حسین تهرانچی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین تهرانچی» ثبت شده است

۲۹
اسفند
۰۱


🖌نویسنده؛ حسین تهرانچی مزینانی

✍️خانه ات آباد زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک دل سیر نشستن بر لب ساحل کویریت و نوشیدن یک فنجان چای نعنا و رفتن به یاد ایامی که می دانم هیچگاه تکرار نمی شوند و چون برفی لذت بخش بودند که شادی آفریدند و آب شدند و در لابه لای روزمرگی ها گم که نه، ولی مخفی شدند، تا هرگاه تو ای قریه ی دوست داشتنی من ، آغوش باز کنی و مرا در امان خود جای دهی، دوباره ظاهر شوند و تداعی کنند آن روزهای طلایی کودکی را.  
خانه ات آباد ای عشق آباد، ای زادگاه مادری، دلگیرم برای یک کاسه آش داغ سر دیگی که یک روز مانده به عید حال و هوایی به راه می انداخت در کوچه ها و نوید سال نو میداد و بوی یکرنگی و نامش را اجداد گزارده بودند،" روز علفه" و هر جا که پای می گذاشتی بوی آش با آن سبزی محلی به مشام می رسید و خدا برکت می داد به کشتگاه دهقانان ،وگرنه آن همه سبزی چگونه فراهم می شد برای برپایی آداب و رسومی جذاب و دلگیرم برای نوشیدن کاسه ای " شوربا" که از آب همان آش ساخته و پرداخته می شد و می ساخت یک نوشیدنی به طعم وطن و چقدر طعمش را دوست داشتم و گویا وقتی آن را می نوشیدی آخرین مرحله صرف آش را اجرا کرده ای و آنچه از همه مهم تر بود داشتن یک دل شاد برای اهالی بود، چیزی که امروزه به هم می گوئیم:" دل خوش سیری چند؟"
خانه ات آباد وطنم ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک شب نشینی های آن روزها و یادش بخیر که چقدر سادگی برقرار بود در آن محافل و بزرگ و کوچکی مورد توجه و میزبان با یک چای و کمی تخمه محلی دست پخت بانو و هر آنچه در خانه بود بی ریا  از میهمانانش پذیرایی می کرد و چه اوسنه ها و حکایات و خاطره ها نقل می شد و گاه بزرگان حرف از جن و دیدنش را به میان می آوردند و این حرف ها برای کودکانی به سن من عجیب باورکردنی و هولناک بود و صحبت به این موضوع جذاب بزرگتر ها که می رسید گویا همه مطلبی برای ارائه داشتند و چنان با آب و تاب گوینده حرف هایش را می زد که احساس می کردی تو نیز در فاصله‌ی نچندان دوری آن را خواهی دید و این ها لطف آن ایام را دو چندان می کرد.  
خانه ات آباد ای عشقگاه ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم  برای تنور مادر بزرگ ها که چه برکت ها از آن بیرون می آمد همه ممتاز و بی مثال، که گاه چند عدد نان روغنی برشته و حاوی سبزی محلی بود و گاه نان به بوی عطر خدا و گاه آن کلوچه هایی که از خوردنش جذاب تر، مراحل ساختش بود و آن وقت که مادر اقدام به پخت کلوچه می کرد ، تو می فهمیدی که عید نزدیک است و یاد می کنم از ادوات تهیه ی آن که " پری بود و نوبری" و همه را مشغول می کرد در خانه و یک شادی منتشر می کرد بر دل آنان که اقدام به درست‌ کردنش می کردند و دلگیرم برای آن نان ها که مادر بزرگ با آن چهره ی بر افروخته از هرم تنور ، می پخت و پیاله ای ماست که در دست ما بود تا به همراه آن نان های عجیب میل کنیم و در حیاط هر کس گوشه ای نان سهمش را به دست داشت و ظرفی ماست در پیشش، خاصه ما کودکان که مایل تر به این کار بودیم و خدای بیامرزد مادر بزرگ ها را که چه هنر ها داشتند و چه تجربه ها.
خانه ات آباد ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای آن روزهای قنات تو و اطرافش و آن پیرمرد سفالینه فروش، که کوزه می ساخت تا آب را به آبادی برساند، و چه زحمت ها می کشید و چه خدمت ها می کرد بر مردمان روستا و هیبت جاه و دکان او،هنگامی که به سر آب نزدیک می شدی حال و هوایی به تو می داد، گویا آن مغازه جزئی از جورچین تمدن آنجاست و یاد دارم آن صفای پر درخت قنات را با آن جوی پر آب و عمیق که گاه برخی از نقاط آن از بالای سر کودکانی چون من به آن سن می گذشت و جلبک ها و گیاهان آبزی چه زیبا نقاشی خدا را بر کف و دیواره های آن کشیده بودند و درختانی که برخی خود را بر روی آن گذر آب خم کرده بودند و تصویر ها ساخته بودند و زیبایی ها و دل گیرم برای پهنه ی آبی که یکی دیگر از خدمات چشمه ی ما بود به کودکان و نوجوانان و برای خردسالان چون جزیره ای بود  در آن روزگاران که آنجا نیز بوته هایی سر از آب بیرون آورده بودند و سنجاقک ها بر آبش راه می رفتند و اهالی " غوطگاه" نامش گذارده بودند و بعد آنکه مسیر را ادامه میدادی، می رسیدی به " تراز" که بزرگسالان درباره اش حکایت ها داشتند و آن زمان چشم نواز تر و زرین بود و نگذار که عاقبتش را بگویم که تو نیز می دانی .
خانه ات آباد ای میلادگاه میعادگاه،  که دلگیرم برای چیدن یک دسته " گل نان روغنی " که گیاهی جویدنی با آن گل های خوراکی و بسیار زیبا بود و  آمدنش، آمدن سال نو را نویدمان میداد  و برای پیدا کردن قارچ های خوراکی خودرو و برای خوردن بوته ای" گل سفیده" که همگی مخصوص این روزها بودند و حال خوش بهار را برای ما زیباتر می ساختند و یادی دارم از بازی های آن ایام که با نزدیک شدن به سال نو تیله بازی رونقی می گرفت و هر نوجوانی یکی دو جوراب زنانه پر از تیله داشت و برای آن چال های کنده شده بر روی زمین که از لازمات این بازی بود و گفتن واژه ای از واژه های این بازی همچون "( شنده )و( نه خانه مین خانه)"و گفتن همین کلمات در حین بازی چه هیجاناتی به همراه داشت و چه تمرکز و فکری می خواست و برای بازی الک دولک و روپل و کل کل و هفت سنگ " که با احوال روزهای عید سازگاری داشتند و آن را چشم نواز تر و خاطره انگیز تر می ساختند و شوری ایجاد می کردند و رفاقتی استوار در بین دوستان .
خانه ات آباد ای آبادی دلخسته از گذر روزگار ، سرت سلامت که به هر  گوشه و کنارت که می نگرم حسی در من پدید می آورد و یادی در ذهنم می سازد که برایش ساعت ها می توان خاطره نویسی کرد و شرح احوالی نوشت و پا بر جا بمانی و بدرخشی ای مایه ی آرامش و اصالت گاه ما ای قریه ی مادری ای مزینان.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
بهمن
۰۱

🖌 نویسنده؛ فرهنگی مزینانی حسین مزینانی تهرانچی

✍️پیش از این هیچ چشمی را ندیده بودم که شکوه تو، آن را به هیجان نیاورده باشد، و هیچ دستی را ندیده بودم که تو آن را از خشکی سیراب نکرده باشی، آنقدر بزرگی که بر صفحه ی کویری "مسینان"می درخشی و طنازی می کنی و تاریخی دیرین را به یادمان می آوری ، بودنت بودن زادگاه است و آنقدر مهم هستی که اگر روزی کوچ کنی، قطعا این نقطه ی متمدن نیز کوچ خواهد کرد.

صبگاهان که نسیم ملایم و روح بخش زادگاه در مسیر تو ، چهره ی دهقانان سوار بر مرکب های دراز گوش را می نوازد، تو می توانی، بایستی و نگاه کنی به این همه سادگی و زیبایی زندگی، و در پس هر گام او به سمت مزرعه ی خویش،به اهمیت بودن تو پی می بریم ، یا اینکه وجودت آن دشت وسیع و مزارع و کوچه باغ ها را گرد آورده ، و گویا بودن تو معجزه ایست بر این نقطه ی سرزمین خاوری ، معجزه ای به اندازه ی کویر، بزرگ.

در مورد تاریخ پیدایش تو روایت ها شنیده می شود که از آن میان می توان درودی بر خاطره ی طاهر آبشناس فرستاد که دستان طلایی او تو را به لطف لایزال حق به ما عنایت داشت و نسل ها از نعمت داشتنت بهره بردند، بی شک هر فردی که بخواهد گردشی در زادگاه بنماید اول جایی که پا می گذارد، کنار توست ، و در کنار تو گویا آرام می شود و با نوشیدن مقداری از آب گوارا طعم وطن را بیشتر درک می کند...

کودکی ام با خاطرات بیشتری از تو عجین و همراه است، چرا که آن روزها هیبت تو بیشتر به نظر می آمد و سرسبزی تو و درختانی که کم و بیش آنها ، قامت خم کرده بودند بروی تو و چه صحنه های باشکوهی ، و از همه مهم تر در آن ایام کودکی چیزی که از همه بیشتر مرا به سویت می خواند آن استخر گلی بود که ظهر های تابستان همه ی اهالی خاصه کودکان از آن بهره می بردند ، و آبگاهی که تو را با آن شمش طلایی به دو قسمت مساوی تقسیم می کرد که روان شوی و دو صحرای این دشت مجاور به کویر را سیراب کنی و رزق بپاشی بر سر اهالی دل پاک این دیار، یاد آن روز های تو بخیر، اما حالا هم تو جذابیت داری و در کنار سنگ فرش هایی که در اطرافت ساخته اند، جلو ه هایی از امروزی شدنت را می بینیم ، و از همه بیشتر برای خرمی و سرسبزی اطراف تو دعا می کنیم و برای روان بودن و پر آب بودن و شادابی تو ، و این را باید همیشه در ذهن داشته باشی که خاک وطن به آب روان تو همیشه نیازمند است،پس با قدرت همچنان که صدها سال است جاری و سیال هستی بر تاریخ و حیات ما و بر عصر ما نیز خروشان باش ای آب مزینان.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
آذر
۰۱

دل را که به جاده می سپاری،به نقطه ای می رسی که بوی زحمت ها و رنج های مردمانش را حس می کنی، بوی ساده بودن ها. حواست را جمع می کنی به اطراف، چه جاذبه ای دارد این خاک،نه چندان حاوی چشمه های خروشان و جنگل های سربه فلک کشیده است که تو را مجذوب کند،نه،این نیروی ماورایی خاصیت مردمان بی آلایش اینجاست، نیرویی است که نفوذ می کند به عمق روحت، و تو هر چه می خواهی بی تفاوتی نشان بدهی،نمی شود، گذری است که هر آنگاه که بر آن بگذری، از این مدرنیته ای که همچون تار بر اطرافت تنیده ای ،خسته می شوی ، و از درون به این باور می رسی که زندگی یعنی همین...

کمی قبل تر وقتی که من خردسال تر بودم،در جای جای کوچه هایش که راه می رفتی بوی نان تازه بیرون امدهاز تنور فضا را پر کرده بود، و در این فضا می شد زندگی در روستا را با آن ویژگی ها لمس کرد، گفتم روستا،جایی که همیشه خوانده ایم از ساده زیستی مردمش و لطف و صفای آنها،بی شک حالا هر کدام از ما به این درک رسیده ایم که چه سخن عالمانه ای بوده است، سرزمین من هم از این جنس سرزمین هاست، جایی که خروشید خندان برآن می تابد و آنگاه که می خواهد غروب کند ،جلوه ای پدید می آورد که هزاران نقاش کشیدنش را عاجزند،جایی است که شب ها وقتی سر بر آسمان می کنی ستاره ها پر نور درخشان،لطف چشمک هایشان را از تو دریغ نمی کنند،جایی که یادم هست خروس خوان مردمان سخت کوشش سوار بر مرکب های گوش دراز، خوشحال با زمزمه های عارفانه، راهی رویایی را رو به کشتگاه خود سپری می کردند،سرزمین من جایی بود که با تمام وجود لغت مادر را می توانست بفهمی ،وقتی که دستان پینه زده ی زنی را می دیدی که از خستگی کار روزگار حکایت داشت، بارها در کودکی از خود پرسیده بودم که بهشت مگر چقدر عظمت دارد که نباید زیر پای این مادران جان فدا باشد، حالا که دارم کمی از حال و هوایش می گوییم، شاید به این باور رسیده باشی که آن نیروی جذاب که تو را به سمتش می خواند از کجا برمی خیزد،یا شاید این ماورا از گنبد های بام هاست،یا بلندی یخدان ها،یا بوی سبزه های صحراها،یا بوی آش و شوربا، نمی دانم، به هر حال ، تو دوست داری بیشتر پدال را بفشاری و زودتر در آغوش وطن جای گیری،این حال و هوا همان است که پیامبر  اعظم فرمودند که حب وطن از ایمان سرچشمه می گیرد، باخود می گوییم این همه لطف مگر می شود در قطع کوچکی از کره ی خاکی جای گیرد،شاید این موهبت را خدا به خاطر مردان راستین به این کهن دیار بخشیده، مردانی که چون شهید محراب مولا علی مظلومانه زیستند و سفر کردند بر افلاک، مردانی که غیرت درونشان را ناآرام کرده بود،و به این واسطه سعی در پی جویی حقیقت داشتند، مردانی چون شریعتی ها و صدیقی ها و منصوری ها و فصیحی هاو... هزاران هزاردر طول تاریخ انسان های والا مقام،و شهیدانی که هر وقت خسته می شوی از این روزگار پر فتنه، زنگار روحت را نوازش داده وپاک می کنند، یاد همگی بزرگان سرزمینم بخیر و شادی.

راستش را بخواهی آنقدر می شود درباره ی خاصیت های زادگاه نوشت که قلم تاب نیاورد،آن هم سرزمین با عشقی چون مزینان،که شهیر است به داشتن علی شریعتی مزینانی،این چند سطر را تقدیم می کنم به تمامی هم زادگاهی های ارجمند و روح بلند بزرگان علم و ادب....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی