست جمهوری صدام از نقش تاریخی خود در دفاع از شهر راهبردی بصره باخبر بودند. آنها می دانستند که هر گونه کوتاهی در این صحنه به قیمت جانشان تمام خواهد شد، خواه از روبرو تیر بخورند یا در هنگام عقب نشینی توسط عناصر اصلی حزب بعث تیرباران شوند.
در مقابل در این سو هم رزمندگان ایرانی واقف بودند که باید در این مقطع زمانی بنقش تاریخی خود را به عنوان وارثان عاشورا به خوبی ایفا کنند و می دانستند که فرهنگ عاشورایی تا وقتی به این مقطع تاریخی از زمین و زمان - که آن را کربلای ایران می خواندند و خود را در صحنه عاشورا می دیدند - برسد رنج ها بسیار کشیده و هزینه های سنگینی پرداخت کرده است. بنابراین حضور در این صحنه و نقش آفرینی در مراحل تشکیل حکومت اسلامی محصول هزینه سنگین پیروان اهل البیت (ع) و آرزوی همه صالحان تاریخ بوده است. چنانکه که از مجاهد شهید نواب صفوی نقل شده است:
 "آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل شود و آن زمان بزرگترین آرزویم این است که رفتگر خیابان هایش باشم."
با این وجود کاملا قابل درک بود که مجاهدینی که در این صحنه حضور دارند به هیچ وجه حاضر نیستند از نقش تاریخی خود برای مقاومت و جهاد در راه خدا و برای حفظ حکومت اسلامی چشم بپوشند و اصرار داشتند که نام خود را با افتخار در فهرست سرباز حقیقی ولایت ثبت کنند و فرصت بدست آمده را برای پیروزی ولایتمداران در تاریخ به ثبت برسانند و یا با شهادت به کاروان شهدای کربلا ملحق برسند.
بنابراین هیچ کس نمی خواست و نمی توانست از ایفای وظیفه خود چه برای بقاء و حفظ جان یا ایفای نقش تاریخی فداکردن جان خود در مسیر آرمان متعالی و حفظ حکومت اسلامی، چشم بپوشد.

 

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۰۱

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

محل پیاده شدن ما از خودرو تویوتا نزدیکی پشت خط پدافندی خودمان بود که قبل از عملیات آخرین لجمن - لبه درگیری - رزمندگان ایرانی بود. با ساعتی پیاده روی از یک جاده خاکی که از بین باتلاق به سمت کانال ماهی کشیده شده بود به خط پدافندی ارتش بعث عراق رسیدیم که حدود دو شب قبل شکسته شده بود. در بین راه به طور مسلسل وار انفجارهای پی در پی رخ می داد. وقتی صدای سوت خمپاره به گوشمان می رسید، همه فورا به زمین می چسبیدیم ولی در همان لحظه حاج هادی طالعی جانشین فرماندهی گردان - که چند سال پیش به رحمت خدا رفت - به راحتی سرپا ایستاده بود و در هنگام اصابت خمپاره بر زمین فقط صورتش را از سمت انفجار به سمت مقابل بر می گرداند. تصویر این صحنه سال ها برایم محل تامل بود و هیچ توجیهی به جزء واژه ترکیبی شجاعت و تدبیر برای این حرکت نیافتم. زیرا این صحنه در آن شرایط برای رزمندگان گردان که در حال عزیمت به خط مقدم بودند بسیار روحیه بخش بود.
با ورود گردان ها از جاده باتلاقی به خط پدافندی شکسته شده ارتش عراق، هر گردانی بر اساس خط حد منطقه عملیاتی لشگر خود تقسیم می شدند و به سمت منطقه عملیاتی لشکر می رفت.
ماموریت لشگر پنج نصر که تحت امر قرارگاه نجف بود پس از ورود به خط اول و به موازات خط پدافندی ارتش صدام و به سوی جزایر بوارین و اروند رود بود. دقیقا به سوی ساختمان مجتمع پتروشیمی بصره که در آنسوی اروند رود قرار داشت و به خوبی از دور دیده می شد. از تقاطع جاده به خط پدافندی که به میدان سه راه شهادت گفته می شد تا اروند رود شاید حدود ۵ کیلو متر فاصله بیشتر نبود اما مسیر پر از موانع و هر چند متری خاکریز منقطع و متواتر بود و همزمان این مسیر همراه با اضطراب و انتظار ناشی از روند روبه رشد اوج گیری بود.
گردان ما ماموریت داشت داخل کانال خط پدافندی به سوی اروند رود (سمت چپ) حرکت کند و خود را به لجمن درگیری برساند و جایگزین گردان قبلی شود. کانالی که در آن به سمت جلو حرکت می کردیم تا خودمان را به مبدا درگیری برسانیم ‌شبیه یک کانال بتونی آب بود که به عرض حدود یک و نیم و حدود دو متر ارتفاع داشت به طوری که وقتی داخل آن حرکت می کردیم از اطراف دیده نمی شدیم.
کانال بسیار مجهزی و با مهندسی کامل و جامعی بود که برای جلوگیری از عملیات های غافلگیری رزمندگان ایران در منطقه بصره ساخته شده بود این کانال رو به نیروهای ما سنگرهای نگهبانی بتونی داشت که از طریق دریچه های کوچک فولادی دید خوبی به سمت جلو داشت. در سوی دیگر که به سمت نیروهای عراقی بود هم حدودا هر ۳۰ متر یک سنگر بتونی مستحکم جمعی ساخته شده بود که محل استراحت نیروهای عراقی یا انبار سلاح و مهمات های سبک و نیمه سنگین بود. سنگرها مملو از تجهیزات نظامی و امکانات رفاهی روز دنیا بود. شکستن این خط در شب عملیات خودش از عجایب جنگ بود که فقط از قدرت ایمان و اخلاص غواصان بر می آمد. در حقیقت بازگشت عزتمندانه غواصان نزدیک به ۳۰ سال بعد یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۴  به میهن اسلامی و تجلیل قدرشناسانه مردم از آنها را باید در همین اخلاص مومنانه آنها جستجو کرد.
شب ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در تاریکی قبل از نیمه شب به سوی لجمن درگیری حرکت کردیم داخل کانال به گونه ای تاریک بود که زیر پا دیده نمی شد. ولی بالای سرمان به جای سو سوی ستاره ها، آنقدر تیر رسام در رفت و آمد بود که ستاره ها دیده نمی شدند تیرهای رسامی که با زوزه های مرموز و به صورت زنجیره وار و همانند دانه های تسبیح شب نما، گاهی در یک خط مستقیم و گاهی به شکل نیم دایره از بالای سرمان عبور می کردند و در دور دست خاموش می شدند. از حق نگذریم فضای اضطراب آفرین و در عین حال زیبا، چشم نواز و خاطره انگیری بود. آنقدر دیدن نوارهای نورانی تیر رسام با هیجان و انگیزه درونی و استرس در هم آمیخته شده بود که اصلا متوجه زیر پای خودم نبودم.


ادامه دارد....

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی


 توفیق داشتم آستانه سن ۱۷ سالگی به عنوان رزمنده بسیجی، به همراه تعدادی از دوستان در عملیات کربلای پنج و در ترکیب لشگر پنج نصر حضور یابم.

دی ماه سال ۱۳۶۵ بعد از چند ماه آموزش رزمی در پادگان شهید عبدالحسین برونسی که مقر لشگر و در جاده اهواز اندیمشک بود آماده حضور در عملیات کربلای چهار بودیم که به دلیل ناکامی از کاروان شهدای آن عملیات جا ماندیم.

مدتی بعد با آغاز عملیات کربلای پنج، روز ۱۸ دیماه ۱۳۶۵ همه دیگر متوجه شده بودیم عملیات در منطقه جنوب است آماده حرکت به سمت منطقه عملیاتی شدیم. روز ۱۹ دی ماه وارد شهرکی مسکونی در حومه خرمشهر شدیم که به دلیل وجود ساختمان های مستحکم به دژ خرمشهر معروف شده بود. دژ خرمشهر عقبه لشگر پنج نصر و میعادگاه لشگر قبل از ورود به منطقه عملیاتی شلمچه محسوب می شد. شب ۲۰ دیماه که یک شب قبل از حرکت گردان به سوی خط بود، نیمه های شب برای دیدن شهید علی اکبر هاشمی مزینانی به گردان ایشان سر زدم و ملاحظه کردم ایشان که در آن مقطع از ارکان فرماندهی گردان - احتمالا معاون گروهان - بود در تاریکی شب در حال آماده سازی گروهان خود برای اعزام به منطقه عملیاتی است. مقداری با یکدیگر در خصوص موضوعات مختلف از جمله زمان و مکان حضور در منطقه عملیاتی گفتگو کردیم. معلوم شد گردان آنها یک شب زودتر از گردان ما به خط مقدم اعزام خواهد شد. چون به شدت مشغول سرو سامان دادن به امور گروهان تحت فرمانش است خیلی زود با او وداع کردم. وداعی که در آن شب اتفاق افتاد با تمام جزئیات برای همیشه در خاطرم ماند چرا که پس از سال ها همچنان با تمام وجود احساس جدایی و فراق را با جان و دل حس می کنم.

 روز ۲۰ دیماه بعد از ظهر به همراه گردان خودمان برای حضور در منطقه عملیاتی سوار بر کامیون های کمپرسی شدیم و تا پشت جبهه منطقه عملیاتی شلمچه رفتیم. اخیرا که برای دیدن فیلم تنگه ابوقریب به سینما رفته بودم وقتی صحنه های پر آشوب ورود هنرپیشه های با کامیون به منطقه ابوقریب را در این فیلم و بر پرده سینما دیدم به همراهانم گفتم من صحنه های واقعی این آتش و خون را در منطقه عملیاتی شلمچه با تمام وجود حس کرده ام.


هنگام ورود به شلمچه به خاطر شلوغی منطقه عملیاتی و حجم بالای آتش، در تاریکی ساعات اولیه شب از کمپرسی بنز پیاده شدیم  و....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۳۱
شهریور
۰۰

سال پنجاه و نه بود
 دریازده سالگی ام
جنگ
این نام بد
که همیشه بوی ستیز و خون می دهد آغاز شد
در یک سو دشمنی غدار
و در سویی دیگر مردی بی قرار
فرقی ندارد در هر دو سو
چشمانی اشک بار دیده به راه
 و من در سیزده سالگی ام مادر خود را کشتم!

وقتی برای شوق رفتن به جنگ
چیزی که نمی شناختم
او گریه کنان به دنبالم می دوید
و من برای ثبت نامم در ردیف جنگاوران
و شناور در لجه خون
سوار بر توسن خیال
یا در دشتی پهناور
همچون آهویی سبکبال می دویدم
و او با های های مادرانه
اشک می ریخت و التماس که مرو مادر
من مادرم را کشتم!

آن لحظه که در گوشه ی پیاده رو
در کنار دکه ای
و بر روی سنگفرش خیابانی زمین خورد
اما هنوز سوی چشمانش به دنبالم می گشت
 ایستادم و بی رحمانه او را نگریستم
فاتحانه لبخندی زدم و گریختم
من تسلیم نمی شوم
باید می رفتم
آن روز و آن سال و سال بعد
مرد سبزپوش قدّم را نپسندید
گویی آه مادر مرا گرفته
شبی از شب ها به پایش بوسه زدم
گریستم و اجازه خواستم
این بار خدا صدای او را و مرا هم شنید
جواز رفتن صادر شد
و من دوباره او را کشتم!
وقتی خبر مرگم را برایش آوردند
از آوردگاهی که کسی زنده بیرون نیامد
سال شصت و سه بود
جبهه ای به نام جنوب
سال شصت و چهار بود
جایی به اسم اروند
سال شصت و پنج بود
در کربلایی به نام شلمچه
گاهی مجنون، هوری دیوانه
نام مرا بارها به نام شهید نوشتند
و مادر شب ها تا صبح اشک می ریخت
آفتاب نزده پدرم را به دنبال جنازه ام می فرستاد
و من بی رحمانه هر دوی آن ها را به انتظار کشتم...
جنگ است جنگ
باید جنگید تا پیروزی
اکنون از آن سال ها، سال ها گذشته
نام دوستانم کم کم از روی دیوارهای شهر محو می شود
پدر و مادر آن ها نیزچشم انتظار مردند
من نیز در پیری به کشتگان خود می گریم
آن گاه که صدای خنده ی نوجوانانم را می شنوم...

🌹تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری
تهران شهریور 1399

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۳
مهر
۹۹

✍️تیزپروازان نیروی هوایی جمهوری اسلامی در هشت سال دفاع مقدس همواره مایه ی امید برای رزمندگان و فرماندهان و مسئولین بلند مرتبه کشور بودند و خلق حماسه های نبرد آنان بر روی آسمان و در جدال با قوای تا دندان مسلح نیروهای دیکتاتور عراق هیچ گاه از یاد نخواهد رفت آنان که به عنوان پیشتازان اعلام وفاداری به مردم و انقلاب اسلامی در محضر امام(ره) حاضر شدند و با تجدید عهد و پیمان همواره مدافع واقعی کشور شیران بوده و هستند.
🔹نبرد درآسمان نام سایتی است که عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران درآن از کاپیتان صدیقی به عنوان معلم و استاد پرواز یاد می کند که در هشت سال دفاع مقدس با رشادتهای خود از حریم هوایی کشور عزیزمان ایران دلاورانه دفاع کرده و همرزمانش خلعت شهادت را برازنده این مرد می دانند و عنوان شهید را به او هدیه کردند.
🔹نام این دلاور مزینانی ابوالقاسم و نام خانوادگی اش صدیقی مزینانی و فرزند مرحوم محمدعلی خادم صدیق و با وفای عاشورای مزینان است که درششم خرداد سال هزار و سیصد و بیست و هشت در دیار عاشقان به اهل بیت علیهم السلام و خاک گوهر خیز مزینان چشم به جهان گشود.
🔹خاندان صدیقی در مزینان یکی از اقوام سرشناس و اهل علم و ادب و مبارزین علیه ظلم و جور و برپاکنندگان مراسم تعزیه خوانی به ویژه عاشورا هستند آقا محمدعلی پدر خلبان فقید جامه دار این مراسم بود که در طول سال البسه و لوازم تعزیه خوانی روز عاشورا در صندوقچه منزل او نگهداری می شد وی نام نیک پدر بزرگوارش حاج شیخ ابوالقاسم را برای فرزندش انتخاب کرد.

🔹ابوالقاسم  هنوز دوسال از بهار زندگیش در مزینان نگذشته بود که به دلیل استخدام پدر در اداره پست تهران به این شهر مهاجرت کردند. بعد از اخذ مدرک دیپلم و استخدام در نیروی هوایی، سال ۱۳۴۸ با بورسیه نیروی هوایی جهت گذراندن دوره کارشناسی علوم هوایی به آمریکا عزیمت کرد و بعد از طی کردن این دوره علی رغم پیشنهاداتی که ازنیروی هوایی آمریکا داشت ، حضور در ایران و خدمت به کشورش را افتخار دانسته و پس از مراجعت به میهن مدت چهارسال در پایگاه هوایی شیراز به عنوان مهندس پرواز بر روی هواپیمای ترابری هرکولس انجام وظیفه کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران طی دوره ای فشرده در کشور آلمان به گردان ۷۴۷ سوخت رسان در آسمان منتقل شد و در این دوران بدون هیچ وقفه ای با حضور مستمر خود در آسمان کارنامه ای درخشان از رشادتهای خود و خلبانان تیزپرواز ارتش را به ثبت رساند.


🔹کاپیتان صدیقی با اینکه برای مراجعه به آمریکا هیچ مانعی نداشت ولی بسیار میهن پرست و خانواده دوست و وابسته به پدر و مادر و برادر و خواهر بود و عاشقانه زادگاه خود مزینان را می پرستید و بعد از بازنشستگی نیز در ایران ماند و در اولین فرصت به خصوص ایام عید و محرم در مزینان و جمع گرم همشهریان خود قرار می گرفت و معتقد بود هیچ جای دنیا مزینان نمی شود او عاشق محرم بود و مادرش او را از طفولیت بیمه حضرت ابوالفضل(ع) می دانست.


🔹رزمنده پیشکسوت و مدافع حریم آسمان کشورمان در هشت سال دفاع مقدس، سرگرد خلبان استاد ابوالقاسم صدیقی مزینانی جمعی گردان پرواز۷۴۷نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سپیده دم پنجشنبه ششم شهریورسال۹۹ براثر عارضه مغزی ناشی از تعداد پروازهای بالا درسوخت رسانی به جنگنده های تشنه نیروی هوایی در دوران جنگ تحمیلی جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر مطهرش روز جمعه هفتم شهریورسال ۹۹ مصادف با روز هشتم محرم 1442 در بهشت زهرا(س) تهران قطعه۳۲۶ به خاک سپرده شد.
🔆روحش شاد و  نام و یادش همیشه جاویدان و بلندآسمان جایگاهش باد

برادر کاپیتان فقید ابوالقاسم صدیقی استاد حسن صدیقی که از فرهنگیان و مدیران پیشکسوت آموزش و پرورش و هنرمندان و شاعران مزینانی است و سال ها در مزینان مدیریت مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی را بر عهده داشت در رثای برادرش که روز وفاتش در هشتم محرم و چهلم او مصادف با اربعینی حسینی شد چنین سروده است :

هر ڪه در ماهِ محرم رخت بر بست از جهان،
با حسین(ع)محشورگردد،جایگاهش در جنان.

رفتنی کردی برادر با طلوعِ اربعین،
زان همه پاکی به حکمت وصل گردید این چنان

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۰
مرداد
۹۷

سردار مزینانی

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس طرح «تاریخ شفاهی تبلیغات جبهه و جنگ» از زبان سردار علیرضا مزینانی را آغاز کرد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ، تبلیغات، عملیات روانی و آنچه امروز جنگ نرم می‌نامند، در عرصه جنگ‌ها و مقاومت‌ها، در هر سطحی، جایگاه ویژه و غیرقابل‌انکاری دارد. در دوران هشت سال دفاع مقدس «تبلیغات جبهه و جنگ» نامی آشنا در بین رزمندگان اسلام بود. برگزاری مراسم ویژه تبلیغی در مناسبت‌ها، نصب پلاکاردها و پرچم‌های رنگی، پخش مارش پیروزی و نوای دل‌نشین مداحان، توزیع سربندهای منقش به نام یا حسین و یا زهرا، پشت‌نویسی لباس رزمندگان و نصب تابلوهایی با مضامین روحیه‌بخش و اقدامات دیگری از این دست، سنگر تبلیغات را به یکی از پر رفت و آمدترین سنگرها تبدیل کرده بود. در این بین بودند رزمندگانی که به جای حمل سلاح، دوربین عکاسی و فیلم‌برداری به دوش، همپای رزمندگان در خطوط مقدم جبهه حضور پیدا می‌کردند تا تصاویر حماسه و مقاومت رزمندگان را برای آیندگان ثبت و ضبط کنند.

مدیران و مسئولان تبلیغات جبهه و جنگ فرماندهانی بودند که هم‌طراز سایر فرماندهان، عملیات تبلیغی را جهت ارتقاء روحیه نیروهای خودی از یک‌سو و مقابله با ترفندهای تبلیغی، روانی دشمن از سوی دیگر سازمان‌دهی و مدیریت می‌کردند. در بین نام‌های آشنایی که در این عرصه فعالیت‌های به‌یادماندنی از خود به یادگار گذاشته‌اند نام برادر علیرضا مزینانی نامی آشنا است.

به همین مناسبت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، گفت‌وگوی کوتاهی با سردار علیرضا مزینانی انجام داده است. این فرمانده معاون تبلیغات قرارگاه خاتم‌الانبیا در دوران دفاع مقدس است. مزینانی در آغاز درباره اهمیت نگارش تاریخ شفاهی می‌گوید: هر چه مردم با مسائل جبهه و جنگ بیشتر آشنا شوند ضمن دستیابی به حقایق و واقعیت‌های آن دوران، رمز موفقیت رزمندگان اسلام را با توجه به عِده و عُده کمی که داشتند در مقابل عِده و عُده زیادی که دشمن داشت، بیشتر درک می‌کنند.

وی ضمن تأکید بر اهمیت بیان تاریخ شفاهی و وقایع جنگ برای نسل جدید، اظهار کرد: بیان این حقایق برای مسؤولان هم بسیار شایسته است، اگر مسؤولان، بعد از جنگ که مردم آمادگی خیلی از مسائل را داشتند، تلاش می‌کردند فرهنگ جبهه و جنگ را به پشت جبهه‌ها انتقال بدهند، امروز اعتماد و همراهی مردم به آنان بسیار بیشتر بود و قطعا پیشرفت بیشتری در مسیر حرکت نظام و کشور به دست می‌آمد.

در ادامه معاون تبلیغات قرارگاه خاتم‌الانبیا در دوران دفاع مقدس با اشاره به تاریخ شفاهی «نقش تبلیغات در قرارگاه خاتم‌الانبیا»، گفت: تاکنون چهار جلسه در این خصوص برگزار شده که عمدتا مباحث بعد از انقلاب و قبل از جنگ مطرح‌شده و از جلسه آینده وارد بحث دفاع مقدس خواهیم شد. این کتاب از دوران دبستان بنده شروع می‌شود و بعد به دوران دبیرستان و فعالیت‌هایم بالأخص کارهای فرهنگی که انجام می‌دادم، اشاره دارد و سپس دوران انقلاب و تشکیل سپاه و جنگ مطرح می‌شود.

سردار مزینانی با بیان اینکه تبلیغات در جبهه‌ها با انتقال اخبار، گزارش‌ها، اطلاعیه‌ها و بیانیه‌ها آغاز شد، گفت: رزمندگان در جای‌جای جبهه‌ها به صورت خودجوش فعالیت‌های مذهبی و تبلیغاتی مانند برگزاری دعای کمیل، دعای ندبه و دعای توسل در مقرهای رزمندگان انجام می‌دادند. کم‌کم فعالیت‌های خود را متمرکز و سازمان‌یافته کردیم و با ارتباطی که با حوزه‌های علمیه برقرار کردیم، نیاز جبهه‌ها را به لحاظ روحانی رفع کردیم. همچنین از مداحان، شخصیت‌های علمی و سیاسی برای حضور در میان رزمندگان دعوت می‌کردیم که در یگان‌های رزمی حاضر می‌شدند و به امر تبلیغ می‌پرداختند.

معاون تبلیغات قرارگاه خاتم‌الانبیا در دوران دفاع مقدس به دیگر فعالیت‌هایی که در زمینه تبلیغات در دوران دفاع مقدس انجام می‌شده اشاره و عنوان کرد: انتشار کتاب و جزوه، برگزاری تئاتر و سرود و بازدید خبرنگاران از مناطق عملیاتی از دیگر اقداماتی است که در آن مقطع انجام می‌دادیم.

وی از جنگ روانی و پاسخ دادن به جنگ روانی دشمن به عنوان شاخه دیگری از فعالیت تبلیغات جبهه و جنگ، نام برد و گفت: دشمن ابزار و امکانات بسیار گسترده‌ای را داشت، رادیوهای خارجی مثل بی‌بی‌سی، رادیو آمریکا، رادیو آلمان و عراق با اخبار کذب و شایعه‌پراکنی، القائات نادرستی را به رزمندگان می‌کردند و تلاششان این بود که اراده و همت آن‌ها را سست کنند، در مقابل ما هم فعالیتی را برای رزمندگان داشتیم.

سردار مزینانی با تأکید بر اینکه در مقابله با جنگ روانی دشمن، ما در تقویت ارتقای اعتقادات و ایمان رزمندگان تلاش می‌کردیم، توضیح داد: از یک‌ طرف سعی می‌کردیم نسبت به تهاجم روانی و تبلیغاتی دشمن پدافند داشته باشیم و از طرف دیگر خودمان مقابله می‌کردیم. با ارتباطاتی که با صداوسیما و ستاد تبلیغاتی جنگ داشتیم، رادیو به زبان عربی ایجاد کرده بودیم، علاوه بر این یک رادیو هم خودمان در منطقه مثل رادیو آبادان، اهواز در اختیار داشتیم و واقعیت‌ها را برای سربازان دشمن بیان می‌کردیم. جدای از این، در خطوط جبهه بلندگوهایی را تعبیه می‌کردیم و از این طریق برادران عرب‌زبان و بعضا از خود اسرا که جذب ما شده بودند، مطالب حقیقی را بیان می‌کردند. بیان مطالب و پخش اطلاعیه عامل مهمی در تسلیم اسرای عراقی و کاهش روحیه آن‌ها برای شرکت در عملیات‌ها بود.

معاون تبلیغات قرارگاه خاتم در دوران دفاع مقدس به تفاوت تبلیغات در قرارگاه خاتم با دیگر قرارگاه‌ها در جبهه‌های نبرد اشاره کرد و گفت: ما در قرارگاه خاتم‌الانبیا کارهای ستادی بیشتری را انجام می‌دادیم در حالی‌ که در قرارگاه‌های دیگر کارهای صفی بیشتری انجام می‌شد. همچنین ما مسؤولیت پشتیبانی از قرارگاه‌ها را داشتیم؛ به‌ طور مثال محموله‌های فرهنگی را عمدتا در تهران چاپ می‌کردیم و در اختیار آن‌ها می‌گذاشتیم و آن‌ها به یگان‌ها و رزمندگان اسلام می‌رساندند.
سردار مزینانی با اشاره به اینکه مسؤولیت تبلیغات در زمان پدافند نسبت به آفند دشوارتر بود، خاطرنشان کرد: وقتی عملیات در جبهه‌ها نبود باید برای نیروها، کار تبلیغاتی انجام می‌دادیم و این کار در برخی مواقع سخت بود چون بچه‌های رزمنده علاقه زیادی به انجام عملیات داشتند و در رکود، روحیه رزمندگان شکسته می‌شد، لذا در آن زمان فعالیت‌هایمان را گسترده‌تر انجام می‌دادیم. در زمان آفند هم که عملیات انجام می‌دادیم، فعالیت‌ها متفاوت بود و تلاش و ویژگی خاص خودش را داشت.

منبع؛ ایسنا

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
آذر
۹۵

«پس از انتشارخبر"فرماندهی  آتش نشان مزینانی در نجات کارگر ساختمانی" و دعوت شاهدان کویرمزینان برای معرفی بیشتر این فرزند دلاور کویر  به یاران شاهدانی ، نویسنده زبردست و توانای این دیار تاریخی سرکار خانم طیبه مزینانی مصاحبه ای با فرمانده عزیز ما انجام داده که در این روز فرخنده تقدیم می گردد. برای آقا مهدی و خانواده معزز او و تمامی فرزندان پرافتخار مزینانی آرزوی سلامتی و موفقیت داریم»

مهدی مزینانی فرزند حاج رمضانعلی حاج حسن شاه محمد متولد شهریورماه۱۳۵۷ دارای مدرک لیسانس در رشته ایمنی در صنعت از دانشگاه تهران؛ سال ۱۳۸۵ بعد از طی موفقیت آمیز سه مرحله آزمون علمی،ورزشی و پزشکی ونیز تحقیقات محلی و تایید گزینش و حراست شهرداری تهران بعنوان کارآموز وارد سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی تهران شد.

وی پس از گذشت ۹ماه آموزش آتش نشان حرفه ای، سال ۱۳۸۶ در ایستگاه ۵۳ مشغول به فعالیت شد و از همان ابتدا بدلیل علاقه وپشتکار فراوان به شغل شریف و مقدس آتشنشانی مسئولیت شناسایی اماکن پرخطر و نیز شیرهای آتش نشانی محدوده ایستگاه را برعهده گرفت.

بدلیل رضایت مندی کامل رییس و فرمانده وقت ایستگاه چندین بار مورد تشویق ایشان قرار گرفت که نقش مهمی در پیشرفتش داشت.

آقا مهدی سپس در سال ۱۳۸۹ موفق به اخذ گواهینامه پایه یکم شده و بلافاصله در کلاسهای کاردانی شرکت و در همان سال دوره کاردانی را با موفقیت سپری کرد و هدایت خودروهای سنگین آتشنشانی را برعهده گرفت.

روند پیشرفت این آتش نشان تا حدی بود که با توجه به سوابق کاری وشایستگی وی در هدایت خودروهای سنگین و مدیریت در کارهای درون ایستگاهی و نیز در عملیاتها توسط رییس و فرمانده بعنوان معاون حریق به معاونت عملیات سازمان پیشنهاد و این مقام مسئول پس از بررسیهای لازم وی را در سمت معاون فرمانده منصوب کردند.

در حال حاضر این آتش نشان دلاور مزینانی هم در پست معاون فرمانده حریق و هم بعنوان فرمانده نجات انجام وظیفه می نماید.

این فرزند کویرمزینان برای تمامی همشهریان و وابستگان منسوب به مزینانی از درگاه خداوند متعال آرزوی سعادت و سلامتی و طول عمر باعزت نموده و از همه عزیزان خواستار دعای خیر می باشد.

مزینان همیشه به رزمندگان دلاور خود می نازد /مهدی مزینانی فرمانده و ایثارگر این دوران و جانباز محمدرضا صانعی مزینانی غواص و تخریب چی دفاع مقدس

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
ارديبهشت
۹۵

یکی از چهره های متبسم و خانواده زنده دل و خوش برخورد مزینان ؛ بی شک خانواده زنده یاد مرحوم حاج حسن مرادعلی است که دختر و پسر این شوخ طبعی را از پدر مرحوم شان به ارث برده اند. یدالله مزینانی پسر ارشد این خانواده که سال ها در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و روزهای زیادی را در صف اول جهاد حضور داشت نیز از این قاعده مستثنی نیست و محال است با او لحظه ای هم صحبت شوی و خنده از لبانت بیفتد او در عین شوخ بودن در هنگام رزم و آموزش نیروهای بسیجی و رسمی و وظیفه فردی جدی و پرصلابت بود که متربیانش از نوع رفتارش در تعجب بودند و از آموزش های سخت او شکوه داشتند ولی شعار آقای یدالله همیشه سلامت نیروهایش بود که اگر این جا من سخت نگیرم فردا در میدان واقعی جانت را از دست خواهی داد...
یدالله در اول مهرماه 1344 در دیار تاریخی مزینان پا به عرصه ی وجود گذاشت و هنوز دانش آموز بود و در مقطع راهنمایی درس می خواند که انقلاب اسلامی شروع شد و با شروع این حرکت توفنده مردم ایران او نیز روز شبش حضور در راهپیمایی ها و سپس با تشکیل بسیج در پایگاه و ناحیه مقاومت بسیج مزینان سپری می شد مدتی بعد یعنی در 23 فروردین 1361 لباس پاسداری برتن کرد و به صف پاسداران سبز پوش سپاه پیوست و خیلی زود در خدمت سردار رشید اسلام شهید محمود کاوه قرار گرفت و به عنوان جانشین آموزش لشکر ویژه شهدا مشغول خدمت شد و روزهای زیادی را با این فاتح کردستان سپری کرد و در عملیات سرنوشت ساز قادر همراه او شرکت کرد همین همراهی موجب شد که سال ها بعدسعید عاکف  نویسنده اثر ماندگار خاک های نرم کوشک برای ثبت خاطرات همرزمان شهید کاوه به سراغ او برود و نام مزینان و مزینانی به خاطر خاطرات حاج یدالله در کتاب "مسافران ملک اعظم "ثبت شود .

24 ماه از بهترین لحظات عمر حاج یدالله مزینانی به تعبیر خودش در جبهه ها ی نبرد جنوب و غرب کشور گذشت و سخت ترین خاطره اش وداع با پاسدار شهید علی اکبر هاشمی مزینانی است:

- « چند روزی مانده بود به عملیات کربلای ۵  و در یک روز سرد زمستانی سال 1365جلو درب مسجد جامع مزینان آماده  اقامه نماز ظهر و عصر بودم که شهید علی اکبر  هاشمی مزینانی جلو آمد و احوالپرسی چسبی کرد و چنان مرا در آغوش گرفت که تا به حال همچین وضعی را ندیده بودم . آن زمان رسم بود چهار تا بوس می کردند؛ ولی علی اکبر مرا ۶ بار بوسید بعد از کمی گپ وگفت راهی برای نماز راهی شدم هنوز داخل مسجد نشده بودم که دوباره صدایم زد و با کمال تعجب باز  مرا در آغوش گرفت و آهسته در گوشم نجوا کرد که بگذار بیشتر ببینمت چون این آخرین باری است که منو می بینی این بار حتماً شهید می شم !گفتم: خواب دیدی رفیق ؟ گفت: آره می دونم!  ... و علی اکبر در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید»

رزمنده دلاور مزینانی آقا یدالله حاج حسن که سال ها در مسئولیت های مختلف از جمله ؛  مسئولیت خدمات رفاهی ، جانشین واحد آموزش ،مسئول فرهنگی و جانشین و مدتی مسئولیت پادگان شهید هاشمی نژاد را برعهده داشت و در جبهه های نبردغرب کشور هم به عنوان جانشین آموزش لشکر ویژه شهدا ، در عملیات قادر در سال ۶۴ جانشین گردان ادوات ، جبهه جنوب جانشین آموزش تیپ ۶۱ محرم و در عملیات مرصاد جانشین آموزش و فرماندهی گردان  خدمت کرده بود با درجه ی افسر ارشدی در  25 دی ماه 1385 بازنشست شد.

خاطرات

من و رزمنده دیده بان

  - « در بازدیدی که از خط دوم جنگ در منطقه آبادان داشتم  قرار شد که از دکل های دیده بانی سپاه بازدید کنیم  ارتفاع دکل ۶۰تا ۷۵ متر بود که روی سه پایه تعبیه شده بود. دکل ها تقریباً در دید عراقی ها قرار داشت بعضی از همکاران پیشنهاد دادند چون نمی شه تعداد زیادی بروند روی دکل "البته بیشتر به خاطر خطرش بود" یا قرعه کشی بشه یا که باید کسی داوطلب بره . یک نفر پیشنهاد داد که:« آقای مزبنانی که مسئول تاکتیکه بره» و همگی نظر او را تأییدکردند. شروع به بالارفتن کردم ۱۰الی ۱۵مترکه رفتم چنان ترس و خستگی برمن مستولی شد که توان بالا رفتن نداشتم از طرفی هم رزمنده های دیگه منو تشویق به رفتن می کردند  در بین راه انرژی دست هام تموم  شد و من مجبور بودم برای رفع خستگی میله ۱۵سانتی رو که برای جا پا درست کرده بودند به دندون بگیرم تا خستگی دستم رفع بشه. خلاصه با تلاش زیاد  به بالا رسیدم. رزمنده ای که در داخل دکل به عنوان دیده بان بود گفت : سلام برادر ! خواستم پاسخ بدم از ترس زبانم بند آمده بود چون هم ارتفاع زیاد بود و هم دکل خیلی تکان می خورد با کوچکترین جابجایی شبیه گهواره حرکت می کرد خلاصه سعی کردم به خودم مسلط بشم نگاهی به سر و وضعم کردم دیدم موقع بالا رفتن چنان به دیواره آ ن چسبیده بودم که تقریباً تمام دکمه های بلیزم کنده شده بود به هر شکل پاسخ سلام آن رزمنده عزیز را با حالی پربشان و مضطرب دادم . نگاهی به من کرد و گفت : آقا یدالله خوبی ؟ تعجب کردم از اینکه او مرا می شناسد و به اسم صدایم کرد . وقتی خوب دقت کردم  فهمیدم این رزمنده غیور دیده بان کسی نبست جز مصطفی میرشکاری مزینانی که به عنوان سرباز سپاه در واحد دیده بانی خدمت می کرد؛ رزمنده ای که فقط در طول روز می توانست یک بار برای امر ضروری پایین بیاید . موقعیت دکل بسیار خطرناک و حساس و پیروزی و حیات منطقه بستگی به آن داشت، ظمناً دشمن دکل های مجاور را همان روز منهدم کرده بود . ارتفاع به حدی بود که وقتی پشت دوربین دیده بانی قرار می گرفتی فکر می کردی عراقی ها زیر پای شما هستند اما این رزمنده مزینانی بدون هیچ ترسی مشغول به خدمت بود.»

امدادغیبی

- «سال ۶۴ درمنطقه عملیاتی قادر به دلیل شنود دشمن کانال بی سیم عوض شده بود و من به عنوان فرمانده گردان ارتباطم با فرمانده لشکر شهید محمود کاوه قطع شده بود حدود ۳۰ ساعت ارتباط نداشتیم که بالاخره کانال را پیدا کردیم و موقعیت خودم را گزارش دادم ضمناً شب گذشته تا ظهر روز  بعد راه رفته بودیم بسیار خسته بودیم وجیره جنگی و آب تمام شده بود شب تا صبح را زیر آتش دشمن بودیم از بس که راه رفته بودیم کف پاها تاول زده بود و ناگهان ارتباط برقرار شد پشت بی سیم شهید کاوه بود. گفتم: چی کار کنم کجا بیام ؟ گفت: سریع بکش روی ارتفاع . بچه ها که خیلی خسته بودند بنا را به تمردگذاشتند که بالاخره آن ها را راضی کردم حدود ۲ ساعت طول کشید تا به بالای ارتفاع رسیدیم دوباره  وضعیت را گزارش دادم در کمال ناباوری دستور دادند که سریع بیایین پایین! گفتم: ما الان رسیدیم  نفسمون بند اومده ! گفت: همونی که گفتم سریع بیا پایین . من به بچه ها گفتم که برادر کاوه می گوید بیایین پایین. با اعتراض همه روبرو شدم حتی یک نفر اسلحه شو مسلح و منو تهدید به کشتن کرد من پای خودم را که کاملاً تاول زده بود نشان دادم . آرام شدند و همه راه افتادند حدود ۱۰۰متر بیشتردور نشده بودیم که حدود ۱۰_۱۲ گلوله خمپاره به همان جایی اصابت کرد که چند دقیقه پیس اونجا بودیم ،  فهمیدیم که دستور شهید کاوه چیزی نبود به جز امداد غیبی خداوند که اگر چند دقیقه دیگه می ماندیم بیشترمان شهید و مجروح شده بودیم»

در ادامه مطلب تصاویر را ببینید...

  • علی مزینانی
۱۷
ارديبهشت
۹۵

تاریخ نشان داده است که مردم مزینان انسان های متعصب به دین و با غیرت بوده و هستند چنان چه در ادوار مختلف تاریخی و در دوره های گوناگون چه زمانی که قوم تاتار و مغول به سبزوار حمله ور می شوند جرأت آن ندارند که پای به مزینان بگذارند و چون پسر تیمورلنگ وارد این کویرتاریخی شد پدرش از مرگ او متأثر می شود اما تنها همین غم برای او کافی است و دیگر فکر حمله به این سرزمین را از سر بیرون می کند و یا در دوره ای دیگر براساس نوشته ی باستانی پاریزی چون جمعی از یاغیان برای غارت اموال مردم وارد مزینان می شوند جوانان دلیر مزینانی آنها را گرفتار می کنند و سرهای شان را بر دروازه های مزینان آویزان می نمایند و اعلام می کنند این جا دیار مرزبانان است. وجود توپخانه و مبارزات کلنل پسیانی در نزدیکی رباط شاه عباسی و گواهی ناصرالدین شاه قاجار مبنی براین که پنجاه جوان رشید مزینانی او را تا مزینان همراهی می کنند همه و همه از شجاعت و دلیرمردی مردم مزینان حکایت می کند. مردمی که در عصر حاضر و در تمامی دهه های انقلاب اسلامی حضور داشته و اولین شهید انقلاب در ایران و اولین شهیددفاع مقدس در منطقه و اولین شهید منا و اولین سردار جانباز شهید را تقدیم می کند.

در روزهای ابتدایی آغاز حرکت انقلابی ملت ایران علیه رژیم پهلوی ؛ مردم مزینان پیشگامان این حرکت خروشان در داورزن و سبزوار بودند و شاهد بودیم که هر روز در گروه های مختلف ؛ کفن پوشان مزینانی راهی شهرستان سبزوار می شدند و در مقابل پاسگاه های ژاندارمری و کلانتری های شهربانی سینه سپر می کردند و مرگ بر شاه می گفتند.

در دوران دفاع مقدس نیز که شاهدان کویرمزینان به مناسبت های مختلف شهدای مزینانی این دوران را معرفی کرده است در عملیات های مهم بی شک چند جوان مزینانی حضور داشتند به طوری که در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 گردان های عبدالله و ولی الله لشکر 5نصر خراسان و لشکر ویژه شهد و تیپ امام رضا (ع) شاهد دلاوری ده ها جوان مزینانی بود.

وجود دو خانواده سه شهید  و سه خانواده دوشهید و چندین جانباز و آزاده سرافراز و بیش از هفتاد شهید سندی است برادعای غیور مردی مردان سرزمین من و زادگاهم مزینان .

تمام این مقدمه ورود به معرفی و خاطرات بعضی از رزمندگان مزینانی است که سال ها در این عرصه درخشیدند و هریک خاطراتی دارند که گنجینه ای است گرانبها اما شاید فرصتی پیش نیامده تا آن ها لب بگشایند و از حضور مردانه اشان بگویند و یا آن که نخواسته اند به قول خودشان ریا شود اما شاهدان کویرمعتقد است ثبت این خاطرات بخشی از تاریخ مزینان است و آماده است تا با تدوین و انتشار این خاطره ها در دو وب و کانال مربوطه قدمی دیگر برای معرفی مزینان و مزینانی بردارد لذا از تمامی رزمندگان ، جانبازان ، ایثارگران و خانواده معزز شهدا و همراهان و همسنگران آن ها دعوت می نماید که با ارسال خاطرات و تصاویر خادمان خود را در این راه یاری نمایند.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۹۴

بیست و نه سال پیش این ها جوانان و نوجوانانی بودند که جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و از مزینان عازم جبهه ها شدند و همگی در کربلای 5 شرکت کردند.

کربلای 5

کربلای 5

کربلای 5

کربلای 5

کربلای 5

کربلای 5

  • علی مزینانی
۱۰
اسفند
۹۳

پس از انتشار مطلبی با عنوان درد دل جانباز مزینانی در شاهدان کویرمزینان نظریات متفاوتی در باره ی این مطلب دریافت و پاسخ داده شد که قریب به اکثریت خوانندگان مطلب فوق، همراهی خود را با نظر جانباز حاج مهدی حسن زاده مزینانی اعلام کرده و همه بر این ادعا هستند که هیئات در مزینان نباید هرچند وقت خراب و نوسازی شود و مانیز برهمین عقیده ایم که اگر می خواهد اتفاقی هم رخ دهد کار باید سنجیده و با نظر کارشناسان خبره همچون مهندس جواد مزینانی که چون زادگاه خود را دوست دارد در کنار مسئولین بهزیستی قرار گرفت و اکنون فاز یک آن آماده ی بهره برداری شده است و چه نیک رفتاری است اگر به داشته های خود اعتماد کنیم و از آنها کمک بگیریم نه آنکه پس از اینکه ساختیم و بعد نقص آن بیرون زد افسوس بخوریم و دوباره  به قول حاج مهدی کلنگ را برداریم و به در و دیوار بکوبیم که این جفا در باره ی اهل بیت علیهم السلام است نه خدمت!

در بین تمامی نظراتی که شاهدان دریافت کرده نقدی متفاوت از حجت الاسلام حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی به دستمان رسیده است که وی با نظرات فقهی علما و آیات و روایات اسلامی پاسخ بعضی از انتقادات را به خوبی داده اند که ضمن همدردی با دیگر همشهریان ، عقب ماندگی مزینان را از نظر آبادانی نه به خاطر ساخت و ساز هیئت و نه مهاجرت افراد می داند بلکه معتقد است بعضی از این مهاجرت ها باید انجام شود تا افراد در زمینه ی علمی پیشرفت نمایند در ادامه مطلب این روحانی دلسوز  تقدیم به شما مخاطبان گرانمایه می شود.

 مردم سلطنت بر اموالشان دارند در هر راهی معقول و مشروعی که طبق علاقه آنهاست هزینه می کنند

 بسم الله الرحمن الرحیم

الناس مُسَّلطون عَلی اموالهم

اکثر کمکهای مالی و معنوی از مزینانی های خونگرم تهران و مشهد و سبزوار و غیره و همچنین بخش زیادی از زحمتکشان مقیم مزینان که با آبله های کف دست تحصیل کردند می باشد.کمک های مالی نوعا بر اساس عقیده عشق و احساسات است گاهی هم جنبه نذورات دارد هر کسی به قهرمان عشق و ایمان و عقیده اش کمک می کند با اختیار است.شعله پر حرارات محبت به امام حسین(ع) دلهای مومنین را فتح کرده است.و شعله حرارت عشق و ایمان به انقلابش روز به روز در دلها بیشتر تجلی می کند.وعده الهی ست که فرمود :«ان الذین آمنو و عملوالصالحات سیجعل اهم الرحمان ودّاً.»این مودّت به سر حد عشق رسیده است که امسال در اربعینش حضور 35 میلیون جمعیت در استان نینوا و در شهر کربلا حماسه بزرگ آفرید.حال نسبت به تخریب و بازسازی هیئات که تلاش دست اندر کاران بر اساس آبادانی و عمرانی و آبرو و اعتبار این خاندان است نه اسراف است و نه خلاف .مگر اینکه بگوییم کاش از اول اینطور ساخته می شد که حالا محتاج به تخریب نباشد.امروز که 2 هیئت محترم حسینی و علی اکبری ساخته شدند به طور آبرومندانه و نوبت به بازسازی هیئت محترم ابوالفضلی است مولایی که دست هایش را در راه خدا داد و امروز دستان گدایی ما همه بسوی اوست چون واسطه فیض است و باب الحوائج.مغالطه نکنید بگذارید بسازند تشویقشان کنید و بجای تقدیر و تشکر آنها را دلسرد نکنید.

2سوال؟ 1.ایا اموال ذخیره شده هیئت ها را می شود صرف موسسات خیریه دیگر کرد؟ چون درمانگاه یا بهزیستی؟ می دانید که از طریق نذر و همچنین بذل علاقه مندی به این هیئات است.آیا می شود کارخانه ساخت؟ 2.مهاجرت چرا صورت گرفته و آیا مهاجرت فقط مربوط به مزینان است؟

جواب: در صورتی که افرادی که کمک می کنند به گردانندگان و متولیان تکایا و هیئات اختیار مطلق بدهند که در هر راهی که نیاز جامعه در اولویت است هزینه کنند که تا کنون انجام نشده است.و غیر صرف خود هیئات جایز نیست.و برای تولید کار باید در کدام وزارت خانه را کوبید؟

جواب دوم:مهاجرین اعم ار آنهایی که برای توسعه زندگی یا رسیدن به مقامات علمی هجرت کرده اند هدف دیگری نداشته اند.اگر استاد محمدتقی شریعتی هجرت نمی کرد خود او و فرزند متفکرش اینطور رشد نمی کردند.ما نباید در استاد محمدتقی شریعتی و فرزندش توقف می کردیم چه بسا همانند آنها استعدادهایی در دیار کویر است که شکوفا نشد و زیر خاک رفت.ما باید از تحصیل ، آینده بهتری را در نظر می گرفتیم.علت انحطاط و عقب ماندگی این است که دنبال مکاسب کاذب و درآمد زا هستیم.نه دنبال علم و دانش و کمال.ما باید فرزندان خود را از کودکی در هر رشته ای چه دانشگاهی چه حوزوی تشویق می کردیم که بجز رسیدن به مقامات علمی و کمال ایمان به چیز دیگر فکر نکنند.

آری در مزینان یک پدر و پسری (مرحوم شیخ قربانعلی و شیخ محمود شریعتی)هم نزدیک به یک قرن از همان خاندان شریعتی زحمت کشیده اند منبر رفته اند و مایه ی عزت و آبروی مزینان بوده اند تا زنده بودند از آنها قدردانی نکردیم وقتی از دنیا رفتند برای ایشان عَلَم و عماری برداشتیم اما برای تمجید و تقدیر از آنها واعظی که در حد خودش داشت تقدیر می کرد به چالش کشیدیم و در برابر او موضع گرفتیم می گویم ما آنها را علامه طباطبایی و یا عالمان دارای مکاشفه نخواندیم گفتیم آنها ده ها سال است که ما را با تاریخ تفسیر و نهج البلاغه آشنا کردند مزینان قبل از انقلاب طعمه حاکمیت آنروز بود که از دکتر علی شریعتی به عنوان یک چهره ضد شاه به تصویر کشیده بودند و بعد از انقلاب بعضی از متحجران او را به مسلخ بردند او را همراه ساواک معرفی کردند اتفاقا بعکس نظریه مقام معظم رهبری که در نقد بر شریعتی می فرماید او مکنونات خودش را زود بروز داد و بعد دستگیر شد و ارشاد تعطیل.

ما می بینیم دکتر تحت تعقیب ساواک به انگلستان هجرت می کند به قول استاد محمدتقی شریعتی معلوم نشد که چگونه از دنیا رفت او را در دمشق کنار محبوبه دلش حضرت زینب(س) به خاک سپردند.و موقع تلقین دکتر چمران بر جنازه اش مرثیه سرایی کرد.

البته آثار دکتر، فکر او اندیشه انقلابی او در جبین تاریخ ثبت است.ما برای حفظ آثار او باید تلاش کنیم و همواره کتابهای علی تنهاست، فاطمه فاطمه است ،سیمای محمد، ابوذر و سلمان و حسین وارث آدم و شهادت و حج او را به فرزندانمان و نسل های بعدی سفارش کنیم.

من  از احساسات پاک آقای جانباز عزیز حسن زاده و اقای مهدی آزاده که در راه پیشرفت مزینان و عمرانی مزینان و حفظ کیان مزینان رنج می برند تشکر می کنم عرضم این است که بناهای حسینیه ها اگرچه برای چند روز معدود است اما ارزش دارد چون تمام اینها زمینه و بستری است برای چند ساعت همان ساعاتی که حسین بن علی از همه چیز خود گذشت پس این عشق و احساسات و صفای دل را نمی شود با چیز دیگر مقایسه کرد البته انقلاب امام حسین عاشورا محصولش خدمات اجتماعی رسیدگی به محرومین و دستگیری فقراست خصوصا آزادی از نظام های استبدادی .جای بسی تاسف است که از رسانه ها پخش میشود که هزارها میلیارد دلار یا تومان از بیت المال اختلاس می شود ولی جوانان مزینان نه تنها تمام جوانان ایران پس از پایان تحصیل بیکارند و از این جهت نسبت به اینده مایوس باید در وزارت خانه ها را کوبید هستند کسانی که نسبت به شریعتی دارای ارادت اند بگویید قسمتی از حق دکتر که به گردن انقلاب دارد صرف زادگاهش کنید در اینجا زمینه کارخانه فراهم است دست جوانان را بگیرید همچنان که اقای نوذری به عشق دکتر شریعتی اول گاز را به مزینان آورد بعد قراء مجاوراز همین امروز به مشورت به تفاهم به تعقل و برنامه ریزی ارزش بدهیم تا دچار اشتباه نشویم.تحت تاثیر بعضی از القائات این و آن قرار نگیریم.تلاش کنیم در کنار هیئات؛ درمانگاه؛ بهزیستی ؛محیط ورزش را گسترش دهیم.

شاهدان کویرمزینان ؛ انتشار نظر دیگران در این پایگاه به منظور تأیید آن توسط شاهدان نیست و مسئولیت هرگونه پیشنهاد و انتقادی برعهده شخص ارسال کننده نظر می باشد.

  • علی مزینانی
۲۵
بهمن
۹۳

 کمتر کسی است در مزینان که جانباز حاج مهدی حسن زاده را نشناسد ، جوانمردی که در سال 1365 همراه با جمعی از جوانان مزینانی در حالی که هنوز نوجوانی بیش نبود عازم جبهه شد و در عملیات کربلای پنج از ناحیه ی سر مجروح شد و برای همیشه  عصب دست و پایش آسیب دید و این جانباز مزینانی با آنکه درصد مجروحیتش بالاست اما هیچ گاه توقعی از افراد و یا نهادهای مربوطه نداشته است.

یادمان نرفته پدر مرحومش حاج غلامحسین حسن زاده پس از آنکه ما به عنوان همرزمان نوجوانش بازگشتیم برای رد و نشانی از مهدی به خانه ی تک تک ما آمد و بعضی از ما گفتیم : او شهید شده چون دیده بودیم که حاج مهدی چگونه گلوله برجمجمه اش نشست .

و خدا خواست که او پس از مدتی بیهوشی و بستری شدن در بیمارستان ها ی تهران به هوش بیاید و برادر مرحومش حاج محمد که مدتها به جستجوی برادر رفته بود او را بیابد و خبر سلامتی اش را به پدر و مادرش بدهد و مهدی ماند تا سندی باشد از جنگی نابرابر .

امروز وجود این جانباز مزینانی برای ما مزینانی ها جز خیر و برکت چیز دیگری نیست.  او همیشه چهره ای مهربان ، متبسم به لبی خندان دارداما  اکنون  از وضعیت زادگاهش غمی سنگین در دلش نشسته ،گویا تمامی خاطرات گذشته را به یاد می آورد و برخی ناملایمات و نامهربانی مسئولین محلی و دولتی  درباره مزینان  آزارش می دهند و برای همین دست به قلم برده و رنجنامه ای برای شاهدان کویرمزینان فرستاده است که در ادامه تقدیم می شود.

حاج مهدی با مقایسه ی مزینان قدیم و جدید به بعضی ساخت و سازهای هیئاتی که می تواند به همان طریق باشد و نیاز به هزینه های سنگین دیگری نباشد اعتراض می کند و معتقد است :این خرج های سرسام آور می تواند بسیاری از جوانان مزینانی را از مهاجرت و بیکاری و دربدری در کلان شهرهانجات دهد و امید را دوباره به خاستگاهمان برگرداند.  با خواندن این رنجنامه خودتان قضاوت کنید ببینید ایا او که بخش اعظمی از سلامتی اش را برای ماندگاری اعتقاد و سرزمینش اهدا کرد درست می گوید یا ...

                                     از نشانه های ایمان دوست داشتن وطن است

 جهان دیده ای را گفتند که تو به سرزمین های زیادی سفر کرده ای و با فرهنگ ها و ملت ها ی گوناگونی آشنا گشته ای پس زیباترین چیزی که  دیده ای چیست پاسخ داد سرزمینی که بر آن تولد یافته ام و از نعمت هایش بهره بردم و با فرهنگش رشد یافته ام

مقایسه مزینان فعلی  با مزینان ( 30 الی 40سال پیش)

1.قدیمی ها بهتر می دانند که در مزینان شرکتی وجود داشت به نام شرکت غنی یا کارخانه غنی این شرکت کارش این بود که پنبه کل روستاها و حتی شهر ستان سبزوار را جمع آوری می کرد  و بعد از مراحلی تبدیل به مواد اولیه  برای کارخانه های ریسندگی و بافندگی  می کرد و سپس بسته بندی و راهی اصفهان و شهرهای بزرگ می کرد که در منطقه همتایی نداشت  این شرکت 20یا30نیروی بومی داشت  که متاسفانه  به دلایل نامعلومی دچار آتش سوزی شد و از بین رفت 

2-مدرسه علمیه در مزینان وجود داشت که الان هم  ساختمان آن وجود دارد اما به دلیل این که دانش آمورزی وجود ندارد تغییر کاربری داده است اما در آن زمان از سراسر کشور برای کسب علم به مزینان می آمدند  این مدرسه در منطقه  کم نظیر و شاید بی نظیر بود و دانش آموختگان آن  الان در تهران و مشهد در حال تدریس علوم حوزوی هستند  از جمله آنها  می توان به خانواده محترم شریعتی . حاج  آقای محمد زاده. حاج آقا ی عسگری . و حاج آقای معلمی  اشاره کرد البته چند  سال پیش از قم چند نفر برای  بازگشایی مجدد  آمدند ولی به خاطرمسائلی این اتفاق رخ نداد!

3-مدرسه  ابتدایی که در 25-30سال پیش  250نفر دانش آموز داشت  که از هیاهوی و سرو صدای  دانش آموزان گیج می شدی  و جای سوزن انداختن  نبود  که هر کلاس از زیادی دانش آموز تبدیل به دو کلاس یعنی الف و ب  می شد  در دوران راهنمایی و دبیرستان در اثر کمبود کلاس  و زیادی دانش آموز داخل چادر درس می خواندیم فقط این سه مقطع  بالغ بر 500دانش آموزداشت آن هم بدون احتساب دانش آموزان دختر که آنها نیز بالغ بر 200نفر بودند که جمعا جمعیتی برابر با جمعیت کنونی مزینان بودند . الان  به مدارس می روی اشکت از اینکه برای مدارس دانش آموزی نمانده است  سرازیر می شود به هر مدرسه که  می روی تعداد دانش آموزان آن به  35 الی 40نفر نمی رسد آخر باید از خود بپرسیم که اگر آن دانش آموزان آن روز در مزینان بودند و هر کدام دارای شغلی بودند الان بجای داورزن مزینان استحقاق شهر و حتی شهرستان شدن را داشتیانه؟ 

4-دفتر خانه شماره34 در اختیار مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی  بود که کار ثبت ازدواج و طلاق را بعهده داشت  الان همان دفتر خانه در داورزن مستقر است

5-حدود 12کارگاه دفتر سازی کوچک در مزینان بود که هر کدام7الی8 نفر در آن مشغول به کار بودند  این  خودش اشتغال زایی را به دنبال  داشت و هم در منطقه  حرفی برای گفتن می زد.

6-گارگاه های کوچک  دیگری در مزینان بود  بنام (جین) این کارگاهای کوچک پنبه های سراسر منطقه را جمع آوری  و تبدیل به مواد اولیه برای کارخانه های بزرگ  می کرد در آن کارگاهای کوچک 2الی3نفر  مشغول به کار بودند و  تعدادی هم  به صورت غیر  مستقیم کار می کردند

 7-دکتر حاذق و توانایی در مزینان بود ایشان بصورت شبانه روزی در حال خدمت به  مردم مزینان و روستاهای همجوار آن بود این نعمت هم به دلیل تلاش و کوشش شبانه روزی شورای آن زمان و به همت  مزینانیهای دلسوز از دست رفت ! و اما دکتری که در حال حاضر تشریف دارند  روز شنبه مراجعه می کنی می گویند دکتر تشریف ندارند .یکشنبه تشریف ندارند .دوشنبه تا ساعت 9 دکتر صبحانه تشریف دارند. وقتی هم تشریف دارند  امکانات ندارند مردم مزینان و سایر روستاها لاجرم راهی  شهرستان داورزن می شوند

8-دندانپزشکی بود بنام آقای  سید حسین  ضیایی  که ایشان از اولین ساعات روز کارش را شروع می کرد و تا پایان وقت اداری پاسخ گوی  مراجعه کنندگان بود اما الان ساعت 9صبح می روی می گوییند دکتر نیم ساعت پیش رفت هیچکس پیدا نمی شود حرفی یا اعتراضی داشته باشد

9-  و همچنین شرکت تعاونی ابن یمینی بود که به کشاورزان و مردم مزینان خدماتی ارائه می کرد که این هم به دلیل کوشش و زحمات و پیگیری نکردن مزینانی ها تقریبا 15سال پیش درش را تخته کردند و به شهرستان داورزن دودستی تقدیم کردند.  شرکت بهانه اش  این بود که ما به کشاورزان بدهکار هستیم لاجرم الان پول نداریم  که  بدهی کشاورزان  را پرداخت کنیم  لذا درب آن باید بسته  بماند   از آن زمان تا کنون درش بسته است و الان انباری آن تغییر کاربری داده است البته شایان ذکر است که یک سال پیش  انباری  شرکت به  اجاره  داده شد و هنگامی که درب انباری شرکت را باز کردند مشاهده شد که اقلامی از قبیل  ماکارونی و برنج و ....  همه تاریخ  گذشته حدوداٌ 27میلیون تومان بر آورد شد.  بدهی شرکت 10میلیون محاسبه شده بود که اگر همین اقلام را پیش از اینکه از تاریخ آنها بگذرد به مردم می دادند هم بدهی شرکت پرداخت می شد و هم اینکه درب شرکت بسته نمی شد  وهم اینکه سرمایه اعضاء آن  از بین نمی رفت

10-کارخانه پنیربه همت چندنفراز اهالی تأسیس شد ولی بنا به دلایل نامعلومی همچنان درش بسته است و خدا می داند چه بلایی برسرش آمده است.

 11-کارگاه دمپایی سازی مرحوم مهدوی 12- کوره آجر پزی آقای همت آبادی 13- تخریب و بعضاً به فراموشی سپردن آثار باستانی و از بین رفتن کوچه باغهای دل انگیزی که یاد و خاطره هر افسرده دلی را شاد  می کرد و از دست دادن خیلی از ارزشهایی که هر یک  به جای خود دنیایی حرف و سخن برای گفتن داشت  به  فراموشی سپردن یکسری مراسم که قابل احترام برای عموم بود که متاسفانه کمرنگ شده و یا از بین رفته  و همه و همه درگذشته برای مزینان افتخاری بود

اما الان نه خبری از هیاهوی دانش آموزان هست نه  از مدرسه علمیه و نه  دفتر خانه شماره 34 و نه از شرکت غنی و نه خبری از کارگاههای دفتر سازی وکارگاههای جین  نه از درمانگاه و دکتر توانا  و نه دندانپزشک  و نه شرکت تعاونی  ابن یمین نه از کارخانه پنیر و کارگاه دمپایی سازی و کوره آجر سازی و نه.............                                                           

***************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************************

راستی یه خبر داغِ داغ !

مسئولین محترم هیئت ها برآن شده اند که برای ایجاد شغل و برای منبع درآمد و اینکه جوانان ما بیکار نباشند و به این طرف و آن طرف نروند!  دلسوزانه  و شبانه روز  در پی  تخریب هیئت ها برآمده  و این جوانان را زیر دامان خود گرفته اند  که گزندی  به جوانان  مزینانی و جویای کار نرسد  از این بهتر چسیت  خداوند خیرشان دهد!

اما ای خادمان هیئت ها به خدا قسم این کارها را نکنید  خداوند در قرآن می فرماید :« در جهان  آخرت  هم ظالم را عذاب می دهیم و هم مظلوم را  ظالم به دلیل ظلمی که به مردم  روا داشته  و مظلوم به دلیل  ظلمی که بناحق به او رسیده او توان مقابله  با آن ظلم را داشته ولی بخاطر بعضی از مسائل  ازحق خود دفاع نکرده  او را عذاب می کنیم . »

ای روسای هیئت ها! چرا هنوز  این هیئت گلش خشک نشده  اونوقت با بیل و کلنگ به  جان آن افتادید؟ اگر زمین هیئت تا اسماعیل آباد ادامه داشته باشد شما  باید بگویید چون هیئت زمین دارد باید آن را خراب کنیم ؟ این چه طرز فکری است ؟       

به ولله این چشم و هم چشمی است. مزینان در اصل باید یک هیئت داشته باشد.  به خدا باید از خود بپرسیم  این همه عقب ماندگی  برای چه.؟ چرا این همه منیت ؟ چرا این همه خود خواهی؟ چرا این همه غرور؟ و چرا این همه تک روی؟ هیئتی که هنوز هفت سال از ساخت آن نمی گذرد تیشه و کلنگ نادانی بر آن می زنیم و از ریشه خراب می کنیم . نمی دانیم آن تیشه و کلنگی که به هیئت میزنیم  تیشه به اصل خود می زنیم؟  دلیل این کار چیست؟ ازخود بپرسیم  آیا این کار را خدا می پسندد ؟  یا شما می خواهید بگویید این بنا در زمان ما ساخته شده ؟ 

هرکس از بیرون  به کار ما نگاه می کند برما می خندد و می گویند تاوقتی شما در گیر این جور کارهای چشم و هم چشمی هستید ما تا پشت خانه های شما می کاریم تا زادگاهمان را آباد کنیم ودیدید که چه اتفاقی افتاد موتور آل احمد که باید عایدی آن به مزینان برسد در اختیار داورزن قرار گرفته ! 

مزینانی که  در گذشته آوازه جهانی داشته  امروز به دست خود ریشه خود را می کند .   به خدا قسم  مزینان کم کم دارد خالی از جمعیت می شود باید فکری کرد. باید برای مسئله مهاجرت  جوانان  فکرمان را بکار بیندازیم  باید برای ازدیاد جمعیت فکری کرد  نه برای تخریب و بزرگ کردن هیئت.  مزینان مگر چند هزار نفر  جمعیت دارد  که این همه هیئت  و مسجد درست کرده ایم  به ولله این پولهایی که برای درست شدن هیئت جمع می شود اگه  برای ساختن  مزینان جمع می شد الان وضع مزینان  و جمعیت مزینان به  مراتب  بیشتر و وضعیت بهتر از اینها بود .به سه شب برای هیئت ابوالفضلی 275میلیون تومان پول جمع شد اگر این پولها در مسیر خودش خرج شود مثلا یک کارگاهی و یا یک  کارخانه ای احداث شود که هم آن دسته از جوانانی  که به شهرهای بزرگ عزیمت کرده اند و با گرفتاریهای زیادی دست و پنجه نرم می کنند  و گاه دیده شده  که از این و اون قرض هم می گیرند و به مزینان برمی گردند  خوب اگر اینها کاری در مزینان داشته باشند  برای یک لقمه نان راهی شهرهای بزرگ و کوچک  نمی شوند .

آقایان!ما   به غیر از  درست کردن هیئت کارهای دیگری هم داریم  اولویت ما برگشت جوانان  و جوان شدن  مزینان است  مزینان پیر و کم توان و فرتوت که دیگر مزینان نیست! مزینانی که کم کم   تعلیم و تعلم  در آن  بدست فراموشی  سپرده و کار کشاورزی در آن بسیار کم رنگ شده  آن وقت شما برای تنها 3شب می آیید میلیاردی خرج می کنید که چه بشود ؟   ما باید برویم و  از روستای کلاته مزینان  درس بگیریم  آنها به همت  و تلاش خودشان  کلاته را تبدیل به یک روستای آباد  کرده اند  . 

به خدا مزینان اگر به همین سرعت پس رفت کند  و هر کسی فقط به فکر کار  خودش باشد بدانید از  آن  جز یاد و  نامی باقی  نخواهد ماند .  آقایان  به  فکر مزینان  باشید تا  لا اقل اسم  و فامیل  مزینانی   باقی  بماند .    

آی کسانی  که از  شهرهای دور و  نزدیک به   مزینان می آیید  و هر گاه می آیید می گویید  مزینان از 30سال پیش  هیچ فرقی نکرده و آی کسانی که اطاق فکر درست کردید  و ای روحانیت معظمی که در  مواقع لزوم  مخصوصا در زمان جنگ   با زبانتان  آن چنان بر دشمن  حمله ور  می شدید  و امان دشمن  را بریدید   چرا الان حرف نمی زنید ؟ چرا اعتراضی نمی کنید؟    چرا خودتان شاهد درهم ریخته گی  مزینان و مردم  مزینان هستید ولی سکوت اختیار کرده اید؟ مگر شما مزینانی نیستید ؟ یا فقط محرم مزینانی می شوید؟ شما مگر وضعیت اسف بار مزینان و  این هیئت ها را نمی بینید ؟مگر شما خودتان در هیئت نبودید  که آقای خلیل محمدی  یا آقای مهدی آزاده در مورد تخریب نکردن هیئت چه گفتند ؟ مگر شما نبودید یا نشنیدید که به خاطر کمبود امکانات و یا  نبود دستگاه اکسیژن در درمانگاه مزینان پسر 16ساله  آقای  خلیل محمدی فوت کرد؟ از قبیل  فوت این جوانان و سایر کمبود ها  زیاد هستند. این همه  کوتاهی بس نیست ؟ تا  کی ما در خواب  زمستانی باشیم و دیگران  گوی سبقت  از ما بربایند  ؟ تا کی ما آنچنان خفته و خاموش باشیم  که تمام امکاناتی  که قبلا داشتیم  یکی پس از دیگری را از ما بگیرند و ما  فقط به فقط به  داشته هایمان  افتخار کنیم؟  شما باید رهبریی این مردم را عهده دار باشید.ما همگی دست به  دست هم داده ایم و اصالت خودمان را داریم از دست می دهیم. تضعیف اصالت هم  نوعی نابودی است . نابودی مزینان نابودی اصالت ماست. نابودی شخصیت ماست ، نابودی  هویت ماست. به گوش باشید تا هنوز مزینان تبدیل به بادقوس (آبدوق)و یا رضا آباد نشده بجنبید .

چند سال  پیش تا اسم  مزینان  به گوشم  می رسید  از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم   اما الان نای نفس کشیدن هم ندارم  . اینکه ما فقط بگوییم مزینان را دوست داریم  ا این حرف درستی نیست  بلکه  باید برای آبادی  محلی که در آن زندگی می کنیم از خودمان یک همتی  نشان بدهیم . در30سال پیش  حرفی از  داورزن نبود داورزن در مقابل مزینان حرفی برای گفتن نداشت  آن امکاناتی که در مزینان بود هیچ کدام در آنجا نبود چرا الان آنها آنقدر  پیشرفت کردند و ما این قدر پس رفت  کرده ایم باید از خودمان بپرسیم  آنها سعی و تلاش بیشتری کردند یا ما کوتاهی کردیم . ما با آنها خصومتی  نداریم اما اینها حقایقی است که ما مزینانیها باید ازخود بپرسیم ؟      

یکی از روزها رفتم هیئت علی اکبری  دیدم  که یک سوله درست کردن   چه  سوله ای  بدون نقشه و بدون هدف  همین طوری یک بنایی درست کردند  گفتم که به چه دلیل این همه خرج کردید ولله امام حسین (ع) راضی نیست  ولله اگه این پولها مال خودتان باشد  این طور بیهوده  خرج نمی کنید  یکی از بزرگان هیئت گفت ما جایی برای خانمها نداشتیم  گفتم  اگه  از همان اول هدفمند کار می کردید  کار به این زمینه نمی کشید   اگه اون سوله اول رو بزرگتر درست می کردید  مکانی برای نشستن خانمها  باز می شد. الان شما 250میلیون تا 300میلیون تومان خرج کردید  هم فضای هیئت را گرفتید و هم هیئت تاریک شده هم مردم حرف می زنند با 5یا10میلیون تومان  می شد  خیلی بهتر انجام بدهید .  این همه پول که معلوم نیست  از کدام آدمهای مستضعف گرفته شده لااقل به یک درد می خورد  . مگر هیئت های تهران  سوله برای خودشان  تهیه می کنند؟ یا این همه بنا درست می کنند؟آنها با اینکه هم تعدادشان  از هیئت ما بیشتر است و هم از اول محرم دسته راه می اندازند این  کارها را نمی کنند .  اگر خواسته باشند این اعمال را انجام بدهند  الان  تمام تهران سوله و هیئت شده  بود.

در دنیا یی که امروز بیش از همه خرد جمعی را می طلبد  تا از اندیشه ها و فکرها  استفاده  کنیم که  نتیجه مطلوب تر در سایه ی استفاده از نظرات دیگران بدست بیاوریم دیده می شود افرادی دست به یک سری کارهایی می زنند که خیلی ابتدایی و پر هزینه است و می توان به جرات گفت تمامی این اتفاقات ناخوشایند به دلیل انسجام نداشتن افکار پراکنده است که اگر درست و حساب شده مدیریت شود می توان نتایج  باور نکردنی گرفت چرا که هستند افرادی که هم استعداد و توانایی فکری دارند و همه دلشان برای آبادی محلشان می تپد و منتظر سرو سامان دادن این نظراتند.

همه این موارد درد دل ها و دغدغه ها ی یک عضو ناقابل از این دیار آبرو مند است که حرفی برای گفتن داشته و دارد و امید وارم که همه عزیزانی که این مطلب را می خوانند  به هر طریقی که می دانند به منظور عمران و آبادانی مزینان حرکتی انجام دهند چرا که در پناه بهره گیری از اندیشه ها و نظرات دیگران می توان از یک جامعه خاموش و بی حرکت و بی انگیزه ، اجتماعی پویا و پر شور ایجاد کرد

  مزینان همانطوری که از اسمش پیداست یعنی محل بزرگان و اندیشمندان بزرگ نه هیئت های بزرگ  باید فکرمان و اندیشه هایمان بزرگ باشد.

 به اینکه  فقط به صِرف سینه زدن بیاییم و بعد برویم و اصلا هیچ فرقی در اعمال و رفتار ما پدید نیاید به ولله فقط  به خودمان ضرر زدیم     

ما با این کارهای  عبث و بی فایده  به زخم  تن حسین (ع) نمک می پاشیم و زخمهای  تنش را بیشتر می کنیم اگر شمر یک بار حسین (ع) را به شهادت رساند ما با این کارها هر روز بر دل حسین (ع)   خنجر می زنیم . به قول فرزند مزینان دکترعلی شریعتی :« امام حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادن و بزرگترین دردش را بی آبی معرفی کردند .» به اینکه ده روز بیاییم و دسته راه بیندازیم و برای خودمان علامت 18پر درست کنیم  و بگوییم  نخل مزینان  از همه ی نخلها بزرگتره و بگوییم هیئت مزینان از همه هیئت ها بزرگتره و قشنگتره و با شکوه تره ولله این درست نیست باید تقوای حسینی داشته باشیم  و ببینیم که امام حسین(ع) از ما چه خواسته.امام حسین(ع)  برای امر به معروف و نهی ازمنکر قیام کرد ، امام حسین (ع)برای بر پایی دین جدش قیام کرد. اینکه می گوییم ما  از اصل قیام امام حسین(ع) فرسنگها دورافتادیم حرف درستی است اما دوستان! امام حسین (ع) نظاره گره رفتار ماست  هر هدفی که داشته باشیم او می داند. امام حسین(ع) نمی گوید هرکس هیئت بزرگتری داشته باشد و یا علامت بزرگتری داشته باشد و یا لباس مشکی تری داشته باشد  از ثواب بهتری  هم برخوردار است !  او می گوید  هرکس دلش  به ما نزدیکتر باشد و هر کس عملش خالص تر باشد و هر کس دلش مهربان تر باشد  اجر و قربش بیشتر است .

کسانی که می گویند ثواب فقط در هیئت و مسجد ریخته  است و ما فقط به فقط  به آنجا کمک می کنیم بدانند سخت در اشتباه هستند البته  هیئت و مسجد ثواب دارد  اما در جایی که  کمبود های  دیگری وجود نداشته باشد  الان می دانید در مزینان عده ای   برای حفظ آبرو با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند آن وقت در هیئت ها  تا اعلام می کنند می خواهیم آن را دوباره خراب کنیم و بسازیم میلیونی پول جمع می شود اما برای کمک  به برادر هم دینشان  حتی پشتشان را از برادرشان می کنند  که  به اصطلاح  او را ندیدیم آخر این چه مسلمانی است؟ این چه  عزاداری است ؟ این چه نوع دوستی  است یعنی اسلام  این را می گوید ؟ ما  اگر اسلام مان  اسلام ناب محمدی (ص) باشد  و بی ریا باشد بی تردید عملمان  پاک تر و  مفید تر  واقع می شود  .

همانطوری که رئیس جمهور یک مملکت هر چهارسال  به چهار سال  عوض می شود  بهتر ه که این خادمان هیئت ها به رأی دیگر  اعضا احترام  بیشتری بگذارند  و این طور  مادام العمر ریاست هیئت ها را به عهده نگیرند  و نسل اندر نسل ادامه  ندهند که گاه دیده شده  نسل  بعد از این خادمان  توانایی انجام کاری را ندارد اما  آنها را به دیگر اعضا  می قبولانند .  باید  از بین اعضا، افراد  جوان  و به اصطلاح دنیا دیده و با سواد و کار آزموده انتخاب شوند.افراد جوانی  طبیعتا  به دلیل  خدمت در شهرهای بزرگ  ایده های نوتری  دارند .

 و اما  حرف  آخر  ما باید دست به دست هم  بدهیم  تا دوباره مزینان  را بسازیم. مزینانی آباد و در شان مزینان و مزینانی  به امید آن روز انشاء الله    

 شاهدان کویرمزینان ؛ انتشار نظر دیگران در این پایگاه به منظور تأیید آن توسط شاهدان نیست و مسئولیت هرگونه پیشنهاد و انتقادی برعهده شخص ارسال کننده نظر می باشد.


 

  • علی مزینانی
۲۴
بهمن
۹۳

 

این روزها مصادف است با سالروز عملیات غرور آفرین والفجر 8، عملیاتی که هنوز دنیا در تحیر مانده است چگونه رزمندگان ایرانی از اروند عبور کرده و مواضع دشمن را در تصرف خود در آوردند. اکنون عملیات والفجرهشت در آکادمی ها ی نظامی غربی ها توسط اساتید برجسته و کارشتاسان برتر نظامی مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد.راستی می دانید نقش ما مزینانی ها در این عملیات چه بود ؟

سال 1364 همزمان با سومین روز شهادت سید حسین حسینی مزینانی دومین شهید خانواده حسینی موجی از داوطلبین  برای اعزام به جبهه در بسیج مزینان حضور یافتند و ما دانش آموزان که سیدحسن برادر این شهیدان همراهمان بود برای تکمیل پرونده به اعزام نیروی بسیج آموزش و پرورش سبزوار مراجعه کردیم ، چند نفر از پاسداران مزینانی تلاش کردند جلوی اعزام سیدحسن را بگیرند حتی او را به تهران بردند اما خودش را روز اعزام به سبزوار رساند و جمع سی چهل نفری ما راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.

در عملیات والفجر8 اکثر این رزمندگان حضور داشتند و پس از عملیات و برگشت به پادگان شهید برونسی فهمیدیم محمدمزینانی(روس)، حسن صانعی شهید شده اند و حاج محمد امین آبادی و سیدحسن مجروح شده اند.

به تهران که رسیدیم تازه متوجه شدیم سیدحسن هم شهید شده و امین آبادی نیز که جراحتش شدید بوده در بیمارستان تهران به شهادت  رسید .

مزینان در ایام چهلمین روز شهادت سیدحسین  شاهد تشییع جنازه چهارشهید بود و سیدحسن نیز به عنوان سومین شهید خانواده حسینی در کنار دوبرادر و پسرعموی شهیدش به خاک سپرده شد.

یاد و نامشان گرامی باد

در ادامه به مناسبت سالگرد این عملیات و به یاد شهدای مزینان تصاویری از رزمندگان مزینانی تقدیم می گردد.

شهید سیدحسن حسینی مزینانی سومین شهید خانواده حسینی

علی مزینانی عسکری

شهید علی شهیدی مزینانی اولین شهید خانواده شهیدی، ابوالشهدا و رزمنده حاج اصغر شهیدی

نشسته : مرحوم رضامزینانی (قالیباف) نشسته روی صندلی : حبیب الله مزینانی (تراکتوری)، اصغر

مزینانی (غلام مراد)جانباز سید محمد مزینانی میرزایحیی

ایستاده : جانبازعلی رضا همت آبادی،جانباز اکبر مزینانی حاج عباس،حبیب الله تراکتوری

نشسته : مرحوم رضا قالیباف،جانباز حسین مزینانی غلام مراد،جانباز سیدمحمد مزینانی میرزایحیی

ایستاده ؛ محمدخیرخواه،حسین غلام مراد،سیدمحمدمیرزایحیی

نشسته ؛جانباز رضا همت آبادی و مرحوم رضا قالیباف

ایستاده؛ جانبازان حسین غلام مراد، سید محمدمیرزا یحیی- ردیف دوم ؛اصغر غلام مراد،؟؟؟، حبیب الله

تراکتوری- نشسته؛جانبازان؛ سید محمد میرزا یحیی و اکبر مزینانی حاج عباس

ایستاده ؛؟؟؟ جانباز محمدرضا مزینانی صانعی، اصغر مزینانی ، محمود باقری(بدیعی)

جانبازعلی رضا همت آبادی و شهید سیدحسن حسینی

ایستاده؛ مرحوم علی رضا محمد(انّقی)،آزاده حاج مهدی مزینانی،علی رضاحسن غلام مرادو رمضانعلی رجب

نشسته؛ حاج علی اکبر حسینی،غلام رضا شهیدی،شهید علی مزینانی اکبرو محمد مزینانی (ناطقی)

  • علی مزینانی
۲۴
بهمن
۹۳

           
  

به مناسبت سی و ششمین فجر انقلاب اسلامی برنامه های متنوعی در مزینان خاستگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ برگزاری مجلس جشن و سرور در مراکز مجتمع خدمات بهزیستی و مجتمع آموزشی و پرورشی خاتم الانبیاء مزینان و همچنین مجلس گرامیداشت یاد شهیدان علی ، محمد و حسین مزینانی شهیدی در یوم الله 22بهمن که همه ساله به همت والدین این شهدا برگزار می شود از جمله برنامه های بزرگداشت این دهه ی مبارک بود.

همچنین در یوم الله 22بهمن مجلس بزرگداشت اولین سالگرد سرتیپ دوم پاسدار جانباز سردار شهید حاج محمد مزینانی نیز برگزار شد که پیش از این مطلبی با همین عنوان در شاهدان کویرمزینان منتشرشد.

حضور مردم ولایتمدار مزینان در راهپیمایی 22بهمن شهرستان داورزن یکی دیگر از جلوه های حضور ایمانی و همیشه درصحنه ی مردم این دیار است که جمع کثیری از زن و مرد مزینانی همگام با ملت شریف ایران فریادزدند: ما تا آخر ایستاده ایم !

افتتاح مرکز حدید دهیاری مزینان در ایام الله دهه ی فجر یکی دیگر از برنامه های قابل توجه بود که به همت شورای اسلامی و دهیاری مزینان و با حضور مقامات محلی شهرستان داورزن از جمله؛ امام جمعه، بخشدار مرکزی و مسئولین ادارات و انتظامی و روسای دهیاری و شورای اسلامی شهرستان ؛ دهیاری مزینان به طوری رسمی در مرکز جدید افتتاح شد.

در مراسم افتتاحیه این مرکز که جمعی از معتمدین محلی و جانبازان و خانواده معزز شهدا و بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج شهدای مزینان حضور داشتند اسلامی به عنوان دهیار جدید مزینان معرفی شد و از خدمات مهندس رضا مزینانی که چندماهی مسئولیت دهیاری را برعهده داشت و خدمات ارزنده ای به یادگار گذاشت تقدیر و تشکر گردید.

ساختمان دهیاری جدید التأسیس مزینان به همت آزاده ی سرافراز حاج مهدی مزینانی که قبل از ریاست شورای اسلامی به عنوان دهیار موفق در مزینان فعالیت می کرد در کوچه ی مدرسه ی علمیه بنا شده است.

این کوچه نیز که تاپیش از این رفت و آمد وسایل نقلیه در آن مشکل و دردسر آفرین بود به همت دهیار قبلی و آزاده مزینانی با لوله گزاری جدید برای خروج آب های ناشی از ریزش باران زمستانی به خیابانی هموار تبدیل شده است.

برای دیدن تصاویر بیشتر به ادامه ی مطلب بروید...

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۹۳

        

سلام همسنگر!

این روزا یادته کجا بودیم؟منظورم سال شصت و پنجه ! یادت اومد؟ پادگان برونسی رو می گم ! البته در این چند روز اخیر دیگه ما اونجا نبودیم اون شب یعنی چندشب به عملیات سوار کامیون شدیم از اهواز و هویزه و آبادان گذشتیم و بعد هم رفتیم دژ!

بله عزیز دژ خرمشهر و بعدش شلمچه و حالا دیگه می دونی کجا رو می گم ! چند دقیقه بعد یکی یکی از همدیگه خداحافظی کردیم و شب و پیاده روی توی شلمچه و بعدهم کانال و بعدهم گلوله و آتش و آه و ناله و الله اکبر و ناگهان یازهرا(س) و حمله!

یادت آمد همسنگر !

این جوری بود که کربلای پنج شروع شد اما ...

روز بعد من بودم و تو بودی و بر و بچه های مزینان که همگی در گردان عبدالله بودیم و سراغ دوستان دیگر را می گرفتیم.

حسن تو از همه کوچکتر بودی البته از نظر قد و قواره وگرنه دل بزرگی داشتی یادمه قبل از عملیات توی جزیره مجنون تو هم یه ترکش به قول مرحوم استاد حسن که دوسه سالی بیشتر نیست که از بین ما رفته تلفنی می گفت : حسن یه ترکش کوچولو خورده! و بعد رفتی و دوباره برگشتی! اونجا توی کانال وقتی احمدی گریه می کرد و می گفت : من چه جوری بدون مهدی  به کوچه امان بروم و تو گفتی تنها مهدی نیست من علی اکبر هاشمی و محمد سخاور را هم دیدم که شهید شده اند!

بعد از عملیات که باز برگشتیم به پادگان شهید برونسی و غم سنگینی برچادرهای خالی حکمفرما بود و به یاد شبهایی که در چادر ما مزینانی های نوحه خوانی برگزار می شد و علی اکبرهاشمی  از گردان نورالله آمده بود و با شور و شوق برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا را در دوسته می خواندیم و من آن شب دیدم که علی اکبر واقعاً کربلایی شده بود و شب آخر که آمد برای خداحافظی به او گفتم : اخوی دم بهشت منتظرم دستمو بگیری!

و او خندید و باز خندید!

خدا کند روز قیامت این لبخندش را فراموش نکرده باشه و بیاد دست منو بگیره؛ آخه می دونی همسنگر !از اون شب چه قدر گذشته ، دو سال دیگه می شه سی سال و در این سی سال خیلی فرق کردیم اون شب کجا و حالا کجا؟ ما اونا رو فراموش کردیم و فقط عکسشان را داشتیم و داریم ولی عکسشان عمل کردیم خدا کنه اونا دیگه ما رو در همان شب به خاطر داشته باشند!

همسنگر دلم گرفته!

یادته چند روز به عملیات شهید فرومندی چی به ما گفت ؟ اون روزی را می گم که او قائم مقام لشکر بود و من بارها او را پیش خودم در صف نماز جماعت دیده بودم اما چون مثل من و تو لباس خاکی به تن داشت و مثل من و تو و درکنار ما غذا می خورد فکر می کردم اون هم یک بسیجی مثل ماست که با ما اعزام شده و بعد از عملیات اگه شهید نشه با ما ترخیص  می شه ! ولی وقتی گفتند : جانشین لشکر می خواد بیاد برای ما سبزواری ها یعنی همشهری هاش حرف بزنه تازه وقتی با آن لبخندهای شیرینش شروع به صحبت کرد فهمیدم این بسیجی همیشه همراه جانشین فرمانده لشکر 5نصر و اسمش محمدفرومندی است!

او می گفت : اینجا کربلاست و اکنون حسین یاری می خواهد چیز دیگه ای تا کربلا نمانده...

و دیگه من نمی فهمیدم چه می گوید چون دیدم همه ی اونایی که کمی خسته شده بودند و می خواستند زودتر به خانه و زندگیشان برگردند فریاد زدند : فرمانده آزاده آماده ایم آماده!

راستی یادته چند شب به عملیات مهدی برزویی صلواتی سر همه ی ما رو اصلاح کرد و حمید اکابر یا حسن آزمون نمی دونم شاید هم محمدعلی صالح آبادی بود که می گفت : بعد عملیات این کله ها دیدن داره اما من توی کانال هرچهارتای اونا رو دیدم آره روز بعد عملیات مهدی آرام خوابیده بود و درکنارش حمید و بعد فرمانده خودمون صالح آبادی و چند متر آن طرف تر حسن آزمون! همه شون شهید شده بودند!

راستی می دونی چرا حالا یادم از تو افتاد!

  • علی مزینانی
۰۱
آذر
۹۳

               به نام خدای شهیدان

                                                                حالا می فهمم بابا یعنی چه

گفتم :مادر تو دیگه هم سربازی خدمت کردی و دوسال توی جبهه بودی و هم یکبار از طریق جهاد رفتی الآن زن و بچه داری و این دخترا بابا می خوان؛ بشین زندگیت را بکن.

گفت: درسته مادرجان ولی حالا اسلام نیاز به من داره نمی تونم در خانه راحت بنشینم و ببینم که بچه های مردم می رن شهید می شن من راحت باشم .یک عمرحسین حسین گفتم و نوحه کربلا را خواندم نقش امام رو در عاشورا اجرا کردم ولی حالاکه دوباره کربلا برپاشده من باید به هوای زن و بچه درخانه بشینم!

گفتم :خداپشت و پناهت من نمی تونم جلوی امرخدا را بگیرم .

                                                  *****

علاقه خاصی به نام سکینه خاتون و زینب داشت  بهش گفتند: این اسم ها مصیبت میاره و بلاکش دورانند یه اسم دیگه ای واسه دخترات انتخاب کن!

 گفت: ایناخرافاته و همش تبلیغات دشمنان امام حسینه ،این اسامی افتخاره و لیاقت می خواد که کسی نامش زینب و یا سکینه باشه من نام دخترام رو همنام این بزرگواران می گذارم انشاء الله اوناهم لیاقت داشته باشن که زینب وار زندگی کنند. اگه صد تا دیگه دختر داشته باشم باز هم این اسامی را انتخاب می کنم.

                                                  *****

از بابا فقط اسمش را می دانم ! خیلی کوچیک بودم که رفت جبهه و شهید شد . همه می گفتن تو دختر شهیدی و من گاهی خوشحال بودم که تحویلم می گیرند و احترامم می گذارند ؛گاهی حسابی بابایی می شدم و دلم می خواست الان پیشم بود و من بغلش می گرفتم و صورتش را می بوسیدم. مادرم می گه: هرموقع ازسرکار بر می گشت می آمد بالای سر شما دو خواهر و پیشانتان را می بوسید و چند دقیقه ای با شما بازی می کرد.

 من نماز خواندن را از بابا یاد گرفتم . توی وصیتنامه اش سفارش می کنه و می نویسه :دوست دارم دخترام راهم رو با نماز اول وقت ادامه بدهند. مادرم و مادربزرگم تعریف می کنندکه:خیلی به نماز اول وقت اهمیت می داده همیشه نزدیک اذان دست از کار می کشید و به طرف مسجد حرکت می کرد تا نماز را با جماعت بخواند.

 اولا با خودم می گفتم بابا اصلاً عاطفه نداشته و من و خواهرم را ول کرد و رفت جبهه! ولی بعد از مدت ها نامه هایش راکه برای مادرم فرستاده بود و اون هم به یادگار نگه داشته ،می خوانم و می بینم با چه عشق و علاقه ای نوشته زینب و سکینه را از قول من ببوسید ؛ فهمیدم که خیلی ما رو دوست داشته ولی به خاطر دینش رفت و به شهادت رسید حالا  می فهمم بابایعنی چه!

                                                 *****

باهمه مهربان بود حتی بچه های کم سن و سال با محمد شوخی می کردند و او هم برای اینکه بچه ها کمی بخندند برایشان ادا می ریخت. خاله من زن برادر محمد است . اونا تابستان رفته بودند تهران تا از اقوام سری بزنند من سر ظهری از تیر برق کنار دیوار منزلشان بالا رفتم و خودم را انداختم توی خانه خاله ام تا توپم را بردارم کارم که تمام شد دوباره از دیوار بالا آمدم و توی کوچه سرک کشیدم که ببینم کسی نباشد غافل از آنکه محمد مرا دیده و هیچی  نگفته بود تا پایین پریدم او جلویم سبز شد خیلی ترسیدم اما اون که این حالم را دید گفت:من که می دانم تو برای چی رفتی خونه داداشم ولی بهتره وقتی کسی خونه اش نیست این کار را نکنی چون مردم نمی دونند که تو برای چی رفتی و فکرمی کنند خدای نکرده دزدی!

نفسش حق بود و از آن روز دوستی ما که سالها از او کوچکتر بودم بیشتر شدو او تا زنده بود از این قضیه به کسی حرفی نزد.

                                                 *****

همیشه مواظب بود تا مبادا لقمه حرامی به خانه بیاورد .نوجوان بود که برای کار بنایی به تهران رفت. هر موقع که می آمد پولش را داخل دستمالی می گذاشت و به من تحویل می داد.اول مبلغی ازآن را برمی داشت و داخل دستمال جداگانه ای می گذاشت و می گفت : مادرجان این خمس مالم می باشد. من هنوز آن دستمال ها را برای یادگاری در خانه نگه داشته ام ؛ گاهی وقت ها که هوس دیدنش را می کنم سراغ صندوقچه میرم و دستمال ها را بر می دارم  و به چشمانم می مالم.

                                                 *****

صدای خیلی خوبی داشت درمحرم هرسال یکی ازنوحه خوان های هیئت متحده حسینی مزینان بود.وقتی نوحه می خواند در صدایش حزن خاصی دیده می شد وباهمان توسلی که داشت نزدعزاداران امام حسین (ع)عزیزترمی شد و مسئولین هیئت ازاودرخواست می کردندکه حتی درجایگاه مخصوص که تمامی هیئتها حضور داشتند نوحه خوانی کند.

یکی از کسانی که به شدت به محمد علاقه داشت مرحوم حاج عباسعلی صدیقی بود که در مراسم تعزیه خوانی عاشورای مزینان نقش امام حسین (ع) را اجرا می کرد و محمد نیز در دهه ی دوم که ما مزینانی ها این تعزیه را به نام عاشورای بچه ها می شناسیم همین نقش را ایفا می نمود، مرحوم صدیقی که جدیت و اجرای ی زیبای او را می دید به پسرانش سفارش کرده بود که بعد از فوتش اجازه بدهند محمد تعزیه امام را در عاشورا بخواند اما گویا دست تقدیر آنچنان بود که استاد و شاگرد هر دو این نقش را به دیگری بسپارند.

                                                 *****

برای آخرین بار به مرخصی آمده بود و می خواست بر گردد جبهه . آمدخانه و موضوع را مطرح کرد. گفتم: ما چهار ساله که ازدواج کردیم و توی این چهارسال تو یا جبهه بودی یا برای کار رفتی تهران! آخه من چه گناهی کردم که همه اش باید تنها باشم و سختی بکشم حالا باشه سال دیگه برو، شایدتا اون سال جنگ هم تمام بشه.

با لبخند جواب داد : به خدا نمی تونم راحت بنشینم لذا خواهش می کنم اجازه بده که این بار هم برم. وقتی داشتم بر می گشتم توی قطار با خدای خودم خلوت کردم و گفتم :خدایا خودت به زن و بچه ام صبر بده تا بتوانم به سلامت به جبهه بر گردم .

خیلی صحبت کردیم و آخرش گفت : تا تو رضایت ندی نمی رم!

وقتی اصرارش را دیدم و دیدم که چقدر ناراحته  گفتم:بروخداپشت و پناهت.

                                                 *****

بعد از اینکه از سبزوار حرکت کردیم با رزمندگان شهرهای دیگر در استادیوم تختی مشهد تجمع کردیم در سالن والیبال  صدای زمزمه ای مرا متوجه خود کرد.دیدم محمد گوشه ای خلوت کرده و کتابی در دست گرفته و می خواند . گاهی سری تکان می دهد و اشک می ریزد. کنجکاو شدم نزد او رفتم و گفتم :چیه هنوز نرفته دلت هوایی شده چی می خونی ؟

قرآن را نشانم داد و دیدم آیاتی را می خواند که در باره عذاب بدکاران است.گفتم: تو چه غمی داری آقا! همه می دونن که با کله می ری بهشت!

سری تکان داد و گفت: کی از عاقبت خودش خبرداره که من از خودم مطمئن باشم...

                                                 *****

  نزدیک ظهر بود و هوا خیلی گرم و طاقت فرسا و توی سنگر نشسته بودم و  به مزینان و خاطراتم فکر می کردم که یک لحظه ماشین جیپی مقابل سنگر توقف کرد و  راننده با کلاه تکاوری مشکی پیاده شد و بعد از آن سه چهار سرباز دیگر پشت سر او پیاده شدند و خوب که دقت کردم محمد رو شناختم آنها  به سمت سنگرما  به راه افتادند و نزدیک که شدند دیدم رفقای مزینانی؛ علی حاج محمدترکمن .محمد اکبر (قصاب).حسن غلام رضای ملا.حسین رمضان علی سبحان و چند نفر دیگه هستند که ممد همه را به خط کرده بود و به دیدن من آمده بودند .خیلی خوشحال شدم  چون از رفقای مزینانی و دوستان هم خدمتی  کسی به ندرت به دیدن ما میومد.

 در آن لحظات از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم . بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی بچه ها رو به داخل سنگر دعوت کردم و پس از صرف چایی خاطراتمون رو تعریف می کردیم تا اینکه موقع رفتن شد و از آنها خواستم که مرا فراموش نکنند و باز هم به دیدنم بیایند.   
مدتی گذشت من مرخصی گرفتم و به مزینان رفتم .بعد اعزام شدیم به منطقه سومار .یک روز در هوای خیلی سرد سنگر خوابیده  بودم . برای نماز صبح بیدار شدم  و دیدم اورکتی روی بدنم انداخته شده بود که مال من نبود سرم رو برگرداندم و در کمال تعجب محمد را دیدم و فهمیدم که نیمه شب به دیدن من اومده و گویا از رفتارم فهمیده بود که سردم هست و اورکت خودش را بر روی من انداخته  و کنارم خوابیده بود  .

  *****                                 

 برگی از زندگینامه بسیجی شهید محمد مزینانی(روس):

محمد مزینانی فرزند کربلایی علی اصغر روس در سال 1342 ه.ش در مزینان سبزوار پابه عرصه وجود گذاشت . پدرش فرد سر زنده و شوخ طبعی بود و در مراسم عروسی و یا جشن های ملی و یا مذهبی به زبان روسی شعر و ترانه می خواند و دیگران را می خنداند. چون آن مرحوم در زمانی که روس ها به ایران حمله می کنند سرباز بوده و مدتی را به عنوان خدمتکار در پادگان روس ها کار می کرده و از همان زمان چند کلمه ای یاد می گیرد و بعدها به تقلید از آنها روسی صحبت می کند و در مزینان به کربلایی اصغر روس معروف می شود. پس از پیروزی انقلاب نیز در نمایشنامه ای که به نویسندگی و کارگردانی رمضانعلی عسکری و با بازی خوب محمد و چندتن از جوانان مزینان اجرا می شود او نیز نقش یک افسر روسی را به خوبی ایفا می کند.

محمد دوران کودکی را در مکتبخانه مزینان به فراگیری قرآن می گذراند و برای ادامه تحصیل واردمدرسه ابتدایی مزینان می شود.درتعزیه خوانی استعدادسرشارش موجب توجه بزرگان می شود و او نقش سکینه خاتون را و پس از آن حضرت قاسم (ع) و شوذب و در نهایت حضرت امام حسین (ع) را در مراسم عاشورای دهه اول و دوم مزینان اجرا می کند و آنقدر خوب ظاهر می شود که هر نقشی را عهده دار می شود به زیبایی و هنرمندانه ایفا می کند. در نوحه خوانی نیز استاد کم نظیری می شود در مزینان و روستاهای مجاور با صدای زیبایش دعای کمیل و توسل و ندبه و نوحه می خواند.

پس از اتمام دوران ابتدایی برای تامین امرار معاش به تهران عزیمت می کند و در حرفه گچ کاری نیز استاد چیره دستی می شود پس از ازدواج نیز مدتی در تهران و سمنان در این شغل فعالیت می کند و استاد زبر دستی می شود.

با شروع جنگ تحمیلی او نیز در حالی که یک فرزند دختر دارد به خدمت سربازی اعزام می شود و در منطقه سومار به جنگ با دشمن بعثی می رود. فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی وقتی خلوص او را می بینند پیشنهاد می کنند که پیشنمازی جماعت را بپذیرد و با اصرار، او نیز قبول می کند و از آن روز به بعد درجه داران و افسران ارشد به امامت او نماز جماعت می خوانند .

پس از اتمام دوران سربازی محمد به امداد جنگ زدگان سوسنگرد می شتابد و با کمک چند نفر از اهالی برای آوارگان مگاصیص که کاشانه اشان توسط مزدوران صدام ویران شده است خانه می سازند.

محمد که حسینی وار زندگی می کند نمی تواند آرام بنشیند و عشق حضور در جبهه بی تابش می کند و زمستان سال 1364 به همراه چند نفر از نوجوانان و جوانان و پیرمردان مزینان راهی جبهه های جنوب می شود و سرانجام در عملیات غرور آفرین والفجر هشت به شهادت می رسد. پیکر مطهرش به همراه شهیدان حاج محمد امین آبادی که تا آخرین لحظه در کنار یکدیگر بودند، سیدحسن حسینی و حسن صانعی پس از تشییع با شکوه در گلزار شهدای مزینان به خاک سپرده شد.

                                                 *****

سفارش شهید محمد مزینانی:

ای مردم شریف ! در مقابل کسانی که وضع خصمانه در قبال اسلام گرفته اند ، بایستید و شما همیشه پیرو خط رهبر انقلاب باشید و از حسین زمان دفاع نمایید.

 

                   نوشته شد به قلم : علی مزینانی عسکری

 

منابع:

*مادربزرگوار و همسر صبور و دختران محترمه شهید محمد مزینانی

*کتاب مزینان عشق آبادکوچک-احمدباقری مزینانی

*مزینان نیوز -حسین مزینانی عسکری

 

  • علی مزینانی
۱۱
مهر
۹۳

ابراهیم مزینانی فرزند عبدالله در سال1350ه.ش درخانواده ای مذهبی و زحمتکش پابه عرصه خاکی گذاشت . پدرش انسانی وارسته و معتقد است که در جوانی گاهی مداحی می کرد و به تبلیغ دین مبین اسلامی می پرداخت و به همین خاطر در بین مزینانی ها معروف به شیخ عبدالله است.

ابراهیم که اولین پسرخانواده است بسیار مورد توجه والدین بود وسعی می کردند او راا زهمان طفولیت ،فردی مذهبی و کاری تربیت کنند . لذا پدربزرگوارش در مجالس روضه خوانی و شبیه خوانی او را همراه خود می برد و در کار کشاورزی هر چند کوچک بود و کمک چندانی نمی توانست به پدر بکند ولی با تمام وجود یار و مددکار او بود.

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینان به پایان رساند و به دلیل علاقه به کار آزاد از ادامه تحصیل باز ماند.او به بازی های محلی علاقه فراوانی داشت و گاه از همسن و سالهای خود پیشی می گرفت و با افرادب زرگتر از خودش مسابقه می داد .

با تشکیل بسیج در مزینان، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و بارها برای اعزام به جبهه اقدام کرد و به دلیل پایین بودن سنش و همچنین چهره معصومانه و لاغرش که او را نوجوانی کم سن و سال نشان می داد نمی توانست اجازه حضور در جبهه را کسب کند ولی عاقبت با ترفندهای زیرکانه و کمک دوستانش خود را به سرزمینهای نور رساند اما به دلیل تکمیل نبودن پرونده باز هم از اهواز برگردانده شد و بار دیگر برای اعزام اقدام کرد و این بار توانست به مقصود خود برسد و عاقبت در بهار 1367ه.ش درمنطقه عملیاتی ماووت به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.

پس ازشهادت ابراهیم ، پسر دیگری در خانواده شیخ عبدالله عسکری متولد شدکه نامش را ابراهیم گذاشتند تا یاد و نام شهید ابراهیم همیشه در خانه زنده باشد.

                                                  *****

سفارش شهیدابراهیم مزینانی؛

خانواده عزیزم :حجاب خود راحفظ کنید و از انقلاب و اسلام در برابر دشمن که چون سارقان به کشورمان حمله کرده اند دفاع کنید.


  • علی مزینانی
۰۸
مهر
۹۳

 

نشسته ها از راست؛

جانباز  قاسم باقری مزینانی ، جانباز علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی)، حسین خیرخواه مزینانی ،جانباز؛اصغر مزینانی (علی اکبر) ، جانباز غلامحسین مزینانی (حاجی)، جانباز مهدی حسن زاده مزینانی ، جانباز رضا بهمن آبادی ، محمد سویزی ، حسن اسلامی مزینانی، مرحوم اصغر سخاور مزینانی ، جانباز سید نورالله جلالی مزینانی ، شهید محمد مزینانی (دایی قربان) علی رضا یوسفی مزینانی،

ایستاده ها ؛

کلاته ای (یا غنی آبادی ) ،جانباز علی مزینانی (علی لیلا) ، مجید کرمی مزینانی ، غنی آبادی ، مرتضی مزینانی (کبل اصغر) علی اکبر همت آبادی ، حسن خزایی مزینانی ،مرحوم جانباز اوستا حسن مزینانی (کنده) ، غلامرضا شهیدی مزینانی ، علی مزینانی (عسکری) ، رضا بهمن آبادی 


 شهید؛ علی(پرویز) صادقی منش مزینانی - علی مزینانی عسکری- ایرج رضایی(اهل بجنورد)

 شهید حاج محمد امین آبادی مزینانی - ؟

 صحنه اعزام به جبهه ؛ شهیدحاج محمد امین آبادی مزینانی- حبیب الله مزینانی(شکروی)- اصغرمزینانی- سیدعلی مزینانی (میرشکاری)- غنی آبادی و...

 شهید حاج محمد امین آبادی مزینانی-؟-؟

 شهید سیدرضا مزینانی حسینی

 نشسته های جلوی تصویر؛ ناشناس - ناشناس- حمیدمزینانی کبل عباس - شهید غلامرضا مزینانی عسکری - علی مزینانی(ترکمن)

 پاسدارشهید علی اکبر هاشمی مزینانی

سربازشهید غلامرضا مزینانی عسکری

 مراسم تشییع شهدا ؛ مرحوم حاج محمودشریعتی مزینانی - حسن شهیدی مزینانی و...

 مزار شهدای مزینان؛ دهه ی شصت

 علی مزینانی عسکری - جانبازموسی مزینانی (علشاه)

 بخشی از وصیتنامه شهید حسن مزینانی(صانعی)

  • علی مزینانی
۰۲
مهر
۹۳

بازهم همسنگران ،بازهم جبهه ، بازهم یاد یاران شهید، بازهم یاد دلاورمردی مزینانی ها در هشت سال دفاع مقدس

علی مزینانی عسکری - جانباز ؛علی اصغر مزینانی - جانباز؛مهدی حسن زاده مزینانی- علی اضغر تاج مزینانی - حسن مزینانی(ساعت ساز)


جانباز؛ مرحوم استادحسن مزینانی - جانباز؛عباس مزینانی(روس) -علی مزینانی عسکری



ایستاده :حسین خیرخواه مزینانی - جانباز ؛مرحوم استاد حسن مزینانی - جانباز ؛عباس مزینانی (روس) - علی مزینانی عسکری - جانباز ؛حسن دستمراد - نشسته ها : حاجی مزینانی - علی رضا مزینانی (یوسفی)- جانباز ؛مهدی حسن زاده مزینانی - جانباز ؛ غلامحسین مزینانی(حاجی)



حسین مزینانی - حاج محمود مزینانی (اوستا ابوالقاسم)-مرحوم حاج حسین شکروی مزینانی - شهید امین آبادی





بچه ی سوسنگرد- شهید رضا تاج مزینانی - شهید صدخروی - علی مزینانی عسکری




مرحوم حاج حسین مزینانی شکروی - شهید امین آبادی - اسماعیل مزینانی چوبینی -رضامزینانی-حسین مزینانی



داورزنی - شامکانی - علی مزینانی عسکری - شهید رضا تاج مزینانی -؟- مرحوم حاج محمدعلی تاج مزینانی...



علی مزینانی عسکری- رضا همت آبادی
  • علی مزینانی
۰۲
مهر
۹۳


هفته ی دفاع مقدس بهانه ای است برای گرامیداشت یاد ایثارگری ها و از جان گذشتگی رزمندگان و ایثارگران و شهدایی که از زندگی خود گذشتند تا امروز من و شما راحت زندگی کنیم.

شاهدان کویرمزینان به منظور یادآوری خاطرات رزمندگان و شهدای مزینان عزیز در نظر دارد ضمن تقدیم تصاویر موجود در نزد مدیر این وب ؛ وصیتنامه ها و خاطرات این دلاورمردان را نیز  همانند سنوات گذشته منتشر نماید لذا یاران همراهی که یا خودشان و یا پدرانشان در جبهه ها حضور داشته اند می توانند آثار و دلنوشته های خود را به ایمیل  alimazinani@mihanmail.ir  ارسال نمایند.

ایستاده از راست : جانباز ؛علی رضا صانعی مزینانی - جانباز ؛حاجی مزینانی- علی اکبر غنی آبادی - علی مزینانی عسکری- جانباز؛ عباس مزینانی - نشسته ها از راست: جانباز ؛ حاج مهدی حسن زاده مزینانی - جانباز ؛ غلامحسین مزینانی (حاجی) -کاظم ...- جانباز ؛ احمدمزینانی عسکری

شهید :حسن صانعی مزینانی - علی مزینانی عسکری

ایستاده : علی مزینانی عسکری - جانباز قاسم باقری مزینانی - جعفر کرابی _ غلامرضا شهیدی مزینانی نشسته ها: ؟؟؟ -  شعاری

شهید علی مزینانی - قاسم مزینانی (خانه خودی) - علی مزینانی عسکری

ایستاده :حسین خیرخواه مزینانی - جانباز ؛مرحوم استاد حسن مزینانی - جانباز ؛ غلامحسین مزینانی - جانباز ؛مهدی حسن زاده مزینانی -حاجی مزینانی - جانباز حسن دستمراد مزینانی - علی مزینانی عسکری

ایرج رضایی (بجنوردی) - علی اصغر قائمی فر- ابوچناری - شهید علی صادقی منش مزینانی - علی مزینانی

شهید ؛حاج محمد امین آبادی مزینانی - ....

 علی رضا مزینانی (نباتی)-عای اصغر قائمی فر- علی مزینانی عسکری - غلامرضا معلمی فر مزینانی

ایستاده : علی رضا مزینانی (نباتی)-؟-علی مزینانی عسکری -نشسته ها: رضایی- مهدی مزینانی(آزاده) - علی رضا مزینانی(اکبرکبل عباس)

علی مزینانی عسکری - شفیعی(دبیر قرآن مدرسه مزینان)- جانباز حسن دستمراد مزینانی
  • علی مزینانی
۲۳
فروردين
۹۱

می خوام بمونم
 

 

بعد از ظهر یک روز بسیارگرم پاییزی در پادگان شهید برونسی مابین اندیمشک و اهواز توی چادر نشسته بودم و رملهای نرم و درختان سوزنی آن رانگاه می کردم دلم بدجوری گرفته بود البته من با این جور دلتنگی یه جورایی حال می کنم نمی دونم شاید چون خودم بچه کویرم و هر وقت که درمزینان باشم وقتی دلم می گیرد سر به بیابان می گذارم و بر روی تل خاکی زیر نور افشانی خورشید می نشینم اون هم جایی که خیلی به زمین نزدیک است آخه می گن این خاصیت کویره که هم ماه و ستاره ها و هم خورشید انگار در چند متری آدم هستند اگه دروغ نگم شاید بیش از هزار شب ستاره ها رو دونه دونه زیر سقف آسمون وقتی که شبا رختخوابو توی حیاط پهن می کنم شمرده باشم وقتی کوچکتر که بودم بیش از صدتا ستاره برای خودم داشتم و هر وقت یکی از آنها گم می شد کلی ناراحت می شدم و چندین شب دنبالش می گشتم و اگه برای همیشه پیداش نمی کردم سرظهر از خونه می زدم بیرون و سربه بیابان می گذاشتم و روی تپه ای نزدیک خورشید می نشستم و کلی براش درد دل می کردم من می گفتم و او می خندید،من می خواندم و خارهای بیابان با اندک وزشی خودشان را تکان می دادند وه که چه حالی داشت وقتی که صدای دلنواز نسیمی در لای علفهای وحشی کویر می پیچید و ناگهان چلپاسه ای از گوشه ای تند به طرف تو می دوید و تا بوی آدمیزاد به مشامش می خورد بر سرعتش می افزود و فرسنگ فرسنگ فرار می کرد ولی اینجا از این خبرا نیست البته کمی شباهت داره ولی به زیبایی کویر نیست!

همین طورکه به دوردستهای بیرون از چادر و به گرمای طاقت فرسا می اندیشیدم ناگهان چهره های آشنا ولی خسته ای را دیدم که لخ لخ کنان به طرف چادرها می آمدند باورم نمی شد که در این دلتنگی یک روز پاییزی اون هم اینجا اونا رو ببینم .اول فکر می کردم این هم تحت تاثیر همان فضاست شاید افراد دیگری باشندکه من فکر می کنم بچه های مزینان خودمان هستند ولی نه! انگارخودشان هستند صدایشان و شوخی هایشان هم آشناست سریع از جاپریدم و به طرفشان دویدم اونا هم تا چشمشان به من افتاد جان تازه ای گرفتند و به طرفم دویدند همدیگر رو بغل گرفتیم و حسابی از حال هم پرسیدیم سپس به داخل چادردعوتشان کردم  و کتری را از روی چراغ والوربرداشتم و برایشان در لیوانهای پلاستیکی چایی ریختم این هم یکی از خاصیت های کویری بودن است که در هوای داغ عوض نوشیدن آب سرد چایی داغ می چسبد.

روح تازه ای گرفتند بعد از اینکه ته کتری را در آوردیم و چندتاچایی داغ با هم نوش جان کردیم پرسیدم :شما کجا و اینجا کجاراه گم کرده اید؟

نگاهی به همدیگر کردند و مثل اینکه حرفم خیلی براشان جالب بود چون همگی زدند زیر خنده و من هاج واح نگاهشان می کردم. آخرش پسرخاله ام که بهت و حیرت مرا دید گفت: واقعیتش اینه که ما راه رو گم کردیم البته از اول می خواستیم بیایم پیش شما ولی اول رفتیم اهواز تا ابراهیم را بفرستیم بره قلعه ولی او به حرف نکرد و دنبالمان راه افتاد و برگشت. 

گفتم :آخه شما کی اعزام شدین و اومدین جبهه ؟!

گفت: یه هفته ای می شه که اومدیم و الان درپادگان شهیدچراغچی آموزش می بینیم این آق ابراهیم بدون پرونده دنبال ما راه افتاده و اومده حال امی گیم برگرد ولی او پاشو تو یه کفش کرده  می گه می خوام بمونم آخه شما بگو اگه خدای نکرده اتفاقی براش بیفته چطوری می تونن شناساییش بکنن.

ابراهیم لبخندی زد و گفت: مگه قرار بود نیفته خب جنگه و هزار اتفاق، زخمی شدن و اسارت و شهادت هم توش هست. پسرخاله که پسرعموی ابراهیم است دوباره شروع به نصیحت کرد و گفت:راست می گی ولی اگه شهید شدی نباید حداقل جنازه ات رو به پدر و مادرت برسونن!

ابراهیم که نمی خواست کوتاه بیاید گفت:ای بابا کو شهادت که نصیب ما بشه بعدشم تو هستی و من رو می فرستی مزینان.

صحبت های پسرعموها داشت به لج و لجبازی می کشید و کم مانده بود به هم بپرند و دعوایی بکنند که وارد ماجرا شدم و یکی دو تا جوک تعریف کردم پس ازاینکه فضا آروم شد گفتم:ببین آقا ابراهیم ،بچه ها راست می گن، تو اگه برگردی و مدارکت رو تکمیل کنی برای همه بهتره الان پدر و مادرت نگران هستند که کجاهستی اصلا رفتی جبهه یا جای دیگه بعدشم جنگ حالا حالا ادامه داره و ان شاءالله تو هم میای و در عملیات شرکت می کنی و...

کلی حرف زدم و پیش خودم فکر می کردم نفس گرمم حسابی اون رو نرم کرده و می گه چشم برمی گردم! ولی ابراهیم که سرش رو پایین انداخته بود و فقط گوش می کرد وقتی حرفام تموم شد چشمها را از رو گلهای پتوی فرش شده چادر برداشت و آهی کشید و گفت: همه شما درست می گویید ولی من می خوام بمونمو بجنگم!

                                                  *****

هر طور بود راضی شد که برگرده و رفت.به رفقای مزینانی گفتم: محاله که اون دیگه بتونه بیاد جبهه ، هم سنش قانونی نیست و هم قد و قواره اش کوچک است. اون دفعه هم مابودیم که زیر صندلی اتوبوس و قطار قایمش کردیم و تا اینجا آوردیمش که ای کاش این کارو نمی کردیم .

حمیدخیرخواه که ناراحتی مرا دید ،خواست مثلا کمی از ناراحتی من کم کنه و گفت:تو چه تقصیری داری خودش عاشق شده بود که هر جور شده بیاد... دستت هم درد نکنه که کمکش کردی تا بیاد و جبهه رو ببینه و آرزو به دل نمانه...

علی رضا باشتینی خنده ای کرد و گفت: زیاد ناراحت نباش این داش ابرامی که من می شناسم تا چند روز دیگه مهمون ماست می گی نه تو زنده و من هم زنده! اگه به همین زودی پیداش نشد من اسممو عوض می کنم...

گفتم:راست می گی، خدا نکنه این پسرعموی ما به چیزی گیر بده تا اونو بدست نیاره ول کن نیست

تازه حرفامون درباره ابراهیم گل انداخته بود و داشتیم از زرنگی ها و شیرین کاری های او می گفتیم که ناگهان حمید برگشت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم.

خندیدم و گفتم :چیه پسر مگه جن دیدی. با دست به ماشین لندکروزی اشاره می کرد که چند نفری از عقب آن پیاده شدند و گفت:واقعا که جنه؟

گفتم :کو کجاست؟

گفت: اونهاش، اون پسر عموی محترم شما آق ابراهیم نیست که می گفتین الان مزینانه! پس اینجا چکار می کنه؟

همگی از جا پریدیم و با تعجب به جثه ضعیف ابراهیم می نگریستیم که سر به زیر و سلانه سلانه به طرف سنگر ما می آمد...

                                                  *****

برگی از زندگینامه شهیدابراهیم مزینانی(عسکری):

ابراهیم مزینانی فرزند عبدالله اول شهریور سال 1350ه.ش در خانواده ای مذهبی و زحمتکش پا به عرصه خاکی گذاشت . پدرش انسانی وارسته و معتقد بود که در جوانی گاهی مداحی می کرد و به تبلیغ دین مبین اسلامی می پرداخت و به همین خاطر در بین مزینانی ها معروف به شیخ عبدالله است.

ابراهیم که اولین پسرخانواده است بسیار مورد توجه والدین بود و سعی می کردند او را از همان طفولیت، فردی مذهبی و کاری تربیت کنند و با همین نگاه پدرش در مجالس روضه خوانی و شبیه خوانی او را همراه خود می برد و در کار کشاورزی هر چند کوچک بود و کمک چندانی نمی توانست به پدر بکند ولی با تمام وجود یار و مددکار او بود.

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینان به پایان رساند و به دلیل علاقه به کار از ادامه تحصیل باز ماند. او به بازی های محلی علاقه فراوانی داشت و گاه از همسن و سالهای خود پیشی می گرفت و با افراد بزرگتر از خودش مسابقه می داد.

باتشکیل بسیج در مزینان، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و بارهابرای اعزام به جبهه اقدام کرد و به دلیل پایین بودن سنش و همچنین چهره معصومانه و لاغرش که او را نوجوان کم سن و سال نشان می داد نمی توانست اجازه حضور در جبهه را کسب کند ولی عاقبت با ترفندهای زیرکانه و کمک دوستانش خود را به سرزمینهای نور رساند و سرانجام 25 اسفند 1367 در عملیات بیت المقدس 3 و منطقه ماووت عراق به شهادت رسید و پیکر مطهرش در اول بهار 1367ه.ش پس از تشییع باشکوه در بهشت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.

پس از شهادت ابراهیم ،پسردیگری درخانواده عسکری متولد شدکه نامش را ابراهیم گذاشتند تا یاد و نام شهید ابراهیم همیشه درخانه زنده باشد.

                                                  *****

سفارش شهیدابراهیم مزینانی؛

خانواده عزیزم:حجاب خود را حفظ کنید و از انقلاب و اسلام در برابر دشمن که چون سارقان به کشورمان حمله کرده اند دفاع کنید.

 نوشته شد به قلم؛علی مزینانی عسکری

   تهران فروردین 1391ه.ش

  

منابع:

*پدر و مادر بزرگوار و برادران و خواهرگرامی شهیدابراهیم مزینانی

*محمود عسکری پسرعموی شهید

 

  • علی مزینانی